کتاب سرمایه مالی: پژوهشی در باب تازهترین مرحله تحول سرمایه داری به قلم رودلف هیلفردینگ در چهار بخش، سرمایه مالی و محدود
398 57 4MB
Persian Pages 623 [622] Year 1393
Table of contents :
مولف سرمایه مالی
در باب ترجمه انگلیسی سرمایه مالی
علائم، اختصارات و توضیحات
مقدمه چاپ فارسی
پیش گفتار مولف
بخش اول: پول و اعتبار
فصل اول: لزوم پول
فصل دوم: پول در فرایند گردش
فصل سوم پول به مثابه وسیله پرداخت پول اعتباری
فصل چهارم: پول در گردش سرمایه صنعتی
فصل پنجم: بانکها و اعتبار صنعتی
فصل ششم: نرخ بهره
بخش دوم: بسیج سرمایه: سرمایه خیالی
فصل هفتم: شرکت سهامی
فصل هشتم: بازار سهام
فصل نهم: بورس کالا
فصل دهم: سرمایه بانک و سود بانکی
بخش سوم: سرمایه مالی و محدود شدن رقابت آزاد
فصل یازدهم: غلبه بر موانع برابر سازی نرخهای سود
فصل دوازدهم: کارتلها و تراستها
فصل سیزدهم: انحصارهای سرمایه داری و تجارت
فصل چهاردهم: انحصارهای سرمایه داری و بانکها
فصل پانزدهم: تعیین قیمت توسط انحصارهای سرمایه داری و گرایش تاریخی سرمایه مالی
فصل شانزدهم؛ شرایط عام بحرانها
فصل هفدهم: علل بحرانها
فصل هجدهم: شرایط اعتباری در روند چرخه کسب و کار
فصل نوزدهم: سرمایه پولی و سرمایه تولیدی در دوره رکود
فصل بیستم، تغییرات در خصلت بحران ها
بخش چهارم: سیاست اقتصادی سرمایه مالی
فصل بیست و یکم: جهتگیری دوباره سیاست تجاری
فصل بیست و دوم: صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
فصل بیست و سوم: سرمایه مالی و طبقات
فصل بیست و چهارم: کشمکش بر سر قرارداد کار
فصل بیست و پنجم: پرولتاریا و امپریالیسم
واژه نامه نمایه
بهنام آن كه جان را فكرت آموخت
اقتصاد سیاسی
رسمایه مالی
سرشناســه :هیلفردینگ ،رودلف 1941-1877 ،م /Hilferding, Rudolf /.عنوان و نام پدیدآور :ســرمایه مالی :پژوهشی در باب تازهترین مرحله تحول سرمایهداری /مشخصات نشر :تهران :انتشارات دنیای اقتصاد /.1393 ،مشخصات ظاهری623 :ص:. جدول ،نمودار /.فروست :اقتصاد سیاسی /شابک /978-600-7106-76-1 :وضعیت فهرستنویسی :فیپای مختصر /یادداشت: این مدرک در آدرس http://opac.nlai.irقابل دسترسی است /.یادداشت :عنوان اصلیFinance Capital. A Study of : /the Latest Phase of Capitalist Developmentشناسه افزوده :تدین ،احمد ،-1320 ،مترجم /شناسه افزوده :صدری، محمود ،-1340 ،ویراستار /شماره کتابشناسی ملی.3757603 :
اقتصاد سیاسی
رسمایه مالی
پژوهشی در باب تازهترین مرحله تحول رسمایهداری رودولف هیلفردینگ ترجمهء احمد تدین | ویراستار :محمود صدری
اقتصــاد /مولــف :رودولــف هیلفردینگ/ترجمه :احمــد تدین /ویراســتار :محمود ســرمایه مالی /ناشــر :انتشــارات دنیــای م فتاحــی /مدیر فنی :انوشــه صادقــی آزاد /نوبت چــاپ :اول- صــدری /مدیــر هنری :حســن کریــمزاده /صفحــهآرا :مری /1394شمارگان1100:نســخه /شــابک /978-600-7106-76-1 : :لیتوگرافــی ،چــاپ و صحافــی :شــادرنگ /تمــام حقــوق این اثر محفوظ و متعلق به نشــردنیای اقتصا د اســت /نشــانی انتشــارات و فروشــگاه :تهــران ،خیابان شــهی د مطهری، بین میرزای شیرازی و سنایی ،شــماره /370تلفن / 87762740-43 :دورنگار /87762744 :پست الکترونیک/[email protected] : پایگاه اینترنتیbook.den.ir :
در اين كتاب مي خوانيد
9 11 13 1 5 2 9
مولف سرمایه مالی در باب ترجمه انگلیسی سرمایه مالی عالئم ،اختصارات و توضیحات مقدمه چاپ فارسی پیشگفتار مولف
37 39 5 7 9 7 107 131 1 61
بخش اول پول و اعتبار فصل اول :لزوم پول فصل دوم :پول در فرایند گردش فصل سوم :پول بهمثابه وسیله پرداخت :پول اعتباری فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی فصل ششم :نرخ بهره
175 177 221 2 55 287
بخش دوم بسیج سرمایه :سرمایه خیالی فصل هفتم :شرکت سهامی فصل هشتم :بازار سهام فصل نهم :بورس کاال فصل دهم :سرمایه بانک و سود بانکی
3 05 3 07 3 41 3 49 379 3 85 399 4 23 437 459 4 69
بخش سوم سرمایه مالی و محدود شدن رقابت آزاد فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود فصل دوازدهم :کارتلها و تراستها فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت فصل چهاردهم :انحصارهای سرمایهداری و بانکها ِ تاریخی سرمایه مالی فصل پانزدهم :تعیین قیمت توسط انحصارهای سرمایهداری و گرایش فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها فصل هفدهم :علل بحرانها فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار فصل نوزدهم :سرمایه پولی و سرمایه تولیدی در دوره رکود فصل بیستم :تغییرات در خصلت بحرانها
4 87 489 507 5 51 5 73 597
بخش پنجم سیاست اقتصادی سرمایه مالی فصل بیست و یکم :جهتگیری دوباره سیاست تجاری فصل بیست و دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی فصل بیست و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیست و چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار فصل بیست و پنجم :پرولتاریا و امپریالیسم
6 07 615
واژهنامه نمایه
سرمایه مالی
8
مولف رسمایه مالی
9
مولف سرمایه مالی
رودولف هیلفردینگ در ســال 1877در وین پایتخت اتریش و در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمد .در دانشــگاه وین به تحصیل پزشکی پرداخت اما عالقهاش به فعالیتهای سیاسی و مطالعات اقتصادی ،راهی دیگر پیش رویش گذاشت .پس از اخذ مدرک پزشــکی ،به مقالهنویسی در روزنامه «داینیوزیت» که ناشر نظریههای مارکسیســتی بود ،روی آورد .غالب مقاالتش درباره سوسیالیسم و دفاع از مواضع حزب سوسیال دموکرات آلمان بود که بعدها خودش هم به آن پیوست. هیلفردینگ اوایل ۱۹۲۰تابعیت آلمان را پذیرفت و به عنوان وزیر دارایی در دو کابینه سوسیال-دموکراتهای آلمان از ۱۹۲۳تا ۱۹۲۹خدمت کرد .وی از ۱۹۲۴تا ۱۹۳۳عضو مجلس آلمان هم بود. پــس از به قدرت رســیدن هیتلر ،از آلمان گریخــت و در نقاط مختلف اروپا سرگردان بود .در سال ۱۹۴۰به فرانسه برگشت اما حکومت ویشی دستگیرش کرد و تحویل گشتاپو داد. هیلفردینگ در سال 1941در زندان در گذشت .برخی منابع ،علت مرگ وی را شکنجه و فشار کار اجباری ذکر کردهاند و برخی دیگر گفتهاند در زندان حلقآویز شده است.
در باب ترجمه انگلیسی رسمایه مالی
)1- Thomas Burton Bottomore (1920 -1992 ) -1948نامعلوم( 2- Morris Watnick 3- Sam Gordon 4- Böhm-Bawerk, Eugen von; Hilferding, Rudolf (1984). Sweezy, Paul M., ed. Karl Marx and the Close of His System & Böhm-Bawerk’s Criticism of Marx. New York: Augustus M. Kelley. P16
11
در باب ترجمه انگلیسی سرمایه مالی
نســخه آلمانی «سرمایه مالی» سال 1910منتشر شــد و نام آن به عنوان منبعی معتبر در مطالعات مارکسیستی سر زبانها افتاد .عالوهبر چاپهای متعدد این کتاب به زبان آلمانی ،ترجمههای ایتالیایی ،اســپانیایی و فرانســوی آن نیز در ســالهای 1961تا 1970منتشــر شــد .اما از شگفتیهای بازار نشــر اروپا و آمریکاست که ترجمه انگلیســی چنین کتاب نامداری 71 ،سال پس از نسخه آلمانی آن یعنی در سال 1981منتشــر شد .بسیاری ،از جمله «تام باتومور» 1جامعهشناس مارکسیست انگلیسی میدانستند که این کتاب را موریس واتنیک 2و سام گوردون 3مدتها پیش ترجمه کردهاند؛ حتی پل ســوئیزی در ســال 1949خبر میدهد که « ترجمهای از کتاب ســرمایه مالی در دست تهیه است که انتشارات آگوستوس کِلی آن را منتشر خواهد کرد 4».اما کســی نمیدانست و هنوز نمیداند چرا انتشار این ترجمه ،که از نمونههای درخشان ترجمه آلمانی به انگلیسی هم شمرده میشود ،این همه به درازا کشیده است. بــاری ،باتامور ترجمــه واتنیک و گوردون را ویرایش کــرد و بر آن مقدمهای نوشــت و بدون اینکه او یا مترجمان توضیحی دربــاره علت تاخیر چاپ بدهند، کتاب منتشر شد.
عالئم ،اختصارات و توضیحات
13
عالئم ،اختصارات و توضیحات
الف -خوانندگان «سرمایه مالی» در جاهایی از کتاب به مواردی برخورد میکنند که کلمات ،جمالت یا عالئمی در (بینالهاللین) یا [قالب] به کتاب افزوده شــده است .این افزودهها بر چند نوعاند: -1مولــف دو نوع افزوده دارد .افزودهنخســت در (بینالهاللین) آمده و صرفا برای ایضاح مطلب بوده است .این شکل افزوده ،در ترجمه فارسی عینا تکرار شده اســت .افزوده نوع دوم مولف در [قالب] آمده و در انتهای آن نوشته شده R.Hبه نشانه رودولف هیلفردینگ .این شکل افزوده نیز در ترجمه فارسی عینا تکرار شده و فقط حروف اختصاری نام مولف به صورت «ر .ه» آمده است. -2افزودههای مترجمان انگلیســی منحصر است به چند مورد ابهام در متن ،که در نسخه انگلیسی گاهی با عالمت [!] و گاه دیگر بهصورت [! ]sicبه معنای «چنین است در متن» آمده است .شکل نخست این افزوده در ترجمه فارسی به همان شکل [!] آمده و شکل دوم به صورت [کذا] آمده که تقریبا معادل [! ]sicاست. -3افزودههای ویراستار انگلیسی(تام باتامور) در متن انگلیسی بهصورت []Ed. آمده و در ترجمه فارسی به صورت [ویراستار انگلیسی]. -4یــک مورد ابهام در متن (در صفحه )183که به صورت [کذا .م] مشــخص شده متعلق به مترجم فارسی است. -5غیر از اینها هر آنچه در [قالب] آمده افزودههای مترجم و ویراستار فارسی است. ب -توضیحــات پاورقیها بــه جز مواردی معدود که نام مولف و ویراســتار انگلیسی در انتهای آنها آمده است ،افزودههای ترجمه فارسی است. ج -پانویسهــای مولف که در قالب یادداشــتهایی در پایــان فصلها آمده،
سرمایه مالی
14
توضیحاتــی مهم و ادامه متن اصلی کتاب هســتند و باید آنها را فراتر از ارجاعات متداول به حســاب آورد .متن یادداشتها به صورت کامل ترجمه شده و عناوین خاص مانند اســامی بنگاهها و نشــریات و کتابها ،تا آنجــا که معادل مانوس در فارسی داشته ترجمه شــده و مابقی به زبان اصلی آمده و هر جا ابهامی بوده برای آنها توضیحاتی نوشته شده است .منابع و مآخذ مندرج در یادداشتها به زبان اصلی درج شده و آن دسته از منابع آلمانی که معادل انگلیسی داشته ،شکل انگلیسی بهآنها اضافه شده است .در این یادداشتها ،ارجاعات متعددی به مجموعه آثار مارکس و انگلس میشود که عالمت اختصاری آن MECWاست. د -در متن آلمانی کتاب ،واژهها و عبارتهایی به زبانهای فرانســوی ،ایتالیایی و التین آمده و مترجمان انگلیســی ،آنها را ،و بعضــا واژههای آلمانی را ،عینا نقل کردهاند .در ترجمه فارسی ،این واژهها و اصطالحات ترجمه شده و بعضا به شکل پانویس و کال در واژهنامه ،با عالئمی نشــان داده شده است :واژهها و اصطالحات آلمانی با ( ، )Gفرانسوی با ( ، )Fایتالیایی با ( ،)Iالتین با ( )Lو موارد معدودی که عبارت ترکیبی از انگلیسی و التین بوده به شکل (.)E/L ر -انگلیسی کتاب ،بریتانیایی است و امالی معدودی از کلمات ،با آنچه امروزه رایج اســت اندکی تفاوت دارد .مثال در این کتاب ( )labourآمده که امروزه غالبا ( )laborنوشته میشود .در چنین مواردی ،هر دو امال در واژهنامه آمده است. ز -واژهها و اصطالحات مهم کتاب در واژهنامه آمده است :ابتدا معادلهایی که در این کتاب بهکار رفته آمده ،ســپس برخی معادلهای رایج در ترجمههای معتبر فارسی بهعنوان گزینه دوم وسوم یا بیشتر به آن افزوده شده است.
مقدمه چاپ فارسی چرا رسمایه مالی؟
)1- Georg Wilhelm Friedrich Hegel (1770 - 1831 )2- Ludwig Andreas von Feuerbach (1804 -1872 )3- Karl Marx (1818 -1883 )4- Friedrich Engels (1820 -1895
15
مقدمه چاپ فارسی
کتاب «سرمایه مالی» 105سال پیش( 1910میالدی) نوشته شده است .از زمان تالیف این کتاب تاکنــون ،اقتصاد از جنبههای نظری و عملی ،تحوالت عظیمی را پشتسر گذاشته است و سیمای اقتصادی روزگارِ کنونی شباهت چندانی به سیمای اقتصادی جوامع در زمان تالیف این کتاب ندارد .به همین علت خوانندگان ترجمه فارســی «سرمایه مالی» حق دارند بپرســند -و احتماال بسیاریشان چنین خواهند کرد -که فایده و کارکرد چنین کتابی برای مردم امروز چیســت .آنچه در ادامه این نوشــتار میآید ،کوششی است برای پاســخ دادن به این پرسش و البته شرحی بر فرایند تاریخی شــکلگیری اندیشه «سرمایه مالی» و تاثیری که این کتاب بر ادبیات اقتصادی جهان گذاشت. قرن نوزدهم ،دوران انواع صفبندیهای آشــکار ،رجزخوانیهای شورانگیز و تسویهحســابهای بیمحابای ارباب فلســفه و ایدئولوژی بود .این قرن در واقع منزلگاه و آوردگاه همة جریانهای اندیشهای پیشین بود که در پی عصر روشنگری و بســط آزادی ،به امکانی گســترده برای «عمومیشدن» دست یافته بودند .در این ِ یافتگی قرن ،فریدریــش هگل 1و لودویگ فوئرباخ 2با تعابیــری متفاوت ،از کمال فلســفه ســخن میگویند؛ و کارل مارکس 3و فریدریش انگلس 4با بیانی مشابه از
کشف قانونمندیهای تاریخ خبر میدهند؛ و در مقابل ،فرزندان فکری آدام اسمیت و دیوید ریکاردو 2روایتی دیگرگونه و اساســا تاریخگریز و ت َعیُنســتیز از زندگی ِ خودآگاهی فیلســوفانه هم هست؛ انســان ارائه میکنند .این قرن ،از جهاتی عصر زیرا در همین دوران اســت که نگارش تاریخ فلسفه جدیتر میشود؛ نامگذاری و طبقهبندی متفکرا ِن پیشــین رواج میگیرد و اندیشهها «نشاندار» میشوند .یکی از سلســلهجنبانان نهضت نامگذاری ،کارل مارکس بود که در کنار مفهومسازیهای پرشــمارش در علوم اجتماعی ،با ابداع اصطالح «اقتصاد کالسیک» 3حامیان اولیه «اقتصاد رقابتی» 4را در ِ قاب عنوان «کالسیکهای اقتصاد» نشاند و موجد تقسیمبندی مهمی در تاریخ اقتصاد سیاســی شــد که هنوز اعتبارش را حفظ کرده است .الفاظ «کالسیک»« ،کالسیکها» و «کالسیسیسم» در آثار متفکران عصر رنسانس ،اشارتی بود به فیلســوفان و عالمان یونان باســتان که هنوز به مابعدالطبیعة افالطونی آلوده نشده و درهای ادراک عقلی را نبسته بودند .مارکس نیز که طبق تقسیمبندی خودش در ملتقای عصر افول مکتب کالسیکهای اقتصادی (دهه 1830میالدی) و برآمدن ِ اخالف نئوکالسیک عصر نئوکالسیکها 5قرار داشت ،از لفظ کالسیک استفاده کرد تا 6 اســمیت و ریکاردو را به چالش بکشــد و آنان را پیروان «اقتصاد سیاسی مبتذل» بخواند .علت خطکشــی مارکس میان «کالســیکها» و «نئوکالسیکها» و ستایش ضمنی گروه اول و نکوهش آشــکار گروه دوم ،روشن اســت :جانمایه نظریات اقتصاددانان کالســیک بهویژه آدام اســمیت و دیوید ریکاردو ،این بود که «ارزش کاال برآمده از کار و ســرمایه است و قیمت را عناصر سهگانه تقاضای موثر ،سطح تکنولوژی و دســتمزدها تعیین میکنند؛ و شــاکله اقتصاد ،تئوری ارزش و تئوری توزیع است 7».ریکاردو حتی از این هم فراتر میرود و میگوید« :سود سرمایهدار، آن چیزی است که پس از کنار گذاشتن هزینه تامین سرمایه برای فعالیتهای آتی 1
سرمایه مالی
16
)2- David Ricardo (1772 - 1823 4- competitive economy, or market economy 6- vulgar political economy
-7نقل به مضمون از :
)1- Adam Smith (1723 - 1790 3- Classical economics 5- Neoclassical economics
Pierangelo Garegnani (1987), “Surplus Approach to Value and Distribution” in “The New ”Palgrave: A Dictionary of Economics.
-2نقل به مضمون از:
1- www.columbia.edu, entry Neoclassical Economics.
E. Roy Weintraub. (2007). Neoclassical Economics. The Concise Encyclopedia Of Economics. from http://www.econlib.org/library/Enc1/NeoclassicalEconomics.html )3- William Stanley Jevons (1835 -1882 )4- Carl Menger (1840 - 1921 )5- Marie-Esprit-Léon Walras (1834 -1910 )6- Hermann Heinrich Gossen (1810 - 1858 )7- Claude Henri de Rouvroy, comte de Saint-Simon (1760-1825 )8- Pierre-Joseph Proudhon (1809 -1865
17
مقدمه چاپ فارسی
و دستمزدها ،باقیمیماند 1».عناصر ملحوظ در آراء این دسته از اقتصاددانان ،بهویژه تلقی ریکاردو از «سود سرمایهدار» چنانچه خواهیم دید ،برای مارکس جذاب بود. اما نئوکالسیکها ،تفســیری از اقتصاد ارائه میکردند که خوشایند مارکس نبود و ِ ارزش» او را به زحمت میانداخت .جانمایه نظریات نئوکالســیکها یا «قانــون مارژینالیســتها این بود که «ارزش و قیمت کاالها تابعــی از ذائقه مصرفکننده، ترجیحات عقالنی و تمایل ذاتی به بیشینه کردن منافع و سود است؛ شاکله اقتصاد، تئوری مصرف و ترجیحات مصرفکننده است 2».شاخصهایی که نئوکالسیکها برای تقویــم ارزش مطرح میکردند ،وجه بنیانی اندیشــه مارکس را که مبتنی بر عاملیت نیروی تاریخ و برآمدن و فرو شــدن شــیوههای تولید و استحصال سود از اســتثمار فرودستان (بردگان ،ســرفها ،کارگران) بود ،به چالش میکشید .آراء جوُنز ،3کارل منگر 4و لئون والراس( 5و نئوکالسیکهای برجسته یعنی ویلیام استنلی ِ پیشتر از آنها ،هرمان هاینریش گوســن ،6اقتصاددان مهم اما گمنام پروسی) ،اعتبار نظریات کالسیکها ،و به طریق اولی «نظریه ارزش» مارکس را خدشهدار میکرد. مارکس عالوه بر نقد همدالنه اقتصاد کالســیک و نقد کوبنده هستههای اولیه اقتصاد نئوکالسیک ،فلسفه و اقتصاد و سیاستِ سوسیالیستهای پیش از خودش را نیز نقد و بازخوانی بنیادی کرد. ِ اخالقی سوسیالیســتهای پیش از او ،بهویژه سنســیمون 7و پــرودون 8نقد ســرمایهداری را آغاز کرده بودند و به تعبیر مارکس در دام متافیزیک افتاده بودند؛ زیرا نقدهایشــان فاقد اصول موضوعة قابل استناد علمی بود و قدرت هماوردی با احتجاجات متفکران لیبرال را نداشت .مارکس برای خالص کردن سوسیالیستها ِ اخالقی صرف ،به دو ابداع بزرگ دســت زد که یکی سرشت تاریخی- از نقدهای فلسفی داشت و دیگری سرشت اقتصادی -فلسفی.
سرمایه مالی
18
الف) بازسازی تاریخی-فلسفیِ سوسیالیسم :سوسیالیستهای پیش از مارکس با رویکردی معطوف به ترحم و شفقت ،و بعضا -با تاثیرپذیری از روسو -1آمیخته ِ کوچک مهندسیشــده، با رجعت رمانتیک به عصر ماقبل تمدن ،و ایجاد جماعات صالی برابری ســر داده بودند؛ اما ادلهای نیرومند کــه در برابر ادله لیبرالها تاب بیاورد ،ارائه نکرده بودند .به همین علت مارکس ،عهدهدار بازسازی بزرگ در آراء سوسیالیستها شد .مارکس ،آراء سوسیالیستها را در چارچوب نظریه «ماتریالیسم تاریخــی» 2و نشــاندن عنصر «ضرورت» به جای عناصری مانند ترحم و شــفقت بازســازی کرد .او با این کارش ،سوسیالیسم را از دستگاهی صرفا اخالقی و مبتنی ِ حتمیت تحقق بر تمنا و تقاضای برابری ،به دستگاهی تاریخی -فلسفی و مبتنی بر عدالت و آزادی تبدیل کرد و سوسیالیســم را نتیجه محتومِ این ضرورت تاریخی- فلســفی به شــمار آورد .مارکس این کار را در ســال 1847با انتشار کتاب «فقر فلســفه» 3که ردیهای بر کتاب «فلســفه فقر» 4پرودون ،سوسیالیست ،آنارشیست و سندیکالیســت فرانسوی بود ،آغاز کرد و در سال 1848با انتشار جزوه کوچک اما بســیار تاثیرگذارِ «مانیفست کمونیست» 5به کمال رساند و سوسیالیسم را از بحران فقدان «اصل موضوعه» 6خالص کرد .اما این دســتاورد ،برای مجاب کردن کسانی که جهان را از دریچه فلسفه اقتصادی ،تفسیر میکردند ،کفایت نمیکرد .مارکس که این موضوع را بهفراست دریافته بود ،به کار دومش پرداخت. ب) بازسازی اقتصادی -فلسفی سوسیالیسم :نقطه عزیمت مارکس در این فقره، بازخوانی لیبرالیسم ،نقد آن ،و مآال استخراج صورتبندی بدیعی در نظریهپردازی اقتصادی و اســتوار کردن اقتصاد بر فلســفهای بود که سوسیالیستهای پیش از او آن را درنیافته بودند ،و اقتصاددانان طرفدار بازار از دریچهای به آن نگریسته بودند که مطلوب مارکس نبود .اســمیت و ریکاردو گفته بودند که کار ،منشا ارزش است و همین گفتهآنها به چشــم مارکس جذاب آمده بود ،اما اوال توضیح روشنی درباره االولین خلق ارزش نداده بودند و ثانیا چنین نتیجه گرفته بودند که ِ ِ ارزش برآمده ماده )1- Jean-Jacques Rousseau (1712 -1778 2- Historical materialism 3- The Poverty of Philosophy 4- The Philosophy of Poverty, or The Philosophy of Misery )5- The Communist Manifesto (officially Manifesto of the Communist Party )6- axiom (postulate
1- The Revolutions of 1848, or Spring of Nations )2- The Paris Commune, or La Commune de Paris(IPA
19
مقدمه چاپ فارسی
از کار ،باید در بازار آزاد مورد مبادله قرار گیرد ،و قیمت عادالنهاش را آنجا پیدا کند، که این گفته خوشایند مارکس نبود. پس ،مارکس با انتزاع «بخش مطلوب» نظریههای ارزش اسمیت و ریکاردو ،و کنار نهادن اجزای دیگر این نظریهها ،کارش را شــروع کرد که ماحصل آن «نظریه ارزش اضافــی» و «قانون ارزش» بود .محصول نهایی این کوشــش ،کتاب نامدار «ســرمایه» بود که جلد نخست آن 14سپتامبر 1867منتشر شد ،و محتوای دیالوگ لیبرالیسم و سوسیالیسم را سراپا دگرگون کرد. نظریه محوری این جلد ،مفهوم و منشا ارزش و قیمت کاال بود .مارکس در این کتاب اینگونه اســتدالل میکند که ســاعات کار کارگر دو بخش دارد .بخش اول آن «ســاعات کار الزم» اســت که کارگر به اندازه مایحتاج خود و خانوادهاش کار میکند و مطابق آن هم دســتمزد میگیرد و تا اینجای کار مبادلهای منصفانه و مانند همه مبادلههای مبتنی بر رد و بدل شــدن ارزشهای برابر رخ میدهد .اما از آن به بعد هر چه کارگر کار میکند در قالب «ارزش اضافی» یا «اســتثمار کارگر» ،نصیب سرمایهدار میشود و مبادله کار و دستمزد را غیرمنصفانه میکند. مارکس با کنار هم چیدن وجوه فلســفی -تاریخی ،و فلسفی-اقتصادی ،و البته بســط آنها و نشان دادن مسیری که سود ســرمایه گرایش نزولی مییابد و الجرم ســرمایهداری را به اضمحالل میکشــاند ،چنین نتیجه میگیرد که اوال سرنگونی سرمایهداری ،رخدادی ارتجالی اســت و از آن گریزی نیست ،و ثانیا طبقه کارگر، اخالقــا مجاز به خارج کردن دولت از دســت ســرمایهداران و تشــکیل قدرت غیراستثماری خودش است. انتشــار جلد اول سرمایه ،دو پیامد متفاوت داشــت که یکی نیرو بخشیدن به جنبش سوسیالستی بود و دیگری افزایش فشارهای نظری و عملی بر سوسیالیسم. از جنبه نخست ،شاید بتوان با قدری احتیاط ادعا کرد ،اگر همزمانی انقالبهای 1848در اروپا یا «بهار ملتها» ،1با انتشار «مانیفست کمونیست» مقارنهای تصادفی بوده باشــد ،وقوع «کمون پاریس» 2در ،1871نمیتوانسته است کامال بیارتباط با
سرمایه مالی
20
انتشــار جلد اول سرمایه ،و البته «فلســفه امید» مانیفست ،بوده باشد .در پی انتشار جلد اول سرمایه و تحکیم جایگاه مارکس در اتحادیه بینالمللی کارگران (بینالملل اول) 1بود که فضای اروپا انقالبیتر شد و هرچند «بینالملل اول» به صفت صنفی و سندیکاییاش پیشاهنگ جنبشهای اروپایی نبود ،و حتی خودِ مارکس حدود شش مــاه قبل از کمون پاریس ،کارگران را از اقدام رادیکال برای قبضه قدرت فوری بر حذر داشــته بود ،2یاران و پیروان مارکس در این اتحادیه ،پیشاهنگان شورشهای پاریس شدند و در نهایت ِ دولت -هر چند مستعجل -کمون پاریس را برپا کردند. تاثیر مارکس بر سیاســت ،به کمون پاریس محدود نشد و سالح تئوریکی که این کتــاب فراهم آورد ،توان نظری سوسیالیســتها را در برابر لیبرالها افزایش داد و مشی سیاسی احزاب سوسیالیست اروپا بهویژه حزب سوسیال-دموکرات آلمان را دستخوش دگرگونیهای اساسی کرد. اما تحوالت پس از انتشــار ســرمایه و البته کتابهای مانیفست کمونیست ،و نبردهای طبقاتی در فرانســه -اولی قبل از ســرمایه و دومی پــس از آن -در کنار نیروافزاییشــان برای سوسیالیســتها ،موجب چالشهایی بزرگ و تشدید فشار سهجانبهای بر سوسیالیسم هم شد .فشار اول از ناحیه دولتهای اروپایی وارد شد که در سراســر اروپا ،بهجز انگلســتان ،فعالیتهای کمونیستی را ممنوع یا محدود کردند .فشــار دوم را اقتصاددانان نئوکالسیک ســامان دادند که با بازخوانی و نقد آراء اســاف و متقدمان کالســیک خود در اردوگاه اقتصاد رقابتی ،برای مقابله با سوسیالیسم به تمهیدهایی تازه دســت یافتند .فشار سوم پدیدهای دروناردوگاهی بود که تاثیرش از دو مورد اول کمتر نبود :انتشــار ســرمایه و بســط نفوذ مارکس در بینالملل اول ،این باشــگاه چندپاره را به گسســتهایی تــازه دچار کرد و در دهههای 1870و 1880کشاکش چهارالیه میان سوسیالیسم مارکسی ،3سوسیالیسم پرودونی ،4رادیکالیســم بالنکی ،5و سوسیال-آنارشیسم باکونین 6افزایش یافت و
-2نقل به مضمون از:
)1- International Working Men’s Association(First International
K. Marx, The Civil War in France, Foreign Languages Press, Peking, 1966, pp. 35-6. 3- Marxian socialism 4- Proudhonian socialism 5- Blanqui’s radicalism 6- Bakunin’s social anarchism
)1- Eugen Böhm Ritter von Bawerk (1851 -1914
اقتصاددان اتریشــی و از پایهگذاران مکتب اتریش در اقتصاد .بوهم بــاورک از پیگیرترین و جدیترین منتقدان مارکسیســم به شــمار میرود و در کتاب « پایان نظام مارکســی»( )1894نظریه ارزش مارکس را نقد میکند. هیلفردینگ در کتاب «نقد بوهم باورک به مارکس» (احتماال )1904به نقدهای وی پاسخ داده است .این دو کتاب در یک مجلد و با مقدمه پل سوئیزی در دهه 1940در آمریکا منتشر شد .امالی نام بوهمباورک در متون فارسی، به صورت «اویگن» هم نوشته شده است. -3نقل به مضمون از :
2- total value
Böhm-Bawerk, Eugen von; Hilferding, Rudolf (1984). Sweezy, Paul M., ed. Karl Marx and the Close of His System & Böhm-Bawerk’s Criticism of Marx. New York: Augustus M. Kelley. Pp.64-118.
21
مقدمه چاپ فارسی
مارکس در محاصره دو نیروی معارض قرار گرفت :یکی کارگران را به مصالحه با دولتهای سرمایهداری میخواند و دیگری مدافع انقالب برقآسا و بیپروا بود. در هنگامه این فشــارهای سهگانه ،پرسشی مهم هم بر ســر زبانها افتاد :چرا مارکس مســائلی را که در جلد اول سرمایه مطرح کرده و پاسخ آنها را به جلدهای بعدی احاله کرده بود ،بیپاســخ گذاشته است .طوالنی شدن دوران انتظار تا زمان مرگ مارکس( ،)1883سوسیالیستهای حامی مارکس را سردرگم کرد و لیبرالها بر دامنه شــماتتها افزودند و نتیجه گرفتند که مارکس نتوانسته است «تناقضهای جلــد اول» را برطرف کند و به همین علت عمدا جلدهای بعدی را منتشــر نکرده است .سرانجام جلدهای دوم و ســوم در سالهای 1885و 1894منتشر شد .این دو جلــد را فریدریش انگلس ،بر اســاس دستنوشــتههای مارکس و با جرح و تعدیلهایی منتشر کرد؛ اما انتشار جلدهای دوم و سوم سرمایه موجب ختم مرافعه نشــد :از سوی اردوگاه لیبرالها «اوژن بوهم باورک» 1به میدان آمد و گفت این دو جلد جدید ،بهویژه جلد سوم را نمیتوان ادامه جلد اول سرمایه بهشمار آورد؛ زیرا صدر و ذیل آراء مارکس در این کتابها با هم نمیخواند .جلد اول سخن از «قانون ارزش» و عاملیت مطلق کار کارگر و «ارزش اضافی» در میان است و محتوای جلد ســوم تحلیل «ارزش کل» 2است که هم منطقا از مقوله تکرار معلوم است و چیزی به دانش خواننده نمیافزاید و هم اینکه در تناقض آشــکار با جلد اول قرار دارد و 3 مارکس را ناگزیر کرده است به تاثیر بازار ولو بهتلویح اعتراف کند. از سوی اردوگاه سوسیالیستها هم نواهای ناسازگار با اندیشه مارکس فزونی گرفت .سوسیالیستهای رادیکال و آنارشیست ،انقالب مورد نظر مارکس را احاله
سرمایه مالی
22
به آیندهای مبهم و در گرو رشد نیروهای تولید و تحول شیوه تولیدی ،تفسیر کردند و گفتند جامعه توان تحمل ستم تا رســیدن سرمایهداری به دوران بلو ِغ مورد نظر مارکس را ندارد و باید بر نظم کاپیتالیســتی شــورید .سوسیالیستهای معتدل نیز انقالب مارکســی را اساسا ناممکن و مضر خواندند و مدافع سوسیالیسم تدریجی، دموکراتیک ،آشــتیجویانه و اصالحطلبانه شــدند .چنانکه ادوارد برنشتاین ،عضو متنفذ حزب سوســیال-دموکرات آلمان در اواخر دهه 1890از سوسیالیس ِم مبتنی بر نبرد طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا که جوهر سوسیالیســمِ مارکسی بود ،فاصله گرفت و شــکافهای داخلی سوسیال دموکراتهای آلمان و همتایان آنها در دیگر کشورهای اروپایی و روسیه را عمیقتر کرد. مطابــق نظریه اقتصادی مارکــس ،منطق تولید ســرمایهداری اقتضا میکند که ســهم سرمایه ثابت ،که مارکس آن را «ســرمایه مرده» و عاری از توان ارزشزایی میدانســت ،مدام افزایش یابد و پابهپای آن سهم ســرمایه متغیر (کار کارگر یا به تعبیر مارکس «کار زنده») که بخش ارزشزای تولید است ،کاهش یابد و با افزایش نســبت سرمایه ثابت به سرمایه متغیر یا همان بزرگتر شدن عدد «ترکیب ارگانیک (اندامواره) سرمایه» ،سود سرمایهدار گرایش نزولی یابد و سرانجام سرمایهداری را به گرداب هالک بکشاند .و باز مطابق همان نظریه ،بحران سرمایهداری قاعدتا باید از کشورهایی مانند آلمان و انگلستان که نظام سرمایهداری آنها پیشرفتهتر از جاهای دیگر بود ،شروع میشد .اما ،تحوالت اواخر قرن نوزدهم و تکاپوی موفق کشورهای صنعتی بــرای فائق آمدن بر بحرانی که مارکس آن را اجتنابناپذیر میانگاشــت، درستی این نظریه مارکس را در میان نظریهپردازان سوسیالیست و غیرسوسیالیست با تردید مواجه کرد و زمزمه بیاعتباری «دکترین فروپاشــی محتوم سرمایهداری»، به تدریج به صداهای بلند و رسا تبدیل شد و چند پرسش مهم سر برآورد :نسبت نظریه مارکس با واقعیتهای تاریخی چیست؟ اگر سرمایهداری برخالف پیشبینی مارکس فرونپاشد و حتی شکوفاتر شود ،آیا باز هم نظریه مارکس معتبر است؟ آیا اگر بتوان سرمایهداری را با روشهای مسالمتجویانه به ایجاد برابری بیشتر ترغیب یا وادار کرد ،باز هم انقالب قهرآمیز الزم است؟ و دست آخر اینکه منشا نیروی احیا و بازسازی سرمایهداری که نشانههایش ظاهر شده است ،چیست؟
1- Karl Marx and the close of his system )2- Karl Johann Kautsky (1854 -1938 3- Marx-Engels, Selected Correspondence (1935), p. 518.
شکل دقیق و کامل جمالت انگلس چنین است « :اینکه فالن کس ،و دقیقا همان کس در زمانی خاص در کشوری خاص ظهور میکند ،تصادف محض است .اما اگر همین شخص از آنجا خارج شود ،تقاضا برای جانشینی او هست، و این جانشین یافت خواهد شد؛ چنین کسی-خوب یا بد -در درازمدت پیدا خواهد شد».
23
مقدمه چاپ فارسی
این پرسشها اواخر قرن نوزدهم پدید آمد و اوایل قرن بیستم عمومی شد؛ و در غیاب انگلس که یک سال پس از انتشار جلد سوم سرمایه ،درگذشته بود ،در اردوگاه سوسیالیسم دیگر کسی نبود که به پرسشها پاسخی در خور دهد .بوهم-باورک نقد نیرومندش را بر نظریه اقتصادی مارکس در کتاب « پایان نظام مارکسی» 1یک سال پس از مرگ انگلس منتشر کرد و مهمترین بازمانده اردوگاه سوسیالیسم ،یعنی کارل کائوتسکی ،2دغدغههایی غیر از پاسخ دادن به پرسشهای اقتصادی بوهم-باورک را داشت .کائوتسکی که پس از مرگ انگلس ،پیشوای بالمنازع سوسیالیستها شمرده میشــد و حتی او را «پاپ مارکسیسم» خواندهاند ،با وجود اینکه کتابی هم درباره اقتصاد مارکسیستی نوشته بود ،شهرتش عمدتا در سیاستورزی و جدالهای قلمی و لفظی با سوسیالیستهایی بود که وی آنها را بدعتگذار میپنداشت :از برنشتاین و نظریه سوسیالیسم تکاملیاش گرفته تا بلشویکهایی که کائوتسکی انقالبشان و شــیوه سیاســی رهبر آنها یعنی لنین را مطابق نظریه مارکس نمیدانست .به همین علت و شاید بنا به قاعدهفلسفی «آن کس که به اقتضای نیاز زمانه باید بیاید ،خواهد آمــد؛ و اگر او نیاید ،همتایش خواهد آمد» - 3قاعدهای که زمانی انگلس در نامهای به مارکس مطرح کرده بود -از اردوگاه سوسیالیســتها اقتصاددانی برخاســت که گویی دقیقا برای پاســخگویی به پرسشهای جدید آمده بود .رودولف هیلفردینگ به دالیلی که گفته خواهد شد ،همان کسی بود که به گفته انگلس «باید میآمد». هیلفردینــگ به خاطــر دو کتابش ،در میان اصحاب اقتصاد سیاســی ،در زمره سرآمدان بهشمار میرود .اول کتاب کوچک اما بسیار تاثیرگذار «نقد بوهم-باورک بر مارکس» که در سال 1904در پاسخ به نقدهای بوهم-باورک بر مارکس نوشت؛ و دوم کتاب «ســرمایه مالی» که اندکی پس از انتشــارش در سال 1910در ردیف آثار کالسیک اقتصاد سیاســی قرار گرفت .اهمیت کتاب اول صرفا مربوط به بیان برهانی آن اســت و مواضعهای علمی میان دو عالِم اقتصادی به شــمار میرود که
سرمایه مالی
24
شعاع تاثیرگذاریاش محدود به حوزه نظری است .اما «سرمایه مالی» از لون دیگری اســت .هیلفردینگ در این کتاب ،میکوشد عالوه بر پاسخگویی مضمر به منتقدان سوسیالیست و لیبرال مارکس ،اقتصاد سیاسی مارکس را بازخوانی کرده و در خالل این بازخوانی ،اوال نتایج پویش اقتصادی روزگار پس از انتشــار ســرمایه و نحوه ورود ســرمایهداری به قرن بیستم را تشریح کند ،ثانیا نقدهایی هوشمندانه بر نظریه اقتصادی مارکس وارد کند و آن را به راهی بیاندازد که موجب رهاییاش از تنگنای تحلیل «کاپیتالیســ ِم واقعا موجود» 1شــود ،و ثالثا راهی تازه به سوی جامعه آرمانی سوسیالیستی نشان دهد و گسل میان پارههای جنبش سوسیالیستی را پر کند. کتاب «ســرمایه مالی» بر یک نظریه بنیانی استوار است :سرمایهداری در جریال تحولــش ،از تولید کاال فراتر مــیرود و به امکانهایی تازه بــرای ارزشافزایی و ســودآفرینی دست مییابد .این تحول ،ســرمایه صنعتی و سرمایه تجاری را منقاد ســرمایه پولی میکند و محصــول نهایی این تحوالت ،صورتبنــدی تازهای در سرمایهداری یا همانا «سرمایه مالی» است .هیلفردینگ برای توضیح دادن این تحول، همه پرســشها را در قالب ســه مبحث کلی مطرح میکند و میکوشد کار ناتمام مارکس و انگلس را در زمینــه نظریه اقتصادی توضیح دهد و فرجامی دیگر برای نظام سرمایهداری ترسیم کند که جوهرش همان است که مارکس گفته ،اما سیمای بیرونیاش چیز دیگریست؛ و دست بر قضا همان بخشی که هیلفردینگ بر نظریات مارکس و انگلس افزود ،محرک تحوالتی مهم در حوزه نظر و عمل پیروان مارکس از اوایل قرن بیســتم تاکنون شده اســت .اینکه «اوتو باوئر» 2از مفسران بزرگ آثار مارکس ،سرمایه مالی را «جلد چهارم سرمایه مارکس» 3نامیدهو کائوتسکی به عنوان مهمترین سوسیالیســت پس از مارکس و انگلس ،ایــن کتاب را «تکمله جلدهای دوم و سوم سرمایه» 4خوانده ،ناظر بر همین موضوع است .مفسران غیرمارکسیست هم چنین اعتباری برای ســرمایه مالی قائل شــدهاند و بعضا این کتاب را سنجهای مطمئــن برای شناســایی تواناییها و ناتوانیهای مارکــس در تبیین نقش پول در
1- Actually existing capitalism, or really existing capitalism )2- Otto Bauer (1881 -1938 3- Bauer, O. 1909-1910. ‘Das Finanzkapital’, Der Kampf 3, pp. 391-2. 4- Kautsky, K. 1910-1911. ‘Finanzkapital und Krisen’, Die Neue Zeit 9, pp. 764, 770-1, 883.
-1یکی از بررسیهای دقیق و جدید در این زمینه:
Nelson, A. 1999. Marx’s Concept of Money: the God of Commodities. London: Routledge. 2- Enterprise 3- corporate
25
مقدمه چاپ فارسی
اشکال جدید سرمایهداری به شــمار آوردهاند 1.وجه نخست پژوهش هیلفردینگ در ســرمایه مالی ،ترســیم صورتبندی جدید نظام سرمایهداری در پرتو تحوالتی اســت که از زمان مرگ مارکس تا اواســط دهه 1910سیمای رابطه کار و سرمایه نــه محتوای آنها -را تغییر داده اســت .صورتبندی تــازهای که هیلفردینگ درنظام ســرمایهداری مییابد ،تغییر جهت پدیده «انباشت سرمایه» از تمرکز ساده در بنگاههای مجزای ســرمایهداری به تمرکز پیچیده در نهادهای متشــکل «کارتل» و «تراست» ،و استحاله آگاهانه و مهندسیشده «بنگاه» 2به «شرکت» 3است .این بخش تحلیل هیلفردینگ او را به این نتیجه میرساند که «بنگاهِ شرکتشده» وارد پیوندی همافزا با بانکها میشود و از بدهبستان این دو کارگزار نظام سرمایهداری ،عاملیت پول یا «ســرمایهمالی» شکل میگیرد که رفتارش دیگر مانند بنگاه ،منحصر به تولید کاال نیست؛ بلکه سرمایه مالی به شرکتها و بانکها امکان میدهد بخشی از سود بنگاههــای تولیدی و تجاری را از آ ِن خود کنند؛ و در عین حال از همنشــینی این مجموعه« ،سرمایهداری مالی انحصاری» بر «سرمایهداری کاالیی رقابتی» تفوق یابد. وجه دوم پژوهش هیلفردینگ این اســت که سرمایهداری مالی انحصاری ،پس از بیرون راندن ســرمایهداری کاالیی رقابتی از میدان ،عزم تسخیر جهان میکند و از طریق امکانهای مالی و بانکی فراوانش و یوغی که به گردن ســرمایه صنعتی و سرمایه تجاری انداخته اســت ،به «صدور سرمایه» روی میآورد .این کار ،بخشی از ارزش اضافی صنعتی و ســود بازرگانی کشــورهای دیگر را نیــز روانه خزانه ســرمایهداران مالی کشورهای صنعتی میکند و به ســرمایهداری امکان میدهد ،با «گرایش نزولی سود» ،که مارکس امیدوار بود سرمایهداری را هالک کند ،مقابله کند. وجه سوم پژوهش هیلفردینگ ،که برآیند مباحث پیشین است ،تدوین استراتژی استقرار سوسیالیسم در شرایط جدید است که پیوند او را با تفسیر انقالبی مارکس در مانیفست کمونیست مبنی بر سرنگونی محتوم نظام سرمایهداری ،سست میکند. نظریه انقالب هیلفردینگ بر این فرض اســتوار اســت که تمرکز ثروت در قالب
سرمایه مالی
26
سرمایه مالی ،این امکان را برای «جامعه» فراهم میآورد که از طریق طبقه کارگر به عنوان «ارگان اجرایی آگاه» ،بر ســرمایه مالی چیره شود ،منابعش را تملک و دولت حامی آن را قبضه کند. ماحصل مباحث ســهگانه هیلفردینگ این است که اوال ســرمایهداری ،بر پایه منطق مارکسی ســرانجام دچار فروپاشی خواهد شد؛ اما این فروپاشی ،ارتجالی و جبری نیســت ،بلکه تابع کنش آگاهانه جامعه است .سرمایهداری تولیدی و رقابتی با دگردیســیاش به سرمایهداری مالی و انحصاری ،صرفا «امکان انقالب» را فراهم آورده است نه خود انقالب را .ثانیا ،مادام که بسیج اجتماعی ،سرمایهداری را از جا نکنده است ،باید به ســرمایه مالی به عنوان «تازهترین مرحله تحول سرمایهداری» نگریســت که ممکن اســت در آینده ســیمایی دیگر به خود بگیــرد ،نه «آخرین مرحله ســرمایهداری» که به معنای پایان کار و فروپاشــیقریبالوقوع آن اســت. وصف «تازهترین» برای ســرمایهداری اوایل قرن بیستم ،پیامدهای نظری و عملی تعیینکنندهای داشت و نقطه عزیمت تحولی بزرگ در خوانشها از مارکس شد. نخستین استفاده از کتاب ســرمایه مالی و بهویژه عنوان فرعی آن یعنی «تازهترین مرحله تحول ســرمایهداری» از آن نیکالی بوخارین 1اســت که در سال 1915کتاب «امپریالیسم و اقتصاد جهانی» 2را با الهام از سرمایه مالی نوشت .والدیمیر لنین 3از طریق این کتاب ،با سرمایه مالی آشنا شد و او هم ،به احتمال زیاد ،متاثر از عنوان و محتوای این کتاب ،عنوان نامدارترین و موثرترین کتابش را گذاشت «امپریالیسم :باالترین مرحله ســرمایهداری» .4لنین ،اگرچه هیلفردینگ را به خاطر «فاصلــه گرفتن از نظریه پولی مارکس» ،نکوهش میکرد ،اما با شــاکله کتاب ســرمایه مالی موافق بود و آن را ستود و حتی از نویسندگان «دانشنامه روسی گرانات» 5خواست سرمایه مالی هیلفردینگ را «به منظور بسط بیشــتر نگرش اقتصادی مارکس در باب پدیدههای جدید در حیات )1- Nikolai Ivanovich Bukharin (1888 - 1938
سیاستمدار و انقالبی روس و از رهبران انقالب روسیه .پس از انقالب سوسیالیستی روسیه سردبیر روزنامه پراودا شد و چندی بعد به دبیرکلی کمیته اجرایی کمینترن رسید .استالین را در حذف تروتسکی ،زینویف و کامنوف از صحنه سیاسی شوروی یاری کرد ،اما خودش نیز در جریان تصفیه خونین سالهای 1938-1936به خیانت و تالش برای سرنگونی رژیم متهم و اعدام شد. 2- Imperialism and World Economy )3- Vladimir Ilyich Ulyanov, Lenin (1870 -1924 4- Imperialism, the Highest Stage of Capitalism 5- Russian encyclopedia Granat
;1- Lenin, Karl Marx: A Brief Biographical Sketch With an Exposition of Marxism Bibliography, first published in 1915 in the Granat Encyclopaedia, Seventh Edition, Vol.28, in Lenin, Collected Works, Moscow: Progress Publishers, 1974, Vol.21, pp.43-91. from: https://www.marxists.org/archive. )2- Paul Marlor Sweezy (1910 -2004
البته پل ســوئیزی در کنار اقتباسهای آشــکارش از «ســرمایه مالی» ،و از جمله در کتاب «سرمایه انحصاری» ( ،)Monopoly Capitalاز منتقدان جدی این کتاب هم بود .نقد اصلی سوئیزی این بود که هیلفردینگ در باب چیرگی بانکها بر همه ارکان اقتصادی ،مبالغه کرده است .برای مطالعه بیشتر ،بنگرید به: Sweezy, Paul M. [1942] 1970. The Theory of Capitalist Development: Principles of Marxian Political Economy. New York: Modern Reader. p. 268
نقدی را که ســوئیزی بر ســرمایه مالی آغاز کرد ،همفکران و پیروان نئومارکسیست او در مجله «مانتلی ریویو» ( )Monthly Reviewادامه میدهند .برای نمونه به شــمارههای 7دسامبر 2006و 7دسامبر 2011این مجله مراجعه کنید.
)3- Paul Alexander Baran(1909 -1964 )4- Henry(Harry) Samuel Magdoff (1913 -2006 )5- Larry Randall Wray (1953- 6- money manager capitalism 7- Wray, L. R. 2009. ‘The rise and fall of money manager capitalism: a Minskian approach’, Cambridge Journal of Economics 33(4), July, pp. 807-28.
27
مقدمه چاپ فارسی
اقتصادی» 1ذیل مدخل مارکس و مارکسیسم بگنجانند .کتاب «امپریالیسم» لنین از سویی بهشدت وامدار کتاب سرمایه مالی ،بهویژه مباحث مربوط به انحصارات و صدور سرمایه است ،و از سوی دیگر مهمترین معبر رسوخ اندیشههای هیلفردینگ به ادبیات اقتصادی مارکسیســم به شمار میرود .جریان مهمی که از دهه 1940در مارکسیسم پدید آمد و بعدها به شاخههایی گوناگون مانند ،اقتصاد توسعه و نظریههای وابستگی تقسیم شد، 2 تا حدود زیادی متاثر از کتاب سرمایه مالی است .این تاثیرپذیری با پلمارلو سوئیزی اقتصاددان مارکسیست آمریکایی آغاز شد و با اقتصاددانانی دیگر مانند پل باران 3و هری مگداف 4ادامه یافت. تاثیرگذاری نظریهســرمایه مالی به اردوگاه سوسیالیســتها محدود نشــد و اقتصاددانان غیرسوسیالیســت هم عالوه بر ستایش از آن ،در پارهای تحلیلهایشان بدان رجوع کردند .تازهترین ارجاعات به ســرمایه مالی مربوط به تحوالت منتهی به بحرانهای مالی همین یک دهه اخیر اســت« .رندال ری» 5اقتصاددان نئوکینزی، در ارزیابی تائیدآمیزش از کتاب ســرمایه مالــی ،نتیجه میگیرد که «هیلفردینگ،... مقرراتزدایــی از مالیــه جهانی را که نئولیبرالهــا از 1973آغاز کردند ،و هایمن مینســکی آن را ســرمایهداری پولگردان 6خوانده اســت ،پیشبینــی کرده بود. 7 سرمایهداری پولگردان ،عمال شکل جدیدی از سرمایهداری مالی بود».
اینها و مباحث پرشــمار دیگری که درباره «ســرمایه مالی» میتوان گفت ،این کتاب را در ِعداد آثار کالسیک اقتصاد سیاسی قرار داده است و خوانش دوباره آن از منظر امروزی ،ابزاری موثر برای فهم تحوالت 100سال گذشته در حوزه اقتصاد سیاسی ،کشاکشهای نظری در اردوگاه سوسیالیستها -که نباید آن را با اردوگاه بلوک شرق ســابق یکی انگاشــت -و مواضعه اقتصادی سوسیالیسم و لیبرالیسم، در اختیار خواننده میگذارد و ســرانجام اینکه ،عالوه بر این مســائل ،هیلفردینگ در «ســرمایه مالی» یکی از نمونههای درخشان «نقد از درون» را که بنیانها را نگه میدارد و کاستیها را میزداید ،پیش چشم میگذارد. محمود صدری
سرمایه مالی
28
پیشگفتار مولف
1- latest phase of capitalist development
این عبارت در برخی ترجمههای فارسی به صورت «آخرین مرحله تحول سرمایهداری» آمده است .حال آنکه شکل دقیق و صحیحِ آن همان است که اینجا آمده است .اهمیت این عبارت در ادبیات مارکسیستی ،و نتایج متفاوتی که میتواند در پی داشته باشد ،در مقدمه چاپ فارسی بررسی شده است. )2- Sir William Petty (1623 - 1687
فیلســوف ،اقتصاددان ،آماردان و سیاستمدار انگلیســی .وی در زمره نخستین کسانی است که بذرهای «اقتصاد سیاسی» را کاشتند و این نوع نگاه به اقتصاد را ترویج کردند .آن چیزی که پتی را برای هیلفردینگ قابل توجه کرده، برابری مقادیر اشیاء مورد معامله) است برداشت ارسطویی وی از اقتصاد (تاکید بر نقش کار و زمین ،و تاکید بر عنصر ِ که مارکس برای تبیین نظریه ارزش خود از آن بهره فراوان برده است. 3- Cartels and Trusts
مولف در سراســر کتاب ،درباره مفاهیم و کارکردهای کارتل و تراست ،بحث میکند و جنبههای گوناگون آنها را توضیح میدهد.
29
پیشگفتار مولف
در صفحههــای پیشرو تالش بر رســیدن به دریافتی علمــی از ویژگیهای ِ اقتصادی «تازهترین مرحله تحول سرمایهداری» 1خواهد بود .به سخنی دیگر ،هدف، قراردادن این ویژگیها در چارچوب نظری اقتصاد سیاســی کالسیک است که با ویلیام پتی 2آغاز میشود و در مارکس بیان متعالی خود را باز مییابد .از عمدهترین ویژگیهای ســرمایهداری «مدرن» ،فرایندهایی از تمرکز است که از یک سو از راه تشــکیل کارتلها و تراســتها 3به «رقابت آزاد پایان میدهند» ،و از ســوی دیگر بانک و ســرمایه صنعتی را در رابطه تنگاتنگ بیسابقهای قرار میدهند .از راه این رابطه ،چنانکه خواهیم دید ،سرمایه ،شکل سرمایه مالی پیدا میکند که عالیترین و انتزاعیترین بیان آن است. با این تحول ،هاله اســرارآمیز پیرامون موضع سرمایه بیش از هر زمان غیرقابل درک میشــود :حرکت متمایز ســرمایه مالی که بهظاهر مستقل به نظر میرسد در
سرمایه مالی
30
واقع ماحصل [تحول ســرمایه] است؛ شــکلهای متنوعی که این حرکت به خود میگیرد ،و جدا شدن این حرکت و استقالل نسبی آن از سرمایه صنعتی و تجاری، همگی فرایندهایی هســتند که با توجه به شتاب رشــد سرمایه مالی ،و نفوذی که بر مرحله کنونی ســرمایهداری اعمال میکند ،تحلیل حرکت را مبرمتر میســازد. بدون شناخت قوانین و کارکردهای سرمایه مالی امکان هیچگونه درک گرایشهای اقتصادی جاری و در نتیجه ،درک هیچ نوع اقتصاد یا سیاست علمی وجود ندارد. پــس در تحلیل نظــری این فرایندها باید پیوندهای درونــی و متقابل همه این پدیدهها نیز بررســی شــود .و از این راه به تحلیلی از ســرمایه مالی و ارتباط آن با ســایر شکلهای سرمایه رســید .تحقیق ما باید به دنبال کشف این مطلب برود که آیا شــکلهای حقوقی که به موجب آنها بنگاههای صنعتی ایجاد میشوند ،اهمیت اقتصادی خاصی دارند؛ در راه حل این مســئله و پاســخ دادن به آن ،شــاید نظریه اقتصادی شــرکت ســهامی به کارآید .اما در رابطه بانک با سرمایه صنعتی ،ما تنها بالغترین ِ شکل همان رابطهای را مورد بررسی قرار میدهیم که شکلهای ابتداییشان را در پول و سرمایه تولیدی دیدهایم .در اینجا پای مسئله ماهیت و کارکرد اعتبار به میان میآید که تنها پس از آنکه نقش پول روشن شده باشد میتوان بدان پرداخت. این کار از آن رو بســیار پراهمیتتر بود که از زمان شکلگیری نظریه پولی مارکس مسائل بســیار با اهمیت دیگری مطرح شد از جمله نظامهای پولی هلند ،اتریش و هند که به نظر میرســد تا این زمان نظریه پولی قادر به حل آنها نبوده است .با این وضعیت[ ،گئورگ فردریش] ناپ 1با آن همه باریکبینی در برآورد مسائل برخاسته از تجربه پولی مدرن ،تالش کرد هر نوع توضیح اقتصادی را کنار بگذارد و به جای آن ،اصطالحاتی از حوزه قضایی بیاورد که در عمل هیچ توضیحی ،و در نتیجه هیچ درک علمی ارائه نمیکند و حداکثر شاید امکان توصیفی خنثی و غیرقابلپیشبینی را فراهم سازد ]1[ .اما برخورد همهجانبهتری با مسئله پول همچنان مورد نیاز مبرم بود چون تنها از این راه میتوانیم آزمونی تجربی از اعتبار نظریه ارزش داشته باشیم که )1- George Friedrich Knapp (1842 -1926
اقتصاددان آلمانی و مبدع نظریه پولی چارتالیســم یا نظریهای که ارزش پول را «وضعی» و محصول اراده دولت واقعی نهفته در کاالها. میداند نه نمایندگی ارزش ِ
3- money capital 5- bourgeois society
1- capital market 2- commodity market 4- Commercial Capital
31
پیشگفتار مولف
برای هر نظام اقتصادی جنبه بنیادین دارد .عالوه بر این ،تنها یک تحلیل معتبر از پول به ما امکان میدهد نقش اعتبار و بهتبع آن شکلهای اساسی مناسبات میان بانک و سرمایه صنعتی را بفهمیم. بدیــن گونه بود که طرح این مطالعه در چارچوب خاص خودش پیش رفت و شکل گرفت .تحلیل پول ،به تحقیق درباره اعتبار منجر شد و در پیوند با اینها نظریه شرکت سهامی و تحلیل سرمایه بانکی در رابطهاش با سرمایه صنعتی مطرح گردید. از اینجا به تحلیل بازار سهام و نقش آن در بازار سرمایه 1رسیدیم .بازار کاال 2هرچند فعالیتهای سرمایه پولی 3و سرمایه تجاری 4را دربرمیگیرد اما به بررسی جداگانهای نیاز دارد .پیشروی تمرکز صنعتی ،با افزایش همکاری بانک و سرمایه صنعتی همراه بوده و همین امر پژوهش درباره فرایندهای تمرکز و سمتگیری تحول آنها ،خاصه اوج این تمرکز در تراستها و کارتلها ،را امری مبرم ساخته است .امید به «تنظیم تولید» و در نتیجه ادامه نظام سرمایهداری ،که به رشد انحصارها دامن زده ،و عدهای در ارتباط با مســئله چرخه تجارت اهمیت زیادی برای آن قائلند ،مستلزم بررسی ِ تئوریک بررسی تکمیل میشود .اما تحوالت بحرانها و علل آنهاست .در اینجا کار مورد بررسی در سطح تئوریک بر ساختار طبقاتی جامعه تاثیر بسیار زیادی دارد و از همین رو در بخش جمعبندی ،ردیابی تاثیرات اصلی بر سیاستهای طبقات عمده جامعه بورژوایی 5مطلوب به نظر میرسد. غالبا مارکسیسم را به خاطر ناکامی در ارائه نظریهای اقتصادی نکوهش کردهاند و بــرای این نکوهش توجیه عینی هــم البته وجود دارد .امــا توضیح این ناکامی چندان دشــوار نیســت .نظریه اقتصادی به خاطر پیچیدگی بیش از اندازه موضوع، از دشوارترین فعالیتهای علمی است .مارکسیستها خود را در وضعیت خاصی میبینند .مارکسیستی که از دانشگاهها کنار گذاشته شده است ،در حالیکه میتوانست در آنجا وقتش را صرف پژوهش علمی بکند ،ناچار اســت کار علمیاش را در آن ساعتهایی انجام بدهد که از مبارزات سیاسی صرفهجویی میکند .اگر بدون توجه احترامآمیز به ظرفیتهای خالق مبارزان فعال ،از آنها انتظار این باشــد که در زمینه
سرمایه مالی
32
ِ سرعت عافیتجویان پیش بروند ،توقع کامال غیرمنصفانهای است. علمی با همان با توجه به مباحث روششــناختی اخیر بد نیســت درباره برخوردم با سیاست اقتصادی توضیحی بدهم که امیدوارم جنبه توجیه نداشته باشد .ادعا شده است که بررسی سیاستگذاری ،امری هنجاری اســت و در نهایت توسط ارزشگذاریها تعیین میشــود و تا آنجا که این داوریهای ارزشــی به قلمرو علم تعلق نداشــته باشــد ،بررسی مسائل سیاســتگذاری بیرون از حوزه تحقیق علمی قرار میگیرد. طبیعتــا در اینجا امکان ورود کامل به مباحث شناختشناســی درباره رابطه اصول هنجاری با علوم توضیحی ،و غایتگرایی 1با علیتگرایی نیســت و من این بحث 3 را کال کنار میگذارم؛ چون ماکس آدلر 2در جلد اول «مطالعات مارکسشناســی» درباره علیت در علوم اجتماعی تحقیق جامعی انجام داده اســت ]2[ .در اینجا تنها به ذکر این نکته اکتفا میکنم که مارکسیسم تنها هدف هر تحقیق را -حتی در امور سیاســتگذاری -کشــف روابط علّی میداند .برای آگاهی از قوانین جامعه تولید کاالیی ،باید بتوانیم همزمان آن عوامل علّی را کشف کنیم که تصمیم آگاهانه طبقات گوناگون جامعه را تعیین میکنند .بنا به برداشت مارکسیستی ،تبیین چگونگی تعیین این تصمیمهــای طبقاتی وظیفه تحلیل علمی ،یعنی تحلیل علّی سیاســتگذاری است .عمل مارکسیستی هم مانند نظریه آن فارغ از داوریهای ارزشی است. 4 از همین رو نادرست است که -در داخل چارچوب مارکسیسم یا خارج از آن که هر دو مرســوم شده است -گفته شود مارکسیسم و سوسیالیسم یکی هستند .از دیدگاه منطقی ،تلقی مارکسیســم تنها بهعنوان نظامی علمی و صرفنظر از تاثیرات تاریخی آن فقط نظریه قوانین حرکت جامعه است .برداشت تاریخی مارکسیسم این قانونها را در شکل عام فرمولبندی میکند سپس نوبت اطالق آن قانونها بر دوره 1- teleology )2- Max Adler (1873 -1937
اجتماعی اتریشی که آراء فلسفی و سیاسیاش تاثیر زیادی بر شکلگیری مکتب حقوقدان ،سیاستمدار و فیلسوف ِ مارکسیسم اتریشی گذاشت. 3- [Marx-Studien]or, Marx Studies
مطالعات مارکسشناسی ،به فعالیتهای پژوهشی ماکس آدلر ،اوتو باوئر و رودولف هیلفردینگ گفته میشود که ســال 1904آغاز شد و تا ســال 1923ادامه یافت .نتیجه این پژوهشها در قالب کتابهایی منتشر شده است. «سرمایه مالی» جلد سوم همین مجموعه است. 4- intra et extra muros
33
پیشگفتار مولف
تولید کاالیی توســط اقتصاد مارکسیستی میرسد .سوسیالیسم برآیند گرایشهایی اســت که در چارچــوب جامعه تولید کاالیــی عمل میکنند .امــا پذیرش اعتبار مارکسیســم ،از جمله شناخت ضرورت سوسیالیسم ،به همان اندازه که رهنمود به عمل و اقدام اســت ،داوری ارزشی هم هست .چون اذعان به ضرورت ،یک چیز است و در مسیر آن ضرورت عمل کردن چیز دیگر .برای شخصی که معتقد است سوسیالیســم در نهایت پیروز خواهد شد ،کامال امکان دارد به نیروهایی بپیوندد که علیه آن میجنگند .نگاهی به درون قانونهای حرکت که مارکسیســم ارائه میکند، تــداوم امتیاز پذیرندگان آن را تضمین میکند و در میان مخالفان سوسیالیســم آن کسانی از همه خطرناکترند که از اغلب ثمرات آن بهرهبرداری میکنند. از طرف دیگر ،یکی دانستن سوسیالیسم و مارکسیسم هم بهخوبی قابل درک است. حکومت طبقاتی به این شــرط ادامه مییابد که قربانیانش به ضرورت آن باور داشــته ِ سرشت گذرای آن ،خود دلیلی برای سرنگونیاش میشود .خودداری باشند .آگاهی از قاطعانه طبقه حاکم به اذعان به سهم مارکسیسم در این آگاهی از همینجا ناشی میشود. اما پیچیدگی نظام مارکسیسم مستلزم روندی متفاوت در بررسی است که در آن کسانی شرکت کنند که پیشاپیش متقاعد نشده باشند که بررسی ،بیهوده یا زیانبار خواهد بود. بدینترتیب مارکسیسم که منطقا علمی عینی فارغ از ارزش است ،بهضرورت در متن تاریخی خود به ســخنگویان آن طبقهای تعلق دارد کــه در جمعبندیهای علمیاش پیروزی آن را وعده میدهد .و تنها از این زاویه ،مارکسیسم در تضاد با اقتصاد بورژوایی، علم پرولتاریاست .مارکسیسم همزمان معتقدانه هوادار الزامات هر علم در تاکید بر عینی بودن و جهانشمول بودن اعتبار دریافتهایش است. مباحث عمده این اثر چهار ســال پیش آماده شــده بود اما شــرایط خارج از کنترل ،بارها تکمیل شدن آن را به تاخیر انداخت .اما باید این را هم اذعان کنم که فصلهای مربوط به مســائل پولی پیش از انتشــار کتاب «ناپ» تمام شده بود و آن اثر موجب شد تغییرات مختصری در نوشتهام بدهم و چند مورد نقد بدان بیافزایم. این فصلها بیشترین مشکالت را دارند چون مسائل پولی متاسفانه نه تنها مطلوب نیســت بلکه برداشــت نظری هم عمری کوتاه دارد .این نکتهای است که «[جان]
فوالرتن» 1با آگاهی کامل و با حسرت از آن یاد میکند:
حقیقت این است که این موضوعی است که هیچ وقت نمیتواند توجه فوری طیفی گسترده از مردم را به خود جلب کند .این موضوعی است که پیشرفتها در آن غالبا بسیار بسیار کند بوده و باید چنین باشد]3[ .
مسلم اینکه اوضاع از آن تاریخ بهتر نشده است .به همین سبب باید به خواننده ناشکیبا اطمینان بدهم که اگر بخشهای مقدماتی کتاب را بهخوبی هضم کند برای درک مابقی مشکلی در کار نخواهد بود. برلین -فریدنائو .کریسمس 1909رودولف هیلفردینگ
سرمایه مالی
34
) - 1849احتماال 1- John Fullarton, (1780
نویسنده و طبیب اسکاتلندی و پژوهشگر مسائل پولی که قانونگذاران انگلستان هنگام تدوین قانون بانکداری 1844 از نوشتههایش تاثیر گرفتند.
یادداشتهای مقدمه
پیشگفتار مولف
1 - The reference is to G. F. Knapp, The State Theory of Money. [Ed.] 2 - The reference is to Max Adler, Kausalität und Teleologie im Streite um die Wissenschaft (1904). [Ed.] 3 - J. Fullarton, On the Regulation of Currencies (1845), p. 5- [Ed.]
35
بخش اول
پول و اعتبار
فصل اول لزوم پول
2- pater familias
1- self-sufficient Patriarchal family
39
فصل اول :لزوم پول
جماعت تولیدگر انســانی در اصل ممکن اســت به یکــی از این دو صورت شکل گرفته باشــد :اینکه آگاهانه نظام یافته باشــد و در این صورت محدوده آن میتواند خانوار خودســامان پدرساالر 1باشد ،یا قبیلهای بر پایه اشتراکی ،یا جامعه سوسیالیســتی ،اما در هرحال ارگانهایی ایجاد میکند کــه در مقام عوامل آگاهی اجتماعی عمل میکنند ،گســتره و شــیوههای تولید را تعییــن میکنند و به توزیع فراورده اجتماعی تولیدشده میان اعضا میپردازند .با توجه به شرایط مادی و ساخته دســت بشر در تولید ،همه تصمیمها درباره شیوه ،مکان ،کمیت و ابزارهای موجود مورد استفاده در تولید کاالهای جدید بر عهده پدر خانوار ،2و یا کمیسرهای محلی، منطقهای یا کشوری جامعه سوسیالیستی است .تجربه شخصی پدر ،دانش مربوط به نیازها و منابع مولد خانوار را در اختیار او میگذارد و کمیسرها هم میتوانند دانش مربوط به نیازهای جامعههایشــان را از طریق آمارهای جامع سازمانیافته تولید و مصرف کسب کنند .بدینترتیب آنها میتوانند با آیندهنگری آگاهانه ،تمامی زندگی اقتصادی جماعتهایی را که رهبری یا نمایندگی میکنند ،با در نظر گرفتن نیازهای اعضا ،شــکل بدهند .یک یــک اعضای چنان جماعتی در مقــام اعضای جماعت تولیدگــر ،به تنظیم آگاهانه فعالیت تولیدی اقدام میکنند .در این جماعتها فرایند کار و توزیع فراوردهها تابع کنترل مرکزی است .مناسبات تولیدشان جلوه بیواسطه مناسبات اجتماعی است و مناسبات اقتصادی بین افراد را نظم اجتماعی و ترتیبات
سرمایه مالی
40
اجتماعــی تعیین میکند و نه تمایالت فردی .مناســبات تولید بهعنوان روابطی که کلیت جماعت ایجاد کرده و مطلوب آن است ،مورد پذیرش اعضا قرار میگیرد. اما در جامعهای بدون چنین سازمان آگاهانهای مسئله تفاوت دارد .چنین جامعهای در شمار زیادی از افرادی حل میشود که در وابستگی متقابل با یکدیگرند و برای آنها تولید به جای آنکه موضوعی اجتماعی باشد امر شخصی است .به سخن دیگر ،اعضا، همه مالکانی فردیاند که به حکم تحول در تقسیم کار ناگزیر به مراوده با یکدیگرند .این مراوده در چارچوبی عملی انجام میشود که مبادله کاالها نام دارد .تنها این عمل است که موجب ایجاد پیوندها در جامعهای میشود که در غیر این صورت از طریق مالکیت خصوصی و تقسیم کار به شکل واحدهای جدا از هم درمیآمد .مبادله ،تنها و تا حدی به این دلیل که در ســاختار اجتماعی نقش میانجی را بر عهده دارد ،درونمایه اقتصاد نظری است .البته این نیز درست است که در جامعه سوسیالیستی هم ممکن است امر مبادله صورت گیرد اما چنان مبادلهای تنها پس از توزیع فراورده بر پایه هنجار مطلوب ِ شخصی هنجار توزیعی اجتماعی انجام خواهد شد .پس مبادله در اینجا صرفا بهکارگیری جامعه و دادوستدی شخصی تحت تاثیر حالتها و مالحظات ذهنی است که نمیتواند موضوع تحلیل اقتصادی باشد .اهمیت آن از دید تحلیل نظری چیزی بیش از اهمیت مبادله اســباب بازی بین کودکان در مهد کودک نیست ،مبادلهای است با ویژگی اساسا متفاوت از خریدی که پدران آنها در فروشگاه اسباب بازی انجام میدهند .این دومی، تنها یک عنصر از جمع مبادالتی است که در آنها جامعه در مقام جماعت تولیدگ ِر واقعا موجود ،خود را تحقق میبخشد .جماعت تولیدگر باید در اعمالی همچون مبادله خود را بیان کند ،چون جامعه که به خاطر مالکیت خصوصی و تقسیم کار از هم پاشیده است تنها از این راه ،بار دیگر وحدت خود را بازمییابد. با همان اســتدالل که مارکس میگوید ،یک کت در درون رابطه مبادله بیشــتر ارزش دارد تا بیرون آن رابطه ،ما هم میتوانیم بگوییم اهمیت مبادله در یک زمینه اجتماعی بهمراتب فراتر از اهمیت آن در زمینه اجتماعی دیگر اســت ]1[ .مبادله، زمانی که عامل همبســتگی را در جامعهای فراهم کند که آن جامعه بر اثر مالکیت خصوصی و تقســیم کار از هم پاشــیده اســت ،اما اعضای آن هنوز به یکدیگر وابســتهاند ،بهصورت نیروی متمایز اجتماعی درمیآید .امر تضمین فرایند زندگی
2- Socially necessary labour
1- natural social necessity
41
فصل اول :لزوم پول
اجتماعی ،تنها در جامعهای از این دست امکانپذیر است .حاصل به انجام رساندن تمامی فعالیتهای ممکن در چنین جامعهای ،آن چیزی اســت که شکل کامل آن را در جامعه کمونیســتی ،جامعهای آگاهانه برنامهریزی شده ،جامعهای با مقامهای مرکزی ،میشــود دید :اینکه چه چیزی تولید شــده است؟ به چه مقدار؟ کجا؟ و به دســت چه کسانی؟ و خالصه اینکه مبادله باید آن چیزهایی را به تولیدکنندگان کاال بدهد که مقامهای جامعه سوسیالیستی به اعضا میدهند ،مقامهایی که آگاهانه تولیــد را تنظیم میکنند ،برای فرایند تولیــد برنامهریزی دارند ،و مانند آن .وظیفه اقتصاد نظری همانا کشــف قانون حاکم بر این نوع مبادله و تنظیم روند تولید در جامعه تولیدکننده کاالست؛ درست همانند قوانین ،فرمانها و رهنمودهایی که در جامعه سوسیالیستی از سوی مقامهای تنظیمکننده تولید ارائه میشود .توفیر این دو نظام در این اســت که در جامعه تولیدکننده کاال قانون اقتصادی بهطور مستقیم از طریق بهکارگیری فکر انسانی ،بر تولید اعمال نمیشود بلکه عملکرد آن از مجرای قانون طبیعی است که به نیروی «ضرورت اجتماعی طبیعی» ]2[ 1مجهز است. مبادله ،عالوه بر این ،باید به پرســش دیگری هم پاســخ بدهد :تولید باید توسط صنعتگری مستقل انجام شود یا کارفرمایی سرمایهدار؟ پاسخ این پرسش را باید در تغییر در مناسبات مبادله جست که از صورت تولید کاالی ساده به تولید سرمایهداری تحول پیدا کرده است .خود امر مبادله هم ،از لحاظ کیفی در نظامهای اجتماعی متفاوت ،مثال جامعه سوسیالیســتی و جامعه تولید کاالیی ،فرق میکند .در جامعه تولید کاالیی ،امر مبادله از نظر کیفی یکسان است هرچند ممکن است نسبت ک ّمی کاالهای مورد مبادله ِ اجتماعی عینی شالوده مناسبات مبادله ،یعنی یکســان نباشد .در چنان جامعهای عامل زمان کار اجتماعا الزم 2تجســم یافته در اشــیاء مورد مبادله را تشکیل میدهد .اما در جامعه کمونیستی ،تنها شالوده و پایه مبادله ،برابرسازی ذهنی ،و میل به برابری است. در چنان حالتی مبادله امری صرفا تصادفی است که نمیتواند موضوع احتمالی تحقیق در اقتصاد نظری باشــد .و چون نمیتواند موضوع تحلیل نظری باشد بیشتر به قلمرو روانشناسی مربوط میشود .اما از آنجا که مبادله همیشه بهعنوان نسبتی ک ّمی میان دو چیز به نظر میآید ،مردم تفاوت را متوجه نمیشوند]3[ .
سرمایه مالی
42
عمل مبادله در گردش کاالهای اجتماعی به میانجی الزم تبدیل میشود؛ زیرا خود گردش کاالها هم یک ضرورت اجتماعی است .این امکان هست که یک عمل مبادله انفرادی و تکی ،خوشفرجام باشد اما مبادله تنها در صورتی عملی عام و نهادین تلقی میشود که امر گردش اجتماعی کاالها را امکانپذیر سازد و تولید و بازتولید فرایندهای جامعه را تضمین کند .با این حساب تولید اجتماعی شرط مبادله میان افراد است و تنها از این راه است که افراد در جامعه حل میشوند و میتوانند سهمی از جمع تولید اجتماعی را که باید میانشان توزیع شود به خود اختصاص بدهند. در این حالت است که مبادله از قلمرو تصادفی ،خودسرانه و ذهنی بیرون میآید و خود را به قلمرو یکدست ،ضروری و عینی ارتقا میدهد .مبادله در این حالت جدید و ِ حیاتی یکایک بهمثابه شرط گردش اجتماعی کاالها ،در ضمن ،بخشی از ضرورتهای افراد میشود .جامعه بر پایه مالکیت خصوصی و تقسیم کار تنها از طریق این مناسبات مبادلهای میان اعضایش امکانپذیر میشود؛ به صورت جامعهای از طریق مبادله درمیآید چون از دیدگاه اقتصادی ،مبادله ،تنها فرایند اجتماعی اســت که جامعه میشناسد .تنها در چنین جامعهای عمل مبادله موضوع تحلیل خاص واقع میشــود و این پرسش به میان میآید که مبادله در مقام ابزار به گردش درآورنده کاالهای اجتماعی چگونه عمل میکند؟ مبادلــه ،جنس 1را به کاال 2تبدیل میکند ،به چیزی کــه دیگر با هدف ارضای نیازهای یک فرد تولید نمیشــود کــه با نیازهای او پا به عرصــه وجود نهد و با برطرف شــدن نیاز ،یکباره محو گردد .برعکس ،کاال برای جامعه تولید میشود و سرنوشــت آن ،که اکنون به قوانین حاکم بر گردش اجتماعی کاالها بستگی دارد، ِ ممکن است بهمراتب پیشبینیناپذیرتر از اودیسئوس 3دمدمیمزاج باشد؛ قیاس آن 4 ِ فموس» یک چشم میماند دو [تولید غیرکاالیی و تولید کاالیی] به مقایســه «پولی 1- good 2- commodity 3- Odysseus
اودیسئوس ،اودیسه یا اولیس(در تلفظ رومی) ،شاه افسانهای یونان و قهرمان منظومه اودیسه نوشته هومر.
4- Polyphemus
غول اسطورهای یونان که به روایت هومر در منظومه اودیسه ،اودیسه را زندانی کرد و قصد خوردن او را داشت اما اودیسه را نجات دادند .هنگامی که پولیفموس در خواب بود ،اودیسه ،یک چشمش را با فرو کردن کنده نیمسوز در آن کور میکند.
1- Circe
الهه یونانی و دختر هلیوس خدای خورشید (و به روایتی دختر الههای دیگر به نام هکیت که الهه جادوگری بود). سیرکه با دانش فراوانش درباره خاصیت دارویی گیاهان ،میتوانست دشمنانش را به حیوان تبدیل کند .سیرکه، اودیسه و یارانش را با جادوگری به صورت خوک درآورد اما بعد نجات یافتند.
43
فصل اول :لزوم پول
با ماموران همهجا ناظ ِر گمرک نیوپورت ،یا مقایســه ســیرکه جادوگر 1با بازرسان گوشــت در آلمان امروز .کاال شده است چون دســتاندرکارانِ تولیدش در رابطه اجتماعی خاصی وارد شــدهاند که در آن هر کدام در مقام تولیدکنندهای مستقل رو درروی همدیگر قرار میگیرند .یک شیء که در آغاز طبیعی و کامال بیمسئله است و میآیــد تا رابطهای اجتماعی را بیان کند ،جنبه اجتماعی خاصی پیدا میکند و از ِ طبیعی صرف؛ در واقع پدیدهای اجتماعی آن پس فراورده کار اســت و نه کیفیت است .بنابراین بر ماست که قانون حاکم بر این جامعه را در مقام جماعت کاری و مولد کشــف کنیم .اکنون کار فردی در هیئت جنبهای تازه و بخشی از نیروی کار جمعی مورد خواســت جامعه ظاهر میگردد و تنها از این زاویه است که بهعنوان کارِ ایجادکننده ارزش ظاهر میشود. بدینترتیب مبادله میتواند موضوع تحلیل باشد ،نه فقط به دلیل آنکه نیازهای فردی را برطرف میکند بلکه بدان سبب نیز که ضرورتی اجتماعی است و نیاز فردی را بــه ابزار آن نیاز و همزمان ،محدودکننده ارضای آن تبدیل میکند ،چون ارضای یک نیاز تا آنجا پیش مــیرود که ضرورت اجتماعی اجازه بدهد .مبادله در ضمن یک پیشفرض هم هست زیرا جامعه انسانی که در آن نیازهای فرد ارضا نشود غیر قابل تصور اســت .این بدان معنی نیست که وظیفه مبادله صرفا رفع نیازهای فردی ِ مقتضای اقتصاد بر پایه مالکیت جمعی است ،اما تامین نیازهای فرد است ،امری که تا آن اندازه اســت که مبادله راه را برای مشارکت فرد در بهرهوری از حاصل تولید جامعه هموار ســازد .و این مشارکت ،تعیینکننده مبادله است که نسبت ک ّمی میان دو چیــز به نظر میآیــد [ ]4و در پی تعیین این کمیت ،تعیّن مییابد .آن کمیتی که به روند این مبادله وارد میشــود ،تنها جزئی از تولید اجتماعی به حساب میآید و تولید اجتماعی هم خود از لحاظ کمی با محاسبه مدت زمان کار مقررشده برای آن، از سوی جامعه تعیین میشود .در اینجا جامعه به منزله موجودیتی تلقی میگردد که نیروی کار جمعی را در راســتای تولید فراوردهای تام و تمام به کار میگیرد و فرد
سرمایه مالی
44
و نیروی کارش تنها به منزله اندام آن جامعه به حساب میآیند .فرد در چنان نقشی به اندازه میانگین ســهم نیروی کارش در جمع نیروی کار ،از فراورده سهم میبرد (فرض را بر این میگذاریم که شــدت و بازدهی کار ثابت باشد) .اگر کارگر خیلی کند کار کند یا محصول کارش چیزی بیارزش باشد (یا حتی چیزی به درد بخور تولید کند اما در چرخه گردش ،کاالی مازاد بر نیاز باشد که در آن صورت بیارزش تلقی میشود) ،نیروی کارش تا ســطح زمان کار میانگین ،یعنی زمان کار اجتماعا الزم ،تنزل مییابد .وقتی جمع زمان کار برای فراوردهای کامل مشخص شود ،بیان آن را در مبادله باید دید .این امر در ســادهترین شــکل خود وقتی اتفاق میافتد که نسبت کمی کاالهای مبادله شده با نسبت کمی زمان کار اجتماعا الزم صرفشده در تولیدشان همتراز باشد .در این حالت کاالها بر حسب ارزش آنها مبادله میشوند. در واقعیــت امر تنها هنگامی این اتفاق میافتد که شــرایط تولید کاال و مبادله ِ مستقل آن برای همه اعضای جامعه برابر باشــد ،یعنی وقتی که همگان ،دارندگان ابزار تولید خودشان باشند و از این ابزارها برای تولید فراورده و مبادله آن در بازار استفاده کنند .این ،ابتداییترین رابطه است که نقطه آغازین تحلیلی نظری را تشکیل میدهد .تنها بر این پایه است که جرح و تعدیلهای بعدی را میتوان فهمید ،با این شرط که صرفنظر از ماهیت مبادله فردی ،حاصل جمع فعالیتهای مبادله ،عرضه و تقاضای بازار را تامین کند .هر نوع تعدیل تنها با تغییر وضع اعضای جامعه درگیر تولید ممکن میشــود .تعدیل اصوال باید به همین روال انجام گیرد ،چون تولید و تولیدکنندگان بهعنوان واحد اجتماعی تنها در فرایند عمل مبادله همبسته میشوند. سلب مالکیت از بخشی از جامعه و انحصاری شدن ابزار تولید توسط بخش دیگر به تعدیل فرایند مبادله میانجامد ،چون تنها در آنجاست که نابرابری اجتماعی پدید میآید .اما از آنجا که رابطه مبادله ،رابطهای برابر اســت ،نابرابری اجتماعی باید به جای برابری ارزش ،شــکل همترازی قیمتهای تولید 1را به خود بگیرد .به سخن دیگر ،نابرابری در هزینه کار(که مورد اعتنای ســرمایهداران نیست چون هزینه کار دیگران است) ،در پشت نقاب برابرسازی نرخ سود پنهان میشود .این شکل برابری آشکارا نشــاندهنده این واقعیت است که در جامعه ســرمایهداری ،سرمایه عامل 1- Prices of production
)1- Johann Karl Rodbertus (1805- 1875
تدریجی اقتصاددان سوسیالیســت آلمانی و از معاصران کارل مارکس و فردریش انگلس .ردبرتوس طرفدار ایجاد ِ سوسیالیسم از طریق حمایت از سوسیالیسم دولتی پروس بود که مارکس و انگلس با آن مخالف بودند.
