ANGAH No.3 [مجله  آنگاه شماره 3: پیکان ، رفاقت پنجاه ساله] [Vo. 1, NO. 3, June. 2017]
 1598717131

Table of contents :
سرمقاله< آرش تنهایی
احوال دوران در آیینه‌ی پیکان< سید محمد بهشتی
پیکان: ظهور و سقوط افتخاری ملی< ناصر فکوهی
رؤیای پسران جوان< شهروز نظری
پیکان: لقمه‌ی طنز تا اسطوره< اسماعیل عباسی
شکارچی پیکان< گفت و گو با شاهین آرمین
پیکان به مثابه‌ی تن< حسین گنجی
پدران پیکان< فاتح صهبا
بن بست تفکر مونتاژی ایرانی< رسول نظرزاده
جومه نارنجی، رخساره نارنجی< بنوشه فرهت
موسیقی پیکان< امید انارکی
درباره‌ی آهنگ «تولدت مبارک »< انوشیروان روحانی
شیردل به روایت شیردل< کبوتر ارشدی
پیکان به سبک هرمزی؛گفت و گو با محسن میرزایی< محمد رضا بهزادی
زندگی پیکانی< عباس کاظمی و هادی آ قاجانزاده
پیکان انقلابی عکس های بهمن جلالی و رعنا جوادی< یونس یونسیان



عشق به زندگی آمریکایی< ترانه یلدا
خودرو حریم خصوصی یا عمومی< بهمن کشاورز
ماشین‌های اندی وارهول< یاسمن بهرمند
فرانسواز سا کان؛دیوانه ی ماشی نهای اسپرت< سیلویان ریسه / ترجمه ی اصغر نوری

از «گتسبی بزرگ » تا «باد درمیان شاخه‌های بید »< نوشته ی اندرو تیلر /ترجمه ی علی امیر ریاحی
پیکان؛اسطوره ی عقیم عصر مدرن -گفت وگو با دکتر بهمن نامور مطلق< حسین گنجی
خاطره‌ی عزیز پیکان< افسانه کامران
پیکانی که هرگز به هدف ننشست< فرزاد مقدم
اتومبیل، یار شاطر و بار خاطر< لیلا خدابخش
لوطی آهنی، داش آکل آهنی < داوود ارسونی
قصه‌های من و بابام؛پیکان نارنجی< امیر سهرابی
آه، ای پیکان …< حمیدرضا کرمی
پیکانی که بود< کوروش ادیم
پیکان شهر< حورا معتمد امینی
نگاهی به نمایش «عباس آ قاکارگر ایران ناسیونال »< جواد عاطفه
پیکان به مثابه یک آلاینده< علی بهرمند
پیکان دیگر رؤیای هیچ کس نیست< سعید نوری
خوش رکاب، چشم مایی! < شهرزاد همتی
اینک پیکان< سهراب دریابندری
شرکت ایران ناسیونال به روایت ایرانیکا< مرجان چرخچی
پیکان حکایت نسل سوخته < هنگامه عابدین
پیکان سواری در مستطیل سبز < چیا فوادی
پیکانی که بر ما گذشت < آرش حسن پور
قبرستان بزرگ خاندانِ ایرا ن‌ناسیونال< مسعود میر

Citation preview

‫ُ‬ ‫‌نام خدا‬ ‫به ِ‬

‫آنگاه نشریه‌ای مستقل است در حوزه‌ی فرهنگ‬ ‫و هنر که در هر شماره می‌کوشد از چشم‌اندازهای‬ ‫گونا گون یک موضوع را وا کاوی کند‪.‬‬

‫*‬

‫نظرات نویسند‌گان آن‌ها‬ ‫مطالب منتشرشده‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫بوده و الزاما دیدگاه مجله‌ݣݣی آنگاه نیست‪.‬‬

‫‪telegram.me/angahmag‬‬ ‫‪twitter.com/angahmagazine‬‬ ‫‪instagram.com/angahmag‬‬ ‫‪facebook.com/angahmagazine‬‬

‫محیط‌زیست‬ ‫دوستدار‬ ‫کاغذ‬ ‫ِ‬ ‫این مجله با ِ‬ ‫ِ‬ ‫«بالک» تولید شده است‪.‬‬

‫پیکان؛‬ ‫رفاقت ‪ ۵۰‬ساله‬ ‫ِ‬

‫مجل ݣه‌ݣݣی فرهنگی‌هنری آنگاه‬ ‫تابستان ‪1396‬‬

‫با آثار و نوشتاری از ‪:‬‬ ‫کوروش ادیم‬ ‫شاهین آرمین‬ ‫هادی آ قاجانزاده‬ ‫علی بهرمند‬ ‫یاسمن بهرمند‬ ‫محمدحسین بهزادی‬ ‫محمد بهشتی‬ ‫بهمن جاللی‬ ‫رعنا جوادی‬ ‫آرش حسن پور‬ ‫مرجان چرخچی‬ ‫لیال خدابخش‬ ‫سهراب دریابندری‬ ‫انوشیروان روحانی‬ ‫حسین سلطانی‬ ‫امیرسهرابی‬ ‫کامران شیر‌دل‬ ‫فاتح صهبا‬ ‫جواد عاطفه‬ ‫هنگامه عابدین‬ ‫اسماعیل عباسی‬ ‫جاسم غضبانپور‬ ‫بنوشه فرهت‬ ‫ناصر فکوهی‬ ‫چیا فوادی‬ ‫عباس کاظمی‬ ‫افسانه کامران‬ ‫حمیدرضا کرمی‬ ‫بهمن کشاورز‬ ‫حورا معتمد‬ ‫فرزاد مقدم‬ ‫مسعود میر‬ ‫بهمن نامور‌مطلق‬ ‫رسول نظرزاده‬ ‫شهروز نظری‬ ‫اصغر نوری‬ ‫سعید نوری‬ ‫شهرزاد همتی‬ ‫پیمان هوشمند‌زاده‬ ‫ترانه یلدا‬ ‫یونس یونسیان‬

‫مدیرمسئول‪ ،‬صاحب امتیاز و سردبیر‪:‬‬ ‫آرش تنهایی‬ ‫مدیر هنری‪:‬‬ ‫ایمان صفایی‬ ‫مشاور سردبیر‪ :‬محمد طلوعی‬ ‫معاون > علی امیرریاحی‬ ‫دبیر تحریریه > حسین گنجی‬ ‫دبیر عکس‪ :‬بهنام صدیقی‬

‫تحریریه‪:‬‬ ‫کبوتر ارشدی ‪ /‬امید انارکی ‪ /‬ماریا شاهی‬ ‫حسین شهرابی ‪ /‬مرضیه وفامهر‬ ‫عکاس‪ :‬آیین فضل الهی‬ ‫همکاران این شماره‪:‬‬ ‫سجاد باغبان ‪ /‬علی خسروی‬ ‫شاهد صفاری ‪ /‬روشن نوروزی‬ ‫ویراستاران‪ :‬سعید خواجه افضلی و‬ ‫شیوا خلیلی‬ ‫نمونه‌خوان‪ :‬زهرا شهریان‬ ‫شبکه‌های اجتماعی‪ :‬داوود ارسونی‬ ‫مشاور رسانه‪ :‬زینب لک‬ ‫مدیر تولید‪ :‬هویار اسدیان‬ ‫مدیر داخلی‪ :‬زکیه شادلو‬ ‫طراحی‌گرافیک و تولید‪:‬‬ ‫استودیو ‪009821‬‬ ‫ چاپ‪ :‬اوج نیلی‬‫خیابان بهارستان‪ ،‬خیابان ا کباتان شرقی‪،‬‬ ‫روبه‌روی ایران‌خودرو‪ ،‬پال ک ‪6‬‬ ‫تلفن‪021 - 33115452 :‬‬ ‫ مرکز پخش‪ :‬پخش کتاب آبان‬‫خیابان انقالب‪ ،‬خیابان فخر‌رازی‪ ،‬کوچه‬ ‫فاتحی‌داریان‪ ،‬ساختمان ناشران‪ ،‬پال ک ‪،51‬‬ ‫واحد ‪10‬‬ ‫تلفن‪021 - 66955012 :‬‬ ‫ پخش کیوسک‌ها‪ :‬نشر گستر‬‫تهران‪ ،‬شاد آباد‪ ،‬خیابان هفدهم‌شهریور‪ ،‬پال ک ‪21‬‬ ‫تلفن‪021 - 61933000 :‬‬ ‫نشانی آنگاه‪:‬‬ ‫تهران‪ ،‬خیابان کریم‌خان زند‪،‬‬ ‫خیابان آبان جنوبی‪،‬‬ ‫نبش کوچه طاووس‪ ،‬پال ک ‪ ،60‬واحد ‪9‬‬ ‫تلفن‪021 - 86034194 :‬‬

‫‪www.angahmag.com‬‬ ‫‪1‬‬

‫ایاد منی‌کرد‌؛ مثل فیل که مرد ‌هو‌زنده‌اش یک قیمت است‪.‬‬ ‫پیکان مثل اسکناس بود که کهن ‌هو‌نو بودنش در ارزش آن تغییری ج‬

‫‪2‬‬

‫آ گهی تبلیغایت پیکان | طرح از شرکت فاکو پا‬

‫‪3‬‬

‫فهرست مطالب‬ ‫‪7‬‬

‫سرمقاله‬

‫> آرش تنهایی‬

‫‪8‬‬

‫احوال دوران در آیین ‌هی پیکان‬

‫> سید محمد بهشتی‬

‫‪12‬‬

‫پیکان‪ :‬ظهور و سقوط‬ ‫افتخاری ملی‬ ‫> ناصر فکوهی‬

‫‪16‬‬

‫‪۷۸‬‬

‫شیردل به روایت شیردل‬ ‫> کبوتر ارشدی‬

‫‪۸۸‬‬

‫پیکان به سبک هرمزی؛‬ ‫تو‌گو با محسن میرزایی‬ ‫گف ‌‬ ‫> محمد رضا بهزادی‬

‫‪۹۸‬‬

‫زندگی پیکانی‬

‫> عباس کاظمی و هادی آ قاجانزاده‬

‫‪۱۰۸‬‬

‫رؤیای پسران جوان‬

‫پیکان انقالبی‬ ‫عکس‌های بهمن جاللی و‬ ‫رعنا جوادی‬

‫پیکان‪ :‬لقم ‌هی طنز تا اسطوره‬

‫‪۱۱۶‬‬

‫> شهروز نظری‬

‫‪24‬‬

‫> اسماعیل عباسی‬

‫‪28‬‬

‫شکارچی پیکان‬

‫> یونس یونسیان‬

‫عشق به زندگی آمریکایی‬ ‫> ترانه یلدا‬

‫> گفت و گو با شاهین آرمین‬

‫‪۱۲۰‬‬

‫پیکان به مثاب ‌هی تن‬

‫> بهمن کشاورز‬

‫‪۴۰‬‬

‫خودرو حریم خصوصی‬ ‫یا عمومی‬

‫> حسین گنجی‬

‫‪۱۲۲‬‬

‫پدران پیکان‬

‫> یاسمن بهرمند‬

‫‪۴۶‬‬

‫> فاتح صهبا‬

‫‪۵۸‬‬

‫بن بست تفکر مونتاژی ایرانی‬ ‫> رسول نظرزاده‬

‫‪۶۲‬‬

‫جومه نارنجی‪ ،‬رخساره نارنجی‬ ‫> بنوشه فرهت‬

‫‪۶۶‬‬

‫موسیقی پیکان‬ ‫> امید انارکی‬

‫ماشین‌های اندی وارهول‬

‫‪۱۲۶‬‬

‫فرانسواز سا کان؛‬ ‫دیوانه‌ی ماشین‌های اسپرت‬

‫> سیلویان ریسه ‪ /‬ترجمه‌ی اصغر نوری‬

‫‪۱۳۰‬‬

‫از «گتسبی بزرگ» تا «باد در‬ ‫میان شاخه‌های بید»‬ ‫> نوشته‌ اندرو تیلر ‪/‬‬ ‫ترجمه‌ی علی امیر ریاحی‬ ‫ی‬

‫‪۱۳۶‬‬

‫پیکان؛‬ ‫اسطوره‌ی عقیم عصر مدرن ‪-‬‬ ‫ی‬ ‫تو‌گو با دکتر بهمن نامور مطلق‬ ‫درباره‌ آهنگ «تولدت مبارک» گف ‌‬

‫‪۷۲‬‬

‫> انوشیروان روحانی‬ ‫‪4‬‬

‫> حسین گنجی‬

‫‪۱۴۴‬‬

‫خاطر‌ه‌ی عزیز پیکان‬

‫> افسانه کامران‬

‫‪۱۶۰‬‬

‫پیکانی که هرگز به هدف‬ ‫ننشست‬ ‫> فرزاد مقدم‬

‫‪۱۷۰‬‬

‫اتومبیل‪ ،‬یار شاطر و بار خاطر‬

‫> لیال خدابخش‬

‫‪۱۷۴‬‬

‫لوطی آهنی‪ ،‬داش‌آ کل آهنی‬ ‫> داوود ارسونی‬

‫‪۱۷۶‬‬

‫قصه‌های من و بابام؛‬ ‫پیکان نارنجی‬

‫‪۲۰۶‬‬

‫خوش‌رکاب‪ ،‬چشم مایی!‬ ‫> شهرزاد همتی‬

‫‪۲۱۲‬‬

‫اینک پیکان‬

‫> سهراب دریابندری‬

‫‪۲۱۶‬‬

‫شرکت ایران‌ناسیونال‬ ‫به روایت ایرانیکا‬ ‫> مرجان چرخچی‬

‫‪۲۲۴‬‬

‫پیکان حکایت نسل سوخته‬ ‫> هنگامه عابدین‬

‫‪۲۲۸‬‬

‫پیکان‌سواری در مستطیل سبز‬ ‫> چیا فوادی‬

‫> امیر سهرابی‬

‫‪۲۳۰‬‬

‫آه‪ ،‬ای پیکان ‪...‬‬

‫> آرش حسن پور‬

‫‪۱۸۰‬‬

‫> حمیدرضا کرمی‬

‫‪۱۸۴‬‬

‫پیکانی که بود‬ ‫> کوروش ادیم‬

‫پیکانی که بر ما گذشت‬

‫‪۲۳۴‬‬

‫خاندان‬ ‫قبرستان بزرگ‬ ‫ِ‬ ‫ایران‌ناسیونال‬ ‫> مسعود میر‬

‫‪۱۸۸‬‬

‫پیکان شهر‬

‫> حورا معتمد امینی‬

‫‪۱۹۴‬‬

‫نگاهی به نمایش «عباس آ قا‬ ‫کارگر ایران ناسیونال»‬ ‫> جواد عاطفه‬

‫‪۱۹۸‬‬

‫پیکان به مثاب ‌ه یک آالینده‬ ‫> علی بهرمند‬

‫‪۲۰۲‬‬

‫پیکان دیگر رؤیای هیچ کس‬ ‫نیست‬ ‫> سعید نوری‬

‫‪5‬‬

‫ن‬ ‫پیشی جمله‌ی «آنگاه» که درباره‌ی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان‬ ‫در مشاره‌ی‬ ‫بود‪ ،‬از فرید ‌ه فرجام یاد کردمی‪ .‬آغازبه‌کار انتشارات کانون با نام فر یده فرجام و اثر‬ ‫«مهمان‌های ناخوانده»ی او گره خورده است و بدون سخن ن‬ ‫گفت از او و اثرش‪ ،‬روایت‬ ‫تار خیی «آنگاه» از کانون چیزی کم می‌داشت‪.‬‬ ‫ن‬ ‫پیشی جمله‪ ،‬صالح دیدند تا روایت «آنگاه» را‬ ‫خامن فرجام‪ ،‬بعد از خواندن مشاره‌ی‬ ‫تمکیل کنند و با ارائه‌ی مصاحبه‌ی یل‌یل امیر ارمجند و نامه‌ی رمسی منوچهر انور که در‬ ‫آن از چندوچون نشر «مهمان‌های ناخوانده» در کانون گفته است‪ ،‬روایت خود را مستند‬ ‫منایند‪« .‬آنگاه» وظیفه دارد تا نامه‌ی خامن فر یده فرجام را با خماطب خود درمیان بگذارد‪:‬‬ ‫آقاى تهناىي‪ ،‬سردبير حمترم جمله‌ى «آنگاه»‬ ‫در مشاره‌ى دوم جمله (هبار ‪ ،)١٣٩٦‬نوشته‌ى آقاى دكتر يارشاطر در دانشنامه‌ی «ايرانيكا»‪،‬‬ ‫درباره‌ى ن‬ ‫اولي كتاب انتشارات «كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان»‪ ،‬اشتباه است‪.‬‬ ‫ً‬ ‫با چاپ اسنادی که به این جمله داده شده است‪ ،‬اين اشتباه را لطفا تصحيح كنيد‪ .‬در‬ ‫یکی از این اسناد به مصاحبه‌ی خامن امیر ارمجند‪ ،‬در سال ‪ ،١٣٤٥‬به زبان انگلییس‪،‬‬ ‫ارجاع داده شده است که ایشان گفته‌اند‪« :‬فريده فرجام ن‬ ‫اولي نو يسنده‌اى است كه‬ ‫به كانون پيوسته و «مهمان‌هاى نا‌خوانده» ن‬ ‫اولي كتاب انتشارات كانون است‪ ».‬من‬ ‫ن‬ ‫فرانكلي‪ /‬سخن نوشمت که‬ ‫مهمان‌هاى ناخوانده را به سفارش آقاى منوچهر انور برای‬ ‫در آن زمان (‪ )١٣٣٩/4‬چاپ نشد‪ .‬به پيشهناد من انتشارات كانون درست شد و با‬ ‫معرىف من آقاى انور كتاب «حاضروآماده» را براى شروع كار انتشارات كانون (‪)١٣٤٥‬‬ ‫آنا گذاشتند‪ .‬با چاپ نامه‌ى آقاى انور مطلب روشن‌تر خواهد‬ ‫در اختيار مديرعامل ج‬ ‫شد‪ .‬بايد اضافه كمن كه دكتر يارشاطر و آقاى امحد اشرف سال‌هاست كه اين دو سند‬ ‫قواني ن‬ ‫ن‬ ‫بي‌امللىل‪ ،‬اشتباه ايرانيكا را تصحيح منى‌كنند و به‬ ‫را نديده گرفته‌اند و برخالف‬ ‫اعتبار آن لطمه مى‌زنند‪ .‬خامن امير ارمجند هم‪ ،‬مدير عامل سابق کانون‪ ،‬در مصاحبه‌ها و‬ ‫نوشته‌هايش اين دو حقيقت را انكار مى‌كند که دليلش حبث ديگرى است‪.‬‬ ‫با تشكر و احترام‬ ‫فر يده فرجام‬ ‫آمستردام‪ ٢١ ،‬خرداد ‪١٣٩٦‬‬ ‫‪6‬‬

‫رفاقت َپنجاه‌ساله‬ ‫ِ‬ ‫چه بخ واهمی و چه خنواهمی‪ ،‬پیکان بخ یش از تار یخ ماست؛ خ‬ ‫تاریی که پیش از خواندنش باید آن را نوشت‪ .‬کاری که تا به امروز‬ ‫انام نشده است‪ .‬شاید اگر درمورد هر یک از سوژه‌هایی که «آنگاه» انتخاب می‌کند‪ ،‬کار کامیل که حق‌مطلب را بیان می‌کرد‪،‬‬ ‫ج‬ ‫وجود داشت‪ ،‬یا دیگر سراغ آن منی‌رفتمی‪ ،‬یا از زاو یه‌ی دیگری به آن نگاه می‌کردمی‪.‬‬ ‫پیکان پنجاه سال است که مهمان مردم ایران است‪ ،‬از شروع تولیدش‪ ،‬در اردیهبشت ‪ ،1346‬که آن‌را مثره‌ی نبوغ مهندسان‬ ‫و دسترنج کارگران ایراین معریف کردند تا مهمان بودنش کتمان شود‪ ،‬تا باعث افتخار میل باشد‪ ،‬تا روزی که خودرویی شود که‬ ‫خنست‌وز یر سوارش می‌شود‪ ،‬تا امید به روزی که هر ایراین یک پیکان داشته باشد‪ ،‬تا روزهای انقالب که مهراه و یار انقالبیون‬ ‫بود و مهراه با انقالبیون‪ ،‬تزئینات و جتمالتش را کنار گذاشت؛ ساده‌تر شده‪ ،‬بدون تودوزی خممل‪ ،‬سپر استیل و زه‌های چویب تا‬ ‫فقط پیکان کار باشد‪.‬‬ ‫رفیق روزهای جنگ و بازسازی که نشان داد صنعت کشوری که خودرو می‌سازد‪ ،‬می‌تواند در خدمت ساخت لوله‌ی تانک و‬ ‫مخپاره هم باشد‪ .‬پیکان مهم آن سال‌ها که سکه بود و پول نقد‪ ،‬آرام‌آرام مرکیب بارکش شد تا فقدان محل‌ونقل عمومی کارآمد را با‬ ‫مسافرکیش جبران کند و کمک‌خرج بسیاری از خانواده‌ها باشد‪ .‬اما پیکان به‌موقع بازنشسته نشد و بسیار طوال ین‌تر از عمر مرسوم‬ ‫هشت تا دوازده‌ساله‌ی یک خودرو عمر کرد‪ .‬آن‌قدر طوالین که روزهای اوجش فراموش شد و داشتنش باعث سرافکندگی و‬ ‫خجالت‪ .‬الجرم پراید و پژو جایش را گرفت و صنعت خودرو هنوز هم از مهان مدل ناکارآمد سال‌ها تولید کردن یک خودرو تبعیت‬ ‫می‌کند‪ .‬اما امروز پیکان مهچون پدیده‌ی خ‬ ‫تاریی دیگری ققنوس‌وار سر برآورده تا در مشایل یک خودروی کلکسیوین و کالسیک‬ ‫دارندگانش به آن افتخار کنند و با داشتنش منزلت اجتماعی‌ای بیش از روزهای اوجش کسب کنند؛ آن هم در نظر نسیل که‬ ‫شاید هیچ خاطره‌ی نزدیکی از روزهای اوج و افولش ندارند‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ُ‬ ‫پیکان یب‌شک نزدیک‌ترین خودرو به ما ایراین‌هاست‪ .‬قطعا نزدیکی پیکان به ایراین‌ها‪ ،‬بسیار بیش از نزدیکی ارو یا هیلمن به‬ ‫انگلییس‌هاست؛ چیزی شبیه حس آملاین‌ها به فولکس واگن‪ ،‬فرانسوی‌ها به سیتروئن و آمریکایی‌ها به کرایسلر‪ .‬اما دانسته‌های‬ ‫ما از این رفیق پنجاه‌ساله بسیار اندک و پراکنده است‪ .‬وقیت تصممی به انتشار مشاره‌ی سه «آنگاه» با موضوع پیکان گرفتمی‪،‬‬ ‫می‌دانستمی کار ز یادی درمورد آن نشده و به‌قول دوسیت با حر ییف چغر و بدبدن مواجه‌امی که مصاف با او کار آساین نیست‪ .‬ن‬ ‫مهی‬ ‫مصمم‌ترمان کرد که پس از «کافه و کافه‌نشیین» و «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» به‌سراغ پیکان برومی و این مشاره‌ی‬ ‫«آنگاه» پیکان باشد‪.‬‬ ‫«آنگاه» پیکان روایت‌های گوناگوین است از حضور پیکان در زندگی ما ایرانیان‪ ،‬از آغاز تا پنجاه‌سالگی‌اش‪.‬‬

‫استقبال کم‌نظیر مشا ما را در راهی که پیش گرفته‌امی استوار می‌کند؛ تصو یر بیروین «آنگاه» شاید کامل و حرفه‌ای به‌نظر بیایید‪ ،‬اما خود‬ ‫هبتر از هرکیس ضعف‌های خود را می‌دانمی و راه‌های فائق آمدن بر آن‌ها را‪ .‬اگر بخ واهمی «آنگاه» در استقالل و کیفیتش استمرار داشته‬ ‫باشد‪ ،‬باید اقتصاد درست و یب‌نقیص داشته باشد‪ .‬قیمت پانزده هزار توماین «آنگاه»‪ ،‬پس از کسر درصد خپش و فروش‪ ،‬در یافیت نه هزار‬ ‫توماین برای ما به ارمغان داشت که کمتر از قیمت تولید جمله بود‪ .‬هرچند اعتقاد قلیب ما انتخاب ن‬ ‫پایی‌‌تر ین قیمت ممکن برای حمصویل‬ ‫فرهنگی‌ست تا به‌راحیت مهه‌ی اقشار آن را هتیه کنند؛ اما استمرار «آنگاه» با قیمت فعیل ممکن نبود؛ پس «آنگاه» را با قیمت بیست هزار‬ ‫توماین هتیه کنید‪ .‬تا این هنال در پرتو مهراهی مشا روزی به درخیت تناور بدل شود‪.‬‬

‫آرش تنهایی‬

‫‪7‬‬

‫َهر که خواهد‬ ‫ِکبر و ناز و‬

‫گو بیا و هر چه خواهد گو بگو‬ ‫حاجب و دربان بدین َدرگاه نیست‬

‫َ‬ ‫ݩ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫ݣ ݣ‌ݣی‬ ‫وال دوران در آیینه‬ ‫اح ِ‬

‫کاںْ‬ ‫پ ݧ ْݩی ݐݩ‬ ‫ِ‬ ‫سید محمد بهشتی‬

‫ݐݩْںاک ْݩیپݧ‬ ‫ِ‬

‫یک ده ‌ه است که پیکان را از خط تولید خارج کردند و آخرین دستگاه آن را به موزه سپردند‪ .‬می‌گو یند در مدت ‪ ۳۸‬سال حدود‬ ‫‪ 2/5‬میلیون دستگاه از آن به بازار آمده است‪ ،‬اما باورم منی‌شود‪ .‬ته ذهمن این است که تیراژ پیکان باید به اندازه‌ی مجعیت ایران‬ ‫باشد؛ چراکه مهان یک دهه‌ی پیش به هر سو که نگاه می‌کردی پیکان می‌دیدی‪ .‬هرجا می‌رفیت تو را با پیکان می‌بردند‪ .‬هرچه‬ ‫می‌خواسیت با پیکان برایت ن‬ ‫تأمی می‌کردند و هر خبری می‌شنیدی پیکان هم در آن حاضر بود‪.‬‬ ‫به یاد می‌آورم میانه‌ی دهه‌ی هفتاد‪ ،‬در یکی از میزگردهای صداوسیما درباره‌ی کارنامه‌ی خودروسازان کشور‪ ،‬وقیت جمری و‬ ‫کارشناس بر مشکالت پیکان پافشاری کردند‪ ،‬مسئول وزارت صنایع عصباین شد و در پاسخ گفت‪« :‬در این کشور مهه مشغول‬ ‫تولید پیکان هستند‪ .‬مگر صداوسیما در برنامه‌سازی چه می‌کند؟ صداوسیما هم دارد پیکان تولید می‌کند‪».‬‬ ‫ن‬ ‫درعی‌حال که حاکی از فرافکین بود‪ ،‬اما در خود بارقه‌ای از واقعیت داشت؛ ز یرا پیکان مثل فرزند معصومی بود که در‬ ‫این سخن‬ ‫دوراین حبراین و دراماتیک از حیات خانواده به دنیا آمد و درست وقیت‌که مهه‌چیز شروع به آرام شدن و حبران شروع به فروکش کرد‪،‬‬ ‫چشم از جهان فروبست‪ .‬این حبران که متام شئون و ارکان کشور را درنوردید‪ ،‬از دهه‌ی یس با دو جر یان هم‌زمان در کشور قوام‬ ‫گرفت‪ .‬خنست‪ ،‬میل شدن درآمد نفت و ورود پویل بادآورده به گردش مایل کشور و دوم‪ ،‬عزم حکومت برای اجرای سیاست‌های‬ ‫ت متحده‪ ،‬این ستاره‌ی جلوه‌گر صحنه‌ی پسا جنگ جهاین‪ ،‬آن را طراحی کرده بودند‪ .‬ازمجله‬ ‫توسعه‌ای که کارشناسان ایاال ‌‬ ‫تبعاتش این بود که رؤ یایی جدید برای زندگی ایرانیان ترسمی شد و به فاصله‌ای کوتاه تبدیل به آرزوی هر خانواده‌ی ایراین گشت‪:‬‬ ‫ن‬ ‫داشت دو یا سه فرزند حتصیل‌کرده‪ ،‬تلو یز یون‪ ،‬لوازم خانگی جدید‪ ،‬و یال در مشال و اتومبیل‪.‬‬

‫‪8‬‬

‫هتران‪ | ۱۳۹۴ ،‬عکس از حسینعیل پیام جنار‬

‫پول یب‌حساب نفت و الگوهای جالب مصرف رفته‌رفته طبقه‌ی متوسط شهری را پروار کرد که از‬ ‫طریف عضو جریان مولد سبک زندگی تازه و از طرف دیگر مصرف‌کننده‌ی حمصوالت آن بودند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫داشت کولر ارج و خیچال آزمایش و تلو یزیون پارس از نان شب واجب‌تر بود و‬ ‫بدین ترتیب‪،‬‬ ‫باالتر از مهه قهرمان صحنه هیلمن هانترز بود که در اردیهبشت ‪ ۱۳۴۶‬قدم به میدان گذاشت و‬ ‫با نام پیکان ساالری کرد‪ .‬شعار «هر ایراین یک پیکان» و خنست‌وز یری که با گل ارکیده بر سینه‬ ‫و پیپ بر گوشه‌ی لب پیکان می‌راند چنان اثر بخ شید که پیکان در هر خانواده‌ی ایراین‪ ،‬ولو در‬ ‫مدیت کوتاه‪ ،‬برای خود جایی باز کرد‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َمث ِل پیکان مثل بته گیل ز یبا است که وقیت خریداری می‌شد گل‌های تازه و درشت بر خود‬ ‫داشت‪ ،‬اما هرچه گذشت گل‌هایش ر یز و ر یزتر و چروک و چروکیده‌تر شد؛ ز یرا هرچه به نیمه‌ی‬ ‫دهه‌ی پنجاه نزدیک شدمی‪ ،‬آن الگوی رؤ یایی خانواده‌ی ایراین حنیف‌تر و رقیق‌تر و نازل‌تر شد‪.‬‬ ‫فرو پایش شیرازه‌ی ساختار اداری کشور و نزول وضعیت زندگی در روستا به‌دلیل اصالحات‬ ‫اریض‪ ،‬ارزان شدن زندگی در شهر به ‌واسطه‌ی اختصاص دادن سوبسید‪ ،‬مهاجرت‌های‬ ‫گسترده‌ی حاشیه‌نشینان به شهرهای بزرگ‪ ،‬بر یزوبپاش‌های مفصل‪ ،‬فساد فراگیر‪ ،‬تورم و‬ ‫نارضاییت‌های انباشته از هپلوی‌ها به انفجاری بزرگ مبدل و به سقوط رژ می منجر شد‪.‬‬ ‫ممنوعیت‌ها و حمدودیت‌های واردایت پس از انقالب و فشار شدید جنگ حتمییل به کاهش‬ ‫ً‬ ‫انامید‪ ،‬اما تقاضاهای کج‌ومعوج افزایش‌یافته‌ی قبیل کمتر نشد‪ .‬طبیعتا‪ ،‬در این اوضاع‪،‬‬ ‫عرضه ج‬ ‫ن‬ ‫در پیکان تا‬ ‫کیس دغدغه‌ی نوآوری و افزایش کیفیت نداشت تا بازار را قبضه کند‪ .‬برای مهی ِ‬ ‫چهار دهه بر یک پاشنه چرخید؛ اتومبییل که آخرین مدل هیلمن هانترز بود‪ ،‬با وجود ورشکسته‬

‫‪9‬‬

‫ن‬ ‫گشت و به باد رفتنش‪،‬‬ ‫شدن کمپاین مادر و دست‌به‌دست‬ ‫مهچنان با اصرار در ایران تولید شد و نه‌تهنا نوآوری و خالقیت‬ ‫خایص به خود ندید‪ ،‬بلکه سال‌به‌سال از کیفیتش کاسته شد‪.‬‬ ‫برای ن‬ ‫مهی پیکان ‪ ۴۶‬مهیشه هبتر از پیکان ‪ ۵۶‬بود و پیکان‬ ‫ایران‌ناسیونال از متام پیکان‌های تولید ایران‌خودرو یک سر و‬ ‫گردن باال تر بود‪ .‬این از عوامل خمصوص پیکاین بود که هرچه‬ ‫کهنه‌تر می‌شد‪ ،‬ارج بیشتری می‌یافت‪.‬‬ ‫مثل پیکان مثل هندوانه‌ی در‌بسته است که وقیت می‌خریدی‬ ‫هیچ معلوم نبود سفید و یب‌مزه است یا سرخ و شیر ین‪ .‬شاید‬ ‫هیچ نظیری در تاریخ صنعت اتومبیل‌سازی جهان برای آن نتوان‬ ‫یافت که حمصول قبل از تولید فروخته شده باشد و الزم نباشد‬ ‫تولیدکننده خودش سرمایه‌گذاری کند؛ چه رسد به قر یت‌بازی‌هایی‬ ‫ً‬ ‫مثل برندینگ و مارکتینگ‪ .‬پیکان در این زمینه کامال یب‌تکلف‬ ‫بود‪ .‬با وجود سال‌ها درجا زدن‪ ،‬مشتریاین سینه‌چاک حاضر‬ ‫بودند برای خریدش در طرح‌های ویژه و مناسبیت ثبت نام و‬ ‫ترکمانای را با کارخانه امضا کنند؛ با وجود آنکه‬ ‫پای عهدنامه‌ی‬ ‫چ‬ ‫ً‬ ‫می‌دانستند باید حتما یک سال یا بیشتر معطل شوند و با وجود‬ ‫آنکه نقل کوچه و بازار بود فالین پیکانش را که از در کارخانه‬ ‫حتو یل گرفت‪ ،‬در جاده خمصوص دیفرانسیلش افتاد‪ .‬البته طبیعی‬ ‫است اتومبییل که هنوز تولید نشده است‪ ،‬سر ضرب فروش‬ ‫برود و دیگر گوش فروشنده بدهکار هیچ اعترایض نباشد و داغ‬ ‫رسیدن از در کارخانه به تعمیرگاه را هم بر دل صاحبش بگذارد؛‬ ‫چه رسد به آب‌بندی شدن و با دل خوش گردش ن‬ ‫رفت‪ .‬این‬ ‫وضع‪ ،‬البته‪ ،‬از بابت خوش‌شانیس کارخانه یا محاقت خریداران‬ ‫نبود‪ .‬در وضعیت حبران است که پیکان می‌تواند جا را برای قایل‬ ‫آنه را کنار بزند که ارزش افزوده‌ی ذایت دارد‬ ‫کرمان تنگ کند و چ‬ ‫و هرچه بیشتر پا می‌خورد‪ ،‬اعالءتر می‌شود؛ زیرا پیکان به کاالی‬ ‫سرمایه‌ای تبدیل شد و با وجود فرسودگی و افت کییف هیچ‌گاه‬ ‫ارزان نشد‪ .‬پیکان مثل اسکناس بود که کهنه و نو بودنش در‬ ‫ایاد منی‌کرد‪ .‬چون پیکان بود‪ ،‬در ذات ارزمشند‬ ‫ارزش آن تغییری ج‬ ‫بود‪ .‬کار کردن و ارزش داشتنش دو موضوع جمزا بودند؛ مثل فیل‬ ‫که مرده و زنده‌اش یک قیمت است‪ .‬پیکان بیش از این بود؛‬ ‫انام می‌داد که حیت از پس اسکناس هم برمنی‌آمد‪.‬‬ ‫کاری را ج‬ ‫پیکان بر منودار تورم سوار بود و یک تنه بار بانک و صرایف را برای‬ ‫حفظ ارزش پول مردم بر دوش می‌کشید‪.‬‬ ‫مثل پیکان به مثل دریای قلزم می‌مانست که وقیت حجاج‬ ‫بدان گرفتار می‌شدند‪ ،‬جنات یافته و رنگ پرده‌ی خانه‌ی خدا‬

‫‪10‬‬

‫را می‌دیدند‪ .‬عامل خشک‌وخایل از کیفیت پیکان چنان گیرا و‬ ‫ن‬ ‫مسئولی کارخانه‌ها و صنایع قصد‬ ‫ازخودیب‌خودکننده بود که وقیت‬ ‫ایاد کنند و اتومبیل‌های‬ ‫می‌کردند حتویل در صنعت خودروسازی ج‬ ‫تازه به خط تولید بیاورند سراغ مدل‌های زشت و خشکی مثل‬ ‫پاترول و جیپ صحرا می‌رفتند و ژیگول‌هایی که قصد پز دادن‬ ‫داشتند پاترول‌سواری را دستمایه‌ی آرزوهای دورودرازشان قرار‬ ‫می‌دادند‪ .‬گرداب دریای پیکان چنان فرو خورنده بود که عده‌ای‪،‬‬ ‫در آغاز دهه‌ی هشتاد‪ ،‬پژو ‪ ۲۰۶‬را به اهتام ابتذال و زیبایی‪ ،‬طرد‬ ‫و تکفیر می‌کردند‪.‬‬ ‫مثل پیکان مثل شتر زنبورک‌خانه بود که از هیچ جنجال‬ ‫و هتدیدی ابا نداشت و میدان را خایل منی‌کرد؛ پیکان را‬ ‫می‌دیدی که مهه‌ی کارها از سرو یس مدرسه تا آمبوالنس‪،‬‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی پلیس‬ ‫ماشی عروس‪ ،‬از مسافرکیش تا‬ ‫از نعش‌کیش تا‬ ‫و از ترابری اداره‌ها تا دست‌فرویش را راه می‌انداخت‪ .‬چنان‬ ‫استعدادهای نامکشویف از خود بروز داده بود که سازندگان و‬ ‫طراحان اولیه‌اش در خواب هم منی‌دیدند‪ .‬از یک‌طرف‪ ،‬مثل‬ ‫لباس کش‌باف بود که تن هر قامیت می‌رفت؛ چه یک نفر‪،‬‬ ‫چه پنج نفر‪ ،‬چه ده نفر‪ ،‬چه بر سقف و چه در صندوق عقب‬ ‫مهه را یب‌تکلف جای می‌داد‪ .‬ازطرف‌دیگر‪ ،‬مثل باز یگری بود‬ ‫که متام نقش‌های یک منایش پرباز یگر را یک تنه اجرا می‌کرد‪.‬‬ ‫هم به اندازه‌ی کایف چاق بود که جای لورل بازی کند و هم به‬ ‫اندازه‌ی کایف الغر که هاردی شود؛ یب‌هیچ باکی از آنکه شاید‬ ‫نتواند از عهده برآید‪.‬‬ ‫این یکی از و یژگی‌های جامعه‌ی حبران‌زده است که برای زنده‬ ‫ماندن و گذران معیشت به حداقل‌ها اکتفا می‌کند‪ .‬در مهان‬ ‫زمانه بود که اگر بقال حمل پشت شیشه کاغذی می‌چسباند با‬ ‫این مضمون که «شیر رسید‪ ».‬هیچ‌کس از او منی‌پرسید شیر این‬ ‫مارک است یا آن مارک‪ ،‬کم‌چرب است یا پرچرب‪ ،‬کم‌ال کتوز‬ ‫است یا بدون قند‪ .‬ن‬ ‫مهی که پس از انتظار در صیف طوالین‬ ‫یک بطری مایع سفیدرنگ به کف می‌آمد‪ ،‬طرف کالهش را‬ ‫هوا می‌انداخت‪.‬‬ ‫پیکان مثل پاپیتایل بود که برای یک مقصود خاص کاشته‬ ‫شد‪ ،‬اما در خواب غفلت باغبان مهه‌ی عرصه‌ها را فتح و جمال‬ ‫نفس کشیدن را بر دیگران تنگ کرد‪ .‬جوالن پیکان پس‌زمینه‌ی‬ ‫مهه‌ی صحنه‌های شهر و جاده را پیکاین کرد‪ .‬البه‌الی پیکان‌ها‬ ‫بود که گاهی اتومبیل‌های دیگر نیز دیده می‌شد‪ .‬پیکان چنان‬ ‫حضور یب‌لطف‌وصفای خود را به سیطره‌ای متام‌وکمال بدل‬

‫ساخت که اگر از قضا سروکله‌ی گیل خوشبو و معطر پیدا می‌شد از خصال خو یش خجالت می‌کشید؛ ز یرا در وضعییت که اولو یت‬ ‫با عملکردها و کمیت‌ها و حداقل‌هاست‪ ،‬صحبت از ز یبایی و رنگ یا عطر و طعم نوعی جتمل و غیرضروری حمسوب می‌شود‪.‬‬ ‫به این اعتبار‪ ،‬پیکان خود به یک صفت بدل شد‪ .‬در دوره‌ی سیطره‌ی حبران‪ ،‬لباس‌ها پیکاین بود‪ ،‬چون رنگ و دوخت نداشت‬ ‫و شیک نبود؛ غذای رستوران‌ها هم پیکاین بود‪ ،‬چون غذا را عرضه می‌کردند برای سیر شدن‪ ،‬نه برای خاصیت و قوت یا مزه و‬ ‫عطر؛ ساختمان‌ها هم پیکاین بود‪ ،‬چون بنا جایی بود که سقفش فرو نر یزد‪ ،‬نه فضایی آرامش‌بخ ش و باصفا‪ .‬مهه‌ی ذهن‌ها با‬ ‫ً‬ ‫پیکان کوک شده بود و پیکان این ارکستر را رهبری می‌کرد‪ .‬حتما اگر چیزی پیکاین نبود به طرزی نامطلوب جلب توجه می‌کرد‪،‬‬ ‫چون هنجارشکین مایه‌ی شرمساری بود‪ .‬در دوران از دست ن‬ ‫رفت ارزش‌های کییف و سیطره‌ی کمیت‌ها‪ ،‬آن هم در نازل‌تر ین‬ ‫مراتبش‪ ،‬برای حفاظت در برابر سرما و گرما باید به جیل بر سر کشیدن اکتفا کرد‪ .‬پیکان به دلیل فراگیری و پرمشاری‌اش‪ ،‬سادگی‬ ‫فین‪ ،‬دستریس آسان به قطعاتش و اینکه‪ ،‬در هر کوره‌راهی‪ ،‬هر دوچرخه‌سازی مدعی تعمیرش بود‪ ،‬استعداد ز یادی برای بدل‬ ‫شدن به آن جیل را یافت که ما را از آمسان‌جیل جنات دهد‪ .‬پیکان قارقارکی شد که یب‌تکلف و صمیمی به هر ترتیب شده ما را به‬ ‫مقصد می‌رساند یب‌آنکه کیس از او توقع کروز کنترل و کولر داشته باشد‪ .‬پیکان نه‌تهنا یب‌ادعا متام جاده‌ها را درمی‌نوردید‪ ،‬بلکه‬ ‫ً‬ ‫خ‬ ‫قبال مسافرت نرفته بودند و برای خن ن‬ ‫ستی بار به مشال می‌رفتند و از آن برمی‌گشتند‬ ‫مهمانانه‌ی متحرک برای مسافراین بود که‬ ‫مثل‬ ‫یب‌آنکه از پیکان پیاده شوند‪ .‬عالوه بر این‪ ،‬ظرفیتش را داشت که به حمل کاروکاسیب تبدیل شود و مثل دکان و دفتری ّ‬ ‫سیار به‬ ‫مطمئ کند که سر گرسنه بر ن‬ ‫ن‬ ‫بالی منی‌هنند‪.‬‬ ‫حفظ بقای خلق خدا امداد رساند و مهه را‬ ‫ن‬ ‫کاست از تولید و مصرف رانت‌های غیرمستقمی نفیت می‌تاخت و‬ ‫با این‌مهه استعداد در زندگی نو ین شهری که به مست هرچه‬ ‫اینکه امروز را به فردا رساندن مهم‌تر ین شغل افراد شده بود‪ ،‬پیکان کم‌کم به یکی از اعضای خانواده تبدیل شد و از قضا نسبت‬ ‫به بقیه در زنده ماندن اعضای آن سهم بیشتری داشت‪ .‬پیکان فرزندی خواستین بود‪ .‬هیچ متنایی نداشت‪ .‬اگر بیست سال به‬ ‫چهره‌اش دست منی‌زدند‪ ،‬هیچ منی‌گفت‪ .‬اگر چراغ‌های قبیل را برمی‌داشتند و چراغ بنزی جایش می‌گذاشتند‪ ،‬هیچ منی‌گفت‪ .‬اگر‬ ‫موتورش را برمی‌داشتند و موتور ‪ ۵۰۴‬بر آن می‌گذاشتند‪ ،‬هیچ منی‌گفت‪ .‬اگر اتاق آن را برمی‌داشتند و اتاق ‪ ۴۰۵‬روی آن می‌گذاشتند‬ ‫زنیری که‬ ‫هیچ منی‌گفت‪ .‬گلدان‌های پالستیکی و گل‌های مصنوعی زشت‪ ،‬یس‌دی‌هایی که پشت باالبر شیشه می‌گذاشتند‪ ،‬ج‬ ‫پشت صندیل‌های عقب را حمکم می‌گرفت و شلنگی دورش بود‪ ،‬دسته‌دنده‌هایی شفاف با سوسکی خشک‌شده در میانش‬ ‫س شدن و ناچیز شدن‌ها را می‌دید و حتمل می‌کرد و دم‬ ‫و روکیش پشمالو بر داشبوردش؛ مهه‌ی این یب‌شخصیت شدن و ناک ‌‬ ‫برمنی‌آورد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫نشست حبران مدنیت‪ ،‬مهچون فانویس در تار یکی شهر‪ ،‬ما را به مقصدهای متنوع و‬ ‫خالصه پیکان‪ ،‬در آن چند دهه بر ار یکه‬ ‫متعددمان می‌رساند‪ .‬اما از نیمه‌ی دهه‌ی هفتاد که به‌تدر یج حبران فروکش کرد‪ ،‬نسیل جدید با متناهای مدین به عرصه‌های‬ ‫شهری بازگشتند‪ .‬سامانه‌ی عصیب شهر شروع به احیا‌ء کرد‪ ،‬کیفیت دوباره معنادار شد‪ ،‬ز یبایی و عطر و طعم مشتری پیدا کرد و‬ ‫شخصیت و هو یت ارزش یافت‪.‬‬ ‫با وجود آنکه بیشتر از یک دهه از پایان تولیدش نگذشته‪ ،‬پیکان چنان از زندگی ما حمو شده است که انگار نه انگار روزگاری ما‬ ‫و او چنان عواملی با هم داشتمی‪ .‬ردپای پیکان چنان کم‌رنگ شده است که نسل دهه‌های هشتاد و نود از وجودش یب‌خبرند و‬ ‫ی و کوشیش که‬ ‫اگر کیس بودنش را انکار کند به‌سخیت می‌توان خالفش را اثبات کرد‪ .‬در این اوضاع‪ ،‬خلفش‌‪ ،‬پراید‪ ،‬با متام سع ‌‬ ‫می‌کند به گرد پای پیکان هم منی‌رسد‪.‬‬ ‫خ‬ ‫بخ‬ ‫هرچند‪ ،‬در دوران جدید‪ ،‬این پیکان است که از راه ن‬ ‫رفت در خیابان شرمنده می‌شود؛ اما چه واهمی و چه نواهمی‪ ،‬آینه‌ی‬ ‫ن‬ ‫سرزمی کهنسا‌‌ملان منعکس‬ ‫س تار یخ‬ ‫پیکان یکی از هبترین آینه‌هایی است که نمی قرن از زندگی ما را در یکی از برهه‌های حسا ‌‬ ‫می‌کند‪.‬‬

‫*‬

‫‪11‬‬

‫ݧ ْݩ ٰ ݦ ݩݩ‬ ‫ِپی ُکاں؛ݐ‬ ‫ُ‬

‫ظهور و سقوط‬

‫ٰݩ ݦ ݦ ݚ ّ‬ ‫ری ِمل‬ ‫ِا ِفتخا‬

‫ناصرفکوهی‬

‫ورود خودروهای خارجی به ایران از ابتدای قرن بیسمت آغاز شد و تا نمی قرن بعد ادامه یافت؛‬ ‫ن‬ ‫داشت یک‬ ‫یعین تا سال‌های پس از جنگ جهاین دوم (دهه‌های بیست و یس در ایران)‬ ‫اتومبیل امری اشرایف به حساب می‌آمد و اندک شهرهای کوچک کشور‪ ،‬هرچند برخی از آن‌ها‬ ‫ً‬ ‫به سبک شهرهای ارو پایی خیابان‌کیش‌هایی منظم و آسفالت‌هایی نو داشتند‪ ،‬عموما خایل از‬ ‫خودرو بودند‪ .‬عکس‌های قدمیی هتران با لکه‌های سیاهی که در خیابان‌های خایل گردش‬ ‫نو‌سال‌دارها فقط در بعیض از روزهای‬ ‫می‌کنند‪ ،‬امروز به یک نوستالژی تبدیل شده است که س ‌‬ ‫خنست نوروز هر سال ممکن است خاطره‌ی دوردسیت از آن را در چند خیابان به یاد آورند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫هرچند در شهرستان‌ها این امر اتفایق نسبتا تازه‌تر است و عمری بیشتر از بیست یا یس سال‬ ‫ندارد‪.‬‬ ‫در کمتر از هفتاد سال پیش‪ ،‬در متام شهرهای ایران به موقعییت می‌رسمی که حیت وسایل محل‌ونقل‬ ‫عمومی نیز به‌ندرت دیده می‌شد و هنوز درشکه‌چی‌ها رفت‌وآمد می‌کردند‪ .‬تک‌وتوک اتوبوس‌ها‬ ‫و تاکیس‌ها نیز خاص گروه معدودی از شهرنشینان در شهرهای بزرگ بودند که به طبقه‌ی ثرومتند‬ ‫لو‌هوایی آشکارا‬ ‫و یا متوسط تعلق داشتند‪ .‬هنوز خیابان‌ها از جانوران بارکش پر بودند و حا ‌‬ ‫ن‬ ‫روستایی‪ ،‬نه مهچون امروز به ‌ظاهر شهری و در هنان روستایی‪ ،‬حاکم بود‪ .‬خنستی اتوبوس‬ ‫را ن‬ ‫معی‌التجار در رشت خر یداری کرد و پس از انقالب مشروطه‪ ،‬در حدود سال ‪ ۱۳۰۰‬مشیس‪،‬‬ ‫به هتران آورده شد و تعداد اتوبوس‌ها رفته‌رفته در هتران و برخی از شهرها افزایش یافت‪ .‬ن‬ ‫اولی‬ ‫خط اتوبوس‌راین در هتران‪ ،‬در سال ‪ ،۱۳۳۵‬در مسیر بازار تا میدان فوز یه‌ی آن زمان (امام‬ ‫ً‬ ‫حسی کنوین) با نود دستگاه تأسیس شد‪ .‬خن ن‬ ‫ن‬ ‫ستی تاکیس‌ها هم ظاهرا به ابتکار فخرالدوله‪،‬‬

‫‪12‬‬

‫دختر مظفرالدین شاه‪ ،‬یا عیل امیین‪ ،‬پسر فخرالدوله‪ ،‬که خنست‌وز یر بعدی ایران بود‪ ،‬در سال ‪ ۱۳۲۴‬ظاهر شدند‪.‬‬ ‫نارنی‌رنگ‪ ،‬تاکیس‌های خطی و ن‬ ‫بی‌شهری بنز آیب‌رنگ‪،‬‬ ‫خاطره‌ی تاکیس‌های بزرگ مشکی‌‪ ،‬سیاه‌وسفید و بعدها ج‬ ‫اتوبوس‌های رنگارنگ و به‌خصوص اتوبوس‌های دو طبقه‌ی قرمزرنگ هنوز در ذهن برخی از کهنساالن زنده‬ ‫است‪ .‬حال‌وهوای طبقه‌ی دوم اتوبوس‌ها را نیز هنوز می‌توان در یادداشت کساین یافت که امروز مهچون من‬ ‫ن‬ ‫ششمی دهه‌‌ی زندگی خود هستند و می‌دانند که چه روزهای پر ماجرایی در اتوبوس‌ها‪ ،‬در صف آن‌ها و چه‬ ‫در‬ ‫ن‬ ‫جنجال‌ها و سربه‌سر گذاشت‌ها و سرگرمی‌ها داشتمی‪ .‬ما‪ ،‬در دهه‌ی چهل‪ ،‬آخرین تفر یح‌ها را با اتوبوس‌های‬ ‫ن‬ ‫پیشی بودند‬ ‫قرمزرنگی داشتمی که به‌تدر یج شهر را پر می‌کردند‪ .‬اتوبوس‌هایی که خود آخرین بازمانده‌های دهه‌ی‬ ‫و مهه‌چیز را دگرگون کردند‪.‬‬ ‫با کودتای ‪ ۱۳۳۲‬دکتر مصدق برکنار شد‪ ،‬اما جنبش میل کردن صنعت نفت که وی پایه‌گذاری کرد و موقعیت‌های‬ ‫ژئو پولتیک جدید سبب شد کمپاین‌های نفیت وادار شوند که استقالل نسیب کشورهای منطقه را بپذیرند و گاه‬ ‫ً‬ ‫مهچون کشورهای عریب خود به آن سازمان بدهند‪ .‬از اواخر این دهه‪ ،‬با گسترش درآمد نفیت تقریبا مهه‌چیز به‌و یژه‬ ‫لو‌نقل در آن تغییر کرد‪ .‬اکنون‪ ،‬نظام استبدادی که از کودتای ‪ ۱۳۳۲‬بیرون آمده بود‪ ،‬متایل‬ ‫در سطح شهری و مح ‌‬ ‫داشت مدرن بودن خود را با گسترش طبقه‌ی متوسط نشان دهد و این گسترش را به دلیل ماهیت سنت‌گرای‬ ‫خود‪ ،‬بیش از هر چیز‪ ،‬در هببود بخ شیدن موقعیت مادی این طبقه و حیت از آن بدتر در افزایش امکانات جدید و‬ ‫ن‬ ‫ماشی شدن به بارزترین شکل برخورداری‬ ‫خودمنایی سرمایه‌های مادی این طبقه می‌دید‪ .‬از آن پس‪ ،‬صاحب‬ ‫از ثروت تبدیل شد‪ .‬در شهرهایی که هر روز بر تعداد و مجعیتشان افزوده می‌شد‪ ،‬موقعیت «پیاده‌ها» شکیل از‬ ‫«تازه‌واردهای روستایی» را نشان می‌داد که در برابر آن «سواره بودن» به یکی از شکل‌های بیروین ثروت در‬ ‫جامعه‌ی ما بدل شد و تا امروز ادامه یافته است و گو یای نوعی اصالت و شهرنشیین است‪ .‬البته هرچه بیشتر‬ ‫ابعاد‪ ،‬نوع‪ ،‬ساخت و هبای خودرو در این خودمنایی مؤثر افتاد و به مؤلفه‌هایی اسایس در ارزشیا‌یب اجتماعی بدل‬ ‫آنه از آن‬ ‫شد‪ ،‬به‌خصوص در میان تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ها که رفته‌رفته به اکثریت مطلق جامعه‌ی ما تبدیل شدند‪ .‬چ‬ ‫زمان تا امروز تغییر نکرده‪ ،‬رابطه‌ی سلسله مراتیب است که در ن‬ ‫پایی‌تر ین رده‌ی آن فرد پیاده (نشانه‌ای از روستایی‬ ‫تازه به شهر وارد شده) قرار داشت و به سواره‌ها‪ ،‬در سلسله مراتیب بسیار گسترده از اتوبوس‌سوار و تاکیس‌سوار‬ ‫سرانام اتومبیل‌سواران‪ ،‬از ارزان‌ترین تا گران‌‌تر ین آن‌ها‪،‬‬ ‫(مسافرکش‌ها‪ ،‬تاکیس‌ها و آژانس‌های اختصایص) و‬ ‫ج‬ ‫می‌رسید‪ .‬ارزش‌هایی که بدین ترتیب از طریق یک نظام نشانه‌شناخیت وارد نظام اجتماعی شد‪ ،‬چنان در کنشگران‬ ‫دروین گردید که امروز نه‌تهنا نظام شناخیت و زباین ما بلکه کنش‌های روزمره‌ی ما را نیز‪ ،‬به‌طور ناخودآ گاه‪ ،‬در‬ ‫برگرفت ‌ه است‪ .‬مفهوم «صف» از صف اتوبوس تا صف بقایل و صف تاکیس بیشتر از آنکه در ذهن ایرانیان مفهوم‬ ‫«نظم» را تداعی کند‪« ،‬حمرومیت» را القاء می‌کند‪ .‬مهان‌طور که مفاهیمی چون «پیاده» بودن‪.‬‬ ‫از مهان ابتدا‪ ،‬اقشار ثرومتند یا تازه‌به‌دوران‌رسیده‌های آن زمان که امروز نیز وجود دارند‪ ،‬پیکان را با واژه‌ی «وطین»‬ ‫حتقیر می‌کردند‪ ،‬اما این خودرو به رؤ یایی واقعی برای بسیاری از ایرانیان بدل شد‪ .‬نظام خر ید قسطی که شیوه‌ای‬ ‫جدید و حاصل شبکه‌های بانکی نو ین و گسترش یب‌پایان هنادهای دولیت بود رفته‌رفته مهه را به کارمندان خود‬ ‫ن‬ ‫مهچنی حقوق و مزایایی که در پایان ماه از راه می‌رسید‪ ،‬امکان خرید آن را فراهم می‌کرد‪.‬‬ ‫تبدیل می‌کرد‪،‬‬ ‫پیکان رواییت تأمل‌برانگیز دارد‪ ،‬رواییت که هم عمری طوالین و چهل‌ساله را نشان می‌دهد و هم سقوطی از برج‬ ‫سرانام‪ ،‬پایاین غم‌انگیز برای سپردن جایگاهش به خودروهای‬ ‫افتخار طبقه‌ی متوسط به خودروی مسافرکش‌ها و ج‬ ‫ارزان‌قیمت خارجی مانند پراید‪ ،‬اتومبییل کره‌ای‪ ،‬که آرام‌آرام به پیش می‌آمدند‪ .‬رواج این خودروها در کنار رشد‬ ‫محل‌ونقل عمومی موتور یزه سبب شد که مفهوم پیاده بودن در برابر سواره بودن به مفاهیمی گسترده و عمیق در‬ ‫نظام زبان‌شناخیت ما تبدیل شوند‪.‬‬

‫‪13‬‬

‫افزایش درآمدهای کشور و وجود نظام استبدادی و قبیله‌ای با پادشاهی در رأس آن‌که متاییل شدید داشت تا خود‬ ‫را مدرن نشان دهد و شاید و یژگی‌ای که از پدرش به ارث برده بود و آن متایل غریبش به هیتلر بود‪ ،‬سبب شد که‬ ‫ن‬ ‫ماشی‬ ‫شعار «هر ایراین یک پیکان» از دهه‌ی چهل مطرح شود‪ .‬در ایران‪ ،‬پیکان تا اندازه‌ای با توجه به الگوی‬ ‫مردمی (فولکس‌واگن) هیتلر شکل گرفت‪ .‬الگویی که پیش و پس از جنگ جهاین دوم در آمر یکا با فورد‪ ،‬در‬ ‫ایتالیا با فیات‪ ،‬در فرانسه با سیتروئن‪ ،‬در شوروی با مسکوو یچ و در آملان شریق با ترابانت اجرا شده بود‪ .‬بنابراین‪،‬‬ ‫ساخت طبقه‌ی متوسط از نیمه‌ی قرن بیسمت‪ ،‬یعین دهه‌‌ی پنجاه میالدی که برابر با سال‌های یس مشیس در ایران‬ ‫است‪ ،‬شروع شد که بر اساس تغییر نظام مصرف در حرکت شهری (خودرو)‪ ،‬نظام رسانه‌ای (مصرف روزافزون رادیو‪،‬‬ ‫سرانام‪ ،‬نظام آموزش و مسکن‬ ‫تلو یز یون و مطبوعات)‪ ،‬نظام خانه (گسترش خرید و استفاده از وسایل خانگی) و ج‬ ‫(افزایش تعداد افراد از طبقه‌های متوسط و ن‬ ‫پایی در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها و الگوی مسکوین آپارمتان) طراحی‬ ‫شده بود و اساس راهبردی سیایس برای تثبیت حوزه‌ی سیایس در شهر تصور می‌شد و از طر یق استقرار یکی از‬ ‫ستو ن‌های اصیل ساخت طبقه‌ی متوسط جدید عمل می‌کرد‪ .‬با این تفاوت اسایس که ن‬ ‫چنی نظامی در کشورهای‬ ‫سوسیالیسیت طبقه‌ی متوسط را گسترده منی‌خواست و آن را سلسله‌مراتیب می‌کرد و سرنوشتش را در وابستگی به‬ ‫حزب واحد و قدرت آن پیوند می‌زد و در نظام‌های سرمایه‌داری به پایبندی به اصل نظام دموکراتیک؛ یعین‪،‬‬ ‫تفو یض اختیار انتخابایت و اعتماد مطلق به حوزه‌ی سیایس مبتین بر نظام دوحزیب‪.‬‬ ‫ن‬ ‫در غرب‪ ،‬که ایران نیز به دلیل وابستگی سیایس از آن الگو می‌گرفت‪ ،‬مسئل ‌ه ساخت طبقه‌ای بود که نه آن‌قدر‬ ‫ن‬ ‫ماشی نو برگردد (این امر در بخ یش از طبقه‌ی‬ ‫ثرومتند باشد که بتواند اتومبیل‌های خارجی بخ رد و یا از سفر خارج با‬ ‫متوسط در سال‌های آخر رژمی گذشته رایج شده بود‪ ).‬و نه آن‌قدر یب‌پول باشد که حاضر شود در صف طوالین‬ ‫فقرای شهری به انتظار اتوبوس بایستاد و یا در خیابان‌ها تاکیس‌های مجعی را جست‌وجو کند‪ .‬آژانس‌ها دیرتر و از‬ ‫اواسط دهه‌های پنجاه و شصت در ایران رواج یافتند‪ .‬خن ن‬ ‫ستی پیکان در سال ‪ ۱۳۴۶‬تولید شد و خنست‌وز یر وقت‬ ‫با سربلندی پشت فرمان آن عکس گرفت‪ .‬این افتخار میل حیت توانست به فاصله‌ی چند سال مدل‌هایی برای‬ ‫انتقال اتو پیای نسل خنست به نسل دوم نیز فراهم کند؛ از سال ‪ ،۱۳۵۰‬پیکان دولوکس و پیکان جوانان و رقبایی‬ ‫مهچون آر یا روانه‌ی بازار شدند‪ .‬اکنون‪ ،‬خانواده‌های متوسط به باال هم می‌توانستند برای فرزندانشان این خودرو‬ ‫را بخ رند که با جتهیزات لوکس‪ ،‬چرم‌کاری و چوب‌کاری و با رنگ‌های جوانپسند و با قدرت و توان درخور آن‌ها‬ ‫ن شهرها را در طی چهل سال اشغال کرد و نتیجه‌ی آن آلودگی یب‌پایان ن‬ ‫مهی‬ ‫عرضه می‌شد‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬پیکا ‌‬ ‫شهرها و از میان ن‬ ‫رفت مفهوم پیاده و یب‌ارزش شدنش در نظام اجتماعی بود‪.‬‬ ‫در دهه‌های چهل و پنجاه‪ ،‬پیکان موفقییت میل حمسوب می‌شد و این تصو یر با تصاو یر دیگری از پول‌های‬ ‫ً‬ ‫بادآورده‌ای ترکیب می‌شد که ظاهرا خبر از موفقیت‌های بزرگ رشد و توسعه می‌داد‪ .‬در میدان ونک‪ ،‬جایزه‌ی بزرگ‬ ‫قرعه‌کیش برای بلیت‌های بخ ت‌آزمایی یک پیکان پر از اسکناس بود‪ .‬پیکان‌ها مهراه با سایر جوایز عجیب‌وغر یب‬ ‫و افسانه‌ای این سال‌ها اغلب زوج‌های موفق و خیره‌کننده‌ای را تشکیل می‌دادند‪ .‬از اواخر دهه‌ی پنجاه با وقوع‬ ‫انقالب اسالمی‪ ،‬تغییر در شیوه‌های توز یع ثروت در جامعه‪ ،‬به‌خصوص پس از گذشت دوران دشوار آغاز ین‬ ‫جنگ حتمییل‪ ،‬ورود خودروهای رقیب و با فرآیند گسترده‌ی تبدیل شدن پیکان به ابزار کار (مسافرکیش) کم‌کم از‬ ‫امهیتش کاسته شد؛ ویل‪ ،‬درهنایت سقوط آزاد این خودرو از دهه‌ی هفتاد شروع شد‪ .‬هرچند مهتای فقیرانه‌تری‬ ‫به نام ژ یان داشت که منونه‌ای ایراین از سیتروئن دوشووی فرانسوی بود‪.‬‬ ‫در ابتدا‪ ،‬سقوط پیکان با رواج خودروهایی ارزان‌قیمت و کم‌توان اما آبرومندانه‌تر مانند رنو‪ ۵‬که از چند سال پیش‬ ‫تولید می‌شد‪ ،‬آغاز شده بود و طبقه‌ی متوسط را به‌سوی خود جذب می‌کرد‪ .‬سپس نوبت به یک رقیب جدی‬ ‫کره‌ای رسید؛ پراید دهه‌ی هفتاد را در رأس نظامی از خودمنایی‌های بیروین ثروت طی کرد‪ ،‬اما در جابه‌جایی‌های‬ ‫شتاب‌زده‌ی رده‌های اجتماعی ن‬ ‫پایی کشیده شد تا ناقوس مرگ پیکان را به صدا درآورد‪ .‬در این میان‪ ،‬ساخت‬

‫‪14‬‬

‫بیرجند‪ | 1391 ،‬عکس از فردین نظری‬

‫مدیل به نام پیکان آردی یا پژو پیکاین‪ ،‬یعین خودرویی با بدنه‌ی پژو و موتور پیکان‪ ،‬آخرین تالش برای حفظ اعتبار طبقایت‬ ‫ن‬ ‫نپذیرفت معنایی این ترکیب نامتعارف خارجی‪/‬داخیل با حتقیر عمومی روبه‌رو شد‪.‬‬ ‫پیکان بود که به دلیل‬ ‫افتخار میل دیروز‪ ،‬از یک‌سو‪ ،‬هدف محله‌های حامیان حمیط‌ز یست قرار داشت که آن را خودرویی پرمصرف و ناکارآمد اعالم‬ ‫ن‬ ‫نداشت حرفه‌ی ثابت و حتصیالت کایف بود که نوعی انزجار را‬ ‫می‌کردند و ازسوی‌دیگر‪ ،‬منادی از مسافرکیش و درواقع یب‌کاری و‬ ‫سرانام‪ ،‬در مرامسی‬ ‫ایاد می‌کرد‪ ،‬ز یرا آن‌ها را به یاد گذشته‌های نه‌چندان دور خودشان می‌انداخت‪ .‬ج‬ ‫نزد نوکیسگان جدید شهری ج‬ ‫رمسی‪ ،‬آخر ین پیکان در اردیهبشت ‪ ۱۳۸۴‬از خط تولید خارج شد و جای خود را به مهتای کره‌ای‪ ،‬پراید‪ ،‬داد که سرنوشیت‬ ‫نه‌چندان متفاوت در انتظارش بود‪ .‬البته‪ ،‬خیابان‌های شهرها به اشغال تعداد ز یادی خودرو درآمد‪‎‬؛ از خودروهای خارجی‬ ‫به‌و یژه فرانسوی و بعدها آملاین و چیین گرفته تا خودروهای داخیل که اغلب مونتاژ خودروهای خارجی بودند‪ .‬این روند تا زمان‬ ‫ساخت خودروی میل‪ ،‬مسند‪ ،‬ادامه یافت‪ .‬درهنایت‪ ،‬آن‌ها نه‌فقط وسیله‌ی جابه‌جایی‪ ،‬بلکه به عامل اصیل مرگ‌ومیر جوانان در‬ ‫تصادفات و مرگ‌ومیر ساکنان شهرها به دلیل آلودگی هوا تبدیل شدند‪.‬‬ ‫آنه بایق مانده بود به شهرستان‌ها و درهنایت فروش آن در کشورهای فقیری نظیر پاکستان و‬ ‫با خروج آخرین پیکان و تبعید چ‬ ‫افغانستان سقوط غم‌انگیزی رقم خورد‪ .‬این خودرو اوج امپراتوری خود را در ثروت و قدریت جتربه کرده بود که در فیلم‌های‬ ‫تبلیغایت تولد پیکان (‪ )۱۳۴۹‬به سفارش برادران خیامی و به کارگرداین کامران شیردل و با آهنگ‌سازی انوشیروان روحاین شاهدش‬ ‫بودمی‪ .‬شعر و آهنگ «تولدت مبارک» ماحصل آن دوران است که در سال‌های بعد به ترانه‌ای دوست‌داشتین برای مهه‌ی‬ ‫کودکان دیروز و مردان و زنان امروز ما تبدیل شد‪.‬‬

‫*‬

‫‪15‬‬

‫َ ٰ ݦݩ ݦ َ ٰݩ ݦݩ ْݦ‬ ‫رؤیای ِپسرا ِن جوان‬ ‫ِ‬ ‫شهروز نظری‬

‫ن‬ ‫رنگ روغن روی بوم | ‪۱۳۹۳‬‬ ‫حسی سلطاین | از جمموعه‌ی داستان پیکان سفید | ‪ ۳۰‬در ‪ ۴۰‬سانیت‌متر | ِ ‌‬

‫َ‬ ‫ن‬ ‫حسی سلطاین‬ ‫رای‬ ‫ب ِ‬ ‫‪16‬‬

‫وقیت جان کیتس در اوایل قرن نوزدهم به خاکسترداین یوناین می‌نگرد‪ ،‬در توصیفش می‌نو یسد‪« :‬زاده‌ی سکوت و گذر دهر»؛‬ ‫این شاعر رمانتیک انگلییس در آن سفالینه‌ی یوناین مهان چیزی را یافت که ما ایرانیان در این اتومبیل انگلییس‌تبار به دنبالش‬ ‫هستمی‪ .‬پیکان مهان‌قدر نسبت ما با گذشته‌ی مدرمنان را تداعی می‌کند که یونان برای ارو پاییان قرن هجدهم و نوزدهم‪.‬‬ ‫پیکان ما را در جماورت مفاهیمی قرار داد که پس از مشروطه برای ایرانیان ارزش‌هایی مهیشگی بوده و هست؛ صنعیت شدن‪،‬‬ ‫ن‬ ‫بومی کردن‪ ،‬عمومیت ن‬ ‫گرفت چشم‌اندازی است که در پیکان تداعی و تشبث‬ ‫یافت‪ ،‬رفاه و مجیع مهه‌ی آن‌ها مشمول عدالت قرار‬ ‫یافته اما حمقق نشده است‪ .‬پیکان توهم تولید بود‪ ،‬نشئه‌ی خودکفایی‪ ،‬وهم رسیدن به آستانه‌ی جتدد و ن‬ ‫مهی اوهام خاطره‌اش‬ ‫ً‬ ‫را زنده نگاه داشت‪ .‬قطعا پیکان ابژه‌ای رمانتیک است؛ پیکان مهچون خاکستردان سفایل بر آتش فروخفته‌ای از روزگاراین‬ ‫شهادت می‌دهد که ن‬ ‫چنی و چنان بود و تغییر کرد‪ .‬خاکستردان و پیکان هر دو رمانتیک‌اند چون در برابر نسیان مقاومت می‌کنند‪.‬‬ ‫چرا سادگی یب‌اصالت و خیال‌انگیزی قراضه‌ی این خودرو ما را مسحور خود ساخت؟ فرض این است که وضعیت پیکان‬ ‫َ‬ ‫بیش‌ازاندازه به هو یت میل ما گره خورده است‪ .‬پروژه‌ی اروی کمپاین روتس یا مهان پیکان در آغاز دهه‌ی پنجاه به‌عنوان‬ ‫یک اتفاق فین‪-‬وطین تبلیغ می‌شد؛ درحایل‌که به‌صورت باورنکردین واجد هیچ‌کدام از این دو ادعا نبود‪ .‬عالوه بر اینکه در‬ ‫خ‬ ‫تاریچه‌اش به شکل ارگانیکی با شکست و ناکامی ایرانیان رابطه پیدا کرد‪ .‬یک ده ‌ه بعد‪ ،‬پیکان پس از تغییرات متعدد ر خییت‬ ‫آنه بعد‬ ‫آنه می‌خواستمی باشمی و چ‬ ‫یب‌فایده‪ ،‬با درخودماندگی ذهین و عقب‌ماندگی تکنولوژ یک‪ ،‬مناد معصومیت ما شد؛ مناد چ‬ ‫منی‌خواستمی به نظر برسمی‪.‬‬ ‫ر چیارد مهیلتون‪ ،‬در سال ‪ ،۱۹۵۷‬در توصیف پاپ گفته بود‪« :‬مردم‌پسند‪ ،‬زودگذر‪ ،‬ارزان‪ ،‬تولید انبوه‪ ،‬جوان‪ ،‬شوخ‌طبع‪ ،‬سکیس‪،‬‬ ‫رند‪ ،‬فریبنده و جتاریت بزرگ»‪ .‬پیکان در معنای سال‌های پنجاه خورشیدی با توجه به توصیف مهیلتون پدیده‌ای پاپ حمسوب‬ ‫می‌شد‪ .‬اما پاپ در ابعاد جهاین‌اش شکست خورد؛ چیزی شد در حد تفریح و ما می‌خواستمی از تفریح تار یخ بیرون بکشمی‪ .‬این‬ ‫حقیقت داشت که پیکان ما را به سفر مشال برد‪ ،‬پیکاین که روی مچن‌ها سفیدتر به نظر می‌رسید‪ .‬این ساخته‌ی به‌زعم ما ایراین‬ ‫کنار هر ساختماین که قرار می‌گرفت ایراین‌اش می‌کرد‪ ،‬بیشتر آدم‌ها با این خودرو عروس و داماد می‌شدند‪ .‬مهه‌ی جتربیات یک‬ ‫ملت‪ ،‬در سه دهه‪ ،‬با پیکان شکل گرفت؛ فوتبالیست‌ها و خواننده‌های پاپ با پیکان عکس می‌گرفتند و عکسشان روی جلد‬ ‫جمله‌ها چاپ می‌شد‪ .‬چریک‌ها با پیکان به سیاهکل رفتند‪ .‬هو یدا با پیکان به دفترش می‌رفت‪ .‬ما حیت ملیت هستمی که روی‬ ‫ن‬ ‫مهی پیکان «شاه رفت» را جشن گرفتمی‪ .‬پیکان‪ ،‬به‌زعم پیکان‌سواران‪ ،‬نشانه‌ای بود از ورود به جهان دست باالیی‌ها و خروج‬ ‫سرانام اتفایق بزرگ رخ داد‪ ،‬ما خنواستمی مدرن باشمی‪ .‬این مانیفسیت بود که نظر خییل‌ها از‌مجله فوکو را‬ ‫ما از دنیای فرودستان‪.‬‬ ‫ج‬ ‫نیز جلب کرد‪ .‬مهه‌ی جنبه‌های مدرن بودن هپلوی‪ ،‬البته جبز جناب پیکان‪ ،‬حذف شدند و او به سبب یب‌طریف ایدئولوژ یکش‬ ‫بعد از انقالب نیز توانست به حیاتش ادامه دهد‪ .‬کمی بعدتر آن نگاه پاپ اولیه‪ ،‬آن امیدواری ناسیونالیسیت افراطی که حیت در‬ ‫عنوان‌بندی کارخانه‌ی ایران‌ناسیونال وجود داشت جای خود را به یک واقع‌بیین انقالیب داد‪ ،‬نام کارخانه به ایران‌خودرو تبدیل‬ ‫ً‬ ‫شد‪ .‬ترکییب که صرفا به اتومبیل بودن پیکان منحصر می‌شد‪ ،‬گرچه خاطرات ایرانیان با پیکان را منی‌شد به یک چهارچرخه تقلیل‬ ‫داد‪ .‬درنتیجه‪ ،‬پیکان در واکنیش تدافعی به خاطر ‌ها‌ی ایراین بدل شد و نگاه به آن تا حد اسطوره‌ای تغییر ماهوی داد‪ .‬پیکان‬ ‫در مقام ایرانیت غیرایدئولوژ یک اسطوره شد تا تن به سیاست عریف‌سازی ندهد؛ اما اسطوره‌ای در چه معنا؟ اسطوره در معنای‬ ‫گذشته‌ی ذهین ارجاع‌پذیر‪ .‬به قول وندی دونیگر‪ 1‬اسطوره مانند مهه‌ی چیزهایی است که در حال مصرف‌اند‪ ،‬آن‌ها می‌شکنند و‬ ‫ً‬ ‫جمددا شکل می‌گیرند‪ ،‬فراموش می‌شوند و دوباره یافته می‌شوند‪ .‬لوی استروس کیس که این چیزها (اسطوره‌ها) را باز می‌یابد‪،‬‬ ‫تنظمی می‌کند و دگر بار از آن‌ها استفاده می‌کند بریکولر‪ 2‬می‌نامد (استروس‪.)۱۴ :۱۳۷۶ ،‬‬

‫*‬

‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫‪Wendy Doniger .۱‬‬ ‫‪Bricoleur .۲‬‬ ‫منبع‪:‬‬ ‫ اسطوره و معنا‪ ،‬گفتگوهایی با کلود لوی استروس (‪،)1376‬‬‫ترمجه‌ی شهرام خسروی‪ ،‬چاپ اول‪ ،‬هتران‪ :‬نشر مرکز‪.‬‬ ‫‪17‬‬

‫ن‬ ‫رنگ روغن روی بوم | ‪۱۳۹۳‬‬ ‫حسی سلطاین | از جمموعه‌ی داستان پیکان سفید | ‪ ۷۰‬در ‪ ۱۰۰‬سانیت‌متر | ِ ‌‬ ‫‪18‬‬

19

‫ن‬ ‫حسی سلطاین | از جمموعه‌ی پرتر ‌ه پیکان | ‪ ۷۰‬در ‪ ۷۰‬سانیت‌متر | اکرلیک روی بوم | ‪۱۳۸۷‬‬

‫‪20‬‬

‫ن‬ ‫حسی سلطاین | از جمموعه‌ی پرتر ‌ه پیکان | ‪ ۷۰‬در ‪ ۷۰‬سانیت‌متر | اکرلیک روی بوم | ‪۱۳۸۷‬‬

‫‪21‬‬

‫ن‬ ‫رنگ روغن روی بوم | ‪۱۳۹۳‬‬ ‫حسی سلطاین | از جمموعه‌ی داستان پیکان سفید | ‪ ۳۰‬در ‪ ۴۰‬سانیت‌متر | ِ ‌‬

‫‪22‬‬

‫ن‬ ‫رنگ روغن روی بوم | ‪۱۳۹۳‬‬ ‫حسی سلطاین | از جمموعه‌ی داستان پیکان سفید | ‪ ۳۰‬در ‪ ۴۰‬سانیت‌متر | ِ ‌‬

‫‪23‬‬

‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫ݣݣی‬ ‫ْ‬ ‫قم ‌ه‬ ‫ِپیکان‪ :‬ل ِ‬ ‫َ ْ ُ‬ ‫َط ْنز تا اسطوره‬ ‫طنز‬ ‫َطنزْ‬ ‫َطنزْ‬ ‫‪24‬‬

‫اسماعیل عباسی‬

‫با فروکش کردن صدای طبل‌های جنگ جهاین دوم ویژگی‌های شهری‬ ‫ن‬ ‫در هتران بیشتر از گذشته گل کرد‪ .‬لفظ قلم هتراین‌ها که آمیزه‌ای از حماوره‌های رمسی و سنگی برگرفته‬ ‫از «منشآت» قامئ مقام فراهاین و گو یش تایت اهایل کوهپایه‌ای پیرامون هتران بود‪ ،‬بعد از سروکله زدن‬ ‫ن‬ ‫متفقی اشغالگر که بیشتر انگلییس‌زبان بودند‪ ،‬با برخی واژگان انگلییس درآمیخت‪ ،‬اما در میان‬ ‫با‬ ‫مجاعت روشنفکر و جتددطلب هنوز واژه‌های فرانسوی مثل «کپلمان» طرفداران بیشتری داشت‪.‬‬ ‫در این گیرودار‪ ،‬هتران با منونه‌ها و گونه‌های جدیدی از اتومبیل‌های فرنگی خ‬ ‫دمور ‌شد‪ :‬فیات‬ ‫ایتالیایی‪ ،‬شورلت آمر یکایی‪ ،‬بنز آملاین و پابدای رویس حضور پررنگ‌تری در خیابان‌های شهر‬ ‫داشتند‪ .‬با به منایش درآمدن مدل به مدل خودرو‌های واردایت‪ ،‬نام «کمپاین» که یادگار‬ ‫دوران جتارت‌های پرطمطراق و پیشروی حاج ن‬ ‫امی‌الضرب بود ورد زبان‌ها شد‪ .‬حاال دیگر‬ ‫کمپاین منحصر به دم‌ودستگاه و جت خ‬ ‫ارتانه‌ی معظم ن‬ ‫امی‌الضرب در خیابان چراغ‌گاز نبود و‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های جدید‪ ،‬یکی پس از‬ ‫در حمله‌های دیگر هتران هم دفترودستک عرضه و فروش‬ ‫دیگری‪ ،‬رومنایی می‌شد و از رایج‌تر ین ادبیات افاده‌ای روز مجله‌ای بود که با رومنایی هر‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫«مهی دیروز از کمپاین کشیدم بیرون!»‬ ‫ماشی جدیدی بر زبان صاحبش جاری می‌شد‪:‬‬ ‫به‌این‌ترتیب‪ ،‬هتراین‌مجاعت به سوار شدن بر اتومبیل‌های پردوا ‌مو‌قوام خارجی خو کرده‬ ‫ن‬ ‫ماشی وطین هم به خیابان بیاید رؤ یایی دوردست به‬ ‫بود و فکر اینکه روزی‌روزگاری‬ ‫نظر می‌رسید‪ .‬گاهی «آه» حسرت‌باری بدرقه‌ی کارخانه‌ی ذوب‌آهن ناکام در کرج‬ ‫می‌شد که با شروع جنگ جهاین دوم ن‬ ‫زمی‌گیر شد و کم نبود ادعاهایی ازاین‌دست که‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌سازی جهان بودمی‪.‬‬ ‫اگر انگلییس‌ها می‌گذاشتند‪ ،‬االن‪ ،‬با ذوب‌آهن کرج سرآمد‬ ‫در سال‌های میاین دهه‌ی چهل و در یپ اصالحات اریض‪ ،‬روزگار ارباب‌و رعییت‬ ‫و سهم‌خواهی از خوش‌نشینان و تابستان‌گذراین در امال ک اربایب سپری شده‬ ‫بود؛ بنابراین‪ ،‬پول و پولداری الجرم مفر دیگری را می‌جست‪ .‬برخی تندبادهای‬ ‫سیایس در این برهه حتوالت اقتصادی و مناسبات اجتماعی کشور را وارد مرحله‌ی‬ ‫جدیدی کرد و زمزمه‌ی راه‌اندازی خن ن‬ ‫ستی کارخانه‌ی مونتاژ خودرو در ایران‬ ‫شنیده شد‪.‬‬

‫جمله‌ی توفیق‬ ‫‪25‬‬

‫‪26‬‬

‫جمله‌ی گل‌آقا‬

‫ن‬ ‫اما تولد خن ن‬ ‫ماشی‌های خارجی انس و الفیت‬ ‫ستی خودروی مونتاژ با نام اسطوره‌ای پیکان در جامعه‌ی شهری هتران که با‬ ‫داشت چندان جدی گرفته نشد و به‌رغم شکل دلفریب ظاهری‪ ،‬این خودرو نیامده در بگومگوها و قضاوت‌های زودرس غرق‬ ‫در شایعات شد‪ .‬ازمجله اینکه بدنه‌ی پیکان را با قوطی روغن نبایت ساخته‌اند‪ .‬طنزهای آبدار هفته‌نامه‌ی «توفیق» بیشتر از‬ ‫مهه نام پیکان را به‌مثابه‌ی ماشیین که در سرباالیی‌ها جوش می‌آورد سر زبان‌ها انداخت‪ .‬معروف‌تر ین کار یکاتور «توفیق»‬ ‫با ن‬ ‫مهی مضمون پیکاین را نشان می‌داد که بر فراز کاپوت جلو یش یک مساور و دم‌ودستگاه قوری هم سوار کرده‌اند‬ ‫تا در طول سفر چای عمل آمده و دم کشیده را برای سرنشینان مهیا کند! بااین‌مهه‪ ،‬وعده‌ی شعارگونه‌ی امیرعباس‬ ‫هو یدا که می‌گفت به امید روزی که هر ایراین یک پیکان داشته باشد‪ ،‬سوژه‌ی جدیدی برای طنزهای عامیانه شد‬ ‫ن‬ ‫درعی‌حال به شاغالن جتارت و صناعت فهماند که باید پیکان را جدی بگیرند‪ .‬هنوز پیکان جا نیفتاده بود که‬ ‫و‬ ‫آمریکایی‌ها برای عقب مناندن از رقیب انگلییس‌شان بساط مونتاژ دو خودروی جدید به نام‌های ایراین آر یا و‬ ‫ن‬ ‫شاهی را در کشور برپا کردند‪ .‬این حضور چشمگیر مونتاژ خودرو در ایران‪ ،‬آن‌هم با دخالت آمریکا که در دهه‌ی‬ ‫ن‬ ‫نگرفت‌های پیکان‪ ،‬نام این‬ ‫پنجاه به امپریالیسم جهاین شهره بود‪ ،‬سبب شد که بعد از طنزپردازی‌ها و جدی‬ ‫ن‬ ‫ماشی در بیانیه‌ی سیایس تندوتیز یکی از زندانیان سیایس با عنوان «پیکانیسم و آر یاشاهینیسم» به‌مثابه‌ی‬ ‫مناد عیین حضور بورژوازی کمپرادور در ایران سر زبان‌ها بیفتد‪ .‬اما پیکان فارغ از گفته‌ها و شنیده‌ها به لطف‬ ‫ارزان بودن‪ ،‬اقساطی بودن و وفور لوازم یدکی شهرها را درنوردید و راه روستاها را در پیش گرفت و دیگر‬ ‫پیکان‌سواران اعم از شخیص و تاکیس می‌دانستند که در دورافتاده‌ترین روستا هم یک تعمیرگاه پیکان‬ ‫وجود دارد تا آن‌ها لنگ منانند‪.‬‬ ‫این حضور فراگیر پیکان‪ ،‬در سپیده‌دم انقالب اسالمی ایران‪ ،‬جلوه‌های دیگری هم داشت که‬ ‫می‌توان به صفر قهرماین‪ ،‬معروف به صفر خان‪ ،‬قدمیی‌تر ین زنداین سیایس ایران‪ ،‬اشاره کرد که‬ ‫بعد از سه دهه از زندان آزاد شده بود و از دیدن این خودرو شگفت‌زده شد‪ .‬دیگری‪ ،‬منایش‬ ‫پرسروصدایی با نام «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال» است که سعید سلطان‌پور در تاالر عبید‬ ‫دانشگاه هتران آن را روی صحنه برد‪ .‬صفرخان گفته بود‪« :‬این پیکان‪ ،‬پیکان که می‌گن‬ ‫اینه؟!» منایش «عباس آقا ‪ »...‬هم با هجوم معترضان که آن را برمنی‌تابیدند زودهنگام‬ ‫برچیده شد‪.‬‬ ‫پیکان بلندآوازه‪ ،‬در دهه‌های اخیر‪ ،‬با عباریت رمانتیک و تأمل‌برانگیز مهراه شد‪ .‬این‬ ‫عبارت پشت شیشه‌ی بسیاری از پیکان‌ها دیده می‌شد که به نسل بعدی رسیده‬ ‫بود‪« :‬یادگار پدرم!» نام پیکان با مهه‌ی و یژگی‌ها و سایه‌روشن‌هایش ورد‬ ‫زبان‌ها شد؛ از مردان بلندپایه‌ی عصر هپلوی گرفته تا اپوز یسیون‬ ‫سیایس چپ‪ ،‬قدمیی‌تر ین زنداین سیایس و فرزنداین که‬ ‫سپاسگزار دوراندییش پدر ماشیین دست دوم در‬ ‫اختیار داشتند‪ .‬پیکان تا عمق روستاها‬ ‫ن‬ ‫چنی شهریت هیچ از‬ ‫راه یافت‪.‬‬ ‫اسطوره کم ندارد‪.‬‬

‫*‬

‫‪27‬‬

‫ݩ‬ ‫ݧ‬ ‫ݧ‬ ‫ٰ‬ ‫ݬِشکا ݣ ݣر ِ ݤ ݤݚ‬ ‫چی‬ ‫ݧ ݧݩٰ‬ ‫ِپیکان‬

‫گفت‌وگوی حسین شهرابی با شاهین آرمین‬

‫ن‬ ‫شاهی ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‪ .‬او در بیست‌سالگی‬ ‫آرمی‪ ،‬متولد ‪ ،1355‬فرزند زوجی معمار است و از کودکی عاشق‬ ‫به آمریکا مهاجرت کرد و از دانشگاه مرکزی میشیگان (‪ ،)Central Michigan University‬لیسانس‬ ‫طراحی اتوموبیل (‪ )Bachelor of Science in Vehicle Design‬گرفت‪ .‬زماین نگدشت که پای‬ ‫ن‬ ‫شاهی به استودیو طراحی کرایسلر باز شد‪ ،‬و به عنوان مهندس طراح سال‌ها در کرایسلر و هوندای‬ ‫آمریکا مشغول به کار بود‪ .‬او از مهان زمان پژوهش درمورد گونه‌های متفاوت پیکان (‪)Arrow Series‬‬ ‫شاهی ن‬ ‫ن‬ ‫آرمی و پیکان به‬ ‫را شروع کرد و وبال گی با نام «شکارچی پیکان» به راه انداخت‪ .‬سرنوشت‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫مهکاری او و سهراب دریابندری برای ساخت فیلم «این پیکان» منجر شد‪ .‬شاهی آرمی که رانندگی را‬ ‫با پیکان آموخته است‪ ،‬فکر می‏کند هم عاشق پیکان است و هم از آن نفرت دارد‪ .‬در این گفت‌وگو‪ ،‬به‬ ‫وجوه گوناگون موضوع پیکان پرداخته‌امی؛ مهه‌ی آن‌چه درباره‌ی پیکان باید بدانید و منی‌دانید!‬

‫‪28‬‬

‫آرمی در اتومبیل پیکان شخیص‌اش‪ | 1396 ،‬عکس از ن‬ ‫شاهی ن‬ ‫ن‬ ‫آیی فضل‌اهلی‬

‫‪29‬‬

‫كارخانه‌ی روتس‪ ،‬کاونتری‪ ،‬انگلستان‪ ،‬اواخر دهه ‪1960‬‬

‫ن‬ ‫حسی شهرایب‪ :‬چرا پیکان؟! مهندس طراح اتومبیل که در کرایسلر و هوندا مشغول به‌کار بوده‪ 1،‬چرا باید پیکان را موضوع پژوهش‬ ‫انتخاب کند؟‬ ‫شاهی ن‬ ‫ن‬ ‫آنا فیلم مستندی دیدم با نام‬ ‫آرمی‪ :‬سال ‪ ،۲۰۰۹‬در اوهایو بودم و برای شرکت هوندا کار می‌کردم‪ .‬در مرکز فرهنگی ج‬ ‫شو‌پاسخ با کارگردان برگزار شد‪ .‬او توضیح داد‬ ‫«هلوتیکا»‪ 2‬به کارگرداین گری هاستو یت‪ 3‬که بعد از منایش فیلم نیز جلسه‌ی پرس ‌‬ ‫بخ‬ ‫که تار خیچه‌ی درسیت از تایپ‌فیس پراستفاده‌ای مثل هلوتیکا که در زندگی روزمره دامئ از آن استفاده می‌کنمی‪ ،‬در کتا انه‌ها پیدا‬ ‫منی‌شود؛ و توضیح داد که تصممی گرفته فیلمی را که دوست داشته درمورد هلوتیکا پیدا کند و وجود نداشته است‪ ،‬خودش بسازد‪.‬‬ ‫این حرف کارگردان اهلام‌بخ ش من بود و مهان شب تصممی گرفمت وبال گی را که خودم دوست داشمت درباره‌ی پیکان در اینترنت‬ ‫ن‬ ‫ماشی را بشناسم‪ .‬دوست داشمت‬ ‫ببیمن و وجود نداشت‪ ،‬شروع کمن و وبال گی‪ 4‬راه‌اندازی کردم‪ .‬دوست داشمت مدل‌های دیگر این‬ ‫ن‬ ‫ماشی را طراحی کرده‪ ،‬کجای انگلستان ساخته‬ ‫مهه‌چیز را درمورد ماشیین که این‌قدر با آن صمیمی بودمی بدامن‪ .‬چه کیس این‬ ‫می‌شده و خ‬ ‫تاریچه‌اش چه بوده است؟ ممکن است خنده‌دار به‌نظر برسد‪ ،‬اما می‌خواسمت پیکان از این حالت حتقیرآمیز هم‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‬ ‫ماشی را برانمی و هیچ انتخاب دیگری نداشتمی‪ ،‬اما این‬ ‫خارج شود‪ .‬درست است که ما جمبور بودمی سال‌های سال این‬

‫‪30‬‬

‫در کشورهای دیگری هم تولید و فروخته شده بود و داستاین هم در خارج از ایران داشت‪ .‬البته بعدها نقاط تالیق‬ ‫جالیب هم از داستان پیکان در خارج از ایران و داخل ایران پیدا کردم‪.‬‬ ‫روش حتقیق چطور بود؟ مستندات و منابع اطالعایت درمورد پیکان چه وضعییت داشت و چه تأثیری روی کار‬ ‫تو گذاشت؟‬ ‫من اول به نکته‌ای در مورد اصل حتقیقم اشاره کمن‪ ،‬اینکه حیت یک موضوع روزمره و عادی را پیش‌پاافتاده فرض‬ ‫نکنمی‪ .‬هرکدام از این چیزهای به‌نظر عادی‪ ،‬داستان‌های ز یادی پشت سرشان دارند که با حتقیق اصویل و درست‬ ‫می‌شود به آن‌ها رسید‪ .‬اما درمورد شیوه‌ی حتقیق‪ ،‬کارم را با جست‌وجوی اینترنیت در سال ‪ 1997‬شروع کردم‪ ،‬البته‬ ‫وضعیت جست‌وجو در اینترنت و منابع در دسترس با امروز‌قابل مقایسه نبود‪ .‬از مهان ابتدا متوجه شدم بسیاری از‬ ‫ً‬ ‫‪5‬‬ ‫چیزهایی که درمورد پیکان فکر می‌کنمی و می‌دانمی‪ ،‬غلط هستند‪ .‬مثال گفته می‌شود پیکان متعلق به شرکت تالبوت‬ ‫بوده‪ .‬من در جست‌وجوهای اینترنیت به صفحات اول و دوم بسنده منی‌کردم و گاهی تا شصت صفحه از نتایج‬ ‫جست‌وجو را ادامه می‌دادم تا سرنخ‌های جدیدی پیدا کمن‪ .‬برای من این حتقیق خییل فراتر از این بود که یک‬ ‫عکس یادگاری از یک نفر با پدربزرگش در کنار یک پیکان یا نقل خاطره‌ای از پیکان را پیدا کمن‪ .‬بعدها توانسمت‬ ‫به آرشیوهایی دستریس پیدا کمن و با افرادی حرفه‌ای در صنعت خودرو چه در آمریکا و چه در انگلیس‪ -‬گفت‌وگو‬ ‫کمن و از آن‌ها راهنمایی و اطالعات باارزیش بگیرم‪ .‬وقیت به‌دنبال این هسیت که مهه‌چیز را درباره‌ی یک خودرو‬ ‫بداین‪ ،‬باید بفهمی این خودرو در چه فرآیندی طراحی شده است‪ .‬منی‌شود پژوهیش بسته و ایزوله شده نسبت به‬ ‫انام داد‪ .‬باید به جوانب موضوع احاطه پیدا می‌کردم‪ ،‬پس درمورد وضعیت اقتصادی و موقعیت‬ ‫خود موضوع ج‬ ‫جامعه‌ی صنعیت انگلیس بعد از جنگ جهاین دوم حتقیق کردم‪.‬‬ ‫ً‬ ‫پس دامنه‌ی حتقیق ناگهان هم از ایران و هم از پیکان گسترده‌تر شد‪ ،‬تا امکان پیدا کین بفهمی پیکان دقیقا کجای‬ ‫دنیا و در کدام موقعیت تار خیی ایستاده بود‪.‬‬ ‫بله‪ .‬باید توضیح بدهم که این خودرو دوازده سال در انگلستان تولید شد که برای یک مدل خودرو زمان ز یادی‬ ‫‪6‬‬ ‫است‪ .‬چون پول ز یادی برای تغییر مدل نداشتند و سعی کردند در این دوازده سال فقط با تغییر فیس‌لیفت‬ ‫ن‬ ‫ماشی نه‌فقط در انگلستان فروخته شده در نیوز یلند‪ ،‬استرالیا‪،‬‬ ‫خریدار جذب کنند‪ .‬اما جالب است بدانید این‬ ‫مالتا (جز یره‌ای کوچک در مدیترانه که زماین جزو خاک ایتالیا بوده است‪ ،).‬ونزوئال و پرو نیز خط تولید داشته‬ ‫است‪ .‬این یعین بازتر شدن دامنه‌ی جست‌وجو و من بعد از مراجعه به چندین آرشیو‪ ،‬از طر یق بال گم آدم‌های‬ ‫ز یادی را پیدا کردم‪ .‬برای پیکان‪ ،‬بال گ من تبدیل به یک هاب شد‪ .‬البته‪ ،‬قبل از دوران فیس‌بوک و شبکه‌های‬ ‫اجتماعی بود‪ .‬افراد متفاویت‪ ،‬چه آن‌ها که پیکان داشتند و چه آن‌ها که در این صنعت بودند‪ ،‬جذب بال گ من‬ ‫شدند‪.‬‬ ‫به‌این‌ترتیب‪ ،‬کساین را هتییج کردی تا با تو اطالعات مبادله کنند‪ .‬اگر به‌تهنایی می‌خواسیت به منابع این اطالعات‬ ‫دستریس پیدا کین‪ ،‬خییل بیشتر طول می‌کشید‪ .‬رابطه‌ای دو یا چند سو یه و تا حدودی تعامیل که اطالعات و‬ ‫منابع را به‌مرور یکجا مجع کرد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫مهی‌طور است‪ ،‬مثایل می‌زمن؛ این ماشیین که ما به نام پیکان می‌شناسمی در طول دوازده سال تولیدش در‬ ‫خارج از ایران (‪ )۱۹۷۸ -۱۹۶۶‬در چند کشور به شش نام متفاوت فروخته شده‪ :‬هیلمن‪ ،‬هامبر‪ ،‬سان‌بمی‪ ،‬سینگر‪،‬‬ ‫یرمموعه‌هایی از مدل‌ها داشتند‪ ،‬مثل‬ ‫کرایسلر و دوج‪ 7‬که با پیکان می‌شود هفت برند‪ .‬هرکدام از این برندها نیز ز ج‬ ‫هیلمن هانتر‪ ،‬هیلمن مینکس‪ ،‬سینگر ُووگ و سینگر غزال‪ 8.‬کمی مسخره به‌نظر می‌رسد که این‌مهه مدل برای یک‬ ‫پلت‌فرم‪ 9‬باشد‪ ،‬اما این اتفایق است که آن موقع در انگلستان ز یاد رایج بود‪ .‬تغییر پلت‌فرم بسیار پرهز ینه بود و‬ ‫به‌سادگی امکان‌پذیر نبود‪ .‬از طرف دیگر فقط با ارائه‌ی یک مدل منی‌توانستند مشتری‌های ز یادی جلب کنند‪.‬‬ ‫آنه ما‬ ‫بنا بر این طییف از مدل‌ها را در یک پلت‌فرم می‌گنجاندند‪ ،‬از مدل‌های ارزان‌قیمت تا مدل‌های لوکس‪ .‬چ‬