45
فصل اول :لزوم پول
تعیینکننده است .دیگر عمل فردی مبادله به این الزام تن درنمیدهد که واحدهای کار در رونــد مبادله برابر باشــند؛ در عوض در اینجا اصل حاکم آن اســت که به سرمایههای برابر سودهای برابر تعلق گیرد .جای برابرسازی کار را برابرسازی سود میگیرد و فراوردهها بر پایه بهای تولیدشان فروخته میشوند و نه بر پایه ارزشآنها. اگر با این حســاب عمل مبادله بهمثابه آفرینش جامعه نگریسته شود ،نادرست هم نیست که بگوییم هم جامعه و هم فرد تنها پس از تکمیل شدن عمل مبادله به این امر پی خواهند برد .کار هر فرد ،نخست و قبل از هر چیز تالش شخصی اوست که با انگیزههای نفع شــخصی انجام میشود .کار فردی و شخصی خود اوست و نه کار جامعه .و این، چه با پیشنیازهای گردش کامل کاالها -که کار او لزوما بخشی از آن است -همخوانی داشته باشد و چه نداشته باشد ،تنها هنگامی تعین مییابد که تمامی عناصر تشکیلدهنده مقایسه شوند و جمع پیشنیازهای گردش کامال تامین شده باشد. کاالها ،تجسم زمان کار اجتماعا الزمند ،اما زمان کار به خودی خود و بدانگونه کــه [یوهــان کارل] ردبرتوس 1در جامعه مورد نظرش ترســیم میکند به صورت مستقیم بیان نمیشود ،در جامعه ردبرتوس ،واحد زمان کار را قدرت مرکزی تعیین میکند که برای هر کاال به صورت امری معتبر پذیرفته میشــود .زمان کار تنها در ســنجشپذیر بودن مبادله دو کاال بیان میشود .ارزش یک کاال ،یعنی میانگین زمان تولید ،به جای آنکه به صورت مســتقیم در هشت ،ده ،یا دوازده ساعت بیان شود بهعنوان کمیت مشخص کاالی دیگر بیان میشود .به سخن دیگر یک شیء طبیعی با همه ویژگیهای مادیاش ،بیانگر ارزش برابر شــیء دیگر است .برای مثال ،در معادله یک کت برابر اســت با بیست متر پارچه ،این بیست متر پارچه صرفا به این دلیل معادل یک کت اســت که هر دو تجسمهای زمان کار اجتماعا الزمند .از این زاویه است که میگوییم همه کاالها قابل اندازهگیریاند. ارزش هر شــیء یک رابطه اجتماعی اســت که همیشه خود را در قالب شیئی دیگر نشان میدهد صرفنظر از تفاوتهایی که در ارزش مصرفی هر یک از این دو
سرمایه مالی
46
وجود دارد .این تعریف از ارزش در ماهیت تولید کاال نهفته ،و از آن جداییناپذیر اســت .ارزش مصرفی یک شــیء برای یک فرد ،از دید فرد دیگر ابتدا یک کاال ،و سپس ارزش مصرفی میشود و بدینترتیب شــبکه مناسبات اجتماعی ویژهای را بــرای اعضای جامعه تولیدکننده کاال ایجاد میکند کــه در آن جامعه همه اعضا با انگیرههای همانند ،ناچار به مبادله کاالهای خود با یکدیگرند .تولیدکننده نمیداند کاالیــش نیازی اجتماعی را تامین میکند یا نه ،همچنین نمیداند از زمان کار خود بهدرســتی استفاده کرده است یا نه ،مگر اینکه عمل مبادله به پایان برسد .تایید این مطلــب که او عضو کامل جامعه تولیدکننده کاالســت ،از جانب کســی که به نام جامعه ســخن بگوید به او ابالغ نمیشود ،کسی نیست که بتواند مثل بازرگانی که خریدار کاالی یک بافنده است ،کار وی را مورد انتقاد قرار بدهد ،و تایید یا رد کند. تنها دلیل بر ســودمندی وی در مقام عضو جامعه ،متاع دیگری است که در مبادله با کاالی خود به دســت میآورد .جامعه سرنوشــت خود را به جای آنکه به مردم و آگاهی جمعی بســپارد به اشیاء میســپارد و این ،ریشه هرجومرج جامعه است، هرچند اشــتیرنر 1عکس این را میگوید .پس آن چیزی که میتواند به تولیدکننده، چنین تضمینی بدهد باید اختیار الزم را داشــته باشد که به نام جامعه سخن بگوید. و آن چیز همچنان اختیاری را به همانگونه کســب میکند که ســایر عوامل ،یعنی از راه عمل مشترک کســانی که اختیار را واگذار میکنند .درست به همانگونه که افراد جمع میشوند و به یکی از اعضا اختیار میدهند به نیابت از آنان کار خاصی را انجام بدهد ،کاالها هم باید دیدار کنند و کاالی خاصی را بهعنوان شهروند کامل ِ فرصت دیدار کاالهاست .فعالیت یا ناقص جها ِن کاالها بپذیرند .عمل مبادله ،همان اجتماعی کاالها در بازار برای جامعه ســرمایهداری همان نقشی را دارد که آگاهی جمعی در جامعه سوسیالیســتی .آگاهی جهان بورژوایی حول محور گزارش بازار )1- Max Stirner,or Johann Kaspar Schmidt (1806 -1856
ماکس اشتیرنر(اســتیرنر) ،همراه با برونو باوئر ،کارل مارکس و فردریش انگلس ،از فیلســوفان حلقه «هگلیهای جوان» بود .انگلس ابتدا از اشتیرنر ستایش میکرد ،اما پس از رویگردانی مارکس(و انگلس) از فلسفه فوئرباخی و ارائه ماتریالیسم تاریخی ،هر دو منتقد اشتیرنر شدند .بخش عمدهای از کتاب ایدئولوژی آلمانی به نقد اشتیرنر ،از انگاشتن نسبت انسان و خالقیتهایش با شیوه تولیدی که محیط اوست، جمله تبیینهای غیرتاریخیاش و نادیده ِ اختصاص دارد .مارکس و انگلس ،گاهی از اشتیرنر با لقب «سانچو» نام پیشکا ِر دون کیشوت و گاهی نیز «ماکس مقدس» یاد میکردند.
47
فصل اول :لزوم پول
متمرکز اســت .تنها پس از انجام موفق عمل مبادله اســت که شخص میتواند به فراینــد بهعنوان کلیت نگاهی بیاندازد ،یا اطمینان یابد که کاالی او نیازی اجتماعی را برآورده کرده اســت و تشویق میشود که تولید را از سر گیرد .آن چیزی که در نتیجه عمل مشترک کاالها مجوز بیان ارزش همه کاالهای دیگر را دریافت میکند، پول است .اختیار این کاالی خاص پابهپای تحول مبادله کاالها تحول پیدا میکند. الف و ب ،دارندگان کاال ،ممکن است با مبادله کاالهایشان رابطهای اجتماعی را آغاز کنند .مثال یک کت را با بیست متر پارچه مبادله کنند .با قانون عام شدن تولید کاالها ،خیاط باید همه نیازهای خود را از راه مبادله تامین کند .او به جای اینکه این رابطه را به معامله با تولیدکننده پارچه محدود کند ،باید با بسیاری از افراد دیگر هم وارد مبادله شود .ارزش کت ممکن است معادل بیست متر پارچه باشد اما میتواند معادل 5پوند شــکر 10،پوند نانو ...نیز باشــد .با ورود همه تولیدکنندگان کاال به روند این نوع دا دوســتد ،الگویی از معادلهای بیشــمارِ مبادله پدید میآید که در آن کاالها همسنگ میشوند و ارزشهایشان با هم سنجیده میشود .پابهپای تحول این فرایند ،کاالها بهتدریج ارزش خود را با یکدیگر میســنجند و با زیاد شدن امر مبادله ،ارزشهایشــان را با کاالیی واحد اندازهگیری میکنند و بدینترتیب آن کاال معیار عام ارزش میشود. یک بیان ســاده ارزش ،مثال یک کت معادل 20متر پارچه ،بیان رابطهای اجتماعی نیز هست اما رابطهای که میتواند کامال تصادفی یا منفرد باشد .اگر بخواهد بیان اصیل واقعیتی اجتماعی باشد ،ابتدا باید از خصلت منفرد بودن رها شود .آنگاه که تولید کاالها، شکل جهانشــمول تولید شود ،گردش اجتماعی کاالها و به تبع آن ،وابستگی متقابل اجتماعی کارگران در اعمال بیشمار مبادله و معادلههای ارزش رخ نشان میدهد .عمل هماهنگ کاالها در مبادله ،زمان کار خصوصی ،فردی و مشــخص را به زمان کار عام، اجتماعا الزم ،و مجرد ،که جوهر ارزش اســت ،تغییر میدهد .بهتدریج که اندارهگیری ارزش کاالها در مبادلههای چندوجهی بیشتر میشود این اندازهگیری با آهنگی فزاینده با کاالیی واحد انجام میگیرد ،اما برای آنکه این کاالی واحد نقش پول را بر عهده بگیرد باید بهعنوان معیار ارزش پذیرفته شود. در جامعــه تولیدکننده کاال ،مبادله ارزشها برای تولید و بازتولید ،امری حیاتی
سرمایه مالی
48
است .تنها از این راه ،کار فردی ،بهعنوان کار اجتماعی پذیرفته میشود و رابطه بین اشیاء به رابطه میان تولیدکنندگان تبدیل میگردد .انجام مبادله ،چه بیواسطه و چه بــا میانجی پول ،لزوما مبادله ارزشهای برابر اســت .بنابراین پول هم در مقام یک ارزش ،مانند هر کاالی دیگر اســت و لزوم ارزشــمند بودن آن مستقیما از طبیعت جامعه تولید کاالیی سرچشمه میگیرد]5[ . پول کاالیی است مثل هر کاالی دیگر ،و بنابراین تجسم ارزش است .اما با همه کاالهای دیگر تفاوت دارد چون همســنگ همه آنها و بیانگر ارزش آنهاست .پول ایــن موقعیت را بهعنوان نتیجه کلیت فرایند مبادله کســب میکند[ ]6[.پس] معیار مشروع ارزش میشود .پول-کاال ،جوهری با همه ویژگیهای ذاتیاش ،از این پس بیان مســتقیم ارزش است ،ارزشی که تنها از مناسبات اجتماعی تولید کاال و تجسم آنها در اشیاء ناشی میشود .اکنون میتوان دید که لزوم یک مالک مشترک ارزش- که در آن ارزش هر کاالی دیگر بیواســطه بیان میشود و هر کاالی دیگر میتواند بیواسطه با آن مبادله شود -از فرایند مبادله ،و از نیاز مداوم به همسنگسازی کاالها سرچشــمه میگیرد .پس پول از یکسو کاالست ،و از سوی دیگر مدام به موقعیتی یگانه رانده میشــود که در مقام معادل عام همه کاالهای دیگر عمل کند .این روند در جریان عمل همه کاالهای دیگر هم صورت گرفته و به پول در مقام معادل یگانه و جهانشمول آنها مشروعیت بخشیده است. بدینترتیب ارزش مبادلهای همه کاالها در یک شــکل اجتماعا معتبر ،در پول- کاال ،و در کمیت مشــخص ارزش مصرفی آن بیان میشــود .پــول-کاال در ِ عمل دوجانبة همه کاالهای دیگر که با آن ســنجیده میشوند ،به صورت تجسم مستقیم زمان کار اجتماعا الزم درمیآید .پس پــول «ارزش مبادلهای کاالها بهمثابه کاالیی خاص و انحصاری است» ]7[ .و بدینترتیب همه کاالها از راه تبدیل شدن به پول، به موقعیت اجتماعی استاندارد دست مییابند. به زعم ارنست ماخ« ،1من» 2صرفا کانونی محوری برای رشته بیپایان احساسات )1- Ernst Waldfried Josef Wenzel Mach (1838 -1916
فیزیکدان و فیلسوف اتریشی که تحقیقات فلسفیاش بر پوزیتیویسم منطقی و پراگماتیسم آمریکایی اثر گذاشت و پژوهشهایش در فیزیک راه نظریه نسبیت انیشتین را هموار کرد. 2- ego
49
فصل اول :لزوم پول
اســت که از کنش و واکنش آنها ،تصویری از جهان شکل میگیرد ،به همین روال شــاید بشــود گفت در جامعه تولید کاالیی ،پول هم در کالف مناسبات اجتماعی، گرهی از کالفی است که از رشتههای بیشمار نخهای مبادلههای اجتماعی تشکیل شــده است .در پول ،مناســبات اجتماعی انسانها تا حد یک شــیء اسرارآمیز و درخشان تنزل یافته ،که پرتوهای خیرهکنندهاش چشمان خیل بیشمار اقتصاددانانی را کور کرده است که نمیخواهند جلوی ورود این نور را به چشمان خود بگیرند. کاالها همین که در فرایند مبادله وارد رابطهای با یکدیگر میشــوند به ســطح فراوردههــای زمان کار اجتماعا الزم تنــزل مییابند و از این زاویه معادل همدیگر میشــوند .هنگامی که کاال به گردش درمیآید ،رشــته پیوند کاال بهعنوان ارزش مصرفی ،با یک نیاز خاص فردی ،گسســته میشود .آنجا فقط ارزش مبادلهای آن مطرح است ،و تنها پس از آنکه روند مبادله به انجام رسید ،بار دیگر در نقش ارزش مصرفی ظاهر میشود و با نیازهای فرد دیگر در ارتباط قرار میگیرد .کاال در نقش ارزش مبادلهای بیان بیواسطه خود را در پول مییابد که ارزش مصرفیاش چیزی جز تجسم زمان کار اجتماعا الزم ،یعنی ارزش مصرفی آن نیست .بدینترتیب پول ارزش مبادلهای کاال را از ارزش مصرفیاش جدا و مستقل از آن میکند .تنها تبدیل پول به کاال ارزش مصرفی کاال را تحقق میبخشد و در آن صورت در مقام ارزش مصرفی قلمرو گردش را ترک میکند و به عرصه مصرف گام مینهد. پــول میتوانــد در مقام معادل عام همه کاالها عمل کنــد ،تنها به این دلیل که خودش صرفا یک کاال ،یعنی ارزش مبادلهای است .اما در مقام ارزش مبادلهای ،هر کاالیی میتواند مالک ارزش همه کاالهای دیگر باشــد .و تنها در آن حالت است که کاالها در عمل مشــترکی ،خود را با کاالیی خاص در ارتباط قرار میدهند و آن کاال بیان کافی ارزش مبادلهای ،یعنی معادل جهانشــمول میشود .این امر که همه کاالها ارزش مبادلهایاند بدان معنی نیز هست که تولیدکنندگان در چنین جامعهای به سبب تقسیم کار و مالکیت خصوصی ،اتمی شدهاند -که در هرحال یک جماعت تولیدکننده را تشــکیل میدهد ،که از آگاهی مشــترک برخوردار نیست -و تنها با میانجی فراوردههای مادیشان در ارتباط با یکدیگر قرار میگیرند .بدیهی بودن این امر از آنجاست که فراوردههای کارشان ،در مقام ارزشهای مبادلهای ،صرفا نماینده
سرمایه مالی
50
اجزای گوناگون همان شــیء ،یعنی پول ،است .زمان کار عام ،بیان اقتصادی جامعه تولیدکننده ،و ناگزیر ،ویژگی ضروری آن ،بهعنوان شیئی یگانه و کاالیی در کنارِ ،و در همان حال متمایز از ،همه کاالهای دیگر ظاهر میشود. هر کاالیی از آن رو بهعنوان ارزش مصرفی وارد فرایند مبادله میشود که نشان داده اســت میتواند یک نیاز جامعه را برآورده کنــد .و در چنان صورتی در برابر همه کاالهای دیگری که همان نقش را ایفا میکنند ارزش مبادلهای میشــود .این حرکت ،نماد تبدیل کاال به پول بهمثابه بیان ارزش مبادلهای عام میشــود .و وقتی پول میشود به ارزش مبادلهای همه کاالهای دیگر تبدیل میگردد .پس باید آن کاال بشود پول ،زیرا تنها در آن صورت میتواند اجتماعا بیانگر ارزش مصرفی و ارزش مبادلهای -هر دو -باشد ،بهمثابه وحدت هر دوی اینها ،که بهواقع همین هم هست. و از آنجــا که همه کاالها با درآمدن به صــورت ارزشهای مصرفی به پول تبدیل ِ هستی دگردیسییافته همه کاالهای دیگر میشود .و تنها در نتیجه میشــوند ،پول، ِ دگردیســی همه کاالهای دیگر به پول است که پول ،عینیت زمان کار عام و همین 1 ِ افتادگی» جهانشمول فرد فرد کارگران میشود. حاصل از خودبیگانگی و «جدا ضرورت پول که بدینترتیب از طبیعت جامعه تولید کاالیی ناشــی میشــود، قوانین خود را از مبادله کاالها که فراوردههای زمان کار اجتماعا الزمند اســتخراج میکند .سرچشمه پیدایش آن ،آنجاست که مناسبات اجتماعی تولیدکنندگان بهمثابه قیمت فراوردههایشان بیان میشود که پیشزمینه تعیین سهم آنها در تولید و توزیع فراورده است .قانون حاکم بر قیمت ،اصل تنظیمکننده این جامعه است ،و خصلت متمایز آن ایجاب میکند که کاالیی وسیله مبادله کاالها باشد ،چون تنها کاالست که )1- suppression (Aufhebung
واژه Aufhebungیا Aufhebenیکی از پرابهامترین واژههای آلمانی است و مترجم انگلیسی هم واژه نسبتا مبهم suppressionرا معادل آن گذاشته است .این واژه آلمانی در اصل به معنای «برداشتن چیزی از روی زمین»و نیز به معنای تعلیق و در گذراندن است ،اما هگل از آن برای تبیین رابطه نفی تز توسط آنتیتز یا کنده شدن چیزی از مکانت قبلیاش و استقرار در وضع نامتعین دیگر ،استفاده کرده و هیلفردینگ آن را در همین معنای اخیر به کار برده اســت .واژه انگلیسی suppressionهم عالوه بر معانی متداولش یعنی «ستم» و «سرکوب» در معنای «بیاعتنایی و کنار نهادن عمدی کسی یا چیزی» نیز به کار رفته است و با معادل آلمانیاش قرابت دارد .هیلفردینگ با استفاده از این واژه فلسفی میخواهد پول را به عنوان تجسم تولید کاالیی به مثابه شیوهای که نتیجهاش«جدا شدن» کارگران از محصول کارشان و از خود بیگانه شدن آنهاست ،برجسته کند.
51
فصل اول :لزوم پول
تجسم زمان کار اجتماعا الزم است .نیاز به اینکه میانجی مبادله ،خود دارای ارزش باشــد مستقیما از ویژگی جامعهای ناشی میشود که در آن اشیاء باید به کاال تبدیل شــوند و بهعنوان کاال مورد مبادله قرارگیرند« .درســت همان فرایندی که اشیاء را به کاال تبدیل میکند کاال را به صورت پول درمیآورد» .و بدینترتیب همبســتگی اجتماعــی ،ناآگاهانه ،در رونــد مبادله کاالها پدید میآیــد و اینکه چنان امری به شیوهای خاص روی داده است ،مورد تصدیق همان فرایند مبادله قرار میگیرد .اما این تصدیق پس از آن صورت میگیرد که فرایند تولید -که پیشتر این همبستگی اجتماعــی را ایجاد کرده اســت -به پایان میرســد و نمیشــود آن را تغییر داد. هرجومرج در شیوه تولید سرمایهداری از آنجاست که هیچ سازمان آگاهانه تولی ِد از پیشاندیشــیدهای در صدد به انجام رساندن این هدف نیست .از دید یکایک اعضا که تنها به خودشان آگاهی دارند و نه به کلیت جامعه ،آگاهی اجتماعی به صورت یک قانون طبیعی جلوه میکند که مســتقل از خواســت مشارکتکنندگانش عمل میکند ،هرچند وجود چنان قانونی تنها به خاطر آن است که آنان به عمل اجتماعی خودشان آگاهی ندارند .بیشک عمل آنها در ارتباط با همبستگی اجتماعی ،آگاهانه و هدفمند نیست و تنها برای تامین نیازهای فرد است .از این منظر شاید بتوان گفت ضرورت وجود پول بهعنوان میانجی ،یعنی جوهری که دارای ارزش ذاتی است ،از هرجومرج جامعه تولید کاالیی سرچشمه میگیرد. بدینترتیب ،پول از ســویی فراورده ضروری مبادله کاالست و از سوی دیگر، شــرط عامیت یافتن مبادله فراوردهها بهعنوان کاال .پول با درآمدن به صورت معیار ارزش کاالها ،موجب میشــود کاالها مستقیما قابل اندازهگیری بشوند ،درست به این دلیل که بهمثابه ارزش ،همچون سایر کاالهاست و در قالب ارزش رو در روی کاالها قرار میگیرد ،معادلی میشود در شکل ارزش مصرفی که ارزش]مبادله ای[در آن بیان میشود. خاســتگاه خودانگیخته پول با این حساب ،روند مبادله است و به جز این ،به هیچ پیششرط دیگری نیاز ندارد .فرایند مبادله آن کاال را به پول تبدیل میکند ،چون پول با توجه به ویژگیهای طبیعیاش به بهترین وجه برای ایفای [این] نقش شایستگی دارد. ارزش مصرفی این کاال ،مثال طال ،از آن پول مادی میســازد .طال طبیعتا پول نیســت
سرمایه مالی
52
(و تنها در ســاختار معین یک جامعه پول میشود) ،اما پول طبیعتا طالست .نه دولت و نه نظام حقوقی ،هیچکدام تعیینکننده خودسرانه طبیعت میانجیگرانه پول نیستند. کارکرد اولیه آنها ضرب سکه است .دولت ،چیزی را تغییر نمیدهد به جز واحدهایی که برحســب آنها طال باید تقسیم شود .این واحدها در آغاز بر حسب وزن ،متمایز و اندازهگیری میشــد ،و حاال بر حسب مالک خودسرانه دیگری که به ضرورت بر پایه توافق آگاهانه تعیین میشود .از آنجا که سازمان برتر آگاهی در جامعه تولیدکننده کاال دولت است ،ضمانت اجرای این امر هم بر عهده دولت است و این باید مورد قبول عام سراسر جامعه واقع شود .شیوه کار هم در این مورد همانند ایجاد هر مالک دیگر مثال مقیاس طول است .تنها در این حالت از آنجا که پای معیار ارزش در میان است ،و ارزش هم همیشه در ذات شیء خاص ،و در ذات هر چیز دیگری که برای تولید آن زمان به کار رفته باشد ،نهفته است ،این دولت است که باید اعالم کند آن چیز ،یعنی جوهر پول ،چه باید باشد .معیار هم تنها در قلمرو مورد بحث اعتبار دارد ،یعنی در چارچوب مرزهای کشور ،و بیرون از آن قلمرو پذیرفته نمیشوند .طال و نقره در بازار جهانی بهعنوان پول پذیرفته شدهاند اما اینها را بر حسب وزنشان میسنجند]8[ . در نبود مداخله دولت ،اشــخاص خصوصی هم میتوانند درباره پولی خاص به توافق برســند .برای مثال بازرگانان شهر ،و در این حالت نیز اعتبار پول تنها در محدوده حقوقی همان گروه خواهد بود]9[ . طال بدینترتیب توســط دولت چند پاره میشود و بر هر پارهاش ُمهر دولتی نقش میبندد .در آن صورت همه قیمتها با همین معیار بیان میشــود .و دولت هم واحد قیمت را ایجاد میکند .از آنجا که طال یک کاالست و بهعنوان کاال دارای ارزش است، ارزش آن در مقام معیار ،ارزش تجســم زمان کار اجتماعا الزم است و بسته به هر نوع تغییر در زمان تولیدش ،تغییر میکند .اما در مقام معیار ارزش ،به پارههایی با ارزش برابر تقسیم میشود و این تقسیم بنا به تعریف ،غیر قابل تغییر است .ضرب سکه توسط دولت صرفا تضمینی است بر اینکه هر سکه ضربشده دارای وزن خاصی از پول مادی ،مثال طالســت .این تضمین در عین حال نوعی سادهسازی بااهمیت است چون از آن پس نیازی نیست که پول را وزن کنند ،تنها شمارش میکنند .و بنابراین ،هر مقدار ارزش مورد نیاز در مبادله را میتوان بهآسانی عرضه کرد.
یادداشتهای فصل اول
R. Hilferding, ‘Zur Problemstellung der theoretischen Nationalökonomie bei Karl Marx’, Die Neue Zeit, XXIII, 1 (1904-5), p. 106.
-4در جامعه تولیدکننده کاال ،اشیاء باید در رابطهای عام با یکدیگر وارد شوند کــه این کار را بهعنوان بیان زمان کار اجتماعا الزم انجام میدهند .اشــیاء ،تنها در چنین بیانی قابل اندازهگیری میشــوند .جوهر نظریه ارزش این اســت که کاالها فراوردههــای زمان کار اجتماعــا الزمند ،یعنی فراوردههــای جامعهاند اما ویژگی اساســی نظریه این نیست که در همه حال زمان کار باید در دو سوی رابطه مبادله برابر باشــد .این عاملی ثانویه اســت که نرخ مبادله را تنها در سادهترین شکلهای تولید کاال تعیین میکند.
53
فصل اول :لزوم پول
-1تنوع عظیم عملهای مبادله ،تالش در جهت یافتن قانونی واحد حاکم بر تمامی چنین اعمالی در صورتبندیهای اجتماعی متفاوت را مضحک جلوه میدهد. J. Karner (Karl Renner), Die soziale Funktion der Rechtsinsti� -۲ )[ : tute (1904نهادهای حقوق خصوصی و کارکرد اجتماعی آنها] با این حساب قوانینــی از نوع خاص وجــود دارد که تنها در نظام اجتماعی معینی پدید میآید و با همان نظام هم از میان میرود و تا هنگامی که نظام باشــد نیروی علّی آن است. وظیفه نظریه اقتصادی ،درک این قوانین است. -3مناســبات اجتماعی آنها (تولیدکنندگان کاال) صرفا بهعنوان ترتیبات مبادله خصوصی قلمداد میشــود .هرچه باشــد مبادله به حیث مبادله و بهضرورت ،یک دادوســتد شخصی است .همه آنچه برای یک مبادله الزم است ،این است که افراد خصوصی دارای اشیائی برای مبادلهاند و میخواهند آنها را مبادله کنند .در این معنا مبادله پدیدهای شــناخته شده در همه نظامهای اجتماعی است ،چرا که همه آنها با مالکیت آشنایی دارند. در واقع مبادله یک قلم با یک تکه گچ در مدرســه و یا مبادله یک اسب با یک اتومبیل توســط دو عضو جامعه سوسیالیستی ،یک امر خصوصی است که به هیچ روی مورد توجه اقتصاد نظری نیست .خطای اساسی نظریه مطلوبیت نهایی تالش آن در کشف قوانین جامعه سرمایهداری به یاری تحلیل مبادله بهمثابه یک دا دوستد کامال خصوصی است[ .نقل از]:
-5حد و اندازه نیاز به تعدیل این قضیه با توجه به شکلهای نوین پول کاغذی، در بخشهای بعدی بررسی میشود. -6هــر کاال تا آنجا ارزش دارد که تجســم زمــان کار اجتماعا الزم و حاصل یک فرایند اجتماعی تولید باشــد .کاال بهعنوان دربردارنده یک ارزش وارد فرایند مبادله میشود .این در راستای گفته مارکس است که «عمل مبادله به کاالی به پول تبدیلشده ،نه ارزش آن ،بلکه شکل ارزش ویژهاش را میدهد[ ».نقل از]: Capital, vol. I, p. 103. [MECW 35, p101]. 7- Karl Marx, A Contribution to the Critique of Political Economy. ][MECW 29, p289
سرمایه مالی
54
-8دستکم در حال حاضر که گرایش به سوی فقط استاندارد طالست. -9یک مثال این ،پول بانک هامبورگ از ســال 1770بدین طرف اســت .امر پایاپای خرید و فروشها در عملیات انتقال در جایرو بانک هامبورگ 1انجاممیشد. حواله اعتباری تنها با پرداخت وزن کامل معادل نقره آن پذیرفته میشد .پول میانجی نقره بود که با واحد مارک کلن(نقره خالص) تقویم میشــد و 27/25واحد آن در محاســبات بانکی معادل یک مارک[قدیم] بود .به ســخن دیگر پول دفتری 2که تا ســال 1872در خدمت دادوســتد هامبورگ بود ،با پشتوانه شمش نقره موجود در شهرعمل میکرد .در این حالت تفاوتی نمیکرد که خود نقره در صندوقهای بانک نگاهداری شــود و تنها گواهیهای مالکیت آنها (کامال متفاوت با اسکناس) توسط بانک مورد تصدیق قرار گیرد[یا اینکه از خود نقره مســتقیما در معامالت استفاده شود]« .پول کاغذی» با پشتوانه کامل که نشان میدهد دارنده آن شمشی را که عمال در مالکیت بانک اســت به بانک ســپرده است ،یک شگرد صرفا فنی و حفاظی در 1- Hamburg Giro Bank 2- book money
نفعان این منظور از پول دفتری یا تحریری ،مطالبات اشــخاص حقیقی و حقوقی از مؤسســات بانکی است .ذی ِ مطالبات با صدور چک و یا حواله میتوانند از آنها به عنوان پول استفاده کنند .به این نوع مطالبات در اصطالح بانکی ســپردههای حساب جاری گویند .علت به حساب آوردن این نوع مطالبات در بخش پولی این است که اشخاص حقیقی و حقوقی در صورت داشــتن این مطالبات از بانکها میتوانند دقیقًا مانند پول نقد از آن اســتفاده کنند. بدین طریق که دارندگان حسابجاری در صورت نیاز به پول یا شخصا از حساب خود در هر زمان دلخواه برداشت میکنند و از این طریق به پول نقد دست مییابند و یا با صدور چک مستقیما به خرید کاالها و خدمات یا پرداخت بدهی خود اقدام میکنند.
برابر فرسودگی فلز است و هیچ یک از قوانین گردش پول را تغییر نمیدهد و نقش آن تنها در آن حد است که مثال گردش سکههای نقره در همیان صورت گیرد یا در بسته کاغذی .تنها بخشی که انجام آن بر عهده دولت میماند همان است که در متن بدان اشــاره رفت .این خط بطالنی بر توهم ناپ است که میگوید پول با بخشنامه دولت ایجاد شد .ضمن اینکه این امکان را میدهد که بدانیم پول در بعد تاریخی در گردش ایجاد شد و بنابراین مقدمتا میانجی گردش بود .پول تنها پس از آنکه معیار عام ارزش و معادل عام کاالها شــد ،به صورت ابزار عامِ پرداخت درآمد؛ هرچند دیدگاه ناپ عکس این است .بنگرید به.)Knapp, op. cit., p. 2(:
فصل اول :لزوم پول
55
فصل دوم پول در فرایند گردش
57
فصل دوم :پول در فرایند گردش
فرایند گردش به شــکل زیر اســت :کاال -پول -کاال یا ک -پ -ک .مبادله اجتماعی کاالها در این فرایند تکمیل میشــود .الــف کاالیی را که برایش ارزش مصرفی ندارد میفروشد و در ازایش کاالیی میخرد که برایش ارزش مصرفی دارد. پول در این فرایند ،صرفا شــاهدی است بر اینکه شرایط فردی تولید برای هر کاال با شرایط عام تولید اجتماعی همخوانی دارد .هدف اساسی فرایند ،ارضای نیازهای فردی از راه مبادله عام کاالهاســت .هر کاال با کاالیی کــه ارزش برابر دارد مبادله میشود و این کاالی دومی به مصرف میرسد و از چرخه گردش ناپدید میگردد. در حالیکه ناپدید شــدن کاالها از فرایند گردش ادامه دارد ،پول بدون وقفه به گردش خود ادامه میدهد .جایی که پیشتر توسط کاالیی اشغال شده بود ،به اشغال یــک واحد پول معادل آن کاال درمیآید .بدینترتیب و در واقعیت امر گردش پول شــامل یک چرخه کاالیی است .پرسشی که اینجا مطرح میشود این است که چه مقدار پول برای گردش الزم است؟ برای پاسخ دادن به این پرسش ابتدا باید پرسید بین پول و کاالها چه رابطه واقعی وجود دارد؟ چون کمیت میانجی گردش را قبل از هر چیز جمع قیمت کاالها تعیین میکند .با فرض مشخص بودن کمیت کاالها، تغییر در مقدار پول در گردش تابع نوسانهای قیمت کاالهاست ،صرفنظر از اینکه منشا تغییر قیمتها تغییرات واقعی در ارزش باشد یا صرفا از نوسانهای قیمتهای بازار ناشی شود ]1[ .این قانون در جایی صدق میکند که خرید و فروشها در یک محل انجام شــود .در مورد زنجیره خرید و فروشها به صورت مرحلهای و پیاپی میتوان معادله زیر را نوشــت :جمع قیمت کاالها تقسیم بر سرعت گردش واحد
سرمایه مالی
58
پول ،برابر اســت با جمع مقدار پول میانجی مبادلــه .قانونی را که میگوید کمیت میانجــی مبادله را جمع قیمت کاالهای در گردش و میانگین ســرعت گردش پول تعیین میکند ،میتوان اینگونه نیز بیان کرد« :اگر جمع ارزشهای کاالها و میانگین ســرعت دگردیسیشان معلوم باشد ،حجم پول فلز قیمتی در گردش ،به ارزش آن فلز قیمتی بستگی دارد]2[ ». پیشتــر گفتیم که پول رابطهای اجتماعی اســت که در قالب یک شــیء بیان میشود و آن شیء بهعنوان بیان مستقیم ارزش به کار گرفته میشود .در رابطه ک- پ -ک ارزش یــک کاال غالبا با ارزش کاالی دیگر مبادله میشــود و پول ،وظیفه امر انتقالی و یا کمک فنی صرف را برعهده دارد و استفاده از آن مستلزم هزینهای است که باید تا آنجا که میتوان از آن دوری جست .پیدایش پول همزمان است با تالش برای رها شدن از آن ]3[ .پول ،فراهمکننده گردش است و تبلور ارزش ناشی از تبدیل کاال که در مرحله بعدی در ارزشِ معادلِ کاالیی دیگر حل میشود]4[ . پــول بهعنوان معادل ارزش را میتوان نادیــده گرفت ،اما بهعنوان نماد ارزش، وجودش گریزناپذیر اســت زیرا ابزار الزم ضمانت اجرای جامعه در حوزه ارزش کاالســت .به برکت وجود پول است که ارزش ،دوباره از قالب پولیاش به کاالیی دیگر تبدیل میشــود .اما بیان ارزش در پول حالــت گذرا دارد ،و به خودی خود بیاهمیت اســت (البته به جز در حالتی که رابطه ک -پ-ک گسســته میشود و خود پول برای مدتی کوتاه یا بلند اندوخته میشــود تا روند تکمیل کردن مرحله پ -ک در آینده امکانپذیر گردد) ،و آنچه در اینجا اهمیت دارد جنبه اجتماعی پول است -یعنی این کیفیت که معادل ارزش یک کاال باشد .این جنبه اجتماعی پول بیان آشــکار خود را در مادهای مییابد که بهعنوان پول به کار گرفته میشود -مثال طال. اما پول میتواند بهطور مستقیم از طریق مقررات اجتماعی آگاهانه نیز خود را بیان کند ،و چون دولت نهاد آگاهانه جامعه تولید کاالیی است ،از راه مقررات دولتی بیان شــود .ازاینرو دولت میتواند هر چیزی از جمله برگ کاغذی با برچسبی مناسب و مخصوص را نماینده پول اعالم کند :پول نمادین.1 روشــن است که نمادهایی از این دست تنها میتوانند در نقش میانجی گردش 1- money token
59
فصل دوم :پول در فرایند گردش
میــان دو کاال عمل کنند و در موارد دیگر بیمصرفنــد .در گردش ،جایی که پول بهعنوان یک شــکل ارزش ،غالبا مرحله گذار موقت به ارزش یک کاالست ،تمامی کارکردش پایان میگیرد .حجم گردش تا حد بســیار زیادی متغیر است ،زیرا این حجــم تا آنجا که میدانیم با فرض معلوم بودن ســرعت گردش پول ،به جمع کل قیمتها بستگی دارد .این جمع کل مدام در تغییر است و تا اندازهای از نوسانهای ادواری در چرخه ســاالنه (مثل موقعی که در فصل برداشــت محصول تابســتانی کشــاورزان به بازار وارد میشــود که جمع قیمتها افزایش پیدا میکند) ،و نیز از نوســانهای ادواری رفاه و بحران تاثیر میپذیرد .از این رو باید حجم پول کاغذی به کمترین اندازهاش برســد یعنی تنها به آن اندازه که برای گردش الزم است]5[ . این حداقل را میتوان با کاغذ جایگزین کرد و چون این مقدار پول همیشــه برای گردش الزم است ،نیازی نیســت که طال جایگزین آن بشود .پس دولت میتواند پــول کاغذی را پول قانونی اعالم کند .به ســخن دیگر ،در چارچوب حداقل پول مورد نیاز در گردش ،یک رابطه اجتماعا آگاهانه تنظیم شده میتواند جای رابطهای را بگیرد که به وسیله یک شــیء بیان میشود .این همه امکانپذیر است زیرا پول فلزی هرچند زیر پوشــش مادی مخفی شده ،اما در ذات خود یک رابطه اجتماعی است .تا این را درک نکنیم نمیتوانیم به درک ماهیت پول کاغذی امید ببندیم]6[ . پیشتر دیدیم کــه هرجومرج در جامعه تولید کاالیی ،نیاز به پول را ایجاد میکند. هرجومرجی که کموبیش با توجه به حداقل [پول] الزم برای گردش از بین میرود، برای این کار حداقل معینی کاال با ارزش معین در هر شرایطی باید خرید و فروش شــود .حذف تاثیرات هرجومرج تولید را در نشــانههای امکان جایگزینی طال با نمادهای ارزشی صرف میتوان دید. بــا این همه ،گردش حداقلی ،محدودیتهایی بر این نوع کنترل آگاهانه اعمال میکند .نماد پولی میتواند جایگزین تمام عیار پول بشود ،کاغذ تنها در چارچوب چنان محدودههای مشخصشــدهای میتواند نماد طال شود .و چون حجم گردش مدام در نوسان است ،به کارگیری پول کاغذی باید با روند جزر و مد دائم طالی در گردش همراه باشد .اگر چنین امری ممکن نشود ،میان ارزش اسمی پول کاغذی با ارزش واقعی آن تفاوتی پدید میآید و به سخنی دیگر ،پول کاغذی دچار استهالک
سرمایه مالی
60
یا تنزل ارزش میشود .برای درک این فرایند بهتر است نظامی را تصور کنیم که در آن پول کاغذی صرف (بهعنوان پول قانونی) در گردش است .و باز فرض کنیم در مــدت زمان معینی به 5میلیون مارک برای گردش نیاز داریم که برای این حجم به 36/56پوند طال نیاز است .در این صورت جمع گردش ما به شرح زیر خواهد بود: 5میلیون مارک در ک 5 -میلیون مارک در پ 5 -میلیون مارک در ک. اگر قرار باشــد نمادهــای پولی جای طال را بگیرند جمــع کل آنها صرفنظر از ارزش اسمیشــان میبایست نشــاندهنده جمع ارزش کاالها باشد(در مثال ما، 5میلیون مارک) .به سخن دیگر ،چنانچه 5هزار اسکناس چاپ شود هر اسکناس نماینده هزار مارک میشــود ،و اگر 100هزار اسکناس چاپ شود ارزش هر کدام میشود 50مارک .در چنان وضعی با فرض ثابت ماندن سرعت گردش و دو برابر شدن کل قیمتها بدون دو برابر شدن حجم پول کاغذی ،ارزش کاغذ تا 10میلیون مــارک باال میرود .برعکس چنانچه کل قیمتها به نصف کاهش یابد ارزش کاغذ نیز به نصف میرســد ،به 2میلیون و 500هزار مارک .یعنی در نظام پول کاغذی بهعنوان پول قانونی ،با فرض ثابت ماندن ســرعت گردش ،ارزش پول کاغذی را جمع قیمــت همه کاالهای در گردش تعیین میکند .در چنان وضعی ،طبق قانونی که میگوید جمع کل پول ،نماینده ارزشــی است برابر با جمع قیمت کاالها تقسیم بر تعداد واحدهای پولیِ هم ارز در گردش ،ارزش پول کاغذی کامال از ارزش طال مستقل است و بازتاب مستقیم ارزش کاالهاست .بدیهی است پول کاغذی به نسبت ارزش اولیهاش در معرض افزایش یا کاهش ارزش است. نــه تنها کاغذ بلکه ماده باارزشتری ،مثال نقره ،نیز طبیعتا میتواند بهعنوان نماد پول عمل کند .چنانچه در نتیجه کاهش هزینه تولید نقره ،ارزش این فلز کاهش یابد قیمت کاالها بر حسب نقره افزایش پیدا میکند اما بر حسب طال در صورت برابر ماندن سایر اشیاء ،قیمت کاالها ثابت میماند .کاهش ارزش نقره در نرخ مبادلهاش با طال بازتاب پیدا میکند و میتوان میزان کاهش را از طریق نرخ مبادله میان کشوری با پول نقره و کشــوری با پول طال محاســبه کرد .در نظامی که ضرب ســکه آزاد است کاهش ارزش پول نقره قانونی برابر است با کاهش ارزش شمش نقره .اما در صورت تعلیق ضرب آزاد سکه چنین نیست ]7[ .اگر در مورد دوم در جمع قیمت
1- monetary theorists )2- Wilhelm Hector Richard Leberecht Lexis (1837-1914
آماردان و اقتصاددان برجسته آلمانی و بنیانگذار مطالعات بینرشتهای صنعت بیمه.
)3- johann friedrich eusebius lotz (1771- 1838
اقتصاددان و حقوقدان آلمانی .اقتصاددانانِ پیش از التس تاکیدشان بر وضع قواعدی در باب حداقل دستمزد بود ،اما وی نظریه حداکثر دستمزد و چارچوبهای آن را تدوین کرد و اقتصاددانان بعدی به او تاسی کردند. ]4- Guilder [or, gulden
واحد پولی بود که از قرن 15در برخی مناطق اروپا از جمله مناطقی که بعدها ،کشورهای آلمان ،اتریش-مجارستان و هلند در آنها تشکیل شدند ،رواج داشت و در مناطقی تا زمان ایجاد پول واحد اروپا(یورو) در گردش بود.
61
فصل دوم :پول در فرایند گردش
کاالهای در گردش افزایشی روی بدهد ،مثال از 5میلیون مارک به 6میلیون مارک برســد ،و نقره مورد اســتفاده در گردش 5میلیون و 500هزار مارک ارزش داشته باشد ،ارزش سکههای نقره در گردش آنقدر کاهش مییابد تا جمع کل سکهها به 6 میلیون مارک برسد .یعنی ارزش آنها بهعنوان پول باید از ارزششان در مقام شمش 1 بیشــتر شــود .اگر این توضیح را بپذیریم پدیدهای که از دید نظریهپردازان پولی سرشناس مثل [ویلهلم هکتور] لگزیس 2و [یوهان فردریش] التس 3غیرقابلتوضیح مینمــود -یعنی افزایش ارزش پول نقره هلند و اتریش و بعدها روپیه هندی باالتر از ارزش شمش--دیگر پدیده اسرارآمیزی نخواهد بود]8[ . اینکه ارزش پول کاغذی را ارزش مقدار کل کاالهای در گردش تعیین میکند، خــود تایید دیگری بر این نظر اســت که ارزش مقولهای صرفا اجتماعی اســت. یک بــرگ کاغذ که به خودی خود ارزشــی ندارد ،با بر عهــده گرفتن وظیفه به گردش درآوردن کاالها ارزشی پیدا میکند که کمترین نسبتی با ارزش ذاتی خودش بهعنوان کاغذی بیارزش ندارد .درســت همانند ماه که از خود نوری ندارد و تنها به دلیل کســب نور از خورشید درخشان نورانی میشود ،کاغذ هم از آن رو دارای ارزش اســت که کاالها بر اثر کار اجتماعی دارای ارزش میشــوند .پس آن کاغذ بازتاب ارزش کاری است که آن را به پول تبدیل میکند ،دقیقا مانند بازتاب آفتاب در ماه که آن را نورانی میکند .نســبت درخشش ارزش کاال به پول کاغذی همانند نسبت اشعه آفتاب است به مهتاب. 4 در اتریش از سال 1859پول کاغذی غیرقابلتسعیری رایج بود .اما گیلدر های نقره در مقایســه با این پول کاغذی ارزش بیشتری داشتند .با نشر این پول کاغذی در کمیتــی بیش از حجم مورد نیاز گردش ،وضعیتی مشــابه با آنچه در باال گفتیم
سرمایه مالی
62
بهوجود آمد .دیگر قدرت خرید گیلدر به ارزش نقره وابســته نبود ،بلکه به ارزش کاالهای در گردش بســتگی داشــت .اگر ارزش حجم کاالهای در گردش برابر 5 میلیون گیلدر و حجم گیلدر کاغذی چاپ شــده 6میلیون بود گیلدر کاغذی همان مقدار کاال را میخرید که پیشتر بــا 5/6همان مقدار پول کاغذی خریده بود .در نتیجه گیلدر نقرهای عمال به کاال تبدیل شــده بود .از گیلدرهای کاغذی در اغلب خریدها استفاده میشد در حالیکه گیلدرهای نقره را در خارج به قیمت 6/5گیلدر کاغذی میفروختند و با ادامه این روند ،شخص میتوانست بدهی خود را که تعهد کرده بود به نقره بپردازد ،با این پول کاغذی پرداخت کند و در نتیجه ،نقره از جریان گردش حذف شد. تغییر در نسبت نقره به گیلدر کاغذی ممکن است به دو صورت روی دهد .اگر ارزش گیلدرهای نقره ثابت بماند و بر اثر توسعه گردش کاالها حجم کاالها افزایش یابد این نسبت ممکن است تغییر کند .اگر در پاسخ به تقاضای فزاینده ،پول کاغذی تازه چاپ و منتشــر نشــود ،به محض اینکه حجم کاالهای در گردش ،نشر 600 میلیون گیلدر کاغذی را ایجاب کند ،گیلدر کاغذی ارزش پیشین خود را بازخواهد یافــت .در صورت افزایش مداوم حجم کاالها نیز گیلدر کاغذی ممکن اســت به ارزشی باالتر از ارزش پیشین خود دست یابد .بنابراین اگر تقاضا برای 700میلیون گیلدر باشد اما تنها 600میلیون گیلدر کاغذی در گردش باشد ارزش گیلدر کاغذی به 7/6ارزش گیلدر نقره ارتقا مییابد .اگر ضرب ســکه آزاد باشد افراد به ضرب ســکه نقره ادامه خواهند داد تا زمانی که حجم گیلدرهای نقره در گردش بهعالوه گیلدرهای کاغذی به 700میلیون برسد .در چنان حالتی گیلدرهای نقره و کاغذی به همترازی پیشین باز میگردند و در کنار ادامه یافتن ضرب سکه آزاد گیلدرهای کاغذی دیگر به جای آنکه تابع حجم کاالها باشند ،تابع ارزش نقره خواهند بود .به یک معنی ،آنها کارکرد خود بهعنوان نمادهای نقره را بازخواهند یافت. همین نتیجه از راه دیگر نیز ممکن است حاصل شود .فرض کنیم گردش کاالها تغییر نکند .در این صورت نرخ گیلدر کاغذی 5/6نرخ گیلدر نقرهای خواهد بود. حاال فــرض را بر این بگذاریم که ارزش نقره به انــدازه 1/6کاهش یابد .در این صورت گیلدر نقره قدرت خریدی برابر گیلدر کاغذی خواهد داشــت .آن اضافه
-1منظور زمان نگارش کتاب ( 1909میالدی) است.
63
فصل دوم :پول در فرایند گردش
ارزش نقره از میان میرود و نقره در چرخه گردش باقی میماند .حاال فرض کنیم کاهش ارزش نقره ادامه یابد و به 2/6ارزش ســابقش برسد ،در این صورت خرید نقره و ضرب ســکه با آن در اتریش سودآور میشود .این روند آنقدر ادامه مییابد تا به رغم کاهش 2/6قدرت خرید نقره ،حاصل جمع نقره و کاغذ تا حد نیازهای گردش باال برود .فرض را بر این گذاشتیم که ارزش اولیه کاالهای در گردش 500 میلیون گیلدر و ارزش گیلدرهای کاغذی در گردش 600میلیون باشــد ،که در آن صورت ارزش گیلدرهای کاغذی 5/6ارزش گیلدرهای اولیه است .گیلدرهای نقره با نرخ 4/6قدرت خرید پیشــین وارد فرایند میشوند .در این حالت برای گردش کاالها به 6/4ضربدر 500میلیون گیلدر نیاز اســت یعنی 750میلیون گیلدر ،که 600میلیون آن کاغذی و 150میلیون آن گیلدر نقره تازه ضرب شــده اســت .اگر دولت نخواهد ارزش پول بیش از این پایین بیاید باید ضرب آزاد ســکه را به حال تعلیق درآورد .در آن صورت گیلدرها از قیمت نقره مســتقل میشوند؛ قیمتشان به سطح پیشین برمیگردد یعنی 5/6ارزش گیلدر اولیه ،که کاهش ارزش نقره در پول نقره بیان نمیشود. این تحلیل با نظریه سنتی در تضاد است که میگوید گیلدر نقره تنها یک قطعه نقره است به وزن 1/45پوند که در هر وضعیتی که باشد ارزش آن تغییر نمیکند. اما اگر در نظر داشته باشیم که با تعلیق ضرب سکه ،ارزش پول بازتاب صرف جمع ارزش کاالهای در گردش اســت ،توضیح مطلب ساده میشود .در فرض ما ،نقره به اندازه 2/6کاهش ارزش پیدا کرد اما گیلدر اتریش بدانگونه که درآغاز بررســی فرض کردیم به اندازه 1/6کاهش داشت .و گیلدر نقره اتریش که هنوز 1در گردش اســت معادل 1/6باالتر از قیمت همان مقدار شمش نقره است .یعنی اضافه ارزش پیــدا میکند .این امر در واقع در اتریش نیمههای ســال 1878اتفاق افتاد و باعث شــد از یکسو ارزش گیلدر کاغذی بر اثر گسترش گردش بدون افزایش همزمان حجم پول کاغذی افزایش یابد ،و از ســوی دیگر ارزش نقره پایین آید؛ شاهد امر هم سقوط قیمت نقره در لندن. این تحلیل ممکن است اجمالی باشد ،اما با واقعیتهای مسئله همخوانی کامل دارد.
سرمایه مالی
64
برای مثال ،در هلند در ماه مه سال 1873ضرب سکه آزاد نقره معمول شد و ارزش پول سکه نقره همزمان با کاهش ارزش شمش نقره نسبت به طال ،افزایش یافت. در حالیکه درآغاز در ســال 1875قیمت نقره در لندن حدود 571پنی کاهش یافت نرخ مبادله با پول هلندی به ازای هر پوند استرلینگ به 11/6گیلدر رسید این نرخ پیش از آن 12گیلدر بود .این خود نشان داد که ارزش گیلدر هلندی 10درصد از ارزش نقره به کار رفته در آن باالتر رفته بود]9[ . سکه 10گیلدری نخستین بار در سال 1875بهعنوان پول قانونی معمول شد. سال 1879ارزش نقره موجود در گیلدر برابر 95/85کروزر 1بود .در سال 1886 این رقم به 91/95کروزر ،و در سال 1891به 84/69کروزر کاهش یافت]10[ . تحول در نظام پولی اتریش به شرحی است که در زیر میآید: پول پادشــاهی به موجب دریافت پروانه در 19ســپتامبر 1857و 27سپتامبر 1858معمول شــد .از 11نوامبر 1858موجودیت قانونی یافت و برای نخســتین بار به گردش درآمد .ســکه نقره بر پایه واحد استاندارد 45گیلدر به ازای هر پوند متریــک نقره خالص(هر کیلوگرم 90گیلدر یا فلورین) .تبدیل این پول به نقره در بانک ضربکننده ســکه ،تنها مدت کوتاهی ،یعنی تا پایان سال 1858معمول بود. بعد در نتیجه وضعیت مزمن بحرانی سیاســی و مالی [بر اثر انتشــار بیش از اندازه اســکناس .ر .ه ].که تا سال 1875ادامه داشــت ،نقره در مقابل پول کاغذی اضافه ارزش یافت .سکههای نقره با آهنگی فزاینده از دور گردش خارج میشد. در ســال 1871اضافه ارزش نقره به باالی 20درصد رسید ،اما در دهه 1870 به خاطر کاهش شــدید ارزش نقره در بازارهای جهانی ســیر نزولی یافت .بعد از سال 1875قیمت نقره آنچنان پایین آمد که بارها به قیمت قانونی ( 45فلورین هر پوند) نزدیک شــد و در سال 1878با قیمت قانونی یکی شد .زمانهایی هست که با مقایســه نرخ مبادله لندن با نرخ مبادله وین ،کامال به صرفه است که نقرهها برای ضرب شــدن به وین و کرمنیتس برده شــود و به پول اتریش تبدیل گردد .و این ســرازیر شدن نقره به گمرک امپراتوری اتریش-مجارستان ،2در سال 1878به اوج خود رسید(و بر اساس گزارشی که تا این زمان در دست است) ضرب سکه در آن 2- Austro-Hungarian
1- kreuzer
سال و سال بعد به حجمی رسید که تا آن زمان بیسابقه بود]11[ .
برای جلوگیری از کاهش ارزش پول ،ضرب آزاد سکه نقره در آغاز سال 1879 به حال تعلیق درآمد .تعلیق ضرب ســکه نقره این تاثیر را داشت که قدرت خرید گیلدر اتریش را از تقریبا تمامی فشــار مکانیکی قیمت نقره رها کرد و گذاشــت مستقل از ارزش مقدار نقره موجود در گیلدر نقره اتریش تحول یابد .بر پایه ارزش نقره در لندن و گزارش بورس لندن میانگین ارزش نقره موجود در 100گیلدر نقره به شرح زیر بود: 1887
.fl 91
— .kr
1888
.fl 86
.kr 68
1889
.fl 82
.kr 12
1891
.fl 84
.kr 70
بر پایه این فرضها ارزش 100فلورین پول اتریش در گیلدر طال به شرح زیر بود[:]12 1883 1887 1888 1889 1891
.fl 82
.kr 38
.fl 72
.kr 42
.fl 69
.kr 34
.fl 69
.kr 38
.fl 73
.kr 15
اما مظنه ارزش 100فلورین در مقایســه با گیلدر طال در ســالهای یادشده به ترتیب چنین است]13[ .86/33 ،84/08 ،79/85 ،81/39 ،84/33 : به ســخن دیگر ،گیلدر نقره اتریش در آن ســالها اضافه ارزش داشت .یعنی قدرت خرید از مقدار نقره موجود در گیلدر باالتر بود .تفاوت هر 100فلورین پول اتریش چنین بود:
65
فصل دوم :پول در فرایند گردش
1883
.fl 97
.kr 64
1883
.fl 1
.kr 70
1888
.fl 7
.kr 43
fl 12
1889
.kr 05
14fl
1891
.kr 90
13 fl
.kr 18
1887
(به گیلدر طال)
در جدول نشــان داده شــده که قیمــت گیلدرهای طال نه تنهــا (آنطور که اشــپیتسمولر 1میگوید) نزدیک بلکه کامال مستقل از نوسانهای قیمت نقره بود. [الکســاندر] اشپیتسمولر این پول را «پول اعتباری» مینامد اما نمیتواند چگونگی تعیین قیمت آن را توضیح دهد .وی میگوید:
سرمایه مالی
66
قدرت خرید و مبادله گیلدر نقره اتریش و نیز گیلدر کاغذی ،در دوره 1891-1879مقدمتا با ارزش شمش تعیین نمیشد .از این باالتر ،گیلدر اتریش در این دوره بدانگونه که کارل منگر 2به شیوهای محکم مدلل میدارد ) )Neue Freie Presse, 12 December 1889نشــان داده اســت که ارزش مبادلهای را ارزش ذاتی سکههای در گردش تعیین نمیکند.
پول اتریش در عمل هم بهعنوان پول نقره دوام چندانی نیاورد .واقعیت این است که این پول را حتی نمیشد یک پول نقره قدر نامید .درستتر آن است که آن را پول اعتباری بنامیم که ارزش بینالمللیاش به تراز پرداختهای اتریش -مجارســتان و نیز به ارزش داخلی آن بستگی داشت و این بهنوبه خود توسط دیگر عوامل تعیینکننده قیمت [کذا!] )1- Alexander Spitzmüller (1862-1953
اشپیتسمولر کارشناس برجسته امور مالی بود که در امپراتوری اتریش-مجارستان سمتهایی مانند وزارت تجارت و وزارت مالیه (دو وزارتخانه در دو مقطع) ریاست بانک اتریش-مجارستان و ریاست بانک اعتباری اتریش -مجارستان را برعهده داشت .وی را آخرین بازمانده آن امپراتوری هم مینامند. )2- Carl Menger (1840 -1921
اقتصاددان اتریشیِ لهستانیتبار و پایهگذار مکتب اقتصادی اتریش .منگر با بازخوانی مارژینالیسم یا نظریه مطلوبیت ذهنی نهایی ،نظریه ارزش آدام اسمیت و دیوید ریکلردو را که مبتنی بر هزینه تولید بود نقد کرد و با طرح «نظریه ِ ارزش» ،موجب تحولی چشمگیر در نظریهپردازی اقتصادی شد.
در چارچوب اتحادیه گمرکی 1تعیین میشد]14[ .
در آنچه در زیر میآید سرگشتگی او[اشپیتسمولر] آشکار است:
جالب خواهد بود که نشان داده شود چگونه برداشتهای سطحی درباره آینده یک پول هر زمان میتواند به زبان ریاضی و به شــکلی دقیق در مورد باال رفتن و پایین آمدن نرخ مبادله بیان شــود .البته در واقعیت امر این مفروضهای ذهنی هیچ ِ اجتماعی گردش بود. اهمیتی نداشتند و عامل تعیینکننده همانا شکل عینی الزامات [کارل تئودور] هلفریش 2به توضیح درست مطلب بسیار نزدیکتر میشود آنجا که میگوید: اضافه ارزش سکه در پولها ،زمانی که ضرب سکه محدود است ،از آنجا پدید میآید که ...تنها فلز ضرب شده میتواند بهعنوان پول به گردش 1- Customs Union
وقتی گروهی از کشورها با برداشتن یا کاهش چشمگیر تعرفهها و تشریفات گمرکی از سر راه تجارت بین خود، اینگونه محدودیتها را درباره کشورهای دیگر تشدید میکنند ،این شکل همکاریشان ،اتحادیه گمرکی خوانده میشود. )2- Karl Theodor Helfferich (1872 -1924
سیاستمدار و اقتصاددان برجسته آلمانی و عضو موثر حزب ملی آلمان در نیمه اول قرن بیستم .هلفریش چند کتاب مهم اقتصادی و مالی نوشت که مهمترین آنها کتاب «پول» بود که در 1903نوشته شد .ارجاعات هیلفردینگ به هلفریش ،عمدتا به همین کتاب اوست.
67
فصل دوم :پول در فرایند گردش
با این همه ،این فرض گمراهکننده اســت که بگوییم خصلت اعتباری پول اتریش کامال [!] مستقل از ساختار قیمت بازار نقره است .برعکس، در خالل دوره گذار در ســالهای 1879تا 1891ارزش باالی نقره تا اندازهای به تعلیق ضرب سکه نقره توسط افراد خصوصی و به موجب فرمان حکومتی نسبت داده شد ،فرمانی که هر زمان قابل فسخ بود و ضرب سکه از سوی دولت میتوانست ادامه یابد .عوامل یادشده کامال در آینده نامطمئن پولمان دخیل بودند ،خاصه اینکه سقوط اخیر قیمت نقره در سالهای 1885تا 1888و به موازات افزایش نرخهای مبادله خارجی با شیب تند به هیچ روی تصادفی نبود]15[ .
درآید و دولت از قبول درخواستِ تبدیل فلز به سکه سربازمیزند.
درباره غیر قابل تســعیر بودن پول کاغذی نیز ارزش پول منحصرا به دلیل آن است که دولت آن را پول قانونی برای پرداخت همه بدهیها و مالیاتها اعالم میکند .از این راه ،دولت امتیاز تمامی کارکردهای از نظر اقتصادی ،گزیرناپذیرِ پول را به آن واگذار میکند. هر دوی این نوع پولها ارزش خود را نه از ماده تشکیلدهندهشان ،و نــه از وعده ضمنی هر نوع پرداخت با آنها ،بلکه منحصرا از خصلت قانونی پرداخت میگیرند]16[ . ِ اکتسابیشان در مقام میانجی
سرمایه مالی
68
هلفریش بهدرســتی میگوید کــه تعلیق ضرب آزاد ســکه در نظام پولی نقره توضیح رها شدن سکه نقره از ارزش شمش است .اما این پیششــرط ،و همزمان ِ ســخن چیزی را در مورد موضوعی حساس ،یعنی میزان ارزش باقیمانده در سکه نمیگوید .ارزش البته با کمیت میانجی در گردش مورد نیاز جامعه تعیین میشود و آن نیز بهنوبه خود و در تحلیل نهایی با ارزش جمع کل کاالها تعیین میشود .نظریه ذهنی ارزش هلفریش مانع از آن میشود که او این حقیت را بیان کند. اما در نقد فرضیه اعتباری اشپیتسمولر ،هلفریش بهدرستی میگوید:
در وضعیت تعلیق ضرب ســکه فلز استاندارد ،ارزش باالتر پولهای آزاد را که در آنها ارزش ذاتی همه انواع پول کمتر از ارزش واقعیشان بهعنوان پول است ،نمیتوان به «اعتبار» نسبت داد ،یکی از دالیل این امر هم نبود هر نوع سکه استاندارد برای مقایسه سایر سکههای قابل مبادله است ،که ارزش خود را از راه اعتبار کسب میکنند .در نظام پولی هلند بین ســالهای 1873تا ،1875در اتریش بین سالهای 1879و ،1892و هند در سالهای 1893تا ،1899در عمل هیچ پولی با ارزش استاندارد کامل وجود نداشت .ارزش پول هلند و گیلدن نقره اتریش و روپیه هند که در همه اینها باالتر از قیمت نقره محتوای آنها بود ،امری کامال مســتقل بود ،بدون وابستگی به ارزش این یا آن شیء ،حتی به هیچ نوع نرخبندی پول استاندارد بستگی نداشت و بهطور قطع ،ادعایی
هم در وابستگی به پول استاندارد در کار نبود .ارزش منحصرا از قدرت پول قانونی سرچشمه میگرفت که به این سکهها داده میشد و نیز به محدود بودن ضرب سکه.
69
فصل دوم :پول در فرایند گردش
برای درک ناتوانی نظریه پولی در رها کردن خود از این برداشــت نادرســت، که گفته میشــد پول دارای اضافه ارزش باید پول اعتباری باشد و دستکم ارزش خود را از نوعی پول استاندارد بگیرد ،باید به نظرات سردرگم درباره موقعیت پول اتریش از ســال 1879بدین طرف نظری افکنــد .پدیده افزایش ارزش گیلدنهای نقره اتریشی به صورت سکه به دنبال تعلیق ضرب سکه آزاد نقره ،باالتر از ارزش نقره محتوای آن ،موجب سردرگمی افراد میشد تا حد زیادی به این دلیل که معلوم نمیشد گیلدن نقره از کدام پول با ارزش ذاتی باال ارزشی فراتر از محتوای نقره پول را کسب کرده است .پس اینطور توجیه میشد که ارزش گیلدن نقره ،تنها به خاطر ارتباط با گیلدن کاغذی از ارزش فلزیاش فراتر رفته است ،اما گفته نمیشد گیلدن کاغذی با کدام ارتباط توانسته است ارزشی باالتر از ارزش کاغذش کسب کند]17[ . در هند هم پدیده مشــابهی به چشم میخورد .در سال 1893ضرب آزاد سکه نقره متوقف شد .هدف ،باال بردن ارزش مبادله روپیه تا سطح 16پنی بود .تا وقتی ضرب آزاد سکه ادامه داشت این نرخ با قیمت نقره 43/05پنی تطبیق میکرد .یعنی در آن قیمت ،اگر سکه روپیه ذوب میشد در بازار (جهانی) لندن 16پنی به فروش میرسید .تاثیر تعلیق ضرب آزاد سکه به شرح زیر بود :قیمت روپیه از 14/87پنی بــه 16پنی افزایش یافت .اما چند روز بعد قیمت نقره از 38پنی در دوران ضرب آزاد سکه ،در روز یکم ژوئیه به 30پنی کاهش یافت .از آن تاریخ قیمت روپیه رو به کاهش رفت و همزمان قیمت نقره به 34/75پنی افزایش یافت و در همین قیمت مانــد تا یکم نوامبر 1893که خرید نقره از آمریکا (که ماهانه 4میلیون و 500هزار اونس بود) متوقف شــد .در آغاز سپتامبر 1897ارزش روپیه هند به سطح مطلوب 16پنی رسید و مظنه شمش نقره به روپیه 8/87بود. از همان آغاز ،و در پی بســته شدن ضرابخانههای خصوصی در هند ،پیشبینی نتایج مســرتبخش افزایش قیمت روپیه در مقایســه با ارزش فلــز محتوای آن
سرمایه مالی
70
امکانپذیر بود ،ارزشی که بهمراتب از هزینه ضرب سکه فراتر میرفت .از نیمههای سال 1896بدین طرف آخرین پیوند میان قیمت نقره و قیمت روپیه نیز قطع شد و اگر هم تا این اواخر نوعی توازی هرچند ضعیف ،درنوسانهای این دو دیده میشد اکنون کامال ناپدید شده است]18[ . هنوز هم نظریهپردازان پول از پاســخ به این پرسش احساس عجز میکنند که: در نظام ِ پولی تعلیق ضرب ســکه ،چه چیزی مالک ارزش است؟[ ]19واضح است که نقره نیست (وقتی ضرب سکه طال متوقف میشود ،طال هم نیست)[ ،]20چرا که ارزش پول و قیمت شــمش دو مسیر کال متفاوت را دنبال میکنند .از این گذشته، [توماس] توک 1بهدرســتی نشــان داد که نظریه مقداری پول 2غیرقابل دفاع است؛ همینطور هم ناممکن بودن برقراری ارتباط میان حجم شــمشها از یک ســو و حجم کاالها از سوی دیگر .میان 7کیلوگرم طال یا نقره ،یا حتی کاغذ با الف میلیون کفــش ،ب میلیون قوطی واکس کفش ،پ کیل گندم ،و ت هکتولیتر آبجو و ...چه ارتباطی میتواند وجود داشــته باشــد؟ رابطه دوجانبه میان پول و کاال تنها با این پیشفرض مطرح میشــود که آن دو در چیزی با هم اشتراک دارند ،به سخن دیگر با پیشفرض رابطه ارزش ،یعنی دقیقا همانی که باید توضیح داده شود. به همین منوال هم اشــاره به نقش دولت در پاســخ دادن به ســوال پیشگفته بیمعنــی به نظر میآید .چون پیش از هر چیز ،اینکه دولت چگونه میتواند به یک بــرگ کاغذ ،یا یک گرم نقره قدرت خریدی را بدهد که کفش ،واکس ،و مانند آن فاقد آنند ،اســرارآمیز جلوه میکند .وانگهی ،چنان تالشهایی از سوی دولت غالبا ناکام مانده اســت .تالش دولت هند در افزایش دادن قیمت روپیه تا سطح 16پنی کمترین تاثیری بر این پول نگذاشــت و روپیه کمترین اعتنائی به خواســت دولت هند در این زمینه نکرد و بیشترین موفقیت دولت در رسیدن به این خواست زمانی بــود که هر نوع ارتباط این پول با قیمت نقره قطع شــد و قیمت روپیه کامال غیر قابل پیشبینی .در اتریش هم به همین منوال باال رفتن قیمت گیلدر نقره به نســبت محتوای آن موجب شــگفتی کامل دولت شد ،چون بدون هشدار قبلی و شبانه باال )1- Thomas Tooke (1774 -1858
اقتصاددان انگلیسی که به خاطر نوشتههایش درباره تاریخ پول و آمار اقتصادی ،شهرت دارد.
2- quantity theory of money
1- socially necessary value in circulation
71
فصل دوم :پول در فرایند گردش
رفت ،بیآنکه از پیش تدارکی برای مداخله دولت دیده شــده باشــد .آنچه حیرت نظریهپردازان را ســبب میشــود وضعیتی اســت که در آن ،پول ظاهرا مقام خود را بهعنــوان مــاک ارزش حفظ میکند ]21[ .کاالها طبیعتا هنــوز هم به پول بیان میشــوند ،یا مانند زمان پیش از تعلیق ضرب سکه ،با پول «سنجیده» میشوند .و مانند گذشــته پول همچنان «سنجه ارزش» اســت .اما از این پس میزان ارزش آن، با ارزش تشــکیلدهنده کاال ،طال ،نقره یا کاغذ تعیین نمیشــود بلکه این«ارزش» را جمع ارزش کاالهای در گردش ،و با فرض ثابت ماندن ســرعت گردش تعیین میکند .ســنجه واقعی ارزش ،پول نیست« ،ارزش» پول را آن چیزی تعیین میکند کــه من ارزش اجتماعا الزم در گردش 1مینامم .همینطور هم اگر در نظر بگیریم که پول میانجی گردش است ،که من به خاطر ساده کردن مسئله ،آن را نادیده گرفته بودم ،و در زیر بهتفصیل بدان خواهم پرداخت ،این ارزش اجتماعا الزم در گردش را میتوان در فرمول زیرخالصه کرد 21[ .الف]: جمــع ارزش کاالها ،تقســیم بر ســرعت گردش پول +جمــع پرداختهای سررســیددار ،منهای پرداختهایی که همدیگر را پوشــش میدهند ،منهای تعداد دفعاتی که یک قطعه پول مشخص به تناوب در نقش ابزار گردش و وسیله پرداخت عمل میکند. این ،البته کمیت استانداردی است که حجم آن را پیشاپیش نمیتوان محاسبه کرد. خود جامعه تنها ریاضیدانی است که میتواند حجم آن را تعیین کند .حجمی نوسانی، با پولی که ارزش آن پابهپــای حرکتهای آن ،باال و پایین میرود .تغییر ارزش روپیه هند در فاصله سالهای 1893تا ،1897و نوسانهای پول اتریش خود شاهد اثبات این مدعایند .و به محض آنکه کاالیی با ارزش کامل(طال ،نقره) نقش پولی خود را از ســر بگیرد ،این نوســانها پایان مییابند .پیشتر هم دیدیم که بدینمنظور الزم نیست همه پولهای کاغذی یا پولهای تنزل ارزشیافته از روند گردش حذف شوند .تنها چیزی که باید اتفاق بیافتد این است که چنان پولی به میزان حداقل به گردش درآید و نوسانهای باالتر از این حداقل از راه ارائه پولی با ارزش کامل پایان گیرد. تاریخچه جالب توجه پولهای مبتنی بر تعلیق ضرب آزاد ســکه« -ســکههای
سرمایه مالی
72
نقره با حاشــیه طالیی» ،یا «نظام حاشــیه طالیی» ،آنطور که پولهای هند و سایر جاها نامیده میشــوند -وقتی به محک نظریه مارکسیســتی پول زده میشود جنبه اســرارآمیزش را از دست میدهد و از دیدگاه نظریه پول «فلزپایه» 1بهکلی نامفهوم میماند .ناپ هرچند بســیاری از کمبودهای نظریه فلزپایه را با دقت زیاد نشــان میدهــد (اما به نظریه مارکسیســتی در اینباره نمیپــردازد و گویا آن را با نظریه «فلزپایه» اشــتباه میگیــرد) از خودش هیچ توضیحی درباره ایــن پدیدهها اضافه نمیکند و تنها به این بســنده میکند که نظامی کامــا ابتکاری از طبقهبندی انواع پول ارائه کند که در این نظام ،هم سرچشمه پیدایش پولها و هم تحول آنها نادیده گرفته شده است. بیشتر به یک تحلیل عمدتا حقوقی میماند که به واژگان ،توجهی بیش از اندازه نشــان داده اما به مســئله اقتصادی بنیادین ارزش پول و قدرت خرید آن کمترین توجهی نشده است .ناپ از این بابت [کارل] لینائوسِ 2نظریه پولی است و مارکس، [چارلــز] داروینِ 3آن ،با این یادآوری که در اینجــا لینائوس مدتها پس از داروین میآید! ناپ ،پیگیرترین طرفدار نظریه است ،اما از آنجا که نمیتواند پدیده پول کاغذی و بهویژه پدیده بدیهی تاثیر حجم پول کاغذی منتشر شده با عنوان پول کاغذی قانونی را توضیح بدهد ،آن را جنبهای از پول فلزی و گردش عام میانگارد(همینطور هم شمش ،اســکناس بانک و پول کاغذی دولتی) .نظریه ،تنها به نرخهای ک ّمی توجه دارد و عامل تعیینکننده ارزش پول و کاال را از نظر دور میدارد .خطای او از تجربه اقتصادهای پول کاغذی خاصه انگلســتان در پی لغو پرداختها به ســکه در سال 1797سرچشمه میگیرد. زمینه تاریخی بحث بار دیگر با پیش کشیده شدن تاریخچه پول کاغذی در سده
1- metallistic )2- Carl Linnaeus, or Carl von Linné (23 May 1707 - 10 January 1778
گیاهشناس و جانورشناس سوئدی که در ایران با نام لینه شناخته میشود .نام یونانی لینائوس ،عنوانی بود که این دانشمند برای خودش برگزیده بود و آن را خوشتر میداشت. )3- Charles Robert Darwin (1809 -1882
طبیعیدان و زمینشناس انگلیسی ،که به خاطر نظریه تکامل یا منشاء انواع ،شهرت دارد.
اگر یک معدن طال در هر یک از این کشورها کشف شود ارزش پول آن کشور به خاطر کمیت فزاینده فلزهای قیمتی که وارد چرخه گردش میشوند کاهش مییابد و از آن پس ارزش آن برابر[ارزش پول] سایر کشورها نخواهد بود]23[ .
]1- Law’s bank [ or, Banque de France
منظور «جنرال بانک» یا «بانک فرانســه» است که «جان ال» اقتصاددان اسکاتلندی در سال 1716با اذن دوک اورلئان در پاریس تاسیس کرد .این بانک با وجود آنکه سه چهارم سرمایهاش دولتی بود ،بانک خصوصی شمرده میشد .بانک جان ال اجازه انتشار اسکناس داشت و آن را سرچشمه بانک مرکزی امروزی فرانسه میدانند .چندی پس از تشکیل این بانک ،حباب مالی شدیدی در فرانسه ایجاد شد و اوضاع اقتصادی را پریشان کرد و تقصیر این اتفاقات به گردن بانک جان ال افتاد. 2- French assignats
پس از انقالب فرانسه و در خالل جنگهای انقالبی ،دولت دچار ورشکستگی مالی شد و راه چاره را در مصادره اموال کلیسا و وارد کردن آن به اقتصاد دید .داراییهای کلیسا تقویم پولی شد و حوالههایی که معرف ارزش این داراییها بود صادر شد .این اسکناسهای حوالهای پول نبود اما کارکردش در برابر اموال مصادره شده همانند پول بود. )3- David Ricardo (1772 -1823
اقتصاددان و فیلسوف اقتصادی انگلیسی که (به همراه توماس مالتوس ،آدام اسمیت و جیمز میل) ،از سلسلهجنبانان اقتصاد بازار در دوران جدید بهشمار میرود .کارل مارکس همه آنان را «کالسیک»ها نامید .مارکس در تدوین نظریه ارزش خود از آراء ریکاردو و اسمیت بهره برد.
73
فصل دوم :پول در فرایند گردش
هجدهم فراهم شد .رسوایی بانک جان ال ،1کاهش ارزش اسکناسهای بانک محلی مستعمرههای انگلســتان در آمریکای شمالی ،از آغاز تا نیمه سده هجدهم پابهپای افزایش شمار حوالهها ،اسکناسهای قارهای بهعنوان پول قانونی که در خالل جنگ اســتقالل در آمریکا انتشار یافت ،و تجربه اسکناسهای حوالهای 2فرانسوی که در مقیاسی عظیم منتشر میشد]22[ . 3 حتی تیزهوشــی [دیوید] ریکاردو هم نتوانســت او را از این جمعبندی خطا ِ شــناختی نیرومندی اســت که دور بدارد که این خود نمونه دیگری از نفوذ روان تاثرات تجربی میتوانند بر اندیشــه انتزاعی بگذارند .این همان ریکاردو است که در سایر موارد ،در تالشی برای کشف عوامل بنیادین تاثیرگذارنده بر نرخ ک ّمی ،که همان ارزش باشد به همین نرخ ک ّمی اثرگذار بر قیمتها (عرضه و تقاضا) ،توسل میجوید؛ اما همین شخص وقتی به بررسی مسئله پول میپردازد مفهوم ارزش را، که خود وی پیشتر فرمولبندیاش کرده بود ،نادیده میگیرد .وی مینویسد:
در اینجــا تنها کمیت اســت که ارزش طال را کاهــش میدهد و طال منحصرا میانجی گردش تلقی میشود و نتیجهگیری طبیعی هم این میشود که تمامی حجم طال بیدرنگ وارد چرخه گردش میشــود .و چون با این حســاب ،تنها عامل در اینجا کمیت اســت ،طال بیهیچ دردســری میتواند معادل اسکناس بانکی بشود. ریکاردو ابتدا بهروشــنی پیشفرض را بر اسکناسهای قابل تسعیر بانک میگذارد اما از گفتههای بعدیاش پیداســت که اســکناسهای تســعیرپذیر بانک را با پول کاغذی قانونی در نظام پولی وقت انگلســتان یکی میداند .با همین برداشت است که میتواند بنویسد: اگر به جای کشف معدن در یک کشور یک بانک ایجاد شود ،مثل بانک انگلستان که قدرت نشر اسکناس بهعنوان میانجی گردش را دارد ،پس از انتشار حجم عظیمی از آنها ...،بر جمع پول همان تاثیر قابلمالحظهای را میگذارد که اگر معدنی کشف میشد]24[ .
سرمایه مالی
74
و با این سخن تاثیر بانک انگلستان را همتراز کشف یک معدن طال قرار میدهد که هر دو میانجی گردش را افزایش میدهند. این همانند دانســتن ،مانع درک درســت قوانین گردش پول فلزی و اسکناس بانک -هر دو -میشــود .ناپ هم به ســهم خود از تازهترین تحوالت -که در باال آمد -یعنی «پولهای کاغذی» با دوام ،و تفاوت ســکه نقره با ارزش شــمش نقره، بهشــدت تحت تاثیر قرارگرفت .این تفاوت البته ،ویژگی پول نقره(یا هر نوع پول فلزی) و نیز پول کاغذی اســت .اما به نظر میرســد ارزش پول کاغذی را دولت انتشــاردهندهاش تعیین میکند ،و چون نقره نیز تقریبا همان وضعیت پول کاغذی را هنگام تعلیق ضرب آزاد ســکه دارد ،این توهم بهوجود میآید که پول کاغذی و پول فلزی و پول بهطور کلی ،آفریده دولتند .و اینچنین است که نظریه دولتی پول که هیچ ارتباطی هم با نظریه اقتصادی ندارد ،شکل میگیرد .مارکس به شرح زیر به نقد توهمی میپردازد که اساس این نظریه است:
به نظر میرسد مداخله دولت در انتشار پول کاغذی بهعنوان پول قانونی ...ربطی به قانون اقتصادی ندارد .دولت که در ضرابخانهاش یک قطعه
دشواری درک مطلب از ســردرگمی ناشی از کارکردهای متفاوت پول و انواع مختلف پول (پول کاغذی دولتی ،و اعتبار) سرچشمه میگیرد .این نقص در نظریه، که حتی ریکاردو هم از آن مصون نماند ،قوانین پول کاغذی دولتی را با قانون حاکم بر گردش بهطور عام ،و گردش اســکناسهای بانک بهطور اخص به جای هم به کار میبرد .امروز اشــتباه مخالف این نیز به همان اندازه معمول شــده است .چون در حالیکه نظریه مقداری پول بهدرســتی امری باطلشده تلقی میشود ،تمایلی به شــناخت تاثیر کمیت بر ارزش پول نشان داده نمیشود ،حتی زمانی که این کمیت مثل مورد پول کاغذی و پو ِل کاهش ارزشیافته ،عامل تعیینکنندهای اســت؛ به هر نوع توجیهی چنگ انداخته میشــود و چون به نقــش علّی عامل اجتماعی بهایی
75
فصل دوم :پول در فرایند گردش
طال به وزن مشخص را نامگذاری میکند و در عمل ضرب تنها مهر خود را بر طــا میزند ،حاال گویی با جادوی مهر خود تکه کاغدی را بــه طال تبدیل میکند .از آنجــا که پولهای کاغذی پول قانونیاند هیچکــس نمیتواند دولت را از بهگردش درآوردن اجباری و دلبخواه هرچه بیشتر از این پولها ،و نیز چاپ هر مقدار معادل سکه بر روی آنها ،مثال 1پوند 5 ،پوند ،یا 20پوند ،بازدارد .پس از اینکه این پولها وارد گردش شدند ،دیگر نمیتوان آنها را از گردش خارج کرد چون از یکســو محدوده آنها درون مرزهای کشور است و از سوی دیگر بیرون از چرخه گردش همه ارزش ،ارزش مصرفی و ارزش مبادلهای را از دست میدهند .کارکردشان را که از آنها بگیرید به کاغذ پارههای بیارزش تبدیل میشوند .با این همه این قدرت دولت ،خیالی محض است .دولت ممکن است هر مقدار که بخواهد پول کاغذی با هر مقدار اسمی مبلغ بر روی آنها به گردش بیاندازد اما با این اقدام مکانیکی از کنترل آن باز میماند[ .و از این رو نظریه ناپ هم دقیقا از لحظهای که مشکل اقتصادی رخ مینماید سودمندیاش را از دست میدهد .ر .ه]. یعنی هنگامی که به گردش درمیآیند و ژتون یا کاغذ پولی تابع قانون ذاتی آن میشوند]25[ .
داده نمیشــود ،با توجیهات ذهنی تالش میشود ارزش پول دولتی را به این یا آن ارزش اعتباری نســبت بدهند .از ســوی دیگر و از آنجا که باید ارزش ذاتی پول فلــزی را پذیرفت نمیتوان از نظریه ناپ طرفــداری کرد چون در این نظریه همه توجیههای اقتصادی بهطور کلی کنار نهاده میشود .و نتیجه اینکه برای پو ِل بیش از حد ارزشیافته ،هیچ توجیه رضایتبخشی ارائه نشده است .ریکاردو همه تغییرها در ارزش پــول را پیامد تغییر در کمیــت آن میداند .این تغییرها در ارزش پول بنا به نظریه او ،بسیار اتفاق میافتد .ارزش ،برعکس ،با افزایش یا کاهش کمیت پول، کاهش یا افزایش پیدا میکند .بنابراین هر پولی در معرض کاهش یا افزایش ارزش است .و این امر از نظر ریکاردو مشکلی نیست .وی مینویسد:
سرمایه مالی
76
هرچند این [پول کاغذی] از ارزش ذاتی برخوردار نیست اما با محدود کردن کمیت آن ،ارزش مبادلهای آن برابر میشود با ارزش اسمی سکه یا فلزی که در سکه به کار رفته است .بر همین اساس ،یعنی با محدود کردن کمیت آن ،سکه بیاعتبار نیز با ارزشی که با خود حمل میکند میتواند وارد گردش شــود به شــرط آنکه از وزن و خلوص قانونی برخوردار باشد و نه بر اساس کمیت فلز به کار رفته در آن .به همین سبب در تاریخ ضرب سکه بریتانیا مشاهده میکنیم که پول هرگز به آن اندازه که بیاعتبارشده دچار کاهش ارزش نشده است ،به این دلیل که هرگز به نسبت کاهش ارزش ذاتیاش افزایش کمیت نداشته است]26[ .
اشــتباه ریکاردو از آنجاست که قانون تنظیم پول در نظام تعلیق ضرب سکه را به نظام ضرب آزاد ســکه تسری میدهد بیآنکه در آن تعدیلی ایجاد کند 1.خطای اغلــب نظریهپردازان پول در آلمان هم جابجا گرفتن این دو منتها در جهت عکس -1منظور از نظام ضرب آزاد سکه ،ترتیباتی قانونی است که مقرر میدارد هر کس فلزات گرانبهایی مانند نقره و طال در اختیار دارد ،مجاز است به ضرابخانههای دولتی مراجعه کند و طال یا نقره خود را به سکه رایج تبدیل کند. دولت موظف است بر اساس قانون ،این کار را در قبال دریافت اجرت یا بدون اخذ اجرت(مطابق تکلیف قانونی) انجام دهد .بانکهای آمریکا در قرن نوزدهم چنین کاری میکردند .نقطه مقابل این وضع نظام تعلیق یا تعطیل ضرب سکه است که مطابق آن دولت بر اساس استانداردهایی مانند سیستم پایه طال و یا پشتوانه اعتباری دولت ،خودش سکه ضرب میکند(همانند چاپ اسکناس) و به جریان میاندازد.
ریکاردو است ،به همین سبب برداشــت بدی از نظریه مقداری پول دارند و مدام در بررسی گردش اسکناسهای بانکی به نظریه مقداری رجوع میکنند و همزمان در بررسی مشکالت ناشی از تعلیق ضرب آزاد سکه نظریه مقداری را رد میکنند. فوالرتن برعکس ،فرمول جالب و اساســا درستی از نظام ضرب سکه محدود ارائه میکند .وی میگوید ،فرض کنید:
77
فصل دوم :پول در فرایند گردش
کشوری با همسایگانش هیچ مراوده بازرگانی نداشته باشد و دستگاه ضرب ســکه هم نداشته باشــد که بتواند مسکوک نو ضرب کند ،اما مبادلههای داخلی را به یاری مسکوک از اعتبار افتاده و کهنه فلزی انجام دهد که ارزش مبادلهپذیر با نرخ فوقالعاده باالی این سکهها تنها به خاطر محدود بودن مقدارشان است -کشوری که در عینحال فلزات گرانبها را در مقیاسی گسترده برای زینت و تجمل مورد استفاده قرار میدهد و با صدور ساالنه فراوردههای صنعتیاش مثال به ارزش نیم میلیون پوند استرلینگ به یک کشور دوردست صاحب معادن طال و نقره معادل آنها از این دو فلز قیمتی وارد میکند تا جایگزین زینتآالت فرســودهای ســازد که تقاضا برای مصرفشان بسیار باالست .در چنین شرایطی باز هم فرض را بر این بگذاریم که در کشور دوردست بر اثر اصالحات فوقالعاده در بهرهبرداری از معدن ،یا کشــف سنگ معدنهای تازه و غنی طال و نقره هزینه برداشت ،این دو فلز از معدن به نصف حالت قبل کاهش یابد .با چنان کشفی تولید ساالنه طال و نقره کشور دو برابر شــود و در آنجا قیمت آنها به همین نسبت پایین بیاید .در این حالت بازرگانان کشور نخست ،با صدور همان مقدار پیشین کاالی صنعتی به کشور دوم که میتوانستند معادل نیم میلیون پوند طال و نقره بخرند ،حاال میتوانند یک میلیون پوند از این دو فلز را بخرند و وارد کشور خود کنند .سوال این است که تاثیر آن چه خواهد بود؟ من بهطور مسلم تاثیر این را نمیدانم چون طال و نقره از نظر مادی با اضافه عرضه هر کاالی دیگر که به همان اندازه بادوام باشد فرق دارند .مصرف پیشین طال و نقره در کشور نخست برای ساختن بشقاب ،زیورآالت و آب طالکاری
اگر با عرضه همان مقدار به ارزش نیم میلیون پوند باشد تامین میشود و خریدار تازهای برای آنها نخواهد بود مگر اینکه قیمتشان کاهش یابد و چون بازرگانان عجله دارند که طال و نقرههای مازاد را هرچه زودتر نقد کنند قیمتها به پول پایه بهسرعت پایین میآید ...اما در تمامی این مدت قیمت همه کاالها بهجز طال و نقره که به پول داخلی ســنجیده میشوند ،دستخوش هیچ تغییری نمیشود مگر آنکه بخشی از مازاد فلزاتی که بدین طریق کســب شده است در مبادله بازرگانی به کشور سومی صادر شود که این کشور خود مایل نباشد طال و نقره مورد نیاز را از ســر معدن خریداری کند و انگیزهای هم برای کسب این ثروت فلزی نداشته باشد جز اینکه بخواهد رضایت مصرفکنندگان داخلی را در ارتباط با طال و نقره جلب کند]27[ .
سرمایه مالی
78
این ،در شــکل نظری همان مورد اضافه ارزشی است که در گیلدر نقره اتریش مشــاهده شــد .اما فوالرتن در نشــان دادن این مطلب که نرخهای ک ّمی را حداقل اجتماعی گردش تعیین میکند ناکام میماند .فوالرتن سپس به بررسی شرایط متفاوت بنیادینی میپردازد که امروزه میتوان از آن با عنوان نظام مسکوک آزاد نام برد:
اما اکنون تصویر دیگری را در نظر آوریم که در آن رشته رویدادهایی همانند و پیاپی در کشــوری روی بدهد که در آن مناسبات بازرگانی بهمراتب پیشرفتهتر و جایگاه نظام پولی نیز بهتر باشد .مسکوک فلزی در گردش آن از نظر وزن و خلوص استاندارد باشد ،و برخوردار از جریان آزاد فلزات ،و یک نظام ضرب ســکه آزاد شمش استاندارد .در چنین وضعیتی تاثیر ناگهانی دو برابر شــدن عرضه ساالنه از معادن میتواند متفاوت باشد .چون اینجا دیگر شاهد افزایش قیمت شمش طال نخواهیم بود چراکه قیمت طال که با ســکه همان فلز و همان خلوص سنجیده میشــود هرگز نمیتواند تغییر کند ،چون هر دوی اینها در سنجش با کاالها با هم افزایش یا کاهش قیمت پیدا میکنند .هیچ تفاوتی در کار نخواهد بود .همینطور هم با افزایش واردات و عرضه شــمش ،فشار
اما هنوز یک نوع مشخصه دیگر از اضافه ارزش پول هست که ذکرش بیمورد نیســت :میگوییم مشــخصه ،چون به خودی خود و بــدون دخالت دولت روی میدهد .در خالل تازهترین بحران اعتباری در آمریکا در پاییز ســال 1907ناگهان پول کشــور ،نه تنها پول طال ،بلکه همه انواع پول قانونی(مســکوک طال و نقره، کاغذهای پشــت سبز دولتی و اســکناسهای بانک) با اضافه ارزش شدید همراه شــد .در آغاز این اضافه ارزش بیش از 5درصد بود .میتوان از گزارش زیر که در تاریخ 21نوامبر 1907از نیویورک برای فرانکفورتر زایتونگ فرســتاده شده است در جریان امر قرار گرفت: در شــمار نســبتا زیادی از کانونهای بازرگانی آمریکا پرداختهای نقدی بهکلی منسوخ شده و گواهینامههای پولی خصوصی جای آنها
79
فصل دوم :پول در فرایند گردش
غیرعادی بر بازار شــمش وارد نمیشود ،یا دستکم در وهله نخست که انگیزه چندانی برای مصرف گسترده فلزات وارداتی در حوزه تولید زیــور آالت وجود ندارد .بــازار در این حالت نزدیک به همان مقدار پیشــین را از فلزات وارداتی بــرای مصرف جذب میکند .بقیه برای ضرب ســکه به ضرابخانه حمل میشود و سود زیادی را بدینوسیله نصیب واردکنندگان میسازد و اینان با در دست داشتن این سود سرشار بیدرنگ در بازار و نیز در قلمرو هر شیء مادی که رضایت انسانها را به دنبال داشــته باشد ،به رقابت در زمینه سرمایهگذاری مولد وارد میشوند .اما از آنجا که عرضه این قبیل اشیاء غالبا محدود است و به هیچ روی با سیل عظیم مسکوک در گردش ،همسنگ نمیشود ،نتیجه گریزناپذیر آن ابتدا کاهش نرخ بهره در بازار ،بعد ،افزایش بهای زمین و اوراق بهادار با بهره ،و سرانجام ،افزایش تصاعدی بهای کاالها بهطور عام تا آنجا که بهای آنها به سطح هزینه تولید سکه تنزل یابد ،جریان بهره متوقف گردد ،ســکههای جدید در سکههای قدیم ادغام شود ،و جو ثروت و رونق ناگهانی محو گردد و هیچ ردی هم از آنها برجای نماند ،مگر بر تعداد و وزن زیاد سکهها در هنگام خرید و فروش]28[ .
سرمایه مالی
80
را گرفته اســت .در موارد معدودی پرداختها بخشی نقدی و بخشی هم با همین گواهینامهها بوده اســت .در بسیاری جاها گردش پول نقد تنها در حد پول خرد است .در 77شهر آمریکا پول اضطراری در شکل گواهینامههای پایاپای ،یا چکهای بانکی برای موارد خاص، انتشــار یافته ،هرچند اغلب آنها به صورت پول اضطراری بوده است. تا پیش از بحران ،شاید تنها در چند شهر آمریکا نهادهای پایاپای فعال بود اما حاال در حدود بیش از 100نقطه دایر شــده است .به مجردی که نیویورک وارد بحران شد با هدف حفاظت مشترک ،در این شهرها نهادهای پولی در هم ادغام شدند .با فاصله گرفتن از کاری که نیویورک میکرد -یعنی اتاقهای پایاپای در موارد اضطراری آنهم تنها برای مبالغ بسیار باال گواهینامه صادر میکردند -این نهادها پول اضطراری ،2 ،1 ،5و 10دالری برای استفاده عمومی انتشار دادند که برای دادوستدهای کوچک مناسب بود .این حوالههای پولی در مجاورت اتاقهای پایاپای بــه گردش درآمدند .کارگران بهعنوان مــزد آنها را قبول میکردند و بازرگانان در ازای خرید اجناس از آنها استفاده میکردند و ...آنها دست به دست میگشتند و در مقایسه با پول نقد اندکی ارزانتر بودند .برای آنکه بدانیم پول نقد چقدر در گردش بود کافی اســت اشاره کنیم به اینکه شرکت قدرتمند نفتی استاندارد اویل هم چکهای گواهیشده را به کارکنانش میداد .پول اضطراری تنها در دادوستدهای سازمانهای دولتی مورد استفاده قرار نمیگرفت .سازمانهای عمومی بر پرداختها با پول قانونی پافشاری داشتند تا بتوانند آن را به پول نقد تبدیل کنند. دلیل عمده اضافه ارزش پول نقد هم همین اســت .در چند روز اخیر که شــرکت تصفیه شکر آمریکایی نتوانست برای تخلیه یک محموله شکر از گمرک پول نقد تهیه کند چند روزی بخشهایی از واحدهای شرکت را تعطیل کرد. نکته منحصر به فرد در این قضیه آن است که حجم ابزارهای در گردش موجود
2- Peel Act
1- contra, or at least praeter legem
81
فصل دوم :پول در فرایند گردش
برای تامین نیازهای بازرگانی کفایت نمیکرده اســت .بحران اعتباری راه را برای تقاضای گســترده پرداختهای نقدی هموار کرد چون پــول اعتباری (براتهای بانکی و مانند آن) در تســویه ترازها با مشــکل روبهرو شد و به دنبال آن همگان خواهان پول نقد شــدند .و درست در لحظهای که گردش به نقدینگی بیشتری نیاز داشــت نقدینگی از چرخه گردش ناپدید شد چون بهعنوان ذخیره احتکار میشد. [ ]29به جای پول ناپدیدشــده ،تالش شــد پول تازهای به صورت گواهینامه اتاق پایاپای به جریان انداخته شــود و در عمل هم با ضمانت مشــترک بانکهای اتاق پایاپای چنان پولی انتشــار یافت .در اینجا محدودیت قانونی انتشــار چنان پولی، مخالف ،یا دســتکم خارج از قانون بــودن 1آن را نادیده گرفت همانطور که در انگلستان در وضعیتی مشــابه ،قانون پیل[ 2قانون پرداختهای نقدی سال -1819 ویراستار انگلیســی] به حال تعلیق درآمد .اما این پول اعتباری ،پول قانونی نبود و نقدینگــی هم کفایت نمیکرد .در نتیجه پول نقد دچار افزایش ارزش شــد و این اضافه ارزش ادامه یافت تا زمانی که طال از اروپا وارد شــد ،وضعیت اعتبار عادی برقرار گردید ،و انقباض عظیم گردش که بیدرنگ در پی بحران ایجاد شــده بود، به«قحطــی پول» پایان داد و نقدینگی در حجم باال جای آن را گرفت .میزان اضافه ارزش پول یکدســت نبود و بستگی به ارزش اجتماعی در گردش داشت .شاخصه آن هــم اینکه اضافه ارزش ،هــم در پول کاغذی بود و هم در پول فلزی و بهترین شاهد بر اینکه کمترین ربطی به افزایش ارزش طال نداشت. چاپ پول کاغذی قانونی یک وسیله شناخته شده و مورد استفاده مکرر دولت برای پرداخت بدهیهایش در زمانهایی اســت که وســیلههای دیگر در دسترس نباشــد .و از همه مهمتر اینکه پول کاغذی ،پول فلــزی را بهکل از گردش بیرون میاندازد ]30[،و پول فلزی به خارج صادر میشــود تا برای مثال ،هزینههای جنگ را تامین کند .اما چاپ مداوم پول کاغذی ،تنزل ارزش آن را به دنبال میآورد و در آن صورت نظریه مقداری پول ،در وضعیت تعلیق ضرب سکه کارایی دارد .مگر نه اینکه ،این نظری ه در اواخر سده هجدهم بهعنوان جمعبندی تجربه پولهای بیثبات در آمریکا ،فرانسه و انگلســتان تدوین شد .در این قبیل موارد میتوان از تورم ،از
سرمایه مالی
82
اشباع گردش ،و (در موارد خاص) از کمبود ابزارهای گردش سخن به میان آورد .و برعکس این موارد ،یعنی در نظام ضرب آزاد سکه ،حتی زمانی که حداقل گردش با پول کاغذی قانونی وافر جریان دارد ،تورم ناممکن میشود .پول اعتباری تسعیرپذیر در حالــت مازاد و در حجم زیاد برمیگردد به نقطه انتشــار ،نظیر حالتی که برای طال اتفاق میافتد که بهعنوان ذخیره در صندوق بانکها انباشت میشود .طال البته در مقام یک معادل جهانشــمول ،هم اعتبارجهانشمول دارد و هم شکل آزمندانه ارزش و انباشت ثروت اســت .اما انباشت پول کاغذی قانونی ،اقدامی بیمعنی به نظر میرســد چون تنها در گردش داخلی کشــور از ارزش برخوردار است .حال آنکه طال پولی بینالمللی اســت و ذخیرهای برای همه هزینهها به حساب میآید و بنابراین انباشــت آن غالبا عملی عاقالنه است .طال حامل مستقل ارزش است حتی اگر در گردش نباشد؛ اما پول کاغذی تنها در گردش« ،نرخ مبادلهای» پیدا میکند. چاپ بیش از اندازه پول کاغذی نشانه تنزل ارزش آن در برابر فلزی است که آن را نمایندگی میکند .اما در هرحال حجم پول کاغذی نه بیشتر و نه کمتر از مقداری است که مورد نیاز گردش اســت .فرض کنیم به یک میلیون گیلدر در گردش نیاز داریم اما دولت به خاطر هزینههایش 2میلیون گیلدر وارد چرخه گردش میکند .این امر موجب افزایش صد درصدی قیمتهای اسمیای میشود که باید 2میلیون گیلدر را جذب کنند و به خاطر آنکه در حجم عظیمی انتشــار یافته موجب کاهش شدید ارزش پول کاغذی میشود .اما به محض آنکه چاپ شد وارد جریان گردش میشود و نمیتــوان خود به خود آن را از گردش بیــرون انداخت .با فرض در نظر گرفتن حجم ثابت کاالها ،حجم این پول کاغذی را تنها در صورتی میتوان کاهش داد که دولت بخشــی از آن را نابود کند و بدینوسیله موجب افزایش ارزش نسبی پول در گردش بشــود .این اقدام طبیعتا موجب زیان دولت میشود؛ به همان دلیل که چاپ پول کاغذی برایش ســودآور بود .در اینباره باید به خاطر داشته باشیم که در نظام پولیای که تعلیق ضرب سکه وجود دارد با یک میانجی گردش مستهلک یا بیارزش روبهروییــم ،باید تمامی حجم پول در گردش بماند زیرا ارزش خود را بیتوجه به حجم پول چاپ شده ،از کاالهای در گردش میگیرد .در نظام ضرب آزاد سکه قضیه کامال فرق میکند .چون اینجا ورود و خروج پول از گردش را میزان تقاضا برای آن
83
فصل دوم :پول در فرایند گردش
تعیین میکند و چنانچه مازادی در کار باشــد به حالت اندوخته و مخزن ارزش در بانکها انباشت میشود .و این مفروض نظریه مقداری پول را باید کال کنار نهاد که میگوید مازاد یا کاهش پول در گردش باعث تغییرات ارزش میشود. در نظام پول کاغذی ناب اگر ســرعت گردش را ثابت بگیریم ،ســرجمع کل قیمتها به پول کاغذی با سرجمع قیمتهای کاالها نسبت مستقیم و با حجم پول کاغذی چاپشده نســبت عکس دارد .در نظام پولی تعلیق ضرب سکه نیز وقتی که فلز در گردش اســتهالک داشته باشــد این نکته مصداق دارد ،با این شرط که قیمت فلز در بازار جهانی ،این اســتهالک را به حداقل برساند به نحوی که حتی اگر در حجم انتشــار مسکوک افزایشی حاصل گردد ارزش سکه از حد استهالک پایینتر نرود .از این گذشــته حتی در نظام پول طال که ضرب آزاد ســکه (یعنی اینکه افراد حق داشته باشــند هر وقت بخواهند طالیشان را به سکه تبدیل کنند) متوقف شده باشد ،ارزش ســکه در برابر طالی شمش میتواند افزایش پیدا کند. [ ]31در تمامی این موارد میانجیهای گردش بیشتر از آنکه پول یا گواهینامههای طال باشند ،حوالههای ارزشیاند که ارزش خود را از یک کاالی واحد نمیگیرند، برعکس نظام پولی مختلط که کاغذ ،صرفا گواهینامه طالســت و ارزشش ناشی از طالســت ،با این تفاوت که با فرض ثابت ماندن سرعت گردش پول ،جمع کل حجــم پول کاغذی معادل ارزش کل کاالهای در گردش اســت .ارزش آن صرفا بازتاب کل فرایند اجتماعی گردش اســت .و در هر لحظه مشخص ،کارکرد همه کاالهای آماده مبادله ،چونان یک جمع واحد ارزش و بهمثابه هســتیای است که فرایند اجتماعی مبادله ،جمع کامل پول کاغذی را بهعنوان یک هســتی معادل در برابر آن قرار میدهد. از آنچه که تا اینجا گفته شــد نتیجه میگیریم که پول کاغذی ناب از این نوع نمیتواند همه تقاضاهای یک میانجی گردش را در یک دوره ممتد زمانی برآورده سازد .و چون ارزش آن را ارزش کاالهای در گردش تعیین میکند مدام در معرض نوسانهاســت و این نوسانها بیوقفه به ارزش پول ســرایت میکند .پول نباید ســنجه ارزش کاالها باشد ،بلکه ارزش خود آن را تقاضاهای جاری گردش تعیین کند که با فرض ثابت ماندن ســرعت گردش ،ارزش کاالها تعیینکننده آن باشــد.
سرمایه مالی
84
با این حســاب یک پول کاغذی ناب بهمثابه یک نهاد دائمی غیرممکن است؛ زیرا گردش را در معرض آشفتگیهای دائم قرار میدهد. میتوان یک نظام پول کاغذی ناب را به شرحی که در زیر میآید به تصور آورد: کشوری را در نظر بگیریم که با هیچ کشور دیگری مناسبات بازرگانی ندارد و دولت آنقدر پول کاغذی قانونی انتشــار میدهد کــه تامینکننده میانگین الزامات گردش باشــد .حجم این پول هم قابل افزایش نیست .عالوه بر این ،پول کاغذی نیازهای گردش با اســکناسهای بانک و غیره تامین گردد ،درســت مثل مورد پول فلزی. پول کاغذی در قیاس با تازهترین قوانین حاکم بر بانکهای ناشــر اسکناس ،نقش اسکناس بانکی را دارد و پشتوانه آن هم منابع بانکی است .ناممکن بودن افزودن بر حجــم و عرضه پول کاغذی آن را در برابر تنزل ارزش محافظت میکند .در چنان وضعیتی پول کاغذی همان رفتاری را دارد که طالی امروز ،یعنی به بانکها سرازیر میشود ،در هنگام انقباض گردش ،مردم دست به احتکار آن میزنند و با بازگشت انبساط دوباره به فرایند گردش بازمیگردد .حداقلی از میانجیهای گردش باید در هر برهه زمانی در گردش حضور داشــته باشــند و همزمان ،امر تنظیم نوسانهای گردش را انبســاط یا انقباض اســکناسهای بانک بر عهده میگیرند .پس ارزش پول کاغذی دولتی ثابت میماند و تنها در حالتی که ســاختار اعتباری فروپاشد و بحــران پولی بهوجود آید ،احتمال ناکافی بودن حجــم پول کاغذی وجود دارد و اینجاست که با اضافه ارزش پول روبهرو میشویم ،چنانچه این اضافه ارزش طال و اسکناسها در بحران اخیر 1پولی ایاالت متحده آمریکا بهوجود آمد. امــا در واقعیت ،چنان نظام پول کاغذی ناممکن مینماید ،قبل از همه به این دلیل که این پول کاغذی تنها در چارچوب مرزهای کشور اعتبار دارد و برای تسویهحساب ترازهای بینالمللی به پول فلزیِ برخوردار از ارزش ذاتی نیاز است و در چنان صورتی ارزش پول در گردش داخلی باید همترازیاش را با میانجی در پرداختهای بینالمللی حفظ کند تا در امر بازرگانی بینالمللی اختاللی روی ندهد .از قضا این وضعیت در نظام و سیاستگذاری پول اتریش عملی شد .شاید این یادآوری بیمورد نباشد که برای این -1منظور بحران مالی آمریکا در ســال 1907اســت که از نیمه تا آخر اکتبر آن سال ،ارزش سهام را 50درصد کاهش داد.
منظور الزم نیست از پول فلزی در گردش داخلی استفاده شود .مارکس عمال این تجربه اخیر پولی را پیشبینی کرد ،آنجا که نوشت:
سرتاسر تاریخ صنعت مدرن گواه آن است که فلز ،تنها برای تراز بازرگانی خارجی و هنگامی که در یکدم موازنه بر هم خورده است به کار میآید تا مگر بتوان تولید ملی را به شیوهای مناسب سازماندهی کرد .اینکه بازار داخلــی حتی هماکنون نیز به فلزی نیاز ندارد ،در تعلیق پرداختهای نقدی این به اصطالح بانکهای ملی آشکار است که بهعنوان تنها راه چاره در موارد اضطراری بدین شیوه توسل میجویند]32[ .
85
به این دلیل پول و شمش قیمتی مثل طال را هرگز نمیتوان با پولهای کاغذی جایگزیــن کرد ،بیآنکه در فرایند گردش اختاللی بهوجود آید .ازاینرو در عمل و حتی در نظام پول کاغذی انحصاری ،پول با ارزش کامل همیشه در گردش حضور دارد ،حتــی اگر برای پرداختهای خارجی باشــد .پول کاغذی را میتوان تنها در حجم حداقلی جایگزیــن کرد ،پایینتر از آن حجم بنا به تجربه ،گردش نمیتواند ادامه یابد .این نیز دلیلی دیگر بر اینکه ارزش پول و کاال بیشتر از آنکه خیالی باشد کمیتی عینی است .ناممکن بودن یک پول کاغذی مطلق خود تاییدی آزمایششده برای نظریه عینی ارزش اســت و تنها ایــن نظریه میتواند ویژگیهای خاص پول کاغذی ناب ،و بهطور اخص ،پولها در نظام تعلیق مسکوک را توضیح بدهد. از سوی دیگر ،جایگزین کردن پولهای نسبتا بیارزش با پولی با ارزش تام(طال) عملی کامال عاقالنه اســت ،به شــرط آنکه محدودههایش را حداقل گردش تعیین کند ،چون در رابطه ک -پ -ک پول از منظر محتوای ذاتیاش ،مبادله اجتماعی کاالها ،چیزی زائد و هزینهای غیرضروری است]34[ .
فصل دوم :پول در فرایند گردش
اما این نوع پول هرگز نمیتواند در عمل موفق باشد ،به این دلیل ساده که نمیشود تضمین داد که دولت انتشار پول کاغذی را افزایش نخواهد داد .و نکته آخر اینکه پول برخوردار از ارزش ذاتی -مثل طال -همیشه بهعنوان وســیله ثروتاندوزی در شکلی که هر آن آماده استفاده باشد مورد نیاز است]33[ .
اگــر پول کاغــذی در چنین حجمی به گردش درآید دیگــر نه نماینده ارزش کاالها بلکه نماینده ارزش طالست .دیگر نماینده کاال نیست ،نماینده طالست .در چارچوب این محدودیتها جمعبندی مارکس همچنان معتبر است:
سرمایه مالی
86
در فرایند ک -پ -ک ،در مقام نماینده وحدت پویا و یا تناوب مستقیم یکی از دو دگردیســی -یعنی جنبهای در چرخه گردش که در آن ،در مقام نمــاد ارزش ،وظیفهاش را انجام میدهد) ارزش مبادلهای کاالها در قیمت ،تنها به بیانی ایدهآل ،و در پول ،تنها به هستی نمادینی خیالی دست مییابد .بدینترتیب ارزش مبادلهای تنها به بیان خیالی ،هرچند مادی دســت مییابد اما این هستی واقعی نیست مگر در خود کاالها، آنهم تا آنجا که آن کاالها تجســم کمیت معینی از زمان کار باشند .با این حســاب چنین به نظر میرسد که نماد ارزش ،نه در مقام نماینده طال بلکه نماینده ارزشی که فقط در کاال موجود است و تنها در قیمت آن بیان میگردد ،نماینده مستقیم ارزش کاالهاست .به ظاهر کاذب آن نگاه نکنید .نماد ارزش ،مســتقیما تنها نماینده قیمت است ،یعنی یک نماد طال و تنها غیرمستقیم نماد ارزش یک کاال .برخالف پیتر اشلمیل،1 طال سایه خود را نفروخته ،بلکه با سایه خود ،خرید کرده است .نماینده ارزش ،تنها تا آنجا که نماینده قیمت یک کاال در برابر کاالی دیگر در چارچوب حوزه گردش است ،و یا تا آنجا که نماینده طال برای این یا آن دارنده کاالهاست ،عمل میکند .شیئی که در مقام مقایسه بیارزش است مثل چرم یا تکهای کاغذ ،و مانند اینها ،به نیروی عادت به صورت نماینده مادی پول درمیآید اما هستی خود را در چنان قابلیتی تنها تا آنجا حفــظ میکند که بهعنوان نماد پول و از طریق تضمین رضایت کلی دارندگان کاالها در این خصلت خود باقی بماند ،یعنی تا آنجا که ِ در گردشی اجباری و مورد وفاق قانونی حاضر باشد .پول کاغذی که 1- Peter Schlemihl
پیتر اشــلمیل قهرمان داستانی به همین نام است .این داستان را «آلبرت فون شامیسو» نویسنده و شاعر آلمانی ( )1838 -1781هنگام تبعید در فرانسه نوشت .اشلمیل ،سایه خود را به ازای کیفی جادویی به شیطان فروخت و موجبات بدبختی خود را فراهم آورد.
دولت انتشــار میدهد و بهعنوان پول قانونی به گردش میافتد ،شکل تکاملیافته نماد ارزش اســت ،تنها شــکل پول کاغذی که خاستگاه بیواسطهاش در گردش فلزی یا حتی در گردش ساده کاالهاست]35[.
87
فصل دوم :پول در فرایند گردش
بدینترتیب فرضیه ما در مورد پول کاغذی ناب که بدون یک مکمل طال وجود داشته باشــد ،بار دیگر نشان داد که امکان ندارد کاالها در مقام بیان مستقیم ارزش یکدیگر عمل کنند .برعکس ،این خود ،نیاز به حرکت به سوی معادلی جهانشمول را نشان میدهد که خودش یک کاال و در نتیجه ،ارزش باشد. بدیهی اســت چنانچه اقــدام هماهنگ تولیدکننــدگان کاال تضمین اعتبار پول مســکوک را ایجاب کند ،این ســخن درباره پول کاغذی بهمراتب درستتر است. کارگزار طبیعی این ماموریت هم دولت اســت چون دولت تنها ســازمان آگاه در جامعه سرمایهداری است که نیروی اجبار را در اختیار دارد .خصلت اجتماعی پول در چنان صورتی مســتقیما به شکل تنظیم جامعه توسط دولت نمایان میشود .در اینجا محدودیتهای گردش پول مســکوک و پول کاغذی را مرزهای هر کشــور تعیین میکند .کارکرد طال و نقره در مقام پولهای بینالمللی ،وزن آنهاست.
یادداشتهای فصل دوم
]1- Capital, vol. I, p. 134. [MECW 35, p129 ]2- ibid., p. 139. [MECW 35, p133
[ - 3جیمز] ویلســون 1در مقام داوری از دیدگاه جامعه بورژوایی است ،آنجا که اعالم میکند پول عاطل موجب زیان جامعه اســت .میتوان فراتر رفت و گفت ِ کلیت ســازوکار گردش تا آن اندازه که مســتلزم هزینهای باشــد ،خود ،هزینهای اضافی 2است .یک بورژوای جاافتاده ،طال را یک میانجی گردش ،یک هزینه نامولد، و هزینهای غیرســودآور تلقی میکند و دنبال راههایی میگردد که آن را دور بزند. این نظر ،وسوسه قهرمان نظام مرکانتیلیستی بود .بنگرید به: James Wilson, Capital, Currency and Banking, p. 10. ]4- Capital, vol. I, p. 125. [MECW 35, p121
-5این قانون درست است که «میزان نشر پول کاغذی اگر با نمادها جایگزین نشود، نباید افزون بر طال (یا نقره ،بر حسب مورد) عمال در گردش باشد» .بنگرید به: سرمایه مالی
Capital, vol. I, p. 143. [MECW 35, p139] .
88
-6ناپ با این برداشــت خطا که پول در اصل تنها تکهای فلز با وزن مشخص بوده ،آغاز میکند و بعد وقتی میبیند آن فلز میتواند صرفا با یک برگه کاغذ مورد قبول جامعه جایگزین گردد ،دچار شــگفتی میشود .اگر میپذیرفت (که این کار را نکرد تا آنجا که مانع از آن شــد که اقتصاددانان نظریه پولی سودمندی را تدوین کنند) که پول توافقی اجتماعی در شکل مادی است ،دستکم دچار این سردرگمی نمیشد که چرا در شــرایط خاصی این رابطه اقتصادی به شکل نمادهای اجتماعا مورد قبول درمیآید که با توافقی آگاهانه یعنی پول کاغذی قانونی دولتی برگزیده میشوند .البته این نیز درست است که با چنان توافقی مشکلی واقعی رخ مینماید که همانا محدودههای این تنظیم اجتماعی آگاهانه مقررات توسط دولت است .اما این مشکل اقتصادی کال از دایره تحقیق ناپ کنار گذاشته شده است. -7این نظری کامال شــناخته شده اســت که معنی مسکوک آزاد این است که )1- James Wilson (3 June 1805 - 11 August 1860
اقتصاددان ،سیاستمدار و روزنامهنگار اسکاتلندی و بنیانگذار مجله معروف اکونومیست در سال 1843
2- faux frais
فــرد هر مقدار که بخواهــد ماده پول را به ضرابخانه دولتــی ببرد و طبق مقررات اســتاندارد ضرابخانه به ســکه تبدیل کند .وقتی دولت از قبول شمش برای ضرب سکه خودداری ورزد ،ضرب سکه در حالت تعلیق است. -8بــه بیان دقیقتر ،افزایش ارزش پول از نظر این آقایان هیچ مشــکلی ندارد. ِ لوحی بیحد و مرز آنها زیر تاثیر محدودیتهای نشر اسکناس در انگلستان ،ساده خود را در بهکارگیری قانون پول کاغذی در مورد پول فلزی نشان دادند .بنگرید به: William Blake, Observations on the Principles which Regulate the )Course of Exchange, etc., (pp. 68 - 9
9- K. Helfferich, Money, vol. I, p. 73. 10- ibid., p. 76. 11D. Spitzmuller, ‘Die österreichische ungarische Wahrungsreform’,Zeitschrift fur Volkswirtschaft, Sozialpolitik und Verwaltung, XI, 1902, p. 339.
-12گیلدر طال یک هشتم یک سکه 8گیلدری ارزش داشت .در این سکه که تنها در بازرگانی خارجی اســتفاده میشد و در داخل به گردش در نمیآمد معادل 20فرانک طال به کار رفته بود. 13- Spitzmuller, op. cit., p. 311. 14- ibid., p.341. 15- ibid., p. 311. 16- K. Helfferich, op. cit., vol. I, p. 77. 17- Helfferich, vol. II, p. 393. 18- A. Arnold, Das indische Geldwesen unter besonderer Berücksichtigung seiner Reformen seit 1893, p. 227.
دوســتی که از هند برگشــته بود یک وقتی داستان زیر را برایم تعریف کرد .او دیده بود برخی اروپاییان در بازارهای هندوستان زیورآالت نقره میخرند .فروشنده
89
فصل دوم :پول در فرایند گردش
[که مینویســد« ]:بدیهی است که بهای اسمی کاالها با نشر بیش از اندازه پول، افزایش یابد ،و به همان دلیل هم ،انقباض آن تا رسیدن به پایینترین سطح نیازهای طبیعی گردش به تنزل بهای اســمی به همان نســبت بیانجامد ...و در آن صورت ارزش شمش در بازار کمتر از ارزش آن در شکل سکه خواهد بود و بازرگان برای کسب سود بیشتر شمش را برای تبدیل به مسکوک به ضرابخانه میبرد».
سرمایه مالی
90
هندی برای اثبات غیرتقلبی بودن زیورآالت پیشــنهاد میکرد چون اشــیاء از نقره ســاخته شــدهاند باید هموزن آنها روپیه نقره پرداخت شود .اروپاییان هم با کمال خرسندی میپذیرفتند ،ســرخوش از اینکه تنها پول نقره آن اشیاء را میپردازند و کارمزد ساخت آنها را نمیدهند .بدیهی است که آنها با بیخبری از مقررات پولی، درســت دو برابر ارزش فلز را میپرداختند .این ســزای جهــل اقتصادی آنها بود. افسوس که نمیشود به این داستان حالتی کلی داد. -19از آنجا که در نظام جدید بانک انگلیس پرداختها کامال مشــخص شده است [یعنی تعلیق پرداختها با شمش و آغاز نشر اسکناس قانونی بانک انگلیس]، جای این تردید هســت که آیا طال در عمل هنوز ســنجه ارزش ماست و آیا ما به جز میانجی گردش ،که در مرحله نخســت توســط بانک انگلیس و در مرحله بعد توسط بانکهای دیگر کشورها انتشار یافته ،و تغییرات آنها در قبال ارزش به اندازه مازاد احتمالی میانجی گردش نامحدود است ،سنجه دیگری برای قیمتها داریم». گزارش کمیته ویژه مجلس عوام درباره قیمت باالی شمش طال ،ژوئن 1810که در اثر زیر دوباره به چاپ رسیده است: J. R. McCulloch, Scarce and Valuable Tracts on Paper Currency and Banking, p. 418. Ed.
گزارش ،پرسشی را که خود مطرح کرده ،بیپاسخ گذاشته است. -20لیندســی کامال بهدرســتی در برابرکمیته ویژه مربوط به پول هند در سال 1898گواهی داد که« :روپیه در نظام کنونی پولی ،چیزی نیســت جز شکل خاصی از فلز غیرقابل مذاکره که پولی است قانونی و تابع همه قوانین پول کاغذی غیرقابل مذاکره ».نقل از. M. Bothe, Die indische Währungsreform, p. 48 : 21- M. Bothe, op. cit., pp. 44 ff
بوث ســوال را به شیوه خاصی مطرح میکند« :معیار ارزش در هند پس از 26 ژوئن سال 1893چه بود؟ بدیهی است ...پس از آنکه ارزش طالی روپیه از ارزش طالی محتوای نقره خالص روپیه باالتر رفت نقره دیگر معیار ارزش نبود .و یا شاید هم روپیه معیار ارزش در هند شــد البته به مفهومی که پرفســور لگزیس در مقاله
Arnold’s cogent polemic against Lexis, op. cit., pp. 241 et seq.
-21الف -این هم فرمول «ارزش اجتماعا الزم در گردش»: سرعت گردش پول= جمع ارزش کاالها +جمع پرداختها -پرداختهایی که یکدیگر را پوشش میدهند -پول در گردش
22- Karl Marx, A Contribution to the Critique of Political Economy, p. ]234. [MECW 29, p400 23- David Ricardo, ‘The High Price of Bullion’, in The Works of David Ricardo, ed. J. R. McCulloch, p. 264.
)1- Handwörterbuch der Staatswissenschafte(Handbook of Political Sciences )2- Sir John Lubbock, 4th Baronet, 1st Baron Avebury (1834 -1913
سیاستمدار و بانکدار انگلیسی که در 1891رئیس کمیته پارلمانی تدوین سیستم جدید ضرب سکه شد .در تاریخ انگلستان ،عالوه بر این جان لوباک ،دستکم شش جان لوباک دیگر هم بودهاند (از )1971-1744که سه تن از آنها پیشینه بانکداری دارند.
91
فصل دوم :پول در فرایند گردش
«پول کاغذی» در «درســنامه علوم سیاسی» 1بیان میکند ،یعنی اسکناسهای قانونی و غیرقابل مذاکره بانک برای خودشــان بشوند پول و در نتیجه معیار ارزش؟ وقتی پول قانونی میشــود باید بهعنوان وسیله پرداخت معتبر پذیرفته شود و بنابراین در مقابل کاالها ارزشی کســب میکند .و یا شاید پس از توقف ضرب سکه در هند، طال میشود معیار ارزش؟ اعتبار بخشیدن به روپیه در مقام معیار ارزش بدان میماند کــه بگوییم یک چیز انتزاعی میتواند معیار ارزش بشــود ،چون پس از 26ژوئن 1893ارزش روپیه ،دیگر وابســته به ارزش مصرفی [!]ماده سازنده سکهاش نبود. مادهای که تنها محدودیت حداقلی را بر نوسانهای بیوقفه اعمال میکرد و بیشتر به نظرات پذیرفتهشده در مورد سودمندی روپیه مربوط میشد و نه خود ماده. جان لوباک 2هم بر همین روال عقیده دارد که از زمان بسته شدن ضرابخانه« ،مبادله» معیار ارزش شــده است ،و این خود شکل دیگر بیان بیتردید [!] این سخن است که یک انتزاع میتواند «معیار ارزش» بشود .همین وبس! بدیهی است حرمت بیش از حد صالحیت پرفســور لگزیس را پاس داشتن ،مانع از آن شده است که لوباک بیظرفیتــی «انتزاع» نظری در انتزاع بلندآوازانه لگزیس را مورد انتقاد قرار بدهد! و صد البته واژه «اعتماد» درست همان لحظه که مفهوم ارزش ناپدید میشود رخ نشان میدهد! بنگرید به:
24- ibid., p. 264. 25- Karl Marx, A Contribution to the Critique of Political Economy, pp. ]156-7. [MECW 29, p353-4 26- David Ricardo, Principles of Political Economy and Taxation, chapter XXVII, pp. 238-9. 27- Fullarton, On the Regulation of Currencies, pp. 60-61. 28- ibid., pp. 61-2.
سرمایه مالی
92
-29کورتیلیــون وزیر خزانهداری ،در گزارش نیمه ژانویه 1908به کنگره ،برآورد کرد که جمع کل پول نقد احتکار شده توسط مردم از هنگامی که شرکت نیکربوکر همه پرداختها را تا زمان بازگشــت اعتماد متوقف کرد ،به 296میلیون دالر بالغ میشده است .این رقم معادل 10درصد پول در گردش در آمریکا در آن زمان است. -30بنا به آن قانون قدیمی که پول بد ،پول خوب را از گردش بیرون میراند. مکوالی مینویسد« :نخستین نویســندهای که توجه کرد ،در زمانی که پول خوب و پول بد هر دو به گردش وارد میشــوند ،پول بد ،پول خوب را از گردش بیرون میاندازد آریستوفان 1بود .آریستوفان ظاهرا بر آن بوده است که وقتی همشهریانش در آتن ســکههای بــیارزش را مثال به طال ترجیح میدهنــد همین گزینش را در ترجیح دولتمردانی ناباب از قماش ســلئون و هیپربولوس هم برای اداره امور آتن مورد توجه قرار میدهند .البته اگر اقتصاد سیاســی آریســتوفان را نشود به محک آزمون زد از شعر درخشانش که میتوان لذت برد: خواهمــت گفــت چــه انــدیشــــه میکنــم در وصــف رفتــار ایــن شــهر بــا مردمانــش
درســت مثــل رفتــار مــا بــا پولمــان
کــه بیشــتر مضحک اســت تــا غمافزا باشــد
مست غرور میشویم با دراخمای قدیمی و نجیب با جرینگاجرینگ سکههای طالی خوشعیارِ ممهور )1- Aristophanes(c.446-c.386 BC
نمایشنامهنویس و طنزپرداز یونان باستان که در آثارش سیاستمداران را هجو میکرد .وی را پدر کمدینویسی و شهسوار کمدی عهد باستان نامیدهاند.
که دیگر در هیچ کجای جهانشان طرفداری نیست و قلــک خریــداران آتنــی بــه جایشــان
پر شــده از ســکههای مســین لعابینه با نقره آب
بهترینها را دیگر در هیچ کجای جهان طرفداری نیست نــجــیــبزادگــــان و فــرهــیــختــــگان ُکشــتــیآمــوخــتــــه و هــنــرمــنـــدزاده
در برابــر بدکنشــیها ،مــا اعتمــاد کردیــم
بهاوباش،نوآمدگان،بیگانگان،بردگانی از سرشتمس صادقانه بگویم همه رذل .چه مردانی برای برگزیدن!
Aristophanes, The Frogs. English translation by David Barrett, Penguin, 1964, pp. 182-3. Lord Macaulay, History of England, vol. V, p. 2563 in the edition by C. Firth, London, Macmillan, 1913-15.
-31بیصبرانــه در انتظار توضیح آن توســط اقتصاددانان مــدرن .فکر تعلیق مسکوک آزاد در نیمه دهه 1890و به هنگامی در انگلیس مطرح شد که تولید طال بهسرعت افزایش یافت ،عرضه پول باال رفت ،و نرخ بهره پایین بود (تخفیف بازار در لندن کمتر از یک درصد بود). همین مســئله مشغله ذهنی «توک» هم شد ،هنگامی که بحث مربوط به مطلوبیت اثرات بستن هزینهای بر مسکوک 1درگرفت .ریکاردو موافقت خود را با بستن هزینه 5 درصدی اعالم کرده بود« .یک مسکوک بیاعتبار ،یا سکه ضرابخانه اگر اصل محدودیت جمع کل پول در گردش را رعایت نکنند طبعا همان ارزش مبادلهای را نخواهند داشت که سکه کامل ،و یا زمانی که اصل محدودیت کمیت بهشدت اجرا شود ،یا ادامه یابد. توک با ذکر مثالی فرض زیر را مطرح میکند :فرض کنیم گردش کل کشــور منحصرا طال ،و میزان آن 20میلیون ساورین ]2سکه طال معادل 20شیلینگ[ با وزن و معیار کنونی 2- sovereigns
1- seignorage
93
فصل دوم :پول در فرایند گردش
برگرفته از:
سرمایه مالی
94
باشــد .حال اگر بر اثر یک رویداد ناگهانی ارزش هر ساورین ،یک بیستم یا 5درصد کاهش یابد اما کل تعداد آنها همان میزان 20میلیون باقی بماند در صورت ثابت ماندن سایر شرایط ،بدیهی است نسبت کاالها و غیره به میزان عددی سکههای دست نخورده، تغییری نمیکند ،و چنانچه طالی شمش پیشتر در بازار هر اونس 4پوند و 17شیلینگ و 101پنی بوده است ،در صورت ثابت ماندن سایر شرایط ،همان قیمت ادامه خواهد یافت ،به ســخن دیگر ،سکه طالی 46پوند و 14شیلینگ و 6پنی به وزن 19/20پوند همان قدرت خریدی را در بازار دارد که یک پوند کامل طالی شمش با همان معیار .اما اگر معادل کمیت طالیی که از سکه کاسته شده است ،سکههای تازهای ضرب شود و به گردش وارد گردد 21میلیون با همان 20میلیون اولیه مبادله خواهد شد .بنابراین همه کاالها 5درصد افزایش قیمت پیدا میکنند و شمش طال هم هر پوندش میشود 4پوند و 1شیلینگ و 91/4پنی .یعنی 46پوند و 14شلینگ و 6پنی در شکل سکه با 19/20 پوند طالی شمش مبادله میشود. «این ســنگ بنای همه اســتداللها درباره پول اســت و محمل آن هم آشکارا قدرت دولت است که انحصار انتشار و باالبردن ارزش اسمی در مقابل ارزش ذاتی مسکوک را در پول کال فلزی بر عهده دارد»[ .نقل از]: Tooke, A History of Prices, vol. I, pp 120-21. ]32 - Capital, vol. III, p. 607. [MECW 37, p514
خواندن فرازهایی از آثار مارکس که به مسائل پولمیپردازد این برداشت را به خواننده میدهد که جمعبندیهای نظریه پولی او با نظرات ناشی از تجربه زمانهاش در تعارضند ،تعارضی که با اســتدالل صرف منطقی ،به آشتی رضایتبخشی منجر نخواهد شد .تازهترین تجربهها در عمل ،جمعبندیهای نهایی نظریه ارزش و پول مارکس را از راه استنتاج قیاسی تایید میکند. مارکس تاکید دارد که پــول کاغذی ،تنها به آن اندازه میتواند در گردش وارد شــود که میزان طالی موجود ایجاب کند .اما بــرای فهم پول مدرن ،امر مهمی که باید در نظر داشــت این اســت که چون ارزش طال مشــخص است ،کمیت آن را ارزش اجتماعی گردش تعیین میکند .اگر ارزش اجتماعی گردش کاهش یابد طال از گردش بیرون انداخته میشــود و برعکــس .در نظام پول کاغذی یا نظام تعلیق مســکوک ،این جریا ِن وارد و خارج شــدن از گردش نمیتواند روی دهد ،چراکه
گواهینامههای کاغذی به گردش درنیامده تنزل ارزش پیدا میکنند .اینجاســت که باید ارزش گردش را بهمثابه عامل تعیینکننده به حســاب آورد و تنها کافی نیست کــه پول را ،آنطور که مارکــس در درآمدی برنقد اقتصاد سیاســی میگوید یک گواهینامه صرف نماد طال بدانیم. به نظر من مارکس قانون پول کاغذی (یا هر پول دیگر در نظام تعلیق مسکوک) را به بهترین وجه فرمولبندی کرده است،آنجا که میگوید« :نمادهای بیارزش تنها تا آنجا نشــانه ارزشند که نماینده طالی وارد شــده به چرخه گردش باشند و این نمایندگی را تا آنجا بر عهده دارند که خود بهعنوان ســکه جذب گردش بشوند ،با فرض ارزش مبادله کاالها و ســرعت دگردیسیشان ،این کمیت را ارزش خود آن تعیین میکند»[ .نقل از]: A Contribution to the Critique of Political Economy, p. 155. [MECW 29,
مســیری را که مارکس طی میکند -یعنی ابتدا تعیین ارزش مقدار مســکوک، سپس تعیین ارزش پول کاغذی با آن -ظاهرا زائد مینماید .ویژگی اجتماعی ناب آن تعیّن هنگامی که ارزش پول کاغذی بهطور مســتقیم از ارزش اجتماعی گردش نتیجه میشود بهروشنی بیان میگردد .اینکه از نظر تاریخی ،منشا پول کاغذی ،پول فلزی بوده است ،دلیل نمیشود که از بعد نظری هم آن را همیشه به همین صورت تلقی کنیم .ارزش پول کاغذی را باید بتوان بیمراجعه به پول فلزی تعیین کرد. -33از همین رو هلفریش در اشتباه است آنجا که میگوید« :از دید نظری کامال امکان دارد در پاســخ به تقاضا برای پول در زمان نوســانها در اقتصاد کشور پول کاغذی ناب انتشــار یابد و بدینوسیله با جلوگیری از نابسامانیهای احتمالی ،پول استاندارد فلزی ،میان عرضه و تقاضای پول موازنهای ایجاد گردد[ ».نقل از]: K. Helfferich Money, vol. II, p. 491.
-34پول کاغذی ،فینفســه ،پول«معیوب»« ،بد» ،یا «بیاعتبار» نیســت .اگر به مقدار درســت وارد گردش شود هیچ قانون اقتصادی را نقض نمیکند .تنها شفاف نبودن در این مرحله باعث شده است اغلب «فلزپایهگرایان» 1همه پولهای کاغذی 1- metallists
95
فصل دوم :پول در فرایند گردش
p352-3].
را مسئول سوءاستفادههایی بدانند که از روی عمد یا ناآگاهی از نظریه پول به عمل میآیــد .و از این رو به خاطر وجود گواهیهای پولی دولتی که تســعیرناپذیرند، و یا حتی بیزیانترین اســکناسهای کوچک تســعیرپذیر بانک در هراس خرافی باقی میمانند .جالوتهایی که -هرچند نه در تئوری -از داوود میترسند 1.هرچه اسکناسهای بانک کوچکتر ،هراس اینها بیشتر. 35- A Contribution to the Critique of Political Economy, pp. 150-51. [MECW 29, p350].
سرمایه مالی
96
-1اشاره دارد به داستان تورات و کشته شدن جالوت به دست داوود پادشاه بنی اسرائیل
فصل سوم پول بهمثابه وسیله پرداخت :پول اعتباری
97
فصل سوم :پول بهمثابه وسیله پرداخت :پول اعتباری
تا اینجا به بررســی پــول تنها بهمثابه میانجی گردش پرداختیم و نشــان دادیم کــه پول به ضرورت باید دارای ارزش عینی باشــد ،و اینکه این ضرورت ،حد و مرزهایی دارد و ممکن اســت با نمادهای پولی جایگزین گردد .در فرایند گردش، ک -پ -ک ،ارزش با چهرهای دوگانه ظاهر میشود :به شکل پول و به شکل کاال. کاالیی ممکن اســت اکنون فروخته شود تا ما به ازایش بعدا دریافت شود .ممکن اســت پیش از آنکه ارزش آن به صورت پــول درآید در اختیار مالک دیگری قرار بگیرد .بدینوسیله فروشنده میشود بســتانکار ،و خریدار هم میشود بدهکار .به خاطر ایــن فاصله میان فروش و پرداخت ،پول نقش دیگری هم بر عهده میگیرد و وســیله پرداخت میشود .با این اتفاق ،دیگر الزم نیست پول و کاال در آن واحد به صورت دو طرف دادوســتد ظاهر شوند ،چون وسیله پرداخت ،گردش خود را درست هنگامی آغاز میکند که کاال دارد از گردش خارج میشود .پول ،دیگر یک میانجی فرایند نیســت بلکه مستقال آن را پایان میدهد .اگر بدهکار (خریدار) پول نداشــته باشد ناچار است همه کاالها را بفروشد تا بدهیاش را پرداخت کند و اگر خودش این کار را نکند اموالش به اجبار به فروش میرســد تا بدهیاش پرداخت شــود .بدینترتیب شکل ارزشــی کاال ،یعنی پول ،هدف ضروری فروش میشود که این ضرورت خود ناشــی از مناسبات فرایند گردش است .پول در مقام میانجی گردش ،معامله خریدار و فروشنده را تسهیل میکند و میانجی وابستگی متقابلشان بهعنوان اعضای جامعه میشود .اما وقتی بهمثابه وسیله پرداخت مورد استفاده قرار میگیرد ،بیانگر مناســباتی اجتماعی است که پیش از آغاز شدن مصرف پول پدید
سرمایه مالی
98
میآیند .کاال از مدتها پیش از آنکه ارزش آن در شکل پول تجسم یابد تحویل و شاید حتی مصرف میشود .میان بدهکار شدن و بازپرداخت بدهی ،برههای زمانی فاصله میافتد ،یعنی پولی که پرداخت میشود ممکن است دیگر صرفا بهمثابه حلقه رابطی در زنجیره مبادله کاال تلقی نشــود و یا یک شــکل اقتصادی گذار نباشد که بشود با چیز دیگری جایگزینش کرد .برعکس ،وقتی پول بهعنوان وسیله پرداخت به کار گرفته میشود ،بخش ضروری فرایند است ،و وقتی پ در فرایند ک -پ- ک بدهی اســت ،فروشنده کاالی نخست میتواند با مرحله دوم دور پ -ک ادامه دهد ،منتها پس از آنکه بدهی پ بازپرداخت شــده باشد .آنچه تا پیش از این یک دادوستد ساده بود اکنون به دو بخش تقسیم شده است که زمان آن دو بخش را از هم جدا میکند. الزم به یادآوری نیســت که فروشنده گزینه دیگری هم دارد :اقدام به خرید در چرخه پ -ک با بدهی پ و قول بازپرداخت آن پس از فروش کاالی نخســتین. چنانچه این بازپرداخت صورت نگیرد ،ممکن است ورشکسته شود و بستانکارانش را نیز به ورشکستگی بکشاند .پس وقتی پول بهعنوان وسیله پرداخت مورد استفاده واقع میشــود الزم اســت به گردش بازگردد تا جلوی توقف کل رشتهمبادلههایی گرفته شــود که او انجام داده است .بســتانکار از کاال جدا شده است ولو بدهکار مابهازای پول آن را نپرداخته باشــد .آن مناســبات اجتماعی که زمانی با دادوستد، موجودیت پیدا کرد ،غیرقابل بازگشــت اســت .هرچند از دیدگاه فرد مالک کاال، مناســباتی باطل و بیارزش باشد و ارزشی را که او از پیش وارد گردش کرده بود بازیافــت نکند و در نتیجه نتواند ارزش تازهای کســب کند و یا بابت ارزشهای پیشتر کسب شده ،پولی بپردازد. پــس ،پیشفرض کارکرد پول بهمثابه وســیله پرداخت همانا توافق دوجانبهای است که میان خریدار و فروشنده در مورد پرداخت وجود دارد .در این مورد رابطه اقتصادی از یک عمل خصوصی آغاز میشود .خرید و فروش ،همتایان خود را در یک رابطه دوم بســتانکار و بدهکار و در تعهدی مییابند که دو فرد خصوصی در برابر یکدیگر دارند. از جنبهای دیگر ،پولی که بهعنوان وســیله پرداخت به کار گرفته میشود تنها و
1- promissory note
99
فصل سوم :پول بهمثابه وسیله پرداخت :پول اعتباری
تنها نماینده خرید و فروشهای به انجام رســیده است و از این حیث کارکردهای اســمی پول ،معیار ارزش و پرداخت در مرحله بعدی اســت .اگر خرید و فروش در بین افراد مشــخصی باشــد ،با هم به صورت پایاپای تســویه میشوند و تنها مابهالتفــاوت را باید به پول پرداخت کرد .در چنــان صورتی پول تنها نماد ارزش است و میشود آن را جایگزین کرد .اما در مقام میانجی گردش ،پول صرفا میانجی مبادله کاالهایی است که ارزش یکی جایگزین ارزش آن دیگری میشود ،و همراه آن ،کل فرایند به پایان میرســد ،عملی که تکمیلکننده مبادله اجتماعی اشــیاء ،و ضرورت بیقیدوشرط هر مورد خاص مبادله است .پول طال که در این فرایند ،تنها نقش میانجی را دارد میتواند با پولهای نمادینی جایگزین شــود که مورد تضمین جامعه(دولت) باشــند .وقتی که این پول نمادین نقش وســیله پرداخت را داشته باشد دیگر یک ارزش بهطور مستقیم و بیواسطه جایگزین ارزش دیگر نمیشود. فروشــنده از کاالیش جدا میشود بیآنکه معادل اجتماعا معتبر ،یعنی پول یا کاالی دیگری با همان ارزش را دریافت کند؛ اســتفاده از پول در این مبادله زائد میشود. تمامی آنچه دریافت میکند وعده پرداخت از ســوی خریدار اســت که ضمانت اجتماعی نــدارد بلکه تنها خریدار خصوصی آن را تضمین میکند ]1[ .یعنی اینکه در برابــر وعدهای خصوصی ،کاال را تحویل میدهد .و تنها زمانی ارزش این وعده مشخص میشود که موعد پرداخت برسد و وعده به پول نقد تبدیل شود .فروشنده در ازای وعده پرداخت ،یعنی «سفته» ،1از کاالیش جدا میشود .اگر صاحبان دیگر کاالها هم بهنوبه خود اطمینان یابند که این کاغذ قابل تبدیل به پول اســت ،حاضر میشوند کاالهایشان را با آن مبادله کنند .آن کاغذ در اینجا در مقام میانجی گردش، و وســیله پرداخت وارد چرخه مبادله میشود .در این چرخه کسانی هستند که بنا به قضاوت شــخصی و بهجا ،در ارتباط با یکدیگر قرار گرفتهاند و این وعدههای پرداخــت را در ازای کاالهای خود قبول میکنند .خالصه اینکه این کاغذ بهعنوان پول[ ،یا دقیقتر] پول اعتباری عمل میکند و همه این دادوستدها سرانجام و بهطور قطعی در این چرخه ،و تنها پس از آنکه این پول اعتباری به پول واقعی تبدیل شد پایان مییابد.
سرمایه مالی
100
بر ِ ِ قانونی کاغذی که بهعنوان فراورده اجتماعی وارد گردش میشود، عکس پول پول اعتباری حکم تعهدی خصوصی را دارد که جامعه اعتبار آن را تضمین نمیکند، در نتیجه باید همیشــه امکان تبدیل آن به پول واقعی وجود داشــته باشد .چنانچه این تبدیلپذیری مورد تردید واقع شود ،همه ارزش خود در مقام جایگزین وسیله پرداخت را از دست میدهد .پول بهعنوان ابزار پرداخت باید بتواند جایگزین وعده پرداخت بشــود و این تبدیلپذیری باید آنچنان باشد که در روند تبدیل ،چیزی از ارزش آن کم نشود. فرق میان گردش ســفتهها با گردش پول کاغذی قانونی در همین اســت .پول کاغذی قانونی ،حداقل الزامات اجتماعی گردش را دارد .همه الزامات فراتر و باالتر از این حداقل را گردش ســفتههایی بر عهده دارد که چون وابسته به فروش کاالها ِ شخصی استقراض یا برای تسویه حساب در به قیمت معین هســتند ،به منزله ابزار برابر ســفتههای دیگر مورد اســتفاده قرار میگیرند یا نقد میشوند .سفته تعهدی شخصی اســت که به معادل معتبر اجتماعا شناختهشدهای تبدیل میشود .منشا آن همانا استفاده از پول بهمثابه ابزار پرداخت است ،جای پول اعتباری را بر این اساس میگیرد کــه دو طرف به خاطر اعتماد متقابل به موقعیت و توان پرداخت یکدیگر وارد رابطه خصوصی میشــوند .این قبیل معامالت افراد در حوزه کســب وکار، پیششــرطی برای پول کاغذی دولتی نمیشود .برعکس ،جایی که پول کاغذی در گردش اســت مبادله ،تنها به یاری آن امکانپذیر میشــود .جایی که سفتهها برای تسویه همه حسابهای متقابل کافی نباشند تفاوت آنها را باید با پول نقد پرداخت تا معامله از نظر اجتماعی اعتبار داشــته باشد ،اما اگر پول کاغذی دولتی در مبادله مورد اســتفاده واقع شــود ،نیازی به پول نقد نمیافتد .پول کاغذی را بدهی دولتی قلمداد کردن یا پول اعتباری دانستن ،اقدامی سخت گمراهکننده است ،زیرا این پول بر پایه مناسبات اعتباری ایجاد نشده است. دلیل اینکه کاهش ارزش ســفته و پول کاغذی دولتی یکسان نیست ،خصوصی بودن تعهد سفته ،و اجتماعی بودن تعهد به پول کاغذی دولتی است .مجموعه پول کاغذی دولتی ،موجودیتی است که هر جزء آن بهیکسان مسئول جزء دیگر است؛ بهمثابه یک کلیت میتواند با کاهش یا افزایش ارزش روبهرو شود اما این افزایش و
!1- On revient toujours a ses premiers amours
عبارتی فرانسوی که در متن یکی از نوشتههای دی اچ لورنس نمایشنامهنویس و شاعر انگلیسی آمده است.
101
فصل سوم :پول بهمثابه وسیله پرداخت :پول اعتباری
کاهش برای یک یک اعضای جامعه یکسان خواهد بود .تایید جامعه پشتوانه تمامی آن میشــود و برای همه اجزاء تشکیلدهنده آن یکسان است .جامعه از طریق نهاد آگاهانهاش ،دولت ،پول را بهعنوان میانجی گردش ایجاد میکند .اما پول اعتباری را افراد در معامالت مربوط به کسبوکار ایجاد میکنند و تا هنگامی بهمثابه پول دارای کارکرد اســت که همیشه قابل تبدیل به پول باشــد .ازاینرو امکان دارد سفتهای کاهش ارزش پیدا کند (ســفته افزایش ارزش پیدا نمیکند) چون معامله خصوصی به شیوهای انجام نشده است که از نظر اجتماعی معتبر باشد و در سررسید پرداخت، نقد نمیشــود .و در چنان صورتی سفته ممکن است بهکلی بیارزش بشود ،اما در اینجا تنها یک ســفتة واحد بیارزش شده اســت و کاهش ارزش تنها بر شخص دیگری تاثیر گذاشته که تعهداتش همچنان به قوت خود باقی است. پــول کاغذی غیرقابل تســعیر را نمیتوان مازاد بر حداقل در گردش منتشــر کرد .کمیت پول اعتباری بســتگی دارد به جمع قیمت کاالهایی که در گردش آنها پــول بهعنوان وســیله پرداخت انجام وظیفه میکند .حجم آن با فرض مشــخص بودن قیمت ،به حجم دادوســتدهای اعتباری ،که بســیار هم متغیرند بستگی دارد. اما از آنجا که این پول باید همیشــه قابلتســعیر باشد در رابطهاش با کاالها هرگز نمیتواند کاهش ارزش پیدا کند .پول اعتباری قابلتســعیر (برخالف پول کاغذی غیرقابلتسعیر) هرگز نمیتواند کاهش ارزش پیدا کند ،صرفا به این دلیل که حجم بزرگی از آن وارد جریان گردش شده است ،و تنها در چنان حالتی نمیتواند به پول نقد تبدیل شود .آزمون حساس این پول همانا تسعیرپذیری آن است .با فرارسیدن چنان آزمونی صاحبان کاالها که در اوج لذت بردنشــان از «کاغذ پارهها» همه چیز را فراموش کــرده بودند ،به یکباره و چونان تنی واحــد دیوانهوار به طال هجوم 1 میآورند «ما همیشه به عشق نخستینمان بازمیگردیم». شمار سفتهها که موعد سررسیدشان فرارسیده در هر لحظه معین ،نماینده جمع قیمت کاالهایی اســت که بابت آنها سفته داده شده اســت .حجم پول الزم برای پرداخت این مبلغ بســتگی دارد به ســرعت گردش ابزارهای پرداخت ،که خود از
سرمایه مالی
102
دو عامل تاثیر میپذیرد)1 :زنجیره تعهدات بین بســتانکاران و بدهکاران بهگونهای که پرداخت به الف از طرف ب ،الف را قادر میســازد بدهیاش به ج را بپردازد ...و )2طول مدت زمان سررسیدهای سفتهها .هر قدر زمان این سررسیدها به هم نزدیکتر باشد احتمال پرداختهای گوناگون به همان قیمت طال بیشتر میشود. اگــر فرایند ک -پ -ک بهگونهای انجام شــود که فروشهــا در زمان و در مکان واحد صورت بگیرد ،در نتیجه زمان برگشت ابزارهای گردش کوتاه و امکان جانشین کردن سرعت با کمیت ،محدود میشود .از سوی دیگر وقتی پرداختها در زمان و مکان واحد صورت گیرد ،میتوانند یکدیگر را پوشش بدهند و بدینوسیله مقــدار پول مورد نیاز در پرداخت کاهش یابد .و وقتی همه این پرداختها در یک مکان متمرکز شــود ،نهادهای تخصصی و شیوههای پرداخت همزمان پا به عرصه وجود میگذارند .دایره انتقــال پول از یک بخش بودجه به بخش دیگر 1در قرون وسطا در لیون ،نمونهای از این نهادهاست .همه آنچه الزم است ،جمع کردن تمامی پرداختها و تسویهحساب آنها با یکدیگر و رسیدن به نقطهای است که باقیمانده باید به پول نقد پرداخت شود .هر قدر حجم پرداختهای متمرکز شده باالتر باشد به همان نســبت ،مقدار پول نقدی که در پایان باید پرداخت گردد کمتر میشود و درنتیجه ،کمیت ابزارهای پرداخت در گردش هم کوچکتر میشود. دیدهایــم کــه در رابطه ک -پ -ک حجم پول در گــردش (و از جمله مقدار طالیی که وارد حداقل گردش میشود و قابل جایگزینی با گواهینامههای طالست) برابر اســت با جمع قیمت کاالها تقسیم بر میانگین تعداد برگشتهای یک واحد پولــی .به همین نحو هم حجم ابزارهای پرداخت برابر اســت با جمع موارد تعهد شــده (که خود برابر اســت با جمع قیمت همه کاالهاکه ســفتهها حاصل فروش آنهاست) تقسیم بر میانگین تعداد برگشــتهای یک واحدپولی به کار گرفتهشده بهعنوان وســیله پرداخت منهای جمع پرداختهایی که با یکدیگر تسویه شدهاند. فرض کنیم ســرعت گردش در لحظهای معین مثال یک باشد ،در آن صورت مقدار کل پول مورد اســتفاده برای همه کارها برابر خواهــد بود با جمع قیمت کاالهای وارد شــده در گردش ،بهعالوه جمع پرداختهایی که موعد سررسیدشــان شده 1- virements
1- faux frais
103
فصل سوم :پول بهمثابه وسیله پرداخت :پول اعتباری
اســت ،منهای پرداختهای تسویهشده با یکدیگر ،و منهای واحدهای پولیای که ابتدا در مقام ابزارهای پرداخت و ســپس بهعنوان وسیله گردش مورد استفاده قرار میگیرند .چنانچه ارزش کاالهای برگشت شده به هزار میلیون مارک برسد و موعد پرداختها همان باشــد ،و 200میلیون مارک ابتدا برای پرداختها و سپس برای گردش مورد اســتفاده قرار بگیرد و 500میلیون مارک از ســفتهها هم با یکدیگر تسویه شــوند ،میماند 1300میلیون مارک که پول الزم در آن مقطع خاص است. من این مبلغ را ارزش اجتماعا الزم در گردش مینامم. بخــش بزرگتر همه خرید و فروشها با این پول خصوصی اعتباری ،با ســند بدهی ،و با وعده پرداخت ،که با یکدیگر تســویه میشوند انجام میگیرد ]2[ .دلیل افزایش اهمیت ابزارهای پرداخت در مقایسه با ابزارهای گردش ،پیچیدگی بیش از اندازه فرایند گردش به خاطرتحول تولید ســرمایهداری است که خرید و فروش را از هــم جدا میکند و در مجموع ،آن پیوند دیرین ارتباط نزدیک خرید و فروش را منحل میسازد. پول اعتباری ،از گردش ،یعنی از خرید و فروشهای سرمایهداران ناشی میشود. اهمیت آن هم از آن است که گردش کاالها را از میزان طالی موجود مستقل میکند. به سخن دیگر ،حضور فیزیکی طال بهعنوان میانجی گردش کاالها ،با معمول شدن پول اعتباری ،غیرضروری میشــود و کارکرد آن تنها به پرداخت مابهالتفاوتها در تسویه نهایی محدود میگردد .این مابهالتفاوتها در مقام مقایسه با حجم طال بسیار زیاد است و تسویه نهایی آنها کارکرد نهادهای خاص است .اما همانطور که پیشتر گفتیم گردش ،هم پیششــرط تولید سرمایهداری است و هم پیامد آن ،تولیدی که تنها پس از آنکه ســرمایهدار از مســیر عمل گردش توانست عناصر آن را تهیه کند آغاز میشود .گردش تا آن اندازه که از پول واقعی استقالل دارد به همان نسبت هم از کمیت طال مستقل است .و سرانجام ،از آنجا که این طال با هزینه کار همراه است و نماینده بخش بزرگی از هزینههای اضافی عملیات 1اســت جایگزین کردن آن با پول ،موجب صرفهجویی مستقیم در هزینههای غیرالزم در فرایند گردش میشود. کمیت پول اعتباری به خاطر منشا اولیهاش ،با سطح تولید و گردش محدود میشود.
سرمایه مالی
104
هدف آن ،برگشــت کاالهاســت و در تحلیل نهایی ،زیر پوشش ارزش کاالهایی قرار میگیرد که خود ،خرید و فروش آنها را امکانپذیر ســاخته اســت .پول اعتباری ،اما، برخالف پول کاغذی دولتی هیچ حداقل غیرقابل انعطافی ندارد که نتوان آن را افزایش داد .برعکــس ،این پول پابهپای افزایش کمیت کاالهــا و قیمتهای آنها افزایش پیدا میکند .اما در هر حال پول اعتباری ،وعده پرداخت اســت .وقتی کاالیی در ازای طال فروخته میشود پرداخت طال مرحله پایانی معامله است ،ارزش با ارزش مبادله میگردد و مشکلی هم در جریان [مبادله] پیش نمیآید ،اما در مورد پول اعتباری ،تنها با وعده پرداخت روبهرو هســتیم و عمل به این وعده بستگی دارد به اینکه بدهکاران خریدار کاالها بتوانند آنها را دوباره بفروشند و یا کاالهای دیگری معادل همان ارزش را به فروش برسانند .اگر عمل مبادله با شرایط اجتماعی سازگار نباشد ،و یا این شرایط در وسط کار دستخوش تغییر شده باشند ،بدهکار نمیتواند به تعهدش عمل کند و وعده پرداخت بیارزش میشود .اینجاست که پول واقعی باید جای آن را بگیرد. نتیجه اینکه در خالل بحران ،کاهش قیمت کاالها همیشه با انقباض حجم پول اعتباری همراه است .از آنجا که پول اعتباری دربرگیرنده تعهداتی در دوره خیزش قیمتهاســت ،چنان انقباضی در حکم کاهش ارزش پول اعتباری اســت .با پایین آمــدن قیمتها فروش هم با آهنگی فزاینده دشــوار میگردد و تعهدات مربوط به پرداخت هم با توجه به رکود فروش کاالها انجام نمیشود .کاهش قیمتها و رکود بازار به معنای کاهش ارزش پول اعتباریِ هزینه شــده در این کاالهاســت .کاهش ارزش ابزارهای اعتبار همیشــه عنصر ضروری بحران اعتباری است که هر بحران کسبوکاری را همراهی میکند. 1 کارکرد پول بهمثابه ابزار پرداخت ،دربردارنده تضادی بدون حدّوســط است. تا آنجا که پرداختها یکدیگر را تســویه میکنند کارکردهای پول در شکل ایدهآل آن ،پول حسابداری و سنجه ارزش است .تا آنجا که پرداختهای عملی باید انجام شــود ،پول فقط در مقام میانجی گردش ،و وسیله صرف گذار مبادله فراوردهها با یکدیگر عمل نمیکند ،بلکه تجسم فردی کار اجتماعی ،شکل مستقل وجود ارزش مبادلهای ،و یک کاالی جهانشــمول اســت .این تضــاد در مراحلی از بحرانهای 1- terminus medius
1- horror vacui
105
فصل سوم :پول بهمثابه وسیله پرداخت :پول اعتباری
صنعتی و تجاری که بحران پولی نامیده میشوند آشکار میگردد .چنان بحرانهایی تنها در جاهایی پدید میآید که زنجیره مداوما در حال طوالنیتر شد ِن پرداختها، و نظام مصنوعی حلوفصل آنها کامال تحول یافته باشــد .هر وقت اختاللی عام و فراگیر در این نظام پدید آید صرفنظر از علت پیدایش آن ،پول ناگهان و بیدرنگ از شــکل ایدهآلی صرف خود ،یعنی پول حسابداری بیرون میآید و به پول سخت تبدیل میشود]3[ . بزرگترین موفقیت ثبتشدة پول کاغذیِ قانونی زمانی است که این کاستهشدن از ارزش پول اعتباری به منتهای درجهاش برسد .پول کاغذی هم مثل مسکوک طال از نظر قانونی بهعنوان ابزار پرداخت شناخته میشود .شکست پول اعتباری ،موجب پدید آمدن شــکافی در گردش میشود ،و این هراس از خالء 1باید به هر قیمتی پر شــود .در چنان موردی عاقالنهترین سیاست ،همانا گسترش گردش پول کاغذی دولتی یا اســکناس بانک مرکزی است که اعتبار آن مخدوش نشده باشد .بهطوری که در طول بحث خواهیم دید این اسکناسهای بانکی به برکت مقررات قانونی از موقعیت بینابینیِ پول کاغذی دولتی و پول اعتباری برخوردارند .در شرایطی که این سیاست اعمال نشود پول(شمش یا پول کاغذی) اضافه ارزش پیدا میکند ،پدیدهای که در مورد دالر و طال در بحران اخیر آمریکا شاهد آن بودیم. برای آنکه پول اعتباری بتواند به وظیفه خاص خود عمل کند نهاد ویژهای الزم اســت که بتوان در آنجا پرداختها را با هم تسویه کرد و مابهالتفاوت را پرداخت. پابهپای تحول این نهادها ،دســتاوردهای اقتصادی هم در استفاده از پول نقد بیشتر میشود .این ،یکی از کارکردهای مهم هر نظام بانکی پیشرفته است]4[ . در فرایند تحول ســرمایهداری شاهد افزایش ســریع حجم کاالهای در گردش و بــه تبع آن ،افزایش ارزش اجتماعا الزم در گــردش بودهایم .به موازات این تحول ،بر اهمیت جایگاه پول کاغذی دولتی افزوده شده است .از این باالتر ،شاهد گسترش تولید، تبدیل همه تعهدات به تعهدات پولی و بهویژه رشد سرمایه خیالی ،با افزایشی در میزان دادوســتدها با پول اعتباری بودهایم .پول کاغذی دولتی و پول اعتباری با هم موجب کاهش عظیم استفاده از پول فلزی در حجم پرداختهای در گردش شدهاند.
یادداشتهای فصل سوم
-1اشــارهام به ضمانت اقتصادی درونجوش اســت .ضمانت رســمی و حقوقی احترام به قراردادها همیشه امری مسلم گرفته میشود. -2در روند پایاپای رایشبانک آلمان 1در ســال 1894هر 1فنیگ نقد 4 ،مارک و 53فنیگ برگشت داشته و در سال 1900این برگشت 8مارک و 30فنیگ شده است. ]3- Capital, vol. I, pp. 154-5. [MECW 35, p148-149
-4آلمان برای همه فعالیتهای اقتصادی 9 ،تا 15برابرانگلســتان به نقدینگی نیاز دارد .معامالت چک 140میلیون پوند استرلینگ ذخیره میشود .با در نظر گرفتن مقررات حقوقی جاری ،ذخیره کنونی پول 35میلیون پوندی باید 4برابر شود تا همه دادوستدها را بپوشاند .بنگرید به.E. Jaffe, Das englische Bankwesen, p. 121 :
سرمایه مالی
106
1- German Reichsbank
فصل چهارم پول در گردش رسمایه صنعتی
107
فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
حاال برمیگردیم به نقشی که پول در گردش سرمایه صنعتی دارد .مسیرمان اما، به کارخانه سرمایهداری و اعجازهای فناوری آن منتهی نمیشود بلکه به یکنواختی تکرار شــونده فرایند بازار میرســد که در تکرار بیوقفــه آن ،پول به کاال تبدیل میشــود و کاال به پول .با این امید که به کشــف این رمز نائل آییم که فرایندهای گردش چگونه به اعتبار ســرمایهدار قدرتی میبخشــند که سرانجام بر کل فرایند اجتماعی ســیطره پیدا میکند ،و نیز بتوانیم خواننده را تشویق کنیم با شکیبایی به همراه ما از بحثهای پیشین به مرحله کنونی گام نهد. چنانچه جمع قیمتها همیشه ثابت بماند ،یعنی حجم کاالها و قیمتهای آنها هرگز دســتخوش تغییر نشود و همه کاالها برحســب ارزشهایشان مبادله شوند پول در گردش چیز زائدی خواهد شــد ،که این وضعیت در شیوه تولیدی آشفته و تنظیمنشده ،هدفی دستنیافتنی است .اما از سوی دیگر ،در تولید اجتماعی آگاهانه هدایتشــده ،پیدایش ارزش به حیث ارزش مبادله ،یعنی بهعنوان رابطه اجتماعی بین دو چیز و اســتفاده از پول غیرممکن میشود و انتظارها از فراورده اجتماعیای که جامعه منتشر میکند ،بیشتر از آنکه انتظار از یک پول باشد به انتظار دارنده بلیت نمایش برای رزرو جا شــبیه اســت .آنچه پول را بهعنوان سنجه ارزش و میانجی گردش ضروری میسازد ،طبیعت تولید کاالیی است]1[ . جایی که پول وسیله پرداخت است ،تسویه کامل پایاپای پرداختها در هر برهه زمان را باید یک تصادف محض قلمداد کرد که در جهان واقع هرگز روی نخواهد داد .پول مستقال فرایند حرکت کاالها از جایی به جای دیگر را به انجام میرساند.
سرمایه مالی
108
وقتی که پول بابت کاالیی پرداخت میشود تبدیل آن به کاال امری بهکلی اختیاری خواهد بود و در اینجا ارزش کاالی نخســت با کاالی دیگر جایگزین میشــود و پیوند حلقه ک -پ -ک شکسته میشود .پول باید به ضرورت در فرایند مداخله کند تا نیازهای فروشندهای که لزوما خواهان خرید کاالیی دیگر نیست ،تامین شود. گسست در فرایند گردش که از دید ما در یک نظام ساده گردش کاال خودسرانه و تصادفی مینماید در حوزه گردش کاالی سرمایهداری ،ضرورتی مطلق است .این را از راه تحلیل گردش سرمایه میتوان دید. ارزش هنگامی که در تولید ارزش اضافی مورد اســتفاده واقع شــود ،میشود ســرمایه .این همان جریانی اســت که در فرایند تولید سرمایهداری بر پایه انحصار ابزارهای تولید به دســت ســرمایهداران و با وجود یک طبقــه مزدبگیر آزاد روی میدهد .کارگر مزدبگیر نیروی کارش را به سرمایهدار میفروشد ،ارزش این نیروی کار برابر ارزش ابزارهای الزم برای معیشــت و بازتولید طبقه کارگر است .کارگر، ارزشی تازه ایجاد میکند که بخشی از آن جایگزین سرمایهای میشود که سرمایهدار در خرید نیروی کار مورد اســتفاده قرار میدهد (که مارکس از آن با عنوان سرمایه متغیر 1یاد میکند) ،و بخشــی هم بهعنوان ارزش اضافی در اختیار سرمایهدار قرار میگیرد .ازآنجا که ارزش ابزارهای تولید (ســرمایه ثابت )2در روند کار به فراورده منتقل میشود ،ارزشی که سرمایهدار در تولید به کار انداخته است افزایش مییابد، ارزشی ارزشآفرین میشود و خود را در مقام سرمایه تثبیت میکند. سرمایه صنعتی همهاش یک مسیر دایرهای را طی میکند ،اما آنچه مورد بحث کنونی ماست ،تغییری است که در این مسیر در سرمایه بهوجود میآید :ایجاد ارزش اضافی، و ارزش بخشیدن به سرمایه ،علت وجودی فرایند است .این امر در فرایند تولید انجام میشود که در جامعه سرمایهداری کارکردی دوگانه دارد - 1 :این یک فرایند کار است که ایجاد ارزش میکند ،مثل هر شکل دیگر جامعه -2 ،اما همزمان ،فرایند ایجاد ارزش هم هست ،فرایندی خاص جامعه سرمایهداری که در آن ابزارهای تولید بهمثابه سرمایه در ایجاد ارزش اضافی به کار گرفته میشــود .مارکس تحلیل نفسگیری از این فرایند را در جلد اول سرمایه ارائه میکند .اما در بررسی جاری ،ما بیشتر به دگردیسی شکل 2- constant capital
1- variable capital
M-C-P. .. . C1-M1.
شکل نخستین هر سرمایه تازهای سرمایه پولی است .بر پول برچسبی زده نشده اســت که آن را بهعنوان سرمایه اعالم کند .آنچه از آن سرمایه میسازد قصد تبدیل آن است به عناصر ســرمایه تولیدی ]2[ .در غیر این صورت ،فقط پول است و در نقش پول بهعنوان ابزار گردش یا وسیله پرداخت انجام وظیفه میکند. پیشتر دیدهایم که کارکرد پول در مقام وســیله پرداخت ممکن است مناسبات اعتباری را هم شــامل شود M-Cدر نخســتین مرحله فرایند گردش سرمایه به دو پاره تقسیم میشود M-Mp :و .M-Lو چون معیشت کارگر مزدبگیر تنها با فروش نیروی کارش تامین میشــود ،حفظ این نیرو مستلزم مصرف روزانه است ،بنابراین مــزد او باید در فاصلههای کوتاه زمانی پرداخت شــود تا بتواند نیازهای ضروری
109
فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
ارزش میپردازیم تا سرمنشــا آن .دگردیسیای که بر میزان ارزش ایجادشده در تولید تاثیری نمیگذارد ،بلکه به قلمرو گردش میپردازد .در جامعه تولید کاالیی ،تنها با دو شکل ارزش سروکار داریم :شکل کاالیی و شکل پولی. در بررسی فرایند سرمایهداری ،متوجه میشویم هر سرمایه در مرحله نخست ،سرمایه پولی است .قصد ،آن است که پول در مقام سرمایه به این یا آن نوع کاال تبدیل گردد(،)C و شامل ابزارهای تولید()Mpو نیروی کار( )Lاست .اینها در تولید( )Pمورد استفاده قرار میگیرند که خودش به این حیث ،دگردیسیای در شکل ارزش ایجاد نمیکند .ارزش، هنوز یک کاالســت ،اما در فرایند تولید ،ابتدا ارزش مصرفی کاال تغییر میکند (که به هیچ روی بر ارزش آن تاثیری ندارد) و سپس به خاطر هزینه کار ،بر ارزش آن افزوده میگردد .با افزوده شدن ارزش اضافی ،ارزش اولیه کاال باال میرود و در این شکل ارتقاء یافته )C1( ،از جایگاه تولید خارج میشود تا دومین و آخرین تغییر را تجربه کند یعنی به صورت پول درآید (.)M1 چرخه سرمایه با این حساب دو مرحله گردش ،M-Cو C1-M1را دربرمیگیرد و یک مرحله تولید را .در گردش ،به صورت ســرمایه پولی و ســرمایه کاالیی ،و در تولید ،به صورت ســرمایه تولیدی .سرمایهای که همه این دگردیسیها را از سر میگذراند سرمایه صنعتی است. سرمایه پولی ،سرمایه کاالیی ،و سرمایه تولیدی ،سنخهای متمایز سرمایه نیستند، بلکه شکلهای کارکردی خاص سرمایه صنعتیاند که در این نمودار دیده میشوند:
سرمایه مالی
110
معیشت خود را تامین کند .در نتیجه ،سرمایهدار باید در موقعیتی باشد که بتواند مزد او را بپردازد ،یعنی باید سرمایهدارِ پولی باشد و سرمایهاش شامل پول هم بشود]3[ . اینجا اعتبار نمیتواند نقشی داشته باشد. این قضیه در مورد پاره دوم رابطه M-Mpدرست نیست .در اینجا اعتبار میتواند نقشــی بزرگ بر عهده بگیرد .ابزارهای تولید با این هدف خریداری میشــوند که ارزش ایجاد کنند .پول پیشپرداختشــده در این راه را سرمایهدار تامین میکند با این هدف که در پایان گردش به او بازگردد و در شرایط عادی وقتی بازمیگردد بر مبلغش افزوده شده باشد .و از آنجا که تنها سرمایهداراست که پول را تامین میکند پول به همو بازمیگردد .ممکن اســت او هم پــول را از جایی تهیه کند ،یعنی وام بگیرد .این در کل ،مبنای اعتبار تولیدی است .وام به شرطی داده میشود که استفاده از آن توسط وامگیرنده بهگونهای باشد که در شرایط عادی به وامدهنده بازگردانده شود .ضمانت وام هم همان کاالهایی است که برای خرید آنها وام گرفته شده است. اینجا ما تنها به آن نوع اعتباری میپردازیم که ناشی از گردش کاالست ،از تغییر کارکرد پول ،و دگردیسی آن به ابزار پرداخت ،پس از آن که میانجی گردش میشود. اینجا بحث ما آن نوع اعتباری نیســت که ناشی از تقسیم کارکردهای سرمایهداری، میان کارفرماست با سرمایهداری که صرفا دارنده پول است .وقتی سرمایهدارِ پولی، پولش را به کارفرما وام میدهد این عمل یک انتقال محض اســت و در مبلغ پول تغییری ایجاد نمیشــود .چنان تغییری ممکن است زمانی روی بدهد که هماکنون مورد بحث ماست :فروشنده ابزارهای تولید کاالهایی را به خریدارش نسیه میدهد و خریــدار هم با امضای یک ســفته به او وعده میدهد پــول آن را پرداخت کند. وقتی سررســید سفته فرا میرسد شاید سرمایهدار بتواند با پولی که از گردش کاال به دستش رسیده است بدهیاش را پرداخت کند .اینجا اگر اعتباری در کار نمیبود جمع میزان سرمایه او بهمراتب کمتر میشد .اعتبار بر قدرت سرمایه او افزوده است. باید گفت وجود اعتبار به هیچروی این واقعیت را تغییر نمیدهد که ســرمایه باید شــکلی از پول باشــد تا با آن بتوان کاالها را خرید .تا آنجا که پرداختها به صورت پایاپای ،یکدیگر را بپوشــانند ،به مقدار پول فلزی کمتری نیاز است که در نبود اعتبار میبایســت برای مبادله صرف میشد .کم یا زیاد بودن مقدار این پول فلزی را قوانین
1- valorization 2- higher organic composition در ادبیات اقتصادی مارکسیسم ،به عدد حاصل از تقسیم حجم سرمایه ثابت) (cبه حجم سرمایه متغیر) (vترکیب
انداموار) (occگفته میشود .هر چه حجم سرمایه ثابت نسبت به سرمایه متغیر بیشتر شود عدد ترکیب انداموار بزرگتر میشود و به علت کاهش «کار زنده» و افزایش «کار مرده» ،روند نرخ سود نزولی میشود و به بحران در نظام تولید سرمایهداری میانجامد .در متون فارسی برای این ترکیب انگلیسی معادلهای ترکیب ارگانیک و ترکیب آلی هم بهکار رفته است .در ادبیات کاپیتالیستی به جای این اصطالح از تعابیر سرمایهبر(معادل سرمایه ثابت) و کاربر(معادل سرمایه متغیر) استفاده میشود .ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که در زبان فارسی برای واژه انگلیسی combinationهم نوعا از معادل «ترکیب» استفاده میشود که در این مورد ،بحث نسبتها در میان نیست و صرفا جمع عددی و مقداری مورد نظر است .در این کتاب هم از واژه «ترکیب» در هر دو مورد استفاده شده است؛ اما فضای بحث روشن است و خود جمالت نشان میدهند که منظور ،کدامیک از این معانی است.
111
فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
گردش کاال تعیین میکنند و این واقعیت را تغییر نمیدهند که در دادوســتد باید پول بهعنوان سرمایه مورد استفاده قرار گیرد .در صورت برابر بودن سایر شرایط ،کمیت پول مورد نیاز وام را جمع قیمت کاالهایی تعیین میکند که باید خریداری شــوند .بنابراین افزایش کمیت سرمایه وام گرفتهشده موجب افزایش در خرید کاالهایی میشود که برای استفاده در سرمایه تولیدی ( )Mp + Lالزم است ،یعنی افزایشی در حجم میانجی گردش و پرداخت .در روند افزایشی اینچنینی دو گرایش متضاد رخ مینمایند .در دوران رونق، انباشت سریع سرمایه با افزایش تقاضا برای برخی کاالها همراه میشود که این بهنوبه خود افزایش قیمتها را به دنبال میآورد ،و این هم افزایش در کمیت پول مورد نیاز را ضروری میسازد .از آن سو در چنان دورهای اعتبار رشد میکند چرا که بازگشتهای منظم پول ،تضمینی میشود برای ارزشافزایی 1سرمایه که این خود ،آمادگی و فرصت را برای در دسترس قرار گرفتن اعتبار افزایش میدهد .افزایش اعتبارها رشد سریع گردش را ،بهمراتب فراتر از آنچه با پول فلزی مسیر میشد ممکن میسازد. طبیعتا این مطلب تنها درباره فرایند M-Mpدرســت اســت و نه روند .M-L پابهپای رشــد ســرمایه متغیر ،بر کمیت پول اضافی که باید صرف خرید کاالهای مصرفی شــود و به گردش درآید افزوده میشود .به موازات پیشرفت تولید سرمایه با آهنگی ثابت ،پیشــرفتی مطلق و گاه نسبی ،در افزایش استفاده از اعتبار مشاهده میشــود .و این تحول در اعتبار ،گام نهادن هر چه بیشــتر در مســیر افزایش عدد ترکیب اندامواره 2ســرمایه را موجب میشــود که در آن ،رشــد M-Lبه افزایش ســریعتر استفاده از اعتبار به زیان پول نقد منجر میشود .تا اینجا در بررسیمان از
چرخه تولید ،شــاهد کمترین کارکرد جدیدی از ناحیه اعتبار نبودهایم .اما وقتی به بررســی تاثیر نرخ بازگشت پول بر حجم سرمایه پولی بپردازیم وضع فرق میکند. چون بهزودی خواهیــم دید که پولهایی به صــورت ادواری در این چرخه آزاد میشــود .و از آنجا که پول عاطل ســودی نمیآورد تالشی مداوم در جریان است که پول ،عاطل نماند و این وطیفه را تنها اعتبار میتواند بر عهده بگیرد ،یعنی پول، کارکردی جدید پیدا میکند .بررسی ما هم درباره همین کارکرد جدید پول است.
آزاد شدن ادواری و عاطل ماندن رسمایه پولی
سرمایه مالی
112
حرکت ســرمایه در حوزه تولید و دو مرحله گــردش ،در یک توالی زمانی انجام میشود .طول مدت زمان اقامت آن در تولید را زمان تولید ،و زمان اقامت آن را در چرخه گردش ،زمان گردش مینامند ،و با این حســاب تمامی مدت زمان چرخه سرمایه برابر است با زمان تولید به اضافه زمان گردش]4[ . چرخش سرمایه ،به حیث یک فرایند ادواری ،و نه تک رویدادی فردی ،برگشت آن را تشکیل میدهد .مدت زمان این برگشت برابر است با جمع زمان تولید و زمان گردش .این زمان ،زمان برگشت سرمایه را تشکیل میدهد]5[ . در نمودار ما ،زمان الزم برای تکمیل فرایند M-Mهمان زمان برگشــت ســرمایه میشود و برابر است با زمان الزم در معامالت M-Lو M-Mpبهعالوه زمان الزم برای ،C1-M1اما زمان تولید برابر است با زمانی که سرمایه در مقام سرمایه تولیدی ( )Pوارد فرایند تولید ارزش میشود .حاال فرض کنید زمان برگشت سرمایه مورد بحث ما 9هفته باشد که 6هفته صرف تولید و 3هفته صرف گردش بشود .برای هر هفته هم به 1000 مارک نیاز باشــد .اگر بنا نیست تولید به مدت 3هفته (زمان گردش) ،یعنی پایان دوره تولید ،دچار گسستگی شود سرمایهدار باید سرمایه جدیدی معادل 3هزار مارک(سرمایه دوم) هم پیشاپیش تامین کند؛ چون سه هفتهای که سرمایه در گردش است ،تا آنجا که به تولید مربوط میشود چنان سرمایهای وجود ندارد]6[ . پس دوره گردش به ســرمایه اضافی نیاز دارد و نسبت این سرمایه اضافی به جمع سرمایه ،برابر است با نسبت زمان گردش به زمان تولید ،یعنی 3به .9پس سرمایه اضافی یکسوم جمع سرمایه را تشکیل میدهد .بنابراین سرمایهدار باید به جای 6هزار مارک9 ،
از چشمانداز جمع سرمایه اجتماعی ،در اغلب اوقات بخش کموبیش قابل توجهی از این سرمایه اضافی مدت زمان بیشتری در شکل سرمایه پولی است]7[ .
این سرمایه آزاد شده برابر است با آن جزء از سرمایه که باید مازاد دوره گردش را در یک یا چند دوره کار پر کند]8[ .
ورود ســرمایه اضافی [ 3هزار مارک] مورد نیاز برای دگردیسی زمان گردش سرمایه 6[ 1هزار مارک] به زمان تولید نه تنها حجم سرمایه از پیشپرداخت شده و طول زمان جمع سرمایه پیشپرداختی را افزایش میدهد ،بلکه بهویژه آن جزء سرمایه پیشپرداختی را افزایش میدهد که در شکل عرضه پولی وجود دارد ،پولی که در وضعیت سرمایه پولی میماند و شکل سرمایه بالقوه را دارد]9[ .