‫‪31‬‬

‫َ‬ ‫یرمموعه‌هایش نزدیک به پنجاه مدل متفاوت داشته‬ ‫به‌عنوان پیکان می‌شناسمی‪ ،‬مهان پلت‌فرم ارو‪ 10‬است که با ز ج‬ ‫است‪ .‬نزدیک به دو سال طول کشید تا بتوامن وجه متایز این مدل‌ها را بفهمم‪ .‬یکی از پروژه‌های من این است که‬ ‫متامی این مدل‌ها و اطالعاتشان را آرشیو می‌کمن‪.‬‬ ‫ً‬ ‫حتصیالت تو در دانشگاه مرکزی میشیگان و فضای دانشگاهی روی حتقیقت اثر داشت؟ اصال دغدغه‌ی پیشبرد‬ ‫این پژوهش را در دانشگاه داشیت؟‬ ‫ً‬ ‫نه‪ ،‬در دانشکده‌ی فین فرصت این‌جور مطالعات نیست؛ اما فکر می‌کمن حتما تزی درباره‌ی تأثیر اجتماعی و‬ ‫ن‬ ‫ماشی‪،‬‬ ‫اقتصادی پیکان را می‌شود در دانشگاه پیش برد‪ .‬پیکان برای ما بیش از یک اتومبیل بود‪ .‬ازنظر عالقه به‬ ‫مردم آمریکا در سه گروه دوستداران فورد‪ 11،‬جنرال‌موتورز‪ 12‬و کرایسلر‪ 13‬قرار می‌گیرند‪ .‬من می‌دیدم عالقه‌مندان به این‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها اطالعات خویب دارند‪ ،‬اطالعات ز یادی در دسترسشان است و کلوپ‌های هواداران وجود دارد؛ اما ما‬ ‫ً‬ ‫خ‬ ‫که این‌مهه پیکان تولید کردمی‪ ،‬اصال تار یچه‌ی آن را خوب منی‌دانمی‪ .‬یک دلیل مهمش این است که بر اساس‬ ‫شواهد‪ ،‬وقیت پیکان وارد ایران شد‪ ،‬انگلییس بودنش خمیف شد‪ .‬به تبلیغات ایران‌ناسیونال نگاه کنید؛ نه‌فقط هیچ‬ ‫حریف از انگلییس بودن پیکان در میان نیست‪ ،‬بلکه مجله‌ی بسیار معرویف را در تبلیغات می‌بینمی‪« :‬مثره‌ی نبوغ‬ ‫مهندسان و دسترنج کارگران ایراین»‪ .‬حس ناسیونالیسیت و تبدیل‌کردن پیکان به منادی از پیشرفت باعث شد‬ ‫انگلییس بودن آن پهنان شود و از مهان ابتدا آن را به‌خویب نشناسمی‪.‬‬ ‫اشاره کردی که در خالل حتقیق‌هایت به آرشیوهای کامل و جامعی در انگلیس و آمریکا و نه در ایران دستریس‬ ‫پیدا کردی؛ یعین ما در ایران هیچ آرشیو معتبری درباره‌ی پیکان ندارمی؟‬ ‫ً‬ ‫نه متأسفانه‪ .‬در ایران آرشیوها اوضاع خویب ندارند‪ .‬یا اساسا آرشیوی وجود ندارد‪ ،‬یا اگر هست در دسترس نیست‬ ‫یا به‌سخیت در دسترس قرار می‌گیرد‪ .‬بسیاری مدارک که امروز در دسترس است و چندان باامهیت به‌نظر منی‌آید‪،‬‬ ‫بیست سال دیگر ارزش پیدا می‌کند‪ .‬دیگر آنکه در یک حتقیق بسیار مهم است که اطالعات دست دوم نبیین‪.‬‬ ‫االن در شبکه‌های اجتماعی بدون ذکر منبع مدام اطالعایت مبادله و منتشر می‌شود‪ .‬من هیچ‌وقت در بال گم ن‬ ‫چنی‬ ‫کاری نکردم‪ .‬منبع تک‌تک چیزهایی که منتشر کردم را اعالم کردم‪ .‬حاال بسیاری از آن منابع دیگر در اینترنت موجود‬ ‫نیست و بال گ من شده یگانه مرجع بایق‌مانده‪.‬‬ ‫خوب است کمی درباره‌ی خود پیکان حرف بزین‪ .‬درواقع نقاط و نکات اصیل سیر حتول پیکان در این پنجاه‬ ‫سال‪ ،‬از نام و نشان و اصل‌ونسب تا تولید‪ ،‬توقف تولید و پس‌ازآن‪.‬‬ ‫در ‪ 23‬اردیهبشت ‪ ،1346‬حممدرضا شاه خط تولید پیکان را افتتاح می‌کند‪ .‬این شروع به‌کار رمسی پیکان است؛‬ ‫اما پیش‌از‌آن‪ ،‬وزارت اقتصاد سیاست و خط‌میش تولید خودرو در ایران را تعریف می‌کند‪ .‬دولت تصممی جدی‬ ‫داشته تا خودرو بسازد و با کساین وارد مذاکره می‌شود که نتیجه هم منی‌گیرند‪ .‬برادران خیامی و در ابتدا برادر بزرگ‌تر‬ ‫(امحد) وارد موضوع می‌شوند‪ .‬وزارت اقتصاد برنامه‌ای دقیق با جزئیات می‌خواست تا بداند بناست در هر سال‬ ‫انام شود‪ .‬در ازایش دولت هم وام‌هایی به آن‌ها می‌داده است‪.‬‬ ‫چه پیشرفت‌هایی در تولید قطعات در داخل ایران ج‬ ‫برادران خیامی با شرکت روتس‪ 14‬که در وضعیت مایل خویب نبوده‪ ،‬تأ کید می‌کمن که این شرکت حبران مایل داشته‪،‬‬ ‫ویل ورشکسته نبوده‪ ،‬مذاکره می‌کنند‪ .‬برای این شرکت خییل مهم بوده که امکان بیابند با ایران‌ناسیونال این قرارداد‬ ‫را ببندند‪ .‬از مهان سال اول هم متام بدنه‌ی پیکان در ایران‌ناسیونال پرس می‌شود‪.‬‬ ‫شرکت روتس از ‪ 1914‬وجود داشت‪ .‬ابتدا فقط خر یدوفروش اتومبیل می‌کرد‪ .‬از اوایل ‪ ،۱۹۳۰‬شروع به خر ید چندین‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌سواری‪ ،‬ون و کامیون تولید‬ ‫کمپاین می‌کند و گروه روتس را تشکیل می‌دهد‪ .‬زمان قرارداد پیکان‪ ،‬آن‌ها‬ ‫ً‬ ‫می‌کردند‪ .‬در اینجا چند نکته‌ی خییل مهم وجود دارد؛ اوال وقیت قرارداد میان برادران خیامی و روتس امضا می‌شود‪،‬‬ ‫هنوز خودرویی که ما به نام پیکان می‌شناسمی در انگلستان تولید نشده بود‪ .‬آن‌ها درحایل‌که هنوز خودروی‬ ‫ً‬ ‫تولیدشده را ندیدند قرارداد می‌بندند‪ .‬ثانیا آن‌ها می‌پذیرند که خودرو با نام فاریس «پیکان» بیرون بیاید و طرف‬

‫‪32‬‬

‫ً‬ ‫ایراین را جمبور به ذکر نام روتس یا هیلمن یا هر مدل دیگری منی‌کنند‪ .‬ثالثا قیمت پیکان حدود سیزده‌هزار تومان بوده‬ ‫است‪ .‬پیکان به‌نسبت خصوصیات فین‌ای که داشت خودروی ارزاین بود و این موضوع مهمی در تصممی‌گیری‬ ‫بود‪ ،‬چراکه بازار هدف انتخایب‌شان طبقه‌ی متوسطی بود که باید از عهده‌ی پرداخت اقساط خودرو برمی‌آمد‪.‬‬ ‫اسم قرارداد پیکان را بعیض‌ها «قرارداد روز یکشنبه» گذاشتند‪ .‬این‌طور تعریف می‌کنند که آقای خیامی از حمل‬ ‫اقامتشان در هتیل در لندن‪ ،‬برای کمپاین‌های متفاویت تلگرام می‌زنند که ما از ایران آمده‌امی و می‌خواهمی قراردادی‬ ‫ماشی سواری ببندمی‪ .‬نقل می‌کنند تهنا شرکیت که برای مذاکره جلو می‌آید‪ ،‬مهان شرکت روتس بود‪.‬‬ ‫ن‌‬ ‫برای تولید‬ ‫ن‬ ‫من درباره‌ی صحت این ادعا مطمئ نیسمت و بعید می‌دامن که آن‌ها هیچ گزینه‌ی دیگری نداشتند‪ .‬متأسفانه هنوز‬ ‫به‌شکل دقیق مشخص نیست چرا در آن تار یخ پیکان برای تولید در ایران انتخاب شد‪ .‬این سؤایل است که من‬ ‫خییل دوست دارم روزی با متام جزئیات به جواب آن برسم‪ .‬اکثر کساین که ممکن است جواب این سؤال را بدانند‬ ‫یا فوت شده‌اند یا در موقعییت نیستند که بتوانند پاسخ دهند‪.‬‬ ‫یک اهبام خ‬ ‫تاریی که منی‌توانمی رفع کنمی و باز مهان مجله‌ی کلیشه‌ای که «کار‪ ،‬کار انگلیس‌هاست!» البته رابطه‌ی‬ ‫برادران خیامی با رژمی هپلوی هم مهم است‪ .‬آیا خود دولت هم اثر جدی در عقد این قرارداد داشت؟‬ ‫ن‬ ‫یک تأثیر مهم مهان درخواست دولت برای ارائه‌ی برنامه‌ی پنج‌ساله بود‪ .‬کمپاین روتس جتربه‌ی ساخت کارخانه‬ ‫در خارج از انگلستان و مونتاژ‪ 15‬را داشت‪ .‬به ن‬ ‫مهی علت می‌توانست آن برنامه را زودتر و هبتر بنو یسد‪.‬‬ ‫حاال به هر ترتییب پیکان وارد ایران می‌شود و تولیدش را شروع می‌کند‪ .‬نقاط شاخص زندگی پیکان چه در یازده‬ ‫سال دوره‌ی هپلوی‪ ،‬چه در ‪ 27‬سال دوره‌ی انقالب چیست؟‬ ‫ب ‌ه دلیل قیمت مناسب و مکانیک ساده از پیکان استقبال می‌شود‪ .‬تولید از سایل پنج هزار در شروع به ‪ 150‬هزار‬ ‫در اواسط دهه‌ی پنجاه می‌رسد‪ .‬من چیزهایی درمورد تعداد خودروی تولیدشده قبل از انقالب می‌دامن‪ ،‬ویل‬ ‫ایران‌خودرو درخصوص بعد از انقالب اسنادی را در اختیار قرار نداده است‪ .‬فقط بعد از توقف تولید پیکان اعالم‬ ‫کردند حدود ‪2‬میلیون و ‪ ۲۹۵‬هزار پیکان تولید شده و البته معلوم نیست وانت‌پیکان هم حماسبه شده یا نه‪ .‬حاال‬ ‫اگر ن‬ ‫مهی عدد را بپذیرمی‪ ،‬با احتساب زمان ‪ 38‬سال تولید‪ ،‬هر ده دقیقه یک پیکان در ‪ ۳۸‬سال تولید شده است‪.‬‬ ‫ً‬ ‫خ‬ ‫پیکان در مهه‌جا پش می‌شود‪ ،‬شکل و مشایل هتران و به‌تبع ایران را عوض می‌کند‪ .‬اصال سیمای شهری را تغییر‬ ‫ً‬ ‫می‌دهد‪ .‬موضوع دیگر این است که پیکاین که در ایران تولیدشده کیپ کامل مدل انگلییس نبود‪ .‬مثال در پیکان‬ ‫دولوکس سپرها و زه‌کیش مدل هامبر بود‪ ،‬داشبورد و فرمان از سینگر‪ ،‬بخ ش‌هایی از تودوزی از هیلمن مینکس‪،‬‬ ‫بخ ش‌هایی از هیلمن هانتر و بخ ش‌هایی خمتص خود ایران بود‪ .‬سرسیلندرهای آلومینیومی موتور ‪ 1725‬یس‌یس‬ ‫انگلییس چدین شدند‪ .‬برای حل مشکل جوش آوردن خییل زود رادیاتور را از دو لول به چهار لول تغییر دادند‪.‬‬ ‫به‌هرحال‪ ،‬تالش کردند که حمصول را مناسب وضعیت ایران کنند‪.‬‬ ‫باید توجه داشت که این پیکان جزوی از تار یخ صنعت ماست و به این شکل و با این جزئیات جای دیگری تولید‬ ‫نشده است‪ .‬چیزی که باید اضافه کمن این است که به‌نظرم در بازسازی پیکان‌ها باید به این موضوع توجه کرد و‬ ‫قطعایت که مربوط به ن‬ ‫مهی پیکان نیست را نباید به آن اضافه کرد‪ .‬به‌این‌ترتیب‪ ،‬بازسازی می‌تواند ارزش داشته‬ ‫باشد و امکان می‌یابمی حمصول را به مهان شکیل ببینمی که چهل یا پنجاه سال پیش تولید شده است‪.‬‬ ‫درمورد مدل‌های متفاوت پیکان در ایران و خارج از ایران می‌تواین بیشتر توضیح بدی؟‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫انام می‌دادند‪ ،‬در ایران هم انعکاس‬ ‫در طول دوازده سال تولید در انگلیس معموال تغییرایت که آن‌ها روی‬ ‫ماشی ج‬ ‫ن‬ ‫ماشی خمتص ایران است‪ .‬البته مدل وانت این‬ ‫پیدا می‌کرد؛ اما در اینجا اتفاق و یژه‌ای هم افتاد‪ :‬وانت‌پیکان‪ .‬این‬ ‫ن‬ ‫ماشی به نام دوج هاسکی‪ 16‬وجود دارد که در آفریقای جنویب ساخته شده و بسیار شبیه وانت‌پیکان ماست‪ .‬از‬ ‫ن‬ ‫ماشی تعدادی انگشت‌مشار بایق مانده‪ ،‬اما بر اساس شواهد‪ ،‬وانت پیکان در ایران و بدون کمک انگلییس‌ها‬ ‫این‬ ‫انام شده است‪.‬‬ ‫طراحی و تولید شده و کار مهندیس روی آن ج‬

‫‪33‬‬

‫كارخانه‌ی ايران ناسيونال‪ ،‬هتران‪١٣٤٧ ،‬‬

‫قصه‌ی جالب دیگر هم ماجرای رایل است که ایران و انگلیس را با موضوع پیکان بیشتر به‌هم مرتبط می‌کند‪ .‬در سال ‪1968‬‬ ‫بزرگ‌ترین رایل ارو پایی بعد از جنگ جهاین دوم برگزار می‌شود‪ .‬هفده هزار کیلومتر‪ ،‬از لندن تا سیدین‪ ،‬حدود یک ماه و با حضور‬ ‫ن‬ ‫ماشی از کمپاین‌های متفاوت مانند پورشه‪ ،‬رولزرو یس‪ ،‬بنتیل و خییل‌های دیگر‪ .‬متامی کمپاین‌های انگلییس آن‬ ‫نزدیک به صد‬ ‫زمان در این رایل شرکت می‌کنند‪ .‬مسیر رایل از ترکیه وارد ایران می‌شده‪ ،‬از تبر یز رد می‌شده و از دو راه کو یر مرکزی یا خراسان به‬ ‫ً‬ ‫افغانستان منهتی می‌شده است‪ .‬از کمپاین روتس هم دو تا هیلمن هانتر شرکت داشتند‪ .‬البته الزم است اینجا حتما اشاره کمن که‬ ‫چند ماه بعد از قرارداد برادران خیامی با روتس‪ ،‬شرکت روتس را کرایسلر‪ 17‬آمریکا می‌خرد؛ چون کرایسلر خودش را از جنرال‌موتورز‬ ‫و فورد عقب‌تر می‌دید و می‌خواست جایگاهی در ارو پا پیدا کند‪ .‬به‌این‌ترتیب‪ ،‬شرکت روتس به کرایسلر‪-‬روتس تغییر نام می‌دهد‬ ‫ن‬ ‫ماشی را در جاده آزمایش‬ ‫و در متام مسیر رایل لوگوی ستاره‌ی کرایسلر روی هیلمن‌ها وجود داشته است‪ .‬فرصیت هم می‌یابد تا این‬ ‫ً‬ ‫کند و اصال در فکر برنده شدن در این رایل نبوده است‪ .‬این دو هیلمن در هتران و در مسیر رایل‪ ،‬در کارخانه‌ی ایران‌ناسیونال‬ ‫ً‬ ‫سرو یس می‌شود‪ .‬مسیر بعد از ایران‪ ،‬از افغانستان و سپس هندوستان می‌گذشته است‪ .‬هنایتا با کشیت به استرالیا می‌رسد و از‬ ‫ن‬ ‫ماشی اول که‬ ‫غرب به شرق استرالیا می‌رود تا در سیدین به خط پایان می‌رسد‪ .‬در روز آخر رایل‪ ،‬یکی از هیلمن‌ها دوم بود و‬ ‫سیتروئن بود‪ ،‬تصادف شدیدی می‌کند‪ ،‬به‌طوری‌که منی‌تواند مسیر مسابقه را ادامه دهد‪ .‬به‌این‌ترتیب‪ ،‬هیلمن در ناباوری مدیران‬ ‫کرایسلر‪-‬روتس‪ ،‬برنده‌ی این رایل می‌شود‪ .‬این برنده شدن ثابت می‌کند که خودروی مقاومی بود‪ ،‬با سیسمت کمک‌فنربندی خوب‬ ‫و موتور قوی‪ .‬هیلمن‌هایی که در مسابقه شرکت کرده بودند‪ ،‬دو کاربراتوری بودند‪ .‬بعدازاین پیروزی تصممی می‌گیرند یک مدل‬ ‫جی‌یت‪ 18‬به بازار عرضه کنند که می‌شود ن‬ ‫مهی پیکان جوانان خودمان‪ .‬شاید بدون کمک ایران‌ناسیونال در میانه‌ی راه آن‌ها برنده‬ ‫منی‌شدند؛ و اگر برنده منی‌شدند‪ ،‬ما هم هیچ‌وقت پیکان جوانان نداشتمی‪.‬‬ ‫چند مدل پیکان در ایران تولید شده است؟‬ ‫شش مدل‪ :‬دولوکس‪ ،‬کار‪ ،‬استیشن‪ ،‬جوانان‪ ،‬اتوماتیک و وانت‪ .‬این شش مدل با رنگ‌های متفاوت قبل از انقالب تولید‬ ‫می‌شدند‪ .‬بعد از انقالب پیکان فیس‌لیفت جدیدی می‌گیرد که به چراغ بنزی معروف است‪ .‬چراغ‌ها و داشبورد تغییر می‌کند و‬ ‫انام می‌شود‪.‬‬ ‫متام تغییرهای بازار ایران در کمپاین روتس ج‬ ‫ً‬ ‫تا جایی که ب ‌ه خاطر دارم‪ ،‬داستان کمپاین روتس کمی پیچیده‌تر از چیزی است که گفیت‪ .‬لطفا کامل توضیح بده!‬ ‫بعد از دوازده سال که کرایسلر مالک روتس بود و سرمایه‌گذاری جدی روی آن نکرد‪ ،‬این شرکت در سال ‪ ۱۹۷۸‬ورشکسته می‌شود‬

‫‪34‬‬

‫و دست آخر پژو آن را به قیمت یک دالر می‌خرد‪ .‬آن‌ها چند صد میلیون دالر بدهی داشتند و پژو بعدازاینکه این‬ ‫شرکت را خرید‪ ،‬نام آن را به تالبوت تغییر داد‪ .‬اینجاست که این سوءتفاهم به وجود می‌آید که پیکان را تالبوت‬ ‫تولید کرده است‪ .‬درواقع اگر ما پیکان نداشتمی‪ ،‬به یک معین منی‌توانستمی پژو هم داشته باشمی‪ .‬با خر ید کمپاین‬ ‫اصیل انگلییس ارتباط پژو و ایران حفظ شد‪ .‬بعد از انقالب‪ ،‬ایران‌خودرو می‌خواست تولید پیکان را ادامه دهد‪،‬‬ ‫ن‬ ‫به ن‬ ‫ماشی‌آالت مذاکره‬ ‫مهی خاطر با شرکت انگلییس تالبوت‪ ،‬حتت مالکیت پژو‪ ،‬برای برخی قالب‌ها و قطعات و‬ ‫می‌کرد و بعدها پیکان را با موتور پژو هم تولید کرد‪.‬‬ ‫بعد از انقالب چه تغییر مهم دیگری برای پیکان به وجود می‌آید؟‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫ماشی تغییر می‌کند‪ .‬پیکان که قبال مسبل رفاه‪ ،‬آسایش و اوقات فراغت بود‪ ،‬تبدیل‬ ‫بعد از انقالب‪ ،‬ماهیت این‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫می‌شود به حمصویل کامال کاربردی‪ ،‬ساده و غیرلوکس‪ .‬تقریبا مهه‌ی پیکان‌ها سفید می‌شوند و حیت در برخی‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی طبقه‌ی متوسط بود‪.‬‬ ‫ماشی حذف می‌شود‪ .‬پیکان از ابتدا‬ ‫مدل‌ها رادیو هم به‌عنوان وسیله‌ای اضایف از‬ ‫در دوران پس از انقالب که ساده‌ز یسیت نوعی ارزش تلیق می‌شد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی را شروع کرد‪ ،‬اما امروز از ایران بسیار جلوتر است‪.‬‬ ‫بسیاری از افراد معتقدند که کره بعد از ایران مونتاژ‬ ‫کمپاین‌های کره‌ای اتومبیل طراحی و تولید می‌کنند و در بازار جهاین سهم دارند و ما هنوز در تولید داخیل خود هم‬ ‫مشکالت متعدد دار می‪ .‬این قیاس را چقدر موجه می‌داین و چطور پاسخ می‌دهی؟‬ ‫صنعت خودرو صنعت بسیار پیچیده‌ای است و ز یرساخت‌های خود را نیاز دارد‪ ،‬ازمجله ز یرساخت‌های پژوهیش‬ ‫و دانشگاهی‪ .‬به‌عنوان‌مثال کره سال‌ها دانشجو یان ز یادی را برای آموزش طراحی خودرو به خارج از کشور خود‬ ‫می‌فرستاد‪ .‬آن‌ها سرمایه‌گذاری جدی در این بخ ش کردند و برای آن برنامه داشتند‪ .‬هیوندای ابتدا با موتورهای‬ ‫میتسوبییش تولید می‌شد‪ ،‬ویل می‌خواستند که خودشان موتور تولید کنند و با ژاپین‌ها وارد رقابت شوند‪ .‬در ایران‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫چنی برنامه‌هایی پیگیری نشد‪ .‬شباهت و نزدیکی صرفا در زمان شروع به‌کار است‪ ،‬نه در اقدامایت که در دو‬ ‫بخ‬ ‫انام شده است‪ .‬اگر واهم موضوع را ساده کمن باید بگومی‪ ،‬بعد از پنجاه سال‪ ،‬ما شاید سه تا پنج درجه‬ ‫کشور ج‬ ‫از دایره‌ی ‪ ۳۶۰‬درجه‌ی صنعت خودرو را در اختیار دارمی‪ .‬ما چیزی به نام صنعت خودرو در ایران ندار می‪ .‬ما‬ ‫تولید خودرو دار می و این دو خییل متفاوت‌اند‪ .‬رسیدن از سطح تولید به سطح صنعت فرآیندی پیچیده است که‬ ‫انام می‌شده و من فکر می‌کمن مقایسه‌ی‬ ‫به‌سادگی و‌به‌سرعت دست‌یافتین نیست‪ .‬به‌هرحال‪ ،‬این مقایسه مهیشه ج‬ ‫ً‬ ‫درسیت نیست‪ ،‬وقیت صرفا به زمان شروع تولید خودرو در دو کشور توجه می‌کنمی‪ .‬باید توجه کرد صنعت خودرو‬ ‫ن‬ ‫ساخت یک کارخانه و استخدام تعدادی مهندس و کارگر است و ز یرساخت‌های بسیاری می‌خواهد که‬ ‫فراتر از‬ ‫ما نداشته‌امی و هنوز هم ندار می‪.‬‬ ‫البته اگر کشوری صنعت خودروسازی هم نداشته باشد ایرادی ندارد‪.‬‬ ‫ش آ‪ :‬بله‪ .‬اصرار به خودکفایی در صنعت خودرو شاید موقعی منطیق به‌نظر می‌آمد‪ ،‬ویل امروز غیرمنطیق است‪.‬‬ ‫ً‬ ‫چون قطعات یک خودرو امروز در کشورهای خمتلیف تولید می‌شود و این کامال عادی است‪ .‬صنعت خودرو‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫داشت خودرو چندان معنایی ندارد‪ .‬اتومبیل‌هایی که‬ ‫دومی انقالب خود است‪ .‬پس ‌از این حتول‪،‬‬ ‫نزدیک به‬ ‫بخ‬ ‫دیگر خودشان را می‌رانند و سیسمت محل‌ونقل در آستانه‌ی حتویل جدی است‪ .‬حاال ایران در این ش می‌خواهد‬ ‫ً‬ ‫چه کند؟ آیا می‌خواهمی جزوی از این حتول باشمی یا خیر؟ من فکر می‌کمن پتانسیل آن در ایران وجود دارد‪ .‬اساسا‬ ‫بی ن‬ ‫معماری اتومبیل‌ها تغییر خواهد کرد‪ .‬با از ن‬ ‫رفت احتمال تصادف و تغییر بنیادی در قوای متحرکه موضوع‬ ‫ن‬ ‫ماشی تغییر می‌کند و برای طراحی اتومبیل انگار باید دوباره از کاغذی سفید شروع کرد‪.‬‬ ‫طراحی‬ ‫فکر می‌کین پیکان خودش را چگونه با وجوه متفاوت زندگی مردم مرتبط می‌کند؟ از معیشت و زندگی روزمره تا شهر‬ ‫و اقتصاد و صنعت‪ .‬خاطرم هست در روزهای پایاین تولید پیکان‪ ،‬آن را ارابه‌ای توصیف کردند که صنعت ایران را‬ ‫ً‬ ‫می‌کشید‪ .‬فکر می‌کین اساسا پیکان این ظرفیت را دارد که تار یخ زندگی اجتماعی چند دهه‌ی گذشته را بتوان از‬

‫‪35‬‬

‫طر یق آن خواند یا روایت کرد؟‬ ‫پیکان به جامعه‌ی ایران یک شوک داد‪ .‬شوک مهه‌چیز را به لرزش درمی‌آورد‪ .‬هم تعریف جدیدی برای اوقات‬ ‫فراغت به وجود آورد‪ ،‬هم شیوه‌ی مسافرت تغییر کرد‪ .‬به گفته‌ی آقای کامران شیردل‪ ،‬آزادی روی چهار تا چرخ‪.‬‬ ‫ایاد کرد؛ مکانیکی‪ ،‬صافکاری و بسیاری دیگر‪ .‬خییل از ایراین‌ها برای‬ ‫ازنظر صنعیت پیکان تعداد ز یادی شغل ج‬ ‫ن‬ ‫اولی بار موضوع صنعت را به شکیل ملموس احساس می‌کردند؛ اما چیزی که داستان پیکان را منحصربه‌فرد‬ ‫ن‬ ‫ماشی مثل یک عصا پشتیبان خانواده‌ها بود‬ ‫می‌کند‪ ،‬اتفایق است که در دوران جنگ و دهه‌ی شصت افتاد‪ .‬این‬ ‫و در پشت جهبه خدمت می‌کرد‪ .‬ایران و ایراین‌ها با استفاده از پیکان «حترک» داشتند و «حترک» موضوع بسیار‬ ‫مهمی در جنگ است؛ فکر می‌کمن این حترک تا حد ز یادی در اداره‌ی جنگ اثر گذاشت‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬پیکان با‬ ‫مسافرکیش حمل درآمد خانواده‌ها شد؛ مانند عضو جدیدی به خانواده‌ی ایراین اضافه شد‪.‬‬ ‫انگار عملکرد و کارایی‌های پیکان افزایش پیدا می‌کند و خروجی‌های بیشتری به خانواده و جامعه می‌دهد‪.‬‬ ‫ً‬ ‫در آن دوران کار به جایی می‌رسد که آدم نگران پیکانش می‌شود‪ ،‬مثال الستیکش سابیده نشود‪ ،‬خراب نشود‪،‬‬ ‫تصادف نکند‪ .‬یک‌جور احلاقی ‌ه به خانواده بود‪.‬‬ ‫پیکان تا حدودی تبلور آن مفهوم جذاب خودکفایی نیز هست؛ یعین بعد از انقالب و به‌مرور‪ ،‬وابستگی تولید پیکان‬ ‫به شرکت‌های خارجی قطع شد و به این معین که مهه‌چیزش در ایران تولید می‌شد‪ ،‬می‌توان آن را حمصویل میل‬ ‫در نظر گرفت؛ یعین‪ ،‬خودمان طراحی نکرده بودمی‪ ،‬اما خودمان تولید می‌کردمی و می‌توانستمی گلیممان را از آب‬ ‫بیرون بکشمی‪.‬‬ ‫هر چه تولید پیکان جلوتر رفت‪ ،‬بیشتر به مست خودکفایی رفتمی‪ ،‬طوری که در سال‌های آخر تا جایی که من می‌دامن‬ ‫ً‬ ‫کامال و صددرصد تولید داخل بود‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های دیگری می‌توان مقایسه کرد؟ ازنظر سطح‬ ‫صرفا از دیدگاه مهندیس و فین‪ ،‬پیکان سال ‪ 46‬را با چه‬ ‫ازآناکه اهبامی تار خیی درمورد اصل قرارداد پیکان و‬ ‫طراحی و شرایط فین‪ ،‬مشابه با چه حمصوال یت بوده است؟ ج‬ ‫حنوه‌ی انتخاب آن دارمی‪ ،‬گزینه‌های احتمایل دیگر در مهان سطح از قیمت و و یژگی‌های فین برای مونتاژ خودرو‬ ‫که برادران خیامی یا صنعت ایران می‌توانسته‌اند انتخاب کنند‪ ،‬چه بوده است؟‬ ‫َ‬ ‫‪19‬‬ ‫ن‬ ‫وقیت‬ ‫ماشی‌های پلت‌فرم ارو یا مهان هیلمن هانتر در انگلستان بیرون می‌آید‪ ،‬فورد کورتینا نیز تولید می‌شده که‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫خییل هم به پیکان شبیه است و البته کمی گران‌تر‪ .‬فورد مطمئنا حاضر منی‌شد چنی توافیق با برادران خیامی کند‬ ‫و خودروی آن‌ها را با نامی ایراین تولید کنند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫اگر واقعا از مز یت نام ایراین صرف‌نظر کنمی و فرض کنمی بنا بوده خودرویی خارجی را مونتاژ کنمی‪ ،‬در این رده‌ی‬ ‫قیمت و نیازهای طبقه‌ی متوسط ایراین‪ ،‬پیکان را با چه خودروهایی از زمان خودش می‌توانمی مقایسه کنمی؟‬ ‫باید در این مورد بیشتر حتقیق کمن‪ ،‬اما پاسخ سردسیت من به این سؤال فیات‪ ،‬فولکس‌واگن‪ ،‬مور یس و یب‌ام‌یس‬ ‫ً‬ ‫است‪ .‬به‌غیراز شواهدی که تا حدودی دالیل انتخاب پیکان را توضیح می‌دهد‪ ،‬ما دقیقا منی‌دانمی چرا پیکان‬ ‫انتخاب شد‪ .‬درنتیجه به‌درسیت منی‌توانمی پاسخ این سؤال را بدهمی‪ .‬ویل چیزی که مسلم است این است که پیکان‬ ‫ً‬ ‫در ایران کار کرد و نتیجه‌ی مثبت داد‪ .‬موتور نسبتا پرقدرت و بدنه‌ی یکپارچه از و یژگی‌های مثبت آن بود‪ .‬به‌طرز‬ ‫ن‬ ‫ماشی برای ایران ساخته شده بود‪.‬‬ ‫عجییب انگار این‬ ‫ایران کشوری صنعیت نبوده و دوره‌های صنعیت شدن را نیز طی نکرده است‪ .‬در مسیر صنعیت شدن‪ ،‬خودروسازی‬ ‫ً‬ ‫تقریبا بر ن‬ ‫زمی می‌نشیند‪ .‬و یژگی‌های‬ ‫تبدیل به بزرگ‌تر ین بخ ش صنعت ایران شد و اگر آن را از صنعت ایران کم کنمی‪،‬‬ ‫ن‬ ‫گرفت کل طول عمر‬ ‫بارز پیکان به حلاظ صنعیت چه بوده است؛ تولید حمصول یکسان با تنوع حداقیل (با در نظر‬ ‫ً‬ ‫پیکان)‪ ،‬بازار نسبتا غیررقابیت‪ ،‬مداخله‌ی مهیشگی و مستمر دولت در قبل و بعد از انقالب‪ .‬این‌ها عوارض اسایس‬ ‫تولید پیکان در صنعت خودروسازی ایران است‪ ،‬چیزی که امروز هم کمابیش با آن مواجهمی‪ .‬من منی‌خواهم ایران‬

‫‪36‬‬

‫را با ژاپن و آملان مقایسه کمن‪ ،‬اما در اقتصادهای مشابه ایران‪ ،‬به معین نیمه‌دولیت و ازنظر صنعیت عقب‌افتاده‪ ،‬آیا‬ ‫مکانیزم‌هایی هبتر از ماجرای ایران‌ناسیونال و ایران‌خودرو وجود دارد؟ آیا کشورهایی بودند که در وضعیت مشابه‬ ‫هومشندانه‌تر و هبتر از ما عمل کرده باشند؟ واقعیت آن است که یک نارضاییت عمومی از صنعت خودروی ایران‬ ‫وجود دارد‪ .‬آیا جتربه‌ی مشاهبی در دنیا هست که به‌عنوان مطالبه از مدیران صنعیت کشور مطرح شود؟‬ ‫‌واگن برز یل‪،‬‬ ‫من برز یل را می‌توامن مثال بزمن‪ .‬فولکس‌واگن در برز یل شروع کرد‪ .‬بعد به‌جایی رسید که فولکس ِ‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های خودشان را روی پلت‌فرم اصیل فولکس‌واگن تولید کرد‪ .‬آن‌ها در ابتدا فقط مونتاژ می‌کردند‪ ،‬اما‬ ‫َ‬ ‫ن‬ ‫مهی فولکس‌واگن گل در برز یل طراحی و ساخته شده است‪ .‬به‌غیراز گل‪ ،‬موتورهای چهار سیلندر کرایسلر را‬ ‫ن‬ ‫چنی‬ ‫تولید کردند‪ .‬خودروسازی برز یل باامهیت است و می‌توان آنرا برریس کرد‪ .‬شاید ما هم در ایران می‌توانستمی‬ ‫مشارکت‌هایی تعریف کنمی‪ .‬ما صنعت تولید خودرو را داشتمی و می‌توانستمی سرمایه جلب کنمی‪ ،‬متکی به جتربه‪،‬‬ ‫دستمزد نه‌چندان گران و انرژی ارزان‪ .‬امروز پژو ‪ ،405‬پژو ‪ 206‬و پراید هم به مهان روش پیکاین تولید می‌شود؛‬ ‫تولیدی که انهتا ندارد و بناست حمصویل تا ابد تولید شود‪ .‬این شیوه‌ی تولید میراث پیکان است‪ ،‬با این و یژگی‌ها‪:‬‬ ‫ن‬ ‫سطح انتظار مردم ن‬ ‫ماشی به‌وفور وجود دارد‪ ،‬کار کردن با آن ساده است‪ ،‬دانش فین به‌روز‬ ‫پایی می‌آید‪ ،‬یک‬ ‫منی‌خواهد و مسائیل ازاین‌دست‪ .‬این شیوه نوعی کرخیت برای تغییر به‌وجود می‌آورد‪ .‬البته نباید ازنظر دور داشت‬ ‫انام‌شده روی آن‬ ‫که تولید ساالنه باید به‌حدی برسد که با جمموع فروش داخیل و صادرات بتواند سرمایه‌گذاری ج‬ ‫ً‬ ‫پلت‌فرم را بعد از حدود هشت تا ده سال بازگرداند‪ .‬آن‌وقت می‌شود پلت‌فرم را تغییر داد‪ .‬این روال نسبتا متداول‬ ‫ً‬ ‫در دنیاست؛ ویل ظاهرا در ایران تولید نتوانسته به حد موردنظر برسد‪.‬‬ ‫اگر با هندوستان مقایسه کنمی‪ ،‬در چه وضعییت قرار دارمی؟‬ ‫ن‬ ‫هندی‌ها توانستند ارزان‌تر ین‬ ‫ماشی دنیا‪ ،‬تاتا نانو‪ 20،‬را طراحی و تولید کنند‪ .‬هندوستان یکی از تولیدکننده‌های‬ ‫گ قطعه است و این شرکت تا امروز صاحب جگوار و لندرور است‪.‬‬ ‫بزر ‌‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫به موضوعات اجتماعی بازگردمی‪ .‬مهی موضوعی که این ماشی متعلق به چه کمپاین‌ای بوده و چگونه سر از‬ ‫ایاد کرده و اشتباهات ز یادی هم به آن اضافه شده است‪ .‬به‌نظر می‌رسد پیکان‬ ‫ایران درآورده است‪ ،‬سوءتفاهم ج‬

‫ماكهتاى اوليه براى سرى اروو ‪ ،Arrow‬استوديو طراحی روتس‪ ،‬كاونترى‪ ،‬انگلستان‬

‫هيلمن هانتر مشاره ‪ ،٧٥‬برنده مسابقه راىل لندن تا سيدىن استراليا‪١٩٦٨ ،‬‬

‫‪37‬‬

‫پدیده‌ای یب‌اصل‌ونسب است که از ایران سر برآورده و در فاصله‌ای نه‌چندان طوالین‪ ،‬تبدیل به بخ یش از هو یت‬ ‫ن‬ ‫چنی اتفایق در سایر‬ ‫و شخصیت اجتماعی طبقه‌ی متوسط ایران شده است‪ .‬این فرآیند چطور اتفاق می‌افتد؟‬ ‫حوزه‌های فرهنگی رخ نداده است؛ اضافه شدن چیزی خارج از زمینه‌ی فرهنگی و اجتماعی‪ ،‬این سطح از فراگیر‬ ‫ً‬ ‫شدن و پذیرش عمومی و هنایتا تنیده شدن با زندگی مردم‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی می‌تواند حس خویب از آزادی بدهد‪ .‬با هزینه‌ای اندک و با یک باک بنزین از هتران به مشال می‌روی و‬ ‫برمی‌گردی‪ .‬در زماین کوتاه می‌تواین سفر بروی‪ .‬این احساس آزادی جذاب است‪ .‬دیگر آنکه پیکان خییل سر یع‬ ‫در مهه‌جای ایران پیش رفت و چهره‌اش تغییر نکرد‪ ،‬مهه توانستند با آن ارتباط برقرار کنند‪ .‬در دوران جنگ‪ ،‬به‬ ‫ن‬ ‫ماشی صمیمی‌تر شدند‪ .‬البته پیکان چهار دهه‌ی بسیار متفاوت را پشت سر گذاشت و جامعه‬ ‫حنوی مردم با این‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫طییف از خاطرات با این ماشی دارد‪ .‬درمورد پراید مثال منی‌توان چنی حریف زد‪ .‬دوران جنگ پیکان را تثبیت کرد‬ ‫ن‬ ‫انام دادند‬ ‫و می‌توان گفت داستان پیکان داستاین منحصربه‌فرد است‪ .‬کاری که ایراین‌ها با این‬ ‫ماشی کم‌امهیت ج‬ ‫در تار یخ اتومبیل‌سازی منحصربه‌فرد است‪ .‬به ن‬ ‫مهی دلیل پیکان ایرانیزه شد و امروز می‌توان آن را بیشتر ایراین‬ ‫دانست تا انگلییس‪ .‬برای ن‬ ‫آنا‬ ‫مهی اگر من عکیس از پیکان در نیوزلند نشان دهم‪ ،‬تعجب می‌کنید که این پیکان ج‬ ‫چه می‌کند؟‬ ‫درباره‌ی کارهای رسانه‌ای و ارتباطات اجتماعی بگو‪ ،‬از بال گ «شکارچی پیکان» تا فیلم «این پیکان»‪ .‬با‬ ‫توجه به این موضوع که در طول این سال‌ها‪ ،‬فضای اجتماعی حول‌وحوش پیکان نیز تغییر کرده است‪ .‬به طور‬ ‫مشخص دوست دارم در مورد پروژه‌ی «این پیکان» و مهکاری با سهراب در یابندری هم بیشتر توضیح بدی‪.‬‬ ‫وقیت من شروع به حتقیق درمورد پیکان کردم‪ ،‬این حس نوستالژیک این‌قدر وجود نداشت‪ .‬چون ده سال پیش‪،‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی ز یر پای خییل از مردم بود‪ .‬من حتقیقم را روی موج نوستالژی شروع نکردم‪ .‬در ایران با ماشیین از‬ ‫این‬ ‫دهه‌ی شصت پیکان پدرم‪ ،‬رانندگی می‌کردم و ناگهان به‌جایی در کرایسلر پرتاب شدم که باید در فرایند طراحی‬ ‫خودروهایی برای آینده کار می‌کردم‪ .‬منی‌توانسمت پیکان را نادیده بگیرم و اینکه از کجا آمده‌ام‪ .‬از مهان موقع که‬ ‫بال گم را شروع کردم‪ ،‬آرزو داشمت فیلم مستندی در مورد پیکان ساخته شود‪ .‬ماجرا این‌طور شد که تصممی گرفمت‬ ‫بعد از سیزده سال کار‪ ،‬یک سایل را به سفر بگذرامن و این سفر را از ایران شروع کردم‪ .‬در این ایران‌گردی خییل سر یع‬ ‫درگیر ماجراهای پیکان شدم و این باعث شد که ایران مبامن‪ .‬دو منایشگاه برگزار شد که در یکی به‌اتفاق یک زوج‬ ‫هنرمند کیور یتور‪ 21‬بودم و در دیگری از من برای شرکت در منایشگاه دعوت شد؛ منایشگاه‌هایی برای انعکاس دیدگاه‬ ‫و نظر هنرمندان درباره‌ی موضوع پیکان‪ .‬گروه دیگری هم بودند که می‌خواستند مستندی در مورد پیکان بسازند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫با ایشان مهکاری کردم ویل هنایتا و متأسفانه آن پروژه به نتیجه نرسید‪ .‬در اینجا بود که شروع به گفت‌وگو با سهراب‬ ‫کردم‪ .‬او تهنا کیس بود که این موضوع را بسیار جدی گرفت‪ ،‬حاضر بود ساعت‌ها بنشیند و به حرف‌های من‬ ‫گوش بدهد و توانست این اعتمادبه‌نفس را به وجود آورد که نه‌فقط فیلم را می‌توانمی بسازمی‪ ،‬بلکه فیلم خویب هم‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫انام شده‬ ‫خواهمی ساخت‪ .‬برای‬ ‫انام شود که این حتقیق قبال ج‬ ‫ساخت یک فیلم مستند الزم است حتقییق کامل ج‬ ‫بود‪ .‬ما باید به این حتقیق ساختاری می‌دادمی که از دل آن بیاین سینمایی به وجود می‌آمد‪ .‬چهار ماه در استودیوی‬ ‫سهراب زمان گذاشتمی تا این ساختار به دست آید‪ .‬این موضوع که یک مهندس طراحی اتومبیل در دیترو یت‬ ‫نشسته است و درمورد پیکان حتقیق می‌کند و بال گ می‌نو یسد‪ ،‬برایش خییل جذاب بود‪ .‬سهراب جتربه‌ی طوالین‬ ‫و منحصربه‌فردی در عکایس‪ ،‬فیلم‌برداری و فیلم‌سازی داشت‪ .‬ما یک‌سال‌ونمی روی فیلم کار کردمی‪ .‬واقعیت آن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫چنی فیلمی وجود نداشت‪ .‬این‬ ‫ساخت‬ ‫است که از نظر آشنایی جامعه با موضوع بستر مناسیب در جامعه برای‬ ‫فیلم خودش مهان بستر موردنیاز است‪ .‬به ن‬ ‫مهی دلیل فیلمی که می‌خواستمی ‪ 45‬دقیقه باشد‪ ،‬حدود هشتاد‬ ‫انام‌شده را مهم‌تر ین حتقیق جامع درمورد پیکان می‌دامن و فیلم را تهنا منبعی که درمورد پیکان‬ ‫دقیقه شد‪ .‬من کار ج‬ ‫ن‬ ‫انام داد‪ ،‬مانند مهی مشاره‌ی جمله‌ی «آنگاه»‪.‬‬ ‫می‌توان به آن استناد کرد‪ .‬حاال می‌توان کارهای دیگری هم ج‬

‫‪38‬‬

‫تأ کید می‌کمن پیکان مقوله‌ی پیچیده‌ای است‪ .‬از هر زاو یه‌ای که به آن نگاه کنید؛ می‌شود درمورد آن کتاب نوشت‬ ‫و فیلم ساخت؛ هر بخ ش از فیلم ما می‌تواند باز شود و به فیلم دیگری تبدیل شود‪ .‬ما به موارد ز یادی تهنا اشاره‬ ‫کردمی و جمبور هم شدمی از خییل موضوعات صرف‌نظر کنمی‪ .‬این فیلم با بودجه‌ی شخیص و بدون هیچ حامی‬ ‫ً‬ ‫انام داد و خودمان هم تدو ین کردمی‪ .‬برای هبتر شدن کار‪،‬‬ ‫مایل‌ای تولید شد‪ .‬تقر یبا متام فیلم‌برداری‌ها را سهراب ج‬ ‫ً‬ ‫به‌جای پول خرج کردن‪ ،‬وقت گذاشتمی و هنایتا حمصویل برای خودمان ساختمی که الزم نبود برایش به کیس جواب‬ ‫پس دهمی‪.‬‬ ‫روزگار امروز پیکان را چگونه توصیف می‌کین؟‬ ‫پیکان امروز خییل جنبه‌ی نوستالژیک پیدا کرده است‪ .‬جاهای ز یادی تصاو یر پیکان را می‌بینمی و هنرمندان‬ ‫متفاویت به آن می‌پردازند‪ .‬این جالب است ویل باید مراقب بود از این حالت نوستالژیک سوءاستفاده نشود‪.‬‬ ‫ایراین‌ها و آن قشری که پیکان به ایشان خدمت اسایس کرد‪ ،‬به آن حساس‌اند و برایشان امهیت دارد‪ .‬افراد‬ ‫بسیاری در فرآیند ساخت فیلم به من گفتند که اگر من آن پیکان را نداشمت‪ ،‬امروز در زندگی‌ام در این جایگاه نبودم؛‬ ‫یعین پیکان توانسته کمک کند تا مردم جایگاه خود را ارتقا دهند‪ .‬به ن‬ ‫مهی خاطر من دوست دارم اگر کیس درباره‌ی‬ ‫ً‬ ‫پیکان کار می‌کند‪ ،‬با حساسییت خ‬ ‫تاریی‪ ،‬فرهنگی و اجتماعی کار کند‪ ،‬نه صرفا با گراییش نوستالژ یک با موضوع‬ ‫برخورد کند‪ .‬پیکان اتفاق مهمی در جامعه‌ی ما بود‪.‬‬ ‫ً‬ ‫فکر می‌کین اصال از پیکان خالص می‌شوی؟ جب ‌ز فیلم‪ ،‬در فکر انتشار پژوهش‌هایت نیسیت؟‬ ‫ً‬ ‫واقعا فکر منی‌کردم این‌مهه سال درگیر موضوع پیکان شوم‪ .‬من نزدیک به چهار سال است که برای ساخت این‬ ‫فیلم تالش کردم‪ .‬چون فکر می‌کردم داستان پیکان داستان مهمی است که روایت نشده و از شیشه‌ی جلوی این‬ ‫ن‬ ‫ماشی می‌توان پنجاه سال گذشته‌ی ایران را مرور کرد‪ .‬با دنبال کردن داستان پیکان خییل چیزها درمورد ایران‬ ‫می‌توان آموخت‪ .‬راستش‪ ،‬خییل درگیر ماجرا شدم و بعید می‌دامن بتوامن از آن جدا شوم‪ .‬من و سهراب در فکر‬ ‫ن‬ ‫نوشت کتایب هم درمورد پیکان هستمی‪.‬‬

‫*‬

‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫شاهی ن‬ ‫ن‬ ‫آرمی یازده سال در استودیوی‬ ‫‪.1‬‬ ‫طراحی شرکت کرایسلر و نزدیک به سه‬ ‫سال در هوندای آمریکا کار می‌کرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪ ،Helvetica .2‬تایپ‌فیس پرکاربردی‬ ‫است که ماکس مایدینگر‪ ،‬طراح‬ ‫سوئییس‪ ،‬در سال ‪ ،1957‬آن را طراحی‬ ‫کرده است‪.‬‬ ‫‪Gary Hustwit .۳‬‬ ‫‪http://www.paykanhunter. .۴‬‬ ‫‪com‬‬ ‫‪Talbot .۵‬‬ ‫‪Facelift .۶‬‬ ‫‪Hillman, Humber, .۷‬‬ ‫& ‪Sunbeam, Singer, Chrysler‬‬ ‫‪Dodge‬‬ ‫‪Hillman Hunter, Hillman .۸‬‬ ‫‪Minx, Singer Vogue, Singer‬‬ ‫‪Gazelle‬‬ ‫‪Platform .۹‬‬ ‫‪Arrow .۱۰‬‬

‫‪Ford .۱۱‬‬ ‫‪General Motors .۱۲‬‬ ‫‪Chrysler .۱۳‬‬ ‫‪Rootes .۱۴‬‬ ‫‪Complete Knock Down .۱۵‬‬ ‫‪Dodge Husky .۱۶‬‬ ‫‪Chrysler .۱۷‬‬ ‫‪GT .۱۸‬‬ ‫‪Ford Cortina Mark II .۱۹‬‬ ‫‪Tata Nano .۲۰‬‬ ‫‪Curator .۲۱‬‬

‫‪39‬‬

‫ݣݣی َ‬ ‫پیکان به مث ݢا ݢب ‌ه ݢ ݢتن‬

‫در عکس‌های ن‬ ‫آیی فضل‌اهلی‬ ‫حسین گنجی‬

‫این بیماری تار خیی انسان است که وقیت می‌خواهد خودش را به کیس یا چیزی نزدیک سازد‪ ،‬عادت خواست و تصورات‬ ‫خودش را بر آن کس یا چیز تسری می‌بخ شد‪ .‬گویی او را به قطعه‌ای از خود بدل می‌کند و اگر جان نداشته باشد‪ ،‬بدان حیت جان‬ ‫می‌بخ شد تا بتواند دوست داشتنش را شکیل باورمند ساخته و دوام بخ شد‪ .‬به باور ژان پل سارتر در کتاب ز یبایی‌شنایس اتفایق‬ ‫که می‌افتد این است که شبیه به جمسمه‌های کالدر ما با چیزی مواجه هستمی که نه زنده است و نه مرده و منی‌توانمی هیچ کدام‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫را مردود اعالم کنمی‪« .‬پیکره‌های متحرک کالدر نه کامال زنده‌اند و نه کامال مکانیکی و مرده‪ ،‬آن‌ها مهیشه تغییر می‌کنند و مثل‬ ‫گیاهان در یایی که حتت‌تأثیر جریان آب خم شده‌اند‪ ،‬به حالت اولیه باز می‌گردند‪».‬‬ ‫‌نشی پنجاه‌ساله رخ می‌دهد‪ ،‬ن‬ ‫اتفایق که برای پیکان این مونس و هم ن‬ ‫مهی است‪ .‬یعین از یک جایی به بعد این کالبد آهین‬ ‫مثل جمسمه‌ای که انسان آن را با وسواس ساخته است زنده می‌شود و می‌تواند به خود نگاهی را جلب کند‪ ،‬شنوندگی کند و‬ ‫آیی ن‬ ‫حیت ز یبایی به خود بگیرد‪ .‬ز یبایی که گاه تا سر حد جلوه‌گری هم جلو رفته است‪ .‬پیکان در قاب‌های ن‬ ‫چنی حایل را دارد‪.‬‬ ‫اگر عکایس می‌خواست از یک تن یا یک جمسمه عکایس کند مهان کاری را می‌کرد که ن‬ ‫آیی در مواجهه با پیکان‌های که دیده‬ ‫انام داده است‪ .‬او زوایایی از کالبدی را برای ما تشریح می‌کند که اگر یک کاراگاه جنایی می‌خواست علت مرگ را در کالبد‬ ‫ج‬ ‫ن‬ ‫جواین قدرمتند بکاود به عکاسش می‌گفت چنی عکس‌های با این جزئیات و از این زوایا برای تمی حتقیق و برریس بگیرد‪ .‬شاید‬ ‫کمتر کیس با شنیدن نام پیکان یا دیدن آن ابتدا دستگیره‌هایش را و بعد سپر و دنده‌اش را و بعد حیت تصو یر ترمز و کالج از میان‬ ‫فرمانش را به‌خاطر بیاورد‪ .‬کلییت را به‌یاد می‌آورند از خودرویی که می‌تواند متحرک باشد و بدنه‌ای را که می‌تواند امین باشد و‬ ‫ً‬ ‫شکوهی را که دیگر نیست‪ .‬یعین اساسا تصو یر شییئ را به یاد می‌آورد که دیگر زنده نیست‪ .‬اما این عکس‌ها هیچ نشاین از مردگی‬ ‫ً‬ ‫با خود به مهراه ندارند‪ .‬آنتونیو نگری در نامه‌ای که به رائول درباره بدن می‌نو یسد می‌گو ید‪« :‬بدن دیگر صرفا سوژه‌ای نیست که‬ ‫آنا که هنر را تولید می‌کند آشکار کننده‌ی سرمشق تولید به شکل عام باشد یعین مهان توان ز ن‬ ‫یست‪ .‬بدن از این‬ ‫تولید می‌کند و از ج‬ ‫َ‬ ‫ن‬ ‫به بعد ماشیین است که در درونش تولید و هنر حک شده‌اند‪ ».‬پیکان به مثابه‌ی یک تن در این قاب‌ها چنی نقیش را به خود‬ ‫ً‬ ‫گرفته است‪ .‬او دیگر تهنا مناد روزهای با شکوه یا وسیله‌ای صرفا برای جابه‌جایی و حرکت نیست‪ .‬او در درون خودش روایت‌های‬ ‫جان‌دار و حرکت‌بخ یش را هنان داشته است‪ .‬روایت‌های که روزی انسان‌ها به او بخ شیده‌اند و اکنون او به انسان‌ها می‌بخ شد‪.‬‬ ‫عکس‌های ن‬ ‫آیی منونه درست از کالبدشکایف یک َتن است‪َ .‬تین که سال‌هاست به خیال خامشان آن را به خاک سپرده‌اند‪ ،‬حال‬ ‫َ‬ ‫آنه به خاک سپرده شده است تهنا تولید و هنر است و نه پیکان‪ ،‬این کالبد مهچنان زنده‪ .‬کالبد به معنای تین که بر روی‬ ‫آنکه چ‬ ‫آن سری و سری که در درون آن تفکری مهچنان زنده است‪.‬‬

‫‪40‬‬

‫*‬

‫جزئیایت از یک پیکان‪ | 1396 ،‬عکس‌ها از ن‬ ‫آیی فضل‌اهلی‬

‫‪41‬‬

42

43

‫جزئیایت از یک پیکان‪ | 1396 ،‬عکس‌ها از ن‬ ‫آیی فضل‌اهلی‬

‫‪44‬‬

45

‫َ‬ ‫پدران پیکانݚ‬ ‫ِ ِ ِ‬

‫درباره‌ی امحد و حممود خیامی که از کارگری به کارفرمایی رسیدند‪.‬‬ ‫فاتح صهبا‬

‫با گذشت بیش از نمی‌قرن از تولد پیکان‪ ،‬شاید هنوز هم معدود افرادی باشند که هنگام عبور‬ ‫از کنار ساختمان‌های آیب‌رنگ ایران‌خودرو‪ ،‬در جاده‌ی هتران به کرج‪ ،‬نام و یاد «پدران پیکان»‬ ‫در خاطرشان زنده شود‪ .‬پیکان خاطره‌ی چهار نسل از ایرانیان را مهراه خود دارد و یب‌مشاری از‬ ‫مردم عمده سفرهای خاطره‌انگیز زندگی‌شان را‪ ،‬عیل‌الخ صوص در دهه‌های پنجاه تا هفتاد‪ ،‬با‬ ‫آن جتربه کرده‌اند‪ .‬این اتومبیل فقط بخ یش از قصه‌ی زندگی دو برادر کارآفر ین است که از هیچ‬ ‫پس پنجاه سال‪ ،‬مهچنان در البه‌الی اوراق تار یخ‬ ‫افسانه‌ای یپ افکندند که آوازه‌ی بلند آن‪ ،‬از ِ‬ ‫صنعت خودروسازی ایران به گوش می‌رسد‪ .‬برادران خیامی‪ ،‬بنیانگذاران و توسعه‌دهندگان‬ ‫کارخانه‌های «ایران‌ناسیونال»‪ ،‬در زمانه‌ای دست به کارآفریین در صنعت خودروسازی زدند که‬ ‫سخن ن‬ ‫گفت از تولید میل در میانه‌ی متسخر خارجی و ناباوری مهوطنانشان به جدایل سخت و‬ ‫نفس‌گیر می‌مانست؛ اما آنان یب‌توجه به رسم زمانه‪ ،‬در زمیین به ظاهر بایر‪ ،‬هنایل نشاء کردند که‬ ‫هنوز هم حمصول به بار می‌آورد‪ .‬قصه‌ی زندگی پدران پیکان داستان پر‌آب چشم کارگراین است‬ ‫که با زمحت و تالش و نوآوری کارفرما شدند‪ ،‬اما هرگز به انکار راه طی‌شده خ‬ ‫برناستند و در عوض‬ ‫ِ‬ ‫خاطره‌ای خوش از کارفرمایی صنعیت در حافظه‌ی جامعه‌ی کارگری ثبت کردند‪ .‬صنعتگراین‬ ‫خیرخواه که هیچ در ذهنشان نبود‪ ،‬جز اعتالی صنعت‪ ،‬خلق خودباوری میل و افزایش رفاه‬ ‫ایراین‪ .‬آن‌ها منجیان یب‌ادعای ایران بودند که خدنگ توسعه را از کمان صنعت رها کردند تا‬ ‫مرزهای تولید میل را جابه‌جا کند‪ .‬خیامی‌ها و بسیاری دیگر از مدیران و کارآفرینان صنایع میل در‬ ‫دهه‌های چهل و پنجاه‪ ،‬به‌رغم انتشار کتاب‌های گوناگون‪ ،‬هنوز و مهچنان ناشناخته مانده‌اند‪.‬‬ ‫آنه از خیامی‌ها می‌دانمی‬ ‫آنه خواهید خواند تالیش است هرچند کوچک برای کنار هم چیدن چ‬ ‫چ‬ ‫و بازخواین زندگی آن‌ها تا شاید گروه بیشتری از افراد وقیت از کنار ساختمان‌های آیب‌رنگ‬ ‫ایران‌خودرو می‌گذرند‪ ،‬یاد و خاطره‌ی این صنعتگران یب‌ادعا از هزارتوی ذهنشان بگذرد‪.‬‬

‫‪46‬‬

‫برادران خیامی | طرح از عیل خسروی‬ ‫‪47‬‬

‫حاج علی‌ا کبر و پسران در غائله‌ی جنگ جهانی‬

‫امحد و حممود خیامی‪ ،‬فرزندان سید عیل‌اکبر خیامی‪ ،‬روحاین خوشنام اهل مشهد‪ ،‬بودند‪ .‬امحد در سال ‪ ۱۳۰۵‬و حممود در ‪،۱۳۰۸‬‬ ‫در خانه‌ی خیامی بزرگ‪ ،‬چشم به جهان گشودند‪ .‬حاج عیل‌اکبر‪ ،‬از اوایل قرن حاضر‪ ،‬در کار محل‌ونقل بود‪ .‬گاراژی داشت که‬ ‫در آن کامیون اجاره می‌داد و از این راه زندگی می‌گذراند‪ .‬وضع مایل بدی هم نداشت و معیشت خانواده را از ن‬ ‫مهی راه می‌گذراند؛‬ ‫اما وقیت ناقوس شوم جنگ جهاین به‌صدا درآمد‪ ،‬وضعیت به یکباره تغییر کرد‪ .‬قوای شوروی که آن زمان وارد ایران شده بود و‬ ‫بخ ش‌های ز یادی از مشال و مشال شریق را در کنترل خود داشت‪ ،‬گاراژ و کامیو ن‌های عیل‌اکبر خان را نیز مصادره کرد تا مهمات‬ ‫و سالح‌هایشان را از این‌سو به آن‌سوی خراسان بزرگ بکشاند‪ .‬اوضاع خیامی‌ها نابسامان شد و کار به جایی رسید که امحد‬ ‫در مقام پسر بزرگ خانواده جمبور شد از کودکی وارد بازار کار شود‪ .‬حاج عیل‌اکبر تا پیش از این امیدوار بود پسرانش با ادامه‌ی‬ ‫حتصیل امکان بیابند شغیل دولیت دست‌و پا کنند و زندگی کارمندی باثبایت بسازند؛ اما حتوالت سیایس مسیر زندگی آنان را نیز‬ ‫ن‬ ‫شست و دستمال‌کیش اتومبیل‌های متموالن شهر‬ ‫دستخوش تغییر کرد‪ .‬امحد‪ ،‬چنان‌که بعدها برای دوستانش تعریف کرده بود‪ ،‬از‬ ‫ن‬ ‫مشهد کارش را آغاز کرد‪ .‬از مدرسه که بیرون می‌زد‪ ،‬لنگی به دستش می‌گرفت و ماشی‌ها را که آن زمان چندان هم پرتعداد نبود‪،‬‬ ‫مهی کار او را با اتومبیل مأنوس کرد‪ .‬کم‌کم سعی کرد سر از کار خودروها دربیاورد‪ .‬جست ‌هو خ‬ ‫برق می‌انداخت‪ .‬ن‬ ‫‌گریته دانش فین‌اش‬ ‫را باال برد و گام‌های خنست تبدیل‌شدن به تعمیرکاری حرفه‌ای را حمکم برداشت‪ .‬پول‌هایش را پس‌انداز کرد؛ دوچرخه‌ای خرید و‬ ‫با جعبه‌ابزاری کوچک تعمیرکاری دوره‌گرد شد که در کوچه‌پس‌کوچه‌های مشهد اتومبیل‌های خاموش‌شده را به‌راه می‌انداخت‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های موجود در مشهد سرمایه‌ای کوچک‬ ‫چیزی نگذشت که کسب‌وکار شخیص امحد رونق گرفت‪ .‬او حاال با تعمیر معدود‬ ‫دست‌و پا کرده بود‪ .‬مالک چندین دوچرخه و موتور بود و از اجاره‌دادن آن‌ها نیز درآمدی کسب می‌کرد‪ .‬با پایان جنگ و خروج‬ ‫ج عیل‌اکبر به یغما رفت‪ ،‬اما گاراژ آزاد شد و امحد را به فکر انداخت کسب‌وکارش‬ ‫بلشو یک‌ها از ایران‪ ،‬هرچند کامیو ن‌های حا ‌‬ ‫ن‬ ‫چنی بود که «تعمیرگاه برادران خیامی» در حمل گاراژ قدمیی پدری آغاز به‌کار کرد‪ .‬از اینجا بود که حممود‪ ،‬برادر‬ ‫را توسعه دهد و‬ ‫کوچکتر‪ ،‬به امحد پیوست‪ .‬حممود خیامی که حاال دبیرستاین شده بود و در مدرسه‌ی شاه‌رضای مشهد درس می‌خواند‪ ،‬در کنار‬ ‫ی رازی ثبت‌نام کرد تا روزها در تعمیرگاه کار‬ ‫برادر و پدرش مشغول به‌کار شد و وقیت کارشان گرفت‪ ،‬در نوبت شبانه‌ی مدرس ‌ه ‌‬ ‫کند و شب‌ها حتصیلش را ادامه دهد‪ .‬امحد نیز به اصرار پدر‪ ،‬مهچون برادر کوچکتر‪ ،‬هم کار می‌کرد و هم حتصیل شبانه‪ .‬او‪ ،‬در‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌هایی را که مشهدی‌ها از منایندگی‌های اتومبیل در هتران‬ ‫کنار کارهای فین و جتاری‌اش‪ ،‬گه‌گاه به پایتخت سفر می‌کرد و‬ ‫ن‬ ‫می‌خر یدند‪ ،‬به مشهد می‌آورد‪ .‬در یکی از این سفرها‪ ،‬با فریدون سودآور آشنا شد؛ داماد متمول حاج حسی ملک و مناینده‌ی‬ ‫پرنفوذ مرسدس بنز در هتران که در ادامه‌ی مسیر زندگی امحد تأثیر بسزایی داشت‪.‬‬

‫از تعمیرکاری در مشهد تا قطعه‌سازی در تهران‬

‫در سال ‪ ،۱۳۲۸‬امحد خیامی‪ ،‬در ‪۲۵‬سالگی‪ ،‬به هتران مهاجرت کرد و تعمیرگاه پدری را به حممود‪ ،‬برادر کوچکترش‪ ،‬سپرد‪ .‬حممود‬ ‫بیست‌ساله آن زمان توانسته بود در مدیت کوتاه را ‌هو‌چاه تعمیر اتومبیل را به‌خویب بیاموزد و جای برادر بزرگ‌تر را پر کند‪ .‬وقیت‬ ‫امحد به هتران آمد‪ ،‬واردکنندگان شایس خودرو کسب‌وکار سودمندی داشتند؛ شایس اتومبیل‌های ارو پایی مثل بنز و فیات را‬ ‫وارد می‌کردند و خودشان یا دیگران با آهن و چوب اتاق آن شایس‌ها را می‌ساختند‪ .‬امحد آن زمان هنوز سرمایه‌ی کایف تأسیس‬ ‫‌آناکه در تعمیر اتومبیل سررشت ‌ه داشت‪ ،‬فکری بکر به ذهنش رسید‪.‬‬ ‫شرکت نداشت که بتواند اتاق اتوبوس تولید کند‪ ،‬اما از ج‬ ‫ازآناکه آن زمان اغلب‬ ‫وقیت ماشیین خراب می‌شود یکی از راه‌های تعمیر تعو یض قطعه‌ی معیوب با قطعه‌ی سامل است‪ .‬ج‬ ‫فروشندگان لوازم یدکی دال الین بودند که با سوءاستفاده از نیاز صاحبان اتومبیل و تعمیرکاران قطعات واردایت را به قیمت‌های‬ ‫بسیار باال می‌فروختند‪ ،‬امحد تصممی گرفت یک مغازه‌ی کوچک فروش قطعات یدکی راه بیاندازد‪ .‬او مغازه‌ای کوچک در خیابان‬ ‫ن‬ ‫گرفت اجناس‬ ‫کاشانی (مناینده‌ی فیات در ایران)‪ ،‬با‬ ‫اکباتان اجاره کرد و به‌واسطه‌ی آشنایی با فر یدون سودآور‪ ،‬برادران منازی و‬ ‫چ‬ ‫اماین‪ ،‬فروش قطعات و وسایل یدکی اتومبیل را شروع کرد و این‌گونه «فروشگاه تضامین برادران خیامی» افتتاح شد‪ .‬انصاف‪،‬‬ ‫خوش‌قویل‪ ،‬خوش‌حسایب و نام پرطمطراق «فروشگاه تضامین» خییل زود باعث شد کار خیامی رونق بگیرد‪ .‬چیزی نگذشت‬

‫‪48‬‬

‫که خیامی امکان یافت مغازه را گسترش دهد؛ طبقه‌ی اول را به فروشگاه و طبقه‌ی دوم را به‬ ‫دفاتر اداری تبدیل کرد و با استخدام ده‌ها کارمند و و یزیتور و فروشنده‪ ،‬ظرف چند سال‪ ،‬یکی‬ ‫از فروشندگان بزرگ قطعات اتومبیل در ایران شد‪ .‬خیامی کارش چنان پیشرفت کرد که حیت‬ ‫منایندگی فروش الستیک کنتیننتال و باتری دنا را نیز در اختیار گرفت‪.‬‬

‫تحقق یک آرزو؛ ساخت اتاق اتوبوس با امکانات جانبی‬

‫امحد خیامی با توسعه‌ی کار فروش قطعات و درآمد حاصل از آن می‌توانست رفاه چند نسل‬ ‫پس از خود را نیز ن‬ ‫تأمی کند‪ ،‬اما با اراده‌ای استوار در یپ حتقق آرزوی دیرینه‌اش بود‪ :‬تولید اتاق‬ ‫اتوبوس‪ .‬با فر یدون سودآور وارد مذاکره شد و با او توافق کرد که شایس‌های بنز را از او بگیرد‬ ‫و برایشان اتاق اتوبوس بسازد‪ .‬برای این کار قطعه‌زمیین در جاده‌ی کرج خرید‪ ،‬یک سالن‬ ‫تولید بنا کرد و چرخه‌ی ساخت اتاق‌های اتوبوس آغاز شد‪ .‬این سالن تولید که هنوز هم در‬ ‫جمموعه‌ی ایران‌خودرو وجود دارد‪ ،‬بعدها به‌دلیل شکل پروان ‌ه‌ای‌اش به «سالن شاپرکی» مشهور‬ ‫شد‪ .‬امحد خیامی در این بخ ش از کار خود نیز نوآوری را فراموش نکرد‪ .‬در ن‬ ‫مهی دوره بود که‬ ‫او خن ن‬ ‫ستی اتاق‌های اتوبوس جمهز به خیچال و سرو یس هبداشیت را در ایران تولید کرد و حتویل‬ ‫بزرگ در این صنعت به‌وجود آورد‪ .‬او در ادامه با عبور از شیوه‌های سنیت ساخت اتاق اتوبوس‪،‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌آالت و وسایل بریق الزم را برای ساخت اتاق وارد ایران کرد و به سالن شاپرکی افزود‪ .‬اتاق‬ ‫رنگ از دیگر ابتکارات خیامی در این دوره بود‪ .‬تا پیش از آن اتاق‌ها را با قلم‌مو رنگ می‌کردند‬ ‫که هرگز رنگ یکدسیت حاصل منی‌شد‪ ،‬اما او با خرید دستگاه‌های رنگ‌پاش بریق یک «اتاق‬ ‫آنا‪ ،‬یکنواخت و یکدست رنگ‬ ‫رنگ» در کارخانه‌اش بنا کرد که اتوبوس‌ها‪ ،‬بعد از ورود به ج‬ ‫می‌شدند‪ .‬ن‬ ‫مهی توجه به نکات کوچک و تأثیرگذار در تولید اتاق اتوبوس باعث شد خیامی‬ ‫به سرعت وجه متایز کار خود را با رقبایش در این عرصه به منایش بگذارد و در جایگاه پیشتاز‬ ‫ساخت اتاق‌های اتوبوس در ایران شناخته شود‪ .‬او حاال روی سکوی پریش ایستاده بود که‬ ‫ظهور غویل صنعیت را نو ید می‌داد‪ .‬غویل صنعیت که رمز ماندگاری‌اش را نه‌فقط در ذکاوت‪،‬‬ ‫خالقیت و پشتکار‪ ،‬بلکه در «کارفرمایی اخال ق‌مدار» جست‌وجو می‌کرد‪.‬‬

‫کارگر و کارفرما؛ شریک پیشرفت و توسعه‬

‫امحد و حممود خیامی‪ ،‬هر دو‪ ،‬از کودکی کارشان را با شاگردی و کارگری شروع کردند؛ بنابراین‬ ‫بیش از هر کارفرمای دیگری با درد و رنج زندگی کارگری آشنا بودند‪ .‬برای ن‬ ‫مهی بود که وقیت‬ ‫اوضاع اقتصادی کارخانه به ثبایت نسیب رسید‪ ،‬در خن ن‬ ‫ستی گام‪ ،‬هببود وضع زندگی پرسنل‬ ‫را در فهرست اولو یت‌هایشان قرار دادند‪ .‬خیامی‌ها سود و ز یان کارخانه را در حنوه‌ی تعامل‬ ‫ن‬ ‫ساخت و تشر یک‬ ‫با کارگرانشان می‌دیدند و معتقد بودند «هبتر کردن زندگی کارگر و دلگر ‌م‬ ‫مساعی کارگر و کارفرما طریق نتیجه‌بخ یش در هببود و افزایش تولید است‪ ».‬مدیران کارخانه‪ ،‬در‬ ‫خن ن‬ ‫ستی گام‪ ،‬روی ساخت سرپناهی برای کارگران متمرکز شدند‪ .‬قطعه‌زمیین در منطقه‌ی نیروی‬ ‫هوایی هتران خر یداری کردند و عملیات احداث یک جمتمع مسکوین را کلید زدند‪ .‬با ساخت‬ ‫جمتمع مسکوین شانزده دستگاه‪ ،‬نام خیامی به‌عنوان خن ن‬ ‫ستی کارفرمایی که دغدغه‌ی مسکن‬ ‫کارگرانش را دارد‪ ،‬بر سر زبان‌ها افتاد‪ .‬گام بعدی خیامی‌ها برای رفاه حال کارگران ساخت یک‬ ‫غذاخوری جمهز در حمیط کارخانه بود‪ .‬گفته می‌شود زماین که متخصصان آملاین برای جتهیز‬

‫‪49‬‬

‫امحد خیامی‬

‫کارخانه به ایران آمده بودند‪ ،‬توصیه‌شان این بود که غذای کارگران باید خوراک خمتصری مثل‬ ‫ساندو یچ باشد که به‌سرعت خورده شود و کارگران به کارهایشان برسند‪ ،‬اما امحد خیامی ن‬ ‫چنی‬ ‫عقیده‌ای نداشت‪ .‬در عوض معتقد بود «کارگر ایراین در خانه غذای کامل و پرکالری منی‌خورد‪.‬‬ ‫در کارخانه باید یک وعده غذای گرم و پرکالری به او بدهمی‪ ».‬براساس ن‬ ‫مهی تفکر‪ ،‬رستوراین‬ ‫جمهز را به جمموعه‌ی برادران خیامی افزودند که غذای سنیت ایراین می خ‬ ‫‌پت‪ .‬رستوراین که با‬ ‫هزینه‌ی دوازده ر یال غذایی گرم و ایراین در اختیار کارگران می‌گذاشت؛ اما ن‬ ‫مهی مبلغ نیز بعد از‬ ‫مدیت به‌دستور حممود خیامی حذف و غذای کارخانه رایگان شد‪ .‬درباره‌ی علت این تصممی‬ ‫حکاییت نقل شده است مبین بر اینکه روزی حممود خیامی‪ ،‬در حموطه‌ی کارخانه‪ ،‬کارگری را‬ ‫می‌بیند که مشغول خوردن نان و پنیر و انگور است‪ .‬از او می‌پرسد که چرا در رستوران کارخانه‬ ‫غذا منی‌خورد و کارگر جواب می‌دهد که غذای کارخانه دوازده ر یال است‪ ،‬اما نان و پنیر و‬ ‫انگور شش ر یال متام می‌شود و بدین ترتیب او شش ر یال صرفه‌جویی می‌کند و می‌تواند چیزی‬ ‫برای خانواده‌اش بخ رد‪ .‬حممود خیامی‪ ،‬بعد از شنیدن این سخن‪ ،‬با برادرش مشورت می‌کند و‬ ‫درهنایت تصممی بر این می‌شود که ناهار کارگران در کارخانه رایگان شود‪.‬‬

‫از مرسدس بنز آلمانی تا خدنگ ایرانی‬

‫ن‬ ‫سرانام ساخت اتاق‬ ‫شست اتومبیل به تعمیر و فروش قطعات یدکی و‬ ‫امحد خیامی که از‬ ‫ج‬ ‫اتوبوس رسیده بود‪ ،‬به این کارها قانع نبود‪ .‬او رؤ یاهای بزرگ‌تری در سر می‌پروراند؛ رؤ یای‬ ‫مونتاژ خودروی سواری‪ .‬از اواسط دهه‌ی چهل بود که امحد در این راه جدی‌تر شد‪ .‬ن‬ ‫اولی کیس‬

‫‪50‬‬

‫حممود خیامی‬

‫که او به دیدارش رفت تا با او مشورت کند‪ ،‬فر یدون سودآور‪ ،‬واردکننده شایس بنز‪ ،‬بود‪ .‬خیامی دوست داشت یکی از سواری‌های‬ ‫مرسدس بنز آملان را در ایران مونتاژ کند‪ .‬سودآور که نقش مهمی در راه‌اندازی کارخانه‌ی خیامی‌ها داشت‪ ،‬با ایده‌ی مونتاژ‬ ‫مرسدس بنز ‪ ۱۹۰‬خمالفت کرد‪ .‬استدال لش این بود که این کار صرفه‌ی اقتصادی ندارد چون در ایران آن روز افراد کمی هستند که‬ ‫امکان خر ید خودروی لوکس و گران‌قیمیت چون بنز را داشته باشند‪ .‬ضمن اینکه اگر خریدار کایف هم وجود داشته باشد‪ ،‬با توجه‬ ‫به کمبود کارگر متخصص‪ ،‬کار مونتاژ بنز به فرآیندی فرساییش تبدیل می‌شود‪ .‬با توجه به وضعیت اجتماعی و اقتصادی آن دوران‪،‬‬ ‫فریدون سودآور حماسبه کرده بود که در صورت مونتاژ‪ ،‬فروش اتومبیل سواری بنز از سه‌چهار هزار دستگاه در سال فراتر منی‌رود؛‬ ‫ن‬ ‫چنی فروش کمی ارزش ساخت یک کارخانه‌ی بزرگ با آن‌مهه هزینه‌ی تولید را ندارد و به صرفه نیست‪ .‬سودآور‬ ‫و یب‌شک‬ ‫پیشهناد دیگری داشت و آن اینکه خیامی مونتاژ خودرو را فراموش کند و «منایندگی فروش» یک خودروی آمریکایی یا ارو پایی را‬ ‫بگیرد و بدون صرف هزینه‌ی بیمه و شهرداری و بدون سروکله‌زدن با کارگران سود باالیی کسب کند و گفت‪« :‬در این مقصود مهه‬ ‫نوع کمک که از اینجانب بربیاید مضایقه خنواهم کرد‪ ».‬واردات خودروی خارجی پیشهناد چشمگیری بود‪ ،‬اما امحد خیامی هنوز‬ ‫ایده‌ی مونتاژ و ساخت اتومبیل را رها نکرده بود‪ .‬او وقیت دید ساخت مرسدس بنز به صرفه نیست به گزینه‌های دیگری فکر کرد‪.‬‬ ‫متامی کارها را به حممود سپرد و برای ن‬ ‫یافت خودرویی سواری که بتواند مونتاژ آن را در ایران آغاز کند‪ ،‬راهی سفری طوال ین‌مدت‬ ‫«النیا» بازدید کرد؛ بعد راهی اسپانیا شد تا در شعبه‌ی شرکت‬ ‫به ارو پا شد‪ .‬خنست به ایتالیا رفت و از کارخانه‌های «فیات» و چ‬ ‫خودروسازی «فورد» آمر یکا‪ ،‬مراحل ساخت سواری کوچکی موسوم به «یف‌یستا» را از نزدیک دنبال کند؛ ماشیین که او را‬ ‫شیفته خود کرده بود‪ .‬بعد از اسپانیا‪ ،‬به ترتیب راهی آملان‪ ،‬فرانسه‪ ،‬انگلستان‪ ،‬سوئد و آمریکا شد و از کارخانه‌های گوناگوین از‬ ‫فولکس‌واگن و مرسدس بنز گرفته تا دکا‪ ،‬پژو‪ ،‬سیتروئن و روتس بازدید کرد و خودروهای ز یادی را برریس و مطالعه کرد تا بلکه‬ ‫بتواند یکی را برای مونتاژ در ایران انتخاب کند‪ .‬بعد از بازگشت به ایران‪ ،‬در جلسه‌ای با حضور گروهی از مهندسان مهکارش‪،‬‬ ‫تصممی هنایی خود را اعالم کرد‪ .‬مهراهان خیامی در سفر ارو پا و آمریکا بعدها گفتند که انتظار داشتند نام «فیات»‪« ،‬یف‌یستا» یا‬

‫‪51‬‬

‫«ولوو» را به‌جای گزینه‌ی هنایی از زبان خیامی بشنوند‪ ،‬اما وقیت او‪ ،‬در آن جلسه‌ی تار خیی‪،‬‬ ‫َ‬ ‫اعالم کرد قصد دارد اتومبییل به نام «ارو»‪ ،‬از حمصول‌های کارخانه‌ی روتس انگلستان‪ ،‬را مونتاژ‬ ‫کند‪ ،‬تعجب و هبیت مهگاین را در میان مهکارانش رقم زد‪ .‬سؤال اینجاست که امحد خیامی‬ ‫چطور به این تصممی رسید؟‬ ‫خیامی مهان زمان وقیت با دوسیت مواجه شد که از او پرسیده بود‪« :‬مگر خودت نگفیت روتس‬ ‫یک کارخانه ورشکسته است؟ پس این انتخاب چه معین دارد؟» گفته بود‪« :‬در زندگی انسان‬ ‫خ‬ ‫انام دهد‪ .‬اما خواهی دید که‬ ‫مهیشه متار نیست هر کاری را که مطابق میل و سلیقه‌اش است ج‬ ‫من این مدل ورشکسته را به یکی از اتومبیل‌های معتبر جهان تبدیل می‌کمن‪».‬‬

‫نیازمندی‌های صنایع و منجی جوانی به نام احمد‬

‫هم‌زمان با بلندپروازی‌های خیامی در مسیر حتقق آرزوهایش‪ ،‬سازمان گسترش صنایع ایران هم‬ ‫دربه‌در به‌دنبال راه‌اندازی خط تولید خودرو در ایران بود‪ .‬رضا نیازمند‪ ،‬ر یاست آن زمان سازمان‪،‬‬ ‫سال‌ها بعد بر این نکته تأ کید می‌کند که «مهم‌ترین صنعت در آن روزها تأسیس کارخانه‌ی‬ ‫اتومبیل‌سازی بود که در مورد آن قرار شد پروانه به کیس داده شود که از سال اول بدنه‌ی‬ ‫اتومبیل را در ایران بسازد‪ ».‬او در خاطراتش به دیدار با مناینده‌ی مرسدس بنز اشاره می‌کند که‬ ‫از سازمان گسترش صنایع صدور پروانه‌ی ساخت این اتومبیل را در مقام «مشهورترین اتومبیل‬ ‫آن روزها» تقاضا کرده بود‪ .‬نیازمند در آن دیدار از طرف آملاین می‌خواهد تا برنامه‌ی تولیدی‌شان‬ ‫را ارائه کنند و تأ کید می‌کند که باید از سال اول بدنه‌ی خودرو در داخل ایران ساخته شود‪.‬‬ ‫مرد آملاین که از این خواسته حیرت‌زده شده است‪ ،‬با طعنه می‌گو ید‪« :‬تکنولوژی در ایران‬ ‫طوری عقب‌مانده است که تا پانزده سال دیگر حیت عالمت ستاره‌ی مرسدس را هم در ایران‬ ‫منی‌توان ساخت‪ ».‬نیازمند عذر او را می‌خواهد و تصریح می‌کند‪« :‬با کمال معذرت ما هم به‬ ‫مشا پروانه منی‌دهمی‪ ».‬وقیت خبر خمالفت معاون وز یر اقتصاد و رئیس سازمان گسترش صنایع با‬ ‫درخواست کمپاین آملاین به گوش شاه می‌رسد‪ ،‬او در جلسه‌ای با عالیخاین‪ ،‬وز یر وقت اقتصاد‪،‬‬ ‫به معاون او اولتیماتوم می‌دهد که «نیازمند شش ماه مهلت دارد که اتومبیل‌سازی را در ایران‬ ‫مهی ن‬ ‫راه بیندازد‪ ،‬وگرنه برود‪ ».‬در ن‬ ‫حی است که خیامی‌ها مهچون منجی از راه می‌رسند و از‬ ‫نیازمند تقاضا می‌کنند جواز تولید اتومبیل را به آنان بدهد‪ .‬نیازمند درباره‌ی خن ن‬ ‫ستی دیدار با‬ ‫خیامی‌ها می‌گو ید‪« :‬گفتند که آمده‌اند پروانه‌ی ساخت اتومبیل بگیرند‪ .‬در پاسخ به پرسش من‬ ‫که آیا توانایی یا جتربه ساخت اتومبیل را دارند‪ ،‬گفتند گاراژی در مشهد دارند و هر نوع اتومبیل را‬ ‫تعمیر می‌کنند؛ اتومبیل را داغان و دوباره سوار می‌کنند و با آن آشنایی کامل دارند و فقط دنبال‬ ‫ن‬ ‫گرفت پروانه هستند تا اتومبیل تولید کنند‪ .‬برای این کار هم دو میلیون تومان سرمایه دارند‪ .‬گفمت‬ ‫البته سرمایه کمی است‪ .‬گفتند که برای شروع وام می‌گیرند‪ .‬وقیت عالقه‌مندی ز یاد و واقعی آن‌ها‬ ‫برای راه‌اندازی این کار را دیدم‪ ،‬خواسمت که سرمایه‌ی بیشتری مجع کنند و به آن‌ها قول دادم که‬ ‫با بانک توسعه‌ی صنعت و معدن صحبت کمن تا به آن‌ها وام بدهد و زمینه‌ی الزم برای کسب‬ ‫لیسانس از یک سازنده‌ی ارو پایی را فراهم کمن که اتومبیل آن شرکت را بسازند‪».‬‬ ‫نیازمند در این بخ ش از خاطراتش به نکته‌ای اشاره می‌کند که می‌تواند قرینه‌ای برای تأیید‬ ‫آنا که گفته بود‪« :‬در زندگی انسان مهیشه خمتار‬ ‫مجله‌ی خیامی خطاب به دوستش باشد؛ ج‬ ‫یسد‪« :‬خیامی‬ ‫انام دهد‪ ».‬نیازمند می‌نو ‌‌‬ ‫نیست هر کاری را که مطابق میل و سلیقه‌اش است ج‬

‫‪52‬‬

‫رفت و به‌زودی با خوشحایل برگشت‪ ،‬با یک قرارداد بسیار جالب که قرار شده بود کارخانه‌ی روتس قسمیت از‬ ‫سرمایه را به‌صورت وام به خیامی بدهد و مهندس متخصص به ایران بفرستد که در ساخت کارخانه به خیامی‬ ‫کمک کند‪ .‬عالوه‌بر‌آن قرار بود پول قطعات ارسایل برای ساخت کارخانه با اقساط درازمدت از طرف خیامی به‬ ‫کارخانه‌ی روتس پرداخت شود‪ ».‬ن‬ ‫مهی شرایط مایل خاص بود که باعث شد خیامی چون منی‌توانست «هر کاری‬ ‫َ‬ ‫انام دهد»‪ ،‬به اتومبیل «ارو» برسد‪ .‬خودرویی که با عبور از مرزهای ایران‬ ‫را که مطابق میل و سلیقه‌اش است ج‬ ‫نام «پیکان» بر آن هناد‪.‬‬

‫بزن‌بهادر حزب ایران در کارخانجات ایران‌ناسیونال‬

‫امحد خیامی نام «پیکان» را براساس ترمجه‌ی واژه‌ی ‪ Arrow‬انتخاب کرد‪ .‬ترمجه‌ی این واژه در فاریس کلمایت‬ ‫ن‬ ‫دانست‬ ‫مهچون تیر‪ ،‬خدنگ و پیکان را به‌دست می‌داد که درهنایت خیامی «پیکان» را پذیرفت‪ .‬ر یشه‌یایب و‬ ‫چرایی انتخاب نام شرکیت که قرار بود «پیکان» را تولید کند نیز بخ یش کمتردیده از زندگی خیامی بزرگ را روایت‬ ‫می‌کند‪« .‬ایران‌ناسیونال» نامی بود که امحد خیامی برای شرکت خودروسازی‌اش در نظر گرفت؛ با آرمی که گردونه‌ای‬ ‫باستاین را نشان می‌داد که به‌وسیله‌ی اسیب کشیده می‌شود‪ .‬فهمیدن فلسفه‌ی این نام‌گذاری مستلزم بازخواین‬ ‫وجهی نادیده از جواین امحد خیـــــامی است‪ .‬زندگی این جوان مشـــــهدی‪ ،‬در فاصـــله‌ی شهریور ‪ ۱۳۲۰‬تا کودتای‬ ‫‪ ۲۸‬مرداد ‪ ،۱۳۳۲‬با سیاست گره خورده بود‪ .‬امحد در آن زمان با وجود اینکه از طبقه‌ی حمروم جامعه برخاسته بود‪،‬‬ ‫برخالف بسیاری از مهساالنش‪ ،‬نه به حزب توده‪ ،‬بلکه به‌دلیل متایالت میل‌گرایانه‌ای که داشت‪ ،‬به شعبه‌ی‬ ‫مشهد حزب «ایران» پیوست‪ .‬حزب ایران یکی از احزاب فعال در هنضت میل بود که رهبران و اعضای آن هوادار‬ ‫دکتر حممد مصدق بودند و وقیت هنضت میل کردن صنعت نفت آغاز شد به مهراه سایر احزاب مهین‌پرست ز یر چتر‬ ‫جهبه‌ی میل متحد شدند‪ .‬امحد خیامی که جواین ورزشکار و قوی‌جثه بود‪ ،‬اغلب در صف اول مبارزه‌ی احزاب‬ ‫و گاه زدوخوردهای گروه‌های سیایس دیده می‌شد‪ .‬اما این فعالیت‌ها فقط تا کودتای ‪ ۲۸‬مرداد و سرنگوین دولت‬ ‫مصدق تداوم یافت‪ .‬در خفقان پس از کودتا که بسیاری از اعضای حزب ایران حمکوم و زنداین شدند‪ ،‬امحد به‌رغم‬ ‫حفظ متایالت میل‌گرایانه‌اش به‌کیل از سیاست فاصله گرفت‪ .‬شعله‌ی میل‌گرایی در دلش روشن ماند تا اینکه وقیت‬ ‫برای کارخانه‌اش به‌دنبال نامی مناسب می‌گشت «ایران‌ناسیونال» را برگزید؛ ایران به‌سبب خاطره‌اش از حزب‬ ‫ایران و ناسیونال‪ ،‬به معنای میل‪ ،‬به‌سبب عضو یتش در جهبه‌ی میل‪.‬‬

‫ایران‌ناسیونال؛ راه کوتاه مونتاژ تا تولید خودرو‬

‫سرانام در ‪ ۲۳‬اردیهبشت ‪ ،۱۳۴۶‬کارخانه‌ی ایران‌ناسیونال در میان استقبال مردم‪ ،‬رسانه‌ها و مسئوالن ارشد کشور‬ ‫ج‬ ‫به‌طور رمسی افتتاح شد‪ .‬عالوه بر شاه و فرح هپلوی؛ امیرعباس هو یدا‪ ،‬رئیسان جمالس سنا و شورای میل‪ ،‬وز یر‬ ‫دربار شاهنشاهی‪ ،‬وز یر اقتصاد‪ ،‬چند تن دیگر از وز یران کابینه‪ ،‬شهردار پایتخت‪ ،‬مسئوالن سازمان‌های اقتصادی‬ ‫کشور‪ ،‬گروهی از مدیران بانک‌ها و شخصیت‌های گوناگون اقتصادی و بازرگاین در این مراسم حاضر بودند‪ .‬مرامسی‬ ‫که حممدرضا شاه‪ ،‬نیق عالیخاین (وز یر اقتصاد) و امحد خیامی سخنران آن بودند‪ .‬امحد خیامی در مراسم افتتاح‬ ‫ایران‌ناسیونال با تأ کید بر اینکه «این خن ن‬ ‫ستی گام اسایس در راه صنایع اتومبیل‌سازی کشور است‪ ».‬گفت‪« :‬این‬ ‫خدمتگزار نه‌تهنا امیدوار است‪ ،‬بلکه امیان راسخ دارد در آینده‌ی نزدیک‪ ،‬مهین ما در این صنعت که مادر بسیاری‬ ‫از صنایع دیگر است‪ ،‬مقامی را که شایسته‌ی ایران است در جهان احراز خواهد منود‪ .‬هدف ساخت حداقل نود‬ ‫انام شده است و ما‬ ‫درصد یک خودرو است‪ .‬برای رسیدن به این هدف قسمت عمده‌ی سرمایه‌گذاری الزم ج‬ ‫انام داده‌امی بسیار ناچیز‬ ‫آنه تاکنون برحسب وظیفه‌ی میل ج‬ ‫انام بقیه آن فقط مقداری وقت الزم دار می‪ ...‬چ‬ ‫برای ج‬

‫‪53‬‬

‫و کوچک است‪ .‬هدف ما این است که ضمن ن‬ ‫تأمی رفاه و آسایش بیشتر برای مهکاران کارگر‪،‬‬ ‫ایاد صنایع بزرگ‌تر قسمیت از دین خود را به مهین عزیز‬ ‫با ساخت متام قسمت‌های اتومبیل و ج‬ ‫ادا منوده و نشان دهمی که لیاقت پیشرفت دار می‪».‬‬ ‫رضا نیازمند‪ ،‬رئیس وقت سازمان گسترش صنایع‌‪ ،‬می‌گو ید‪« :‬وقیت ما به خیامی‌ها جموز دادمی‪،‬‬ ‫پنج هزار اتومبیل سواری وارد ایران می‌شد‪ .‬سال اول که خیامی تولید کرد‪ ،‬پانزده هزار اتومبیل‬ ‫ن‬ ‫تعیی می‌کردمی‬ ‫داخیل وارد بازار شد که مهه فروش رفت‪ .‬قیمت آن را هم ما در وزارت اقتصاد‬ ‫که در ابتدا چهارده هزار تومان بود‪ ،‬ویل بعد از اینکه خیامی‌ها گفتند سودی برای ما ندارد و ما‬ ‫باید هبره‌ی وام را هم پرداخت کنمی‪ ،‬قیمت به شانزده هزار تومان افزایش پیدا کرد‪ .‬اتومبیل‌های‬ ‫ساخت خیامی هنوز هم در برخی خیابان‌ها دیده می‌شود که ناله می‌کند‪ ،‬اما راه می‌رود‪ ،‬ز یرا‬ ‫اصویل ساخته می‌شد‪».‬‬ ‫خیامی‌ها خییل زود حرکت به مست هدیف که وعده داده بودند را آغاز کردند و پس از مدت‬ ‫کوتاهی مونتاژ‪ ،‬در راه تولید صفر تا صد اتومبیل پای هنادند‪ .‬نیازمند این پیشرفت سریع را ن‬ ‫چنی‬ ‫ً‬ ‫روایت می‌کند‌‪« :‬یک عده می‌گو یند که خیامی‌ها فقط مونتاژ می‌کردند و این اصال صحیح‬ ‫نیست‪ .‬مهیشه وقیت یک صنعیت آغاز به‌کار می‌کند‪ ،‬در دو‌سه سال اول به‌صورت مونتاژ است‬ ‫تا بازار خودش را پیدا کند‪ .‬در ابتدا از قطعات خارجی استفاده می‌شود که دیرتر خراب شود تا‬ ‫بتوان به جتربه‌ی ساخت قطعات جدید رسید‪ .‬در سال‌های اول متام قطعات یدکی از انگلستان‬ ‫می‌آمد که مردم هم رایض بودند‪ .‬در ادامه خیامی‌ها بدون اینکه ما به آن‌ها فشار بیاورمی تصممی‬ ‫هرآنه را که وارد می‌کنند‪ ،‬بسازند‪ .‬پس شروع کردند به ساخت قطعات و مرتب چیزی‬ ‫گرفتند چ‬ ‫می‌ساختند و با افتخار به ما اعالم می‌کردند‪ .‬زماین که می‌خواستند بدنه‌ی موتور را با چدن‬ ‫آنا حضور داشته باشم و ببیمن‪ .‬دیگر چیز ز یادی منانده بود که الزم‬ ‫بریزند از من خواستند که ج‬ ‫باشد وارد کنند‪».‬‬ ‫برنامه‌های عمراین برادران خیامی به گسترش کار ایران‌ناسیونال حمدود مناند‪ ،‬بلکه مؤسسات‬ ‫اقتصادی و کارخانه‌های دیگری را به‌صورت یپ‌دریپ راه‌اندازی کردند که در رفع بیکاری و‬ ‫بریستون ایران‪،‬‬ ‫رشد اقتصادی کشور اثرگذاری عمییق داشت؛ کارخانه‌ی الستیک‌سازی ج‬ ‫کارخانات رضا‬ ‫شرکت پیستو ن‌سازی ایران‪ ،‬کارخانه‌ی پو یل‌رنگ (تولیدکننده رنگ اتومبیل)‪،‬‬ ‫ج‬ ‫در مشهد با سهم ‪ ۲۵‬درصدی ایران‌ناسیونال‪ ،‬کارخانه‌ی ایدم در تبر یز‪ ،‬کارخانه‌ی فنرسازی‬ ‫در جاده‌ی کرج‪ ،‬کارخانه‌ی تولید شن خ‬ ‫ریته‌گری‪ ،‬کارخانه‌ی تولید موتور اتومبیل برای تولید‬ ‫قسمت‌هایی از سیلندر و ر ینگ و پیستون اتومبیل‪ ...‬فقط بخ یش از این فعالیت‌های گسترده‌ی‬ ‫سرانام رسید‪ .‬خیامی‌ها در مهان سال‌ها به‌دنبال‬ ‫صنعیت بود که با حمور یت برادران خیامی به‬ ‫ج‬ ‫زنان‪ ،‬برآمدند‪ .‬خراسان از‌آن‌رو‬ ‫تأسیس دو کارخانه‌ی مونتاژ دیگر‪ ،‬یکی در خراسان و دیگری در ج‬ ‫که این دو برادر به زادگاهشان عالقه ز یادی داشتند و مایل بودند برای جذب جوانان بیکار آن‬ ‫زنان ازآن‌رو که در مسیر جاده‌ی ترانزیت بود و آن‌ها می‌توانستند‬ ‫انام دهند؛ و ج‬ ‫منطقه کاری ج‬ ‫آنا بیاورند و مونتاژ‬ ‫با تأسیس کارخانه‌ای در این منطقه قطعات اتومبیل را بسته‌بندی‌شده به ج‬ ‫کنند‪.‬‬ ‫اما شاید هیچ‌کس حیت به ذهنش خطور منی‌کرد که این دو برادر‪ ،‬با این حجم از فعالیت‬ ‫مشترک‪ ،‬روزی ساز جدایی کوک کنند‪ .‬واقعه‌ای که به‌حنوی غیرمترقبه رخ داد و موجی از هبت‬ ‫و حیرت را در میان مردم به‌وجود آورد‪.‬‬

‫‪54‬‬

‫جدایی احمد از محمود‬

‫ن‬ ‫گرفت کم‌نظیر ایران‌ناسیونال در مسیر پیشرفت صنعیت حکایت داشت‪،‬‬ ‫ج‬ ‫اواخر ‪ ،۱۳۵۱‬هنگامی‌که مهه‌چیز از او ‌‬ ‫زماین‌که این کارخانه به بزرگ‌ترین کارخانه‌ی صنعیت کشور تبدیل شده بود و دارایی‌اش متجاوز از یک میلیارد‬ ‫تومان برآورد می‌شد‪ ،‬خبری حیرت‌انگیز مثل مبب در حمافل اقتصادی هتران منفجر شد‪« :‬برادران خیامی پس از‬ ‫سال‌ها مهکاری از یکدیگر جدا شدند‪ ».‬عجیب‌تر اینکه یکی از توافق‌های دو برادر در این جدایی این بود که‬ ‫کارخانه‌های تولید پیکان‪ ،‬موسوم به ایران‌ناسیونال‪ ،‬و شرکت اتوبوس‌سازی مرسدس بنز‪ ،‬در جاده‌ی کرج‪ ،‬نه به‬ ‫امحد که مؤسس این تشکیالت بود‪ ،‬بلکه به حممود‪ ،‬برادر کوچک‌تر‪ ،‬رسید‪ .‬درباره‌ی دالیل این جدایی شایعه کم‬ ‫نبود‪ ،‬اما گو یا امحد خیامی تصممی گرفته بود در بایق عمرش راه‌های دیگری برود و صنایع و جتارت‌های متفاویت را‬ ‫جتربه کند‪ .‬این ن‬ ‫‌چنی بود که میراث خودروسازی را به برادرش حممود سپرد و خود با پویل که از فروش سهمش در‬ ‫بخ‬ ‫ایران‌ناسیونال به‌دست آورده بود‪ ،‬وارد ش‌های دیگری از صنعت کشور شد‪ .‬امحد در آغاز به‌سراغ صنعت بیمه‬ ‫رفت‪ .‬بخ ش عمده‌ای از سهام بیمه‌ی آسیا را خرید و توانست سود فراواین از این راه به‌دست بیاورد‪ .‬چندی بعد‪،‬‬ ‫او احساس کرد که کشور به تولید مبلمان نیاز دارد و یک کارخانه‌ی مبل‌سازی‪ ،‬به نام «مبلیران»‪ ،‬تأسیس کرد‪.‬‬ ‫شرکیت که توانست در زماین کوتاه به هبتر ین تولیدکننده‌ی مبلمان در ایران تبدیل شود و حمصوال یت تولید کند که‬ ‫هنوز هم پس از گذشت چهار دهه به کیفیت و دوام شهره‌اند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫حممود خیامی نیز که با جدایی امحد عمال صاحب‌اختیار مطلق ایران‌ناسیونال شده بود‪ ،‬به‌تهنایی توانست در‬ ‫مسیر توسعه گام‌های بزرگی بردارد‪ .‬این موضوعی بود که پس از انتشار ن‬ ‫اولی بیالن رمسی کار ایران‌ناسیونال بعد‬ ‫از جدایی دو برادر آشکار شد‪ .‬این کارنامه نشان می‌داد که درآمد ایران‌ناسیونال از تولید پیکان به رمقی بالغ بر ‪۱.۹‬‬ ‫میلیارد تومان رسیده است‪ .‬این درآمد افسانه‌ای کارخانه‌ای که با سرمایه‌ای ن‬ ‫بی ده تا چهل میلیون تومان آغاز‬ ‫به‌کار کرده بود‪ ،‬کم از معجزه نبود‪ .‬ایران‌ناسیونال در آن سال ‪ ۲۵.۹‬میلیون تومان مالیات به دولت پرداخت کرده‬ ‫ن رقم بزرگی به‌حساب می‌آمد‪ .‬حممود خیامی نیز مهچون برادر‬ ‫بود که در برابر قیمت حدود پانزده هزار توماین پیکا ‌‬ ‫به این موفقیت‌ها رضایت منی‌داد و مرتب در تکاپوی نوآوری‌های تازه بود‪ .‬او در آن سال‌ها عالوه بر تالش‌های‬ ‫پیوسته‌ی گشودن مسیر صادرات پیکان و اتوبوس بنز به بازار ارو پای شریق و کشورهای مهسایه‪ ،‬مبلغ هنگفیت به‬ ‫سرمایه‌گذاری در ساخت «اتومبیل بریق» اختصاص داد‪ .‬مذاکرایت نیز با کارخانه‌ی بنز برای مونتاژ مرسدس بنز در‬ ‫ایران آغاز کرد که البته با وقوع انقالب و سفر ناگز یر او به ارو پا نامتام ماند‪.‬‬