این 3هزار مارک لزوما تمامی مبلغ ســرمایه پولی عاطل مانده در هر لحظه را تشــکیل نمیدهد ]10[ .فرض کنید سرمایهدار 6هزار مارک
113
فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
هزار مارک در اختیار داشته باشد وگرنه تولید به مدت 3هفته متوقف میشود .اما کارکرد این 3هزار مارک اضافی در آغاز زمان گردش ،یعنی در هفتمین هفته ،آغاز میشود و باید در 6هفته نخست عاطل بماند .این رها شدن و عاطل ماندن دورهای 3هزار مارک روندی بیوقفه است .آن 6هزار مارکی که در نخستین دوره کاری به سرمایه کاال تبدیل شده ،در پایان هفته نهم به فروش میرسد .سرمایهدار حاال 6هزار مارک در اختیار دارد و درســت در این زمان دوره دوم کار که از هفته هفتم آغاز شده بود پایان مییابد .در این بین آن 3هزار مارک سرمایه اضافی ،به کار گرفته شده و برای تکمیل این دوره دوم تنها به 3هزار مارک نیاز است .این مبلغ از نیمی از همان 6هزار مارک نخستین تامین میشود .فرایند ،حاال دیگر در مسیر تکرار و بازتکرار است. سرمایه اضافی ،یعنی سرمایه پولی به کارگرفته شده در خرید ابزارهای تولید و نیروی کار برای حفظ تداوم تولید و جلوگیری از گسست ناشی از گردش سرمایه، الزم میشود .سرمایه اضافی به خودی خود و پیوسته تولید ارزش نمیکند و در آن هنگام کارکرد واقعی به حیث سرمایه ندارد .سازوکار چرخه تولید برای برههای آن را آزاد میکند اما در مابقی زمان ،کارکرد سرمایهای دارد.
سرمایه مالی
114
مورد نیاز در ســرآغاز دوره تولید را به دو بخش تقسیم کند 3 ،هزار مارک برای خرید ابزارهای تولید و 3هزار مارک برای مزد کارگر .چون مزد کارگران را هفتهای پرداخت میکند ،یعنی هفتهای یکبار ،پس تا پایان هفته ششــم جمع پرداختی او 500مارک کمتر از 3هزار مارک است .این مبلغ در فاصله زمانی یادشده عاطل میماند .همینطور هم امکان دارد او تمامی ابزارهای مورد نیاز در تولید (مثال زغالسنگ) را یکجا در سرآغاز دوره تولید نخرد ،بلکه در چند مرحله در خالل تولید خریداری کند .عکس این نیز ممکن است ،بدینصورت که با توجه به شرایط بازار یا وضعیت حملونقل و تحویل ،خرید بیش از حد مورد نیاز در یک دوره تولید ضروری شود .در این حالت الزم است بخش بزرگتری از ســرمایه پولی به سرمایه کاالیی تبدیل گردد .تا آنجا که فرایند (جای شکل) انتقال فوری پول به سوی نیروی کار و ابزارهای اضافی ِ تولید را مبرم نکرده اســت ،پول عاطل کامال جدای از سرمایه دوم به عرصه هستی گام مینهد .بخشی از این پول رابطه M-Cرا به پایان میرساند و بخش دیگر در شکل پول باقی میماند تا در عملیات همزمان یا پیاپی M-Cدر شرایط مقتضی مورد استفاده واقع شود .این بخش دوم تنها موقتا از گردش بیرون میرود تا در زمان مناســب بار دیگر فعال شــود .این احتکار در حالتی روی میدهد که پول به یکی از کارکردهای خود در مقام سرمایه پولی ادامه دهد .درست است که موقتا غیرفعال است اما باز هم بخشی از سرمایه پولی ( )Mاست برابر با ارزش ســرمایه تولیدی که چرخه گردش با آن آغاز شد .از آن سو هم ،همه آن پولها که از گردش خارج شده است در شکل احتکار به هستی خود ادامه میدهد. پول در شکل احتکار تابعی از سرمایه پولی است ،درست همانند کارکرد پول در رابطه M-Cکه بهعنوان میانجی خرید یا پرداخت تابع سرمایه پولی میشود .چون در اینجا ارزش سرمایه در شکل پول وجود دارد و شکل پولی ،وضعیت سرمایه صنعتی در یکی از مرحلههای آن است که
توسط روابط درهمتنیده فرایندهای درون یک چرخه پیشاپیش تعیین میگردد .آنچه در اینجا بدیهی مینماید این اســت که ســرمایه پولی کارکردهایی سوای کارکردهای پول در چرخه سرمایه صنعتی ندارد و این کارکردها تنها به خاطر درهمتنیدگی روابطشان با سایر مراحل این چرخه اهمیت کارکردهای سرمایه را پیدا میکنند]11[ .
1- Fixed capital
در اقتصاد سیاسی مارکسیستی ،دو اصطالح مجزا وجود دارد که در متون فارسی هر دو به «سرمایه ثابت» ترجمه میشوند .اصطالح اول constant capitalاست که سه بخش دارد -1 :تاسیسات زیربنایی یعنی زمین و ساختمان و ماشینآالت -2 ،مواد اولیه -3 ،هزینههای تصادفی .بخش اول سرمایه ثابت را در زبان انگلیسی fixed capital مینامند ،بخشهای دوم و سوم نیز مجموعا سرمایه در گردش است.اما همین اصطالح هم در فارسی به سرمایه ثابت ترجمه شده است ،در حالی که چنانکه مشخص است ،نسبت آن به سرمایه ثابت اعم و اخص است .بنابراین اصطالح ســرمایه پایا برای آن مناســبتر به نظر میرسد .هیلفردینگ در فصول آتی این سرمایهها را به تفصیل توضیح میدهد.
115
فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
سومین دلیل بسیار مهم عاطل ماندن سرمایه پولی ،از نحوه بازماندن سرمایه از فرایند تحقق ناشی میشود .دو علت اصلی را در اینجا میتوان از هم متمایز کرد .اگر از زاویه برگشــت نگاه کنیم ،میشود سرمایه صنعتی را به دو بخش تقسیم کرد :یکی که بهکل در فقط یک دوره برگشــت به مصرف میرسد و ارزش آن بهتمامی به فراورده منتقل میگردد .برای مثال در کارخانه نخریسی که ماهانه 10هزار پوند نخ تولید و در پایان هر ماه فروخته میشــود معادل همان ارزش ،کاالهایی از جمله پنبه ،زغالسنگ ،گاز برای روشــنایی ،و نیروی کار در همان ماه به مصرف میرسد و با فروش نخ ،ارزش آنها به سرمایهدار برمیگردد .این بخش از سرمایه که در دوره واحدی جایگزین میشود ،سرمایه در گردش است .از سوی دیگر تاسیسات ،ماشینها و غیره هم در دورههای برگشت به سرویس نیاز دارند .از این رو تنها بخشی از ارزش آنها برابر میانگین استهالک در یک دوره برگشت ،به فراورده منتقل میشود .برای مثال اگر ارزش آنها 100هزار مارک باشد و عمر کاری آنها را 100ماه بگیریم ،هزار مارک از فروش نخ برای جایگزینی استهالک تاسیسات و ماشینها کنار گذاشته میشود .و آن بخش از جمع سرمایه که در چندین و چند دوره برگشت به کار گرفته میشود ،سرمایه پایا 1است. صاحب ماشین نخریسی بهطور مرتب پولی را از جریان گردش دریافت میکند
تا از آن برای جایگزین کردن سرمایه پایا استفاده کند .او باید سرمایه پایا را در شکل پول نگه دارد تا مدت 100ماهه به پایان برســد و برای خرید ماشینآالت نو مبلغ نگهداری شده به 100هزار مارک برسد .پس در این فرایند هم فرصتی دیگر برای احتکار پدید میآید که خود؛
عاملی در فرایند بازتولید سرمایهداری است؛ بازتولید و انبار ،در هیات پول ،و ارزش سرمایه پایای آن ،یا عناصر فردی آن ،تا وقتی که سرمایه پایا کامال فرسوده شود که باید تمامی ارزش خود را به کاالهای تولیدشده انتقال دهد ،و در شکل طبیعی آن باز تولید شود]12[ .
سرمایه مالی
116
واضح اســت کــه در آن صورت بعضی ســرمایهداران غالبا پــول را بهعنوان جایگرینی برای ارزش مصرفشده سرمایه پایا از گردش بیرون میکشند .اینجا امر اساسی ،همانا شــکل پول است .ارزش سرمایه پایا را تنها از آن جهت میتوان در شکل پول جایگزین کرد که سرمایه پایا ،خود میتواند در تولید به کارکردش ادامه بدهد بیآنکه الزم باشــد با غیر پول جایگزین گردد .با این حســاب شکل خاص بازتولید ســرمایه پایا اســت که وجود پول را در این رابطه ضروری میسازد]13[ . در نبود پول امکان جداسازی گردش ارزش سرمایه پایا ،از تداوم فنی آن در تولید وجود نخواهد داشت .شیوه تجدید حیات سرمایه پایا لزوم دورههای احتکار و در نتیجه دورههای عاطل ماندن سرمایه پولی را ایجاب میکند. و آخرین دلیل آزاد شدن سرمایه پولی را شیوه انباشت سرمایهداری در اختیار ما میگذارد ،موضوعی که همینجا مورد بحث ماست .بسته به شرایط فنی و اقتصادی مسلط در یک بنگاه ،ارزش اضافی باید به کمیت معینی برسد تا بتواند کارکرد خود را در مقام ســرمایه در شکل گسترش بنگاه موجود یا ایجاد بنگاهی تازه آغاز کند. همه چرخهها با ارزش اضافی در شکل پول پایان مییابند .بنا به قاعده ،رشته کامل چرخهها باید وجود داشــته باشد پیش از آنکه ارزش اضافی تحقق یافته به حدی برســد که برای تبدیل به سرمایه تولیدی کفایت کند .نتیجهاش هم میشود سرمایه پولی عاطل که از تولید ناشی میشود و باید در شکل پول بماند تا زمانی که بتوان آن را در مصــرف مولد به کار گرفت .احتکار حتی میتواند در یک گردش کاالی
حجم در حال تغییر رسمایه عاطل و علل آن
تا اینجا دانســتهایم که ســرمایه پولی اضافی که به صورت ادواری عاطل میماند وجودش برای ادامه تولید در طی دوره برگشــت ،ضرورت دارد .در مثال اولی که آوردیم اگر دوره برگشــت از 3هفته به 2هفته کاهش یابد ،هزار مارک پول زائد داریم که به صورت سرمایه پولی از گردش خارج میشود .این پول سپس بهعنوان افزایشی بر سرمایه هماکنون موجود ،وارد بازار پول میشود .تا پیش از آزاد شدن از گردش ،تنها بخشی از آن ،یعنی آن 500مارکی که برای خرید نیروی کار اختصاص یافته بود در شکل پول وجود داشت .آن 500مارک بقیه برای خرید ابزارهای تولید به کار گرفته شــده بود و در شــکل کاال وجود داشت .و حاال جمع مبلغ در شکل پول از این چرخه جد ا شده است. آن 1000مارک برداشتی به شکل پول ،از این پس به صورت سرمایه پولی تازه ،آماده ســرمایهگذاری جدید ،و جزء تازه تشکیلدهنده بازار پول است .درست است که این
117
فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
ســاده اتفاق بیافتد و اینجا به تنها چیزی که نیاز دارد این اســت که در ک -پ - ک ،بخش دوم یعنی پ -ک انجام نشــود یعنی فروشنده کاال از خرید سایر کاالها خودداری ورزد و به جای آن ،پولش را احتکار کند .البته چنان عملی کامال اتفاقی و خودســرانه خواهد بود در حالیکه در گردش سرمایه چنان احتکاری ضرورت دارد و از طبیعت خودِ فرایند ناشــی میشود .تفاوت دیگر میان دو نوع گردش ،در آن اســت که در گردش سرمایه ابزارهای گردش نه تنها آزادند و احتکار میشوند بلکه ســرمایه پولی نیز چنان حالتی دارد ،ســرمایهای که خود مرحلهای در فرایند ارزشافزایی و نقطه آغاز بالقوه چرخه جدیدی از تولید است. بدینترتیب دیده میشــود کــه ضرورت وجود مقداری ک موبیش از ســرمایه پولی که در دورههایی بلند یا کوتاه عاطل بماند ،از نفس ســازوکار گردش سرمایه سرچشــمه میگیرد .در خالل این دورههای عاطل ماندن ،بدیهی است که سودی هم بدان تعلق نگیرد ،و چه گناه نابخشــودنی از دید ســرمایهداران! اینجا هم مثل سایر موارد گناهکاری ،میزان ارتکاب به گناه سرمایه ،به آن دسته از عاملهای عینی بستگی دارد که در همینجا بدان میپردازیم.
سرمایه مالی
118
پول ها پیشتر به صورت ادواری در شکل سرمایه پولی آزاد شده و سرمایه مولد اضافی وجود داشته است ،منتها شکلهای اخیر جزو شرایط پیشبرد و تداوم فرایند تولید بودند که حاال دیگر برای این هدف مورد نیاز نیستند و به این سبب اکنون یک سرمایه پولی جدید و جزء تشــکیلدهنده بازار پولی میشوند ،هرچند از این پس ،نه عنصر اضافی عرضه پول اجتماعی موجودند (چون در سرآغاز کسبوکار وجود داشتند و به جریان گردش انداخته شدند) ،و نه ذخیره انباشت شدهای تازه]14[. این نشان میدهد که چگونه با یک ذخیره پولی ثابت هر نوع افزایش در عرضه ســرمایه پولی باید حاصل کوتاه شدن دوره برگشت پول باشد .سرنوشت پول که زمانی نقش سرمایه را داشته است ،بازگشت به همان نقش است. حــاال مثال را برعکس کنیم .اگر زمان دوره برگشــت مثــا 2هفته طوالنیتر بشــود برای ادامه گردش به 2هزار مارک اضافی نیاز اســت که باید از بازار پول تهیه شــود و به چرخه ســرمایه تولیدی (از جمله گردش آن) وارد گردد .نیمی از این مبلغ بهتدریج به نیروی کار تبدیل میشود و آن نیمه دیگر ،شاید هم بیدرنگ، در ابزارهای تولید سرمایهگذاری شود .پس هر نوع طوالنیترشدن دوره برگشت، تقاضایی اضافی در بازار پول را به دنبال میآورد. مهمترین عاملهای تاثیرگذار بر دوره برگشت به شرح زیرند: حد و اندازه بلندتر یا کوتاهتر شدن طول دوره برگشت بستگی دارد به دوره کار به معنای دقیق کلمه ،یعنی دورهای که برای آماده کردن فراورده برای بازار الزم است ،که این بستگی دارد به شرایط مادی موجود تولید انواع سرمایهگذاریهای سرمایه .اینها در بخش کشاورزی ،بیشتر ویژگی شرایط طبیعی تولید را دارند و در صنعت کارخانهای و بخش بزرگ صنایع استخراجی با توجه به تحول اجتماعی فرایند تولید ،شکلهای متفاوتی پیدا میکنند]15[ .
در اینجا دو گرایش دستاندرکارند :تحول در فناوری ،طول دوره کار را کوتاه میکند و این امکان را بهوجود میآورد که فراورده با ســرعتی بیشــتر تولید و به بازار عرضه شود .در مورد فراوردههایی خاص ،مقیاس تولید افزایش پیدا میکند و
سرمایه بزرگتری بهسرعت برگشت میشود .پس پیشرفت در فناوری ،دوره کار را کوتاه میکند و برگشت سرمایه در گردش و ارزش اضافی را شتاب میبخشد .این پیشرفت البته به معنی افزایش سرمایه پایا هم هست که دوره برگشت طوالنیتری دارد و بسیاری از دورههای برگشت سرمایه در گردش را دربرمیگیرد .و از آنجا که گرایش ســرمایه پایا در مقایسه با سرمایه در گردش آن است که با سرعت بیشتری افزایش یابد ،نرخ برگشــت 1بخش فزایندهای از کل سرمایه کندتر است .اگر اعتبار را اینجا نادیده بگیریم کندی نرخ برگشــت ،عالوه بر گسترش میزان تولید موجب از پیش فراهم شــدن فزاینده سرمایه پولی میشود که در هر حال بخش بزرگتری از آن به حال دست نخورده موجود است.
در همین رابطه هم ،کمیت تولیدشده در کل افزایش دارد و به تبع آن به سرمایه مالی بیشتری نیاز است .با این همه باید به خاطر داشت که با پیشرفتها در حوزه فناوری ،امکان تولیــد حجم زیادتری از کاالها به قیمتی پایینتر وجود دارد و این ممکن است هزینه سرمایه مورد نیاز را پایین بیاورد. و ســرانجام و تا آنجا که طول دوره برگشــت به طول دوره گردش بستگی دارد ،این دومی مشروط میشود به تغییر بیوقفه شرایط بازار، به آسانتر شدن کمتر یا بیشتر فروش ،و به تبع آن ،ضرورت فرستادن بخشی از فراورده به بازارهای کموبیش دوردستتر .جدای از حجم تقاضای کل ،نقش اصلی را در اینجا باال و پایین رفتن قیمتها بر عهده دارد چرا که به هنگام سقوط قیمتها فروش عامدانه محدود میشود 1- rate of turnover
این اصطالح در متون فارسی به «نرخ گردش»« ،نرخ واگرد»« ،نسبت برگشت»« ،نسبت استرداد» و چند نمونه مشابه دیگر هم ترجمه شدهاست.
119
فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
تا آن حد که طول دوره کار ،به اندازه سفارشات (حجم کمی فراوردهای که کال وارد بازار میشود) مشروط شود ،این حد بسته به قراردادهاست، و شالوده مادی خود قرارداد هم به میزان تولید بستگی دارد که تنها در حالتی تصادفی است که موردی فردی تلقی شود]16[ .
در حالیکــه تولید ادامه مییابد و برعکس ،وقتی قیمتها باال میرود تولیــد و فروش به موازات هم باال میروند .یا حتی کاال پیشفروش میشــود .اما به هرحال باید فاصله عملی مکان تولید از بازار بهمثابه شالوده مادی واقعی در نظر گرفته شود]17[ .
سرمایه مالی
120
از آنجا که منشا ســود در تولید است که آن هم تنها در گردش تحقق مییابد، تــاش بیپایان بــرای یافتن راهها و ابزارهای تبدیل بخــش هر چه بزرگتری از ســرمایه به سرمایه تولیدی ادامه مییابد .علت این هم گرایش به کاهش هزینههای گردش و رســاندن آنها به حداقل ،ابتدا از راه جایگزیــن کردن پول فلزی با پول اعتباری ،و سپس کاستن از زمان گردش از طریق اصالح شیوههای تجاری و فروش هر چه سریعتر کاالهاســت .البته گرایش مقابلی هم وجود دارد که سرچشمهاش گسترش بازارها و تحول در تقسیم بینالمللی کار است .هر چند تاثیر این عاملها بر اثر پیشرفت امکانات حملونقل متعادل میشود. ســرانجام ،تاکید بر این نکته الزم اســت که طول دوره برگشت سرمایه عاملی اســت تعیینکننده که سرعت تبدیل ارزش اضافی به سرمایه و انباشت آن را تعیین میکند .هر قدر این مدت زمان کوتاهتر باشد سرعت تحقق ارزش اضافی در قالب پول و تبدیل آن به سرمایه بیشتر میشود. عوامل یادشــده در باال -ترکیب انداموار ســرمایه (خاصه نسبت سرمایه ثابت به ســرمایه در گردش) ،تحول در شــیوههای تجاری که زمان برگشت را کاهش میدهند ،اصالح تســهیالت حملونقل که باز هم همان نتیجــه را به بار میآورد (هرچند هنگام گشایش بازارهای دوردست تاثیر عکس دارد) ،نوسانهای ادواری تجاری که بر نرخ برگشت پول تاثیر میگذارند ،و تغییر در سرعت انباشت مولد - همه اینها نقشی را در تعیین کمیت پول عاطل و دوره عاطل ماندن آن ایفا میکنند. هنوز عامل مهم دیگری هم هســت که بر تغییرات قیمت کاال تاثیر میگذارد .با پایین آمدن قیمت موادخام ،ســرمایهدار (مورد بحث ما) برای ادامه تولید به مقیاس پیشین به جای آنکه هزار مارک برای هفتهاش فراهم کند مثال به 900مارک بیشتر نیاز ندارد و در آن صورت سرمایه مورد نیاز برای کل دوره برگشت به جای 9هزار
مارک میشود 8100مارک ،و 900مارک آزاد میشود.
برعکــس ،افزایش قیمت مواد خام ،وجود ســرمایه پولــی اضافی را ضروری میسازد و تقاضا را در بازار پول افزایش میدهد. اهمیت بســیار زیاد عاملهایی که برشــمردیم در تحول بــازار پول در خالل نوسانهای ادواری ناشی از چرخه کســبوکار ،امری بدیهی است .در آغاز دوره رونق ،قیمتها پایین ،ســرعت برگشت سرمایه بســیار زیاد و زمان گردش ،کوتاه است .با نزدیک شدن اوج رونق ،قیمتها باال میرود و زمان گردش افزایش مییابد. تقاضا برای اعتبار در گردش بسیار زیاد میشود و همزمان ،به دلیل گسترش تولید، تقاضا برای سرمایه اعتباری افزایش مییابد .افزوده شدن بر زمان گردش و باالرفتن قیمتها ضرورت ســرمایه اضافی را پیش میآورد و چون این سرمایه باید از بازار پول تهیه شود مقدار سرمایه موجود برای وامدادن را کاهش میدهد. زمان کلی برگشــت سرمایه پابهپای نزدیک شــدن آن به یک ترکیب اندامواره برتر ،افزایش کلی پیدا میکند .کمیت سرمایه درگیر در تولید و دوره زمانی آن -هر دو -افزایش پیدا میکنند .زمان بیشتری طول میکشد تا سرمایه به کار گرفته شده، به نقطه آغاز برگردد .برای مثال اگر زمان برگشــت 10هفته باشد سرمایهدار برای شروع باید 10هزار مارک تهیه کند .حاال اگر شیوه تازهای در تولید به کار بگیرد که
121
فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
این ســرمایه حذف شــده که حــاال عاطل مانده ،و در جســتجوی سرمایهگذاری در بازارسرمایه است جز پارهای از سرمایه در اصل فراهم شده نیست [ 9هزار مارک] .تا هنگامی که کار تولید در همان مقیاس صورت گیرد و گسترشی در کار نباشد ،این پاره به خاطر سقوط قیمت مواد تولیدی ،زائد میماند .و چنانچه سقوط قیمتها نه به خاطر یک عامل تصادفی مانند فصل برداشت محصول ،اضافه عرضه و مانند آن، بلکه ناشی از افزایش نیروی مولد به موازات عرضه موادخام باشد ،این سرمایه پولی ،اضافه مطلقی است به بازار پول و بهطور کلی ،به سرمایه موجود در قالب پول ،چراکه دیگر بخش جدایی ناپذیر پولِ هماکنون سرمایهگذاری شده را تشکیل نمیدهد]18[ .
به 60هزار مارک در نقطه آغاز چرخه تولید نیاز داشــته باشد ،و دوره برگشت هم بشــود 30هفته ،باید 60هزار مارک از بازار پول تهیه کند .سرمایه 6برابر ،و طول زمان 3برابر میشود. هر قدر طول زمان برگشت سرمایه زیادتر شود به همان اندازه هم طول میکشد تا ارزش معادل کاالهای تهیه شده از بازار (ابزارهای تولید و ابزارهای معیشت کارگران) بــه صورت کاالهای جدید به بازار برگردد .و بدینترتیب ،پول جای کاالهای برگرفته شده از بازار را میگیرد .و اینجا دیگر پول نه چیزی ناپایدار و زودگذر بلکه شکل ارزش بادوام کاالهایی است که از بازار برگرفته میشود؛ ارزش آن از کاال مستقل شده است .و حاال ارزش کاال باید فقط با پول جایگزین گردد چون جایگزین شدنش با کاالیی دیگر تنها در یک نقطه زمانی کامال متفاوت میتواند صورت گیرد.
سرمایه مالی
122
حاال فرض کنیم جامعه ،کمونیســتی باشد نه ســرمایهداری ،در آن صورت ســرمایه پولی کال حذف میشود و با خود ،بدلهایی را نیز میبرد که به فرایند معامالت وارد کرده بود .در اینجا پرسش روبروی جامعه ،این محاسبه است که چه مقدار کار ،ابزارهای تولید و ابزارهای معیشت باید به کار بگیرد ،بیاینکه به فعالیتهایی مانند ساخت راهآهن لطمه بخورد که در بلندمدت -یک سال یا بیشتر -نه تنها ابزار تولید یا معیشــت یا چیزهای سودمند دیگری نمیآفرینند ،بلکه همزمان از تولید اجتماعی ساالنه ،کار و ابزارهای تولید یا معیشت طلب میکنند. اما در جامعه ســرمایهداری که هوش اجتماعی تا پس از برخورد با مسئله به کار گرفته نمیشود نابسامانیهای بزرگی در چنین اوضاعی بهناگزیر روی خواهد داد .از ســویی بازار پولی زیر فشار است و از سوی دیگر بازار پولی آسانگیری وجود دارد که انبوهی از این قبیل شرکتها را ایجاد میکند و تقاضای همین شرکتها به پول موجب پدید آمدن وضعیتی میشود که نتیجهاش فشار بر بازار پولی است .بر بازار پول فشار وارد میشود چون تقاضا برای مقدار زیادی پول برای بلندمدت بهوجود میآید ،کامال جدای از این امر که صاحبان صنعت و بازرگانان ،سرمایه پولی مورد نیاز کسبوکار را در سفتهبازی راهآهن
و غیره سرمایهگذاری میکنند و برای تامین پول مورد نیازِ کسبوکار، از بازار پولی وام میگیرند .از آن ســو هم بر سرمایه تولیدی موجود جامعه فشــار وارد میشود چون عناصر سرمایه تولیدی مدام از بازار خارج میشوند و به جای آنها تنها معادل پولی آنها وارد بازار میشود، تقاضا برای پول نقد مورد نیاز در پرداختها افزایش مییابد بیآنکه عرضه معادل نیز فراهم شده باشد ،که نتیجه آن افزایش قیمت ابزارهای تولید و معیشــت است ،و درست در همین مرحله است که عملیات کالهبرداری نیز همراه با انتقال حجم زیادی از ســرمایه بر وخامت اوضاع میافزاید]19[ .
دگردیسی پول عاطل به رسمایه پولی فعال از راه اعتبار
مشــاهده چگونگی این کارکرد اعتبار آسان است .پیشتر دیدهایم که سرمایه پولی به صورت ادواری در چرخه ســرمایه آزاد میشود .وقتی از هر کدام از چرخههای یک سرمایه رها شود ،بهعنوان سرمایه در چرخه سرمایه دیگری وارد انجام وظیفه میشــود به شرط آنکه به صورت اعتبار در دسترس سایر سرمایهداران قرار بگیرد. به ســخن دیگر ،این رها شــدن دورهای سرمایه پایه مهم شــکلگیری نظام اعتبار اســت .همه آن عاملهایی که راه را برای عاطل ماندن سرمایه باز کرده بودند حاال
123
فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
در چنان وضعیتی تغییرات در نرخ برگشت خود یک عامل مختلکننده به تناسب بازتولید و از همینرو ،بهطوری که بعدا خواهیم دید عنصری در بحرانها میشود. تا اینجای بررسیمان به جمعبندیهای زیر رسیدهایم -1 :آن بخش از کل سرمایه اجتماعی اختصاص یافته به تولید غالبا به صورت سرمایه پولی عاطل میماند-2 ، حجم این ســرمایه پولی عاطل تابع متغیرهای بزرگی اســت که تاثیرمستقیمی بر تقاضا و عرضه پول در بازار پولی میگذارند .اما صرف وجود پول عاطل ،با همین کارکرد سرمایه که معطوف به خلق سود است تضاد دارد .در نتیجه ،تالشی به عمل میآید تا این عاطل مانــدن را به حداقل ممکن کاهش دهند .و این ،یکی دیگر از کارکردهای اعتبار است.
سرمایه مالی
124
به صورت دالیل پرشــمار پیدایش مناســبات اعتباری درمیآیند و همه عاملهای تاثیرگذار بر کمیت سرمایه عاطل ،تعیینکننده انبساط و انقباض اعتبار میشوند. اگر برای مثال در چرخه هر ســرمایه گسستهایی پدید آید که باعث شود آن ســرمایه بهعنوان سرمایه پولی باقی بماند ،عرضه بالقوه سرمایه پولی ایجاد میشود که میتواند با میانجی اعتبار در دســترس سایر سرمایهداران قرار گیرد .چنین است هنگامی که در فرایندهای تولید ،گسســتهایی پدید میآیــد ،مثل امر متداول در صنایع فصلی ،خواه در اثر علل طبیعی (در کشــاورزی ،ماهیگیری ،تولید شــکر، و ،)...و خواه بر اثر ترتیبات قراردادی (مانند کار فصلی) .هر ســرمایه پولی که آزاد میشــود ،امکان به کار گرفته شدن آن در مقاصد تولیدی ،ورای هدفهای سرمایه آزادشده بهوجود میآید]20[ . برعکس ،اگر گسست در نقطهای از چرخه تولید پدید آید که هیچ سرمایه پولی آزاد نشــود ،عکس آنچه در باال گفته شد روی میدهد .در این حالت ادامه فرایند تنها در صورتی ممکن میشــود که بتوان به منابع ذخیره نقدینگی دست یافت و یا یک نظام پیشرفته اعتباری وجود داشته باشد که اعتبار بدهد. از یک سو طبیعت چرخه ،امکان وامدهی برای استفاده بهعنوان سرمایه را ایجاد میکنــد ،اما چون برای تامین هزینههای گردش به پول نیاز اســت و تمایل تولید ســرمایهداری به گسترش با آهنگی بهمراتب سریعتر از آهنگ عرضه سرمایه پولی اســت ،توســل به اعتبار به یک ضرورت تبدیل میشود .از سوی دیگر هر اخالل در فرایند گردش ،هرطوالنیتر شدن فرایند ک -پ یا پ -ک ،یک ذخیره اضافی سرمایه را برای تداوم فرایند تولید ضروری میسازد. 1 پیشتر گفتم که کمیت پول ،در صورت برابر بودن ســایر شرایط بستگی دارد به جمع قیمت کاالهای در گردش .هر تغییری در ارزش هنگام چرخش ســرمایه، بر کمیت سرمایه پولی اثرگذار خواهد بود .با افزایش قیمتها ،سرمایه پولی اضافی بسته میماند و با سقوط قیمتها سرمایه پولی آزاد میشود.
اما به همان اندازه که این اختاللها از نظر حجمی افزایش یابد سرمایهدار صنعتی باید سرمایه پولی بیشتری در دسترس داشته باشد تا در دوره 1- ceteris paribus
پرداختها ،خود را سرپا نگاه دارد و پابهپای افزایش هر فرایند تولید، و به تبع آن افزایش مقدار حداقل سرمایه از پیش فراهمشده ،افزایش در فرایند تولید سرمایهداری ،با وضعیت تازهای اضافه بر آنچه وجود داشــت روبهرو میشویم که کارکردهای سرمایهدار صنعتی را بیش از پیش به سوی انحصار سرمایهداران بزرگ پولی سوق میدهد که ممکن است افراد باشند یا اتحادیهها]21[ . اعتبار که بدینترتیب بر پایه آزاد شدن سرمایه پولی بنا میشود ،از ریشه با اعتبار تجاری فرق دارد؛ چون این یکی تنها از تغییر در کارکرد پول در گردش ساده کاال ناشی میگردد .موضوع به بررسی بیشتر نیاز دارد. فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
125
یادداشتهای فصل چهارم
-1رُدبرتوس در نامه به رودلف مهیر ،1یادآور میشــود« :پول فلزی صرفا یک سنجه ارزش و یک ابزار پرداخت نیست .اینها از ویژگیهای مرتبط با ایده عام پول به شمار میآیند .نیازی هم به این نیســت که بر مواد ارزشمندی چون فلزات قیمتی ،رسید یا برچسبی بر ارزش کاال چسبانده شــود .پول ،امروزه به خاطر ارزش باالی محتوایش تنظیمکننده تولید هم هست .حاال شما اگر مایلید کاالبرگ 2انتشاردهید باید بتوانید به تک تک کارفرماها بگویید تولیدشان چه مقدار باشد .فکر کاالبرگ جالبترین نکته در اقتصاد سیاسی است ،اما بهمثابه میانجی دائمی گردش (و نه فقط یک گواهینامه وام موقت) تنها در صورتی عملی است که ارزش کاالها را کار در آنها تشکیل بدهد و ارزش کاالبرگ هر کاال با توجه به کار صرفشده در تولید کاال سنجیده شود .من در امکان عملی بودن چنان پولی تردید نمیکنم اما اگر قرار باشد این پول میانجی گردش باشد باید مالکیت زمین و سرمایه لغو گردد[ ».نقل از]: سرمایه مالی
Rudolf Meyer (ed.),Briefe and sozialpolitische Aufsatze von Dr Rodbertus-Jagetzow, vol. II, p. 441.
126
این ســخنان و سایر نوشتههای ردبرتوس نشــان میدهد[ ،فردریش] ان ِگلس دربــاره او بیانصافــی میکند آنجا که او را در کنار خــرده بورژواهای خیالپرداز طرفــدار «کار-پول» 4نظیر ِگرِی ،بِرِی و دیگران قرار میدهد 5.اینان بر آن بودند که 3
)3- Friedrich Engels (1820- 1895
1- Rudolf Meyer 2- commodity note ]4- labour money [or, Labour vouchers
مبحث «کار-پول» از مباحث بســیار مهم و درعین حال پرمناقشه کارل مارکس است .مارکس این موضوع را در «نقد برنامه گوتا» (برنامهای که در کنگره سوسیال-دموکراتها در شهر گوتا ارائه شده بود) و ذیل مفهوم جامعه کمونیستی توضیح میدهد .پیش از نگارش نقد برنامه گوتا ،روال این بود که نظریهپردازان سوسیالیست ،در قالب برنامهای جامع ،جامعه آرمانی خود را توصیف و حتی مختصات آن را به صورت مهندسیشده تعیین میکردند .اما مارکس در نقد برنامه گوتا توضیح میدهد که جامعه کمونیستی خلقالساعه نیست ،بلکه طی دو مرحله تشکیل میشــود :در مرحله اول دولت سرمایهداران سرنگون میشود اما جای آن را کمونیسم کامل نمیگیرد ،بلکه ابتدا حکومت انتقالی دیکتاتوری پرولتاریا تشکیل میشود .در این مرحله رابطه «کار-پول» ،یا به تعبیر دقیقتر ،دریافت اشکالی از حواله یا کوپن در قبال کار ،برقرار میشود که مطابق آن «هرکس متناسب با ساعات کارش[ ،کوپن یا حواله دریافت ،و با پرداخت آن ،کاال] مصرف میکند ».و در مرحله دوم که کمونیســم کامل شکل میگیرد «هر ارزش استثماری، کس به اندازه توانش کار میکند و به اندازه نیازش مصرف ».در این مرحله ،پول به عنوان نماینده ِ رخت برمیبندد .نقل به مضمون از: Karl Marx, “Critique of the Gotha Programme, ”in Later Political Writings (Cambridge: Cambridge UP, 2010) p. 222. 5- Gray, Bray, et al
]3- Capital, vol. II, pp. 42-3. [MECW 36, p41 ]4- Capital, vol. II, p. 138. [MECW 36, p125 ]5- ibid., p. 176. [MECW 36, p158 ]6- ibid., p. 297. [MECW 36, p259 ]7- ibid., p. 303. [MECW 36, p264 ]8- ibid., p. 317. [MECW 36, p278 ]9- ibid., p. 303. [MECW 36, p264
عددهای مارکس در مثال او با آنچه در اینجا آمده است تفاوت دارند .من برای ساده کردن مطلب ،در نقل قول از مارکس عددهای خودم را آوردهام. -10من اینجا تنها به عوامل مهمتر اشاره کردهام .مارکس در جلد دوم سرمایه، بهتفصیل موضوع را بررســی میکند و شکافتن بیشتر قضیه میماند بر عهده فضال. با این همه ،اهمیت بنیادین این پژوهشها در درک نظام اعتباری پیش از این نادیده گرفته شده است. ]11- ibid., pp. 87-8. [MECW 36, p83 ]12- ibid., p. 524. [MECW 36, p450
« -13معامالتی را که طی آنها فراورده ســاالنه کاالها خرید و فروش میشوند،
127
فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
پول -کار بدون کنترل اجتماعی بر تولید امکانپذیر است. -2دشــواری درک مفهوم «سرمایه» بهطور اخص و مفاهیم اقتصادی بهطور عام به خاطر شکلی ظاهری است که از ذات اشیاء ارائه میکنند در حالیکه اینها تنها مناسبات اجتماعی مشــخصی از همان چیزی هستند که ممکن است نقشهای کامال متفاوتی بر عهده بگیرد .اینچنین اســت که طال بهمثابه پــول ،به یک مفهوم ،تنها بازتاب یک وضعیت در خالل دوره معینی از تحول مبادله کاالیی است؛ میانجی گردش است .طال در وضعیتی متفاوت ،سرمایه است .و گمراهکننده خواهد بود که پرسیده شود آیا طال یا پول ،سرمایهاند .در موارد بسیاری طال پول است و در مواردی دیگر سرمایه .اما بهعنوان ســرمایه ،تنها میتواند کارکردهای پول را داشــته باشد .اینجا طال شکل پولی سرمایه است و متفاوت از شکل کاالیی .پس قائل شدن ویژگیهای سرمایه برای اشیاء خاص به همان اندازه نادرست است که گفته شود فضایی که اشیاء را در برگرفته است بهآنها شکل میدهد ،در حالیکه تصور ماست که به اشیاء در مکان شکل میدهد .همینطور هم در مرحله معینی از تحول اجتماعی ،اشیاء شکل پول یا سرمایه را به خود میگیرند.
دیگر نمی توان تا حد مبادله صرف بیواسطه عناصر تشکیلدهنده کاالها تقلیل داد، همانگونه که نمی شــود گردش ســاده کاالها را همانند مبادله ساده کاالها قلمداد کرد .پول در این گردش نقش ویژهای بازی میکند که مشخصه آن ،بازتولید ارزش سرمایه پایا است[ ».نقل از]: ]ibid., p. 525 [MECW 36, p450 ]14- ibid., p. 330. [MECW 36, p288 ]15- ibid., p. 363. [MECW 36, p315-316 ]16- ibid., pp. 363-4. [MECW 36, p316 ]17- ibid., p. 364. [MECW 36, p316 ]18- ibid., p. 334. [MECW 36, p291-2 ]19- ibid., pp. 361-2. [MECW 36, p314
سرمایه مالی
128
-20فعالیتهای آن دســته از بانکها که ســرمایه پولی آزادشده را از مناطق کشاورزی به مناطق صنعتی منتقل میکنند بر اساس همین واقعیت است ،متغیرهای فصلی موجب تقاضای شــدید به پول میشــود .از ســویدیگر مثال زیر از یک کارخانه مدرن سازنده کفش میزان نفوذ سنتها را نشان میدهد .واقعیت این است که در این صنعت سرمایه در گردش بیش از دو بار در سال برگشت ندارد هر چند تولید کفش بهطور میانگین 3تا 4هفته زمان میبرد .در توضیح باید گفت سفارش 1 عمده برای کفش در ســال دو بار یکی پیش از عید پــاک و دیگری عید پنجاهه اســت .کفشها در این فاصله تولید ،اما انبار میشوند چون بازرگان پیش از موعد بازار کفش آنها را نمیخرد یا اگر هم بخرد پول را هنگام تحویل پرداخت میکند. این وضعیت تاثیر مشــخصی بر اســتفاده از اعتبار دارد« .ویژگی کســبوکار فصلــی در صنعت کفش صاحبان کارخانههای کفــش را ناچار میکند با بانکها همــکاری کنند .در پایان فصل بخش بزرگی از پول وارد شــده در این صنعت به بانکها سپرده میشود و بانکها این پولها را به کارخانههایی وام میدهند که باید مزد کارگران و سایر هزینههای تولید را بپردازند و مسئولیت پرداخت بابت خرید مواد خام را با دادن چک یا پشتنویسی بر عهده بگیرند .بنگرید به: 1- Whitsuntide
جشنی است که مسیحییان انگلستان و ایرلند هفت هفته پس از عید پاک و به نشانه فرود روحالقدس بر زمین برگزار میکنند.
Karl Rehe, Die deutsche Schuhgrossindustrie, pp. 55, 57.
-21در سخن مارکس پیشبینی سلطه بانکها بر صنعت را میبینیم که مهمترین پدیده سالهای اخیر اســت ،اما در زمان او حتی شکل جنینی این تحول بهندرت قابل مشاهده بود.
فصل چهارم :پول در گردش سرمایه صنعتی
129
فصل پنجم بانکها و اعتبار صنعتی
131
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
اعتبار در آغاز و به دنبال تغییر در کارکرد پول بهعنوان وســیله پرداخت ،پا به عرصه وجود نهاد .وقتی پرداخت پول ،مدتی پس از فروش انجام میشود اعتبار به جای پول ،دوره بینابینی را پرمیکند .طبیعتا این نوع اعتبار مســبوق است بهوجود دارندگان کاال ،و در جامعه پیشرفته سرمایهداری ،بهوجود سرمایهداران تولیدکننده. ما در اینجا فرض را بر این میگذاریم که با موردی واحد روبهروییم .ســرمایهدار الف آنقدر سرمایه ذخیره دارد که بتواند برای پرداختی که ب باید انجام دهد منتظر بمانــد .ب در زمــان خرید از الف پول الزم برای پرداخــت را ندارد .در این نوع اعتباردهی یکجانبه ،الف باید جمع پولی را که ب باید در ســر موعد تعیینشده بپردازد در اختیار داشــته باشد .در اینجا پول ،ذخیره نمیشود ،صرفا انتقال مییابد. اما وقتی از ســفته بهعنوان وسیله پرداخت استفاده شود موضوع فرق میکند .مثالی بزنیــم :اگر الف نه تنهــا به ب اعتبار بدهد بلکه با واگذار کردن ســفته ب به پ از او اعتبــار بگیرد ،پ هم میتواند ســفته را در ازای بدهــی که به ب دارد به او واگــذار کنــد .میبینیم که بدون مداخله پول بین الــف و ب ،ب و پ ،و الف و پ خرید و فروشــی انجام شده اســت .اینجا پول ذخیره میشود و چون این پول میبایســت بهمثابه سرمایه پولی در تملک سرمایهداران تولیدکننده باشد تا از آن در گردش سرمایه کاالییشان استفاده کنند ،سرمایه پولی آنان ذخیره شده است و سفته جای آن را گرفته اســت ،چون ســفته هم همان کارکرد پول اعتباری را دارد و کار پول را انجام میدهد .بخش بزرگی از فرایندهای گردش از جمله گســتردهترین و متمرکزترین عملیات ،در بین خود سرمایهداران تولیدکننده انجام میشود و بهطور
سرمایه مالی
132
اصولی میتوان همه این دادوســتدها را با سفته و برات 1انجام داد .اغلب این قبیل براتها با یکدیگر به صورت پایاپای تســویه میشوند ،بنابراین برای تسویه کامل به پول نقد اندکی نیاز اســت .در اینجا ســرمایهداران تولیدکننده به یکدیگر اعتبار میدهند .این سرمایهداران کاالهایی را به یکدیگر وام میدهند ،که برای آنان سرمایه کاالیی محســوب میشود .ضمن اینکه همین کاالها حامل مقدار معینی ارزشند که در هنگام فروش در شــکل اجتماعا معتبر خود تحقق پیدا میکنند .به سخن دیگر، کاالها حامالن مبلغ معینی پول هســتند که در برات نوشته شده است .از همین رو گردش براتها بر پایه گردش کاالهاست اما کاالهایی که به فروش رفته و به شکل پول درآمدهاند ،هر چند هنوز جامعه اعتبار آنها را برای تسعیر نپذیرفته باشد و تنها بهعنوان عملی خصوصی در وعده خریدار به پرداخت ،وجود داشته باشند]1[ . من این نوع اعتباری را که سرمایهداران تولیدکننده در اختیار یکدیگر میگذارند اعتبار در گردش مینامم .پیشتر گفتهام که این اعتبار به جای پول به کار گرفته میشود تا بدون استفاده از پول ،امر جابهجایی کاالها را تسهیل سازد و به حفظ فلزات قیمتی کمک کند. گسترش این نوع اعتبار بستگی دارد به استفاده فزاینده از این روش و جابهجایی کاالها، و چون سرمایه کاالیی در اینجا -در جریان معامالت سرمایهداران تولیدی -وارد میشود به گسترش فرایند باز تولید نیز وابسته است .هرجا که فروش بازتولید افزایش مییابد، تقاضا برای سرمایه تولیدی(ماشین ،مواد خام ،نیروی کار) نیز باال میرود. افزایش تولید با افزایشی در گردش همزمان است و گسترش فرایند تولید هم با افزایش کمیت پول اعتباری ممکن میشود .گردش براتها گسترش مییابد و این گسترش به دلیل زیادتر شدن کاالهای وارد شده در گردش امکانپذیر میشود .این رشد گردش میتواند بدون افزایش تقاضا برای پول طال ایجاد شود .همینطور هم نیازی نیســت که رابطه عرضه و تقاضای سرمایه پولی تغییر کند ،زیرا نیاز بیشتر به ابزارهای پرداخت میتواند همزمان و به همان نســبت با عرضه بیشتر پول اعتباری بر پایه حجم فزاینده کاالها تامین گردد. 1- bills of exchange
هیلفردینگ در سراسر اثر خود واژه [ Wechselتقریبا معادل exchangeدر انگلیسی] را در مورد انواع ابزارهای اعتباری مختلف ،که معموال نامهای متعددی در میان انگلیسیزبانان دارند ،استفاده میکند .بنابراین من این مفهوم را مطابق با متن به شیوههای متفاوتی ترجمه کردهام[ .ویراستار انگلیسی].
133
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
آنچه در این حالت افزایش پیدا میکند گردش براتهاست ]2[ .الزم هم نیست که این افزایش اعتبار ،بر رابطه عرضه و تقاضای عناصر ســرمایه تولید واقعی تاثیر بگذارد .احتمال بیشــتر آن است که افزایش هر دو به یک اندازه باشد .فرایند تولید گسترش پیدا میکند و کاالهایی تولید میشوند که تولیدشان بنا به تقاضا در مقیاسی گســترده انجام میشود .اینجاست که ما با افزایش اعتبار و افزایش سرمایه تولیدی روبهرو میشــویم و بازتاب این هــر دو را در افزایش گردش براتهای بازرگانی میبینیم .اما این هم تغییری در نسبت عرضه به تقاضا در شکل پولی سرمایه ایجاد نمیکند .با این همه باید گفت تنها این تقاضاســت که بر نرخ بهره تاثیر میگذارد. پــس این امکان وجود دارد کــه بدون هیچ تغییری در نرخ بهــره عرضه اعتبارها افزایش یابد مشروط بر اینکه اعتبار اضافی منحصرا از نوع اعتبار در گردش باشد. تنها عامل محدودکننده گردش براتها تعداد انجام معامالت بازرگانی اســت. نشــر بیش از اندازه پول کاغذی دولتی ،موجب سقوط ارزش این یا آن واحد پولی میشــود ،بیآنکه در ارزش کل عرضه پول کاغذی تغییری ایجاد شــود ،اما انتشار براتهای بازرگانی بهطور اصولی ،تنهــا در جریان معامالت بازرگانی امکانپذیر اســت و به همین دلیل نشر بیش از حد برات امکان ندارد .چنانچه معامله خاصی تقلبی درآید بدیهی است که برات آن هم بیارزش میشود ،اما بیارزش شدن این یا آن برات تاثیری برکل براتها ندارد. البته ناممکن بودن نشر بیش از اندازه براتها این امکان را از نظر دور نمیدارد که ممکن است سرمایهداران تعهدات پولی بیش از حدی در شکل ابزارهای اعتباری از این دســت بر عهده بگیرند .قیمت کاالها در جریان بحران ،پایین میآید و چون نمیتوان در بازار راکد به تعهدات عمل کرد تبدیل کاالها به پول غیرممکن میشود. تولیدکننده ماشــین درازای دریافت آهن و زغالسنگ ،براتهایی صادر میکند با این امید که با فروش ماشــینها براتها را نقد کند اما حاال در بحران ،او نمیتواند تعهداتش را نقد کند یا اعتباردهنده خود را با براتی که از خریدار ماشین خود گرفته اســت ،راضی کند .اینجا اگر ذخیرهای نداشته باشــد براتهایش به رغم آنکه در تاریخ صدور ،ســرمایه کاالیی(زغالسنگ ،آهن تبدیل شده به ماشین) را نمایندگی میکردهاند ،بیارزش میشوند]3[ .
سرمایه مالی
134
در امر فراهم آوردن اعتبار برای دوره گردش ،برات جایگزین سرمایه اضافی میشود که اگر برات نبود وجود سرمایه اضافی الزم میآمد تا آن فاصله را بپوشاند .این براتها را معموال سرمایهداران تولیدی برای یکدیگر صادر میکنند .اما چنانچه سر موعد پرداخت نشوند باید از شخص سومی پول را تهیه کرد ،یعنی بانک .هر زمان که وضعیت عادی گردش براتها مختل شود ،مثال کاالها موقتا قابل مصرف نباشند ،یا به دلیل احتکار و مقاصد دیگر وارد بازار نشوند ،بانکها پا به میدان میگذارند .در این حالت بانکها صرفا مکمل و تداوم اعتباری هستند که براتها فراهم کردهاند. بدینترتیب اعتبار ،گردش حجم تولید را بهمراتب بیش از ظرفیت سرمایه پولی در دســت سرمایهداران گسترش میدهد .ســرمایه خود این سرمایهداران زیربنایی برای روبنای اعتبار میشــود و پولی برای تسویه نهایی مابهالتفاوتها و ذخیرهای برای جبران کاهش ارزش براتها و سفتهها. تــا آن حد که براتها خودشــان یکدیگر را پایاپای تســویه کنند ،گرایش به پسانــداز پول نقد افزایش مییابد و برای این هدف ،نهادهای خاصی الزم اســت و در اینجا بانکها وظیفه جمعآوری و تســویه پایاپای ابزارهای اعتبار را بر عهده میگیرند .هر قدر یک برات واحد ،بهعنوان وسیله پرداخت ،بیشتر دست به دست بگردد ،پول بیشــتری پسانداز میشــود .گردش براتها بدین گستردگی تنها در صورتی میســر خواهد بود که در تبدیل آنها به پول تردید نباشــد و امنیت آنها در مقام میانجیهای گردش و ابزارهای پرداخت عموما شــناخته شــده باشد .که این هم یکی دیگر از وظیفههای بانک اســت .بانک با خرید براتها هر دو کارکرد را انجام میدهد .و بانکدار بدینترتیب میشــود ضامن اعتبار و با نشر اسکناسهای بانکــی به جای براتهای صنعتی و بازرگانی ،اعتبار بانک خود را جایگزین حرفه بازرگانی میکند .اســکناس بانک در اینجا صرفا حوالهای به بانکدار است که بیش از برات صاحبان صنعت مورد قبول اســت .بدینترتیب اسکناس بانک به گردش براتها بستگی دارد .پشتوانه پول کاغذی دولتی ،حداقل اجتماعا الزم دادوستدهای کاالهاســت و پشــتوانه براتها معامله کاالی تمامشــده بهعنوان عمل خصوصی ســرمایهدار .اسکناس بانک به وسیله برات تضمین میشود که برات خود ضمانت جمع داراییهای صادرکنندگانش را دارد .نشــر اسکناس بانک را حجم براتهای
135
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
تنزیل شده و در نتیجه تعداد اعمال تکمیلشده مبادله محدود میکند. از این رو در آغاز ،اســکناس بانکی ،حوالهای بانکــی بود که جای براتهای ســرمایهداران تولیدکننده را گرفت ]4[ .پیش از معمول شدن اسکناس ،برات غالبا صد دســت یا بیشتر میگشت تا ســرانجام نقد شود .نخستین اسکناسهای بانکی هم شــبیه براتهای معمولی بازرگانی بود کــه به جای قیمت واحد ،با قیمتهای گوناگون منتشر میشد .و البته غالبا هم به محض رویت ،نقد نمیشدند. در زمانهای گذشــته غیرمعمول نبود که بانکها اسکناســی چاپ کنند که به محض رویت ،یا به فاصله چند روز پس از رویت ،قابل پرداخت باشد .این فاصله به انتخاب صادرکنندهاش بستگی داشت .و در این صورت به اسکناسها تا روزی که پرداخت میشدند بهره تعلق میگرفت]5[ . تغییر(که بر قوانین اقتصادی مربوطه تاثیری نداشت) نخستینبار هنگامی انجام شــد که دولت مداخله کرد .هدف دولت از قانونگذاری ،تضمین تســعیرپذیری اسکناسهای بانک از راه محدود کردن مستقیم یا غیرمستقیم کمیت حجم انتشار و در انحصار بانک قرار دادن حق نشــر اسکناس زیر نظر دولت بود .در آن کشورها که پول کاغذی دولتی وجود ندارد ،یا دارد ،اما حجم آن بســیار پایینتر از حداقل اجتماعا الزم اســت ،اسکناس بانک جای آن را میگیرد .هر جایی که در دورههای معینی از بحران به این اســکناسها وضعیت حقوقی داده شده است ،در عمل ،پول کاغذی دولتی شدهاند]6[ . مقررات مصنوعی در مورد نشر اسکناس بانک ،به مجرد نیاز به انتشار اسکناس بیشتر ،ناکارآیی خود را نشــان داد .برای مثال با فروپاشی ساختار اعتبار در خالل بحران ،پول اعتباری(برات) بسیاری از سرمایهداران مالی زمینگیر شد که میبایست جای آن را در گردش ابزارهای اضافی گردش پر کنند .در نتیجه ،بیاثر بودن قانون و مقررات ،آنچنان آشــکار بود که یا نادیده گرفته شد(مثل آنچه اخیرا در آمریکا روی داد) ،یا به حال تعلیق درآمد(قانون پیل در انگلیس) .دلیل اینکه ،افراد ،بسیاری از براتها را رد میکنند و اســکناس بانکی را قبول میکنند ،صرفا این اســت که اعتبار بانک آسیب ندیده اســت .اگر این اعتبار آسیب ببیند اسکناسها میبایست پول قانونی بشــوند یا به جای آنها پول کاغذی دولتی انتشار یابد .اگر هیچکدام از
سرمایه مالی
136
این کارها نشود ،ابزارهای صددرصد خصوصی گردش ابداع میشود ،کاری که در بحران اخیر آمریکا شاهد آن بودیم .اما برای مقابله با بحران پولی خاصه در وخیمتر شــدن بحران بر اثر قانون سست بنیاد در مورد نشر اسکناس ،این هم شیوه چندان موثری نیست]7[ . پول تسعیرپذیر را هم مانند برات نمیتوان در کمیتهای بسیار منتشر کرد( .چون در واقع پول تسعیرپذیر همان پول کاغذی قانونی دولتی است)[ ]8اسکناس بانک که در گردش مورد نیاز نباشــد به بانک برمیگردد .و چون میتوان آن را به جای برات مورد استفاده قرار داد ،نشر اسکناس تابع همان قوانین گردش برات است و تا آن هنگام که اعتبار مخدوش نشده باشد ،پابهپای آن گسترش مییابد .اعتبار اسکناس بانک میتواند حتی در زمان بحران حفظ شــود و در نتیجه ،هنگام انقباض گردش براتها در خالل بحران ،اسکناسهای بانک و نقدینگی جای آنها را میگیرند. با تحول نظام بانکی ،و جاری شدن پولهای بیکارمانده به بانکها ،اعتبار بانکی جای اعتبار بازرگانی را میگیرد ،بهطوری که همه براتها با آهنگی رو به افزایش بهعنوان وسیله پرداخت به کار گرفته میشوند ،منتها ،نه به صورت اولیهشان که میان سرمایهداران تولیدکننده دســت به دست میگردند ،بلکه به شکل تسعیر شدهشان به اســکناس بانکی .بانکها به نهادهای تسویه پایاپای و موازنه پرداختها تبدیل میشــوند .و با این پیشرفت فنی ،دامنه تسویهحسابهای پایاپای گسترش مییابد کــه این خود ،کاهش حجم نقدینگی در موازنه پرداختها را در پی دارد .آن پولی که پیشتر ،سرمایهداران تولیدکننده ناچار بودند برای تسویه براتها نزد خود نگاه دارند حاال دیگر زاید به نظر میرسد و به صورت سپرده به بانکها سرازیر میشود تا بانکها بتوانند برای تسویههای پایاپای از آن پولها استفاده کنند. از آنجا که بانکدار ،اعتبار خود را جایگزین براتهای بازرگانی میکند ،خود نیاز به اعتبار دارد ،منتها برای تضمین توانایی در پرداختها ،باید سرمایه پولی اندکی از آن خود داشته باشد .کاری که بانکها میکنند ،جایگزینی اعتباری ناشناخته با اعتبار شناختهشده خودشان اســت و این امر ظرفیت پول اعتباری در گردش را افزایش میدهــد .بانکها بدینطریق دامنه ترازهای پرداخت محلــی را به منطقهای فراتر گسترش میدهند و در نتیجه مدت آنها را هم طوالنیتر میکنند و روبنای اعتباری
137
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
را به درجهای بیش از آن متحول میســازند که از راه گردش براتهای محدود به سرمایهداران تولیدکننده انجامپذیر میبود. با این همه ،باید مواظب بود که دچار این خطا نشــویم که سرمایه عرضهشده بانک به تولیدکنندگان از طریق تنزیل براتهایشــان را دو بار محاسبه کنیم .چرا که بخش بزرگی از ســپردههای بانکی متعلق به ســرمایهداران تولیدکنندهای است که پابهپای تحول نظام بانکی ،تمامی ســرمایه پول نقدشان را در بانک گذاشتهاند .این سرمایه پولی بهطوری که دیدهایم ،اساس گردش براتهاست .اما این ،سرمایه خود این طبقه اســت که از راه تنزیل کردن براتها سرمایه تازهای ایجاد نمیکند .بلکه در این عمل ،ســرمایه در شکل پول(وعده خصوصی پرداخت) ،جایگزین سرمایه در شکل پولی دیگر(وعده پرداخت از سوی بانک ،و در نهایت پول نقد) میشود. سرمایه پولی در این شکل ،تنها تا آن اندازه درگیر است که جایگزین سرمایه کاالیی تحقق یافته میشــود .به سخن دیگر ،اینجا به پول از دیدگاه عام نگریسته میشود. هرچند پول در مقام کارکردی ،همیشه درگیر است :وسیله پرداخت ،یا در خرید. جایگزینی اعتبار بانک با اعتبار سرمایهدار تولیدکننده میتواند در شکلهایی بهجز اسکناس بانک هم صورت گیرد .برای نمونه ،در کشورهایی که انحصار نشر اسکناس وجــود دارد ،بانکهای خصوصی میتوانند به تولیدکنندگان اعتبار بانکی بدهند ،این کار از طریق «پذیرفتن» براتهای آنها ،یعنی با تصدیق ،و در نتیجه ضمانت تسعیر آنها صورت میگیرد .با این کار ،براتها از اعتبار بانکی برخوردار میشوند و توان گردش آنها زیاد میشودچنانکه گویی اسکناسهای بانک مخصوص جای آنها را گرفته است. این موضوع بهخوبی شناختهشدهای است که بهخصوص ،بخش بزرگی از دادوستدهای بازرگانی بینالمللی به کمک همین براتها انجام میشــود و در اصل هم تفاوتی میان «پذیرش» اسکناسهای بانکهای خصوصی وجود ندارد]9[ . اعتبــار در گردش ،بنا به کاربرد من از ایــن واژگان ،صرفا به معنی ایجاد پول اعتباری است .به خاطر خدمات این نوع اعتبار ،تولید به حجم پول نقد موجود ،که بخشــی از حداقل اجتماعا الزم گردش است (شامل ارزش کامل پول فلزی ،پول معیار ،مسکوک طال و نقره ،بهاضافه پول کاغذی دولتی و قدری پول خرد) محدود نمیشود.
سرمایه مالی
138
اما اعتبار در گردش به این حیث ،سرمایه پولی را از یک سرمایهدار تولیدکننده به دیگری منتقل نمیکند ،همینطور هم پول را از سایر طبقات (غیرتولیدکننده) به طبقه ســرمایهدار منتقل نمیکند تا این طبقه آن را به سرمایه تبدیل کند .اگر اعتبار در گردش صرفا جانشینی برای پول نقد باشد آن اعتبار که پول عاطل از هر نوع آن را (پول نقد یا پول اعتباری) به ســرمایه پولی فعال بدل میکند اعتبار سرمایهای(یا اعتبار سرمایهگذاری) 1نامیده میشود زیرا غالبا انتقال پول است به کسانی که آن را از راه خرید عناصر گوناگون سرمایه تولیدی بهعنوان سرمایه پولی مصرف میکنند. ِ عاطل احتکارشــده چگونه در روند تولید سرمایه در فصل پیش دیدیم که پول انباشــت میشود و از آن میتوان بهعنوان سرمایه پولی استفاده کرد .درست همین مبالغ پولی اســت که گاه در روند گردش وارد میشــود ،و گاه عاطل میماند ،که اینجا نیز یا با هدف جایگزینی سرمایه پایا احتکار میشود ،یا بهعنوان ارزش اضافی پساندازشــده آنقدر میماند تا انباشت به حد کافی برسد .اینجا باید سه جنبه را از هم تمیز داد -1 :مبالغ فردی این و آن باید روی هم جمع شوند و از طریق تمرکز آنقدر زیاد شــوند که بتوان در تولید از آنها اســتفاده کرد -2 ،باید در اختیار افراد مناسب قرار گیرند ،و -3باید در زمان مناسب در دسترس باشند. پیشتــر دیدیم پول اعتبــاری چگونه گردش را آغاز میکنــد .اکنون به پولی میپردازیم که عاطل میماند .اما بایــد بگوییم پول تنها میتواند کارکردهای پولی داشته باشد و این هم تنها در گردش انجام میشود .کار اعتبار هم تنها میتواند این باشد که پول بیرون از گردش را وارد گردش کند .سرمایهدار اعتباری پول را تنها با این هدف به گردش میاندازد که با آن پول بیشتری بسازد .پول را بهعنوان سرمایه پولــی وارد گردش میکند تا آن را به ســرمایه تولیدی تبدیل کند .بدین جهت بر مقیاس تولید میافزاید و این افزایش ،مســبوق است به گسترش گردش .گسترش مقیــاس گردش نــه از راه تزریق پول جدید بلکه با بهرهگیری از پول پیشــین ،و عاطلمانده ،در هدفهای گردش انجام میشود. پس ضرورت یک کارکرد اقتصادی اینجا اســت که ابتدا سرمایه پولی عاطل را گردآوری و ســپس توزیع کند .البته اینجا اعتبار خصلتی کامال متفاوت با اعتبار در 1- capital (or investment) credit
139
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
گردش معمولی به خود میگیرد .کار اعتبار در گردش صرفا آن اســت که به پول امــکان دهد در مقام ابزار پرداخت خدمت کند .پرداخت در ازای کاالی به فروش رفته به صورت اعتبار درآمده ،و پولی که در غیر این صورت وارد گردش میشــد پسانداز میشود ،چون جایش را پول اعتباری گرفته است .پولی هم که در حالتی دیگر میتوانست مورد تقاضا باشد حاال زائد شده است .از آنسو سرمایه جدیدی در اختیار سرمایهدار گذاشته نشــده و اعتبار در گردش به سرمایه کاالیی او شکل سرمایه پولی میبخشد. اعتبار سرمایهای(ســرمایهگذاری) وقتی پا به میدان میگذارد و امر انتقال را بر عهده میگیرد که دارنده پول ،نمیتواند پولش را ســرمایهگذاری کند ،پس آن را به شــخص دیگری میدهد که میخواهد آن را بهعنوان ســرمایه به کار گیرد .غایت پول این است که سرمایه بشود .چون اگر نتواند بهعنوان سرمایه به کار گرفته شود ارزش خود را حفظ نمیکند یا باز نمییابد .از منظر جامعه در کل ،اگر قرار باشــد امنیت وامدهی تا درجهای حفظ شــود ،وامگیرنده بایــد بدهیاش را بازپرداخت کند .در مثال ما نیز همه پول موجود بیآنکه ذخیره شــود منتقل شده است .اعتبار سرمایهگذاری ،پول را از حالت عاطل به حال فعال درآورده ،و به سرمایه پولی فعال تبدیل کرده اســت ]10[ .اعتبار ســرمایهگذاری ،برخالف اعتبار بازرگانی معمولی، هزینههای گردش را کاهش نمیدهد .هدف اولیهاش دامنه دادن به گســترش تولید بر اساس عرضه مبلغ معینی پول است .امکان اعتبار سرمایهگذاری از شرایط گردش ســرمایه پولی ،یعنی از این وضعیت ناشــی میشــود که در چرخه سرمایه پولی، دورههایی هســت که پول ،عاطل میماند .ســرمایهدارانی هستند که پولشان را در بانک میگذارند و این پول به صورت اعتبار در اختیار دیگران قرار داده میشود. از دیدگاه طبقه سرمایهدار در کل ،پول هرگز عاطل نمیماند .به محض آنکه در هر نقطه از گردش معطل بماند از طریق اعتبار به ســرمایه پولی فعال در نقطه دیگری از گردش به کار میافتد .طبقه در کل میتواند در بهرهگیری از سرمایه پولی صرفهجویی کند چون انتقالپذیری پول موجود در فواصل گردش ،مانع از شکلگیری پول عاطل و احتکار آن میشود .آن مبلغ نسبتا اندک پول که طبقه سرمایهدار باید نزد خود نگاه دارد تنها برای مقابله با بینظمیها و گسستگیهای گردش است.
سرمایه مالی
140
پیشتــر به ســرمایهدارا ِن تولیدکنندهای(تولیدکننده و بــازرگان) پرداختیم که کسبوکارشان (مثال خرید ابزارهای تولید) را با پول اعتباری انجام میدادند .حاال همان سرمایهدارِ تولیدکننده ،شده است سرمایهدار پولی ،یا سرمایهدار وامدهنده .اما این تغییر چهره دیری نمیپاید و تنها به دورهای مربوط میشــود که سرمایه پولی، عاطل مانده و مشــتاقانه خواهان تبدیل شدن به سرمایه تولیدی است .و او درست در لحظهای که وامدهنده است ،از سرمایهدار تولیدکنندهای وام میگیرد .سرمایهدار وامدهنده در آغاز خصلتی گذرا دارد اما با تحول در نظام بانکداری ،این خصلت به کارکرد تخصصی بانکها تبدیل میشود. اعتبار ،موجب میشــود عرضه سرمایه پولی به آنچنان حجمی برسد که بدون اعتبار ،امکان آن وجود نداشــت .اعتبار ،حجم پول عاطل مورد نیاز برای مقابله با گسستها و دگرگونیهای ناگهانی در چرخه سرمایهداری را به حداقل میرساند. و با این کارش تالش میکند به نفع کل ســرمایه اجتماعی ،به حذف سرمایه پولی عاطلی بپردازد که هر فرد سرمایهدار در دوره زمانی خاصی از چرخه گردش ،آن را کموبیش تجربه کرده است. نتیجه اینکه سپردهها و برداشتهای سرمایهدار تولیدکننده بنا بر قوانینی صورت میگیرد که از ذات فرایند گردش ســرمایه تولیدی و طول زمان چرخه آن استنتاج میشــود .بانکها ایــن قوانین را به تجربه دریافتهاند ،قوانینــی که داللت دارند بر حداقــل میزان ســپردهها در وضعیت عادی یعنی مقداری کــه میتواند در اختیار سرمایهداران تولیدکننده قرار گیرد. چک ،حواله مســتقیم بر ســپرده ،و برات بازرگانی حوالهای غیرمستقیم است. چک در مورد ســپرده فردی صادر میشود و برات در مورد حجم سپرده کل طبقه. چون اساسا سپردههای خود اینهاست که برای تنزیل براتها به طبقه سرمایهدار داده میشــود و موعد سررسید هم باید پول آنها پرداخت شود؛ همان پولی که عمال از فروش کاالها به دســت آمده است و بهعنوان سپرده به بانکها برمیگردد .اگر این جریان پول متوقف گردد و بازپرداخت براتها کاهش پیدا کند ،سرمایهداران برای تامین سرمایه اضافی مورد نیاز ،به سپردهها روی میآورند و با برداشت از آنها پولی را که باید صرف تنزیل براتهایشان بشود کاهش میدهند .اینجاست که بانک وارد
141
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
میشود و با اعتبار خودش به تنزیل براتها اقدام میکند اما با کم شدن سپردهها که پایه گردش براتها هستند و در نتیجه کاهش نقدینگی بانکها ،بانک در گسترش ِ بازگشــت به تاخیرافتاده پــول ،در این مورد ،به افزایش اعتبار خود ،خطر میکند. تقاضا برای اعتبار بانکی منجر میشــود و چون اعتبار بانکی را نمیتوان گسترش داد ،تقاضاها متوجه ســرمایه بانک (وامدهنده) میشــود و این امر در افزایش نرخ بهره خود را نشان میدهد .اهمیت کارکرد برات در مقام پول اعتباری ،کاهش یافته و باید پول واقعی که از بانک گرفته میشود جای آن را بگیرد که این را از افزایش تقاضا برای سرمایه پولی میتوان دریافت .پس شاهد کاهشی در سپردهها هستیم در حالیکه گردش براتهای بازرگانی ثابت مانده یا حتی در مواردی افزایش داشته و نرخ بهره هم باال رفته است. بدیهی است خیلی وقتها حجم کل سپردهها از عرضه پول نقد موجود بیشتر است .سرعت گردش پول فلزی که پایه گردش پول اعتباری است افزایش مییابد. هر انتقالی ،چه پول فلزی و چه پول اعتباری ،ممکن اســت بهصورت ســپرده به بانکدار داده شــود و افزایش حجم ســپردهها و پیش افتادن از نقدینگی را در نرخ گردش (و از جمله پول اعتباری) میتوان دید. الف هزار مارک به حســاب بانکی خود میگذارد .بانک این هزار مارک را به ب وام میدهد و ب با این پول ،بدهیاش را به ج میپردازد .ج این هزار مارک را به حساب بانکی خود میریزد .بانک دوباره آن را وام میدهد و این روند سپرده و وام همچنان تکرار میشود. ســپردهها ...نقشی دوگانه ایفا میکنند .از یکسو ...بهعنوان سرمایه بهرهآور وام داده میشــوند و بنابراین بهعنوان پول نقد در صندوق بانکها نمیمانند و تنها در دفتر بانکها جزو اعتبار صاحب ســپرده ثبت میشوند ،و از سوی دیگر ،رقمهای ثبت شــده در دفتر بانکها با اعتبار متقابل ســایر ســپردهگذاران که چکهایی به بانک میفرســتند پایاپای و ثبت میشــود .در این فرایند مهم نیست که سپردهها همگی به بانک واحدی وارد میشوند و در آنجا تسویه پایاپای انجام میشود ،یا به بانکهای مختلف ،که در آن صورت بانکها با رد و بدل کردن حساب چکها تنها مابهالتفاوتها را به یکدیگر میپردازند]11[ .
سرمایه مالی
142
تا اینجا به دو کارکرد بانک پرداختهایم -1 :آســان کردن فرایند پرداختها ،و با تمرکز آنها و حذف ناهمترازیهای منطقهای ،و گســتردهتر کردن پهنه این فرایند، -2بر عهده گرفتن تبدیل ســرمایه عاطل به سرمایه فعال پولی از طریق گردآوری، تمرکز و توزیع آنها و بدینوســیله به حداقل رساندن میزان سرمایه عاطل با توجه به نیازهای چرخه ســرمایه اجتماعی در هر زمان .بانک وظیفه ســومی هم دارد و آن گــردآوری درآمد پولی همــه طبقات دیگر و آن را بهعنوان ســرمایه پولی در اختیار طبقه سرمایهدار گذاشتن است .بدینترتیب سرمایهداران نه تنها سرمایه پولی خودشان بلکه از طریق مدیریت بانکها پول عاطل سایر طبقات را دریافت میکنند و به تولید اختصاص میدهند. بانکها در مســیر انجام این کارکرد باید بتوانند هر چه بیشــتر پولهای عاطل را گــردآوری و متمرکــز کنند و وام بدهنــد .ابزار اصلی بانکهــا در این حوزه پرداخت بهره به ســپردهها و ایجاد شــعب بانکی برای گردآوری پساندازهاست. این «تمرکززدایی» -شاید واژهای نادرســت باشد ،زیرا تمرکززدایی بیشتر از آنکه اقتصادی باشد جغرافیایی اســت -برای بانک در انجام وظیفهاش یعنی گردآوری پولهای عاطل و انتقال آنها به سرمایهداران تولیدکننده امری ضروری است. سرمایه پولی که بدینترتیب از بانکها به سرمایهداران صنعتی عرضه میشود، به دو شــکل متفاوت میتواند در گســترش تولید مورد استفاده واقع شود :افزودن بر ســرمایه پایا ،یا بر ســرمایه در گردش .این تفاوت مهمی است زیرا تعیینکننده شــیوهای است که به برگشت سرمایه پولی میانجامد .سرمایه پولی که برای خرید سرمایه در گردش به کار میرود به همان شیوه برمیگردد ،یعنی ،ارزش در یک دوره واحد برگشت بازتولید شده و به شکل پول برمیگردد .اما وقتی سرمایه پولی برای سرمایهگذاری در سرمایه پایا به کار گرفته میشود ،قضیه فرق میکند .برگشت پول سرمایهگذاریشده در این راه بهتدریج و در طول رشتهای از برگشتهای بلندمدت انجام میشود که در آن مدت ســرمایه گرفتار است .این تفاوت در بازگشت پول به دلیل تفاوتی اســت که بانک در شیوه ســرمایهگذاری پول خود اعمال میکند. وقتی بانک در یک بنگاه ســرمایهداری سرمایهگذاری میکند در سود بنگاه شریک میشود اما این مشارکت زمانی صمیمانهتر میشود که بانک در سرمایه پایا اقدام به
1- open credit accounts 2- ratio of paid-up share capital 3- London and County Bank
143
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
سرمایهگذاری میکند؛ چون بانک در معامله با بازرگان بیشتر آزادی عمل دارد تا در معامله با بنگاه صنعتی .در مورد ســرمایه بازرگانی؛ تنها اعتبار برای پرداخت مطرح است و بهطوری که خواهیم دید این خود توضیح میدهد که چرا سرمایه بانک با سرمایه بازرگانی مناسباتی دارد؛ بسیار متفاوت با رابطهای که با سرمایه صنعتی دارد. ســرمایه بانک (از جمله ســایر منابع که پیشتر گفته شد) از راههای گوناگون به ســرمایهداران صنعتی وام داده میشود :مثال اجازه برداشت بیش از موجودی از حساب سپردهشان ،یا ایجاد حسابهای بازِ اعتباری ،1یا با عملیات حساب جاری. در اصل تفاوتی میان این ســه شیوه نیســت .امر مهم هدفی است که این وامها در آن راه صرف میشود ،اینکه صرف سرمایه پایا میشود یا سرمایه در گردش]12[ . بانکهــا در مورد نحــوه وام دادن ،باید بهگونهای عمل کنند که میزان نســبتا قابلمالحظــهای را بهعنوان ذخیــره ،و بهعنوان امنیت تســعیرپذیریِ بدون وقفه سپردهها ،نزد خود نگاه دارند .بانکهایی که اعتبارهای بلندمدت میدهند برعکس بانکهای صرفا پسانداز ،باید سرمایه قابلتوجهی نزد خود نگاه دارند .در انگلیس نسبت سهم سرمایهای پرداختشده 2به میزان تعهدها بسیار اندک است« :با مدیریت درخشان بانک لندن و کانتی 3در سال 1900این نسبت 4/38به 100بود ]13[».این نســبت در ضمن ،علت این همه باال بودن سود سهام بانکهای سپرده انگلیس را نشان میدهد. برات در آغاز ابزار اصلی اعتبار پرداخت توســط ســرمایهداران تولیدکننده - صنعتــی و بازرگانی -در معاملهشــان با یکدیگر بود و حاصــل کار ،همین پول اعتباری است .هنگامیکه اعتبار در دســت بانکها باشد ،اعتبار سرمایهگذاری در قیاس با اعتبار پرداختی به شــکل فزایندهای اهمیت پیدا میکند .همزمان ،اعتباری که صاحبان صنعت به یکدیگر میدهند ممکن است تغییر شکل بدهد .و چون همه ســرمایه پولی آنها بهصورت نقدینگی در بانکهاست برایشان توفیری نمیکند که اعتباری که به یکدیگر میدهند به وسیله براتهای بازرگانی باشد یا از اعتبار بانکی خود اســتفاده کنند .پس اعتبار بانکی جای براتها را میگیرد و براتها بهتدریج
سرمایه مالی
144
از گردش حذف میشــوند .براتهای صنعتی و بازرگانی جایشان را به حوالههای بانکی میدهند که بر پایه تعهد صاحبان صنعت به بانکها صادر میشوند]14[ . گذار از اعتبار بازرگانی به سرمایهگذاری را در بازارهای جهانی هم میتوان دید. انگلیس در نخستین مرحلههای توســعه ،اعتبار بازرگانی را به کشورهای خریدار کاالهای انگلیســی نیز گســترش داد در حالیکه بخش بزرگــی از واردات از این کشورها را نقدی پرداخت میکرد (هلند نیز در نخستین مرحله سرمایهداری سیاست مشــابهی داشت) .اما امروزه اوضاع تغییر کرده است .چون دیگر اعتبار منحصرا یا عمدتا به صورت اعتبار بازرگانی نیست هدف سرمایهگذاری ،کنترل تولید خارجی اســت .بانکداران بزرگ بینالمللی امروزه دیگر کشــورهای صنعتی نظیر ایاالت متحده و آلمان نیســتند بلکه فرانســه ،هلند و بلژیکهستند که در سدههای 17و 18سرمایهداری انگلیسی را تامین مالی میکردند و عمدهترین تامینکنندگان اعتبار ســرمایهگذاری بودند .انگلیس از این بابت موضعی بینابین دارد .این تقسیمبندی بــر پایه تفاوتها در میــزان ورود و خروج طال از بانکهای مرکزی کشــورهای نامبرده اســت .مدت زمانی دراز ،لندن تنها بازار واقعا آزاد طال ،و به تبع آن ،مرکز دادوســتد طال بود بهطوری که جابهجایی طال از طریق بانک انگلیس یک شاخص بینالمللی روابط اعتباری بود .اما در فرانســه با پیش گرفتن سیاست اضافه ارزش طال ،جابهجایی آزاد آن با مانع روبهرو شــد و در آلمان همین موانع با سیاستهای گوناگــون مدیریت «رایشبانک» بهوجود آمــد .از آنجا که حتی تا به امروز هم در انگلیس اعتبار بازرگانی تا حد زیادی متداول اســت ،نوسانهای ذخیره طالی این کشــور عمدتا بســتگی دارد به وضعیت صنعت و بازرگانی و تراز پرداختها .از سوی دیگر ،دست بانک فرانسه به یُمن ذخیره عظیم طال و تعهدات بهنسبت اندک بازرگانی ،در تصمیمگیری در مورد ذخایرش بهمراتب بازتر است .هر وقت در بازار اعتبار بازرگانی اختاللی پیش بیاید ،بانک فرانسه به یاری بانک انگلیس میشتابد. امر مهم درباره این اســتقالل نســبی ،اعتبار بانکی در مقایســه با اعتبار عادی بازرگانی این است که بانکداران از مزایای خاصی برخوردار میشوند .هر بازرگان یــا صاحب صنعتــی تعهداتی دارد که در تاریخ معین بایــد ادا کند اما اکنون توان آنها در ادای این تعهد منوط اســت به تصمیم بانکدارشــان ،که میتواند با محدود
145
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
کردن اعتبار آنها انجام تعهداتشان را ناممکن سازد .زمانی که حجم بزرگ اعتبارها، اعتبــار بازرگانی بود و بانکها تنها دالالن براتها بودنــد قضیه اینطور نبود .آن بوکار و پرداخت براتها وابسته بود .و ناچار زمان بانکدار خود به وضعیت کســ بوکار پرهیز کند بود تا حد ممکن از هر نوع محدودیتی بر اعتبار مورد نیاز کســ وگرنه تمامی ساختار اعتبار بازرگانی در خطر نابودی قرار میگرفت .نتیجهاش هم این میشــد که گســترش اعتبار بانک تا ظرفیت کامل و حتی باالتر از آن در خطر ورشکســتگی قرار میگرفت .امروزه که اعتبــار بازرگانی بهمراتب کماهمیتتر از اعتبار سرمایهگذاری است ،بانک میتواند اوضاع را بهگونهای کارآمدتر کنترل کند و برآن سیطره یابد. هنگامی که نظام اعتباری به درجه معینی از تحول برســد ،استفاده بنگاه صنعتی از اعتبار به ضرورت تبدیل میشود .این ضرورت را مبارزه رقابتی بر بنگاه تحمیل میکند .اســتفاده سرمایهدار از اعتبار به معنی افزایش نرخ سود اوست .اگر میانگین نرخ ســود 30درصد و نرخ بهره 5درصد باشد ،سرمایهای یک میلیون مارکی باید ســودی برابر با 300هزار مارک ایجاد کند(در دفتر حسابهای سرمایهدار این رقم به صورت 250هزار مارک سود بنگاه و 50هزار مارک بهره سرمایه ثبت میشود). حال چنانچه سرمایهدار بتواند وام دیگری به مبلغ یک میلیون مارک بگیرد ،سود او میشود 600هزار مارک که 50هزار مارک دیگر را باید بابت بهره وام بپردازد .پس ســود خالص او 550هزار مارک است .اگر این محاسبه بر پایه همان سرمایه یک میلیون مارکی خودش انجام شــود نرخ سود بنگاه به جای آن 25درصد نخستین 50درصد میشــود و چنانچه سرمایه بزرگتری در اختیار بگیرد و بر میران تولید بیافزاید تولید او ارزانتر و به تبع آن ســود او از این هم بیشــتر خواهد شد .باالتر از این ،اگر سایر سرمایهداران نتوانند اعتباری به همین مقیاس و یا با همین شرایط کسب کنند ،سود سرمایهدار مورد بحث ما باز از این هم فراتر میرود. استفاده از اعتبار در وضعیت نامساعد بازار مزایای دیگری هم دارد .سرمایهداری که در چنین وضع نامساعدی از سرمایه وام استفاده میکند میتواند قیمت کاالهای تولید شده با آن بخش از سرمایهای که وام گرفته است را کاهش دهد و آنها را زیر
سرمایه مالی
146
قیمت تولید (قیمت تمامشده 1بهاضافه میانگین سود) بیاورد ،آنقدر پایین که قیمت فروش برابر شود با قیمت تمامشده بهاضافه بهره ،و همه کاالهای تولیدشده را زیر قیمت تولید بفروشــد ،که در اینجا نیز باز سود سرمایه اصلی خودش کاهش پیدا نمیکند .فداکاری او ،همه و همه ،چشمپوشــی از ســود کارفرمایی بر سرمایه وام بوده است و نه سود سرمایه خودش .بنابراین ،در دورههای رکود اقتصادی ،استفاده از اعتبار ،دســت سرمایهدار را در قیمتشــکنی و رقابت باز میگذارد که هر قدر میزان وام بیشتر باشد ،دست او در پایین آوردن قیمتها بازتر خواهد بود .پس برای ســرمایهداران تولیدکننده ،سرمایه تولیدی خودشان ،تنها مبنایی است که بنگاه را به یاری سرمایه وام به فراسوی محدودههای سرمایه اصلی میبرد]15[ . افزایش سود کارفرما از طریق استفاده از اعتبار ،به فرد سرمایهدار و سرمایه خود او تعلق میگیرد .این در ابتدا میانگین نرخ اجتماعی ســود را دســتنخورده باقی میگذارد اما مجموع ســود را افزایش میدهد و روند انباشت را سرعت میبخشد. آن دسته از سرمایهدارانی که پیش از دیگران از اعتبار استفاده میکنند یا شدت این استفاده از سوی آنها بیشتر است ،توانایی گسترش حجم تولید و افزایش بهرهوری کار را دارند و از این راه از همان آغاز ،ســودی فوقالعاده را نصیب خود میکنند، اما با ادامه روند،گرایش نرخ ســود رو به کاهش اســت ،چرا که گســترش دامنه تولید غالبا با گرایش به سوی ترکیب اندامواره برتر سرمایه همراه میشود .افزایش ســود کارفرمایی فرد فرد سرمایهداران ،تقاضایشــان را برای اعتبار بیشتر به دنبال میآورد و عرضه چنان اعتباری ،از طریق تمرکز فزاینده سرمایه پولی از همه منابع بانکها امکانپذیر میگردد .و این گرایش برخاسته از صنعت ،با واکنش بانکها و شیوههای تامین اعتبار دنبال میشود. یکی از نخستین پیامدهای این شدت گرفتن تقاضا ،تالشها برای یافتن اعتباری اســت که بهعنوان ســرمایه در گردش صرف میگردد .بخش فزایندهای از سرمایه خود بنگاه جذب سرمایه پایا میشود و قسمت اعظم سرمایه در گردش از طریق وام تامین میگردد .اما همگام با افزایش فروش فراورده و بیشــتر شدن اهمیت سرمایه پایا ،دســت و پاگیر بودن محدودیت اعتبار سرمایهای در گردش احساس میشود. 1- cost price
147
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
حال چنانچه برای ســرمایه پایا نیاز به اعتبار باشــد شرایط تامین چنان اعتباری از ریشــه تغییر میکند .سرمایه در گردش با پایان گرفتن دوره برگشت ،تبدیل به پول میشود در صورتی که سرمایه پایا بهتدریج و در بلندمدت با آهنگی کند بهصورت پول نقد درمیآید .در نتیجه سرمایه پولی که به سرمایه پایا اختصاص داده میشود باید برای بلندمدت تامین اعتبار شود؛ زیرا این سرمایه برای مدتی طوالنی در تولید میماند .ســرمایه وام که در اختیار بانک گذاشته میشــود باید بهگونهای باشد که وقتی صاحبانش آن را مطالبه کنند در کوتاهترین مدت به آنها بازگردانده شــود .به همین دلیل بانک وقتی میتواند برای ســرمایهگذاری در سرمایه پایا وام بدهد که به قدر کافی و برای بلندمدت پول از آ ِن خود داشــته باشــد .البته این بهخصوص در مورد هر ســرمایه وام صدق نمیکند و غالبا بخش بزرگی از کل سرمایه وام در دســترس بانک است که هرچند ترکیب آن عوض میشــود اما مقدار معینی پول همیشه موجود است و میتوان آن را بهعنوان سرمایهگذاری در سرمایه پایا وام داد. در حالیکه سرمایه انفرادی بهصورت سرمایه وام برای سرمایهگذاری ثابت مناسب نیست -چراکه از آن پس سرمایه وام نیست و میشود سرمایه صنعتی ،و سرمایهدار وامگیرنده هم میشــود سرمایهدار صنعتی -آن حداقلی که بانک همیشه در اختیار دارد برای ســرمایهگذاری ثابت مناسب است .هر قدر جمع سرمایه در اختیار بانک بیشــتر باشد آن بخش که در این راه ســرمایهگذاری میشود بیشتر و تثبیتشدهتر خواهد بود .پس بانک نمیتواند برای سرمایهگذاری در سرمایه پایا وام بدهد ،مگر اینکه حجم ســپردههایش به حد معینی برســد و گسترش آن با سرعت بنگاههای صنعتی برابر و یا سریعتر باشد .از اینها گذشته ،بانک نمیتواند فعالیتهایش را تنها به یک بنگاه محدود کند بلکه با توزیع مخاطرهها با بسیاری از بنگاهها وارد مراوده میشود .این سیاست ،جریان منظم بازپرداخت وامها را تضمین میکند. این نحوه تامین اعتبار ،موجب تغییر رابطه بانکها با صنعت شده است .تا هنگامیکه بانکها صرفا در مقام واسطهها در معامالت پرداخت عمل کنند سود آنها بستگی دارد به وضعیت بنگاه و اینکه بنگاه توانایی پرداخت تعهداتش را سر موعد داشته باشد .آنها براتهایی را قبول میکنند که مورد اعتمادشان باشد ،برای کاالها پول میدهند و سهامی را که بشــود در بازار با قیمت جاری فروخت وثیقه برمیدارند .قلمرو خاص عملشان
سرمایه مالی
148
بیشتر سرمایه بازرگانی است نه سرمایه صنعتی ،بهاضافه تامین نیازهای بورس .رابطهشان با صنعت بیش از آنکه متوجه روند تولید باشد متوجه فرایند فروش سرمایهداران صنعتی به خریداران عمده است .این رابطه هنگامی که بانک پرداخت سرمایه برای تولید را به صاحبان صنایع آغاز کند ،دستخوش تغییر میشود و از آن پس سودش را به وضعیت بنگاه و بازار در زمان معینی مقید نمیسازد؛ بلکه اساسا دورنمای بنگاه در بلندمدت و آینده وضعیت بازار را مد نظر قرار میدهد .آنچه که زمانی سود لحظهای بود از این پس به سود بادوام تبدیل میشود و اینجا دیگر هر قدر حجم اعتبارِ داده شده بیشتر باشد و باالتر از آن ،هرچه بخش بزرگتری از سرمایه وام وارد سرمایه پایا بشود ،بهره آن ،زیادتر و الزامآورتر خواهد بود. همزمــان ،نفوذ بانک بر بنگاه افزایش مییابد .تا وقتی که مدت اعتبار کوتاه بود و تنها بهعنوان سرمایه در گردش مصرف میشد قطع ارتباط نسبتا آسان بود .بنگاه میتوانست مبلغ وام را در پایان دوره برگشت بازپرداخت کند و بعد به دنبال منبع دیگر اعتبار برود .اما وقتی که بخشــی از ســرمایه پایا نیز از راه وام تامین میشود مسئله فرق میکند .تعهد در اینجا تنها در مدت زمانی طوالنی میتواند نقد شود و ِ ســمت بهمراتب قویتر بنابراین بنگاه به بانک گره میخورد .در این رابطه ،بانک، اســت .چون این بانک اســت که غالبا سرمایه نقدی ،ســرمایه موجود و آماده در شــکل سرمایه پولی دارد .از آن سو بنگاه ،به تبدیل کاالها به پول وابسته است .اگر فرایند گردش متوقف شود یا قیمتها پایین بیاید ،بنگاه به سرمایه اضافی نیاز پیدا میکند و این ســرمایه را تنها از راه اعتبار میتواند به دست آورد .در نظام اعتباری توســعهیافته ،بنگاه ســرمایهاش را در حداقل نگاه میدارد و بنابراین هر نوع نیاز فــوری و ناگهانی به نقدینگی اضافی تنها از راه اعتبار تامین میشــود وگرنه بنگاه ورشکست میشود .چون بانک سرمایه پولی را کنترل میکند در معامله با بنگاه که ســرمایهاش در چرخه تولید یا بهصورت کاالست در موقعیت برتر قرار میگیرد. این امتیاز اضافی بانک مرهون استقالل نسبی سرمایه از پیامد هر نوع معامله واحد است در حالیکه سرنوشت بنگاه کال به معاملهای واحد بستگی دارد .البته مواردی هم میتوان یافت که بانــک تعهد آنچنان عمیقی به یک بنگاه دارد که موفقیت یا شکســت بانک بستگی پیدا میکند به موفقیت یا شکســت بنگاه و بنابراین ناچار
1- Arbitrage
خرید در یک محل و فروش سریع آن در محل دیگر و استفاده از تفاضل قیمت آن .فرق آربیتراژ با خرید و فروش ِ قیمت جدید در بازار معمولی ،اهمیت زمان در معامله نوع اول اســت و آربیتراژکننده باید پیش از عمومی شدن دست به کار شود.