‫خیامی‌ها‪ ،‬خیرین بی‌ادعا‬

‫ن‬ ‫ساخت مساجد کمک می‌کرد و حممود در ضلع مشال‬ ‫هر دو برادر حتت تعلیمات پدر بسیار مذهیب بودند‪ .‬امحد در‬ ‫خانه‌اش زمیین را به ساخت حسینیه اختصاص داده بود که در متام روزهای مذهیب و اغلب مجعه‌ها مراسم مذهیب‬ ‫ن‬ ‫داشت آن‬ ‫آنا بر پا می‌شد که اهل حمل و بعیض از رجال شرکت می‌کردند‪ .‬امحد و حممود خیامی‪ ،‬هر دو‪ ،‬با وجود‬ ‫در ج‬ ‫مهه ثروت و شهرت‪ ،‬بسیار متواضع و خاکی بودند‪ .‬بسیاری از دوستان امحد خیامی لنگی را که او در نوجواین با‬ ‫آن اتومبیل می‌شست‪ ،‬در خانه‌ی جملل و باشکوهش‪ ،‬در انهتای زعفرانیه‪ ،‬به‌چشم دیده‌اند که در اتاقش آو یزان‬ ‫انام کارهای خیر پیش‌قدم بودند و به مهان نسبت به کارهای‬ ‫کرده است و به آن افتخار می‌کرد‪ .‬این دو برادر در ج‬ ‫ن‬ ‫عام‌املنفعه و فرهنگی نیز عالقه داشتند؛ مانند‪ :‬ساخت هنرستان صنعیت ایران‌ناسیونال‪ ،‬جهت تربیت تکنسی‪،‬‬ ‫در جاده‌ی قدمی کرج؛ راه‌اندازی و ساخت هنرستان بزرگ صنعیت مشهد؛ ساخت و جتهیز بیمارستان مرکز مبارزه با‬ ‫سرطان‪ ،‬در خیابان کوه‌سنگی مشهد؛ احداث دوازده واحد آموزیش در شهر مشهد با نام امام هشمت و ‪...‬‬ ‫حیت هنوز هم حممود خیامی که در قید حیات است‪ ،‬برای ساخت بعیض از واحدهای آموزیش‪ ،‬از خارج کشور‪،‬‬ ‫پول می‌فرستد و بودجه‌ای را به این کار اختصاص داده است‪.‬‬

‫‪55‬‬

‫ظهور طبقه‌ی متوسط جدید و زندگی به سبک پیکانیان‬

‫زنیره‌ای شهروند‪ ،‬رفاه و‬ ‫شاید بسیاری از افرادی که امروزه عمده خر ید خود را از فروشگاه‌های ج‬ ‫انام می‌دهند‪ ،‬سنشان کمتر از آن باشد که به‌خاطر بیاورند خنستین‬ ‫مگامال‌های سراسر هتران ج‬ ‫زنیره‌ای از این دست در اواسط دهه‌ی پنجاه در هتران سربرآورد‪ .‬فروشگاه‌هایی‬ ‫فروشگاه‌های ج‬ ‫با نام «کوروش» که هنوز هم برخی ساختمان‌های متعلق به آن در هتران (ازمجله ساختماین که‬ ‫ن‬ ‫پاگرفت این‬ ‫در خیابان ولیعصر‪ ،‬نبش خیابان زرتشت قرار دارد) بالاستفاده بایق مانده است‪.‬‬ ‫فروشگاه‌ها در پایتخت حاصل تالش برادران خیامی بود که مهان سال‌ها‪ ،‬به‌دلیل جتربه‌ی‬ ‫موفقشان در راه‌اندازی صنایع متنوع‪ ،‬در جایگاه جمری طرح کوروش برگزیده شدند‪ .‬خیامی‌ها‬ ‫در این پروژه سرمایه‌گذاری نکردند‪ ،‬بلکه متام سرمایه از طر یق تسهیالت بانکی ن‬ ‫تأمی شد‪ ،‬اما‬ ‫آن‌ها بودند که با مدیر یت حساب‌شده‌ی خود توانستند این ایده را اجرایی کنند و با خرید‬ ‫ن‬ ‫زنیره‌ای کوروش‪ ،‬سالیان متمادی‪،‬‬ ‫زمی‌های بایر در سطح شهر هتران و احداث فروشگاه‌های ج‬ ‫منادی از فروشگاه‌های مدرن خرده‌فرویش در کشور را بسازند که از نظر سطح استاندارد با‬ ‫فروشگاه‌های غریب برابری می‌کرد و مردم از آن‌ها استقبال گسترده‌ای کردند‪ .‬فروشگاه‌هایی که‬ ‫اکثر اجنایس که در آن فروخته می‌شد‪ ،‬تولید داخل بود و این کار به اقتصاد میل یاری می‌رساند‪.‬‬ ‫این فروشگاه‌های چند طبقه که برای حرکت در طبقاتشان برای خن ن‬ ‫ستی‌بار از پله‌بریق استفاده‬ ‫شده بود‪ ،‬به پاتوق جذاب خانواده‌های طبقه‌ی متوسط نوظهور ایران تبدیل شده بود و مردم را‬ ‫به گشت‌وگذار و خرید بیشتر ترغیب می‌کرد‪ .‬این فروشگاه‌ها ممکل خویب برای زندگی در عصر‬ ‫ن‬ ‫ماشی‪ ،‬تفرحیگاه و فروشگاه‌های خمصوص خود را در سطح‬ ‫پیکان بودند‪ .‬مردم طبقه‌ی جدید‬ ‫شهر هتران‪ ،‬آرام‌آرام‪ ،‬کشف می‌کردند و سبکی نو از زندگی در میان پایتخت‌نشینان پدید می‌آمد‪.‬‬ ‫سبک زندگی نویی که ردپای برادران خیامی در شکل‌گیری آن پررنگ و انکارناپذیر بود‪.‬‬

‫پایان راه احمد و تداوم راه برادر توسط محمود‬

‫با وقوع انقالب ‪ 1357‬در ایران و گسترش روحیه‌ی ضدسرمایه‌داری در میان مردم انقالیب‪،‬‬ ‫بسیاری از صنعتگران و صاحبان سرمایه ناگز یر به خروج از ایران شدند‪ .‬امحد خیامی که روزگاری‬ ‫ن‬ ‫واپسی سال‌های عمر که‬ ‫در خانه‌ای چندهزار متری‪ ،‬در زعفرانیه‌ی هتران‪ ،‬زندگی می‌کرد‪ ،‬در‬ ‫درگیر جدایل مرگبار با بیماری سرطان بود‪ ،‬در آغاز به تورنتو رفت و پس از مدیت برای تمکیل‬ ‫‌آنلس شد و در آپارمتاین دوخوابه روزگار می‌گذراند‪ .‬دوستاین که او را در‬ ‫معاله عازم لوس ج‬ ‫ج‬ ‫ن‬ ‫واپسی روزهای حیات مالقات کردند‪ ،‬می‌گو یند هرچند صورت تکیده‪ ،‬چشم‌های گودافتاده‬ ‫و جسم ضعیفش از پیشرفت بیماری خبر می‌داد‪ ،‬او هنوز هم روحیه‌اش را حفظ کرده بود و‬ ‫ن‬ ‫برخاست از بستر بیماری بود تا کارهای نیمه‌متامش را متام کند؛ اما خییل‬ ‫تا دم آخر امیدوار به‬ ‫بدهد‪.‬سرانام امحد‬ ‫دیر شده بود‪ .‬سرطان قوی‌تر از آن بود که امید مرد ‪74‬ساله آن را شکست‬ ‫ج‬ ‫خیامی‪ ،‬در روزی از روزهای سال ‪ ،1379‬در خانه‌ی کوچکش در شهر فرشتگان‪ ،‬به خواب‬ ‫‌آنلس‪ ،‬با حضور تین چند از‬ ‫رفت و دیگر هرگز بیدار نشد‪ .‬او را در گورستان ایست‌وود لوس ج‬ ‫دوستان نزدیک و خو یشاوندانش‪ ،‬به خاک سپردند‪ .‬خبر درگذشت او به‌سرعت به ایران رسید‬ ‫و کارگران پیشکسویت که طعم مدیر یت او را در کارخانه‌های ایران‌ناسیونال و فروشگاه‌های‬ ‫کوروش چشیده بودند‪ ،‬به پاسداشت یاد او مراسم متعددی در هتران برپا کردند و یادش را‬ ‫گرامی داشتند‪.‬‬

‫‪56‬‬

‫کارخانات ایران‌ناسیونال بنیان‬ ‫حاال از دو برادر خیامی که چهار دهه پیش‪ ،‬توسعه‌ی صنعیت ایران را با تأسیس‬ ‫ج‬ ‫گذاشتند‪ ،‬حممود خیامی‪ ،‬برادر کوچک‌تر‪ ،‬بازمانده است‪ .‬او در بریتانیا ساکن است و به‌عنوان یکی از مسلمانان‬ ‫عضو حزب کارگر این کشور نفوذ باالیی دارد‪ .‬او‪ ،‬چند ماه پس از درگذشت برادرش‪ ،‬مؤسسه‌ای را با عنوان «بنیاد‬ ‫تو‌گوی میان‬ ‫خیامی» تأسیس کرد که در کنار فعالیت‌های خیریه در زمینه‌های هبداشت‪ ،‬کودکان‪ ،‬پناهندگان و گف ‌‬ ‫ادیان فعالیت‌هایی را سازماندهی می‌کند‪ .‬او عالوه‌براین در زم ‌ره‌ی نیکوکاران مدرسه‌سازی است که به‌رغم گذشت‬ ‫سال‌ها از جالی وطن‪ ،‬هنوز هم ساالنه برای ساخت مؤسسه‌های فرهنگی و واحدهای آموزیش در زادگاهش‬ ‫خراسان بودجه‌ای درنظر می‌گیرد و مسیری را ادامه می‌دهد که از چهار دهه قبل مهراه برادرش آغاز کرده بود‪.‬‬

‫*‬

‫منابع‪:‬‬ ‫حسیین‪ ،‬عباس (‪ .)1390‬این اتویل که‬ ‫من می‌گم (تار خیچه‌ی اتومبیل در ایران)‪،‬‬ ‫هتران‪ ،‬نامک‪.‬‬ ‫«موز اعالم حضور‬ ‫زهره‌وند‪ ،‬اهلام‪ .‬ج‬ ‫خیامی‌ها»‪ ،‬گفت‌وگو ی اهلام زهره‌وند‬ ‫با دکتر رضا نیازمند به نقل از روزنامه‌ی‬ ‫‪.1395‬تارت فردا‬ ‫دنیای اقتصاد‪ 7 ،‬مهر‬ ‫ج‬ ‫سعیدی‪ ،‬عیل‌اصغر (‪ .)1396‬تکنوکرایس و‬ ‫سیاست‌گذاری اقتصادی در ایران‪ ،‬هتران‪،‬‬ ‫لوح فکر‪.‬‬ ‫یادگاری‪ ،‬رضا و سنای‌فرد‪ ،‬مهشید‬ ‫(‪ .)1394‬کارآفریین به شیوه‌ی برادران‬ ‫خیامی بنیانگذاران ایران‌ناسیونال‪ ،‬هتران‪،‬‬ ‫کارآفرینان بزرگ‪.‬‬ ‫‪57‬‬

‫ََ ّ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫ست تفک ِر‬ ‫بن‌ب ِ‬ ‫نگاهی به کارکرد پیکان در فیلم «زرد قناری»‬ ‫ساخته‌ی رخشان بین‌اعتماد‬ ‫رسول نظرزاده‬

‫پیکان در فیلم «زرد قناری» یب‌آنکه منود خود را چندان به رخ بکشد‪ ،‬کارکردی چندالیه و ضمین یافته است‪ .‬ادامه‌ی انتقاد از‬ ‫ایده‌ی «صنعت مونتاژی» دهه‌ی چهل برای ورود به دروازه‌های متدن و زندگی مدرن‪ .‬ایده‌ای که از آغاز ورود مظاهر زندگی مدرن‬ ‫در ایران در اندیشه‌ی دولتمردان‪ ،‬خنبگان و مردم رشد یافته بود‪ ،‬یب‌آنکه به ر یشه‌های این ترکیب از درون بیندیشد یا مرزهای‬ ‫ازآناکه ز یرساخت‌های این نوع تفکر در شکل‌های گوناگون هنوز در‬ ‫مشترک آن را بیابد و ترکییب مهگون از آن به وجود آورد‪ .‬ج‬ ‫بخ‬ ‫ایران وجود نداشت‪ ،‬ایده‌ی «صنعت مونتاژی» به‌عنوان میان‌بر پیشهناد شد که در آن ش‌های اصیل و پایه‌ای هر فکر از آن‬ ‫تولیدکننده‌ی اصیل خارجی بود و بخ ش‌های ظاهری‪ ،‬سرهم‌بندی شده و پیرو به کارگزاران و سرپرست‌های داخیل واگذار می‌شد‪.‬‬ ‫این روش تا سال‌ها کشور را به‌صورت وابسته و مقلد نگاه می‌داشت‪ .‬بدین‌گونه اگرچه خیابان‌های ایران به‌سرعت مدرن و شیک‬ ‫شدند و عده‌ای از مردم به سر کار رفتند‪ ،‬بازار مصرف گسترش یافت و مراکز فروش و سرمایه‌داران کاذب به وجود آمدند‪ ،‬اما درواقع‬ ‫سهم واقعی از آن تولیدکننده‌ی بیروین بود‪ .‬این میان دال یل و واسطه‌گری رشد چشمگیری یافت‪.‬‬ ‫خ‬ ‫باید گفت در آن بخ ش‌هایی «ز یست مونتاژی» شکیل هنادینه‌شده یافت که با فرهنگ و سنت‌ها و نگاه تار یی و روزمره‌ی مردم‬ ‫آنه در شعر نوی فاریس‬ ‫آنه در آموزش‌و پرورش و برخی هنرها و برنامه‌های رادیو و تلو یز یون دیده می‌شد‪ ،‬یا چ‬ ‫مهخوان‌تر بود‪ ،‬مانند چ‬ ‫رخ داد‪ .‬در بخ ش‌های ز یادی اما مهچنان ز یست ما دنباله‌رو‪ ،‬وابسته و مصرف‌گرا‪ ،‬توأم با گسترش روزافزون دال ل‌زدگی‪ ،‬بایق ماند‪.‬‬ ‫نوع ز یست ما در ایران به‌دلیل ن‬ ‫مهی کم‌توجهی‌ها و کمبودهای ر یشه‌ای و کم‌کاری‌های عافیت‌طلبانه و حفره‌های نظری گسترده‪،‬‬ ‫یق مانده است‪.‬‬ ‫مهچنان تا امروز‪ ،‬در روش بیمارگون «تفکر مونتاژی غلط و به‌اصطالح شترگاو پلنگی» با ‌‬ ‫آقا نصراهلل مددی (مهدی هامشی) فیلم «زرد قناری»‪ ،‬در شهری کوچک‪ ،‬برای رسیدن به زندگی جدید و خروج از بن‌بسیت که‬ ‫در کارش به وجود آمده است‪ ،‬دست از تردید برمی‌دارد و سرمایه‌اش را که حاصل سال‌ها زمحت و رنج اوست‪ ،‬در خر ید ن‬ ‫زمی‬ ‫اولی و کوتاه‌تر ین راه تغییرهای بزرگ و رسیدن به خواب‌وخیال‌های رؤ یایی خریدن ن‬ ‫سرمایه‌گذاری می‌کند‪ .‬ن‬ ‫زمی و سودهای کالن‬ ‫‪58‬‬

‫ݚ‬ ‫مونتاژی ایراین ‪////‬‬

‫صحنه‌هایی از فیلم زرد قناری‪ | 1367 ،‬عکس‌ها از میترا حماسین‬

‫‪59‬‬

60

‫مهی تصور او را در دام ن‬ ‫آن به‌مشار می‌رود‪ .‬ن‬ ‫زمی‌خواران و واسطه‌گران می‌اندازد تا حاصل سال‌ها زمحت او را با قولنامه‌های به‌ظاهر‬ ‫قانوین باال بکشند و رؤ یای او را به کابویس دامنه‌دار بدل کنند تا هیچ سهمی برای او در نظر گرفته نشود‪ .‬درواقع‪ ،‬نوع تفکر «هم‬ ‫این‪ /‬هم آن» خییل زود به برهوت «نه این‪ /‬نه آن» بدل می‌شود‪ .‬آقا نصراهلل جمبور به مهاجرت به شهر می‌شود‪.‬‬ ‫آقا نصراهلل برای پیگیری و یپ‌جویی حقوقش ناگزیر با خانواده به شهر می‌رود‪ .‬اما بار دیگر رؤ یا و خیال رفاه زندگی شهری این بار‬ ‫ن‬ ‫ماشی و مسافرکیش مقداری از بار‬ ‫بو‌رنگ خود را نشان می‌دهد‪ .‬حاال او می‌تواند با خرید قسطی‬ ‫به شکل پیکان زرد خوش‌آ ‌‬ ‫ن‬ ‫زندگی خود را سبک کند و در ضمن در شهر مباند و به‌دنبال حل مشکل زمی‌خواری‌اش باشد‪.‬‬ ‫ایاد رفاه و تولید‪ ،‬به‬ ‫زندگی مونتاژی که مهچنان در حببوحه‌ی جنگ از دهه‌ی چهل تا دهه‌ی شصت بایق‌مانده است‪ ،‬به‌جای ج‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌زدگی و سرگرداین میان اخالقیات قدمی و جدید دامن زده است‪ .‬چنان‌که برای خر ید پیکان در خانواده‌ها‬ ‫دال یل و بلبشوی‬ ‫لو‌قرارهای باجناغش ‪-‬تیپ کامل دال ل و‬ ‫و حمالت سپنج دود می‌کنند و نذری می‌دهند! با این تصور‪ ،‬آقا نصراهلل بار دیگر با قو ‌‬ ‫واسطه‌گر شهری‪ -‬آقا کمال (منوچهر حامدی)‪ ،‬وارد بازی بازار می‌شود‪.‬‬ ‫ازآناکه توان تولید و ساخت ندارد خودبه‌خود به تصو یر و تصور ایدئال‌های رفاه و آسایش چنگ می‌زند و خأل‬ ‫تفکر مونتاژی ج‬ ‫خود را در واژه‌ها و نشانه‌های رنگارنگ پهنان می‌کند‪ .‬حفره‌ای که چندی بعد خایل بودن خود را با دزدی آشکار پیکان نشان‬ ‫می‌دهد‪ .‬وقیت دیگر آقا کمال منی‌تواند رؤ یا و خیال را در ذهن فروشنده‌ها نگاه دارد و ادامه‌ی ایده‌ی زندگی در رفاه به بن‌بست‬ ‫رسیده است‪ .‬آقا کمال اگرچه در ابتدا موفق می‌شود پیکان زرد قناری را هم‌زمان به چند نفر بفروشد‪ ،‬اما با امکان آشکار شدن‬ ‫سرانام و به‌ناچار ایده (پیکان) را حذف می‌کند و آدم‌ها را در خأل رها می‌کند‪ ،‬با رؤ یاهایی که هیچ‌گاه منود بیروین نیافته‬ ‫نقشه‌اش ج‬ ‫آنه در ذهن آقا نصراهلل (مهدی هامشی) و متاشاگر در مهراهی با او در جست‌وجوهایش میان شهر‬ ‫و جز وعده‌ووعید نبوده است‪ .‬چ‬ ‫ن‬ ‫به‌تدر یج نابود می‌شود‪ ،‬امید به ساخت زندگی جدید شهری است که از دهه‌ی چهل با ورود پیکان در زندگی مردم ایران رشد‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها و پیکان‌های اسقاطی می‌توان دید‪.‬‬ ‫یافته بود‪ .‬اوج این نامهخواین‌ها را در صحنه‌ی گمشدگی مرد میان انبوه الشه‌ی‬ ‫جایی که او با جنازه‌ی امیدها و ایدئال‌هایش از زندگی جدید روبه‌رو می‌شود‪.‬‬ ‫ن‬ ‫پیشی این نوع نگاه در فیلم‌ها و آثار دهه‌های چهل و پنجاه (مانند فیلم «آقای هالو» ساخته‌ی‬ ‫فیلم مهچون منونه‌های‬ ‫مهرجویی) راه جنات را در «بازگشت» می‌جو ید‪ .‬آقا نصراهلل نیز در دهه‌ی شصت‪ ،‬مهچون آقای هالو در دهه‌ی پنجاه‪ ،‬راه جنات‬ ‫را با دیدن و جتربه‌ی ترکیب نامهخوان زندگی قدمی با زندگی جدید شهری در «بازگشت» می‌جو ید‪ .‬راهی که خنست از نابودی و‬ ‫سرخوردگی و به بن‌بست رسیدن ایده‌ی زندگی مونتاژی در ذهنیت آن‌ها و عبور از صدمات آن خبر می‌دهد‪ .‬تا سال‌ها می‌توان‬ ‫در منونه‌های گوناگون هنری ایده‌ی «بازگشت» را دید که حاکی از یک نامهخواین و حفره‌ی نظری و عمیل گسترده در زندگی‬ ‫خنبگان و مردم ایران است‪.‬‬ ‫«فراری» ساخته‌ی علیرضا داود‌نژاد جای پیکان در خیابان‌های هتران را مدل‌های مونتاژی دیگری‬ ‫چند دهه‌ی بعد‪ ،‬در فیلم ِ‬ ‫می‌گیرد و خیال و رؤ یای پیشرفت و رفاه در ذهنیت خام دختر جوان شهرستاین که از خانواده‌ی خود بر یده است‪ ،‬به شکل‬ ‫ن‬ ‫ماشی ِفراری خود را نشان می‌دهد‪ .‬ماشیین که شکست ایده‌ی تفکر مونتاژی‪ ،‬به یک از خودباختگی کامل و مرعوب‌شدگی را‬ ‫نشان می‌دهد‪ .‬منادی از سرمایه‌داری و پول‌های بادآورده در شهری که نامهخواین‌های آن در سطح شهر مهچنان یب‌جواب رشد‬ ‫یافته است‪.‬‬ ‫اما رویش که فیلم «زرد قناری» و دیگر ساخته‌های سینماگران ایراین یپ گرفته‌اند‪ ،‬یب‌آنکه مستقمی بگو یند‪ ،‬می‌تواند الگویی‬ ‫مناسب از یک ترکیب شریق‪ /‬جهاین (هم این‪ /‬هم آن) باشد‪ .‬از سویی ابزار و وسایل و تکنیک غریب را به خدمت می‌گیرد و در‬ ‫شیوه‌ی داستان‌گویی و اوج و فرود فیلم‌نامه هم از روش پنج‌پرده‌ای کالسیک سود می‌جو ید و از سویی می‌کوشد از ترکیب این‬ ‫ابزار با مناسبات زندگی در خانواده‌ی ایراین فیلمی ایراین‪ /‬جهاین بسازد‪ .‬نوع روابط‪ ،‬ر یزه‌کاری‌ها‪ ،‬تعارف‌ها‪ ،‬احساسات میان‬ ‫مردم و خانه‌ها‪ ،‬فرهنگ کوچه و خیابان و حیت کنش و واکنش باز یگران به واقعیت زندگی مردم ایران در آن دوران نزدیک است‪.‬‬ ‫رویش که اگرچه در پایان فیلم با بازگشت آقا نصراهلل به شهرستان نشان داده می‌شود‪ ،‬اما در تولید خود منونه‌ای از ترکیب روبه‌جلو‬ ‫ن‬ ‫گرفت ابزار تکنیک در تولید تفکر و دیدگاهی مناسب و اینجایی را نشان می‌دهد‪.‬‬ ‫برای به خدمت‬

‫*‬

‫‪61‬‬

‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫نی‪،‬‬ ‫‌نار ج‬ ‫جومه ِ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ݣ ݣݣ‪ ۱‬ݣ‬ ‫نار جنی‬ ‫خساره ِ‬ ‫ر ِ‬

‫نارنی‌ها‬ ‫هتران بود و پیکان بود و ج‬ ‫بنوشه فرهت‬

‫شهرهایی که قدمت ز یادی دارند و در تار یخ رد پایی از آن‌ها بایق‌مانده است‪ ،‬نشانه‌های هو ییت یب‌مشاری دارند‪ .‬نشانه‌های‬ ‫ایاد و تقو یت این نشانه‌ها‬ ‫طبیعی و مصنوعی که بیننده را در مسیر خاطره‌ی گذشته از سر شهر پیش می‌رانند‪ .‬مترکز بر حفظ و یا ج‬ ‫در شهر باعث به وجود آمدن «هو یت مجعی» برای آن خواهد شد‪ .‬یب‌تردید‪ ،‬این ماجرا پابه‌پای «خاطره‌ی مجعی» از مکان پیش‬ ‫می‌رود و عالوه بر تقو یت «حس تعلق» شهروندان به حمل زندگی خود‪ ،‬در جذب گردشگر نیز بسیار مفید خواهد بود‪ .‬در شهرهای‬ ‫بزرگ‪ ،‬نقش مؤثر محل‌ونقل عمومی در یادآوری مکرر این هو یت و زنده کردن نام شهرها اتفاق خوشایندی است‪ .‬به‌حمض دیدن‬ ‫یکی از این موکب‌ها‪ ،‬مانند تاکیس‌های سیاه و اتوبوس‌های دوطبقه‌ی قرمزرنگ لندن و یا تاکیس‌های زردرنگ نیو یورک‪ ،‬شهر‬ ‫ن‬ ‫در ذهن تداعی می‌شود‪ .‬هتران هم از ن‬ ‫دلنشی‪.‬‬ ‫نارنی تند و‬ ‫نارنی‌رنگ بودند‪ ،‬یک ج‬ ‫مهی دست شهرها بود‪ .‬تاکیس‌های هتران ج‬ ‫ن‬ ‫گرفت این تاکیس‌ها هو یت پیکان به‌نوعی در آن‌ها‬ ‫نارنی که هو یت شهری داشتند و مهه‌جا دیده می‌شدند‪ .‬با پا‬ ‫پیکان‌هایی ج‬ ‫ن‬ ‫نیز جر یان یافت‪ ،‬اما غالب نشد‪ .‬هو یت جمزایی برای تاکیس‌ها به وجود آمد که برآمده از پیکان و درعی‌حال مستقل از آن بود‬ ‫و هرچه بود حس خویب داشت‪ .‬پیکان به‌نوعی یک خاطره‌ی مجعی قوی میان نسل‌های گوناگون بود و پشتوانه‌ی هو ییت‬ ‫خود خود ما‪ ،‬زندگی‌هامیان‪ .‬مایی که برای ن‬ ‫رفت به یک‬ ‫خود ما بودمی‪ِ ،‬‬ ‫نارنی ِ‬ ‫آن برای تاکیس‌ها چنان بود که گویی پیکان‌های ج‬ ‫سیزده‌بدر‪ ،‬با دخترخاله‌ها و پسردایی‌ها‪ ،‬پنج‌شش‌نفره‪ ،‬شانه‌به‌شانه‪ ،‬داخل صندو ق‌عقب پیکان خان‌دایی می‌نشستمی و پاهامیان‬ ‫را از صندوق بیرون می‌انداختمی و می‌خندیدمی و آواز می‌خواندمی تا به مقصد برسمی‪ .‬گاه کنار یک غر یبه یا آشنا‪ ،‬دو نفری روی‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی بود‪ ،‬دقیقا مهان‪ ،‬با آن صندیل‌های‬ ‫ماشی مهان‬ ‫نارنی‌رنگ می‌نشستمی و به مسیت می‌رفتمی‪.‬‬ ‫صندیل جلوی پیکاین ج‬ ‫روکش چرم دکمه‌دار که شبیه مبل بود‪ .‬با آن سر دنده‌ی شیشه‌ای که دو عدد گل قرمزرنگ داخلش داشت‪ .‬با مهان آو یز آیب‌رنگ‬ ‫نارنی بود و این بار ما را به‌جای سیزده‌بدر به کالس درس‪ ،‬خانه‬ ‫چشم‌نظر پشت آینه‌ی جلو‪ .‬فقط رنگش عوض‌شده بود‪ ،‬ج‬ ‫نارنی را می‌گومی‪ ،‬گسست و مهه‌چیز از‬ ‫و یا حمل کار می‌برد‪ .‬اما از یک‌جایی ناگهان این جریان پیوسته‪ ،‬مهان تاکیس‌های ج‬ ‫نارنی‌ها»‪ ،‬بارزترین شاخصه‌ی هو ییت متحرک پایتخت‪ ،‬آن جر یان‬ ‫دست رفت‪« .‬مهه‌چیز» به یک معنا می‌شود مهان «تاکیس ج‬ ‫سرانام مهه‌چیزش‬ ‫نارنی بود و‬ ‫ج‬ ‫رنگی‌ای که ما را از این سر شهر به آن سرش می‌برد‪ ،‬آن حس خودماین ماشیین غر یبه که رنگش ج‬ ‫نیست و نابود شد؛ هو یت و شاخصه‌ی رنگی آن‪ ،‬مسافرانش و برندش‪.‬‬

‫‪62‬‬

‫ساری‪ | ۱۳۹۶ ،‬عکس از هبنام صدییق‬

‫ابتدا‪ ،‬تاکیس‌ها چند دسته شدند و هر دسته نواری رنگی روی کاپوتشان داشتند‏‪ ،‬البته هنوز‬ ‫پیکان بودند‪ .‬با این تصممی‪ ،‬به‌ظاهر‪ ،‬قرار بود نظم و نسق بگیرند‪ .‬این‌گونه که نشد هیچ‪ ،‬نوعی‬ ‫«من» و «تو» هم میان رانندگان به راه افتاد‪ .‬انگار این نوارهای ساده یا چهارخانه‌ی روی‬ ‫کاپوت قلمروهایی را مشخص کرده باشند؛ «خطی» و «گردیش»‪« ،‬من» و «تو»‪ ،‬تویی که حق‬ ‫نداشیت در ایستگاه من پارک کین و من که حق نداشمت مسافر تو را سوار کمن‪.‬‬ ‫بعد‪ ،‬مسندها آمدند‪ .‬مسندهای زردرنگی که نسبیت با پایتخت نداشتند‪ .‬به اسم نوسازی ناوگان‬ ‫نارنی کردند و خود در شهر ماندگار‬ ‫محل‌ونقل شهری پیدایشان شد‪ ،‬مراکز اسقاط را به‌یکباره ج‬ ‫شدند‪ .‬بعد‪ ،‬یک‌مرتبه‪ ،‬تاکیس‌های هیبریدی سروکله‌شان پیدا شد‪ .‬انگار تهنا روزن جنات‌یافته‬ ‫از سونامی اشرافیت را پیدا کرده بودند و این تاکیس‌ها را برای پر کردن آن روزنه روانه‌ی پایتخت‬ ‫کردند‪ .‬خب‪ ،‬درست که آلودگی کمتری دارند و برای هوای شهرمان خییل خوب هستند‪ ،‬درست‬ ‫که صندیل‌هایی به‌غایت راحت دارند و کمک‌فنرهایی به‌شدت مهراه و امکانایت متفاوت؛‬ ‫اما برای مسافر خسته‌ای که عرق‌ر یزان ز یر آفتاب هال ک شده است و برایشان دست تکان‬ ‫می‌دهد‪ ،‬نگه منی‌دارند؛ برای من که دیرم شده است و دوان‌دوان در میانه‌ی خیابان به دنبال‬ ‫تاکیس هسمت‪ ،‬نگه منی‌دارند؛ این موکب‌های اشرایف مسافران خودشان را دارند‪.‬‬ ‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫‌نارنی»‪.‬‬ ‫‪ .1‬برگرفته از ترانه‌ی «جومه ج‬

‫*‬

‫‪63‬‬

‫تظاهرات تاکیس‌رانان در مقابل سفارت سابق امریکا‪ |‌ ۱۳۵۸ ،‬عکاس‪ :‬ناشاس‬ ‫‪64‬‬

65

‫ݚ‬ ‫موسییق ِپیکان‬ ‫ِ‬ ‫ݚ‬ ‫ݚ‬ ‫ݚ ݚ ݚ ݚ ݚ ݚ ݚ ݚ ݛݚ ݚ ݚ‬ ‫امید انارکی‬

‫موسییق خودرو و جترب ݣ‌ݣهݣى ݧ ݒسنود موسییق در حرکت‬

‫‪66‬‬

‫بندر ترکمن‪ | ۱۳۷۸ ،‬عکس از پیمان هومشند‌زاده‬

‫ن‬ ‫موسییق و خودرو‪ ،‬که در این ن‬ ‫ماشی خطابش می‌کنمی‪ ،‬در مفاهمی عمییق با یکدیگر مشترک هستند و برخالف چیزی که در‬ ‫مت‬ ‫ابتدای امر به نظر می‌رسد این دو پدیده درواقع دو جتیل متفاوت از یک مفهوم‌اند‪ .‬ماده‌ی صویت موسییق حرکت اصوات در واحد‬ ‫زمان است؛ موسییق در نقطه‌ای از زمان آغاز می‌شود و تا نقطه‌ای دیگر جریان می‌یابد‪ .‬موسییق جتیل صویت زمان و حرکت‏‪،‬‬ ‫ن‬ ‫مهچنی‪ ،‬جتیل حرکت چرخیش و دایره‌وار است‪ .‬چرخه‌ی نغمه‌ها و سیکل‌های ر یتمیک و سیر حرکت و فرم چرخیش برخی‬ ‫موسییق خوب این است که‬ ‫قطعه‌ها در قالب یک سیکل منودهایی بارز از حرکت و چرخش در موسییق هستند‪ .‬تعریف کیل‬ ‫ِ‬ ‫به‌راحیت جریان می‌یابد و حرکت می‌کند‪ .‬مهم‌تر ین دغدغه و وظیفه‌ی یک آهنگ‌ساز‪ ،‬در مفهوم عام‪ ،‬که شامل نوازنده‌ی خالق‬ ‫نیز می‌شود‪ ،‬به حرکت درآوردن ایده‌ی موسیقایی اولیه در طول زمان است‪ .‬به‌گونه‌ای که آن مت و ایده‌ی خن ن‬ ‫ستی بسان گلوله‌ی‬ ‫بریف کوچک در سراشیب کوه بغلتد و به جر یان افتد و بزرگ و بزرگ‌تر شود و مهچون غویل سهمناک شتاب بگیرد و در اوج‬ ‫سرعت با صخره‌ای برخورد کند و از هم بپاشد و یا از نفس بیفتد و آرام در دره‌ای فرود آید‪ .‬موسییق خوب مثل جو یبار جاری‬ ‫است و آهنگ‌ساز وظیفه‌ای ندارد جز اینکه هر از چند گاهی مسیرش را مهوار کند و نیرویی کوچک برای ادامه‌ی حرکت به آن‬ ‫وارد کند‪ .‬از ن‬ ‫به حرکت وارد اصطالحات موسیقایی شده است‪.‬‬ ‫مهی روست که بسیاری از مفاهمی وابسته‬ ‫بخ‬ ‫ش‌های گوناگون یک اثر گفته می‌شود که مانند یک‬ ‫موومان‪ 1‬به معین جنبش و حرکت و سیر در موسییق به‬ ‫ْ‬ ‫از یکدیگر جدا می‌شوند و در هنایت‪ ،‬منایانگر حرکت در‬ ‫انامی مشخص دارند و با سکوت‬ ‫فصل آغاز و میانه و ج‬ ‫می‌شود؛ موسییق بدون تکرار در عناصر گوناگون مانند‬ ‫کل یک اثر موسیقایی‌اند‪ .‬تکرار باعث حرکت در موسییق‬ ‫مت‪ ،‬سوژه‌ی خن ن‬ ‫ستی و الگوهای ر یتمیک کسالت‌بار‪ ،‬ساکن و یب‌حترک است‪ .‬اگر امور کسالت‌بار مهیشه نشاین از تکرار دارند در‬ ‫ن‬ ‫چنی نیست و تکرار است که به موسییق روح و جان و جریان می‌بخ شد‪ .‬آن احساس خلسه‌آور و شعف‌انگیزی که‬ ‫موسییق‬ ‫درنتیجه‌ی تکرار ر یتمی واحد در اجرای یک ساز کوبه‌ای پدید می‌آید منونه‌ای از مفهوم حرکت به‌واسطه‌ی چرخش نوعی از‬ ‫حرکت یا تصور آن است که در موسییق منودهای ز یادی دارد‪ .‬چرخه‌ی نغمه‌های تکرارشونده‪ ،‬سیکل‌های ر یتمیک و چرخه‌های‬ ‫ُ‬ ‫چندمدی در موسییق ایران منودهایی از این امر است‪ .‬چرخ و چرخش نیز از مفاهیمی است که به‌واسطه‌ی مفهوم حرکت‏‪ ،‬موسییق‬ ‫ن‬ ‫ماشی پیوند می‌زند‪ .‬تصور ضبط صدا و موسییق بدون وجود چرخ دشوار است؛ چرخ‌ها‪ ،‬از مهان ابتدای تار یخ ضبط‪ ،‬نقیش‬ ‫را با‬ ‫اسایس در ضبط صدا و به‌واسطه‌ی آن ضبط موسییق داشته‌اند‪ .‬لوله‌های مومی فونوگراف دور یک حمور می‌چرخیدند و صدا‬ ‫به‌واسطه‌ی حرکت سوزین حساس روی آن ضبط می‌شد‪ .‬بعد از لوله‌های فونوگراف‪ ،‬صفحات مدور گرامافون و گرام و بعدتر‬ ‫دییتال روی لوح فشرده مهگی به حرکت و چرخ‬ ‫ضبط مغناطییس روی نوار که دور قرقره‌ای مدور حلقه می‌شد و امروزه ضبط ج‬ ‫ن‬ ‫ازمهی‌رو موسییق زنده است‪ .‬مواردی که برمشردمی رشته‌های‬ ‫آنه زنده است‪ ،‬می‌تپد‪ ،‬حرکت دارد و مکرر است‪،‬‬ ‫مرتبط هستند‪ .‬چ‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫می‌سازد‪ .‬یافت این رشته‌های نامریئ می‌تواند تا‬ ‫نامریئ هستند و موسییق را با حرکت و ماشی مرتبط‬ ‫ن‬ ‫حرکت و چرخش‪ ،‬موسییق و ماشی در مفهوم سرعت‬ ‫الیه‌های عمیق‌تری ادامه پیدا کند؛ اما جبز زمان و‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫مهان‌طور که ماشی نیز چنی است‪ .‬سرعت مهان‬ ‫نیز مشترک‌اند‪ .‬موسییق جتیل صویت سرعت است‪،‬‬ ‫است که از لذت‌ها و سرگرمی‌ها‌ی مهم و از و یژگی‌های‬ ‫هیجان و تپش و ختدیر و احساس منحصربه‌فردی‬ ‫برجسته‌ی دوران مدرن به مشار می‌آید که بشر توانست به‌واسطه‌ی ساخت اتومبیل و امکان ضبط و خپش موسییق و‬ ‫اولی جتربه‌ی شنیدن موسییق در ن‬ ‫تلفیق این دو با یکدیگر آن را جتربه کند‪ .‬ن‬ ‫حی رانندگی نه به‌وسیله‌ی دستگاه خپش‌صوت که‬ ‫ن‬ ‫ماشی امکان‌پذیر شد و در دهه‌ی یس میالدی شخیص به نام گلو ین آن را ساخت‪ .‬رادیوی‬ ‫به‌وسیله‌ی رادیوی خمصوص‬ ‫ن‬ ‫ایاد کرد که جتربه‌ی یب‌نظیر شنیدن موسییق‬ ‫خمصوص‬ ‫ماشی امکان انتخاب موسییق را برای راننده فراهم منی‌کرد‪ ،‬اما این امکان را ج‬ ‫ن‬ ‫در ن‬ ‫ماشی خپش‬ ‫حی حرکت و رانندگی میسر شود‪ .‬در موقعییت که راننده به جاده چشم دوخته‪ ،‬ذهن او متمرکز است و موسییق در‬ ‫می‌شود‪ ،‬راننده حکم سواری افسانه‌ای را دارد که با بال موسییق می‌راند‪ .‬حرکت‪ ،‬سرعت‪ ،‬ر یمت و فرازوفرود موسییق با حرکت‬ ‫ماشی را با حرکت موسییق یگانه می‌کند‪ .‬در آن سال‌ها‪ ،‬ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫چنی‬ ‫ماشی مهسو می‌شود و راننده در اصل موسییق را می‌راند و حرکت‬ ‫جتربه‌ی نایب که برای شنونده لذیت در حد ساخت و یا اجرای موسییق دارد به قدری عمومی و فراگیر شد که صنعت تولید‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی که قابلیت پوشش‬ ‫ماشی را با پیشرفت و سرعیت باورنکردین متحول کرد‪ .‬ساخت بلندگوهای خمصوص‬ ‫خپش‌صوت‬ ‫‪67‬‬

‫صداهای حمیطی را داشتند‪ ،‬پیشرفت کرد و کمپاین‌های بزرگی با این ختصص به وجود آمدند که تا به امروز فعالیت می‌کنند و هر‬ ‫روز بر کیفیت و تنوع حمصوال تشان می‌افزایند‪ .‬درواقع‪ ،‬جتربه‌ی رانندگی و سرعت و حرکت در ترکیب با موسییق مهچون حمرک و‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫چنی حلظایت‬ ‫ماشی دخالیت ندارند‪ .‬در‬ ‫خمدری قوی است‪ .‬کمتر کیس است که از آن لذت نبرد‪ ،‬حیت سرنشیناین که در راندن‬ ‫ن‬ ‫قوانی سفت‌وسخت برای مهار و کنترل آن‪،‬‬ ‫رانندگی بیشتر از اینکه کنترل یک وسیله‌ی نقلیه باشد نوعی رقص است که با وجود‬ ‫مهچنان وسوسه‌انگیز است‪ .‬هم‌زماین خ‬ ‫تاریی برخی پدیده‌ها نیز در این امر یب‌تأثیر نبوده است‪ .‬پیشرفت صنعت خودروسازی‪،‬‬ ‫رشد طبقه‌ی متوسط‪ ،‬پیشرفت صنعت ضبط و انتشار موسییق‪ ،‬گسترش و انفجار تولید‪ ،‬تکثیر موسییق‌های عامه‌پسند و ظهور‬ ‫سبک‌های گوناگون َجز‪ ،‬پاپ و راک مهه و مهه در فراگیری این پدیده دخیل بوده‌اند‪ .‬دهه‌های شصت و هفتاد میالدی اوج‬ ‫شیوع و گسترش این خمدر دوران مدرن نه‌تهنا در ارو پا و آمریکا بلکه در متام دنیا بود‪ .‬سبک زندگی آمر یکایی در مهه‌جا شیوع‬ ‫پیدا کرد و در کشورهای درحال‌توسعه مانند ایران‪ ،‬در دهه‌های چهل و پنجاه‪ ،‬ورود دالرهای نفیت و درنتیجه‌ی آن حمصوالت و‬ ‫سبک زندگی آمریکایی موجب شد رانندگی به‌مثابه‌ی لذت و تفرحیی جدید مهه‌گیر شود‪ .‬در ن‬ ‫مهی سال‌ها‪ ،‬کمپاین‌های تولید و‬ ‫موسییق در کنار سینما به صنعیت پول‌ساز تبدیل شد و‬ ‫نشر موسییق رشد چشمگیری یافتند و ضبط و تولید‬ ‫ن‬ ‫گسترش ماشی‌سواری و میل به رانندگی در میان متام‬ ‫موسییق پاپ ایراین به معنای حقییق آن پا گرفت‪.‬‬ ‫پیکان مصادف شد که سرآغاز دوران جدیدی در‬ ‫گروه‌های سین نیز با تولید خودروی ایراین یا مهان‬ ‫انکارناپذیر که ایران در آن سال‌ها با توجه به امکانات‬ ‫خاطره‌ی مجعی یک ملت را رغم زد‪ .‬این واقعییت است‬ ‫مایل و نیروی انساین حمدودش از نظر ّفناوری‪ ،‬طراحی و ساخت در جایگاهی نبود که بتواند خودرویی ایراین با توجه به نیاز و‬ ‫ی راه بسیار بود‪ .‬به ن‬ ‫شرایط اقلیمی و وضعیت فرهنگی خود تولید کند و یا دست‌کم تا رسیدن به ن‬ ‫مهی دلیل‪ ،‬مونتاژ‬ ‫چنی توانایی‌ا ‌‬ ‫و تطبیق خودروهای خارجی با نام‌های ایراین راه‌حیل کوتاه‌مدت برای رسیدن به این خواسته بود‪ .‬جالب اینجاست که موسییق‬ ‫پاپ ایراین نیز چیزی جز این نبود‪ :‬مونتاژ‪ ،‬بازسازی و اجرای موسییق پاپ غریب با مهان شکل و یا در ترکیب با کالم فاریس‪.‬‬ ‫موسییق عامه‌پسند ایراین‪ ،‬به معنای واقعی آن‪ ،‬که از موسییق مردمی و فولکلور شهری متمایز است‪ ،‬موسییق‌ای واردایت بود که از‬ ‫منظر تار یخ تطور و شکل و فرم و ساختار ر یشه در موسییق کالسیک و مردمی ایران نداشت‪ ،‬تهنا به‌واسطه‌ی سرشت و ذوق‬ ‫سازندگانش به‌مرور طعم و رنگ‌وبوی ایراین گرفت و در برخی خصیصه‌ها مانند کالم به ر یشه‌هایش در گذشت ‌ه پیوند یافت و تا‬ ‫امروز‪ ،‬در برخی مسائل ساختاری و اجرایی‪ ،‬وامدار موسییق عامه‌پسند غریب مانده است‪ .‬تالیق زماین این دو پدیده که اوج یکی‪،‬‬ ‫یعین موسییق پاپ با آغاز دیگری‏‪ ،‬یعین ساخت پیکان هم‌زمان شد‪ ،‬جالب‌توجه است‪ .‬با اینکه پیکان ز یر پای هرکیس می‌توانست‬ ‫زمان‪ ،‬بیشتر پیکان‌سواران نشانه‌ها و منادهای فرهنگی‬ ‫باشد و متام اقشار از پیکان استقبال کردند؛ اما‪ ،‬به‌مرور‬ ‫تیپ فرهنگی خایص در جامعه‌ی ایراین شد‪ .‬در اوایل‬ ‫خاص خود را شکل دادند و پیکان تبدیل به نشانه‌ی‬ ‫ایران با تغییرات اسایس روبه‌رو شد و ایران برخالف‬ ‫دهه‌ی شصت که وضعیت اجتماعی و اقتصادی‬ ‫ورود و وفور کاالهای خارجی با کاهش چشمگیری‬ ‫دهه‌های چهل و پنجاه وضعی را جتربه کرد که در آن‬ ‫مواجه شد‪ ،‬پیکان به ماشیین مهه‌کاره برای متام اقشار تبدیل شد؛ اما مهچنان پیکان‌سواران حرفه‌ای و یژگی‌های فرهنگی خود را‬ ‫حفظ کردند که یکی از آن‌ها گونه‌ی خایص از موسییق پاپ ایراین بود که نشانه‌های تیپیک و یژه‌ای داشت‪ .‬این و یژگی‌ها و‬ ‫نشانه‌ها آن‌قدر برجسته است که اگر از ما ایراین‌ها پرسیده شود پیکان مشا را به یاد چه موسییق می‌اندازد؟ به‌طورعام‪ ،‬گونه‌هایی‬ ‫از موسییق پاپ را به خاطر می‌آور می که در سبک کیل مشترک‌اند و خواننده‌هایی را نام می‌برمی که معرف آن سبک موسیقایی‬ ‫موسییق‬ ‫هستند و فارغ از اینکه ما شنونده‌ی آن موسییق هستمی یا نه‪ ،‬می‌توانمی بر این مسئله اتفاق‌نظر داشته باشمی که پیکان و‬ ‫ِ‬ ‫پیکان با برخی نام‌ها گره خورده است‪ .‬می‌توامن تعدادی از آهنگ‌سازان و خوانندگاین را نام ببرم که این سبک موسییق نه‌تهنا با‬ ‫نام بلکه با هو یتشان پیوند خورده است‪ ،‬اما ترجیح می‌دهم خاطره‌ی مجعی ما موسییق پیکان را در این حلظه به یاد آورد و با‬ ‫ت‪‎‬؛ حیت اگر مجله‌ای‪ ،‬ملودی و یا ترانه‌ای از آن موسییق را به یاد‬ ‫آنه در ذهن ما می‌گذرد مشترک اس ‏‬ ‫تکیه بر جتربه می‌توامن بگومی چ‬ ‫در پیکان‌ها‪ ،‬به‌خصوص‬ ‫نیاور می‪ ،‬یب‌شک عکس‌های خواننده‌های مشهوری را به یاد می‌آورمی که ز یر لفاف مشمایی و آیب‌رنگ ِ‬ ‫نارنی‪ ،‬مانند یک آلبوم قدمیی ن‬ ‫ن گونه‌ی خاص از موسییق پاپ ایراین سعی داشت با برجسته‌کردن‬ ‫تزیی شده بود‪ .‬ای ‌‬ ‫تاکیس‌های ج‬

‫‪68‬‬

69

‫آرشیو مرکز موسییق بهتوون | عکس از آرش مچن‌آرا‬ ‫‪70‬‬

‫و پررنگ کردن ملودی‪ ،‬نزدیک شدن به فواصل موسییق ایراین‪ ،‬به‌کارگیری عناصری از آواز کالسیک و استفاده از‬ ‫گ کند و به‌‌نوعی با نزدیک شدن به گونه‌های هنری‌تر موسییق ایراین‬ ‫سازهای ایراین هرچه‌بیشتر هو یت خود را پررن ‌‬ ‫خود را از انواع دیگر موسییق پاپ که به‌هرحال کم‌ارزش‌تر تلیق می‌شد‪ ،‬جدا سازد‪ .‬ازاین‌رو‪ ،‬آهنگ‌سازان تا جایی‬ ‫که مرزهای این موسییق اجازه می‌داد سعی داشتند کیفیت‌های بیشتری از موسییق ایراین کسب و از ظرفیت‌های‬ ‫آن استفاده کنند‪ .‬درحایل‌که به خماطب‪ ،‬بازار و فروش موسییق می‌اندیشیدند‪ ،‬دغدغه‌ی کیفیت و نزدیک شدن به‬ ‫استانداردهای موسییق هنری در آثارشان مشهود است‪.‬‬ ‫ترانه‌سرایی‪ ،‬به شکیل که امروز می‌شناسیمش‪ ،‬پدیده‌ای نو پا بود که از شعر نضج یافته بود و با اتکاء به ن‬ ‫مهی‬ ‫ایده‌ی کیل سعی می‌کرد به ر یشه‌های خود؛ یعین‪ ،‬تصنیف و شعر کالسیک و عامیانه وفادار مباند‪ .‬ازاین‌رو‪ ،‬در‬ ‫ن‬ ‫مضامی و تصو یرسازی میراث گذشتگان را الگو قرار داد و سعی کرد مسیری جدا از شعر بیابد و‬ ‫دایره‌ی واژگان‪،‬‬ ‫ن‬ ‫مضامی‬ ‫هو یت دیگری برای خو یش بسازد که با گذشت چند دهه می‌توان گفت در کار خود موفق بوده است‪.‬‬ ‫تغزیل‪ ،‬گاه با رنگ‌وبوی عارفانه‪ ،‬سرشار از حس ایراین و ایران‌دوسیت و تصاو یر و عناصری به‌شدت بومی و ایراین‬ ‫مهم‌ترین و یژگی این ترانه‌ها هستند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫خواننده­‌های این سبک موسییق پاپ که با طعم غلیظ ایراین در دهه‌های چهل و پنجاه مهراه بود‪ ،‬عموما کار‬ ‫خود را با موسییق کالسیک ایراین آغاز کرده بودند و درواقع آوازخوان بودند و آثار چشمگیری نیز در این سبک و‬ ‫سیاق ساخته بودند‪ ،‬اما به دلیل موقعیت و یژه‌ی موسییق ایران در آن سال‌ها که مرزبندی گونه‌ها و سبک‌ها به‬ ‫هم نزدیک بود و نیز استقبال مردم به‌مرور از فضای موسییق کالسیک فاصله گرفتند و روی این‌گونه از موسییق‬ ‫پاپ متمرکز شدند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‬ ‫چنی سیر تطوری را در تار یخ خود سپری کرده است‪ .‬ابتدا‪ ،‬پیکان فقط یک‬ ‫می‌توان گفت که پیکان نیز‬ ‫مونتاژ شده‌ی خارجی بود که نامی ایراین داشت؛ اما ب ‌ه مرور زمان‪ ،‬جای خود را در فرهنگ ایران باز کرد و عموم‬ ‫ایرانیان به‌خصوص پیکان‌سواران و عاشقان پیکان با آغوش باز از حضورش استقبال کردند و پیکان نیز به معین‬ ‫متام کلمه ایراین شد و هنوز ایراین است و ماشیین است که یک‌گو‌نه‌ی موسیقایی خمصوص را از ِآن خود کرده‬ ‫موسییق پیکان‪ .‬موسییق‌ای که از خپش‌صوت نه‌چندان قوی پیکان‪ ،‬با آرم ایران‌ناسیونال‪ ،‬بارها و بارها در‬ ‫است‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫جاده‌های هراز و چالوس و مشال در سفرهای دسته‌مجعی و فامییل معروف ما ایراین‌ها ن‬ ‫طنی‌انداز شده است و هنوز‬ ‫آن صخره‌ها و درخت‌ها و جاده‌ها موسییق پیکان را به یاد دارند‪ .‬موسییق که در تار یکی و پیچ جاده با صدای‬ ‫جیرجیر برف‌پا ک‌کن پیکان در‌هم می‌آمیخت و تصو یر و خاطره‌ای جادویی را برای چند نسل از ما ایرانیان رقم زد‪.‬‬ ‫موسییق‌ای مانند نوارهای کاسیت که در خپش‌صوت بدقلق پیکان نوارش مجع می‌شد و در سرعت بیشتر از هشتاد‬ ‫کیلومتر در ساعت صدایش با صدای موتور می‌آمیخت و چیزی از آن شنیده منی‌شد و مانند بلندگوهای پاره‌ی کنار‬ ‫در و پشت شیشه‌ی عقب خسته بود‪.‬‬

‫*‬

‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫‪Movement .۱‬‬ ‫‪71‬‬

‫َ ݨَ ݨّݨُ‬ ‫َدرباره‌ی َݩآه ݧݐݩں ِگ « ت ݨولد ݑݩݨٮْ‬ ‫ِ‬ ‫ݦ‬ ‫ݦ‬ ‫ݩ‬ ‫َ‬ ‫ݚ ٰݩ ݦ ݦ‬ ‫ٰ‬ ‫ُ ݦݩمبا َݩرک »انوشیروان روحاین‬ ‫ݫِ‬

‫ݚ‬ ‫ݚ‬

‫ݚ‬

‫ݚ‬

‫این مصاحبه حدود سال ‪ 1356‬انجام شده است؛ زمانی‌که شادروان فرهاد هرمزی هنوز در قید حیات بود‪.‬‬ ‫‪72‬‬

‫ݚ‬

‫آهنگی که امروز در مهه‌جا در جشن تولدها خوانده می‌شود‪ ،‬در اصل آهنگی است که برای اتومبیل‬ ‫پیکان ساخته شده است‪ ،‬منهتی نامی از پیکان‪ ،‬به‌طور عمد‪ ،‬در ترانه‌ی آن وجود ندارد‪ .‬در‬ ‫مرحله‌ی اول‪ ،‬شادروان فرهاد هرمزی‪ ،‬مدیر سازمان فاکو پا‪ ،‬فکر ساخته شدن ن‬ ‫چنی آهنگی را داشت‬ ‫و در مرحله‌ی بعد‪ ،‬استاد بزرگ موسییق ایران‪ ،‬انوشیروان روحاین‪ ،‬آن را کامل کرد‪ .‬انوشیروان روحاین‪،‬‬ ‫پرداخت این آهنگ را ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫چنی بیان می‌کند‪:‬‬ ‫ساخت و‬ ‫هنرمند و موسیقیدان بزرگ ایراین‪ ،‬خاطرات‬ ‫در میان متام آهنگ‌هایی که در ‪ 25‬سال زندگی هنری‌ام ساخته‌ام‪ ،‬هم به عقیده‌ی خودم و هم به‬ ‫عقیده‌ی کساین که با هنر موسییق آشنا هستند و حیت به عقیده‌ی شنوندگان عادی موسییق که‬ ‫فقط ذوق و احساس خود را مال ک قرار می‌دهند‪ ،‬آهنگ «تولدت مبارک» هبترین اثر من است‪،‬‬ ‫و حاال باید بگومی که مهه‌ی موفقیت و حمبوبیت و شهرت آن مدیون فرهاد است‪ .‬مدیون محایت‬ ‫معنوی‌ای که فرهاد از آن کرد و در کوتاه‌ترین مدت آن را به اوج شهرت رسانید‪ .‬من آهنگ‌های‬ ‫زیادی ساخته‌ام که بسیاری از آن‌ها آثار خییل خویب هم از کار درآمده‌اند و نسبت به کارهای‬ ‫دیگران خییل هم خوب بوده‌اند و شهرت و موفقیت چشمگیری هم به‌دست آورده‌اند‪ ،‬ویل «تولدت‬ ‫مبارک» چیز دیگری است که نه با آهنگ‌های سایرین می‌توان مقایسه‌اش کرد و نه حیت با سایر آثار‬ ‫خودم؛ و اغراق نیست اگر بگومی که آهنگ‌های معروف‪ ،‬حمبوب و موفق ایراین‪ ،‬حیت آهنگ‌هایی‬ ‫که یس‌چهل سال است که مشهور و موفق‌اند‪ ،‬دامنه‌ی موفقیت آن‌ها و میزان کاربردشان با «تولدت‬ ‫مبارک» مقایسه‌ناپذیر است‪ .‬زیرا «تولدت مبارک» آهنگی است که در مدت کوتاهی متام ایران را‬ ‫فراگرفت و به میان متام خانواده‌ها راه یافت؛ پیر و جوان‪ ،‬زن و مرد‪ ،‬دختر و پسر‪ ،‬ترک و فارس و کرد‬ ‫و لر آن را پسندیدند و با دقت و عالقه و شو ق‌وذوق آن را گوش کردند؛ با آن خندیدند؛ رقصیدند؛‬ ‫دست زدند؛ شادی کردند و در یک کالم با آن زندگی کردند‪ .‬سال‌های سال بود که مردم کشور ما‪،‬‬ ‫خانواده‌ها و به‌خصوص جوان‌ها‪ ،‬وقیت جشن تولد می‌گرفتند‪ ،‬آهنگ ایراین مناسب جشن‌های‬ ‫تولد نداشتند‪ .‬ازاین‌رو ناچار بودند که در جشن‌های تولد خود یک آهنگ خارجی به نام «هیپ‬ ‫آنا که من اطالع‬ ‫برث دی تو یو» را بارها و بارها بشنوند‪ .‬البته این فقط مربوط به ایران نیست؛ تا ج‬ ‫دارم آهنگ «هیپ برث دی تو یو» یک آهنگ موفق ن‬ ‫بی‌امللیل است که در جشن تولدهای متام‬ ‫دنیا خپش می‌شود؛ یعین غیر از کشورهای انگلییس‌زبان‪ ،‬در کشورهای آملاین‌زبان‪ ،‬فرانسه‌زبان‪،‬‬ ‫عرب‌زبان و سایر نقاط دنیا شهرت دارد و موفق است و در جشن‌های تولد شادی‌بخ ش جمالس‬ ‫می‌شود‪ .‬اما من که در درجه‌ی اول ایراین و بعد موسیقیدان و آهنگ‌ساز هسمت‪ ،‬به‌خاطر عرق میل‬ ‫خود‪ ،‬نه‌فقط هیچ‌‌گاه این آهنگ به دمل منی‌نشست‪ ،‬بلکه مهیشه از شنیدن آن ناراحت نیز می‌شدم و‬ ‫با خود می‌گفمت که چرا مهوطنان من‪ ،‬هنگامی‌که جشن تولد می‌گیرند تا با اقوام و نزدیکان خود روزی‬ ‫یا شیب را به شادی بگذرانند‪ ،‬باید دست به دامن آهنگی خارجی شوند و چرا نباید ما یک آهنگ‬ ‫مناسب ایراین داشته باشمی که در جشن‌های شادمان به‌کار آید؟ چرا باید فرهنگ خارجی آن‌قدر در‬ ‫مهه‌ی شئون و مظاهر زندگی ما نفوذ کرده باشد که در ناب‌ترین حلظات زندگی و در جشن تولدمان‬ ‫نیز جای پای آن‌ها دیده شود؟ جشین که یادآور پرشکوه دیگری از قدرت و الطاف خداوندی است‬ ‫که ما را از هیچ به وجود آورد و با لطف و عنایت خود به ما جان و هسیت داد؛ و چرا در حرمی خلوت‬ ‫فامییل و دوستانه‌ی ما نیز خارجی‌ها نفوذ کنند و صمیمیت جشن شادی ما با وجود آهنگی که آن‌ها‬ ‫ساخته‌اند‪ ،‬خدشه بپذیرد؟‬

‫‪73‬‬

74

‫این ناراحیت در مقام آهنگ‌سازی ایراین مهیشه با من بود و ازاین‌رو در جشن‌های تولد اقوام و دوستان که ناچار بودمی‬ ‫از مهان آهنگ جهاین استفاده کنمی‪ ،‬وقیت از من می‌خواستند که آن آهنگ را برایشان بنوازم‪ ،‬سعی می‌کردم آن را با‬ ‫لو‌هوا و ریمت‌های ایراین اجرا کمن و به آن رنگ آهنگ‌های ایراین بدهم‪ .‬تا آنکه روزی فرهاد‪ ،‬مدیر سازمان فاکو پا‪،‬‬ ‫حا ‌‬ ‫به من تلفن زد و قرار گذاشت که مهدیگر را ببینمی‪ .‬در آن مالقات او به من گفت که مدت‌ها در جشن‌های تولد اقوام‬ ‫و دوستانش‪ ،‬به خلق آهنگ تولد ایراین فکر کرده است و حاال می‌خواهد این فکر را به مرحله‌ی اجرا درآورد و از من‬ ‫خواست که ن‬ ‫چنی آهنگی بسازم‪ .‬من گفمت‪« :‬عجیب است که خود من هم مدت‌ها به این مسئله فکر کرده بودم و‬ ‫ن‬ ‫انام دهم‪ ،‬ویل مهواره حس می‌کردم که این کار را بدون یک انگیزه‌ی قوی‬ ‫مهیشه می‌خواسمت که‬ ‫چنی کاری را ج‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫انام داد و حاال که مشا این مسئله را مطرح کردید‪ ،‬خود یک انگیزه‌ی کامال قوی و مؤثر است که چنی کاری‬ ‫منی‌توان ج‬ ‫انام دهم و این بود که با شوق و رغبت و عالقه‌ی متام شروع کردم و در مدت کوتاهی آهنگ را ساخمت‪ .‬گذشته‬ ‫را ج‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫از آنکه پیش از ساخت آهنگ و نیز در جریان ساخته شدن آن‪ ،‬دامئا با فرهاد مشورت می‌کردم و نظرها و عقاید او را‬ ‫جو یا می‌شدم‪ .‬پس از آماده شدن آهنگ نیز چند بار آن را اجرا کردمی و باهم شنیدمی و روی آن تبادل‌نظر کردمی و هر بار‬ ‫با استفاده از نظرهای اصالحی و تمکییل فرهاد‪ ،‬این آهنگ را به‌صورت هبتر و کامل‌تری درآوردمی‪ .‬تا آنکه حاصل آن‬ ‫ن‬ ‫مهی آهنگی شد که نه‌فقط در ایران فراگیر شده است‪ ،‬بلکه در بسیاری از نقاط دنیا و کشورهای خارجی هم آن را اجرا‬ ‫و گوش می‌کنند‪ .‬فرهاد روی این آهنگ خییل کار کرد‪ .‬از هر حلاظ که در نظر بگیرمی او روی آن کار کرد‪ .‬عالوه بر اینکه‬ ‫روی خود آهنگ نظر مشوریت می‌داد‪ ،‬من شاهد بودم که چطور برای انتخاب شعر آن با عشق و عالقه وقت و انرژی‬ ‫صرف می‌کرد‪ .‬البته او مهه‌ی کارهایش را ن‬ ‫انام می‌داد‪ .‬در مورد شعر‬ ‫مهی‌طور دقیق و با عشق و پشتکار و با متام وجود ج‬ ‫«تولدت مبارک» نیز مثل مهیشه دیرپسند و سختگیر بود‪ .‬چندین شاعر و ترانه‌ساز خوب و موفق را دعوت کرد که روی‬ ‫این آهنگ شعر بگذارند و بعد که شعرها آماده شد‪ ،‬طی چندین جلسه‌ی مشوریت که هرکدام با شرکت متام مهکاران‬ ‫فرهاد تشکیل می‌شد و ساعت‌ها طول می‌کشید و عالوه بر سازندگان ترانه‌ها‪ ،‬شاعران و شعرشناسان نیز در آن شرکت‬ ‫داشتند‪ ،‬این ترانه‌ها را به معرض قضاوت و حبث می‌گذاشت و روی هر سطر و هر کلمه‌ی آن مدت‌ها حبث و تبادل‌نظر‬ ‫می‌شد‪ .‬تا آنکه باالخره از هرکدام از ترانه‌ها یکی دو سطر را انتخاب کردند و آن‌ها را باهم ادغام کردند و حاصلش ن‬ ‫مهی‬ ‫ترانه‌ای شد که با نام‌«تولدت مبارک» این‌مهه موفقیت و شهرت به‌دست آورده است‪ .‬یعین در حقیقت شعر این آهنگ‬ ‫مال هیچ‌کدام از آن شاعران نیست‪ ،‬بلکه مال فرهاد است که با مهکاری آن شاعران ساخته است‪ .‬هبتر است بگومی هم‬ ‫آهنگ و هم شعر آن مال فرهاد است؛ فکر و ایده را او داده و یک گروه فکر او را به اجرا درآورده‌اند‪ .‬در موفقیت این آهنگ‪،‬‬ ‫عالوه بر آنکه در کوتاه‌ترین مدت‪ ،‬متام ایران را فراگرفت‪ ،‬این را هم باید بگومی که چهارپنج سال پیش‪ ،‬در ژاپن‪ ،‬این‬ ‫آهنگ را به‌صورت موزیک باکس درآوردند و هزاران دستگاه آن را به دنیا صادر کردند‪ .‬در رابطه با فرهاد باید بگومی که‬ ‫من یکی از عاشقان او هسمت‪ .‬زیرا که او یکی از افراد با استعداد روزگار ما است و به‌خصوص در رشته‌ی خود استعدادی‬ ‫در حد نبوغ دارد‪ .‬من از نظر روحی هم خییل به او عشق می‌ورزم‪ .‬او خصوصیات عجیب و منحصربه‌فردی دارد‪ .‬او‬ ‫برای من هم قابل‌احترام است و هم از نظر معنوی به او احساس وابستگی و دل‌بستگی دارم‪.‬‬ ‫در مورد تیراژ این آهنگ منی‌توان رقم درسیت داد‪ ،‬چون هزاران صفحه و نوار آن را بدون اطالع من تولید و تکثیر کرده‌اند‪.‬‬ ‫ویل ن‬ ‫مهی‌قدر کایف است که بگومی اکنون در ایران شیب نیست که حداقل در یک نقطه و یک خانه یک‌بار این آهنگ‬ ‫را نشنوند‪.‬‬

‫*‬

‫‪75‬‬

76

‫از آرشیو مرکز موسییق بهتوون‬ ‫‪77‬‬

‫شیردل‬ ‫شیردل‬

‫روایت‬ ‫به ِ‬ ‫پای صحبت کامران شیردل‬

‫تو‌گو با کامران شیردل کار سخیت است‪ .‬از آن کارهایی‌ست که حاضری جایزه‌ای برایش‬ ‫گف ‌‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫تعیی کین و مطمئ بایش هیچ‌کس از عهده‌ی آن برمنی‌آید؛ هرکیس فکر می‌کند اغراق می‌کمن‪،‬‬ ‫می‌تواند بخ ت‌واقبال خودش را امتحان کند‪ .‬البته نه ازاین‌حلاظ که کامران شیردل انسان‬ ‫خوش‌حمضر نیست؛ نه‪ ،‬به‌هیچ‌عنوان‪ .‬هم‌نشیین و مصاحبت با او بسیار جذاب و لذت‌بخ ش‬ ‫ً‬ ‫است‪ ،‬اما مهکاری کردن با او تقر یبا غیرممکن است‪ .‬او کمال‌گرایی‌ست که دوست دارد مهه‌چیز‬ ‫مطابق میل و خواسته‌ی او پیش برود‪ .‬این را از خالل صدها صفحه‪ ،‬که پیش از گفت‌وگو با او‬ ‫خوانده بودم‪ ،‬فهمیدم‪ .‬قبل از گفت‌وگو خودم را آماده کرده بودم و می‌دانسمت قرار است سکوت‬ ‫آنایی که سؤایل در ذهمن پیش می‌آید‪ ،‬حریف بزمن‪ .‬بعد از پیاده‬ ‫کمن تا روایت او را بشنوم و فقط ج‬ ‫شدن گفت‌وگو‪ ،‬طبق قرارمان‪ ،‬ن‬ ‫مت را برای ایشان فرستادم تا تأیید هنایی ایشان را داشته باشد؛‬ ‫اما پاسخی که از ایشان گرفمت‪ ،‬درهنایت شگفیت‪ ،‬دوازده صفحه ن‬ ‫مت دست‌نو یس با خطی بسیار‬ ‫خوش بود؛ جناب شیردل از اول تا آخر مصاحبه را بازنو ییس و حک‌واصالح کرده بود‪ .‬این‬ ‫کار ایشان نشان می‌داد جز یئ‌تر ین مسائل هم بسیار مهم و باامهیت است؛ یادگاری و دریس‬ ‫بسیار با‌ارزش برای من‪ .‬اما دیگر نام این مطلب گفت‌وگو نیست‪ ،‬بلکه رواییت‌ست خواندین از‬ ‫کامران شیردل که از حتصیل در رم‪ ،‬ساخت فیلم‌های مستند در وزارت فرهنگ و ساخت مستند‬ ‫پیکان می‌گو ید‪.‬‬

‫‪78‬‬

‫کامران شیردل‪ ،‬هتران‪ | 1396 ،‬عکس از هبنام صدییق‬

79

‫مشا در ایتالیا درس خواندید و بعد به ایران برگشتید‪ .‬پس از آمدن به ایران چگونه‬ ‫فیلم اولتان را ساختید؟‬ ‫در پایان سال حتصییل ‪ 1343‬مشیس‪ ،‬مدرسه‌ی سینمایی را در ایتالیا متام کردم و در رشته‌ی کارگرداین سینما و‬ ‫تلو یز یون با گرایش تدو ین فارغ‌التحصیل شدم‪ .‬این مدرسه که نام اصیل‌اش «مرکز جتریب سینمایی رم» است‪،‬‬ ‫گذشته از اینکه قدمیی‌تر ین مدرسه‌ی سینمایی جهان است‪ ،‬ازنظر موفقیت فرهنگی و هنری دانشجو یان و سطح‬ ‫آنا که انواع‬ ‫باالی اساتید و وجود امکانات فراوان مدرسه‌ی بسیار خایص بود‪ .‬در هر یک از کالس‌های متعدد ج‬ ‫رشته‌های مرتبط با سینمای آن دوران را دربرمی‌گرفت‪ ،‬برطبق یک روال قدمیی‪ ،‬به‌طورمعمول سه دانشجوی‬ ‫ایتالیایی و شش دانشجوی خارجی‪ ،‬به مدت چهار سال‪ ،‬حتصیل می‌کردند‪ .‬از دانشجو یان خارجی شهر یه‌ای‬ ‫را که نه‌چندان ز یاد بود‪ ،‬می‌گرفتند و به دانشجو یان ایتالیایی کمک‌هزینه حتصییل می‌دادند‪ .‬این مرکز در مرز‬ ‫حمدوده‌ی شهر رم قرار داشت‪ ،‬دیوار‌به‌دیوار استودیوهای عظمی و معروف شهرک سینمایی «چینه چیتا» (شهر‬ ‫سینمایی رم)‪ .‬مهان روزهای پایاین دوره‪ ،‬مدیر و ناظم مدرسه به کالس کارگرداین آمدند‪ ،‬و اعالم کردند که برای کار‬ ‫در تولید فیلم عظیمی به کارگرداین جان هوستون‪ ،‬کارگردان شهیر آمریکایی‪ ،‬که در ایتالیا در دست هتیه بود‪ ،‬به‌دنبال‬ ‫ً‬ ‫چند دستیار جوان می‌گردند که با زبان انگلییس آشنایی داشته باشند‪ .‬برای این کار نسبتا دستمزد خویب هم‬ ‫تو‌آمد را هم به‌عهده می‌گرفتند‪ .‬در ایتالیای آن دوران‬ ‫می‌دادند که حدود هفته‌ای ‪ 150‬دالر بود؛ البته خمارج غذا و رف ‌‬ ‫پیدا کردن کار مرتبط با حرفه‌ی سینما بسیار مشکل و نادر بود‪ .‬کاری آبرومند و برنامه‌ر یزی‌شده نصیبمان شده‬ ‫بود و مشغول به‌کار شدمی‪ .‬با این درآمد‪ ،‬گذشته از اینکه کمک درخور توجهی به گذران زندگی‌ام شد‪ ،‬توانسمت‬ ‫کتابخ انه‌ی خود را از جهت هتیه آثار ادیب و سینمایی و موسییق غین کمن‪ .‬چندی بعد با استفاده از یک مرخیص‬ ‫ً‬ ‫بعد از هشت سال دوری از خانواده‌ام‪ ،‬به هتران سفر کردم‪ .‬من اصال منی‌دانسمت که در هتران وزاریت به نام فرهنگ‬ ‫و هنر (وزارت فرهنگ و ارشاد امروزی) با یک تشکیالت گسترده‌ی درون سینمایی (معاونت امور سینمایی) وجود‬ ‫ازآنا داشته باشم که بسیار مفید و سرنوشت‌ساز شد‪ .‬امکانات‬ ‫دارد‪ .‬در بدو ورودم از من دعویت شد تا بازدیدی ج‬ ‫آنا مهگی نو و پیشرفته بود و مدیرییت بسیار منظم و فعال داشت‪ .‬و البته طبیعی بود که مهه‌ی‬ ‫فین و البراتواری ج‬ ‫آنا در جهت معریف پروژه‌های هنری و عمراین کشور با تکیه بر تبلیغات آرماین و‬ ‫برنامه‌های فیلم‌سازی تولیدی ج‬ ‫میل کشور باشد‪ .‬در این مرکز سینمایی تعداد حمدودی از کارگردانان جوان و حتصیل‌کرده‌ی خارج از کشور مشغول‬ ‫به‌کار بودند؛ به‌عنوان‌مثال هژیر دار یوش (حتصیل‌کرده‌ی ایدک فرانسه)‪ ،‬منوچهر طیاب (از کشور اتریش)‪ ،‬امحد‬ ‫فارویق قاجار (نوه‌ی دختری امحد شاه که متولد و حتصیل‌کرده‌ی فرانسه بود) و یکی‌دو نفر هم از ایراین‌های‬ ‫حتصیل‌کرده در «گروه سیراکیوز» که کالیس بود که آمریکایی‌ها در هتران راه‌اندازی کرده بودند‪ .‬من آخرین کارگردان‬ ‫از راه رسیده بودم‪ .‬بقیه که هرکدام ن‬ ‫بی دو تا سه سال زودتر از من به ایران بازگشته بودند‪ ،‬مهگی دوسه فیلم ساخته‬ ‫بودند و مشغول پروژه‌های جدید بودند‪ .‬از من خواستند تا طرح‌هایی برای ساخت مستند کوتاه ارائه کمن‪ .‬از میان‬ ‫موضوع‌های موردعالقه‌ام حدود سیزده طرح را پیشهناد کردم‪ .‬طی جلسه‌ای گفته شد که آقای شیردل اینجا ما‬ ‫قانون نانوشته دار می که بر اساس آن مشا باید اول یک فیلم سفاریش برای ما بساز ید تا قابلیت‌های حرفه‌ای مشا‬ ‫را امتحان و برآورد کنمی و بعد در صورت قبویل‪ ،‬طرح‌های خودتان و موضوع‌های جدید را پیشهناد بدهید‪ .‬دیدم‬ ‫پیشهناد طبیعی و منطیق‌ست و قبول کردم و از میان چند موضوع پیشهنادی آن‌ها طرح ساخت فیلمی کوتاه و‬ ‫ن‬ ‫گرفت از گنجینه‌های بسیار غین و شکومهند‬ ‫سیاه‌وسفید درمورد تار یخ هنر نقره‌کاری در ایران را پذیرفمت و با کمک‬ ‫ن‬ ‫آثار هنری باستاین در موزه‌ی ایران باستان و سفر به شهرهای اصفهان و شیراز‪ ،‬فیلم «بوم سیمی» را با مدیریت‬ ‫فیلمبرداری هوشنگ هبارلو که او هم مدرسه‌ی سینمایی رم را به‌پایان رسانیده بود‪ ،‬در مدت کمی ساخمت و حتو یل‬ ‫دادم که وز یر و مدیران سینمایی آن زمان بسیار به آن توجه کردند‪.‬‬ ‫‪80‬‬

‫وضعیت سینمای مستند در آن سال‌ها به چه شکیل بود؟‬ ‫در آن سال‌ها مستندسازی حمدود به یکی دو مرکز یا هناد دولیت می‌شد‪ .‬ابتدا شرکت میل نفت ایران بود که فیلم‌سازی‬ ‫آنا در تیول ابراهمی گلستان بود‪ ،‬و بعد هم وزارت فرهنگ و هنر‪ .‬تلو یز یون میل هم هنوز به‌وجود نیامده بود‪.‬‬ ‫در ج‬ ‫فقط یک تلو یزیون خصویص در هتران (ایران) بود به‌نام ثابت پاسال که فیلم‌ها و سر یال‌های خارجی‪-‬بیشتر‬ ‫خ‬ ‫وزارتانه یا هر هناد دیگر‬ ‫آمریکایی‪ -‬را دوبله و خپش می‌کرد و تولید مستند نداشت‪ .‬بعد رسم بر این شد که اگر‬ ‫یرمموعه‌ی آن‌ها) احتیاج به ساخت فیلمی در رابطه با معریف و تبلیغ فعالیت‌ها و دستاوردهای خود‬ ‫دولیت (یا ز ج‬ ‫دارند‪ ،‬ابتدا طرح و پروژه خود را به وزارت فرهنگ و هنر ارائه کنند و در صورت تصو یب‪ ،‬بودجه‌ای را از جیب‬ ‫خ‬ ‫وزارتانه منتقل سازند تا با کمک جتهیزات و امکانات و کارگردان‌های فرهنگ و هنر موضوع فیلم‬ ‫خود به این‬ ‫ن‬ ‫موردنظرشان ساخته شود‪ .‬چند هفته‌ای از حتو یل «بوم سیمی» نگذشته بود که مرا به جلسه‌ای در دفتر معاون‬ ‫وز یر (جباری) دعوت کردند‪ .‬در این جلسه که با شرکت پنج کارگردان تشکیل شد‪ ،‬شاهرخ گلستان (فیلمبردار‬ ‫معروف و برادر ابراهمی گلستان)‪ ،‬به منایندگی از سازمان زنان ایران که سازماین ز یر نظر و با مدیر یت اشرف هپلوی‬ ‫بود‪ ،‬با طرحی در این جلسه شرکت داشت و آن را مطرح کرد‪ .‬آن‌ها می‌خواستند از فعالیت‌های خود درزمینه‌ی‬ ‫سوادآموزی و فعالیت‌های فرهنگی ‪ -‬اقتصادی در مناطق و مکان‌هایی چون زندان زنان (ندامتگاه مرکزی)‪ ،‬شهر‬ ‫نو و جنوب شهر هتران فیلم مستند هتیه کنند و از مردم عالقه‌مند و نیکوکار و سرمایه‌دار دعوت کنند تا در این امور‬ ‫با سازمان زنان مهکاری کنند‪ .‬وقیت طرح را خواندند من آن‌چنان حتت تأثیر قرار گرفمت که در دمل خدا خدا می‌کردم‬ ‫انام آن نصیب من شود‪ .‬طبق توافیق نانوشته ابتدا باید کارگردان‌های قدمیی‌تر یا پیش‌کسوت‌تر انتخاب خود‬ ‫که ج‬ ‫را می‌کردند‪ ،‬بعد نوبت به تازه‌واردها می‌رسید‪ .‬من آخرین کارگردان و جدیدترین چهره‌ی این مجع بودم و بسیار‬ ‫ن‬ ‫داشت‬ ‫نگران از این‌که سهمی از طرح نصیمب نشود‪ .‬خوشبختانه هرکدام از کارگردانان حاضر به‌دلیل در دست‬ ‫پروژه‌هایی‪ ،‬از قبول ساخت فیلم‌ها کناره گرفتند تا اینکه ناگهان سرها برگشت رو به من که نظرم را اعالم کمن‪.‬‬ ‫ً‬ ‫این‌قدر از شو ق‌وذوق دستپاچه بودم که تقریبا با ترس و لکنت قبویل خودم را اعالم کردم‪ .‬در چند روز بعد‪ ،‬در‬ ‫جلسات توضیحی و توجهیی در سازمان زنان ایران‪ ،‬با حضور شاهرخ گلستان و چندین خامن جوان و حتصیل‌کرده‬ ‫که اغلب از خارج کشور به ایران برگشته بودند‪ ،‬شرکت کردم‪ .‬سپس بازدید از زندان زنان و به‌طور موازی شهر نو و‬ ‫جنوب شهر را آغاز کردم‪ .‬از ابتدا سقف زماین فیلم‌ها قرار بود حداکثر ده دقیقه باشد که زماین استاندارد ‪-‬چه در‬ ‫ایران چه خارج‪ -‬بود‪.‬‬ ‫ساخت «ندامتگاه» چه شرایط و جتربیایت را برای مشا به مهراه داشت؟‬ ‫«ندامتگاه» که طی سه روز کاری در زندان زنان ‪-‬پشت پستخانه مرکزی و حوایل میدان تو خپانه و خیابان سپه‬ ‫سابق‪ -‬و با مدیر یت فیلمبرداری ماز یار پرتو‪ ،‬و با صدابرداری سر صحنه (کاری بسیار جدید و نوظهور در ایران)‬ ‫ً‬ ‫انام گرفت و حدودا یازده دقیقه شد‪ .‬بعد از امتام فیلم و در یافت تأیید آن از جانب وز یر فرهنگ و هنر‪ ،‬مهرداد‬ ‫ج‬ ‫هپلبد (شوهر مشس هپلوی‪ ،‬خواهر بزرگ شاه) که برخورد بسیار فهمیده و منطیق با فیلم به‌و یژه با سبک و سیاق‬ ‫ن‬ ‫طرفی‪ ،‬موفق شدم تا فیلم را به‌مدت یک هفته در گروه سینمایی‬ ‫فیلم‌برداری آن داشت‪ ،‬به پیشهناد من و با توافق‬ ‫مولن‌روژ و قبل از شروع منایش فیلم سینمایی اصیل به منایش درآورم که این هم امری تازه و جدید بود و عالوه بر‬ ‫مردم عادی‪ ،‬برخی از منتقدان هم موفق به دیدن آن شدند؛ ازمجله پرو یز دوایی که یادداشیت در صفحه‌ی سینمایی‬ ‫خود در جمله‌ی «سیاه‌وسفید» بر آن نوشت‪.‬‬ ‫«ندامتگاه» احتیاج به یک نگاه کنجکاو‪ ،‬پرحترک‪ ،‬نگران‪ ،‬سرکش و ناآرام داشت و سعی من این شد که برای‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫دوربی روی‌دست استفاده‬ ‫اولی بار در کارم از پال ن‌های طوالین (پالن‪-‬سکانس) و سرشار از حرکت و تقالی‬ ‫ن‬ ‫کمن‪ .‬اگر دقت کرده باشید ن‬ ‫دوربی در پشت سر یک پاسبان قرار گرفته که رو‌به‬ ‫اولی پالن فیلم ازاین‌قرار است که‬ ‫درب زندان ایستاده است و قصد ورود به زندان را دارد‪ .‬پنجره‌ی کوچکی باز می‌شود و صورت پاسبان را می‌بینمی‬

‫‪81‬‬

‫که با این باز شدن پنجره‌ی کوچک فیکس می‌شود و تا چند حلظه بعد روی یک ضربه‌ی حمکم پیانو عناو ین‬ ‫فیلم ظاهر می‌شوند که با امتام آن‌ها پنجره‌ی کوچک بسته می‌شود و درب زندان باز می‌شود‪ .‬پاسبان اول پشت‬ ‫دوربی‪ ،‬وارد حیاط اول زندان می‌شود و چند کلمه‌ای ن‬ ‫ن‬ ‫بی دو پاسبان ردوبدل می‌شود و سپس پاسبان اول‬ ‫به‬ ‫به راست می‌پیچد و سراسر طول یک حیاط خاکستری را که با دیوارهای بلند احاطه‌شده طی می‌کند‪ ،‬سپس‬ ‫به چپ می‌پیچد و وارد یک حیاط خلوت می‌شود و بعد مدیت باز به چپ می‌پیچد و وارد اتایق می‌شود که در‬ ‫آنا افسرنگهبان پشت میزی نشسته است و با افسر دیگری که باالی سرش ایستاده از دختری جوان بازجویی‬ ‫ج‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫می‌کند‪ .‬دوربی در برابر دختر جوان زانو می‌زند و درحایل‌که دختر با نگراین و تشو یش به دوربی ‪-‬درواقع به‬ ‫ن‬ ‫دوربی بلند می‌شود و به‌دنبال پاسبان و زین که از چپ وارد کادر می‌شود به راه خود ادامه‬ ‫متاشاچی‪ -‬می‌نگرد‪،‬‬ ‫می‌دهد و وارد حمیط تار یک دیگری می‌شود که درواقع راهروهای طبقه‌ی مهکف زندان است و به‌دنبال زین در‬ ‫حال عبور از پله‌های ن‬ ‫بی طبقه‌ی اول و دوم زندان به‌آرامی باال می‌رود تا می‌رسد به یک پنجره بزرگ که سرتاسر‬ ‫ازآنا حیاط زندان را می‌بینمی که تعداد ز یادی زن زنداین در حالت‌های‬ ‫آن را میله‌های فلزی و توری پوشانده‌اند و ج‬ ‫خمتلف‪ ،‬تهنا‪ ،‬با کودکانشان یا با سایر زنان زنداین در کف حیاط نشسته‌اند یا دراز کشیده‌اند یا آفتاب می‌گیرند و‬ ‫دوربی سپس به‌طرف آمسان حرکت می‌کند و می‌بینمی که ن‬ ‫ن‬ ‫زمی و آمسان و مهه‌جا در پس دیواری از‬ ‫گپ می‌زنند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫میله‌های فوالدین و توری فلزی سیاه زنداین شده است‪ .‬سپس دوربی به راست می‌چرخد و پله‌های طبقه‌ی اول‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫و دوم را باال می‌رود و در طبقه‌ی دوم جمددا به پنجره‌های مشابه پنجره‌ی قبیل می‌رسد و حال مهان ز ن‌ها جمددا‬ ‫در کف حیاط زندان منهتی در عمیق بیشتر و در یب‌خبری و یب‌خیایل ظاهری خود رها شده‌اند‪ .‬خوب‪ ،‬این کار‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫دوربی‌های سبک‌تر کاری‬ ‫دوربی ‪ ۳۵‬میلیمتری‪ ،‬بدون کمک‌های امروزی یا‬ ‫آن زمان‪ ،‬آن‌هم با امکانات قلیل و‬ ‫کارستان و جسورانه بود که بعد هم کیل حبث و نظر به‌دنبال آورد و ماندگار شد و البته این سبک و سیاق در متام‬ ‫ً‬ ‫طول فیلم به‌شکل‌های خمتلف با وار یاسیو ن‌هایی در فرم و حرکت و اندازه دنبال و تکرار می‌شد‪ ،‬یا مثال ساختمان‬ ‫فیلم که شکیل معماری یا موسیقیایی دارد‪ .‬درواقع موضوع زندان‪ ،‬دربند بودن‪ ،‬تهنایی‪ ،‬دوری از خانواده و فرزندان‬ ‫و بعد هم کودکاین که با مادرانشان در زندان به سر می‌برند و مسائل و مشکالت آن‌ها که اغلب اقتصادی و از سر‬ ‫ن‬ ‫دوربی است که‬ ‫فقر و تنگ‌دسیت است‪ ،‬مطرح می‌شود و بعد یک میان‌پرده که درواقع به‌مثابه‌ی استراحت برای‬ ‫ن‬ ‫دوربی روی پیرزن فرتوت و منگ و گیج زنداین می‌ایستد که در حال پرو کردن لباس روی یک عروسک است و‬ ‫درهنایت یک پایان که با اقامه‌ی مناز چند زن حمجبه در سلویل به پایان می‌رسد که به قویل نشان از مرگ‪ ،‬نیسیت‪،‬‬ ‫ندامت و حیت رهایی دارد‪.‬‬ ‫روزی که برای ن‬ ‫آنا بودم‪ ،‬دچار شوک عجییب شده‬ ‫اولی بار مرا برای بازدید به زندان زنان بردند و یکی‌دو ساعیت ج‬ ‫بودم و متام فکر و ذکرم این بود که فیلم را چگونه شروع کمن و چه ساختاری به آن بدهم‪« .‬ندامتگاه» درواقع ن‬ ‫اولی‬ ‫ً‬ ‫فیلم مستند واقعی مورد‌عالقه‌ام بود و مانده بودم که با آن چگونه باید برخورد کرد‪ .‬بعدا به یاد آوردم که از حلظه‌ای‬ ‫ً‬ ‫که وارد زندان شده بودم از اتایق به اتایق و از راهرویی به راهروی دیگر می‌رفمت‪ .‬گویی اصال پلک نزده بودم و متام‬ ‫مدت مات و مهبوت به درودیوار و انسان‌ها نگاه کرده بودم‪ .‬به ن‬ ‫مهی خاطر این نکته شد سرمشیق برای حنوه‌ی‬ ‫فیلمبرداری؛ یعین تصاو یری در حرکت با نگاهی مات و مهبوت و البته بدون پلک زدن یعین کات کردن و ن‬ ‫مهی‬ ‫را هم اجرا کردمی؛ البته شانس هم با من یار بود که ماز یار پرتو (خدایش بیامرزد) فیلمبرداری یگانه و هنرمند بود‬ ‫و به‌خصوص کار روی‌دست او بسیار معروف بود‪ .‬منهتی تا آن روز کیس این‌گونه از او هبره نگرفته بود و او بعد‬ ‫انام شد‪ .‬جایش‬ ‫از قدری چک‌وچانه زدن و غر‌ولند کردن اولیه باالخره به خواهش من تن داد و کار با سرعت ج‬ ‫مهیشه خایل‌ست‪.‬‬ ‫ن‬ ‫واکنش مسئوالن به ساخت چنی فیلمی چه بود؟‬ ‫رسم بود به وز یر خبر می‌دادند فالن روز بیاید و فیلم را ببیند‪ .‬آمد و فیلم را دید‪ .‬خییل مهبوت بود‪ .‬سه بار فیلم را‬

‫‪82‬‬

‫فرانسکو رزی در جشنواره ن‬ ‫فرانسکو روزی‪ ،‬کامران شیردل)‬ ‫بی‌امللیل فیلم هتران‪( 1352 ،‬از راست به چپ‪ :‬منوچهر انور‪ ،‬چ‬ ‫مصاحبه مطبوعایت فیلم ال کی لوچانو به کارگرداین چ‬

‫نگهداشت‪ .‬هر بار می‌پرسید “این را چطوری گرفیت؟ با چه دوربیین گرفیت؟ با کرین فیلمبرداری کردی؟” و ما هم‬ ‫جواب می‌دادمی و آن‌وقت می‌گفت“آقا از نو بگذار‪ ”.‬سه بار فیلم را دید و در آخر مشتاق بود که بایق کار را شروع‬ ‫کنمی‪ .‬من هم گفمت از فردا شروع می‌کنمی‪ .‬این فردای من هم معروف بود‪ .‬هر چیزی از من می‌پرسیدند در جواب یا‬ ‫می‌گفمت اآلن یا می‌گفمت فردا‪ .‬کار را شروع کردمی‪ .‬در شهر نو باید موقعیتمان را ثابت و مستحکم می‌کردمی‪ ،‬چون در‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫دوربی نباید دیده می‌شد و مشکل ز یادی با آن داشتمی‪.‬‬ ‫شهر نو واقعا فیلم‌سازی دنگ‌وفنگ ز یادی داشت‪ .‬مثال‬ ‫به‌هرحال آرام‌آرام از روی پشت‌بام‌ها یا شب‌ها زماین که تئاترهای شهر نو برگزار می‌شد‪ ،‬شروع کردمی به فیلم ن‬ ‫گرفت‪.‬‬ ‫ما نرفته بودمی درمورد یب‌اخالیق فیلم بساز می؛ رفته بودمی درمورد فقر و وضعیت زندگی فیلم بساز می‪ .‬روزی رفته‬ ‫بودم وزارت فرهنگ و هنر که در البراتوار نگاتیوها را ببیمن که اگر مشکیل هست تصو یربرداری را تکرار کنمی‪ .‬دیدم در‬ ‫آنا با ناراحیت گفت “آقای شیردل باال مشا را می‌خواهند‪ ،‬اتاق آقای‬ ‫اتاق مونتاژ قفل است‪ .‬سؤال کردم‪ ،‬آبدارچی ج‬ ‫حشمیت‪ ”.‬حشمیت ساواکی بود و مدیرکل اداره‌ی امور سینمایی شده بود‪ .‬رفمت به اتاقش‪ .‬در اتاق را بست و گفت‬ ‫“آقای شیردل این‌ها چیست مشا می‌گیرید؟ این‌ها خییل وحشتناک است!” دلیلش را پرسیدم که گفت “مهش‬ ‫فقر و بدبخ یت و ‪ ”...‬گفمت “خب جنوب شهر هتران مگر قرار است پار یس باشد؟ مگر اینجا کجاست؟ در جنوب‬ ‫شهر قرار است چی بگیرمی؟!” جوایب نداشت که بدهد و گفت از اتاقش بیرون بروم‪ .‬یکی‌دو روز کار را خواباندند‬ ‫و این‌طور شد که فیلم نصفه‌کاره ماند‪ .‬ویل بعد چندی دستور توقف کامل کار و توقیف کلیه‌ی مواد و صداهای‬ ‫ً‬ ‫فیلم صادر شد و فیلم‌ها یکی تقریبا متام‌شده و کامل‪ ،‬و فیلم دیگر‪« ،‬قلعه»‪ ،‬نیمه‌کاره و نامتام‪ ،‬به‌اصطالح «رفتند‬ ‫توی قوطی» و ماندند تا سال ‪ 1359‬و بعد از انقالب پیدا شدند‪.‬‬

‫‪83‬‬

‫بعد از سرنوشت این سه فیلم «آن شب که بارون اومد» را ساختید‪ .‬فیلمی‬ ‫جنجایل که فکر می‌کمن آخرین مهکاری مشا با وزارت فرهنگ و هنر بود؟‬ ‫به من زنگ زدند و گفتند “بیایید آقا می‌خواهند مشا را ببینند‪ ”.‬منظور از آقا هپلبد بود‪ .‬پنجشنبه‌روزی بود که رفمت‬ ‫پیش آقا! خوش‌برخورد بود‪ .‬پرسید چرا کار منی‌کمن‪ .‬گفمت “آقای هپلبد من هر کاری می‌کمن مشا توقیف می‌کنید‪”.‬‬ ‫گفت “نگو یید توقیف‪ ”.‬گفمت “پس چه بگومی؟” گفت “حاال این حبث را رها کنمی‪ ”.‬دست کرد ز یر میز و روزنامه‌ی‬ ‫کهیان را درآورد که از قبل آماده داشت‪ .‬روزنامه را به من داد و گفت “این را بساز‪ ”.‬روزنامه را گرفمت و خواسمت بروم‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫بنشی‬ ‫“مهی‌جا‬ ‫که بخ وامن‪ .‬معموال کیس جلوی هپلبد منی‌نشست و وقت ز یادی برای مالقات منی‌گذاشت‪ .‬گفت‬ ‫و بخ وان‪ ”.‬در روزنامه خبر عمل قهرماین روستازاده‌ای اهل روستای الهنگ گرگان آمده بود که جلوی قطار را گرفته‬ ‫بود و شده بود قهرمان میل‪ .‬گفمت “این را بسازم؟!” گفت “بله‪ ،‬کانون پرورش فکری کودکان راه‌اندازی شده‪ .‬ما‬ ‫خییل دملان می‌خواهد که وزارت فرهنگ هم یک فیلم کودک در جشنواره‌ی این‌ها داشته باشد‪ .‬حاال مشا یک‬ ‫کودک قهرمان دار ید‪ .‬بیایید یک فیلم محایس بساز ید‪ .‬این مملکت مملکت زال است و مملکت رسمت است‪ ”.‬من‬ ‫مهیشه به این حرف‌ها در دمل می‌خندیدم‪ .‬هپلبد گفت “این را بساز و خودت را تطهیر کن با این کار‪ .‬مشا کی به‬ ‫من خبر می‌دهی؟” با خودم فکر می‌کردم که پشت این به‌اصطالح محاسه چیزی باید هنفته باشد‪ .‬خییل هم خودم‬ ‫را مظلوم نشان دادم که بگومی من اشتباه کردم و حرف مشا درست است و فیلم‌هایی که ساخمت سفارش خودتان‬ ‫بوده و خالصه ده صبح با هپلبد صحبت کردم و پنج بعدازظهر مهان روز در جاده به‌طرف گرگان درحرکت بودم‪.‬‬ ‫من گرگان را ندیده بودم‪ ،‬چه برسد به روستای الهنگ‪ .‬از هتران که راه افتادمی مهه خوب و خوش بودند و می‌گفتمی‬ ‫و می‌خندیدمی‪ ،‬ویل زماین که پس از پایان فیلم برمی‌گشتمی‪ ،‬یک نفر هم با من حرف منی‌زد‪.‬‬ ‫رسیدمی به دهی که کودک روستازاده‌ی گرگاین در آن زندگی می‌کرد‪ .‬منایی از مدرسه‌اش گرفتمی‪ .‬هوا بسیار سرد بود‪.‬‬ ‫چبه‌ها می‌لرز یدند در آن سرما‪ .‬یک پرچم درب‌وداغان ایران را می‌بردند باال و سرود شاهنشاهی نواخته می‌شد‪.‬‬ ‫صحنه‌ی مسخره‌ای بود‪ .‬این‌ها را ما گرفتمی و آوردمی و مونتاژ کردمی و هپلبد دید‪ .‬هیچی دیگر‪ ،‬کمتر از دو ماه بعد‬ ‫من اخراج شدم؛ البته باعزت و احترام اخراجم کردند‪ .‬یادم است‪ ۱۷ ،‬اردیهبشت ‪ ،1347‬من از پله‌های فرهنگ و‬ ‫پایی و یک اخراجی بودم‪ .‬با شش مدال روی سینه‌ام‪ .‬از پله‌ها که ن‬ ‫هنر می‌آمدم ن‬ ‫پایی می‌آمدم‪ ،‬دار یوش مهرجویی‬ ‫را دیدم که داشت می‌رفت باال‪ .‬گفت “کجا؟” گفمت که من اخراج شده‌ام‪ .‬داشت می‌رفت قرارداد «گاو» را ببندد‪.‬‬ ‫خ‬ ‫وزارتانه را هم دیدم‪ .‬باز توضیح دادم که اخراج شده‌ام و او از من‬ ‫آقای منوچهر انور از گو یندگان معروف مهان‬ ‫خواست که عصر به دفتر ایشان‪ ،‬اول خیابان وصال شیراز‪ ،‬کوچه‌ی فردانش‪ ،‬بروم‪ .‬رفمت و نشستمی به صحبت‪.‬‬ ‫ً‬ ‫رمسا مهه‌ی کارهامی توقیف بود‪ .‬پیشهناد دادند که در دفترشان کار تبلیغایت بکمن‪ .‬من از تبلیغات سردرمنی‌آوردم‪،‬‬ ‫اما مسائل مایل هم بود دیگر‪ .‬من از وقیت معماری را کنار گذاشته بودم با خانواده‌ام هم قطع رابطه کرده بودم‪ .‬البته‬ ‫ً‬ ‫بعدها این رابطه برقرار شد‪ .‬خالصه شروع کردمی با آقای انور و آقای هبارلو کار تبلیغایت کردن‪ .‬من اصال منی‌دانسمت‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫تبلیغات چیست و اصال هبش فکر نکرده بودم‪ .‬اصال فیلم یک دقیقه‌ای و یس ثانیه‌ای برامی عجیب بود‪ .‬بعد از‬ ‫یک ماه کار به‌جایی رسیدم که مهکار ثابت دفتر آن‌ها شده بودم‪.‬‬ ‫چه فیلم‌هایی تبلیغایت را ساختید؟ خاطرتان هست؟‬ ‫پودر برف‪ ،‬تبلیغات بانک‌ها و صابون عروس و این چیزها‪ .‬بعد اما به‌دالییل از آن‌ها جدا شدم و شروع کردم به‬ ‫مستقل کار کردن‪ .‬یک جایی اجاره کردم‪ ،‬در خیابان هبار‪ ،‬کوچه‌ی زر ین‪ ،‬و تک‌وتهنا شروع کردم به کار تبلیغایت‬ ‫آنا خییل هم سخت بود‪.‬‬ ‫کردن که البته در ج‬ ‫چطور کار مستقل خودتان را شروع کردید؟‬ ‫انام بدهم‪ .‬ازمجله جاهایی که‬ ‫نشسمت نامه‌ای نوشمت که من فالین‌ام و فیلم‌سازم و حاضرم کار تبلیغایت برای مشا ج‬ ‫نامه برایشان نوشمت و انداخمت در جعبه‌ی پست‪ ،‬سازماین بود به اسم سازمان فاکو پا‪ .‬این سازمان از سازمان‌های‬

‫‪84‬‬

‫معروف و بسیار موفق تبلیغایت ایران بود‪ .‬آن‌ها کارهای سازمان زنان و تبلیغات بلیت‌های بخ ت‌آزمایی و کارهای‬ ‫ایران‌ناسیونال را در اختیار داشتند‪ .‬بعد از پست نامه‌ها‪ ،‬آمدم دفتر و سه روز پامی را انداخمت روی پامی و نشسمت بغل‬ ‫تلفن و ساندو یچ کالباس خوردم و در انتظار بودم‪ .‬روز سوم ن‬ ‫اولی زنگ از شرکت آوازه زده شد‪ .‬فیلمی می‌خواستند‬ ‫برای بانک سپه‪ .‬پذیرفمت و آمدم زنگ زدم به یکی‌دو تا از چبه‌هایی که کار انیمیشن می‌کردند و کار را شروع کردمی‪.‬‬ ‫در این مدت که داشتمی فیلم را می‌ساختمی‪ ،‬از فاکو پا زنگ زدند‪ .‬سالم‌علیک و رفمت دفترشان‪ .‬دفتری عظمی بود‬ ‫کارخانات پیکان و دملان می‌خواهد که با‬ ‫در ساختمان آلومینیوم‪ .‬گفتند “ما کارهای پیکان را گرفتمی‪ .‬کارهای‬ ‫ج‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های‬ ‫مشا جلسه‌ای بگذار می برومی با برادران خیامی صحبت کنمی و نظرات را برریس کنمی‪ ”.‬قرار گذاشتمی و با‬ ‫آمریکایی‌شان آمدند دنبال من و رفتمی به و یالی عظیمی در نزدیکی مجاران اآلن‪ .‬داستاین بود آن دیدار‪ .‬یک‬ ‫مهماین عجیب‌وغر یب بود‪ .‬من هم خب جوان از ایتالیا آمده و شیکی بودم‪ .‬آن‌ها نگاهی به سرتاپای ما انداختند‬ ‫ً‬ ‫که مثال این پسر از فرنگ آمده‪ .‬ناگهان آقای خیامی شروع کرد که “ما می‌خواهمی از این کارخانه‌ی ایران‌ناسیونال‬ ‫فیلم بساز می‪ ”.‬و بعد شروع کرد ن‬ ‫گفت از پیکان و عظمت پیکان و انقالب سفید ایران و شاهنشاه آر یامهر و ملکه‬ ‫فرح و چه و چه و ن‬ ‫مهی‌جوری در اوج قدرت داشت ادامه می‌داد که من دسمت را بلند کردم‪ ،‬گفمت “ببخشید!‬ ‫توالت کجاست؟” انگار که آب سرد بر یزی روی آن‌ها‪ .‬حاال منی‌دامن پیش خودشان چه فکر کردند‪ ،‬ویل سکوت‬ ‫حمض شد! به یکی از این پیشخدمت‌ها گفتند “آقای شیردل را راهنمایی کنید‪ ”.‬من که آمدم این‌طرف‌تر به آن‬ ‫پیشخدمت گفمت “در خروجی کجاست؟” آمدم از آن خانه بیرون و رفمت که رفمت؛ ویل خییل عصیب بودم! یعین‬ ‫کارد می‌زدی خومن درمنی‌آمد‪ .‬تاکیس گرفمت و رفمت دفتر‪ .‬دو روز گذشت و خوشبختانه خبری نشد‪ .‬روز سوم آقای‬ ‫هرمزی زنگ زد و گفت “آقا این چه کاری بود کردید؟” من هم هرچه از دهمن درآمد گفمت و گویش را گذاشمت‪ .‬یک‬ ‫روز نشسته بودم که در زدند‪ .‬آقای هرمزی و برادرش بودند‪ .‬خالصه حرف زدند و من را آرام کردند و قرار شد‬ ‫من فکر کمن و بعد جواب بدهم‪ .‬مدیت گذشت و من خبر ندادم‪ .‬جمدد زنگ زدند که برومی دوباره آقای خیامی را‬ ‫ببینمی‪ .‬می‌گفتند “خیامی شیفته‌ی اخالق مشا شده و می‌خواهد ببیندتان‪ ”.‬دوباره رفتمی به آن و یال‪ .‬آن‌ها مهیشه‬ ‫ز ن‌هایشان را که مشاور هنری‌شان بودند‪ ،‬کنار دستشان می‌نشاندند‪ .‬بعد از حدود بیست دقیقه پرسید “خب‬ ‫بفرمایید چه کار کنمی؟” من هم زد به سرم و گفمت به این‌ها یک چیزی بگومی که بگو یند نه‪ ،‬به هرمزی گفمت “آقا‬ ‫ً‬ ‫من یک فیلم می‌سازم بدون یک کلمه حرف!” گفت “یعین هیچی؟” گفمت “هیچ‪ ”.‬اصال نشنیده بودند‪ ،‬ندیده‬ ‫بودند‪ .‬من خودم هم فقط شنیده بودم که خییل سال پیش فیلمی مستند و یب‌کالم ساخته شده بوده که باعث‬ ‫ً‬ ‫شده اصال اسکار بیاید جایزه‌ای برای فیلم‌های مستند در نظر بگیرد تا آن را به این فیلم بدهد‪ .‬من فقط چیزهایی‬ ‫ً‬ ‫شنیده بودم و اصال خودم هم منی‌دانسمت‪ .‬دست‌ودمل داشت می‌لرز ید از ترس که اگر قبول کنند‪ ،‬چه کار کمن‪ .‬یک‬ ‫مشوریت کردند با خامنشان و آمدند گفتند “آقا ما که منی‌فهممی مشا چه می‌گویی‪ ،‬ویل ما از صداقت مشا مطمئنمی‪.‬‬ ‫ما خمارج اولیه‌ی فیلم و حمیط کارخانه را در اختیار مشا می‌گذارمی‪ .‬اگر فیلم مشا ما را رایض کرد‪ ،‬ما هرچه مشا بگویی‬ ‫ً‬ ‫دو برابرش را به مشا می‌دهمی؛ اگر نه کال کنسل و فیلم مال خودت‪”.‬‬ ‫پروسه‌ی مشا برای ساخت مستند پیکان چه بود؟‬ ‫یکی دو روزی رفتمی کارخانه را دیدمی‪ .‬کارخانه خییل شکیل و متیز بود‪ .‬البته برای فیلمبرداری سه روز متام کارخانه را‬ ‫برق انداختمی‪ .‬یک هفته ده روزی در کارخانه فیلمبرداری کردمی و بعد رفتمی چند روز هم در دشت و کو یر با هفت‬ ‫تا پیکان و فیلم ساختمی و این‌ها آمدند دیدند‪ .‬البته نقش موسییق در فیلم خییل مؤثر بود‪ .‬بعد از دیدن فیلم خییل‬ ‫ً‬ ‫به‌به و چه‌چه کردند و واقعا دو برابر صورحتساب را به ما دادند و از فردا گفتند تبلیغات کامل پیکان مال مشا و هرچه‬ ‫مشا بگویی‪ .‬من از آن به بعد فیلم‌های دیگری هم برایشان ساخمت‪.‬‬

‫‪85‬‬

‫کامران شیردل (نفر مست راست)؛ پشت صحنه‌ی فیلم پیکان | ‪۱۳۴۸‬‬

‫‪86‬‬

‫برایشان عجیب نبود نتیجه‌ی کار؟ یعین توانستند با فیلم کنار بیایند؟‬ ‫خییل لذت بردند‪ .‬چون آن مونتاژ با آن ضرباهنگ و ساختار برای آن موقع خییل عجیب بود‪ .‬مونتاژ و ر یمت مرض‬ ‫من بود‪ .‬هنوز هم هست‪.‬‬ ‫ً‬ ‫فیلمی به آن بلندی کجا منایش داده می‌شد؟ اصال به چه کاری می‌آمد؟‬ ‫مالکان کارخانه فهمیده بودند روابط عمومی‌ها در دنیا سالین را اختصاص می‌دهند برای کساین که به بازدید‬ ‫کارخانه می‌آیند‪ .‬یک سالن منایش درست کردند و مهمان‌ها می‌آمدند و با این کار پز می‌دادند‪ .‬گذشت و در مهماین‬ ‫دیگری که برای من هم یک کادو گرفته بودند‪ ،‬گفتند پیکان دارد سه‌ساله می‌شود و ما می‌خواهمی برای پیکان تولد‬ ‫بگیرمی‪ .‬آن موقع ملت ایران با موسییق «هیپ برث دی تو یو» تولد می‌گرفت‪ .‬من هم گفمت موز یک و فیلمی بسازمی‬ ‫که در آن تولد ایراین داشته باشمی و در این زمینه کیل برایشان توضیح دادم‪.‬‬ ‫فرهاد هرمزی چه واکنیش داشت؟‬ ‫هرمزی آدم باهویش بود‪ .‬ن‬ ‫مهی هم موفقش کرده بود‪ .‬آدم خاص و باجرئیت بود‪ .‬بالفاصله رفتمی منزل آقای‬ ‫انوشیروان روحاین‪ ،‬پیانیست معروف‪ .‬تا وارد شدمی و معریف کردند و پیشهناد را به آقای روحاین گفتند‪ ،‬آقای‬ ‫روحاین از شوق زد ز یر گر یه‪ .‬و بعد از صحبت‌های اولیه نشست آهنگ کار را در عرض یکی‌دو هفته آماده کرد و‬ ‫نوبت کار من شد‪.‬‬ ‫ترانه‌ی آهنگ چطور؟ می‌دانید ترانه کار چه کیس است؟‬ ‫سراینده‌اش را منی‌دامن‪ ،‬یعین یادم نیست‪ .‬فاکو پا گروه خییل خویب داشت و بسیاری از هنرمندان و نقاشان و‬ ‫طراحان گرافیک با آن‌ها مهکاری می‌کردند‪.‬‬ ‫جایی شنیده‌ام نصرت رمحاین این ترانه را گفته است‪.‬‬ ‫منی‌دامن این را‪ .‬من به مجعشان رفت‌وآمد نداشمت و این را منی‌دامن‪ .‬من عاشق فیلم‌های موز یکال قدمیی بودم‪،‬‬ ‫موز یکال‌های آمریکایی‪ .‬روزی رفته بودم پیش چبه‌های فاکو پا‪ .‬یک‌سری مداد رنگی گرفمت و شروع کردم به‬ ‫کشیدن‪ .‬حاال نه آن‌قدر دقیق‪ ،‬ویل خب ستو ن‌ها و کیک و ‪ ...‬خالصه متام شد‪ .‬نشانشان دادم و گفمت که طرحم‬ ‫چیست‪ .‬گفمت مهماین عظیمی‌ای در ذهمن است و بعد کیکی باز می‌شود و از داخلش یک پیکان درمی‌آید‪ .‬با‬ ‫تعجب و ناباوری نگاهم می‌کردند‪ .‬در عرض چند روز مهندیس پیدا کردمی به نام آقای زندی که کارهای ساخت‬ ‫انام داد‪ .‬گشتمی دنبال جا برای ساخت دکور و فیلمبرداری و پیدا نشد‪ .‬تا اینکه رفتمی پیش خود خیامی‬ ‫کیک را ج‬ ‫آنا ساختمی‪ .‬یک روز بعدازظهر‬ ‫و یکی از سوله‌هایش را با دو تا اتوبوس در اختیار ما گذاشت و مهه‌ی دکور را ج‬ ‫ن‬ ‫دوربی‪ .‬خودم و آقای الوندی و هوشنگ هبارلو و حممود نصیری فیلمبردار‪ .‬آن شب فیلم را گرفتمی‬ ‫آنا با سه تا‬ ‫رفتمی ج‬ ‫و فردایش من تا عصر مونتاژش کردم و فیلم آماده شد‪ .‬آن موقع اغلب درآمد یک کارگردان یا شرکت تبلیغایت به‬ ‫کیپ‌هایی بود که به او سفارش می‌دادند‪ .‬هنایت هفتاد یا هشتاد کیپ سفارش می‌دادند‪ .‬از فیلم «تولدت مبارک»‬ ‫دو یست کیپ سفارش دادند و در سرتاسر سینماهای ایران منایش دادند‪ .‬من با آن پول توانسمت استودیو فیلم‬ ‫گرافیک را راه‌اندازی کمن و فیلم سینمایی‌ام «صبح روز چهارم» را بسازم‪.‬‬

‫*‬

‫‪87‬‬

‫ݩ‬ ‫ُ‬ ‫ݩ‬ ‫ه ُ ݦرم ݐر یݚ‬

‫ݦ‬ ‫ݦ‬ ‫ݩ‬ ‫ٰ‬ ‫َ‬ ‫بک‬ ‫ِپیکان به س ِ ݪ ݪ‬

‫ݘموسس ‌ݣهݣی تبلیغایت فاکو پا و تبلیغات پیکان از گفتار حمسن میرزایئ‬

‫تو‌گو و تنظیم‪ :‬محمدرضا بهزادی‬ ‫گف ‌‬

‫‪88‬‬

‫حمسن میرزایی (نفر مست راست) در انتخابات سازمان جهاین تبلیغات هتران | ‪۱۳۴۷‬‬

‫پیکان شهسوار جاده‌های ایران تا ن‬ ‫مهی دو دهه‌ی قبل‪ ،‬یکی از خودروهای حمبوب و پرفروش‬ ‫بود که در ایران‪ ،‬از آغاز واردات و حیت تولید خودرو‪ ،‬به فروش رسیده است‪ .‬پیکان زاییده‌ی‬ ‫چندین کوشش بدون نتیجه برای تولید خودروی نیمه‌بومی در ایران بود‪ .‬پس‌ازآنکه در آغاز ین‬ ‫سال‌های دهه‌ی چهل مشیس‪ ،‬فیات نتوانست در ایران کارخانه‌ی مونتاژ خودرو دایر کند‪ ،‬شرکت‬ ‫ایران‌ناسیونال با گروه صنعیت روتس انگلستان قراردادی بست که هم روتس را از ورشکستگی‬ ‫جنات داد و هم ایران را دارای صنعت مونتاژ خودرو کرد‪ .‬این خودرو پیکان بود که کم‌کم‬ ‫می‌رفت تا متام ایرانیان را صاحب خودرو کند و بر هپنه‌ی جاده‌های ایران‪ ،‬بیش از هر اتومبیل‬ ‫‌یقی ن‬ ‫دیگری‪ ،‬بتازد و به ن‬ ‫مهی‌طور هم هست و به نظر می‌رسد هیچ مدل خودرویی تاکنون این‬ ‫میزان مسافت در ایران طی نکرده باشد‪ .‬پیکان ابتدا با دو مدل دولوکس و کارلوکس معریف‬ ‫شد و بعدها وانت‌پیکان‪ ،‬پیکان تاکیس‪ ،‬جوانان‪ ،‬اتوماتیک و کار نیز به آن افزوده گردید‪ .‬شاید‬ ‫مهم‌تر ین نکته در فروش پیکان معریف آن به مردم بود‪ .‬مردمی که نه از آن چیزی می‌دانستند و‬ ‫ً‬ ‫نه نامش را شنیده بودند‪ ،‬فکر می‌کردند درحایل‌که فیات و شورولت و هیلمن وارد می‌شود‪ ،‬اصال‬ ‫خر ید خودروی ایراین درست و به‌صرفه خواهد بود؟‬

‫‪89‬‬

‫در ن‬ ‫مهی زمان است که معروف‌ترین آژانس آ گهی و مؤسسه‌ی‬ ‫تبلیغایت کشور‪ ،‬فاکو پا‪ ،‬دست‌به‌کار بزرگی می‌زند و برای‬ ‫خن ن‬ ‫ستی بار تبلیغی از این خودرو منتشر می‌کند و کم‌کم به‬ ‫آن وسعت می‌دهد‪ ،‬تا عالوه بر ترغیب مردم به خرید پیکان‪،‬‬ ‫سوددهی کارخانه‌جات ایران‌ناسیونال را نیز چند برابر مناید‪.‬‬ ‫داستان اینکه این تبلیغات چطور و کجا ساخته می‌شد‪،‬‬ ‫نکته‌ای است که شاید تا امروز کیس به آن نیندیشیده باشد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫معاونی فاکو پا رفتمی که از نزدیک‬ ‫به این هبانه به‌سراغ یکی از‬ ‫به‌خاطر دارد چطور این تبلیغات ساخته شد و مدیرعامل‬ ‫فاکو پا‪ ،‬فرهاد هرمزی‪ ،‬برای اینکه مردم پیکان بخ رند چه کرد‪.‬‬ ‫حمسن میرزایی که از خن ن‬ ‫ستی فارغ‌التحصیالن روزنامه‌نگاری در‬ ‫ایران و از خن ن‬ ‫ستی آژانس‌داران تبلیغات در ایران است‪ ،‬برای ما‬ ‫تعریف کرد که هرمزی چه کرد و چطور این تبلیغات پدید آمد‪.‬‬ ‫میرزایی پس از طی کردن دوره‌ی روزنامه‌نگاری‪ ،‬جذب‬ ‫مؤسسه‌ی اطالعات شد و پس‌ازمدیت روزنامه‌نگاری و‬ ‫خبرنگاری در سرو یس‌های خبری‪ ،‬به ر یاست دفتر عباس‬ ‫مسعودی‪ ،‬مدیرمسئول و صاحب‌امتیاز روزنامه‌ی اطالعات‪،‬‬ ‫انتخاب می‌شود‪ .‬در مهان زمان هست که با فرهاد هرمزی آشنا‬ ‫می‌شود‪ .‬فرهاد هرمزی از نوادگان یکی از شاهزادگان قاجار‪ ،‬هرمز‬ ‫میرزا از پسران فتحعیل‌شاه قاجار‪ ،‬است‪ .‬خن ن‬ ‫ستی دیدار ایشان‪،‬‬ ‫در دفتر عباس مسعودی‪ ،‬اتفاق می‌افتد و دیدار دوم که منجر‬ ‫به مهکاری و تشکیل شرکت فاکو پا می‌شود‪ ،‬خود داستان‬ ‫جذاب دیگری دارد که میرزایی آن را ن‬ ‫چنی بیان می‌کند‪:‬‬ ‫پس‌ازآنکه من از جمموعه‌ی اطالعات بیرون آمدم‪ ،‬در یک روز‬ ‫باراین‪ ،‬در چهارراه خمبرالدوله هتران‪ ،‬هرمزی را دیدم‪ .‬در آن روز‬ ‫به‌علت سیالیب شدن مسیر خیابان و میدان‪ ،‬ایستاده بودم و‬ ‫به آن‌طرف پیاده‌رو نگاه می‌کردم‪ .‬هم‌زمان هم من و هم هرمزی‪،‬‬ ‫از دو جهت خمالف مهدیگر را دیدمی و هرمزی مرا دعوت کرد‬ ‫به دفترش بروم‪ .‬دفتری کوچک با دو اتاق که در یکی آتلیه‌ی‬ ‫بیوک امحری قرار داشت و در یکی چند صندیل قدمیی ارج‬ ‫چیده شده بود‪ .‬این شروع مهکاری من بود با هرمزی‪ .‬هرمزی‬ ‫می‌دانست من نو یسنده‌ی حرفه‌ای هسمت و برای ن‬ ‫مهی بود‬ ‫که از من خواست به‌عنوان نو یسنده‌ی تبلیغات در دفترش‬ ‫کار کمن و با دادن حقوق مکیف و بسیار خوب‪ ،‬مرا نگه‌دارد‪.‬‬ ‫شکل فعالیت هرمزی هم برای خودش جالب بود‪ .‬هرمزی‬ ‫دیده بود که تبلیغات تک‌برگی که مهگی بدون تصو یر بود‬ ‫و از طر یق هواپیما در شهر توز یع می‌شد‪ ،‬اثرگذار نیست و‬

‫‪90‬‬

‫مردم‪ ،‬پس از خواندن‪ ،‬تبلیغ را پاره می‌کنند و دور می‌ر یزند‪.‬‬ ‫این فکر به ذهن او می‌رسد که با تدو ین تبلیغات در قالب‬ ‫یک دفترچه خییل هبتر می‌توان مردم را آ گاهی داد و البته آن‬ ‫خ‬ ‫دورریتین نیست و مردم به آن مراجعه‌ی بیشتری‬ ‫دفترچه‬ ‫ن‬ ‫خواهند داشت‪ .‬در مهی قالب بود که هرمزی ابتدا از خیابان‬ ‫سپه شروع به مجع‌آوری آ گهی کرد و اندک‌اندک توانست این‬ ‫شکل تبلیغات دفترچه‌ای را تدو ین کند‪ .‬وقیت این دفترچه‬ ‫ن‬ ‫بی مردم جا گرفت‪ ،‬از اداره‌ی تبلیغات به او اعالم می‌شود‬ ‫که برای این کار باید جموز بگیرد‪ ،‬او هم به‌ناچار این شکل‬ ‫تبلیغ را رها کرده‪ ،‬یک جمله‌ی جییب مصور متام‌رنگی با کمک‬ ‫نو یسندگان و مترمجان مطرح آن زمان منتشر می‌کند‪ .‬این دوران‬ ‫مهکاری کساین چون حممد مستعان با هرمزی است‪ .‬اما چون‬ ‫این جمله خرج ز یادی روی دست او می‌گذاشت و از طریف در‬ ‫شهرستان‌ها موزع قابیل نداشت‪ ،‬ورشکست شده‪ ،‬آن را مجع‬ ‫انام کارهای فراوان‪ ،‬تصممی می‌گیرد‬ ‫می‌کند‪ .‬هرمزی‪ ،‬پس از ج‬ ‫ن‬ ‫که متمرکز فقط روی تبلیغات کار کند‪ .‬در مهی زمان به‌سراغ‬ ‫الجوردی می‌رود و پیشهناد تبلیغ برای روغن‌نبایت می‌دهد که‬ ‫بعدها به نام شاه‌پسند نامیده شد‪ .‬پس از موفقیت در انتخاب‬ ‫نام و فروش و تبلیغات وسیع و گسترده برای این حمصول‪ ،‬نام‬ ‫هرمزی و فاکو پا در ن‬ ‫بی آژانس‌های تبلیغایت کشور برجسته‬ ‫می‌شود و این زماین است که ایران‌ناسیونال از او دعوت‬ ‫می‌کند تا با تبلیغ پیکان آن را به مردم معریف مناید‪ .‬هرمزی در‬ ‫اواسط دهه‌ی چهل با ایران‌ناسیونال شروع به‌کار می‌کند و در‬ ‫حقیقت در تشکیل آن نقش مؤثری به‌مهراه خیامی داشت‪.‬‬ ‫هرمزی در مهان زمان سعی می‌کرد از طر یق مسائل جاری‪،‬‬ ‫مانند انقالب سفید و برخی ابزارهای سیایس روز‪ ،‬تبلیغات‬ ‫پیکان را هتیه کند که با خمالفت صریح خیامی روبه‌رو می‌شود‪،‬‬ ‫ً‬ ‫اما چون اصوال به روش خودش اعتماد کامل داشت‪ ،‬رو یه‌ی‬ ‫خود را هرگز تغییر منی‌دهد‪ .‬به این هبانه‌های سیایس او متام‬ ‫میدان‌های هتران را قرق کرده بود و با پرچم‌های رنگی و‬ ‫به‌خصوص سفیدرنگ‪ ،‬سعی کرده بود تا تبلیغایت مهسو با‬ ‫مسئله‌ی انقالب سفید برای ایران‌ناسیونال و پیکان طراحی‬ ‫و اجرا مناید‪ .‬هرمزی و شرکت فاکو پا [میرزایی در این زمان با‬ ‫فاکو پا دیگر مهکاری ندارد و در ایاالت‌متحده‌ی آمر یکا زندگی‬ ‫ن‬ ‫انام‬ ‫می‌کند] دو کار مهم برای فروش پیکان و جا‬ ‫انداخت آن ج‬ ‫داد که به ن‬ ‫‌یقی نقطه‌ی عطیف در آغاز پرفروش شدن پیکان‬ ‫ن‬ ‫سومی سالگرد پیکان‪ ،‬جشن‬ ‫است‪ .‬اول اینکه هرمزی برای‬

‫بزرگی به خرج شرکت ایران‌ناسیونال گرفت و ترانه‌ی مشهور «تولدت مبارک» را که هتیه کرده‬ ‫بود‪ ،‬در آن اجرا کرد‪ .‬هر یک از دستیاران هرمزی یک قسمت از این شعر را کامل کرده و سروده‬ ‫بود‪ .‬انوشیروان روحاین خود معترف بود که این شعر و حیت آهنگ از هنرهای هرمزی است‪.‬‬ ‫ن‬ ‫انداخت این آهنگ درمقابل منونه‌ی خارجی آن «هیپ برث‬ ‫قصد اصیل از تولید این کار جا‬ ‫دی تو یو» بود‪ .‬او در این شعر‪ ،‬نامی از پیکان نبرده بود که البته ابتدا خیامی به آن اعتراض‬ ‫می‌کند‪ ،‬اما هرمزی او را قانع می‌کند که بعد از متام شدن شعر و اجرای آن‪ ،‬این ترانه با نام پیکان‬ ‫ن‬ ‫دومی کار هرمزی برای پیکان که در حقیقت شرکت را از‬ ‫تا ابد در ذهن‌ها جای خواهد گرفت‪.‬‬ ‫ورشکستگی مطلق جنات داد‪ ،‬پس از تصادیف بود که یکی از خوانندگان زن مشهور با پیکان کرد‬ ‫و در اثر ر یزش شیشه‌ی یب‌کیفیت جلوی خودرو بر روی او بینایی خود را از دست داد‪ .‬این واقعه‬ ‫باعث شد مردم از پیکان روگردان شوند‪ .‬البته این زماین است که میرزایی از آمر یکا بازگشته اما به‬ ‫دالییل متایل نداشته تا با هرمزی کار کند و به «آژانس ز یبا» می‌رود‪ .‬میرزایی دراین‌باره می‌گو ید‪:‬‬ ‫آنا بودم‪ ،‬ویل دیگر نتوانسمت ادامه‬ ‫«پس از بازگشت از آمر یکا باز هم به دفتر هرمزی رفمت و مدیت ج‬ ‫بدهم‪ .‬به‌دالیل اینکه آقای هرمزی‪ ،‬هرمزی دیگری شده بود‪ .‬اوج شکوفایی آقای هرمزی زماین‬ ‫بود که یب‌پول بود‪ .‬وقیت‌که پولدار شد‪ ،‬دیگر آن دفتر کوچک حمقر با تشر یفات و بیاوبرو افراد‬ ‫متملق تغییر کرد‪ .‬زماین‌که من با او بودم‪ ،‬سعید نفییس‪ ،‬جواهرکالم‪ ،‬حاج سیدجوادی‪ ،‬مرزبان‪،‬‬ ‫دکتر وحیدی که در رادیو بود‪ ،‬روح‌اهلل مبشر اردبییل و مهه‌ی کساین‌که نو یسندگان تراز اول‬ ‫ً‬ ‫بودند‪ ،‬در فاکو پا قلم می‌زدند‪ .‬بعدا آدم‌های دم‌دسیت ثروت هرمزی را خراب کردند و او تبدیل به‬ ‫یک آدم دیگری شد‪ .‬دوباره‪ ،‬چند ماهی با او کار کردم‪ ،‬ویل دیگر منی‌شد‪ .‬رفمت و قامئ‌مقام شرکت‬ ‫ن‬ ‫مهی زمان که به ز یبا‬ ‫آنا بودم‪ .‬در‬ ‫آ گهی ز یبا شدم و هفت‌هشت سال قامئ‌مقام مدیرعامل ج‬ ‫رفمت‪ ،‬از ناراحیت اینکه چرا ایران‌ناسیونال شیشه‌ای به‌کار برده که غیر استاندارد است و باعث‬ ‫نابینا شدن یک ایراین شده‪ ،‬تصمیمم گرفمت‪ ،‬در شرکت رقیب فاکو پا‪ ،‬با مترکز بر روی شیشه‌های‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها‪ ،‬پیکان‬ ‫شاهی و با متجید از جنس مرغوب این‬ ‫استاندارد خودروهای دیگر نظیر آر یا‬ ‫را ز یر سؤال ببرم‪ .‬این تبلیغ را این‌قدر به‌اشکال گوناگون ادامه دادم تا ایران‌ناسیونال در مرز‬ ‫ورشکستگی متوقف شد‪ .‬هرمزی برای اینکه بتواند شرکت را جنات دهد کار بسیار عجییب در‬ ‫مقابل تبلیغات من کرد‪ .‬او نزدیک به یک ربع مشخصات دقیق و خاص پیکان را که خییل‬ ‫هم ختصیص بود‪ ،‬توضیح داد و با بیان لغت‌های ختصیص و واژه‌های ال ن‬ ‫تی به‌نوعی مردم را‬ ‫ن‬ ‫ماشی پیکان نیست‪ ،‬بلکه با این مهه توضیح و تشریح‪ ،‬رو یلزرو یس است‬ ‫سردرگم کرد که این‬ ‫و این باعث شد تا مردم فکر کنند چه اتومبیل خایص است این پیکان و به یکباره این حنوه‌ی‬ ‫تبلیغ هرمزی‪ ،‬ورق را برگرداند و باعث شد شرکت از ورشکستگی مطلق رهایی یابد‪ .‬با اینکه این‬ ‫خرج بسیار سنگیین روی دست شرکت گذاشت‪ ،‬اما دست آخر بسیار خوب جواب داد‪ .‬این دو‬ ‫حرکت‪ ،‬مهم‌ترین کارهایی بود که هرمزی برای شرکت ایران‌ناسیونال و فروش پیکان در دهه‌های‬ ‫‪۱‬‬ ‫انام داد‪.‬‬ ‫چهل و پنجاه مشیس ج‬ ‫مدیر سازمان فاکو پا در بیوگرایف خود درباره‌ی ساخته شدن آهنگ «تولدت مبارک» چنین‬ ‫می‌گو ید‪:‬‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫اساسا در ایران آهنگ «هیپ برث دی تو یو» چنان بی خانواده‌های ایراین معمول شده بود که‬ ‫حیت خانواده‌هایی هم که انگلییس منی‌دانستند این آهنگ را یاد گرفته بودند و وقیت که جشین‬ ‫داشتند‪ ،‬آن را می‌خواندند‪ .‬من هم مثــل مهه اغلب در این جشن‌ها شرکت داشتـم و این قضیـه‬

‫‪91‬‬

‫را می‌دیدم‪ .‬آن زمان می‌گفتند آهنگ‌هایی هم در ایران درست شده‪ ،‬ویل کارش نگرفته و ن‬ ‫بی‬ ‫مردم موفق نشده است‪ .‬این موضوع را درک می‌کردم که علت اینکه تاکنون این آهنگ‌ها‬ ‫کارشان نگرفته یکی برای این است که آهنگ‌ها جذاب نبوده‌اند و دیگر اینکه آهنگ‌ها از‬ ‫تلقی کنند و ن‬ ‫ن‬ ‫بی مردم رواج‬ ‫حلاظ تبلیغایت رو یشان کار نشده است و نیامده‌اند آن را تبلیغ و‬ ‫ن‬ ‫دهند‪ .‬آهنگ «هیپ برث دی» بیش از پانزده سال بود که ن‬ ‫بی مردم رواج داشت و مهی‌طور‬ ‫ً‬ ‫بر اثر تکرار آن در مهماین‌ها و جشن‌ها روز‌به‌روز هم تبلیغ حمیطی بیشتری برایش می‌شد و دامئا‬ ‫عده‌ی ز یادتری با آن آشنا می‌شدند‪ .‬من این فکر را ن‬ ‫مهی‌طور داشتـم تا اینکه در سال ‪1347‬‬ ‫وقتـی می‌خواسمت برای پیکان تبلیغ کمن‪ ،‬ن‬ ‫مهی‌طور که فکر می‌کردم چه ایده‌ای داشته باشمی و‬ ‫این ایده‌ها هم ساده هم جالب و هم مؤثر و جامع‌االطراف باشد‪ ،‬یک‌مرتبه این به فکرم رسید‬ ‫که چطور است امسال یک آهنگ تولد بساز می که در حقیقت با یک تیر دو نشان بزند؛ یکی‬ ‫اینکه این آهنگ تبلیغایت بشود برای پیکان و یکی هم این آهنگ بیاید و آن ایده‌ای را که من‬ ‫ن‬ ‫جانشی‬ ‫داشمت و مردم نیز سال‌ها کمبود آن را حس کرده بودند‪ ،‬به‌مثر برساند و آهنگ ایراین را‬ ‫آهنگ خارجی کند‪ .‬و بعد‪ ،‬این به فکرم رسید که اگر این آهنگ را مدیت در رادیو تلو یزیون اجرا‬ ‫کنمی و اسم پیکان هم در آن نباشد و بعد روزی که می‌خواهمی آن را اعالم کنمی بیایمی طی مرامسی‬ ‫انام دهمی‪ ،‬هم برای کاالمیان تبلیغ مؤثری شده است و هم در این مدت آهنگ تولد‬ ‫این کار را ج‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫بر اثر تکرار اجرا و تلقی بی مردم جای خود را باز کرده است‪ .‬یکی دو روز بعد‪ ،‬برنامه‌ی این‬ ‫کار در ذهن من شکل گرفت‪ .‬این بود که با خیامی مالقات کردم و او را در جریان گذاشمت‪.‬‬ ‫او عقیده داشت منی‌شود یک آهنگ ایراین ساخت و جایگزین «هیپ برث دی» کرد‪ .‬اما من‬ ‫برایش توضیح دادم که اگر ما بتوانمی تبلیغایت ضربیت و قوی بکنمی که رونق پانزده‌بیست‌ساهلی‬ ‫این آهنگ را خنیث کند‪ ،‬موفق خواهمی شد؛ و اگر هم تا حاال نتوانسته‌امی این کار را بکنمی برای‬ ‫این بوده که این آهنگ‌ها تبلیغات الزم برایشان نشده که بتواند رواج بیست‌ساله‌ی «هیپ برث‬ ‫دی» را از ن‬ ‫بی ببرد‪ .‬بنابراین باید سعی کنمی آهنگ ساده و قابل تکرار باشد و مردم آن را زود یاد‬ ‫بخ‬ ‫انام شود‬ ‫بگیرند و بتوانند وانند و زمزمه کنند‪ ،‬و باید یک برنامه‌ی تبلیغایت خییل قوی برایش ج‬ ‫تا این کار به‌مثر برسد‪ .‬خیامی روی اعتمادی که به من داشت قبول کرد‪ .‬رفمت پیش انوشیروان‬ ‫ً‬ ‫روحاین و عینا جریان و هدف را به او گفمت و برایش توضیح دادم‪ .‬قراردادی هم با او بسمت و‬ ‫برایش توضیح دادم چه موفقییت در انتظارش است‪ .‬او هم با عالقه‌ی متام قبول کرد‪ .‬دو هفته‬ ‫بعد آهنگ و شعر حاضر بود‪ .‬منهتی مثل مهه‌ی کارهای فاکو پا خود ما هم در جلسامتان روی‬ ‫سو‌پیش کردمی و تلفییق از شعرهای چند شاعر را‬ ‫آهنگ و شعر کار کردمی‪ .‬شعرها و کلمات را پ ‌‬ ‫انام شد‪ ،‬آن را آماده کردند‬ ‫تقو یت کردمی و به‌عنوان شعر اصیل روی آهنگ گذاشتمی‪ .‬وقیت کار ج‬ ‫و دادمی به رادیو که صبح تا شب هرچند بار که امکان دارد‪ ،‬حیت ساعت به ساعت و روزی‬ ‫چهارده‌پانزده مرتبه خپش کنند‪ .‬ترانه هر روز چندین و چندبار از رادیو خپش می‌شد‪ ،‬بدون اینکه‬ ‫امسی از پیکان یا موضوع دیگری در میان باشد‪ .‬البته هرچه خپش می‌شد ما پولش را می‌دادمی‪.‬‬ ‫خوشبـختانه خیامی درک می‌کرد‪ .‬شایـد اگر تاجر دیـگری بود ناراحت می‌شد که آقا من پول‬ ‫بدهم و در رادیو آهنگی خپش شود که هیچ امسی از کاالی من در آن نیست‪ .‬آهنگ چون هم‬ ‫ً‬ ‫ساده و جالب بود و هم صبح تا شب از رادیو دامئا خپش می‌شد‪ ،‬در مدت کوتاهی مردم آن را یاد‬ ‫گرفتند‪ .‬این جر یان تا حدود ده روز ادامه داشت و مردم می‌دیدند که آهنگی خپش می‌شود به‬ ‫نام تولدت مبارک و چون هر شب عده‌ای جشن تولد داشتند‪ ،‬بدهیی است که مردم این آهنـگ‬

‫‪92‬‬

‫ن‬ ‫پذیرفت یک آهنگ ایراین از یک طرف و تبلیغات‬ ‫جدید را می‌خواندند‪ .‬آمادگی مردم برای‬ ‫ضربه‌ای روی آهنگی که خییل خوب ساخته شده بود از طرف دیگر‪ ،‬دست‌‌‌‌به‌دست هم داد و‬ ‫نتیجه‌ای که ما می‌خواستمی در عرض ده روز به‌دست آمد‪ ،‬یعین ده روز تبلیغات قوی توانست‬ ‫رواج چندساله‌ی«هیپ برث دی» را خنیث کند و درهم بشکند و علتش هم این بود که در عمق‬ ‫ذهن مردم خواسیت وجود داشت برای یک آهنگ ز یبای ایراین که به‌حمض اینکه ما آن را هتیه و‬ ‫به یک روش فین تبلیغات عرضه کردمی‪ ،‬آن را پذیرا شدند‪ .‬از آن به بــعد روزبـه‌روز خانواده‌های‬ ‫ایراین به آن بیشتر اقبال نشان دادند‪ .‬ده‌ها هزار صفحــه و نــوارش را خر یدنــد و دیـگر طوری شد‬ ‫که بعد از آن مردم خودشان از رادیو درخواست می‌کردند که این آهنگ را خپش کنند‪.‬‬ ‫بعد از این تبلیغات یک کیک بسیار بزرگ درست کرده بودمی که روی آن به تعداد سال‌های‬ ‫به بازار آمدن پیکان مشع روشن بود و عده‌ای دور آن دست افشاین و شادی می‌کردند و ن‬ ‫مهی‬ ‫آهنگ تولد را می‌خواندند و این کیک آهسته از وسط باز می‌شد و از درونش یک پیکان بیرون‬ ‫ً‬ ‫می‌آمد‪ .‬وقیت آهنگ متام می‌شد‪ ،‬پیکان کامال بیرون آمده بود‪ .‬گو ینده در تبلیغ می‌گفت که‬ ‫ن‬ ‫چهارمی سال به بازار آمدن پیکان را که یک اتومبیل ساخت ایران است تبریک می‌گو یمی‪ .‬با‬

‫آماری که گرفتمی معلوم شد که این تبلیغات با آنکه در آن ز یاد از پیکان صحبت نشد‪ ،‬ویل بسیار‬ ‫مؤثر بوده است‪ .‬ما بسیار عادت‌هایی دارمی که اساسش درست نیست و آن‌ها را هم می‌توان‬ ‫مثل ن‬ ‫مهی عادت آهنگ فرنگی از راه صحیح و اصویل تغییر داد و چه بسیار می‌توانمی از این‬ ‫نیروی تبلیغات برای از ن‬ ‫بی بردن عادات بد مردم استفاده کنمی‪.‬‬

‫*‬

‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫‪ .۱‬این مطلب از کتاب در دست انتشار زندگینامه‌ی حمسن میرزایئ‪ ،‬خالصه و بازنوییس شده است‪.‬‬ ‫‪93‬‬

‫‪94‬‬

‫آ گهی‌های پیکان در نشریات | از آرشیو فرشید پاریس‌کیا‬

95

‫‪96‬‬

‫آ گهی‌های پیکان در نشریات | از آرشیو فرشید پاریس‌کیا‬

97

‫ِزندگی پ ْیکاینݚ‬ ‫ِ ِ‬ ‫َ‬

‫یات اجتماعی پیکان؛ پیش و َ‬ ‫ݚ‬ ‫اسالمی‬ ‫انقالب‬ ‫از‬ ‫س‬ ‫پ‬ ‫ح ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫عباس کاظمی و هادی آ قاجانزاده‬

‫پروانه‌ی تأسیس کارخانه‌های ایران‌ناسیونال که در ابتدا با هدف مونتاژ و تولید انواع اتوبوس‪،‬‬ ‫میین‌بوس و کامیونت راه‌اندازی شده بود‪ 12 ،‬مهر ‪ ،1341‬صادر شد‪ .‬در حد فاصل زمان صدور‬ ‫پروانه‌ی تأسیس تا زماین که حممدرضا شاه‪ ،‬در ‪ 28‬اسفند ‪ ،1342‬کارخانه‌های ایران‌ناسیونال‬ ‫را افتتاح رمسی کرد‪ ،‬انقالب سفید به وقوع پیوست‪ .‬شاید نتوان رابطه‌ای ارادی میان انقالب‬ ‫سفید و تأسیس ایران‌ناسیونال یافت‪ ،‬اما در سال‌های بعد‪ ،‬ایران‌ناسیونال مهواره یکی از‬ ‫مظاهر انقالب سفید ب ‌ه حساب می‌آمد و مقام‌های سلطنیت و دولیت با بازدیدهای مکرر خود از‬ ‫ایران‌ناسیونال‪ ،‬این جمموعه را مصداق بارز گفتمان انقالب شاه و ملت معریف می‌کردند‪ .‬حممود‬ ‫خیامی در جریان یکی از بازدیدهای اسداهلل علم از ایران‌ناسیونال به ن‬ ‫مهی مأمور یت اشاره‬ ‫خ‬ ‫می‌کند‪« :‬ما به‌خاطر می‌آور می که در چهارده سال قبل‪ ،‬مشا [علم] برای زدن ن ن‬ ‫ستی کلنگ‬ ‫این واحد صنعیت در یک روز سرد زمستاین به ایران‌ناسیونال تشریف آوردید‪ .‬از آن روز تا امروز‬ ‫مملکت ما شاهد حتوالت بزرگی در متام شئون اقتصادی و اجتماعی بوده و ما افتخار می‌کنمی‬ ‫که ایران‌ناسیونال منونه‌ای از مثره‌ی انقالب شاه و ملت است» (رستاخیز‪ ،‬و یژه ­نامه‌ی ایران­‬ ‫ناسیونال‪ 26 ،‬اردیهبشت ‪ .)2 :1355‬ایران‌ناسیونال حمصول دوراین بود که دستاوردهای اولیه‌ی‬ ‫توسعه‌ای مهچون احداث راه‌آهن‪ ،‬تأسیس دانشگاه و ارتش منظم دیگر کایف به‌نظر منی‌رسید‬ ‫و کشور باید با گذر از متهیدات مقدمایت‪ ،‬به‌جانب توسعه‌ی صنعیت حرکت می‌کرد‪ .‬شاید به‬ ‫ن‬ ‫مهی جهت بود که علم در پاسخ اظهارات خیامی گفته بود که فکر و ذهن شاه به‌متامی معطوف‬ ‫به رساندن ایران به اهداف بزرگ و باشکوه و قرار دادن ایران در ردیف کشورهای بزرگ صنعیت‬ ‫ارو پاست‪.‬‬ ‫حمصول‌های ایران‌ناسیونال فقط تولیدهایی کاربردی نبود‪ ،‬بلکه باید کاربرد‌پذیری خود را‬ ‫به منادین‌تر ین شکل ممکن به منایش می‌گذاشت‪ .‬نه‌فقط پیکان که دیگر وسایط نقلیه‌ی‬

‫‪98‬‬

‫هتران‪ | 1357 ،‬عکس از کامران شیردل‬

‫ایران‌ناسیونال نیز حامل آن وجه منادین بود‪ .‬اتوبوس‌های مدل ‪ 302‬که با مونتاژ موتورهای مرسدس بنز در تبر یز تولید می‌شد‪،‬‬ ‫ً‬ ‫صرفا وسیله‌ی نقلیه‌ای نبود که در کنار دیگر امکان‌های محل‌ونقل عمومی قرار می‌گیرد‪ ،‬بلکه باید بسان خط متایزی دو دوره‌ی‬ ‫خ‬ ‫تاریی را از یکدیگر جدا می‌کرد‪ .‬در تبلیغات این اتوبوس‌ها نوشته شده بود‪« :‬صندیل‌های بسیار شیک‪ ،‬راحت و قابل تنظمی‬ ‫آن با جای ز یاد امکان یک خواب راحت و رؤ یایی را برای هر مسافر فراهم می‌سازد‪ .‬در تابستان‌های گرم و در جاده‌های جنوب‬ ‫و کو یری ایران‪ ،‬سیسمت ایرکاندیشن تعبیه‌شده بر روی اتوبوس‌های سو پرلوکس ایران‌ناسیونال هوای مطبوع و خنکی را برای‬ ‫مسافران خود به ارمغان می‌آورد‪ .‬مهه‌ی کساین که با اتوبوس‌های سو پرلوکس ایران‌ناسیونال مسافرت کرده‌اند‪ ،‬گفته‌ی ما را‬ ‫تصدیق می‌کنند که آرامش‪ ،‬اطمینان‪ ،‬اعتمادبه‌نفس و خاطرات خوش هر مسافرت را یکجا می‌شود در خالل مسافرت با این‬ ‫اتوبوس‌های ایران‌ناسیونال مجع کرد» (مهان‪« .)5 :‬آرامش»‪« ،‬اطمینان» و «اعتمادبه‌نفس»؛ این‌ها را باید کلیدواژه‌های رواین‬ ‫اهداف توسعه‌ای آن سال‌ها دانست‪ .‬ایران‌ناسیونال باید آرامش و اعتمادبه‌نفس به ایرانیان می‌بخ شید‪ ،‬چیزی که مهواره در‬ ‫خاطره‌ی خ‬ ‫تاریی ایرانیان مسئله‌ای گمشده به‌مشار می‌رفت‪ .‬کیس که سوار اتوبوس‌های ایران‌ناسیونال می‌شد و به مقصدهای‬ ‫گوناگون سفر می‌کرد‪ ،‬فقط در حال استفاده از وسیله‌ی رسیدن به مقصد نبود؛ بلکه روایت ایران‌ناسیونال بر این بود که سفر نه‬ ‫مسیر ناگزیر رسیدن به مقصد‪ ،‬بلکه خود مقصد باشد که راحیت‪ ،‬آرامش‪ ،‬هوای خوب و اعتمادبه‌نفس می‌بخ شد‪ .‬مسافری که تا‬ ‫پیش‌از‌آن فردیتش به‌حساب نیامده بود‪ ،‬این تبلیغات که به‌طور مستقمی فردیت او را خماطب قرار می‌داد‪ ،‬برایش لذت‌بخ ش بود‪.‬‬ ‫روند متایز بخ یش و فردیت‌سازی در حمصول اصیل ایران‌ناسیونال‪ ،‬پیکان‪ ،‬به اوج خود می‌رسید‪ .‬تا پیش از تولید پیکان‪ ،‬خرید‬ ‫اتومبیل شخیص برای طبقه‌ی متوسط شهری و کارمندان رده‌های میاین و پاییین رؤ یایی دست‌نیافتین بود‪ .‬در اواخر سال ‪،1348‬‬

‫‪99‬‬

‫قیمت یک دستگاه پیکان مدل ‪ 46‬ن‬ ‫بی ‪ 12‬تا ‪ 14/5‬هزار تومان بود و قیمت جدیدترین پیکان تولید شده در مهان سال از ‪19‬‬ ‫هزار تومان جتاوز منی‌کرد؛ درحایل‌که قیمت یک دستگاه فورد ماستنگ مدل ‪ ،1969‬در مهان سال‪ ،‬ن‬ ‫بی ‪ 68‬تا ‪ 70‬هزار تومان و‬ ‫پژو ‪ 404‬مدل ‪ 1969‬ن‬ ‫بی ‪ 31‬تا ‪ 38‬هزار تومان بوده است (ایران ترافیک‪ ،‬ش ‪ .)45 :1348 ،6‬در کنار قیمت گران‌تر اتومبیل‌های‬ ‫خارجی مسئله‌ی خدمات پس از فروش و نایاب شدن قطعات یدکی خودروهای واردایت نیز مشکل‌ساز می‌شد‪ .‬بر اساس‬ ‫گزاریش در روزنامه‌ی «کهیان»‪ ،‬در اواخر خرداد ‪ ،1356‬حیت در آخر ین سال‌های دوره‌ی هپلوی نیز مشکل خدمات پس از فروش‬ ‫اتومبیل‌های خارجی حل‌نشده بایق مانده بود و مشکل‌های گمرکی گاه چنان مسئله‌ساز می‌شد که چاره‌ای جز اوراق کردن‬ ‫ن‬ ‫چنی وضعییت‪ ،‬پیکان با تبلیغات گسترده مدعی رؤ یافرویش می‌شد‪ .‬برای طبقه‌ی‬ ‫اتومبیل‌های خارجی معیوب بایق منی‌ماند‪ .‬در‬ ‫متوسط شهری نیز خرید یک دستگاه پیکان با اندکی صرفه‌جویی در هزینه‌های زندگی امکان‌پذیر بود‪ .‬کارخانه‌های وابسته‌ی‬ ‫ایران‌ناسیونال مهچون کارخانه‌ی بلبرینگ‌سازی تبریز و کارخانه‌های رضا در مشهد نیز لوازم یدکی پیکان را تولید می‌کردند و‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌دار شدن طیف وسیعی از مردم‬ ‫دریه‌ی‬ ‫شرکت یپ‌آل‌یپ مسئولیت توز یع این قطعات را برعهده داشت‪ .‬نتیجه آنکه پیکان چ‬ ‫طبقه‌ی متوسط شد‪.‬‬ ‫بخ‬ ‫پیکان منادی خوشبخیت هم بود‪ .‬در مسابقات بلیت ت‌آزمایی «اعانه‌ی میل»‪ ،‬پیکان در باال تر ین ردیف جوایز و در کنار‬ ‫ُ‬ ‫مشش طال و خم پر از اسکناس می‌نشست‪ .‬روزنامه‌ها مصاحبه‌هایی با برندگان بخ ت‌آزمایی اعانه‌ی میل منتشر می‌کردند که از‬ ‫خوشبخیت و تغییر اسایس در مسیر زندگی‌شان به‌واسطه‌ی برنده شدن پیکان می‌گفتند‪ .‬پیکان گرچه در مهان دوران نیز در قیاس‬ ‫با اتومبیل‌هایی چون بنز‪ ،‬فورد و پژو ناز یباتر می‌منود‪ ،‬اما رؤ یای دلبری در سر داشت‪ .‬در تبلیغات جوایز اعانه‌ی میل از اهدای‬ ‫ط صوت‪ ،‬گرام‪ ،‬رادیو با ن‬ ‫آنت خودکار‪ ،‬تودوزی اختصایص و‬ ‫پیکاین اختصایص صحبت می‌شد که جمهز به کولر‪ ،‬تلو یز یون‪ ،‬ضب ‌‬ ‫تزئینات اختصایص مهراه با سوئیچ طال بود‪ .‬در این تبلیغ‪ ،‬پیکان چنان نشان داده می‌شود که گویی چند پرنده آن را به منقار‬ ‫گرفته‌اند و از اوج آمسان‌ها پیش می‌آورند‪ .‬حمور یت پیکان در جوایز اعانه‌ی میل مؤ ید نقش ایران‌ناسیونال در سیاست‌های‬ ‫قید‬ ‫توسعه‌ای هپلوی دوم نیز بود‪ .‬در بلیت‌های بخ ت‌آزمایی اواخر دهه‌ی چهل و اوایل دهه‌ی پنجاه‪ ،‬ذیل تصاو یری از پیکان‪ِ ،‬‬ ‫ن‬ ‫«اولی اتومبیل ساخت ایران» می‌آمد‪ .‬خوشبخیت‪ ،‬توسعه و حس مهبستگی میل یکجا حول حمور پیکان به یکدیگر می‌پیوستند‪.‬‬ ‫در یکی از تصاو یر تبلیغایت ایران‌ناسیونال‪ ،‬وسط سالین آذین‌بندی شده‪ ،‬کیک دوطبقه‌ای قرار دارد که از میان برش خورده و‬ ‫پیکاین آلبالویی‌رنگ در وسط کیک ظاهر می‌شود‪ .‬شاید هیچ تصو یری گو یاتر از این مؤ ید وجه رؤ یایی پیکان نباشد‪.‬‬ ‫«پیروزمندی پیکان» نام‬ ‫پیکان خوش‌رنگ و لعاب و دل‌فر یب آن سال‌ها وجه دیگری نیز داشت؛ ما این وجه را به‌اختصار‬ ‫ِ‬ ‫می‌هنمی‪ .‬پیکان نه‌فقط باید حس آرامش و سعادت و خوشبخیت را منتقل می‌کرد‪ ،‬باید منادی از پیروزی‪ ،‬موفقیت و سرسخیت نیز‬ ‫ن‬ ‫چنی شد که پای پیکان از مهان ابتدا به مسابقات رانندگی و رایل‌های حرفه‌ای و نیمه‌حرفه‌ای باز شد‪ .‬در مسابقات‬ ‫می‌بود‪.‬‬ ‫رایل «دور ایران»‪ ،‬در اردیهبشت ‪ 1349‬و به مسافت چهار هزار کیلومتر‪ ،‬مقام‌های اول تا چهارم را رانندگان پیکان کسب کردند‪.‬‬ ‫صفاری‪ ،‬مدیر اتومبیل کلوپ شاهنشاهی‪ ،‬در بیان نتیجه‌ی خبر چنان با آب‌وتاب این موفقیت را شرح می‌داد که گویی اتفایق فراتر‬ ‫از نتیجه‌ای ورزیش رقم خورده است‪« :‬مسیر مسابقه بخ ش مرکزی‪ ،‬جنوب غریب و مشال ایران بود و عالوه بر پیکان‪ ،‬میین‌ماینر‪،‬‬ ‫ن‬ ‫شاهی‪ ،‬فیات‪ ،‬ژ یان و ولوو در میان شرکت‌کنندگان اتومبیل‌های مشهوری مانند بنز‪ ،‬یب‌ام‌وی‪ ،‬مور یس و شورلت کامارو به‌چشم‬ ‫سرانام در میان شور‬ ‫می‌خورد که تابه‌حال در بزرگ‌تر ین مسابقات اتومبیل‌راین جهان به پیروزی‌های درخشان رسیده‌اند‪.‬‬ ‫ج‬ ‫و هیجان زائدالوصف انبوه عالقه‌مندان و کساین که جریان مسابقه را به‌دقت تعقیب می‌کردند‪ ،‬مسابقه با پیروزی مطلق و‬ ‫ن‬ ‫حتسی‌آمیز اتومبیل‌های پیکان پایان یافت و چهار دستگاه پیکان یب‌اینکه در مسیر چهار هزار کیلومتری مسابقه دچار نقص فین‬ ‫یا اشکال شوند‪ ،‬کلیه‌ی اتومبیل‌های شرکت‌کننده در مسابقه را پشت سر هنادند و یکی پس از دیگری به خط پایان مسابقه در‬ ‫میدان شهیاد رسیدند» (ایران ترافیک‪ ،‬ش ‪ .)14 :1349 ،7‬هیچ‌چیز منی‌تواند منادین‌تر از پیروزی «مطلق» پیکان در مسابقه‌ای‬ ‫باشد که نقطه‌ی آغازش پارکینگی در خیابان شاه و مقصد هنایی‌اش میدان شهیاد است‪ .‬پیکان باید قدرت و سرعت خود را‬ ‫به رخ بکشد و زودتر از مهاوردانش به بنای یادبود شهیاد برسد‪ .‬نباید فراموش کرد که حممدرضا شاه نیز رؤ یای مشاهبی در سر‬ ‫داشت؛ که به کشورهای ارو پایی برسد و آن‌ها را جای بگذارد‪ .‬پیکان در مسابقه‌ای منادین ن‬ ‫چنی کاری را به حنوی «مطلق» به‬

‫‪100‬‬

101

‫انام رسانده بود!‬ ‫ج‬ ‫بخ‬ ‫رؤ یای متایز ش‪ ،‬رقابت‌جو و متایزطلب پیکان به‌تدر یج ازهم‌گسیخته شد‪ .‬ازهم‌گسیختگی رؤ یای پیکان‌دار شدن‬ ‫ن‬ ‫داشت‬ ‫شهروندان طبقه‌ی متوسط با دو حبران بازمنایی می‌شد‪ .‬حبران خنست شیوه‌ی مصرف پیکان بود‪ .‬در اختیار‬ ‫اتومبیل شخیص‪ ،‬به‌و یژه پیکان‪ ،‬که ن‬ ‫چنی دل‌فریب و رؤ یایی تصو یر می‌شد‪ ،‬تا بدان‌جا به انگیزه‌ی کار و فعالیت‬ ‫کارمندان طبقه‌ی متوسط شهری بدل شد که از سایر وجوه هو یت‌بخ ش و متایزآفرین زندگی اجتماعی پییش گرفت‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های ارزان‌قیمیت‬ ‫و در جایگاه خنست ایستاد‪ .‬شهروندان طبقه‌ی متوسطی که اینک توانسته بودند به‬ ‫چون پیکان‪ ،‬ژ یان و فولکس‌واگن دست یابند‪ ،‬حال خواهان چیزی بیشتر بودند و رؤ یای خر ید اتومبیل‌های‬ ‫گران‌قیمت‌تر را در سر می‌پروراندند‪ .‬روزنامه‌ی «اطالعات» در گزاریش با عنوان «اتومبیل‪ ،‬عشق من؟» (‪ 21‬دی‬ ‫‪ )20 :1350‬نگاهی به تأثیر فرهنگی اتومبیل بر زندگی اتومبیل‌داران طبقه‌ی متوسط انداخته بود‪ .‬در این گزارش با‬ ‫ن‬ ‫داشت اتومبیل در زندگی شخیص گفت‌وگو شده بود‪ .‬زین در‬ ‫افراد متعددی درباره‌ی تأثیر وسواس‌گونه‌ی در اختیار‬ ‫راهروهای دادگستری پرونده‌ای قضایی به‌جهت طالق از مهسرش به‌راه انداخته بود که دلیل اصیل آن را عشق‬ ‫خ‬ ‫وزارتانه است‪ .‬خدا می‌داند با‬ ‫افراطی مهسرش به اتومبیل شخیص ذکر می‌کرد‪« :‬شوهر من کارمند معمویل یک‬ ‫ن‬ ‫ماشی را فروخت و با هزار قرض یک‬ ‫چه بدبخ یت توانستمی یک فولکس‌واگن بخ رمی‪ .‬بعد از مدیت کوتاه‪ ،‬شوهرم‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی را‬ ‫ماشی بزرگ آمریکایی بسیار شیک خرید‪ .‬باور کنید من و او از صبح تا شب جان کندمی که اقساط‬ ‫ن‬ ‫ماشی می‌کند‪ .‬شیشه‌هایش را رنگی‬ ‫بپردازمی؛ ویل اتومبیل شوهرم رقیب من شده است‪ .‬او متام پولش را خرج‬

‫‪102‬‬

‫کرده و ده جور چراغ رو یش گذاشته‪ .‬منی‌دانید چه می‌کشم‪ .‬اگر آن‌قدر که او به ماشینش می‌رسد به من و چبه‌ها می‌رسید دیگر‬ ‫ماشی‌دوستان این بود که گاهی باید از خانواده خ‬ ‫ن‬ ‫گریت و ب ‌ه خلوت اتومبیل شخیص پناه‬ ‫هیچ غصه‌ای نداشمت»‪ .‬البته استدال ل‬ ‫آنا دمی به موسییق گوش داد‪ .‬اکنون اتومبیل به‌مثابه‌ی یک حمصول تازه در زندگی فرد این امکان را به او می‌داد که با‬ ‫برد و در ج‬ ‫بخ‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫حرکت درآوردنش رؤ یاهای خود را نیز به حرکت درآورد و حتقق شد‪ .‬شاید اولی بار بود که طبقه‌ی متوسط حرکت با ماشی را‬ ‫جتربه می‌کرد که برایش مناد قدرت و اقتدار فردی به‌منظور تغییر زندگی خود و شکل دادن به حمیط پیرامونش بود‪ .‬حرکت درواقع‬ ‫استقالل از مکان را ممکن می‌کرد و فرد را از مکاین که در آن مقید بود رها می‌ساخت و به او نیرویی ماورایی می‌بخ شید‪ .‬این قدرت‬ ‫و اراده‌ی جدید شکل زندگی افراد را متحول ساخت‪ .‬اتومبیل حوزه‌ی خصویص‌تری برای مردان و شاید زنان طبقه‌ی متوسط‬ ‫ایاد کرده بود‪ .‬حیت مرد جواین به کنایه یا جدی در مهان گزارش گفته بود تصممی‌های مهم زندگی‌اش را پشت فرمان اتومبیلش‬ ‫ج‬ ‫می‌گیرد!‬ ‫حبران دوم در سطح اجتماعی و اقتصاد سیایس بازمنایی می‌شد‪ .‬در سطح اجتماعی به‌تدر یج مطبوعات گزارش‌های متعددی‬ ‫درباره‌ی جنون سرعت شهروندان و رانندگی‌های مناییش خطرناک و نیز ترافیک‌های شدید در سطح معابر شهر هتران منتشر‬ ‫کردند‪ .‬پرو یز تناویل‪ ،‬جمسمه‌ساز معروف‪ ،‬درباره‌ی هتران آن روزها گفته بود‪[« :‬هتران] شهری است که هیچ اتفایق جز تصادف‬ ‫اتومبیل‌ها در آن اتفاق منی‌افتد‪ ».‬در اوایل دهه‌ی پنجاه‪ ،‬تعداد وسایط نقلیه در هتران به ‪ 350‬هزار دستگاه رسید و پیش‌بیین‌ها‬ ‫حاکی از آن بود که این آمار فقط در شهر هتران به یک میلیون دستگاه در سال ‪ 1360‬خواهد رسید (اطالعات‪ 27 ،‬دی ‪:1350‬‬ ‫‪ .)16‬قدرت تولید پیکان‪ ،‬در سال ‪ ،1355‬به سیصد هزار دستگاه در سال رسید و طبق پیش‌بیین ایران‌ناسیونال این رقم‪ ،‬در‬ ‫ن‬ ‫چنی موقعییت هر سال تعداد‬ ‫سال ‪ ،1359‬به پانصد هزار دستگاه در سال می‌رسید‪( .‬رستاخیز‪ 26 ،‬اردیهبشت ‪.)2 :1355‬‬ ‫ز یادی اتومبیل ‪-‬به‌و یژه پیکان‪ -‬وارد معابر شهری می‌کرد و این به‌منزله‌ی مواجهه با مسائیل جدید مهچون ترافیک‪ ،‬تصادفات‬ ‫ایاد خط اتوبوس و احداث روگذرها‬ ‫درو ن‌شهری و ضرورت اصالح شیوه‌های محل‌ونقل عمومی بود‪ .‬یک‌طرفه کردن خیابان‌ها‪ ،‬ج‬ ‫در طرح جدید ترافیک هتران که در اواخر سال ‪ 1350‬با مهکاری مهندسان مشاور فرانسوی تصو یب و از ابتدای سال بعد اجرایی‬ ‫شد‪ ،‬فقط واکنیش مقطعی به حبران ترافیک هتران بود‪ .‬نارضاییت مردم در اواخر دوره‌ی هپلوی از وضعیت ترافیک و نیز دردسرهای‬ ‫استفاده از تاکیس‌ها و اتوبوس‌های درو ن‌شهری به اوج خود رسید؛ تا جایی‌که حتت تأثیر ن‬ ‫مهی اعتراض‌ها مطالعه‌های اولیه‌ی‬ ‫احداث مترو در هتران آغاز شد‪ .‬در سطح اقتصاد سیایس نیز به‌تدر یج مطبوعات و متخصصان از شیوع صنعت مونتاژ در کشور‬ ‫و گسترش یب‌حدوحصر آن انتقاد کردند‪ ،‬آن را تداوم وابستگی تکنولوژ یک‪ ،‬فقط در جامه‌ای متفاوت‪ ،‬دانستند‪ .‬طرفداران این‬ ‫رو یکرد که در عطش پیوند بیشتر حس میل‌گرایی و پیشرفت بودند‪ ،‬چیزی بیش از مونتاژ می‌خواستند و از ضرورت جهش‬ ‫بیشتر و حتقق «تکنولوژی میل» سخن می‌گفتند‪ .‬نو یسنده‌ی روزنامه‌ی «کهیان» در مقاله‌ی «تکنولوژی میل‪ ،‬تک‌خال برنده‌ای‬ ‫که در دست ندار می» ن‬ ‫مهی خط استدال یل را پیگیری کرده بود‪« :‬مردم ما بر اثر پانزده سال رشد یب‌وقفه توقعایت پیدا کرده‌اند که‬ ‫دیگر منی‌توان نادیده گرفت [‪ ]...‬ایراین امروز مدام بیشتر و بیشتر می‌خواهد و حاضر نیست به سطح زندگی ن‬ ‫پایی‌تر بیندیشد‪.‬‬ ‫ایاد و گسترش تکنولوژی بومی ندار می‪ .‬ز یرا منی‌توان تصور کرد که تا ابد آن‌قدر پول نقد خواهمی داشت که‬ ‫پس چاره‌ای جز ج‬ ‫کارهایی را که بلد نیستمی به خارجی حمول کنمی‪( ».‬کهیان‪ 23 ،‬خرداد ‪ .)5 :1356‬پیوند میل‌گرایی با نیف غرب‌زدگی‪ ،‬در مواقعی‪ ،‬از‬ ‫ن‬ ‫ماشی بر زندگی ایرانیان منجر می‌شد‪ .‬احسان نرایق که از‬ ‫سطح نقد صوری درمی‌گذشت و به نقد ماهوی سیطره‌ی تکنولوژی و‬ ‫ن‬ ‫تئور ن‬ ‫تو‌گویی با عنوان «باید ماشی در خدمت انسان باشد‪ ،‬نه انسان در خدمت‬ ‫یسی‌های فرهنگی دوران هپلوی بود‪ ،‬در گف ‌‬ ‫ن‬ ‫ماشی» کاربست صنعت و تکنولوژی در ایران «بدون توجه به مواز ین میل‪ ،‬فرهنگی و اسالمی» را نقد می‌کند و از نظم نو یین‬ ‫ن‬ ‫دست مشا!"‬ ‫ماشی حادث‌شده است‪ ،‬به‌شدت انتقاد می‌کند‪:‬‬ ‫که در زندگی ایرانیان بر اثر سیطره‌ی‬ ‫«فرمول "کلیدش را می‌دهمی ِ‬ ‫ِ‬ ‫یا عقد قراردادهای دربست‪ ،‬در کشورهای درحال‌توسعه‪ ،‬به‌خصوص آن‌ها که به‌دنبال صنعیت شدن هستند‪ ،‬و درآمدهای‬ ‫سرشاری از منابع نفیت دارند‪ ،‬رواج فراوان یافته است‪ .‬البته الزم به توضیح نیست که این فرمول‪ ،‬که در وهله‌ی اول خییل عمیل‬ ‫و سر یع جلوه می‌کند‪ ،‬باعث می‌گردد که وابستگی این‌گونه کشورها به صنایع خارجی مدام افزوین یابد‪( ».‬رستاخیز‪ 29 ،‬مرداد‬ ‫‪ )18 :1356‬ظهور این گفتارها در آستانه‌ی انقالب ‪ ،1357‬آن‌هم توسط طییف از روشنفکران و نو یسندگان درون نظام هپلوی‪ ،‬در‬

‫‪103‬‬

‫کنار اعتراض‌های انقالبیان به وابستگی کشور به غرب‪ ،‬زمینه‌ای را فراهم کرد که در آستانه‌ی انقالب‪ ،‬حمصوالت‬ ‫کارخانه‌های داخیل‪ ،‬از تولید کولر و بخ اری بریق گرفته تا پیکان‪ ،‬با نگاهی منیف ارز یایب شوند‪ .‬دیگر نه پیکان‬ ‫قو‌شوق توجه می‌کردند‪ .‬فضای‬ ‫نشان توسعه به‌حساب می‌آمد و نه رسانه‌ها به خرده‌فرهنگ پیکان‌سواران با ذو ‌‬ ‫ن‬ ‫نفس تکنولوژی و ماشی بود و این‬ ‫رسانه‌ای در آستانه‌ی انقالب مشحون از نقدهای ماهوی و بنیادین نسبت به ِ‬ ‫پیکان را به‌عنوان مسبل توسعه‌ی تکنولوژ یک دهه‌ی آخر حکومت هپلوی یب‌نصیب نگذاشت‪.‬‬ ‫انقالب که پیروز شد‪ ،‬پیکان وضعیت متناقض غم‌باری را جتربه کرد؛ از سویی در حلظه‌های خطیر انقالب مهراه و‬ ‫مهپای انقالبیان بود و آن‌ها چراغ‌هایش را به خوشحایل ن‬ ‫رفت شاه روشن می‌کردند و در کنارش به نشانه‌ی پیروزی‬ ‫دو انگشت خود را باال می‌آوردند‪ ،‬و از سوی دیگر امیاژ پیکان مهچنان یادآور ارزش‌های دوران گذشته و صنایع‬ ‫وابسته‌ی زمان شاه دانسته می‌شد‪ .‬مهچنان که امرا و وزرای دوران هپلوی اعدام یا حمبوس شده‪ ،‬حال نزاری‬ ‫پیدا کرده بودند‪ ،‬پیکان نیز حال نزاری داشت‪ .‬پس‌ازآنکه در دو سال انهتایی حکومت هپلوی‪ ،‬تولید پیکان حتت‬ ‫تأثیر نقد صنعت مونتاژ اتومبیل قرار گرفته بود‪ ،‬پس از پیروزی انقالب نیز به‌نظر می‌رسید دیگر جایی برای پیکان‬ ‫نباشد‪ .‬نو یسنده‌ی «سپید و سیاه» یادداشت خود با عنوان «صنعت اتومبیل‌سازی در ایران نابود می‌شود؟» را‬ ‫با این مجالت آغاز کرده بود‪« :‬صنعت اتومبیل ایران در چه حال است؟ مهان صنعت مونتاژ را می‌گو یمی‪ .‬صنعیت‬ ‫ً‬ ‫که به‌هرحال میلیاردها تومان پول صرف آن شده و هزارها کارگر در آن به‌کار اشتغال دارند‪ .‬معموال در ایران مردم‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫بدبی‌تر‪ .‬وقیت‌که صحبت از صنعت اتومبیل‬ ‫بدبی هستند و نسبت به صنعت مونتاژ اتومبیل‬ ‫نسبت به صنعت‬ ‫به‌میان می‌آید‪ ،‬مهه به‌یاد خیابان‌های پر از اتومبیل و ترافیک عصباین‌کننده‌ی شهر و سوءاستفاده‌های بعیض از‬ ‫سازندگان و صاحبان کارخانه‌های اتومبیل‌سازی می‌افتند‪( ».‬سپید و سیاه‪ 18 ،‬خرداد ‪ .)8 :1358‬این نگاه منیف‬ ‫ً‬ ‫در کنار تأثیری که اجرای منایش «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال» در نزد افکار عمومی به‌جای گذاشته بود‪ ،‬عمال‬ ‫تولید پیکان را تا نزدیکی توقف کامل ن‬ ‫پایی آورد‪« :‬پیکان که در گذشته تولید روزانه‌ی آن به ‪ 550‬دستگاه رسیده و‬ ‫قرار بود در سال ‪ 1359‬به روزانه ‪ 1500‬دستگاه برسد‪ ،‬اکنون به ‪ 250‬دستگاه [در روز] رسیده و آن هم گفته می‌شود‬ ‫فقط وسایل موجود برای حدود ‪ 25000‬دستگاه اتومبیل دیگر موجود است که پس از مصرف شدن این وسایل‪،‬‬ ‫ممکن است کارخانه به‌کیل از کار مباند» (مهان‌جا)‪ .‬کاهش فراگیر ظرفیت تولیدی صنایع گوناگون کشور را حممد‬ ‫ل درصد‬ ‫مولوی‪ ،‬رئیس‌کل بانک مرکزی‪ ،‬نیز اعالم کرد‪ .‬به گفته‌ی وی‪ ،‬صنایع کشور در اواخر خرداد ‪ 1358‬فقط با چه ‌‬ ‫ظرفیت خود فعالیت می‌کرد (بامداد‪ 24 ،‬خرداد ‪ .)1 :1358‬در صنعت اتومبیل‪ ،‬نه‌فقط کارخانه‌ی ایران‌ناسیونال و خط‬ ‫تولید پیکان با مشکل روبه‌رو شده بود‪ ،‬صنایع امقاری ایران‌ناسیونال نیز با مشکل‌های متعدد رویاروی بود ‌‪ .‬کارخانه‌ی‬ ‫الستیک‌سازی ناسیونال که تولیدکننده‌ی عمده‌ی الستیک داخیل بود‪ ،‬اعالم کرد به‌دلیل ترخیص نکردن مواد اولیه و‬ ‫اعتصاب کارمندان گمرک پنجاه درصد از ظرفیت تولیدش کاسته شده است (مهان‪ .)2 :‬در ن‬ ‫مهی اثنا‪ ،‬خبر لغو قرارداد‬ ‫ساخت پژو در ایران و توقف مذاکرات تولید شورلت‪ ،‬بیوک و کادیال ک در ایران اعالم شد‪ .‬به‌سرعت پس از انقالب‪،‬‬ ‫ن‬ ‫پیشی داد‪.‬‬ ‫رؤیای میل شدن صنعت اتومبیل‌سازی جای خود را به تقال برای هبره‌برداری حداقیل از صنعت مونتاژی‬ ‫در وضعییت که سایر شرکت‌های معظم اتومبیل‌سازی از ایران بیرون رفتند‪ ،‬فقط پیکان بود که بایق ماند؛ نه با زر ق‌وبرق‬ ‫و تبلیغات دلربایش که آرامش و اعتمادبه‌نفس را وعده می‌داد‪ ،‬بل در وضعییت که خود به آینده‌اش اطمینان خاطری‬ ‫نداشت‪.‬‬ ‫چند ماه بعد وضعیت بدتر شد‪ .‬پیش از آغاز جنگ و فراگیری سیاست‌های کو پین‪ ،‬پیکان با حمدودیت‌های‬ ‫گسترده‌ای در عرضه روبه‌رو شد‪ .‬هم‌زمان با اعمال حمدودیت در فروش پیکان‪ ،‬در کنفرانس خبری مدیران جدید‬ ‫کارخانه‌های ایران‌ناسیونال که پس از مصادره‌ی این جمموعه جایگزین برادران خیامی شده بودند‪ ،‬خبر گران‌تر‬ ‫شدن پیکان به مردم اعالم شد‪ .‬این افزایش قیمت که از ‪ 26‬اردیهبشت ‪ 1359‬اعمال شد‪ ،‬قیمت فروش پیکان‬ ‫دولوکس را به ‪ 56‬هزار تومان و پیکان ساده را به ‪ 48‬هزار و ‪ 550‬تومان رساند (مهان‌)‪ .‬این قیمت در مقایسه با‬

‫‪104‬‬

‫قیمت متام‌شده‌ی پیکان در سال ‪ 1355‬بیش از دو برابر بود و در مقایسه با قیمت فروش در اوایل سال ‪ 1358‬بیش از دوازده‬ ‫هزار تومان افزایش داشت‪ .‬مدیران ایران‌ناسیونال مواردی مهچون نوسان‌های نرخ ارز‪ ،‬افزایش ماهانه‌ی شش درصدی قیمت‬ ‫آنه در این کنفرانس خبری به‌مراتب مهم‌تر‬ ‫کاالهای اولیه و تغییر در نرخ دستمزدها را از دالیل این افزایش شدید عنوان کردند‪ .‬اما چ‬ ‫از افزایش قیمت پیکان بود‪ ،‬اعمال سیاست‌های حمدودکننده‌ی توز یعی بود‪ .‬پیکان دیگر اتومبییل برای راحیت و آرامش و تقو یت‬ ‫ً‬ ‫فردیت نبود‪ ،‬بلکه در دوران جدید باید پذیرای حمدودیت‌ها می‌شد‪« :‬اتومبیل به کساین فروخته می‌شود که واقعا نیاز داشته باشند‬ ‫ً‬ ‫و به هر خانواده بیش از یک اتومبیل فروخته منی‌شود و خریدار تا دو سال حق فروش خنواهد داشت‪ .‬ضمنا متقایض نباید از‬ ‫سال ‪ 1355‬به این طرف از ایران‌ناسیونال اتومبیل گرفته باشد‪ .‬بدهیی است صورت متقاضیان و افرادی که اتومبیل گرفته‌اند در‬ ‫کامپیوتر کارخانه وجود دارد که هیچ‌کس منی‌تواند ادعایی داشته باشد» (مهان)‪ .‬ایران‌ناسیونایل که زماین دلبری می‌کرد و پیکان‬ ‫را از میان کیک بزک شده‌ای بیرون می‌آورد‪ ،‬حاال هتدید می‌کرد و برای در اختیار قرار دادن پیکان شرط می‌گذاشت‪ .‬کلیدواژه‌ی‬ ‫جدید پیکان نه «پیروزمندی» که «نیازمندی» بود‪ .‬پیکان قرار بود نه وسیله‌ی لذت‪ ،‬غرور‪ ،‬تفریح و متایزطلیب که عصای دست‬ ‫و برآورنده‌ی نیازهای عصری دشوار باشد‪ .‬پیکاین گران‌تر و با حتمیل شروطی که فقط مربوط به حلظه‌ی حتو یل اتومبیل منی‌شد‪،‬‬ ‫بلکه قرار بود تا دو سال پس‌ازآن نیز تسری یابد‪ .‬دیگر تنوع‌طلیب معنایی نداشت‪ ،‬چرا که اگر به هر دلییل پیکان خود را از دست‬ ‫می‌دادید‪ ،‬معلوم نبود به‌آساین و سرعت بتوانید جایگزیین بیابید‪ .‬وضعیت تا جایی پیش رفت که واگذاری پیکان به مردم‬ ‫انام می‌پذیرفت که در مطبوعات سراسری منتشر می‌شد و دارای‬ ‫عادی و واحدهای تولیدی و صنعیت بر اساس تمکیل فرم‌هایی ج‬ ‫بندهای متعدد ناظر بر شرایط خاص واگذاری بود‪.‬‬ ‫ً‬ ‫عمال به یگانه امکان خودرودار شدن تبدیل شده بود و دیگر مانند سابق رؤ یای فراتر ن‬ ‫رفت از‬ ‫در اواسط دهه‌ی شصت‪ ،‬پیکان‬ ‫خود را تشو یق منی‌کرد‪ .‬پیکان خود به‌غایت اتومبیل‌دار شدن تبدیل شده بود و خود را از دسترس جامعه دور نگاه می‌داشت‪.‬‬ ‫دسترس‌ناپذیری پیکان را باید مناد دسترس‌ناپذیر شدن سایر متعلقات زندگی روزمره در دهه‌ی شصت دید‪ .‬اگر پیکان در دهه‌ی‬ ‫ن‬ ‫داشت قدرت تغییر و جابه‌جایی از مکاین به مکان دیگر بود‪ ،‬اینک باید به‌سان مناد تنگدسیت و‬ ‫پنجاه مناد حرکت‪ ،‬اراده و‬ ‫دشواری زندگی عادی مردم دیده می‌شد؛ گو یا ناگهان متام زر ق‌وبرق‌ها و اثر هاله‌ای که دور آن کشیده شده بود رنگ‌باخته و‬ ‫به اتومبییل ساده و معمویل بدل شده است‪ .‬آن هیاهویی که در دهه‌ی پنجاه با امکانات و تز یینایت که در خود هناده بود جای‬ ‫پیشی پیشرفت‪ ،‬تریق و جلو ن‬ ‫ن‬ ‫رفت از غرب را القا می‌کرد و هیاهوی‬ ‫خود را به شکل دیگری از هیاهو‌ی انقالیب داده بود‪ .‬هیاهوی‬ ‫بعدی بر انقالیب بودن‪ ،‬ساده‌ز یست بودن‪ ،‬خودبسنده بودن و جدا کردن راه خود از غرب اشاره داشت‪ .‬هر دو نوع هیاهو با‬ ‫ایدئولوژی زمانه‌ی خود سازگار بودند‪ .‬در یکی پیکان نوعی زندگی غر یب‌شده را تداعی می‌کرد و در دیگری (بعد از انقالب)‬ ‫دوری از غرب و بازگشت به خود‪ .‬اگر به سال‌های شصت برگردمی می‌بینمی که بیش از آنکه اتومبیل باعث متایز شود‪ ،‬پیکان بر‬ ‫مجع‌گرایی‪ ،‬خانواده‌گرایی و یکدست شدن تأ کید دارد‪ .‬به مهان میزان که اتومبیل‌های مردم یکدست می‌شد‪ ،‬زندگی روزمره‌ی مردم‬ ‫نیز یکدسیت را جتربه می‌کرد‪ .‬به مهان اندازه که صنعت مونتاژ ایران‌خودرو که اکنون نامی متفاوت پیدا کرده بود‪ ،‬در قالب شرکیت‬ ‫دولیت پیکان را به شکیل یب‌کیفیت‌تر از قبل تکثیر و کیپ می‌کرد‪ ،‬زندگی روزمره‌ی مردم نیز درگیر ن‬ ‫مهی تکرار و مالل نایش از کیفیت‬ ‫ن‬ ‫پایی سطح زندگی شده بود‪ .‬شاید به تعبیری بتوان گفت که زندگی پیکان به‌مثابه‌ی اتومبیل هرچه به جلوتر می‌رفت‪ ،‬زندگی مردم‬

‫را بیش‌از پیش پیکاین‌تر می‌کرد؛ یعین زندگی‌ای مهراه با تکرار‪ ،‬تزلزل و یب‌اصالیت!*‬ ‫منابع‪:‬‬ ‫اطالعات‪« ،‬اتومبیل‪ ،‬عشق من؟»‪ 21 ،‬دی ‪.1350‬‬‫اطالعات‪ 27 ،‬دی ‪.1350‬‬‫ایران ترافیک‪ ،‬ش ‪.1349 ،7‬‬‫ایران ترافیک‪ ،‬ش ‪.1348 ،6‬‬‫بامداد‪ 24 ،‬خرداد ‪.1358‬‬‫رستاخیز‪ ،‬و یژه‌نامه‌ی ایران‌ناسیونال‪ 26 ،‬اردیهبشت ‪.1355‬‬‫رستاخیز‪ 29 ،‬مرداد ‪.1356‬‬‫سپید و سیاه‪ 18 ،‬خرداد ‪.1358‬‬‫‪-‬کهیان‪ 23 ،‬خرداد ‪.1356‬‬

‫‪105‬‬

‫تبر یز‪ | 1393 ،‬عکس از سینا شیری‬ ‫‪106‬‬

107

‫یکان ݣ ِ ݣݣا ِنقالیب‬ ‫پ‬ ‫ِ ِ‬

‫پیکان در عکس‌های هبمن جالیل و رعنا جوادی‬ ‫یونس یونسیان‬

‫چيزي در «پيكان» وجود دارد كه آن را تا پاى حادثه‌ها كشانده است‪ ،‬از مجع‌های خانوادگى و تبلیغ‌های تلو يز يوىن‬ ‫دهه‌ی چهل تا مهراه ژست‌های باز يگران و خوانندگان دهه‌ی پنجاه‪ ،‬از جشن تولدهايش كه رسم جمالت و‬ ‫رسانه‌ها شده بود تا تبدیل‌شدنش به خودروى مىل و وارد شدنش به سياست و جامعه‪ .‬خودروىي كه روزگارى‬ ‫عجيب با «بومرنگ»‬ ‫عزيز بومى و هم قبيله‌ی يك ملت بود و مهه می‌دانند كه خاطرات و يادها چه شباهت‬ ‫ي‬ ‫مدت با سرعت و جديت بيشتري به‬ ‫دارند‪ ،‬هرچه با قدرت و شدت بيشتري از خودمان دورشان می‌کنمی‪ ،‬پس از ي‬ ‫مست ما برمی‌گردند‪ .‬عکس‌هایی از حضور پيكان در انقالب ايران از نگاه هبمن جالىل و رعنا جوادى‪ .‬مرورى بر‬ ‫خاطرات پيكان از سال ‪ 1346‬تا ‪ ،1396‬سوارى عاشقانه‌ای در ذهن خيابان‪ ،‬به هبانه‌ی اين تصاو ير تكرارنشدىن‪.‬‬ ‫اياد‬ ‫در مطالعات فرهنگی مفهوم «بریکوال ژ» به فرآیندهاى و یژه‌ای گفته می‌شود که با نوعى كوال ژسازى و ج‬ ‫هو یت‌های چندپاره و چهل‌تکه مهراه هستند‪ ،‬امكان و فرصىت كه به‌‌واسطه‌ی آن‪ ،‬افراد جامعه به‌سراغ استفاده‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها‪ ،‬اشيا و چيزهایی از میان طبقات گوناگون اجتماعی می‌روند و هو یت‌های جدید فرهنگی و‬ ‫از قطعات‪،‬‬ ‫سياىس خلق می‌کنند‪ .‬ازاین‌رو‪ ،‬پیکان در سهپر و منشور ز يسىت ايرانيان چيزى از بريكوال ژ با خود دارد‪ ،‬خودروىي‬ ‫كه با فرهنگ‪ ،‬عناصر اجتماعى و تار يخى‪ ،‬اشيا و نشانه‌های متكثر فردى و مجعى درهم‌‌آمیخته شده است و با هر‬ ‫اهندام و انقراىض دوباره با مهان قيافه‪ ،‬اما با صورت‌بندی و جوهر تازه‌ای‪ ،‬از نو زاده می‌شود؛ شبي ‌ه ايزدان ناميراى‬ ‫اسطوره‌های كهن كه از شربت جاودانگى نوشیده‌اند‪ ،‬مثل ققنوس كه از خاكسترش دوباره سر برمی‌آورد‪ .‬پيكان‬ ‫ن‬ ‫ماشي‪ ،‬تركيب‬ ‫در جاده‌ای پنجاه‌ساله‪ ،‬فراتر از خود راه رفته است‪ .‬مسير «شدن» را طی کرده است‪ .‬چيزى وراى‬ ‫ن‬ ‫ماشي‪ ،‬شايد «بريكوال ژ خاطرات ايراىن»‪ .‬چيزى در پيكان هست كه هنوز غمگنانه‬ ‫«سايبورگ»‌وارى از انسان و‬ ‫يخ‬ ‫بخ‬ ‫متام نشده است؛ اما شادتر ين ش اين عکس‌ها مهان شوخي مهيشه‌ی انسان و تار يخ است‪ ،‬تار ي كه‬ ‫عكس كه در‬ ‫سوژه‌هایش را در عکس‌های شلوغ و دست‌مجعي با قد راست و چشمان «باز بسته» شكار می‌کند‪،‬‬ ‫ي‬ ‫يخ‬ ‫آن مهه می‌خندند‪ ،‬شادان‌اند‪ ،‬پياده و سواره شعار می‌دهند‪ ،‬بوق می‌زنند و با چشمان باز بسته به مقطع تار ي‬ ‫مهمان و دعوت حضور دارد‪ .‬زمستان سال‬ ‫خودشان نگاه می‌کنند‪ .‬در اين عکس‌ها براي من چيزي شبيه يك‬ ‫ي‬ ‫‪1357‬در هتران و شعارهاى «مرگ بر شاه»‪« ،‬شاه رفت»‪ ،‬سنگر‪ ،‬گل‪ ،‬گلوله‪ ،‬پيكان‪ ،‬ميدان‪ ،‬کامیو ن‌های ارتش‪،‬‬ ‫کرکره‌های بسته‪ ،‬زاو یه‌ای آشنا از يك خيابان‪ ،‬شهر و خیاباین در انتظار انقالب‪ ،‬ر يخ ن‬ ‫ت مردم به خیابان‌ها‪ ،‬حضور‬ ‫تانک‌ها‪ ،‬پیکان‌ها‪ ،‬شعارها‪ ،‬صداها‪ ،‬دست‌ها‪ ،‬دهان‌ها‪ ،‬نگاه‌ها و ديوارها‪.‬‬

‫‪108‬‬

‫‪-1‬‬

‫‪-۲‬‬

‫‪-۳‬‬

‫فردوس در آغاز دهه‌ی پنجاه با‬ ‫فردوس سال‪ ،1357‬از تصو ير ميدان‬ ‫ضلع جنوىب ميدان‬ ‫ي‬ ‫ي‬ ‫خيابان نوشابه‌ی كاناد‌ا دراي كه در آن هفت مشايل از قومیت‌های‬ ‫نشانه‌هایی از تبليغات‬ ‫ي‬ ‫ن‬ ‫متفاوت در حال نوشيدن از يك نوشابه با هفت ين بودند و داروخانه‌ی رامي تا مشايل‬ ‫انقال یب‌اش با ساختمان هتل ر يتز در پس‌زمینه‌اش در پايان اين دهه‪ .‬مردي با قامت راست‪،‬‬ ‫ن‬ ‫دوربي نشان می‌دهد‪ ،‬اسكناىس كه‬ ‫کت‌وشلوار اتوكشيده و با یقه‌ی خرگوىش يك اسكناس به‬ ‫جاى سر شاه را از داخلش درآورده‌اند‪ ،‬به عبارىت سوراخش کرده‌اند‪ ،‬حركىت كه آن روزها براى‬ ‫خودش به يك پو يش اجتماعى تبديل شده بود و اسکناس‌های بسيارى در روزهاى انقالب‬ ‫سوراخ شدند و از ميان حفره‌هایشان انقالب بود كه چون رودى خروشان می‌جوشید‪ .‬مردى‬ ‫نشسته بر ن‬ ‫زمي و پوسترى در دست دارد كه آن مشايل معروف امام مخيىن را نشان می‌دهد‪،‬‬ ‫ن‬ ‫مهچنی روزنامه‌ای دارد كه درشت‌تر ین فونت و تيتر «شاه رفت» را زده است‪ .‬پيكان دور ميدان‬ ‫ن‬ ‫ماشي و‬ ‫بوق می‌زند و مسافرانش عالمت پيروزى را نشان می‌دهند‪ ،‬با مچداىن روى باربند‬ ‫ترانه‌ای براى يك خيابان‪.‬‬ ‫زنان و مردان در خيابان راه می‌روند‪ ،‬شبيه رژه شده است و هر تازه‌واردی هم یک‌باره به‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها و موتورهاى‬ ‫مغناطيس اين مجاعت خروشان و انقالىب جذب می‌شود‪ .‬در اين ميان‪،‬‬ ‫آهىن از كشش عظمي آهن‌رباى انقالب در امان نيستند‪ ،‬به مجاعت انسان‌ها پیوسته‌اند و‬ ‫‌شناخت در حوزه‌ی‬ ‫روانشناس ادراكي و دانش‬ ‫دارند نقش تار خیی‌شان را بازى می‌کنند‪ .‬در‬ ‫ي‬ ‫ي‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها‪ ،‬ربات‌ها و‬ ‫هوش مصنوعي‪ ،‬اثر تاماگوچي به احساس وابستگي و ميل شديد به‬ ‫عوامل نرم‌افزاری گفته می‌شود‪ .‬گونه‌ای از تعلق‌خاطر به چيزهاي جمازي و احساس نوستالژ يك‬ ‫ن‬ ‫ماشي و بخ ش‌هایش‪ .‬بر اساس مشاهدات و حتقيقات اجتماعي مهواره ميل و احساس‬ ‫به‬ ‫ن‬ ‫اسرارآميزي در انسان وجود دارد كه باعث وابستگی به ماشی‌ها‪ ،‬موتورها‪ ،‬ربات‌ها و موجودات‬ ‫اياد احساس نوستالژيك به چیزهای فاقد احساس و ربات‌وار‬ ‫مكانيكى است و عامل ج‬ ‫می‌شود‪ .‬دو مرد در كنار پیکان ایستاده‌اند‪ ،‬از صندوق عقبش استفاده می‌کنند‪ ،‬براى نوشتن‬ ‫شعارها و توصیه‌های انقالىب که در سنگرها به ز یردسیت تبدیل شده است‪.‬‬ ‫نارنى در كنار خيابان و امتداد فروشگاه‌های قدميي در هتران است؛ گذشته‬ ‫پيكان تاکیس‌ای ج‬ ‫مهواره بازگشت‌ناپذیر‪ ،‬ازدست‌رفته و گمشده ب ‌ه نظر می‌رسد‪ ،‬گویی متام شده است‪ ،‬هيچ راهي‬ ‫بخش از رخدادهايش وجود ندارد‪ ،‬خاطرات و يادگارها‬ ‫براي بازگشت يا تغيير کوچک‌ترین‬ ‫ي‬ ‫خاطرات كه فر یب‌های‬ ‫بازمناي می‌كنند‪،‬‬ ‫مهيشه چهره‌ای ز يبا‪ ،‬ایدئال و بت‌واره از زمان گذشته را‬ ‫ي‬ ‫ي‬ ‫ساختار ذهن كهن انسان هستند‪ .‬انسان و زمان مهواره حمكوم به حركت خطي و یب‌بازگشت‬ ‫زمان هستند‪ ،‬اما تالش براى درك آن عصاره و حقيقت موجود در ثانیه‌های تار يخى ناممكن‬ ‫است‪ .‬مردم در كنار پیاده‌رو جتمع کرده‌اند‪ .‬رديف مغازه‌های معروف خيابان از بوتيك شرون گرفته‬ ‫تا ستارگان‪ ،‬جهان و فروشگاه دونبش باگزباىن‪.‬‬

‫‪109‬‬

‫هتران‪ | ۱۳۵۷ ،‬عکس از هبمن جالیل‬ ‫‪110‬‬

111

‫هتران‪ | ۱۳۵۷ ،‬عکس از رعنا جوادی‬

‫‪112‬‬

‫هتران‪ | ۱۳۵۷ ،‬عکس از رعنا جوادی‬

‫هتران‪ | ۱۳۵۷ ،‬عکس از رعنا جوادی‬

‫هتران‪ | ۱۳۵۷ ،‬عکس از هبمن جالیل‬

‫‪113‬‬

‫‪-۴‬‬

‫مناىي از ضلع مشاىل و غرىب ميدان فردوىس و ساختمان هتل ر يتز در روزهاى انقالب؛ پيكان‬ ‫جوانان با ر ينگ‌هاى معروفش در اثر فشار مجعيت متوقف شده است‪ ،‬مردم با حرارت و الهتاب‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫پيوست به مراسم شادى انقالب تشو يق می‌کنند‪،‬‬ ‫ماشی‌ها را به بوق زدن و‬ ‫شعار می‌دهند و‬ ‫ن‬ ‫عده‌ای شاخه‌های گل به دست دارند و به رانندگان و مسافران ماشی‌ها هديه می‌دهند‪ .‬در‬ ‫اين ميان‪ ،‬دخترى در مركز عكس انگار عصاره‌ی حلظه را فرياد می‌زند‪ ،‬دهانش هنوز باز است‬ ‫و صدايش را می‌توان شنيد‪ ،‬شبيه مردها لباس پوشيده است‪ ،‬با موهاىي كوتاه و يك كت گشاد‬ ‫روى شلوار و بافتش‪ ،‬با شال‌گردین كه قصه‌ی سوز و سرماى زمستان را فاش می‌کند‪ .‬گل در‬ ‫دستش به موازات تابلوى هتل ر يتز است‪ ،‬هتىل که در اوایل دهه‌ی بیست در مشال غریب میدان‬ ‫فردویس ساخته و افتتاح شد‪ ،‬از وقایع مهم و رخدادهاى تاريخى اين ساختمان می‌توان به حمل‬ ‫ن‬ ‫استالی برای کنفرانس هتران در سال ‪ 1322‬اشاره كرد‪ .‬متأسفانه‪،‬‬ ‫سکونت چرچیل‪ ،‬روزولت و‬ ‫این هتل بعدها ختر یب شد و در حمل آن فروشگاه حوله‌ی برق المع دایر گردید‪.‬‬

‫‪-۵‬‬

‫ن‬ ‫سنگي زمستان سال ‪1357‬در هتران و حركت دسته‌مجعی عده‌ای در يك خيابان فرعى با‬ ‫برف‬ ‫ن‬ ‫شعار «مرگ بر شاه» و در حال پيوست به در ياى خروشان انقالب در خیابان‌های اصىل‪ .‬بايد‬ ‫يكي از خیابان‌های حواىل ميدان انقالب باشد‪ ،‬با ن‬ ‫زمي خيس و یخ‌زده‪ ،‬فضاي سرد و هجوم‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها و پيكان و ژ يان‪ .‬مردمى كه بيرون زده‌اند‬ ‫صداى عابران و قدم‌های تندشان‪ ،‬سكون‬ ‫و روى ديوار از تركيدگى لوله نوشته‌اند‪ .‬اين تصو ير و فضاى عجيبش شبیه‌ترین چيز به انسان‬ ‫است‪ ،‬شبیه‌تر ین چيز به بيرو ن‌بودگى‪ ،‬بیرون‌‌زدگی و بيرو ن‌ماندگى ابدى هر انسان از حلظه‌ی‬ ‫حال‪ ،‬مثل تبعيدى خن ن‬ ‫ستي‪ ،‬آدميزاده‌اى كه مهيشه چيزى از او بيرون می‌ماند‪.‬‬

‫‪-۶‬‬

‫از گذشته‌ی استمراري تا حال كامل‪ :‬خرابه‌ها و و يرانه‌ها شباهت ز يادي با جان و روان انسان‬ ‫انسان درهنايت با خرابه‌ها و و يرانه‌هاى جهان خلوت خواهد كرد‪ .‬پيكان كنار جوى‬ ‫دارند‪ .‬هر‬ ‫ي‬ ‫خ‬ ‫آب خيابان گو يا تر يب شده است‪ .‬شيشه‌هاى خرد شده‪ ،‬بدنه‌ی فرورفته و تصادىف و شلوغى‬ ‫خيابان‪ .‬اما نوشته‌ها و شعارهاى روى بدنه‌ی پيكان‪ ،‬نكته‌ی عجيب و منحصربه‌فرد اين‬ ‫عكس است‪ .‬مثل ختته‌سياه كالس درس هركس چيزي نوشته است‪ .‬صحبت از قانون اساىس‬ ‫و حنوه‌ی اجراى آن است‪ .‬روى در مست راننده هم نوشته‌اند‪ ،‬پيش‌به‌سوى متدن بزرگ‪ .‬آن‌سوى‬ ‫خيابان «لوان تور» و منايندگی‌هاى ساعت امگا و تيسوت‪ .‬شايد روح انسان چيزي از جنس‬ ‫ن‬ ‫مهي خرابات و و يرانه‌ها باشد‪ ،‬روحي كه زاده‌ی تالش انسان براي فرار از خرابات جهان‪،‬‬ ‫نيست است‪ .‬مقاطعي از تار يخ هستند كه بوي انقالب‪ ،‬شورش‪ ،‬و يرانه‪ ،‬دود و‬ ‫و يران‌زدگي‌ها و‬ ‫ي‬ ‫ن‬ ‫فراموش»‬ ‫ميل دوباره ساخت و طعم آزادى مي‌دهند‪ ،‬كه مردمانش در حال خوردن «گل‌هاي‬ ‫ي‬ ‫مردمان كه از «گذشته‌ی استمراري»شان تا «حال كامل»‌شان يك «پيكان اسقاطى»‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫ي‬ ‫فاصله است؛ پيكاىن كه به يك متدن بزرگ دهن‌كجى مى‌كند‪.‬‬ ‫‪114‬‬