149
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
است همه نیازهای بنگاه را تامین نماید .اما در کل غالبا تفوق منابع سرمایه و بهطور اخص ،در اختیار داشــتن ســرمایه پولی آزاد و در دســترس است که در رابطهای اعتباری ،وابستگی اقتصادی را تعیین میکند. تغییــر رابطه بانک با صنعت ،همه گرایشها به ســوی تمرکز را که از پیش در شرایط فنی نظام بانکداری نهفتهاند شدت میبخشد .در بررسی این گرایشها باید ســه کارکرد مهم بانکها را از همدیگر متمایز کــرد :عرضه اعتبار تجاری(گردش براتها) ،عرضه اعتبار سرمایهای ،و تا اندازهای پیشبینی بانکداری سرمایهگذاری. عامل مهم در مورد اعتبار تجاری توســعه ارتباطات بینالمللی است که نیازمند شــبکهای تو در تو از روابط اســت .براتهای خارجی برای به گردش درآمدن به زمان بیشــتری نیاز دارند و بنابراین ،بسیج میزان گستردهتری از منابع را میطلبند. از این گذشته بهندرت اتفاق میافتد که عملیات تسویه پایاپای براتها کامل شود، بنابراین معامله ارز خارجی به سازمانی بس کارآمد نیاز دارد. ِ بانکداری امر مهم این اســت که به دلیل اهمیت فوقالعاده پارهای از عملیات فنی صنای ِع در حال رشــد ،بانکها گرایش به تمرکز دارند .براتهای خارجی و داخلی که تولیدکنندگان در ازای مواد خام و کاالهای تمام شــده میپردازند در نظام بانکداری به سازمانی آنچنان پیشرفته نیاز دارند که به همه معامالت -خاصه معامالت ارز خارجی- در مقیاسی وسیع رسیدگی کند و وثیقه آنها را تضمین نماید .این یعنی اینکه بانکهای بزرگ در داخل و خارج شــعبههای متعدد داشته باشند .البته این نیز درست است که صنایــع از براتها بهعنوان ابزار پرداخت یا ضمانت اعتبار بازرگانی خویش اســتفاده میکنند .از این رو موسسههای دهنده اعتبار ،فرصتی پیدا نمیکنند که از روی عمد در امور بنگاههای بدهکار خود مداخله کنند .در چنین رابطهای میان بانک و بنگاه ،اختیارات بانک به قابل اعتماد بودن وامگیرنده و درآمد تنزیل براتها بستگی دارد]16[ . معامالت ارز خارجی در صورتی ســودمندند که با عملیــات آربیتراژ 1ارتباط نزدیک داشته باشند .این نیز به ارتباطهای گسترده و منابع نقدینگی زیاد نیاز دارد،
سرمایه مالی
150
چون آربیتراژ باید بســیار سریع و در مقیاسی وســیع انجام شود تا سودآور باشد. اســاس عملیات اینچنینی در مورد براتها این اســت که برای مثال اگر در لندن به براتهای پاریس بیش از میزان عرضه نیاز باشــد و در نتیجه قیمتشان باال برود، آن شــرکتها که پول یا اعتبار در پاریس دارند با بهرهگیری از فرصت ،براتهای پاریس را میخرند .از آن سو هم شرکت پاریسی صادرکننده براتها منتظر موقعیتی مشابه در لندن میماند تا مبالغی را دوباره به انگلیس بفرستد]17[ . پیشرفت ســرمایه اعتباری را به بهترین صورت در اهمیت فزاینده حسابهای جاری میتوان دید]18[ . این معامالت ،نقش مهمی در رابطه بانکها با صنعت ایفا میکنند به ســه دلیل: -1چون برای گســترش آرام یک شــرکت ،گزیرناپذیرند و آن را از اعتباردهنده مستقل میسازند-2 ،چون پیچیدگیهای فنی اعتبار بانکی برای صنعت در مقایسه با همه عملیات اعتباری که مورد بحث پیشــین ما بود ،نفوذ بس گستردهتری را بر ســازمان نظام بانکداری اعمال میکنند ،گرایش بــه تمرکز در نظام بانکی را ایجاد میکنند ....رابطه منحصر به فرد (بانک) با صنعت ...مســتلزم آن است که بخشی از بانکداران با اصول و دانش سراســر جدید صنعت آشــنا شوند -3و سرانجام، معامالت حساب جاری صنعت کلید همه عملیات دیگر بانکداری در حوزه صنعت هســتند که ارتقا و شناور کردن سهام ،مشارکت مســتقیم در بنگاههای صنعتی ،و مشارکت در مدیریت از راه عضویت در هیاتمدیره شرکتها ،از آن جملهاند .در بســیاری از موارد ،رابطه این فعالیتها با اعتبار بانکی رابطه علت و معلولی است. [ضمن اینکه عملکرد حســاب جاری] ،وسیلهای بسیار مناسب برای داوری درباره موضع محکم یک بنگاه صنعتی ،و راه به دست گرفتن کنترل آن است .اگر برگشت، منظم باشد بدان معناست که کارهای شرکت خوب پیش میرود]19[ . آن دانشی که بانک در نتیجه این رابطه مداوم کسب میکند به راههای گوناگون دیگری نیز میتواند برایش سودمند افتد ،برای مثال در فعالیتهایش در بازار سهام. اما از ســوی دیگر خطر گســتراندن بیش از اندازه دامنه اعتبار ،اعمال کنترل درجه باالیی بر بنگاه صنعتی را برای بانک ضروری میسازد ،و این خود مسبوق است به اینکه آن بنگاه با بانک واحدی کار کند.
1- book-keeping transaction
151
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
اگر تمرکز سرمایه بانک بر افزایش در راستای گسترش صنعت باشد ،هنگامی که بانکها فراهمکننده اعتبارند این تامین اعتبار ،موقعی به اوج خود میرســد که بانکها امر شناورسازی سهام را در کنترل بگیرند .بانک بزرگ بدین دلیل در این حوزه به تفوق دست مییابد که قادر است ســودآورترین عملیات را بر عهده بگیرد .بانک بزرگ به دادوستدهای بیشمار ،کارآمد و در مقیاسی بس گسترده دست میزند .سهام شناورش از امنیت بیشتری برخوردارند و میتواند بخش بزرگی از آنها را به مشتریانش بفروشد. اما از آن سو نیز بانکهای بزرگ باید توانایی این را داشته باشند که در صورت تقاضا، مبالغ بزرگتری سرمایه فراهم سازند و بدینمنظور باید سرمایه بزرگی از آن خود داشته باشند و از آن باالتر ،نفوذی بس گسترده بر بازار اعمال کنند. بانک بزرگ به خاطر در اختیار داشتن سرمایه بزرگ ،میتواند زمان مناسب را برای انتشار سهام خود تعیین کند و بازار سهام را تدارک ببیند ،قیمت سهام را پس از انتشار تعیین نماید ،و بدینشکل موضع اعتباری بنگاه را مورد حمایت قرار دهد .با گسترش صنعت ،تقاضاها برای خدمات شــناور بانکها افزایش مییابد .و وقتی بسیج سرمایه تضمین شــد ،تنها یک وضعیت بر گسترش صنعت حاکم میشود و آن امکانات فنی است .گسترش شرکتها وابستگی به مازادهای ناشی از تولید خودشان را قطع میکند ،و در دورانهای رونق امکان گسترش سریعتر یک صنعت ،غالبا به صورت جهشی وجود دارد .افزایش ناگهانی در تقاضا برای سرمایه که در بطن چنین جهشی نهفته است ،تنها با پول بانکی بسیار زیاد و متمرکز امکانپذیر میشود .تنها بانکها میتوانند بدون اختالل در بازار پول ،سرمایه را تامین کنند .این عملیات تنها در صورتی ممکن است که سرمایه فراهم شده توسط بانک بهسرعت بازیافت شود ،یا اگر انتشار پول تنها برای دادوستدهای دفتری 1ســاده انجام میشود ،که در این صورت به احتمال زیاد ،بانک فروش اوراق را تنها به مشتریانش محدود میکند و با کم کردن نخستین فروشهای مشتری ،از سپردهها پولش را وصول میکند ،دیون را کاهش میدهد. شــیوه بانکداری ،خود ،ایجادکننده گرایشهایی اســت که بر تمرکز بانکها و صنعت بهیکسان تاثیر میگذارد اما تمرکز صنعت هدف نهایی تمرکز نظام بانکداری است.
یادداشتهای فصل پنجم
سرمایه مالی
-1کسی که مبادله کاالها را تنها مبنای سفته و برات میبیند ،و این واقعیت را نادیده میگیرد که تا هنگامی که این ســفته و براتها به صورت پایاپای تسویه نشوند و مابهالتفاوت آنها به پول نقد پرداخت نشــود و سفتههای تسعیرنشده جای خود را به پول ندهند ،مبادله از ضمانت اجتماعی برخوردار نخواهد بود ،ســادهلوحانه در رویای آرمانشــهر کاالبرگ ،کارپول ،و ....است .به ســخن دیگر ،گواهینامههای اعتباری از شمشــی جدا میشوند که قرار بوده مســتقیما و بهطور مستقل نماینده ارزش کاالها باشند. -2حجم سفتههای در گردش ساالنه (به هزار مارک) به شرح زیر بوده است،1885 : .25506 ،1905 ،15241 ،1895 ،12060از این همه ،پذیرههای بانکی به ترتیب به این شرح بوده اســت1965 :یا 16درصد 3530 ،یا 23درصد ،و 8000یا 31درصد .البته سفتههای به گردش در نیامده نیز در این رقمها به حساب آمده است ،مثل سفتههایی که بهعنوان اوراق بهادار ذخیره شدهاند ،رسیدهای انبارداری ،و ...بنگرید به: 152
W. Prion, Das deutsche Wechseldiskontgeschäft, p. 51.
-3اگــر گردش عادی کاالها بر اثــر رویدادهای غیر اقتصادی و تصادفی ،مثل انقالب ،جنگ و مانند آن ،مختل گردد این دورههای اختالل را منطقا نباید بخشــی از زمان عادی گردش به حساب آورد .باید منتظر ماند تا آن برهه بگذرد .همینطور هم زمانی که قانون برای سفتهها مهلتی مقرر میدارد. -4منظورم از سرمایهدارا ِن تولیدکننده کسانی است که یک میانگین سود را تحقق میبخشند ،یعنی صاحبان صنعت و بازرگانان .در مقابل اینها سرمایهدارا ِن وامدهندهاند که بهره پولشان را میگیرند ،و مالکان مستغالت که اجاره دریافت میکنند. 5- J. Wilson, Capital, Currency and Banking, p. 44.
-6طبیعتا بانکها به تنزیل سفتهها ادامه میدهند و تا آنجا که این سفتهها در ازای برات و سایر شکلهای وثیقه 1صادر میشوند ،مثل سابق کارکرد پول اعتباری را دارند. اما این هم تغییری در وضعیت آنها بهعنوان پول کاغذی دولتی ایجاد نمیکند .دلیلش ِ اجتماعی گردش منتشر میگردند ،کاهش هم این است که وقتی بیش از حداقل نیازهای 1- collateral
Karl Diehl, Sozialwissenschaftliche Erläuterungen zu Ricardos Grundgesetezen der Volkswirtschaft part II, p. 235.
دیل تفاوت بنیادین میان انتشار پول کاغذی بر پایه تنزیل برات بهعنوان اعتباری که گردش کاالها را آسانتر میکند ،و انتشار اسکناس برای وام دادن به دولت را دستکم میگیرد .در مورد نخست ،اسکناس بانک جای برات را میگیرد؛ یعنی شکلی از اعتبار، جای شکل دیگر مینشیند ،و برات هم نماینده ارزش کاالی واقعی است .اما در مورد دوم ،اســکناسها بر اساس وعده دولت به پرداخت منتشر میشوند و به دولت امکان میدهنــد جایی که پول نقد ندارد با آنها به خریــد کاال اقدام کند .وقتی دولت از بازار پولی وام میگیرد ،پول را عمال در گردش دریافت کرده و با مصرف شــدن آن ،دوباره به بازار پول بازگردانده میشود .در این حالت دلیلی ندارد که در حجم پول در گردش تغییری ایجاد گردد .اما دولت دقیقا بدان ســبب به بانک رجوع کرده اســت که منبع )1- Karl Diehl (1864 - 1943
اقتصاددان آلمانی و از مروجان جامعهشناسی اقتصادی .دیل از معاصران ماکس وبر جامعهشناس آلمانی بود و وبر در برخی آثارش ضمن نقدهایی بر او از او ستایش هم میکند.
153
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
ارزش آنها آغاز میشود .اگر اضافه بر نیاز انتشار نیابند کاهش ارزشی هم در کار نخواهد بود .در انگلیس که از پیش اعتبارهایی به دولت داده شد ،و این عمل بر حجم کاغذهای در گــردش ،افزونتر از نیازهای صنعت و بازرگانی افــزود ،چون حجم این اعتبارها محدود بود کاهش ارزش بسیار اندک شد[ .کارل] دیل 1بر خطاست آنجا که میگوید: «اما ما نمیتوانیم آنقدر دور برویم که اسکناسهای غیرقابل دستبهدست شدن بانک را که عمال قانونیاند« ،پول کاغذی» بنامیم ،چون هرقدر هم که نبودِ سازوکار تبدیل آن به نقدینگی دلشورهآور باشد [دل شوره دیل با نادیده گرفتن تجربه پولی اتریش ،اغراقآمیز است .ر .ه ].حتی در این نظام ،اسکناسهای بانکی برای این منتشر نمیشوند که بهعنوان پول به گردش درآیند ،بلکه بر این اســاس که ضمانت بانک را دارند ،برای وامدادن به دولت یا بازرگانان منتشر میشــوند .اینکه آیا در چنین وضعیتی انتشار اسکناسهای بانکی ،تنها در خدمت نیازهای اعتباری مشروع دولت و بازرگانان است و به چه مقدار، و یا ،ایــن کار از مرز اقتصاد پول کاغذی فراتر میرود و کل نظام اعتباری را در خطر قرار میدهد ،بیشتر بستگی دارد به نحوه مدیریت بانک تا به حجم اسکناسها[ .نقل از]:
سرمایه مالی
154
دیگری برای اعتبار ندارد و بنابراین اســکناسها را قانونی میکند تا از بانک در برابر ورشکستگی محافظت کند .اسکناسهایی که بدینترتیب بهعنوان وام به دولت منتشر میشوند افزایشی برگردشند و در معرض کاهش ارزش .درست بدان میماند که خود دولت مستقیما پولی را که برای پرداختهایش الزم دارد منتشر کند ،نه آنکه این کار را غیر مستقیم توسط بانک انجام دهد .تنها توفیر قضیه در این است که شیوه غیرمستقیم برای بانک ســودآور اســت چون بابت «وام» بهرهای دریافت میکند ،در حالیکه تنها هزینه بانک در این مورد هزینه چاپ اسکناسهاست .این درست همان چیزی بود که خشم ریکاردو را علیه بانک انگلیس برانگیخت و خواستار آن شد که دولت ،خود نشر اسکناس را در انحصار بگیرد .این نیز جالب است که بدانیم پیشنهاد ریکاردو در مقاله پیشنهادها برای یک پول اقتصادی و معتبر 1از بسیاری جهات ،عمال در اتریش انجام شده بود ،تجربه «پول کاغذی ناب» اتریش دقیقا خطاها در بحث نظری ریکاردو را نشان داد. -7جامعه ســرمایهداری در حوزه قانونگذاری پولی با مشکلی صرفا اجتماعی روبهروســت .اما این جامعه از ویژگیهای اساسی خود غافل است .قوانین حرکت آن پنهان اســت و باید بــا مرارت زیاد آنها را به یاری نظریه ،کشــف کرد .از این باالتر اینکه منافع شــخصی الیههای باالت ِر این جامعه جلو پذیرش جمعبندیهای نظری را میگیرند .اگر لحظهای منافع تنگنظرانه و خودخواهانه سرمایهداران پولی، این آقایانی که خود را کارشناســان برجسته مســائل مربوط به قانونگذاری بانکی میدانند ،را فراموش کنیم ،متوجه میشویم که مانع غلبهناپذیر شناخت قوانین پول و گردش پول کاغذی همانا خصومت با نظریه ارزش کار اســت .این است علت پیروزی مکتب پولی 2در قانونگذاری بانکداری انگلیس به رغم فروکاســتن آن به یاوهگوییهای نظری و تاریخی در نوشتههای توک ،فوالرتن و ویلسون .طنز جالب 1- Proposals for an Economical and Secure Currency 2- Currency School عنوان کامل این مکتب« ،مکتب پولی بریتانیا» ( )British Currency Schoolاست که اشاره دارد به گروهی از
اقتصاددانان بریتانیایی در دهههای 1840و 1850که میگفتند علت اصلی تورم ،انتشار اسکناسهای بانک است و برای جلوگیری از گردش بیرویه پول ،باید بانکداران را مکلف کرد تنها به ازای موجودی طالیشان ،اسکناس منتشر کنند .این مکتب با تغییراتی در مفهوم پشتوانه پول و در قالب «نظریه پولگرایی» ( )monetarismدر قرن بیستم بازسازی شد .پولگرایان که مشهورترین آنها میلتون فریدمن بود ،دولت را مسئول حجم و گردش پول میدانند و معتقدند بانکهای مرکزی کشورها باید با تنظیم عرضه پول ،مانع تورمزایی آن شوند.
1- decried doctrine of the old Bank Directors of 1810
Decriedدر این عبارت معادل devaluedاست.
155
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
تاریخی اینجاست که نظریه ،با برخی تعدیلها ،میتوانست مورد پشتیبانی ریکاردو قرار گیرد که تالشی در بهکارگیری منسجم نظریه ارزش کار نکرد اما در این مورد با تاثیری که از تجربه عملی پول کاغذی انگلیس گرفت از نظریه خود دست شست. در هرجوهرج ویژه جامعه ســرمایهداری استقرار شیوهای آگاهانه و عقالنی برای برخورد با هر معضل اجتماعی دشــوار میشود .نظام سرمایهداری شاید به کندی و با مرارت ،از تجربههای تلخ و پرهزینه کشــورها و دورههای گوناگون اصول کافی را فرا گیرد ،اما در درون خودش قدرتی که آنها را عامیت ببخشــد نمیبیند ،نمونهاش را در قوانین و سیاستگذاریهای بانکی آمریکا ،انگلیس ،و در حد کمتری آلمان در رابطه با نشر اسکناس شاهدیم .حتی از این هم کمتر ،اینکه سرمایهداری قادر به ارائه نظریهای منســجم برای درک تاریخچه اخیر پولی نیست ،تا بدانجا که حتی از اندک جسارت کســی مثل ناپ تکان خورده اســت ،در حالیکه وی از دادههای اخیر نه ارزیابی ارائه میدهد و نه توضیح ،و تنها سامانه نظامیافتهای از واژگان این حوزه را تدوین کرده است. مدیریــت گردش پول و اعتبــار یک وظیفه اجتماعی صرف اســت ،از همینرو ِ واگذاری این وظیفه بر عهده دولت مطرح میشود .اما دولت سرمایهداری درخواست بر اساس منافع طبقاتی کار میکند و چنان پیشنهادهایی سوءظن کسانی را برمیانگیزد که دلیل کافی برای نگران شــدن از قدرتگیری الیههای مسلط بر دولت دارند و این مبارزه قدرت در نهایت به سازشــی میانجامد که حاصلش نظارت گسترده دولت بر ِ خصوصی برخوردار از امتیاز خواهد بود تا آنجا که نفع خصوصی سرمایهدار، بنگاههای که گزیرناپذیر فرض میشــود ،باید لغو یا دستکم مهار گردد .اهمیت قدرت مدیران بانکهای کشوری ارتباطی به منافع خصوصیشان ندارد و اگر دستشان باز گذارده شود تا به انگیزه نفع شــخصی از اعتبارهای داخلی برای هدفهای شخصی استفاده کنند زیانهایش غیرقابل جبران خواهد بود .خصلت اجتماعی این امر پایان دادن یا مهار کامل انگیزه نفع شخصی را مطلقا گریزناپذیر میکند. -8من در اذعــان به طرفداریام از دکترین ارزش ِ زدایی مدیران بانک قدیم در سال 18101تردیدی ندارم که میگوید« :تا آنجا که بانک اسکناسهایی برای تنزیل
ســفتههای خوب 1منتشر میکند که تاریخ سررســید آنها بیشتر از 60روز نباشد، هرگز مشــکلی پیش نخواهد آمد» .در این حکم ساده به باور قوی من ،یک نگرش نزدیک به حقیقت و یک دیدگاه ژرف از اصولی دیده میشود که بیش از هر قانون دیگری که در اینباره تا این زمان اعالم شده است ،بر گردش حاکمند[ ».نقل از]: J. Fullarton. On the Regulation of Currencies, p. 198 .
سرمایه مالی
156
« -9برات مهمترین ابزار تســویه حســابها در بازرگانی بینالمللی است .در گذشــته تسویه بین دولتها از راه براتهای بازرگانی بود اما حواله بانکی در سده گذشــته بهتدریج معمول شد .پشت سر اسکناسهای بانک ،براتهای بازرگانی ،و تعهدات سایر منابع مثال معامالت بورس ،قرارگرفتهاند .قدرت خرید بهمثابه ویژگی یگانه برات بازرگانی از آن ســلب شده و هماهنگ با روند زمانه حوالههای بانکی هرچه بیشتر به سوی انتزاع سوق داده شدهاند ،بهگونهای که اکنون دیگر امکان ندارد کــه مبنای این حوالهها را مبادله کاالها بدانیم .حداکثر چیزی که میتوان گفت این است که از این حوالهها انتظار میرود مطالبه پولی ناشی از نوعی دادوستد اقتصادی را بپذیرند .اینک اعتبار بینالمللی از این شیوه پرداخت استفاده میکند»[ .نقل از]: A. Sartorius von Waltershausen, Das volkwirtschaftliche System der Kapitalanlage im Ausland, pp. 258 et seq.
-10پول وامدادهشــده غالبا بهرهزاســت و از اینرو سرمایهای را به وامگیرنده عرضه میکند ،و برعکس ،پس از آنکه وام داده میشــود ،ســرمایه تلقی میگردد، صرفنظر از اینکه نقطه آغازش برای سرمایه تولیدی بوده است یا ابزار در گردش ســرمایه از پیش موجود .از این رو تقاضا برای پول بهمثابه ابزار پرداخت با تقاضا برای سرمایه پولی یکی گرفتهمیشود. ] 11- Capital, vol. III, p. 553. [MECW, 37, p470.
-12وقتی که اقتصاددانان به تحلیل کاالها میپردازند ،غالبا خود را به محتوای عمل مبادله محدود میکنند و شــکل خاص آن را از نظر دور میدارند .اما هنگام تحلیل شــکلهای تحولیافتهتر اعتبار و عملیات بورس به راه مخالف گام مینهند 1- good bills
نقدشــوندگی آنهاست .از اینرو واژه goodرا به لفظ خوب در مورد ســفته و ایضًا برات ،به معنای اطمینان باال از ِ نقدشونده هم میتوان ترجمه کرد.
و با نادیده گرفتن محتوا ،ســاعتهای بیحسابی را صرف شکلهای خاص اینها میکنند .حتی [اوتو] جیدلز 1در تحلیلی که میتوانست درخشان باشد 2اهمیت بیش از اندازه و اغراقآمیزی به شکلهای گوناگون عملیات اعتباری میدهد. 13- E. Jaffe, Das englische Bankwesen, p. 200
)1- Otto Jeidels (1882 - 1947 2- Die Verhaltnisse der deutschen Grossbanken zur Industrie )3- Willi Prion (1879 -1939
اقتصاددان و کارشناس بانکی آلمانی
4- giro
ایــن ابزار بانکی که در فارســی با لفظ «جیرو» هم شــناخته میشــود ،امروزه به چند طریــق عمل میکند: -1پشتنویســی تضمین پرداخت -2.ارسال وجه از حسابی در یک شعبه بانک به حسابی در شعبه دیگر همان بانک -3.امضای ظهر اسناد ،سفته ،برات یا چک به درخواست طلبکار و توسط اشخاصی غیر از متعهد به منظور تضمین پرداخت سند بدهی.
157
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
« -14در تقریبا همه شاخههای کسبوکار ،میتوان همین گرایش را مشاهده کرد، گرایشــی که هماکنون جزو خصیصه دادوستدهای مواد خام و کاالهای نیمهساخته شده است ،یعنی جایگزینی فزاینده پرداخت نقدی [که پریون 3پرداختهای بانکی را هم جــزو اینها میآورد .ه .ر ].با براتهای بازرگانــی .به کمک اعتبار بانکی و بهویژه در شکل پذیرهنویسی ،بازرگان با نوشتن چک ،یا برگه انتقال پول 4اقدام به پرداخت میکند و نتیجه اینکه اســتفاده از براتهای کاالیی هر چه بیشتر محدود میشــود .و این خود از زمانی که ثروت ســرمایه با جذب شدن در سطوح باالی بازرگانی به شکل قابلمالحظهای رشد کرده ،بیشترین و بهترین تاثیر را بر براتهای کاالیی گذاشته است .حتی در بازرگانی خارجی کالنمقیاس ،که راه را برای بهترین براتها تا این تاریخ هموار کرده اســت (برای مثال در تجارت گندم) ،مرسوم آن است که به جای اسکناسهای بانکی مدتدار 2تا 3ماهه ،حوالهها اگر پذیرهنویسی بانک را نداشــته باشند ،بهمحض رویت ،پرداخت شــوند .منشاء این گرایش تازه آنجاست که خریدار وقتی پول نقد میپردازد در شرایط بهتری قرار میگیرد و این وضعیت حتی بهتر از زمانی اســت که خریدار ،ناچار است از اعتبار بانکی بیشتری اســتفاده کند .و از آنجا که بعضی براتهای کاالیی هنوز وارد گردش میشــوند، میــان رایشبانک و بانکهای اعتباری و نیز میان خود گروههای مختلف بانکهای اعتباری رقابتی شدید ایجاد میشود .حجم عظیم سرمایه انباشتشده در بانکهای
بزرگ ،جویای سرمایهگذاری در براتها هستند و رقابت برای این براتهای کاالیی قیمت براتهای خوب را بهمراتــب پایینتر از نرخ تنزیل رایشبانک میبرد و به سطح نرخ تنزیل بانکهای خصوصی میآورد[ ».نقل از.Prion, op. cit., p. 120 ]: -15مثال خاص حد و اندازه این قبیل اعتبارها را در یادداشــت سال 1902در آکســیونر 1میتوان دید که مینویسد در میان بسیاری از صاحبان صنعت پرداخت 20تا 40درصد بهره بابت سرمایههایشان امری متدوال است .در دیدار سهامداران شــرکت نوسر آیزن ورک (پیشتر با نام رودلف دایلن) 2یکی از سهامداران برآورد کرد که بدهی شــرکت در 4ســاله 1900تا 1903بهترتیب ،105 ،85 ،26و 115 درصد داراییهای نقدینگی آن بوده اســت .از 718هزار مارک بدهی سال ،1903 500هزار مارک بدهی بانکی بوده است در مقایسه با سهم سرمایه 1میلیون مارکی. بنگرید به.Jeidels, op. cit., p. 42 : 16- Jeidels, op. cit., p. 32. 17- E. Jaffe, Das englische Bankwesen, p. 60.
سرمایه مالی
158
« -18ویژگی اساسی سرمایه اعتباری برای حساب جاری این است که اجازه میدهد بدهکار از تمام یا بخشی از اعتبار توافق شده به دلخواه استفاده کند و مبلغ اعتبار را هر زمان به روال یکســان بازپرداخت کند .این ویژگی اعتبار دادهشــده به حساب جاری، برای بدهکار امتیاز بزرگی است زیرا میتواند از اعتبار با محاسبه نیازهای کسبوکارش استفاده برد و هزینهها را صرفهجویی کند .از سوی دیگر با افزوده شدن پول از راه اعتبار بر حســاب جاری ،بانکها پول خود را با امنیت کافی سرمایهگذاری میکنند ،هرچند زمان بازپرداخت محدود نیست ،اما بدهکار در هر حال میتواند هر وقت که بخواهد وام را بازپرداخت کند[ ».نقل از.Prion, op. cit., p. 102 ]: با توجه به سطح هزینههای بهره بر چنین اعتباراتی در آلمان ،گفته میشود «نرخ بهره بر حساب جاری اعتباری غالبا با نرخ وام رایشبانک تعدیل میشد هرچند از وقتی نرخ بانک پایین آمد ،آن حداقلی را که معموال 5درصد است دنبال نمیکند .از اینها گذشته ،هرچند نرخهای بهره را غالبا همسان محاسبه میکنند ،اما این در عمل خاصه در مورد این شــکل ویژه اعتبار -بستگی دارد به ویژگی و کیفیت وثیقه و)2- Neusser Eisenwerke (previously Rudolf Daelen
1- Aktionar
نوع بانک .اینها همچنین کمیســیونی بر مبنای کیفیت ارتباطهای کسبوکار را در بر میگیرد و این کمیســیون در غالب موارد به مبلغ اعتبار مورد استفاده و سرعت برگشــت آن بســتگی دارد .در هر حال این کمیسیون سطح بهره واقعی را به زیان گیرنده اعتبار تغییر میدهد تا آن سطح که در عمل ،گاه ،و بسته به شرایط قرارداد، که 2تا 3درصد بیش از نرخ بهره جاری است ،تغییر میدهد ،ضروری است». 19- Jeidels, op. cit., p. 32
فصل پنجم :بانکها و اعتبار صنعتی
159
فصل ششم نرخ بهره
161
فصل ششم :نرخ بهره
در نظام تولید ســرمایهداری هر مبلغ پول میتواند کارکردی بهعنوان ســرمایه داشته باشد ،یعنی تا وقتی در اختیار سرمایهداران است ،تولید سود کند. فرض کنیم میانگین نرخ بهره 20درصد باشــد .در آن صورت یک ماشــین به ارزش 100پوند در شــرایط میانگین موجود بهعنوان سرمایه به کار گرفته میشود، و با میانگین هوش و فعالیت مناسبی که در به کارگیری آن اعمال میشود 20پوند سودآوری دارد .به ســخن دیگر کسی که 100پوند پول دارد قدرتی در اختیارش است که به یاری آن میتواند از 100پوند 120پوند بسازد ....او یک سرمایه بالقوه 100پوندی دارد .حاال اگر این فرد 100پوندش را به مدت یک سال به فرد دیگری بدهد که او هم از این پول بهعنوان سرمایه استفاده میکند ،به او قدرتی داده است که میتواند 20درصد ســود تولید کند ،یعنی ارزشی اضافی که این دومی برایش هیچ هزینهای نکرده اســت و در برابر آن هیــچ معادلی پرداخت نمیکند .اگر این دومی در پایان ســال 5پوند بهعنوان سود به دارنده 100پوند بپردازد ،این پول را بابت ارزش مصرفی 100پوند پرداخته است ،یعنی بابت ارزش مصرفی کارکرد آن بهعنوان سرمایه ....این ســودی که او به دارنده پول میپردازد بهره نام دارد .صرفا نامی دیگر ،واژهای خاص برای بخشی از سود که سرمایه در روند کارکردیاش به جای آنکه آن را نزد خود نگاه دارد ،باید به دارنده خود بپردازد. واضح اســت که تملک 100پوند به دارنــدهاش قدرتی میدهد که بهره ،یعنی بخشــی از سود تولیدشده توسط سرمایهاش را جذب کند .اگر این 100پوند را به شــخص دوم نمیداد این دومی هم نمیتوانست سودی تولید کند و به هیچ روی
بدون در اختیار داشتن این 100پوند نمیتوانست در مقام سرمایهدار عمل کند]1[ .
سرمایه مالی
162
از دیدگاه دارنده پول ،پولی که قرض میدهد ســرمایه است زیرا پس از مدتی برایش مبلغی اضافی میآورد .ســرمایه تنهــا در فرایند تولید میتواند چنان ارزش اضافی ایجاد کند ،یعنی از راه بهرهکشــی از نیروی کار و اختصاص دادن کار بدون مزد .در نتیجه سرمایه پولی وامدهندگان نمیتواند سودی بیاورد مگر اینکه به شکل سرمایه پولیِ تولیدکنندگان درآید و در فرایند تولید مصرف شود .این سود حاصل شده اکنون دو بخش میشود :بخشی بهعنوان بهره به سرمایهدار وامدهنده میرسد و بقیه در دست سرمایهدارِ تولیدکننده میماند .در شرایط عادی ،سود ،بخش بزرگتر بهره اســت و بهره ،فقط کسری از سود را تشــکیل میدهد .این تنها رابطه ممکن میان بهره و سود است .اما بهره بخش دقیقا مشخصشده و ثابت سود نیست .میزان آن هم بســتگی دارد به تقاضا و عرضه ســرمایه وام .فرمولبندی زیرساختهای جامعه سرمایهداری با این فرض قابل تصور است که دارندگان پول و سرمایهدارا ِن تولیدکننده یکی هســتند ،یعنی اینکه همه ســرمایهداران تولیدکننده ،سرمایه پولی الزم را در اختیــار دارند .که در این صورت دیگر چیزی به نام بهره وجود نخواهد داشت .اما تولید سرمایهداری بدون تولید سود قابل تصور نیست .هر دو یک چیزند. تولید ســود ،هم شرط و هم هدف تولید ســرمایهداری است .ایجاد ارزش اضافی (تجســمیافته در فراوده اضافی) توسط عاملهای عینی تعیین میشود .سود بهطور مستقیم از رابطه اقتصادی ناشی میشود ،از رابطه سرمایه ،از جدایی ابزارهای تولید از کار ،و از تضاد کار مزدبگیری و ســرمایه .اندازهاش هم بســتگی دارد به ارزش تازهای که طبقه کارگر با اســتفاده از ابزارهای موجود تولید ایجاد میکند و نیز به توزیع این ارزش تازه میان طبقه سرمایهدار و طبقه کارگر ،که این خود توسط ارزش نیروی کار تعیین میشود .اینجا کار ما بررسی عاملهایی است که به شیوهای کامال عینی تعیین میشوند. بهره البته خود ،موضوع دیگری اســت که از ویژگی ذاتی ســرمایهداری -جدایی ابزارهای تولید از کار -ناشــی نمیشود ،بلکه از این وضعیت تصادفی پدید میآید که سرمایهدارِ تولیدکننده تنها کسی نیست که دارنده پول است .بنابراین نیازی نیست که کل سرمایه پولی همه وقت وارد در چرخه سرمایه فردی باشد ،میتواند گهگاه عاطل بماند.
1- loan price of money
این معادل به سیاق اصطالحات «وجوه قابل استقراض ،وجوه وامدادنی ،سرمایه قابل وام دادن ،پول قابل وام دادن» که همگی معادل Loanable funds هستند و در بازار سرمایه ایران رایجند ،انتخاب شده است .به همین علت ،به فراخور فضای متن ،در بخشهای بعدی کتاب گاهی از این معادلها هم استفاده شده است.
163
فصل ششم :نرخ بهره
و حاال اینکه چه سهمی از سود میتواند نصیب سرمایهداران اعتباری بشود ،بستگی دارد به تغییر سطح تقاضای تولیدکنندگان برای سرمایه پولی]2[ . حاال اگر بهره را تابع عرضه و تقاضا بدانیم باید به این پرسش هم پاسخ بدهیم که خود عرضه و تقاضا چگونه تعیین میشــوند؟ یک طرف مبلغی پول اســت که موقتا عاطل مانده و آماده سرمایهگذاری است ،و طرف دیگر تقاضای سرمایهداران برای پولی اســت که بتواند به ســرمایه تبدیل شــود و در امر تولید مورد استفاده قرار گیرد .ترتیب این کار را ســرمایه اعتباری میدهد .وضعیت بازار ســرمایه هم تعیینکننــده نرخ بهره خواهد بود .در هر لحظــه معین مبلغ معینی پول که نماینده عرضه اســت ،در دسترس جامعه سرمایهداری اســت و از آن سو هم همان مقدار تقاضا برای سرمایه پولی است که منشا آن گسترش تولید و گردش است .به سخن دیگر« ،بهای ســرمایة اســتقراضی» 1یا نرخ بهره ،در هر زمان مشــخص را مقابله عرضه و تقاضا بهمثابه دو کمیت تعیینکننده در بازار معین میکند .تعیین نرخ بهره بدینترتیب مســئلهای ایجاد نمیکند .مشــکل از آنجا پدید میآید که میخواهیم نوسانهای نرخ بهره را تحلیل کنیم. این نکته هم کموبیش روشن است که افزایش در تولید و به تبع آن در گردش، در حکم افزایش تقاضا برای سرمایه پولی است که اگر با افزایش عرضه پول همراه نباشــد ،نرخ بهره باال میرود .مسئله اما در اینجاست که عرضه پول ،همراه با تغییر در تقاضا ،و دقیقا به دلیل این تغییر ،خود دچار تغییر میشود .کمیت پولی که عرضه را تشکیل میدهد شامل دو عنصر است :نقدینه موجود ،و پول اعتباری .در تحلیل اعتبار تجاری دریافتیم که این ،کمیتی متغیر است و با افزایش تولید افزایش مییابد. این امر خود مســتلزم افزایش تقاضا برای سرمایه پولی است و افزایش تقاضا هم همراه است با افزایش عرضه در شکل پول اعتباری که بر اثر گسترش تولید ایجاد شده است .بنابراین ،نرخ بهره تنها وقتی دچار تغییر میشود که تقاضا برای سرمایه پولی تغییری بیش از عرضه داشته باشد .برای مثال وقتی باال میرود که تقاضا برای
سرمایه مالی
164
سرمایه پولی ســریعتر از عرضه پول اعتباری باشد .میپرسیم در چه وضعیتی این حالت اتفاق میافتد؟ در وهله نخســت ،هر افزایشی در کمیت پول اعتباری ،ایجاب میکند افزایشی در ذخایــر نقدینگی بهوجود آید ،یعنی تضمینی بر اینکه پول اعتباری هر زمان قابل نقد شدن است .بهعالوه ،افزایش در گردش پول اعتباری ،همراه است با افزایشی در آن بخش از کل عرضه نقدینگی که برای تســویه حساب مابهالتفاوت باقیمانده الزم است .ضمن اینکه ،هر افزایشی در گردش با افزایشی در تعداد آن دسته از دادوستدها همراه است که در آنها تنها بخش کوچکی از پرداختها بر عهده پول اعتباری است: پرداخت مزد کارگر و پرداختها بابت افزایش خریدهای جزئی معموال با پول نقد صورت میگیرد .با این حســاب پول موجود بــرای وام دادن ،کاهش مییابد چون بخشــی از آن برای این موارد الزم است .و سرانجام باید یادآوری کنیم که در پایان دوره رونــق که خرید کاالها کند یا متوقف میشــود افزایش در پول اعتباری کمتر از نیازهای افزایش تولید و گردش اســت .یعنی پولهای اعتباری که در ازای کاالها صادر شــدهاند دیگر پایاپای تسویه نمیشوند و دوره گردش آنها افزایش مییابد .و چنانچه این پولهای اعتباری به صورت پایاپای تسویه نشوند باید در ازای آنها پول نقد پرداخت .از آن پس شکلهای گوناگون پول اعتباری (براتها و حوالههای بانکی که بر اســاس این براتها صادر شدهاند) قادر به انجام وظیفه در مقام پول نیستند و پابهپای گردش کاالها در مقیاس قبلی پیش نمیروند .تقاضا برای نقد کردن اســناد تجاری افزایش پیدا میکند ،عرضه آن ،به دلیل عدم اســتفاده عملی از پول اعتباری، کاهش مییابد .و همین تقاضا برای نقدینگی است که نرخ بهره را باال میبرد. اگر ســطح مطلق نرخ بهره اینچنین به وضعیت بازار ســرمایه بســتگی دارد، نوســانهای نرخ بهره هم قبل از هر چیز به وضعیت اعتبار تجاری وابســته است. تحلیل دقیقتر این نوســانها به بحث ادوار تجاری مربوط میشود که بهموقع بدان پرداخته خواهد شد. من با این نظر مارکس کامال موافق نیستم که تغییرات نرخ بهره به عرضه سرمایهای بستگی دارد که به شکل پول -نقد و کاغذی -وام داده میشود .وی مینویسد:
تغییرات نرخ بهره (جــدای از آنها که در بلندمدت روی میدهند ،یا
ناشی از نرخهای متفاوت این یا آن کشورند ،اولی را تغییرات نرخ عام بهره ،و دومی را تفاوت نرخهای سود و تحول اعتبار تعیین میکنند) با فرض برابر بودن همه شرایط دیگر ،وجود اعتماد ،و ....بستگی دارد به عرضه سرمایه وام ،یعنی سرمایه وام دادهشده در شکل پول ،پول نقد و پول کاغذی ،که تفاوت دارد با سرمایه صنعتی که در شکل کاالها از طریق اعتبار تجاری به عاملهای بازتولید وام داده میشوند]3[ .
1- unsecured notes
165
فصل ششم :نرخ بهره
پرسشــی که بیپاســخ مانده ،این است که حجم اســکناسهای بانکی چقدر میتواند باشــد؟ و چون مارکس البته وضعیت بانک انگلیس را در ذهن دارد پاسخ این اســت که با در نظر گرفتن مواد پیشبینیشــده در قانون پیل که طبق آن حجم کل نقدینگی و پول کاغذی را پول نقد در گردش تشــکیل میدهد ،ذخیره طالی بانک انگلیس و 14میلیون پول کاغذی ،حجم پولهای کاغذی تضمیننشــده 1در گردش است .در واقع این پولهای کاغذی ،تا آن اندازه کارکرد پول کاغذی دولتی را دارند که نماینده -یا دســتکم در زمانه پیل نماینده -حداقل گردشی باشند که با نمادهای پولی قابل جایگزینیاند .پس قانون یک بار و برای همیشــه مقرر کرده است که کمیت اسکناسهای بانکی باید در سطح از پیش تعیینشده باقی بماند .اما با طرح مســئله به شکلی عامتر میتوان گفت تغییرات در نرخ بهره ،به عرضه پول آماده وام دادن بســتگی دارد .و همه پولهــا به جز مقدار موجود در گردش ،برای وام داده شــدن ،آمادهاند .در چرخه گردش ابتدا ،نمادهای پولی ،و در مرحله بعد، کمیــت معینی طال نیازهای حداقلی گردش را تامین میکنند .بقیه طال در صندوق بانک ،یا بانکها میماند که بخشــی از آن ذخیره گردش داخلی است و بخشی هم ذخیره گردش بینالمللی (زیرا طال باید کارکرد پول بینالمللی را داشته باشد) .تنها تجربه است که تعیین میکند کمیت طال برای این دو منظور چقدر باید باشد .بقیه طال را میتوان وام داد و در نهایت ،عرضهای میشود که در جریان مصرف آن ،نرخ بهره تعیین میشود .اما در هر حال میزان استفاده از آن به وضعیت اعتبار تجاریای که تولیدکنندگان به یکدیگر میدهند بســتگی دارد .تا زمانی که ســرعت افزایش
سرمایه مالی
166
این اعتبار تجاری بهقدری باشــد که به تقاضاهای فزاینده پاســخ بدهد نرح بهره تغییر نمیکند .فراموش نکنیم که بخش بزرگتر تقاضا با عرضهای تامین میشــود کــه پابهپای آن افزایش مییابد .حجم عمده اعتبار ،اعتبار تجاری ،یا آنطور که من ترجیح میدهم بنامم« ،اعتبار در گردش» اســت و تقاضــا برای چنین اعتباری ،و عرضه (یا ترجیحا ،وسیله ارضای) این اعتبار تجاری -هر دو -با هم و دوشادوش هم 1با گســترش تولید افزایش مییابند .امــکان دارد اعتبار ،بیآنکه تاثیری بر نرخ بهره بگذارد افزایش یابد و بهخصوص در ســرآغاز دوره رونق بدون چنین تاثیری روی میدهد .افزایش نرخ بهره زمانی آغاز میشــود که ذخیرههای طالی بانکها کاهش مییابد و تا ســطح حداقل مورد نیاز پایین میآید و بانکها را ناچار میکند نرخ تنزیل را باال ببرند .ایــن حالت در باالترین نقطه چرخه گردش روی میدهد چون در آن نقطه اســت که گردش (با رشد سرمایه متغیر و برگشت کلی و میزان مورد نیاز برای تسویه حســابها) به طالی بیشتری نیاز دارد .درست هنگامی که ذخیره طال به پایینترین حد خود رسیده است ،تقاضا برای سرمایه وام به باالترین اندازهاش میرســد چون گردش نیاز به جذب هرچه بیشــتری طال دارد .نبود طال برای وام دادن ،فرصت را برای افزایش فوری نرخ تنزیل بانکی فراهم میســازد و ایــن نرخ در چنان مواقعی تنظیمکننده نرخ بهره میشــود .هدف از باال بردن نرخ تنزیل ،دقیقا آن اســت که طالها به بانک بازگردانده شوند .به دلیل محدودیتهای گوناگون که به خاطر برداشــت نادرست از مقررات بانکی انجام میشود ،پیش از آنکه شــرایط اقتصادی محض ایجاب کند ،نرخ تنزیل افزایش مییابد .اشــتباه این قبیل محدودیتها این است که بهگونهای (آلمان به صورت غیرمستقیم و انگلستان مســتقیما) حداقل مورد نیاز گردش را کمتر از اندازه برآورد کنند و بدینوســیله عرضه سرمایه وام را محدود سازند. نتیجــه اینکه ،نرخ بهره ،تنها وقتی گرایش به نزول دارد که نســبت طالی موجود ذخیره شده به تقاضا برای سرمایه وام بزرگتر باشد یعنی افزایش ذخیره طال سریعتر از افزایش تقاضا برای سرمایه وام باشد .اما در بررسی نظامهای پیشرفته سرمایهداری، متوجه میشویم چنان گرایشی به کاهش نرخ بهره نمیتواند دوام پیدا کند ]4[ .در تئوری 1- pari passu
167
فصل ششم :نرخ بهره
هم نمیشود آن را توجیه کرد زیرا همزمان با افزایش ذخیره طال و کاهش گردش ،میزان طالی واردشده به چرخه گردش در دوره رونق افزایش مییابد. کاهش نرخ سود تنها در صورتی با کاهش نرخ بهره همراه میشود که بهره ،بخش ثابتی از سود باشد ،که چنین نیست .حداکثر اینکه کاهش نرخ سود به صورت نظری به معنی آن است که در حداکثر سطح بهره ،که همان کل سود است ،کاهش بهوجود آید. اما این مهم نیست چرا که در بلندمدت کال بهره به این سقف نمیرسد]5[ . اما عامل مهم دیگری هســت که نباید از نظر دور بداریم .در یک نظام پیشرفته ســرمایهداری نرخ بهره تا حد زیادی ثابت است در حالیکه نرخ سود کاهش پیدا میکند و در نتیجه ســهم بهره در جمع ســود افزایش مییابد تا آن اندازه که سود کارفرمایی را کم میکند .به سخن دیگر ،سهم رانتخوران به زیان سهم سرمایهداران تولیدکننــده افزایش دارد ،پدیدهای که اصل الیتغیر نرخ بهره رو به کاهش را نقض میکند اما با وجود این با حقایق موجود همخوانی دارد .و همین ،دلیل نفوذ فزاینده و اهمیت ســرمایه مبتنی بر بهره یعنی بانکها و یکی از اهرمهای مهم تاثیرگذار بر دگردیسی سرمایه به سوی سرمایه مالی است.
یادداشتهای فصل ششم ]1- Capital, vol. III, pp. 398-9. [MECW, 37, p337
سرمایه مالی
168
-2بــرای توضیح قیمتها در رابطه عرضــه و تقاضا ،باید تقاضا را ثابت و حاوی کمیتهای مشخص فرض کرد .به همین دلیل نظریه مطلوبیت نهایی ،همیشه فرض را بر ثابت بودن عرضه و مشخص بودن کمیت آن میگذارد[ .جوزف] شومپتر 1در کتاب «طبیعت و سرشت نظریه اقتصادی» 2منطقی عمل میکند ،همینطور در تالش برای حفظ نظریه مطلوبیت نهایی از راه فرو کاستن اقتصاد سیاسی تا حد نظامی آماری ،و حال آنکه اقتصاد سیاسی باید پویا باشد و نظریهای ارائه دهد که قوانین حرکت جامعه سرمایهداری را تدوین کند .اینجا تقابل با مارکسیم به شیوهای دقیق و بهجا بیان شده است ،سترونی کامل نظریه نهایی ،که [هنریمایر] هیندمن 3به شوخی آن را «بیهودگی نهایی مطلوبیت نهایی» مینامد .مسئله در این است که توضیح اقتصادی میزان عرضه ،مستلزم توضیح میزان تولید و تدوین قوانین حاکم بر تولید است .تقاضا خود به وسیله تولید و توزیع تعیین میشود ،توسط قوانینی که بر توزیع فراورده اجتماعی حاکمند .به همین نحو هم دشواری تالش در توضیح نرخ بهره ،همانا نشان دادن عاملهای تعیینکننده میزان آنند. ]3- Capital, vol. III, pp. 586-7. [MECW, 37, p497
-4این قبیل دادههای تجربی مقایســهای موجــود هیچ کمکی به حکم جزمی کاهش نرخ بهره نمیکند .اســمیت به ما میگوید در زمان او دولت هلند 2درصد، و وامگیرندگان خصوصی با اعتبار خوب 3 ،درصد بهره میپرداختند .پس از جنگ
)1- Joseph Alois Schumpeter (1883 -1950
اقتصاددان آمریکایی-اتریشی متولد چک .شومپیتر به دالیل گوناگون سیاسی و علمی یکی از پرآوازهترین اقتصاددانان قرن بیســتم به شمار میرود .وی با تحلیل تاریخ تحوالت اقتصادی ،ارائه تفسیر تازه از مفهوم دورهای تجاری ،و ابداع اصطالح «تخریب خالق» جایگاه ویژهای در اقتصاد یافته و اقتصاددانانِ اردوگاههای رقیب (سوسیالیستها، کینزینها ،طرفداران مکتب اتریش ،و حتی طرفداران مکتب شیکاگو و نظریههای پولی) همگی شومپیتر را محل رجوع به شمار میآورند .نام شومپیتر در متون فارسی معموال با سه امالی «جوزف»« ،ژوزف» و «یوزف» نوشته میشود. 2- Das Wesen und der Hauptinhalt der theoretischen Nationalökonomie (The Nature and )Essence of Economic Theory )3- Henry Mayers Hyndman (1842-1921
نویسنده و سیاستمدار انگلیسی و بنیانگذار فدراسیون سوسیال دموکراسی و حزب سوسیالیست ملی در بریتانیا. هیندمن نخستین کسی بود که در سال 1881با نوشتن کتاب پرفروش «انگلستان برای همه»()England for All نام مارکس را در انگلستان بر سر زبانها انداخت.
( )1763نه تنها وامگیرندگان بســیار معتبر بلکه حتــی بزرگترین تجارتخانههای لنــدن 5 ،درصد بهره میپرداختند ،حال آنکه قبل از آن ،نرخ بهرهتا 41درصد بود. توک با یادآوری این مورد اخیر چنین مینویســد« :در ســال 1764ارزش اسمی 4درصد گواهینامههای ذخیره کاهش یافت ،ســفتههای نیروی دریایی با نرخ 98 درصد تنزیل میشــد ،اوراق قرضه تلفیقی 1که در مارس ســال 96 ،1763بود در اکتبر به 80کاهش یافت .اما در ســال 3 ،1765درصد گواهینامههای ذخیره ،که حجم تازهای از آنها منتشر شده بود در همان سطح ماند و گاه باالتر از آن هم رفت. 3درصد اوراق بهادار به 92افزایش یافت ».بنگرید به: Thomas Tooke, A History of Prices and of the State of the Circulation, vol. I, pp. 240-41.
]1- Consols [or, Consolidated bonds
اوراق قرضه تلفیقی یا اوراق قرضه دولتی ،به اوراق قرضه واحدی گفته میشود که به جای دو یا چند اوراق قرضه منتشر میشود .این نوع اوراق بهادار از سال 1571میالدی در انگلستان رایج شد. )2- Gustav von Schmoller (1838 - 1917
اقتصاددان آلمانی و از رهبران مکتب تاریخی آلمان .وی با بهرهگیری از روش استقرا و تحلیل تجربههای تاریخی ،به نقد مکتب اتریش و اقتصاد کالسیک و روش قیاسی-گزارهای این مکاتب پرداخت. 3- Schmoller, Gustav: Grundriss der allgemeinen Volkswirtschaftslehre, vol. II, p. 207 4- Dr Alfred Schwoner, `Zinsfuss and Krisen im Lichte der Statistik’, in the Berliner Tageblatt of 26 and 27 November 1907 5- Bontoux crash
169
فصل ششم :نرخ بهره
[گوستاو فون] اشمولر 2در جلد دوم کتاب «طرح مقدماتی اقتصاد عمومی» 3به ما میگوید که در سال 3 ،1737درصد اوراق بهادار به 107رسید .بهای پول کاغذی دولتی که از عاملهای دیگر نیز تاثیر میپذیرد مطلقا معیار موثقی در تعیین ســطح نرخ بهره نیســت هر چند باید بدان توجه داشــت .بررسی نرخ تنزیل بانکها نیز کاهش یک شکل در نرخ بهره را نشان نمیدهد .جدول یک را از مقاله 4جالب دکتر آلفرد شــاونر برداشتهایم[ .حرف Cنشانه ســال بحرانی است هرچند در سالهای 1882و ( 1895بحران بزرگ بونتو )5بحرانی صرفا مربوط به سفتهبازی بود .ر ه].
جدول -1میانگین نرخ تنزیل 4بانک بزرگ اروپایی در 55سال گذشته [منتهی به سال ]1909 سال ( 1907نخستین 10ماه)
بانک بانک انگلیس فرانسه 4/54
3/3
5/72
4/72
1906
4/27
3
12/5
4/4
1905
3/08
3
3/82
3/68
1904
3/3
3
4/2
3/5
1903
3/76
3
3/77
3/5
1902
3/33
3
3/32
3/55
C
1901
3/9
3
4/1
4/08
C
1900
3/94
3/2
5/33
4/58
1899
3/75
3/06
5/04
5/04
1898
3/19
2/2
4/27
4/16
1897
2/64
2
3/81
4
1896
2/48
2
3/66
4/09
1895
2
2/1
3/14
4/3
1894
2/11
2/5
3/12
4/08
1893
3/06
2/5
4/07
4/24
C
1892
2/52
2/7
3/2
4/02
C
1891
3/35
3
3/78
4/4
1890
4/69
3
4/52
4/48
1889
3/65
3/16
3/68
4/19
1888
3/3
3/1
3/32
4/17
1887
3/34
3
3/41
4/12
1886
3/05
3
3/28
4
1885
2/92
3
4/12
4
1884
2/96
3
4
4
1883
3/58
3/08
4/4
4/11
1882
4/14
3/8
4/54
4/02
1881
3/48
3/84
4/42
4
1880
2/76
2/81
4/24
4
1879
2/38
2/58
3/07
4/33
1878
3/75
2/2
4/34
5
1877
2/85
2/26
4/42
5
C
سرمایه مالی
170
رایشبانک آلمان ( 5-1874بانک پروس)
بانک اتریش -مجارستان (سابقا بانک ملی)
C
C
1876
2/62
3/4
4/16
5
1875
3/25
4
4/71
4/6
1874
3/75
4/3
4/38
4/87
1873
4/75
5/15
4/95
5/22
رایشبانک آلمان ( 5-1874بانک پروس)
بانک اتریش -مجارستان (سابقا بانک ملی)
1872
4/12
5/15
4/29
5/55
1871
2/85
5/35
4/16
5/5
1870
3/12
3/9
4/4
5/44
1869
3/25
2/5
4/24
4/34
1868
2/25
2/5
4
4
1867
2/5
2/7
4
4
1866
7
3/67
6/21
4/94
1865
4/75
3/66
4/96
5
1864
7/5
6/51
5/31
5
سال
C
بانک بانک انگلیس فرانسه
1862
2/5
3/73
4/2
1861
5/25
5/86
4/2
5/5
1860
4/25
3/56
4/2
5/12
1859
2/75
3/47
4/2
5
1858
3
3/68
4/2
5
1857
6/7
6
5/76
5
1856
5/8
5/5
4/94
4/27
1855
4/8
5
4/08
4
1854
5/1
4/37
4/36
4
1853
3/4
3/23
4/25
4
1852
2/5
3/18
4
4
تفسیر شاونر از جدول به شرح زیر: «اگر بخواهیم حرکت نرخ بهره را با استفاده از آمارهای نرخ تنزیل بانکی سده 19جمعبندی کنیم ،متوجه میشویم هیچ گرایش مشخصی -به کاهش یا افزایش- در کار نیســت .این درست .نرخ تنزیل رسمی زیر 4درصد با گذشت زمان ،دیر یا زود در راستای تحول اقتصادی کشور معمول میشود .از این لحاظ انگلیس بسیار جلوتر از ســایر کشــورها بود .خیلی زودتر در سال 1845برای نخستین بار ،نرخ تنزیل تا 2درصد پایین آمد .در مورد بانک فرانســه نرخ تنزیل در سال 1852برای نخســتین بار 3درصد شد ،در سال 21 ،1867درصد ،و در سال 2 ،1877درصد. حداقل نرخ تنزیل بانک برلین در ســالهای دهه 3 ،1820درصد بود .اما در دوره بانک پروس و رایشبانک آلمان نرخ بهره برای نخســتین بار به 4درصد در ســال
171
فصل ششم :نرخ بهره
1863
4/5
3/66
4/96
5 5/06
1880رسید [کذا!] .در بانک اتریش -مجارستان نرخ بهره ابتدا در سال 1903و در خالل نخســتین بحران در امپراتوری دوگانه 1اتریش -مجارستان و به دنبال اصالح نظام پولی 31درصد شد .میتوان برخی پیشرفتها را در کاهش نرخ بهره به دنبال کاملتر شدن فنی سازمان بانکی و نظام پولی یادآور شد ».شاونر ارقام زیر را ارائه کرده است( .جدول)2
سرمایه مالی
172
جدول -2میانگبن نرخ تنزیل در 5دهه گذشته
دهه
بانک انگلیس
بانک فرانسه
رایشبانک آلمان
بانک اتریش-هنگری میانگین در مجموع
1906-1897
3/52
2/85
4/28
4/05
3/67
1896-1887
3/04
2/71
3/59
4/21
3/38
1886-1877
3/19
2/96
4/11
4/26
3/63
1876-1867
3/25
3/89
4/34
4/85
4/09
1866-1857
4/28
4/48
4/83
5/06
4/79
«در مجموع ،میانگین دوره ،1866 -1857باالترین رقم تا آن زمان یعنی 4/79 درصد بود .این رقم در دوره 1876-1867به 4/09درصد رســید و در ســالهای 1886-1877به 3/63درصد نزول کرد و در ســالهای 1896-1887به پایینترین حد خود یعنی 3/38درصد رسید .در دهه گذشته میانگین 3/67 ،درصد بوده یعنی باالتر از نرخ دو دهه پیش ازآن .اما بســیار پایینتر از میانگین در نخستین 20سال رونق مالی و صنعتی ».1876-1857 جمعبنــدی کلی ما این اســت که نرخ بهره را نرخ ســود تعیین نمیکند بلکه تقاضای قویتر یا ضعیفتر برای سرمایه مالی تعیین میکند که خود نتیجه تغییرات نرخ توسعه ،زمان ،و شدت و دوام دوره رونق است. بررســی نرخهای بسیار باالی بهره نشــان میدهد که علل آنها را همیشه باید در مقررات نظام پولی جســتجو کرد .برای مثال ،در هامبورگ نرخ تنزیل در سال 1799به 15درصد افزایش یافت و حتی با این نرخ تنها بهترین اوراق اعتباری در 1- Dual Monarchy
منظور از امپراتوری دوگانه وضع حاکمیتی امپراتوری اتریش پس از پیمان مصالحه 1867است که بهموجب آن، امپراتوری اتریش ،به پاره دیگر امپراتوری یعنی مجارستان ،اختیاراتی داد.
محدودتریــن مقدارمورد قبول بودند[ .نقل از)Tooke, op. cit., vol. I, p. 241.( ]: علت را باید در نبود یک نظام پولی نرمشپذیر جستجو کرد که در حال حاضر در نرخهای بهره بسیار باال و نوسانهای شدید در ایاالت متحده آمریکا خود را نشان میدهند .اینها هیچ ربطی به تغییرات نرخ سود ندارند. -5این اصل آدام اســمیت گرچه روشنگرانه است اما نه اثبات شده است و نه درست است« :هرجا که بتوان کار زیادی با آن(پول) انجام داد ،برای مصرف آن هم باید انجام شــود ،و هر جا کار کمی بتــوان با آن کرد ،برای آن هم مصرف کمتری هست» [نقل از.(Wealth of Nations, bk I, ch. IX) ]:
فصل ششم :نرخ بهره
173
بخش دوم
بسیج رسمایه :رسمایه خیالی
فصل هفتم رشکت سهامی -1سود سهام و سود موسسان
1
1- Promoters’ Profits
واژه promoterکه محور بحث این فصل کتاب است و در بخشهای بعدی هم مدام به کار میرود ،معانی متفاوتی دارد که هنگام مطالعه این کتاب باید به آن توجه شــود .این واژه در اصل به معنای «ارتقادهنده»« ،بهســاز» یا «پیشبرنده کار» است .امروزه در بازارهای مالی به کسی « »promoterگفته میشود که با فروش سهام شرکتها (به یکی از روشهای عرضه اولیه یا فروش ثانویه) بر دارایی شــرکت و در نتیجه ســود آن میافزاید .از این حیث « »promoterمعادل دالل یا کارگزار بورس ،یا حتی بازاریاب ســهام شرکت است .اما هیلفردینگ این واژه را در معنای دیگری به کار میبرد .منظور وی از « ،»promoterصاحبان اولیه شرکت هستند که با فروش بخشی از سهام و افزایش دارایی شرکت ،سود خود را افزایش دادهاند .بر اساس تحلیل هیلفردینگ ،چون نرخ سود حاصله شرکت بیش از نرخ سود سهامی است که به سهامداران داده میشود ،این «»promoterها یا «موسسان» عالوه بر سودی که از ناحیه کسب و کار خود میبرند ،در واقع از وامی که سهامداران جزء در اختیارشان میگذارند با نرخ سودی که کمتر از نرخ سود شرکت و نرخ بهره بازار است ،برخوردار میشوند .از این بابت میتوان گفت معنایی که هیلفردینگ تکنیکی معمول و حتی معادل موسس و بنیانگذار در معنای متداول بر واژه « »promoterبار کرده است ،آن مفهوم ِ اصلی شرکت به کار میرود ،که دارایی امروزی هم نیست ،بلکه لفظی انتقادی است که در باب سهامداران اولیه و ِ دیگران را به سرمایه تبدیل میکنند و از عایداتش منتفع میشوند .این اصطالح بسته به فضای متن گاهی به شکل جمع و گاه مفرد به کار رفته است.
177
فصل هفتم :شرکت سهامی
تالش علم اقتصاد تاکنون این بوده اســت که میان بنگاه متعلق به فرد با شــرکت سهامی(یا شرکت) ،تنها از نظر شکلهای سازمانی و پیامدهای مستقیم ناشی از این شــکلها تفاوت قائل شــود و ویژگیهای «خوب» و «بد» دو شکل بنگاه را نشان دهد ،بخشی از تاکید را بگذارد بر عاملهای ذهنی مثل درجه باال یا پایین عالقه و مســئولیت مدیران و آسانی یا دشواری نسبی اعمال نظارت عام بر بنگاه ،و بخشی از تاکید بر عاملهای عینی مانند آسانی دسترسی به سرمایه و قابلیت نسبی انباشت. اما تحقیق درباره تفاوتهای اقتصادی اساســی میان دو شــکل بنگاه نادیده گرفته
سرمایه مالی
178
شده است هر چند چنین تحقیقاتی در هر نوع برداشت و درک تحول سرمایهداری مدرن امری حیاتی اســت و چنان درکی تنها با شناخت شرایط سیطره شرکتها و علل آن ممکن میشود]1[ . شرکت صنعتی ،هدف نخســتین پژوهش ما ،بیش از همه ،دربرگیرنده تغییری در کارکرد سرمایهدار صنعتی است .چون این شرکت آنچه را رویدادی تصادفی و معمولی یک بنگاه فردی بوده است ،به اصلی بنیادین تبدیل کرده ،یعنی سرمایهدار صنعتــی را از کارکردش به حیــث کارفرمای صنعتی جدا کرده اســت .در نتیجه این تغییر ،ســرمایه ســرمایهگذاری شده در یک شــرکت تا آنجا که به سرمایهدار مربوط میشود به شــکل سرمایه پولی ناب درآمده است .سرمایهدار پولی در مقام اعتباردهنده ،کاری به این ندارد که ســرمایهاش در فرایند تولید چگونه به مصرف میرســد ،هرچند چگونگی این مصرف ،شــرط ضروری مناسبات وامدهی است. تنهــا کارکرد او قرض دادن ســرمایهاش ،و بازپس گرفتــن آن با بهره پس از یک دوره زمانی است ،کارکردی که در داد وستدی حقوقی تکمیل میشود .همینطور است کارکردهای سهامدار در مقام صرف سرمایهدار پولی؛ پولش را قرض میدهد تا برایش برگشتی داشــته باشد (در این مرحله به همین بیان کلی بسنده میکنیم). سهامدار هم مثل هر سرمایهدار پولی دیگر تنها آن مبلغ از پولش را که مناسب بداند در مخاطره (ریســک) قرار میدهد و تصمیم میگیرد چه مبلغ پولش را وام بدهد و چه انتظاری داشــته باشــد .با این همه یک تمایز در اینجا پدید میآید :نرخ بهره سرمایه پولی که حاال به شکل سهام درآمده است ،از پیش ثابت نیست ،تنها ادعای عایدی (سود) 1شرکت است .دومین تفاوت با سرمایه وام در این است که برگشت ســرمایه به سرمایهدار پولی تضمین شده نیست .نه قرارداد تنظیمکننده رابطهاش با شرکت ،و نه نفس رابطه ،هیچکدام چنان تضمینی را نمیدهند. ابتدا به تفاوت نخست میپردازیم .قبل از هر چیز درک این نکته الزم است که برگشــت سرمایه پولی که در شکل سهام عرضه میشود به هیچ روی کامال نامعین نیســت .بنگاه سرمایهداری با هدف سودآوری ایجاد شــده و ایجادش بر پایه این فرض اســت که در شــرایط عادی با میانگین نرخ سود جاری ،تولید سود میکند. )1- yield (profit
1- risk premium
179
فصل هفتم :شرکت سهامی
در هر صورت ســهامدار در وضعیتی همانند ســرمایهدار پولی قــرار دارد و مادام که وامگیرنده توانایی بازپرداخت بدهیاش را داشــته باشد روی تحقق سرمایهاش در تولید حســاب میکند .اما در مجموع ،آن عدماطمینان بزرگتری که ســهامدار در مقایســه با سرمایهدار پولی به برگشــت دارد موجب میشود بابت خطر کردن (ریســک) ،بیمه ریســک1دریافت کند .اما این افزایش ،نه ثابت است و نه از پیش بهعنوان اندازهای معین برای ســهامدار مشخص شده است .بیمه ریسک به خاطر این واقعیت اســت که در شرایط برابر ،آن عرضه آزاد سرمایه پولی که بنیانگذاران شــرکت دنبال آنند و برای سرمایهگذاری در ســهام در دسترس آنان است ،کمتر از سرمایه پولیای اســت که با بهره ثابت و مطمئن سرمایهگذاری میشود .همین تفاوت در عرضه پول ،توضیحدهنده تفاوتها در نرخ بهره و مظنههای بازار اوراق بهادار ســودآور است .امنیت بیشتر یا کمتر ،دلیل عرضه بیشتر یا کمتر پول است و تنوع نرخ بهره نیز ناشــی از تغییرات همین نســبت میان عرضه و تقاضاست .سود احتمالی حاصل از ســهام را سود صنعتی ،و سود صنعتی را در صورت برابر بودن سایر شرایط ،میانگین نرخ سود تعیین میکند. سهامدار ،کارفرمای صنعتی(سرمایهدار) نیست .قبل از همه ،سرمایهدار پولی است و ویژگی اساسی تفاوت سرمایهدار وامدهنده با سرمایهدار صنعتی در آن است که اولی ســرمایهاش -سرمایه پولیاش -را به شیوهای کامال متفاوت به کار میاندازد ،یعنی هر طور که خودش بخواهد آن را مصرف میکند .اما سرمایهدار صنعتی تمامی سرمایهاش را در بنگاه خاصی میگذارد .برخالف سهامدارکه سرمایهاش اندک و قابل چشمپوشی است ،سرمایهدار صنعتی باید سرمایهای آنچنان بزرگ در اختیار داشته باشد که بتواند آن را در شاخه معینی از صنعت بهطور مستقل به کار گیرد .کارفرمای صنعتی سرمایهاش را در بنگاه گذاشته و کار تولیدیاش را در همان بنگاه انجام میدهد و سودی هم که به دستش میرسد در بلندمدت به همان کار تولیدی وابسته است .او نمیتواند سرمایهاش را از گردش خارج ســازد مگر آنکه بنگاه را بفروشد و تازه این هم بدان معناست که جای شخص سرمایهدار عوض شده و جای او را سرمایهدار دیگری پر کرده است .او سرمایهدار پولی نیست ،سرمایهدار صنعتی (تولیدکننده عملی) است و درآمدش از بنگاه
سرمایه مالی
180
به شکل سود صنعتی است .برعکس ،سهامدار ،اگر تنها سرمایهدار پولی باشد سرمایهاش را در اختیار هر کسی میگذارد که به او بهرهای بدهد. سهامدار برای آنکه سرمایهدار پولی بشود باید بتواند سرمایه پولیاش را هر زمان که بخواهد تملک کند .اما به نظر میرسد سرمایه او هم مانند سرمایه هر فرد سرمایهدار، به بنگاه گره خورده اســت که همینطور هم هســت .پول او صرف خرید ماشینها، مواد خام ،مزد کارگر و مانند آن شــده ،و خالصه کالم اینکه از شکل سرمایه پولی به صورت ســرمایه تولیدی ( )M elPدرآمده و وارد چرخه سرمایه صنعتی شده است. همین که سهامدار از سرمایهاش جدا شد دیگر امکان در اختیار گرفتنش را ندارد .دیگر ادعایی هم بر آن ندارد .ادعایش تنها بر سهمی است که از عایدی آن میبرد .در جامعه ســرمایهداری ،هر مقدار پول که ظرفیت بهرهدهی داشته باشد و ،از آن سو ،هر درآمد مرتبا تکرارشونده و قابلانتقال (در حالت عادی و تا آنجا که وابسته به شرایط فردی، گذرا و نامعین نباشد ،مثل مزدها و غیره) بهرهای بر سرمایه تلقی میگردد و برابر است ِ عایدی تبدیل به سرمایهشــده 1به نرخ بهره جاری ]2[ .توضیح موضوع در پرتو این با واقعیت روشن میشود که همیشه مبلغ زیادی پول برای کسب عایدی موجود است و این عایدی در مطالبه ســود ،عملی میشــود .در نتیجه ،سهامدار ،در وضعیتی قرار دارد که هر آن میتواند با فروش سهامش و یا ادعای بر سود ،سرمایهاش را در اختیار بگیرد و در اینجا همان موقعیت ســرمایهدار پولی را دارد .این امکان فروش را بازاری خاص به نام بورس سهام ایجاد کرده است .ایجاد این بازار مرهون سرمایه سهام 2است که به موجب آن هر فرد میتواند ســرمایه پولیاش را در آن به کار بیاندازد .برعکس، سرمایهدار پولی ،حتی آنگاه که در بازار سهام سرمایه میگذارد ،ویژگی خود را حفظ میکند .سرمایه پولی نقدی ،در مقام سرمایه بهرهآور ،3برای سرمایهگذاری در سهام به رقابت میپردازد ،به همان صورت که در کارکرد واقعی خود بهعنوان سرمایه وامدهنده برای ســرمایهگذاری در وامهای با بهره ثابت رقابت میکند .رقابت در این حوزههای 1- yield capitalized ]2- share capital [or, capital stock
منظور از این اصطالح که در متون فارســی به «ســرمایه سهمی»« ،سرمایه به صورت سهام»« ،سهام سرمایه» و «سرمایه سهمدار» هم ترجمه شده ،معادل ارزش اسمی بخشی از سرمایه شرکتهاست که در ازای دریافت پول، به سهامداران واگذار میشود .در ترجمه این کتاب ،به فراخور فضای متن ،از معادلهای متفاوت استفاده شده است. 3- interest-bearing capital
3- corporation
2- enterprise
1- prices of production
181
فصل هفتم :شرکت سهامی
گوناگون سرمایهگذاری موجب میشود قیمتهای سهام به قیمتهای سرمایهگذاری در بهره ثابت نزدیک گردد و عایدی سهامدار ازسطح سود صنعتی به سطح بهره کاهش یابد .این کاهش عایدی سهام تا رسیدن به سطح نرخ بهره یک فرایند تاریخی است که با تحول ســهام و بازار سهام همراه میشود .تا هنگامی که شرکت سهامی شکل غالب را پیدا نکرده و قابلیت انتقال ســهام هنوز کامال توسعه نیافته است در سود سهام عالوه بر بهره یک سود کارفرمایی هم منظور میشود. به همان میزان که شرکت ،شکل مسلط را پیدا میکند صنعت هم ،سرمایه پولی را به کار میگیرد که وقتی به سرمایه صنعتی تبدیل شود عایدی آن ،تنها میانگین نرخ بهره است و نه میانگین نرخ سود .این تناقضی آشکار به نظر میرسد .سرمایه پولی که در شکل سرمایه ســهمی تامین میشود به شکل سرمایه صنعتی دگردیسی پیدا میکند و اینکه در ذهن صاحبش کارکردی دقیقا همانند ســرمایه وام دارد تاثیری بر عایدی بنگاه صنعتی ندارد .اینجا هم درست مانند قبل عایدات بنگاه در شرایط عادی همان میانگین سود است .احتماال نمیتوان فرض را بر این گذاشت که شرکت ،صرفا به خاطر اینکه میخواهد برگشتی باالتر از نرخ بهره به سهامدارانش بدهد کاالهایش را زیر قیمت میانگین ســود بفروشد و داوطلبانه از بخشی از سود چشمپوشی کند. هرچه باشد هر بنگاه سرمایهداری میخواهد سود خود را به حداکثر برساند و وقتی در این کارش موفق خواهد شــد که کاالهایش را به قیمتتولید(1قیمت تمام شده بهعالوه میانگین سود) بفروشــد .در آن صورت آن عوامل پیشگفته که سرمایهای پولی را میسازند که در سهام ســرمایهگذاری میشود و در ذهن صاحبش سرمایه مالی صرف مولد بهره است ،برای توضیح کاهش عایدی سهام و رسیدن آن به سطح بهره ،کافی به نظر نمیرسند .آنچه توضیح دادهنشده میماند این است که آن بخش دیگر سود (میانگین ســود منهای بهره) ،و به سخن دیگر ،سود عملی کارفرما کجا رفته است؟ موضوع را موشکافانهتر بررسی کنیم. 3 وقتی بنگاهی 2که در مالکیت فردی است ،بر اثر دگردیسی به شرکت تبدیل میشود، به نظر میرسد سرمایه دو برابر شده است .آن سرمایه اولیه که توسط سهامداران عرضه میگردد برای همیشه به سرمایه صنعتی بدل شده و از آن پس عمال تنها به این صورت
سرمایه مالی
182
وجود دارد .آن پول برای خرید ابزارهای تولید به کار میرود و برای همیشــه از فرایند گردش سرمایه پولی ناپدید میشود .وقتی این ابزارهای تولید در فرایند تولید به شکل کاال درآمدند ،و کاالها به فروش رسید ،پول -پو ِل بهکلی متفاوت -از روند گردش بازگشت میکند .پولی که با فروش بعدی ســهام به دست میآید دیگر همان پولی نیست که در آغاز توسط سهامداران عرضه شد و در تولید به کار رفت .بخش سازنده سرمایه شرکت هم نیســت ،بلکه کمیتی اضافی از پول است که برای ورود به گردش تبدیل به سرمایه شده است .همینطور هم قیمت هر سهم بهگونهای تعیین نمیشود که گویی بخشی از سرمایه بنگاه است ،بلکه مطالبه تبدیل به سرمایه شده سهمی از عایدات بنگاه است .به سخن دیگر قیمتِ هر سهم را بخش کامال دقیقی از کل سرمایه به کار گرفته شده در بنگاه که مبلغی نسبتا ثابت باشد تعیین نمیکند بلکه عایدیِ تبدیلشده به سرمایه ،به نرخ بهره جاری تعیینکننده آن است .از آنجا که سهم ،ادعا بر بخشی از سرمایه فعال مورد مصرف بنگاه نیست ،قیمت آن هم به ارزش یا قیمت سرمایه صنعتی که در عمل مورد استفاده قرار میگیرد وابسته نیست .ادعا بر بخشی از سود است و بنابراین قیمت آن قبل از همه به میزان سود (که بسیار متغیرتر است تا اینکه بخشی از قیمت عناصر تولید سرمایه صنعتی میبود)؛ و سپس به نرخ جاری بهره بستگی دارد]3[ . با این ترتیب میتوان سهم را «حق مالکیت بر درآمد» 1و مطالبه اعتباردهنده از تولید آینده یا «ادعای بر سود» 2تعریف کرد .و چون سود به سرمایه تبدیل میشود و مبلغِ به سرمایه تبدیلشده ،قیمت سهم را تشکیل میدهد ،چنین بهنظر میآید که قیمت سهم ،محتوای سرمایه دوم را میسازد .اما این توهم است .آنچه بهواقع وجود دارد ســرمایه صنعتی و سود آن اســت .منتها این مانع از آن نمیشود که «سرمایه» خیالی 3از هســتی به مفهوم حسابداری ،و از اینکه «ســرمایه سهمی» تلقی شود، بازماند .در واقعیت ،ســرمایه نیست ،بلکه تنها قیمت یک درآمد است و تنها از آن رو وجود دارد که در جامعه سرمایهداری هر مقدار پول ،یک عایدی به شکل درآمد 2- claim upon profit
1- title to income 3- Fictitious capital
سرمایه خیالی یا سرمایه موهوم ،اصطالحی است که کارل مارکس برای توصیف داراییهایی مانند سهام و اوراق قرضه بهکار میبرد .اصطالح مقابل آن «ســرمایه واقعی» است به معنای سرمایههایی که صرف خرید ابزار تولید و پرداخت دستمزد میشود .سرمایه پولی هم به اعتبار عینیت پول و قابلیت قبض و تملک آن ،سرمایه واقعی به شمار میرود .اصطالح سرمایه خیالی ،از این پس در کتاب سرمایه مالی فراوان بهکار میرود و اهمیت زیادی دارد.
2- aliquot
1- State bonds
183
فصل هفتم :شرکت سهامی
دارد و هر درآمدی به نظر میرســد حاصل مقداری پول باشد .حتی اگر این فریب در مورد سهام صنعتی بر اثر وجود سرمایه صنعتی و اصالت کارکرد آن بتواند ادامه یابد ،طبیعت خیالی و صرفا حســابداری این سرمایه کاغذی در مورد سایر دعاوی بر درآمد ،امری محرز است .اوراق قرضه دولتی 1به هیچ روی الزم نیست نماینده سرمایه موجود باشند .پولی که اعتباردهندگان دولتی قرض دادهاند مدتهاست که دود شده و به هوا رفته است .اوراق قرضه دولتی چیزی جز قیمت سهم در عایدی مالیات ســاالنه نیست ،که این خود حاصل ســرمایهای کامال متفاوت از سرمایهای است که در زمان خودش به شیوهای نامولد صرف میشد. برگشت سهام ،برگشت سرمایه نیست بلکه در اینجا تنها «حق مالکیت درآمد» اســت که فروش و خرید میشود .نوســانهای قیمت سهام بر سرمایه صنعتی که عمال کار میکند بهکلی بیتاثیرند ،آنها نماینده عایدی سهامند نه ارزش آن .گذشته از عایدی ،قیمت آنها به نرخ بهرهای بســتگی دارد که ســهام به آن نرخ تبدیل به سرمایه میشوند .البته باال و پایین رفتنهای نرخ بهره از سرنوشت هر نوع سرمایه صنعتی خاص بهکلی مســتقلند .با این مالحظات روشن میشود که قیمت سهام را کسری 2از سرمایه صنعتی دانستن ،سخت گمراهکننده است. اگر این را بپذیریم در آن صورت لزومی ندارد که جمع «ســرمایه سهام» یعنی جمع قیمت ادعاهای بر سود که به سرمایه تبدیل شدهاند ،با جمع سرمایه پولی که از همان آغاز به ســرمایه صنعتی تبدیل شد یکی باشند .اما بعد این پرسش مطرح میشود که آن تفاوت چگونه بهوجود میآید و میزان آن چقدر است؟ مثالی بزنیم: فرض کنیم یک بنگاه صنعتی داریم با یک میلیون مارک سرمایه ،و میانگین سود را 15درصد و نرخ جاری بهره را 5درصد بگیریم .پس سود بنگاه میشود 150هزار مارک .جمع قیمت 150هزار مارک درآمد ساالنه که به نرخ 5درصد سرمایهگذاری میشــود 3 ،میلیون مارک است [کذا! م .].معموال سرمایه پولی وقتی نرخ 5درصد باشد مطلقا دنبال سهامی میرود که نرخ بهرهشان ثابت باشد .حاال اگر ریسک باالی اضافه ارزش را 2درصد بگیریم و هزینههای اداری ،مزایای مدیران و غیره را که از سود بنگاه کم میشود به حساب بیاوریم (که در مورد بنگاههای در مالکیت فردی
سرمایه مالی
184
ایــن رقمها وجود ندارد) ،و با فرض اینکه اینها 20هزار مارک از ســود کم کنند، 130هزار مارک به ســهامداران تعلق میگیرد ،یعنی نرخ برگشت 7درصد است. پس قیمت سهام به 1857143مارک میرسد که با گرد کردن رقم ،آن را 1900000 مــارک میگیریم .اما برای ســود 150هزار مارک ،تنها به یــک میلیون مارک نیاز اســت و آن 900هزار مارک بقیه آزاد میشود .این 900هزار مارک حاصل تبدیل سرمایه سودآور به ســرمایه بهرهآور (یا سودسهامآور) 1است .حال اگر هزینههای بســیار باالی اداری شرکت را نادیده بگیریم که جمع سود را کاهش میدهند ،این ِ التفاوت عایدی سرمایهگذاری شده به نرخ 15درصد با همان 900هزار مارک مابه عایدی اســت که با نرخ 7درصد سرمایهگذاری شده است ،به سخن دیگر ،تفاوت میان سرمایهای است که میانگین نرخ سود را کسب میکند با سرمایهای که میانگین نرخ بهره را به خود اختصاص میدهد .این تفاوت که بهعنوان «ســود موسســان» قلمداد میشــود منبع درآمدی است که تنها با تبدیل ســرمایه سودآور به سرمایه بهرهآور حاصل میشود. دیدگاه غالب که با این حرارت بر مقایسه هزینههای بسیار باالی شرکت با بنگاه مالکیت فردی تاکید میکند ،این مســئله را نه میشناســد و نه توضیح میدهد که چگونه با تغییر یک شــکل بنگاه تولیدی ارزان به شکلی پرهزینهتر ،سود بهوجود میآید ،و تنها به این بســنده میکند که چند جمله درباره هزینهها و ریسک ،قلمی کند .در حالیکه ســود موسسان ،نه کالهبرداری اســت و نه اشکالی از پاداش 2و دستمزد؛ بلکه مقوله اقتصادی خاص خودش 3است. اقتصاددانان ،آنجا هم که میان بهره و ســود کارفرما تفاوت قائل میشوند ،سود سهام را بهرهای اضافه بر سود کارفرما ،یا به سخن دیگر ،معادل سود برای یک فرد کارفرما قلمداد میکنند .خیلی روشن است که این دیدگاه ،ویژگی متمایز شرکت را دستکم میانگارد .برای مثال ،ردبرتوس میگوید:
با موافقت درباره اصطالحات ،در اینجا میخواهم نکتهای را یادآور
1- Interest- (or dividend-) bearing capital 2- Indemnity معنای رایج این واژه ،غرامت و خسارت است ،اما در اینجا مترادف واژههای compensationو remunerationو
به معنای پاداشِ معمول مدیران بنگاهها ،گرفته شده است.