‫*‬

‫عکس از رعنا جوادی | ‪۱۳۵۷‬‬

‫‪115‬‬

‫ݚ‬ ‫ݪ‬ ‫ِ‬ ‫ندگݡى‬ ‫ز‬ ‫به‬ ‫شق‬ ‫ع‬ ‫ݬ‬ ‫ݩ ݦ ݬِ ݬِ‬

‫ݦ‬ ‫ٰ‬ ‫ى‬ ‫کا ݤ‬ ‫آم ݣ ݣرىݫ ݔ ݬݔ ݪݤ‬

‫ترانه یلدا‬

‫‪116‬‬

‫****‬ ‫****‬ ‫****‬

‫داستان عشق به آمریکا و سبک زندگی آمریکایی در دهه‌های چهل و پنجاه فقط به ایران و‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌سواری بودند‪ .‬متام جهان‬ ‫بلوجی و‬ ‫ایراین‌ها خمت منی‌شد‪ .‬مهه‌ی دنیا عشق کوکاکوال و‬ ‫سوم و حیت ارو پایی‌ها این چیزها را نشانه‌ی مدرنیته می‌دانستند و دوست داشتند مثل جیمز‬ ‫دین و ناتایل وود در اتومبیل‌های بزرگ روباز بنشینند و باد در موهایشان بیفتد؛ این ژست‌ها را‬ ‫هم از فیلم‌های هالیوود یاد می‌گرفتند‪ .‬مردم سینماروی ایران‪ ،‬در سال‌های ‪ ،۱۳۴۰‬از فیلم‌های‬ ‫ایتالیایی و فرانسوی هم البته بدشان منی‌آمد‪ .‬انگلییس‌ها تازه بیتل‌ها را کشف کرده بودند و‬ ‫موسییق پاپ‪ ،‬عالوه بر هنر پاپ‪ 1،‬بر کلیه‌ی صحنه‌های هنری جهان تسلط داشت‪ .‬دولت‌مردان‬ ‫هم پیکان سوار می‌‌شدند تا خودروی میل را تبلیغ کنند‪ .‬قرار بود شعار «هر ایراین یک پیکان»‬ ‫به حتقق بپیوندد‪.‬‬ ‫ً‬ ‫در دوران نوجواین ما‪ ،‬هتران هم می‌خواست شهری ظاهرا مدرن باشد‪ .‬خامن‌هایی که وارد اجتماع‬ ‫‌شده بودن ‌د پاشنه صناری می‌پوشیدند با کت‌ودامن‌های تنگ و کوتاه؛ جوانان با شلوارهای‬ ‫پاچه‌گشاد موهایشان را بلند می‌کردند و از سینما و تئاتر و ورزش و تفرحیات کالیفرنیایی خوششان‬ ‫می‌آمد‪ .‬پسرها و دخترها‪ ،‬جداگانه‪ ،‬گروه‌های دوستانه داشتند و فرهنگ حمجوب ایراین حیت ن‬ ‫بی‬ ‫طبقات مدر ن‌تر رواج داشت‪ .‬بازار مهبرگر و پیتزا هم داشت تازه گرم می‌شد‪ .‬دولت و جملس هم‬ ‫دنبال مدرنیزاسیون جامعه و شهرها بودند‪.‬‬ ‫شهر هتران مدین‌تر از امروزش بود و با مجعیت کمتر و مشکالت کمتر داشت توسعه می‌یافت‪ ،‬در‬ ‫حمور اصیل مشایل‪-‬جنویب خود از جتریش تا شوش‪ .‬البته‪ ،‬شهرک‌هایی‪ ،‬در گوشه‌وکنار‪ ،‬به‌تدر یج‪،‬‬ ‫ساخته می‌شدند؛ مانند شهرک لو یزان برای ارتیش‌ها‪ ،‬نیروی هوایی در خیابان دماوند‪ ،‬شهرک‬ ‫اکباتان در غرب و شهرک غرب برای طبقه‌ی متوسط که مرفه‌تر بودند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫مهی ن‬ ‫ن‬ ‫حی بود که طرح جامع هتران را و یکتور گروئن هتیه کرد‪ ،‬او مهچنی طرح جامع‬ ‫در‬ ‫‌آنلس را هتیه کرده بود‪ .‬با عبدالعزیز فرمانفرمائیان و شرکت بزرگ مهندیس او‪ ،‬به‌طور‬ ‫لس ج‬ ‫خ‬ ‫مشترک‪ ،‬روی پروژه‌ی هتران کار کردند و طرحی ر یتند که استخوان‌بندی هتران را برای مهیشه‬ ‫ن‬ ‫معی کرد‪ .‬این طرح که از غرب تا شرق هتران آن روز‪ ،‬هکتارها ارایض بایر و حدود سیصد‬ ‫روستای اطراف هتران را در برمی‌گرفت‪ ،‬ساختاری داشت که با بزرگراه‌های اصیل هتران روی‬ ‫نقشه‌ی طرح نشان داده می‌شد‪ .‬این بزرگراه‌ها‪ ،‬تا ن‬ ‫مهی امروز‪ ،‬دارند تمکیل می‌شوند و مهان‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های‬ ‫ماشی‌سواری هنوز هم در فرهنگ متام هتراین‌ها وجود دارد‪ .‬مهه عاشق‬ ‫متایل به‬ ‫ن‬ ‫خوشگل‌اند و دولت هم که دامئ ماشی تولید می‌کند و می‌فروشد‪ .‬چه کنمی که در این شهر شلوغ‬ ‫ُ‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫‌سرنشی سم است و ترافیکی که جلو منی‌رود‪ ،‬کشنده!‬ ‫ماشی‌های تک‬ ‫دود این‬

‫*‬

‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫‪Pop Art.۱‬‬ ‫‪117‬‬

‫بندر‌عباس‪ | 1395 ،‬عکس از امیر عبدیل‌زاده‬ ‫‪118‬‬

119

‫خودرو‬ ‫ݚ‬ ‫ݚ‬ ‫َ‬ ‫حر ِ ݪ ݪݭݭݤ‬ ‫مي خصوص يا‬ ‫ݩ‬ ‫ُ‬ ‫عمومی‬

‫َ‬ ‫ه ِچنان در ِا هبام‬ ‫بهمن کشاورز‬ ‫ن‬ ‫چنی است‪ .‬خانه‌های متحرک چرخ‌دار جزیئ از‬ ‫خودرو خانه‌ای روی چهار چرخ است و در عامل واقع برای بعیض‌ها به‌راسیت‬ ‫زندگی برخی افراد در کشورهای خارجی است‪ .‬در ایران سابقه‌ی خودرو کمتر از سایر کشورهاست و مهه‌گیر شدن آن شاید قدمیت‬ ‫بیش از شصت تا هفتاد سال نداشته باشد؛ اما‪ ،‬به‌هرحال‪ ،‬با توجه به شعار مشهور به امید روزی که هر ایراین یک پیکان داشته‬ ‫باشد‪ ،‬خودرو جای خود را کمابیش در زندگی ما باز کرد‪ .‬اگرچه از نظر جابه‌جایی و تنفس در وضع مطلویب نیستمی‪.‬‬ ‫ن‬ ‫چنی است در چه مواردی و تا چه اندازه و با چه دستور و امری‬ ‫اینکه داخل خودرو حرمی خصویص افراد است یا خیر و اگر‬ ‫می‌توان به این حرمی خدشه وارد آورد‪ ،‬موضوعی است که طی سال‌ها مطرح بوده است و حیت به صدور تصممی‌های قضایی نیز‬ ‫ن‬ ‫قوانی موجود نیز راهگشا نیستند‪.‬‬ ‫منهتی شده است‪ ،‬اما با توجه به تعارض نظریات حیت‬ ‫بر اساس شنیده‌ها‪ ،‬پیکان حیت در زمان عرضه به بازار ایران از فناوری روز پانزده سال عقب بود؛ بنابراین‪ ،‬واضح است که اینک‬ ‫ً‬ ‫دیگر از آن صرفا به‌مثابه‌ی یک خاطره می‌توان یاد کرد؛ هرچند‪ ،‬درمقام یک مصرف‌کننده‪ ،‬معتقدم پیکان خودروی خویب بود و‬ ‫به نیازهای جامعه‌ی ما‪ ،‬در آن زمان‪ ،‬پاسخ می‌داد‪ .‬اما امروزه با توجه به حتوالت جهاین صنعت خودرو و عوامیل مانند ختریب‬ ‫الیه‌ی اوزون و انرژی‌های تکرارناپذیر و مسائیل از این قبیل صنعت خودروسازی وضعیت سابق را ندارد و ناچار باید خودروها‬

‫‪120‬‬

‫تبریز‪ | 1395 ،‬عکس از سینا شیری‬

‫ن‬ ‫درعی‌حال‪ ،‬مصرف‬ ‫به حنوی ساخته و جمهز شوند که هم پاسخگوی نیازها باشند و هم به حمیط‌ز یست لطمه‌ای وارد نکنند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫چنی نیست به حداقل میزان مصرف برسد‪ .‬ازاین‌رو‪ ،‬می‌توان گفت صنعت‬ ‫سوخت آن‌ها از انرژی‌های تکرار پذیر باشد و یا اگر‬ ‫خودروسازی‪ ،‬جز در موارد استثنایئ‪ ،‬از فناوری روز هنوز بسیار عقب است و معلوم نیست چرا کشورهایی که در ایران امکان تولید‬ ‫خودرو دارند آخر ین تکنیک‌های خود را به ما عرضه منی‌کنند؟ به نظر می‌رسد‪ ،‬کماکان‪ ،‬ن‬ ‫بی فناوری‌های موجود در خودروهای‬ ‫آنه در کشور ما به کار می‌رود فاصله‌ای وجود دارد؛ این مسئله قانو ن‌گذار ما را بر آن داشته است که در قانون محایت‬ ‫خارجی و چ‬ ‫بخ‬ ‫از مصرف‌کننده ضوابطی را بگنجاند که اگر مصرف‌کنندگان به آن واقف شوند و اجرای آن را واهند گمان می‌رود‪ ،‬در میان‌مدت‪،‬‬ ‫خودروسازان وادار به اصالح کار و نزدیک شدن به فناوری روز دنیا خواهند شد‪.‬‬ ‫هر نوع مشکیل که در خودرویی بروز کند و علت آن حنوه‌ی ساخت و اشکال در تولید باشد می‌تواند هم بر مبنای قانون محایت از‬ ‫مصرف‌کننده و هم از طر یق اجرای قانون مسئولیت مدین؛ البته‪ ،‬در مواردی که این نقص‌ها نه‌فقط در بدنه‌ی خود خودرو بروز‬ ‫کند‪ ،‬بلکه باعث بروز خسارات دیگری شود مورد پیگیری و برریس قرار گیرد و خسارت‌های احتمایل وارده مطالبه و وصول شود؛‬ ‫اما این مستلزم آن است که مردم ما از قانون محایت از مصرف‌کنندگان و ن‬ ‫مهی‌طور ضوابط قانون مسئولیت مدین‪ ،‬اگرچه به‌طور‬ ‫ن‬ ‫درعی‌حال عادت کنند که در قبال مسائیل که از رهگذر وجود ایراد و اشکال در ساختار خودروها پیش‬ ‫خمتصر‪ ،‬آ گاه شوند و‬ ‫می‌آید به سهولت نگذرند و در یپ احقاق حق و اعمال قانون باشند‪.‬‬ ‫آنا که بنده به یاد دارم‪ ،‬در امتیاز دادن به خودروهای ایراین شاید یکی‌دو خودرو هستند که امتیاز مقبویل در یافت‬ ‫به‌هرحال‪ ،‬تا ج‬ ‫می‌کنند‪ ،‬خودروهای دیگر وضع نامناسیب دارند و میزان اشکاالت موجود در آن‌ها به گونه‌ای است که هیچ تعجیب ندارد اگر افراد‬ ‫سعی می‌کنند از خودروهای ساخت خارج استفاده کنند‪ .‬با توجه به اینکه بعیض خودروها مدام سبب بروز حوادث و مشکالت‬ ‫می‌شوند به موضوع جوک و مضحکه بدل شده‌اند‪ .‬امید است ازطریف وسایل نقلیه‌ی عمومی چنان فراوان و ارزان و کارآمد و‬ ‫پاکیزه شود که مهگان مانند بیشتر نقاط دنیا ترجیح دهند که از آن‌ها استفاده کنند و ازطرف‌دیگر خودروهایی هم که به بازار عرضه‬ ‫آنا که امکان دارد نزدیک شوند‪.‬‬ ‫می‌شود به فناوری روز دنیا تا ج‬

‫*‬

‫‪121‬‬

‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ݧ‬ ‫ݧ‬ ‫ماشین‌های اندیݚ‬ ‫ٰݩ ݦ ݦ ْ ݧ ݧݩݩ ْݩ‬ ‫وارهول‬ ‫یاسمن بهرمند‬

‫ن‬ ‫کادیال ک به‌مثابه‌ی خودرویی لوکس است و کاراکتر منحصربه‌فرد‌ی در ن‬ ‫ماشی‌های آمریکایی‬ ‫بی‬ ‫دارد‪ .‬کادیال ک در طراحی ظاهری و قابلیت‌های حمرکه‌ی فین متمایز بود و عنصری جدید در‬ ‫خودروهایش عرضه کرد که موجب شد این برند ن‬ ‫بی آمریکایی‌ها معروف و پرطرفدار شود‪.‬‬ ‫اندی وارهول با درک عناصر یگانه‌ی ظاهری این خودرو و دیدن این پیشرفت که شیفته‌اش‬ ‫بود‪ ،‬آن‌ها را به تصو یر کشید‪ .‬این در چیه‌ای بود برای ورود استانداردهای طراحی کادیال ک به‬ ‫فرهنگ پاپ‪.‬‬ ‫کادیال ک با مهکاری موزه‌ی اندی وارهول منایشگاه سیار جهاین‌ای به نام «نامه‌هایی به اندی‬ ‫وارهول» برگزار کرد‪ .‬در این منایشگاه آثاری از آرشیو موز ‏ه که به‌ندرت دیده شده بودند‪ ،‬به‬ ‫منایش گذاشته شد‪ .‬آثار هنری و مکاتبات شخیص وارهول‪ ،‬به‌عالوه‌ی مهکاری هنری چندین‬ ‫فرهنگ‌ساز دنیای مدرن از آثار این منایشگاه بود‪ .‬از اهداف این منایشگاه برریس موضوعات‬ ‫اصیل اکثر کارهای وارهول مهانند حمو کردن مرز ن‬ ‫بی هنر و جتارت و رد پای شهرت بود‪ .‬نه‌تهنا‬ ‫وارهول درمقام یک آیکون آمریکایی برریس شد‪ ،‬بلکه جنبه‌هایی از شخصیت هنری وارهول‬ ‫به‌مثابه هنرمندی چندوجهی‪ ،‬حساس و بلندپرواز که در زمینه‌های دیگر هنر مانند طراحی‬ ‫پوشاک (فشن)‪ ،‬موسییق‪ ،‬چند‌رسانه‌ای‪ ،‬باز یگری و ‪ ...‬فعال بود‪ ،‬به منایش درآمد‪.‬‬

‫‪122‬‬

‫مترکز «نامه‌هایی به اندی وارهول» روی پنج نامه است‪ ،‬ازمجله نامه‌های ییوس سنت لوران‪ ،‬میک جگر‪ ،‬موزه‌ی هنرهای معاصر‪،‬‬ ‫َ‬ ‫دپارمتان آثار عمومی نیو یورک و یکی از دوست‌های مشترک وارهول با ترومن کپوت‪ ،‬که در آن‌ها فرصت نگاهی خمتصر به جتربیات‬ ‫و روابط بسیار شخیص وارهول را فراهم می‌کند‪ .‬این منایشگاه شامل پنج اثر هنری با حمور یت خودروی کادیال ک است‪ .‬این آثار‬ ‫در دوره‌های گوناگون زندگی وارهول و هر یک با استفاده از روش‌ها و با ساختارهای متفاویت درست شده‌اند‪ .‬به گفته‌ی ملودی‬ ‫یل‪ ،‬مدیر تبلیغایت کادیال ک‪« ،‬تسلط اندی وارهول روی فرهنگ پاپ به‌عنوان هنر واال‪ ،‬او را جزو یکی از مؤثرترین هنرمندهای‬ ‫ن‬ ‫مهچنی کادیال ک‬ ‫آمر یکایی قرن گذشته قرار داده است‪ ».‬از اهداف دیگر این منایشگاه منایش منحصربه‌فرد بودن اندی وارهول و‬ ‫به‌مثابه‌ی عنصر اهلام‌بخ ش فرهنگی برای کارهای مؤثر اوست‪.‬‬ ‫پاتریک مور‪ ،‬مدیر موقت موزه‌ی وارهول‪ ،‬می‌گو ید‪« :‬اندی وارهول پرتره‌ی زندگی آمریکایی را به تصو یر کشید‪ .‬مشارکت وارهول با‬ ‫ن‬ ‫چنی‬ ‫کادیال ک‪ ،‬یک آیکون آمریکایی که در کارهای وارهول منایان می‌شود‪ ،‬به نظر کار شایسته‌ای می‌آید‪ .‬ما از اینکه قسمیت از‬ ‫منایشگاهی هستمی‪ ،‬خرسندمی‪ .‬منایشگاهی که تأثیرات مهواره‌ی وارهول روی فرهنگ معاصر را از چشمان پیشگامان امروزی‬ ‫برریس می‌کند‪».‬‬

‫آثار هنری به نمایش گذاشته شده‪:‬‬

‫ن‬ ‫«ماشی» (‪ ،)1950‬هر دو اثر برای جمله‌ی «هار پرز بازار» خلق شدند‪ .‬از طرف جمله از‬ ‫ «چهار پیکر کامل مرد پوشیده» (‪ )1950‬و‬‫ن‬ ‫اندی وارهول درخواست شد که «نظر خود را در مورد پدیده‌ی ماشی‌های آمریکایی به تصو یر بکشد‪ ».‬هر دو اثر یک خودروی‬ ‫کادیال ک ‪ 1958‬کوپ ده و یل را نشان می‌دهند‪.‬‬ ‫ «کادیال ک» (‪ ،)1962‬با زغال روی کاغذ‪.‬‬‫ «هفت کادیال ک» (‪ ،)1962‬با جوهر چاپ سیلک روی پارچه‪.‬‬‫ن‬ ‫ن‬ ‫ «عالمت ورود ممنوع» (‪ ،)1986-1976‬که از چهار عکس ژالتی نقره تشکیل شده و با نخ ماشی‌دوزی شده است‪.‬‬‫ «خودروی کادیال ک» (‪ ،)1983‬که یک کوپ ده و یل الگانس را نشان می‌دهد‪.‬‬‫بدون شک‪ ،‬هرکیس که کوچک‌تر ین آشنایی با کارهای وارهول داشته باشد‪ ،‬تأثیر مستقمی فرهنگ مصرف‌گرای غریب و گسترش‬ ‫کارهای وی حول این حمور را متوجه می‌شود‪ .‬کار شاخص او را می‌توان در نقایش «کمپوت‌های سوپ کمپبل»‪ ،‬پر ینت شده‬ ‫روی یت‌شرت‪ ،‬کیف و هر چیز دیگری دید‪.‬‬

‫‪123‬‬

‫کار وارهول هنر پاپ بود‪ ،‬هنر برای هنر‪ ،‬بدون وجود داستان یا هیچ‌گونه درس اخالیق‪ .‬وارهول یک بار سبکش را این‌گونه توصیف‬ ‫کرد‪« :‬پول در آوردن هنر است و کار کردن هم‪ ،‬و کسب‌وکار خوب هبتر ین هنر است‪ ».‬به‌رغم یب‌عالقگی به هرگونه درس اخالیق‬ ‫از طرف خود هنرمند‪ ،‬منتقدان هنرهای معاصر توانسته‌اند مفاهمی معنوی و اعتبار اجتماعی به سبک وی نسبت دهند‪« .‬وارهول‬ ‫عنصر وسوسه‌انگیز روحیه‌ی فرهنگ غریب در دهه‌ی هفتاد میالدی را به تصو یر کشید‪».‬‬ ‫در ن‬ ‫مهی زمینه‪ ،‬یکی از کارهای او را که بیشتر از بقیه‪ ،‬مورد توجه هواداران اتومبیل است‪ ،‬به‌طور خالصه‪ ،‬برریس می‌کنمی‪ .‬اثر‬ ‫ً‬ ‫«هفت کادیال ک» که در سال ‪ 1962‬ساخته شده است‪ ،‬عینا هفت خودروی کادیال ک را نشان می‌دهد‪ ،‬هرچند هیچ‌یک از این‬ ‫هفت کادیال ک به‌صورت کامل در تصو یر قرار نگرفته‌اند‪ .‬با پیشروی نگاه از باال تا ن‬ ‫پایی تصو یر‪ ،‬خودروی کادیال ک به‌تدر یج‬ ‫منایان می‌شود؛ این امر حس حرکت را به‌رغم ثابت بودن تصو یر القاء می‌کند‪ .‬در این اثر خالقیت ز یادی در بازمنایی سرعت به‬ ‫سبک کرونوفوتوگرایف قرن نوزدهم وجود دارد‪ .‬در ن‬ ‫مهی دوران بود که تکرار و ساختار چهارچویب از عناصر اصیل کارهای وارهول‬ ‫شدند‪.‬‬ ‫اندی وارهول به اتومبیل‌ها درمقام یکی از کاالهای جامعه‌ی مصرف‌گرای غریب شیفتگی سرسختانه‌ای داشت‪ .‬او از شاخص‌تر ین‬ ‫و تأثیرگذارترین هنرمندان قرن بیسمت بود و در شکل‌گیری فرهنگ آمریکایی تأثیر چشمگیری داشته است‪ .‬مت اتومبیل در کارهای‬ ‫آنه در تبلیغات فولکس واگون وجود داشت‪،‬‬ ‫چایپ و نقایش‌های دهه‌‌های هفتاد و هشتاد میالدی وارهول دیده می‌شود‪ .‬مانند چ‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های آمر یکایی و ارو پایی دوخته شده به هم دیده می‌شود که به شکل منحصربه‌فرد و ز یبایی خط‬ ‫در آن تعدادی عکس از‬ ‫تولید وارهول را منایان می‌کند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫استاو یتسکی‪ ،‬متصدی اصیل موزه‌ی هنر مونت کلر‪ ،‬که به‌تازگی منایشگاهی با موضوع وارهول و ماشی برگزار کرد‪ ،‬مقاله‌ای راجع‬ ‫به وارهول نوشته است‪ .‬یکی از ایده‌های اصیل وی اشاره به استفاده‌ی وارهول از اتومبیل در آثار خود‪ ،‬قبل از آثار مربوط به‬ ‫تصادف‌های خودرو در سال ‪ ،1963‬است‪ .‬اکثر طرفداران و مهکاران وارهول این واقعیت را نادیده گرفته‌اند و آثار سال ‪ 1963‬را‬ ‫نقطه‌ی شروع ارتباط هنری وارهول با اتومبیل می‌دانند‪ .‬درحایل‌که زمان اصیل گرایش او به اتومبیل در سال ‪ 1958‬میالدی بود‪.‬‬ ‫در این دوران وارهول کماکان به کار تبلیغات مشغول بود‪.‬‬

‫‪124‬‬

‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های‬ ‫چهار‬ ‫ماشی‌های ام‌‪ 1‬گروه‬ ‫در سال ‪ ،1977‬کمپاین یب‌ام‌دبلیو وارهول را استخدام کرد تا یکی از‬ ‫ِ‬ ‫ن‬ ‫آمیخت هنر و جتارت داشت‪ ،‬در آن زمان ستاره‌ی‬ ‫مسابقایت‌شان را رنگ بزند‪ .‬وارهول که مهواره عالقه‌ی وافری به‬ ‫شاخیص در عامل هنر بود و کمپاین یب‌ام‌دبلیو نیز از آمریکا در جایگاه بزرگ‌تر ین بازار صادرایت استفاده می‌کرد‪ .‬در‬ ‫ن‬ ‫میانگی‪ ،‬یکی در هر سه سال؛‬ ‫چهل سال گذشته فقط هفده اتومبیل نقایش‌شده‌ی یب‌ام‌دبلیو وجود دارد‪ .‬به‌طور‬ ‫ن‬ ‫و از ن‬ ‫ماشی ام‌‪ 1‬گران‌تر ین و ارزمشندترین آن‌هاست‪.‬‬ ‫بی مهه‌ی این‌ها‪ ،‬این‬ ‫وارهول خود را درگیر کارهای آزماییش حول حمور خودرو و خودروسازی می‌کرد‪ .‬عالقه‌ی شدید او به هنر پاپ و‬ ‫وسایل به نظر ساده را می‌توان در کارهایش مانند «کمپوت‌های سوپ کمپبل» و «الو یس پر یسیل» مشاهده کرد‪.‬‬ ‫هرچند او درزمینه‌ی اتومبیل هم مشغول به کار بود‪ .‬مشابه اثر «هشت الو یس»‪ ،‬او آثاری از اتومبیل‌های پونتیاک‪،‬‬ ‫کادیال ک و بیوک هم داشت‪ .‬مهه‌ی این‌ها متعلق به اوایل دهه‌ی شصت میالدی است‪ .‬وقیت که او در حال‬ ‫ساخت کارخانه‌ی مشهورش بود‪ ،‬در سال ‪ 1963‬گفت‪« :‬دلیل سبک کارهای من این است که می‌خواهم یک‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫انام بدهم‬ ‫ماشی باشم و حس می‌کمن هر کاری که می‌کمن و کارهای‬ ‫ماشی‌گونه‌ام‪ ،‬کارهایی هستند که می‌خواهم ج‬ ‫ن‬ ‫ماشی باشند‪».‬‬ ‫‪ ...‬مهه‌ی آدم‌ها باید‬ ‫کردن هنرمند از کار‬ ‫جالب است که وارهول‪ ،‬خودش‪ ،‬اتومبیل ام‌‪ 1‬را رنگ کرد‪ .‬در جایی که هدف کارخانه‌اش جدا ِ‬ ‫هنری بود‪ .‬تئوری او این ن‬ ‫‌چنی بود‪« :‬نقایش با دست متعلق به گذشته است و هنر می‌تواند در خط تولید صنعیت به‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫ماشی‬ ‫وجود آید‪ ».‬هرچند نقایش اتومبیل با قلم‌مو و دست مشکل‌ساز بود‪ ،‬وارهول اصرار کرده بود حتما خودش‬ ‫را رنگ بزند‪ .‬امضای او در کنار اگزوز دیده می‌شود‪ .‬رنگ کردن اتومبیل ‪ 24‬دقیقه بیشتر طول نکشید‪« .‬سعی کردم‬ ‫حس سرعت را نشان دهم‪ .‬وقیت یک اتومبیل با سرعت ز یادی حرکت می‌کند خط‌ها و رنگ‌ها حمو می‌شوند‪».‬‬

‫*‬

‫منابع‪:‬‬ ‫‪-http://www.autoweek.com‬‬‫‪-http://www.archive.northjersey.com‬‬‫‪-http://www.speedreaders.info‬‬‫‪-http://www.warhol.org‬‬‫‪-http://www.media.cadillac.com‬‬‫‪125‬‬

‫ݧ ݐْ‬ ‫ْ‬ ‫ِفراںسواز سا گان‪،‬‬ ‫ݣݣی‬ ‫ن‌های‬ ‫ماشی‬ ‫ه‬ ‫‌‬ ‫دیوان‬ ‫ِ‬ ‫ݩ‬ ‫ُ‬ ‫ ‬ ‫ِاسپرت‬ ‫سیلویان ریسه ‪ /‬ترجم ‌هی اصغر نوری‬

‫‪126‬‬

‫فرانسوا مور یاک در و یژه‌نامه‌ی روزنامه‌ی «فیگارو»‪ ،‬پس از موفقیت ادیب چشمگیر فرانسواز‬ ‫ساگان‪ ،‬نو یسنده‌ی رمان «سالم بر غم»‪ ،‬او را هیوالی کوچک می‌نامد و ارزش سرعت را‬ ‫در اثرش می‌بیند‪ .‬در سال ‪ ،1984‬خود فرانسواز ساگان در جمموعه‌ی «با هبتر ین خاطرامت»‬ ‫می‌نو یسد‪« :‬کیس که هرگز سرعت را دوست نداشته‪ ،‬هرگز زندگی را هم دوست نداشته است‪،‬‬ ‫شاید‪ ،‬هرگز کیس را هم دوست نداشته باشد‪ ».‬و جای دیگری می‌نو یسد‪« :‬سرعت نه نشانه‬ ‫است‪ ،‬نه دلیل‪ ،‬نه حتر یک‪ ،‬نه مبارزه‌طلیب‪ ،‬بلکه جهیش از خوشبخیت است‪».‬‬ ‫یب‌شک‪ ،‬سرعت یکی از کلمه‌های حمبوب لغتنامه‌ی فرانسواز ساگان بود‪ .‬او در متام عمرش‬ ‫یب‌وقفه با سرعت رودررو می‌شد و تالش می‌کرد آن را رام کند‪ .‬سرسام سرعت‪ ،‬نه‌فقط موقع‬ ‫رانندگی که در مهه‌ی حلظه‌های کار و زندگی‌اش‪ ،‬جایگاه و یژه‌ای داشت‪ .‬کمتر نو یسنده‌ای پیدا‬ ‫ن‬ ‫ماشی را با ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی و رابطه‌ی تنگاتنگ‬ ‫چنی شور و حراریت توصیف کند؛‬ ‫می‌شود که در آثارش‬ ‫نو یسنده با آن‪« .‬این حیوان فلزی به‌ظاهر خوابیده‪ ،‬آسوده آن بیرون است و با چرخش کلیدی‬ ‫جادوگر بیدار می‌شود‪ .‬حیوان سرفه می‌کند‪ ،‬می‌گذارمی خودش را پیدا می‌کند مثل دوسیت که‬ ‫زود بیدار شده و باید نفس و صدایش سرجا بیاید‪ .‬دستگاه کم‌کم گرم می‌شود و حال می‌آید‪،‬‬ ‫به‌آرامی با دیدن ما و دیگر چیزهایی که می‌تواند ببیند‪ ،‬حتریک می‌شود‪».‬‬

‫‪127‬‬

‫حادثه‌ی جاده‌ای‬

‫ن‬ ‫ماشی‌های اسپریت جتربه کرد که ازآن‌پس‪ ،‬به رؤ یای جمموعه‌داران اتومبیل‬ ‫فرانسواز ساگان این احساسات را موقع راندن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌هایی کنار هم خوابیده بودند که دست یافت به هرکدامشان بزرگ‌ترین آرزوی ماشی‌بازها بود‪.‬‬ ‫تبدیل شدند‪ .‬در گاراژ او‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫نو یسنده‌ی ما خوش‌سلیقه بود‪ .‬او اولی شهابش را با دستمزد اولی کتابش‪« ،‬سالم بر غم»‪ ،‬خر ید که چند میلیون نسخه‬ ‫ن‬ ‫ماشی روباز معرکه‌ای که‬ ‫از آن فروش رفت؛ یک میلیون نسخه‪ ،‬فقط در آمر یکا‪ .‬این شهاب‪ ،‬یک جگوار ایکس ِ‌کی‪ ۱ 120‬بود‪،‬‬ ‫آن زمان ُمد بود‪ .‬عالقه‌ی ساگان به مکانیسم‌های ز یبا‪« ،‬این صداها که هومشندانه با گوش و بدن مهاهنگ شده‌اند»‪ ،‬او را‬ ‫به مست بزرگ‌تر ین و هبتر ین اتومبیل سوق می‌داد‪ .‬اوت ‪ ،1956‬یک گوردیین مدل ‪24‬اس‪ ۲‬خر ید‪ .‬این کشیت کوچک‪ ،‬یک‬ ‫اتومبیل مسابقه‌ی واقعی بود و ساگان راندن آن را به کمک یک راننده‌ی مسابقه‌های اتومبیلراین می‌آموخت تا دیوانگی‌های‬ ‫ن‬ ‫جاده‌ای‌اش را جتربه کند‪ .‬سال ‪ ،1957‬در بلوار سن‌ژرمن ِدپره‪ ،‬اغلب در حال راندن استون‬ ‫مارتی دی‌یب‪ ۳ 2/4‬دیده می‌شد‪.‬‬ ‫آور یل مهان سال‪ ،‬یک‌بار دیگر‪ ،‬به جنون جاده‌ای تازه‌ای دست زد و این بار به فاجعه منهتی شد‪ .‬مهه‌ی امواج رادیوی‬ ‫ن‬ ‫ماشی ز یبای انگلییس او را له و واژگون در مزرعه‌ای پیدا کردند‪.‬‬ ‫خبر حادثه‌ی جاده‌ای او در مییل ال فوره را خپش می‌کردند‪.‬‬ ‫کنار اتومبیل‪ ،‬دوست نو یسنده‌اش‪ ،‬برنار فرانک (روزنامه‌نگار «پار یس َمچ»)‪ ،‬ولدمار ِل ن‬ ‫ستی و دوستش‪ ،‬ورونیک کمپیون‪،‬‬ ‫افتاده بودند‪ .‬هر سه مسافر به بیرون پرت شده بودند‪ ،‬اما خود‬ ‫ن‬ ‫ماشی مانده بود‪ .‬دوره‌ی نقاهت او ابدی شد‪.‬‬ ‫ساگان توی‬ ‫فرانسواز ساگان‪ ،‬ناخرسند از درک این موضوع که ازآن‌پس‬ ‫ن‬ ‫مرفی مصرف‬ ‫آسیب‌پذیر شده بود‪ ،‬طی ماه‌ها مقدار ز یادی‬ ‫کرد و این رو یه به مصرف انواع مواد خمدر و الکل‪ ،‬تا پایان‬ ‫عمرش در ‪ 24‬سپتامبر ‪ ،2004‬منهتی شد‪ .‬اما و یروس اتومبیل‬ ‫و جنون سرعت قوی‌ترین اعتیاد ساگان بود‪ ،‬طوری که تا آخر‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های یب‌مشاری امتحان کرد که مهگی دو و یژگی‬ ‫عمرش‪،‬‬ ‫یکسان داشتند‪ :‬روباز بودند‪ ،‬با سرعیت دیوانه‌وار‪ .‬او دو هوس‬ ‫ن‬ ‫نوشت؛ از هر دو به یک اندازه‬ ‫سیری‌ناپذیر داشت‪ ،‬سرعت و‬ ‫مست می‌شد‪.‬‬

‫*‬

‫‪128‬‬

:‫یپ‌نوشت‬ 120 Jaguar XK .۱ S 24 Gordini type .۲ 2/4 Aston Martin DB .۳ 129

‫َ‬ ‫ا َدݩ‬ ‫بیات ُ ݦم ݬِ ݪ ݪݚ‬ ‫عاصر َجهانْ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫خودرو‬

‫در‬

‫َ‬ ‫‌های بید»‬ ‫تسیب بزرگ» تا «باد در‬ ‫میان شاخه ِ‬ ‫ِ‬ ‫از «گ ِ‬

‫‪1‬‬

‫نوشت ‌هی اندرو ݭِتیلر ‪ /‬ترجم ‌هی علی امیرریاحی‬

‫‪130‬‬

‫نو یسندگان از اتومبیل‌ها در نوشته‌هایشان استفاده کرده‌اند تا جتربیایت خلق کنند که ما منی‌توانستمی حیت تصورشان‬ ‫کنمی‪ .‬در رمان «باد در میان شاخه‌های بید» نوشته‌ی کنت گراهام‪ ،‬وقیت درشکه‌ی بدون اسب (خودرو) در جاده‬ ‫دیوانه‌وار به مست تود‪َ ،‬ر یت و مول هجوم آورد‪ ،‬منادی ن‬ ‫اولی منودهای خودرو در ادبیات بود‪.‬‬ ‫«‪ ..‬از پشت سرشان صدای غریش شنیدند‪ ،‬صدایی شبیه به وزوز زنبوری از دوردست‪ .‬سر برگرداندند‪ ،‬توده‌ی‬ ‫کوچکی از گردوخاک دیدند که با سرعیت باورنکردین نزدیک می‌شود‪ ،‬هم‌زمان با آن توده‌ی گردوخاک‪ ،‬غریش‬ ‫‘پوووپ‪-‬پوووپ!’ مانند‪ ،‬چیزی شبیه نعره‌ی حیواین زخم‌خورده‪ ،‬شنیده می‌شد‪».‬‬ ‫«باد در میان شاخه‌های بید» در ‪ 1908‬منتشر شد‪ ،‬درست در مهان سایل که هنری فورد خودروی فورد مدل‬ ‫یت خود را رومنایی کرد‪ .‬در ادبیات نیز ُتود ن‬ ‫اولی خودرو را سرقت می‌کند و باعث روی دادن رشته‌ای از مصائب‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها راحت‬ ‫می‌شود‪« :‬با خود گفت‪‘ :‬هیچ خطری منی‌تونه داشته باشه!’ بعد بالفاصله گفت‪‘ :‬فقط موندم که این‬ ‫روشن می‌شن یا نه؟!’» از مهان موقع است که خودروها تأثیر انکارناپذیری در ادبیات گذاشته‌اند‪ ،‬مانند «چییت‌چییت‬ ‫ن‬ ‫«کریستی» نوشته‌ی استفان‬ ‫بنگ‌بنگ» اثر یان فلمینگ‪ ۲،‬فورد پرنده در «هری پاتر»‪« ،‬تصادف» اثر جی جی باالرد‪ ۳‬و‬ ‫کینگ‪.‬‬

‫خودرو بخ یش مشخص از داستان‌های بسیاری‌ا‌ست که الگوی سفر دارند‪ ،‬جابه‌جایی پروتاگونیست‌ها از جایی به‬ ‫َ‬ ‫جای دیگر‪ ،‬هم به حلاظ جغرافیایی و هم در راستای ارتقای شخصیت‪ .‬مهان‌طور که رولند پر میو‪ ۴‬در کتاب «رمانس‬ ‫اتومبیل آمریکایی «مهیشه چیزی بیشتر از جابه‌جایی بوده است؛‬ ‫جاده‌ای‪ :‬ادبیات جاده‌ای آمریکایی» می‌نو یسد‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫چیزی بوده برای نشان دادن حالت‪ ،‬موفقیت‪ ،‬رؤیاپردازی‪ ،‬ماجراجویی‪ ،‬رمز و راز و جنسیت‪ ».‬البته نه هر ساخت و‬ ‫مدیل‪ .‬یب‌تردید جیمز باند برای حفظ غرور و شخصیتش کیل به‌زمحت می‌افتاد اگر خالقش‪ ،‬یان فلمینگ‪ ،‬به‌جای‬ ‫ن‬ ‫مارتی او را از یک موریس مینور پیاده می‌کرد‪.‬‬ ‫خودروی استون‬ ‫ً‬ ‫‪۵‬‬ ‫نو یسندگان با خودرو قومیت‪ ،‬نژاد‪ ،‬طبقه یا ویژگی‌های شخصییت را نشان می‌دهند‪ .‬به قول جان ِدیل فلمینگ تعمدا‬ ‫اتومبییل انتخاب می‌کند که باند را «یب‌باک‪ ،‬خونسرد و جمردی منحصربه‌فرد با ذائقه‌ای اشرایف معریف کند‪ .‬درواقع یکی‬ ‫از خودروهای حمبوب جهان که نشان‌دهنده‌ی نبوغ بریتانیایی است»‪ .‬در مقابل‪ ،‬جگوار مدل ‪ 1960‬که بازرس مورس‬ ‫می‌راند و ساب قدمیی بازرس ری‌باس گو یای این است که کار هیچ‌کدام مثل ‪ 007‬به رختخواب کشیده منی‌شود‪ِ .‬دیل‬ ‫می‌گو ید‪« :‬پیتر کوریس‪ ۶‬در نوشته‌هایش مدام به خودرویی که کلیف هاردی می‌راند‪ ،‬یعین آن فالکون قدمیی‪ ،‬اشاره‬ ‫می‌کند‪ .‬به نظرم‪ ،‬حذف کردن خودرو از ادبیات معاصر شبیه حذف کردن اسب از فیلم‌های وسترن است‪».‬‬ ‫ً‬ ‫دکتر ربکا جوهینک‪ 7‬معتقد است خودرو به خواننده چیزهای زیادی درمورد شخصیت می‌گو ید‪ ،‬و مسلما بعیض که‬ ‫نکته‌سنج‌تر از بقیه‌اند می‌دانند که خودرو منادی‌ست از فالیک‪ ،‬قدرت مردانه‪ ،‬فرار و آزادی‪ .‬او معتقد است خودرو‬ ‫اغلب منادی‌ست از داستان طغیان نوجواین‪ .‬داستان‌هایی درباره‌ی جواناین که ن‬ ‫اولی بار دست به راندن اتومبیل‬ ‫می‌زنند‪« .‬به‌طورکیل خودرو ارتباط مستقیمی با ن‬ ‫آیی‌های گذر مردانه دارد‪ ،‬و البته‪ ،‬نشانه‌های فالیک‌گونه‌ی بسیاری‬ ‫با آن مهراه است‪».‬‬ ‫ُ‬ ‫پل رایدر‪ ۸‬در رساله‌ی دکترایش‪ ،‬در مورد فرم و کارکرد خودرو در ادبیات انگلییس‪ ،‬اتومبیل‌ها را «موتور روایت»‬ ‫توصیف می‌کند که نه‌فقط شخصیت‌ها را وصف می‌کند‪ ،‬که از رخدادهای آینده نیز خبر می‌دهد و اتفاقات را‬ ‫ُ‬ ‫تقو یت می‌کند‪ .‬در «گتسیب بزرگ» اسکات فیتزجرالد‪ ،‬رولزرو ییس که میرتل و یلسون را می‌کشد باعث به‌وجود‬ ‫‌انامد‪ .‬به‌زعم رایدر «اگر ما اتومبیل را از‬ ‫آمدن رشته‌ای از اتفاقات می‌شود و درهنایت هم به مرگ گتسیب می ج‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫عمال موتور حرکت ن‬ ‫ن‬ ‫مت را حذف کرده‌امی؛ بدون اتومبیل اصال دیگر‬ ‫مت‌هایی چون گتسیب بزرگ حذف کنمی‪،‬‬ ‫ن‬ ‫مهچنی به تصادف خودرویی اشاره می‌کند که در رمان «گذر به هند» ای‬ ‫چیزی به اسم گتسیب بزرگ ندار می‪ ».‬او‬ ‫ام فورستر اتفاق می‌افتد و آن را به‌مثابه نوعی پیش‌آ گاهی از رابطه‌ای می‌داند که قرار است تباه شود‪ .‬او می‌گو ید‬ ‫تصادف اتومبیل می‌تواند «پیش‌آ گاهی‌ای از فرو پایش رابطه‌ها باشد‪ .‬وقیت اتومبیل‌ها از هم می‌پاشند‪ ،‬چیزهای‬ ‫ببی که چطور از ن‬ ‫دیگر را ن‬ ‫بی می‌روند و متالیش می‌شوند‪».‬‬ ‫بااین‌حال‪ ،‬تصادف اتومبیل در رمان اتو‪-‬فیتیش «تصادف» معنای دیگری می‌تواند داشته باشد‪ .‬به‌زعم‬ ‫ن‬ ‫نوشت رماین هرزه‌نگارانه بر اساس تکنولوژی بوده است‪ .‬او می‌گو ید‪« :‬باالرد در‬ ‫جوهینک هدف جی جی باالرد‬ ‫کتاب از غایت استعاره برای توصیف غایت یک وضعیت استفاده می‌کند که هر دو اخطاری هستند درباره‌ی خطر‬ ‫ن‬ ‫مهچنی افراط‌گرایی در یب‌بندوباری‌های جنیس‪».‬‬ ‫تکنولوژی‪ ،‬ارزش‌های جامعه در دهه‌ی ‪ 1970‬و‬ ‫ُ‬ ‫جوهینک می‌گو ید در نوشته‌های فوتور ْ‬ ‫یسیت اتومبیل درواقع میان‌بری است برای استعاره‌ی تکنولوژی‌ای که‬ ‫ْ‬ ‫از کنترل خارج شده است‪ .‬بااین‌حال‪ ،‬به‌طور طبیعی‪ ،‬رابطه‌ی بشر با چنان تکنولوژی‌ای چون اتومبیل منفعل‬ ‫و یک‌سو یه نیست و «نباید آن را به‌مثابه جبرگرایی تکنولوژ یک تفسیر کرد‪ .‬تکنولوژی درواقع فرهنگ است‪ ،‬نه‬ ‫چیزی دیگر‪ ».‬به گفته‌ی جوهینک اتومبیل‌ها در داستان‌ها به زوال یا تباهی قریب‌الوقوعی اشاره می‌کنند که اغلب‬ ‫با ز یاده‌خواهی‪ ،‬سرمایه‌داری یا و یراین حمیط ز یست پیوند خورده‌اند‪.‬‬ ‫به‌زعم ِدیل «استرالیایی‌های بیشتری در جاده‌ها کشته شده‌اند تا در هر دو جنگ جهاین‪ .‬اتومبیل‌ها هتدید‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫کننده‌اند‪ ،‬اتومبیل‌ها خطرنا ک‌اند‪ ،‬اتومبیل‌ها مطلقا غیرقابل اعتمادند‪ ».‬البته احتماال نه بیشتر از خودروی پلیموث‬

‫‪131‬‬

‫طرح جلد کتاب باد در میان شاخه‌های بید | انتشارات پنگوئن‬ ‫‪132‬‬

‫طرح جلد کتاب گتسیب بزرگ | انتشارات پنگوئن‬ ‫‪133‬‬

‫َ‬ ‫ن‬ ‫کانینگهم‪ 10،‬پسر مطرود و منزوی دبیرستان‪ ،‬اتومبیل خرایب را‬ ‫«کریستی» نوشته‌ی استفان کینگ‪ .‬آرین‬ ‫فیوری‪ ۹‬در‬ ‫‪11‬‬ ‫ن‬ ‫که صاحب قبیل‌اش‪ ،‬رولند دی یل ِ‌ب‪،‬‬ ‫کریستی صدا می‌کرد‪ ،‬تعمیر و بازسازی می‌کند‪ .‬هم‌زمان با تعمیر و پولیش‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫کریستی‪ ،‬اعتمادبه‌نفس و غرور آرین هم افزایش می‌یابد‪ .‬کریستی درنتیجه‌ی روحیه‌ی جنایت‌کارانه‌اش‪،‬‬ ‫زدن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫جان یکی از اهایل شهر لیبرتیو یل را می‌گیرد‪ .‬کریستی‪ ،‬این قاتل یب‌رحم‪ ،‬مهچنی می‌تواند بعد از جنایت‌هایش‪،‬‬ ‫فرورفتگی‌ها و خراش‌های خود را ترممی کند‪.‬‬ ‫قطارها رابطه‌ی نزدیکی با انقالب صنعیت دارند و اغلب به‌عنوان استعاره‌ای از سده‌ی نوزدهم به‌کار می‌روند‪.‬‬ ‫به گفته‌ی جوهینک‪ ،‬اتومبیل مابه‌ازای قرن بیسمت است؛ چیزی که در رمان «خوشه‌های خشم» نوشته‌ی‬ ‫جان اشتاین‌بک استعاره‌‌ای می‌شود برای «پیشرفت هم خوب و هم بد و تغییر در زندگی‪ ».‬به گفته‌ی جوهینک‬ ‫«اتومبیل تبدیل می‌شود به خانه‌ی خانواده و درواقع اشاره‌ای دارد بر خانه‌های سیار کنوین و فرو پایش زندگی‬ ‫روستایی و ظهور شهرنشیین‪ ».‬در رمان‌های پسااستعماری‪ ،‬اتومبیل خطر استعمارگرایی و سرمایه‌داری را نشان‬ ‫می‌دهد؛ به‌عبارت‌دیگر «شرارت» غرب و آمر یکایی کردن فرهنگ‪ .‬به‌زعم او‪ ،‬در ادبیات قرن ‪ ،21‬دوباره این مفهوم‬ ‫تغییر می‌کند و «اغلب به‌مثابه‌ی استعاره‌ای به‌کار می‌رود تا تأثیر منیف جهاین شدن و صنعیت شدن را نشان دهد‪.‬‬ ‫بنا بر این‪ ،‬در بیشتر موارد در نوشته‌ها به‌عنوان شخصییت شیطاین و و یران‌کننده به‌کار می‌رود‪».‬‬ ‫پیکت‪ 12،‬نو یسنده‌ی کتاب «اتومبیل و فرهنگ‪ :‬عشق ما به رانندگی»‪ ،‬معتقد است رمان‌های اولیه‌ی پیتر‬ ‫چارلز ِ‬ ‫ِکری‪ 13‬حاوی اشارات گوناگوین به اتومبیل‌ها بودند‪« :‬گمامن پدر ِکری فروشنده‌ی اتومبیل بود و به‌نظر می‌آید که‬ ‫احساس خایص به این موضوع داشته‪ ،‬اگرچه اغلب به طرز غیرمستقمی‪ .‬در رمان «سعادت»‪ 14‬مهسر یب‌وفای‬ ‫‪15‬‬ ‫کمپی تبلیغایت سوخت بنزین را پیش می‌برد‪ ،‬اما ن‬ ‫ن‬ ‫هری جوی‬ ‫مهی بنز ین درهنایت سبب سرطان وی می‌شود و‬ ‫بخ‬ ‫او هم از بنز ین برای منفجر کردن دفتر تبلیغات و خودش استفاده می‌کند‪ .‬ش اعظمی از رمان را حیس از هتدید‬ ‫و جنون نایش از زندگی معمویل در حومه‌ی شهر به خود اختصاص می‌دهد‪».‬‬ ‫نو یسندگان کمی هستند که بتوانند مانند متیو ِر ییل‪ 16‬پشت فرمان اتومبیل راحت باشند‪ .‬این نو یسنده‌ی استرالیایی‬ ‫که یک اتومبیل ِدلور ین دارد‪ ،‬معتقد است بسیاری از نو یسندگان فوبیای تکنولوژی دارند و ممکن است ز یر کاپوت‬ ‫ن‬ ‫ماشی گیر کنند‪ ،‬چه برسد به اینکه قرار باشد از مسیر پیست اتومبیل‌راین پرت شوند بیرون‪ .‬او می‌گو ید‪« :‬شاید‬

‫‪134‬‬

‫آن دسته از نو یسندگان که کارهای اندیشمندانه‌تری می‌نو یسند‪ ،‬به‌نظرشان اتومبیل به‌اندازه‌ی وضعیت انساین‬ ‫جذاب نیست‪ .‬اما نو یسندگان هارور (ترسناک) و تریلر (هیجاین) با آغوش باز به تکنولوژی خوش‌آمد می‌گو یند‬ ‫و معتقدند خودروها تکنولوژی مسلط بر روی ن‬ ‫زمی هستند‪».‬‬ ‫ن‬ ‫مهچنی پیش‌بیین‌های غر یب به یقیین‬ ‫ِر ییل در جست‌وجوی حوادث هیجان‌انگیز مسابقات اتومبیل‌راین بود‪،‬‬ ‫‪17‬‬ ‫ن‬ ‫درباره‌ی آینده‌ی تکنولوژی اتومبیل در داستان «مسابقه‌ی‬ ‫ماشی‌های پرنده» کرده بود‪ .‬رماین برای نوجوانان‬ ‫که در آغاز به‌صورت سریایل و رایگان در اینترنت قرار داده شد و بعدها به‌شکل کتاب منتشر شد‪ .‬در آینده‌ی‬ ‫یسر‪ 18‬و برادر بزرگش به‬ ‫نه‌چندان دور‪ ،‬مسابقه‌ی اتومبیل‌های پرنده حمبوب‌ترین ورزش شده است‪ِ .‬جیسون ِچ ِ‬ ‫مدرسه‌ی خصویص اتومبیل‌راین‪ ،‬واقع در جزیره‌ی تامسنیا‪ 19،‬ملحق می‌شوند‪ .‬آن‌ها در مدرسه دوستان و رقیباین‬ ‫پیدا می‌کنند‪ ،‬مهارت‌های اتومبیل‌راین‌شان را ارتقاء می‌دهند و درون و بیرون پیست هتدید می‌شوند‪.‬‬ ‫وسایل نقلیه‌ی چهارچرخ‪ ،‬اتومبیل نقش مهمی در‬ ‫به گفته‌ی ِر ییل به‌رغم مسافت‌های ز یاد و وابستگی ما به‬ ‫ِ‬ ‫ادبیات استرالیا ندارد‪« .‬آمریکا ز یر سلطه‌ی اتومبیل‌هاست‪ .‬اتومبیل‌ها به معین دقیق کلمه در دهه‌ی پنجاه فراگیر‬ ‫شدند؛ درست زماین‌که نسل بعد از جنگ توان خرید پیدا کرد و در دیترو یت (میشیگان) بود که اتومبیل متولد‬ ‫شد‪ .‬اما هسته‌ی ادبیات استرالیا را می‌توان در یک کلمه خالصه کرد‪« :‬انزوا»‪ ،‬چه ازحلاظ جغرافیایی‪ ،‬چه‬ ‫اجتماعی و یا بینافردی؛ و فکر منی‌کمن اتومبیل تأثیر چنداین بر هو یت استرالیایی داشته باشد‪».‬‬ ‫ِدیل معتقد است تأثیر اتومبیل در ادبیات حتت‌الشعاع تأثیرش بر سینماست‪« .‬متام تار یخ تأثیر اتومبیل بر جامعه‌ی‬ ‫نوشت‪ ،‬هیچ ابداع بشر نبوده که این ن‬ ‫ن‬ ‫‌چنی تأثیرگذار بوده باشد‪».‬‬ ‫غرب دوباره باید نوشته شود‪ .‬شاید بعد از امر‬ ‫ن‬ ‫«ماشی بازها» می‌نو یسد‪« :‬پشت هر رخداد مهم در زندگی‌ام‪ ،‬ردی از تأثیر اتومبیل وجود داشته‬ ‫ِدیل در داستان‬ ‫است‪».‬‬

‫*‬

‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫‪Andrew Taylor, “Character driven: Cars in literature From The .۱‬‬ ‫‪Great Gatsby to The Wind In The Willows, cars have played an‬‬ ‫‪.2010 August 30 ,”integral role in books‬‬ ‫‪Ian Fleming .۲‬‬ ‫‪J.G. Ballard .۳‬‬ ‫‪Roland Primeau .۴‬‬ ‫بخ‬ ‫‪ ،John Dale .5‬رئیس ش مطالعات خالقانه‌ی دانشکده‌ی هنر و علوم اجتماعی‬ ‫دانشگاه تکنولوژی سیدین و و یراستار کتاب «عاشقان خودرو‪ :‬دوازده نو یسنده‌ی‬ ‫استرالیایی بر روی چهارچرخ» است‪.‬‬ ‫‪ Peter Corris .6‬نو یسنده‌ی جمموعه‌ی کلیف هاردی است‪.‬‬ ‫‪ ،Rebecca Johinke .7‬استاد دپارمتان زبان انگلییس دانشگاه سیدین‪.‬‬ ‫‪Paul Ryder . ۸‬‬ ‫‪Plymouth Fury . ۹‬‬ ‫‪Arnie Cunningham .۱۰‬‬ ‫‪Roland D.LeBay .۱۱‬‬ ‫‪ ،Charles Pickett .12‬کیور یتور (منایشگاه‌گردان) باسابقه‌ی موزه‌ی پاورهاوس که‬ ‫درباره‌ی اتومبیل در ادبیات‪ ،‬موسییق‪ ،‬نقایش‪ ،‬تبلیغات و فیلم استرالیایی پژوهش و‬ ‫حتقیق می‌کند‪.‬‬ ‫‪Peter Carey . ۱۳‬‬ ‫‪Bliss .۱۴‬‬ ‫‪Harry Joy .۱۵‬‬ ‫‪Matthew Reilly .۱۶‬‬ ‫‪Hover Car Racer .۱۷‬‬ ‫‪Jason Chaser .۱۸‬‬ ‫‪Tasmania .۱۹‬‬ ‫‪135‬‬

‫ُ‬ ‫ی‬ ‫ݣݣ ݤ‬ ‫پیکان؛ اسطور ‌ه‬ ‫ݩ‬ ‫ݩ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ݚ‬ ‫ݦ‬ ‫ݩ‬ ‫ُ‬ ‫قمی عص ِر م ِدرن‬ ‫ع‬ ‫ِݭ‬

‫حسین گنجی‬

‫برریس نشانه‌شناخیت و اسطوره‌شناخیت پیکان در‬ ‫گفت‌وگو با دکتر هبمن نامورمطلق‬

‫فرهنگ‌ها با روایت‌هایشان زنده و پو یایند و از دل ن‬ ‫مهی روایت‌ها اسطوره‌ها به دنیا می‌آیند یا از دنیا می‌روند‪ .‬مرکب یا وسیله‌ی‬ ‫ن‬ ‫چنی منود و روایت‌هایی را تداعی می‌کرده است؛ در دور ‌ها‌ی اسب و شتر و در‬ ‫محل‌ونقل از دیرباز در متامی فرهنگ‌های کهنسال‬ ‫بخ‬ ‫ن‬ ‫چنی کارکردی داشته است‪ .‬این مرکب‌ها به مدد کاربرد و مهراهی مهیشگی‌شان با انسان رفته‌رفته یش‬ ‫دور ‌ها‌ی دیگر خودرو‬ ‫ازآناکه نام یکی از منادهای اسطوره‌ای داستان‌های‬ ‫از هو یت صاحبانشان را می‌ساختند و معرف مردمانشان می‌شدند‪ .‬پیکان ج‬ ‫ایراین را به خود گرفت و از مقطعی خودروی میل ایران معریف و تولید شد و سال‌های بسیاری را در کنار ایرانیان زندگی کرد‪،‬‬ ‫رفته‌رفته خود را به جایگاه اسطوره رساند‪ .‬اسطوره‌ای آهین که روایت‌های پیدا و پهنان ز یادی را با خود عرضه کرد‪ .‬درباره‌ی‬ ‫شکل و ماهیت اسطوره و اسطورگی پیکان با دکتر هبمن نامورمطلق‪ ،‬استاد دانشگاه شهید هبشیت و نشانه‌شناس ایراین که‬ ‫سال‌هاست درباره‌ی اسطوره‌های عصر جدید پژوهش می‌کند‪ ،‬گفت‌وگو کردمی‪.‬‬ ‫اسطوره چیست؟‬ ‫ً‬ ‫ُ‬ ‫یکی از واژه‌هایی که اصطالحا به آن می‌گو یمی چندمعنا پیل‌فونیک واژه‌ی اسطوره است که معاین گوناگون و متضاد دارد‪ .‬اسطوره‬ ‫از موضوع‌های بسیار قدمیی و کهن است و به ن‬ ‫مهی دلیل در هر دوره‌ای با هر رو یکردی تعرییف از آن شده است و گاه حیت این‬ ‫تعار یف باهم تضاد داشتند‪ .‬اسطوره در دیدگاه فلسیف یک تعریف دارد که آن نیز میان فیلسوفان گوناگون است؛ از کاسیرر تا‬ ‫پل ر یکور و از افالطون تا اسطوره‌شناسان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیسمت مانند فردیش کروزر‪ ،‬ماکس مولر و ژرژ دمینزی هرکدام‬ ‫تعرییف دارند‪ .‬اسطوره در روان‌شنایس نیز‪ ،‬از فرو ید گرفته تا یونگ و تا شاگردان آن‌ها‪ ،‬تعریف خایص دارد؛ در مطالعات ادیان و در‬ ‫آراء فردی مانند ایلیاده تعار ییف دارد؛ در حوزه‌ی نشانه‌شنایس نیز تعار یف گوناگون است‪ ،‬هم گرامز از اسطوره تعریف مشخیص‬ ‫دارد و هم بارت‪ .‬بنابراین باید ببینمی در کدام خاستگاه نظری اسطوره را تعریف می‌کنمی تا به مشکل معنایی خ‬ ‫برنور می‪.‬‬ ‫از دیدگاه اسطوره‌شنایس اسطوره را الگوهای روایت‌دار تکرار پذیر می‌دانمی و ژلبر براون که تعر یفش را قبول دارم‪ ،‬می‌گو ید‬ ‫منادهای روایت‌دار هستند‪ ،‬مانند سرو که مناد ایستادگی در فرهنگ ایراین است؛ و این‌گونه «مثل سرو کامشر» تبدیل به اسطوره‬

‫‪136‬‬

‫هتران‪ | 1391 ،‬عکس از عیل امیرر یاحی‬

‫می‌شود‪ .‬پس اسطوره‌ها شخصیت‌های واقعی یا خیایل هستند که دخالت می‌کنند و ما آن‌ها را به‌عنوان الگوهایی پذیرفته‌امی و‬ ‫آن‌ها دارای روایت هستند و روایت آن‌ها را تکرار و تکثیر می‌کنمی‪ .‬تا زماین که اسطوره‌ها تکثیر و تکرار می‌شوند‪ ،‬اسطوره‌ی زنده‬ ‫حمسوب می‌شوند و اگر تکرار نشوند اسطوره‌ی مرده خواهند بود‪ .‬خییل از اسطوره‌های قبل از اسالم که اآلن از آن‌ها یاد منی‌کنمی‬ ‫و تکرار منی‌کنمی‪ ،‬اسطوره‌های مرده هستند؛ آن‌هایی که کم ازشان یاد می‌کنمی نیمه‌زنده هستند و آن‌هایی که ز یاد ازشان یاد می‌کنمی‬ ‫اسطوره‌های زنده هستند‪ .‬قدرت اسطوره‌ها بستگی به میزان تکثیر شدن آن‌ها دارد‪ .‬در هر جامعه‌ای که از یک اسطوره بیشتر‬ ‫استفاده کنند آن اسطوره قدرمتندتر است؛ کمتر استفاده کنند قدرتش کمتر است‪ .‬قدرت یعین تأثیرگذاری آن و وقیت‌که تکرار و تکثیر‬ ‫می‌شود تأثیرش بیشتر است‪ .‬بنابراین اسطوره با این خاستگاه یعین الگوهای روایت‌دار تکرار پذیر‪ .‬الگو هم وقیت می‌گو یمی به یاد‬ ‫مناد می‌افتمی‪ ،‬و منظور هم ن‬ ‫مهی است‪.‬‬ ‫این منادها می‌تواند جاندار و یا یب‌جان باشد؟‬ ‫ً‬ ‫بله‪ ،‬خصوصا در مورد اسطوره ما حمدودیت ندار می‪ .‬اما از این‌ها شخصیت‌پردازی می‌شود‪ ،‬انسان‌پردازی می‌شود؛ یعین در مهان‬ ‫درخت سرو و یژگی‌های انساین می‌بینمی‪ .‬از نظر اسطوره‌ای بخ واهم بگومی‪ ،‬انسان موجودی نارسیسکی است‪ ،‬یعین تا جهان را‬ ‫ً‬ ‫شبیه به خودش نکند آن را درک منی‌کند و هر چیزی را‪ ،‬خصوصا چیزی که می‌خواهد به آن ارزش بدهد‪ ،‬انساین‌اش می‌کند و‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫شبیه انسانش می‌کند؛ مثال اگر درخت یا کوه بخ واهد اسطوره شود باید و یژگی‌هایی از انسان بگیرد؛ مثال عظمت داشته و بلند‬ ‫باشد‪ .‬هرچه بلندتر‪ ،‬عظمت و شکوه بیشتری می‌گیرد و یا در مثال درخت پو یایی و سبزی و راست‌قامیت که این‌ها و یژگی‌ها‌ی‬ ‫انسان هستند‪ ،‬به آن داده می‌شود و از درخت اسطوره ساخته می‌شود‪.‬‬

‫‪137‬‬

‫ش دیگری به آن افزوده شود؛ یعین درخت به‌تهنایی درخت است‪ ،‬ویل سرو کامشر‬ ‫یعین به‌نوعی هر چیزی که ارز ‌‬ ‫نه‌فقط درخت است‪ ،‬ارزش و معنای دیگری هم با خود دارد؟‬ ‫ً‬ ‫اصطالحا ما می‌گو یمی دارای دال لت‌های ذهین است‪ ،‬یعین غیر از خودش چیزهای دیگری را منایندگی می‌کند؛ این می‌شود مناد‪.‬‬ ‫وقیت چیزی غیر از خودش به چیز دیگری ارجاع می‌دهد و آن را منایندگی می‌کند‪ ،‬به این می‌گو یمی مناد و اگر مناد روایت‌دار باشد‬ ‫به آن می‌گو یمی اسطوره‪.‬‬ ‫پیکان روزهای اوجی در ایران داشت‪ .‬مناد توسعه‌یافتگی بود و بعد از چهل سال حضور در زندگی ایرانیان‪ ،‬مناد‬ ‫عقب‌ماندگی شد و آن را کنار گذاشتند‪ .‬آیا می‌شود گفت پیکان مناد و مرکیب بود که مثل رخش روزگار رسمت بدل‬ ‫به اسطوره‌ی عصر خود شد؟‬ ‫من برای اینکه به پیکان اشاره بکمن‪ ،‬باید بگومی هر اسطوره‌ای مضمون خودش را دارد؛ غیرازاینکه مناد دارد‪ ،‬مضموین هم‬ ‫دارد‪ .‬اسطوره‌ی رسمت مضمون هپلواین دارد؛ اسطوره‌ی سهراب مضمون جوامنردی دارد؛ اسطوره‌ی سیاوش مضمون یب‌گناهی و‬ ‫معصومیت دارد‪ .‬من اگر بخ واهم به‌طرف پیکان بیامی‪ ،‬ابتدا می‌خواهم رابطه‌ی مضموین اسطوره را بگومی که پیکان چه مضموین‬ ‫دارد و از آن مضمون به چه اسطوره‌هایی می‌توانمی برسمی و بعد دوباره برگردم به‌طرف پیکان‪ .‬پیکان در مقام وسیله‌ی نقلیه کاربردی‬ ‫ن‬ ‫ایاد شده‬ ‫اصیل دارد و آن جابه‌جا کردن انسان است‪ .‬وسیله‌ی نقلیه چیزی نیست که با پیکان و یا حیت با‬ ‫ماشی‌های قبل از آن ج‬ ‫باشد‪ .‬مهیشه انسان آرزو داشته است که بتواند سر یع‌تر‪ ،‬هبتر و راحت‌تر جابه‌جا شود‪ .‬برای حتقق این آرزو کارهایی که در طول‬ ‫تار یخ کرده‪ ،‬تبدیل شده است به تار یخ وسایل محل‌ونقل‪ .‬ن‬ ‫اولی کار رام کردن برخی از حیوانات بود تا بتواند از آن‌ها سواری بگیرد‬ ‫و به‌وسیله‌ی آن‌ها راحت‌تر‪ ،‬سریع‌تر و امن‌تر جابه‌جا شود‪ .‬اسب این و یژگی‌ها را داشت و برای ن‬ ‫مهی یکی از پدیده‌ها و عناصر‬ ‫مطلویب بود که می‌توانست انسان را جابه‌جا کند‪ .‬شاید جابه‌جایی با اسب هبترین تبلور کهن مضمون جابه‌جایی باشد‪ .‬البته در‬ ‫بعیض از فرهنگ‌ها از حیوان‌های دیگری مانند شتر استفاده می‌کنند‪ ،‬اما اسب مهیشه جایگاه خایص در مهه‌ی فرهنگ‌ها داشته‬ ‫است و به ن‬ ‫مهی جهت اسب‌های اسطوره‌ای یب‌مشاری در مهه‌ی فرهنگ‌ها دارمی‪ .‬در فرهنگ خودمان «رخش» و «شبدیز»‬ ‫را دار می‪ .‬در فرهنگ ارو پایی و یوناین می‌بینمی که میل پیدا می‌کنند تا این اسب در هوا هم حرکت بکند و اسب بالدار را مطرح‬ ‫می‌کنند‪ .‬پس انسان سعی می‌کند از وسیله‌ای واقعی برای جابه‌جایی استفاده کند که ن‬ ‫اولی وسیله هم حیوانات بودند‪ ،‬و بعد‬ ‫ن‬ ‫سرزمی‌های خیایل هم پرواز کند و اسب بالدار به وجود می‌آید‪.‬‬ ‫سعی می‌کند این واقعه را به خیال تبدیل کند تا به‬ ‫ً‬ ‫این‌قدر این وسیله‌ی نقلیه‪ /‬حیوان مهم بوده که بعیض از اسطوره‌های ما نامشان را از آن‌ها می‌گرفتند؛ مثال سیاوش هم چهره‌ی‬ ‫تیره دارد و هم اسب سیاه؛ و گرشاسب دارنده‌ی اسب مچوش است‪ .‬اسب آن‌قدر مهم بود که اسب هر انسان یکی از و یژگی‌های‬ ‫او حمسوب می‌شد‪.‬‬ ‫ش می‌داد؟‬ ‫یعین به دارنده‌اش هو یت و ارز ‌‬ ‫ن‬ ‫بله‪ ،‬یکی از و یژگی‌های صاحبش را با خودش می‌توانسته تبیی کند و ما این را ز یاد دیدمی‪ .‬اسب‌ها شکل‌ها و رنگ‌های متنوع‬ ‫و منادهای گوناگوین دارند؛ اسب سفید‪ ،‬اسب سیاه‪ ،‬اسب ابلق و شکل‌ها و رنگ‌های دیگری که هرکدام منادی بوده‌اند‪ .‬اسب‬ ‫ً‬ ‫هدیه دادن هم خییل مهم است؛ مثال شبدیز هدیه‌ای است که شیرین به خسرو می‌دهد‪ .‬هبتر ین هدیه‌ای که شیر ین به خسرو‬ ‫می‌دهد ن‬ ‫مهی اسبش شبدیز است که با سرعت خار ق‌العاده‌ای حرکت می‌کرده است‪ .‬در طول تار یخ‪ ،‬انسان سعی می‌کرده با‬ ‫پدیده‌هایی که او را جابه‌جا می‌کرده است‪ ،‬چه حیوان و چه اشیایئ خیایل مانند قالیچه و جارو‪ ،‬ارتباط و یژه‌ای داشته باشد‪.‬‬ ‫این ارتباط حیت ارتباط هو ییت و گاه وجودشناسانه بوده است؛ یعین این‌قدر انسان و وسایل نقلیه به‌هم تعلق پیدا می‌کردند‪.‬‬ ‫مسابقه با اسب یا شتر و فعالیت‌ها و کارهایی که با آن‌ها می‌کردند تا به امروز ادامه دارد‪ .‬بعد از انقالب صنعیت‪ ،‬کم‌کم تکنولوژی‬ ‫لو‌نقل طبیعی کاربرد می‌یابد‪ .‬این وسایل جدید شروع‬ ‫جای طبیعت را می‌گیرد و وسایل دست‌ساز انساین به‌جای وسایل مح ‌‬ ‫می‌کنند به ارتباط ن‬ ‫یافت با انسان و هو یت دادن به او و بخ یش از فرهنگ و زندگی روزمره‌ی انساین می‌شوند‪ .‬مهان‌طور که‬

‫‪138‬‬

‫ت فرهنگ‌هایی‬ ‫در گذشته اسب‌های ایراین‪ ،‬ترکمن‪ ،‬مازندراین‪ ،‬خزری‪ ،‬عریب‪ ،‬هندی و غیره داشتمی که هرکدام بخ یش از هو ی ‌‬ ‫ن تعلق داشتند‪ ،‬در دوره‌ی جدید هم این نوع هو یت‌زایی و تعلق‌زایی به وسایل نقلیه برمی‌گردد که به‌مرور رشد‬ ‫بودند که به آ ‌‬ ‫بخ‬ ‫می‌کنند و پیچیده‌تر می‌شوند‪ .‬این جریان تا جایی پیش می‌رود که وجود وسیله‌ی نقلیه یش از هو یت یک جامعه می‌شود‬ ‫ً‬ ‫خصوصا در قرن نوزدهم و به‌و یژه بیسمت‪ ،‬شاهد فرهنگ‌هایی هستمی که سعی می‌کنند با ن‬ ‫و به ن‬ ‫مهی خودروها و با‬ ‫مهی دلیل‪،‬‬ ‫ن‬ ‫مهی وسیله‌های نقلیه خودشان را معریف کنند؛ کشورهایی مانند آملان در این زمینه پیش‌قدم بودند و توانستند کشورشان را به‬ ‫برند وسایل نقلیه مانند بنز و یب‌ام‌و تبدیل کنند‪ .‬کشورهای دیگر مانند آمریکا و فرانسه نیز در این مسیر حرکت کردند‪ .‬در این ن‬ ‫بی‬ ‫کشورهایی مانند ایران می‌خواستند سهمی از این هو یت داشته باشند و اعالم موجودیت و هو یت بکنند‪ .‬یکی از روش‌ها این بود‬ ‫که یک وسیله‌ی‌نقلیه‌ی بومی داشته باشند‪ ،‬مهان‌طور که بناهای بومی‪ ،‬شخصیت‌های بومی و مراکز بومی داشتند‪ .‬در اینجا بود‬ ‫که ایراین‌ها به این فکر افتادند که یکی از این برندهای وسیله‌ی‌نقلیه را به نام خودشان بکنند که حبث پیکان پیش آمد‪ .‬گرچه‬ ‫ن را از آن خود می‌دانستند‪ .‬نام‌گذاری ن‬ ‫اولی چیزی است که خییل مهم است‬ ‫از جای دیگر آمد‪ ،‬اما استحاله پیدا کرد و ایراین‌ها آ ‌‬ ‫و بخ یش از هو یت کارهاست‪ .‬پیکان کم‌کم در خود ایران ساخته شد‪ ،‬مونتاژ شد و به‌مرور تبدیل شد به وسیله‌ی نقلیه‌ی ایراین‬ ‫ً‬ ‫در مقابل مثال بنز و وسایل دیگر‪ .‬پیکان ایراین بود و ایراین‌ها احساس نزدیکی به آن می‌کردند‪ ،‬مانند شبدیز خسرو یا رخش رسمت‪.‬‬ ‫پیکان بخ یش از زندگی روزمره‌ی ایراین‌ها شد و در جای‌جای زندگی‌شان حضور پیدا کرد‪ .‬به‌عنوان یک برند ایراین به آن توجه‬ ‫شد‪ ،‬در زندگی مردم تکرار شد و قصه‌هایی از آن ساخته‌شد‪ .‬گفتمی که اسطوره منادهای روایت‌دار هستند‪ .‬پیکان به جهت حضور‬ ‫قوی‌ای که در زندگی ایراین‌ها داشت و به جهت اینکه بخ یش از هو یت ایراین‌ها را منایندگی می‌کرد‪ ،‬اگر به اسطوره تبدیل نشد‪،‬‬ ‫حداقل مناد فرهنگی ایراین‌ها شد‪.‬‬ ‫پیکان یب‌شک شبه‌اسطوره است؛ یعین ما با پیکان خاطره دارمی‪ ،‬بعیض اوقات داستان دارمی‪ ،‬چه زماین‌که کارش شروع شد و‬ ‫چه زماین‌که متام شد‪ .‬این می‌تواند اسطوره حمسوب شود‪ ،‬اما هیچ‌گاه پیکان آن قدرت اسطوره‌ای را که می‌توانست داشته باشد‬ ‫و ما می‌توانستمی به آن بدهمی که مانند بنز یا دیگر چیزها شود‪ ،‬پیدا نکرد؛ به چند دلیل‪ ،‬یکی اینکه اصل اسایس‌اش ایراین نبود‪،‬‬ ‫ً‬ ‫واردایت بود و ایرانیزه شده بود؛ و دوم اینکه ما اصوال متأسفانه برای پدیده‌های معاصرمان داستان منی‌ساز می و از مکتوب کردن‪،‬‬ ‫ثبت کردن و روایت کردن پدیده‌هامیان مقداری خودمان را بر حذر می‌دارمی‪ ،‬عادت نکردمی بسازمی و آن روایت باید از گذشته‬ ‫باشد؛ و دیگر اینکه دوره‌ی پیکان متام شد‪ ،‬یعین ما آغازی دارمی و پایاین‪ ،‬تولدی دارمی و مرگی‪ ،‬پیکان تبدیل به یک پدیده‌ی‬ ‫نمی‌اسطوره‌ای نوستالژ یک برای ما شده است و ما را به یاد گذشته می‌اندازد‪ ،‬یاد خاطرات می‌اندازد‪ ،‬خاطرایت که دیگر منی‌توانمی‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها بیابمی‪ .‬بعیض‌ها آن را گوشه‌ای‬ ‫امروز آن را جتدید بکنمی‪ ،‬فقط باید در البه‌الی عکس‌ها و فیلم‌ها ببینمی و یا در قبرستان‬ ‫در موزه گذاشتند‪ ،‬در موزه‌ی شخیص یا هنری؛ اما هنوز کساین که حس نوستالژیک دارند پیکان آن حس را می‌تواند برطرف‬ ‫کند‪ .‬من شنیدم بعیض‌ها وقیت به کشورهای خارجی مهاجرت کردند پیکان را با خودشان بردند‪ ،‬چو ن‌که با آن خاطرات بسیار‬ ‫بخ‬ ‫سم منقوله‌ای‪،‬‬ ‫ز یادی دارند؛ یش از هو یت آن‌هاست‪ ،‬مانند فریش که روی آن زندگی کردند به‌نوعی شده است خاطره‌ی جم ِ‬ ‫یعین خاطره‌ای که در یک جسم برای ما جتسم پیدا کرده است و می‌توانمی آن را جابه‌جا کنمی و با خودمان ببرمی مانند قاب‬ ‫عکس‪ .‬مهان‌طور که یک قاب عکس را می‌برمی یاد یک دوره‌ای می‌افتمی‪ ،‬یاد کنش‌هایی می‌افتمی‪ ،‬یاد زمان خاص و رو یدادهایی‬ ‫ن‬ ‫چنی کارکردی دارد‪ .‬خییل حیف شد این پیکان را رها کردمی و نگذاشتمی این پیکان تغییر پیدا کند‬ ‫می‌افتمی‪ ،‬امروزه پیکان هم‬ ‫ً‬ ‫و خودش را به‌روز بکند و تداوم داشته باشد‪ .‬مطمئنا اگر این‌طور بود تأثیر خییل بیشتری روی خاطره‌ی مجعی ما داشت؛ چون‬ ‫بخ یش از خاط ‌ره‌ی مجعی ماست‪ .‬ما متأسفانه با یب‌فکری بخ یش از خاطره‌ی مجعی خودمان را رها کردمی و ارتباطمان را با گذشته‬ ‫قطع کردمی؛ یعین جای آن پراید و پژو و رنو آمده است‪.‬‬ ‫خودروهای دیگری هم بودند مثل پراید که بااینکه به نوستالژی تبدیل شدند‪ ،‬هیچ‌گاه پیکان نشدند‪.‬‬ ‫به‌هیچ‌وجه‪ .‬برای اینکه نسبت به خودروهای دیگ ‌ر ضعیف بود‪ .‬اسطوره باید و یژگی‌هایی داشته باشد‪ .‬پیکان در زمان خودش‬ ‫تا حدودی و یژگی‌هایی داشت‪ ،‬منی‌گومی خییل بارز بود‪ ،‬اما داشت‪.‬‬

‫‪139‬‬

‫ارتفاعات اورامان‪ ،‬کردستان‪ | 1395 ،‬عکس از ابراهمی نوروزی‬ ‫‪140‬‬

141

‫اگر به‌جای برند ایران‌خودرو برند و مناد پیکان را حفظ و به‌روز می‌کردند‪ ،‬مانند منادهای ن‬ ‫بی‌امللیل مثل بنز‪،‬‬ ‫می‌توانست مباند و اسطوره شود؟‬ ‫ً‬ ‫ایاد کردند‪ .‬مسند مهان اسب اسطوره‌ای یعین فرزند رخش است که اسطوره‌های کهن را بازمنایی‬ ‫دقیقا و این‌ها آمدند مسند را ج‬ ‫ً‬ ‫می‌کند‪ .‬نام مسند به‌نظرم نام خویب است‪ ،‬پیکان هم خوب بود ویل مسند متناسب‌تر است‪ .‬اما آیا این مسند ممکن است واقعا جای‬ ‫پیکان را بگیرید؟ باید منتظر شد ببینمی چه برخوردی با مسند خواهند کرد و در آن صورت است که شاید مسند بتواند مقداری‬ ‫شکل اسطوره‌ای به خودش بگیرد‪ .‬مسند نامش اسطوره‌ای‌تر است‪ ،‬اما آیا اینکه کارکرد اسطوره‌ای و نقش اسطوره‌ای در جامعه‬ ‫پیدا خواهد کرد یا نه این را باید منتظر ماند و دید‪.‬‬ ‫اینکه بعیض‌ها می‌گو یند در دوران مدرن اسطوره شکل منی‌گیرد آیا صحت دارد؟ ما می‌توانمی بگو یمی مظاهر و‬ ‫منادهای مدرن‪ ،‬مانند پیکان‪ ،‬هیچ‌وقت به جایگاه اسطوره منی‌رسند؟‬ ‫ً‬ ‫باز بستگی دارد از کدام منظر نگاه بکنمی‪ .‬شخصا معتقدم اگر تعریف ابتدای گفت‌وگو را در نظر بگیرمی‪ ،‬الگوهای روایت‌دار‬ ‫تکثیرپذیر‪ ،‬ما منی‌توانمی بدون اسطوره زندگی کنمی؛ یعین گریزی از اسطوره‌ها نیست و اگر اسطوره نباشد‪ ،‬نه‌فقط جامعه‌ای متشدد‬ ‫خواهمی داشت‪ ،‬بلکه به حلاظ شخیص نیز متشدد می‌شومی‪ .‬حبث‌هایی شارل لوگون دارد و می‌گو ید هر انساین اسطوره‌ای‬ ‫شخیص دارد که متام حرکات و َسکناتش با آن اسطوره‌ای که خودش هم به آن آ گاهی شاید نداشته باشد‪ ،‬تنظمی می‌شود؛ طرز‬ ‫لباس پوشیدن‪ ،‬فکر کردن‪ ،‬راه ن‬ ‫رفت و گفت‌وگو کردن مشا بر اساس مدیل است؛ این مدل اسطوره‌ای‌است که دار ید آن را تکرار‬ ‫ً‬ ‫انام می‌شود‪.‬‬ ‫می‌کنید‪ .‬مطمئنا اغلب مردم منی‌دانند‪ ،‬اما دارند تکرار می‌کنند و این را در نظر بگیرید که مهه‌ی کارهای ما با الگو ج‬ ‫برای اینکه این ثابت بشود باید این انسان را در جزیره‌ایی تهنا بگذارند و آن‌وقت خواهید دید که چقدر با ما متفاوت می‌شود‪.‬‬ ‫ً‬ ‫پس ما دامئا دار می از آن الگوها استفاده می‌کنمی‪ ،‬ناخودآ گاه دارمی استفاده می‌کنمی؛ در لباس‪ ،‬در آرایش در حرکات و صحبت‌ها‬ ‫و انتخاب‌هامیان‪ ،‬مهه‌ی این‌ها بر اساس الگوهای ماست و خود ما هم می‌توانمی برای دیگران الگو باشمی‪ .‬بنابراین جامعه و فرد‬ ‫منی‌توانند بدون الگو باشند‪.‬‬ ‫و این‌هایی که بدل به الگو‌ی ما شده‌اند مهه جنبه‌های اسطوره‌ای دارند؟‬ ‫ً‬ ‫اصال آن‌ها برای ما اسطوره‌اند‪ ،‬چون بعیض‌ها می‌گو یند اسطوره مهان شخصیت‌های کهن هستند مانند زئوس‪ ،‬رسمت و اسفندیار‪.‬‬ ‫بعیض‌ها می‌گو یند اسطوره‌ها الگوهایی بودند که مردم نقل می‌کردند که شجاعت یاد بگیرند‪ ،‬خویب یاد بگیرند و با بدی جنگ کنند‬ ‫که من به این اعتقاد دارم و امروزه هم اسطوره‌های ما چیزهایی است که ما مترین می‌کنمی و بر اساس حتقیقات کیس که بیش از صد هزار‬ ‫ً‬ ‫بار تکرار می‌شود نزد دیگران اسطوره است؛ مثال آقای شجریان اگر نامش سر زبان‌هاست و تکرار می‌شود در جهان مردم به اسطوره‬ ‫تبدیل‌شده و یا اگر دیده می‌شود‪ ،‬عکسش به اسطوره تبدیل شده است‪ .‬پس اسطوره آن چیزی است که دیگران آن را به‌عنوان‬ ‫الگو دارند تکرار می‌کنند‪.‬‬ ‫در زمانه‌ای هستمی که در مدت کوتاهی تکنولوژی تغییر جدی می‌کند و دیگر تکنولوژی و ابزار چند ماه پیش‬ ‫کاربرد خودش را از دست می‌دهد‪ .‬یعین حیت چیزهایی که امروز تولید می‌شوند در صد روز آینده‪ ،‬به مرز روایت‬ ‫و تکرار نرسیده از ن‬ ‫بی می‌روند و چیز جدیدی جایگزینشان می‌شود‪ .‬مهان‌طور که مشا به‌درسیت اشاره کردید یکی‬ ‫از مؤلفه‌های اسطوره هم روایت‌پذیری و تکرارشوندگی‌اش است‪ .‬حال با این زمانه‌ی پرشتاب ما می‌توانمی مدعی‬ ‫باشمی اسطوره به دنیا می‌آید؟‬ ‫مناد است؛ عیب ندارد؛ قرار نیست مهه اسطوره شوند‪ .‬اسطوره مهیشه وجود دارد ویل قرار نیست مهه‌چیز اسطوره شود‪.‬‬

‫‪142‬‬

‫اسطوره چیزی است که خودش را از چرخه‌ی زمان رها کرده و بیرون آورده است و دیگر در این چرخه‌ی سرعت‬

‫از ن‬ ‫بی منی‌رود و به این سبب اسطوره می‌شود؟‬ ‫ً‬ ‫نه‪ ،‬ما در زندگی روزمره دامئا اسطوره‌ها را با خودمان تکرار می‌کنمی‪.‬‬ ‫ً‬ ‫مثال در موسییق خواننده‌های ز یادی می‌آیند و می‌روند ویل گویی شجریان خودش را از این چرخه کنار کشیده‬ ‫است یا منادهایی ازاین‌دست در اقشار دیگر‪.‬‬ ‫شخیص نیست‪ ،‬یک گروه کوچکی هم نیست‪ .‬مهان‌طور که گفتمی دارد یک گروه بزرگی را منایندگی می‌کند چون آن‌ها دارند آن‬ ‫را تکرار می‌کنند‪ ،‬این می‌تواند یک دوره‌ی کوچکی در موسییق باشد مانند پاشایی؛ یک دوره‌ای شهاب اسطوره داشته باشمی‪،‬‬ ‫یعین یک‌دفعه بدرخشد و بعد خاموش شود‪ .‬یک عده‌ای هم اسطوره‌های بزرگ‌تری هستند مانند رسمت‪ ،‬سهراب‪ ،‬باربد‪ ،‬نکیسا‬ ‫یا علیزاده و شجریان و خییل افراد دیگر‪ .‬پس اسطوره‌ها گاهی عمر کوتاهی دارند اما تأثیرگذاری خییل گسترده‌ای دارند‪ ،‬گاهی‬ ‫عمر کوتاه و تأثیرگذاری کوتاه و گاهی اوقات عمر بلند و تأثیرگذاری ز یاد‪ .‬این‌ها دیگر انواع اسطوره‌ها هستند که وجود دارند و‬ ‫َ‬ ‫ما بدون اسطوره منی‌توانمی زندگی کنمی‪ .‬البته این حریف که مشا می‌گو یید ژوزف کمبل هم می‌گو ید که در زمانه‌ی امروز آن‌قدر‬ ‫سرعت باالست که امکان شکل‌گیری اسطوره‌های تأثیرگذار کم است و به ن‬ ‫مهی جهت ما شبه‌اسطوره‌ها را دار می‪ .‬مشکالیت‬ ‫ایاد شده است چون هیچ چیزی ته ن‬ ‫‌نشی منی‌شود و هیچ چیزی‬ ‫برای جامعه‌پذیری دار می‪ ،‬جنگ‌ها را دار می‪ ،‬ویل مشکالیت ج‬ ‫نفوذ منی‌کند به‌صورت عمیق‪ .‬بااین‌حال من معتقدم که هیچ جامعه‌ای بدون اسطوره نیست‪ .‬اگر اسطوره نباشد جامعه متشدد‬ ‫می‌شود و افراد به جان هم می‌افتند‪ .‬میزان انسجام رواین یک فرد و انسجام اجتماعی یک جامعه به میزان تأثیر اسطوره‌ها‬ ‫بستگی دارد‪ .‬ما اآلن در جامعه‌ی خودمان اسطوره‌ی سواری ندارمی‪ .‬آن زمان که پیکان بود یک چیزی بود‪ .‬دیگران هم بودند‪،‬‬ ‫بنز هم اسطوره بود‪ ،‬اما اسطوره‌ای بیگانه بود‪ .‬اآلن مسند نتوانسته است هنوز آن‌قدر شاخص شود که ما با یک اسطوره روبه‌رو‬ ‫باشمی و به‌خاطر ن‬ ‫مهی جوان‌های ما دچار تشدد هستند‪ ،‬در مورد بعیض که پول دارند و می‌روند پورشه و بنز سوار می‌شوند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫کساین که دنبال الگو هستند‪ ،‬یعین یک خاطره‌ای داشته باشند‪ ،‬متأسفانه فعال سراغ مسند منی‌روند‪.‬‬ ‫شناخته شدن و حمبوب بودن یکی از دال لت‌های اسطوره شدن است؟‬ ‫قدرت اسطوره به میزان تکثیر شدن آن است‪.‬‬ ‫این تکثیر شدن به معنای شناخت و حمبوبیت در جامعه است؟‬ ‫بله‪ ،‬مهان تکثیرشدگی می‌شود‪ ،‬یعین مشهور و معروف و مقبول بودن‪ .‬هرچقدر ما بیایمی آقای شجریان یا آقای فرهادی را در‬ ‫جامعه تکثیر کنمی‪ ،‬یعین ما دار می اسطوره را به وجود می‌آور می و این‌ها به‌هم مرتبط است‪.‬‬

‫*‬

‫‪143‬‬

‫َ‬ ‫ی‬ ‫زیز پیکان‬ ‫ع‬ ‫ه‬ ‫‌‬ ‫ر‬ ‫خاط‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬

‫َ َ‬ ‫ݚ‬ ‫‌های یادگاری‬ ‫بازمنایی ِپیکان در عکس ِ‬

‫ما نه پیکان داشتمی و نه دل خویش از آن‪ .‬البته در آلبوم‌های خانوادگی‌مان چندتایی عکس‬ ‫سیا ‌هو‌سفید از پیکان دار می که در آن‌ها پدرم با سبییل قیطاین‪ ،‬در کنار دوستانش‪ ،‬حوایل سد‬ ‫الر‪ ،‬دیده می‌شود‪ .‬مادرم اغلب در دعواهاشان که حلوا خیر منی‌کردند‪ ،‬می‌گفت که پدرم آدم‬ ‫خوشگذران و رفیق‌بازی بوده است و البته عکس‌ها هم گواه آن بودند! بزرگ‌تر که شدم فهمیدم‬ ‫پدرم حیت با آن سبیل قیطاین و خنده‌ی فتان‪ ،‬در کنار بساط کباب‪ ،‬آدم خوشگذراین نبوده‬ ‫ن‬ ‫داشت‬ ‫است؛ چرا که الزمه‌ی خوشگذراین و سرخویش جوانان شهری دهه‌های چهل تا پنجاه‬ ‫آنا که در دعوای ساالنه‌ی میان پدر و مادرم بر سر‬ ‫اتومبیل یا موتورسیکلت بوده است و از ج‬ ‫فروش ن‬ ‫زمی آبا و اجدادی‌مان و خر ید پیکان‪ ،‬مادرم مهیشه پیروز و سربلند بود‪ ،‬به گمامن پدر‬ ‫مرحومم نه در روزگار جواین و نه حیت در میانسایل‪ ،‬آدم خوشگذراین نبوده است؛ چرا که ما‬ ‫هیچ‌وقت هیچ ماشیین حیت پیکان هم نداشتمی!‬ ‫فارغ از آنکه ما یا بسیاری از مردم پیکان داشتمی یا نداشتمی‪ ،‬در خاطرات و حافظه‌ی عمومی‌مان‪،‬‬ ‫آن‌قدر تصو یر پیکان پررنگ و واضح است که به‌نظر می‌رسد برای برریس چگونگی بازمنایی‬ ‫پیکان در عکس‌های یادگاری نیازی به بیرون کشیدن عکس‌ها از آلبوم‌های خانوادگی در پس‬ ‫گنجه‌ها و ته کمدها نیست‪.‬‬ ‫این مقاله با حتلیل بیش از سیصد عکس یادگاری و خانوادگی‪ ،‬از دهه‌های پنجاه تا هفتاد‬ ‫خورشیدی‪ ،‬در صدد است تا بازمنایی پیکان در این عکس‌ها را برریس کند؛ در این مقاله تالش‬ ‫شده تا بگو یمی حافظه در ساخت تصو یر ذهین پیکان در دهه‌های گوناگون بسیار گزینشگر‬ ‫عمل کرده و حقایق مهمی از پیکان را حذف کرده است؛ اینکه چگونه شیوه‌های بازمنایی پیکان‬ ‫در عکس‌های خانوادگی با تصاو یر تبلیغایت منطبق گشته و به شکل‌گیری نوستالژی پیکان و‬ ‫اسطوره‌ی آن در ذهن هر ایراین مدد رسانده است‪.‬‬

‫به یاد عکاس غایب؛ محمدعلی غریقی‬ ‫‪144‬‬

‫افسانه کامران‬

‫این یک پیکان نیست!‬

‫آنه امروزه در خاطرات شفاهی‪ ،‬یادداشت‌ها‪ ،‬فیلم‌های سینمایی و تبلیغایت‪ ،‬روایت‌های‬ ‫چ‬ ‫ن‬ ‫داستاین و عکس‌ها درباره‌ی پیکان گفته می‌شود‪ ،‬در عی شباهت‌های بسیار به آن خود‬ ‫پیکان نیست‪ .‬درواقع بازمنایی هر سوژه‌ای به معنای خود آن چیز نیست‪ .‬آن‌گونه که استوارت‬ ‫هال می‌گو ید‪« :‬بازمنایی بخ ش اصیل فرآیندی است که به‌واسطه‌ی آن فرآیند‪ ،‬معنا تولید و میان‬ ‫اعضای یک فرهنگ مبادله می‌شود» (هال‪ .)31 :1391 ،‬هرچند که وی این فرآیند را پیچیده‬ ‫و ناروشن می‌داند‪ .‬از‌این‌رو و به تأیس از هال در کتاب «بازمنایی» (هال‪ )2002 ،‬درصددمی تا‬ ‫معنای بازمنایی پیکان در عکس‌های یادگاری را برریس کنمی‪ ،‬عملکرد فرآیند بازمنایی این خودرو‬ ‫در این عکس‌ها را بسنجمی و در یابمی این عملکرد چه چیزی را دربرمی‌گیرد؛ و این‌گونه اندکی از‬ ‫اهبام مفهوم بازمنایی پیکان بکاهمی‪.‬‬ ‫ً‬ ‫از منظر هال «چیزها در بطن خود تقریبا هیچ‌گاه دارای یک معنای واحد‪ ،‬ثابت و یب‌تغییر‬ ‫نیستند‪ .‬آن‌ها در بستر کاربردی خاص خود و با طرییق که ما درباره‌یشان احساس می‌کنمی‪،‬‬ ‫می‌اندیشمی و می‌گو یمی‪ ،‬به‌عباریت آن‌طور که ما آن‌ها را بازمی‌منایانمی‪ ،‬معنا می‌گیرند» (هال‪،‬‬ ‫‪ .)3 :1997‬از‌این‌رو نباید عجیب باشد که تصو یر ذهین ما از پیکان با تصو یر ذهین پدرامنان‬ ‫متفاوت باشد و حیت این تصاو یر ذهین با بازمنایی آن در عکس‌های خانوادگی و یادگاری نیز‬ ‫منطبق نباشد‪ .‬چرا که چشم‌انداز آنان از پیکان در ن‬ ‫مت جامعه‌ی ایراین با چشم‌انداز کنوین ما‬ ‫از این خودرو به‌دلیل فاصله‌ی خ‬ ‫تاریی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬اقتصادی و تغییرهای بافیت بسیار متفاوت‬ ‫است‪.‬‬

‫تصویر پیکان در عکس‌یادگاری و نه عکس‌خانوادگی؟‬

‫در مطالعه‌ی تصو یر پیکان فقط به عکس‌های خانوادگی بسنده نکردمی و دامنه‌ی وسیع‌تری‬ ‫از عکس‌ها یعین عکس‌های یادگاری را هم برریس کردمی‪ .‬اتومبیل و جایگاه آن در نظام اشیاء‬ ‫در زندگی خانوادگی گاه در تقابل با زندگی خانوادگی و گاه در پیوند با آن معنا می‌یابد‪ .‬آن‌گونه‬ ‫که بودر یار در«نظام اشیاء» از جایگاه اتومبیل می‌گو ید‪« :‬اتومبیل با جمموعه‌ی دیگر اشیاء وارد‬ ‫رابطه‌ی تکامیل می‌شود‪ ،‬درحایل‌که دیگر اشیاء در مقایسه با آن ناقص هستند‪ .‬نه به این دلیل‬ ‫که کمتر پیچیده‌اند‪ ،‬بلکه به این علت که به‌تهنایی در نظام جایگاه مشخیص اشغال منی‌کنند‪.‬‬ ‫از نظر بودر یار فقط خانه در کلیت خود (یعین مبلمان‪ ،‬لوازم خانگی و ‪ )...‬آن انسجام نسیب‬ ‫را دارد که هم عرض اتومبیل مورد مطالعه قرار گیرد‪ .‬اتومبیل با خالصه کردن متامی تقابل‌ها و‬ ‫‪145‬‬

‫ن است را به‬ ‫دال لت‌های پهنان حمیط داخیل یک بعد قدرت و نوعی استعالء که خانه فاقد آ ‌‬ ‫آن می‌افزاید» (بودر یار‪.)75 :1394 ،‬‬ ‫از نظر او اتومبیل شییئ متعایل است‪ ،‬مانند پرانتزی که در میان روزمرگی کلیه‌ی دیگر اشیاء باز‬ ‫ایاد می‌کند یعین مکان‪ -‬زمان ماده‌ای است که با هیچ‬ ‫می‌شود‪ .‬ماده‌ای که اتومبیل در آن تغییر ج‬ ‫ن‬ ‫چیز دیگری قابل مقایسه نیست؛ از‌این‌رو شاید مهی تغییر در مکان و زمان که به مدد اتومبیل‬ ‫برای خانواده و اشخاص در زندگی است‪ ،‬جتربه‌های فراتر از زندگی خانوادگی را برای افراد فارغ‬ ‫از سن یا توانایی‌هایشان فراهم کرده است‪ .‬در ن‬ ‫عی آنکه اتومبیل وسیله‌ای برای خانواده و در‬ ‫جهت آرامش و رفاه اعضاء خانواده در جابه‌جایی تعریف می‌شود‪ ،‬نو ید آزادی و جتربه‌ی رهایی‬ ‫از سلطه‌ی زندگی خانوادگی را با خود به‌مهراه دارد‪ .‬به‌دلیل ن‬ ‫مهی کارکرد دوگانه‌ی اتومبیل در‬ ‫زندگی خانوادگی و زندگی شخیص است که در بازمنایی پیکان فقط به عکس‌های خانوادگی‬ ‫بسنده نشده است و بر اساس موضوع پژوهش میان عکس یادگاری‪ ،‬عکس شخیص‪ ،‬عکس‬ ‫خانگی و عکس سردسیت‪ ،‬عالوه بر شباهت‌ها و نزدیکی‌های معنایی و گاه هم‌پوشاین‌هایی که‬ ‫دارند‪ ،‬تفاوت‌هایی قائل شده‌امی (کامران‪.)1394 :‬‬ ‫عکس یادگاری شامل عکس‌های شخیص‪ ،‬عکس‌های خانگی و حیت عکس‌های سردسیت‬ ‫نیز می‌شود‪ ،‬اما در مهه‌ی این عکس‌ها باید عنصر خاطره برجسته و متمایز باشد‪ .‬درواقع در‬ ‫عکس یادگاری «خاطره‌سازی» کارکرد اصیل عکس تلیق می‌شود (زندوکییل‪ .)36 :1390 ،‬با در‬ ‫ن‬ ‫گرفت حوزه‌ی گسترده‌تری چون عکس یادگاری دامنه‌ی وسیعی از عکس‌های خانوادگی‬ ‫نظر‬ ‫و حیت عکس شخیص را نیز در این مطالعه وارد کرده‌امی‪ .‬چرا که پیکان نیز چون هر اتومبیل‬ ‫دیگری کارکرد دوگانه‌ی زندگی خانوادگی‪ -‬زندگی شخیص را داراست‪.‬‬

‫‪146‬‬

‫عکس یادگاری با پیکان‪ ،‬دهه‌ی ‪ | 1360‬از آرشیو عاطفه آشوری‬

‫عکس یادگاری با پیکان‪ | 1396 ،‬گردمهایی پیکان‬

‫سوژه پیکان نیست‬

‫آنه در پس جست‌وجوی تصو یر پیکان در این سه دهه می‌توان در یافت این است که در مهه‌ی این بازمنایی‌ها بخ ش‌هایی‬ ‫چ‬ ‫از پیکان قابل تشخیص است‪ ،‬اما پیکان درواقع سوژه‌ی اصیل عکس نیست‪ ،‬بلکه سوژه‌ی اصیل خانواده‪ ،‬دوستان‪ ،‬عروس‬ ‫و داماد و ‪ ...‬هست‪ .‬در دهه‌های شصت‪ ،‬هفتاد و هشتاد پیکان بیشتر در نقش حممل سوژه ظاهر شده است‪ .‬پیکان چون‬ ‫استند یا جایگاهی برای کودکان‪ ،‬چون دوسیت وفادار در حلظات خوش زندگی ما چون سیزده بدر و پیک‌نیک و مسافرت و‬ ‫ن‬ ‫مطمئ در کوچه و حیاط و خیابان برای منایش ما و بخ ش‌هایی از زندگی روزمره‌ی ایرانیان بوده است‪ .‬درست‬ ‫چون تکیه‌گاهی‬ ‫از روزی که پیکان از چرخه‌ی تولید و تا حدودی از جامعه‌ی مصریف ایراین خارج شد و به‌دلیل عالقه‌ی مردم (نشانه‌سازان) به‬ ‫این خودور کارکرد جدید و متفاویت یافت و به مقام اسطوره ارتقاء پیدا کرد‪ .‬حاال دیگر خود پیکان سوژه است‪ .‬پیکان چون هر‬ ‫شخص عزیزی با مرگش در اثر کهولت برامیان عز یزتر شده است‪ .‬حاال این بخ ت بلند از میان مهه‌ی خودروهای متنوع و لوکس‬ ‫و گران‌قیمت ایراین و خارجی نصیب پیکان است تا در عکس‌های یادگاری بازمنای اصالت و نوستالژی باشد و چون هر یش‌ء‬ ‫عتیقه و قدمیی دال لت بر زمان داشته باشد‪ .‬حال که پیکان از شییئ کارکردی به شییئ اسطوره‌ای بدل شده است‪ ،‬این توان را‬ ‫دارد تا دوباره در عکس‌های یادگاری‌مان در نقطه‌ی طالیی قاب قرار گیرد‪ .‬در سه دهه‌ی پیش‪ ،‬پیکان در عکس‌های خانوادگی‬ ‫میانی زمان گذشته است‪.‬‬ ‫میانی زمان حال بود‪ ،‬اما اکنون ج‬ ‫و یادگاری ج‬

‫غیاب پیکان در زندگی‬

‫پیکان این بخ ت بلند را داشت که به‌دلیل یکه بودن‪ ،‬ارزاین و دستریس آسانش در بسیاری از حلظات زندگی روزمره‌ی ایرانیان‬ ‫ایفای نقش کند و طبیعی است که بیشتر اوقات در عکس‌های عرویس‪ ،‬مسافرت‪ ،‬خانه‪ ،‬خیابان و ‪ ...‬حاضر باشد؛ اما این‬ ‫حضور در مهه‌جا و در بازمنایی سخاومتندش در عکس‌های خانوادگی و یادگاری نباید ما را گمراه سازد که پیکان فقط در حلظات‬ ‫خوش و فراغت جامعه‌ی ایراین حضور داشته است‪ .‬حنوه‌ی بازمنایی پیکان چون سایر عکس‌های خانوادگی بسیار گزیده بوده‬ ‫است‪ ،‬چیزی که باید آن را تابع قانون پهنان منایش زندگی خانوادگی در تار یخ عکایس دانست‪.‬‬ ‫ن‬ ‫دوربی را به‌عنوان ابزار بازمنایی‌کننده‌ی واقعیت ستوده‌اند‪ ،‬اما عجیب است که در تار یخ عکایس خانوادگی‬ ‫درحایل‌که مهواره‬ ‫ً‬ ‫با برریس موضوعات به منایش درآمده پیداست که عکس‌های خانوادگی عموما به موضوعات شاد و هبتر ین حلظات زندگی‬ ‫خانوادگی اختصاص یافته است‪ .‬آن‌گونه که بوردیو در کتاب «عکایس‪ :‬هنر میان‌مایه» و در ن‬ ‫تبیی کارکردهای عکس خانوادگی‬