3- sui generis
شــوم .در حالیکه سود سهام نه تنها بهره ،بلکه سود کارفرما را هم دربردارد ،در بهره وام هیچ اثری از سود کارفرما نیست]4[ . و با این سخن ،توجیه سود موسسان برایش غیرممکن میشود. شکل فنی[ ]5بنگاه کارفرمایی ،به دارنده سرمایه (که اگر پولش را به یک کارفرما وام بدهد تنها بهره آن را به نرخ جاری دریافت میکند) امکان دریافت ســود کارفرمایــی را هم میدهد ،به همان راحتی که بهره را میگیرد .دلیل جذابتر شــدن هر چه بیشتر بنگاه کارفرمایی برای سرمایهداران ما هم همین است .آنچنانکه میتوان انتظار داشت این شکل بنگاه کارفرمایی با آهنگی فزاینده بر قلمرو صنعت سلطه پیدا میکند .آنچه کالهبرداری موسسان شرکت نامیده میشود صرفا کف ،یا خس و خاشاکی بر سطح جریان کسبوکار اصیل است]6[ .
خالصه ،آنچه زمانی یک سرمایه وام معمولی بود وقتی به شکل سهام درمیآید و در دست صاحبانش به چیزی تبدیل میشود که ارزشی از آن خود را ایجاد میکند ،و به آنان در مقام سرمایهداران وامدهنده، وجودی خداگونه میبخشد اجازه میدهد تقریبا تمامی درآمد سرمایه را به جیب بزنند ،دیگر ســرمایه وام نیست[ ]7[ .منظور ردبرتوس از درآمد سرمایه همان سود کارفرما بهعالوه بهره است .ر .ه.].
ردبرتوس تنها محتوای فرایند ،یعنی دگردیسی سرمایه پولی به سرمایه صنعتی را میبیند و از ذکر این نکته بازمیماند که مســئله ضروری ،شــکل این دگردیسی است که سرمایه پولی را قادر میسازد به سرمایه خیالی تبدیل شود و همزمان ،برای صاحبش شکل سرمایه پولی را حفظ کند]8[ .
185
فصل هفتم :شرکت سهامی
هیچ تالشــی ورای داوری اخالقی در توضیح این ســود موسسان ،که گرچه خود کالهبرداری نیســت اما بهطور مسلم ،کالهبرداری را ممکن میسازد ،صورت نمیگیرد .دیدگاه ردبرتوس یکجانبه و در نتیجه گمراهکننده است:
حاال برمیگردیم به شــکل خاصی که گردش سرمایه خیالی به خود میگیرد. در اینجا داریم :سهام )S( منتشرشده ،در ازای پول )M( فروخته شدهاند .بخشی از این پول ،ســود موسسان ( )m1است که به موسسان (مثال بانک ناشر سهام) تعلق میگیرد و از این چرخه گردش خارج میگردد. بخش دیگر پول ( )M1به شــکل سرمایه تولیدی درمیآید و به چرخه سرمایه صنعتی وارد میشود .سهام به فروش میرسند و اگر بار دیگر وارد چرخه گردش شوند برای میانجی گردش به پول اضافی ( )M2نیاز است .این گردش()S-M2-S در بازار خاص خودش ،یعنی بازار سهام انجام میشود .نمودار گردش در تصویر1 آمده است:
MP ... P... C _ M2 1
سرمایه مالی
L 186
C
M1
S m1 M2
S به مجردی که اوراق سهام منتشر میشود دیگر با چرخه سرمایه صنعتی که آن را نمایندگی میکند کاری ندارد .هر فراز و نشیبی که در فرایند گردش داشته باشد نیز کمترین تاثیری بر چرخه سرمایه صنعتی نخواهد داشت. در تجارت با ســهام و با یکایک گواهینامههای ســرمایه خیالی ،به پول تازه نیاز اســت ،به پول نقد و پول اعتباری(مثال برات) .اما همان براتها که پیشتر زیر پوشــش ارزش کاالها بودند حاال زیر پوشش «ارزش سرمایه» سهام قرار میگیرند که این خود به عایدی ســرمایه وابسته است .و از آنجا که این عایدی بستگی دارد به تحقق کاالهایی که شــرکت تولید میکند ،یعنی به فروش کاالها به قیمت تولید
یا ارزش آنها ،این پول اعتباری بهطور غیرمســتقیم زیر پوشش ارزش کاالها قرار میگیرد .و از این گذشــته ،در حالیکه حجم پرداختها را در دادوســتد ،ارزش کاالها تعیین میکند ،در تجارت ســهام ،مقدار عایدی خالص سرمایهگذاری شده، تعیینکننده آن اســت .اما حجم پول مورد نیاز در این مورد بهشدت کاهش مییابد چون اوراق ،مدام دست به دست میشوند. اگر در نظر بگیریم که سرمایه برابر است با سود(عایدی) ضربدر 100تقسیم بر نرخ بهره ،فرمول سود موسسان چنین میشود: 100Y 100Y =P d p
-1گسترش عظیم فروش فراوردهها و بنگاهها که برای فرد سرمایهدار ناممکــن بود .ضمن اینکه این قبیل بنگاهها که تا پیش از آن توســط دولتها اداره میشدند اجتماعی شدهاند. -2سرمایه متکی به شیوه اجتماعیشده تولید با پیش زمینههای تمرکز اجتماعی ابزارهای تولید و نیروی کار ،در اینجا بهطور مستقیم به شکل سرمایه اجتماعی درآمده است (سرمایهای که به صورت مستقیم با افراد
187
فصل هفتم :شرکت سهامی
که Pسود موسسان p ،میانگین سود d ،سود سهام و Yعایدی بنگاه است .حال اگر عایدی ناخالص بنگاه را تا حد هزینههای اداری پایین بیاوریم Y - e ،میتواند جای Yدر بخش اول فرمول را بگیرد .روشــن اســت که جدایی کارکرد کارفرما که اقتصاددانان تنها به شــیوه توصیفی بدان میپردازند ،همزمان متضمن دگردیسی ســرمایهدار صنعتی به سهامدار ،یعنی به نوع خاصی از سرمایهدار پولی نیز هست؛ یعنی گرایشی در سهامداران بهوجود میآید که با آهنگی فزاینده به سرمایهدار پولی محض تبدیل شــوند .علت این گرایش هم این است که سهام همیشه آماده فروش در بازار سهام هستند. تحلیل من از اقتصاد شرکتها بسی فراتر از تحلیلی که مارکس ارائه کرده است میرود .مارکس در بررســی درخشان خود از نقش اعتبار در تولید سرمایهداری که متاســفانه فرصت الزم برای ادامه و تکمیل بحث را پیدا نمیکند ،شرکت را پیامد نظام اعتباری میداند و اثرات آن را این طور شرح میدهد:
ارتباط دارد) که متمایز از سرمایه خصوصی است ،و بنگاههایش شکل بنگاههای اجتماعی را به خود میگیرند که از بنگاههای فردی متمایزند. این خود الغای سرمایه بهمثابه مالکیت خصوصی درون مرزهای تولید سرمایهداری است.
سرمایه مالی
188
-3دگردیسی سرمایهداری عمال کارآمد به مدیریتی صرف ،به ادارهکننده سرمایه مردم ،و دگردیســی دارندگان سرمایه به دارندگان صرف ،به سرمایهداران مالی صرف .حتی با وجود دریافت سود سهام که بهره و سودهای کارفرمایی را با خود دارد ،یعنی مجموع سود (چون حقوق مدیر ،مزد صرف نوع معینی کار تخصصی است ،یا فرض بر این است که باید اینطور باشد و قیمت آن را مثل مورد همه کارگران دیگر بازار کار تنظیم میکند) این مجموع سود در شکل بهره دریافت میشود یعنی در شکل جبران صرف مالکیت سرمایه ،که حاال دیگر از کارکرد خود در فرایند عملی بازتولید بازمانده ،درست به همانگونه که این کارکرد در شخص مدیر ،از مالکیت سرمایه جدا شده است .سود اکنون خود را (نه صرفا آن بخش از آن که خود را بهعنوان بهره ســود وامگیرنده توجیه میکند) بهمثابه تصاحب کار اضافی دیگران نشان میدهد که از دگردیســی ابزارهای تولید به سرمایه ناشی شده است ،یعنی از بیگانه شدنش از تولیدکننده واقعی ،از تخاصمش به حیث اموال دیگری رو در روی افرادی که عمال در کار تولیدند ،از مدیر تا پایینترین کارگر روزمزد. در شرکتهای سهامی این کارکرد از مالکیت سرمایه ،و البته کار ،بهکلی از مالکیت ابزارهای تولید و کار اضافی جدا شدهاند .این نتیجه باالترین تحول تولید سرمایهداری ،گذار ضروری است به درآمدن دوباره سرمایه بــه مالکیت تولیدکنندگان ،که دیگر بهعنوان مالکیت خصوصی افراد تولیدکننده تلقی نمیشود بلکه مالکیت عمومی اتحادیهها ،و یکسره مالکیت اجتماعی است .از سوی دیگر این گذار ،تبدیل همه کارکردها به فرایند بازتولید است که هنوز با مالکیت خصوصی سرمایهدار در ارتباط
است ،به کارکردهای صرف تولیدکنندگان ،و به کارکردهای اجتماعی.
پیــش از اینکه فراتر برویم توجهها را بــه این ام ِر از نظر اقتصادی با اهمیت جلب میکنیم :از آنجا که سود در اینجا منحصرا شکل بهره به خود میگیرد ،بنگاههایی از این دست اگر عایدیشان حتی فقط بهره باشد باز هم ممکن اســت در کارشان موفق باشند .این یکی از علل سقوط نرخ سود است زیرا در این بنگاهها که حجم سرمایه ثابت در برابر سرمایه متغیر بسیار عظیم است ضرورتا از مقررات میانگین نرخ سود تبعیت نمیشود]9[ .
- 2تامین مالی رشکتها؛ رشکتها و بانکها
در تاســیس شرکت ،سرمایه ســهام آن بهگونهای محاسبه میشــود که سود بنگاه برای توزیع ســود سهام ســرمایهای که تک تک ســهامداران تامین میکنند تا از سرمایهگذاریشــان بهره ببرند ،کفایت کنــد ]10[ .در دوران رونق اقتصادی یا هر وضعیت مســاعد دیگر ،که امکان توزیع سود سهام باالتری بهوجود میآید ،قیمت
1- equalization of the general rate of profit
189
فصل هفتم :شرکت سهامی
آنچه مارکس در اینجا بررســی میکند ،قبل از همه ،اثرات اقتصادی و سیاسی شرکتهاســت .او هنوز سود سهام را مقوله اقتصادی متمایزی نمیداند و در نتیجه نمیتواند ســود موسســان را تحلیل کند .در ارتباط با نکات پایانی مربوط به تاثیر شکلگیری میانگین نرخ سود و گرایش نرخ سود به کاهش ،بدیهی است که بنگاه با افزایش نرخ سود ،مانند هر بنگاهِ در مالکیت فردی ،باید به یکنواخت کردن نرخ عام سود 1کمک کند .پیشتر دیدهایم که تولید فراورده در شرایط عادی ،دقیقا تابع همان قوانین حاکم بر قیمتهاســت که در مالکیت بنگاه در تملک فرد .مارکس شرکت راهآهن زمان خود را در نظر داشــته و از این زاویه شــاید برداشتهایش تا حدی موجه باشــد .میگویم «تا حدی» چون حتی در آن زمان هم سود موسسان بخشی از سود را جذب میکرد و این میبایست در قیمتهای راهآهن بازتاب مییافت.
سرمایه مالی
190
سهام افزایش مییابد .عایدی یک شرکت با سود سهام به نرخ 6درصد را اگر 100 فرض کنیم وقتی ســود سهام به 9درصد برسد عایدی 150میشود .این تغییرات ســود ســهام بازتاب درآمدهای متفاوت این یا آن شــرکتند .این تغییرات با ورود خریداران تازه ســهام به صحنه ،تحت تاثیر باال رفتن و پایین آمدن ســطح عمومی قیمت سهام قرار میگیرد]11[ . تفاوت ارزش ســرمایهای که در عمل مورد اســتفاده واقع میشــود با سرمایه سهام(خیالی) در طول عمر یک شرکت ممکن است زیاد شود .اگر عایدی شرکت از ســود سهام ،باالتر از حد میانگین باشــد و ضرورت یا فرصت افزایش سرمایه شرکت ایجاب کند ،عایدی بیشتر شرکت میتواند پایه یک سرمایهسازی تازه شود و سرمایه سهمی اســمی بهمراتب از اندازه سرمایهای که عمال مورد استفاده است فراتررود .برعکس ،این امکان هم وجود دارد که کارکردهای ســرمایه افزایش یابد اما افزایشــی در سرمایه سهمی اسمی ایجاد نشود .برای مثال سود خالص به جای آنکه بهعنوان سود سهام بین سهامداران توزیع شود ،به گردش عملیات شرکت وارد شود .چنین استفادهای از سود شرکت ،انتظارات سهامداران را به افزایش عایدیشان در آینده باال میبرد و موجب افزایش قیمت سهام آن در بازار میشود. نوسان قیمت سهام تنها از تغییرات عایدی ،یعنی افزایش یا کاهش حجم سرمایه عمال مورد اســتفاده ناشی نمیشــود بلکه تغییرات نرخ عمومی بهره نیز میتواند باعث نوســان قیمتها شــود .نرخ پایین بهره در بلندمدت در صورت برابر بودن سایر شــرایط امکان افزایش قیمت سهام را ایجاد میکند ،و نرخ باالی بهره نتیجه عکس این را میدهد. طبیعت سود سهام بوضوح نشان میدهد که هیچ میانگین سود سهام بدان گونه که میانگین نرخ بهره یا میانگین نرخ سود را داریم ،وجود ندارد .سود سهام در اصل برابر است با بهره بهعالوه بیمه ریسک ،که این ممکن است باال برود یا پایین بیاید و در طول زمان در همین ســطح بماند چون در این حالت رقابت موجب همتراز شدن عایدیها نمیشود ،در حالیکه در مورد نرخ بهره یا نرخ سود چنان نقشی را داشت ،رقابت ،تنها در همتراز کردن قیمت سهام نقش دارد. بدینترتیب در شرایط عادی ،قیمت بازار سرمایه سهمی همیشه باالتر از ارزش
1- stock watering
-2بنیانگذاران و موسسان در اینجا در واقع اشاره به یک گروه با دو شان حقوقی دارد .بنیانگذاران شرکت کسانیاند که ابتدا شــرکت را ثبت کردهاند ،آنگاه ســهام آن را در بورس فروختهاند و از حیث وجه دوم کارشان ،مجریان و سودآفرینان شکل سهامی شرکت به شمار میروند.
191
فصل هفتم :شرکت سهامی
ســرمایه تولیدی ،یعنی سرمایهای است که عایدیاش سود میانگین است .از سوی دیگر با معلوم بودن عایدی شــرکت و نرخ بهره ،قیمت بازار ســود سهام به تعداد ســهام منتشرشده بستگی دارد .یعنی اگر نرخ بهره 5درصد باشد سهام شرکتی که سرمایه تولیدیاش یک میلیون مارک و سود آن 200هزار مارک باشد قیمت بازار آن 4میلیون مارک اســت .اگر سهامی به ارزش یک میلیون مارک منتشر گردد هر سهم با ارزش اسمی 1000مارک 4000مارک به فروش میرسد و اگر ارزش سهام منتشــر شده 2میلیون مارک باشد ،قیمت فروش هر سهم 2000مارک خواهد بود و با انتشــار سهامی به ارزش 4میلیون مارک قیمت فروش هر سهم میشود 1000 مارک ،و... این انتشار سهام در حجم بسیار باال تا رساندن قیمتها به زیر ارزش اسمی را «آب بستن به سهام» 1میگویند ،و این بیشتر امری صرفا مربوط به حسابداری است. عایدی که معلوم اســت و قیمت ســهام در کل را هم همین تعیین میکند .طبیعتا هرچه تعداد سهام بیشــتر باشد قیمت هر سهم کمتر میشود .عمل «آب بستن» به سهام ربطی به سود موسسان ندارد چون هر جا شرکتی ایجاد شود ،این سود هم از راه تبدیل سرمایه تولیدی سودآور به سرمایه خیالی بهرهآور ایجاد میشود .در واقع، اصوال آب بســتن به سهام ضرورتی ندارد و برخالف سود موسسان ،میتوان از راه قانون ممنوعش کرد .قانون مربوط به ســهام در آلمان مقرر میدارد هر اضافهای بر قیمت ســهام باید به حساب ذخیرهها گذاشــته شود و تاثیرش هم این خواهد بود که سهام با همان قیمت یا اندکی اضافه قیمت به کنسرسیومی بانک داده میشود و بانک آنها را به فروش عمومی میگذارد و سودی هم میبرد (معادل سود موسسان). در شــرایطی معین آب بستن به سهام شگرد متعارف افزایش سهم بنیانگذاران شــرکت ،ورای سود عادی موسســان 2اســت .برای مثال در آمریکا هنگام ایجاد شــرکتهای بزرگ دو نوع سهم انتشار مییابد :سهام ترجیحی و سهام عادی .نرخ بهره ســهام ترجیحی محدود ،و معموال بین 5تا 7درصد اســت .این نوع ســهام،
سرمایه مالی
192
انباشتشدنی هســتند بدین معنی که اگر در یک سال همه سود سهامی که به آنها تعلق میگیرد پرداخت نشــود میتوانند از عایدی سال بعد برداشت کنند .در اینجا ســهم سود ســهامداران عادی تنها پس از آن پرداخت میشود که سهم سود سهام ترجیحی محاســبه و پرداخت شده باشــد .حجم سهام ترجیحی غالبا هنگام ایجاد شرکت تعیین میشــود و بنابراین عمال از ســرمایه مورد نیاز برای راه بردن امور شــرکت افزونتر است .بخش بزرگتر سودِ سهامســازان در بطن سهام ترجیحی است .سهام عادی غالبا برای مقدار معینی سرمایه منتشر میشوند .و در غالب موارد قیمت سهام عادی در آغاز کار بسیار پایین است اما رویهمرفته قیمت سهام عادی و ترجیحی باالتر از قیمت اسمیشان است .بخش بزرگی از سهام عادی علیاالصول نزد خود موسســان میماند و با این کار در اکثریت ماندن کنترل ســهام در دستان خود را تضمین میکنند ]12[ .عالوه براین ،در نوسانهای بسیار مهم سهام ترجیحی میتوانند درآمدی معادل نرخ بهره ثابت داشــته باشند در حالیکه سهام عادی سود سهام ثابت ندارند .عایدی آنها به وضعیت عمومی کسبوکار بستگی دارد و چون این عایدی تابع نوســانهای بسیار تند و پرشــتاب است ،سهام عادی بیشتر مورد عنایت ســفتهبازان است .سهامداران بزرگ که پولی بابت سهام خود نمیپردازند با در اختیار داشتن اطالعات کافی میتوانند از سهام در سفتهبازیهای پرسود استفاده کنند .و این شــیوه تامین مالی برای بنیانگذاران شــرکت که دارای سهام عادی هم هستند تضمینی برای سود فوقالعادهای است که از ایجاد شرکت و برگشت از همه شــرایط آینده و مساعد بازار رو به رشد نصیبشان میشود .از آن سو عامه مردمی که صاحب سهام ترجیحیاند باید به نرخ ثابت برگشتی بسنده کند که اندکی از نرخ جاری بهره باالتر اســت .میتوان تا اندازهای وضعیت واقعی شرکت را مخفی نگاه داشــت ]13[ ،و این مخفیکاری راه را برای تقلبهای گوناگونی باز میکند .با این همه ،سرمایهســازی بیش از اندازه تاثیر چندانی بر قیمتها ندارد و اینکه افزایش اســمی سرمایه خیالی بهگونهای قوانین حاکم بر قیمتها را تغییر میدهد ،برداشت کنجکاوانهای بیش نیســت .البته خیلی بدیهی است که دارندگان بخشهای بزرگی از ســرمایه سهام خواهان قیمتهای باالترند تا برگشت تضمینشده بیشتری داشته باشند ،اما حتی اگر سرمایه تا حد صفر پایین برود سرمایهدار سهام خود را بیشتر از
توان و قوه هم گفته میشود.
1- Exponent 2- debentures
193
فصل هفتم :شرکت سهامی
آنچه که باید ،به فروش نمیگذارد ،فرقی هم نمیکند که او شرکت خاص خودش را داشته باشد یا شرکت سهامی و یا یک تراست. در عمل ،میزان ســرمایه الزم برای تضمین کنترل شــرکت غالبا پایینتر از این و تقریبا یک ســوم ،یک چهارم ،یا حتی کمتر است .کنترلکننده شرکت در ضمن سرمایه خارج از شــرکت را هم کنترل میکند چنانکه گویی سرمایه خود اوست. اما نوع کنترل ســرمایه شــرکت به هیچ روی با کنترل بر سرمایه خارج از شرکت یکی نیســت .همراه با تحول نظام اعتباری ،در جامعه پیشــرفته ســرمایهداری هر واحد سرمایه در مالکیت شرکت ،نمای[1در معنای ریاضی واژه .ر .ه ] .سرمایه وام خارجی است و در صورت برابری سایر شرایط ،حجم اعتبار به اندازه سرمایه خود شرکت بستگی دارد هرچند حجم اعتبار ،سریعتر از حجم سرمایه افزایش مییاید. سرمایه سهامدار بزرگ به دو مفهوم دارای چنان نمایی است :سرمایه خود او سرمایه دیگر سهامداران را کنترل میکند و جمع سرمایه شرکت بهنوبه خود در صدد جذب ســرمایه خارج شرکت به صورت سرمایه وامی است که در اختیار شرکت گذارده میشود .سرمایه بزرگی که بر شرکت سیطره دارد هنگامی که دیگر صحبت شرکتی تنها نباشــد بلکه زنجیرهای از شرکتهای به هم وابسته در میان باشد تاثیرش حتی از این هم بیشتر است .فرض کنید سرمایهدار Xبا سرمایه 5میلیون سهم ،شرکت A را کنترل میکند و کل سرمایه شرکت 9میلیون سهم باشد .حاال شرکت یک شرکت تابع Bایجاد میکند که سرمایهاش 30میلیون سهم است و 16میلیون سهم آن را در کنترل خود میگیرد .شرکت Aبرای پرداخت بابت این 16میلیون سهم 16میلیون سهم اوراق قرضه 2با بهره ثابت بدون حق رای منتشر میکند .حاال سرمایهدار Xبا 5میلیون ،کنترل هر دو شرکت را دارد یعنی سرمایهای 39میلیون سهمی را کنترل میکند .اکنون سرمایهداران Aو Bمیتوانند با همان روال شرکتهای دیگری ایجاد کنند و ســرمایهدار Xبا سرمایه به نسبت اندک خود سرمایه خارج از شرکت را در کنترل دارد .با تحول نظام بازار ســهام شیوه مالی متمایزی پیدا میشود که هدفش کنترل بر حجم هرچه بیشــتری از ســرمایه خارج و حجم هر چه کمتری سرمایه
سرمایه مالی
194
خودی است .این شیوه در کاملترین شکل خود در تامین مالی شبکه راهآهن آمریکا به کار گرفته شد]14[ . پابهپای تحول شرکتها از یک سو ،و تمرکز فزاینده مالکیت از سوی دیگر ،بر شمار آن دســته از سرمایهدارانی که سرمایههایشان را در میان شرکتهای مختلف توزیع میکنند نیز افزوده میشــود .مالکیت بخش اساسی سهام موجب دسترسی صاحب آن به مدیریت شرکت میشود .سهامدار بزرگ در مقام دارنده سهم بزرگ شــرکت قبل از همه سهمی از ســود را بهعنوان پاداش دریافت میکند ]15[ .بعد هم فرصت دارد تا بر اداره امور شــرکت اعمال نفوذ کند و با استفاده از اطالعات درونی شرکت در امور سفتهبازی سهام یا سایر معامالت وارد شود .و بدینترتیب حلقهای از افرادی شــکل میگیرد که به برکت منابع سرمایهای خویش و یا قدرت تمرکزیافته بر سرمایه خارج که نماینده آنند(مثال مدیران بانک) ،عضو هیاتمدیره چندین و چند شرکت بشوند .از این راه نوعی اتحادیه شخصی شکل میگیرد[،]16 که در یک طرف خود شــرکتهای گوناگون هستند ،و در طرف دیگر شرکتها و بانکها هستند و منافع مشترک حاصل از مالکیت که میان شرکتها شکل میگیرد نفوذ قدرتمندی بر سیاستگذاریهای آنها اعمال میکند. شرکت برای ایجاد تمرکز در یک بنگاه به یکجا جمع کردن سرمایههای کوچکی اقدام میکند که یکایک آنها بســیار کوچکتر از آنند که بتوانند بهعنوان ســرمایه صنعتی در کل صنعت یا در شــاخهای از آن که محل شــرکت است به کار گرفته شــوند .یادمان نرود که شرکتها در آغاز سرمایه خود را از راه درخواست مستقیم از تکتک ســرمایهداران گرد میآورند ،اما در مرحله بعد که سرمایهها در بانکها متمرکز و انباشته شــدند این سیاست تغییر میکند که در آن مرحله درخواست از بازار پول با میانجی بانکها انجام میگیرد. در تصور هیچ بانکی نمیگنجد که برای یک بنگاه در مالکیت فردی ســرمایه تامیــن کند .بیشــترین کاری که علیالقاعده میتواند بکند این اســت که به چنان بنگاهی اعتبار بازرگانی بدهد .اما در مورد شرکتها مسئله بهکلی فرق میکند .برای تامین ســرمایه در این حالت تنها کاری که بانک میکند دادن اعتبار ،تقســیم آن به چند جزء و فروش یکایک آنها ،و بازگرداندن سرمایه وامدادهشده است ،یعنی یک
’1- bank to ‘promote
195
فصل هفتم :شرکت سهامی
معامله پولی صرف انجام میدهد ( .)M--M1ویژگی انتقالپذیری و قابلیت دست به دست شدن این گواهینامههای سرمایه ،جوهر اساسی شرکت سهامی را تشکیل میدهد و بانک بدینوســیله «پیش میبرد» 1و سرانجام کنترل شرکت را در دست میگیرد .به همین نحو هم شــرکت بهمراتب راحتتــر از بنگاهِ در مالکیت فردی میتواند از بانکها وام بگیرد .بنگاه باید بتواند چنان وامهایی را با درآمدهای خود پوشش بدهد و در نتیجه ،دایره آنها محدود است .اما بنگاههای خصوصی دقیقا به همین علت و اینکه بدهیهایشــان خیلی کم است از نوعی استقالل برخوردارند. از ســوی دیگر شرکت قادر است وام بانک را نه تنها از درآمدهای جاری ،بلکه از ســرمایه رو به افزایش خود با توســل به انتشار سهام ،و اوراق قرضه بپردازد که با انتشــار این اوراق و ســهام در ضمن ،بانک هم از محل تحصیل [بخشی از] سود موسسان بنگاه ،به سود اضافی دست مییابد .بانک از این راه میتواند اعتبار بیشتری با امنیت بیشتر ،برای یک شرکت فراهم سازد تا برای یک بنگاه در مالکیت فردی، و از همــه باالتر اینکه نوع اعتبار هم فرق میکند ،یعنی اعتبار نه تنها ابزار پرداخت و اعتبار بازرگانی ،بلکه اعتبار گســترش سرمایه تولیدی بنگاه ،و اعتبار سرمایهای است .حتی اگر الزم باشد بانک میتواند دامنه این اعتبار را محدود سازد و از بنگاه بخواهد برای انتشار سهام یا اوراق قرضه جدید ،سرمایهای تامین کند]17[ . عالوهبر این ،بانک نه تنها میتواند اعتبار بیشتری به شرکت بدهد تا به کارفرمای فردی ،بلکه حتی قادر است بخشی از سرمایه پولیاش را در سهام برای یک دوره کوتاه یا بلند سرمایهگذاری کند .و در هر صورت بانک حاال دیگر توجه خاصی به شــرکت دارد و از نزدیک نظارت میکند که اعتبار واگذارشده به صورت هدفمند خرج شود و تا حد امکان این اعمال کنترل تا آنجا پیش میرود که سود بانک ناشی از معامالت مالی سودآور تضمین گردد. توجه روز افزون بانک و منافعش در ارتباط با شرکتها آنچنان افزایش مییابد که بانک در نظر میگیرد بر امور شــرکت نظارت دائمی داشــته باشد .و این هدف را بــا گماردن نمایندهای در هیاتمدیره هر شــرکت تامین میکند .این اقدام چند تضمین را به دنبال دارد :نخست اینکه شرکت تمامی سایر دادوستدهای ِ مالی خود
سرمایه مالی
را در ارتباط با انتشار سهام از راه بانک انجام میدهد ،دوم اینکه بانک برای پراکندن مخاطرات عملیات خود و گسترش پیوندهای سوداگرانهاش تا حد امکان با بسیاری از شــرکتها کار میکند و نمایندگانش را در هیاتمدیره شــرکتها میگنجاند. مالکیت سهام به بانک امکان میدهد نمایندگانش را به هیاتمدیره شرکتها تحمیل کند هرچند در آغاز با مقاومت آنها روبهرو میشــود .و از این راه بانکها گرایشی به افزایش حضور در این قبیل هیاتمدیرهها پیدا میکنند]18[ . آن دســته صاحبان صنایع که در هیاتمدیره سایر شرکتها حضور دارند نقشی متفاوت بر عهده میگیرند و آن برقراری مناسبات سوداگرانه بین شرکتهای مربوطه است .از اینجاست که هدف از حضور نماینده شرکت فوالد در هیاتمدیره زغالسنگ تضمین عرضه زغالسنگ برای شرکت فوالد است .این نوع اتحادیههای شخصی ،که متضمن انباشت مناصب هیاتمدیرهها در دست گروه معدود سرمایهداران بزرگ است، هنگامی اهمیت پیدا میکند که پیشــگام یا محرک پیوند تشکیالتی نزدیکتری میان شرکتهایی میشوند که پیشتر از یکدیگر مستقل بودهاند]19[ . 196
-3رشکت و بنگاه مالکیت فردی
شرکت در هنگام تاســیس به الیه به نسبت کوچکی از سرمایهداران کاری که باید مالکیت و کارفرمایی را یکجا داشته باشند مراجعه نمیکند .شرکت از زمان تاسیس تا سراسر عمر خود کامال مستقل از این ویژگیهای فردی است .مرگ ،ارث ،و هر امر ِ فردی دیگ ِر مالکان شرکت ،مطلقا تاثیری بر شرکت ندارد .اما تفاوت تعیینکننده شــرکت با بنگاه تحت مالکیت فردی این نیســت ،چون در بنگاه هم در مرحلهای میتوان ویژگیهای شــخصی مالکانش را با ویژگیهــای کارکنان حقوقبگیر آن جایگزیــن کرد .در عمــل دیگر تمایز مهم این دو را میتــوان در ادبیات موضوع پیدا کرد :ســطحینگرانه آن است که گفته شود در یک طرف فرد کارفرماست که ِ عامل مســئول و مستقل و مالک بنگاه است ،و در طرف دیگر ،جماعت کارفرمایان (سهامداران) ناآگاه و بیقدرت که نفع ناچیزی در بنگاهشان دارند و درباره مدیریت آن چیزی نمیدانند .در واقعیت امر ،در راس شــرکتها -و خاصه شــرکتهای مهم ،ســودآور و پیشگام -یک الیگارشــی ،یا یک فرد سرمایهدار بزرگ (و یا یک
197
فصل هفتم :شرکت سهامی
بانــک) قرار دارد که بهواقع ،در عملیات شــرکت منافع حیاتــی دارند اما در برابر انبوه ســهامداران کوچک کمترین مســئولیتی ندارند .باالتر از این ،مدیرانی که در راس بوروکراســی صنعتی قرار گرفتهاند در منافع بنگاه ســهیمند ،نه تنها به خاطر پاداشهایی که دریافت میکنند ،بلکه به این علت بســیار مهم نیز که خودشــان از سهامداران عمده آنند. تفــاوت عینی میان دو نوع بنگاه بهمراتب از اینها هم مهمتر اســت .مراجعه به بازار پول یعنی مراجعه به کســانی که پول دارنــد (و از جمله آنان که اعتباری در اختیارشان است) .شرکت از اندازههای سرمایه فردی مستقل است ،و سرمایههایی که اگر بناســت بهمثابه سرمایه صنعتی یک بنگاه مالکیت خصوصی عمل کنند ،در آغاز باید در دســتان واحدی قرار گیرند .و این تمرکز نه تنها دایره افراد درگیر را گستردهتر میکند (هر کس پول دارد میتواند سرمایهدار پولی باشد) ،بلکه هر مبلغ پول باالتر از یک حداقل معین(تا حد چند شــیلینگ) میتواند با ســایر پولها در یک شــرکت سهامی جمع شود و بهعنوان سرمایه صنعتی مورد استفاده قرار گیرد. میبینیم که راهاندازی یک شــرکت یا گسترش آن ،بهمراتب آسانتر است تا ایجاد یک بنگاه مالکیت خصوصی. شرکتها از نظر ظرفیت گردآوری سرمایه کارکردی شبیه بانکها دارند .تفاوت در این است که بانک سرمایه انباشت شده نخستین را بهعنوان سرمایه پولی به همان شکل حفظ میکند و برای تولید در شکل اعتبار عرضه میکند ،در حالیکه شرکتها با ترکیب جزء جزء ســرمایه پولی آن را به صورت سرمایه خیالی در میآورند .اما این بدان معنا نیست که ترکیب ســرمایههای کوچک به صورت سرمایهای بزرگ را در حکم مشارکت ســرمایهداران خرد تلقی کنیم .چون حتی همین سرمایههای خرد هم ممکن است به سرمایهداران بسیار بزرگ تعلق داشته باشد .و مبالغ کوچک پولهای خرده سرمایهداران را بیشتر بانکها جذب میکنند تا شرکتها. شــرکتها به همان راحتی که در آغاز کار به سرمایه دسترسی پیدا میکنند قادر به انباشت سرمایه نیز هستند .اما بنگاه مالکیت خصوصی ناچار است از سود خود برای انباشت سرمایه اقدام کند .حاال اگر فرض کنیم بنگاه به حد معینی رسیده است ،در اینجا میتواند بخشی از سودش را که مصرف نشده است و ظرفیت تبدیل شدن به سرمایه
سرمایه مالی
198
پولی را دارد انباشت کند تا به حد کافی بزرگ شود و در سرمایهگذاری و گسترش جدید بنگاه به کار گرفته شــود .شرکت ،اما معموال سود سهام را بین سهامداران خود توزیع میکند ،اما اینجا هم خاصه در دورههایی که سود سهام بهمراتب باالتر از میانگین نرخ بهره است ،میتوان بخشی از سود را انباشت کرد .نکته عمده اینجاست که شرکت برای گسترش ،به انباشت درآمدهای خود متکی نیست ومیتواند با افزایش مستقیم سرمایه به توسعه شرکت اقدام کند .آن محدودیتی که میزان سود در مسیر رشد و گسترش بنگاه مالکیت خصوصی اعمال میکند در مورد شــرکت وجود ندارد و دست شرکت برای گسترش بیشتر باز است .شرکت ،هم در آغاز تاسیس و هم در جریان فعالیت به منظور گسترش ،میتواند حجم قابلمالحظهای از سرمایه پولی آزاد را در اختیار بگیرد .رشد آن صرفا به یاری استفاده از انباشت سود خودش صورت نمیگیرد .تمامی حجم سرمایه انباشــت شدهای که هدفش تحقق ارزش است ،نیاز شرکت را تامین میکند 1.اینجا آن موانعی که از تکهپارهبودن سرمایه میان دارندگان بیتفاوت و گهگاهی آن ناشی میشد برطرف میشود .شرکت به صورت مستقیم میتواند ترکیب سرمایه کل طبقه سرمایهدار را در اختیار بگیرد. بزرگ و کوچکی بنگاه که حتما الزم نیســت به ســرمایه فردی متکی باشد ،از میزان ثروت انباشتشــده یک فرد مستقل است و بنگاه میتواند بیتوجه به درجه تمرکز ســرمایه ،گسترش یابد .از طریق شرکت سهامی است که تاسیس بنگاهها ،یا تاسیس آنها تا یک سطح معین امکانپذیر میشود چون به دلیل حجم سرمایه مورد نیازشان یک فرد کارفرما قادر به تامین آنها نیست و بنابراین یا چنان سرمایه کالنی تعهد نمیشود یا اگر بناست تعهد شود دولت تعهد میکند و در آن صورت بنگاهها دیگر زیر کنترل مســتقیم سرمایه نخواهند بود .مثال برجسته این ،راهآهن است که انگیزه توانمندی را برای رشــد شرکتها ایجاد کرد .اهمیت شرکتها در عبور از بنگاههای مالکیت فردی با سرمایههای محدود -که نه بر اثر میزان سرمایه شخصی بلکه به خاطر حجم سرمایه اجتماعی دست و بالشان بسته بود[ - ]20در مرحلههای آغازین بسیار پررنگتر بود. -1جملهای که هیلفردینگ به کار برده این است grist for its mill :یعنی آسیابش را میگرداند ،یا برای آسیابش گندم و امثال آن فراهم میآورد .اما منظور همان تامین نیاز شرکت است.
1- labour-saving
199
فصل هفتم :شرکت سهامی
گسترش بنگاه ســرمایهداری که با تبدیل به شرکت ،از وابستگیها به مالکیت فردی آزاد شده است ،میتواند اکنون با نیازهای فناوری دمساز گردد .معمول شدن ماشــینهای جدید ،همسان شدن شــاخههای تولی ِد به هم مرتبط ،و معمول شدن حق انحصاری امتیازها ،اکنون تنها از زاویه تناســب فنی و اقتصادیشــان صورت میپذیرد .دلمشغولی فراهم آوردن سرمایه الزم با نقش عمدهاش در بنگاه مالکیت خصوصی ،از قدرت گســترش آن میکاهد و آمادگیاش بــرای نبرد اکنون دیگر به پسزمینه رفته اســت .فرصتهای ســوداگرانه را میتوان به شیوهای کارآمدتر، همهجانبهتر و ســریعتر مورد بهرهبرداری قــرار داد و در دورههایی که زمان رونق کوتاهتر میشوند این یک مالحظه مهم است]21[ . در نبرد رقابتی همه این عاملها نقش مهم خود را دارند .پیشتر دیدهایم شرکت در مقایســه با بنگاه مالکیت خصوصی ،خیلی آســانتر میتواند سرمایه را فراهم ســازد و بنابراین قادر است کارخانهاش را طبق مالحظات صرفا فنی احداث کند؛ حال آنکه کارفرمای فردی همیشه به خاطر مقدار سرمایهاش دچار محدودیتهایی اســت و حتی آنگاه که از اعتبار استفاده میکند این محدودیت از بین نمیرود چرا که اندازه ســرمایهاش میزان اعتبار او را محدود میکنــد .این محدودیت مالکیت شــخصی در مورد شــرکت چه در زمان تاسیس و چه در هنگام گسترش بعدی و سرمایهگذاری جدید وجود ندارد .بنابراین شرکت میتواند بهترین تجهیزات مدرن را در اختیار بگیرد و هر موقع که خودش خواســت به نصب آنها بپردازد .برعکس کارفرمای خصوصی باید در انتظار بماند تا ســود بنگاه به حدی برســد که برای انباشت کافی باشد .و چون شرکت میتواند به مدرنترین و بهترین تجهیزات مجهز شــود و این برتری فنی را همچنان حفظ کند بنابرایــن میتواند فناوری جدید و کا راَندوز 1را نیز پیش از آنکه مورد استفاده همگان واقع شود در اختیار بگیرد و در مقیاسی گستردهتر دست به تولید بزند و با فنون بهبود یافته و مدرن سودی فراچنگ آورد که بهمراتب از سود بنگاه مالکیت خصوصی بیشتر است. شــرکت عالوه بر اینها از نظر اســتفاده از اعتبار در موقعیت کامال برتری قرار دارد و شایسته است در اینجا بدان پرداخته شود .کارفرمای خصوصی علیالقاعده
سرمایه مالی
200
میتواند به تناسب سرمایه در گردش خود اعتبار بگیرد هر مقدار فراتر از این باید به شکل سرمایه صنعتی ثابت قرض گرفته شود که عمال ویژگی سرمایه وام را ندارد. سرمایهدار وامدهنده در اینجا به سرمایهدار صنعتی تبدیل میشود در نتیجه اعتباری که به کارفرمای خصوصی داده میشود تنها توسط کسانی است که به خاطر آشنایی، اشراف کاملی بر اوضاع و احوال و راههای پیش بردن کسبوکار دارند .یعنی اعتبار به کارفرمای خصوصی در اختیار بانکهای محلی ،یا بانکداران خصوصی کوچکی است که آگاهی مفصلی از وضعیت کسبوکار مشتریان خود دارند. شــرکت از آن رو میتواند بهآســانی اعتبار بگیرد که به خاطر ساختار خاصش نظارت بر آن بسیار آسانتر شده است .بدینمنظور گاه یکی از کارکنان بانک مامور این نظارت میشــود و یک مقام بانک جای بانک خصوصی را میگیرد .یکی دیگر از دالیل ارائه اعتبار به مقیاس زیاد به شرکت آن است که شرکت خود نیز بهآسانی میتواند ســرمایه فراهم سازد .حتی اگر اعتباری که عرضه شده است در گردش به کار گرفته نشود خطری ندارد .شرکت اگر اعتبار را صرف تهیه سرمایه پایا کند باز میتواند در شــرایط مساعد از راه انتشار سهام ،بدهی بانک را بپردازد و سرمایهای ایجاد کند بیآنکه برای بازگشــت سرمایه پایا از گردش ،بخواهد منتظر بماند .این کار عمال جزو عملیات روزمره شــرکت اســت .هر دوی ایــن عاملها -نظارت آسانتر و امکان اســتفاده از اعتبار در هدفی بهجز سرمایه در گردش -به شرکت امکان میدهد اعتبار بیشتری دریافت کند و در موضع رقابتی ممتازتری قرار گیرد. بدینترتیب با توجه به دسترســی بیشــتر به اعتبار هنگام تاسیس شرکت و نیز ظرفیت بیشتر آن برای توســعه ،مزیت دیگر شرکت برتری فنی آن است .شرکت به برکت ســاختارش ،در زمینه رقابت در قیمتها نیز در موضع برتری قرار دارد. دیدهایم که سهامدار به یک معنی یک سرمایهدار پولی است که چیزی بیش از بهره پول سرمایهگذاری شــدهاش را انتظار ندارد .هرچند در شرایط مساعد امکان دارد عایدی شرکت به نحو چشــمگیری از نرخ بهره باالتر برود ولو جمع کل سود در شکل سود موسسان ،هزینههای اداری بســیار باالی شرکت ،پاداشها و مانند آن، پیشتر از آن کسر شده باشد. اما همانگونه که گفتیم افزایش عایدی همیشــه به ســود سهامداران نیست .چون
201
فصل هفتم :شرکت سهامی
بخشی از سود صرف تقویت شرکت یا پسانداز میشود تا شرکت در دورههای بحران موفقتر از بنگاههای مالکیت فردی بتواند از پس آن برآید .وجود این ذخیرههای بزرگ پساندازشده امکان سیاســت بادوامتر سود سهام را به دنبال دارد و همین امر موجب افزایش قیمت ســهام شرکت میشود .راه دیگرش هم این است که شرکت به انباشت بخشی از سود اقدام کند و سرمایه تولیدی سودآور را افزایش دهد بیآنکه سرمایه اسمی شرکت افزایش یابد .این امر حتی بیش از افزایش ذخیرههای شرکت به افزایش واقعی ارزش هر چه بیشــتر سهام منجر میگردد .این افزایش ارزش که شاید تنها در مرحله واپســین اعالم گردد به نفع ســهامداران بزرگ و دائمی است ،در حالیکه سهامداران کوچک و موقتی ،از این بخش سود محروم میمانند. اگر وضعیت کســبوکار دســتخوش اختالل گردد و رقابت حادتر شــود آن شــرکتی که سیاســت یاد شــده در باال را دنبال کرده و توانسته است تفاوت اولیه میان ســرمایه سهمی با سرمایه عمال در حال فعالیت خود را کاهش دهد یا از بین ببرد ،قادر خواهد بود قیمتها را زیر قیمت تولید ( c + pقیمت تمامشده بهعالوه میانگین ســود) و با قیمت برابر( c + iقیمت تمامشده بهعالوه بهره) عرضه کند و باز هم بتواند ســود سهام برابر یا اندکی پایینتر از میانگین نرخ بهره به سهامداران پرداخت کند. قدرت مقاومت شــرکت به دالیل باال بیشتر است .کارفرمای فردی تالش میکند میانگین سود را تحقق بخشد در پایینتر از این حد باید به فکر بیرون کشاندن سرمایهاش بیافتد .در شرکت چنان موردی با همان درجه فوریت قطعا در میان مدیران و احتماال در میان سهامداران وجود ندارد .کارفرمای خصوصی باید با عایدی کسبوکار بنگاه زندگی کند و چنانچه سودش از سطح معینی پایینتر برود سرمایه کاریاش آب میرود چون باید بخشــی از آن را صرف معیشت خود کند .و سرانجام هم کارش به ورشکستگی میرسد .شرکت این مشــکل را ندارد .چون تنها هدفش آن است که از سهامش بهره کســب کند .شــرکت در کل و تا هنگامی که عمال وارد چرخه زیاندهی نشده است میتواند به فعالیتش ادامه دهد .فشــاری که سرمایهدار فردی را در صورت خوردن از مایه به ورشکســتگی تهدید میکند بر شرکت وارد نیست که با سود خالص فعالیت را ادامه دهد ]22[ .فشــار ممکن است به سهامدار وارد شود و او را به فروش سهامش
سرمایه مالی
202
وادار کند اما این ،بر سرمایه در کار ،تاثیری ندارد .چنانچه سود خالص کال از بین نرود و تنها کاهش یابد شــرکت میتواند همچنان به فعالیتهایش ادامه دهد و اگر ســود خالص به زیر میانگین نرخ سود سهام برسد قیمت سهام پایین میآید و خریداران تازه و سهامدارانی که سهامشان را نفروختهاند عایدیشان را بر مبنای ارزش سرمایه پایینتر محاسبه میکنند .بهرغم قیمت پایینتر سهام ،و با وجود آنکه سرمایهدار صنعتی اعالم کند شــرکت سودآوری ندارد -چون دیگر میانگین نرخ سود را تولید نمیکند -برای خریداران تازه سهام هنوز کامال سودآور است و حتی سهامداران پیشین چنانچه همه سهامشان را بفروشند ضرر میکنند .شرکت حتی هنگامی که در عملیات جاری ضرر میدهد باز هم قدرت مقاومت زیادی دارد .کارفرمای فردی در چنان وضعیتی از دست رفته است .ورشکستگی گریزناپذیر است .اما شرکت را با حرکتی نسبتا آسان میتوان «بازسازی» کرد .به همان آسانی که میتواند سرمایهای فراهم سازد ،قادر است پولی نیز که برای ادامه کار و بازسازی تولید الزم است تهیه کند .سهامداران قاعدتا موافقتشان را ابراز میدارند چون قیمت سهامشان بیانگر وضعیت شرکت و بازتاب -هرچند اسمی - ضررهای واقعی آن است. روال عادی ،کاســتن از ارزش سهام اســت تا بتوان کل سود را بر اساس یک سرمایه کوچکتر محاسبه کرد .اگر ابدا سودی در کار نباشد سرمایه جدیدی فراهم میشود که در کنار ســرمایه هماکنون کوچکتر شده بتواند سود کافی تولید کند. اینجا یادآوری این نکته بد نیســت که بازسازیها برای بانکها از دو بابت اهمیت دارند :یکی بهعنوان سودایی سودآور ،و دیگری به منزله فرصتی برای به زیر کنترل بانک درآوردن شرکتهای مسئلهدار. جدایــی مالکیت ســرمایه از کارکرد آن نیز بر مدیریت بنگاه اثرگذار اســت .نفع صاحبانش در کســب سود هر چه بیشتر در کوتاهترین زمان ممکن و با تمهید مدیران شــرکت ،تا حدی شــهوت چپاولگری نهفته در روح هر سرمایهدار را ،تابع الزامهای صرفا فنی تولید میسازد .این مدیران با انرژیای بهمراتب بیش از کارفرمای خصوصی کارخانه شــرکت را گسترش میدهند ،تاسیسات کهنه شده را نوسازی میکنند ،برای جای پا باز کردن در بازارهای تازه دست به رقابت میزنند ،حتی اگر این اقدامها منافع سهامداران را قربانی سازد .آن دسته از مدیران که سرمایه را از بیرون شرکت تهیه میکنند،
سیاستی پرشورتر ،جسورانهتر ،و عقالییتر را دنبال میکنند ،کمتر تحت تاثیر مالحظات شــخصی قرار میگیرند ،خاصه هنگامی که رویهشان مورد توافق سهامداران پرنفوذ و گستردهای واقع شود که میتوانند بهآسانی کاهش موقتِ سود سهامشان را تحمل کنند چون میدانند در بلندمدت با باال رفتن قیمت سهامشــان و ســودهای بیشتر ناشی از فداکاری سهامداران کوچک که از پیش سهام خود را واگذار کردهاند ،پاداش خویش را دریافت میکنند .شرکت با این حساب در وضعیت برتری در مقایسه با بنگاه مالکیت فردی قرار میگیرد چون اولویت را به شرایط و الزامات اقتصادی صرف میدهد ،حتی اگر در مخالفت با مالکیت فردی باشد که در مواردی میتواند با نیازهای فنی -اقتصادی در تعارض قرار گیرد. تمرکز ســرمایه همیشه با جدایی واحدهای ســرمایه که از آن پس کارکردهای سرمایههای جدید و مستقل را دارند همراه است:
رشــد بنگاهها و درآمدن آنها به شــکل شرکت موجب اســتقالل روند تحول اقتصــادی از رویدادهای احتمالی در جابهجایی مالکیت شــده اســت چون این جابهجایی از این پس به جای آنکه در سرنوشــت خود شرکت بازتاب پیدا کند در سرنوشت ســهام در بازار بازتاب مییابد .در نتیجه ،تمرکز بنگاهها ممکن است با ســرعتی بیش از تمرکز مالکیت انجام شود .هر کدام از این فرایندها قانون خاص خود را دارد و هرچند گرایش به تمرکز در هر دو مشترک است ،اما به نظر میرسد جابهجایی در مالکیت بیشتر تصادفی و ضعیفتر باشد و در عمل هم بر اثر عوامل تصادفی دچار گسســتهای مکرر میگردد .و درســت همین ظواهر امر است که
203
فصل هفتم :شرکت سهامی
تقســیم مالکیت در درون خانوادههای ســرمایهدار نقشی بزرگ ایفا میکنــد . ...از این رو ،انباشــت و تمرکز همــراه آن ،نه تنها در نقاط بسیاری پخش میشوند ،بلکه افزایش هر سرمایه فعال با شکلگیری زیرمجموعه تازه از سرمایههای پیشین خنثی میشود .بنابراین انباشت، از ســویی خود را بهمثابه تمرکز فزاینده ابزارهای تولید و فرمانده بر کار ،و از سوی دیگر بهعنوان طردکننده بسیاری از سرمایههای فردی از یکدیگر نشان میدهد]23[ .
سرمایه مالی
204
برخی را به این نتیجه میرســاند که از دموکراتیزه شدن مالکیت از راه سهامداری سخن بگویند .این جدایی گرایش به سمت تمرکز صنعتی از جابهجایی مالکیت ،از آن رو مهم اســت که به بنگاهها اجازه میدهد تنها بر اساس قوانین اقتصادی و فنی و بیاعتنا به محدودیتهای مالکیت فردی پیش بروند .باید بین این سنخ تمرکز که با تمرکز مالکیت همزمان نیست ،با تمرکز و متمرکزسازی [ ]24ناشی از جابهجایی سرمایه و همراه با آن فرق قائل شد. در نتیجه دگردیسی مالکیت به سهامداری ،حقوق مالک سرمایه محدود میشود. فرد سهامدار از این پس وابسته به تصمیم سایر سهامداران میشود ،تنها عضوی از بدنهای بزرگتر اســت که همیشه هم فعالترین عضو نخواهد بود .با تحول شکل بنگاه به شــرکت ،مالکیت سرمایه هم با آهنگی فزاینده به شکل مالکیت محدودی درمیآید که به ســرمایهدار صرفا حقی بر ارزش اضافــی را میدهد بیآنکه به او اجــازه دهد بر فرایند تولید نفوذ چندان مهمی اعمال کند .همزمان ،این محدودیت بر مالکیت ،به ســهامداران اکثریت ،قدرت نامحدودی در برابر اقلیت میدهد و از این طریق حقوق مالکیت و کنترل نامحدود بر تولید از اغلب ســرمایهداران خردهپا سلب میشود و آن گروه که کنترل تولید را در دست گرفتهاند روز به روز کوچکتر میشوند .سرمایهداران اتحادیهای تشــکیل میدهند که اغلب آنها در سمت و سو دادن به آن نقشــی ندارند .کنترل واقعی بر سرمایه تولیدی در دست کسانی میماند که تنها بخشی از سرمایه را مالکند .صاحبان ابزارهای تولید دیگر بهمثابه افراد وجود ندارند بلکه اتحادیهای تشــکیل دادهاند که در آن هر فرد تنها ادعایی بر ســهمی از کل برگشت را دارد.
-4شناوری سهام
بانکها در مقام میانجیهای گردش براتها و اســکناسها ،اعتبار بانکی خودشان ِ میانجی تبدیل پول عاطل به سرمایه را جایگزین اعتبار بازرگانی میکنند و در مقام پولی ،سرمایه تازهای در اختیار تولیدکنندگان قرار میدهند .بانکها کارکرد سومی هم در فراهم آوردن سرمایه تولیدی دارند یعنی به جای وام دادن آن ،سرمایه پولی را به ســرمایه صنعتی و سرمایه خیالی تبدیل میکنند ،و خودشان امور فرایند را بر
”1- sui generis[ or, “of its own kind/genus” / or, “unique in its characteristics
205
فصل هفتم :شرکت سهامی
عهده میگیرند .در این حالت از یک ســو همه پولها به بانکها سرازیر میشود، بهطوری که پولها تنها با واسطه بانکها به شکل سرمایه پولی درمیآیند و از سوی دیگر پس از آنکه سرمایه بانک به سرمایه صنعتی تبدیل شد دیگر در شکل پول و نیز در شکل بخشی از سرمایه بانک وجود نخواهد داشت .این تضاد با بسیج سرمایه و درآمدنش به شــکل سرمایه خیالی ،یا ادعاها بر سودِ به صورت سرمایه درآمده، حل میشــود .از آنجا که این فرایند تبدیل با رشد بازار برای چنان ادعاهایی همراه است و در این بازارها هر زمان میتوان ادعاها را به پول تبدیل کرد پولها بار دیگر میتوانند بهصورت اجزاء تشــکیلدهنده سرمایه بانک درآیند .در هیچ یک از این موارد بانک وارد رابطه اعتباری نمیشود و بهرهای هم دریافت نمیکند .تنها کاری که میکند عرضه مبلغ معینی سرمایه بانکی در شکل سرمایه خیالی است که میتوان آن را به ســرمایه صنعتی تبدیل کرد .سرمایه صنعتی را میتوان در بازار فروخت و بانک ،ســود موسسان را که حاصل تبدیل ســرمایه صنعتی به سرمایه خیالی است تحقق میبخشــد .از همین رو اصطالح «سرمایه شناور» در توصیف رابطه اعتباری نیست بلکه نشان میدهد اعتماد کموبیش محکمی در مردم بهوجود آمده است که از سوی بانکها خدشهدار نخواهد شد. کارکرد بانک در بســیج ســرمایه از آن جهت اســت که بانک حجم کل پول جامعه را در اختیار دارد ،هرچند اقتضای امر آن اســت که خود بانک هم ســرمایه قابلمالحظهای از آن خود داشــته باشد .سرمایه خیالی یا گواهینامه بدهی ،کاالیی یگانه 1است که تنها با فروش میتوان آن را به پول تبدیل کرد .اما شرط این فروش نیز عبور از دوره معینی از گردش اســت که طی آن ســرمایه بانک که به این کاال پیوند خورده است ،آزاد شــود .عالوه بر این ،کاالی نامبرده را هر زمانی نمیتوان فروخت در حالیکه بانک موظف اســت هر زمان آماده پرداخت تعهدات خود به [سپردهگذاران و متقاضیانِ قرض گرفتنِ] پول باشد .از همین رو بانک باید همیشه ســرمایهای از آن خود در اختیار داشته باشد که آن را در هیچجا تعهد نکند و برای چنان دادوستدی که گفتیم در دسترس باشد .از اینها گذشته بانک باید سرمایه خود را مدام افزایش دهد تا به تقاضاهای فزاینده رشد صنعت پاسخ بدهد]25[ .
سرمایه مالی
206
بانک هر قدر قدرتمندتر باشــد در تقلیل دادن ســود ســهام به ســطح بهره و اختصاص سود موسسان به خود ،موفقتر خواهد بود .همینطور ،بنگاههای قدرتمند و جاافتاده نیز میتوانند در جذب بخشی از سود موسسان برای خود هنگام افزودن بر سرمایهشــان موفق شوند .اینجاست که نوعی رقابت میان بانکها و شرکتها بر سر تقسیم سود موسسان پدید میآید و در نتیجه ،بانکها انگیزه بیشتری برای سلطه بر شرکتها پیدا میکنند. بدیهی است تنها با تاسیس شرکت به مفهوم محدود کلمه ،اعم از اینکه شرکت تازه تاسیس باشــد یا اینکه یک بنگاه مالکیت خصوصی به شرکت سهامی تبدیل شــده باشد ،سود موسسان ایجاد نمیشود .سود موسسان به مفهوم اقتصادی آن ،با افزودن بر ســرمایه شرکتهای موجود حاصل میشــود به شرط آنکه بازده آن از میانگین بهره باالتر برود. آنچه که کاهش نرخ بهره به نظر میرسد تنها پیامد کاهش مداوم سطح بهره است در حالیکه سهم رو به افزایش کل سودهای بنگاه به شکل تبدیل شده به سرمایه ،به سود موسسان ضمیمه شده است .پیششرط این فرایند ،تحول و رشد نسبتا باالی بانکها و پیوند خوردنشان با صنعت و نیز تحول و توسعه بازار سرمایه خیالی ،یعنی بازار سهام اســت .برای مثال بهره اوراق قرضه راهآهن آمریکا در دهه 1870،7درصد بود و اکنون [دهه 3/5 ،]1910درصد اســت [ ]26و این کاهش به خاطر آن اســت که بخشی ار آن 7درصد که زمانی ســود کارفرما بود توسط بنیانگذاران شرکت به سرمایه تبدیل شده اســت .اهمیت این ارقام در آن است که نشان میدهد سود موسسان در حال افزایش است ،زیرا بازده سهام و اوراق بهادار مدام کاهش یافته تا به سطح بهره رسیده است .در مقابل این سیر صعودیِ سود موسسان ،نرخ رو به سقوط سود را داریم اما میتوان فرض را بر این گذاشت که این سقوط که به خاطر گرایشهای متقابل دچار گسست میگردد یا حتی متوقف میشود ،در نهایت ،به سیر رو به افزایش سود موسسان پایان نخواهد داد. این سود در دورههای اخیر از سیر دائما فزایندهای برخوردار بوده و این افزایش را خاصه در آن دسته از کشورها میتوان مشاهده کرد که بانکها و بازارهای سهام آنها رشد بسیار سریعی داشته و نفوذ بانکها بر صنعت کامال مشهود است. سرمایهدار پولی بابت پولی که وام میدهد بهره میگیرد اما بانکهای صادرکننده
سهام ،وامی نمیدهند و بهرهای هم دریافت نمیکنند .بهره به جای بانک در شکل سود ســهام به ســهامدار تعلق میگیرد .بانکها دریافتکننده سود کارفرمایی ،نه در شــکل درآمد ساالنه ،بلکه به صورت سود موسســان تبدیلشده به سرمایهاند. ســود کارفرمایی ،جریان مداوم درآمد است که به صورت سود موسسان یکجا به بانک داده میشــود .بانک فرض را بر همیشــگی بودن و تغییرناپذیر بودن توزیع ســرمایهداری مالکیت میگذارد و این جاودانگی را به شکل سود موسسان تنزیل میکنــد .بانک بدینترتیب یک بار و برای همیشــه اجــرش را دریافت میکند و چنانچــه این توزیع مالکیت لغو گردد ادعایی بر جبران بیشــتر از آن ندارد؛ بانک پیشتر پاداشش را گرفته است.
فصل هفتم :شرکت سهامی
207
یادداشتهای فصل هفتم
-1به نظر میرسد این احساسات راهنمای اروین اشتاینیتسر 1هم بوده است که عنوان 2 کتابش را درباره شرکت میگذارد :نظریه اقتصادی در باب شرکت سهامی عام. با این همه او هم در شناسایی خصلت اقتصادی توزیعی شرکت سهامی ناکام میماند گرچه از اینکه بگذریم کارش از لحاظ مالحظات اقناعکننده و نکتهبینی ارزشمند است. « -2ارزش پــول یا کاالهای به کار رفته در ظرفیت ســرمایه را ارزش بهمثابه پول یا کاال تعیین نمیکند بلکه کمیت ارزش اضافیای تعیین میکند که اینها برای صاحبشان ایجاد میکنند[ .نقل ازCapital, vol. III, p. 418. [MECW, 37, p353] ]: -3تنها رابطه میان قیمت یک ســهم و ارزش ســرمایه تولیدی در آن است که قیمت ســهام نمیتواند پایینتر از آن قســمت از ارزش سرمایه برود که اگر بنگاه ورشکست میشــد و بستانکاران دیگر با بردن کســری از موجودی بنگاه راضی میشدند و کسر باقیمانده به آن سهم میرسید. سرمایه مالی
208
4- Briefe and sozialpolitische Aufsatze von Dr Rodbertus-Jagetzow, R. Meyer (ed.), vol. I, p. 259.
-5این درســت نیست .شرکت ،شــکل فنی تولید نیست .بلکه شکلی از بنگاه سوداگرانه است. 6- ibid., p. 262. 7- ibid., p. 285.
-8با این همه این سوسیالیســت محافظهکار برداشت دقیقی از اهمیت انقالبی 3 شرکت داشــت« .این شکل کســبوکار که میتواند با بههمپیوستن شاخابههای هزاران منبع کوچک سرمایه ،نهر واحدی بهوجود آورد ماموریت انجام کاری را بر عهده دارد .باید با عبور از موانع و نفوذ به سرزمینها و کشورهایی که باریتعالی آنها را وانهاده یا برای عبور و نفوذ ،آماده ندانســته است کار خداوندگار را تکمیل کند. باید کشورهایی را که به وسیله اقیانوسها از هم جدا شدهاند ،از طریق زیردریاییها یا پلهای زمینی به هم متصل ســازد .ســد کوهها را درهمشکند و مانند این .اهرام مصر و بناهای عظیم مکعبشــکل فنیقیها در قیاس با آنچه که ســرمایه ســهمی 2- Okonomische theorie der aktiengesellschaft
)1- Erwin Steinitzer(1885 - 1958 3- tributaries
]9- Capital, vol. III, pp. 516 et seq. [MECW, 37, p434
-10گزارش زیر که از شــماره 16مه « 1908روزنامه برلین عصر» 5اخذ شده است ،برداشت اجمالی متن را نشان میدهد« :اخیرا سهام کارخانه نیترات کوپنیک به بازار ســهام با ارزش اضافی 80درصد عرضه شد .از سال 1901تا 1906بنگاه بهعنوان شــرکت محدود با سرمایه 300هزار مارک آغاز به کار کرد .شرکت چند 1- Saccard 2- L’Argent
های مجموعه بیستتایی امیل زوال به نام «روگون ماکار» است .داستان روگون ماکار ،درباره «پول» یکی از داستان ِ خانوادهای بورژوا به همین نام است .غالب این داستانها و از جمله داستان «پول» درباره مناسبات اقتصادی و تاثیر پول بر روابط انسانی است .داستان پول با عنوان «پول و زندگی» با ترجمه علی اکبر معصومبیگی توسط انتشارات نگاه به فارسی منتشر شده است. 4- Handworterbuch der Staatswissenschaften
)3- Van Borght(1861-1926 5- Berliner Tageblatt
209
فصل هفتم :شرکت سهامی
میتواند انجام بدهد بازیچههای کودکانهای بیش نیستند ».ردبرتوس در این گفتار، خود را به دســت رویاهای خیالپردازانهای میســپارد که آدم را به یاد شخصیت ســاکار 1در رمان پول 2میاندازد .ردبرتوس در ادامه مینویسد« :از اینها گذشته من در مورد آنها شخصا نیز اشتیاق ویژهای دارم .چرا؟ چون اینها امر سترگ جارو کردن و از پیش پا برداشــتن همه موانع را بر عهده گرفتهاند .و چه جاروکنندگان ماهری! حقالزحمه تجاری سنتی بدون سود شرکت ،جاروی دستی مفلوکی بیش نخواهد بود ،اما با شرکتها به آنچنان جاروی برقی پرقدرتی تبدیل میشود که همه آنچه را جاروی جادوگری در 100سال میروبد ،به فاصله 10سال از پیش پا برمیدارد. دســت شرکت بیتردید توانمند اســت! راهحل معضل اجتماعی به این رفتگر نیاز دارد .هرچه باشــد حتی بدون شــرکت ،ما به پاکسازی دائمی نیاز داریم» [نقل از]: ( .)ibid., p. 291و این هم درست نقطه مقابل آن« :بنگاهِ شرکتشده ،هم کارفرمای فردی را از بین میبرد و هم سرمایهدارِ وامدهنده را»[ .نقل از.)ibid., p. 286( ]: وان بارت 3ســادهلوحانه در فصل مربوط به شــرکتها در کتاب «درسنامه علوم سیاسی» 4چنین مینویسد« :وظیفه و هدف بنگاههای شرکتشده میتواند به همان اندازه گسترش و بهبود نیروی کار و دانش و تجربه کارفرما باشد که تقویت قدرت سرمایه». نبوغ به کار گرفته شده در این سخن به همان اندازه است که در یک کتاب هنر آشپزی نوشته شود وظیفه و هدف آش آلو تحریک اشتها و تامین معیشت آشپز است!
سرمایه مالی
210
ســالی ضرر میداد .تا اینکه یک سال ســود ناخالصش به 100هزار مارک رسید؛ سود سهام نیز 15هزار ،و 75هزار مارک پرداخت شد .سپس بنیانگذاران تصمیم گرفتند با ســرمایه یک میلیون مارک -که 300هزار مارک ،سرمایه پیشین شرکت بود -آن را به شرکت سهامی تبدیل کنند .برای تراز بدهیها و داراییهای شرکت جدید ،زمین شرکت پیشین به ارزش حسابداری 60هزار مارک 210 ،هزار مارک، ساختمان آن به ارزش حســابداری 45هزار مارک 140 ،هزار مارک و ماشینها، تاسیســات و مواد به ارزش 246هزار مارک 400،هزار مارک محاسبه شد .شرکت جدید طی دو ســال فعالیت به ترتیب 15درصد و 16درصد ســود سهام توزیع کرده است ،هرچند حساب مربوط به زمین (بدون اصالحات انجام شده) 200هزار مارک کسری دارد و ســاختمان 150هزار مارک .تنها ارزش خالص 1ماشینها و تاسیســات که ارزشگذاری بیش از اندازهشان ســوالبرانگیز بود 250هزار مارک محاسبه شد. فراورده شرکت به موجب دو پروانه امتیاز تولید میشود که یکی سال آینده پایان مییابد ،و دیگری از مخترع آن 50هزار مارک خریداری شده است .دستاندرکاران انتشار سهام برای خود عایدی 180درصدی مطالبه میکردند و به سخن دیگر برای ســرمایه اولیه 300هزار مارکی که تنها 100هزار مارک آن پول نقد زمان تاسیس بنگاه بود ،یک میلیون و 800هزار مارک میخواســتند! «اینجا سود موسسان از آن رو بیش از حد افزایش یافته اســت که بنگاه از بهرهگیری از پروانههای امتیاز سود فوقالعادهای کسب کرده که آن را نیز به صورت سرمایه درآورده است. -11جدول زیر که از شماره اول ژوئن « 1907روزنامه برلین عصر» نقل شده است ،نشان میدهد سرمایه سرمایهگذاری شده در سهام در نخستین سرمایهگذاری و سرمایهگذاری اخیرش سود سهامی که بین سهامداران توزیع کرده است ،چندان باالتر از میانگین نرخ بهره نبوده اســت .نرخ تنزیــل رایشبانک در آن زمان 5/5 بوده است.
1- equity
بازده به درصد
سود سهام به درصد
شاخص قیمت سهام به درصد 30مه
5/97
9
150/75
Berliner Handelsgesellschaft
6/18
8
129/30
Darmstädter Bank
5/36
12
223/60
Deutsche Bank
5/32
9
169
Diskontogesellschaft
6/02
8/5
141
Dresdner Bank
6/17
7/5
121/50
Nationalbank
5/97
9
224/25
Bochumer Gussstahl
5/32
12
225/30
Laurahiitte
5/29
11
207/60
Harpener Bergbau
5/62
11
195/50
Gelsenkirchener Bergwerk
7/30
15
205/30
PhOnix Bergbau
6/84
14
204/50
Rombacher Hfittenwerke
5/29
14
264/50
Donnersmarckhiitte
7/31
9
123
5/54
11
198/50
Allgemeine Elektrizitdts‑gesellschaft
6/55
8
122
Lahmeyer Elektrizitat
6/56
22
335
Hoffmann Waggonfabrik
7/61
8
105
Gaggenauer Eisenwerk
6/46
17
263
Schering Chemische Fabriken
5/42
10
184/50
Chemische Fabrik Oranienburg
6/23
18
288/50
Schulteiss Brauerei
5/70
12
210/50
Vereinsbrauerei, Aktien
-12در شکلگیری شرکتهای سهامی انگلیسی هم همین اتفاق افتاد[ .هنری] ماکراســتی 1در توصیف اشــتراک منافع بین بنگاه ســنگ آهن و شــرکت فوالد مینویســد« :در نظر داشته باشــیم که هنگام دعوت عمومی به کمک در گسترش کسبوکار] از راه انتشار اوراق قرضه و سهام ترجیحی.ر.ه[ .تا زمانی که بهره اوراق قرضه و سود سهام ترجیحی ادامه داشته باشد کنترل منحصرا در دست فروشندگان )1- Macrosty, Henry W. (1865-1941
اقتصاددان انگلیســی که غالب تحقیقاتش مربوط به دگردیسی شرکتها و شکلگیری تراستهاست .عالوه بر این تحقیقاتی نیز راجع به جنبشهای سوسیالیستی ،بهویژه فابینها دارد.
211
فصل هفتم :شرکت سهامی
6/62
11
166
Eisenwerk Kraft )Eisenhatte Thale (preferred
(شرکت )Bill Bros and Dorman Long & Coمیماند .این ویژگی کامال مشترک اوراق قرضه بریتانیایی اســت و بر سرمایهداران محتاط است که موقع خرید دقت الزم را داشته باشند[ ».نقل از]: Henry W. Macrosty, The Trust Movement in British Industry, p. 27
سرمایه مالی
212
«در موارد زیادی ســهام معمولی در دست همان فروشندگان نخستین میماند چون میخواهند کنترل در دســت خودشان باشد ،اما در هر حال حجم سود سهام معمولی ،پیامد چندانی بر عموم ندارد» [نقل از)ibid., p. 54( ]: با همان هدف دنبال شده درباره سهام عادی -یعنی انحصاری کردن سودهای گسترش شرکت از سوی موسســان -در قانون پیشین شرکت آلمانی (و اتریشی) چیزی به نام «حقوق موسســان» گنجانده شــد .موسسان ،رشته امتیازهایی را برای خودشان مقرر کردند .برای نمونه ،سهام جدید ابتدا باید به آنها عرضه شود با همان قیمت اســمی .اما این امتیازها با فرایند بســیج ســرمایه در تعارض بود و بهناچار منســوخ شد .روزنامه برلین عصر در شماره 24سپتامبر 1907در این باره نوشت: «نهاد حقوق موسسان چونان یادگاری از دورانهای بسیار دور تا به امروز باقی مانده اســت و هنوز هم از سوی شرکتها اجرا میشــود .این حقوق مربوط به دورهای است که قوانین شرکتها مانند امروز متحول نشده بود .در گذشته دادن امتیازهای ویژه همیشگی به بنیانگذاران بنگاه شرکتی مجاز تلقی میشد ،اما در شرایط جدید و پویایی ذاتی ســهام این امتیازها غیرعادی و ناموجهاند .اصالحیه قانون شرکتها َرک ایجاد کرد و در قانون بازرگانی در ســال 1884در نظام امتیازهای موسســان ت َ یکم ژانویه سال 1900حقوق موسسان برای بنیانگذاران شرکتهای تازه کامال لغو شــد .البته این قانون عطف به گذشته نمیشد و حقوق موسسان زمانهای گذشته همچنان دستنخورده ماند و تا زمانی که به موجب توافقی داوطلبانه لغو نشوند این یادگارهای نامطبوع سهامداران «متبرکشده» شرکتها بر حقوق موسسان به هستی خــود ادامه میدهند . ...در این مورد کارخانه لوازم برقــی برلین 1نمونه بارز تاثیر حقوق موسسان است .شرکت جنرال الکتریک آلمان 2این امتیاز را دارد که نیمی از ســهام تازه منتشرشده را به قیمت اسمی برای خودش بردارد .سود این امتیاز برای )2- Allgemeine Elektrizitatsgesellschaft (A.E.G
1- Berliner Elektrizitatswerken
2- Gary Works
1- Frankfurter Zeitung
213
فصل هفتم :شرکت سهامی
این شــرکت در نتیجه انتشار سهام توســط کارخانه لوازم برقی برلین در سالهای ،1899 ،1890 ،1889و 1900برابر 15میلیون مارک بوده اســت .نه بنیانگذاران و نه وارثانشان را نمیتوان در سودی که از قبل از این امتیازها میبرند مالمت کرد .با این همه بدیهی است که دیدگاه امروزی به بازار سهام بهدرستی خواهان لغو حقوق دائمی موسسان است». -13بارزترین مثال ،در این باره را تاریخچه تراست فوالد آمریکا به دست میدهد. بنگرید به)Report of the Industrial Commission, 1901 vol. XIII, pp. xiv-xv ( : در این تراســت مجموعه شرکتهایی ادغام شدهاند که از پیش سرمایههایشان را بیش از ارزش واقعی برآورد کرده بودند .بنا به گزارش« ،ثروت واقعی» تراســت با جمع زدن تنها سهام ترجیحی شرکتهای عضو به صورت سرمایه سهمی واقعی به قیمت اســمی 398918111 ،دالر محاسبه شد که نشانه «حسن نیت» تراست به شــرکتهای عضو بود .این هم گزارش فرانکفورتر زایتونگ 1در تاریخ 29مارس 1909درباره برآورد ارزش ســرمایه بیش از حد واقعی ،یا به زبان دقیقتر ،تفاوت ســرمایه عمال در کار با سرمایه سهمی« :قیمت [فوالدسازی] «گری ورکس»100 2 میلیون دالر اســت و 2میلیون تن فوالد تولید میکند .ســایر شــرکتهای عضو تراست نزدیک یک میلیون و 500هزار دالر سرمایهسازی کردهاند و ظرفیت تولید فوالدشان 10میلیون تن اســت .چه نابرابری خیرهکنندهای» .و اگر در نظر بگیریم که مالکیت ارزشــمند سنگ آهن و سایر اقالم در این سرمایهسازی به حساب آمده است ،خیرهکنندهتر هم خواهد شد. این همه مانع از آن نشده است که تراست فوالد ،سود سهام 7درصد را بهطور منظم به سهام ترجیحی بپردازد و یا ادامه بازدهی سود سهام عادی با آهنگی فزاینده، با مانع روبهرو شود .تراست در بهار سال 1901ایجاد شد .سالهای 1901تا 1903 دوره رونق بود و به سهام عادی سود 4درصد پرداخت میشد .در سال 1903سود ســهام به 3درصد نزول کرد و در ســالهای 1904و 1905سودی به سهام عادی تعلق نگرفت .در ســال 1905در وضعیت کسبوکار بهبودی ایجاد شد و تراست سودی برابر 43میلیون دالر -سود هر سهم 8/5درصد -برای توزیع بین سهامداران
سرمایه مالی
214
در اختیار داشت .اما تراست این مبلغ را صرف سرمایهگذاری مجدد ،ذخیرهسازی، و استهالک کرد .در سال 1906سود سهام دو درصد شد. اما این ســود سهام با سود تراســت کامال نامتناسب بود چون سال 1906سال پررونق کســبوکار بود و تراست 100میلیون دالر سود سهام در اختیار داشت .از این مبلغ 25میلیون دالر به سود سهام ترجیحی اختصاص داده شد که باز هم برای سهام عادی سود14/4درصد باقی ماند .اما به این سهامداران تنها 10میلیون و 166 هزار دالر پرداخت شد 50 .میلیون دالر هم در ساختوساز سرمایهگذاری شد (از جمله 21میلیون و 500هزار دالر برای دومین قســط کارخانه فوالد گری) ،و 13 میلیون دالر هم ذخیرهسازی شد .در سال 1907هم مدیران تراست همان سیاست را دنبال کردند در حالیکه درآمد بیش از ســال 1906بود ،ســودی که به هر سهم عادی تعلق میگرفت 15/6درصد بود اما باز هم به آنها تنها 2درصد ســود سهام ساالنه داده شــد که هر فصل نیم درصد میشد در حالیکه 54میلیون دالر صرف ساختوســاز شــد که از این میان 18میلیون و 500هزار دالر به کارخانه «گری» اختصاص یافت و 25میلیون دالر هم به ذخیرهها افزوده شد .در سال 1908رونق به خوبی سال پیش از آن نبود اما درآمد تراست آنقدر بود که بتواند باالی 4درصد ســود سهام به ســهامداران عادی بپردازد اما باز هم به آنها 2درصد سود داده شد. پولی صرف ساختوساز نشــد اما به ذخیرهها 10میلیون دالر افزوده گشت و در پایان سال 1908جمع ذخیره تراست به 1330500000بالغ آمد .در نخستین فصل ســال 1909در مقایسه با همان فصل در سال پیش وضعیت بهتر شد اما باز هم در مقایسه با دو فصل آخر سال 1908بدتر بود ،علت این هم سقوط قیمت بازار آهن در آمریکا بود .در سال 1909هم به روال 9سال گذشته سود سهام عادی هر فصل نیم درصد پرداخت شد و 3میلیون دالر بر میزان ذخیرهها افزوده گشت .بنگرید به: (.)Berliner Tageblatt, 28 July 1909
در دومین فصل ســال 1909سود سهام تراســت فوالد 0/75اعالم شد ،یعنی 3درصد در سال .این رقم در فصل سوم سال یک درصد یعنی ساالنه 4درصد سود سهام عادی شد .اغلب این سهام در دست خودِ بنیانگذاران ،یا هدفهای مطلوب ســفتهبازان بود که پس از هراس ســال 1907توسط گروههای مالی به قیمتهای
3- Collateral Trust Bonds
2- holding company
1- Rock Island
215
فصل هفتم :شرکت سهامی
بســیار نازل خریداری شده بود .و بدینترتیب سیاست نگهداشتن درآمدهای سود ســهام در طول سالها و توزیع آنها در مناســبترین زمان ،سرچشمه دسترسی به ثروت عظیم توسط گروههای مالی مسلط بر تراست فوالد بود. -14توصیف مفصل این شــگرد تامین مالی از حوصله این بحث خارج است ،با این همه مثال زیر در توصیف نحوه تامین مالی شــبکه راهآهن راک آیلند 1به روشــن شدن بحثی که در متن آمده است کمک میکند .بنگرید بهFrankfurter Zeitung, 6( : .)October 1909در راس شــبکه یک شــرکت مادر 2یعنی شــرکت راک آیلند قرار گرفته است بدون هر نوع اوراق قرضه تضمینشده ،3و با سرمایه 54میلیون دالر سهام ترجیحی و 96میلیون دالر ســهام عادی ،که از این میان به ترتیب 42129000دالر و 89730000دالر آنها منتشر شده است .اما حق رای منحصر به دارندگان سهام ترجیحی اســت .شرکت راهآهن شیکاگو ،راک آیلند و پاسیفیک جمعا 145میلیون دالر سرمایه ســهمی دارد ،بعالوه 70199000اوراق قرضه تضمینشده 4درصدی ،و 17361000 دالر اوراق قرضه تضمینشده 5درصدی .پشتوانه اینها اوراق بهادار در دست اعضای هیاتمدیره شــرکت است (در مورد اوراق قرضه تضمینشــده بنگرید بهThomas: )L. Greene, Corporation Financeاین شــرکت مالک دو شــبکه راهآهن است: -1شــرکت شــیکاگو ،راک آیلند و پاسیفیک با اصل ســرمایه 197850000دالر که 74859000دالر آن ســهام است و از این ســهام 70199000دالر در دست اعضای هیاتمدیره بهعنوان وثیقه 4درصدی اوراق قرضه تضمینشده پیشگفته است ،و -2 شرکت راهآهن سنت لویس و سانفرانسیســکو با اصل سرمایه 227000000دالر که سرمایه سهمی آن 5000000میلیون دالر سهام طبقه سهام ترجیحی ،و 16000000دالر ســهام ترجیحی طبقه الف ،و 29000000دالر سهام عادی طبقه ب است که از اینها شــرکت راک آیلند 28940000دالر را در اختیار دارد .راک آیلند بابت 5درصد اوراق قرضه تضمینشده متعلق به شرکت راهآهن شیکاگو ،راک آیلند و پاسیفیک 60دالر و بابت هر 100سهم پیشین خود 60دالر پرداخت کرد .هر کدام از دو شرکت بزرگ برای خود شرکتهای تابعه ایجاد کردهاند. هدف این نوع تامین مالی روشــن اســت .کنترل سرتاسر شبکه عظیم راهآهن
در دســت صاحبان سهام ترجیحی شرکت راک آیلند میماند و فقط اینها حق رای دارند .در سال ،1902سال تاسیس شــرکت ،سهام بین 40و 70بود .بنیانگذاران برای تامین 27میلیون دالر به حداکثر 15میلیون دالر از سهام ترجیحی نیاز داشتند تا کنترل تمامی شبکه راهآهن را در دست بگیرند. -15بنا به برآورد منبع زیر درآمد مدیران شرکت در سال 1900حدود 60میلیون مارک بوده است[ .نقل از]: E. Loeb, ‘Das Institut des Aufsichtsrates, etc. ‘ in .Jahrbuch far Nationalokonomie and Statistik, Third series, vol. 23, 1902 منبع دیگر نیـ�ز( (�Third series, vol. 32, 1906, pp. 92 et seq :Franz Eulen
سرمایه مالی
216
)bergدرآمد مدیران شرکتهای آلمانی را در سال 70 ،1906میلیون مارک برآورد کرده است .هر شرکت بهطور میانگین 6/10درصد سرمایه اسمیاش را بهعنوان پاداش توزیع میکند ،که به هر مدیر بهطور میانگین حدود 1/10درصد میرسد .در شرکتهای بزرگ رقم مطلق طبیعتا باالتر ،یعنی حدود 6000تا 8000مارک یا بیشتر است .برای مثال بانک درســدن 21000 1مارک ،فلتن و گیوم 234000مارک ،دورکاپ10000 3مارک ،دویچه بانک 32000 4مارک ،هوردر برک وک 15000 5مارک ،ژیلسن کرچن 687000مارک ،و بایریش هیپوتکن بانک 13000 7مارک پاداش دادهاند. -16اتحادیه شخصی نقطه آغاز یا اوج ادغام شرکتهاست که بنا به دالیل خارجی باید از نظر نهادی و تشکیالتی از هم جدا باشند اما باالترین نقطه کارآییشان در آن است که یک مدیریت در راس همه آنها قرار گیرد .در اتحادیه شخصی اتریش -مجارستان، همه پیوندهای پیشین باقی مانده و در حال حاضر شاید تنها اهمیت آن در این است که نقطه آغاز یک اتحادیه از نوع دیگر بشــود .ادغام همه سازمانهای سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر با ایجاد یک رهبری واحد موجب تقویت هر دو سازمان میشود .همان نوع پیوند اقتصادی با سازمان سیاسی را در میان زمینداران آلمانی در «جامعه زمینداران» 8و 3- Durkopp 6- Gelsenkirchen
1- Dresdner Bank 2- Felton und Guillaume 4- Deutsche Bank 5- Horder Bergwerke 7- Bayerische Hypothekenbank ]8- Bund der Landwirte[or, Agarian League
تشکیالتی بود که زمینداران و کشاورزان آلمانی در 1893برای بر طرف کردن آثار بحران کشاورزی دهه 1890 و مقابله با تجارت آزاد تشکیل دادند.
تحول خاصهاش در سازمانهای لهستا ِن پروس 1میتوان یافت. - 17به همین سبب وامهای بزرگ بانکی به بنگاه مالکیت خصوصی غالبا پیش درآمد تبدیل بنگاه به شرکت سهامی است. -18هدف بانکهای بزرگ «گســترش شــبکه ارتباطها با بنگاههای صنعتی در حوزههای گوناگــون صنعت و حذف نابرابریهــا در نمایندگی جغرافیایی و صنعتی برخاســته از ویژگیهای تحول نهادهای خاص است .در کنار این هدف، تالششــان بر آن است که مناســبات با صنعت را بر اساس مراودات دائم و پایدار کســبوکار بنا کنند تا از راه گنجاندن نمایندگان خــود در هیاتمدیره بنگاهها از طریق سیاســتگذاری نظاممند ،بر کارآیی آنها بیافزایند و آنها را در عمق و سطح گسترش بخشند[ ».نقل از]: O. Jeidels, Die Verhaltnisse der deutschen Grossbanken zur Industrie, p. 180.
Dresdner Darmstadter
-Schaaff
Berliner
Deutsche
Diskonto
Bank
gesellschaft
Bank
Bank
مدیران
101
31
51
53
68
عضو هیاتمدیره
120
61
50
80
62
34
221
92
101
133
130
74
hausenscher Bankverein
-Handels
gesellschaft
40
344 407 751
Total
6بانک بزرگ آلمان جمعا 751مقام را در هیاتمدیرهها اشغال کردهاند. بنا به تازهترین آمارها در آلمان (ســال )1909مدیران و اعضای هیاتمدیرهها 12000پســت را در اشغال داشــتهاند .از این میان تنها 179نفر 2918پست را در اختیار گرفتهاند .آقای کارل فورشــتنبرگ 2از بانک هندلزگزلشــافت 44 ،3پست، وآقای اوگن گوتمن 4از بانک درســدن ،هم 33پست را .از میان این تصدیها در
]1- Prussian Poland[or, Prussian Partition
منظور سرزمینهای مشترکالمنافع لهستان-لیتوانی است که اواخر قرن هجدهم ،پادشاهی پروس آنها را ضمیمه خود کرد. 4- Eugen Gutmann
3- Berliner Handelsgesellschaft
2- Karl Furstenberg
217
فصل هفتم :شرکت سهامی
جیدلز در جدول زیر نمایندگی بانکها در شرکتها در سال 1903را نشان میدهد:
هیاتمدیرهها ،بانکداران مقام نخست را داشتهاند و از این رو بیشترین پستها در اختیار بانکداران بوده است( .برای جزئیات ،بنگرید به).Eulenberg, op. cit : طبیعتا درآمریکا هم وضع بر همین منوال اســت .در سال 1906جی .پی .مورگان و شــرکاء 1در هیاتمدیره 5بانک 50 ،شرکت راهآهن 3 ،خط کشتیرانی 8 ،شرکت امانی 8 ،2شرکت بیمه و 40بنگاه صنعتی نماینده داشت .بنگرید به: )(Steinitzer, op. cit., p. 158
سرمایه مالی
218
-19برعکس ،هیاتمدیرهها ،نقشی را که به موجب پنداری حقوقی برایشان مقرر شده است ،ایفا نمیکنند .از همینجاست که رئیس «شرکت [آلمانی] برق و نیرو» 3در برلین بهصراحت در جلســه عمومی گفت« :این تصور که هیاتمدیرهها یا عضو این هیاتها میتواند آنچه را قانون مقرر کرده است انجام دهد ،اشتباه است .قانونگذاران هنــگام وضع چنان قانونی نمیدانند دارند چه میکنند .در نظر بگیرید تمامی اعضا یا عضوی از هیاتمدیره تصمیم بگیرند حتی یک روز تمام ،در فعالیتهای همه شاخههای شــرکت بزرگ ما قانون را دقیقا اجرا کنند .همان هنــگام که یکی در حال تحقیق در یکی از شاخههای شرکت است ده خطای بزرگ در ده نقطه دیگر میتواند روی دهد. هیاتمدیره تنها میتواند رهنمودهای کلی در مورد امور جاری شرکت ارائه کند ،میتواند مراقب باشد که مدیریت هیچ قانونی را زیر پا نگذارد ،اما حسابرسی بر امور تنها بر عهده حسابرسانی است که صالحیت این را دارند[ ».نقل از]: (Berliner Tageblatt, 28 November 1908) .