‫ن‬ ‫ماشی عروس‪ ،‬دهه‌ی ‪ | 1360‬از جمموعه‌ی سحر دانشور‬ ‫پیکان به‌عنوان‬

‫‪147‬‬

‫ن‬ ‫ماشی عروس‪ ،‬دهه‌ی ‪ | 1360‬از جمموعه‌ی سحر دانشور‬ ‫پیکان به‌عنوان‬

‫این عکس‌ها را با توجه به موضوعاتشان نظیر عکس عرویس‪ ،‬عکس‌های مراسم مذهیب‪ ،‬عکس جشن‪ ،‬عکس‌های دسته‬ ‫مجعی‪ ،‬عکس‌های کودکان و عکس‌های خانواده‌های متأهل و جمرد دسته‌بندی و سعی می‌کند با ذکر مثال‌ها و شرح مشاهدات‬ ‫ن‬ ‫ساخت بخ ش مهمی از زندگی مجعی‪ .‬درواقع بوردیو کارکرد عکس‬ ‫به ما نشان دهد که تصو یر عکاسانه یعین آییین‌کردن و جاودانه‬ ‫‌خانوادگی را نشان‌دهنده‌ی وحدت خانواده و یکپارچگی آن می‌داند که در تصو یر آرماین از خانواده جلوه‌گر می‌شود‪ .‬کایف است‬ ‫تا آلبوم خانوادگی خودمان یا اقوام را ورق بزنمی‪ .‬در این آلبوم‌ها اثری از مرگ‪ ،‬افسردگی و تهنایی‪ ،‬بیکاری و بیماری‪ ،‬طالق و سایر‬ ‫واقعیت‌های زندگی خانوادگی نیست‪ .‬چارلز و یلیام معتقد است که کار و مرگ دو تابوی مهم در تار یخ عکس‌خانوادگی هستند‬ ‫ن‬ ‫س خانوادگی است‪ .‬آلبوم‌های خانوادگی کجا‬ ‫مهچنی هالند معتقد است که مهاجرت نیز یکی از تابوهای عک ‌‬ ‫(و یلیامز‪.)1997 ،‬‬ ‫ن‬ ‫چنی رنج جاری و خاطره‌ی فجایع گذشته را ثبت می‌کنند؟ (هالند‪)203 :1390 ،‬‬ ‫بر ن‬ ‫مهی اساس کمتر عکیس در کنار پیکان در آلبوم‌های خانوادگی دیده شده است که نشانگر حلظات سخت زندگی ما باشد و‬ ‫سایر موضوعایت که منایش وحدت خانوادگی را خمدوش می‌کند غایب‌اند‪.‬‬

‫‪148‬‬

‫عکس یادگاری پنچرگیری پیکان‪ ،‬بدون تار یخ | از آرشیو آنگاه‬

‫بدرقه‪ ،‬عکس خانوادگی‪ ،‬دهه‌ی ‪ | 1370‬از آرشیو رحیانه میروهاب‬

‫پیکان مردانه و اندکی زنانه‪:‬‬

‫فقط و یژگی‌های فین پیکان نبود که به آن سیمایی مردانه می‌داد؛ سفیت‪ ،‬سخیت و بدقلیق آن در کنار خوش‌رکایب‬ ‫و مقاومتش به این خودور چهره‌ی دوگانه‌ای می‌بخ شید‪ .‬چهره‌ای که چون هر اسطوره‌ای مملو از دوگانه‌ها و‬ ‫تضادهاست‪ .‬در عکس‌های‌خانوادگی که پیکان در آن دیده می‌شود‪ ،‬به‌ندرت زنان پشت فرمان نشسته‌ان ‌د و‬ ‫سکان هدایت خانواده را در دست دارند‪ .‬درواقع پیکان مهواره در کنار رقبای ظریف و زنانه‌ای چون رنو ‪ 5‬هو یت‬ ‫مردانه‌اش را باز می‌یافت‪ .‬در عوض غیاب خ‬ ‫تاریی زنان در تار یخ عکس خانوادگی ایران‪ ،‬تا ابتدای هپلوی اول‬ ‫(کامران‪ ،)1394 ،‬پیکان حرمی امین بود تا به‌واسطه‌ی آن زنان در بیرون از خانه و در کنار یا درون پیکان دیده‬ ‫شوند‪ .‬حنوه‌ی پوشش و آرایش زنان ایراین در فضاهای شهری و خارج از شهر نکته‌ای است که در چهار دهه باید‬ ‫مورد مطالعه قرار گیرد‪ .‬اینکه حرمی امن (خودرو) چگونه با باورها و الگوهای رایج حجاب و پوشش در طول دهه‌ها‬ ‫تعامل داشته است‪ .‬پیکان در جامعه‌ای تولید شد که خانواده در آن به‌واسطه‌ی تغییرات اجتماعی و فرهنگی و‬ ‫اقتصادی از خانواده‌ای گسترده و نیمه‌گسترده در جامعه شهری‪ ،‬آرام‌آرام‪ ،‬به خانواده‌ای هسته‌ای یا کانوین تغییر‬ ‫ن‬ ‫ایاد فرصت‌های برابری چون حتصیل‪ ،‬اشتغال و حضانت فرزندان و ‪ ...‬برای‬ ‫می‌یافت‪.‬‬ ‫چنی خانواده‌ای و ج‬ ‫زنان سبب شد تا سیمای مردانه‌ی پیکان نه در ظاهر یا مشخصات فین‌اش‪ ،‬بلکه در اذهان ایرانیان در دهه‌های‬ ‫شصت و هفتاد مشیس کمی تلطیف شود و اندک سیمایی زنانه یا گاهی مادرانه به خود گیرد‪ .‬عجیب است که در‬ ‫ن‬ ‫چنی سازش و تسلیمی در برابر قوه‌ی قهر یه‬ ‫بازمنایی‌های پیکان ‪-‬یا هر خودرو دیگری چون رنو ‪ -5‬کمتر شاهدی از‬ ‫ن‬ ‫تو‌آمد به‬ ‫ماشی دیده می‌شود‪ .‬چراکه پیکان برای استفاده‌ی زنان در مناسبات خارج از خانواده چون رف ‌‬ ‫مرد‪-‬‬ ‫حمل کار‪ ،‬دانشگاه‪ ،‬بردن چبه‌ها به مدرسه و مهد تهنا وسیله‌ای تلیق می‌شد؛ ولیکن در مناسبات مجعی و خانوادگی‬ ‫چون ن‬ ‫رفت به مهیماین‌ها‪ ،‬گردش و سفر مهه‌ی مناسبت‌هایی که بر وحدت مجعی خانواده تأ کید دارد مهچنان‬ ‫مهان سیمای مردانه را به خود می‌گرفت و بازمنای تصو یری سنیت از خانواده‌ی آرماین (خانواده‌ی هسته‌ای) بود‪.‬‬ ‫پدری که پشت فرمان نشسته است و سکان هدایت زندگی را در دست دارد‪.‬‬

‫‪149‬‬

‫عکس یادگاری‪ ،‬دهه‌ی ‪ | 1360‬از آرشیو جمید حیدری‬

‫از این‌رو عکس‌های خانوادگی به ندرت تصو یری از این سازش و مساملت پیکان را به ما نشان می‌دهد چرا که ن‬ ‫چنی تصو یری‬ ‫با برساخت‌ها و کلیشه‌های ساخته شده از بازمنایی خانواده‌ای هسته‌ای با یک یا دو فرزند و جایگاه مرد در مقام پدر خانواده و‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫چنی تصاو یری عموما از آلبوم‌های خانوادگی طرد می شوند و‬ ‫جایگاه زن در نقش مادر تا حدودی خمدوش و مشوش است‪.‬‬ ‫یا اصال ن‬ ‫چنی عکیس گرفته منی‌شود!‬

‫فراغت پیکانی‬

‫عباس کاظمی (جامعه شناس) در «پیکان و توده‌وار شدن زندگی شهری در دهه‌ی ‪ »60‬معتقد است که «پیکان فرزند زمانه‌ی‬ ‫خود بود و برای دهه‌ی ‪ 60‬معرف جامعه‌ای بود که خودش یکی از منادهای اصیل آن حمسوب می‌شد؛ مناد جامعه‌ای خودبسنده‬ ‫ن‬ ‫درعی‌حال جامعه‌ی کم‌حترک‪ ،‬متایزنیافته‪ ،‬قانع‪ ،‬توسعه‌نیافته و هم‌زمان پرسروصدا‪ ،‬یب‌قانون و عجول» (کاظمی‪،‬‬ ‫(خودکفا) و‬ ‫‪ .)60 :1395‬وی در این مقاله با رو یکرد مطالعات فرهنگی و جامعه‌شناخیت نتیجه می‌گیرد که پیکان با برجسته کردن مناد ساده‬ ‫ز یسیت‌اش نشان‌دهنده‌ی کم‌امهیت بودن فرصت‌های فراغیت مردم روزگار خود بوده است؛ و به‌دلیل فقدان امکانات رفاهی‬ ‫مناسب آن را مناد جامعه‌ی بدون فراغت می‌مشارد (کاظمی‪ 60 :1395 ،‬و ‪.)61‬‬ ‫آنه در عکس‌های یادگاری و خانوادگی و از خالل بازمنایی پیکان به ما نشان داده می‌شود‪ ،‬برخالف نظر کاظمی‪ ،‬بیانگر پیوندی‬ ‫چ‬ ‫پایدار میان عکس‪ ،‬گردش و اتومبیل است‪ .‬یکی از مهم‌تر ین حلظایت که از خالل آن‪ ،‬پیکان را در عکس‌های خانوادگی و‬ ‫یادگاری می‌بینمی‪ ،‬حلظه‌های مسافرت و فراغت جامعه ایراین است‪ .‬درواقع پیکان حممیل است که ما می‌توانمی به‌واسطه‌ی آن‬ ‫بازمنایی خانواده‌ی ایراین را در خارج از خانه و فضاهای عمومی ببینمی‪ .‬سفره‌های گشوده در کنار پیکان در سیزده بدر‪ ،‬چبه‌های‬ ‫لخ ت در کنار ساحل با دورمنایی از پیکان‪ ،‬خانواده‌ای تکیه داده به سپر پیکان در میان انبوهی از درختان در مشال و بسیاری‬ ‫تصاو یر دیگر‪ .‬پیکان حیت در مسافرت‌ها و فراغت‌های شخیص جوانان شهری دهه‌ی پنجاه نیز جایگاهی انکارناپذیر دارد‪.‬‬ ‫مهان‌گونه که در غرب‪ ،‬از ‪ 1950‬به بعد‪ ،‬ارزش‌های سنیت با بازتایب از حقیقت زندگی جدید عوض شد و دیگر عکس‌های در‬ ‫مقابل خانه از ارزش کمتری برخوردار شد و استخرهای شنا و اتومبیل جایگزین آن شد‪ .‬در ایران نیز عکس کنار پیکان‪ ،‬در‬ ‫سال‌های آغاز ین دهه‌ی پنجاه‪ ،‬مناد برخورداری از رفاه نسیب و خوشبخیت بود؛ مهان‌گونه که عکس موردعالقه‌ی آمریکایی‌ها‬ ‫در مقابل اتومبیل گرفته می‌شد‪ .‬این مسئله نشان‌دهنده این است که اتومبیل مناد خوشبخیت قرن بیسمت بوده است‪ .‬در ایران‬ ‫نیز اتومبیل از اوایل ورود به ایران موضوع موردعالقه عکایس اسنپ‌شات قرار گرفت‪ .‬البته دوچرخه نیز برای نسل جوان حالت‬ ‫اتومبیل را داشت‪ .‬وجود اتومبیل سبب شد که خانواده‌ها در تعطیالت آخر هفته به مسافرت‌های کوتاه‌مدت و پیک‌نیک‬

‫‪150‬‬

‫عکس یادگاری با پیکان‪ ،‬دهه‌ی ‪ | 1360‬از آرشیو زهره حیدری‬

‫بروند‪ .‬تعداد عکس‌هایی که در ییالق گرفته شد بسیار ز یاد‬ ‫بود و عکس‌ها بیشتر در کنار اتومبیل و در مجع خانواده‬ ‫است (خوانساری‪ )147 :1380،‬چرا که پیوند میان عکایس و‬ ‫تور یسم با اتومبیل پیوندی ناگسستین بود‪.‬‬ ‫آن‌گونه که ولز می‌گو ید‪« :‬عکایس هم‌پای یکی از شاخص‌تر ین‬ ‫دل‌مشغو یل‌های مدرن یعین تور یسم و جهانگردی گسترش‬ ‫پیدا می‌کند‪ .‬برای ن‬ ‫اولی بار در تار یخ است که تعداد ز یادی‬ ‫از مردم به‌طور منظم و برای مدت کوتاهی از حمل مهیشگی‬ ‫زندگی‌شان به قصد سفر بیرون می‌روند‪ .‬حاال دیگر ن‬ ‫رفت به‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫دوربی‪ ،‬کار غیرعاقالنه‌ای به‬ ‫داشت‬ ‫سفر تفرحیی‪ ،‬بدون مهراه‬ ‫حساب می‌آید‪ .‬عکس‌ها مدارک یب‌چون و چرایی هستند که‬ ‫انام شده‪ ،‬برنامه طبق روال پیش رفته و‬ ‫اثبات می‌کنند سفر ج‬ ‫به مهه خوش گذشته است‪ .‬عکس‌ها سیر مصرف را که دور‬ ‫از چشم خانواده‪ ،‬دوستان و مهسایه‌ها اتفاق افتاده مستند‬ ‫می‌کند» (ولز‪.)30 :1390 ،‬‬ ‫ن‬ ‫اگر این سخن هورن را بپذیرمی که «دوربی و تور یسم‪ ،‬در کنار‬ ‫یکدیگر‪ ،‬دو تا از شیوه‌های منحصربه‌فرد تعریف واقعیت‌اند»‬ ‫(نقل از هالند ‪ ،)85 :1390‬عجیب نیست اگر بگو یمی مهان‬ ‫اندک فراغت «جامعه‌ی بدون فراغت»ی چون ایران نیز فقط‬ ‫با پیکان در دهه‌ی شصت رقم خورده است‪ ،‬چرا که عکس‌ها‬ ‫گواه آنند‪ .‬جامعه‌ای که حترکش‪ ،‬گردشش و فراغتش با پیکان‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫عجی شده بود‪.‬‬ ‫دوربی‌های اسنپ‌شات در آن سال‌ها‬ ‫و‬

‫عکس خانوادگی با پیکان‪ ،‬دهه‌ی ‪ | 1360‬از آرشیو سپیده نبیی‬

‫مسافرت با پیکان‪ ،‬دهه‌ی ‪ | 1370‬از آرشیو پریسا نوراللهی‬

‫عکس یادگاری با پیکان‪ ،‬دهه‌ی ‪ | 1360‬از آرشیو فائزه دوزایل‬ ‫‪151‬‬

‫عکس خانوادگی با پیکان‪ ،‬دهه‌ی ‪ | 1350‬از آرشیو زهرا فراهاین‬

‫‪152‬‬

‫آ گهی فیلم کداک‪ ،‬دهه‌ی ‪1350‬‬

‫پیکان در آ گهی مطبوعایت دهه‌ی ‪1350‬‬

‫‪153‬‬

‫تصویر پیکان در تبلیغات و هنر‬

‫رنگ روغن روی بوم | ‪۱۳۹۲‬‬ ‫عادل حسیین نیک | بدون عنوان | ‪ ۱۳۷‬در ‪ ۲۲۰‬سانیت‌متر | ِ ‌‬

‫ن‬ ‫تو‌جو کرد‪ ،‬بلکه باید در‬ ‫اولی بازمنایی‌های پیکان در سال‌های آغاز ین تولید این خودرو را نباید در عکس‌های خانوادگی جس ‌‬ ‫تصاو یر تبلیغایت و در آ گهی‌های مطبوعایت سال‌های پایاین دهه‌ی چهل و سال‌های آغاز ین دهه‌ی پنجاه و در الگوهای حاکم‬ ‫بر بازمنایی تبلیغات خودرو در جهان سراغش را گرفت‪ .‬یب‌تردید الگوهای بازمنایی پیکان در این تصاو یر بعدها بر الگوهای بازمنایی‬ ‫پیکان در عکس‌های خانوادگی و یادگاری یب‌تأثیر نبوده است‪ .‬هرچند که بعدتر ن‬ ‫مهی الگوهای رایج در بازمنایی از سفر‪ ،‬فراغت‬ ‫و گردش‌های خانوادگی یا دوستانه بر تصاو یر تبلیغایت پیکان و سایر حمصوالت و خدمات مرتبط با گردشگری‪ ،‬فراغت و سفر نیز‬ ‫یب‌تأثیر نبود‪ .‬مهان‌گونه که در دنیا نیز الگوهای معمول بازمنایی خانواده مورد استفاده برای تبلیغ کاالها یا خدمات خانواده حمور‬ ‫قرار گرفت‪ .‬هالند می‌گو ید‪« :‬در مهان زمان که جمموعه‌های شخیص پر از عکس‌های مامان‪ ،‬بابا و چبه‌هایی در مکان‌هایی هرچه‬ ‫دورتر می‌شد‪ ،‬تصاو یری از زندگی روزانه‌ی خانه‌حمور در عکس‌های تبلیغایت پدیدار شد‪ .‬گسترش مواد غذایی بسته‌بندی شده‬ ‫و کاالهای مارک‌دار حمل مصرف جدیدی برای تصاو یر دیداری پدید آورد که نشان می‌داد یک خانواده‌ی مصریف خوشبخت‬ ‫چه‌جور خانواده‌ای است‪ .‬دهه‌ی ‪ 1960‬به یک‌باره به آ گهی‌های تبلیغایت رنگی روی آورد‪ .‬عکایس جتمیل صفحه‌های و یژه‌ی‬ ‫س خانوادگی و‬ ‫این‌گونه نشر یات متام جنبه‌های زندگی خانوادگی را دربرمی‌گرفت‪ ،‬از خانه و باغچه تا مادر و چبه‪ .‬به‌زودی عک ‌‬ ‫ن‬ ‫دوربی کداک و گسترش عکس‌های آین در زندگی روزمره‪ ،‬آ گهی‌ها‬ ‫عکس‌های تبلیغایت دو روی یک سکه شدند‪ .‬پس از ورود‬ ‫نیز به طیف وسیع‌تری از موضوعات و به عکس‌هایی هرچه یب‌تکلف‌تر و خودماین‌تر میدان دادند؛ یعین به ثبت حلظ ‌ه مهان‌گونه‬ ‫که رخ می‌دهد» (هالند‪.)183 :1390 ،‬‬ ‫هرچند که این تأثیرگذاری را باید در ماهیت عکایس و پیوستگی آن با مصرف و کاالیی شدن دانست؛ چنان‌که لیستر معتقد است‪:‬‬ ‫«عکایس ارتباط تنگاتنگی با فرآیند کاالیی شدن داشت‪ .‬عکایس هر منودی را تبدیل به کاال ساخته بود‪ .‬کاالیی که قرار بود تولید‬ ‫انبوه شود و در مقیایس یب‌سابقه خرید و فروش شود‪ .‬عکایس خود جزء الینفکی از بازار یایب کاالها‪ ،‬خدمات و معیارهای فرهنگ‬ ‫مصریف بود» (لیستر‪.)389 :1390 ،‬‬

‫‪154‬‬

‫بازمنایی پیکان در عکس‌های یادگاری نیز چون هر سوژه‌ای متأثر از دیگر نظام‌های بازمنایی و‬ ‫عالقه‌ی تولیدکنندگان و انتقال‌دهندگان معنای پیکان در جامعه‌ی ایراین (عموم مردم) است‪.‬‬ ‫بازمنایی پیکان در عکس‌های یادگاری بر نظام بازمنایی آن در تبلیغات و هنر یب‌تأثیر نبوده است‪.‬‬ ‫بنا‌به‌گفته‌ی هالند در سال‌های اخیر دلبستگی به امر شخیص باعث شده است که عکایس‬ ‫خانوادگی به شکل‌های جدیدی به گالری‌ها راه یابد‪ .‬برخی از عکاسان‪ ،‬با ادغام عکس‌های‬ ‫آین یا با تقلید از سبک آن‌ها دنیای جتارب شخیص را به‌عنوان موضوع کار خود برگزیده‌اند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫کریستی بولتانسکی‪ ،‬از جنبه‌های عمومی و سیایس عکایس شخیص هبره گرفته‬ ‫به‌طور مثال‬ ‫ن‬ ‫س خانوادگی‬ ‫(برتی‪ .)213 :1999 ،‬درواقع آثار این عکاسان نشان می‌دهد که چگونه عک ‌‬ ‫است‬ ‫و شخیص می‌تواند از زمینه‌ی خصویص جدا شود و به‌صورت هنر یا شکیل هنری و هبره‌مند‬ ‫س خانوادگی ز یبایی‌شنایس خایص را برجسته سازد‪ .‬تصو یر‬ ‫از مهان الگوها و ارزش‌های عک ‌‬ ‫پیکان در عکس‌های خانوادگی نیز زماین که از کارکرد اصیل‌اش خارج شد و به کارکردی منادین‬ ‫ارتقاء یافت در گالری‌های نقایش و اینستالیشن و هنر مفهومی راه یافت‪ .‬که از آن مجله می‌توان‬ ‫ن‬ ‫حسی سلطاین در دو جمموعه‌ی «داستان پیکان سفید» و‬ ‫به‌طور مشخص به نقایش‌های‬ ‫«پرتره‌ی پیکان» اشاره کرد‪ .‬در آثار امیان صفایی‪ ،‬عادل حسیین‌نیک‪ ،‬ترالن رفیعی‪ ،‬محیدرضا‬ ‫غفوری و غیره نیز پیکان دستمایه‌ی خلق اثر هنری شد‪ .‬ازاین‌رو برجسته منودن سو یه‌های‬ ‫اسطوره‌ای‪ ،‬منادین و نوستالژیک پیکان در آثار هنری یب‌تردید بر بازمنایی آن در عکس‌های‬ ‫یادگاری با پیکان این سال‌ها یب‌تأثیر نبوده است‪ .‬فرآیندهای بازمنایی در نظام‌های متفاوت برهم‬ ‫اثرگذارند و بیانگر عالقه‌ی نشانه‌سازان به برجسته منودن وجوهی از آن نشانه‌اند‪.‬‬

‫ن‬ ‫رنگ روغن روی بوم | ‪۱۳۹۲‬‬ ‫حسی سلطاین | از جمموعه‌ی داستان پیکان سفید | ‪ ۸۰‬در ‪ ۱۰۰‬سانیت‌متر | ِ ‌‬

‫‪155‬‬

‫امیان صفایی | چبرخ تا چبرخی | ‪ ۷۵‬در ‪ ۱۰۵‬سانیت‌متر | خودکار رنگی روی مقوا | ‪۱۳۹۲‬‬

‫ترالن رفیعی | روزى روزگارى‪۵/‬‬ ‫چاپ ژ ى‌كله‪ ،‬گواش‪ ،‬جوهر رنگى‪ ،‬مداد رنگى | ‪ ٢۵‬در ‪ ٣٣‬سانىت‌متر | ‪١٣٩٢‬‬

‫‪156‬‬

‫جمسمه‌ی قدمیی پیکان‪ ،‬ورودی شهر هتران‪ ،‬اثر مهدی شیر امحدی‬

‫پیکان چگونه پیکان شد‬

‫ن‬ ‫قوانی بازمنایی‬ ‫بازمنایی پیکان در عکس بسیار متفاوت از واقعیت پیکان در جامعه‌ی ایراین است‪ .‬درواقع بازمنایی پیکان تابع‬ ‫خانواده در عکس‌های‌خانوادگی است‪ .‬مهان‌گونه که کرس و و ن‌لیوون در «خواندن تصاو یر‪ :‬دستور زبان طراحی دیداری»‪،‬‬ ‫مشارکت‌کنندگان در امر تبادل معنا از طریق نظام‌های بازمنایی را نشانه‌سازان می‌خوانند‪ .‬آن‌ها مداخله‌ی نشانه‌ساز در چگونگی‬ ‫بازمنایی را متناظر با نوع عالقه و توجه‌آن‌ها به یشء بازمنوده می‌دانند‪ .‬به این معین که هر تولیدکننده و انتقال‌دهنده‌ی معنا‪،‬‬ ‫برحسب نوع عالقه و توجه خود‪ ،‬و یژگی‌های خایص از یشء را که به اندازه‌ی کایف قابلیت بازمنایی در زمینه‌ای ن‬ ‫معی را داشته‬ ‫باشد‪ ،‬برای بازمنودن انتخاب می‌کند‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬هیچ‌گاه متامیت یشء بازمنایی منی‌شود‪ ،‬بلکه مهواره سو یه‌های مهم آن [از منظر‬ ‫نشانه‌ساز] است که بازمنوده می‌شود (کرس و و ن‌لیوون‪.)6 :1996 ،‬‬ ‫ازاین‌رو عجیب نیست که تراژدی‌های پیکان در اکثر این بازمنایی‌ها حذف شده و فقط با مدد حافظه قابل یادآوری و تأمل‬ ‫است‪ .‬پیکان در اکثر عکس‌های خانوادگی ما‪ ،‬در سه دهه‪ ،‬حضوری پررنگ و غالب داشته است و بیشتر از هر یشء دیگری‬ ‫در عکس‌ها حاضر است؛ چرا که بخ ش وسیعی از زندگی روزمره‌ی ما در این سه دهه با این خودرو گره زده شده بود‪ .‬در این سه‬ ‫دهه‪ ،‬ما حممیل برای بازمنایی پیکان بوده‌امی‪ ،‬درحایل‌که در این دهه (‪ )1390‬و چه بسا در دهه‌های آینده پیکان به‌عنوان حممیل‬ ‫برای بازمنایی ما خواهد شد‪ .‬ازاین‌رو مهانند شییئ عتیقه کارکردی متفاوت خواهد یافت و یکی از کارکردهای آن برجسته‌سازی‬ ‫عنصر خاطره خواهد بود‪ .‬در این دهه پیکان در عکس‌های خانوادگی غایب شده و در عوض عالقه برای ن‬ ‫گرفت عکس یادگاری‬ ‫در کنار آن رونق گرفته است و در آینده کارکرد موزه‌ای آن برجسته‌تر نیز خواهد شد؛ آن‌گونه که امروز در گالری‌های هنری و فضای‬ ‫شهری و ‪ ...‬امهیت یافته و به اشکال گوناگون بازمنایی می‌شود‪.‬‬ ‫ً‬ ‫آنه واقعا پیکان بوده است بازمنایی نشده است‪ ،‬ویل‬ ‫در بازمنایی پیکان در عکس‌های یادگاری هیچ‌گاه متامیت پیکان یا چ‬ ‫سو یه‌های مهمی از آن در این عکس‌ها بازمنوده شده است‪ .‬درواقع جایگاه و یژه‌ی این خودرو در عکس‌های یادگاری و‬ ‫ن‬ ‫مهچنی جایگاه پیکان در کادر و میزان منایش آن) بیانگر آن است که جامعه‌ی‬ ‫خانوادگی (اعم از تعداد یب‌مشار عکس‌ها و‬ ‫ایراین در چهار دهه توجه و عالقه و یژه‌ای به این خودور داشته است‪ .‬عالق ‌ها‌ی که با توجه به سابقه‌ی فرهنگی‪ ،‬اجتماعی‬ ‫و روان‌شناخیت جامعه‌ی ایراین قابل‌درک و پذیرفتین است‪ .‬مطالعه‌ی فرآیندهای بازمنایی پیکان در عکس‌ها و تصاو یر نشان‬ ‫می‌دهد که چگونه پیکان این بخ ت بلند را یافته است تا از شییئ کاربردی به نشانه و در هنایت به اسطوره بدل شود‪.‬‬

‫*‬

‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫‪ .۱‬مقایسه کنید با مقاله‌ی «پیکان و توده‌وار شدن زندگی شهری در دهه‌ی ‪ »60‬در‬ ‫کتاب امر روزمره در جامعه‌ی پسا انقالیب ‌‪‌،‬عباس کاظمی‪ ،‬هتران‪ :‬فرهنگ جاوید‪۱۳۹۵ ،‬‬ ‫‪Personal Photography .۲‬‬ ‫‪Domestic Photography .۳‬‬ ‫‪Snapshot Photography .۴‬‬ ‫‪Memorial Photography .۵‬‬ ‫‪Sign Makers .۶‬‬ ‫‪Charles Williams .۷‬‬ ‫‪ .۸‬آثار بولتانسکی در پایگاه هنرمند قابل دستریس است‪:‬‬ ‫‪http://www.christian-boltanski.com‬‬ ‫‪Kress&Van Leeuwen .۹‬‬

‫منابع‪:‬‬ ‫بودر یار‪ ،‬ژان‪ ،1394 ،‬نظام اشیاء‪ ،‬ترمجه‌ی پیروز ایزدی‪ ،‬هتران‪ :‬ثالث‪.‬‬ ‫بوردیو‪ ،‬پیر‪ ،1387 ،‬عکایس‪ :‬هنر میان‌مایه‪ ،‬ترمجه‌ی کهیان و یل‌نژاد‪ ،‬هتران‪ :‬دیگر‪.‬‬ ‫زندوکییل‪ ،‬سارا‪« ،1390 ،‬حتلیل کارکردهای عکس شخیص کاربران در شبکه‌های‬ ‫اجتماعی جمازی»‪ ،‬پایان‌نامه کارشنایس ارشد عکایس‪ ،‬دانشکده‌ی هنرهای ز یبا‪،‬‬ ‫دانشگاه هتران‪.‬‬ ‫کاظمی‪ ،‬عباس‪ ،1395 ،‬امر روزمره در جامعه‌ی پساانقالیب‪ ،‬هتران‪ :‬جاو ید‪.‬‬ ‫کامران‪ ،‬افسانه‪« ،1394 ،‬عکس خانوادگی و سیر آن در جامعه‌ی ایراین»‪ ،‬حرفه هنرمند‪،‬‬ ‫مشاره‌ی ‪.40‬‬ ‫ولز‪ ،‬لیز‪ ،1390 ،‬عکایس‪ :‬درآمدی انتقادی‪ ،‬ترمجه حممد نبوی و دیگران‪ ،‬هتران‪ :‬مینوی‬ ‫خرد‪.‬‬ ‫هال‪ ،‬استوارت‪ ،1391 ،‬معنا‪ ،‬فرهنگ و زندگی اجتماعی‪ ،‬ترمجه‌ی امحد گل‌حممدی‪،‬‬ ‫هتران‪ :‬ین‪.‬‬ ‫هالند‪ ،‬پاتریشیا‪« ،1390،‬خوشا نگر ن‬ ‫یست به عکس‌های شخیص و عکایس‬ ‫مردم‌پسند»‪ ،‬ترمجه‌ی سوملاز ختایی‌لر و و یدا قدیس راد‪ ،‬به نقل از‪ :‬ولز‪ ،‬لیز‪،1390 ،‬‬ ‫عکایس‪ :‬درآمدی انتقادی‪ ،‬ترمجه حممد نبوی و دیگران‪ ،‬هتران‪ :‬مینوی خرد‪.‬‬ ‫‪Kress, G., Van Leeuwen, Theo, 1996, Reading Images: The Grammar of Visual‬‬ ‫‪Design, Routledge, London.‬‬ ‫‪Lister, Martin et al., 2009, New Media: A Critical Introduction, Routledge, Oxon.‬‬ ‫‪Schroeder, J. E., 2002, Visual Consumption First published, Routledge, London.‬‬ ‫‪157‬‬

‫ُ‬ ‫امیان صفایی | از جمموعه‌ی ا ُتل‌نوشته‌ها | ‪ ۱۴۰‬در ‪ ۴۳۴‬در ‪ ۱۶۵‬سانیت‌متر | آهن رنگ شده | ‪۱۳۹۳‬‬ ‫‪158‬‬

159

‫ٰݩ ݦ ݦ‬ ‫ِپیکاین‬ ‫َ َ ََ ْ‬ ‫که هرگز بر هدف‬ ‫َ َ‬ ‫ن ِنشست!‬ ‫فرزاد مقدم‬

‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ِنگاهݡی به فراز و فرود ِبرند ِپیکان‬

‫‪160‬‬

‫پیکان برندی آیکونیک است‪.‬‬

‫ً‬

‫نام خودروی پیکان که می‌آید در ذهن من و احتماال در ذهن مشا که هم‌نسل من هستید (متولد‬ ‫ن‬ ‫یادگرفت‌ها‪ ،‬مسافرت‌ها‪ ،‬تصادف‌ها‪،‬‬ ‫‪ ،)۱۳۵۰‬خاطره‌های یب‌مشاری زنده می‌شود‪ .‬رانندگی‬ ‫قرارها و هزار تصو یر دیگر که پیکان قدمیی خانواده در آن‌ها گاهی نقش کمکی و گاهی هم‬ ‫نقش اول داستان را بازی می‌کند‪ .‬مهه‌ی ما می‌توانمی ده‌ها خاطره تعریف کنمی که پیکان‬ ‫بخ یش جدایی‌ناپذیر از آن باشد؛ بنابراین‪ ،‬پیکان برای من و مشا یک خودروی معمویل نیست‪.‬‬ ‫حیت یک برند معمویل هم نیست که بشود به‌راحیت و با ابزارها و مدل‌های شناخته شده در‬ ‫برندینگ آن را حتلیل کرد‪ .‬هیچ برند خودرویی این‌قدر در تارو پود زندگی اجتماعی و فرهنگی‬ ‫ما ایراین‌ها تنیده نشده است که پیکان! با این مقدمه می‌توان گفت که پیکان در فرهنگ ما‬ ‫برندی آیکونیک است‪ .‬بدهیی است که برندها برای آیکونیک شدن باید در فصل مشترک‬ ‫«آیکو ن‌های فرهنگی» و «برندهای دارای هو یت» قرار بگیرند‪ ،‬پیکان در یک بازه‌ی زماین‬ ‫طوالین ن‬ ‫چنی بوده است‪.‬‬

‫ادرا ک ما از برندها نسبی است‪.‬‬

‫هرکدام از ما بر پایه‌ی جتربه‌ها‪ ،‬اطالعات در یافیت و خواسته‌هامیان درکی متفاوت از برندهای‬ ‫اطرامفان دارمی‪ .‬گرچه تالش ما برندسازان این است که با طراحی یک برنامه‌ی برندسازی‬ ‫آنا که ممکن است وجه مشترک این ادرا ک‌ها را در میان خماطبان برند افزایش‬ ‫یکپارچه تا ج‬ ‫ً‬ ‫بدهمی؛ مثال‪ ،‬برند ولوو در طی سالیان با ماندن روی وعده‌ی مشخیص مهچون امیین و حفظ‬ ‫تصاو یر ذهین مشترک برای خماطبانش سعی داشته تا وجه مشترکی از این ادراکات نسیب را در‬ ‫میان خماطبانش به وجود بیاورد و حفظ کند؛ یعین‪ ،‬خماطب بتواند برند ولوو را با و یژگی‌های‬ ‫منحصربه‌فردش بشناسد و بداند که انتظار چه ارزیش را باید از یک خودروی ولوو داشته باشد‪.‬‬ ‫اما آیا ادرا ک‌های ما از پیکان وجه مشترک‌های ز یادی با هم دارد؟ آیا تصو یر ذهین ما و وعده‌ی‬ ‫ً‬ ‫آنا‬ ‫برند پیکان در طول سال‌ها یکسان مانده است؟ اصال وعده‌ی برند پیکان چه بود؟ از ج‬ ‫که فعالیت برندسازی در صنعت خودروی ما هیچ‌گاه از سوی هیچ مدیر ییت به شکل علمی و‬ ‫داشت ن‬ ‫ن‬ ‫چنی توقعایت تا حد ز یادی بهیوده است‪.‬‬ ‫انام نشده است‪،‬‬ ‫حرفه‌ای ج‬

‫از پیکان لوکس پدر تا پیکان مسافرکش‬

‫پیکان در مدت عمر چهل‌ساله‌اش‪ ،‬برنامه‌های اقتضایی و غیراستراتژیک ز یادی به خود دیده‬ ‫است‪ .‬درواقع‪ ،‬پیکان بیش از اینکه تابع برنامه‌ی مشخیص به‌حلاظ جایگاه‌سازی برند در‬ ‫ذهن خماطب باشد‪ ،‬دستخوش حوادث سیایس و اقتصادی و تصممی‌گیری‌های مقطعی بوده‬ ‫است‪ .‬طیف وسیعی از جامعه‌ی ما‪ ،‬از متولدهای دهه‌ها‌ی بیست و یس گرفته تا چبه‌های‬ ‫دهه‌ی هفتاد‪ ،‬با پیکان خاطره دارند‪ .‬هر بخ ش از این خماطبان‪ ،‬به نوعی‪ ،‬برند را جتربه کرده‌اند‬ ‫که البته به دلیل نبود الگو و برنامه‌ای مدون برای خلق هو یت برند‪ ،‬رنگ و بوی این خاطره‌ها‬ ‫و جتربه‌ها با یکدیگر فرق می‌کند و تأ کید من هم بر ن‬ ‫مهی پراکندگی هو یت در طول زمان است؛‬ ‫ً‬ ‫مثال‪ ،‬خاطره‌ی مرحوم پدرم (متولد ‪ )۱۳۲۰‬از پیکان‪ ،‬به یک پیکان لوکس مدل پنجاه برمی‌گشت‬ ‫که ‪ ۲۳‬هزار تومان خر یده بود (آن‌وقت‌ها پیکان لوکس مدل پنجاه رادیو هم داشت)‪ .‬جتربه‌ی‬ ‫سواری با آن نه‌تهنا لذت‌بخ ش بود‪ ،‬بلکه‪ ،‬از نظر اجتماعی‪ ،‬سوار شدن بر پیکان جایگاه و یژه‌ی‬

‫‪161‬‬

‫هتران‪ | 1396 ،‬عکس از ن‬ ‫آیی فضل‌اهلی‬

‫خودش را داشت‪ .‬خاطره‌ی من از پیکان برمی‌گردد به خودرویی که با آن رانندگی یاد گرفمت‪،‬‬ ‫مهان پیکان مدل پنجاه که حاال هجده سال سن داشت و به نظر من و برادرم دیگر یک‬ ‫خودروی متوسط و حیت ضعیف بود و مرتب به پدر می‌گفتمی که آن را بفروشد و یک گاالنت‬ ‫قرمز بخ رد‪ .‬مهان پیکان را هشت سال بعد عز یزی خرید که در شرکت ما آبدارچی بود و گاهی‬ ‫برای نظافت به خانه‌مان می‌آمد‪ .‬پیکان بعدازظهرها کمک‌خرجش بود‪ .‬حاال دیگر مهان پیکان‬ ‫در چشم دخترخامن دبیرستاین آن عز یز آن‌قدر سطح ن‬ ‫پایی بود که به‌هیچ‌وجه حاضر نبود سوار‬ ‫پیکان خسته و از پا افتاده‌ی پدر شود‪ .‬یادم می‌آید وقیت برای ن‬ ‫رفت به مرامسی با آن عزیز و البته‬ ‫با پیکان قصه‌مان در خیابان ولیعصر مهسفر شدمی‪ ،‬مردم در خیابان برامیان دست بلند می‌کردند‬ ‫و آدرس می‌دادند‪ :‬ونک!‬

‫هرگز بر هدف ننشست‪.‬‬

‫مهان‌طور که مشخص است‪ ،‬پیکان با خاطره‌ها و جتربه‌های متفاویت مهراه است‪ .‬وقیت‬ ‫نام برند پیکان را می‌بر ید هر گروه از خماطب‌های مشا به یاد خاطره‌های خودش می‌افتد‪ .‬اما‬ ‫آنه از نگاه برندینگ امهیت دارد این است که در روزهای آخر عمر این برند و پیش از ن‬ ‫رفت‬ ‫چ‬ ‫ً‬ ‫ایاد شده‬ ‫آخر ین خودروی آن به موزه‪ ،‬تداعی نسبتا یکساین از این برند در میان مهه‌ی ما ج‬ ‫بود و این یعین پایان کار پیکان چنان شکل گرفته بود که امکان هرگونه بازگشیت را برای تولید‬ ‫یک خودروی سواری در جایگاه هبتر از او سلب می‌کرد‪ .‬برند پیکان‪ ،‬در طی این چهل سال‪،‬‬ ‫به‌هیچ‌وجه مدیریت نشده است‪ .‬متأسفانه‪ ،‬در آن سال‌ها پیکان برای ما آن‌قدر به‌زور تکرار‬ ‫شد که به برندی یب‌ارزش و خودرویی مزاحم تبدیل شد‪ ،‬برندی که نه قصد هبتر شدن داشت‬ ‫و نه قصد ن‬ ‫رفت و سپردن جایش به برندهای به‌روزتر‪ .‬شوخی ز یبای فیلم «هتران ‪ »۱۵۰۰‬را به‬ ‫یاد بیاور می که نشان می‌داد در سال ‪ ۱۵۰۰‬هنوز ما مهان پیکان را سوار می‌شومی حیت اگر پرواز‬ ‫کند! حاال دیگر پیکان برندی است که دست‌مایه‌ی شوخی قرار می‌گیرد و کایف است در متین‬ ‫داستاین قرار بگیرد تا نشان بدهد صاحبش به بخ ش آسیب‌پذیر جامعه تعلق دارد‪.‬‬

‫‪162‬‬

‫پیکان‪ :‬نماد و نشانه‌ای از تغییرات و تحوالت اجتماعی و اقتصادی ایران‬

‫با توجه به عمر چهل‌ساله‌ی پیکان باید ببینمی چگونه از یک خودروی سواری شبه لوکس به خودروی طبقه‌ی متوسط و‬ ‫ازآن‌پس به خودروی تکراری مزاحم و بعدازآن هم به خودرویی فرسوده با تصو یر و تداعی طبقه‌ی آسیب‌پذیر مبدل شده است‪.‬‬ ‫برای اینکه بتوانمی هو یت برند پیکان را حتلیل کنمی بد نیست به خ‬ ‫تاریچه‌ی حتوالت این برند نگاهی بینداز می‪.‬‬

‫دور ‌هی اول پیکان‪ ۱۳۴۶ :‬تا ‪۱۳۵۷‬‬

‫در سال ‪ ۱۳۴۵‬قراردادی ن‬ ‫بی شرکت ایران‌خودرو و کرایسلر‪-‬روتس برای مونتاژ و ساخت‬ ‫خودرویی به نام پیکان منعقد شد و به‌طور رمسی با وارد شدن قطعات از تالبوت انگلستان‪ ،‬که‬ ‫َ‬ ‫یرمموعه‌ی شرکت کرایسلر‪-‬روتس آمریکا بود‪ ،‬تولید پیکان (مهان اروی ارو پایی)‬ ‫در آن روزگار ز ج‬ ‫َ‬ ‫در اردیهبشت سال ‪ ،۱۳۴۶‬درست چند ماه بعد از به بازار آمدن مدل‌های ارو در انگلستان‬ ‫و ارو پا‪ ،‬با ظرفیت شصت هزار دستگاه آغاز شد‪ .‬پیکان وقیت به بازار آمد اتومبییل اسپرت و‬ ‫جوان‌پسند بود‪ .‬در تبلیغایت هم که برای این خودرو به راه افتاده بود بر این موضوع تأ کید می‏‌شد‬ ‫َ‬ ‫که خودرویی به‌روز است‪ .‬کلمه‌ی پیکان هم ترمجه‌ی مهان ارو‪ 1‬بود‪ ،‬به معین «تیر»‪« ،‬خدنگ»‬ ‫و «پیکان» که جناب خیامی در میان این کلمات واژه‌ی «پیکان» را پسندید که خوش‌آواتر و‬ ‫ز یباتر بود‪ .‬لوگویی نیز با تصو یری از یك ارابه‌ی باستاین و مشاییل از یك اسب در حال حركت‬ ‫طراحی شد و تا زمان توقف تولید پیكان مهراه این خودرو بود‪.‬‬ ‫از مهان ابتدای کار‪ ،‬میان وعده‌ی برند بودن و عناصر هو یت بصری آن (ارابه‌ی باستاین)‬ ‫تضادهایی مشهود بود‪ ،‬اما بازار خایل از رقیب باعث می‌شد تا خماطبان و مشتریان متوجه این‬ ‫آنه برای خماطبان آن روزگار امهیت داشت این بود که می‌توانستند اتومبییل‬ ‫تضادها نشوند‪ .‬چ‬ ‫به‌روز را با قیمیت مناسب سوار شوند‪ .‬پیکان درواقع خودروی طبقه‌ی متوسط بود؛ طبقه‏‌ای که‬ ‫امکان خرید خودروهای لوکس خارجی را نداشت‪ ،‬اما با خرید پیکان می‪‎‬توانست زندگی مرفه‬ ‫و شبه لوکیس را جتربه کند‪ .‬وعده‌ی برند از ن‬ ‫مهی‌جا آشکار می‌شد‪ :‬جتربه‌ی یک زندگی مرفه با‬ ‫قیمیت مناسب‪ .‬عالوه‌بر‌این‪ ،‬هو یت برند پیکان با توجه به نام‌گذاری برند کارخانه‌ی مبدأ یعین‬ ‫ایران‌ناسیونال به مست خودرویی ایراین و میل نیز کشیده شده بود‪ .‬درباره‌ی میل بودن پیکان ن‬ ‫مهی‬ ‫بس که هو یدا‪ ،‬خنست‌وز یر وقت‪ ،‬گفته بود به امید روزی که هر ایراین یک پیکان داشته باشد‪.‬‬

‫‪163‬‬

‫هتران‪ | 1396 ،‬عکس از هبنام صدییق‬ ‫‪164‬‬

165

‫به‌روز‬ ‫اقتصادی‬ ‫ایرانی‬ ‫هویت اولیه‌ی برند پیکان‬

‫دور ‌هی دوم پیکان‪ ۱۳۵۸ :‬تا ‪۱۳۷۰‬‬

‫بعد از انقالب‪ ،‬مفهوم پیکان برای ما ایراین‏‌ها تغییر کرد‪ .‬در آن سال‌ها تولید خودروهای داخیل حمدود و واردات خودروهای‬ ‫خارجی هم ممنوع بود و خودروهای خارجی حمدودی وارد کشور می‏‌شد؛ بنابراین‪ ،‬تهنا انتخاب برای خر ید خودرو یا خودروهای‬ ‫قدمیی خارجی بود یا پیکان‪ .‬در آن سال‌‏ها شرکت سایپا هم به مونتاژ خودروی ژ یان و رنو می‪‎‬پرداخت‪ ،‬اما قابلیت تبدیل شدن به‬ ‫پول نقد و پیدا شدن قطعات یدکی و سر در آوردن هر تعمیرکاری از پیکان باعث شد تا مهچنان در صدر جدول مباند‪ ،‬به‌طوری‌که‬ ‫دهه‌ی شصت سال‌ها‌ی احنصار پیکان نام گرفت‪ .‬آن‌هم پیکاین که دیگر اتومبیل به‌روز قبل از انقالب نبود و بیشتر انتخاب‬ ‫ناگز یر آن روزها به مشار می‌‏آمد‪ .‬بعد از پایان جنگ و با آغاز دوران سازندگی‪ ،‬زمزمه‌های توقف تولید پیکان مطرح شد‪ ،‬اما هیچ‌گاه‬ ‫تولید آن متوقف نشد‪ .‬چندی بعد‪ ،‬مدیران ایران‌خودرو تغییرات در تولید این خودرو را در دستور کار قرار دادند‪ .‬در سال ‪۱۳۶۴‬‬ ‫خط تولید پیکان در کرایسلر انگلستان متوقف و در شرکت پژوی فرانسه ادغام شد و درنتیجه تولید پیکان از سقف بیش از هفتاد‬ ‫هزار دستگاه در سال ‪ ۱۳۶۳‬به سه هزار دستگاه در سال ‪ ۱۳۶۸‬سقوط کرد‪ .‬در این سال کارخانه‌ی پژو موافقت کرد که ایران‌خودرو‬ ‫با به کار بردن سیسمت تعلیق و موتور پژو ‪ ۵۰۴‬روی بدنه‌ی پیکان به تولید آن ادامه دهد‪.‬‬

‫دور ‌هی سوم پیکان‪ ۱۳۷۱ :‬تا ‪۱۳۸۴‬‬

‫در این دوره‪ ،‬ظهور رقبایی مهچون پراید از شرکت سایپا و حضور خودروهای هبتر و گران‌تر در بازار باعث شد تا بخ ش‌های‬ ‫گوناگون جامعه‪ ،‬با توجه به قدرت خر یدشان‪ ،‬انتخاب‌های دیگری نیز داشته باشند‪ .‬دوره‌ی احنصار پیکان به سر آمد و افزایش‬ ‫قدرت خرید باعث شده بود پیکان حسایب از چشم بیفتد‪ .‬ساخت قطعات آن در ایران و تولید پیکان ‪ ۱۶۰۰‬در شهر یور ‪۱۳۷۱‬‬ ‫ن‬ ‫گرفت زندگی این برند که حاال دستخوش حبران هو یت هم شده بود‪ .‬در سال ‪ ۱۳۸۱‬تولید مسند‬ ‫درواقع مقدمه‌ای شد بر پایان‬ ‫و انتخاب شعار «خودروی میل‪ ،‬افتخار میل» برای آن‪ ،‬تیر خالص بود که بر بدن یب‌جان پیکان شلیک شد‪ .‬باالخره‪ ،‬در ‪۲۵‬‬ ‫اردیهبشت ‪ ،۱۳۸۴‬پس از گذشت ‪ ۳۸‬سال و تولید ‪ 2‬میلیون و ‪ 295‬هزار پیکان‏‪ ،‬تولیدش را متوقف کردند و پیکر یب‌جان آن را به‬ ‫موزه فرستادند‪ .‬حال با توجه به تصو یر پیکان که از این سه دوره در ذهن مردم مانده است و با استفاده از الگوی کاپفرر هو یت‬ ‫برند پیکان را با پژوهیش بر جامعه‌ی منونه برریس کرده‌امی که در ادامه می‌آید‪.‬‬

‫‪166‬‬

‫تصویر گیرنده‬

‫پیکر‬

‫رابطه‬

‫فرهنگ‬

‫خود انگاره‬

‫برون ریزی‬

‫درون ریزی‬

‫شخصیت‬

‫بازتاب‬

‫تصویر فرستنده‬

‫بررسی برند پیکان با الگوی کاپفرر‬

‫ازآنایی‌که کاپفرر معتقد است ما وارد عصر بازار یایب تشابه شده‌امی‪ ،‬پیشهناد می‌کند با حتلیل‬ ‫ج‬ ‫ابعاد و اجزای تشکیل‌دهنده‌ی هو یت یک برند و متفاوت کردن آن می‌توانمی برند خود را از رقبا‬ ‫آنه خماطبان‬ ‫آنه طراحی می‌کنمی (شخصیت و پیکر برند) با چ‬ ‫متمایز کنمی‪ .‬او معتقد است میان چ‬ ‫در ذهن خود از برند تصو یر می‌کنند (خودانگاره و بازتاب) تفاوت وجود دارد‪ .‬ارتباطات برند و‬ ‫فرهنگ دروین برند وظیفه‌ی انتقال هو یت طراحی شده را به ذهن خماطب بر عهده دارند‪ .‬البته‪،‬‬ ‫الگوی کاپفرر ایرادهایی هم دارد که باعث شده است فقط آن را برای حتلیل و ارز یایب برندهای‬ ‫ً‬ ‫موجود استفاده کنند و معموال در دنیای حرفه‌ای‪ ،‬جدا از کارهای دانشجویی و غیرحرفه‌ای‪،‬‬ ‫برای طراحی برند از آن استفاده منی‌شود‪.‬‬ ‫حال ببینمی معنای هرکدام از ابعاد هو یت برند پیکان طبق الگوی کاپفرر چگونه است؟ دقت‬ ‫کنید که معیار در این حتلیل آخر ین چیزی است که از هو یت پیکان به‌جا مانده است‪.‬‬

‫‪167‬‬

‫شخصیت برند پیکان‬

‫شخصیت برند صفایت انساین است که به برند منتقل می‌شود‪ .‬پیکان برندی مردانه‪ ،‬بالغ‪ ،‬با‬ ‫ن‬ ‫مهچنی به حلاظ مایل ضعیف است‪.‬‬ ‫ظاهری ثابت و قدمیی (از مد افتاده)‪ ،‬سنیت‪ ،‬حمافظه‌کار و‬

‫فیزیک یا پیکر برند پیکان‬

‫منظور بخ ش عیین برند است که مردم می‌بینند‪ .‬طراحی بدنه‌ی پیکان در طی زمان‪ ،‬انواع‬ ‫مدل‌های گوناگون آن از جوانان گرفته تا پیکان وانت و استیشن و لوگوی پیکان مهه بخ یش از‬ ‫فیزیک برند این خودرو هستند‪ .‬متأسفانه‪ ،‬این برند هیچ‌گاه رنگ مشخیص نداشت‪.‬‬

‫فرهنگ برند پیکان‬

‫فرهنگ برند نظامی از ارزش‌های دروین سازمان و برند است که بر عالمئ بیروین (حمصوالت و‬ ‫ارتباطات برند) حاکم است‪ .‬فرهنگ حاکم بر پیکان ایراین و دولیت است‪ .‬نگاهش به مقوله‌ی‬ ‫ن‬ ‫مهچنی پاسخگو نبودن به انتظارات اجتماعی چیزی است‬ ‫خودروسازی جهاین و پو یا نیست‪.‬‬ ‫که از پیکان درمقام فرهنگ برند به‌جا مانده است‪.‬‬

‫ارتباطات برند پیکان‬

‫برند خود به‌نوعی یک رابطه است و فرصت ارتباط میان مشتریان با هو یت خود را به وجود‬ ‫انام می‌دهد مهان نوع رابطه‌ی یک برند است‪ .‬درباره‌ی‬ ‫می‌آورد‪ .‬نوع رفتارهایی که یک برند ج‬ ‫پیکان رابطه و نگاه از باال به ن‬ ‫پایی‪ ،‬دیوان‌ساالر و دولیت است‪ ،‬اما ازطرف‌دیگر در دسترس و‬ ‫ن‬ ‫مطمئ است‪ .‬پیکان‪ ،‬به حلاظ اقتصادی‪ ،‬زماین از پول نقد هم نقدتر بود و حیت از سرمایه‌گذاری‬ ‫در بانک هم هبتر به نظر می‌رسید‪.‬‬

‫خودانگار ‌هی برند پیکان‬

‫ما از طر یق نگرش خود به برندها نوعی رابطه‌ی دروین با خودمان برقرار می‌کنمی و بر اثر مصرف‬ ‫برند به تصو یری از خودمان می‌رسمی‪ .‬اگر خییل مثبت‌اندیش باشمی با خرید پیکان می‌توانستمی‬ ‫فکر کنمی فردی عالقه‌مند به تولید داخیل و کشورمان هستمی‪ .‬اینکه پوملان را جایی خرج می‌کنمی‬ ‫که در حلظه‪ ،‬قابلیت نقد شدن داشته باشد و این یعین آدم حسابگری هستمی‪ .‬از طریف خودرویی‬ ‫خریده‌امی که قطعه‌های آن در هر سو پرمارکیت پیدا می‌شود و هر تعمیرکاری به آن آشنا است و‬ ‫این یعین انساین دوراندیش هسمت و اگر منیف‌نگر باشمی‪ ،‬می‌توانستمی بگو یمی توانایی خرید برندی‬ ‫هبتر از پیکان را نداشته‌امی و این یعین توانایی خلق درآمد هبتری را برای خود نداشته‌امی‪.‬‬

‫بازتاب برند پیکان‬

‫بازتاب برند مهان تصو یری است که جامعه پس از مصرف برند در مصرف‌کنند ‌ه می‌بیند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫درواقع‪ ،‬بر اثر مصرف برند‪ ،‬دیگران درباره‌ی مصرف‌کننده این‌گونه می‌اندیشند‪ .‬مثال‪ ،‬با خرید‬ ‫یک بنز آخر ین مدل نزد دیگران صاحب تصو یری متفاوت‌تر از قبل می‌شو ید‪ .‬این مهان بازتاب‬ ‫برند است‪ .‬درباره‌ی پیکان می‌توان گفت مدل‌های گوناگون این خودرو ابزاری برای ارز یایب‬ ‫وضعیت اقتصادی صاحبان آن بود‪ .‬این تصو یر از مدل‌های قدمیی پیکان شروع می‌شود که‬

‫‪168‬‬

‫نشان از وضعیت بد اقتصادی داشتند تا مدل‌های جدید و گران‌تر که نشان می‌دهند صاحب‬ ‫خودرو فردی ثرومتند نیست‪ ،‬شاغل در یک کار دولیت است و به جنبه‌های اقتصادی خرید‬ ‫خود توجه می‌کند‪ .‬بر اساس ن‬ ‫مهی بازتابش برند‪ ،‬شاهد مدیران و تاجران ز یادی بودمی که قدرت‬ ‫خر ید داشتند‪ ،‬اما پیکان سوار می‌شدند تا ثروت خود را از چشم دیگران پهنان کنند‪ .‬هم‌اکنون‪،‬‬ ‫پژو ‪ ۴۰۵‬و مسند این جایگاه را تسخیر کرده‌اند‪.‬‬

‫هویت برند پیکان در آینده یا نتایج تالش پیکان‌بازها‬

‫منی‌توان از برند پیکان حرف زد و به پیکان‌بازها توجهی نکرد‪ .‬مهان‌طور که می‌دانمی هر برندی‬ ‫ً‬ ‫معموال شیفتگاین دارد که به طرفداران و هواداران برند تعبیر می‌شوند‪ .‬در مورد برندهایی که‬ ‫ً‬ ‫از رده‌ی تولید خارج می‌شوند‪ ،‬افراد این گروه لزوما مهان وفاداران برند نیستند‪ ،‬بلکه بیشتر‬ ‫ایاد کلکسیون و یا نگهداری مدل‌های قدمیی‬ ‫کساین هستند که با توقف تولید خودرو شروع به ج‬ ‫کرده‌اند؛ چراکه پس از توقف تولید دیگر هو یت برند مهان هو یت قبیل نیست و معین و مفهوم‬ ‫ً‬ ‫خودانگاره و بازتابش برند کامال عوض می‌شود‪.‬‬ ‫ق پیکان می‏دانند افرادی هستند که عالقه‌‏‌شان‬ ‫درحال‌حاضر‪ ،‬کساین که خود را پیکان‌باز یا عش ‪‎‬‬ ‫ف کردن آن است‪ .‬این مدل‌های‬ ‫ک و سان‌رو ‌‬ ‫اسپرت‌کردن پیکان‪ ،‬لیموز ین کردن و حیت کرو ‌‬ ‫ترکییب جدید از پیکان در بازارهای اینترنیت با قیمت‪‎‬های عجیب‌وغریب ردوبدل می‏‌شوند‪.‬‬ ‫به ن‬ ‫‌مهی‌دلیل‪ ،‬پیکان‌باز بودن خود وجهه‌ی دیگری دارد و می‌بینمی که هو یت برند پیکان باز‬ ‫تغییر می‌یابد‪ .‬در آینده‪ ،‬پیکان‌های بایق‌مانده در بازار ن‬ ‫مهی پیکان‌هایی خواهند بود که جتهیزات‬ ‫ن‬ ‫مطمئ باشید‬ ‫عجیب‌وغر ییب رو یشان سوار است و به قیمت‌های گزایف مبادله می‌شوند‪.‬‬ ‫هو یت برند پیکان‪ ،‬در آینده‌ی نزدیک‪ ،‬یک برند مناییش خواهد شد که برای حضور در فیلم‌ها‪،‬‬ ‫رو یدادها و مراسم عرویس دستمزدی گزاف در یافت خواهد کرد‪ .‬نتایج تالش پیکان‌بازها باعث‬ ‫می‌شود تا برند پیکان در آینده به زندگی ما برگردد‪ ،‬منهتا این بار در نقش یک برند لوکس و‬ ‫تفرحیی‪ .‬گو یا پیکان قصد ندارد از زندگی و فرهنگ ما ایراین‌ها خارج شود‪ .‬البته‪ ،‬این پیکان به‬ ‫خواست مردم است که در شادی‌ها و مراسم مانده است؛ اما آن پیکان که روزی با هزاران آرزو‬ ‫و امید آمده بود تا برند میل بشود هیچ‌گاه بر هدف ننشست!‬

‫*‬

‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫‪Arrow .۱‬‬ ‫‪169‬‬

‫ݩ‬ ‫ݑ‬ ‫ݧ‬ ‫ُ‬ ‫اٮومبیل؛‬ ‫ٰ ݩݦ ݦ ݦ ٰݩ ݦ ݦ‬ ‫ٰݩ ݦ ݦ ٰ ݦݩ ݦ‬ ‫ݔىا ِر شا ِطر و با ِر خا ِطر‬

‫لیال خدابخش‬

‫آدمیزاد حاصل ترکییب غریب از میل به تهنایی و گرایش به مجع است‪ .‬البته که نیاز به امنیت و‬ ‫ن‬ ‫تعیی قلمرو‪،‬‬ ‫متعاقب آن تهنایی در مهه‌ی نیاکان تکامل‌نیافته‌ی ما وجود داشته است‪ ،‬مانند‬ ‫آنه در ما غریب و البته یگانه می‌مناید‬ ‫مرزکیش و در نتیجه خط‌ونشان برای شخص متجاوز؛ اما چ‬ ‫ایاد روابط غیرشخیص با افراد غریبه است‪ .‬نیازی دروین حیت آن زمان‬ ‫کشش یب‌حد‌وحصر به ج‬ ‫که حبث بر سر ن‬ ‫تأمی امنیت گله‪ ،‬گروه یا قبیله نیست؛ ما را به مست تعامالت اجتماعی به‌ظاهر‬ ‫ن‬ ‫چنی حالت یگانه‌ای حاصل جهش کدام ژن در ما بوده است‬ ‫غیرکاربردی می‌کشاند‪ .‬اینکه‬ ‫نسبت میان این دو‬ ‫در این چند خط امهییت منی‌یابد‪ .‬چیزی که من بیشتر به آن عالقه‌مندم‬ ‫ِ‬ ‫حس متناقض در وجود آدمی است و البته اینکه چگونه مدیریت می‌شده یا هنوز می‌شود؛‬ ‫ً‬ ‫به‌خصوص وقیت که بدانمی این دو‪ ،‬عمال‪ ،‬دو سر یک طیف رفتاری را می‌سازند و به‌هیچ‌عنوان‬ ‫ً‬ ‫از و یژگی‌های صفر و یکی اعداد پیروی منی‌کنند‪ ،‬به این معنا که وقیت یکی هست آن دیگری لزوما‬ ‫ً‬ ‫بغرنی ماجرا وقیت است که در میانه‌ی این طیف‪ ،‬حالت‌هایی رخ می‌دهد و از هر‬ ‫نباشد‪ ،‬اتفاقا ج‬ ‫دو حس چیزی درون آدمی پیدا می‌شود‪.‬‬ ‫تار یخ ادبیات مدرن مملو از قهرمان‌هایی درماند ‌ه است که مدام میان فضای ذهنشان در‬ ‫آنا که‬ ‫رفت‌وآمدند‪ ،‬از این خلوت‌تر ین و شخیص‌تر ین فضا به حمیط پرهراس و آشوب اجتماع‪ ،‬ج‬ ‫در معرض دید و قضاوت دیگران قرار می‌گیرند‪ .‬درواقع‪ ،‬مرتب از یکی به دیگری پناه می‌برند و‬ ‫‌رنوران درمی‌آورند و‬ ‫درهنایت مستأصل و درمانده یا تارک دنیا می‌شوند‪ ،‬سر از آسایشگاه روان ج‬ ‫یا بعد از خوردن چند کیلو خیارشور خودکیش می‌کنند‪.‬‬ ‫ت تناقض‌های این دو طیف رفتاری برای انسان بسیار‬ ‫به نظر می‌رسد در طول تار یخ‪ ،‬مدیری ‌‬ ‫ً‬ ‫خ‬ ‫چالش‌آفر ین و البته اهلام‌بخ ش بوده است؛ مثال‪ ،‬می‌توان الگوهای فضایی در شهرهای تار یی‬ ‫را از این منظر مطالعه کرد‪ .‬بیشتر این شهرها نظمی سلسله‌مراتیب در سکونت دارند که با شییب‬ ‫ً‬ ‫مالمی فرد را از خالل مهسایگی‌ها‪ ،‬کوچه‌های بار یک‪ ،‬مرکز حمله‌های آشنا و از فضای‌کامال‬ ‫خصویص خانه عبور می‌دهد و تا میدان‌های باامهیت شهر مهراهی می‌کند‪ .‬گویی حمله‌ها و‬

‫‪170‬‬

‫ن‬ ‫داشت‪ .‬حمیطی‬ ‫مهسایگی‌ها در شهرهای کهن مهان پاسخ کلیدی فضا است به متایل در میانه‌ی این طیف قرار‬ ‫که فرد در آن «تهنایی» و «مجع»‪« ،‬امنیت» و «تعامل» را توأمان جتربه می‌کرده و گویی این سلسله‌مراتب فضایی‬ ‫که در طی سده‌ها انطبایق مثال‌زدین با این طیف رفتاری منحصربه‌فرد یافته است‪ ،‬مانند یک فیلتر یا ضربه‌گیر‪،‬‬ ‫ایاد امنییت رواین از گسیختگی حیس‬ ‫تضاد میان فضای خصویص و عرصه‌های عمومی را کاهش می‌داده و با ج‬ ‫افراد جلوگیری می‌کرده است‪.‬‬ ‫ن‬ ‫‌رناند؟ مشکل اینجاست که سرعت تغییر سکونتگاه‌هامیان به‌مراتب‬ ‫اما چ ‌ه چیز قهرمانان مدرن ما را این‌چنی می ج‬ ‫پرشتاب‌تر از سرعت تکامل ذهنمان شده است و این امر بدین معناست که نیاز به ِسیری امن از فاصله‌ی خلوت‬ ‫ً‬ ‫ذهن تا مرکز شلوغ شهر هنوز در ما هست‪ ،‬یب‌آنکه دیگر کالبدی برای ارضایش داشته باشمی‪ .‬احتماال‪ ،‬این موضوع‬ ‫تصو یری آشنا در زندگی روزمره‌ی هر یک از ماست‪ ،‬اینکه پشت در خانه‌مان ایستگاه تاکیس یا اتوبوس باشد‪،‬‬ ‫گ‬ ‫مردم پشت پنجره‌مان در صف ایستاده باشند و یا ساده‌تر از این‪ ،‬اتومبیل‌هایی غریبه روی پل مقابل در پارکین ‌‬ ‫یا مماس به دیوار خانه‌مان پارک کرده باشند‪ .‬مشخص است که دیگر از فیلتر و ضربه‌گیر خبری نیست؛ هراس و‬ ‫ن‬ ‫‌چنی است که فضای خصویص‌مان مدام‬ ‫آشوب فضای عمومی درست به پشت دیوار ذهنمان چسبیده و این‬ ‫مورد هجمه‌ی ناخواسته‌ی غر یبه‌تر ین مهشهری‌هامیان قرار می‌گیرد و البته نیاز به توضیح نیست که این هجمه‪‌،‬‬ ‫به‌هیچ‌عنوان‪ ،‬به آن ارتباط اجتماعی مورد نیاز‪ ،‬ارتباطی کنترل‌شد ‌ه و غیرشخیص با غر یبه‌ها‪ ،‬منهتی منی‌شود‪ ،‬بلکه‬ ‫فقط آشوب و هراس و ناامین به مهراه می‌آورد و این ن‬ ‫‌چنی است که ما امروز در شهر نه سلسله‌مراتیب از فضاها بلکه‬ ‫اغتشایش سرسام‌آور از مقیاس‌های خمتلف فضای عمومی‪ ،‬نیمه‌عمومی و خصویص دار می‪ .‬درست مثل پاز یل‬ ‫غول‌پیکر که اشتباهی چیده شده باشد و مدام افراد را در موقعیت‌های گوناگون غافلگیر کند‪.‬‬ ‫شاید موقعیت این ن‬ ‫‌چنی هم سیاه و آخرالزماین نباشد‪ ،‬وگرنه چرا هنوز سنگ روی سنگ بند مانده است و بسیاری‬ ‫ن تعداد از‬ ‫از ما هنوز مشغول گاز زدن سهم خیارشورمان در ساحیل ُپرپرنده نشده‌امی؟ به نظر می‌رسد دست‌کم آ ‌‬ ‫ما که در شهرهای میلیوین زندگی می‌کنمی‪ ،‬راه‌حیل موقیت برای این معضل پیدا کرده‌امی‪ ،‬چیزی که این فاصله‌ی‬ ‫حفره‌مانند را برامیان پر و مهچون آرام‌بخ یش برای مغزمان عمل کند‪ :‬اتومبیل؛ چهاردیواری کوچکی که میان آشوب‬ ‫آن بیرون برامیان حکم قلعه‌ی متحرک را یافته است‪.‬‬

‫‪171‬‬

‫امروز‪ ،‬اتومبیل‌های شخیص و غیرشخیص در سکونتگاه من‪ ،‬هتران‪ ،‬با کمی دخل و تصرف خالقانه به کالبد‬ ‫امن فضاهای نیمه‌عمومی‪-‬نیمه‌خصویص تبدیل شده‌اند و معنایی یگانه‪ ،‬ورای کارکرد معمول خود‪ ،‬یافته‌اند‪.‬‬ ‫از یک‌طرف‪ ،‬شهروندان بخ ش عمده‌ای از فعالیت‌های خصویص‌شان را‪ ،‬بدون هیچ حس آزاردهنده‌ای از جتاوز‬ ‫انام می‌دهند و‬ ‫به حرمی شخیص‌شان‪ ،‬در مرکز حمله‌های سیار و سیال امروزی؛ یعین‪ ،‬در تاکیس‌های خطی ج‬ ‫ً‬ ‫احتماال هر یک از ما بسیار دیده‌امی که افراد چطور در تاکیس مهدیگر را به مشارکت فعال در واکاوی و چه‌بسا حل‬ ‫ن‬ ‫ساکنی اتومبیل‌‌های شخیص چنان در‬ ‫مشکلشان فرا می‌خوانند‪ .‬ازطرف‌دیگر‪ ،‬در میانه‌ی فضاهای عمومی شهر‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫اتاقک شفاف اما شخیص خود احساس فراغ و آسایش می‌کنند که مهه‌ی قواعد سفت‌وسخت حضور در جامعه‬ ‫را فراموش می‌کنند؛ چه قواعد حقویق که باید اجرا شوند‪ ،‬مانند حفظ کردن حجاب و بلند نکردن صدای موسییق‪،‬‬ ‫چه هنجارهای غیررمسی مثل آراسته بودن و مؤدب رفتار کردن در مجع‪.‬‬ ‫قبول دارم در زمانه‌ای که «فضاهای عمومی»‪ 1‬از ذهن هیچ معمار و شهرسازی بیرون منی‌رود و تأ کید چندین‬ ‫و چندباره‌ی جامعه‌ی متخصصان شهر روی این موضوع که عرصه‌ی عمومی یکی از پیش‌نیازهای جامعه‌ی‬ ‫دموکرات‪ ،‬مداراگر و اهل گفت‌وگوست ترجیع‌بند هر گفت‌وگوی شهرحموری است‪ ،‬شاید کمی گمراه‌کننده به نظر‬ ‫برسد که کیس ن‬ ‫چنی دلواپس و مشوش در اندوه فقدان عرصه‌ی خصویص در زندگی روزمره بنو یسد‪ .‬به‌واقع هم‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫در این ن‬ ‫چنی تأ کید یک‌جانبه‌ای بر هیچ‌یک از سلسله‌مراتب فضایی وجود ندارد‪ ،‬بلکه صرفا دلیل‬ ‫مت قصد‬ ‫امهیت اتومبیل در شهرها مورد نظر است‪ .‬سؤال اسایس این است که چه چیز این سقف فلزی که روی چهار‬ ‫چرخ روان است‪ ،‬این حس امنیت در میان مجع را به ما القاء می‌کند که می‌توانمی به ناگاه با دیگر ساکنان موقتش‬ ‫ایاد کنمی؟ و چه چیز به ما اجازه می‌دهد خود را در آن حیت راحت‌تر از چهاردیواری‬ ‫صمیمییت هرچند کوتاه‌مدت ج‬ ‫خانه تصور کنمی؟ گویی اتاقک تنگ اتومبیل‪ ،‬در ذهن هنوز تکامل‌نیافته‌ی ما‪ ،‬مهان ضربه‌گیری است که برای‬

‫‪172‬‬

‫اهبر‪ | ۱۳۹۴ ،‬عکس از فردین نظری‬

‫آمد‌وشد میان فضای شخیص و فضاهای عمومی به آن نیازمندمی؛ البته‪ ،‬با یک تفاوت بسیار‬ ‫مهم نسبت به گذشته که باعث می‌شود جایگاه اتومبیل در این مورد خاص هرگز از سطح یک‬ ‫آرام‌بخ ش خوب اما موقت باالتر نرود‪ :‬با حذف فیزیکی و یا کییف فضای خصویص و عرصه‌های‬ ‫عمومی در شهر‪ ،‬اتومبیل‪ ،‬به‌مرور‪ ،‬به اصیل‌ترین فضای ز یست ما در شهر تبدیل شده است که‬ ‫عالوه بر پذیرش نقش فضاهای نیمه‌عمومی‪-‬نیمه‌خصویص‪ ،‬جایگزین دو کیفیت فضایی دیگر‬ ‫نیز می‌شود و این یعین اتومبیل برای ما به حبایب شیشه‌ای تبدیل شده است که از داخلش‬ ‫ً‬ ‫صرفا جهان را نظاره می‌کنمی‪ ،‬یا شاید بخ یش از وجودمان است که دیگر مشخص نیست فیلتر‬ ‫کدام یک از دو فضای ناموجود است‪ .‬برای ن‬ ‫مهی‪ ،‬من مهیشه در خیاال مت فکر می‌کمن که تکامل‬ ‫ن‬ ‫چنی شرایطی از ز یست نباید نتیجه‌ی جذایب در یپ داشته باشد‪ ،‬مغزی‬ ‫ذهن ما در پاسخ به‬ ‫تک‌ساحیت که درکش از فضا بیش از آنکه حاصل تعامل با عرصه‌های اجتماعی و جغرافیایی‬ ‫باشد‪ ،‬زاده‌ی اپلیکیشن‌های مسیریاب سخن‌گوست که خییل خوب بلدند فاصله‌ی زماین ن‬ ‫بی‬ ‫دو نقطه را خت ن‬ ‫می بزنند‪.‬‬ ‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫‪Public spaces. ۱‬‬

‫*‬

‫‪173‬‬

‫ݩ‬ ‫ݧ‬ ‫َ‬ ‫لوطی آهین‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫داود ارسونی‬ ‫در ایران گاهی شگفیت‌هایی می‌بیین که شاید در جای دیگری از این کره‌ی خاکی به‌راحیت نتوان آن‌ها را یافت‪ .‬لوطی‌گری‬ ‫ن‬ ‫سرزمی نسبت داده شده است‪ .‬لوطی شدن مراحل و درجایت از‬ ‫و مردانگی و معرفت سال‌هاست که به مردان و زنان این‬ ‫خودساختگی و یاری‌رساین به مهنوع است که به‌سادگی به‌دست منی‌آید‪ .‬اما در روزگاری که لوطی‌گری به فرامویش سپرده شده‬ ‫ن‬ ‫سرزمی را‬ ‫است و کمتر کیس با گذر از متام مراحل خودساختگی فردی به لقب لوطی نائل می‌شود‪ ،‬ناگهان گروهی از جوانان این‬ ‫می‌بیین که ردای لوطی‌گری را بر سر کیس یا چیزی انداخته‌اند که از مهان نوع شگفیت‌های این خاک است‪.‬‬ ‫پیکان لوطی جدیدی که چند سایل است بازنشست شده است و کارخانه‌های معظم ایران‌ناسیونال دیگر آن را منی‌سازند‪.‬‬ ‫خودرویی که تولدش مبارک دانسته شد با سرکوب خ‬ ‫ریت و قیافه و موتور و بدنه در برابر تکنولوژی و مد جدید تاب نیاورد و‬ ‫بازنشستگی دیرهنگام خود را آغاز کرد‪ .‬اما گروهی و افرادی هستند که بازنشستگی او را باور ندارند‪ .‬او هنوز زنده است‪ .‬هنوز‬ ‫نفس می‌کشد و ورای این زندگی‪ ،‬او بامعرفت و لوطی است‪ .‬اوست که در راه تو را منی‌گذارد‪ .‬اوست که مهه برایش سرودست‬ ‫می‌شکنند و اوست که به ما زندگی می‌بخ شد! با عاشقانش گیپ زدم و پای ستایش‌های آن‌ها نشسمت‪ .‬این‌ها فقط تعدادی از‬ ‫عاشقانش هستند که در فضای سایبری و جمازی به ثبت عاشقانه‌های خود می‌پردازند‪ :‬پیکان‌باز‌های سایبری‪.‬‬ ‫رضا لوکاس خودش را یک عاشق می‌داند‪ .‬کیس که از کودکی به امید یک پیکان قد کشیده است‪ ،‬رشته‌ی پزشکی را یب‌خیال‬ ‫شد و با ‪ ۳۵‬میلیون تومان پیکان خودش را خر ید‪« .‬صبح به صبح با ماشيمن سالم‌علیک دارم‪ ،‬شبا با فكرش می‌خوامب و روزا به‬ ‫عشقش پا می‌شم‪ ،‬دستمال كشيدن و نوازش كردن بدنش هبترين حس رو به من می‌ده و باعث آرامشم می‌شه‪ .‬وقیت با ماشيمن‬ ‫ميام خيابون‪ ،‬احساس رضايت از خودم دارم‪ ،‬مردم دست تكون می‌دن‪ ،‬وقیت جایي پارک می‌كمن ميان جلو و تشو يق می ن‬ ‫‌كن‪.‬‬ ‫عكس می‌گيرن و كیل انرژی خوب به من انتقال می‌دن كه باعث می‌شه بيشتر حمو دنيای عشقم بشم‪ .‬پيكان من مشتری‌های‬ ‫ن‬ ‫ماشي حكم رفيق رو واسه‌ی من داره و توی عامل رفاقت‬ ‫ز يادی داره و براش قیمت‌های خيیل ز یادی پيشهناد كردن؛ اما اين‬ ‫رفيق فرویش نيست‪».‬‬ ‫هر روز به دنبال‌کنندگان اینستاگرامش افزوده می‌شود‪ .‬این صفحه را نه برای منایش خود که برای عشقش راه‌اندازی کرده است‪.‬‬ ‫گروهی که خودشان را پیکان‌بازهای یب‌ادعا خطاب می‌کنند‪ ،‬مانند خود پیکان‪ .‬خودرویی که هیچ ادعایی در دوران پس از‬ ‫خودش نداشت و تهنا وظیفه‌اش خدمت خملصانه به ایرانیان بوده است‪ .‬امیر می‌گو ید‪« :‬اینستاگرام و کانال تلگرام من برای‬ ‫فرهنگ‌سازی بر پا شده است‪ .‬فرهنگ احترام به پیکان؛ یعین‪ ،‬احترام به گذشته‌ی درخشان این خودرو‪ ».‬می‌گومی‪« :‬این خودرو‬

‫‪174‬‬

‫ٰݩ ݦ ݦ ُ ݧ َݩ‬ ‫داش‌آ ک ِل آهین‪.‬‬ ‫ً‬ ‫نسبت به هم‌دوره‌هایش چندان درخشان نبوده است‪ ».‬و در جوامب می‌گو ید‪« :‬اصال پیکان رو نباید با بنز و المبورگیین مقایسه‬ ‫کرد‪ ،‬اونا فقط یک خودرو برای سواری بودند؛ اما پیکان یک فرهنگ بود‪ ،‬پیشینه‌ای از روابط مهربانانه‌ی ما ایرانیان‪ .‬در هیچ‬ ‫جای دنیا مشا آن‌قدر نزدیک کنار هم‌سفرهایت منی‌نشیین! پیکان جمبورت می‌کرد یب‌توجه به لباس و سواد و بوی تن با دیگری‬ ‫و چسبیده به او در صندیل جلو بنشیین‪ ».‬می‌گومی‪ ۳۵« :‬هزار نفر پیگیر این صفحه در اینستاگرام هستند‪ ،‬آن‌ها به دنبال چه‬ ‫ن‬ ‫ماشی با بدنه‌ی فلزی‬ ‫می‌آیند؟» می‌گو ید‪« :‬معرفت و مردانگی!» از او می‌خواهم تعریفش از مردانگی و معرفت را در قامت یک‬ ‫توضیح دهد‪ .‬می‌گو ید‪« :‬وقیت می‌بیین یکی داره کنار خیابون جون می‌ده و مهه دارن ازش با موبایل عکس و فیلم می‌گیرن‪،‬‬ ‫اما وقیت پیکانت خراب می‌شه مهه می‌ایستند که به تو کمک کنند این یعین معرفت!» می‌گومی‪« :‬این معرفت آن‌هاست که‬ ‫می‌ایستند‪ ».‬می‌گو ید‪« :‬اونا برای پیکان می‌ایستند وگرنه برای سوناتا و تو یوتا کیس منی‌ایستد‪ ،‬چون سر در منی‌آره‪ ،‬زنگ می‌زنه‬ ‫امداد خودرو‪».‬‬ ‫باورشان حمکم‌تر از این‌هاست و معتقدند با یک قراضه و آهن‌پاره سروکار ندارند‪ ،‬آن‌ها در پس اتاق فلزی نه‌چندان امین این خودرو‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌هام‪ .‬اونا روح دارن‪ ،‬جسمشون آهنه‪.‬‬ ‫خودشان را از گزند دیگران پهنان کرده‌اند‪ .‬عادل ‪ ۴۸‬می‌گو ید‪« :‬اول پدر و مادرم و بعد‬ ‫ً‬ ‫اگر جایی بخ وای بری که خیر باشه پیکان تو رو می‌بره‪ ،‬اما اگر شر باشه اصال تکون منی‌خوره!»‬ ‫سهراب پزشک است و پیکان برایش حکم یک کالت را دارد‪ .‬مهکارانش می‌دانند که او با خودرویی دیگر فقط به مطب و بیمارستان‬ ‫می‌آید و در روزهای دیگر با پیکان مدل پنجاه خود در شهر گردش می‌کند‪ .‬او معتقد است متام خستگی و استرس هفتگی کارش را‬ ‫ً‬ ‫در پیکان خود برطرف می‌کند‪ .‬پیکاین برای مسابقه دارد و تاکنون چهل میلیون تومان برایش خرج کرده است و اصال هم پشیمان‬ ‫نیست‪ .‬هر سال‪ ۲۵ ،‬اردیهبشت‪ ،‬با آهنگ تولدت مبارک انوشیروان روحاین برای پیکانش تولد می‌گیرد‪« .‬هر سال عید براش خرید‬ ‫ن‬ ‫ماشي‌ها مثل ما روح دارن و هر كیس‬ ‫می‌كمن‪ ،‬امسال واسه‌ی خودم هيچی خنريدم‪ ،‬اما دو میليون تومن برای ماشيمن خريد كردم‪،‬‬ ‫ن‬ ‫ماشي خودم را داش آ كل گذاشمت‪ ،‬مهون لوطی بامعرفت شيرازی‪ .‬من زندگی خودم رو مديون‬ ‫واسه‌ی ماشينش امسی‌می‌ذاره‪ .‬اسم‬ ‫پيكان می‌دومن‪ .‬به من درس مردی و ادب و رفاقت و صميميت داده‪ ،‬خوشحامل كه پيكان‌بازم‪ .‬بعیض‌ها می‌گن پيكان تو رو از‬ ‫زندگی عقبت انداخته‪ ،‬اما نه! پيكان به من زندگی بخ شيده و باعث شده تو كل شهرهای ايران دوستاین داشته باشم که خودشون‬ ‫رو برای من فدا می ن‬ ‫‌كن‪ ».‬رضا لوکاس این‌ها را با شعف خایص می‌گو ید مانند مجله‌هایی که در اینستاگرام برای پیکانش می‌نو یسد‪:‬‬ ‫«سالمیت پسری که جز ن‬ ‫گرفت دستگیره‌ی در پیکان‪ ،‬دست هیچ دختری رو نگرفت‪».‬‬

‫*‬

‫‪175‬‬

‫ݦݩݦ‬ ‫اااااااان‬ ‫کا‬ ‫پى‬ ‫ݔ‬ ‫ݫ‬ ‫ِ‬

‫ٰݩ ݦ ݨݦ‬ ‫ݦ‬ ‫ݦ‬ ‫ݩ‬ ‫ّ ٰ‬ ‫ٰ‬ ‫ݧ‬ ‫َ‬ ‫ِقصه‌های من و بابام‬ ‫امیر سهرابی‬

‫ً‬ ‫اینکه تعطیالت تابستان کالیس برومی و مثال هنر یا زبان انگلییس یاد بگیرمی بعدها متداول‬ ‫قص ‌هی اول‪:‬‬ ‫ن‬ ‫فروخت شانیس‪ ،‬بامیه و‬ ‫شد‪ .‬قبلش «کاسیب» کردن یکی از کارها و لذت‌های تابستان بود‪.‬‬ ‫شا گرد شوفر‬ ‫ً‬ ‫‌انیر و بالل که این آخری زمحت و دردسرش ز یاد بود و حتما باید‬ ‫گوش‌فیل‪ ،‬آب‌آلبالو‪ ،‬آب ج‬ ‫با یکی از چبه‌های حمل شریک می‌شدمی تا از پس فروش بالل بربیایمی‪ .‬از نگاه خانواده و‬ ‫ً‬ ‫مثال ن‬ ‫تو‌پاش‌هایش به خانه هم‬ ‫مهی کاسیب که ر خی ‌‬ ‫به‌خصوص مامان تابستان پردردسرتر بود‪.‬‬ ‫ً‬ ‫می‌رسید‪ .‬کال هم که کاسیب بدون دعوا و پیرهن پاره کردن پیش منی‌رفت‪ .‬تازه اگر هم مامان‬ ‫زورش می‌رسید و من را خانه نگه می‌داشت با خواهرها آتش می‌سوزاندمی‪.‬‬ ‫اذیت‌ها که ز یاد می‌شد‪ ،‬مامان بعیض روزها برای اینکه نفیس بکشد باید من را حذف می‌کرد‪ .‬تهنا راه هم این بود که من را با‬ ‫ً‬ ‫بابا بفرستد سرکار‪ .‬معموال تابستان‌ها آن‌هایی که پدرهایشان مغازه و کارگاه داشتند می‌رفتند کمک بابا شاگردی‪ .‬در کوچه‌ی‬ ‫نارنی داشت و من باید با تاکیس بابا‬ ‫ما پی ‌‬ ‫چو‌مهره فروش‪ ،‬آهنگر‪ ،‬کبایب‪ ،‬لباس‌فروش‪ ،‬سلماین و ‪ ...‬بود‪ .‬اما بابای من پیکان ج‬ ‫ن هم در گرمای تابستان و خیابان‌های هتران‪ .‬مامان‬ ‫می‌رفمت‪ .‬االن هم که هبش فکر می‌کمن تاکیس جایی برای شاگردی نداشت آ ‌‬ ‫این مهراه پدر ن‬ ‫رفت را نوعی تنبیه هم برامی حلاظ کرده بود و این از مجله‌ای که به‌کار می‌برد هم پیدا بود‪ .‬روزهایی که مامان را‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی بابا بسته می‌شدم‪ .‬یادتان‬ ‫ماشی بابات!» صبح‪ ،‬لقمه‌ای در دست‪ ،‬به‬ ‫به‌ستوه می‌آوردم‪ ،‬می‌گفت‪« :‬فردا می‌بندمت به‬ ‫هست که تاکیس‌ها در صندیل جلو دو نفر سوار می‌کردند‪ .‬من کنار بابا می‌نشسمت‪ .‬تاکیس مرا از کوچه بیرون می‌برد‪ .‬خانه‌ی دوم‬ ‫مدرسه نبود‪ ،‬کوچه بود‪ .‬چبه‌ها و بزرگ‌ترها‪ ،‬مهه‌ی اهایل حمل مهدیگر را خوب می‌شناختمی‪ .‬کوچه حمل زندگی بود‪ .‬حاال تاکیس‬ ‫مرا از کوچه به دنیای تازه‌ای می‌برد‪ .‬به قلب شهر می‌برد‪ .‬آدم‌ها تازه و دیدین بودند‪ .‬از پنجره می‌دیدمشان‪ .‬مسافرها را با دقت‬ ‫بیشتر نگاه می‌کردم و حیت برمی‌گشمت و به مسافرهای صندیل پشیت زل می‌زدم‪ .‬گاهی کرایه را من می‌گرفمت‪ ،‬با حالیت افتخارآمیز‬ ‫ن‬ ‫ماشی دارد و آن‌ها را سوار می‌کند و باید پول این سوار شدن را بدهند‪ .‬به عطرها توجه می‌کردم و به کیف‌ها‪ .‬کیف‬ ‫که بابای من‬ ‫ً‬ ‫سامسونت احساس مهندیس داشت و من به مدل مو و لباس و عطر صاحب سامسونت خوب دقت می‌کردم‪ .‬کامال آدم‌های‬ ‫تازه‌ای بودند‪ .‬با من حرف خایص نداشتند‪ ،‬شاید مهان سؤال یب‌مزه‌ی مهیشگی «عمو کالس چندمی؟» را می‌پرسیدند‪ .‬حلن‬ ‫ً‬ ‫خامن‌ها که کال برامی عجیب بود‪ .‬با حلن ز ن‌های کوچه‌مان و خاله‌ها و عمه‌هامی فرق داشت‪ .‬مشرده بود و کمی مثل خامن معلم‬

‫‪176‬‬

‫ݧ ݐ ݦݩݩ ݦ‬ ‫ݐݩْ‬ ‫ااااااار ݬݓ ݪںیݚ‬ ‫ا‬ ‫ں‬ ‫ِ ݬݪ‬

‫هم بود‪ .‬گاه اگر ز ن‌وشوهری دست بلند می‌کردند و عقب فقط یک نفر جا داشت‪ ،‬بابا من را می‌فرستاد کنار مسافرهای عقب‪.‬‬ ‫زاو یه‌ی دیدم عوض می‌شد‪ .‬دست‌های آقا را متاشا می‌کردم که به دور گردن خامنش انداخته بود‪ .‬صندیل عقب کمی حسش‬ ‫ن‬ ‫سنگی بود‪ ،‬احساس غرییب می‌کردم و جلو‪ ،‬کنار بابا‪ ،‬هبتر بود‪ .‬از شیشه بیرون را نگاه می‌کردم‪ .‬مهه‌چیز شهر تازه بود‪ .‬تابلوها‬ ‫را می‌خواندم‪ .‬اگر بابا می‌خواست خییل به من خوش بگذرد برامی نوشابه می‌خرید‪ .‬سر می‌کشیدمی و احساس استراحت وسط‬ ‫کار را داشت‪ .‬من در یک تناقیض هم بودم‪ ،‬گاه فکر می‌کردم شاگرد بابا هسمت و دارم کار می‌کمن و گاه یادم می‌آمد که این تنبهیی‬ ‫است برامی‪.‬‬ ‫ظهر می‌آمدمی خانه‪ .‬بابا پاهایش را می‌شست‪ .‬پول‌ها را دسته می‌کردم؛ ده‌توماین‪ ،‬بیست‌توماین‪ ،‬پنجاهی‪ ،‬صدی و یکی‌دو تا‬ ‫دو یست‌توماین؛ و بابا مزد شاگرد را می‌داد؛ یک ده‌توماین که از مهه نوتر بود‪.‬‬ ‫نارنی‌دارهای قدمیی این است که از پس هزینه‌های تاکیس‌های‬ ‫یکی از درد دل‌های پیکان ج‬ ‫قص ‌هی دوم‪:‬‬ ‫مسند و پژو برمنی‌آمدند و پیکان برایشان چیز دیگری بود‪ ،‬بابرکت‌تر بود‪ .‬چرا که هم لوازمش ارزان‌تر‬ ‫شا گرد مکانیک‬ ‫و ساده‌تر بود و هم اکثر راننده‌ها از مکانیکی‌اش سردر می‌آوردند‪ .‬خانه‌ی ما ته یک کوچه‌ی‬ ‫بن‌بست بزرگ بود با یک درخت نارون و یک کاج کوچک جلوی در خانه‪ .‬روزهای مجعه‪،‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی را کنار درخت‌ها هپن می‌کرد‪ .‬تعدادی پیچ باز می‌شد و بابا در حد اعتمادبه‌نفس و‬ ‫بابا‬ ‫خ‬ ‫ن‬ ‫لو‌جگر ماشی را بیرون می‌ریت‪.‬‬ ‫توانش د ‌‬ ‫مجعه‌ها که مدرسه تعطیل بود‪ ،‬مهه‌ی چبه‌ها در کوچه بودند و حیت بزرگ‌ترها هم می‌آمدند و فوتبال شرطی بازی می‌کردند که‬ ‫خییل پرشور و متاشایی می‌شد‪ .‬اما به‌حکم بابا‪ ،‬من باید وردست بابا می‌ایستادم شاگرد مکانیکی‪ .‬بیشتر از اینکه بابا کمک‬ ‫بخ واهد‪ ،‬می‌گفت بیا وایستا نگاه کن یاد بگیر‪ .‬شاید بابا هم فکر می‌کرد پیکان تا ابد بایق‌ست‪ .‬دمل پیش چبه‌های حمل بود‪ ،‬با مهان‬ ‫دل آچار می‌آوردم‪ ،‬جک را می‌چرخاندم‪ .‬نه سر در می‌آوردم و نه خوشم می‌آمد‪ .‬جک را که باال می‌بردم‪ ،‬چرخ‌ها را باز می‌کرد و‬ ‫توضیح می‌داد‪ .‬بلبرینگ کلمه‌ی جالیب بود که یادم می‌ماند‪ .‬موقع باز کردن پیچ‌ها بابا یک سوت آرامی را ز یر لب می‌زد‪ .‬خییل‬ ‫خوب بود‪ .‬فکر کمن دقت بابا با این زمزمه بیشتر می‌شد‪.‬‬

‫‪177‬‬

‫بابا و اورکت آمریکایی در تاکیس و من در قاب پنجره در بغل عمه | حوایل ‪1361‬‬

‫ممد عمو که دست‌هایش را روی در تکیه داده‪ ،‬این پیکان را از کیس خریده بود‬ ‫که آموزش رانندگی می‌داد و مست شاگرد هم کالج و ترمز داشت‪ .‬این‌طور شد که‬ ‫ن‬ ‫ماشی در جاده‌های خاکی روستا رانندگی یاد گرفتند‪.‬‬ ‫کیل از افراد فامیل با این‬ ‫آن نوجوان هم برادرم‪ ،‬فرامرز‪ ،‬است‪ | .‬حوایل ‪1359‬‬

‫‪178‬‬

‫از کارهامی این بود که باید قطعه‌های روغین را با نفت متیز بشومی تا بابا گریس‌کاری کند و دوباره سرجایش سوار‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫شست مرا قبول‬ ‫شست قطعه‌ها سعی می‌کردم سوت بزمن‪ .‬مثل مال بابا شفاف منی‌زدم‪ .‬بابا‬ ‫کند‪ .‬من هم موقع‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫نداشت و آخر هم خودش یک‌بار دیگر قطعه را می‌شست‪ .‬شاید توی دلش می‌گفت مهی‌که چبه تا مهی‌جا یاد‬ ‫گرفته هم خوب است‪ .‬خالصه انگار بابا برای خودش مناییش ساخته بود که نقش مکانیک را بازی می‌کرد و‬ ‫نقش شاگرد هم به من رسیده بود‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ز یرپله‌ای داشتمی که انبار وسایل ماشی بود‪ .‬بابا با آن دقتش آن‌ها را چیده بود‪ .‬انهتا یک جفت الستیک بود‪،‬‬ ‫بعد یک جعبه‌ی چویب بزرگ که وسایل یدکی در آن چیده شده بود‪ :‬لنت‪ ،‬چند نوع واشر‪ ،‬دو قوطی شیر خشک‬ ‫چو‌مهره‌ها‪ ،‬شیشه‌ی چراغ جلو و عقب‪ ،‬راهنما‪ ،‬فیلتر هوا و روغن‪ ،‬دو گالن روغن‌موتور و چیزهایی دیگر‬ ‫حاوی پی ‌‬ ‫که امسشان یادم منانده است‪.‬‬ ‫بخ‬ ‫یکی دیگر از کارهامی این بود که بابا مرا دنبال وسیله‌ای می‌فرستاد و من در ز یرپله جستجو یش می‌کردم‪ .‬این ش‬ ‫کار دوست‌داشتین بود‪ .‬انباری بابا بوی خویب می‌داد‪ .‬ترکییب از بوی الستیک و روغن و آهن‪ .‬گاهی که خییل طول‬ ‫می‌کشید بابا می‌آمد و جای قطعه را نشامن می‌داد‪ .‬در ز یرپله دو دست آچاربکس بود که جعبه‌ی قرمزی داشت‬ ‫و ردیف سرآچارها‪ ،‬به ترتیب از کوچک به بزرگ‪ ،‬با نظم مقبول بابا چیده شده بود‪ .‬وقت‌هایی که بابا سرش تا کمر‬ ‫داخل موتور بود یا ز یرانداز انداخته بود و با ز یر موتور و ر‌می‌رفت و سوت می‌زد‪ ،‬با آچاربکس‌ها بازی می‌کردم‪.‬‬ ‫یب‌نظیر بود‪ .‬یک آچار هم بود که به‌ندرت به‌کار می‌رفت‪ :‬آچار فیلتر روغن‪ .‬کار با آن را آن‌وقت‌ها بلد نبودم‪ .‬یک‬ ‫ش از مهه مشغومل می‌کرد‪ .‬انگشمت را میان‬ ‫دایره بود که گلوی فیلتر روغن را می‌گرفت و می‌چرخاند‪ .‬انبرقفیل اما بی ‌‬ ‫دهنه‌اش می‌گذاشمت و سفتش می‌کردم تا ببیمن چقدر می‌توامن دردش را حتمل کمن‪ .‬به لطف بابا انواع بازی‌ها را با‬ ‫ً‬ ‫خودم و آچارها می‌کردم‪ .‬هیاهوی بازی چبه‌ها دل تو دمل منی‌گذاشت و احتماال بازی با انبرقفیل هم برای فرار از این‬ ‫ماشی مجع می‌شد و جک را ن‬ ‫ن‬ ‫پایی می‌آوردم و الستیک‌ها‬ ‫یب‌قراری بود‪ .‬باالخره‪ ،‬بابا رضایت می‌داد و دل‌وروده‌ی‬ ‫روی ن‬ ‫زمی می‌نشست و پیچ‌های آخر را می‌بستمی و صدای افتادن کاپوت یعین می‌توانسمت بدوم و بروم قاطى هیاهو‬ ‫و بازی چبه‌ها بشوم‪.‬‬ ‫نارنی جایش را به پژوی زرد داد‪ .‬بابا چند باری خواست مهان معاشقه‌هایش را با موتور‬ ‫بزرگ‌تر که شدم پیکان ج‬ ‫پژو هم بکند‪ ،‬اما پژو سادگی پیکان را نداشت و به او راه منی‌داد‪ .‬من و بابا هر دو خالص شدمی‪.‬‬

‫*‬

‫‪179‬‬

‫ْ‬ ‫آه ِ‪،‬ای‬ ‫ݩݦ ݦ‬ ‫ِپ ݫىݔكان ‪...‬‬

‫َهست َ‬ ‫یادت ساحل َچخاله را‬ ‫َ‬ ‫گیر كردی ِمثل خر در ماسه‌ها‬ ‫َ‬ ‫پیكان خر‬ ‫من نوشمت مرگ بر‬ ‫ِ‬ ‫با سرانگشتان خود بر ماسه‌ها‬ ‫‌رنگ من‬ ‫آه‪ِ ،‬ای‬ ‫پیكان آیب ِ‬ ‫ِ‬ ‫خاطرامت با تو خود یك دفتر است‬ ‫من منی‌خواهم كه از دستت دهم‬ ‫َ‬ ‫‪1‬‬ ‫َمرگ بر گو یند ‌هی پیكان خر است‪.‬‬

‫حمید‌رضا کرمی‬

‫حیت با معیارهای آن روز دنیا پیكان خودروی زشیت بود‪ .‬به قول ِجرمی كالرکسون‪« 2،‬كیس كه آن را طراحی كرده‪ ،‬یا چشم‌بند‬ ‫زده یا كار را به سگش سپرده است‪ ».‬از آن روزها نزدیك به نمی قرن می‌گذرد و آن وسیله‌ی نقلیه‌ی زشت حاال سر از جایی درآورده‬ ‫كه معیارهای ارز یایب ز یبایی بر آن حكم‌فرماست‪ ،‬یعین دنیای هنر امروز ما‪ .‬در این فاصله چه اتفایق افتاده كه وسیله‌ای معمویل‬ ‫ً‬ ‫و كاربردی جایگاه خودش را ترك كرده است و به قلمرویی پا گذاشته كه اساسا ربطی به آن نداشته است؟ دستمایه شدن پیكان‬ ‫ی یك موج یا ُمد در‬ ‫برای تولید هنر از طراحی و نقایش و عكس گرفته تا چیدمان و و یدئو و منایش و فراگیر شدن آن به‌مثاب ‌ه ‌‬ ‫سال‌های اخیر دلیل خویب برای تأمیل متفاوت در ماهیت این اتفاق است؛ چیزی كه در این نوشته با نگاهی دیگر به آن پرداخته‬ ‫خواهد شد و جنبه‌هایی از آن را روشن خواهد کرد‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ن‬ ‫پیكان‪ ،‬با عنوان عار یه‌ای‌اش كه ترمجه‌ی ارو‪ ۳‬انگلییس بود‪ ،‬وظیفه داشت اولی خودروی سواری ساخت مهین باشد؛ اما‬ ‫چیزی بیش از مونتاژ و سرهم‌بندی آخر ین مدل هیلمن هانتر از آب درنیامد‪ .‬این خودرو از گروه صنعیت روتس انگلستان و در‬ ‫آستانه‌ی ورشكستگی بود‪ .‬تولید آن از اواسط دهه‌ی چهل شروع شد و تا سال ‪ 1383‬ادامه پیدا كرد‪ .‬در طی این سال‌ها‪،‬‬ ‫ساخته شده در ایران می‌نشست تا با تغییرایت جزیئ تنوعی‬ ‫‌‌‬ ‫بعیض از قطعات آن مهچنان از فرنگ می‌آمد و در كنار بخ ش‌های‬ ‫ً‬ ‫به مدل‌های تولیدی بدهد و از بازار مثال پررقابت خودروهای واردایت عقب مناند‪ .‬با وجود این‪ ،‬گویی تقدیر پیكان آن بود كه‬ ‫شترگاو پلنگ مباند و مهیشه چیزی از آن متعلق به آن ور آب باشد‪ ،‬حاال اگر انگلییس نشد‪ ،‬فرانسوی‪ .‬اگر اسم و قطعاتش نه‪،‬‬ ‫حداقل تكنولوژی ساخت آن فرنگی باشد؛ چیزی التقاطی‪ ،‬بدساخت و بدتركیب‪ ،‬مثل بعیض از آثار هنری كه امروز با اهلام از‬ ‫آن ساخته می‌شود‪.‬‬ ‫آنه برای پیكان اتفاق افتاده‬ ‫گذر یك یش‌ء كاربردی از حوزه‌ی پیش‌پاافتاده‌ی زندگی روزمره و ورود آن به قلمرو متعایل هنر مانند چ‬

‫‪180‬‬

‫اثر هبروز پا ک‌هناد | ‪۱۳۹۵‬‬

‫است‪ ،‬برای مهه‌ی آن‌هایی كه با بنیان‌های هنر مدرن آشنایی و مهدیل دارند و جلوه‌های آن باورهای نو در باب هنر و اثر هنری‬ ‫ن‬ ‫چنی‬ ‫را مهچنان جتربه می‌كنند‪ ،‬دور از انتظار و غافلگیركننده نیست‪« .‬فواره‌»ی دوشان و «جعبه‌های بریلو»ی وارهول در اوج‬ ‫رو یكردی قرار دارند؛ اما دوشان و وارهول با آبریزگاه مردانه و جعبه‌هایشان تغییری را در ماهیت اثر هنری رقم می‌زنند كه ازنظر‬ ‫گستردگی و عمق به دگرگوین و تغییر جهت پارادامی‌های مستقر در دیگر حوزه‌های علوم جتریب و انساین می‌ماند‪ .‬انگیزه‌ی عمل‬ ‫هنرمندانه‌ی آن‌ها شیفتگی به آن كاسه‌ی چیین آبر یزگاه مردانه نیست و شیدای نوعی پودر شستشوی خاص هم نیستند‪ .‬هرچند‬ ‫معنای عمل هنری‌شان در این اشیا منود پیدا می‌كند و دوام می‌آورد و منشأ اثر می‌شود‪ ،‬اما هرگز در حد چیزی فیز یكی‪ ،‬بگو یمی اثر‬ ‫هنری‪ ،‬منی‌ماند؛ بلكه با عبور از آن به‌متامی جلوه‌ی معنای جمسم را می‌یابد‪.‬‬ ‫به نظر می‌رسد پیكان‪ ،‬به‌رغم تالش برای جای دادن آن در موقعییت هم‌پایه‌ی آثاری که قبل‌تر گفته شد‪ ،‬نقیش بیش از نوعی‬ ‫فتیش كاال را منی‌پذیرد؛ یعین موضوع مناسبات و سوژه‌ی ِاعمال شیوه‌‌هایی واقع می‌شود كه سعی می‌كنند به اشیایی نامربوط‬ ‫آنه به‌واسطه‌ی حضور طوالین در فرهنگ مصرف یك‬ ‫موقعیت و مرتبه‌ی فرهنگی نامتناسیب را حتمیل كنند‪ .‬به‌این‌ترتیب‪ ،‬چ‬ ‫ملت در هبترین حالت می‌توانسته است برای توده‌ی عظیمی از مردم‪ ،‬با سرمایه‌ی فرهنگی اندك‪ ،‬جذاب جلوه كند و حیت‬ ‫به‌مثابه‌ی نوعی مقاومت منشأ خلق هنری كم‌مایه و كیچ‌وار شود‪ ،‬در قالب هنری مورد پسند خماطبان با سرمایه‌ی فرهنگی باال‬ ‫ن‬ ‫چنی اتفایق متعدد‪ ،‬متفاوت و پیچیده است‪ .‬پیوند پیكان با دوره‌ای از تار یخ معاصر ایران‪،‬‬ ‫ظاهر می‌شود‪ .‬علل و انگیزه‌های‬ ‫یعین سال‌های چهل را منی‌توان از نظر دور داشت‪ .‬اجرای اصالحات اریض در سال‌های آغاز ین این دهه و به دنبال آن توجه‬ ‫به توسعه‌ی ز یرساخت‌ها در متام بخ ش‌ها ازمجله صنعت‪ ،‬انرژی‪ ،‬محل‌ونقل و آموزش نشان از اراده‌ی زمامداران برای ادامه‌ی‬ ‫فرآیندی از مدرنیزاسیون از باال داشت كه از دهه‌های پیش و از دوران هپلوی اول آغاز شده بود‪ .‬دامنه‌ی ن‬ ‫چنی نوسازی دستوری‬

‫‪181‬‬

‫اثر دار یوش قره‌زاد | ‪۱۳۹۰‬‬

‫به عرصه‌ی فرهنگ و هنر هم رسید‪ ،‬چنان‌كه حاصل آن برقراری فضایی از آزادی‌های نسیب بود كه به شكوفایی جنبش‌های‬ ‫ادیب و هنری در این دوران و شكل‌گیری بخ یش از ماندگارتر ین آثار در این حوزه‌ها منجر شد؛ اما مانند هر جامعه‌ای كه ِاعمال‬ ‫فشار در یك نقطه برای حتمیل خواسته‌هایی از باال منجر به مقاومت در مهان نقطه می‌شود‪ ،‬در فضای فكری آن روز جامعه هم‬ ‫تناقض و تقابیل عمیق آشكار شد‪ .‬نظام حاكم كه با هبره‌مندی از درآمدهای نفیت به دنبال توسعه‌ی اقتصادی و رفاه اجتماعی‬ ‫بود‪ ،‬نوسازی فكری و فرهنگی را هم که بخ یش از پروژه‌ی مدر ن‌سازی جامعه بود در دستور كار داشت و شكل دادن به هو یت‬ ‫آنه مهگامی با دنیای مدرن می‌دانست و تبلیغ‬ ‫تازه‌ی جامعه‌ی ایراین را از هدف‌های عایل خود می‌دانست‪ ،‬هو ییت مطابق با چ‬ ‫ن‬ ‫می‌كرد؛ این در حایل بود كه در میان روشنفكران مقاومت در برابر این تبلیغ در قالب بازگشت به خو یشت كه مترادف بازگشت به‬ ‫گذشته و سنت بود‪ ،‬ظاهر می‌شد‪.‬‬ ‫احیای غرور فرهنگی در قالب نوعی میل‌گرایی پو پولیسیت از لوازم ناگزیر تعریف این هو یت جدید ایراین بود‪ .‬برخورداری از یك‬ ‫خودروی میل كه منادی از موفقیت توسعه‌ی صنعیت تلیق می‌شد‪ ،‬به‌خویب در خدمت ن‬ ‫چنی هدیف قرار‌گرفت و در سخن ماندگار‬ ‫خنست‌وز یر وقت كه برای هر ایراین یك پیكان آرزو می‌كرد به هبتر ین شكل بیان‌می‌شد‪ .‬نگاهی به تبلیغات آن دوران‪ ،‬تالش‬ ‫برای پیوند زدن این حمصول ایران‌ناسیونال را با رفاهی كه حكومت وعده‌ی آن را می‌داد با صراحت آشكار می‌كند‪ .‬درنتیجه‌ی این‬ ‫تبلیغات و تالش‌ها‪ ،‬پیكان تبدیل به جتسم موفقیت توسعه و پیشرفت صنعیت در پایان یك دهه تالش برای نوسازی می‌شود‪،‬‬ ‫درحایل‌که با القای احساس كاذب قدرت و فضیلت ملت‪ ،‬بار فرهنگی جستجوی ثبات‪ ،‬اصالت و پایداری تار خیی را هم به‬ ‫دوش می‌كشد‪.‬‬ ‫دگردییس پیكان از شییئ كاربردی و حمصویل فین به شییئ واجد بار فرهنگی‪ ،‬حاصل بسترسازی آن عامالن هنادی و فردی در‬ ‫فضای فكری جامعه است كه زمینه را برای منادپردازی‌‌های بعدی درباره‌ی آن آماده می‌كنند‪ .‬در فرازوفرود حتوالت سیایس و‬

‫‪182‬‬

‫اجتماعی كه در سال‌های پس‌از آن رخ می‌دهد پیکان دوام می‌آورد و تكرار و استمرار حضورش در حافظه‌ی مجعی مردم كم‌كم‬ ‫به آن موقعییت اخالیق می‌بخ شد‪ .‬حاال به‌مثابه‌ی شخصییت كه حتول بنیادی انقالب و تالطم‌های آن را از سر گذرانده است‪،‬‬ ‫پا‌به‌پای توده‌ی مردم‪ ،‬دشواری‌های اقتصادی و نامالمیات اجتماعی جنگ را حتمل می‌كند‪ .‬به نظر می‌رسد هرچه تنگناهایی از‬ ‫این‌دست شدت می‌گیرد‪ ،‬پیكان در چشم عامه‌ی مردم بیش‌از پیش به‌منزله‌ی بازمانده‌ای از دوران رفاه و آسایش جلوه می‌كند‪.‬‬ ‫یادآوری قیمت خرید آن در سال‌های چهل و پنجاه از فرط تكرار به مثایل مبتذل برای مقایسه و یادآوری سقوط ارزش پول در‬ ‫میان توده‌ی مردم تبدیل می‌شود‪.‬‬ ‫ن‬ ‫چنی معناهایی پا به قلمرو هنر می‌گذارد‪ .‬ظهور آن در طییف از رسانه‌های هنری از سال‌های هفتاد به بعد‬ ‫پیكان بار گرفته از‬ ‫نشان‌دهنده‌ی توجه به عناصر برگرفته از فرهنگ توده است تا در تولید هنری تازه‪ ،‬متفاوت‪ ،‬غافلگیركننده و چشم‌نواز استفاده‬ ‫شود‪ .‬دراین‌میان‪ ،‬دستمایه قرار دادن پیكان چیزی بیش از شیفتگی به قابلیت‌های بصری آن‪ ،‬با فرض وجود جذابیت‌های‬ ‫ً‬ ‫آنه اتفاق می‌افتد گذر از بازمنایی صرف به‬ ‫ایاد تركیب‌بندی‌های صرفا ز یبایی‌شناخیت به نظر می‌آید؛ بدون تردید‪ ،‬چ‬ ‫بصری‪ ،‬برای ج‬ ‫آنه‬ ‫جتسم ایده‌ها و مفاهمی است‪ .‬پیكان حممل رمزگذاری‌های دوسو یه برای منایش تقابل گذشته‪ /‬اكنون و رفاه‪ /‬فقر می‌شود‪ .‬چ‬ ‫روزگاری چیزی فراتر از كاال نبود و ممکن بود به سرنوشت هر كاالی مصریف دیگری در بازار سرمایه‌داری یعین فرامویش دچار شود‪،‬‬ ‫اكنون در بستری متفاوت‪ ،‬موضوع اسطوره‌سازی و اسطوره‌پردازی فرهنگی قرار می‌گیرد‪.‬‬ ‫گرایش و اقبال به سوژه‌ای از این دست‪ ،‬با اسكیزوفرین هنر‪ ،‬فرهنگ و جامعه در مقیایس بزرگ‌تر‪ ،‬و در بستر سرمایه‌داری جهان‬ ‫معاصر‪ ،‬مهاهنگ است‪ .‬بازآفر یین و روزآمدسازی خودآ گاهانه‌ی مقوالت گذشته‪ ،‬از طر یق اغراق و ز یبامنایی‪ ،‬ابزاری مناسب برای‬ ‫معناپردازی در جهاین عاری‌شده از معنا به نظر می‌رسد‪ .‬تصو یر پیكان‪ ،‬مانند سایر سوژه‌های برگرفته از فرهنگ بصری گذشته‬ ‫مهچون پوسترهای سینمایی‪ ،‬تصو یر خوانندگان پاپ‪ ،‬ستاره‌های سینما و كاالهای مصریف در آثار هنری ظاهر می‌شود تا منادی از‬ ‫ی شده باشد‪.‬‬ ‫تصو یر دوراین سپ ‌ر ‌‬ ‫ً‬ ‫می‌توان فهرسیت از آثار نقاشان معاصر و به‌و یژه جوان را فراهم کرد كه احتماال جتربه‌ی دست اویل از مواجهه با پدیده‌ی پیكان‬ ‫ی با سایر عناصر در آثارشان تصو یر‬ ‫نداشته‌اند و آن را با تكنیک‌های واقع‌گرایانه یا با كژمنایی و بیانگری‪ ،‬به‌تهنایی یا در تركیب‌بند ‌‬ ‫كرده‌اند‪ .‬وحدت صوری یا موضوعی ن‬ ‫چنی كارهایی انگیزه‌ای برای برگزاری منایش‌هایی گروهی از آن‌ها بوده است و اشاره به برخی‬ ‫نام‌های حاضر در آن‌ها و یا توجه به بیانیه‌های سطحی و ساده‌انگارانه‌شان پرتویی به موضوع منی‌افكند‪ .‬تهنا حقیقیت كه با توجه‬ ‫به درو ن‌مایه‌ی این آثار آشكار می‌شود‪ ،‬اشتراک مهه‌ی آن‌ها در نگاه حسرت‌بار و نوستالژیك به گذشته است‪.‬‬ ‫یب‌شک معنا و تصو یری که پیکان در دوره‌ی خود داشته است‪ ،‬با معنا و مفهوم تصو یرش برای خماطبان امروزی تفاوت‬ ‫بسیاری دارد‪ .‬مفهوم و دال لت‌های امروزی پیكان‪ ،‬بیش از مهه بر پایه‌ی جتسم ایده‌ی گذشته‌ای آرماین و مرفه شكل می‌گیرند‪.‬‬ ‫ترفندهایی مهچون به‌كارگیری دوباره‌ی صورت‌های فرهنگی كهنه و بازتولید آن‌ها به شكیل تقلیدی و معنادار (پاستیش)‪ ،‬به‬ ‫ن‬ ‫درآمیخت و تركیب آن‌ها به شكل‌های عجیب‌وغریب و التقاطی (بر یكوال ژ) را در تولید‬ ‫مسخره گرفتنشان با رندی (پارودی)‪ ،‬یا‬ ‫آن‌ها می‌توان مشاهده كرد‪ .‬اما حاصل كار هرچه باشد‪ ،‬هنری است كه مهان قسم ذویق را ارضا می‌کند كه پدیدآورنده‌ی اثر را به‬ ‫جلو رانده است‪ .‬بازی با قطعه‌ای از گذشته كه از فرهنگ عامه عبور کرده و به فرهنگ فاخر رسیده است تا در حضور حیس از‬ ‫دروغی باشد‪ .‬ن‬ ‫ن‬ ‫چنی كوشیش در هر قالب هنری كه ظاهر شود‪،‬‬ ‫فرسودگی فرهنگی معنای جمسم میل به یادآوری دوراین از كمایل‬ ‫حامیان خود را در میان طییف می‌یابد كه در نگاه به گذشته و بزرگداشت آن جمذوب هر آن‌چیزی می‌شوند كه آن گذشته را با‬ ‫ن‬ ‫بست بر متام حقایقش در پوشیش از جاذبه‌ای رمانتیك عرضه كند‪ .‬هنری از این قسم‪ ،‬جدا از آنكه تا چه اندازه موضوع‬ ‫چشم‬ ‫حتلیل‌های مرسوم هنر قرار گیرد‪ ،‬بیش از مهه در خدمت مهان احساس پیش‌پاافتاده‌ی غم غربت و جداافتادگی و حسرت‬ ‫گذشته است‪.‬‬

‫*‬

‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫‪ .۱‬بخ یش از شعری بلند از بیژن خسروی‪.‬‬ ‫خ‬ ‫‪ .۲‬هتیه‌كننده‌ی برنامه‌های تلو یز یوین‪ ،‬جمری و روزنامه‌نگار بریتانیایی كه در زمینه‌ی خودرو تصص دارد‪.‬‬ ‫‪Arrow. ۳‬‬ ‫‪183‬‬

‫ݩݦ ݦ‬ ‫ِپ ݫ ݔىکاین ݣݣکه بود‪.‬‬

‫َ‬ ‫َ‬ ‫نمی‌قرن در َسفر و َح َضر‬

‫از سال ‪ 1345‬که قرارداد ن‬ ‫بی شرکت ایران‌ناسیونال و شرکت تالبوت انگلییس منجر به تولید خودرویی به نام پیکان شد نمی‌قرن‬ ‫می‌گذرد‪ .‬پیکان برای ما ایرانیان حاال دیگر از حد یک وسیله‌ی نقلیه فراتر رفته است و با خاطره‌ها‪ ،‬امیدها و رؤ یاهای دور و‬ ‫نزدیمکان پیوند خورده است‪ .‬پنجاه سال زمان کمی است‪ ،‬اما در این مورد به‌خصوص بسیار به چشم می‌آید‪ ،‬چه زماین که‬ ‫ن‬ ‫داشت پیکان برای مهه‌ی اقشار مردم میسر نبود‪ ،‬و چه امروز که طبقه‌ی فرودست جامعه هنوز بر آن سوار است و برای طبقات‬ ‫خ‬ ‫متوسط و باال تر از آن موجب دلسوزی است‪ .‬پیکان از دولوکس و کارلوکس گرفته تا جوانان هنوز به شکیل مرموز و مصوص در‬ ‫روح شهرها و روستاها حضور دارد و ناگزیر در عکس‌هایی که در این ‪ 25‬سال گرفته‌ام گاه چشم‌نواز است و گاه به شکل توده‌ای‬ ‫آهین و یب‌شکل و چماله رخ‌منایی می‌کند‪.‬‬

‫‪184‬‬

‫*‬

‫کورش ادیم‬

‫س از کوروش ادمی‬ ‫هتران‪ | 1386 ،‬عک ‌‬ ‫‪185‬‬

‫‪186‬‬

‫س از کوروش ادمی‬ ‫بابل‪ | 1374 ،‬عک ‌‬

187

‫َݩ‬ ‫ِپیکان‌شهر‬

‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫هر کارگری ایران‌ناسیونال»‬ ‫«ش‬ ‫فتمی‬ ‫‌گ‬ ‫ما می‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫اما ِپیکان‌شهر زیباتر است‪ِ ،‬خییل!‬

‫حورا معتمد امینی‬

‫شهر کارگری ایران‌ناسیونال در دفتر مهندس فر یدون داور پناه طراحی شد‪ .‬او پس از امتام‬ ‫مدرسه‌ی بوزار پار یس‪ ،‬حدود ‪ ،۱۳۴۴‬به وطن بازگشت و در دانشکده‌ی معماری و شهرسازی‬ ‫دانشگاه میل‌ ایران که من در آن حتصیل می‌کردم‪ ،‬به تدر یس مشغول شد‪ .‬من با ایشان یک‬ ‫پرو ژ‌ه‌ی معماری گذرانده و پای دیپلم بودم که به من پیشهناد دادند در پروژه‌ی مرکز نگهداری‬ ‫کودکان عقب‌افتاده‌ی ذهین‪ ،‬در وردآورد کرج‪ ،‬با ایشان مهکاری کمن‪ .‬این پروژه‪ ،‬در حقیقت‪،‬‬ ‫جایزه‌ی مهندس داور پناه در کسب رتبه‌ی اول مسابقه‌ی معماری میل‌ ایران بود‪ .‬من که آن‬ ‫زمان خیال کار کردن نداشمت‪ ،‬فکر کردم بد نیست قبل از انتخاب موضوع پروژه‌ی دیپلم و امتام‬ ‫یت در کنار استاد روی این پروژه‌ی جالب کار کمن‪ ،‬پیشهنادی با ارزش و باعث‬ ‫دانشکده مد ‌‬ ‫ن‬ ‫افتخار بود‪ ،‬استاد این پیشهناد را به من دادند‪ ،‬لذا پذیرفمت و پذیرفت مهانا و سال‌ها شبانه‌روز‬ ‫با متام انرژی و عشق غرق کار معماری شدن مهان‪.‬‬ ‫ی از دوستانش‪ ،‬که اهل مشهد بود‪ ،‬به برادران‬ ‫حدود ‪ ۱۳۴۷‬بود که مهندس داور پناه را یک ‌‬ ‫خیامی معریف‌ کرد و ما در دفتر چندین پروژه برای آن‌ها طراحی کردمی‪ ،‬ازمجله پروژه‌ی شهر کارگری‬ ‫ایران‌ناسیونال یا ن‬ ‫مهی پیکان‌شهر‪ .‬در مورد این پروژه اطالعات جامعی در مشاره‌ی دوازدهم‬ ‫س است‪.‬‬ ‫ی ‪ ۱۳۵۰‬و خرداد ‪ )۱۳۵۱‬وجود دارد و در دستر ‌‬ ‫و سیزدهم جمله‌ی هنر و معماری (د ‌‬ ‫ن‬ ‫گذشته از مهه‌ی این‌ها‪ ،‬پس از نزدیک به پنجاه سال‪ ،‬اولی چیزی که در مورد این پروژه به یاد‬ ‫می‌آورم چیست؟‬

‫‪188‬‬

‫پیکان‌شهر‪ | 1396 ،‬عکس‌ها از حممد رضایی کالنتری‬

‫فضای دفتر‬

‫دفتر پس از فاز یکم ن‬ ‫اولی کار‪ ،‬یعین مرکز نگهداری کودکان عقب‌افتاده‌ی ذهین که استاد و من به‌تهنایی با کاری‬ ‫فشرده و شبانه‌روزی با موفقیت چشمگیری به امتام رسانده بودمی و با شروع فاز دوم آن و کارهای دیگر‪ ،‬به‌خصوص‪،‬‬ ‫شرکت در مسابقات معماری گوناگون با توجه به خصوصیات مهندس داور پناه مشابه آتلیه‌ای سرزنده‪ ،‬پرکار و‬ ‫پرامید در دانشکده شده بود‪ .‬دانشجو یان می‌آمدند و کار می‌‌کردند و می‌رفتند و به کارهای دانشکده می‌رسیدند‪،‬‬ ‫ل اولو یت را به کارهای‬ ‫استاد داور پناه مهیشه به دانشجو یان می‌گفت اولو یت با کارهای دانشکده است‪ ،‬اما ته د ‌‬ ‫ن‬ ‫ین معی) بودمی و چراغ‬ ‫شارت (کار فشرده و شبانه‌روزی برای امتام پروژه در زما ‌‬ ‫دفتر می‌داد! ما بیشتر در وضعیت ِ‬ ‫دفتر شبانه‌روز روشن بود‪.‬‬

‫باز هم شارت‬

‫یک روز مهندس داور پناه خوشحال به دفتر آمد و گفت که قرار است یک شهر کارگری برای کارگران کارخانه ‌‌‬ ‫‌ی‬ ‫ایران‌ناسیونال طراحی کنمی‪ ،‬فالن روز می‌خواهند کلنگ آن را بزنند‪ ،‬حیت ممکن است شاه برای مراسم بیاید و ما‬ ‫باید تا آن روز نقشه و ماکت طرح را حتو یل بدهمی‪ .‬من که کارهای دیگری هم در دست داشمت‪ ،‬گفمت‪« :‬امکان ندارد‬ ‫برسمی‪ ».‬اما ایشان خنده‌ای کرد و گفت‪« :‬می‌رسمی‪ ».‬می‌دانسمت با توجه به مسابقایت که شرکت کرده بودمی باز هم‬ ‫ن‬ ‫سنگی می‌شدمی‪.‬‬ ‫روی من و خودش حساب کرده است‪ .‬چاره‌ای نبود‪ ،‬باید با برنامه‌ر یزی دقیق وارد یک شارت‬ ‫از یک‌سو‪ ،‬مطالعه و حتقیق فشرده درزمینه‌ی واحدهای مسکوین ارزان‌قیمت و جلسات مشوریت با مهندسان سازه‬ ‫ن‬ ‫و تأسیسات و ازسوی‌دیگر‪ ،‬مطالعات اقلیمی و ن‬ ‫مهچنی‪ ،‬جلسه‌های متعددی با حممود‬ ‫زمی پروژه صورت گرفت‪.‬‬ ‫کارخانه داشت و خوشبختانه اهدافش با دغدغه‌های‬ ‫‌‌‬ ‫یق از جامعه‌ی کارگران‬ ‫خیامی برگزار شد‪ .‬او شناخت دقی ‌‬ ‫ن‬ ‫ی برای‬ ‫ما‪ ،‬به‌رغم ز یربنای اختصایص اندک و ارزاین ساخت‪ ،‬مهخواین داشت‪ .‬تأمی مطلوب‌ترین کیفیت زندگ ‌‬ ‫کارگران امهیت و یژه‌ای داشت‪ .‬مدارک‪ ،‬ضوابط‪ ،‬استانداردها و ایده‌های الزم استخراج و برای ورود به مرحله‌ی‬ ‫طراحی آماده شد‪.‬‬

‫‪189‬‬

190

191

‫‪192‬‬

‫پیکان‌شهر‪ | 1396 ،‬عکس‌ها از حممد رضایی کالنتری‬

‫ساعت‌های پایانی شارت‬

‫ما مهچنان در بامداد روزی که باید شایس‌های نقشه‌ها و ماکت به حمل پروژه رسانده می‌شد‬ ‫به‌شدت مشغول کار بودمی‪ .‬مهندس داور پناه برای دوش ن‬ ‫ی استراحت به منزل رفت تا‬ ‫گرفت و کم ‌‬ ‫پس از آن در مراسم حاضر شود‪ .‬قرار شده بود علم‪ ،‬وز یر دربار‪ ،‬آن را افتتاح کند‪ ،‬ناگهان متوجه‬ ‫شدم از ماکت‌ساز خبری نیست‪ .‬رفمت سروقت ماکت دیدم اشتباهی فاحش در چسباندن‬ ‫ً‬ ‫بلوک‌ها روی ن‬ ‫زمی رخ داده و ظاهرا ماکت‌ساز صاحب‌نام ما بریده و فرار را بر قرار ترجیح داده‬ ‫است‪ .‬چار ‌ها‌ی نبود؛ کارهای خودم را به بقیه سپردم و دست‌به‌کار اصالح و تمکیل ماکت شدم‪.‬‬ ‫ناامیدی و اینکه کار عبیث می‌کمن از چشمان چبه‌ها می‌بار ید‪ .‬در این حلظه‪ ،‬در کمال تعجب‪،‬‬ ‫تلفن زنگ زد؛ آقای خیامی بود‪ .‬من دلواپس آماده شدن نقشه‌ها و ماکت با تندی گفمت‪« :‬وقت‬ ‫حرف زدن ندارم‪ ».‬سراغ مهندس داور پناه را گرفت‪ ،‬گفمت‪« :‬به خانه رفته است‪ ».‬تلفن را قطع‬ ‫کردم و به‌سرعت برگشمت سروقت ماکت و با متام توان شروع کردم به کندن و بر یدن و چسباندن‬ ‫و سایر ین هم به کارهایشان برگشتند‪ .‬جنب‌وجوش در آتلیه شبیه فیلمی روی دور تند بود که‬ ‫سرانام‪ ،‬کارها به امتام رسید و ماکت در آخرین ثانیه‌ها با وانت به حمل‬ ‫هر حلظه تندتر می‌شد‪.‬‬ ‫ج‬ ‫مراسم فرستاده شد‪.‬‬ ‫آنا رسیده‪ ،‬آقای خیامی‬ ‫روز بعد مهندس داور پناه تعریف کرد که حلظایت پس از ورود وانت به ج‬ ‫به طرف او آمده‪ ،‬در آغوشش کشیده و ز یر گوشش گفته است‪« :‬فکر کردم کار نرسیده و منی‌آیی‪،‬‬ ‫سرانام‪ ،‬مهندس داور پناه در مقابل چشمان کنجکاو‬ ‫آخه هر موقع من می‌برم‪ ،‬دوش می‌گیرم!» ج‬ ‫یق منی‌افتاد‪ ،‬حیت مرا معریف‌‬ ‫چبه‌ها سری به ز یر انداخت‪ ،‬لبخندی زد و گفت‪« :‬اگر منی‌رفمت هم اتفا ‌‬ ‫هم نکردند!»‬

‫*‬

‫‪193‬‬

‫َ‬ ‫ِن ݚ‬ ‫ش‬ ‫ای‬ ‫ن‬ ‫گاهی به ِ ِ‬

‫َ‬ ‫کارگر ایران‌ناسیونال»‬ ‫«عباس‌آقا ِ‬

‫ایران‌ناسیونال و تئاتر َ‬ ‫مست َند!‬ ‫جواد عاطفه‬

‫مایاکوفسکی‪ ،‬نابغه‌ی شوروی و بزرگ‌ترین شاعر دوره‌ی انقالب بلشو یکی روسیه‪ ،‬در آستانه‌ی‬ ‫انقالب و پیش از آنکه در مرگی خودخواسته از تبعات انقالب‪ ،‬خودکیش کند و «برای مهه‬ ‫مبیرد»‪ ،‬در نامه‌ای به دوسیت می‌نو یسد‪« :‬هنر باید با زندگی درآمیخته شود‪ .‬یا باید درهم‌آمیخته‬ ‫شود یا باید نابود شود‪ .‬هنر نباید در اماکن مرده‌ای به نام موزه‌ها متمرکز شود‪ ،‬بلکه باید به مهه‌جا‬ ‫گسترش پیدا کند؛ به خیابان‌ها‪ ،‬ترامواها‪ ،‬کارخانه‌ها‪ ،‬کارگاه‌ها و به خانه‌های کارگران‪».‬‬ ‫«عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال»‪ ،‬مناییش از زندگی و کار یکی از کارگران ایران‌ناسیونال‪ ،‬به‬ ‫نو یسندگی و کارگرداین سعید سلطان‌پور‪ ،‬در ‪ ،۱۳۵۸‬با این منش و تفکر و با رو یکردی «انقالیب‬ ‫و ضد امپریالیسیت»‪ ،‬با هدف «بیداری و طغیان» توده‌ها‪ ،‬در دانشگاه‌ها (پیل‌تکنیک‪ ،‬صنعیت‬ ‫و هتران)‪ ،‬در خیابان‌ها‪ ،‬مزارع‪ ،‬کارخانه‌ها‪ ،‬پارک‌ها و به‌‌قول سلطان‌پور‪« :‬هرجا که جا باشد‪ ».‬در‬ ‫برابر دیدگان هزاران نفر از مردمی که بسیاری از آنان تا آن زمان تئاتر ندیده بودند‪ ،‬به روی صحنه‬ ‫می‌رود؛ و مردم کوچه‌وبازار که خود موضوع منایش هستند‪ ،‬در برابر خودشان قرار می‌گیرند و‬ ‫منایش آینه‌ای می‌شود در برابر آنان تا خودشان را ببینند و به وضعیت فال کت‌بار و برده‌وار خود‬ ‫یپ ببرند!‬ ‫«در خانواده‌ی فقیری به دنیا اومدمی‪ ...‬یه روز اومدم حقوقم رو بگیرم‪ ،‬حقم رو بگیرم؛ کارفرما‬ ‫گفت‪“ :‬برو بیرون‪ ”.‬گفمت‪“ :‬مگه این کارخونه به دست ما منی‌چرخه؟” گفت‪“ :‬ما اینجا دارمی‬ ‫اژدها می‌پرور می‪ ”.‬گفمت‪“ :‬من نتومن حقم رو بگیرم‪ ،‬پس زندگی برای من حرومه” ‪ ...‬ما حقوق‬ ‫می‌خوامی؛ آزادی می‌خوامی؛ وقیت کارگر روشن شد‪ ،‬آ گاه شد‪ ،‬حقش رو به هر قیمیت شده می‌گیره؛‬ ‫‪۱‬‬ ‫در هر جامعه‌ای باشه‪».‬‬ ‫خ‬ ‫ن‬ ‫منایش «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال»‪ ،‬یکی از نستی منونه‌های «تئاتر مستند» در تار یخ‬ ‫تئاتر ایران و مناییش با شیوه‌ی خاص اجرایی و متفاوت از تئاترهای هم‌روزگار خود بود که بر‬ ‫اساس واقع‌منایی زندگی کارگران و زمحت‌کشان کارخانه‌ای چون ایران‌ناسیونال‪ ،‬زندگی کارگران‬ ‫و زمحت‌کشاین را که خود در وضعییت مشابه کار می‌کردند و روزگار می‌گذرانند‪ ،‬بازسازی کرد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫گذاشت عکس‌هایی‬ ‫منایش با خپش سخنان عباس آقا و زنش آغاز می‌شود و با به منایش‬ ‫از خانه‪ ،‬اسباب زندگی و خانواده‌ی عباس آقا زندگی کارگر ایراین را به‌طور مستند برای سایر‬ ‫کارگران ترسمی می‌کند‪.‬‬

‫‪194‬‬

195

‫صفحه‌ی اول شناسنامه‌ی عباس آقا در بروشور منایش چاپ شده بود؛ عباسعیل صاحلی‪ ،‬متولد ‪ ۱۳۱۷‬در‬ ‫روستای متوزان از توابع قروه درجز ین‪ ،۲‬شهرستان رزن‪ ،‬استان مهدان‪41 ،‬ساله‪ ،‬متأهل‪ ،‬دارای چهار فرزند‪ِ ،‬پرس‌کار‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌سازی ایران‌ناسیونال‪ .‬سلطان‌پور از شناسنامه و مدارک زندگی و کاری عباس آقا‪ ،‬یب‌هیچ دخل‬ ‫کارخانه‌ی‬ ‫خ‬ ‫و تصریف‪ ،‬استفاده می‌کند تا واقعیت و حقیقت را درهم آمیزد و تصو یری باور پذیر برای ماطبانش ترسمی کند‪.‬‬ ‫‪۳‬‬ ‫«منایش ما مستنده‪ ،‬سند دار می‪ ،‬مشتشون رو وا می‌کنمی‪ ،‬مهه‌شون رو رسوا می‌کنمی‪».‬‬ ‫در نیمه‌ی دوم سده‌ی بیسمت‪ ،‬در کشورهای کاپیتالیسیت‪ ،‬با شکل‌گیری جنبش‌های اعترایض نیاز به وجود‬ ‫اطالعات دقیق و پرده‌برداری از دروغ‌های خ‬ ‫تاریی و مصلحیت بیش‌از پیش احساس می‌شود‪ .‬تئاتر مستند حمصول‬ ‫ن‬ ‫یرمموعه‌های تئاتر سیایس که با تکیه بر مستندات و اطالعات‬ ‫مهی اتفاق‌ها و موقعیت خاص است‪ .‬تئاتری از ز ج‬ ‫آنه بر‬ ‫موجود‪ ،‬در جهت احقاق حقوق مظلومان و افشاگری چهره‌ی ظامل‪ ،‬حمتوای مناییش تولید می‌شود‪ .‬گرچه چ‬ ‫ً‬ ‫روی صحنه می‌رود الزاما مهان واقعیت جتربه‌شده نیست‪ ،‬بلکه بازسازی این واقعیت با رعایت ز یبایی‌شنایس و‬ ‫ابزار منایش در صحنه‌ی تئاتر است و با تکیه بر اسناد‪ ،‬مدارک‪ ،‬گزارش‌ها و متامی اطالعات موجود در مورد یک‬ ‫واقعه به بازسازی صحنه‌ای آن می‌پردازد‪ .‬هدف این تئاتر کمک به تقو یت قدرت استدال ل و تکیه بر منطق فکری‬ ‫است‪ .‬تئاتر مستند‪ ،‬به گفته‌ی پیتر وایس‪ ۴،‬تئاتری است که پیش از هر چیز به «سندیت یک موضوع» می‌پردازد و‬ ‫«تئاتر گزارش‌دهنده» است‪ .‬در این نوع از تئاتر اسناد موجود بدون کوچک‌ترین تغییری در حمتوا و فقط با پرداخت‬ ‫در فرم بر صحنه بازسازی می‌شود‪.‬‬ ‫خ‬ ‫ایاد توهم و سوءتفاهم ماطب نیست‪ ،‬بلکه به‌دنبال تقلید واقعیت موجود است و برای‬ ‫تئاتر مستند به‌دنبال ج‬ ‫این کار از تکنیک «فاصله‌گذاری» استفاده می‌کند‪« .‬فاصله‌گذاری پیش‌شرط اصیل و ز یبایی‌شناسانه‌ی باز کردن‬ ‫ن‬ ‫پرداخت به یک واقعه است‪ .‬این تئاتر برای این بنیاد نشده است که اعمال سیاست کند‪ ،‬بلکه برای رهایی از‬ ‫و‬ ‫ضد سرمایه‌داری باشد‪ ،‬هتییجی باشد‪ ،‬و‬ ‫سیاست تالش می‌کند‪ .‬تئاتری که خود را فقط وقف هنر می‌کند‪ ،‬باید ِ‬ ‫در روش و تکنیک طبیعیت بدعت‌گذار داشته باشد؛ فقط در این صورت رهایی هنر از سیاست ممکن می‌شود‪».‬‬ ‫ن‬ ‫چنی جتربه‌های موفیق در تئاتر جهان‪ ،‬و با نگاهی انتقادی بر وقایع روزگار‪« ،‬کارگزاران‬ ‫سعید سلطان‌پور با تکیه بر‬ ‫دولت و هنادهای مملکیت» را نقد می‌کند و مهچون پیسکاتور و برشت‪ ،‬به‌دنبال ِ«الیت‌زدایی» در هنر تئاتر‪ ،‬وقایع‬ ‫و اتفاق‌های مستند را در پیش چشم خماطبانش قرار می‌دهد و حماکمه و قضاوت را برعهده‌ی خماطبان خود‬ ‫می‌گذارد‪ .‬کارخانه‌ی ایران‌ناسیونال که مناد و دروازه‌ی ورود ایران به کشورهای صنعیت و درحال‌توسعه است‪،‬‬ ‫به صحنه‌ی مناییش سلطان‌پور بدل می‌شود و او به این طر یق «برخورد ظاملانه‌ی کارفرما با کارگر و وضعیت‬ ‫مسکنت‌بار و نابسامان کار و زندگی‪ ،‬آرزوها و خواست‌های ن‬ ‫چنی خانواده‌هایی را مطرح می‌کند‪ .‬کارگردان گاه وارد‬ ‫معرکه می‌شود تا بگو ید چرا ن‬ ‫چنی است و چرا نباید چنان باشد و چرا هبره‌کیش و فقر و زور نباید حاکم باشد‪».‬‬ ‫سلطان‌پور‪ ،‬ده سال پیش از اجرای منایش «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال»‪ ،‬اجرای عمومی «پژوهیش ژرف‬ ‫و سترگ در سنگواره‌های قرن بیست‌و پنجم ن‬ ‫زمی‌شنایس یا چهاردهم‪ ،‬بیسمت فریق منی‌کند»‪ ،‬نوشته‌ی عباس‬ ‫انمن ایران و آمریکا را برهم می‌زند؛ ز یرا باور دارد که آن اجرا خودفروخته‪،‬‬ ‫نعلبندیان‪ ،‬به کارگرداین آریب آوانسیان‪ ،‬در ج‬ ‫یب‌خاصیت و برده‌ی سیسمت و رژ می شاهنشاهی است‪ .‬او که هنرآموخته‌ی تئاتر آناهیتا و وفادار به مکتب برشت‪،‬‬ ‫تئاتر انقالیب و آلترناتیو است‪ ،‬در بروشور منایش «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال» می‌نو یسد‪« :‬این منایش در راه‬ ‫بو‌خاک قدم برمی‌دارد تا راهگشای هنری باشد که ساده و روشن‬ ‫رنبر این آ ‌‬ ‫رسیدن به حق‌وحقوق کامل مردمان ج‬ ‫در خدمت زمحت‌کشان است‪ .‬منایش «عباس آقا کارگر ایران ناسیونال» یک منایش مستند است‪ .‬منایش مستند‬ ‫داستان زندگی واقعی مردم است‪ .‬ما به میان مردم می‌رومی‪ .‬داستان‌های کار و زمحت را از زبان مردم می‌شنومی‪».‬‬ ‫این نگاه خاص و جزمی‌نگر و رادیکال سعید سلطان‌پور باعث خلق تئاتری مستندگونه با متر و معیار خاص‬ ‫خودش می‌شود؛ و در پاره‌ای موارد با ارز یایب شتاب‌زده و هیجاین به قلب واقعیت می‌رسد‪ .‬مهان‌گونه که سند‬

‫‪196‬‬

‫ن‬ ‫درعی‌حال می‌تواند نشان غیرواقعی بودن ادعایی شود‪ .‬سند و‬ ‫می‌تواند واقعییت را اثبات کند‪،‬‬ ‫استدال ل به قصد اثبات واقعیت در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند‪« .‬پیتر وایس معتقد‬ ‫بود که سند می‌تواند به باال بردن سطح آ گاهی و از ن‬ ‫بی بردن پیش‌داوری کمک کند‪ .‬تئاتر باید‬ ‫به جزء جدایی‌ناپذیری از زندگی اجتماعی تبدیل شود و بر آن تأثیر بگذارد‪ .‬از نظر وایس تئاتر‬ ‫باید از شکل یب‌هدف «بازی» فاصله بگیرد و مسئولییت را که روزنامه و تلو یز یون از عهده‌ی آن‬ ‫برمنی‌آیند‪ ،‬یعین نقد یب‌پروا و گزارش بالواسطه و عریان واقعیت‪ ،‬بدون رعایت مصلحت سیایس‬ ‫صاحبان قدرت را برعهده بگیرد‪».‬‬ ‫ن‬ ‫سلطان‌پور در بروشور منایش می‌نو یسد‪« :‬منایش «عباس آقا کارگر ایران ناسیونال» اولی قدم در‬ ‫ایاد منایش مستند است‪ ».‬از نظر تکنیک منایش سلطان‌پور شباهت‌های ز یادی به سبک‬ ‫راه ج‬ ‫تئاتر سیایس‪-‬مستند آرو ین پیسکاتور دارد‪« .‬استفاده از عکایس‪ ،‬ضبط‌صوت‪ ،‬اسناد اصل‪،‬‬ ‫روزنامه‪ ،‬مونتاژ‪ ،‬کالژ‪ ،‬ر یتمیک کردن کالم و افزون بر آن عنصر هتییج به کمک سرودخواین و‬ ‫شعاردهی‪ ».‬منایش دارای دو بخ ش آزاد و مستند است؛ «بخ ش آزاد پیش‌پرده‌ای انتقادی و‬ ‫شو‌کنایه درباره‌ی اربابان قدرت و نیز مقدمه‌ای سرگرم‌کننده‌است بر بخ ش مستند جدی‬ ‫پرنی ‌‬ ‫ً‬ ‫و غم‌انگیز زندگی عباس آقا‪ ».‬در اجرای منایش‪ ،‬خصوصا در آغاز آن‪ ،‬از عناصر منایش‌های‬ ‫عامیانه‌ی ایراین مانند سیاه‌بازی‪ ،‬پرده‌خواین و نقایل هم استفاده می‌شود؛ و اجرا تلفییق می‌شود‬ ‫از نگرش رئالیسم سوسیالیسیت‪ ،‬تئاتر سیایس‪ -‬مستند‪ ،‬اجرای آلترناتیو با حال‌وهوای آملان شریق‬ ‫و مؤلفه‌هایی از بن‌مایه‌های منایش سنیت ایراین‪.‬‬ ‫سعید سلطان‌پور با رسالت و تعهدی که برای خود و دیگر نو یسندگان و هنرمندان متصور بود‪ ،‬با‬ ‫نگاهی معترض به مست این نوع تئاتر گرایش پیدا کرد و سعی در اجرا و ن‬ ‫تبیی و یژگی‌ها و خصایل‬ ‫آن در فضای تئاتری و جامعه‌ی هیجاین پس از انقالب داشت‪ .‬این نگاه و رفتار و منش او در‬ ‫صحنه‪ ،‬فارغ از هر قضاویت و با هر شکل و مشاییل‪ ،‬خن ن‬ ‫ستی تئاتر مستند ایران را خلق کرد‪ .‬این‬ ‫منایش از نظر مفهوم‪ ،‬ساختار مناییش‪ ،‬شیوه‌ی بازی و آزادی عمل باز یگران‪ ،‬استفاده از ناباز یگر‪،‬‬ ‫پیوند متقابل متاشاگران و گروه اجرایی و هم‌سویی متاشاگران با شخصیت‌های منایش رویش نو و‬ ‫جتربه‌نشده در تئاتر معاصر ایران حمسوب می‌شود‪ .‬رویش که در باد گم شد ‪.‬‬

‫*‬

‫منابع‪:‬‬ ‫‪ .۱‬سلطان‌پور‪ ،‬سعید‪ ،1358 ،‬عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال‪ ،‬برلن‪ ،‬آرشیو اسناد و پژوهش‌های ایران‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫‪ُ .۲‬ق ْر ِوه درج ْ‬ ‫زین‪ ،‬در فاصله‌ی ‪ ۸۵‬کیلومتری مرکز استان مهدان‪ ،‬جزء توابع شهرستان رزن است‪ .‬قروه درجز ین دو دهستان‪ ،‬به نام‌های‬ ‫آذربایاین سخن می‌گو یند و‬ ‫درجز ین علیا (شاهنجر ین) و درجز ین سفیل (درجزین)‪ ،‬و ‪ ۲۶‬آبادی دارد‪ .‬اکثر اهایل این منطقه به ترکی‬ ‫ج‬ ‫و کشاورزی می‌کنند‪.‬‬ ‫‪ .۳‬سلطان‌پور‪ ،‬سعید‪ ،1358 ،‬عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال‪ ،‬برلن‪ ،‬آرشیو اسناد و پژوهش‌های ایران‪.‬‬ ‫‪ ،)1982 -1916( ،Peter Weiss .۴‬نو یسنده‪ ،‬نقاش‪ ،‬گرافیست و فیلم‌ساز جتریب آملاین‪ .‬او از پیشگامان تئاتر مستند و نو یسنده‌ی‬ ‫منایشنامه‌ی معروف «ماراساد» است‪.‬‬ ‫‪ .۵‬سلطان‌پور‪ ،‬سعید‪ ،1358 ،‬عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال‪ ،‬برلن‪ ،‬آرشیو اسناد و پژوهش‌های ایران‪.‬‬ ‫‪197‬‬

‫ݦ‬ ‫ݦ‬ ‫ݩ‬ ‫ݦ‬ ‫ݩ‬ ‫ݩ‬ ‫ݣݣݣ‬ ‫ݦ‬ ‫َ‬ ‫ِپیکا ݐں به‌مثاب ‌ه ِیک‬ ‫علی بهرمند‬

‫‪198‬‬

‫قزو ین‪ | 1394 ،‬عکس از فردین نظری‬

‫آالینده‬ ‫برای ارز یایب دقیق میزان آالیندگی هر حمصول تولیدی‪ ،‬چرخه‌ی حیایت کامل آن از گهواره تا گور جتزیه‌وحتلیل و بازبیین می‌شود‪.‬‬ ‫ی صورت‬ ‫این برریس در زمینه‌های گوناگون آالیندگی مهچون هوا‪ ،‬آب‪ ،‬آلودگی صویت و سایرحمیط‌های آالیندگی ز یست‌حمیط ‌‬ ‫می‌گیرد‪ .‬در این یادداشت‪ ،‬برای توصیف میزان نسیب آالیندگی پیکان به تأثیرات منیف انتخاب این خودرو می‌پرداز می که از‬ ‫ابزارهای اصیل محل‌ونقل و تردد فردی و مهگاین در هتران و مؤثر بر هوای آن است‪ .‬بر اساس تار خیچه‌ی تولید و عرضه‌ی این‬ ‫حمصول نقطه‌ی آغاز معضل آلودگی هوای هتران‪ ،‬در سال ‪ ،۱۳۵۰‬فقط چهار سال پس از آغاز تولید پیکان‪ ،‬به‌صورت انبوه بود‪.‬‬ ‫شایان ذکر است که تولید انبوه هرگونه خودر و‌ آن هم در مقیاس ‪ 2‬میلیون و ‪ 295‬هزار دستگاه‪ ،‬در طی چهار دهه تولید‪ ،‬تأثیر‬ ‫بسزایی بر هوای پایتخت دارد‪.‬‬ ‫ی و منطبق نبودن با استانداردهای امروز‪،‬‬ ‫از دالیل توجه به پیکان به‌عنوان منبع بزرگ آالیندگی‪ ،‬عالوه بر طراحی بسیار قدمی ‌‬ ‫می‌توان به استفاده‌ی قطعه‌های پیکان در خودر و‌های دیگر مانند آردی‪ ،‬روا و باردو (وانت پیکان) تا دو دهه پس از توقف تولید‬ ‫پیکان اشاره کرد‪ .‬این خودر و‌ها جزء آمار کیل‌ تولیدی پیکان به حساب منی‌آیند‪.‬‬

‫ن‬ ‫حسی گنجی‬ ‫شهرک سینمایی غزایل‪ ،‬هتران‪ | 1395 ،‬عکس از‬

‫‪199‬‬

‫ی تهران‬ ‫آلودگ ‌‬

‫یش از وسایل نقلیه است‪ .‬اگر هتران را بستر‬ ‫طبق آمار‪ ۸۵ ،‬درصد از آلودگی هوای هتران نا ‌‬ ‫ی هوا قرار دهمی‪ ،‬روزانه ‪ ۵‬میلیون و ‪ ۲۰۰‬هزار خودروی متحرک حدود دو هزار تن‬ ‫سنجش آلودگ ‌‬ ‫(دو میلیون کیلوگرم) گاز و ذرات آالینده تولید می‌کنند‪ .‬البته‪ ،‬این آمار به سال ‪ ۱۳۹۳‬مربوط‬ ‫است و احتمال رشد آن تا ‪ ۱۳۹۶‬وجود دارد‪ .‬بیش از پنجاه درصد از این حجم آالیندگی فقط از‬ ‫یک‌دهم خودر و‌ها در هتران آزاد می‌شود‪ .‬این ده درصد‪ ،‬طبق منابع خبری‪ ،‬به‌عنوان خودروهای‬ ‫تولیدی قبل از سال ‪ 13۸۳‬معریف‌ می‌شوند‪ .‬در سال ‪ ،۱۳۸۳‬پیکان برای آخر ین بار تولید شد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫میانگی آمار‪ ،‬هفتاد درصد از مرگ‌ومیر در هتران به دالیل مرتبط با آلودگی هوا مثل‬ ‫بر اساس‬ ‫نارسایی تنفیس یا ناراحیت‌های قلیب است‪ .‬در هتران‪ ،‬شش هزار تن فقط در یک سال به دلیل‬ ‫نارسایی تنفیس جان می‌دهند‪.‬‬

‫ی پیکان‬ ‫آلودگ ‌‬

‫تأثیر تردد پیکان بر هوا فقط به‌صورت فعیل‌ و خطی نیست‪ .‬به علت پایداری ذرات آالینده‬ ‫ی از ذرات و‬ ‫مهچون کربن مونو اکسید‪ ،‬اکسید‌های نیتروژن و کربن دی‌اکسید مقدار چشمگیر ‌‬ ‫ی پیکان‪ ،‬درمقام‬ ‫گازهای آالینده به‌صورت رسویب در هوای هتران ماندگارند‪ .‬حضور چهل‌سال ‌ه ‌‬ ‫ی اول ایران‪ ،‬تأثیر عمییق بر هوای امروز نیز دارد‪.‬‬ ‫خودرو ‌‬ ‫ی و نامهخواین شدید منابع‪ ،‬اطالعات مطمئین راجع به میزان دقیق‬ ‫متأسفانه‪ ،‬به دلیل آشفتگ ‌‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ی سنجش‌ها و‬ ‫آالیندگی این حمصول در دست نیست‪ .‬به‌مهی‌دلیل‪ ،‬در ادامه‌ی مت به برخ ‌‬ ‫ن‬ ‫میانگی کیل‌ حاصل از نتایج برای شرح میزان آالیندگی این خودرو‬ ‫آزمو ن‌های منتشر شده و‬ ‫می‌پردازمی‪.‬‬ ‫ن‬ ‫امروز‪ ،‬در ایران‪ ،‬استاندارد یورو ‪ ۲۰۰۵( ۴‬میالدی) در تعیی میزان آالیندگی خودرو‌ها مرسوم‬ ‫است‪ .‬پیکان در مقایسه با استاندارد یورو ‪ ۲‬که مربوط به ‪ ۲۱‬سال پیش است‪ ،‬ده برابر بیشتر‬ ‫یل‌ سرطان ر یه است‪ .‬اگر بخ واهمی‬ ‫از حد جماز ذرات ز یر ‪ ۲٫۵‬میکرون تولید می‌کند که عامل اص ِ‬ ‫پیکان را با مقیاس جهاین امروز؛ یعین‪ ،‬یورو ‪ ۵‬و مربوط به سال ‪ ۲۰۰۹‬مقایسه کنمی‪ ۶۶ ،‬برابر‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫پیشی اداره‌ی‬ ‫مهچنی‪ ،‬می‌توان به سخن مدیرکل‬ ‫ی تولید می‌کنمی‪.‬‬ ‫بیشتر از حداکثر جماز آلودگ ‌‬ ‫ی تولید می‌کند‪ .‬به گفته‌ی‬ ‫حمیط‌ز یست اشاره کرد که هر پیکان چهارده برابر یک پژو ‪ ۲۰۶‬آلودگ ‌‬ ‫ی تولید‬ ‫حممدباقر قالیباف‪ ،‬شهردار کنوین هتران‪ ،‬یک پیکان در سال به‌اندازه‌ی وزن خود آلودگ ‌‬ ‫ی از خبرگزاری‌ها‪ ،‬پیکان رکورد تست آالیندگی را شکسته است‪.‬‬ ‫می‌کند‪ .‬در برخ ‌‬ ‫ی شدید منابع‪ ،‬فقط‬ ‫پس از مجع‌بندی و سنجش اعداد و آمار در دسترس‪ ،‬با توجه به آشفتگ ‌‬ ‫می‌توان به آمار مربوط به حداقل آلودگی این خودرو اعتماد کرد‪ .‬پیکان و دارو‌دسته‌اش‪،‬‬ ‫ی هوای شهر هتران است‪ .‬در صورت جایگزیین‬ ‫دست‌کم‪ ،‬علت وجود دوازده درصد از آلودگ ِ‌‬ ‫امثال این خودرو با خودر و‌های منطبق با استاندارد یورو ‪ ۴‬می‌توان حداقل پانزده روز هوای‬ ‫ن‬ ‫میانگی ‌‪ ،‬جلوگیری کرد‪.‬‬ ‫پاک بیشتری در سال داشت و از مرگ دو شهروند هتراین‪ ،‬به‌طور‬

‫*‬

‫هتران‪ | 1392 ،‬عکس از پیمان هومشندزاده‬ ‫‪200‬‬

201

‫َ‬ ‫ِپیکان‌دیگر‬ ‫ݩݦ ݦ‬ ‫َ‬ ‫رؤیا ِی‌هیچ‌کس‬ ‫ݐ‬ ‫ݧ‬ ‫ں ݫ ݫىݔست؟!‬

‫ساخت فیلم «آباداین‌ها»‬ ‫بیست و َپنج سال َبعد از‬ ‫ِ‬

‫سعید نوری‬

‫بیست‌و پنج سال از تولید فیلم «آباداین‌ها» ساخته‌ی کیانوش عیاری می‌گذرد‪ .‬سال ‪ ۱۳۷۱‬که‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های ژاپین و کره‌ای میتسوبییش‪ ،‬تو یوتا‪،‬‬ ‫این فیلم تولید شد‪ ،‬ایران در آغاز راه واردات‬ ‫بخ‬ ‫هیوندا و دوو بود‪ .‬آن خودروها‪ ،‬در آن زمان‪ ،‬خییل گران‌قیمت بودند و هرکیس منی‌توانست رد‪،‬‬ ‫اما مهان رو یه‌ی واردات خودروی خارجی‪ ،‬به‌تدر یج‪ ،‬زمینه را برای از دور خارج کردن پیکان‬ ‫فراهم کرد‪ .‬پیکان خودروی میل حمسوب می‌شد و در بازه‌ی زماین نزدیک به سه دهه یکه‌تاز‬ ‫میدان بود‪ ،‬اما نتوانست خودش را ارتقاء بدهد و با خواسته‌های مشتریانش مهسو و هم‌طراز‬ ‫ن هم دوای درد نشد‪ .‬دولوکس و کارلوکس و‬ ‫شود‪ .‬نام‌گذاری‌های گوناگون روی حمصوالت آ ‌‬ ‫جوانان و موتور انگلییس و ایراین برای دوام فروش کایف نبودند‪.‬‬

‫‪202‬‬

‫روزگاری‪ ،‬در دهه‌ی پنجاه‪ ،‬عبارت «هر ایراین‪ ،‬یک پیکان» آرزویی بود که هر ایراین باید در یپ‬ ‫رسیدن به آن و احساس خوشبخیت بعد از به دست آوردنش‪ ،‬به سر می‌برد‪ .‬حیت مدیران ارشد‬ ‫پیش از انقالب هم برای تبلیغ این خودرو بخ ش اعظم مسیر از خانه تا حمل کار را با بنزهای خود‬ ‫طی می‌کردند و در انهتای مسیر با تعو یض خودرو با پیکان به اداره وارد می‌شدند‪ .‬این ذهنیت‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫داشت رفاه آرام‌آرام در اثر تداوم تبلیغ در ذهن خانواده‌های ایراین جا‬ ‫داشت پیکان یعین‬ ‫که‬ ‫افتاد‪ ،‬اما وضع اقتصادی خانواده‌ها طوری نبود که پیکان فقط یک وسیله‌ی نقلیه‌ی شخیص‬ ‫برای جابه‌جایی خانواده در سطح شهر یا ن‬ ‫رفت به مسافرت باشد‪ .‬پیکان در یک خانواده‌ی‬ ‫پرمجعیت نقش میین‌بوس را بازی می‌کرد‪ .‬مثل سیرک‌هایی که تالش می‌کنند نشان دهند چند‬ ‫ده نفر می‌توانند سوار یک موتورسیکلت شوند‪ .‬در زندگی روزمره‌ی خانواده‌هایی که با مجعیت‬ ‫فراوان مهگی در اتاق‌های گوناگون یک خانه زندگی می‌کردند برای جابه‌جایی با پیکان گاهی‬ ‫حیت سه نفر در صندو ق‌عقب می‌نشستند‪ ،‬پنج تا شش نفر عقب و چهار نفر جلو‪ .‬به‌این‌ترتیب‬ ‫از حداکثر ظرفیت و توان این خودرو استفاده می‌شد‪.‬‬ ‫ایاد یک شغل بود‪ :‬مسافرکیش! این شغل کاذب با‬ ‫خر ید قسطی پیکان به امید مالکیت آن و ج‬ ‫ُ ّ‬ ‫درآمد آین برای اقشار کم‌سواد و یب خ‬ ‫‌تصص که از مهه‌جا راند ‌هو‌مانده بودند مسکین برای جنات‬ ‫از فال کت اقتصادی بود‪ .‬پیکان یک نان‌داین بود و راننده نان‌آور خانه‪ .‬این وضعیت در دهه‌ی‬ ‫ن‬ ‫داشت یک پیکان‬ ‫شصت هم ادامه پیدا کرد‪ .‬در وضع دشوار سال‌های جنگ عراق علیه ایران‪،‬‬ ‫ن هم برای یک خانواده‌ی جنگ‌زده‌ی آباداین که خانه و شهر خود را از دست داده‌اند و‌ به‬ ‫آ‌‬ ‫هتران آمده‌اند‪ ،‬هم درآمد است‪ ،‬هم خانه‌ی دوم و هم امکان تداوم حضور و دلیل ماندن در این‬ ‫کال ن‌شهر یب‌درو پیکر‪ .‬پیکان امکان حفظ استقالل مایل و فرار از تن دادن به کارمندی (تازه اگر‬ ‫میسر باشد) یا کارگری و موظیف است‪ .‬مسافرکیش با پیکان مورد توافق و عرف جامعه و امری‬ ‫پذیرفته و توجیه شده است‪ .‬پس هیچ بعید نیست آن‌که ن‬ ‫چنی موقعییت ندارد یا در یپ به دست‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫چنی وضعی‪ ،‬پیکان نقش حیایت‬ ‫چنی موقعییت از دیگری‪ .‬در‬ ‫آوردنش باشد یا در یپ ربودن‬ ‫خود را در یک خانواده‌ی فرودست نشان می‌دهد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫زنیر از فرمان و پدال مهی پیکاین است که نان‌داین‬ ‫شروع فیلم «آباداین‌ها» با باز کردن قفل و ج‬ ‫ن‬ ‫خانواده‌ای جنگ‌زد ‌ه است‪ .‬اینسرت‌های گوناگون از کارگذاشت جمدد چکش برق‪ ،‬وصل جمدد‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‪ ،‬کشیدن ساسات که در هوای‬ ‫انداخت دوباره‌ی جریان برق در‬ ‫سری دلکو برای به راه‬ ‫سرد مانع یخ‌زدگی رادیاتور می‌شد و استارت پشت استارت تا روشن شدن و پت‌پت موتور و‬ ‫حرکت‪ .‬ن‬ ‫مهی سکانس اول‪ ،‬با منایش پیکاین پانزده‌شانزده‌ساله (قصه در سال ‪ ۱۳۶۶‬می‌گذرد‬ ‫و مدل پیکان پنجاه است‪ ).‬با بتونه‌های دورتادور خودرو نشان‌دهنده‌ی وضعیت اقتصادی‬ ‫ً‬ ‫صاحب آن و احتماال میزان وابستگی آن‌ها به این نان‌داین از سر ناچاری است‪ .‬در آن روزها‪،‬‬ ‫کرایه‌ها پول خرد بودند و تومان‌تومان باید مجع می‌شد تا اسکناس درشیت درآمد روز باشد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫زنیر را به فرمان بزند و وقت بازگشت‬ ‫صاحب مفلوک پیکان برای تهنا‬ ‫گذاشت آن باید باز قفل و ج‬ ‫با غروری از سر اطمینان سوئیچش را از جیب شلوار بیرون بکشد‪ ،‬اما اگر پیکان را برده باشند‬ ‫چه؟ قهرمان «آباداین‌ها» ن‬ ‫مهی پیکان فکسین کهنه است که بعد از دزدیده شدن‪ ،‬پدر و پسر‬ ‫خانواده و مهشهری آن‌ها برای بازگرداندنش به هر دری می‌زنند‪ .‬از دست ن‬ ‫رفت پیکان برای آن‌ها‬ ‫از ترکش‌هایی که در جنگ به پدرزن خانواده اصابت کرده کمتر نیست‪ .‬وقیت پدر خانواده ابراز‬ ‫می‌کند که کمرش شکسته‪ ،‬انگار برادر و پشتیباین بزرگ را از دست داده است‪ ،‬نه‌فقط یک پیکان‬

‫‪203‬‬

‫مدل ن‬ ‫پایی‪ .‬نگاه پدر و پسر و مهسایه تیز می‌شود به متاشای هرچه پیکان که در خیابان‌های‬ ‫شهر در حال حرکت است‪ ،‬انگار که رؤ یایی از دست‌رفته یا آرزویی گمشده است و باید آن را‬ ‫بازجست‪ .‬حیت توسل به امور خرایف مثل فال‌بیین و رمایل و آینه‌بیین دور از ذهن نیست‪ ،‬اگر‬ ‫بتواند دوای درد باشد و راهی برای بازگشت این گمشده‌ی عزیز به کانون گرم خانواده بگشاید‪.‬‬ ‫پیکان در آینه‌ی شکسته‌ی آینه ن‬ ‫‌بی دیده می‌شود‪ ،‬گویی مهان رؤ یای شکسته‌ی گمشده‌ای‬ ‫خ‬ ‫باشد که گریزپاست‪ .‬کم‌کم هر آهن‌پاره‌ی چرخ‌داری که یادآور یا سرنی برای ن‬ ‫یافت پیکان است‬ ‫به هبانه‌ای برای جست‌وجو در فیلم بدل می‌شود تا جایی‌که قالپاق‌های آو یزان از درودیوار یک‬ ‫دکه آرزوی دستیایب جمدد به ن‬ ‫مهی پیکان را به‌قدری دوردست جلوه می‌دهد که گویی بازگشت‬ ‫آن به معجزه شبیه است‪ .‬جست‌وجوی پدر و پسر از طریق یک موتور سه‌چرخه‌ی اسقاطی‬ ‫انام می‌شود تا به شکیل تلو حیی شاهد آن باشمی که در صورت پیدا نشدن پیکان چه وضعی در‬ ‫ج‬ ‫انتظار خانواده است و سقوط آن‌ها احساس ناامین اجتماعی را هم به مالباخته و هم به متاشاگر‬ ‫ن‬ ‫دوربی فیلم‌ساز‪ ،‬کنجکاوانه‪ ،‬در میان قراضه‌ها و اسقاطی‌ها دنبال پیکان می‌گردد‬ ‫منتقل می‌کند‪.‬‬ ‫و متاشاگر نگران هم در گوش ‌هو‌کنار چشم می‌‌گرداند تا شاید بتواند خودرو را پیدا کند‪.‬‬ ‫مهیشه مشاهده‌ی وضع افرادی که در موقعییت نازل‌تر و آشفته‌تر هستند باعث احساس‬ ‫خوشبخیت و آرامش می‌شود‪ .‬در سکانیس که یک خودرو عابری را ز یر می‌گیرد‪ ،‬برای حلظایت‬ ‫اضطراب اینکه ممکن است ُبرنا‪ ،‬پسر خانواده‪ ،‬قرباین تصادف باشد به پدر و مهراهشان منتقل‬ ‫پسربه قرباین است‪ .‬پس وضعیت ممکن است بدتر از‬ ‫می‌شود و متاشاگر هم حدس می‌زند‬ ‫چ‬ ‫آنه هست نیز بشود‪ .‬بعد که برنا پیدا می‌شود‪ ،‬ابعاد فاجعه‌ی گم شدن پیکان را با فاجعه‌ی‬ ‫چ‬ ‫بازگشت‌ناپذیر مرگ احتمایل او که خساریت عاطیف و جبران‌ناپذیر است‪ ،‬کم می‌کند‪.‬‬ ‫آنه ز یر پوست این کال ن‌شهر‬ ‫در ادامه فیلم‌ساز خانه‌های حاشیه‌ی شهر‪ ،‬ساکنان آن‌ها‪ ،‬چ‬ ‫می‌گذرد و وضع اسفباری را که ساکنان این حاشیه‌ها با آن رودررو هستند‪ ،‬به تصو یر می‌کشد‪:‬‬ ‫بدزد تا دوام بیاوری! بدزد تا بتواین پاسخگوی اطرافیانت بایش‪« .‬آباداین‌ها» دزدی پیکان را‬ ‫هبانه‌ای قرار می‌دهد تا تلکه کردن و دله‌دزدی حاکم در میان طبقات فرودسیت را به تصو یر‬ ‫پسربه‌ای هم منی‌گذرند و از سر نیاز جمبور به دزدی شده‌اند و حاال‬ ‫بکشد که از عینک چشم‬ ‫چ‬ ‫دزدی برایشان یک عادت شده است‪ .‬جالب اینجاست که بدزدند یا ندزدند وضعشان فریق‬ ‫منی‌کند‪ ،‬فقط خیال می‌کنند چیزی را برده‌اند و کاری کرده‌اند‪ .‬این جست‌وجو چنان خستگی‬ ‫ایاد می‌کند که پیدا شدن الشه‌ی از پا افتاده‌ی پیکان هم برایش‬ ‫و استیصایل در مالباخته ج‬ ‫مرمهی نیست‪ .‬مالباخته که در ابتدای فیلم زندگی ساده‌اش را با تالش می‌گذارند‪ ،‬در انهتا برای‬ ‫ن‬ ‫چنی وضعی حاکی از‬ ‫راه‌اندازی جمدد پیکانش دست به سرقت چرخ وانت دیگری می‌زند‪.‬‬ ‫مسری و واگیردار بودن بزه‌های کوچک اجتماعی است‪ .‬پیکان با وجود مهه‌ی آسیب‌هایی که‬ ‫ن‬ ‫تأمی اقتصاد بخ ورومنیر خانواده را به دوش می‌کشد‪ ،‬هرچند‬ ‫دیده است دوباره راه می‌افتد و بار‬ ‫شیشه‌هایش جای خود را به مشم ‌ع داده‌اند و ستونش مخیده شده است‪ .‬باید ادامه داد و‬ ‫زندگی کرد‪ ،‬حیت با ن‬ ‫مهی پیکان از نفس افتاده‪.‬‬ ‫امروز‪ ،‬جامعه‌ی ایراین رنگ عوض کرده است و توقعات سیری‌ناپذیر دیگری از یک خودرو‬ ‫دارد‪ ،‬چنان‌که اگر در شهر یک پیکان در گذر باشد‪ ،‬مهه سر می‌چرخانند تا رؤ یای نوستالژیک‬ ‫آرشیوشده‌ای را ببینند که باید در موزه‌ها آن را جست‌وجو کرد و داشتنش دیگر رؤ یای هیچ‌کس‬ ‫نیست‪.‬‬

‫‪204‬‬

‫*‬

205

‫خوش ِ‌رکاب‪،‬‬ ‫شم مایی!‬ ‫ِچ ِݭ‬

‫دیدار با ِپیکان‌های ‪ 150‬میلیون توماین‬

‫شهرزاد همتی‬

‫پیر و جوان ندارند‪ ،‬مهه‌شان انگار در یک برهه‌ی خ‬ ‫تو‌برخاست هم می‌کنند باید‬ ‫تاریی گیر کرده‌اند؛ حیت آدم‌هایی که با آن‌ها نشس ‌‬ ‫از این جنس باشند تا مهتم به دیوانگی و یب‌خیایل نشوند‪ .‬اول صبح و آخر شب مهم‌ترین کارشان ن‬ ‫رفت پیش عزیز دلشان است‬ ‫تا جلو یش بایستند ‌‪ ،‬نگاهش کنند‪ ،‬قربان‌صدقه‌اش بروند و با او حرف بزنند‪ .‬آن‌ها می‌گو یند ما شیوه‌ی زندگی‌شان را منی‌فهممی‬ ‫و مهتم کردنشان به دیوانگی به‌دلیل این است که مثل آن‌ها عاشیق کردن بلد نیستمی‪ .‬تو خیال کن پسری بیست‌ساله مهه‌ی‬ ‫عشقش پیکان خوابید ‌ه در پارکینگ باشد‪ .‬تو خیال کن مردی چهل‌ساله بگو ید پیکان زن اولش است؛ بگو ید به‌خاطر این‬ ‫عز یز دل پیش‌ازاین دو بار از مهسرانش جدا شده‪ ،‬چون او را منی‌فهمیده‌اند‪ .‬این قصه قصه‌ی آدم‌هایی است که با پسوند پیکان‬ ‫می‌شناسندشان‪ .‬عشق پیکان‌هایی که زندگی‌شان با ما فرق می‌کند‪ .‬ادبیاتشان و قسم راستشان پیکان است و حیت استیکرهای‬ ‫اینترنیت و تلگرامی‌شان از پیکان مایه می‌گذارد‪.‬‬

‫‪206‬‬

‫چو پیکان مباشد‪ ،‬تن من مباد!‬

‫«بااینکه نمی قرن از تولید این خودرو می‌گذره‪ ،‬هنوز بازار خاطرخواهی این خودروی دوست‌داشتین داغ‬ ‫داغه و هر روز به تعداد عالقه‌منداش اضافه می‌شه‪ .‬ماها ایراین هستمی و ایراین هم با پیکانشه‪ .‬کیس‬ ‫ن‬ ‫ماشی خاطره نداشته باشه و مهه‌ی ما به پیکان مدیونمی‪ .‬پنجاه سال به ما خدمت کرده‪،‬‬ ‫نیست که با این‬ ‫ویل هنوز از پا نیفتاده‪ .‬چه روزایی که ما رو به مدرسه و یا حمل کار رسونده؛ چه مسافرت‌ها که باهاش رفته‬ ‫ن‬ ‫ماشی‬ ‫شده‪ .‬دیگه وقتشه که ما نازش رو بخ رمی و هبش رسیدگی کنمی و نذارمی خم به ابروش بیاد‪ .‬پیکان یه‬ ‫ساده‪ ،‬اما بسیار شکیله‪ .‬هرچند کولر و شیشه‌ی بریق و آپشن ز یادی نداره‪ ،‬ویل با متام ک ‌مو‌کاسیت‌هاش‬ ‫دوستش دارمی و نظر افراد ز یادی رو به خودش جلب کرده‪ .‬پیکان فاتح قلب سه نسله‪ .‬من ‪۲۳‬سامله‪ ،‬ویل‬ ‫لو‌هوا و شخصیت امروزم رو مدیون پیکامن‪ .‬از نوجواین عالقه‌مند‬ ‫از چبه‌های دیروز و پریروز هسمت و حا ‌‬ ‫پیکان شدم‪ ،‬ویل هشت‌ساله ختصیص و حرفه‌ای تو این عرصه فعالیت دارم‪ .‬خییل درس‌ها ازش گرفمت‬ ‫و خوشحامل که عاشق این ماشیمن‪ .‬از کل ایران با افراد ز یادی آشنا شدم که خودشون رو واسه من فدا‬ ‫‌کن و ممن در قبالشون ن‬ ‫می ن‬ ‫مهی‌طور‪ .‬صبح به صبح با ماشیمن سالم‌علیک دارم‪ .‬شاید مسخره باشه که من‬ ‫با ماشیمن صحبت می‌کمن‪ .‬پیکان روح داره‪ .‬با آدم‌ها ارتباط برقرار می‌کنه‪ .‬وقیت با ماشیمن می‌آم تو خیابون‪،‬‬ ‫احساس قدرت خایص می‌کمن‪ .‬چون ن‬ ‫زمی و زمان حمو نگاه کردن به ماشیمن می‌شن‪ .‬وقیت پارک می‌کمن‪،‬‬ ‫‌کن‪ ،‬تشو یق می ن‬ ‫دورم مجع می‌شن‪ ،‬سؤال می ن‬ ‫‌کن‪ ،‬عکس می‌گیرن؛ که کیل انرژی می‌گیرم و شور و عشقم‬ ‫خ‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌بازی بیشتر می‌شه‪ .‬پیشهنادهای ز یادی از خریدارهای متلف با قیمت‌های خییل باال به‬ ‫نسبت به‬ ‫ن‬ ‫من شده‪ ،‬اما این ماشی حکم رفیق رو واسه من داره و تو عامل رفاقت رفیق فرویش نیست‪ .‬معتقدم کیس که‬ ‫ن‬ ‫ماشی سازگار و کم‌توقعیه‪ .‬مرام خاص خودش‬ ‫پشت فرمون پیکان می‌شینه‪ ،‬هیچ‌وقت پیر منی‌شه‪ .‬پیکان‬ ‫رو داره‪ .‬هیچ‌وقت تو جاده منی‌ذارتت‪ .‬چو پیکان نباشد‪ ،‬تن من مباد‪».‬‬ ‫این بخ یش از حرف‌های رضا فرهادیان است که پس از پایان گفت‌وگو برامیان تلگرام کرد‪ .‬مرد جوان و خوش‌لبایس‬ ‫که در خیابان مجهوری هتران ساکن است و رفقایش او را به نام «رضا لوکاس» می‌شناسند‪ .‬اورکت سبز ارتیش به‬ ‫ن‬ ‫تن دارد و ن‬ ‫ماشی را‬ ‫پوتی‌های مشکی گراین هم به پا کرده است‪ .‬چون باران می‌آید‪ ،‬به‌هیچ‌وجه رایض منی‌شود که‬ ‫از پارکینگ بیرون بیاورد تا آن را ببینمی؛ برای ن‬ ‫مهی ما به پارکینگ می‌رومی و به خدمت ماشینش می‌رسمی‪ .‬از رضا‬ ‫می‌پرسم که خودروش چند سال دارد و می‌گو ید‪:‬‬ ‫«ما ظاهری ‪ 23‬ساملونه‪ ،‬اما در باطن متولد دهه‌ی چهل هستمی‪ .‬ما رو مهه‌ی دنیا به اسم رضا لوکاس‬ ‫می‌شناسن‪ .‬هرکدوم از رفقای ما لقیب دارن‪ .‬ما هم شدمی رضا لوکاس‪ .‬لوکاس لوازم فابریک پیکانه‪ ،‬مثل‬ ‫داشبورد‪ ،‬آینه‌ی بغل‪ ،‬استارت‪ ،‬دینام و چراغ‌ها‪ .‬این‌ها باید مارک لوکاس باشن تا تو بتوین بگی یه پیکان‬ ‫اصیل داری‪ .‬برای ن‬ ‫مهی هم لقب ما به‌خاطر اصیل بودن ماشینمون شد لوکاس‪».‬‬

‫‪207‬‬

‫داش آ کل‬

‫از او درباره‌ی عالقه‌مندی‌اش به پیکان می‌پرسم؛ او می‌گو ید‪:‬‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی و رانندگی بودم‪ .‬اسم مهه‌ی ماشی‌ها رو بلد بودم‪ .‬برای ماشی اشک‬ ‫«از مهون چبگی و از راهنمایی عشق‬ ‫می خ‬ ‫‌ریمت تا سوارش بشم‪ .‬بابام هم یه دونه پیکان داشت که مهه‌جا باهاش می‌رفتمی و احترامش رو هم داشتمی‪ .‬آخه اون‬ ‫زمان پیکان برای خودش برو و بیایی داشت و مهه‌جا جاش بود‪ .‬مثل حاال نبود که مهه دلشون شایس‌بلند کره‌ای بخ واد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی بود‪ .‬حیت اگر پرنده‌ای‪ ،‬خدایی نکرده‪ ،‬هبش عنایت می‌کرد‪ ،‬سروکارش با تفنگ بادی‬ ‫بابام هم حسایب مراقب‬ ‫نو‌دنیامون بود‪ .‬دمل می‌خواست پشتش بشیمن‬ ‫بابام بود‪ .‬مهه‌ی آرزوم این بود که یه بار بشیمن پشت این پیکان که دی ‌‬ ‫و سرم رو از پنجره‌اش بیرون بیارم تا باد بخ وره به کله‌ام و احساس شوفری هبم دست بده‪ .‬چندین بار یواشکی سوارش‬ ‫ن‬ ‫ماشی‬ ‫شدم‪ .‬هربار سواری کردن با پیکان من رو دیوونه‌تر و شیداتر کرد‪ .‬صبح‌ها هم که مدرسه می‌رفمت‪ ،‬می‌دیدم که این‬ ‫نو‌سال‌هام رو به مدرسه می‌برد‪ .‬از مهون زمان عشقم به پیکان ز یاد و ز یادتر شد‪ .‬با خودم فکر می‌کردم‪ ،‬این‬ ‫اصیل هم‌س ‌‬ ‫ن‬ ‫ماشی که این‌مهه خاطره‌سازی کرده‪ ،‬می‌تونه عشق اول و آخرم باشه‪ .‬این عالقه بزرگ و بزرگ‌تر شد تا اینکه از سال ‪88‬‬ ‫خ‬ ‫ن‬ ‫ماشی اطالعات مجع کردم و فعالیت کردم‪».‬‬ ‫به‌صورت تصیص در مورد این‬ ‫ن‬ ‫رضا مهان‌طور که حرف‌هایش را ادامه می‌دهد کاور روی ماشی را برمی‌دارد‪ .‬آرام‌آرام یال‌وکو پال پیکان یشمی‌اش منایان می‌شود‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی به اندازه‌ی مدل آمریکایی ‪ 2017‬برق می‌زند؛ اسپرت و خوش‌قیافه‪ .‬با احترام خایص نگاهش می‌کند‪ .‬بوسه‌ای به کاپوت‬ ‫می‌زند‪ .‬از او می‌پرسم با ن‬ ‫مهی پیکان این‌طرف و آن‌طرف می‌رود و او می‌گو ید‪« :‬نه خامن! شدین نیست‪ .‬یه ‪ 206‬دارم که اون نقش‬ ‫تاکیس رو داره‪ .‬باهاش این‌طرف و او ن‌طرف می‌رم‪ .‬پیکان خوابه و تو خونه‌ست‪ ».‬رضا می‌گو ید که حاال دو ماه است که پیکان‬ ‫ن‬ ‫ماشی عزیزش دوری می‌زند و متام‪.‬‬ ‫خانه است و بیرون نرفته‪ .‬می‌گو ید اگر مهاییش باشد‪ ،‬مجعه‌شب یا روز تعطییل باشد‪ ،‬با‬ ‫ن‬ ‫ماشی حیف است و به‌خطرش منی‌ارزد و دردسرهای خاص خودش را دارد‪ .‬می‌گو ید آدم‌ها دور‌و‌برش را می‌گیرند و مدام‬ ‫می‌گو ید‬ ‫ن‬ ‫درباره‌ی ماشی سئوال می‌کنند و این ماجرا خسته‌اش می‌کند‪.‬‬ ‫پیکان‌های اصیل قیمتشان از یس میلیون تومان شروع می‌شود و تا ‪ 180‬میلیون هم مشتری خواهند داشت‪ .‬اما رضا می‌گو ید که‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی او که فابریک هستند‪ ،‬از پنجاه میلیون تا حدود دو یست میلیون تومان قیمت دارند؛ هرچند او بفروش‬ ‫ماشی‌هایی نظیر‬ ‫ً‬ ‫نیست‪ .‬دلیل این مهه گراین هم به‌دلیل گران بودن لوازم فابریک پیکان است؛ مثال ست داشبورد فابریک و چویب پیکان بیست‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‬ ‫ماشی آقا رضا لوکاس «داش‌آ کل» است؛ به‌‌‌خاطر مرام و معرفیت که مهه‌ی این مدت از این‬ ‫میلیون تومان است‪ .‬اسم‬ ‫یشمی عجیب‌وغریب دیده است‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی مرامشان هم با دیگران فرق می‌کند‪ .‬عادل یزداین‪ ،‬معروف به «عادل ‪ ،»48‬نزدیک ده سال است‬ ‫می‌گو یند آدم‌های عشق‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌بازی گذاشته است‪ .‬تقریبا شش ماه است که دو پیکان قرمز و زردش خوابیده‌اند و مشتری پانصد میلیوین‬ ‫زندگی‌اش را پای‬ ‫داشته‌اند؛ اما تابه‌حال حیت در را به رو یشان باز نکرده است‪ .‬می‌گو ید‪« :‬می‌دوین! ما تک‌تک سلول‌هامون مرام و معرفته‪ .‬ما با‬ ‫آدم‌های دیگه فرق می‌کنمی‪ .‬عشق زندگیمون پیکانه و تو این راه‪ ،‬خدا رو شکر‪ ،‬هیچی جز عشق‌وحال برامون نبوده‪ .‬اول پدر و‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌هام‬ ‫ماشی زن باید بره بوق بزنه‪ ...‬می‌دوین چیه؟ من این‌قدر واسه‬ ‫ماشی‌هام‪ .‬زمن هیچی‪ ،‬یعین در برابر‬ ‫مادرم‪ ،‬بعد هم‬ ‫ن‬ ‫ارزش قائل هسمت که باهاشون حرف می‌زمن‪ .‬هبم می‌گن دیوونه‪ ،‬ویل من می‌گم عاشقم‪ .‬مشاها دیوونه‌اید که من رو منی‌فهمی!»‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫داشت شغل‪ ،‬از صبح تا‬ ‫زندگی‌شان با پیکان گره خورده است‪ .‬رضا اصال از خانه بیرون منی‌رود‪ .‬یعین ترجیح داده است به‌جای‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌بازش زمان بگذراند‪ .‬او می‌گو ید‪« :‬سال ‪ 89‬پزشکی قبول شدم‪ ،‬اما به‌خاطر اینکه‬ ‫شب‪ ،‬توی پارکینگ چبرخد و یا با رفقای‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌بازی خمالف بودند‪ ،‬ممن لج کردم و نرفمت! اآلن هم شکر خدا از زندگی‌ام خییل رایض‌ام‪ .‬خدا رو شکر آقام دستش‬ ‫خانواده‌ام با‬ ‫ً‬ ‫به دهنش می‌رسه و لزومی نداره من خودم رو هال ک کمن‪ .‬می‌دوین من ذاتا آدم عاشیق‌ام‪ .‬آدم عاشق هم قدم از قدم برداشتنش‬ ‫کار راحیت نیست‪».‬‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫با هرکدامشان که حرف می‌زین‪ ،‬زندگی‌شان شبیه هم است‪ .‬آدم‌هایی که به‌خاطر ماشی زمی خورده‌اند‪ ،‬زندگی‌شان از این رو به‬ ‫ن‬ ‫ماشی‬ ‫آن رو شده و یا ورشکست شده‌اند‪ .‬عیل یکی از آن‌هاست‪ .‬حاضر به دیدار حضوری منی‌شود‪ .‬زماین یکی از دال الن ثرومتند‬

‫‪208‬‬

‫ن‬ ‫در هتران بود‪ ،‬اما به‌خاطر ن‬ ‫ماشی پیکان ‪ 48‬صفر‬ ‫مهی عاشیق کردن‌ها‪ ،‬آرام‌آرام مهه چیز را از دست می‌دهد‪ .‬حاال او مانده و دو‬ ‫که می‌گو ید لنگه ندارند‪ .‬یک پیکان گوجه‌ای‌رنگ که مهیشه ن‬ ‫بی طرفداران پیکان حمبوب بوده و یک پیکان کرم‪ .‬دو ماشیین که‬ ‫بخ‬ ‫حداقل سیصد میلیون تومان قیمت دارند‪ ،‬اما عیل حاضر به فروششان نیست تا یش از مشکالتش را حل کند‪ .‬او می‌گو ید‪:‬‬ ‫«می‌دوین تو چبه‌ات رو منی‌فرویش‪ .‬شدین نیست‪ ،‬راه نداره‪ »‌ .‬عیل دو بار ازدواج کرده و کارش به طالق رسیده و حاال در آستانه‌ی‬ ‫چهل‌سالگی می‌گو ید چیزی برای از دست دادن ندارد‪ .‬می‌گو ید‪« :‬باید عاشق بایش تا بفهمی حال‌وروز من چه جور یه‪ .‬من مهه‌ی‬ ‫زندگی‌ام این دو تا ماشینه‪ .‬خدا رو خوش منی‌آد این‌ها رو ازم بگیرن‪ .‬ماهی رو منی‌توین از تو تنگ کوچیکش دربیاری بندازی‌اش‬ ‫تو قصر بگی اینجا بزرگ‌تره‪ .‬ماهی آب می‌خواد‪ ،‬حیت تو تنگ‪ .‬این آب حیات رو نباید بگیرن از ما‪».‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی شبیه ما نیست‪ .‬آن‌ها برای خودروشان جشن تولد می‌گیرند؛ با آن حرف می‌زنند؛ حیت حاضرند‬ ‫زندگی آدم‌های عشق‬ ‫مسیری را پیاده طی کنند‪ ،‬اما خودروشان مسهتلک و خسته نشود‪ .‬قصه‌ی آن‌ها شبیه قصه‌ی ما نیست‪ .‬قلبشان با آهن و گاز و‬ ‫موتور گره خورده است‪ .‬باید به حال خودشان رهایشان کرد‪ .‬عشق پیکان‌ها اما یک جایی از تار یخ گیر کرده‌اند‪ .‬جایی که هنوز‬ ‫صدای جواد یساری دلنواز است و باید لوطی بود و لوطی ماند‪.‬‬

‫من همیشه عضو کلوپ پیکان‌بازها بودم‬

‫وهاب محیدی ‪ 27‬سال دارد‪ .‬از زماین که چهارده‌ساله بود‪ ،‬چشم‌هایش برای پیکان برق می‌زده است‪ .‬وهاب مهان‌طور که پشت‬ ‫تلفن مدام از اینکه مگر می‌شود پیکان را دوست نداشت حرف می‌زند‪ ،‬می‌گو ید‪:‬‬ ‫«از سال ‪ 82‬عاشق پیکان کارلوکس پال ک هتران ‪ 28‬سفید شدم‪ .‬خییل هبش عالقه داشمت؛ با قالپاق سکه‌ای و ارتفاع‪.‬‬ ‫ن‬ ‫مهچی ماشیین رو داشمت‪ ،‬ویل چهارده‌سامل بود‪ .‬اون سال پیکان‌های صفر سال‌های‬ ‫از اون سال آرزوی به‌دست آوردن‬ ‫‪ 75‬تا ‪ 83‬خییل از نظرم قشنگ بود؛ چون نو بودن‪ .‬پدرم سال ‪ 77‬یه پیکان ‪ 49‬سورمه‌ای تیپ کار خر ید و من مهیشه‬ ‫برام سئوال بود چرا داشبورد وانت روی پیکانه و این چرا این شکلیه‪ .‬روزگار گذشت و ‪ 24‬اردیهبشت ‪ 1384‬تولید این‬ ‫ن‬ ‫گرفت‪ .‬خییل جالب بود‪ ،‬هنوز هم اون کلیپ یادمه؛ شبکه‌ی ‪ 3‬نشونش داد‪ .‬عصر‬ ‫خودرو متوقف شد و برایش مراسم‬ ‫یکی از روزهای هباری سال ‪ 84‬بود‪ .‬گذر زمان من رو یاد مدل‌های اولیه‌ی این خودرو انداخت‪ .‬پیکاین با چراغ خربزه و‬ ‫داشبورد چویب؛ خییل هبش عالقه داشمت‪ .‬خییل جست‌وجو کردم و پیداش نکردم‪ .‬بعد از کیل حتقیق‪ ،‬یه روز‪ ،‬تو یکی از‬ ‫خیابو ن‌های شهرمون یه ‪ 48‬دودی دیدم‪ .‬خوشحال شدم ورفمت طرفش‪ .‬مالکش یه پیرمرد بود و قیمت باالیی می‌گفت‪.‬‬ ‫من پومل منی‌رسید‪ .‬سال ‪ 89‬با سایت تیونینگ‌تاک‪ 1‬آشنا شدم‪ .‬کلوپ پیکان خییل برام جذاب بود‪ .‬مدیت گذشت و از‬ ‫طریق اون سایت با خییل‌ها آشنا و دوست شدم که مثل خودم بودن‪ .‬احتاد و دوسیت ما بیشتر شد و مهچنان دوسیت ما‬ ‫پایدار است‪ .‬اردیهبشت امسال‪ ،‬پیکان پنجاه‌ساله شد‪ .‬من فکر می‌کردم این خودرو از دیدگاه خییل‌ها فراموش شده‪،‬‬ ‫ویل برام جالبه که چند ساله این خودرو حمبوبیت بیشتری پیدا کرده و شناخته شد ‌ه و هیچ‌وقت فراموش منی‌شه‪».‬‬ ‫وهاب این‌ها را می‌گو ید و از صفحه حمو می‌شود‪ .‬من می‌مامن و کیل سئوال از آدم‌هایی که ما را غیرمعمویل می‌بینند‪.‬‬

‫مهرداد و مسی‬

‫«تولد پنجاه‌سالگی‌ات مبارک پیکان! من که خییل باهات حال کردم‪ .‬رفیق شب‌گردی‌ها! کم نیاوردن جلو خییل‬ ‫ماشی‌های پرادعا‪ ،‬دونات و دیریفت‌های بلوار باهنر‪ ،‬ایران ن‬ ‫ن‬ ‫‌زمی‪ ،‬میدون کاج! من تو رفاقت کم آوردم‪ ،‬تو رفیت‪ .‬تا خواسمت‬ ‫ن‬ ‫برگردی‪ ،‬ن‬ ‫ماشی با صاحبش فرسوده‌ست‪ .‬آخه رفیق!‬ ‫گفت می‌خوامی نذارمی راه برن‪ .‬این‌ها فرسوده‌ان؛ یعین می‌گن‬ ‫می‌دوین! دیگه واسشون صرف نداری‪ .‬دیگه از کنارت پول براشون درمنی‌آد‪ .‬با کالس نیسیت‪ .‬سپرت آهنیه‪ .‬امخت هم‬ ‫قدمییه‪ .‬یا باید بری ز یر تیغ اوراقچی یا بشیین راه ن‬ ‫رفت خرگوش پالستیکی‌ها رو نگاه کین‪ .‬ما هم با عکست خاطره زنده‬ ‫بازیه‌ای به‬ ‫کنمی‪ .‬پیکان! رفیق! آهوی داش عیل! ما دیگه مال این زمونه نیستمی‪ .‬هبمون می‌گن قراضه‌ی قدمیی! شدمی چ‬ ‫اسم هشتک‌نوستالژی‪ .‬رفیق دمل تنگته!»‬

‫‪209‬‬

‫این‌ها را ن‬ ‫مهی‌طوری پشت‌سر‌هم ردیف می‌کند و یک متر جلوتر از ما راه می‌رود‪ .‬کفش‌های آل‌استار مشکی‪ ،‬شلوار‬ ‫ن‬ ‫جی خوش‌دوخت و پیراهن پولو به تن دارد و کاله گپش را برعکس سر کرده‪ .‬آن‌قدر قیافه‌اش غلط‌انداز هست‬ ‫بخ‬ ‫که تصور کین از ر پرها و پارکوربازهای حمله‌ی اکباتان هتران است‪ ،‬به‌جای اینکه در حمله‌ی یافت‌آباد هتران واهد‬ ‫در پارکینگ قدمیی کارگاه مبل‌سازی پدرش را باز کند و گنجینه‌اش را به تو نشان دهد‪ .‬در بزرگ پارکینگ صدای‬ ‫قیژ کشداری می‌دهد و با خستگی از هم باز می‌شود‪ .‬مهرداد لبه‌ی کالهش را ملس می‌کند و عینک آفتایب‌اش را‬ ‫ن‬ ‫ماشی در پارکینگ پارک شده است‪.‬‬ ‫روی کالهش می‌گذارد و ما را به مست داخل پارکینگ هدایت می‌کند‪ .‬شش‬ ‫یک پراید‪ ،‬یک مزدا‪ ،3‬یک مورانو و سه ماشیین که رو یشان را چادر کشیده‌اند‪ .‬مهرداد دست به سینه جلوی سه‬ ‫ن‬ ‫ماشی کاور شده می‌ایستد‪ .‬سرش را تکاین می‌دهد و می‌گو ید‪« :‬این‌ها مهه‌ی دار و‌ندار من از زندگی‌ان‪ .‬منی‌توین‬ ‫بفهمی چی می‌گم‪ .‬بدی‌اش اینه که مشاها به ما می ن‬ ‫‌گی دیوونه‪ .‬منی‌فهمید هرکس عاشق یه چیزی می‌شه‪ .‬یه‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های قدمیی‌ام‪ .‬سلطان قلمب‬ ‫دیوونه‌ی کتاب دارمی‪ ،‬یه دیوونه‌ی کفتر‪ ،‬یه دیوونه‌ی کفش؛ ممن دیوونه‌ی‬ ‫ویل پیکانه‪ .‬می‌دوین این‌طوری که مثل امحق‌ها نگاهم می‌کین‪ ،‬قلمب می‌گیره‪ .‬فکر می‌کمن چقدر دنیاهامون دوره‬ ‫ماشی چرخی می‌زند و آرام‌آرام کاور ن‬ ‫ن‬ ‫اولی‬ ‫از هم‪ .‬واسه مهینه من هیچ‌وقت به عاشق شدن فکر منی‌کمن‪ ».‬دور سه‬ ‫ن‬ ‫ماشی را کمی کنار می‌کشد‪ .‬سپرهای آهین و طرح بنزی پیکان قرمزرنگش بیرون می‌زند‪ .‬دورتادور قالپاق چرخ را‬ ‫با ن‬ ‫نگی‌های درشت براق کار کرده‌اند ‌‪ .‬خودرو به‌‌قدری برق می‌زند که باورت منی‌شود تولید سال ‪ 48‬است‪ .‬مهرداد‬ ‫ن‬ ‫هست‪ .‬می‌دوین میس واسه من یک زنه‪ .‬یک زن‬ ‫میان قهقهه‌های سرخوشانه‌اش می‌گو ید‪« :‬ایشون میس خامن‬ ‫‪48‬ساله با موهای آتییش رنگ‪ .‬من هبش می‌گم میس آتیش‌به‌سر‪ .‬میس از شوهر اولش جدا شده؛ کتکش می‌زده‬ ‫یب‌معرفت‪ .‬من عاشق زین شدم که ‪ 21‬سال از خودم بزرگ‌تره‪ .‬آوردمش اینجا شدم نوکرش‪ .‬میس خامن عاشق‬ ‫صدای جهان خدابیامرزه‪ ».‬بعد موبایلش را روشن می‌کند و صدای جهان داخل پارکینگ می‌پیچد‪:‬‬ ‫حاال که دمل رو شده نرو ‪ /‬واسه دل تهنای من مبون ‪ /‬دوستت دارم دوستت دارم ‪ /‬تو زندگی‌ام فقط تو رو دارم ‪/‬‬ ‫دوستت دارم دوستت دارم ‪ /‬نذار پیش چشم‌هات کم بیارم‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫حاال به‌طورکامل کاور روی ماشینش را برداشته است‪ .‬با خنده می‌گو ید‪« :‬می‌دوین؟ من کال مرد باغیرتمی‪ .‬اصال‬ ‫ن‬ ‫ماشی مهه‌جا برم تا چشم بد و ناحمرم و سالوس هبش بیفته‪ .‬شب‌ها‪ ،‬اون هم ماهی یکی‌دو‬ ‫امکان نداره که با این‬ ‫قو‌حال‪ .‬آدم زنش رو ز یر پا منی‌ندازه‪ .‬می‌ندازه؟»‬ ‫بار‪ ،‬وقیت مهه خوابن‪ ،‬با دلبرم می‌ر می عش ‌‬ ‫سو ییچ را داخل قفل می‌پیچاند و در را باز می‌کند‪ .‬صندیل‌های چرم و مشکی‌رنگ پیکان برق می‌زند‪ .‬بوی‬ ‫ن‬ ‫ماشی بیرون می‌زند‪ .‬داشبورد فابریک است‪ .‬از مهان داشبوردهای مارک لوکایس که‬ ‫خوش عطر از داخل‬ ‫می‌گو یند حداقل بیست میلیون تومان قیمت دارد‪ .‬دنده از دنده‌های قدمیی است و رو یش هم از طرح‌های قدمیی‬ ‫که در روزگار نه‌چندان دور بیشتر پیکان‌ها دنده را با آن ن‬ ‫تزئی می‌کردند‪ ».‬پشت فرمان می‌نشیند و دستکش‌هایش‬ ‫را دست می‌کند‪ ،‬می‌گو ید‪« :‬منی‌خوام جا انگشتام روش مبونه‪ ،‬می‌دوین؟ حیفه!»‬ ‫ن‬ ‫مهرداد ‪23‬ساله است‪ .‬از مهان روزهایی که پدرش پیکان زرد ‌قناری داشت‪ ،‬ماشی‌باز بوده است‪ .‬پدرش هم‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های قدمیی پدر‬ ‫ی آن‌ها کاور کشیده شده است‪،‬‬ ‫ماشی است‪ .‬دو ماشیین که رو ‌‬ ‫مثل خود مهرداد عاشق‬ ‫هستند‪ .‬یک پونتیاک آمریکایی که حاال دو یست میلیون تومان می‌ارزد و یک هیلمن هفتاد‌ساله که رخش روزگار‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌باز بشم‪ .‬می‌دوین چیه؟ می‌گفت‬ ‫جواین پدر بوده است‪ .‬مهرداد می‌گو ید‪« :‬بابام خییل دوست نداشت من‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی زندگی‌اش رو از دست می‌ده‪ .‬زندگی‌اش می‌شه ماشی و ماشی‌بازی‪ .‬برای مهی نباید من که‬ ‫آدم عشق‬ ‫جوومن بیفمت تو این وادی‪ .‬راست هم می‌گفت‪ .‬زندگمی عوض شد‪ ،‬اما قشنگ‌تر شد‪ .‬ما مث مشاها دغدغه‌ی آینده‬ ‫ندار می‪ .‬دغدغه‌ی عشق و زن و زندگی حیت‪ .‬البته بدمون هم منی‌آد زن بگیرمی‪ ،‬ویل زمنون باید بدونه میس خامن‬ ‫ن‬ ‫مهچی زن با کماال یت پیدا منی‌شه‪ ...‬می‌شه؟»‬ ‫سرتره‪ .‬اما یه‬ ‫‪210‬‬