-20منظورم از «سرمایه اجتماعی» ،در اینجا این است که کارفرمای خصوصی را اندازه سرمایه فردیاش محدود میکند ،در حالیکه آزادی شرکت بزرگ را تنها کمیت ســرمایه پولی محدود میکند که در جامعه ســرمایهداری موجود و جویای سرمایهگذاری تازه است. -21شرکت سهامی برّندهترین ،مطمئنترین و در نتیجه مساعدترین سالح مورد استفاده در نظام سرمایهداری برای تمرکز است .شرکت سهامی فینفسه نماینده شکلی 1- J. P. Morgan & Company 2- trust companies
به شرکتهایی گفته میشود که از طرف مشتریان سرمایهگذاری و فعالیت میکنند.
3- Elektrische Licht- und Kraftanlagen Aktiengesellschaft[or, Electric Light and Power ]Plants Ltd.
Jacob Riesser, Zur Entwicklungsgeschichte der deutschen Grossbanken, pp. 151-2.
جیکوب رایسر در کتاب بعدی خود درباره بانکداری در آلمان 1نیز همین مطلب را به صورت فشــرده نقل میکند .کتاب با عنوان بانکهای بزرگ آلمان و سومین تمرکز توسط ام جیکوبسون به سفارش کمیسیون پولی ملی به انگلیسی برگردانده شده است:
M. Jacobson, The German Great Banks and Their Concentration (Senate Document 593, 61st Congress, 2nd Session, Washington, 1911).
« -22کمیسیون 1886به بســیاری شکایتها علیه رقابت شرکتها گوش داد. بســیاری شــهادت دادند که عمدهترین دلیل پایین بودن قیمت کاالها رشد عظیم شــرکتها در رشتههای گوناگون صنعت است و اینکه شرکتها حتی با از دست 1- Die deutschen Grossbanken und ihre Konzentration
219
فصل هفتم :شرکت سهامی
از تمرکز اســت یعنی اتحادیهای از واحدهای مالکیت کوچک و پراکنده که در اغلب موارد کوچکتر از آنند که بتوان در امر تولیدی از آنها استفاده کرد اما جمع آنها در یک ســرمایه حجیم با مدیریت واحد میتواند مورد استفاده صنعتی و تولیدی قرار گیرد. امکانات بازاریابی یا انتقال موروثی ســهام ،احتمال طول عمر شرکت در بلندمدت به خاطر استقالل درجه باالی آن از شخصیت کارفرما در قیاس با سایر شکلهای سازمان سوداگرانه ،و سرانجام ،نبود (دســتکم در تئوری) هر نوع محدودیت بر مقدار سود سهام که از سرمایه شرکت انتظارش میرود ،همه این عناصر قدرت بزرگی برای جلب سرمایه به شرکت میدهند .شرکت سهامی بیش از هر نوع دیگر تشکیالت کسبوکار ابزار تامین نیازهای خویش را از نظر اعتبار و گسترش برای افزایش سرمایه در اختیار دارد .ســهولت کسب سرمایه اضافی طبیعتا گرایش به سوی افزایش سرمایه را تقویت میکند .و بنا به آن قانون اقتصادی در قلمرو صنعت ،بازرگانی و بانک که میگوید دو برابر شدن سرمایه یعنی افزایش بیش از دو برابر تولید و فروش ،این گرایش با آهنگی مدام در حال افزایش ،پیش میرود[ .که البته این به معنی دو برابر شدن سود هم نیست. ر .ه ].به همین علت ،این رشــد بسیار سریع سرمایه ،گرایش به سوی افزایش سرمایه را تقویت میکند و در سرمایههای بسیار بزرگ این سرعت بهمراتب بیشتر است تا در سرمایههای کوچک[ ».نقل از]:
دادن ســود به کار تولید ادامه میدهند .انگیزه مدیران این شرکتها ادامه تولید بود صرفنظر از اینکه سودی ببرند یا نبرند[ ».نقل از]:
M. Tugan-Baranowsky, Studien zur Theorie und Geschichte der Handelskrisen in England p. 162. ]23- Capital, vol. I, pp. 685-6. [MECW, 35, p620-1
-24در مورد تفاوت این دو مفهوم ،بنگرید:
]Capital, vol. I, pp. 681 et seq. [MECW, 35, p681 et seq.
سرمایه مالی
220
-25گرایش ســرمایه بانک به افزایش ممکن است بر اثر قانونگذاری تشدید گردد .بنا به قانون شــرکتهای آلمان ،هنگامی که یک بنگاه مالکیت خصوصی به شــرکت تبدیل میشود تا یک سال ســهام آن را نمیتوان در بازار سهام به فروش گذاشت .این قانون بسیج سرمایه بانکی در طول یک سال تمام را ناممکن میسازد ســرمایه در آن مدت به صورت ســرمایه صنعتی باقی میماند و نمیتوان آن را به صورت پول درآورد .در نتیجه ،فعالیتهای گسترشــی ،خاصه گسترش بنگاههای بزرگ را بانکهای بزرگ که سرمایه زیادی از آن خود دارند در انحصار میگیرند و این بهنوبه خود گرایش به تمرکز در نظام بانکی را شدت میبخشد .سود موسسان در این وضعیت نیر در دست بانکهای بزرگ میماند. 26- E. S. Mead, Trust Finance, p. 243.
فصل هشتم بازار سهام -1اوراق بهادار و سفتهبازی
1- government bonds
221
فصل هشتم :بازار سهام
بورس ،بازار خرید و فروش اوراق بهادار اســت .منظورم از «اوراق بهادار» هر نوع سندی است که نماینده مبلغی پول باشد .این اوراق دو دستهاند -1 :گواهینامههای بدهی یا گواهینامههای اعتباری که بر آنها مقدار پولی که باید پرداخت شود نوشته شده است .بهترین مثال در این باره برات است -2 ،گواهینامههایی که به جای مبلغ پول ،مبلغ عایدی بر آنها نوشته شده است که این خود به دو گروه تقسیم میشود: الف -اوراق با بهره ثابت مثل اوراق قرضه و قرضه دولتی ،1و ب -گواهینامههای سود سهام .بهطوری که میدانیم در جامعه سرمایهداری هر برگشت منظم(ساالنه)، درآمدی بر سرمایه قلمداد میشود که مقدارش برابر است با عایدی سرمایهگذاری شــده به نرخ بهره جاری .این اوراق ،با این حساب نماینده مبلغی پول هم هستند، و تفاوتشــان با دسته نخست در مسیری اســت که هر کدام در آن پیش میروند. نخســتین مالحظه در مورد گواهینامههای اعتباری این است که چه مقدار پول را نمایندگی میکنند ،یعنی پول یا ارزشــی به همان مقدار ،وام داده میشود و بهرهای بدان تعلق میگیرد .گواهینامهها برای مدت زمانی خاص وارد گردش میشوند و پس از آنکه سرمایه بازپرداخت شد از گردش بیرون میروند .سفتهها مدت دارند. ســفتهها همیشه مدت دارند و با رسیدن موعد پرداختشان ،سرمایه وام دادهشده به وامدهنده بازگردانده میشــود .و حاال وامدهنده پولــی دارد که میتواند دوباره آن
سرمایه مالی
222
را قرض بدهد .چرخهای که ســفتهها از زمان صدور تا رســیدن موعد پرداخت و بازگشــت سرمایه به دارنده اولیهاش طی میکنند ،شرط از سرگرفته شدن تکراری این فرایند است. در مورد دســته دوم اوراق ،قضیه فرق میکند .چون در اینجا پول بهطور قطع حضوری نــدارد .اوراق قرضه دولتی را میتوان از مصــارف تولیدی برای مدت زیادی کنار نهاد که بدینترتیب دیگر موجودیتی ندارند یا اگر هم به سهام صنعتی تبدیل گردند ،برای خرید سرمایه ثابت و متغیر به کار گرفته میشوند ،یعنی بهعنوان ابزارهای خرید مورد اســتفاده قرار میگیرند و ارزش آنها اکنون به قالب ســرمایه تولیدی درآمده اســت .پول در دست فروشندگان این سرمایه تولیدی قرارگرفته و هرگز به نقطه آغازین خود بازنخواهد گشــت .پس با این حساب سهام نمیتوانند نماینده این پول باشــند چون حاال دیگر به دست خریداران کاالها (عناصر سرمایه تولیدی) رســیده و از اموال آنهاســت .اما به هیچ روی نماینده سرمایه تولیدی هم نیستند ،چون اول اینکه ،سهامداران بر هیچ جزئی از سرمایه تولیدی ادعایی ندارند، ادعایشــان تنها بر عایدی آن است .دوم اینکه ســهام بر خالف سند هزینه یا برگه بارگیری نماینده هیچ نوع خاصی از ارزش مصرفی نیســتند ،اگر بهواقع سهمی از سرمایه عمال استفاده شده در تولید میبود نماینده چنان سرمایهای میشد ،آنها تنها ادعا بر مقدار معینی پولند .و «بســیج» سرمایه صنعتی درست در همین است .این پول چیزی نیست جز عایدی تبدیل شده به سرمایه به نرخ بهره جاری .و عایدی، یا درآمد ساالنه ،پایهای است که بر آن ،گواهینامهها ارزشدار میشوند و پول هم تنها پس از آن محاسبه میشود که مبلغ عایدی مشخص شده باشد. گواهینامههای بهره ثابت شباهتهایی به اوراق دسته نخست دارند از این زاویه که برگشتی ثابت در نقطهای از زمان همیشه نماینده مبلغ معینی پول است .اما با این همه در دسته دوم جای میگیرند زیرا پولی که اصالتا نمایندگی میکنند برای همیشه از چرخه خارج شــده و دیگر به نقطه آغازین بازنمیگردد .آن ســرمایهای هم که نمایندگی میکنند خیالی است و مقدارش را بر اساس عایدیاش محاسبه میکنند. تفاوت میان گواهینامههای بهره ثابت با دیگر انواع «حقمالکیت بر درآمد» (بدون توجه به تاثیرات تصادفی) در آن است که قیمت اولی فقط به نرخ بهره بستگی دارد،
223
فصل هشتم :بازار سهام
و قیمت دومی ،بر نرخ بهره و عایدی جاری ســرمایه .بنابراین دســته نخست تابع نوسانهای به نســبت کوچکی در قیمت هستند ،و هنگامی که این نوسانها روی میدهد تدریجی اســت و نوسانهای قابل پیشبینی در نرخ بهره را به دنبال دارند. برعکس ،نرخ برگشت در دسته دوم نامعین و تابع تغییراتی بیشمار است که غالبا هم قابل پیشبینی نیستند .و این خود نوسانهایی را در قیمت این قبیل گواهینامهها بهوجود میآورد و در نتیجه برای سفتهبازی بسیار مساعدند. از آنچه گفته شــد نتیجــه میگیریم که توصیف بورس ســنتی بهعنوان «بازار سرمایه» ،طبیعت اساسی این نهاد را نادیده میگیرد .گواهینامهها در دسته نخست، گواهینامه بدهیاند که منشا اکثریت بزرگ آنها چرخه گردش است و بدون مداخله پول -جز در موارد تسویه حساب نهایی -در انتقال کاالها نقش ایفا میکنند .شکلی از پــول اعتباریاند که جای پول نقد را میگیرند .هنگام دادوســتد آنها در بورس، بخشی از اعتبار از این شخص به آن شخص منتقل میشود .و بهطوری که دیدهایم گــردش پول اعتباری ،برای آغاز و انجام گردش خــود به پول واقعی نیاز دارد .و چون از پول اعتباری عالوه بر داخل در خارج هم برای پرداختها استفاده میشود بورس باید بتواند پول اعتباری داخلی ،پول اعتباری خارجی و پول فلزی را عرضه کند .پس بورس در امر پیشبرد دادوستدها با پول اعتباری ،به کانون معامالت ارزی اعتباری و نقدی تبدیل میشود .در بورس یک جریانِ سرمایه پولیِ همیشه موجود و جویای ســرمایهگذاری وجود دارد که با انــواع گواهینامههای اعتباری روبهرو میشود .بورس در قالب این فعالیت به رقابت با نهادهای تخصصی اعتباری ،یعنی بانکها برمیخیزد .اما باید یادآور شــویم کــه بین این دو نهاد تفاوتهای کمی و کیفی وجــود دارد .تفاوت بورس با بانک از لحاظ کمی در این اســت که بورس به جــذب اندوختههای کوچک توجهی ندارد و عمدتا دنبال ســرمایههای بزرگ انباشتشدهای است که جویای ســرمایهگذاریاند .امر تمرکز پولها که کارکرد با اهمیت بانکهاســت ،در بورس تکمیل میشود .اما تفاوت کیفی بانکها با بورس در این اســت که بورس به راههای متنو ِع فراهم کردن اعتبار عالقهای ندارد .بیشتر در کار فراهم کردن پول الزم برای گردش پول اعتباری است .پول در مقیاس بزرگ
سرمایه مالی
224
و در شــکل براتهای درجه یک 1عرضه میشــود .اینجا هم عرضه و هم تقاضا شامل حجم گسترده و تمرکز یافته پول است و قیمت بازار سرمایه وام (یعنی نرخ بهره) را بورس تعیین میکند .این ،بهره خالص است فارغ از هر حق بیمهای ،چون در این دنیای نابکارِ ســرمایهداری ،اینها بهترین گواهینامههایی هستند که میتوان یافت و تردید درباره آنها به همان اندازه ناپســند است که شک درباره خیرخواهی قادر متعال .بهره این براتهای فوق برتر(برتر ،البته ،نه در ارتباط با ارزش مصرفی بسیار پایینشان ،چون حتی براتهای درجه یک را بر کاغذ مرغوب نمینویسند) به خاطر صرف تملک سرمایه پولی است ،مستقیم و بیواسطه .گویی پول هرگز کنار نهاده نشده است ،چون تنها با انتقال دوباره برات ،پول برمیگردد ،و در هر صورت ســرمایهگذاری پول ،عملی صرفا موقتی است ،پول همیشه برای استفادههای دیگر در دسترس است .امنیت مطلق و کوتاه بودن دوره بازپرداخت ،موجب پایین بودن نرخ بهره این سرمایهگذاریهاســت که تنها برای حجمهای عظیم سرمایة موقتا در دسترس بسیار مناسبند .نرخ بهره این قبیل سرمایهگذاریها مبنای محاسبه نرخ بهره سایر انواع سرمایهگذاری میشود و تعیینکننده جابهجاییهای سرمایه ِ پولی شناور موجود از یک مبادله به مبادلــه دیگرند .این پولها در مبالغ دائما متغیر به گردش پول جهانی وارد و از آن خارج میشوند. بورس ،بازاری برای نقل و انتقال پول میان بانکها و سرمایهداران بزرگ است. معموال امضای یکــی از بانکهای بزرگ ،پای براتهاســت .بانکهای داخلی و خارجی ،هر دو ،یا به عبارتی ،ســرمایهداران بزرگ ،سرمایههایشــان را در خرید براتهایی صــرف میکنند که بهره دریافت میکنند و بهره و سرمایهشــان مطلقا تضمین شده است .آن سو هم ،نهادهای بزرگ اعتباری ،میتوانند با خرید و فروش این براتها در بورس ،پول الزم را برای انجام تعهدات مازاد بر ســرمایه خودشان که آزادانه در دسترس است تامین کنند]1[ . اگرچه حجم پول مورد نیاز برای این عملیات بسته به زمان ،فرق میکند همیشه حداقل مبلغ معینی برای خرید براتها در دسترس است و در پی نقد شدن در موعد
برات معتبر هم گفته میشود.
1- first-class bills
225
فصل هشتم :بازار سهام
سررسید ،به نقطه آغازین بازگردانده میشوند .این بازگشت دائم پول و کارکرد آن در مقام میانجی صرف در فرایند اعتباری ،گردش پول متعلق به دسته نخست اوراق بهادار را از گردش پول در دسته دوم ،که برای مثال در سهام سرمایهگذاری میشوند متمایز میســازد .در مورد دوم ،پول قطعا از شــکل پول رها میشود و به صورت سرمایه تولیدی درمیآید و به دست کسانی میافتد که فروشنده کاالها هستند؛ پول به بورس بازنمیگردد .به جای پول ،حق اخذ بهرة وجوه سرمایه شده ،میآید .اینجا پول عمال از بازار پولی بیرون برده میشود. بورس و بانکها در بازار خرید و فروش اوراق بهادار رقابت میکنند .بانکها با تحوالتی که در آنها صورت گرفته اســت بخشی از بازار سهام را نیز قبضه کردهاند تا آنجا که قســمت عمده عرضه اعتبارات پرداختی به سرمایه صنعتی را در اختیار گرفتهاند در حالیکه این فعالیت ،درآغاز ،کارکرد اصلی بورس بود و حاال آنچه که برای این بازار مانده اســت نقش واســطهای میان خود بانکها و بازار ارز خارجی اســت که به پرداختهای خارجی رسیدگی میشود و نرخ ارزهای خارجی تعیین میگردد .تحول بانکها از دو راه به این کاهش کســبوکار بازار ســهام انجامیده است :یکی بهطور مستقیم و تا آنجاست که بانکها در حجمی فزاینده ،پو ِل دائما رو به افزایش اوراق بهادار را سرمایهگذاری میکنند بیآنکه بورس در آن نقشی داشته باشد ،و دوم ،تا اندازهای با جایگزین کردن سایر شکلهای اعتباری با اوراق بهادار. برات نماینده اعتباری است که ســرمایهدار تولیدکننده (یعنی هر سرمایهداری که ســود تولید میکند؛ بنابراین بازرگانان را نیز شامل میشود) به جای پرداخت نقدی به ســرمایهدار دیگر میدهد .سرمایهدار دوم ،برات را برای تنزیل به بانک میبرد که حاال شده است اعتباردهنده .حال چنانچه هر دو سرمایهدار در بانک سپرده یا حساب جاری داشته باشند میتوانند با صدور چک یا انتقال از طریق دفاتر بانک ،پرداخت را صورت بدهند .برات اینجا چیزی زائد شده و جایش را به یک امر خصوصی داده است .مداخله فزاینده بانکها در پرداختها به مشتریانشان موجب کم شدن نقل و انتقال براتها شده و این امر هم بیش از پیش بر همان بخش از فعالیت بورس تاثیر گذاشته است .باالتر از این ،در آن دسته کشورها که نشر اسکناس ،انحصاری است بانک ناشر اسکناس بر وضعیت بازار ارز خارجی سلطه دارد و اگر آن وضعیت سستتر شود سود آن به جیب
سرمایه مالی
226
بانکهای بزرگ میرود و نه بازار سهام .و بدینترتیب در قلمرو گردش پول اعتباری، بهجز ســفتهبازی ارز خارجی ،هیچ فعالیت خاص و انحصاری برای بازار سهام باقی نمیماند .بورس تنها بازاری متمرکز برای مجموعه پولی اســت که برای دادوستدهای اعتباری موجود است. 1 حــوزه واقعی فعالیت بــورس ،بازار حــق مالکیت بهره ،یا ســرمایه خیالی است .اینجا ســرمایه بهعنوان سرمایه پولی ســرمایهگذاری میشود ،تا به سرمایه تولیدی تبدیل گردد .پول مشــخصا در خرید این عنوانها به مصرف میرســد و دیگر بازنمیگردد .آنچه برگشــت دارد تنها عایدی بهره است که ساالنه به بورس برمیگردد ،در حالیکه وقتی پول در حوزههای اعتباری سرمایهگذاری میشود خود پــول هم برمیگردد .پس پول جدیدی که در بورس به گردش میافتد در خرید و فروش حقهای مالکیت بر بهره به کار گرفته میشود .مقدار این پول در مقایسه با حجم عظیمی که برگشــت میکند ناچیز است .و چون همه حقهای مالکیت بهره، نماینده مطالبه پول هستند ،امکان تسویه پایاپای آنها وجود دارد و بنابراین هرگز جز به مقدار اندکی پول برای موازنه پرداختها الزم نمیشود .میزان موازنه پرداختها را نهادهای تخصصی محاســبه میکنند و این تضمین وجود دارد که پول نقد تنها در این مرحله مورد استفاده قرار گیرد .اما با همه اینها حجم مطلق ابزارهای گردش در بازار سهام کامال باالســت ،خاصه در خالل دورههای رواج گسترده سفتهبازی که این عمل کامال یکطرفه اســت و پول مورد نیاز برای موازنه پرداختها رشــد چشمگیری دارد. پرسشــی که در اینجــا پیش میآید دربــاره ویژگیهای متمایــز کارکردها و فعالیتهای بازار ســهام است .آیا چنین ویژگیهایی وجود دارد؟ پیشتر دیدیم که فعالیتهای بازار ســهام در مورد براتها با فعالیتبانکها در همین زمینه تداخل دارند .بر همین روال هم خرید اوراق بهادار برای سرمایهگذاری ،کارکرد ویژه بازار سهام نیست ،چون آنها را به آسانی میتوان از بانکها هم خریداری کرد؛ این روند، اکنون با آهنگی فزاینده در حال پیش رفتن و رایج شــدن است .فعالیت ویژه بازار سهام ،در حقیقت ،سفتهبازی است. 1- titles to interest
-1نمونه زیبای این تمثیل را در کالم جاودانه حافظ خطاب به آن «جلوه فروش» میخوانیم که :تو خانه میبینی و من خانه خدا میبینم. 2- conditio sine qua non [or, ‘without which it could not be’/ or, ‘indispensable action or ]’condition
227
فصل هشتم :بازار سهام
در نگاه اول ،ســفتهبازی هم مثل هر خرید و فروش دیگری به نظر میرســد. اما آنچه خریداری شــده است کاال نیست ،بلکه حق مالکیت بهره است .سرمایهدار تولیدکننده باید کاالی ســرمایهایاش را پیش از آنکه به سودی دست یابد به پول تبدیل کند -یعنی آن را بفروشد .حال اگر سرمایهدار دیگری امر فروش را بر عهده بگیرد سرمایهدار صنعتی باید بخشی از سود را به او واگذار کند. تمامی سود موجود در کاال مشخصا تنها وقتی تحقق پیدا میکند که مصرفکنندهای آن را بخــرد .در این مرحله که کاال از تولیدکننده به دســت مصرفکننده رســیده نامعقول خواهد بــود اگر این را تنها تغییری مکانی بدانیم (فقط فروش خانهای را در نظر بگیرید) و دادوستد را با حملونقل یکی فرض کنیم .خرید و فروش شامل تغییر در مکان نیست ،بلکه دربرگیرنده رویدادهای اقتصادی ،و انتقال مالکیت است. هرچند در تمامی فرایندهای صرفا ناخواســته ،تغییر مکانی هم وجود دارد .پرسش اما این است که چه کسی عنصر اساسی در تماشای تئاتر را در خود ساختمان تئاتر 1 تصور میکند؟ کاال ســرانجام مصرف و از بازار ناپدید میشود .اما حق مالکیت بهره در ذات خود پایدار و همیشــگی است و هرگز برخالف کاالها از گردش ناپدید نمیشود. حتــی آنگاه که موقتی از بازار و با هدف ســرمایهگذاری خــارج میگردد ،امکان بازگشــتش در هر لحظه وجود دارد و در واقعیت امر هم چنان بازگشــتی دیر یا زود و آن هــم در حجمی کالن صورت میگیرد .اما خارج کردن حق مالکیت بهره از بازار ،نه هدف اســت و نه پیامد سفتهبازی .سهام مورد سفتهبازی مدام در بازار بورس در گردش اســت؛ حرکتش مدام به جلو و عقب یا مارپیچ است اما مستقیم رو به جلو نیست. خریــد و فروش کاالها یک فرایند اجتماعا الزم اســت که از آن راه شــرایط ِ2 اساســی زندگی اجتماعی در اقتصاد سرمایهداری تعیین میشود .شرط گریزناپذیر این جامعه اســت .ســفتهبازی ،اما ،از این قماش نیســت .نه بر بنگاه سرمایهداری
سرمایه مالی
228
تاثیــر دارد ،و نه بر کارخانه و فــراوردهاش .بنگاه جاافتاده ،از تغییرات در مالکیت، یا گردش مداوم ســهام تاثیری نمیپذیرد .تولید و عایدیاش نیز از دست به دست شدن حق مطالبه این عایدی ،تاثیر نمیگیرد ،تغییرات قیمت سهام هم به هیچ روی تغییــری در ارزش عایدی ایجاد نمیکند .برعکس ،در صورت برابر بودن ســایر شــرایط ،این ارزش عایدی است که تغییرات در قیمتهای سهام را تعیین میکند. فروش و خرید این حق مالکیت بهره ،پدیدهای صرفا اقتصادی ،و نوســان صرف در توزیع مالکیت خصوصی اســت که هیچ تاثیری بر تحقق ســود (از راه فروش کاالها) ندارد .ســود و زیان سفتهبازی ،تنها از تغییرات در ارزشگذاریهای جاری حق مالکیت بهره ناشــی میشود .آنها نه سودند و نه بخشهایی از ارزش اضافی؛ بلکه از نوسانها در ارزشگذاریهای بخشهایی از ارزش اضافی بهوجود میآیند که شــرکت به سهامداران میدهد؛ این نوسانها ،بهطوری که خواهیم دید ،ضرورتا از تغییرات حجم ســودی که عمال تحقق مییابد ناشــی نمیشوند .آنها سودهای نهایی خالصند ]2[ .در حالیکه طبقه ســرمایهدار در کل ،بخشی از کار پرولتاریا را که در ازایش چیزی نمیپردازد ،از آنِ خود میکند ،سفتهبازان از قِبل یکدیگر سود 1 ِ باخت یکی ،برد دیگری است« .کاسبی با پول دیگران». میبرند. سفتهبازی ،بهرهبرداری از تغییرات قیمت است هرچند تغییر در قیمتهای کاال را شــامل نمیشود .سفتهباز بر خالف سرمایهدارِ تولیدکننده ،کاری به این ندارد که قیمــت کاال باال میرود یا پایین میآید .او به تنها چیزی که توجه کامل دارد قیمت حق وی بر بهره اســت .و این قیمتها هم به میزان سود بستگی دارند که میتواند پاییــن و باال برود اعــم از اینکه قیمتها باال بروند ،پاییــن بیایند ،یا فرقی نکنند. عامل تعیینکننده و تاثیر گذار بر سود سطح مطلق قیمتها نیست ،بلکه رابطه میان هزینهها با قیمتهاست .برای سفتهباز این نیز مهم نیست که سودها باال برود یا پایین بیاید ،برای او تنها چیزی که اهمیت دارد توانایی پیشبینی این قبیل نوسانهاست. بنابراین ،منافع او با منافع سرمایهدار تولیدی یا سرمایهدار پولی فرق دارد چون اینها خواهان حداکثر ثبات در سود و حتی در صورت امکان ،سودی هستند که مدام رو 1- Les affaires, c’est bien simple, c’est l’argent des autres[Business? It’s quite simple; it’s )other people’s money] (La Question d’Argent, 1857
جملهای از الکساندر دوما(پسر) نویسنده فرانسوی قرن نوزدهم .این جمله در کتاب مسئله پول آمده است.
229
فصل هشتم :بازار سهام
به افزایش برود .افزایشها در قیمتهای کاالها تنها تا آنجا بر سفتهبازی اثر گذارند که چنان افزایشهایی نشــانه باال رفتن ســود باشد .این قبیل تغییرات تنها وقتی بر ســفتهبازی تاثیر میگذارند که آمدن سودها ،یا قطعی است یا انتظار آن میرود .اما ســود تولید شده در بنگاه ،بدون توجه به سفتهبازی ،میان صاحبان سرمایه تولیدی یا میان سهامداران توزیع میگردد .و درآمد سفتهباز در این حالت از باال رفتن سود نیســت .او حتی بهراحتی از پایین آمدن سود هم کسب درآمد کند .با این حساب، در کل ،باال رفتن ســودها دلمشغولی ســفتهباز نیست؛ توجه بیشتر او تغییرات در قیمت اوراق بهادار اســت که پیامد افزایش یا کاهش سودهاســت .اوراق بهادار را با این امید نزد خود نگاه نمیدارد که ســهمی از افزایش بسیار باالی سود را ببرد- کاری که سرمایهگذار البته میکند -او میخواهد از خرید و فروش اوراقش درآمد کسب کند .درآمد او سهمی از سود نیست ،چون وقتی هم که سود کاهش مییابد او درآمد خودش را دارد ،درآمدش ناشــی از تغییر در قیمتهاســت ،بدین معنی کــه در زمانهای خاصی میتواند اوراق بهاداری را که پیشتر فروخته بود ارزانتر بخــرد و یا با قیمتی بیش از آنچه خریده بود بفروشــد .حاال اگر همه ســفتهبازها یک ســمت بازار بایســتند یعنی همه با هم و همزمان روی قیمت باالتر یا پایینتر اوراق بهادارمعامله کنند ]3[ ،از ســفتهبازی سودی عاید هیچ کدامشان نخواهد شد، دلیلش هم ارزشگذاریهای متضادی است که تنها یکی از آنها میتواند درست از آب درآید .تفاوتها در ارزشگذاری خریداران و فروشــندگان ،در زمانی خاص، موجب برد بعضی از ســفتهبازان و باخت بعضی دیگر میشــود .سود یکی ،زیان آن دیگری اســت و این در تضاد کامل با سود سرمایهدار تولیدی است ،چون سود طبقه ســرمایهدار همراه با زیان طبقه کارگر نیســت ،چرا که در شرایط عادی نظام سرمایهداری انتظار نمیرود این طبقه چیزی بیش از ارزش کارش را دریافت کند. عوامل تاثیرگذار بر عملیات ســفتهبازان کدامند؟ هدف اصلی سفتهبازی آن دسته اوراقبهادار اســت که نرخ بهرهشان ثابت نباشــد .و در اساس ،نوسان قیمتها به دو عامل بستگی دارد :سطح سود ،و نرخ بهره .در تئوری ،سطح سود را میانگین نرخ بهره تعیین میکند ،اما نرخ بهره خود ،بیان سود افراد بیشماری است که امکان دارد از حد میانگین فاصلههای متفاوتی داشته باشند .کسی که بیرون از جریان سفتهبازی است در
سرمایه مالی
230
موقعیتی قرار ندارد که سطح هر سود فردی را بداند چون این سطح را نه تنها عوامل عام مثل حجم ارزش اضافی و کمیت سرمایه سرمایهگذاری شده ،بلکه تغییرات تصادفی قیمتهای بازار و شگردهای کارفرما در بهرهبرداری از فرصتهای کسبوکار ،تعیین میکننــد .ناظر بیرونی تنها قیمت بازار کاال را میبیند ،اما از عامل واقعی و تعیینکننده که همانا رابطه بین قیمت بازار و قیمت تمامشده است ،بیخبر است .خود کارفرما هم حتی گاهی به این رابطه پی نمیبرد تا به پایان دوره برگشت برسد و دقیقا آن را محاسبه کند .عالوه بر این ،گذشته از مقدار عملی سود ،یک رشته عاملهای کموبیش خودسرانه نیز هســتند که بر حجم مبلغ پرداخت شده برای اوراق تاثیر میگذارند از جمله سطح استهالک ،مزایا ،منابع اختصاص یافته به ذخیره ،و مانند آن .مدیر آن بنگاه با بهره گرفتن از این عاملها به قدرتی دست مییابند که در چارچوب محدودیتهای موجود ،مقدار ســود موجود برای توزیع را خودسرانه مشخص کنند و از این راه بر قیمتهای بازار تاثیر بگذارند .با همه اینها اغلب سفتهبازان در مورد عامل حساس و تعیینکننده قیمت ســهام در جهل مطلقند؛ اگر سفتهبازان بخواهند با استفاده از فرصت ،از تفاوت جزئی گاهگاهی قیمتها ،و یا تغییر قیمت اوراق بهادار ناشی از تبدیل تغییرات سود به سرمایه بهرهبرداری کنند ،آگاهی کلی و کموبیش ســطحی از بنگاه ،چیزی عایدشان نمیکند. برعکس ،آگاهی دقیق یک خودی از بنگاه ،به او این اعتماد و توانایی را میدهد که از آن در راه سفتهبازی و کسب درآمد خوب و عمدتا بدون ریسک استفاده کند. در مورد عامل دوم تعیینکننده قیمت سهام ،یعنی نرخ بهره ،قضیه فرق میکند. پیشتر دیدهایم که فعالیتهای سفتهبازان به اختالف نظرها پیرامون تغییر احتمالی قیمتهای سهام ،از جمله عدماطمینان در مورد آینده سودها ،بستگی دارد .اما نرخ بهره به قیمت بازار کاالها شــبیه است و در هر لحظه از زمان حجم معینی دارد که سفتهبازان همگی از آن اطالع دارند. عالوه بر این ،تغییرات در نرخ بهره - ،یا دســتکم سمت و سوی تغییرات-با باالترین درجه احتمال ،قابل پیشبینیاند مگر اینکه گسستهای ناگهانی و کموبیش پرتوانی بر اثر حوادث اضطــراری مثل جنگ ،انقالب ،یا فاجعه طبیعی پیش بیاید و بر تقاضا برای پول تاثیر مســتقیم برجای بگذارد .وانگهی ،تاثیر نوسانها بر نرخ بهره سود سهام گرایش به کاهش و از بین رفتن دارند و به همین سبب در بحران،
1- coup stiff
231
فصل هشتم :بازار سهام
غالبا نرخ پایین بهره متداول میشــود ،فعالیت سفتهبازی کند میشود ،بیاعتمادی بهوجــود میآید و به رغم نرخ پایین بهره ،قیمت ســهام کاهش مییابد .در دوره رونق و فعالیت نامحدود ســفتهبازی ،برعکس ،تاثیر نرخ باالی بهره ،در پیشبینی عمومی درآمد فزاینده بازار سهام رنگ میبازد .از همین رو و با وجود اینکه سطح نرخ بهره در مقایســه با هر برآوردی از سودهای آینده عامل محکمتری به حساب میآید باز هم اساســا همان برآوردها هستند که سمت و سو و شدت سفتهبازی را تعیین میکنند .میبینیم که ســفتهبازان از روی اجبار دقیقا همین عامل عدماطمینان و محاســبهناپذیری را مورد توجه قرار میدهند .و خالصه اینکه در جهان فعالیت ســفتهبازی که اساســا کورمال کورمال در تاریکی راه رفتن است ،هیچ پیشبینی قاطعی امکان ندارد .بازار ســفتهبازی سهام به بختآزمایی میماند یا به شرطبندی، اما برای خودیها ،شرطبندی روی اسب برنده 1است. ِ واقعی تعیینکننده اینجا هــم مثل مورد همه قیمتها ،میتوانیم عاملهای علّ ِی قیمتهــای بازار را از تاثیرات گذرایی کــه در تغییرات رابطه عرضه و تقاضا بیان میشوند ،متمایز سازیم .این تمایز البته به هیچ روی مورد توجه سفتهباز نیست .او صرفا به تغییرات قیمتها توجه دارد و نه به علل آنها .اما همین نفس ســفتهبازی و حالتها و انتظارات دائما در حال تغیی ِر ســفتهبازان -تا اندازه زیادی ناشــی از بیاعتمادیهای آنها -است که ایجادکننده نوسانهای بیوقفه در عرضه و تقاضا و به تبع آن ،تغییر در قیمت ســهام است .هر تغییری در قیمتها بهنوبه خود ،راه را برای موج تازه ســفتهبازی ،تعهدات تازه ،و تغییر در مواضع هموار میسازد و در عرضه و تقاضا نیز منجر به تغییرات بیشــتر میشود .سفتهبازی با این شیوه ،بازاری همیشــه آماده را برای اوراق ایجاد میکند که خودش را کنترل میکند و در نتیجه به سایر گروههای ســرمایهدار فرصت میدهد سرمایههای خیالیشان را به سرمایه واقعی تبدیل کنند و از ســرمایهگذاری در سرمایه خیالی به سرمایهای دیگر روی بیاورند و سرمایه خیالی را در هر زمان به شکل سرمایه پولی درآورند. اما عدماطمینان ،که خصلت سفتهبازی است ،پیامد دیگری هم دارد :امکان دارد سفتهبازان بزرگ با کشــاندن کوچکترها به دنبال خود ،بر سمت و سوی فعالیت
سرمایه مالی
232
ســفتهبازی تاثیر بگذارند .چون سفتهباز (در وضعیت عمومی بهصورت مکرر و در موارد خاص بهصورت همیشــگی)« ،خودی و محرم اسرار» 1نیست [ ]4در معرض تاثیرپذیری از شــرایط سطحی ،یعنی حالت و گرایش عمومی بازار قرار دارد .این حالت ممکن است ساخته و پرداخته باشد و عمال هم ساخته و پرداخته سفتهبازان بزرگی است که کموبیش بهدرســتی خود را «خودی» میدانند .سفتهبازان خردهپا دنبالهرو اینها میشوند .سفتهبازان بزرگ با خریدهای گستردهشان بازار را در اختیار میگیرند و با این کار قیمت سهام باال میرود و تقاضاها افزایش پیدا میکند ،چون همه کسانی که فکر میکنند از سفتهبازان بزرگ الگو میگیرند اقدام به خرید سهام میکننــد پس قیمتها همچنان باال میرود ،هرچند ایــن خردهپاها از میدان به در رفتهاند .حاال ســفتهبازان بزرگ میتوانند با توجه به هدفی که دارند ،سودشــان را دریافت کنند و یا مدت زیادتری در بازار بمانند تا باز هم قیمتها به سطح باالتری برســد .در اینجا دسترسی به سرمایه بیشتر صاحب آن را در موقعیتی برتر در بازار قرار میدهد زیرا گرایش بازار را چگونگی استفاده از این سرمایه تعیین میکند .در حوزه تولید ،ســرمایه بزرگ از موقعیت برتری برخوردار است زیرا میتواند کاالها را ارزانتــر تولید کند و قیمت آنها را پایین بیاورد اما در بازار ســهام ،ســرمایه به صورت مســتقیم بر قیمتها تاثیر میگذارد .بانکها ،این معاملهگران بزرگ اوراق، با بهرهگیری از چنان فرصتی میتوانند ســفتهبازی را در جهتی خاص سمت و سو بدهند .با تنها یک اشــاره این بانکها مشتریان پرشمار آنها به خرید یا فروش این یــا آن اوراق میپردازند با این هــدف در اغلب موارد که در رابطه عرضه و تقاضا تغییــری ایجاد کنند که خود از پیش میداننــد و مثل همه پیشآگاهیها در حیطه ســفتهبازی ،با سودهایی برایشان همراه خواهد بود .حاال میتوانیم اهمیت انگلها، غیرخودیها و عامه مردم در کل را ارزیابی کنیم .ســود و زیان سفتهبازان حرفهای ممکن اســت یکدیگر را جبران کنند اما عامه پر شمار مردم که دنباله رو سفتهبازان بزرگ میشوند و حتی آنگاه که سفتهبازان حرفهای با سودهای کالن از میدان کنار 1- in the know
اصطــاح in the knowاابه معنای «در روشــنایی» یا «مطلع» در مقابلِ اصطــاح in the darkبه معنای «در تاریکی» ،یا «بیاطالع» قرار دارد .در اینجا سفتهبازانی که بهعلت اطالعات زیاد ،از چند و چون مناسبات درونی بازار سفتهبازی خبر دارند ،خودی و محرم اسرار به شمار میروند.
-2کارکردهای بازار سهام
کارکرد بورس در فرایند تحول ســرمایهداری تغییــر میکند .بورس در آغاز برای گردش پول و ســفته ایجاد شــد با این هدف که ســرمایه پولــی آزاد را که برای ســرمایهگذاری در این سفتهها الزم بود تامین کند .سرمایهگذاری سرمایه به حیث ســرمایه پولی در ابعاد کالن تنها از این راه امکانپذیر میشــد .چون اگر بنا باشد ســرمایه به حیث سرمایه پولی کارکرد داشته باشد ابتدا باید بازدهی بهعنوان درآمد مداوم (بهره) داشته باشد و بعد هم اصل سرمایه برگشت کند یا اگر عمال برگشت ندارد باید از راه فروش حق مالکیت بر بهره به صاحبش بازگردد .بازار ســهام ابتدا
233
فصل هشتم :بازار سهام
رفتهاند به خرید و فروش ســهام ادامه میدهند - ،آری ،این ســادهلوحانی که فکر میکنند لحظه ســهیم شدن در ثمرات رونق برایشــان فرا رسیده است -زیانکاران واقعیاند ،اینها هستند که در پایان هر چرخه کسبوکار یا در معامالت بورس باید بار زیانها را به دوش بکشــند و سودها هم که به جیب سفتهبازان بزرگ میرود. البته پیداست که این حضرات دارند پاداش «فعالیت مولد» خود را دریافت میکنند. با این همه ،این واقعیت که سفتهبازی هم مانند قمار و شرطبندی نامولد است (و افکار عمومی هم بهدرســتی همین را باور دارنــد) مغایرتی با ضرورت وجود آن در جامعه ســرمایهداری ،یا دســتکم در دوره معینی از تحول آن ندارد .بدیهی اســت این چیزی جز تردســتی مدافعانه نیست که بگوییم هر چیزی که در جامعه ســرمایهداری الزم است مولد هم هست .درستتر آن است که گفته شود آشفتگی تولید ســرمایهداری ،تضاد دارندگان ابزارهای تولید با کســانی که ابزارها را به کار میگیرند ،و شــیوه توزیع سرمایهداری ،همه و همه ،هزینهها و پرداختهای بسیار زیادی با خود دارند که هیچ نقشی در افزایش ثروت ندارند و میتوان در جامعهای ســازمانیافته ،همه آنها را حذف کرد .بنابراین ،همــه اینها نامولدند ]5[ .ضرورت وجودشان در جامعه سرمایهداری نشــانه مولد بودنشان نیست ،بلکه گواه صادقی علیه نحوه ســازماندهی چنان جامعهای است .همینطور هم اگر قرار باشد بورس به کارکردهای گوناگون خود برســد -که ما اینک بدان میپردازیم -سفتهبازی نیز ضرورت دارد.
سرمایه مالی
234
بسیج ســرمایه را ممکن ساخت .این بسیج از زاویه حقوقی شامل دگردیسی و در عین حال دو برابر کردن حقوق مالکیت است ]6[ .مالکیت عملی ابزارهای تولید از افراد به یک موجودیت حقوقی منتقل میگردد که بهطور مسلم شامل جمع همه این افراد اســت اما فرد به حیث فرد از آن پس چیزی بهعنوان حق مالکیت بر اموال را ندارد .فرد تنها بر بازده ادعای مالکیت دارد .مالکیت او که زمانی کنترل نامحدود و واقعی بر ابزارهای تولید و به تبع آن مدیریت بر خود تولید بود به یک ادعای صرف بر درآمد تبدیل شده و او دیگر کنترلی بر ابزارهای تولید ندارد. از منظر اقتصادی در بسیج سرمایه این امکان نهفته است که سرمایهدار هر زمان میتواند سرمایهگذاریاش را در شکل پول از گردش بیرون بکشد و به شاخههای دیگر تولید منتقل نماید .اما هر قدر ترکیب اندامواره ســرمایه قویتر باشــد امکان چنان تغییری از راه تغییر ساختار واقعی عناصر مادی سرمایه تولیدی کمتر میشود. گرایش به همتراز کردن نرخ ســود با موانع زیادی روبهرو میشــود ،بهخصوص ســرمایه تولیدی را که بخش عمدهاش ســرمایه ثابت است ،بهدشواری میتوان از شــاخه خاصی از تولید خارج کرد .روند عملی همتراز سازی بسیار کند ،تدریجی، و ناقص اســت و بیشتر بر اثر ســرمایهگذاری ارزش اضافی تازه انباشت شده در شاخههایی که سود بسیار باال دارند ،و بیرون بردن سرمایه از شاخههای با نرخ سود پایین ،حاصل میشود .برخالف نرخ سود ،نرخ بهره در سرتاسر نظام و در هر زمان یکدست و برابر است .همترازی همه سرمایهها -که از نظر فرد سرمایهدار ،به معنی برابری در ارزش نیســت بلکه بدان معنی است که ارزشهای برابر ،بازدههای برابر تولید میکنند -قبل از همه در یکدســتی و برابری نرخ بهره رضایت خود را بیان میکند .ســرمایهدار به ارزش مصرف سرمایهاش و اینکه در هر زمان معین در کدام شاخه تولید سرمایهگذاری شــود ،کاری ندارد ،برای او تنها امر مهم جمع ارزشی است که بهعنوان ارزش اضافی تولید میشود ،و تنها جنبه ک ّمی این ارزش بهعنوان حق مالکیت بر سود برایش مهم است. و ایــن تفاوت عملی در بازده (ســود)راه را برای تفاوتهــا در ارزشگذاری ســرمایههای همارز هموار میکند .اگر دو سرمایه داشته باشیم که ارزش هر کدام 100باشــد ،اما یکی سود 10بیاورد و آن دیگری ســود ،5سرمایه اولی دو برابر
235
فصل هشتم :بازار سهام
دومی ارزشگذاری میشود .این نابرابریها در سودآوری دو واحد متفاوت سرمایه موجب میشود از یک ســو هر فرد سرمایهدار برای به حداکثر رساندن سود خود تالش کند ،و رقابت ســرمایههای مختلف در حوزههای ســرمایهگذاری شــدت میگیرد و گرایش به برابرســازی نرخهای سود (و پیش از آن برابرسازی نرخهای ارزش اضافی) را تقویت میکند ،و میانگین عمومی نرخ ســود تعیین میشــود .و از ســوی دیگر ،به خاطر آنکه نابرابریهای نرخ ســود مدام چهره نشان میدهند و مدام به جابجاییهای ســرمایه دامن میزنند ،فرد سرمایهدار تنها میتواند از راه ارزشگذاری سرمایهاش با در نظر گرفتن درآمد آن و تبدیل درآمد به سرمایهگذاری جدیــد به نرخ جاری بهره ،بر چنان نابرابریای غلبه کند .اگر این ارزشگذاری در عمل صورت گیرد ،و اگر قرار اســت ســرمایهداران بهواقع برابر بشوند ،و باز اگر برابری همه چیز در زمینه سودآوری سرانجام تحقق یابد ،سرمایه در همه حال باید طبق این مالک ارزشگذاری تحققپذیر باشد و این تحققپذیری در شکل اجتماعا معتبر یعنی پول باشــد .تنها در چنان صورتی اســت که برابری نرخ سود برای فرد فرد سرمایهداران تحقق یافته است .اما این تحققپذیری در واقع وارونهسازی رابطه واقعی است .چون دیگر حجم سرمایه تعیینکننده میزان سود نیست .بلکه برعکس، این ســود در یک حجم معین است که حجم ســرمایه را تعیین میکند .این شیوه تعیین حجم سرمایه در عمل هنگامی به کار گرفته میشود که یک شرکت تاسیس میشود و راه برای سود موسسان بازمیگردد و سطح سرمایه تعیین میشود .اینجا به نظر میرسد رابطههای واقعی روی سرشان ایستادهاند .و جای تعجبی هم ندارد که آن دسته از اقتصاددانان که امور اقتصادی را از دریچه چشم گردانندگان بورس میبینند هر نشانهای از شرایط واقعی را کژراهه و پوچ قلمداد کنند! بدینترتیب برابری هر ســرمایه در این اســت که با در نظــر گرفتن بازدهاش ارزشگذاری شــود .اما این هم مثل هر ســرمایهای که بدین شــیوه ارزشگذاری میشود تنها در بازار سهام ،در بازاری که حق مالکیت بر بهره (سرمایه خیالی) را به سرمایه تبدیل میکند ،تحقق مییابد .اگر گرایش ذاتی سرمایهداری ،یعنی نیازش به قرار دادن همه ثروت اجتماعی موجود در اختیار طبقه سرمایهدار در شکل سرمایه، و تضمین بازده برابر برای هر واحد ســرمایه ،این نظام را به بســیج سرمایه وادار
سرمایه مالی
236
میکند و بدینترتیب آن را بهمثابه ســرمایه صرفا بهــرهآور ارزشگذاری میکند، کارکرد بازار سهام هم آسان کردن چنان بسیجی از راه فراهم آوردن دستگاه انتقال سرمایه است. بسیج سرمایه بخشی از مالکیت رو به افزایش سرمایهداری را به حق مالکیت بر درآمد تبدیل میکند و با این کارش تولید سرمایهداری را هرچه بیشتر از جابهجایی مالکیت ســرمایهداری مستقل میسازد .دادوســتد با حق مالکیت بر درآمد که در بازار سهام انجام میشود تنها شامل انتقال مالکیت است و این امر میتواند مستقل از روند تولید روی دهد بیآنکه تاثیری بر آن داشــته باشد .اینجا دیگر جابهجایی مالکیت ،به اســتقالل رسیده و دیگر توســط فرایندهای تولید تعیین نمیشود .در گذشــته انتقال مالکیت انتقال کارکرد کارفرمایی ســرمایهدار را نیز در بر میگرفت و برعکس ،اکنون دیگر چنین نیســت .در گذشــته علت اصلی تغییرات در توزیع مالکیت ،تغییر در دستاوردهای تولید ،و در نتیجه رقابت صنعتی تعیینکننده اساسی توزیع مالکیت بود ،این علت هنوز هم نقش دارد منتها با مکملهایی همراه شــده که از گردش حق مالکیت بر درآمد ناشــی میشــوند و میتوانند به انتقالهایی در مالکیت منجر شــوند که نه از تغییری در مناســبات تولید سرچشمه گرفتهاند و نه میتوانند بر تولید تاثیری بگذارند. در گردش کاالها انتقال کاال و انتقال مالکیت همزمان است .در تولید کاالی ساده انتقال کاال ضروری به نظر میرسد چرا که این ،انگیزهای برای انتقال مالکیت است و انتقال مالکیت تنها وسیله انتقال کاال است .باز هم انگیره تعیینکننده تولید ،ایجاد ارزش و ارضای نیازهاســت .اما در گردش کاالی ســرمایهداری گردش کاالها نیز دربرگیرنده تحقق ســودی است که از تولید حاصل میشود ،سودی که عمدهترین محرک فعالیت اقتصادی است .در جامعه سرمایهداری انتقال نیروی کار بهمثابه یک کاال به سرمایهداران ،از راه تولید ارزش اضافی ،بر مالکیت آنان میافزاید .اما گردش اوراق بهادار تنها در برگیرنده انتقال حق مالکیت اســت بیآنکه با انتقال کاال همراه باشد .در اینجا انتقال مالکیت با انتقال کاال همراه نیست و مالکیت سرمایهداری همه پیوندهای مستقیم با ارزش مصرفی را از دست داده است .بازار این گردش مالکیت، بازار سهام است.
)1- Samuel Gurney (1786 -1856
237
فصل هشتم :بازار سهام
بسیج ،یا ایجاد سرمایه خیالی ،خود علت عمده در پیدایش مالکیت سرمایهداری در خارج از فرایند تولید است .مالکیت سرمایهداری تا پیش از این اساسا از انباشت ســود پدید میآمد اما با پدید آمدن ســرمایه خیالی راه برای سود موسسان هموار شده اســت .به سخن دیگر بخشی بزرگ از سود به دست قدرتهای بزرگ پولی میافتد که تنها آنها در موقعیتی هستند که سرمایه صنعتی را به سرمایه خیالی تبدیل میکنند .در این حالت ســود نیز به شیوه پرداخت ســود سهام به سهامداران و به صورت پرداختهای ساالنه به آنها پرداخت نمیشود بلکه بهعنوان سود موسسان، ســرمایهگذاری مجدد میشــود ،به صورت پول در حجمی قابلمالحظه -نسبی و مطلق -پرداخت میگردد و بیدرنگ آماده اســت در ســرمایهگذاری مجدد وارد گردش شود .بدینترتیب است که هر بنگاه تازه از همان آغاز سهمی را به موسسانی میدهد که برای آن کمترین کاری نکردهاند و هرگز هم بنا نیســت کاری بکنند .در این فرایند همیشه حجم زیادی پول در دست قدرتهای بزرگ پولی میماند. فرایند تمرکز مالکیت در بازار ســهام از تمرکز مالکیت در صنعت کامال مستقل اســت .سرمایهداران بزرگ که با چم و خمهای شرکت کامال آشنا هستند و دیدگاه جامعی درباره شــرایط سوداگری دارند بهخوبی میتوانند گرایش قیمتهای سهام در آینده را پیشبینی کنند .قدرت سرمایهشان به آنها این توانایی را بخشیده است که با کنترل خرید و فروش ،بر قیمتها در بورس تاثیر بگذارند و سود سرشاری ببرند. قدرت ســرمایه همچنین به آنها امکان مداخله در بــازار را میدهد و در بحران یا وحشت مردم ،اوراق بهادار آنها را ارزان بخرند و با برگشت شرایط به حال عادی، به قیمت باالتر بفروشــند و سود ببرند ]7[ .خالصه اینکه آنها در موضع اشراف بر آگاهی قرار دارند و همانگونه که ساموئل گرنی 1بانکدار حیلهگر به کمیته مجلس لردها[ی انگلستان] تضمین داد« ،همه نوسانها در کسبوکار به سود کسانی است که بر آگاهی اشراف دارند»]8[ . از عناصر ضروری در کارکرد بازار سهام بهعنوان ابزار سرمایه صنعتی در روند تبدیل آن به سرمایه خیالی با ویژگی سرمایه پولی برای فرد سرمایهدار ،اندازه بازار اســت ،زیرا ویژگی آن بهعنوان پول به امکان واقعی فروش ســهام و اوراق در هر
سرمایه مالی
238
زمان بدون ضرر و زیان اساسی بستگی دارد .به همین سبب گرایشی به تمرکز هر چه بیشــتر دادوستدها در یک بازار واحد اســت تا بانکها و بازار سهام با آهنگی فزاینده در کانون عمده زندگی اقتصادی ،در پایتخت تمرکز یابند و به همان آهنگ هم بازارهای سهام محلی اهمیتشــان را بهتدریج از دست بدهند .در آلمان بورس برلین اهمیت همه بورسهای دیگر را درهمشکسته و در خارج از برلین بورسهای هامبورگ و فرانکفورت هنوز اهمیتی دارند اما اهمیتی رو به کاهش. در نظریه خردهبورژوایی ،پیامد تحول در سهامداری« ،دموکراتیزه شدن سرمایه» است ،اما تجربه خردهبورژوایی که اغلب هم معقولتر به نظر میآید ،اینجا میخواهد مالکیت سهام را به سرمایهداران محدود کند .نمایندگان کسبوکار بزرگ از صمیم قلب هشدارهایی نظیر این سخن تحکمآمیز آرنولد را جدی میگیرند که «هر کس به درآمد ثابت نیاز دارد نباید ســهام بخرد» [ .]9آرنولد در ادامه میگوید برگشــت نوسانی بر سهام برای کسی که باید با بهره دریافتی زندگی کند میتواند موجب از دست دادن سرمایه بشود زیرا سود سهام باال ممکن است او را به ولخرجی تشویق کند .چنین کســی در قیمتهای باال سهامش را نمیفروشد و تنها هنگامی اقدام به فروش میکند که سود سهام و قیمت آنها کاهش یابد (کاری که همیشه میکند چرا که بینشی درباره وضعیت کسبوکار ندارد و بنابراین باید چشمش به بازار و «رای» بورس باشد) ،یا دالیل دیگر.
-3عملیات بورس سهام
دادوســتدها در بورس شــامل نوعی خرید و فروش اساســا متفــاوت با خرید و فروشهای دیگر اســت ،نه به خاطر شــیوه دادوستد بلکه به دلیل کاالیی که مورد دادوستد قرار میگیرد .از منظر اقتصادی ،عامل تعیینکننده ،شیوه به کار گرفته شده در این عملیات نیســت ،بلکه جوهر عملیات اســت .و برآورد این جزئیات فنی، بیشتر مناسب یک کتابچه راهنمای عملیات دادوستدکنندگان است نه موضوع بحث رســالهای تئوریک .با این همه ،جنبههای فنی موضوع ،بیشتر مورد توجه و اهمیت عمومی است تا بدانجا که شیوه انجام برخی دادوستدها به نتایجی میانجامد که از ماهیت این عملیات سرچشمه میگیرند.
239
فصل هشتم :بازار سهام
مقررات خاص حاکم بر عملیات دادوستدهای سهام -عملیات بورس -قبل از همه بهگونهای طرحریزی شدهاند که استفاده از اعتبار را به حداکثر برساند ،ریسک را مهار کند و هرچه بیشــتر بر سرعت برگشــت بیافزاید .ماهیت «کاالهای» مورد دادوســتد استفاده حداکثری از اعتبار را پیشاپیش ممکن ساخته است .این «کاالها» قبل از همه ،ادعای بر پول هســتند ،چه در شکل مستقی ِم برات و چه در شکل غیر مستقی ِم ادعا بر سود سرمایهدار .ارزشهای سهام بورس بهمثابه ادعا بر پول همگی همتراز و مبادلهپذیرند و تفاوتشان از یکدیگر تنها در کمیت آنهاست .حتی آنچه که تفاوتهای کیفی نامیده میشــود و میان انواع متفاوت اوراق بورس وجود دارد مثل تفاوت میان گواهینامههای با بهره ثابت با سهام -و همچنین تفاوت آنها ازنظر معتبر بودن ،غالبا در دادوســتدهای بورس به تفاوتهای کمی تبدیل میشوند ِ برعکس که در آن صــورت تفاوتها تنها در ارزشگذاری اســت .این تفاوتها تفاوت در قیمت ،تفاوت در مارکهای تجاری متفاوت یک کاالســت که ناشــی از تفاوت در هزینههای تولید اســت که این هزینهها صرفا نتیجه نرخهای متفاوت ِ برگشت عرضه و تقاضا هستند .برای مثال وقتی سهام کارخانه قند و سهام راهآهن برابر دارند باز هم ممکن است قیمت سهام راهآهن قدری باالتر از قیمت سهام قند باشــد ،زیرا مردم ترجیح میدهند سهام راهآهن را بخرند چون به باور آنها سهامی تثبیتشدهترند .تفاوتهای کیفی در تضمین بازدهی ،در مظنه سهام ،بیان ک ّمی پیدا میکنند .این همترازی ارزشهای ســهام موجب آسانتر شدن خرید و فروشهای سهام شده و تسویه پایاپای آنها را ممکن ساخته و تنها بخش اندکی از مابهالتفاوت را باید به پول نقد تسویه کرد. دادن اعتبار ،به چنین دادوســتدهایی گره خــورده ،چرا که کارکرد پول تنها در نقش پول حسابداری و اندکی هم برای پرداختهای نقدی است .برای فروکاستن این پرداختها به ســطح حداقل ،نهادهای خاصی هســتند که ادعاهای ناشــی از عملیــات خرید و فروش را حل و فصــل میکنند ]10[ .بدینمنظور باید قیمتی که دادوســتدهای بورس در آن انجام میشود معلوم باشد ،به همین سبب اعالم مظنه قیمت ســهام ،عمومی است .اینجاست که انتشــار قیمت سهام ،هدف اصلی بازار سهام را تامین میکند ،یعنی این بازار است که در آن اوراق بهادار در هر زمان و با
سرمایه مالی
240
قیمت معلوم خرید و فروش میشــود .و چون قیمت در زمان عملیات ثابت است فراهم کردن شــکل دیگری از اعتبارها -وام -بهمراتب آسانتر از قبل خواهد بود که با اعتبار سر و کار داشــتیم .زیرا اعتباردهنده حاال بهطور دقیق قیمت چیزی را که دربارهاش وام میدهد میداند .ســفتهباز اوراقی را که با پو ِل وامگرفته دریافت کرده است نزد اعتباردهنده بهعنوان وثیقه سپردهگذاری میکند .در اینجا راه تازه و مطمئنتری برای استفاده سرمایه پولی و دریافت بهره پیدا میشود و آن استفاده از اوراق بورس بهعنوان وثیقه است. اعتبــار ،به ســفتهباز امکان میدهد تا آنجــا که میتواند عملیــات خود را از محدودههای منابع خویش فراتر ببرد و حتی از اندک نوســان در قیمتها استفاده کند ،و سود زیادی را از راه باال بردن حجم دادوستدها به رغم کوچک بودن دامنه نوسانها به چنگ آورد .از آن سو اعتبار نه تنها به سفتهبازی اجازه افزایش فعالیت میدهــد تا بتواند در هر زمان از امکانات بازار بهرهبــرداری کند ،بلکه از آنجا که سفتهبازی اغلب با عملیات متقابل همراه است ،در امر مالیمتر کردن شیب نوسانها تاثیرگذار اســت .ســفتهباز بزرگ با اســتفاده از اعتبار به مزیت دیگری هم دست مییابد :استفاده از اعتبار ،حجم منابع او را چند برابر میکند آنچنانکه سرعت رشد این منابع از سرعت رشد ثروت او هم بیشتر میشود. ویژگــی دیگر دادوســتدها در بورس ســرعت انجام عملیات به دلیل شــیوه غیرتشــریفاتی آنهاست .این سرعت به خاطر آن است که باید از نوسانهای قیمت در کوتاه مدت بتوان اســتفاده کرد .ســرعت تغییر در عرضه و تقاضا و نیز سرعت تغییر در مظنه بازار ،انجام هر چه ســریعتر معامالت را فوقالعاده مهم میسازد .هر برگشت تازه به سفتهباز امکان میدهد به سود تازهای دست یابد .از همین رو از هر نوع تشریفات زمانبر بیزار است و اصطالح «وقت طالست» در اینجا بهخوبی معنی میدهد .دشــمنی با هر نوع تشــریفات قانونی برای حل و فصل و هر نوع مداخله قانونگذار در این حیطه به خاطر فرصتسوزیها از همینجاست. معامــات آینده 1و انجام نهایی همه دادوســتدها در تاریخی معین ،بهترین راه
معامالت آتی و معامالت سلف هم گفته میشود.
1- Futures trading
241
فصل هشتم :بازار سهام
اســتفاده از اعتبار اســت .و چون این قبیل معامالت کار سفتهبازان است خرید و فروشها بهگونهای تنظیم میشود که اغلب دادوستدها پایاپای شوند و برای تسویه کامــل به پول اندکی نیاز باشــد (و اغلب این پرداختها هم بــا اعتبار و یا انتقال حســابها در بانک انجام میگیــرد) .گاه که تنها یک قلم خرید یا فروش صورت میگیرد به پول نیاز میافتد اما این قبیل معامالت در مقایسه با آنها که پایاپای تسویه میشــوند اندک است .در اینجا نیز تاثیر اعتبار همانا گسترش بازار است .معامالت آینده انجام عملیات پردامنه را ممکن میســازد :اوراق معامالت آینده همیشه بازار خــود را پیدا میکننــد و بنابراین هر لحظه میتوانند بــا خرید ،یا فروش و تحقق ســود یا به حداقل رساندن زیان ،پایان یابند مگر اینکه بازارها بر اثر وحشت دچار آشفتگی گردند .از اینها گذشته چون مالکیت عملی اوراق بهادار در سفتهبازی آینده مطرح نیســت بلکه هدف صرفا دستیابی به سود نهایی است ،و اوراق بهادار را هر زمــان میتوان فروخت ،دامنه تعهدات را نه قیمت اوراق بهادار بلکه مقدار تفاوت نهایی ناشــی از سفتهبازی تعیین میکند .ضمن اینکه اوراق بهادار موجود در بازار تا آن حد مورد نیازند که در عملیات ســفتهبازی خرید و فروش پایاپای نشــوند. بنابرایــن حجم معامــات از جمع کل قیمت اوراق بهــادارِ عمال موجود در بازار مســتقل است و حتی میتواند چند برابر آن باشد .بهعالوه شرایط نوعا آشنا که در آنها معامله انجام میشــود این تضمین کامل را میدهند که معامله با سرعت بسیار به انجام خواهد رسید. هر چه بازار آینده سادهتر و تشریفاتش کمتر باشد ،امکان تسویه پایاپای خرید و فروشها بیشــتر و حجم پول مورد نیاز برای شرکت در سفتهبازی کمتر خواهد بود .به همین ســبب حلقه افراد شرکتکننده در سفتهبازی گسترش یافته و حجم معامالت افراد زیادتر شــده است .بازار معامالت تحویل آینده به زیان بازار خرید و فروش نقدی گســترش یافته است .این بازار در عین حال برای ادامه و گسترش عملیات سفتهبازی به منابع کمتری نیاز دارد و از همین رو بر نرخ بهره سرمایه مورد نیاز سفتهبازی تاثیر کمتری میگذارد .اما چون بخش بزرگی از معامالت سفتهبازی با ســرمایه وامگرفتهشــده انجام میگیرد و نرخ بهره این سرمایه تاثیر بسیار زیادی بر تداوم عملیات ســفتهبازی دارد گرایش عام بازارهای تحویل آینده غالبا ادامه و
سرمایه مالی
242
پیشــبرد سفتهبازی است .این تداوم گســترده عملیات به تغییرات کوچکتری در رابطه عرضه و تقاضا منجر میشود و نتیجهاش را در مالیمتر شدن نوسانقیمتها میتوان مشاهده کرد .اما با توجه به حجم باالی معامالت ،حتی نوسانهای بهمراتب کوچکتر هم کافی است تا سفتهبازان را در عملیاتشان تشویق کند .به همین روال هم از آنجا که معامالت تحویل آینده این امکان را فراهم میآورند که اوراق بهادار با هدف سفتهبازی به فروش برسند در بازار سهام در مقایسه با بازار معامالت نقدی افزایش یکجانبه عرضه آسانتر صورت میگیرد]11[ . معامالت تحویل آینده ،امکان سرمایهگذاریبا سرمایهای که بعدا پرداخت شود، با قیمتهای از پیش تعیینشــده ،یا تهیه سرمایه با شرایط مساعد برای استفاده آن در آینده وجود دارد .بهعالوه ،خود بازار بهطوری که پیشتر گفتیم ،گسترش یافته، و با آسانتر شدن دسترسی به اعتبار و تشریفات دادوستد در کل ،معامالت تحویل آینده با اطمینان بیشتری انجام میشود .ظرفیت جذب بازار معامالت تحویل آینده بیش از ظرفیت بازار معامالت نقدی است و این امر انتشار اوراق بهادار را تسهیل میکند و به مراکز انتشــار فرصت میدهد که بهتدریج اوراق را عرضه کنند بیآنکه قیمــت آنها کاهش یابد ]12[ .معامالت تحویل آینده در ضمن معیار عملیات خرید اوراق به شکل آربیتراژ و همتراز کردن تفاوت قیمت در بورسهای گوناگون است. اقتضای ســفتهبازی ،در دســترس بودن کمیت معینی از اوراق بهادار برای مقاصد خاص ســفتهبازی اســت .اوراق بهاداری که در دستهای «امن» قرار گیرد و بهعنوان سرمایه برای مدتی طوالنی از بازار خارج شود نمیتواند در راستای مقاصد سفتهبازی به خدمت گرفته شود .این نکته درباره اوراقی که حجم کلی ارزش آنها بسیار پایین باشد نیز صدق میکند .در این قبیل موارد خرید و فروشهای اندک بهشدت بر سطح قیمتها تاثیر میگذارند .و ســرمایهداران را تشویق میکند با استفاده از فرصت به خرید «مواد» موجود اقدام کنند و با در دســت گرفتن انحصار ،قیمتها را به رقیبان دیکته کنند .در حالیکه سفتهبازی بر پیشفرض وجود بازار بزرگ بنا شده است که بهآسانی نمیتوان آن را به انحصار درآورد .انحصار ،قاتل سفتهبازی است. دیدیم که معامالت اعتباری همیشــه دوشــادوش عملیات سفتهبازی به پیش میروند .آنچه درگیر ســفتهبازی میشــود حجم کل مظنه قیمتهای اوراق بهادار
1- Contango
منظور شکلی از معامله آتی است که خریدار ترجیح میدهد اوراق بهادار یا کاالیی را بیش از قیمت آن بخرد اما پولش را در آینده بپردازد .چیزی مانند پیشخرید است با این تفاوت که قیمت پیشخرید ،در زمان عقد قرارداد معلوم است اما در قراردا ِد contangoقیمت آتی معلوم نیست و قیمت بازار در موعد مورد توافق ،هر آنچه باشد، خریدار متعهد میشود مقداری معین بیش از آن بپردازد .این نوع معامله را کسانی میکنند که از قیمتهای آتی تحلیل روشنی دارند یا قدرت تاثیرگذاری بر شیء مورد معامله را در آینده دارند.
243
فصل هشتم :بازار سهام
نیســت بلکه دامنه تغییرات احتمالی قیمت است .اعتباردهنده با قبول اوراق بهادار بهعنوان وثیقه نمیتواند از میزانی که در برابر تغییرات قیمت تضمین شــده است پا را فراتر بگذارد .برای مثال ،اگر قیمت اوراق بهاداری که تابع نوســانهای نسبتا اندک اســت 110باشد ســفتهباز هر زمان میتواند این اوراق را بهعنوان وثیقه در ازای 90واگذار کند و تنها از خودش 20مایه بگذارد .این معمولترین شیوه مورد اســتفاده دالالن بورس ،بانکداران ،و بانکها در گســترش اعتبار و قادر ســاختن مشــتریان به شرکت در معامالت بورس است .قطع چنین اعتباراتی یا دشوار کردن اســتفاده از آنها مناسبترین شگرد بیرون راندن این قبیل مشتریان«از گردش کار» است و ناممکن ساختن عملیات ســفتهبازی آنها ،وادار کردنشان به فروش اوراق بهادار خود به هر قیمتی ،و پایین آوردن شــدید قیمتها با عرضه ناگهانی سهام ،تا اعتباردهندگان قادر باشــند با قیمت بسیار پایین سهام را بخرند .اینجا نیز از اعتبار، بهعنوان ابزار مصادره بدهکاران خردهپا استفاده میشود. اما اعتبار برای ســفتهبازان بزرگ به شیوهای کامال متفاوت تدارک دیده است. بدین صورت که اینان ســرمایه الزم را بر پایه بهره دیرکردِ تسلیم اوراق قرضه و ســهام(1از این پس بهره دیرکرد) تامین میکنند .این قبیل عملیات بهره دیر کرد به مفهوم صوری همان خرید وفروش اســت .اگر ســفتهبازی که قیمت سهامش رو به افزایش اســت ،بخواهد اوراق بهادارش را در موعد سررسید تسویه نکند و تا دوره بعدی نزد خود نگاه دارد چون به افزایش بیشــتر قیمتها در این فاصله امید بسته است ،تنها کاری که میکند آنها را به سرمایهدار پولی میفروشد و برای دوره بعدی باز میخرد .بهره وامدهنده بابت پولی که قرض داده اســت در واقع همان تفاوت میان قیمت خرید وفروش اســت .این البته به شکل قضیه مربوط میشود. چــون در واقعیت امر وامدهنده تنها بــرای دورهای معین ،اوراق را نزد خود نگاه
سرمایه مالی
244
داشته و در قامت سفتهباز ظاهر شده است .بین او و سفتهباز ،تفاوتی هست یعنی اینکه او هیچ نوع ریســکی را نمیپذیرد و خواهان سود سفتهبازی هم نیست .او صرفا پولش را برای همان مدت زمان سرمایهگذاری میکند و بهرهاش را میگیرد. شکل خاصی است که در اینجا پیشپرداخت ،اهمیت دارد .چون دادوستد اعتباری در اینجا شــکل خرید را پیدا میکند و مالکیــت اوراق بهادار در یک دوره میانی به اعتباردهنده منتقل میشــود و او در این مدت میتواند اوراق بهادار را هر طور که بخواهد مورد اســتفاده قرار بدهد که وقتی اوراق در شکل سهام صنعتی باشند، اهمیت تصمیمگیری او بیشــتر میشود .برای مثال بانک به خاطر در دست داشتن سهام بسیار زیاد ،در جریان تصمیمگیری در مجمع عمومی صاحبان سهام میتواند اعمــال نظر کند .از طریق بهره دیرکرد ،بانک میتواند مالک موقت ســهام شــود و بــه تبع آن کنترل خود را بر شــرکت اعمال کند .بانک همچنین از راه کاســتن از هزینههــا و جذابتر کردن ترتیبات بهره دیرکرد ،آســانتر میتواند این اوراق بهادار را از دست ســفتهبازان بگیرد و به بانک منتقل سازد .بارها و بارها بانکها بــا یکدیگر همکاری میکنند تا در این قلمرو ،در دورههای زمانی خاص و اوراق بهادار مشــخص ،به رقابت در معامالت بهره دیرکــرد پایان دهند ]13[ .از این راه ســهام دو کارکرد پیدا میکنند :از یک ســو در نقش شــیء موضوع سفتهبازی و سرچشــمه سود نهایی ظاهر میشوند ،و از ســوی دیگر به بانکها در تالششان برای کنترل شــرکتها و اعمال نفوذ در آنهــا و تحمیل نظرات در مجمع عمومی ســهامداران خدمت میکنند بیآنکه از پول خود برای سرمایهگذاری بلندمدت در ســهامِ مورد نظر مایه بگذارند ]14[ .در صورت برابر فرض کردن ســایر شرایط، حد و حدود ســفتهبازی به حجم پول موجود برای ســفتهباز بستگی دارد .چون بدیهی است که شمار دفعات برگشت اوراق بهادار -و هر برگشتی که سود نهایی بیاورد -از تعداد اوراق بهادار موجود ،مستقل است .علت این امر نفوذی است که بانکها بر سفتهبازی سهام اعمال میکنند چون با دادن اعتبار یا خودداری از اعتبار دادن ،بهشــدت بر حجم سفتهبازی تاثیر میگذارند .عملیات بهره دیرکرد بیشترین تقاضا را برای اعتبار ایجاد میکند .بخش بســیار قابلمالحظهای از سرمایه شناور عمدتا در این عملیات ســرمایهگذاری میشود ]15[ ،و این قبیل سرمایهگذاریها
1- call money
نوعی وام کوتاهمدت است که بانکها(عمدتا بانکهای تجاری) پرداخت میکنند و طبق ضوابط قرارداد ،هر گاه بانک طلبش را مطالبه کند ،بدهکار ملزم به تســویه است .اما در عمل طلبکار اخطار میدهد و برای بازپرداخت مهلت تعیینمیکند.
245
فصل هشتم :بازار سهام
بر شــکلگیری نرخ بهره وام عندالمطالبه 1تاثیر میگذارند .در دورههایی که پول چنــدان تحرکی ندارد بهره دیرکرد بــر نرخ تنزیل و به تبع آن بر تحرک طال تاثیر میگذارد .بانکهــا بدینترتیب با محدود کردن عرضه اعتبــار میتوانند بر نرخ بهره تاثیر بگذارند زیرا در این حالت عرضه اعتبار اســتثنائا در راستای صالحدید بانکهاســت .رشتهای از دادوستدهای صرفا مالی هم هستند که هیچگونه تاثیری، مثبت با منفی ،بر جریان اقتصادی ندارند ،اما وقتی به بازرگانان و صاحبان صنعت وام داده میشــود قضیه فرق میکند چون در این حالت محدود کردن بیش از حد و ناگهانی اعتبار ممکن است به ورشکستگی و بحران شدید منتهی گردد. تحول در نظام بانکی با تغییر در ســازمان دادوســتد اوراق بهادار همراه بوده اســت .بانکدار در آغاز صرفا داللی بود که برای مشــتریانش امور سوداگرانه را ســر و ســامان میداد .اما هرچه منابع سرمایهای بانک بیشــتر شد و عالقهاش به بازار ســهام افزایش یافت ،بر میزان فعالیت آن در ورود مســتقل به این سودا نیز افزوده شد .و حاال دیگر کار به جایی رسیده است که بخش بزرگ دادوستدها در بازار ســهام انجام نمیشود بلکه بانک صرفا سفارشهای مشتریانش را به صورت پایاپای تسویه میکند و تنها مابهالتفاوتها در بورس تسویه میشود یا بانک با پول خودش اقدام به پرداخت میکند .در چنان حالتی تا نقطه معینی بانک به صالحدید خود مبالغی را که در خرید و فروش اوراق مورد نیاز اســت تامین میکند که این خود اهرمی را برای تاثیرگذاری بر نوســان قیمت سهام در اختیار بانک میگذارد. یعنی بانک دیگر واسطه دادوستد اوراق بهادار نیست ،خودش سوداگر این اوراق میشود« .در واقع بانکداری امروز دیگر داللی نیست ،کسبوکاری است که بانک برای خودش انجام میدهد«[]16 بانــک بزرگ همزمان بخشــی از کارکرد بازار بــورس را نیز بر عهده میگیرد یعنی خودش میشــود بازار ســهام ،و تنها چیزی که برای بازار سهام باقی میماند تسویههاست که در بانکها انجام آن عملی نیست« ]17[ .بانک بزرگ خود ،حجمی
سرمایه مالی
246
از عرضه و تقاضا را نمایندگی میکند که پیشتر تنها یک بازار بزرگ سهام نمایندگی میکرد]18[». پابهپــای افزایش تمرکز نظام بانکی ،قدرت بانکهای بزرگ در بازار ســهام از رشــد عظیمی برخوردار شده اســت خاصه در دورههایی که مشارکت عمومی در سفتهبازی بازار سهام رو به کاهش است. با مشاهده روند تحول بازار ســهام ،امروزه میتوان گفت گرایش به بانکداری است تا به بازار سهام ،زیرا بانکهای بزرگ با آهنگی فزاینده بازار سهام را به ابزار فرمانبــردار خویش تبدیل کرده و حرکات آن را بــاب میل خود راهبری میکنند. درســت همین بهار گذشته بود که پیشبینی یک بانک بزرگ دایر بر نامساعد بودن شرایط کســبوکار به سقوط ناگهانی قیمتها در بورس انجامید که این البته علل ذاتا عمیقتری داشت و همین هفته بانک بزرگ 1در اقدامی برعکس ،تالش کرد با دادن مشوقها تضمین بدهد و جو حاکم بر بازار سهام را تغییر دهد و حاال به جای جلب توجه تنها به جنبههای نامساعد ،آمدن روزهای پربرکت را مژده میدهند]19[ . بانکها عالوه بر نفوذ قدرتمند بر بازار ســهام ،اکنون به خاطر مناسبات نزدیک و فزایندهشــان با صنعت ،از وضعیت داخلی برخی بنگاهها اطالعات کامل دارند؛ میتوانند درآمدهای این بنگاهها را برآورد کنند و در شرایط خاصی چنانچه بخواهند بــر میزان درآمدهای آنها تاثیر بگذارند .همه این عاملها به بانکها امکان میدهند سفتهبازی را با حجم بزرگی از سهام به پیش ببرند .اهمیت رو به کاهش بازارهای سهام آشکارا با این تحول بانکهای بزرگ ارتباط دارد]20[ . در بازار ســهام ،مالکیت سرمایهداری در شــکل ناب آن ،حق مالکیت بر بازده اســت و مناســبات بهرهکشــی و تخصیص کار اضافی که مبنای آن است از نظر مفهومی ناپدید میگردد .دیگر ،مالکیت بیان مناســبات خاص تولید نیست ،صرفا 1- haute banque
منظور بانک تجاری بزرگی است که جمعی از سرمایهداران اروپایی در اواسط قرن نوزدهم در پاریس تاسیس کردند. فرانســوی آن زمان ،برخالف زبان انگلیسی ،تفکیک دقیقی بین بانکهای تجاری و خصوصی از آنجا که در زبان ِ و موسســات تنزیل وجود نداشت ،شاخص تقسیمبندی ،ابعاد سرمایه بانک بود و چون این بانک را قدرتمندترین سرمایهداران آن زمان تاسیس کردهبودند به «بانک بزرگ» مشهور شد .برای مطالعه بیشتر در این باره بنگرید: Nicolas Stoskopf:What is the parisian “ haute banque “ in the nineteenth century?. Journee d’etudes sur ‘histoire de la haute banque, 2000, France.
1- Tóros
این واژه اسپانیایی در اصل معادل گاو نر است اما وجه فعلی آن به معنای ستیزیدن و توفیدن و وجه وصفیاش به معنای ستیزنده و توفنده است.
247
فصل هشتم :بازار سهام
ادعایی است بر بازده ،بدون ظاهرا هیچ پیوندی با فعالیتی خاص .مالکیت از هر نوع پیوند با تولید و با ارزش مصرفی جدا میشــود .به نظر میرسد ارزش هر مالکیت را بازده آن تعیین میکند که رابطهای صرفا کمیتی اســت .عدد میشود همه چیز و خود چیز میشــود هیچ چیز .تنها عدد است که واقعیت دارد و چون آنچه واقعی است عدد نیست ،رابطه بهمراتب اسرارآمیزتر از ریاضیات فیثاغورسی است .بدهی هم میشــود ســرمایه ،و این را از وامهای دولتی میتوان دریافت .سرمایهها همه برابرند و در آن گواهینامههای چاپی که در بازار سهام باال و پایین میروند تجسم پیدا میکنند .شکلگیری عملی ارزش فرایندی است سراسر بیرون از حوزه مالکیت افراد که به شیوهای کامال اسرارآمیز مالکیت آنها را تعیین میکند. حجم مالکیت بهظاهر رابطهای با کار ندارد ،رابطه مســتقیم کار با بازده سرمایه تا اندازهای در نرخ ســود ،رابطهای سردرگم شده و در نرخ بهره کامال از بین رفته است .دگردیسی ظاهری همه سرمایهها به سرمایه بهرهآور که سرمایه خیالی را نیز شامل میگردد ،هر نوع درک مناسبات را ناممکن میسازد .ارتباط دادن بهره با کار به نظر بیمعنی میآید چون بهره غالبا نوسان دارد و بیتوجه به آنچه در حوزه تولید روی میدهد میتواند تغییر کند .بهره ،پیامد مالکیت سرمایه ،نیرویی توفنده ،1ثمره سرمایهای برخوردار از قدرتهای مولد است .در نوسان و نامتعین است ،و «ارزش مالکیت» ،مقولهای است همراه آن در نوســان .این «ارزش» درست به اندازه خود آینده ،در نوسان و نامتعین است .گویی گذر زمان ایجادکننده بهره است ،و «[اوژن] بوهم باورک» نظریهاش درباره بهره سرمایه را بر پایه همین توهم بنا کرده است.
یادداشتهای فصل هشتم
سرمایه مالی
248
-1بنگرید به این اثر سرشار از اطالعات: W. Prion, Das deutsche Wechseldiskontgeschäft. -2اینجا اشارهام به معامالت «داللی قالبی» است ،که در آنها هیچ اوراق بهاداری تحویل نمیشود و سفتهبازی با پرداخت تفاوت مظنههای سهام انجام میگردد .هر ســود ناشی از سفتهبازی در عرف اقتصادی به معنی سود نهایی است .از این منظر شیوه معامالت بورس درست به همان اندازه غیرمادی است که نگرش سرمایهداران- و البته بعضی اقتصاددانان -که همه سود سرمایهداری را نهایی میدانند صرفنظر از اینکه این سود صنعتی است ،بازرگانی ،اجارهبها ،بهره ،یا درآمد سفتهبازی. -3این همه مطلب نیســت .باید همان ارزشهــا را در همان زمان و به همان درجه ایجاد کنند .سود سفتهبازی هنوز هم امکانش هست ،برای مثال اگر سفتهبازی اوراق بهاداری را به قیمت باال بخرد پس از آنکه دیگری آن را میفروشد ،یا وقتی سفتهبازی قیمتی بیش از فرد دیگری میپردازد که در حال فروش آن است. -4مثال تکان دهندهای در اینباره« :بهتازگی گزارشــی منتشر شد دایر بر اینکه فونیکس ســفارش کالنی از آمریکا برای تولید لوله فلــزی به ارزش چند میلیون مارک دریافت کرده اســت .بورس در اقدامی نابخشــودنی گزارش را معتبر تلقی کرد و ارزش ســهام فوالد در داخل ،خاصه فونیکس 1را بهشدت باال برد .اما همه میدانستند که وضعیت اقتصادی در آمریکا طی ماههای گذشته بهتر نشده است ... در حالیکــه در اینجا ،در محافل صنعتی و خاصه مدیران فونیکس در خفا به ریش همــه میخندیدند چرا که گزارش کذایی موجب باال رفتن جو خوشبینی در بازار بورس برلین شد .بعد هم معلوم شد آن سفارش چند میلیونی شرکت آمریکایی به بنگاهی در آلمان نســبت داده شده اســت که اصوال لوله آهنی تولید نمیکند و در مقام عضو اتحادیه فوالد آلمان 2ســهمیهای برای تولید لوله ندارد و جان کالم اینکه گزارش سر تا پا دروغ و تقلب بود[ .نقل از.Berliner Tageblatt, 15 July 1909 ]: بنابراین هنگامی که آقای آرنولد (در: )Mr Arnold, Deutsche Börsenenquete, Part I, p. 444
2- German Steel Combine
1- Phoenix
از ذکاوت ســفتهبازی دم میزنــد در واقع نبــود ذکاوت در مخاطبانش را مد نظر دارد .در هر صورت باید خصلت نابخردانه و تصادفی بودن ســفتهبازی انبوه سرمایهگذاران خردهپا و عامه مردم را تصدیق کند. -5درباره مورد مفهوم «کار مولد» در معنای دقیق کلمه بنگرید به: Karl Marx, Theories of Surplus Value, vol. I, chapter IV.
-6در اصطالحشناسی کارل کارنر تغییری در نهادی حقوقی بدون تغییر همزمان در هنجارهای حقوقی دیده میشود .بنگرید به: Marx-Studien, vol. I, p. 81. [See Karl Renner, The Institutions of Private ]Law and their Social Functions, pp. 74-7 - Ed.
2- Steel Trust 5- H. C. Frick 7- Lincoln Trust Company
1- Company Tennessee Steel & Coal 3- J. Pierpont Morgan 4- E. H. Gary 6- Trust Company of America
249
فصل هشتم :بازار سهام
-7شــاید مهمترین مثال تازه درباره ادغامها ،ادغام شرکت فوالد و زغالسنگ تنســی 1در تراســت فوالد 2در دوره وحشت در پاییز ســال 1907باشد .شرکت فوالد و زغال تنســی رقیب بزرگ تراســت فوالد بود .یک خبرنگار عصبانی در شــماره هفدهم نوامبر 1907روزنامه برلین عصر نوشت« :منابع آگاه تایید میکنند کــه دو نماینده جی .پی .مورگان 3به نام ای .اچ .گری( 4از تراســت فوالد) ،و اچ. ســی .فریک 5که چند روزی در واشــنگتن بودهاند ،این هشــدار را به پرزیدنت روزولت دادهاند :یا بهآرامی جذب شرکت آهن و فوالد تنسی در تراست مورگان را میپذیرید و قول میدهید دولت به قانون ضدتراســت موجود توسل نجوید و از ادغام جلوگیری نکند ،یا منتظر بزرگترین وحشــت در تاریخ کشور بمانید که در آن صــورت همه پرداختهای بانکی به حال تعلیق درمیآید .این تهدید کردن رئیسجمهــوری در پراضطرابترین و خطرناکترین نقطه بحران اقتصادی طبیعتا نتیجه داد .رئیسجمهوری به حکم ضرورت ناچار شــد از اختیار قانونی خود در مورد بورس چشــم بپوشد و ســوگندی را که بهعنوان باالترین مقام اداری کشور خورده بود موقتا فراموش کند و قانون را نادیده بگیرد .قدرت اجرایی ،ناتوانیاش را نشان داد و مورگان واالمقام در ازای «نجات» شرکت تراست آمریکا 6و شرکت تراست لینکلن ،7آهن و فوالد آمریکا را در انحصار تراست فوالد درآورد .مورگان
چند روز بعد در ادامه فعالیتهای نجاتبخش خویش در کودتایی دیگر ،شرکت کشــتیرانی مورسکوســتوایز 1را نیز به کنترل درآورد .این نمونهای از وضع امور جاری در جمهوری ایاالت متحده آمریکاست که با از خود گذشتگی کسانی چون جورج واشنگتن ،بنجامین ،جفرسون و سایر مردان برجسته بنیانگذاری شد. ]8- Capital, vol. III, p. 496. [MECW, 37, p. 417 9- Stenographischer Bericht der deutschen Börsenenquete (Verbatim Report of the German Stock Exchange Inquiry) 1893, vol. I., p. 190.