‫این زندگی رو دوست دارم‪ ،‬حرفی هست؟‬

‫دور جمسمه‌ی میدان گمرک‪ ،‬مهان جمسمه‌ی کثیف زکریای رازی‪ ،‬ن‬ ‫پایی پایش می‌نشینند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫قرارشان هر روز صبح ن‬ ‫ماشی‌ها که دور می‌گیرند و نزدیکشان می‌شوند‪ ،‬روی‬ ‫مهی‌جاست‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌هایی که می‌پیچند‪ ،‬شرط‌بندی می‌کنند؛ عدد آخر پال ک چند است؛ هر‬ ‫پال ک‌های‬ ‫پال ک برنده هزار تومان‪ .‬خلیل نفر اول از مست چپ است‪ .‬روی پاهایش نشسته و مثل عقاب‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها را نگاه می‌کند‪ .‬هراز‌گاه با خنده به سر می‌کوبد و می‌گو ید‪« :‬حاجی فنا شدمی به موال‪،‬‬ ‫دیدی؟ یه ساعته پنجاه تومن سلفیدم‪».‬‬ ‫خلیل ‪34‬ساله را به شیر ین‌مغزی می‌شناسند‪ .‬از چبه‌های قدمیی قلمستان هتران است‪ .‬صورت‬ ‫فربه و تیره‌اش گیرا و مهربان است‪ .‬متام داروندارش ارثیه‌ی چهل میلیوین پدری‌اش بوده که ده‬ ‫سال پیش آن را به پای پیکان مدل ‪ 48‬می‌دهد؛ پیکان زر ‌د قناری که امسش را «مقری خامن»‬ ‫گذاشته است‪ .‬آرام از جایش بلند می‌شود و خاک شلوارش را می‌گیرد و پیاده به مست قلمستان‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها هسمت‪ .‬اصال مشا بگو پراید! من جون می‌دم‬ ‫می‌رومی‪ .‬می‌گو ید‪« :‬من خملص مهه‌ی‬ ‫ً‬ ‫واسه پراید‪ .‬اصال هرچی که راه بره من رو جمذوب و شیفته می‌کنه‪ .‬اما ماجرا اینه که پیکان یه چیز‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫سنگی کار می‌کرد‪ ،‬من دل‌بسته‌ی‬ ‫ماشی‬ ‫دیگه‌ا‌ست‪ .‬اصال از چبگی‌هام که آقا خدابیامرزم رو‬ ‫پیکان بودم‪ .‬شوهرخاله‌ام پیکان آیب داشت؛ از این آیب بیمارستاین‌ها‪ .‬یادمه پال کش تبریز ‪11‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی کنار سیف‌اهلل‪ ،‬با هم برمی‬ ‫بود‪ .‬خییل دوستش داشمت‪ .‬آرزوم بود برمی تبریز و بشیمن تو‬ ‫قنادی توکیل و تا آقا سیف‌اهلل شیریین بخ ره‪ ،‬من پشت فرمون بشیمن و حس کمن زنده‌ام‪ ».‬جلوی‬ ‫در خانه‌اش رسیده‌امی‪ .‬از در پارکینگ داخل می‌شومی و مقری خامن را انهتای پارکینگ می‌بینمی؛‬ ‫زرد و تر‌ومتیز‪ .‬درجه‌ی یک مثل مهه‌ی این پیکان‌هایی که این چند روز دیده‌ام‪.‬‬ ‫خلیل می‌گو ید‪« :‬هبم می‌گن خلیل خله‪ .‬این‌قدر گفته‌ان خلم که زمن ومل کرد؛ ویل باکی نیست‪.‬‬ ‫یعین می‌دوین من این زندگی رو دوست دارم‪ .‬آقام که مرد‪ ،‬ارث بدی نرسید هبم‪ .‬با چهل میلیون‬ ‫می‌تونسمت خونه بخ رم‪ ،‬اما نکردم‪ .‬خواسمت عشیق رو داشته باشم که یک عمر شده بود واسه‌ام‬ ‫عقده‪ .‬می‌دوین چی پیکان برای من آخر مهه‌چیزه؟ دمل می‌خواد یه پیشگو وقت مردمن رو بگه تا‬ ‫وقتش که رسید‪ ،‬برم تو پیکان درش رو ببندم و مهون جا مبیرم‪ .‬قشنگه نه؟ هرچند تو منی‌توین‬ ‫بفهمی حامل رو‪».‬‬ ‫از خانه‌اش بیرون می‌زمن و به کمرکش کوچه نرسیده‪ ،‬صدامی می‌کند‪ ،‬می‌گو ید‪« :‬تو رو خدا ما‬ ‫رو دیوونه نشون نده‪ .‬مشاها هی می‌آین سوراخ‌مسبه‌های زندگیمون رو می‌کشید بیرون و هبمون‬ ‫می‌گید دیوونه‪ .‬اگر زندگی ما این‌قدر عجیبه‪ ،‬پس چرا ازش سئوال می‌کنید؟ یب‌خیاملون شید‬ ‫سر جدتون‪».‬‬ ‫پیکان‌بازها مهه‌جا را احاطه کرده‌اند‪ .‬می‌گو یند اغلبشان ساکن مهدان هستند؛ اما هرکجای‬ ‫زنیر به‌هم متصل‌‌اند‪ .‬از جشن‌های مشترکشان خبر دارند و در هر نقطه از‬ ‫دنیا که باشند مثل ج‬ ‫دنیا به‌هم می‌رسند‪ .‬آن‌ها به شیوه‌ی خودشان عاشیق می‌کنند؛ حیت اگر عجیب‌تر ین آدم‌های‬ ‫دنیا باشند‪.‬‬

‫*‬

‫منابع‪:‬‬ ‫‪http://www.tuningtalk.com .۱‬‬ ‫‪211‬‬

‫ٰ ݦݩ ݦ‬ ‫َ‬ ‫ݚ‬ ‫اینک ِپیکان‬ ‫سهراب دریابندری‬

‫سپس پیالطس دیگربار بیرون آمد و هیودیان را گفت‪« :‬اینک او را نزد مشا بیرون می‌آورم تا‬ ‫بدانید که من هیچ سبیب برای حمکوم کردن او نیافمت‪ ».‬پس عییس تاج خار بر سر و ردای ارغواین‬ ‫بر تن بیرون آمد‪ .‬پیالطس به آن‌ها گفت‪« :‬اینک انسان!»‬ ‫یوحنا‪ 4-۱۹ ،‬و ‪5‬‬ ‫انیل برگرفته شد‪.‬‬ ‫«این پیکان» نامی بود که بر اساس «اینک انسان» پونتیوس پیالطس از ج‬ ‫ً‬ ‫یک اتومبیل چهارسیلندر و نسبتا کم‌زور تا چه حد می‌توانست مهم باشد؟ مگر چه داشت که به‬ ‫آن لقب ساالر دادند و به چه علیت این چهارچرخه‌ی یب‌نا ‌مو‌نشان و ناشناخته موضوع مقاله‌ها‬ ‫و منایشگاه‌ها و موزه‌ها و طراحی لباس و به‌قول خودشان «فشن» شد؟ نقاش‌ها آن را کشیدند‬ ‫و جمسمه‌سازها جمسمه‌اش را ساختند؟ چرا در طی ‪ ۳۸‬سال از تولید آن دست نکشیدند؟ و‬ ‫چطور شد که ناگهان تصممی بر آن شد که دیگر نباشد؟‬ ‫ن‬ ‫ساخت فیلمی مستند درباره‌ی پیکان کار عبیث بود‪ .‬بارها از من پرسیدند‬ ‫به نظر بیشتر اشخاص‬ ‫که مگر دیوانه شده‌ام‪ ،‬اما چند نکته باعث می‌شد که دیوانگی مهان عقل باشد‪ .‬پیکان‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌هایی قرار گرفته است که بیشتر از ‪ 30‬یا ‪ 35‬سال تولید شده‌اند؛ یعین‬ ‫به‌سادگی در ردیف‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌هایی مانند «لندرور» و یا «هیندوستان امبسدور» که بیش از ‪ 55‬سال در هند تولید شد‪.‬‬ ‫اکنون پیکان ‪ ۴۸‬سال است که در سطح خیابان‌ها و جاده‌ها دیده می‌شود‪ .‬دیگر اینکه پیکان‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌هایی‬ ‫ماشی‌های «مردمی» هم بود؛ یعین‬ ‫فقط مدیت طوالین ساخته نشد‪ ،‬بلکه در ردیف‬ ‫مانند «ترابانت» که مال آملان شریق بود‪ ،‬و یا «الدا» که مال شوروی بود و یا‪« ‬فولکس‌واگن»‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌هایی بودند که یف‌الواقع قرار بود مساوات و‬ ‫معروف که به فرمان هیتلر ساخته شد‪ .‬این‌ها‬ ‫ً‬ ‫یکدسیت را در قالب یک چیز ذاتا شخیص‪ ،‬یعین اتومبیل‌سواری‪ ،‬به جامعه وارد کنند‪.‬‬

‫‪212‬‬

‫پشت صحنه‌ی فیلم مستند این پیکان‬

‫باز خوب که نگاه کنمی خواهمی دید که پیکان حیت در میان این‌ها هم یگانه بود‪ .‬آیا «الدا» روسیه‬ ‫را عوض کرد؟ آیا «فولکس» قورباغه‌ای آملان را تغییر داد؟ آیا حیت «امبسدور» در هند‪ ‬مثل‬ ‫پیکان عصای دست بود؟ تأثیر پیکان بر فرهنگ‪ ،‬اقتصاد و وضعیت اجتماعی ما بدون شک‬ ‫یگانه است‪ .‬پیکان در دو نظام حکومیت خمتلف زندگی کرد؛ هم خصویص بود و هم دولیت؛ در‬ ‫میان انقالیب‌ها بود؛ در صحنه و در پشت‌صحنه‌ی طوال ین‌تر ین جنگ قرن بیسمت بود‪.‬‬ ‫ن‬ ‫با توجه به حتقیق مفصل و جامعی که درباره‌ی پیکان در دسترس بود‪ ،‬درواقع‪ ،‬نساخت فیلم‬ ‫به‌نظر عاقالنه منی‌رسید؛ اما آینه‌ای که مهیشه در مقابل این پدیده قرار داشته جامعه‌ی ایران‬ ‫ن‬ ‫مهی آینه برای منایش این موضوع استفاده کردمی‪.‬‬ ‫است‪ .‬بنابراین طبیعی است که ما هم از‬ ‫ن‬ ‫سعی کردمی از نگاه طیف متنوعی از اقشار و سنی و جنسیت‌های گوناگون داستان را بیان کنمی‪.‬‬ ‫در حال حاضر‪ ،‬این فیلم یگانه مرجع مطالعه‌ی گرد‌آوری شده‌ای است که درباره‌ی این موضوع‬ ‫وجود دارد‪ .‬این بدین معناست که در زمان ساخت این فیلم هیچ منبعی درباره‌ی پیکان در‬ ‫انام دادن هرگونه کاری در این خصوص‪ ،‬از فعالیت هنری گرفته تا کار‬ ‫میان ایرانیان برای ج‬ ‫حتقیقایت‪ ،‬وجود نداشت‪ .‬درواقع به جای آن‪ ،‬میان مردم ما خرافات و اشتباهات عامیانه و حیت‬ ‫حرفه‌ای ز یادی درباره‌ی پیکان جریان دارد‪ .‬در طول این سال‌ها هیچ‌کس به‌درسیت توضیح‬ ‫ن‬ ‫ماشی را چه کیس طراحی کرد و یا فلسفه و هدف این طراحی چه بود؟ نام‬ ‫نداده بود که این‬ ‫ن‬ ‫ماشی چه بود؟ از کجا آمد؟‬ ‫این‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ساخت مستند درباره‌ی ‪ ‬چنی موضوعی که تا این حد برای جامعه آشنا و درعی‌حال ناشناخته‬ ‫بود‪ ،‬جتربه‌ی بسیار جالب و منحصربه‌فردی بود‪ .‬می‌توان گفت ن‬ ‫مهی هم یکی از دالیل اصیل‬ ‫ساختار‪ ،‬سبک و یف‌الواقع مدت طوالین فیلم بود‪ .‬می‌بایست از جاهای دوردست‌تری داستان را‬ ‫شروع می‌کردمی‪ .‬از حدود صد سال پیش در انگلستان‪ .‬باید نکات بسیاری را کنار هم می‌چیدمی‬

‫‪213‬‬

‫‪214‬‬

‫پشت صحنه‌ی فیلم مستند این پیکان‬

‫پوستر فیلم مستند این پیکان | طراحی از نیروان‬

‫تا پیکان معین واقعی خودش را بیابد‪ .‬باید زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی این پدیده دیده می‌شد‪.‬‬ ‫‪ ‬گفتین‌ها بسیار ز یاد و متنوع هستند و درخصوص خییل مسائل ما فقط سطح آن را خراشیدمی و‬ ‫مابیق را واگذار کردمی به کنجکاوی و جست‌وجوی متاشاگر احتمایل فیلم‪ .‬خییل داستان‌ها هم از‬ ‫قلم افتاد‪ .‬داستان برف‌پا ک‌کن را نگفتمی‪ .‬داستان پیکان چاوشسکو را هم نگفتمی‪ .‬نقش پیکان‬ ‫را در سینما برریس نکردمی‪ .‬وارد خاطرات جذاب تاکیس‌سوارها و حبث‌هایی که در تاکیس‌ها‬ ‫درمی‌گرفت نشدمی‪ .‬داستان چسباندن آرم «بنز» و «یب‌ام‌و» روی جلو پنجره‌ها را به‌تفصیل‬ ‫نگفتمی و یا خییل چیزهای دیگر‪ .‬در بعیض زمینه‌ها هم پرگویی کردمی‪ .‬حرف‌های تکراری زدمی؛ اما‬ ‫اگر خوب دقت کنید‪ ،‬خواهید دید که بیان یک حرف به شکل‌های گوناگون چه لزومی داشت‪.‬‬ ‫آیا این پیکان بود که ما را حتمل می‌کرد؟ آیا ما بودمی که او را حتمل کردمی؟‬

‫*‬

‫‪215‬‬

‫رکت‬ ‫ش‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ݚ ݚ ٰ ݦݩ ݦ‬ ‫ایران‌ناسیونال‬ ‫ٰݩ ݦ ݦ‬ ‫َ‬ ‫َ(ب ݚ‬ ‫رگرفته از َمدخ ِل ایرانیکا)‬ ‫نوشت ‌هی پرویز علیزاده‬ ‫ترجم ‌هی مرجان چرخچی‬

‫‪216‬‬

‫امحد و حممود خیامی شرکت ایران‌ناسیونال را با سرمایه‌ی اولیه‌ای به مبلغ صد میلیون ر یال‬ ‫تأسیس کردند؛ سپس‪ ،‬حممود خیامی به‌تهنایی مدیریت آن را بر عهده گرفت‪ .‬این شرکت‪،‬‬ ‫در آ گوست ‪ /1962‬مرداد ‪ ،1341‬تأسیس شد و یگانه پیشگام صنعت خودروی ایران بود که‬ ‫وسایل نقلیه‌ی موتوری گوناگون ازمجله اتوبوس‪ ،‬میین‌بوس‪ ،‬اتومبیل‌سواری و قطعات یدکی‬ ‫را مونتاژ و تولید می‌کرد‪ .‬ایران‌ناسیونال به‌سرعت به بزرگ‌ترین تولیدکننده‌ی وسایل نقلیه‌ی‬ ‫ایران پیش از انقالب تبدیل شد‪ ،‬به‌طوری‌که حیت توانست اتومبیل‌ها‬ ‫مسافربری و باربری در ِ‬ ‫و اتوبوس‌هایش را به برخی از کشورها صادر کند‪ .‬مشهورتر ین حمصول ایران‌ناسیونال پیکان‬ ‫بود که تولید آن در سال ‪1966‬م‪1345 /‬ش آغاز شد و به‌سرعت چنان حمبوبییت به دست آورد‬ ‫که درمقام خودروی میل ایران شناخته شد و تا سال ‪1977‬م‪1356 /‬ش ساالنه نزدیک به صد‬ ‫هزار دستگاه از آن تولید شد‪.‬‬ ‫در دهه‌های شصت و هفتادی میالدی (چهل و پنجاه مشیس) شرکت ایران‌ناسیونال هبتر ین‬ ‫مسبل توسعه‌ی صنعیت ایران بود‪ .‬ایران‌ناسیونال‪ ،‬در این مقطع زماین‪ ،‬عالوه بر اجرای‬ ‫سیاست‌گذاری‌های صنعیت پیشرو و گسترش سریع بازار داخیل‪ ،‬رشد چشمگیری نیز در توسعه‌ی‬ ‫فناوری و میزان تولیداتش داشت‪ .‬در سال ‪1980‬م‪13۵9 /‬ش‪ ،‬پس از انقالب اسالمی‪ ،‬این‬ ‫شرکت به مهراه سایر شرکت‌های بزرگ و مدرن تولیدی میل شد و به شرکت سهامی عام تبدیل‬ ‫گشت و نام آن به شرکت ایران‌خودرو تغییر یافت‪.‬‬

‫دور ‌هی اول‬

‫این شرکت‪ ،‬در آغاز‪ ،‬قطعات منفصله‌ی‪ 1‬اتوبوس‌ها و میین‌بوس‌های مرسدس‌بنز آملان را مونتاژ‬ ‫ً‬ ‫می‌کرد‪ .‬در این مرحله تقر یبا متامی قطعات به شکل منفصله وارد کشور می‌شد و شرکت مونتاژ‬ ‫انام می‌داد‪ .‬بسیار کم پیش می‌آمد که از قطعه‌های تولیدی داخیل در این‬ ‫هنایی آن‌ها را ج‬ ‫مونتاژ‌ها استفاده شود‪ .‬عمده‌ترین مزیت این کار صرفه‌جویی در هزینه‌ی محل‌ونقل آن‌ها بود‪.‬‬ ‫انام شده‪ ،‬در اوایل دهه‌ی ‪1970‬م‪1350 /‬ش‪ ،‬مشخص شد که در صورت‬ ‫بنا بر برآوردهای ج‬ ‫محل قطعات منفصله‌ی یک دستگاه اتوبوس یا کامیون بزرگ از ارو پا یا آمریکا به ایران‪ ،‬در‬ ‫مقایسه با محل آن‌ها به‌صورت مونتاژ شده‪ ،‬حدود هفتصد تا هزار دالر از هزینه‌ها کاسته می‌شود‬ ‫(‪.)17 :1973 ،Hansen‬‬

‫بااین‌مهه‪ ،‬می‌توان گفت که تأثیر چشمگیر ایران‌ناسیونال از سال ‪1966‬م‪1345 /‬ش آغاز شد‪،‬‬ ‫یعین از زماین که قراردادی با شرکت روتس‌گروپ‪ 2‬بست‪ .‬روتس‌گروپ در ابتدا شرکیت انگلییس‬ ‫بود که کرایسلر‪ 3‬آمر یکا آن را در سال ‪1964‬م‪1343 /‬ش خریداری کرد و کرایسلر انگلیس را به‬ ‫وجود آورد‪ .‬هدف از قراردادی که میان ایران‌ناسیونال و روتس‌گروپ بسته شد‪ ،‬تولید خودروهای‬ ‫هیلمن در داخل کشور با نام پیکان بود‪ .‬در سال ‪ ،1978‬هنگامی‌که کرایسلر انگلیس را پژو‬ ‫خر یداری کرد‪ ،‬نام آن به تالبوت‪ 4‬تغییر یافت‪ ،‬اگرچه میراث ایران‌ناسیونال به‌شدت با نام پیکان‬ ‫‪5‬‬ ‫پیوند خورده است‪.‬‬

‫رشد تولیدات‬

‫تولید انواع پیکان (دولوکس‪ ،‬کارلوکس‪ ،‬جوانان و تاکیس) به‌سرعت از ‪ 51‬دستگاه‪ ،‬در سال‬ ‫‪1966‬م‪1345 /‬ش‪ ،‬به ‪ 90866‬دستگاه در سال ‪1977‬م‪1355 /‬ش افزایش یافت که با‬

‫‪217‬‬

‫احتساب پیکان‌استیشن به جمموع ‪ 98051‬دستگاه می‌رسید‪ .‬بنا بر جدول (‪ ،)1‬در طول این دوران‪ ،‬ایران‌ناسیونال سهم عمده‌ای‬ ‫تأمی اتومبیل‌های سواری بازار که شامل تولیدات داخیل و واردات می‌شد‪ ،‬ن‬ ‫ن‬ ‫بی ‪ 42‬تا‬ ‫در بازار ایران داشت‪ .‬سهم پیکان در‬ ‫‪ 73‬درصد بود‪ 5 .‬تا ‪ 35‬درصد از جمموع اتومبیل‌های بازار را خودروهای واردایت تشکیل می‌داد و بقیه را شرکت‌های داخیل‬ ‫تولید می‌کرد‪ .‬مهان‌طور که در جدول (‪ )1‬آمده است‪ ،‬ن‬ ‫بی سال‌های ‪ 1974‬تا ‪1978‬م‪ 1353 /‬تا ‪1357‬ش‪ ،‬برخالف رشد سر یع‬ ‫تولیدات داخیل‪ ،‬واردات خودرو نیز رشد چشمگیری داشته است‪ .‬افزایش تقاضا برای اتومبیل‌های سواری تولید شده در داخل‬ ‫کشور در این زمان نتیجه‌ی سیاست‌های مایل توسعه‌گرایانه‌ای بود که با افزایش قیمت نفت‪ ،‬در سال ‪1973‬م‪1352 /‬ش‪ ،‬به وجود‬ ‫آمد‪ .‬افزون بر این‪ ،‬دولت سیاست درهای باز را در جتارت خ‬ ‫اتاذ کرد تا تقاضاهای رو به رشد داخیل را مرتفع سازد‪:1985 ،Alizadeh(.‬‬ ‫ن‬ ‫مهچنی کاهش تولیدات را با نزدیک شدن انقالب سال ‪1979-1978‬م‪1357 /‬ش نشان می‌دهد‪ .‬در طی‬ ‫‪ )242-243‬جدول (‪)1‬‬ ‫آنا که سهم خود را در‬ ‫این دوره‪ ،‬ایران‌ناسیونال مهچنان نقش غالب را در تولید استیشن‪ ،‬اتوبوس و میین‌بوس حفظ کرد تا ج‬ ‫تولیدات داخیل این خودروها از ‪ 85‬درصد در سال ‪1968‬م‪1347 /‬ش به ‪ 88‬درصد در سال ‪1977‬م‪1356 /‬ش رساند‪ .‬این‬ ‫‪6‬‬ ‫ن‬ ‫مهچنی ‪ 41‬درصد از کل خودروهای کشور را در سال بعد تولید کرد‪.‬‬ ‫شرکت‬ ‫ن‬ ‫ایران‌ناسیونال مهچنی طی دهه‌ی ‪1970‬م‪1350 /‬ش شروع به صادرات خودرو کرد صادرات به کشورها‌ی خاورمیانه‪1070 :‬‬ ‫دستگاه اتوبوس و میین‌بوس به مصر‪ 430 ،‬دستگاه به کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس‪ 250 ،‬دستگاه به اردن و ‪ 214‬دستگاه به‬ ‫افغانستان‪ .‬صادرات به کشورهای ارو پای شریق‪ 250 :‬دستگاه به روماین‪ 270 ،‬دستگاه به هلستان‪ ،‬و ‪ 15‬دستگاه به بلغارستان‪.‬‬ ‫عالوه بر اتوبوس و میین‌بوس ‪ 390‬دستگاه پیکان سواری به کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس و ‪ 45‬دستگاه به یونان صادر شد‪.‬‬

‫سهم داخل در تولید قطعات‬

‫یکی از دستاورد‌های مهم شرکت افزایش تولید داخیل قطعات اتومبیل‌های سواری و وسایل نقلیه‌ی مسافربری و باربری به میزان‬ ‫ً‬ ‫‪ 40‬تا ‪ 45‬درصد تا انقالب سال ‪1979‬م‪1357 /‬ش بود‪ .‬این میزان در مقایسه با سایر تولیدکنندگان داخیل که عمدتا به مونتاژ‬ ‫ً‬ ‫می‌پرداختند سطح نسبتا باالیی از ظرفیت تولید داخیل را شامل می‌شد‪)299-311 : 1985 ،Alizadeh(.‬‬ ‫دو مسئله در گسترش سر یع و ادغام عمودی‪ 7‬شرکت حمور یت داشتند؛ یکی مدیریت دوراندیشانه‌ی شرکت که تصممی داشت‬ ‫وابستگی شرکت را به قطعات واردایت کاهش دهد‪ ،‬دیگری بستری که شرکت در آن رشد می‌یافت‪ .‬شکل‌گیری مسئله‌ی دوم‬ ‫به‌واسطه‌ی نقش توسعه‌طلبانه‌ی دولت ایران بود که تصممی داشت اقتصاد نفیت را به صنعیت تبدیل سازد (علیخاین‪:1380 ،‬‬ ‫‪.)126 -103‬‬

‫تولیدکنندگان قطعات وابسته‬

‫تولید پیکان که با مونتاژ کامل قطعات (مونتاژ قطعات منفصله) شروع شده بود‪ ،‬به‌سرعت‪ ،‬به تولید قطعات اصیل منجر شد‪ .‬این‬ ‫ن‬ ‫سنگی برای قالب زدن ورقه‌های فلزی بود‪ .‬مهم‌تر از مهه اینکه ایران‌ناسیونال سهامدار عمده‌ی تعدادی‬ ‫امر نیازمند به‌کارگیری پرس‬ ‫از شرکت‌های تولیدکننده‌ی قطعات بود که قطعات مکانیکی تولید می‌کردند‪ .‬قطعات مکانیکی که موتور اسایس‌ترین قسمت آن‬ ‫است (‪ 25‬درصد از ارزش خودرو به آن اختصاص دارد‪ ،).‬به‌حلاظ فناوری از پیچیده‌ترین قطعات هستند‪ .‬شرکت‌های تولیدکننده‌ی‬ ‫قطعات مکانیکی‪ ،‬که ایران‌ناسیونال سهامدارشان بود‪ ،‬عبارت‌اند از‪ :‬شرکت بلبرینگ ایران‪ ،‬شرکت تولید پیستون ایران‪ ،‬کارخانه‌های‬ ‫تأمی ماسه خ‬ ‫موتورسازی ایدم تبریز‪ ،‬جوش و اکسیژن‪ ،‬ن‬ ‫ریتگری‌‪ ،‬تولید قطعات اتومبیل مشهد‪ ،‬مبل ایران و کارخانه‌های رضا در‬ ‫ن‬ ‫مهچنی‪ ،‬روکش صندیل اتومبیل‌های سواری و وسایل نقلیه‌ی مسافربری و باربری را تولید می‌کرد‪ .‬تعداد‬ ‫مشهد‪ .‬ایران‌ناسیونال‪،‬‬ ‫ز یادی از کارخانه‌های وابسته به ایران‌ناسیونال قطعات گوناگوین را برای ایران‌ناسیونال تولید می‌کردند‪ .‬این کارخانه‌ها عبارت‌اند‬ ‫ن‬ ‫شاهی‪ ،‬کارخانه‌های التکس‪ ،‬کارخانه‌های پالسکوکار‪ ،‬کارخانه‌های تابع‬ ‫از‪ :‬کارخانه‌ی شیشه‌ی میرال‪ ،‬کارخانه‌ی پالستیک‬ ‫یب اف ‌گودر یج‪ ،‬کارخانه‌های باطری نیرو‪ ،‬کارخانه‌های تولیدی ایران‌رادیاتور‪ ،‬کارخانه‌های‬ ‫الستیک‌سازی رو یال‪ ،‬جنرال و ‌‬ ‫ایران‌مافلر و کارخانه‌های ناسیونال‪.‬‬

‫‪218‬‬

‫ت قطعه‌سازان وابسته به ایران‌ناسیونال‪ ،‬این شرکت با سرمایه‌گذاری ‪ 53‬شرکت دیگر که‬ ‫برای آسان‌سازی فعالی ‌‬ ‫مهگی برای اتومبیل‌های سواری‪ ،‬اتوبوس‌ها و میین‌بوس‌ها قطعات تولید می‌کردند‪ ،‬اقدام به تأسیس بانک صنایع‬ ‫ایران کرد‪ .‬گسترش ایران‌ناسیونال درمقام عمده‌تر ین تولیدکننده‌ی وسایل نقلیه در ایران‪ ،‬بازار پررونیق را برای‬ ‫توسعه‌ی قطعات نصیب‪ ،‬توسط تولیدکنندگان مستقل فراهم کرد‪ .‬قطعات نصیب ازمجله صندیل‪ ،‬روکش صندیل‪،‬‬ ‫رادیاتور‪ ،‬پروانه‪ ،‬خمزن سوخت و هوا‪ ،‬باتری‪ ،‬جتهیزات سمی‌کیش‪ ،‬لوله اگزوز‪ ،‬تایر و تیوپ‪ .‬این قطعات اگرچه به‌حلاظ‬ ‫فناوری پیچیده نبودند‪ ،‬پانزده تا هفده درصد از ارزش یک وسیله‌ی نقلیه‌ی تمکیل شده را تشکیل می‌دادند‪.‬‬

‫سیاست‌هایتوسعه‌طلبانه‬

‫مدیر یت دوراندیش شرکت با روحیه‌ی بلندپروازانه‌ی دولت ایران یکی شد‪ .‬دولت از طریق بانک توسعه‌ی صنعیت‬ ‫و معدین ایران (‪ )IMDBI‬سیاست جتددطلبانه‌ی افزایش ظرفیت تولید داخیل در صنایع را طرح‌ر یزی و عمیل کرد‪.‬‬ ‫هدف انتقال فاز مونتاژگری صنعت به تولید کاالهای واسطه‌ای و سرمایه‌ای بود‪ .‬این بانک سیاست صنعیت خود‬ ‫را به چندین صورت اجرا می‌کرد‪ .1 :‬اختصاص اعتبار ارزان و بلندمدت به شرکت‌های تولیدی بزرگ و مدرن‬ ‫که ایران‌ناسیونال منونه‌ی بارز آن بود‪ .‬یب‌شک‪ ،‬به‌سخیت می‌توان کل وام‌های بانک توسعه‌ی صنعیت و معدین‬ ‫ایران را به ایران‌ناسیونال برآورد کرد‪ .‬با‌وجود‌این‪ ،‬جای تردیدی نیست که این وام‌ها سهم مهمی در افزایش دارایی‬ ‫خالص شرکت به مبلغ بیش از پانزده میلیارد ر یال را در سال ‪1978‬م‪1357 /‬ش داشتند‪ .2 8.‬مشارکت مستقمی‬ ‫در تعدادی از پروژه‌های صنعیت برای تشو یق مشارکت بخ ش‌های خصویص در فعالیت‌های ر یسک‌پذیری که‬ ‫فراتر از امکانات مایل و فین هریک از سرمایه‌گذاران بود‪ .‬یکی از هبترین منونه‌ها سرمایه‌گذاری این بانک در تولید‬ ‫قطعات خودرو است‪ .‬بر اساس جدول (‪ )3‬عالوه بر ‪ IMDBI‬که سرمایه‌گذار مستقمی در چندین پروژه بود‪ ،‬دولت و‬ ‫سرمایه‌گذاران داخیل و خارجی نیز در این کار سهمی بودند‪ .3 .‬نظارت بر فعالیت و عملکرد ایران‌ناسیونال در جایگاه‬ ‫وام‌گیرنده‪ .‬اهدای وام مشروط به عملکرد ایران‌ناسیونال مطابق با استانداردها بود‪ .‬عملکرد مطابق استاندارد‪،‬‬ ‫افزایش تدر جیی ظرفیت تولید داخیل است‪ .‬ن‬ ‫اولی گام در ارتقاء ادغام عمودی صنعت در سال ‪1964‬م‪1343 /‬ش‬ ‫خ‬ ‫اتاذ شد‪ ،‬هنگامی‌که وزارت اقتصاد مقررات اجباری وضع کرد تا قطعات اصیل پرس و قطعات نصیب در داخل‬ ‫ً‬ ‫کشور تولید شوند‪ 9.‬نظارت بر تطابق با این مقررات عمال بر عهده‌ی ‪ IMDBI‬بود که اطالعات کامیل درباره‌ی‬ ‫ایران‌ناسیونال به‌عنوان وام‌گیرنده‌اش داشت‪ .4 .‬جلوگیری از جتزیه‌ی صنعت به چندین تولیدکننده‌ی کوچک و‬ ‫غیراقتصادی‪ .‬ایران‌ناسیونال در طی چرخه‌ی حیاتش در دهه‌های شصت و هفتاد میالدی‪ /‬چهل و پنجاه مشیس‬ ‫تولید خودروهای متوسط را در احنصار خود داشت‪ ،‬درحایل‌که دو تولیدکننده‌ی دیگر خودرو در تولید خودروهای‬ ‫ن‬ ‫تعیی قیمت نیز می‌شد که می‌توانست به‬ ‫کوچک و بزرگ ختصص داشتند‪ .‬سیاست فوق سبب احنصارطلیب در‬ ‫ضرر مشتری باشد‪ ،‬ویل با کنترل قیمیت که دولت حتمیل می‌کرد‪ ،‬از ن‬ ‫بی می‌رفت‪ .‬ذکر این نکته حائز امهیت است‬ ‫که تولید اتومبیل‌های سواری در کاهش قیمت‌ها سهم بسزایی دارد‪ .‬طبق داده‌های مهندیس و اقتصادی در ارو پا‬ ‫و آمر یکای مشایل در اواسط دهه‌ی هفتاد میالدی باالترین حد تولید اتومبیل‌های سواری ساالنه دو یست هزار‬ ‫تا چهارصد هزار دستگاه بود (‪ .)1977 ،Jenkins‬البته‪ ،‬باید پذیرفت که برآوردهای کشورهای صنعیت بر اساس‬ ‫ً‬ ‫قیمت عوامل تولید در آن کشورها است و احتمال دارد کامال منطبق با مورد مشابه آن در ایران نباشد‪ .‬با‌وجود‌این‪،‬‬ ‫اتفاق‌نظر بر این است که تولید اتاق خودرو یا به‌عبارت‌دیگر پرس و قالب‌زین قطعات بدنه بسیار حتت‌تأثیر اقتصاد‬ ‫مقیاس‪ 10‬است‪ .‬این بدان معین است که مترکز بر تولید در یک شرکت خاص و یک مدل خاص می‌تواند هزینه‌ی‬ ‫تولید دستگاه را به‌طور چشمگیر کاهش دهد‪ ،‬درحایل‌که تعدد شرکت‌های تولیدی در بازار تأثیر معکوس دارد‪.‬‬ ‫اگرچه پیکان در پنج مدل تولید می‌شد‪ ،‬مهگی آن‌ها فقط تفاوت‌های جزیئ و ظاهری داشتند؛ و ازاین‌رو تولید‬ ‫بیشترشان سبب کاهش قیمت‌ها منی‌شدند‪.‬‬

‫‪219‬‬

‫مراسم توقف تولید پیکان‪ ،‬ایران خودرو‪ ۲۵ ،‬اردیهبشت ‪ | ۱۳۸۴‬عکس از هادی خمتار یان‬

‫ایران‌ناسیونال متام ویژگی‌های یک پیشروی میل را دارا بود‪ .‬پیشروی میل شرکیت است که مالکیت‬ ‫و کنترل میل دارد و خصوصیایت چون عملکرد برتر در به دست آوردن سهم عمده‌ی بازار‪ ،‬افزایش‬ ‫توسعه‌ی رشد فین و ظرفیت تولید داخیل و متایل به صادرات دارد(‪.)213-212: 2000،Amsden‬‬ ‫اگرچه ایران‌ناسیونال حتت توافق‌نامه‌‌ی رمسی با مرسدس‌بنز آملان برای تولید اتوبوس و میین‌بوس‬ ‫و قراردادی مشابه با کرایسلر انگلیس برای تولید اتومبیل‌های سواری فعالیت می‌کرد‪ ،‬در بخ ش‬ ‫مدیریت و کنترل مهچنان شرکیت میل بایق ماند‪ .‬درحقیقت‪ ،‬توسعه‌ی ایران‌ناسیونال سکویی برای‬ ‫ایاد کرد‪ .‬از موارد مشابه می‌توان به هیوندای در کره‌ی جنویب؛‬ ‫شکل‌گیری شرکت‌های میل در ایران ج‬ ‫سیام موتورز در تایلند؛ یوالنگ در تایوان و پورتون موتورز در مالزی اشاره کرد (مهان‌)‪.‬‬ ‫ارتقاء ایران‌ناسیونال شباهت‌های چشمگیری به مدل‌های آسیایی مهچون ژاپن در دهه‌های‬ ‫پنجاه و شصت میالدی و کره‌ی جنویب و تایوان در دهه‌های شصت و هفتاد میالدی دارد‬ ‫(مهان‌)‪ .‬تهنا اختالف مهم با الگوی آسیایی یب‌توجهی به بازار صادرات بود‪ .‬اگرچه صادرات‬ ‫ایران‌ناسیونال در دهه‌ی هفتاد میالدی شامل ‪ 2600‬دستگاه اتوبوس و میین‌بوس و چهارصد‬ ‫ً‬ ‫دستگاه اتومبیل‌سواری و استیشن می‌شد‪ ،‬هدف اصیل تولیداتش عمدتا بازار داخیل بود‪ 11.‬عدم‬ ‫مترکز بر بازار صادرات مهچنان طی سال‌های ‪ 1973‬تا ‪1978‬م‪ 1352 /‬تا ‪1357‬ش یعین بعد از‬ ‫افزایش تقاضای داخیل در پاسخ به درآمدهای نفیت شدت گرفت‪ .‬از این نظر‪ ،‬ایران‌ناسیونال‬ ‫شرکیت وابسته به بازار داخیل ماند و از شرکت‌هایی مهچون هیوندای کره‌ی جنویب که در سال‬ ‫‪1982‬م‪1361 /‬ش‪ ،‬فقط پانزده سال بعد از تأسیس‪ ،‬شروع به صادرات در مقیاس باال کرد‪،‬‬ ‫متفاوت شد‪ .‬باید توجه داشت که خرج کردن درآمدهای نفیت و فشار تورم نایش از آن مانع‬ ‫توسعه‌ی بازار صادرات می‌شد‪ .‬صادرات‪ ،‬به‌و یژه صادرات اتومبیل‌های سواری‪ ،‬مقیاس باالتر‬ ‫در تولیدات و فناوری پیشرفته‌تری می‌طلبید و مدیریت ایران‌ناسیونال تصور آن را داشت که‬ ‫ت یابد‪ .‬شواهد موجود حاکی از آن است که تا‬ ‫بتواند در یک دوره‌ی زماین منطیق به آن دس ‌‬ ‫امروز میراث ایران‌ناسیونال الگوی مهمی را برای فعالیت و عملکرد مناسب یک شرکت ایراین‬ ‫فراهم کرده است‪.‬‬

‫‪220‬‬

‫*‬

‫جدول (‪)1‬‬

‫مجموع تولید پیکان و سهم آن‬ ‫در بازار اتومبیل‌های سواری ایران‬ ‫(‪)1979 -1966‬‬ ‫جمموع‬ ‫اتومبیل‌های‬ ‫بازار‬

‫سهم‬ ‫اتومبیل‌های‬ ‫سواری (درصد)‬

‫سهم متامی‬ ‫اتومبیل‌ها (درصد)‬

‫‪1966‬‬

‫‪51‬‬

‫‪51‬‬

‫‪-‬‬

‫‪-‬‬

‫‪-‬‬

‫‪-‬‬

‫‪1967‬‬

‫‪6646‬‬

‫‪6646‬‬

‫‪-‬‬

‫‪-‬‬

‫‪-‬‬

‫‪-‬‬

‫‪1968‬‬

‫‪12141‬‬

‫‪12148‬‬

‫‪-‬‬

‫‪-‬‬

‫‪-‬‬

‫‪-‬‬

‫‪1969‬‬

‫‪16139‬‬

‫‪16438‬‬

‫‪5000‬‬

‫‪29261‬‬

‫‪55‬‬

‫‪17‬‬

‫‪1970‬‬

‫‪19993‬‬

‫‪22182‬‬

‫‪5520‬‬

‫‪32251‬‬

‫‪58‬‬

‫‪16‬‬

‫‪1971‬‬

‫‪27916‬‬

‫‪31938‬‬

‫‪3872‬‬

‫‪38996‬‬

‫‪71‬‬

‫‪10‬‬

‫‪1972‬‬

‫‪36610‬‬

‫‪42221‬‬

‫‪2545‬‬

‫‪47815‬‬

‫‪77‬‬

‫‪5‬‬

‫‪1973‬‬

‫‪39291‬‬

‫‪43192‬‬

‫‪10837‬‬

‫‪61343‬‬

‫‪64‬‬

‫‪18‬‬

‫‪1974‬‬

‫‪47282‬‬

‫‪55252‬‬

‫‪29635‬‬

‫‪99199‬‬

‫‪28‬‬

‫‪30‬‬

‫‪1975‬‬

‫‪61120‬‬

‫‪72550‬‬

‫‪59687‬‬

‫‪146331‬‬

‫‪22‬‬

‫‪21‬‬

‫‪1976‬‬

‫‪73324‬‬

‫‪90787‬‬

‫‪57229‬‬

‫‪163317‬‬

‫‪25‬‬

‫‪25‬‬

‫‪1977‬‬

‫‪90866‬‬

‫‪98051‬‬

‫‪65538‬‬

‫‪185119‬‬

‫‪29‬‬

‫‪35‬‬

‫‪1978‬‬

‫‪77661‬‬

‫‪84509‬‬

‫‪32193‬‬

‫‪144812‬‬

‫‪52‬‬

‫‪22‬‬

‫‪1979‬‬

‫‪52143‬‬

‫‪56677‬‬

‫‪3291‬‬

‫‪71238‬‬

‫‪73‬‬

‫‪5‬‬

‫سال‬

‫اتومبیل‌های‬ ‫اتومبیل‌های‬ ‫سواری پیکان و جمموع واردات‬ ‫پیکان‬ ‫سواری‬ ‫)دستگاه(‬ ‫استیشن‬ ‫)دستگاه(‬ ‫)دستگاه(‬

‫)دستگاه(‬

‫منبع‪« :‬گزارش به کمیته‌ی اجرایی در مورد تولیدکنندگان قطعات سال‌های ‪ »1357-1351‬توسط بانک توسعه صنعیت و معدین ایران (‪ )IMDBI‬در سال ‪ 1357‬در هتران‪.‬‬ ‫‪221‬‬

‫جدول (‪ )2‬تولید ایران‌ناسیونال (اتوبوس‪ ،‬مینی‌بوس و محور اتومبیل)‬ ‫سال‬

‫اتوبوس‬

‫میین‌بوس‬

‫حمور اتومبیل‬

‫‪1967‬‬

‫‪2408‬‬

‫‪3156‬‬

‫‪637‬‬

‫‪1968‬‬

‫‪1016‬‬

‫‪1559‬‬

‫‪56‬‬

‫‪1969‬‬

‫‪1181‬‬

‫‪1905‬‬

‫‪120‬‬

‫‪1970‬‬

‫‪1122‬‬

‫‪2974‬‬

‫‪146‬‬

‫‪1971‬‬

‫‪1003‬‬

‫‪1789‬‬

‫‪99‬‬

‫‪1972‬‬

‫‪1061‬‬

‫‪2202‬‬

‫‪62‬‬

‫‪1973‬‬

‫‪1308‬‬

‫‪3833‬‬

‫‪63‬‬

‫‪1974‬‬

‫‪1326‬‬

‫‪3782‬‬

‫‪56‬‬

‫‪1975‬‬

‫‪1578‬‬

‫‪4256‬‬

‫‪57‬‬

‫‪1976‬‬

‫‪1685‬‬

‫‪4988‬‬

‫‪59‬‬

‫‪1977‬‬

‫‪1703‬‬

‫‪2425‬‬

‫‪70‬‬

‫‪1978‬‬

‫‪1171‬‬

‫‪2406‬‬

‫‪27‬‬

‫‪1979‬‬

‫‪935‬‬

‫‪1972‬‬

‫‪50‬‬

‫جدول(‪ )3‬سرمایه‌گذاری مستقیم بانک توسعه‌ی صنعتی و معدنی ایران در صنعت اتومبیل‬ ‫شرکت‬

‫حمصول‬

‫سال‬

‫سهم بانک‬ ‫توسعه صنعیت سهم سرمایه‌ی‬ ‫و معدین ایران خصویص (درصد)‬

‫سهم دولت‬ ‫(درصد)‬

‫سهم خارجی‬ ‫(درصد)‬

‫(درصد)‬

‫ایدم موتور‬

‫موتور دیزل‬

‫‪1970‬‬

‫‪10‬‬

‫‪45‬‬

‫‪15‬‬

‫‪30‬‬

‫دورمان موتور‬

‫موتور دیزل‬

‫‪1970‬‬

‫‪3.6‬‬

‫‪37.9‬‬

‫‪25‬‬

‫‪33.5‬‬

‫شرکت‬ ‫بلبرینگ ایران‬

‫بلبرینگ‬

‫‪1972‬‬

‫‪26‬‬

‫‪49‬‬

‫‪-‬‬

‫‪25‬‬

‫کارخانه‌های‬ ‫لوازم اتومبیل‬

‫مشع‬

‫‪1973‬‬

‫‪20‬‬

‫‪45‬‬

‫‪-‬‬

‫‪-‬‬

‫لیالند دیزل‬

‫موتور دیزل‬

‫‪1975‬‬

‫‪10‬‬

‫‪45‬‬

‫‪19‬‬

‫‪26‬‬

‫شرکت تولید‬ ‫پیستون ایران‬

‫پیستون‬

‫‪1977‬‬

‫‪30‬‬

‫‪40‬‬

‫‪-‬‬

‫‪30‬‬

‫لوکاس توندا‬

‫دینام و غیره‬

‫‪1978‬‬

‫‪20‬‬

‫‪45‬‬

‫‪-‬‬

‫‪35‬‬

‫‪222‬‬

:‫یپ‌نوشت‌ها‬ Semi-knocked-down. ۱ Rootes Group. ۲ Crysler .۳ Talbot .۴ .‫نگاه کنید به تارمنای ایران خودرو‬. 5 ‫ بانک توسعه صنعیت و معدین ایران‬،»1357-1351 ‫ نگاه کنید به «گزارش به کمیته‌ی اجرایی در مورد تولیدکنندگان قطعات سال‌های‬.6 .)2( ‫ در هتران؛ و نیز جدول‬1357 ‫) در سال‬IMDBI( ُ ‫ شرکت‌های توز یع و خپش حمصوالت اش را‬،‫) در اقتصاد خرد و مدیریت فرآیندی است که در آن یک شرکت‬Vertical Integration( .7 .‫حتت متلک خود درمی‌آورد تا پس از مرحله‌ی تولید کنترل خود را براین قسمت‌ها افزایش دهد‬ ‫ با نام «برنامه و طرح جامع هفت‌ساله‌ی ایران‌خودرو» و نیز‬1373 ‫ نگاه کنید به یادداشت چاپ نشده‌ی شرکت ایران‌خودرو در سال‬.8 .1385 ‫پروفایل چاپ نشده‌ی این شرکت در‬ 1385 ‫شرکت ایران‌خودرو‬ .‫ بانک مرکزی ایران‬،‫ صنعت اتومبیل در ایران‬،)1973( .‫ م‬،‫ نگاه کنید به توسیل‬.9 .‫) مفهومی در اقتصاد خرد است که به کسب مز یت کاهش هز ینه در اثر افزایش حجم تولید اشاره دارد‬economy of scale( .10 .»‫ با نام «برنامه و طرح جامع هفت‌ساله‌ی ایران‌خودرو‬1373 ‫ نگاه کنید به یادداشت چاپ نشده‌ی شرکت ایران‌خودرو در سال‬.11 :‫منابع‬ - Āliḵāni,ʿAlinaqi, Siāsat o siāsatgozāri-e eqteṣādi dar Irān 1340-1350 (Ideology, politics, and process in Iran’s economic development 1960-70. An interview with Alinaghi Alikhani), ed. G.-R. Afkhami, Bethesda, Md., 2001. - Alizadeh, Parvin, “The Process of Import-Substitution Industrialization in Iran (1960-1978): With Particular Reference to the Case of Motor Vehicle Industry,” unpublished D.Phil., University of Sussex, 1985. - Amsden, A. H., The Rise of the Rest: Challenge to the West from Late-Industrializing Economies, Oxford, 2001. - Centre for the Attraction and Protection of Foreign Investment, “List of Foreign Investors up to March, 1978,” memo, Tehran, 1978. - Fāżel, Moḥammad, former director of Iran National, “Notes on Welfare Policies and Affiliated Enterprises,” Summer, 2006, personal note. - Hansen, J. R., “Iran: Economies of Scale and Tariff Levels in the Motor Vehicle Industry,” International Bank for Reconstruction and Development, Economic Department, November 1973, draft. - Industrial and Mining Development Bank of Iran (IMDBI), Reports to the Executive Committee on Component Producers, various years (1973-78), Tehran, 1978. - Jenkins, R. O., Dependent Industrialization in Latin America: The Automotive Industry of Argentina, Chile and Mexico, New York, 1977. - Šerkat-e Irān Ḵodrow, Barnāma wa ṭarḥe jāmeʿ-e haft sāla-ye Irān Ḵodrow, memo, 1994. - Idem, “Iran Khodro, Profile,” unpublished memo, 2006. - Tawassoli, M., Ṣanʿat-e otomobil dar Irān, Bank Markazi Iran, 1973. 223

‫ٰݩ ݦ ݦ‬ ‫یکان‏‏‪- - - - - - -‬‬ ‫پ‬ ‫ِ‬ ‫ݦ‬ ‫ݦ‬ ‫ݩ‬ ‫ٰ‬ ‫ْ‬ ‫ݧ َݩ ݚَ‬ ‫ِحکای ِت نس ِل سوخ ِته‬ ‫هنگامه عابدین‬

‫‪224‬‬

‫هتران‪ | 1363 ،‬عکس از جاسم غضبان‌پور‬

‫کودکی را پشت سر گذاشته بودم که روزی نوشته‌ای بامنک پشت ماشیین که تازه به بازار آمد ‌ه‬ ‫بود توجهم را جلب کرد‪« :‬داداش موتوری بزن کنار که پیکان خوراک خودمه!» آری‪ ،‬پیکان‪،‬‬ ‫این خودروی تولید داخیل‪ ،‬داشت می‌آمد تا بخ یش از تار یخ و حافظه‌ی مجعی ما را فتح کند‪ .‬در‬ ‫مدرسه هم با چبه‌ها به دلیل شوخی بامزه‌ای که برایش ساخته بودند کیل می‌خندیدمی‪« :‬روزی‪،‬‬ ‫در خیابان‪ ،‬پیکاین می‌زند به پیرزین‪ .‬پیرزن فرار می‌کند‪ ،‬پیکان بستری می‌شود‪ ».‬البد ساخت‬ ‫این شوخی کار دمشنان تولیدش بود‪ .‬با وجود این‪ ،‬چیزی نگذشت که خیابان‌ها از شکل و‬ ‫مشایل‌های گوناگون پیکان پر شد‪ :‬پیکان جوانان‪ ،‬کروکی‪ ،‬شب‌منا و اسپرت با رواندازهای پشمی‬ ‫زنیر آو یزان از آینه و مهه‌ی این‌ها به‬ ‫رنگی مصنوعی‪ ،‬پنکه‌های کوچک دسیت‪ ،‬تسبیح و دعا و ج‬ ‫هو یت جتسمی پیکان تبدیل شدند‪ .‬میلیو ن‌ها ایراین را به خودش عادت داد و برای بعیض‌ها‬ ‫هم‪ ،‬از طر یق مسافرکیش‪ ،‬وسیله‌ی روزی‌رساین و درآمد شد‪ .‬فرهنگ پیکاین در حال رشد بود‪.‬‬ ‫می‌توانسیت هر ساعیت از روز‪ ،‬جایی از خیابان‪ ،‬پیکان پارک شده‌ای را ببیین که کاپوتش باالست‬ ‫و در انتظار کمک شهروندی مانده است‪ .‬حاال یا باتری خایل کرده بود‪ ،‬یا به دلیل خرایب‬ ‫عقربه‌ی جلو بنزین متام کرده بود و ن‬ ‫مهی‌ها اسباب مهدیل و یاری‌رساین میان مردم می‌شد‪.‬‬ ‫پیکان آرام‌آرام داشت وارد دوره‌ای از تار یخ اجتماعی ایران می‌شد‪.‬‬ ‫اتومبیل ساخته‌شده در کارخانه‌های صنعیت ایران‌ناسیونال حتت لیسانس کارخانه‌ی تالبوت‬ ‫انگلیس در سال ‪ ۱۳۴۶‬وارد بازار شد و زماین که دولت وقت (هپلوی) توی بوق و شیپور شعار‬ ‫«هر ایراین‪ ،‬یک پیکان» را سر داده بود‪ ،‬هنوز کیس منی‌دانست قرار است این طرح اقتصادی‬ ‫سال‌ها بعد شکست بخ ورد و خیال توسعه‌ی ایراین با موج‌های سنگیین مثل انقالب‪ ،‬جنگ‪،‬‬ ‫مهاجرت و حبران به موزه‌ی مهیشه‌ی تار یخ بپیوندد‪.‬‬ ‫بعدها هر ایراین به‌جای پیکان صاحب یک پراید شد‪ ،‬اما نه توسعه‌ی اقتصادی به وقوع‬ ‫پیوست و نه حبران‌های پس‌از آن امواج اجازه‌ی حتقق آن رؤ یا را داد‪ .‬به‌هرحال‪ ،‬در دوره‌ای‬ ‫ن‬ ‫مطمئ و ضامن ارزش پول‬ ‫پیکان کاالی امین برای خر یدوفروش بود و سبب‌ساز سرمایه‌گذاری‬ ‫ن‬ ‫دولیت سرش نان‬ ‫مهچنی‪ ،‬مسبل مدرنیته و مناد فرهنگی طبقه‌ی متوسط بود‪ .‬از‬ ‫در برابر تورم‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫زنیر چرخ راندند‪ .‬پسرهای دهه‌ی‬ ‫خوردند‪ ،‬مشال رفتند‪ ،‬سیزده‌بدر کردند و جاده‌های یخ‌زده را با ج‬ ‫شصت با پیکان مسافرکیش کردند و پسرهای دهه‌ی هفتاد با پراید دختربازی و خاطره‌بازی! و‬ ‫کمتر ایراین میانسایل هست که دست‌کم یک‌بار سوار پیکان نشده باشد‪ .‬پیکان کیسه‌ی هوا و‬ ‫شیشه‌ی بریق و کولر و فرمان هیدرولیک نداشت‪ ،‬اما خاطره‌ساز بود و مهه را یکرنگ می‌کرد و در‬ ‫یک‌کالم اسطوره‌ی عامه‌پسند نام گرفت‪.‬‬ ‫دهه‌های پنجاه و شصت سال‌های رؤ یاهای آرماین‪ ،‬تداعی‌کننده‌ی اتفاقات و حبران‌ها و‬ ‫الهتاب‌های اجتماعی بود‪ .‬جوری بود که انگار پیکان هو یت انساین دارد‪ .‬مناد انسان است‪.‬‬ ‫انسان‌هایی رؤ یاباخته که به آرزوهایشان دست نیافته بودند‪ .‬پیکان مثل متام منادهای مدرنیته‪،‬‬ ‫ن‬ ‫دروغی بود‪ ،‬اما چیزهایی از ایراین بودن هم در خود داشت‪ :‬جواین‪ ،‬تصادف‪،‬‬ ‫بدیل و با هو یت‬ ‫ن‬ ‫بو‌گر یز و ماجراجویی‪ .‬به مهی دلیل هم تبدیل شد به یک ابژه‌ی‬ ‫عشق‪ ،‬خاطره‪ ،‬تهنایی‪ ،‬تعقی ‌‬ ‫ً‬ ‫میل با هو ییت مثال میل (!) و مهان‌طور که ناگهان آمده بود‪ ،‬به هبانه‌ی آلودگی و دودزایی به مهان‬ ‫سرعت هم از صحنه خارج شد‪.‬‬ ‫پیکان یشء خایص بود که می‌شد درباره‌اش حرف زد و مهچون اشیای دیگر مثل و یدئو‬ ‫ً‬ ‫ن به چشم شییئ تار خیی نگاه می‌شد‪ .‬حیت پیکان این امکان را‬ ‫اصالتا ایراین نبود‪ ،‬اما به آ ‌‬

‫‪225‬‬

‫شیراز‪ | 1386 ،‬عکس از پرگل عینالو‬

‫‪226‬‬

‫پیدا کرد تا سوژه‌ی نقایش‌ای با حمتوای سیایس‪-‬اجتماعی بشود‪ .‬آیکون پنجاه‌ساله‌ی ما با‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫حسی سلطاین‪ ،‬در سال‬ ‫رفت ناگهاین‌اش حیس اندوه‌بار و نوستالژیک به بار آورد‪ .‬منایشگاه‬ ‫‪ ،۱۳۹۳‬در گالری مها‪ ،‬از این دست بود و پرتره‌هایی از پیکان را نشان می‌داد‪ .‬نقایش‌هایی از‬ ‫ماشی‌ها‪ .‬روایت خ‬ ‫ن‬ ‫تاریی جنگ و صلح با مدیوم رنگ‪،‬‬ ‫پیکان‌های تلنبار شده در گورستان‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های خسته و فرسوده ویل سرپا‪ ،‬شاعرانه و اندوهبار که هنوز امید را جتیل می‌کرد‪،‬‬ ‫راوی‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫نسیل هلیده اما هنوز زنده! آیکون پیکان یک‌جورهایی مثال آیکون پاپ آرت ایراین بود‪ .‬نوعی‬ ‫از کار هنری که فرهنگ مردمی‪ ،‬مصریف‪ ،‬روزمره‪ ،‬جتاری و کنایه‌آمیز را دستمایه قرار می‌دهد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫مهچنی‪ ،‬مرحوم سحایب در منایشگاهی از ابژه‌ی پیکان‌های تصادیف استفاده کرد‪ .‬پیکان در آثار‬ ‫سینمایی و موسیقایی نیز حضور داشته و بر آن‌ها تأثیر گذاشته است‪ .‬سال ‪ ،۱۳۴۹‬برادران خیامی‬ ‫که بنیان‌گذار ایران‌ناسیونال بودند‪ ،‬دو فیلم مستند با نام‌های «تولدت مبارک» و «خودروی‬ ‫پیکان» به کامران شیردل سفارش دادند و برای فیلم «تولدت مبارک» کامران شیردل هم آهنگی‬ ‫به انوشیروان روحاین سفارش داد‪ .‬آهنگی که تا به امروز به دل‌ها و خانه‌ها و تولدهای مردم راه‬ ‫یافته و هست‪.‬‬ ‫اکثر نسل ما از پیکان خاطره دارمی‪ .‬مردم با آن انس گرفتند؛ اما در طی زمان‪ ،‬آرام‌آرام‪ ،‬به‌‬ ‫سرانام به موزه‌ی تار یخ رفت‪ .‬این شعر را در نوجواین پشت‬ ‫منادی از عقب‌ماندگی بدل شد و‬ ‫ج‬ ‫شیشه‌ی پیکاین دیدم و در گوشه‌ی دفتر خاطرامت ثبت کردم‪ ،‬شعری که اصالت این تولید میل‬ ‫ً‬ ‫را کامال ز یر سؤال می‌برد‪:‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی پیکانه‬ ‫این‬ ‫ر ینگش مال آملانه‬ ‫دنده‌اش مال آملانه‬

‫*‬

‫پیکانه جوانانه‬ ‫کاپوت مال نیسانه‬ ‫مونتاژی هترانه‬ ‫ِ‬

‫‪227‬‬

‫ݦ‬ ‫ݦ‬ ‫ݩ‬ ‫ٰ‬ ‫واری َدرݩ‬ ‫پیکان َ‌‌س ݚ‬ ‫ݬ ݩِ‬ ‫ُمستطیل َسبزݚ‬ ‫ِ‬ ‫چیا فوادی‬

‫نام باشگاه «پیکان هتران» بیشتر از هر زماین در سال ‪ 1387‬بر سر زبان‌ها افتاد‪ .‬سایل که این‬ ‫باشگاه‪ ،‬با دستور دولت وقت‪ ،‬به قزو ین منتقل شد و هرچه رسانه‌ها تالش کردند مانع این‬ ‫انتقال شوند‪ ،‬تالششان به جایی نرسید‪ .‬مدیت بعد‪ ،‬در ‪ ،1390‬این باشگاه به‌دستور حممود‬ ‫شیعی‪ ،‬مدیرعامل کنوین باشگاه پیکان‪ ،‬به‌دلیل کمبود امکانات در قزو ین به هتران برگشت و‬ ‫انام می‌دهد‪.‬‬ ‫حاال مسابقاتش را در ورزشگاه ‪ 25‬هزار نفری شهدای شهر قدس ج‬

‫‪228‬‬

‫پیکان چطور تشکیل شد؟‬

‫ن‬ ‫ن‬ ‫شاهی توپ‬ ‫شاهی هتران شروع شد‪ .‬بااینکه باز یکنان خویب در تمی‬ ‫داستان تشکیل باشگاه پیکان از ماجرای احنالل باشگاه‬ ‫ن‬ ‫می‌زدند‪ ،‬باشگاه به‌دلیل خمالفت‌های باز یکنانش با رژ می شاهنشاهی منحل شد‪ .‬آخرین بازی شاهی مقابل تمی تاج در ورزشگاه‬ ‫شاه‪...‬هی!» شاه را مسخره کردند و او‪ ،‬ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫بی دو نیمه‪،‬‬ ‫«شاه‪...‬هی!‬ ‫امدیه و در حضور شاه برگزار شد‪ .‬متاشاگران با سردادن شعار‬ ‫ج‬ ‫ن‬ ‫ورزشگاه را ترک کرد‪ .‬آخر ین بازی شاهی با پیروزی سه بر صفر به پایان رسید‪ .‬حممود خیامی‪ ،‬مدیرعامل وقت ایران‌ناسیونال‪،‬‬ ‫ن‬ ‫شاهی بود‪ .‬با منحل شدن این تمی حممود خیامی تصممی گرفت با تأسیس یک باشگاه فوتبال‬ ‫یکی از هواداران پرو پا‌قرص تمی‬ ‫ن‬ ‫شاهی را به خدمت بگیرد‪ .‬عیل عبده نیز به‌تازگی باشگاه پرسپولیس را تأسیس کرده بود و خواهان بسیاری‬ ‫باز یکنان سرشناس‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫شاهی بود‪ .‬چند باز یکن تمی شاهی‪ ،‬مثل عیل پرو ین‪ ،‬به باشگاه پرسپولیس رفتند‪.‬‬ ‫از باز یکنان‬ ‫حممد خیامی‪ ،‬برادر حممود خیامی‪ ،‬پیشهناد تأسیس باشگاه را با قامئ‌مقامی و رضا افشار که از مدیران ورزیش آن دوره بودند‪،‬‬ ‫مطرح کرد و در ‪ ،1346‬موفق شد باشگاه پیکان را بنیان گذارد‪ .‬در ابتدا‪ ،‬هدف اصیل تشکیل جمموعه‌ی ورزیش پیکان توسعه‌ی‬ ‫سالمیت کارکنان جمموعه‌ی صنعیت ایران‌خودرو بود‪ .‬به پیشهناد حممود خیامی‪ ،‬تپه‌‌ی حمل مجع‌آوری ضایعات کارخانه در اطراف‬ ‫پارک چیتگر را به ن‬ ‫زمی فوتبال تبدیل کردند و تمی فوتبال پیکان شروع به کار کرد و با آمدن افراد حرفه‌ای نقش پررنگ‌تری به‬ ‫خود گرفت‪ .‬پیکان در رشته‌های دیگر مثل والیبال‪ ،‬بسکتبال و هندبال هم فعال شد‪ .‬تمی‌هایی که اکنون نیز موفقیت خود را ادامه‬ ‫داده‌اند‪.‬‬

‫پیش از انقالب ‪1357‬‬

‫در ‪ ،1348‬پیکان قهرمان لیگ فوتبال هتران شد و خوش درخشید‪ ،‬اما در ‪ ،1349‬به‌دلیل اختالف میان مدیران باشگاه و‬ ‫باز یکنان تمی که عیل پرو ین هم نقش ز یادی در آن داشت‪ ،‬پیکان منحل شد و اغلب باز یکنانش به تمی پرسپولیس بازگشتند تا‬ ‫در دهه‌ی پنجاه باشگاه پیکان بدون تمی فوتبال باشد‪ .‬در ‪ ،1350‬پیکان سهمیه‌ی باشگاه پرسپولیس را خر ید و به جایش بازی‬ ‫کرد‪ .‬درواقع‪ ،‬پرسپولیس مهه‌ی باز یکنانش را به مدت یک سال به پیکان قرض داد و پیکان قهرمان آن دوره از رقابت‌ها شد‪ .‬در‬ ‫‪ ،1352‬پیکان توانست مقام قهرماین در لیگ ختت مجشید را کسب کند‪ .‬سرمریب پیکان در آن سال را آلن راجرز برعهده داشت‬ ‫که سال بعد سرمریب پرسپولیس شد‪ .‬درهرحال پیکان‪ ،‬پیش از انقالب‪ ،‬مهیشه در فوتبال نامی ترسناک برای رقیبانش بود‪.‬‬

‫پس از انقالب ‪1357‬‬

‫پس از انقالب‪ ،‬ورزش فوتبال در باشگاه پیکان تعطیل شد و تا ‪ 1379‬این باشگاه هیچ تمی فوتبایل نداشت‪ .‬بعد از یس سال‪ ،‬با‬ ‫خرید سهام باشگاه فوتبال هبمن کرج این تمی دوباره به دسته‌ی اول بازگشت‪ .‬خرید امتیاز هبمن هم یکی از ماجراهای عجیب‬ ‫آن زمان فوتبال ایران بود‪ .‬در آن زمان اعضای تمی هبمن حفظ شدند‪ ،‬اما مربیان تغییر کردند و تمی پیکان وارد لیگ فوتبال ایران‬ ‫شد‪ .‬مهان‌طور که در ابتدای مطلب هم اشاره کردم‪ ،‬در سال ‪ ،1387‬با دستور دولت وقت این تمی را به شهر قزو ین منتقل کردند‬ ‫انام داد‪ .‬به‌دلیل کمبود امکانات متر ینات پیکان‬ ‫و در لیگ هشمت‪ ،‬پیکان در ورزشگاه شهید رجایی قزو ین بازی‌های خود را ج‬ ‫سرانام در ‪ 1390‬این تمی دوباره به هتران بازگشت‪ .‬بازی‌های پیکان‬ ‫قزو ین به هتران منتقل شد‪ .‬آش آن‌قدر شور شده بود که‬ ‫ج‬ ‫انام می‌شد و این ورزشگاه دارایی باشگاه بود؛ اما به‌دلیل شرایطی که لیگ برتر داشت‬ ‫در ورزشگاه ایران‌خودرو در پیکان‌شهر ج‬ ‫ورزشگاه این تمی تغییر کرد‪.‬‬ ‫باشگاه پیکان مهیشه در فوتبال ایران مؤثر بوده و در پرداخت دستمزد باز یکنان و مربیان خوش‌حساب بوده است‪ .‬هرچند امروزه‬ ‫تولید خودرویی به نام پیکان وجود ندارد‪ ،‬اما روی پیراهن تمی پیکان نام خودروهای جدید ایران‌خودرو تبلیغ می‌شود‪ .‬پیکان در‬ ‫لیگ برتر رقییب به نام سایپا دارد؛ دو کمپاین بزرگ که وقیت با هم بازی دارند دریب خودروسازان نام می‌گیرد و از این نظر مدیران دو‬ ‫ن‬ ‫گرفت هم داستان خودش را دارد!‬ ‫کارخانه به آن عالقه دارند‪ .‬پیکان‌سواری در مستطیل سبز و گاز دادن و ترمز‬

‫*‬

‫‪229‬‬

‫ݢ ِݢپ ݫ ݔىکاین‬ ‫َݩ که ُݩ َ‬ ‫بر ما گذشت‪.‬‬

‫آرش حسن‌پور‬

‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫حواالت ِیک عکس‬ ‫ِد َر ݧ ݐںگی ِنشا ِنه ِ‌شناخیت بر ا‬ ‫ِ‬

‫‪1‬‬

‫‪230‬‬

‫یک عرویس در مشال ایران‪ | 1375 ،‬عکس از نادر داوودی‬

‫ت شده که نه‬ ‫موقعیت خارجی است‏‪ .‬روز‪ .‬مشابه آفتاب‌های نیمروز‪ .‬عکس در موقعییت ثب ‌‬ ‫خصویص است و نه یکسره عمومی‪ .‬موقعییت حاشیه‌ای در زندگی شهری حوایل اوایل یا‬ ‫میانه‌ی دهه‌ی هفتاد‪ .‬تصو یر فر میی از مراسم عقد‪ ،‬عرویس یا ن‬ ‫آیی ازدواج ایراین است (دال لت‬ ‫صریح عکس)‪ .‬اجزا و عناصر عکس به‌حلاظ ترکیب‌بندی به دو دسته‌ی متمایز و متفار ق‌‬ ‫تقسمی می‌شوند‪ :‬شخصیت‌های انساین و ابژه‌ی غیرانساین‪ .‬شخصیت‌های انساین عروس‬ ‫ً‬ ‫و دامادند که لباس رمسی و جملیس بر تن دارند‪ .‬شخصیت‌های دیگر احتماال وابستگان و‬ ‫خو یشاوندان عروس و دامادند که با لباس‌های متمایز در تصو یر خود را از پرسوناژهای اصیل‬ ‫س‬ ‫جدا می‌کنند‪ .‬چبه‌ها در جلوی تصو یر مشغول جنب‌وجوش و فعالیت‌اند‪ .‬ازاین‌وجه‪ ،‬عک ‏‬ ‫به‌حلاظ نشانه‌ای ازمجله عکس‌های روایی است که در آن مشارکت‌کننده‌ها در کنش حرکیت‬ ‫یا نوعی اتفاق هستند و استقرارشان بردار فضایی را شکل می‌دهد (کرس و و ن‌لییون‪.)۱۳۹۵ ،‬‬ ‫ابژه‌ی غیرانساین و عنصر انکارناپذیر عکس خودرویی است در انهتای تصو یر و قاب‪« :‬پیکان»‪.‬‬ ‫هفت شخصیت موجود در قاب به‌حلاظ هندسه‌ی مکاین نوعی شکل پدید آورده‌اند که نقطه‌ی‬ ‫ثقل آن در پیشاین تصو یر و جایی است که خودرو قرار دارد‪ .‬افراد حول بدنه‌ی پیکان‪ ،‬بدن‌ها‬ ‫و موقعیت مکاین‌شان را به‌حلاظ نقطه‌ای سامان داده‌اند‪ .‬به زبان نشانه‌شناخیت پیکان در‬ ‫اینجا نوعی مقتضیات (ابزار) حمسوب شده که مشارکت‌کننده‌ها را به‌طور موقت حول یکدیگر‬ ‫ن‬ ‫سرنشی ندارد و این‌گونه به ذهن متبادر می‌شود که افراد داخل‬ ‫مجع کرده است‪ .‬اتومبیل‬ ‫قاب سرنشینان ن‬ ‫مهی خودرو هستند‪ .‬دیالکتیک ایستایی و حترک در عکس مشهود است‪.‬‬

‫‪231‬‬

‫پیکان متوقف است و افراد در حرکت‪ .‬خودرو در صف دیداری تصو یر در قسمت آخر است‪،‬‬ ‫اما هیبت و جثه‌اش آن را از دیگر عناصر جدا می‌سازد‪ .‬پیکان و اشخاص حاضر در عکس‬ ‫زمی در سطحی باالتر نسبت به موقعیت عکاس قرار دارند و ن‬ ‫به‌واسطه‌ی شیب ن‬ ‫مهی امر اهبت‬ ‫ن‬ ‫مهچنی در مرکز تصو یرند؛ در زبان‬ ‫عناصر موجود در عکس را برجسته می‌سازد‪ .‬افراد و پیکان‬ ‫آنه در مرکز قرار دارد هسته‌ی اطالعات است و مهه‌ی عناصر دیگر تابع آن‬ ‫نشانه‌شنایس چ‬ ‫ْ‬ ‫هستند‪ .‬کودکان عناصر فرعی و حاشیه‌ای حمسوب می‌شوند‪ .‬پیکان پال ک ساری است و در‬ ‫پس‌زمینه شاهد خرمی و سبزی خطه‌ی مشال کشورمی‪ .‬نور به میزان کایف در قاب خپش‌شده‬ ‫است تا حدی که پیکان را در سایه‌روشین از نور و سایه غرق کرده و ب ‌ه عکس درخشندگی‬ ‫و وضوح خایص بخ شیده است (عکس به‌واسطه‌ی رنگ‌های طبیعی و مصنوعی‪ ،‬ابژه‌هایی‬ ‫ن‬ ‫ماشی‪ ،‬واجد طیف رنگ است)‪ .‬فضا مفرح است و افراد نوعی آسودگی را جتربه‬ ‫نظیر لباس و‬ ‫می‌کنند‪ .‬احوال پرسوناژها سرورمندانه است‪ .‬عروس لبخندی سرمستانه دارد و داماد به‌حلاظ‬ ‫زبان بدن و ژست در رضایت حمض و اطمینان است‪ .‬شخصیت‌ها از وجود عکاس یب‌اطالع‌اند‬ ‫و مسیر نگاه‌ها ارتباطی احسایس پدید می‌آورد‪ .‬منای مدیوم دال لت بر رابطه‌ی اجتماعی دارد‬ ‫و زاو یه‌ی دید هم‌طراز بر مهدیل با سوژه‌ی عکس صحه می‌گذارد‪ .‬در عکس‪ ،‬افراد موقعیت‬ ‫و فضا را از آن خود کرده‌اند‪ .‬دلواپیس از مکان و حس معذب‌بودگی مشاهده منی‌شود‪ .‬عنصر‬ ‫مزاحم و بازدارنده‌ای وجود ندارد‪ .‬پیکان هم برای خودش آقایی می‌کند‪ .‬سر پیکان به مست‬ ‫راست است‪ ،‬گویی عنصری تازه‌وارد است (چندلر‪ .)۱۳۸۷ ،‬چرخ‌های جلویی پیکان به راست‬ ‫پیچیده شده و نوعی موقعیت تصاحبگر و خواهنده را به خودرو بخ شیده است‪ .‬گویی دست‬ ‫ن‬ ‫دوربی و بیننده‌ی‬ ‫در جیب کرده و شبیه متثال مانکن‌ها مغرورانه و با تبختر ایستاده است و‬ ‫َ‬ ‫س پیکان نیستند‪ .‬پیکان پشت‬ ‫آن‌سوی قاب را به ر یشخند می‌گیرد‪ .‬شخصیت‌های انساین پ ِ‬ ‫شخصیت‌های انساین جا خوش کرده است‪ ،‬اما خانواده‌ی خوشبخت به پیکان پشت نکرده‬ ‫بلکه به آن تکیه کرده‌اند‪ .‬از این حیث‪ ،‬می‌توان گفت پیکان پشتیبان و حامی است‪ .‬پیکان‬ ‫ن‬ ‫مهچنی پناهگاه و صمیمی است؛ در قاب نه‌تهنا نباید پرت بیفتد‪ ،‬بلکه باید چونان شخصیت‬ ‫اصیل با آن برخورد شود‪ .‬باید مراقب کادر بود تا هیئت کامل پیکان یب‌عیب و ایراد در آن متجیل‬ ‫شود‪ .‬بدن اشخاص نیز در موقعیت فعال و کنشگرانه است‪ .‬لباس‌ها آراسته و نونوار به نظر‬ ‫می‌رسد‪ .‬در مرتبه‌ی خنست‪ ،‬عروس با لباس پرزر ق‌وبرق و تورهای سپیدش‪ ،‬گیسوان و رخسار‬ ‫آرایش‌کرده و داماد با کت‌وشلوار شیک‌و پیک و کراوات خوش‌رنگش به‌عکس جلوه‌ای تزییین‬ ‫بخ شیده‌اند‪ .‬خودرو ه ‌م خودآرایی کرده است‪ .‬بدن پیکان نیز دست‌کمی از بدن شخصیت‌های‬ ‫عکس ندارد‪ .‬پیکان سرحال به نظر می‌رسد‪ .‬بدن پیکان اندکی رنگ‌پریده به نظر می‌رسد اما‬ ‫ن‬ ‫ماشی برق می‌زند‪ .‬سپرها‪ ،‬دسته‌های در و‬ ‫یب‌رمق نیست‪ .‬رنگ و لعابش در نقاطی از بدنه‌ی‬ ‫ر ینگ‌های الستیک چون آینه می‌درخشند‪ .‬اگر شخصیت‌های کانوین قاب آرایش شده‌اند‪،‬‬ ‫پیکان نیز آراسته به گل و تز یینات صوری (روبان‌های صوریت و قرمز) است‪ .‬عروس و پیکان‬ ‫هر دو صاحب گل‌اند‪ .‬تو گویی آن‌طور که در سنت و عرف اجتماعی از عروس باید جتلیل شود‬ ‫از پیکان هم باید قدرداین شود‪ .‬درواقع‪ ،‬به‌حلاظ قاعده‌ی مهنشیین‪ ،‬عروس و پیکان در نظام‬ ‫نشانگاین و در واجد عنصر ن‬ ‫تزیی بودن‪ ،‬مشترک‌اند‪.‬‬ ‫بخ‬ ‫به یاد دار می در دهه‌ها‌ی شصت و هفتاد‪ ،‬چطور مالکان پیکان یش از اوقات حمدود فراغت‬ ‫ن‬ ‫پرداخت متا ‌مو‌کمال به پیکان می‌کردند‪ ،‬به سرووضع آن می‌رسیدند‪ ،‬آن را نظافت‬ ‫خود را صرف‬

‫‪232‬‬

‫و شست‌وشو می‌کردند و به رفع عیب آن می‌پرداختند‪ .‬بری ر چیاردز (‪ )۱۳۸۶‬معتقد بود اتومبیل‬ ‫ن‬ ‫ماشی نبود‪.‬‬ ‫ازنظر مادی و منادین واجد امهییت اسایس در فرهنگ‌عامه است‪ .‬پیکان فقط یک‬

‫قو‌روزی اقشار اجتماعی را برآورده می‌کرد‪ .‬وسیله‌ی سفر و خوش‌گذراین و هم‌زمان‬ ‫پیکان رز ‌‬ ‫ݘتا ن‬ ‫می معیشت بود‪ .‬پیکان ابژه‌ی دوست‌داشتین‌ای بود که کار و فراغت را در خود مجع کرده‬ ‫بود‪ .‬پیکان‪ ،‬در اینجا‪ ،‬به‌طور خاص و در دال لت اجتماعی‌اش معرف نوعی سبک زندگی‬ ‫رایج میان طبقه‌ی متوسط سخت‌کوش و قناعت‌پیشه‌ی جامعه بود که در دوگانه‌ی آسایش‬ ‫و آرامش در یپ آرامش بودند (دال لت ضمین عکس)‪ .‬پیکان آسودگی نداشت‪ ،‬چغر و بد بدن‬ ‫بود‪ .‬بیش‌ازحد صدا تولید می‌کرد‪ ،‬اما در فضای ذهین مجعی ایراین مصداق سکون و التیام‬ ‫و زندگی فردی در عصر پرتالطم و ازدحام شهری دهه‌ی هفتاد ایرانیان بود‪ .‬پیکان ابژ ‌ه و منبع‬ ‫سرگرمی بود‪ .‬اتاق پیکان مهان اندازه مورد اعتناء و توجه بود که اتاق‌های خواب مسکوین‪.‬‬ ‫تودوزی‌ها‪ ،‬روکش‌های فرمان و صندیل مهه و مهه شایسته‌ی صرف وقت و فرایند گزینش و‬ ‫انتخاب بود (پیکان به‌مثابه‌ی ابژه‌ی ز یبایی‌شناخیت)‪ .‬عشق پیکان‌ها این خودرو را تا سرحد‬ ‫عروس و معشوقه می‌دانستند و آن را پاره‌ای از تن خود می‌پنداشتند و به آن تعصب داشتند‪.‬‬ ‫در عکس پیکان متوقف است‪ ،‬اما زمانه‌ی ثبت عکس زمانه‌ی ایستایی ارابه‌ی پیکان نبود‪.‬‬ ‫ن‬ ‫مسند وصال‪ .‬عکس متعلق به دوراین است که‬ ‫پیکان‬ ‫ماشی عروس است‪ ،‬مرکب خوشبخیت و ِ‬ ‫به‌حلاظ اجتماعی پیکان می‌توانست به‌عنوان وسیله‌ی نقلیه و البته آبرومند در مراسم با امهییت‬ ‫مهچون مراسم وصلت به کار بیایید‪ ،‬گل زده شود و زوج‪‎‬ها با آن به استقبال زندگی مشترک‬ ‫بروند‪.‬‬ ‫بخ‬ ‫پیکان عنصری متایز ش بود و هنوز از چشم نیفتاده بود‪ .‬طبقه‌ای از جامعه به دو دسته‌ی‬ ‫صاحبان پیکان و یب‌پیکان‌ها تقسمی می‌شد‪ .‬تنوعی در صنعت خودرو نبود و جامعه‪ ،‬متأثر از‬ ‫خ‬ ‫یکرییت را بر تنوع و رنگارنگی ترجیح می‌داد‪ .‬ذائقه‌ها‬ ‫ایدئولوژی دهه‌ی شصت‪ ،‬یکدسیت و‬ ‫تکثر پیدا نکرده بود و مصرف‌گرایی و تنوع‌طلیب هنوز شوالی قامت جامعه نشده بود‪ .‬حمصوالت‬ ‫و تولیدات میل حمدود‪ ،‬یکسان و تنگ‌دامنه بود و مصرف‌کنندگان نیز به این حمدوده‌ها خو گرفته‬ ‫بودند‪ .‬مراسم وصلت که برگزار شد‪ ،‬شادماین‌ها به حد اعیل رسید و عروس‌ها روانه‌ی خانه‌ی‬ ‫بخ ت شدند؛ اما این پیکان بود که به موزه رفت و سبک زندگی دهه‌های شصت و هفتاد را نیز‬ ‫با خود به گودال تار یخ برد‪ .‬موزه‌ای شدن پیکان معرف فرجام دوراین اجتماعی با شاخص‌های‬ ‫و یژه‌ی سبک زندگی‪ ،‬فراغت و ذهنیت‌های سوژگاین بود‪.‬‬

‫*‬

‫یپ‌نوشت‪:‬‬ ‫‪ .1‬عکس متعلق به نادر داوودی است‪.‬‬ ‫منابع‪:‬‬ ‫ چندلر‪ ،‬دانیل (‪ ،)1387‬مباین نشانه‌شنایس‪ ،‬ترمجه‌ی مهدی پارسا‪ ،‬هتران‪ :‬انتشارات سوره‌ی مهر‪.‬‬‫ن‬ ‫حسی پاینده‪ ،‬ارغنون ‏‪ ،‬فرهنگ و زندگی روزمره‪ ،2‬ش ‪ ،20‬هتران‪ :‬سازمان‬ ‫ ر چیاردز‪ ،‬بری (‪« ،)۱۳۸۶‬جامعه‌ی بزرگ اتومبیل»‪ ،‬ترمجه‌ی‬‫چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی‪.‬‬ ‫ کرس‪ ،‬گونتر و تئو ون لییون‪ ،)۱۳۹۵( ،‬دستور طراحی بصری (خوانش تصو یر)‪ ،‬ترمجه‌ی سجاد کبگاین و رمحان صحراگرد‪ ،‬هتران‪:‬‬‫انتشارات هنر نو‪.‬‬ ‫‪233‬‬

‫َ ٰݩ ݦ ݦ‬ ‫بزرگ‬ ‫ق ݩ ݦ ݦ ِبرستا ِ ݪ ݪنݪݭ ِ‬ ‫ٰ‬ ‫ݚ‬ ‫ندان ایران‌‌‌‌‌ناسیونال‬ ‫خا‬ ‫ِ‬

‫مسعود میر‬

‫َ‬ ‫ِپیکان‪ ،‬مرده‌ای که َنعشش هم مشتری دارد‪.‬‬

‫‪234‬‬

‫س از پیمان هومشند‌زاده‬ ‫زنان‪ | ۱۳۸۹ ،‬عک ‌‬ ‫ج‬

‫قصه سرراست است‪ .‬مهان بالیی که چرخ روزگار سر آدم‌ها می‌آورد‪ ،‬آدم‌ها بر سر خملوقاتشان خواهند آورد‪.‬‬ ‫کلیشه‌ی تولد‪ ،‬روزهای خوش‪ ،‬ازکارافتادگی و مرگ انسان و اشیای پیرامونش بدجور منظم و به‌قاعده تکرار‬ ‫می‌شود‪ .‬در حومه‌ی شهر و روستا‪ ،‬مردگان خاک را بازمی‌شناسند و حاال در حومه‌ی ن‬ ‫مهی شهر‪ ،‬مرگ و زندگی‬ ‫جمدد چهارچرخی که انسان دو پا ساخت به خود مشغولت می‌کند‪ .‬پایتخت‪ ،‬جاده‌ی خراسان‪ ،‬گردنه‌ی تنباکویی‪،‬‬ ‫قبرستان چهارچرخ‌ها‪ ،‬زایشگاه اورایق‌ها‪ ،‬مرگ و زندگی و دفن خاطرات با پیچ جاده آغاز می‌شود‪ .‬از باالی‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها‪.‬‬ ‫سراشییب کنار جاده‪ ،‬غسالخ انه هو یدا است؛ غسالخ انه‌ی‬

‫مرگ پیکان و زندگی در گاراژ حاج سید‬

‫آن‌قدر کند از جایش تکان می‌خورد که انگار متام سال‌های عمرش را روی مهان چهار پایه نشسته بوده‪ ،‬جاده‬ ‫را دید می‌زده است‪ .‬نگهبان یکی از چند ده گاراژ اوراقچی‌های اینجاست‪ .‬گاراژ ُپر است از میین‌بوس و خاور و‬ ‫پیکان‪ .‬روی متام میین‌بوس‌ها آرم وزارت نفت دیده می‌شود‪ .‬منوچهر می‌گو ید‪« :‬این‌ها سوغات نفت است‪ .‬از‬ ‫پاالیشگاه‌های خمتلف آورده‌اند‪ .‬اکثرشان سرو یس کارکنان بوده و حاال دیگر از رده خارج شده‌اند‪ ».‬تا چشم کار‬ ‫می‌کند میین‌بوس‌های مزایده‌ای شرکت‌های امقاری وزارت نفت دیده می‌شود‪ .‬میین‌بوس‌های دولیت دیگری هم‬ ‫در گاراژ دیده می‌شوند‪« .‬کتابخ انه‌ی سیار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان» این چیزی است که روی در‬ ‫یک میین‌بوس زهوار دررفته نوشته شده‌است‪ .‬جایی که حاال چبه‌های نگهبان در آن شیطنت‌های کودکی‌شان را‬ ‫جتربه می‌کنند‪.‬‬ ‫یک‪ ،‬دو‪ ،‬سه‪ .‬سه فرزند نگهبان از صبح تا شب میان پیکان‌های اورایق‪ ،‬خاطرات خود را قاب می‌گیرند‪ .‬برای‬ ‫ن‬ ‫ماشی یعین پیکان و پیکان یعین آهن‌پاره‌های گاراژ حاج سید‪ .‬مرگ پیکان‌ها برای آن‌ها زندگی است؛ یعین‬ ‫آن‌ها‬ ‫اینکه پدر کار دارد‪.‬‬

‫کدبانویی در نعش‌کش‬

‫صدای آژ یر از جاده‌ی کمربندی می‌آید‪ ،‬اما آمبوالنس ز یر پای پسرکان افغان است‪ .‬در نعش‌کش باز است‪ ،‬اما‬ ‫خبری از ختت و مرده نیست‪ .‬قابلمه و گاز و بشقاب کنار هم چیده شده و برادرها مادرشان را در نعش‌کش نگاه‬ ‫می‌کنند‪ .‬اینجا خانه‌ی یکی از اوراقچی‌های افغان است که با خانواده در گوشه‌ای از یک گاراژ زندگی می‌کند‪ .‬اتایق‬ ‫کاه‌گیل و آمبوالنیس زهوار دررفته که با تغییر کاربری شده آشپزخانه‪ ،‬مهه تعبیر واقعی خانه و سرپناه برای آن‌ها است‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها دستمزد می‌گیرد و با این وضعیت ممکن نیست اجازه‬ ‫پدر خانواده ماهیانه پانصد هزار تومان برای تشریح‬ ‫ن‬ ‫دهد پسرانش درس بخ وانند‪ .‬دختر کوچکش هم دو هفته است برای رفت به دکتر روز و شب‌های پرعذایب را گذرانده‬ ‫حی پیکان‌بازی‌های کودکانه میان آهن‌های گاراژ آسیب دیده‪ ،‬اما پدر پول عکس ن‬ ‫است‪ .‬پایش در ن‬ ‫گرفت از پای‬ ‫جگرگوشه‌اش را ندارد‪ .‬صاحب گاراژ حیت برای خرید آب هم با افغان‌ها راه نیامده و آن‌ها را جمبور کرده برای پر کردن‬ ‫تانکر خایل گوشه‌ی گاراژ خودشان هفته‌ای یک‌بار دست‌به‌جیب شوند‪ .‬کودکان افغان سر ظهر دوباره به نعش‌کش‬ ‫ن‬ ‫ماشی‬ ‫سر می‌زنند تا چیزی برای خوردن بیابند‪ .‬سهم آن‌ها از جتارت چهاردهه‌ای ایران‌ناسیونال و حمبوب‌ترین‬ ‫مهه‌ی ادوار زندگی ایراین‌ها‪ ،‬ن‬ ‫مهی آمبوالنیس است که با کج‌سلیقگی سازندگان خودرو در ایران به آمبوالنس و خییل‬ ‫ن‬ ‫زود به نعش‌کش بدل شد‪ .‬مادر از ن‬ ‫مطمئ می‌شود‪ ،‬پنجره‌ی آشپزخانه را می‌گشاید‪ .‬شوهرش امروز‬ ‫رفت غریبه‌ها که‬ ‫شایس یک پیکان را تکه‌تکه کرده است‪ .‬می‌گو ید که یس‌ساله است و سال تولدش مصادف است با سال تولید‬ ‫آن ردیف پیکان‌های چماله شده‌ی پشت گاراژ‪ .‬با دست نشانشان می‌دهد‪ .‬پیکان برایش شبیه آدم است و ال اقل‬ ‫با پیکان قراضه‌های هم‌سن خودش هم‌ذات‌پنداری می‌کند و می‌گو ید‪« :‬اینا آهن بودن زهوارشان دررفت‪ ،‬ما که‬ ‫گوشت و استخوان‪»...‬‬

‫‪235‬‬

‫س از لییل جعفر‌لو‬ ‫زنان‪ ،‬گورستان متروک اتومبیل‪ | 1394 ،‬عک ‌‬ ‫جاده بیجار به ج‬ ‫‪236‬‬

237

‫استراحت زیر سایه‌ی مرگ‬

‫آفتاب ظهر سند استراحت کارگرها را امضا کرده است‪ .‬آن‌ها در سایه‌ی میین‌بوس‌ها و پیکان‌های‬ ‫از رده خارج استراحت می‌کنند‪ .‬عده‌ای ناهار می‌خورند و در جایی دیگر از باغ آهن‌پاره‌ها‪ ،‬چند‬ ‫کارگر روی صندیل‌های قرمز اتوبوس‌های ایران‌پیما ولو شده‌اند و سیگار می‌کشند‪ .‬شاید برای‬ ‫آن‌ها تعار یف هم اوراق و یب‌معین شده است‪ .‬آن‌ها اتوبوس زهوار دررفته را با شیشه‌ها‪ ،‬ابر‬ ‫تشک صندیل‌ها‪ ،‬الستیک‌ها‪ ،‬آلومینیوم و آهن‌های به‌کاررفته در بدنه‌اش عیار می‌زنند و حیت‬ ‫یک‌بار هم فکر منی‌کنند بر سر مسافران اتوبویس که تا صندیل پشت شوفر چماله شده چه بالیی‬ ‫آمده است‪« .‬اتوبوس و میین‌بوس کمتر می‌آرن گاراژ ما‪ .‬اینجا قتلگاه پیکانه‪ .‬از سایل که قرار‬ ‫شد فرسوده‌ها رو با نو عوض ن‬ ‫کن‪ ،‬اینجا شد دوزخ پیکان و هبشت اوراقچی‌ها‪ ».‬اوستاکار این‌ها‬ ‫ن‬ ‫ماشی‬ ‫را می‌گو ید‪ ،‬ویل صورتش میان دود غلیظ سیگار هبمن گم است‪« :‬زه آلومینیومی رو از‬ ‫جدا می‌کنمی‪ .‬شیشه‌خرده‌ها می‌رن کارخونه موزاییک‌سازی تا بشن گل موزاییک و بدرخشن‪.‬‬ ‫متوم کابل و سمی‌ها رو هم جدا می‌کنمی و می‌سوزونمی تا مسش سوا شه‪ .‬آهن هم که جداگونه‬ ‫پرس می‌کنمی و می‌فروشمی‪ .‬این آهنا بسته به عیار فلز یا فروخته می‌شن یا واسه آلیاژ می‌رن‬ ‫ذوب‌آهن‪ .‬ابر صندیل‌ها هم خرد می‌شه واسه تشک‌های خوشخواب‪ »‌ .‬مرگ پرفایده‌ای است‪،‬‬ ‫ن‬ ‫«ماشی‌های زهوار دررفته یا از طر یق مناقصه‌ها‬ ‫به شرط اینکه پای تصادیف‌ها در میان نباشد‪.‬‬ ‫به اینجا می‌رسند یا از جاده‌های پرخطر‪ ».‬کارگری که در صندیل عقب یک پیکان ولو شده این‬ ‫ن‬ ‫ماشی برایش راحت‌تر ین کاناپه‌ی دنیاست‪.‬‬ ‫را می‌گو ید‪ .‬گویی صندیل این‬

‫سر گردنه‌ی اوراقچی‌ها‬

‫سال‌ها پیش نبض فعالیت اوراقچی‌ها در حوایل میدان خراسان و خیابان‌های خاوران و عارف‬ ‫می‌تپید‪ .‬بورس لوازم یدکی میین‌بوس و خاور و کامیو ن‌های بنز مهان‌جا بود‪ ،‬اما‌ بعد از مهاجرت‬ ‫اجباری اوراقچی‌ها به گردنه‌ی تنباکویی دیگر رونق سابق به خراسان برنگشت‪ .‬حاال بعد از‬ ‫گذشت سال‌ها از استقرار اوراقچی‌ها در گردنه‪ ،‬زمزمه‌های جابه‌جایی دوباره به گوش می‌رسد‪.‬‬ ‫شهرداری می‌خواهد بزرگراه را با نقشه‌ای جدید بسپارد به پیمانکار جدید تا دستریس‌های‬ ‫ی خراسان تسهیل شود‪ .‬اجرایی شدن این پروژه‌ها یعین تعطییل‬ ‫ساکنان شهرک کاروان به جاد ‌ه ‌‬ ‫ن‬ ‫و انتقال گاراژها‪ .‬اوراقچی‌ها البته با این دگرگوین قوانی بیگانه نیستند‪ .‬آن‌ها در حایل پیکان را‬ ‫تکه‌تکه می‌کنند که روزگاری بنا بود هر ایراین یک پیکان سوار شود‪ ،‬ویل روزگار کار را به جایی‬ ‫رساند که جشن توقف تولید پیکان در این مملکت برگزار شد‪ .‬بعدتر قانون جایگزیین خودروهای‬ ‫ن‬ ‫ماشی خود را به باد دهند و خودروی صفرکیلومتر‬ ‫فرسوده پیکان‌سوارها را وسوسه کرد تا سقف‬ ‫سوار شوند‪ .‬بعیض‌ها هم به‌جای حتو یل خودروی فرسوده به شرکت‌های خودروسازی آن‌ها را‬ ‫ن‬ ‫ماشی فرسوده‌شان را قیمیت کنند‪.‬‬ ‫یک‌راست به دست اوراقچی‌ها سپردند تا جزء‌جزء‬ ‫شاید عجیب به نظر برسد‪ ،‬اما پیکاین که بسیاری از ایراین‌ها برای سوارشدنش ایستادن در‬ ‫صف‌های انتظار واگذاری را به جان خریدند در این گردنه «کیلویی» خریدوفروش می‌شود‪.‬‬ ‫اوراقچی‌ها در دولت قبل مشتری‌های دست‌به‌نقدی برای ن‬ ‫مهی پیکان‌هایشان پیدا کردند‪.‬‬ ‫شاید این پیکان‌ها یک کیلومتر هم سواری منی‌داد‪ ،‬اما کارت سوختشان خییل باارزش بود‪ .‬البته‬ ‫ن‬ ‫صدرنشی نیستمی که گران‌ترین و پرسودتر ین‬ ‫در بازار رقابت خودروهای قراضه‌شده هم باز ما‬ ‫‪238‬‬

‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫سنگی‪ ،‬آهن عیار باال به مقدار ز یادی‬ ‫ماشی‬ ‫ماشی اورایق «ماک» رویس است‪ .‬در این‬ ‫ً‬ ‫به‌کاررفته است و طبعا ماک قراضه قیمت باالیی دارد‪.‬‬

‫پیکان‪ ،‬سودای هنوز‬

‫ن‬ ‫ماشی‌های ارتیش را در مدل‌های متنوع یافت‪.‬‬ ‫در بعیض گاراژهای گردنه‌ی تنباکویی می‌توان‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها که فقط در مزایده فروخته می‌شوند با دنیایی از خاطرات کنار هم پارک شده‌اند‪.‬‬ ‫این‬ ‫شناسنامه‌ی بعیض‌هایشان در روزهای جنگ باطل شده است و بعیض ز یر پای سربازاین که‬ ‫کارهای خدمایت یگان را برعهده داشته‌اند‪.‬‬ ‫جیپ و کامیون و وانت و آمبوالنس‌های خاکی‌رنگ ارتش چندان قدمیی نیستند‪ ،‬اما استفاده‬ ‫از آن‌ها در موقعیت و یژه باعث شده که حاال در گوشه‌ای از چند گاراژ آن حوایل‪ ،‬پیش چشم‬ ‫مشتری‌های آهن‌قراضه‌ها‪ ،‬خبردار بایستند‪ .‬در میان این خودروها ردپایی هم از روزهای جنگ‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های ارتش ایران در دوره‌ی رضاخان هنوز گران‌قیمت‬ ‫جهاین دوم به چشم می‌خورد‪.‬‬ ‫هستند‪ .‬آهن به‌کاررفته در این جیپ‌های قدمیی مناسب استفاده در کارگاه‌های ذوب‌آهن‬ ‫ن‬ ‫«ماشی نظامی باید برگه‌ی اورایق داشته باشه و این برگه به تأیید مقامات ارتش رسیده‬ ‫است‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌ها دست زد‪ ».‬مسئول یکی از گاراژها این مجله را‬ ‫باشه‪ .‬در غیر‌این‌صورت منی‌شه به این‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های دوره‌ی جنگ جهاین‬ ‫می‌گو ید و در پاسخ به سؤایل راجع‌به وضعیت برگه‌ی اورایق‬ ‫خنده‌ی بلندی سر می‌دهد‪ .‬از نظر او این عتیقه‌ها کمیاب و قیمیت‌اند و بدون برگه‌ی اورایق هم‬ ‫مشتری دارند‪.‬‬ ‫اما در بزرگ‌تر ین گاراژ این حوایل‪ ،‬از انبارها و سوله‌های اداره‌ها و مؤسسه‌های دولیت حمموله‌ای‬ ‫جذاب صید شده است‪ .‬هنوز پیکان آن‌قدر حمبوب است که چند شر یک را به فکر بیندازد تا‬ ‫خ‬ ‫وزارتانه‌ها و اداره‌ها و پیکان‌های پال ک دولیت را که زماین در واحدهای‬ ‫بروند سراغ انبارهای‬ ‫بخ‬ ‫نقلیه برای خودشان برو‌و‌بیایی داشتند فله‌ای رند و یک‌به‌یک اوراق کنند‪ .‬پیکان‌هایی که‬ ‫ن‬ ‫ماشی‌های ساملی هستند که روزی با‬ ‫هر عییب از گذر زمان بر جانشان نشسته باشد‪ ،‬هنوز‬ ‫بخ شنامه‌ای داخیل بازنشسته شده و رفته‌اند به انبارها‪.‬‬

‫جنازه‌ی محبوب‬

‫کارگرها بخ ش‌های گوناگون پیکاین ُمرده را تشریح می‌کنند‪ .‬موتور و گیربکس و دیفرانسیل به‬ ‫لوازم‌یدکی‌ها فروخته می‌شود‪ .‬تکه‌های دیگر هم مشتری‌های جداگانه دارد‪ُ .‬برش‌کار‪ ،‬راننده‌ی‬ ‫جرثقیل‪ ،‬کارگرهای باسکول‪ ،‬پرس‌کاران و کارگرهای ساده‌ی گاراژها هم در چرخه‌ی باز یافت‬ ‫خودروهای ازکارافتاده سهمی هستند‪ .‬به این فهرست باید ذوب‌کارهای فلزات‪ ،‬موزاییک‌سازها و‬ ‫خوشخوایب‌ها را هم اضافه کرد‪ .‬پیکان حیت ُمرده‌اش هم هنوز خریدار دارد‪.‬‬

‫*‬

‫‪239‬‬

‫س از هبنام صدییق‬ ‫جاده اصفهان به گلپایگان‪ ۱۳ ،‬فروردین ‪ | ۱۳۹۶‬عک ‌‬

‫‪240‬‬

ANGAH

Art & Culture Magazine Vo. 1, NO. 3, June. 2017

Angah is a monthly Persian Journal of Art and Culture based in Tehran, Iran. It was first published in November, 2016. Angah is a fully independent publisher without any adherent to any organization or structure. Each issue deals with one subject and the viewpoints of the writers of articles are not necessarily the same as the viewpoint of Angah. Concessionaire, Managing Director & Editor-in-Chief: Arash Tanhai Associate Editor: Ali Amirriahi Art Director: Iman Safaei Address: 60, South Aban, Karimkhan, Tehran, Iran P.O.BOX: 1598717131 Tel: +9821 86034194 E-mail: [email protected] Editor’s E-mail: [email protected] ISSN:2538-5631

telegram.me/angahmag twitter.com/angahmagazine instagram.com/angahmag facebook.com/angahmagazine www.angahmag.com