سرمایه مالی
250
-10بدینترتیب مثال لندن «از سال 1874دارای اتاق پایاپای بورس بوده که در آن همه دادوستدهای اوراق بهادار مهم تا حد امکان تسویه میشده و صدور چک تنها برای پرداخت مابهالتفاوتها بوده اســت .نتیجه کار هم این بوده که 10درصد از حجم دادوستدها در بازار سرمایه با چک و 90درصد بقیه با تسویه پایاپای انجام میشده است[ ».نقل از E. Jaffe, Das englische Bankwesen, p. 95 ]:در سایر مراکز بورس هم نظیر چنان نهادهایی وجود داشته است. « -11شــکلهای مختلف اداره بورس از نظر تعیین قیمتها بســیار اهمیت دارد. شــرایط شــرکت در معامالت بورس و انجام آنها چیزی بهمراتب فراتر از کمکهای حقوقی و فنی در این معامالت است ،آنها خود از عاملهای تعیین قیمتند و اهمیت این را نباید دستکم گرفت هرچند در تحلیل نهایی عرضه و تقاضا عوامل تعیینکنندهاند. اینکه اوراق بهادار معامله شوند یا معامله کاالها نقدی باشد یا نسیه ،پرداختها در آینده کوتاه مدت انجام شود یا بلندمدت ،چه واحدهایی مورد معامله قرار گیرند ،چه کاالهایی دادوستد شوند ،چه گروههایی در بازار بورس فعال باشند(دالل گوشه خیابان یا عضو گروه بورس) ،همه اینها و بسیاری از عوامل دیگر ،نه تنها در تعیین درست قیمتها ،بلکه در شکل دادن به آنها نیز اهمیت زیادی دارند .هر تغییری در این شرایط ،بر روند تعیین قیمتها در طول زمان در یک بازار سازمان یافته اثرگذار است[ .نقل از]: M. Landesberger, ‘Die Reform der landwirtschaftlichen Börsen in Deutschland’, Zeitschrift für Volkswohlfahrt, Sozialpolitik und Verwaltung, vol. XI, 1902, p. 36.
1- C. W. Morse Coastwise Steamship Co.
12- Deutsche Börsenenquete, vol. I, report of the Commission, pp. 75 et seq.
-13این امر به دالیل دیگر نیز ممکن اســت روی دهد« .در قاره اروپا در پیش گرفتن سیاســت بهره دیرکرد از سوی بانکها امری غیرعادی تلقی نمیشود .برای مثال ممکن اســت بانکها حجم بزرگی از سهام را فراهم سازند ،و برای تحریک جو «تحریک قیمت سهام» ،نرخ بهره دیرکرد را [برای فروش آتی] پایین بیاورند و از این راه زیانهایی را متحمل شوند تا از انتشار سهام سود ببرند[ ».نقل از]: E. von Philippovich, Grundriss der politischen Ökonomie, vol. II, part II, p. 181.
16- Börsenenquete, vol. I, p. 347. Testimony of Arnhold
1- König
251
فصل هشتم :بازار سهام
-14بنگرید بــه Deutsche Börsenenquete, vol. III, p. 1930 :که در آن یک شــاهد خبره به نام کانیگ 1میگوید معامالت تحویــل آینده از نظر صنعت نامطلوبنــد .وی در تایید نظرش چنین اســتدالل میکند« :همــه این اوراق بهادار معامالت آینده که در بازار بورس در جریانند عمدتا در دســت کسانی هستند که عالقهای دائمی به آنها ندارند .عالقهشــان بیشتر به سهام است تا خود دادوستد ،و تنها عالقهشان به سهام هم باال و پایین رفتنهای قیمت آنهاست .با در نظر گرفتن رویههای جاری در دادوســتدهای تحویل آینده برای هر کســی بسیار آسان شده اســت که از راه عملیات بهره دیرکرد بر یک بنگاه اعمال نفوذ کند و بتواند حجم بزرگی از ســهام را در پایان ماهی که مجمع عمومی ســهامداران برپا میشود در اختیار بگیرد .این آدم ناگهان در برابر سهامداران واقعی بهعنوان صاحب میلیونها سهام ظاهر شــده که به او تعلق ندارند و سهامدارانی که هیچ گمان بد نمیبردند حاال حیرت زده شــدهاند که همه طرحهــای زیبای خود را فروحتهاند ،چیزی که هرگز تصورش را هم نمیکردند». -15شــهادت مهیر را که تحول قدرتمند معامالت تحویل آینده در انگلیس را مرهون وجود حجم قابلمالحظه ســرمایه شناور موجود در عملیات بهره دیرکرد میداند ،در اینجا ببینید.(Börsenenquete, vol. III, p. 1608) :
سرمایه مالی
-17برای مثال نگاه کنید به سخنان ذیل از یک «عضو سرشناس شرکت بانکداری برلین» 1که در 25فوریه 1908توســط روزنامه برلین عصر گزارش شــده است: «یادتان باشــد که تنها سهم نسبتا کوچکی از تمامی برگشتها عمال به قیمتهای رسمی نقدی انجام میشود .تمرکز بانکداری آلمان موجب شده است بخش بزرگ تسویه پایاپای سفارشهای خرید و فروش در دفتر بانکهای بزرگ صورت گیرد. و تنها اوراق بســیار اعال در مرکز بورس برلین تســویه میشــوند ».در اتریش نیز تحولی همانند روی داده اسـ�ت .در مجمع عمویمی�Vienna Giro- und Kassen vereinیک سهامدار شــکوه میکرد که« :به دلیل تمرکز فزاینده زندگی بازرگانی امپراتوری در دســت چند بانک ،و بهتبع آن ،ناپدید شدن اجباری مراکز خصوصی ضعیفتر ،معامله در بازار ســهام در بســیاری از موارد ،حتی به خدمات بنگاههای داللی نیاز ندارد .هر بانک شــده اســت یک اتاق پایاپای بــدون هزینه و مقامات. کسبوکار معامالت اوراق بهادار در بانکها رونق گرفته و همزمان خدمات ِ داللی Vienna Giro- und Kassenvereinرو به کاهش گذاشته است[ ».نقل از]: 252
Neue Freie Presse, 1 February 1905 18- Berliner Jahrbuch für Handel und Industrie, 1905. 19- Frankfurter Zeitung, 21 June 1907.
-20در شماره 28ژانویه 1906فرانکفورتر زایتونگ آمده است« :امروز دیگر بهندرت چیزی به نام حل و فصل ماهانه وجود دارد .درســت اســت که نرخهای بهروز شــده منتشر میگردد اما اغلب تاخیرها در بانکهای بزرگی ترتیب مییابد که حق دارند خودشان تعیین نرخ بکنند .و به دلیل آنکه تنها بخش بسیار کوچکی از دادوســتدها در بورس نهایی میشــوند ،هیچ برآورد دقیقــی از میزان تعهدات شــناور وجود ندارد .بازارهای ســهام خارج هم وضعی بیش و کم مشــابه اینجا دارند .بهخصوص بورس نیویورک در انتقال مالکیت که همان سلب مالکیت است، نقش بسیار بزرگتری در مقایسه با بورسهای اروپا دارد .نظام بیهمتای مقررات مالی مکمل فنون و شگردهای بورس اســت .بورس نیویورک تنها اجازه آن نوع معامالت نقدی را میدهد کــه [طبق قرار خود معاملهگران] در پایان روز ملزم به 1- Berlin banking community
تسویه هســتند .با حضور بازارهای قدرتمند و بهخصوص هنگامی که همگی در یک راستا حرکت کنند تقاضا برای پول بسیار شدید است .حال چنانچه بازار پول محدود باشــد با توجه به مقررات نشر اســکناس بانکی در آمریکا و نبود هر نوع انعطاف در آن ،نرخ بهره بســیار باال میرود و سفتهبازهای خردهپا توان پرداخت چنان بهرهای را ندارند .اینجاســت که لحظه مناســب عرضهکنندگان بزرگ پول فرامیرســد که «خردهپاها را از حلقه سفتهبازی کنار بزنند» و با استفاده از کمبود نقدینگی ،اوراق بهادار آنها را مفت از چنگشان بیرون بیاورند.
فصل هشتم :بازار سهام
253
فصل نهم بورس کاال
255
فصل نهم :بورس کاال
بازار ســهام زادگاه معامله اوراق بهادار اســت .و پابهپای تحول آن بانکهای سرمایهگذاری هم رشــد میکنند که هم به رقابت با آن میپردازند و هم گهگاه از آن بهعنوان میانجی اســتفاده میکنند .معامالت تحویل آینده البته دادوســتد اوراق بهادار را آســان میکند اما وجودش ضرورتــی ندارد و تاثیرش بر قیمتها چندان تعیینکننده نیســت .اما در مورد کاالها که از رویههای بازار ســهام پیروی میکنند قضیه فرق میکند]1[ . کارکرد برگشــت اوراق بهادار در بورس ســهام ،بسیج سرمایه است .با فروش سهام ،ســرمایه خیالی افراد ســرمایهدار (که پیشتر به سرمایه صنعتی تبدیل شده بود) این بار به صورت ســرمایه پولی درمیآید .این برگشتها یگانهاند ،هیچ وجه مشــترکی با دادوستد کاالها ندارند ،جز اینکه بهظاهر ویژگی خرید و فروش را به خود میگیرند که شــکل اقتصادی جهانشــمولی است که در آن جای ارزشها و مالکیت عوض میشود .دادوستد کاالها از اساس متفاوت است چون سوختوساز جامعه در گردش کاالها صورت میگیرد .بورس کاال با بورس اوراق بهادار از پایه با هم تفاوت دارند درست همانگونه که کاالها با اوراق بهادار فرق دارند .وقتی هر دوی اینها را در یک مقوله یعنی «بورس» قرار میدهیم ایجاد ســردرگمی کردهایم مگر اینکه خواسته باشیم این تمایز بنیادین را نادیده بگیریم یا بخواهیم سفتهبازی را با دادوستد یکی بدانیم .بنابراین مفهوم دادوستد در مورد کاالها با توجه به رویههای بورس -یعنی ویژگیهای خاص بورس کاال و تمایز آن از انواع دیگر دادوســتدها -نیاز به بررسی نزدیکتر دارد.
سرمایه مالی
256
معموال معامله 1را وقتی دادوستد تجاری 2مینامیم ،که در مرکز خرید و فروش انجام گیرد ،یعنی در مکانی که عده زیادی بازرگان حضور داشــته باشند .اما بدیهی است که بازرگانان چه در حجرهها به تجارت بپردازند و چه در جای دیگر ،یا در مرکز بورس، باید گفت مکان دادوستد تفاوتی صرفا فنی است نه اقتصادی .البته خرید و فروش در بورس این حسن را دارد که سریعتر انجام میشود و خریدار میتواند دید کاملتری از بازار داشته باشد اما اینها هم موضوعهای فنیاند نه اقتصادی. تفاوت ،صرفا فنــی میماند اگر یک کارکرد مهم فرد بازرگان ،یعنی بررســی و تایید کیفیت مرغوب کاال امری زائد شــود و کاالها با کیفیت اســتاندارد به بازار عرضه شوند .شرایط تحویل چه تامین شوند و چه نشوند در موارد اختالف ،هیات کارشناســی خود بورس دربارهاش تصمیم میگیــرد .پایان یافتن این کارکرد برای فرد بازرگان ،پیششرط بورس کاالست ضمن اینکه سایر شرایط اقتصادی نیز باید فراهم باشد. در بورس کاالها تنها کاالهای با کیفیت اســتاندارد مبادله میشوند .بدینمنظور هر کاال باید یک ارزش مصرفی ثابت ،و یک کاالی استاندارد باشد که هر واحد آن را بتوان با واحدی دیگر جایگزین کرد .این کمیت ارزش مصرفی برابر است که کاال را بــه صورت متاعی مبادلهپذیر درمیآورد .در بورس ،تنها از لحاظ کمیتی میتوان کاالها را از هم متمایز کرد .بنا به طبیعت کاال و مقررات مبادله ،کمیتی معین -این تعــداد کیلوگرم یا آن تعداد کیل -بهعنوان واحد در انجام معامله فرض میشــود. بنابراین تنها آن کاالها مناسب مبادله در بورس کاال هستند که به لحاظ طبیعتشان مبادلهپذیرند یا با عملی ساده و کم هزینه مبادلهپذیر میشوند. مبادلهپذیــری کاالها ویژگی طبیعی ارزش مصرفی آنهاســت که بعضی کاالها دارند و بعضی هم ندارند .اما در دادوســتد در بــورس کاال به چیزی بیش از این نیاز اســت .در یک دادوستد تجاری عادی ،تولیدکننده کاال آن را به قیمت تولید به بازرگان میفروشــد و بازرگان هم با دریافت ســود تجاری ،آن را به مصرفکننده میفروشد .این دادوستد بهعنوان عملیات در بورس کاال در صورتی شدنی است که یک سود نهایی در شکل مداخل سفتهبازی به سود بازرگانی افزوده گردد .پیششرط 2- exchange trading
1- trade
1- Robinow
257
فصل نهم :بورس کاال
سفتهبازی ،نوسانهای مداوم قیمت است و آن کاالهایی بیشتر مناسب دادوستد در بورس هســتند که طی دورههای به نسبت کوتاه زمانی در معرض نوسانهای قابل توجه قیمت قرار گیرند .این قبیل کاالها در ابتدا فراوردههای کشــاورزی( ،گندم، پنبه) و سپس کاالهای نیمه تمامی هستند که قیمتهای آنها بر اثر نوسانهای شدید قیمت مواد خام به کار رفته در آنها -مثل شکر-مدام تغییر کند. به گفته رابینو 1معامالت تحویــل آینده در انگلیس ابتدا از فلزات ،تلق و مانند آن آغاز شــد ]2[ .با معمول شدن تلگراف و خطوط کشتیرانی بخار ،امکان صدور فراوردههــای فصلی به مناطق دور دســت فراهم ،و همه آنها بــه یکباره به بازار عرضه شد ،در حالیکه مصرف آنها ســاالنه است .بنابراین دلیل معامالت تحویل آینده ،کوتاهی دوره تولید در مقابل زمان طوالنی گردش ناشــی از مصرف مداوم است .عامل مشوق معمول شدن معامالت تحویل آینده در سوداگری اوراق بهادار، مبادلهپذیری اشــیاء مورد معامله بود که اینها خود بهمثابه شکل سرمایهسازیشده ادعاهای بر درآمد ،و پول -که نماینده ادعاهاست -مبادلهپذیرند .در دادوستد کاالها معمول شدن معامالت تحویل آینده خود ،از شرایط خاص برگشت کاالها از جمله تفاوت زمان تولید با دوره گردش ناشی شده بودند .تنها چیز الزم و غالبا ساختگی، برای معمول شدن معامالت تحویل آینده ،مبادلهپذیری تام و تمام کاالها بود ،یعنی کاالهایی که هر واحد آنها بتواند جایگزین واحدی دیگر با همان ارزش بشود]3[ . با فروکش کردن نوســان قیمتها و در نتیجه شــکل گرفتن کارتلها -مثال کارتل نفت -مبادله کاالها در مورد این فراوردهها متوقف میشــود و یا اگر بماند تنها به صورت اسمی است. سومین عامل مهم که با مسائل پیشگفته ارتباط مستقیم دارد این نکته است که غالبا بندرت اتفاق میافتد که از راه تنظیم عرضه با تقاضا بتوان نوســانهای قیمت را کنترل کرد .این امر بهخصوص در مورد فراوردههای کشــاورزی دشوارتر است. عرضه این فراوردهها با برداشت محصول بیش و کم ثابت است و تنها در بلندمدت میتوان عرضه را با تقاضا هماهنگ کرد .و این نکته را هم در پایان باید اضافه کرد که عرضه این نوع کاالها در بورس کاال باید در حجمی آنچنان وســیع انجام گیرد
سرمایه مالی
258
که خطر شــکلگیری یک «حلقه» را از میان ببرد ،وگرنه «فشار» بر بازار و برقراری انحصار در قیمتها به نوسانهای قیمت و در نتیجه به سفتهبازی پایان خواهد داد. ویژگی متمایز تجارت در بورس کاال در این اســت که با اســتاندارد شدن ارزش مصرفی کاال آن کاال برای هر کسی تجسم ناب ارزش مبادلهای ،و حامل صرف قیمت میشــود؛ و هر سرمایه پولی در موقعیت تبدیل شدن به کاال قرار میگیرد و نتیجهاش این میشود که مردم بیرون از حلقه بازرگانان حرفهای و کارشناس درگیر در دادوستد، بتوانند وارد خرید و فروش این کاالها بشــوند .کاالها معادل پولند و نیازی نیست که خریدار بخواهد درباره ارزش مصرفیشان تحقیق کند ،ضمن اینکه این کاالها نوسان قیمت چندانی ندارند ]4[ .قابلیت بازاریابی و نیز تبدیلپذیریشــان به پول در هر زمان تضمین شده است چون بازار جهانی دارند و تنها چیزی که الزم دارند بررسی این مطلب است که در نوسان قیمتها سود میآورند یا زیان .پس اینها هم مانند ادعاها بر پول ،مثال اوراق بهادار ،اقالمی مناسب سفتهبازیاند .بنابراین در معامالت تحویل آینده کاال صرفا یک ارزش مبادلهای است،که نماینده صرف پول میشود در حالیکه پول ،خود نماینده ارزش یک کاالست .در اینجا معنی اساسی دادوستد -یعنی گردش کاالها -ناپدید شده و همراه آن ویژگی کاال و پول و نیز تقابل آنها از میان رفته است .این تقابل هنگامی دوباره رخ نشــان میدهد که سفتهبازی متوقف گردد چون بازار حالت انحصاری پیدا کرده و پول بهناچار باید جای کاالی نفرینشدهای را بگیرد که دیگر در دسترس نیست .کاال در سفتهبازی درست همان نقش گذرایی را دارد که پول در فرایند گردش ایفا میکند؛ و به همان صورت که پول کاغذی فراوان و بیش از حجم عمال موجود در دسترس قرار دارد سفتهبازی هم کمیت بهمراتب بیشتری از کاالهای عمال موجود را نمایندگی میکند]5[ . ِ معامالت تحویل آینده کاالها باید با انتقال واقعی کاالها از البتــه در نهایت همه تولیدکنندگان به مصرفکنندگان دنبال شــود؛ باید به جای سفتهبازی ،دادوستدی واقعی صورت گیرد؛ که همین عملیات ،پیششــرطهای ســفتهبازیاند .یک رشته عملیات آینده باید با تولیدکننده (یا عامل وی ،بازرگان) آغاز گردد ،و با مصرفکننده (مثال آســیابان) پایان یابد .موضوع را میشود اینطور بررسی کرد :بخشی از اقالم کاالها صرفا بهعنوان ذخیره در دســترس ســفتهبازها میمانــد ،ترکیب آنها با هم طبیعتا متفاوت است؛ این اقالم میتوانست جای دیگری انبار شود ،در اختیار سایر
259
فصل نهم :بورس کاال
عاملهای ســرمایهداران -تولیدکنندگان و بازرگانان ،و نه ســفتهبازان -باشد؛ که بالطبع به دست مصرفکنندگان برسد .حجم ذخیره انبار شده غالبا باید در حداقل باشد تا خطر سلطه انحصار بر بازار پیش نیاید و حلقهها شکل نگیرد. با دســت انداختن سفتهبازان بر این کاالها موج بســیار گستردهای از خرید و فروشها آغاز میشود .توالی معامالت خرید و فروش ،سفتهبازی محض ،با هدف به چنگ آوردن ســود نهایی است ،اینها را نمیتوان عملیات بازرگانی قلمداد کرد؛ معامالت سفتهبازیاند .کارکرد مقولههای خرید و فروش در این حالت به گردش درآوردن کاالها ،یا انتقال آنها از تولیدکننده به مصرفکننده نیســت ،بلکه خصلتی خیالی به خود گرفته اســت .هدف اصلی ،دستیابی به سود نهایی است .قیمت کاال که بازرگان در بورس به فروش میرســاند در بطن سود دادوستد عادی لحاظ شده است .اگر تولیدکننده ،کاال را مستقیما میفروخت چون کار تجارت را هم خودش انجام داده بود ســود بازرگانی را هم به جیب میزد .در بورس ،خرید و فروشها خصلت کامال ســفتهبازی دارد و ســفتهبازها مداخل نهایی دارند و نه سود .یکی میبرد و دیگری میبازد .این زنجیره مداوم خرید و فروشتضمینی اســت بر اینکه در بورس همیشــه امکان تبدیل یک کاال به پول وجــود دارد؛ و تا اندازهای امکان میدهد پول در تولید کاال سرمایهگذاری شود و کاال هر زمان بتواند به صورت پول درآید .پس کاالیی که در بورس معامله میشــود تضمینی مناسب برای پولی است که بهطور موقت عاطل مانده اســت .از این رو بانکها سرمایههایشان را در راهی تازه به کار میگیرند یعنی کاالها را ،به تناسب قیمتهایشان ،یا تحویل آنها بر پایه جدول زمانی ،با پذیرهنویسی بیمه میکنند .اما هنگامی که سرمایه بانک در عملیات تجاری به کار میافتد به شــکلی خاص ،یعنی سرمایه بهرهآور تبدیل میگردد .آن کاالها که با پول بانک تولید شــدهاند هر زمان قابل تبدیل به پول هستند .مدیریت کاردان بانک تنها آن حجم از پول بانک را در کاال ســرمایهگذاری میکند که حتی در بدترین شــرایط ممکن بتوان با فروش آن ،به پول ســرمایهگذاری شده دست یافت .چرا بانک تا این اندازه به برگشــت پول خــود اطمینان دارد؟ چون بورس کاالیی وجود دارد که در آن خرید و فروشها و ســفتهبازی مدام در جریان است. در نتیجه ،پول بانک گیر نکرده بلکه سرمایه پولی ،باقی مانده و طبق روال بانک در
سرمایه مالی
260
سرمایهگذاری بهرهآور شرکت کرده است .ورود سرمایه بانک به این حیطه فرصتی برای بازرگانان و سفتهبازان فراهم آورده تا بر دامنه عملیاتشان بیافزایند .چون حاال میتوانند کاالهایی را بخرند بیآنکه مجبور باشــند همه قیمت آنها را نقد بپردازند. آنها تنها به آن مقدار پول نیاز دارند که مابهالتفاوتهای احتمالی نهایی را بپردازند. اصل پول را بانک میپردازد .این حالت برای سفتهبازان به معنی گسترش عملیات اســت .یعنی سفتهبازی حتی با وجود تفاوتهای ناچیز سود ،تشویق میشود؛ چرا که دادوســتدها در حجم بسیار باال و رو به افزایشــند و مدام بر شمار دادوستدها افزوده میشود ،هرچند تفاوت قیمتها رو به کاهش میگذارد. اینجا مســئلهای کامال متفاوت اما جالب در مورد تاثیر سرمایه بانک بر تجارت مطرح میشــود .حاال دیگر دستاندرکاران دادوســتد نیز کاالها را با پذیرهنویسی بیمه میکنند و تنها بهره ســرمایة به وام گرفتهشــده را میپردازند .اما در دادوستد ِ متناسب سرمایه سودی وجود ندارد .دادوســتد ،تنها آن مقدار سود میانگین را که بهکارگرفتهشــده است ،تحقق میبخشد 1.و چون بازرگان اکنون به حجم بزرگی از اعتبار دسترســی دارد برای برگشت مقدار کاال به اندازه گذشته ،از خودش سرمایه اندکی میگذارد؛ اما ســود بازرگانی بر سرمایه خودش را بر تمامی حجم کاالهای مورد معامله گســترش میدهد و اضافه ســهم بازرگان بــر قیمتهای این کاالها کاهش مییابد .و از آنجا که سود بازرگانی ،بخشی است که از سود صنعتی تفریق میشود ســود صنعتی به همان نســبت افزایش مییابد ،ضمن اینکه قیمت کاالها برای مصرفکننده تغییری نمیکند .پس رخنه سرمایه بانک سه پیامد دارد -1 :سود صنعتی را افزایش میدهد؛ -2سود بازرگانی را هم در مجموع و هم در هر واحد کاال کاهش میدهد ،و -3بخشــی از ســود بازرگانی را به بهره تبدیل میکند .این آخری پیامد ضروری جایگزین شــدن بخشی از سرمایه بازرگانی با سرمایه بانکی است ،که این نیز خود بر اثر دادوستد در بورس کاال امکانپذیر شده است. یادآوری کنیم که به جز اعتبار مصرفکننده ،بهره همیشه بخشی از سود یا اجاره -1اینجا هیلفردینگ میخواهد تفاوت سود به معنای «ارزش اضافی» را که محصول «سرمایه متغیر» یا «کار زنده» که همانا کارِ کارگر است ،با «عایدی» که محصول «سرمایه ثابت» یا «کار مرده» که همانا سرمایه است ،نشان دهد. سود تاجر مبتنی بر «کار مرده» است که «ارزش اضافی» آن را پیشتر سرمایهدار صنعتی قبضه کرده و اکنون ارزش حاصله را به پول تبدیل کرده و به بانک سپرده ،و بانک آن را در شکل «سرمایة بهرهآور» به تاجر وام داده است.
1- progressive measure
261
فصل نهم :بورس کاال
زمین بوده اســت .اما این نیز یادمان باشد که سرمایه وام گرفتهشدهای که در تولید به کار میرود نقش ســرمایه صنعتی را دارد و بنابراین سودآور است .و چون تنها بهره به آن تعلق میگیرد ،تفاوت میان سود میانگین و بهرهای که برای سرمایه پولی پرداخت میشود اضافه سودی است که عاید سرمایه صنعتی میشود .در بازرگانی که سودی تولید نمیشود ،اما به سرمایه بازرگانی باید از حجم سود کلی ،یک سود به نرخ میانگین پرداخت شــود ،سرمایه بانکی به شیوهای دیگر عمل میکند؛ چون بهره را دریافت میکند اما سودی به بازرگان نمیدهد .آنچه بازرگان دریافت میکند تنها میانگین ســود سرمایهاش است که البته ســرمایه وام گرفته از بانک را شامل نمیشود ،به این وام بهرهای تعلق میگیرد که بازرگان باید آن را به بانک برگرداند. پس بازرگانی در این وضعیت به سرمایه تجاری کمتری نیاز دارد و میزان سود آن هم به همین اندازه کمتر میشــود .سودی که اینجا میماند به تولیدکنندهاش یعنی سرمایه صنعتی باز میگردد .کارکرد بانک در اینجا مثل هر اقدام بالنده 1دیگر کاهش هزینههای بازرگانی است .تفاوت تنها در این است که سرمایه صنعتی ارزش اضافی ایجاد میکند ولی سرمایه تجاری نمیکند. این گرایــش را وضعیتی دیگر نیز تقویت میکنــد .عملیات تحویل آینده ،در بورس ،به ثبات در بازار کاالهای مورد دادوستد میانجامد .تولیدکننده یا واردکننده میتواند هر آن کاالهایش را بفروشد و زمان گردش سرمایهاش را کوتاه کند .پیشتر هم دیدیم که این کوتاه شــدن زمان گردش موجب آزاد شدن سرمایه میشود .پس از این راه نیز دادوستدهای تحویل آینده از میزان سرمایهای میکاهد که برای انجام عملیات بازرگانی ،و گردش کاالها که سود را تولید نمیکند بلکه فقط آن را تحقق میبخشد ،مورد نیاز است. معامالت تحویل آینده رضایتبخشترین شــکل ســفتهبازی است .چون هر نوع ســفتهبازی راهی برای سود بردن از تفاوت قیمتهایی است که در دورههای ِ آبستن ضرر و مختلف زمانی بهوجود میآید .سفتهبازی ،تولید نیست ،و چون زمان، زیان حتمی سفتهباز است مگر اینکه مدام در حال خرید و فروش باشد و بتواند در کوتاهترین زمان ممکن از همه تفاوتها در قیمت کاالها و از جمله آنها که مشمول
سرمایه مالی
262
معامــات آیندهاند بهرهبرداری کند .پس ســفتهباز باید هر آن ،و برای هر لحظه از زمان آینده ،آماده و قادر به خرید و فروش باشد و این دقیقا همان ویژگی ضروری معامالت تحویل آینده است .سفتهبازی از این راه برای هر لحظه سال قیمتی ایجاد میکند .به صاحبان صنعت و بازرگانان امکان میدهد از پیامدهای غیرقابلپیشبینی تغییرات قیمت مصون بمانند ،آنان را در برابر نوسانهای قیمتها محافظت میکند و ریسک تغییر قیمتها را به سفتهبازان وامیگذارد .دارنده کارخانه شکر تصفیهنشده میتوانــد امروز برای خرید چغندر 100هزار مــارک بپردازد در حالیکه میتواند شکر تصفیه نشده را در بورس 130میلیون مارک برای تحویل آینده بفروشد .اگر او امروز شکرش را بفروشد از هر نوع نوسان قیمت شکر در آینده مصون خواهد بود ضمن اینکه سود خود را هم برده است .پس معامالت تحویل آینده وسیلهای است که تولیدکننده صنعتی و بازرگان را در چارچوب وظایف خاصشــان نگاه میدارد. بخشــی از سرمایه ذخیره که میبایست به بیمه نوسانهای قیمتها اختصاص داده شــود و در چنبره صنعت و تجارت گیر کند بدینوسیله آزاد میشود .بخشی از آن در سفتهبازی در بورس صرف میشود اما چون این بخش عمدتا در بورس متمرکز شده است ،ممکن است در مقایسه با کل سرمایه پخش شده در واحدهای کوچک میان سرمایهداران صنعتی و بازرگانان حجم چندان زیادی نداشته باشد. سرچشمه سود ســرمایهدار در تولید است که در گردش تحقق مییابد .طبیعی اســت که تولیدکننده و بازرگان -هر دو -بخواهند در برابر نوســانهای تصادفی قیمت در فرایند گردش ،که هنوز تا آماده شــدن فراورده راه درازی در پیش است، سود خود را تضمین کنند و میزان ســود تولیدکننده و سود بازرگان ،که پیشاپیش کاال را فروخته اســت مشخص شود .در مرحله معینی از تحول در مورد کاالهایی که بهخصوص در معرض نوســانهای شــدید و غیرقابل پیشبینی قیمتند؛ چون سرنوشت فراوردهشان به شــرایط طبیعی (مثال آب و هوا) بستگی دارد ،معامالت تحویل آینده به این هدف کمک میکنند ،تا در حد ممکن شــیب نوســانهای تند قیمتها بر اثر سفتهبازی را مالیم کنند که این کار را تنها با ایجاد نوسانهای بسیار خفیف اما مکرر میتوان به انجام رساند .این سفتهبازی در حالیکه از دیدگاه جامعه بهکلی بیمعنی اســت ،ضروری به نظر میرسد؛ زیرا نیاز خریداران و فروشندگان
263
فصل نهم :بورس کاال
را به معامله همه کاالهای عرضهشــده ،تامین میکند .این تضمین در برابر نوســان قیمتها با آهنگی فزاینده قیمت بازار را به قیمت تولید نزدیک میکند .طبقه خاصی از ســرمایهداران یعنی سفتهبازان ،شــکل میگیرد که بار تحمل این نوسانها را بر دوش میکشــد .و پرسش در اینجا این است که ســرمایه این طبقه چگونه ارزش خود را تحقق میبخشد؟ پیشتر در بررســی ســفتهبازی اوراق بهادار دیدیم که این سرمایه بازده نهایی ایجاد میکند .ســود این ســفتهباز ،زیان آن دیگری است .نتیجهاش خیل بیشمار ســفتهبازانِ خودی و آگاه [از پشــت صحنه بازار] اســت که توان منتظر ماندن را دارند ضمن اینکه خودشان نیز بر روند قیمتها اثر گذارند و سود خود را به زیان غیرخودیها و ســفتهبازان خردهپا تامین میکنند ]6[ .تنها مشــکلی که میماند این است که آیا سفتهباز نیز حق بیمه ریسک دریافت میکند .به ِ حق بیمة ریسک بارها اشاره شده ،اما مورد بررسی چندانی قرار نگرفته است .در ابتدا ،باید گفت حق بیمه ریســک منبع سود نیست و با سود نمیتوان آن را توجیه کرد .سود از تولید ناشی میشــود و معادل ارزش اضافیای است که از محصول کار اضافی بهوجود میآید و ســرمایهدار برای آن کاری انجام نداده است .درجات مختلف ریسک ،یا به زبان سادهتر ،درجات مختلف اطمینان از سودی که از تولید ناشی میشود و در گردش تحقق مییابد تنها به درجات مختلف توزیع ســود منتهی میگردد .آن شاخههای صنعت که با ریســکهای باال کار میکنند برای پرهیز از زیانهای بزرگ ،قیمتها را باال میبرند بهطوری که در پایان ،نرخ ســود سرمایهشان برابر میانگین نرخ سود میشود .روشن است که وقتی در شاخهای از تولید اوضاع و احوال خاصی موجب کاهش عایدی بشــوند ،در آن اوضاع و احوال باید سطح قیمتها آنچنان باال برود که برابری نرخ ســود تضمین گردد .با این حساب ،قیمت شیشههای عینک باید به هزینه آن مقدار شیشــهای که در جریان تولید بهعنوان ضایعات دور ریخته میشود افزوده گردد .اینها بخشی از هزینههای تولیدند .به همین نحو هم آن مقدار کاال که در جریان انتقال به بازارها آسیب میبیند یا دور ریخته میشود باید جزو هزینههای تولید بیاید و بر قیمت فراورده افزوده شود .اما در مورد ریسک ناشی از رویدادهای تصادفی در فرایند گردش ،که خــود هزینههای تولید را تغییر میدهد قضیه کامال
سرمایه مالی
264
فرق میکند .مثال اگر فراوردهای هنوز در بازار اســت که با ماشینهای کهنه ساخته شــده و حاال همان فراورده با صرف نیمی از زمان پیشــین ســاخته میشود چنان «ریسکی» را جبران نمیکنند .ضرر کار متوجه فروشنده آن است. همین وضعیت درباره فراوردهها برای معامالت تحویل آینده نیز صادق اســت. برای مثال ممکن اســت عدماطمینان از آنجا ناشی شود که قیمت غله در آلمان را تنها برداشت محصول این کشور یعنی هزینههای تولید آن که در قیمت بیان میشود تعیین نمیکند ،بلکه هزینههای تولید غله در آمریکا ،هند ،روسیه و ...نیز در تعیین آن دخالت دارند .قیمت غله در آلمان به هیچ روی نمیتواند با [لحاظ کردن افزایش هزینه بر اثر] این عاملهای خارجی تعدیل شود]7[ . بــه همان اندازه که نوســانها در گردش ،بزرگ و غیرقابلپیشبینی میشــود سرمایهدارانی که در آن شاخههای تولید فعالیت میکنند باید ذخایری داشته باشند که با آنها زیانهای ناشــی از نوســان قیمتها را بپوشــانند و بدون وقفه به تولید ادامه دهند .چنین صندوق ذخیرهای ،بخشی ضروری از سرمایه در گردش است و میانگین نرخ سود برای آن در نظر گرفته میشود .و سودی که از این راه بدان تعلق میگیرد ممکن اســت بیمه ریسک به حساب آید .سرمایهدار تولیدی ممکن است حتی با گســترش معامالت تحویل آینده به چنان ذخیرهای نیاز داشته باشد؛ چون این معامالت در هر حال به آن دســته از نوســانهای قیمت که از تغییر در شرایط تولید ناشــی شــدهاند پایان نمیدهد .تاثیر بازار جهانی بر قیمتهای داخلی را نیز تولیدکننده باید تحمل کند. بازار کاال تضمینکننده تنها آن دســته از نوســانها میتواند باشد که از گردش سرچشــمه میگیرند .آســیابان قیمت فروش آرد در روز معیــن را به همان اندازه تضمین میکند که با آن قیمت در همان روز غله را خریده اســت .دالل با فروش غلهای که امروز در بورس کاال خریده است و در تاریخ موافقتشده در آینده تحویل خواهد داد ،ســود خود را تضمین میکند .بیمه در اینجا تضمین قیمت مشــخص جاری برای کاالیی اســت که بعدا تحویل میشود .به سخن دیگر برای بازرگان و تولیدکننده کاال خرید و فروش به جای آنکه مستقال و یکجانبه انجام شود همزمان صورت میگیرد .اما پیششــرط آن ،وجود بازار بزرگی است که مدام کاالها در آن
265
فصل نهم :بورس کاال
عرضه میشــود ،مثل بازاری که معامالت تحویل آینده ایجاد کرده است ،همراه با عامالن ،یعنی ســفتهبازانی که در صدد بیمه خود نیستند بلکه با پیشبینی وضعیت آینده بازار ،خطر ریسک را از بازرگان-که خود را بیمه کرده است -دور میسازند. پس ســود سفتهباز بیمه مخصوص خطر نیست بلکه سود نهایی است که به جبران ضرر مربوطه باید دریافت کند .ویژگی درآمدهای ســفتهبازی هم مانند پیامدهایش وجود ســفتهبازان حرفهای است که تنها وقتی وارد معرکه میشوند که شمار بسیار زیادی غیر خودیها وارد سفتهبازی شوند و بار ضرر و زیانها را بر دوش بگیرند. سفتهبازی بدون مشارکت «عمومی» به شکوفایی نمیرسد]8[ . تمرکز فزاینده ،آهســته آهســته این نوع بیمه را غیرالزم میسازد .چون بنگاه بازرگانی آنقدر گســترش یافته است که بتواند شرایط نامساعد را با شرایط مساعد جبران کند .شرکت بازرگانی بزرگ ،بیمهای از آن خود را بدون بازار تحویل آینده ایجاد میکند .ضمن اینکه سفتهبازان خردهپا بهتدریج از میدان به در میروند چون بارها و بارها زیان دادهاند ]9[ .تحول ســهام و ســفتهبازی در اوراق بهادار ،آنها را از بورس کاال بیرون انداخته اســت .و سرانجام ،سندیکاها و تراستها آن دسته از کاالهایی را که به انحصار خود درمیآورند از دایره سفتهبازی خارج میسازند. حاال اگر بپرســیم کدام حلقههای ســوداگری ،بازارهای تحویل آینده را الزم میشــمارند ،پاسخ این است که بازرگان میان حال .این اوست که به چنان بازاری نیاز مبرم دارد .این بازار برای تولیدکننده هم مزایایی دارد ،چون در غیر این صورت ناچار اســت خودش این کارکردهای مهم تجاری را بر عهده بگیرد .چنین حالتی وقتی پیش میآید که تولید کاال در دســت بنگاههای بزرگ ســرمایهداری اســت، اما تولید مواد خام به شــکل پراکنده انجام میگیرد .بورس کاال در چنین شرایطی زمینــه تمرکز الزم برای فراوردهها را ایجاد میکند .مثال خوب در این باره مربوط به دورهای اســت که کارخانههای مدرن برش فلز رو به توســعه بود .بورس کاال این نوع تمرکز را شتاب بخشید ،سریعتر و همهجانبهتر از آنکه از همان آغاز کار، یک عمدهفروشــی میتوانست شــکل بگیرد .بازارهای تحویل آینده خاصه برای ســوداگری فراوردههایی مطلوب است که زمان گردش بســیار طوالنی دارند ،در کارخانههای پراکندهای تولید میشــوند که نظارت بر آنها دشوار است ،درآمد آنها
سرمایه مالی
266
هم بهدشواری قابل پیشبینی است ،و خصلت عمده آنها نوسانهای قیمت نامنظم، و قابل توجه در دوره گردش است. وقتی که دادوســتد در بازارهای تحویل آینده جا افتاد مشــارکت بازرگانان و تولیدکنندگان -هر دو -الزم میشــود چون این بازار عامل مهمی در شــکلگیری قیمتهاست .از ســوی دیگر چنانچه دادوستدهای تحویل آینده تنها به بازرگانان حرفهای محدود میشــد یکی از مهمترین کارکردهایش را از دســت میداد و آن امکان بیمه خود و انداختن بار زیان نوسان قیمتها بر دوش سفتهبازان است. بعضی ســفتهبازان هیچ تمایلی به این ندارند که کاالی مورد ســفتهبازی را در بلندمدت نزد خود نگاه دارند .روشــن است که هر سفتهبازی هم خریدار است و هم فروشــنده .سفتهبازی که انتظار سقوط قیمتها را میکشد کاالیی را میفروشد اما خریدار آن نیز هست چون باید امورش اداره شود .اما خرید و فروش او در دو زمان متفاوت صورت میگیرد تا در آن فاصله از نوســان قیمتها بهرهبرداری کند، در حالیکه امنیت دادوســتد واقعی در پرهیز از نوسانهاست تا خرید و فروش به قیمتی انجام شود که در زمان معامله قیمت روز است. ســفتهباز از نوســان قیمتهایی بهرهبرداری میکند که خودش در ایجاد آنها دخالت نداشــته اســت ،بلکه دادوســتد واقعی کاالها موجد آن نوسانها بودهاند. نوســانهایی که یا از رابطه تصادفی عرضه و تقاضا بهوجود آمدهاند یا از تغییرات عمیق در هزینه تولید کاال .پس عرضه و تقاضا از ســوی سفتهبازان میتواند سطح قیمتها را باز هم دچار تغییر کرده و نوسانهایی ایجاد کند که در نهایت یکدیگر را خنثی کنند و یا خریدار و فروشــنده سفتهباز واحدی بوده است .طبیعتا این امر جلوی گرایش سفتهباز -مثال سفتهباز گردن کلفت -را نمیگیرد که به گرایش غالب در یک دوره تبدیل شود و تا زمانی که این گرایش غلبه دارد قیمتها از قیمتی که قانون حاکم بر دادوســتد کاالها حکم میکند باالتر خواهد بود .سفتهبازی موجب نوســانهای بیشتر اما کمدامنهتر در قیمتها میشود که با گذشت زمان یکدیگر را جبران میکنند. معامالت تحویل آینده همه کســبوکارها را در یک جا متمرکز میسازد و به بازرگانان عمدهفروش مجاور بورس در مقایسه با بازرگانان دور دست که در حال
267
فصل نهم :بورس کاال
نابودی تدریجیاند ،حق تقدم میدهد ]10[ .اما این در همان حال به غیرخودیهای پیشین ،که حاال با شرکتهای مستقر قدیمی رقابت میکنند ،امکان ورود به بورس کاال را میدهد .به همین سبب انجام معامالت تحویل آینده بارها و بارها با مخالفت بازرگانان حرفهای مستقر روبهرو شده است .معاملهگران تحویل آینده کموبیش در مقایســه با بازرگانان حرفهای شایستگی کمتری دارند و ورود سرمایه بانکی به این افراد امکان داده اســت با سرمایههای اندک خود در گیر این دادوستدها بشوند .اما حتی در اینجا تمرکز بر پایه جدیدی شــکل میگیــرد و در مجموع ،چنین به نظر میرســد که مشارکت صرف سفتهبازان و غیرخودیها در بازار تحویل آینده رو به افول اســت ]11[ .برعکس ،لغو معامالت آینده به تقویت موضع بازرگانان بزرگی میانجامد که کارشان را بدون این بیمه انجام میدهند. یکــی از خطرات معامالت تحویل آینده ،امکان ایجاد نوعی «انحصار» اســت. اگر فروشــنده در موعد مقرر کاال را تحویــل ندهد خریدار حق دارد خود از بازار و به حســاب فروشنده ،کاال را بخرد .حال اگر عرضه آن کاال با تقاضا همراه نشود چون خریدار پیشتر همه اقالم موجود در بازار را خریداری کرده اســت و کاال در بازار موجود نیســت یک قیمت خیالی بسیار باال برای آن وجود دارد که فروشنده ناچار است آن را با توجه به انصاف خریدار بپردازد .در اینجا هر قدر حجم کاالی مورد نظر در بازار کمتر باشــد ،احتمال انحصار بیشــتر میشود .چنین وضعیتی را میتوان حتی از پیش ،مهندســی و طرحریزی کرد ،خاصه آنکه کاالیی که باید در آینده تحویل شود باید از کیفیت بسیار باال برخوردار باشد .برعکس ،چنانچه کیفیت کاال استاندارد پایینی داشته باشد انحصاری کردن قیمت دشوارتر میشود .این نوع انحصاری کردن تنها در شــرایط ویژه و زمان محدود امکانپذیر است ،مثال وقتی ذخیره غله پیش از فصل خرمن پایین باشــد و بیشتر موجودی انبارها پیشفروش شــده باشــد .اما قیمتهای غیرعادی کاالها موجب میشــود عرضه آنها در بازار افزایش یابد .حال اگر عرضــه جدید از میزان تقاضا افزایش یابد حالت «انحصار» شکسته میشود .در کل ،حتی زمانی که «انحصار» موفق است ،به زیان سفتهبازهای غیرخودی تمام میشود و اینها تاثیر چندانی بر دادوستد و قیمتهای واقعی ندارند. همگان میدانند که قانون 22ژوئن ســال 1892بورس ســهام آلمان ،بخشی
از معامالت تحویل آینده را لغو کرده و بخشــی را هم بســیار دشوار ساخته است. دادوســتد غله تا حد زیادی رو به کاهش نهاده خاصه از زمانی که به حکم دادگاه، تحویل قراردادهای تنظیمشــده به موجب قانون بازرگانی به خطر افتاده اســت .از همیــن رو «حلقه افراد درگیــر در امر تحویل ،حتی کوچکتر شــده تا حدی که بهسختی تکافوی انجام دادوســتد را میکند» .این امر کار سوداگران بیمه را هم با دشواری روبهرو کرده است .میپرسید پیامدهایش چه بوده است؟
سرمایه مالی
268
هماکنون شرکتهای بزرگی هستند که باور دارند با توجه به مشکالت موجود ،آنها بهتر میتوانند بدون بیمه در بازارهای آینده فعالیت کنند؛ این شرکتها به برکت ثبات چندساله قیمتها و حتی افزایش قیمتها سودهای کامال رضایتبخشی داشتهاند .اما در کل ،اغلب شرکتهای معتبرتر این رویه را به خطرناکی سفتهبازی میدانند و ترجیح میدهند با سودی کمتر اما مطمئنتر بسازند ...در وضعیت موجود کامال بدیهی است که دو تا سه شــرکت بزرگ مورد اشاره ،دارند سهم فزایندهای از کل کسبوکار را به خود اختصاص میدهند .اینجا هم مانند مورد بانکداری ،قانونگذاری ،به سود تمرکز بوده است .اما جای بسی تردید است که گرایش در این راستا در بلندمدت رضایت کسانی را جلب کند که امروز موفقیت این قانونگذاری را تا به این حد تحســین میکنند. رقابت گستردهتر ،قیمتهای مساعد را برای کشاورزان بهتر تضمین میکند تا قیمتهایی که چند شرکت غولآسا دیکته میکنند]12[ . بازرگانان محلی عالقه بیشتری به امر تحویل کاالها دارند زیرا فروش آینده به آنان امکان میدهد کاالهای خود را بهعنوان وثیقه با شــرایط بهمراتــب بهتری عرضــه کنند؛ و چون این کاالهــا به قیمت قطعی پیشفروش شدهاند ،اگر هم قیمتها پایین بیاید نگران کاهش ارزش آنها نیستند .بازرگان بدینترتیب باز هم میتواند سرمایه فراهم کند و در موضعی است که میتواند حجم بزرگی از غله را از تولیدکنندگان به قیمتهای خوب بخرد]13[ .
269
فصل نهم :بورس کاال
سفتهبازان با کاســتن از زمان گردش برای سرمایهداران تولیدکننده ،و پذیرش ریسکها ،میتوانند بر خود تولید اثرگذار باشند .تا پیش از معمول شدن معامالت آینده عمدتا تولیدکننده خردهپا بود که ریسک را میپذیرفت .اما چون دیگر این امر ضرورتی ندارد و به خاطر اینکه کاالها در بورس کاال متمرکز شدهاند ،و دیگر نیازی به نگهداری بخشهایی از کاال نیست ،این کارکرد تولید محدود هم جوابگو نیست. تولیدکننده جزئی با ترکیب سرمایهاش با دیگری یک کارفرمای تمام عیار میشود. او بهراحتی میتواند این کار را بکند زیرا بخشی از گردش و سرمایه ذخیره او آزاد شــده است .با این امر شغل پشمشویان مستقل هم زائد میشود زیرا آن ریسکی را که پیشتر آنها بر عهده میگرفتند حاال به بازرگانان آینده منتقل شــده اســت .آنها اکنون خودشان نخریسی میکنند یا برعکس ،ریسندگان در شرکتهای پشمشویی ادغام شدهاند]14[ . معامالت آینده نخســت از راه کاســتن از زمان گردش و ســپس با کاستن از خود -بیمه کردن (صندوق ذخیره) در برابر نوســانهای قیمت ،سرمایه در گردش تولیدکننــدگان را ذخیره میکند و با این کار منابع ســرمایه بنگاههای بزرگ را که بیشــترین ســود برندگان از بازار آیندهاند تقویت میکند .سرمایهای که از این راه ذخیره میشود سرمایه تولیدی میشود. تقســیم کار میان کارفرمایان را تنها مالحظات فنی تعیین نمیکند بلکه عوامل بازرگانی هم تعیینکنندهاند .بســیاری از فرایندهای جزئی از جمله تبدیل مواد خام به اقالم نیمه ساختهشده ،مســتقل میمانند تنها به این دلیل ساده که تولیدکنندگان جــزء در ضمن ،کارکردهای تجاری مهمی هم دارند .مواد خام را از تولیدکنندگان یا واردکنندگان تحویل میگیرند؛ اینها با هم بار ریسک نوسان قیمتها را به دوش میکشند .این استقالل در صورتی امری ظاهری میشود که صاحب صنعت بتواند بدون توسل به بازار آینده خود را در برابر ریسک مصون سازد .در آن صورت مواد خام را در کارخانه خودش به کار میاندازد .با حذف کارکرد تجاری ،استقالل فنی زائد میشود .در اینجا گرایشی به حذف واسطه نیز وجود دارد .این درست است که بازارهای کاال به پیدایش انواع عملیات بازرگانی میانجامد اما بهطوری که دیدهایم این خرید و فروشها شکلهای سفتهبازیاند و نه عملیات سوداگرانه.
سرمایه مالی
270
دیدهایم که معامالت آینده وســیلهای اســت برای امکان دادن به سرمایه بانکی که با دادن اعتبار در دادوســتد کاالها وارد شــود .این کار را یا با قبول وثیقه یا از راه عملیــات بهره دیرکرد انجام میدهد .بانــک در عین حال میتواند منابع بزرگ ســرمایه خود و نیز اطالعات کلی خویش از بازار را در راه ســفتهبازی مستقل با اطمینان نسبی به کار اندازد .ارتباطهای متعدد ،اِشراف گستردهاش بر طیف وسیعی از بازارهای آینده ،و اطالعاتش در مورد بازار ،فرصتی در اختیارش میگذارد که با اطمینان دســت به عملیات خرید سهام در یک بورس و فروش آن در بورس دیگر بزند و به علت گستردگی عملیات در این زمنیه به سودهای کالنی دست یابد .هر اندازه کاالهای زیر کنترل بانک بیشــتر باشد و سلطه زیادتری بر عرضه اعمال کند، معامالتش در حیطه سفتهبازی امنتر و مطمئنتر خواهد بود .به همین سبب بانک تــاش دارد بر کاالهایی اعمال کنترل کند که در بازارهای آینده معامله میشــوند. بانک در این راه میکوشد با حذف واسطهها ،کاال را مستقیما از تولیدکننده دریافت کنــد و ایــن کار را یا با خرید کاالها و یا انجام عملیات از طریق کمیســیون پیش ببرد؛ که در این حالت دوم ســودش در رقابت با ســایر خریداران بهمراتب کمتر میشود اما در عوض ،سودهای سفتهبازی را میبرد و حجم بسیار زیادی از اعتبار را به خدمت میگیرد .بانک با استفاده از سایر ارتباطهای سوداگرانهاش با صنعت، میتوانــد جای بازرگان را در رابطه با صاحبان صنعت بگیرد؛ و پس از آنکه بانک توانســت بازاریابی را در کنترل خود بگیرد ،رابطهاش با صنعت نزدیکتر میشود. و از آن پس دیگر ســود بانک منحصرا همان سود سفتهباز نیست و با استناد به آن همه ارتباطهای اعتباری که دارد ،خواهان درآمد باالتری از ســود بنگاه است .و از آنجا که بانک خواســتار اعمال کنترل هرچه بیشتری بر کاالست ،تالش میکند با شــمار هرچه بیشتری از بنگاهها ارتباط برقرار کند و از کل شاخه صنعت درآمدی کســب کند .نفع بانک در حمایت هرچه بیشــتر از کل این شاخه صنعت در برابر اثرات بحران اقتصادی اســت و از همین رو سعی دارد به روند کارتلسازی شتاب بخشــد که در آن صورت سفتهبازی بانک در بازار داخلی (نه بازار خارجی ،البته) امری زائد میشــود ،در عوض با مشارکت در سود کارتلها به شیوههای گوناگون بر سود خود بیافزاید .در گذشته هم بارها هر گاه تجارت عمدهفروشی بسیار قوی
و کارآمــد بر اثر عوامل تاریخی با مانع روبهرو بوده ،در کل حوزه صنعت یا بخش خاصی از آن ،این تحول روی داده اســت .برای مثال در اتریش بانکها از مســیر تجارت ،در صنایع شــکر و با توفیقی کمتر در صنعت نفت رخنه کردند و موتور محرکه گرایش به کارتلســازی در این صنایع شدند ،و اکنون این صنایع عمدتا به بانکها وابســته شدهاند .بدینترتیب معامالت آینده مشوق تحولی میشوند که در هر صورت گرایشی عام است و با حذف خود این معامالت آینده به اوج میرسد. تراســتهای انحصارگرایانه بهکلی بورسهای کاالیی را حذف میکنند و این را از ایجاد قیمتهای با ثبات در بلندمدت توســط کارتلها بهخوبی میتوان دید؛ در چنان حالتی بهرهبرداری از نوســانات قیمتها ناممکن میشــود .البته «فاصله زمانی» 1مانند گذشته ادامه مییابد و این امر تنها حیرت کسانی مثل پرفسور «اهرین برگ» را برمیانگیزد! تراســت زغالسنگ و فوالد آلمان ،مظنه قیمت سهام اسن 2و دوسلدورف 3را به یک مظنه صرفا اسمی تبدیل کردهاند.
همین مطلب را در مورد معامالت آینده الکل میتوان گفت:
کامال بهدرستی گفته شده که بخشی از دادوستد از طریق دفتر مرکزی (برای تنظیم فروش الکل) اهمیت پیدا کرده و دیگر مدتهاست بخش بزرگی از معامالت عمدهفروشی در سندیکا انجام نمیشود .این بخشی است که عمدتا به سودای بورس کاال توجه دارد .کسبوکار کمیسیون و داللی و همه بازرگانانی که در این روند مستقیما وارد نبودند بر اثر ایجاد سندیکا زائد و حذف شدهاند]16[ .
3- Düsseldorf
2- Essen
1- division over time
271
فصل نهم :بورس کاال
بدین سبب بورس زغالسنگ اسن چیزی جز پوشهای محتوی فهرست چند مظنه زغال نیســت که به شکل منظم از سندیکا به تاالر بورس آورده میشود؛ و آنچه بورس کاالی دوسلدورف نامیده میشود رقعهای است که صاحبان صنعت در فاصلههای منظم برای هیاتمدیره بورس میفرستند]15[ .
سرمایه مالی
272
بازرگانــان صحنه بــه نمایندگان ســندیکا تبدیل شــدهاند و در ازای گرفتن کمیسیون( 30تا 40فنیگ)1کار میکنند ،و به نظر میرسد شمارهشان کموبیش ثابت مانده است .در سال 1906شمار این نمایندگان 202نفر بوده که 40درصد فراورده را میفروختهاند. تا آنجا که سودهای بورس کاال از سود بازرگانی مشتق شود اگر بورس حذف شود این سودها به تولیدکننده میرســد .در مورد سودهایی نیز که از تفاوت میان زمان تولید(«فصل کار») با زمان مصرف حاصل میشــود این اصل صادق اســت. برای مثال قیمت الکل در تابســتان باالتر از قیمت آن در زمســتان است .در پایان فصل کار محصول به فروشندگان تحویل میشود .قیمتها در تابستان باالتر است چون آنها باید هزینههای انبار ،از دست دادن بهره ،و مانند آن را نیز بپردازند .اما در پایان فصل تولیدکنندگان الکل باید هرچه زودتر محصول را بفروشــند زیرا عرضه آن بسیار باالست .برعکس ،در تابستان تولیدی صورت نمیگیرد و عرضه افزایش پیدا نمیکند ،فروشندگان الکل هم آنقدر سرمایه در دسترس دارند که ناچار نباشند کاال را در زمانی نامســاعد عرضه کنند .تفاوت منابع ســرمایهای فروشندگان (که ســرمایه بانکی را هم با سپردن وثیقه و یا بر پایه بهره دیرکرد در دسترس دارند) با منابع سرمایهای غالبا تولیدکنندگان خردهپا ،در تعیین قیمتها نقش دارد؛ البته نه آن قیمتی که مصرفکننده میپردازد بلکه قیمتی که فروشنده به تولیدکننده میپردازد. یــک کارتل متشــکل از تولیدکنندگان میتواند وضعیت را بــه نفع آنان و به زیان بازرگانان تغییر دهد .آقای اشــترن 2مدیر موسســه ترک الکل 3دقیقا همین را بیان میکند آنجا که میگوید« :ســندیکا اجازه میدهد قیمتها افزایش یابد منتها بعد از پایان فصل تقطیر الکل به نفع تقطیرکنندگان ،به نفع بازار آزاد ،و به نفع سفتهبازان». ایجاد کارتل خاصه در تولید کشاورزی مزایایی دارد -و تعاونیهای تولیدکنندگان محصوالت کشــاورزی چیزی جز شکل جنینی کارتلها نیستند -چون درست در اینجاست که تنظیم نظام سرمایهداری از راه سازوکار تعیین قیمتها کمترین کارآیی را دارد و هرجومرج جامعه ســرمایهداری با شرایط طبیعی و فنی تولید کشاورزی سکهای معادل یک صدم مارک آلمان که تا پیش از رواج یافتن یورو رایج بود.
]3- Zentrale für Spiritusverwertung [ or, the Office for alcohol recovery
1- Pfennig 2- Mr Stern
سندیکا میتواند مازاد کاالی بسیار قابلمالحظهای را -که البته نامحدود نیست -انبار کند .در یک بازار آزاد ،مازاد بیش از حد به کاهش قیمت
273
فصل نهم :بورس کاال
کمترین سازگاری را دارد .برخالف موفقیتهای سرمایهداری در صنعت ،این نظام نمیتواند در کشــاورزی آرمــان نظام عقالیی تولید را پیاده کنــد .این تضاد میان شکلگیری قیمتها در ســرمایهداری ،با شرایط فنی و طبیعی تولید کشاورزی ،بر اثر وجود بازار معامالت آینده که نوســان قیمتها را دائمی میسازد به اوج تازهای رســیده است .از این رو گرایشی وجود دارد که مشکل را به گردن معامالت آینده بیاندازند که نوسانهای نمایان در تغییر قیمتها -که توسط سفتهبازی ایجاد شده یا دستکم افزایش یافته -به امری تکراری تبدیل شده است؛ در حالیکه این وضعیت از مشــکالت کل شیوه تولید سرمایهداری سرچشمه میگیرد و چنانچه درباره این عامل به شیوه عوامفریبانه تبلیغ گردد میتواند دستمایه جنبشی پر جوش و خروش در میان تولیدکنندگان کشاورزی علیه معامالت آینده شود]17[ . کارتل تا آنجا که میتوانــد هرجومرج اقتصادی را کاهش دهد بهخصوص در حوزه کشــاورزی اثرگذار است .کشــاورزی ذاتا از سالی به سال دیگر در معرض تغییرات افراط و تفریطی در فراوردهها اســت که این ناشی از شرایط طبیعی است و حجم فراورده تولیدی بر قیمتها تاثیر مســتقیم میگذارد .وقتی محصول بسیار خوب باشد خاصیت شدید ضد تورمی و ارزانی ،مصرف را در آن سال باال میبرد، کاهش قیمت فراوردهها موجب کاهش تولید آنها در سال بعد میشود .حاال اگر آن سال برداشت محصول هم چندان رضایتبخش نباشد قیمتها بهشدت باال میرود و مصرف پایین میآید .کشــاورزان خردهپا در چنان شرایطی نمیتوانند روی پای خود بایستند اما کارتل ،نفوذی بهمراتب گستردهتر بر تعیین قیمتها دارد چون در زمــان فراوانی محصول میتواند حجم زیادی از آن را انبار کند و این امر همراه با تنظیم تولید ،به کارتل امکان میدهد جلو نوسانهای شدید قیمت را بگیرد .بدیهی است کارتل سرمایهداری از این اهرم برای باال نگاه داشتن قیمتها در دورهای بلند از راه کاستن از تولید اســتفاده میکند اما با این همه برای فراوردههای کشاورزی شرایطی باثبات ایجاد میکند. آقای اشترن ،مدیر پیشگفته در این باره میگوید:
سرمایه مالی
274
میانجامد و این روند کاهش ،تنها پس از آنکه قیمتها به پایینتر از هزینه تولید برســد متوقف میگردد .سندیکا قادر است قیمت کاالی صادراتی را از قیمت کاالی مصرفی در داخل مجزا کند .چنانچه همه مازاد به خارج صادر شود سطح قیمت همه کاالی مازاد در بازار آزاد به درآمد حاصل از صادرات بستگی دارد .برای مثال اگر در سالهای 1894-1893مــازاد الکل 20میلیون لیتر بوده ،این رقم به هیچ روی خطرناک نیست اما آن اندازه تاثیر دارد که قیمتها در داخل را تا 31 مارک پایین بکشد .حال اگر سندیکا 10میلیون لیتر آن را صادر کند، به ازای هر 100لیتر الکل صادراتی 5تا 8مارک و در مجموع 500 ،تا 800هزار مارک ضرر میکند .اما در عوض کل صنعت تولید الکل از زیان بسیار بزرگی مصون میماند چون اگر فرض کنیم با این صادرات، قیمت الکل در داخل 5مارک بیشتر میشد در ازای زیان 500تا 800 هزار مارکی ،کل صنعت ،در حجم 300میلیون لیتر با 15میلیون مارک افزایش قیمت به فروش میرسید.
پــس بورس اجازه نداد بر حجم تولیــد کاال در اندازه زیادی افزایش حاصل گردد اما بهسرعت توانست مشکل مازاد را با کاهش در تولید حل کند .مازاد الکل در پایان فصل(30سپتامبر) در دوره تسلط بازار آزاد 30میلیون لیتر بود .چند سالی از حجم آن کاسته شد .حتی یکبار کل محصول به 9میلیون لیتر رسید .و فقط یکبار در سالهای 1894-1893 به 15میلیون لیتر افزایش یافت .این نوســان حدود 10میلیون لیتری تنها 3تا 5درصد حجم فراورده را تشکیل میداد ،اما به قدر کافی بر قیمتها فشار وارد کرد .حتی اندکی مازاد نیز اعصاب سفتهباز را خرد میکنــد و به مجردی که پیشبینی کند وضع محصول ،خوب خواهد شد از شر این وضع خالص میشود .تعادل ظاهری بورس در اساس چیزی بهجز حالت عصبی و هیجان نبود. اشترن با توضیح علت اینکه دوســت ندارد تعادلی در بورس ایجاد شود ادامه
ما همیشه با مشــکالتی در مورد گرایشهای معامالت آینده روبهرو بودهایم .اگر به خود ما سپرده میشد محتاطانه عمل میکردیم ...وقتی کسی کاالیی را عرضه میکند پیشاپیش باید بداند برای تثبیت قیمتها چه مقدار از آن را باید داشته باشد .طبیعتا ما این را تنها چند ماه پس از آنکه فصل ســپری شود میدانیم .حتی آن موقع هم مطمئن نیستیم که اشتباه نخواهیم کرد چون محصول ماههای فصل بهار تعیین میکند که محصول تمامی فصل کــم خواهد بود یا زیاد؛ و این بهخصوص هنگامی که همه چیز روشن نیست بیشتر صدق میکند .باید پذیرفت که رئیس سندیکا که اطالع کلی درباره تولید دارد و 80درصد فراورده را کنترل میکند اطالعاتش بهمراتب بیش از اطالعات دست اندرکاران بورس کاالست.
1- Untucht
275
فصل نهم :بورس کاال
میدهد« :بورس ،تعادل را از راه قیمتهای پایین تامین میکند» ،در حالیکه کارکنان او و تولیدکنندگان الکل در کارتل تنها تعادلی را مطلوب میدانند که در قیمتهای باال ایجاد گردد. بسیاری از طرفداران معامالت آینده این معامالت را ابزار تعیین دقیقتر قیمتها میدانند .این بازار دارای شــمار زیادی کارشناس است که حاصل کارشناسی آنها معموال باید دقیقتر از نظر افرادی معدود باشد .اما اینکه کسی یک فروشنده خوب غله باشد به او این قدرت اسرارآمیز را نمیدهد که آینده برداشت محصول و کمیت آن را پیشبینی کند .این قدرت نه در ید یک فرد فروشنده غله است و نه در اختیار هر تعداد از آنها ،هرچند که این تعداد زیاد باشد .شاید این مثل که «عاقالن دانند»، در مورد عقالی بورس کاال صدق نکند ،و حتی اگر از ویژگیهای انجیلی برخوردار باشند باز هم از موهبت پیشگویی بهرهای ندارند .حتی سندیکایی مانند سندیکای الکل که بیتردید نفوذ مســتقیمی بر تعیین قیمت داخلــی دارد و از همین رو در موقعیتی اســت که میتواند گرایشهای معامالت آینده را شکل بدهد این کار را با اکراه تمام انجام میدهد .اونتاخت 1مدیر سندیکای الکل میگوید:
دلیل اصرار بر دانســتن قیمتهای معامالت آینده این است که صنعت پیش از آنکه مناقصه خرید مواد خام برای تولید را برگزار کند ،باید قیمت آن مواد را بداند. حــال اگر فصل مواد خام با زمانی که آن مواد باید در صنعت به کار گرفته شــوند همخوانی نداشــته باشــد باید قیمتهای معامالت آینده را بداند خاصه در مورد کاالهایی که با نوســانهای شدید قیمت همراهند .در این حالت پردازنده مواد خام ریســک را به عهده عرضهکننده آن مواد میگذارد؛ اما ســندیکاها هم با استفاده از نفوذ خود این ریســک را از خــود دور میکنند ،یا با حفظ قیمتهای ثابت و یا با تعیین قیمت معامالت آینده آنچنان باال که از هر نوع ریســک مصون بمانند .آقای اونتاخت خیلی رک و پوســتکنده میگوید« :چون با شــرایط نامعین روبهروییم. خیلی دوراندیشانه عمل کردهایم [کذا!] و قیمتها را باالتر گرفتهایم تا پایینتر ».و در یادداشتی از سندیکا آمده است:
سرمایه مالی
276
در چهارسال نخست شکلگیری سندیکا ،مناقصهها برای معامالت آینده در آغاز هر سال کاری اعالم میشد اما از سال 1905-1904سیاستی تازه در پیش گرفته و مظنه قیمت عمومی عرضه اعالم نمیشود تا در مورد تحوالت تولید اطالعاتی کسب کنیم.
در مباحث بورس سهام آلمان ،آن دسته از اعضای کمیسیون که خودشان سوداگر نبودند (مثل واینر مشــاور خصوصی ،و فون کامپ ،نماینده محافظهکار مســتقل)، معامله اوراق بهادار را امری مشــروع ،اما معامالت بازار بر پایه تفاوتهای قیمت نهایی را نامشــروع میدانستند؛ در حالیکه ســوداگران ،باالتفاق این تمایزگذاری را رد میکردند .دسته نخســت این را درک نمیکرد که در معامالت سرمایهداری، 1 ارزش مصرفی کاال مورد بیاعتنایی کامل ،و در حد اعالی آن یک ضرورت اسفبار است .سوداگری نهایی صرف عمال کاملترین بیان این واقعیت است که در جامعه ســرمایهداری تنها امر اساسی همانا ارزش مبادلهای است .سوداگری نهایی در واقع اســاس مشروعترین فرزند روح سرمایهدار اســت« .خود -سودا» 2است که از آن، شکل خارقالعاده کفرآمیز ارزش -ارزش مصرفی -انتزاع میشود .و طبیعی است 2- business-in-itself
1- conditio sine qua non
1- epistemologists
277
فصل نهم :بورس کاال
که این چیز فینفسه اقتصادی به نظر معرفتشناسان 1غیرسرمایهدار ،بهعنوان چیزی ماورایی ظاهر شــود که از روی خشــم آن را یک تقلب توصیــف کنند ]18[ .آنها نمیبینند که در پشت واقعیت تجربی هر دادوستد سرمایهداری سوداگری فینفسه ماورایی نهفته است که خود بهتنهایی ،توضیح واقعیت تجربی است .مطلب جالب در اینجا این است که طرفداران سینهچاک ارزش مصرفی به محض آنکه پایشان به بورس میرســد ،مفهوم ارزش مصرفی را به فراموشی کامل میسپارند .اینجا دیگر همه دادوستدها بهیکســان ،واقعی میشوند؛ فرقی هم نمیکند که حق مالکیت بر درآمد باشند یا کاال ،به شرط آنکه این حق مالکیت ،عمال ادا ،یا کاال تحویل شود؛ و این واقعیت را کامال فراموش میکنند که گردش اوراق بهادار امری کامال غیرمادی در سوختوساز جامعه است لیکن گردش کاالها مایه زندگیبخش آن است. یک مثال ساده ،بالهتی را که از این بیاعتنایی به ارزش مصرفی نتیجه میشود ،روشن میسازد .برای آنکه کاالیی مبادلهپذیر شود باید با معیارهای مشخص و تثبیتشده؛ وزن یا حجم خاص ،رنگ ویژه یا بوی فالن ...،همخوانی داشــته باشد .تنها در آن صورت اســت که کاال «نوع» یا مارک شایســته تحویل را پیدا میکند .آن «نوع» قهوهای که در معامالت آینده بورس هامبورگ دادوســتد شد کیفیتی پایین داشت و در نتیجه ،همه قهوههای با کیفیت بهتر را با لوبیا سیاه و مغز -دانهها مخلوط کردند .در برلین نوع قهوه برتر دادوســتد شده بود بنابراین میبایست آن مواد افزودنی قهوه هامبورگ از آن جدا میشــدند تا قهوه ،آماده تحویل گردد .باری ،این هم نمونهای قابلتوجه از هزینههای نامولد سرمایهداری! [ ]19اما این تازه اول راه است .انحصار بازار هامبورگ گذرا بود و بنابراین ،عرضه قهوه بسیار کم شد .تنها قهوه موجود همان مخلوط تقلبی هامبورگ با مغز دانهها بود .قهوه با کیفیت برتر چون معیار کذایی را نداشت میبایست حق بیمهای میپرداخت تا عرضه شــود .به عبارت دیگر ،جریمهای به خاطر عرضه قهوه بهتر! این منطق خدشهناپذیر سرمایهداری است .چون برای خریدار عضو تراست ،ارزش مصرفی مهم نیست؛ او منحصرا به ارزش مبادلهای توجه دارد .ارزش مبادلهای تعیینکننده تمامی عملیات اقتصادی است که هدف آن تولید یا عرضه ارزش مصرفی نیست بلکه دستیابی به سود است]20[ .
سرمایه مالی
278
مدافعان شیوه تولید ســرمایهداری تالش میکنند همه ویژگیهای این شیوه را ضروری قلمداد کنند ،و در این راســتا شکل اقتصادی و همینطور تاریخی ناشی از تولید ســرمایهداری را با محتوای فنی آن یکی نشــان میدهند در حالیکه این ِ انگاشتن محتوا شرط ضروری و دائم ،اما شکل گذراست؛ و بعد بر پایه این همانند سراســر خطا ،ضرورت شــکل را نتیجه میگیرند .تاکید شدید دارند که هر فرایند کار اجتماعــی باید از باال مدیریت و نظارت گردد ،چون میخواهند لزوم مدیریت سرمایهداری را نشان دهند که از مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید ناشی میشود و بعــد هم لزوم این مالکیت خصوصی را .بازرگانی را نه یک عمل خاص گردش، بلکه راهی برای توزیع کاالها میان مصرفکنندگان میدانند .برای مثال «اهرنبرگ»، بازرگانی را توزیع در مکان و ســفتهبازی را توزیع در زمان قلمداد میکند ]21[ .و چون توزیع غالبا در مرحله خاصی از تحول فنی الزم میشــود ،پس به نظر اینان بازرگانی و ســفتهبازی همیشه الزمند ،و حذفشــان ناممکن و خیالپردازانه است. و حــاال اگر این «ضــرورت» را با «مولد بودن» یکی بدانیم مثــل اهرنبرگ به این جمعبندی سخیف میرسیم که سفتهبازی به همان اندازه شاخهای از تولید است که کشاورزی .و چرا نه؟ مگر نه اینکه زمین هم مثل سهام پول درمیآورد؟ سادهلوحانه، بازرگانی را با ترابری ،بســتهبندی ،دســتهبندی کاالها و مانند آن یکی میگیرند؛ و سفتهبازی را هم با انبارداری ،که البته در هر شیوه تولید توسعهیافته از نظر فنی الزم است ،همسان میپندارند .حتی شخصیت با ذکاوتی مثل پرفسور لگزیس که سزاوار است جدیتر از اهرنبرگ گرفته شود ،در برآورد 1معامالت آینده سردرگم میشود. [ ]22چرا؟ چون نمیتواند ببیند برخالف دادوستد کاالیی ،که بازرگانی واقعی است، دادوستد آینده کاالها شکل خاصی از فعالیت اقتصادی است .پرفسور لگزیس نقش سفتهبازی را نادیده میگیرد و تالش دارد معامالت آینده را ضروری جلوه دهد؛ آن را دادوستدی اصیل قلمداد میکند. با این تالش او« ،گامپ» که دیدگاهی مخالف وی دارد ،بیهیچ دشواری نشان ]1- Testimony[=confirmation, illustration, documentation
واژه testimonyکه هیلفردینگ در اینجا و چند جای دیگ ِر کتاب استفاده کرده ،گاهی به معنای شهادت حقوقی آمده که عمدتا مربوط به ادای توضیحات در مجامع و کمیسیونهای تخصصی است .اما در اینجا به معنای برآورد با رویکرد تائیدآمیز است.
279
فصل نهم :بورس کاال
میدهد که دادوســتدهای آینده حجم عظیمی از برگشتهای کاالیی ایجاد میکنند که هیچ سهمی در توزیع کاال از تولیدکننده به مصرفکننده ندارند .لگزیس میگوید معامالت آینده پیدا کردن خریداران را آسانتر میکند .این درست ،اما این «خریدار» غالبا مصرفکننده نیست؛ بلکه «فروشنده»ای دیگر است؛ یعنی سفتهباز .تالش در بیرون کشیدن دادوستد آن هم «دادوستد» آینده و سفتهبازی آینده از اقتضای مطلق توزیع ،تالشــی خطاست .بازرگانی ،تنها توزیع نیازها در جامعه سرمایهداری است و حتی در درون این جامعه ،ضرورتی گذراســت ،و این را نابودشــدنش توســط ســندیکاها و تراســتها بهخوبی نشان میدهد .هر کســی که بازرگانی را «مولد» میداند یعنی عملی که تحقق بخش ســود نیســت بلکه تولیدکننده آن است؛ خود را با معمایی حلناشــدنی روبهرو میسازد :از صرفهجویی در هزینههای بازرگانی بهعنوان یکی از مزایای تراست ستایش میکند ،اما همزمان اذعان دارد که این تنها در صورتی مزیت است که در عملیات بازرگانی یک کسری ایجاد شود و به سخن دیگر نامولد باشد. در واقع ،بازرگانی آینده تا آنجا الزم اســت که -1 :به سرمایهداران تولیدکننده (صاحبان صنعت ،و بازرگانان) امکان دهد زمان گردش خود را به صفر برسانند و با این تمهید ،خود را در برابر نوســان قیمتها در دوره گردش از راه انتقا ِل بار آن به دوش ســفتهباز -که کارویژهاش دمســاز شدن با آنهاست-محافظت کند؛ -2به ســرمایه پولی (بانک) امکان دهد به جای ســرمایه تجاری ،بخشی از کارکردهای بازرگانی را بر عهده بگیرد ،برگشــت این بخش ،بهره اســت و نه سود میانگین ،و تفاوت این دو هم در شــکل ســود کارفرمایی به جیب سرمایهدار صنعتی میرود؛ و -3دادوســتدهای آینده به ســرمایه پولی امکان میدهد -و این به نکته 2بسیار نزدیک اســت -به شکل سرمایه تجاری درآید ولی ویژگی خود را در مقام سرمایه پولی حفظ کند و راه سرمایه بانک را برای گسترش سلطهاش بر صنعت و تجارت هموار سازد و خصلت ســرمایه ِ پولی زیر کنترل بانکها را بر بخش بزرگتری از سرمایه تولیدی تحمیل نماید.
یادداشتهای فصل نهم
-1آقای راســل از شرکت دیســکونتو 1این تعریف را ارائه میکند :جوهر سفتهبازی تجاری در پیشبینی تغییرات در شرایط کسبوکار و استفاده از آنها در هنگام پیدا شدن آن شرایط از راه دادوستد آینده است[ .نقل از]: Börsenenquete, vol. I, p. 417. 2- Börsenenquete, vol. I, p. 417.
سرمایه مالی
280
-3به کارگیری این شــیوههای ســاختگی سرچشمه بســیاری از مشکالت و سوءاستفاده است و هنگامی ناپدید میشوند که قابلیت جایگزینی واقعی و بهآسانی قابل بررسی ایجاد شود .برای مثال در مورد مشروبات (با محتوای الکل) و تا حدی شکر(درجه جدا شدن). « -4طرحریزی این صورت خاص دادوســتد آینده ،تنها با هدف آسانتر کردن عملی دادوســتد نبوده ،بلکه در تحلیل نهایی ،در خدمت ســرمایهدار یا سفتهبازی اســت که سرمایه او هماکنون در دسترس است؛ فرصتی است برای سرمایهگذاری کوتاهمدت یا بلندمدت در شــاخه معینی از تولید ولــو او کامال از نوع کاالیی که سرمایهاش باید تولید کند و یا کسانی که تولیدکنندهاند بیخبر باشد .این سرمایهدار.... بــا بازرگان غله تفاوت دارد تفاوت هم عمدتا در انگیزه فعالیت اســت» ،بازرگان میخواهد غله را معامله کند ،اما ســرمایهدار میخواهد از قبل نوسانها سودی به چنگ آورد .اینجا ریسک به گردن سرمایهدار میافتد .بنگرید: Fuchs, ‘Der Warenterminhandel’, in Schmollers Jahrbuch für Gesetzgebung, 1, 1891, p. 71
باید اضافه کرد که انگیزه سود وجه مشترک همه فعالیتهای سرمایهداری است و تنها ابزار کسب سود فرق میکند. -5از همین رو آفرمن 2در گزارش سال 1892مینویسد 2000عدل پشم در بورس پشم لوهاور به فروش رفت در حالیکه در بازارهای آینده فروش پشم 16300عدل بود. دادوستد آینده پنبه نیز به همین نحو بیش از دادوستد واقعی آن بود .برداشت محصول پنبه 8 ،تا 9میلیون عدل شد اما 100میلیون عدل در بازارهای آینده معامله شد[ .نقل از]: 2- Offermann
1- Diskontogesellschaft
Deutsche Börsenenquete, vol. III, p. 3368.
-6بــا این همه ،نباید در قدرت خودیها در دادوســتدهای آینده به راه اغراق رفت« :اگر پیشبینی وضعیت آینده بازار امکانداشــت ،یا از راه گزارشهای بازار تجارت میشد قیمتها را پیشبینی کرد ،خیلی عالی میشد .تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که شمّ تجاری یعنی همه چیز .مطلع بودن ،قابل ستایش است .اما این تنها شعار است و راهی به جایی نمیبرد .بازرگانان هم بهتکرار اشتباه میکنند... بــازرگان درباره این چیزها همان اندازه غافل اســت که کشــاورز ،حتی اگر همه گزارشها را هم بخواند بدتر سردرگم میشود .و کارها عموما به شیوهای متفاوت پیش میرود ».آنچه خواندید اعترافات صریح دام 1فروشنده بود [نقل از]: Deutsche Börsenenquete, vol. II, p. 2858.
(DeutscheBörsenenquete, vol. III, p. 2459).
-9گفتگویی دلچسب میان آقای کامف و آقای هورویتس درباره درد و رنجی که یک سوداگر از نظر اخالقی ناچار به تحمل آن است وجود دارد که موضوعش درد ناشی از فکر کردن به ضرر و زیانی است که سفتهبازان خردهپا متحمل میشوند .اما این در طبیعتِ بازرگان نیست .یا کلهماجمعین کنارش بگذارید ،یا بگذارید طبیعت خاص خود را حفظ کند[ .ماخوذ از]: Deutsche Börsenenquete, vol. III, p. 2459
بورس برای مکتب اخالقی اقتصاد سیاســی بیش از همه کارکرد دستشــویی عمومی اخالق را دارد .بقیه کارکردهایش در وجود آنان نهفته مانده است.
1- Domme
281
فصل نهم :بورس کاال
-7تعرفه حمایتی ،قیمتها را برابر نمیکند تنها کاری که میکند قیمتها را در آلمان باالتر از سطح جهانی میبرد ،تفاوت این دو به جیب تولیدکننده غله میرود، حتی اگر قیمت جهانی پایین باشد. -8آقای کامف رئیس اتاق بازرگانی برلین درباره مشارکت دادوستدهای آینده، این را دارد که بگوید« :وقتی موجها باالست همه مشارکت میکنند ،اما هنگامی که خیلی باال نیست تنها ثروتمندانند که به این نوع کسبوکار میپردازند[».نقل از]:
10- See Deutsche Börsenenquete, Report of the Commission, p. 90.
« -11فروشــندگان خردهپای غیرحرفهای از تجارت قهوه بیرون رفتهاند .قهوه اکنون زیر سلطه سندیکاهاست[ ».نقل ازDeutsche Börsenenquete, p. 2065 ]: وان گولپن ،کارشــناس این توضیح را دارد« :اگر منابع ســرمایهای بزرگ در رشته دادوســتد اقالم واحدی به کار گرفته شوند دستاوردها بهمراتب بیشتر خواهد بود. شــرکتهای بزرگ غله لندن با دادوستد آینده مخالفند زیرا تجارت را دموکراتیزه میکند و آنها موقعیت برترشان را از دست میدهند.)ibid., p. 3542( ». 12- H. Ruesch, ‘Der Berliner Getreidehandel unter dem deutschen Börsengesetz’, in Conrads Jahrbuch far Nationalökonomie und Statistik, Third Series, XXXIII, 1, 1907, p. 53. 13- ibid., p. 87. Cf.
سرمایه مالی
282
این هم پیشبینی لندسبرگر 1از این تحول« :امر مهم اینکه بزرگترین بازرگانان غله در دادوستدهای آینده مشارکت نمیکنند اما بیمه خودشان را ترتیب میدهند. چون لغو دادوستدهای آینده موجب تمرکز تجارت غله در دست شرکتهای بزرگ با باالترین منابع سرمایه میشود درست به همان نحو که ممنوع شدن دادوستدهای آینده در برخی اوراق بهادار موجب تمرکز یافتن این شــاخه دادوســتد در دست بانکهای بزرگ آلمان شده است[ ».نقل ازop. cit., p. 45 ]: 14- Deutsche Börsenenquete, vol. III, pp. 3373 et seq. Testimony of Offermann. 15- Berliner Tageblatt, 19 October 1907.
-16شهادت مدیر دفتر مرکزی تنظیم فروش الکل:
Kontradiktorische Verhandlungen der deutschen Kartellenquete über die Verbände in der deutschen Spiritusindustrie.
-17حق کامال با لندسبرگر است ،آنجا که میگوید« :برخی واقعیتهای بسیار مهم توضیحدهنده مخالفت مزرعهداران با دادوســتدهای آینده است .کشاورزی بیش از هر شاخه دیگر تولید به شرایط فصلی و جغرافیایی تولید بستگی دارد .بنابراین هزینههای تولید آنها در قیاس با سایر بخشهای اقتصاد ،کمتر متغیر است .واقعیتی دیگر هم این است که در کشاورزی بسیج سرمایه در کار نیست ،زمینها عمدتا در رهن است ،شرایط 1- Landesberger
Zeitschrift für Volkswirtschaft, Sozialpolitik und Verwaltung, vol. XI, p. 83
همینطور هم منع دادوســتد آینده غله در اتریش ،این دادوستد را به بوداپست منتقل کرده است. -18اینجا حق کامال با آقای سیمون ،کارشناس است که میگوید« :دستیابی به 1- Bremen
283
فصل نهم :بورس کاال
طبیعی هم مشــکالتی بهوجود میآورد و به کارگیری گسترده و موفقیتآمیز اقدامات دفاعی پراهمیت نظیر آنچه در ســایر شاخههای تولید به کار گرفته میشود(تخصص تولید ،بسط یا ِ قبض گذرای تولید) تا با اثرات بحران کسادی مقابله شود ،دشوارتر است. در هیچ یک از شاخههای دیگر تولید ،حرکت غیر شخصی چرخه کسبوکار عوامل شــخصی به همان اندازه مهم ،یعنی هزینههای تولید را ،تحتالشعاع قرار نمیدهند. کشاورزی اروپای مرکزی طی دههها با شرایط بهشدت نامساعد کسبوکار روبهرو بوده است . ...چرخه کسبوکار در دادوستدهای آینده بیان میشود .تجارت که نمیتواند از نوسانهای کسبوکار در هر دو قطب فعالیت اقتصادیاش ،یعنی به کارگیری ،و توزیع فرار کند ناچار است بهعنوان کارکردی خاص به تحوالت واکنش نشان دهد .نهادی که این کارکرد را بر عهده دارد دادوستد آینده است و وظیفهاش توضیح شفاف شرایط بازار جهانی تا حد ممکن و ارائه آنها به شکل دیدگاه اقتصادی به شیوهای هوشمندانه است. چنان دیدگاهی پیراسته شده از هر خطا و سوءاستفاده ،میتواند آینه تمامنمای وضعیت کسبوکار باشد؛ که البته در چنان آینهای تولیدکنندگان کشاورزی وضعیت نامساعد بازار را میبینند و از همین رو میل طبیعیشان درهمشکستن آینه است»[ .نقل از]: Landesberger, op. cit., pp. 44 et seq. هر کشــوری که در آن ،دادوســتد آینده ممنوع شده اســت ،بازرگانان آن ،و ســفتهبازانی که کارشان معامالت آینده در کشــوری دیگر است ،با [کمک] منابع ســرمایهای بس وســیع ،ممنوعیت را دور زدهاند .از همینجاســت که دکتر کافلر صاحب صنایع بافندگی میگوید «در [شــهر] برمن 1کــه تقریبا همه واردات پنبه اروپــای مرکزی را تامین میکند هیچ دادوســتد آتی وجود نــدارد؛ با این وصف یکایک دادوســتدهای آتی مثال در لیورپول یا نیویورک است ».گزارش به کنفرانس اتحادیه اقتصاددانان اتریش [را در منبع زیر ببینید]:
سود نهایی شالوده بنیادین هر بنگاه کسبوکار است» اما از آن سو ،وقتی کخ رئیس رایشبانــک میان معامالت بازرگانی با معامــات نهایی فرق میگذارد و میگوید معامــات بازرگانی با این هدف صــورت میگیرد که کاالیی را از یکی به دیگری منتقل کند ،نیازی به پاســخ دندانشــکن ندارد چون حتی سیمون هم حرف او را نمیفهمد .تنها تفاوت این دو نوع معامله در این اســت که در یکی ،ســود ،همان میانگین سود است و در دیگری سود نهایی در مفهوم دقیق کلمه[ ».نقل از]: DeutscheBörsenenquete, vol. II, p. 1584
سرمایه مالی
284
اقتصاد بورژوایی غالبا کارکردهای اجتماعــی اعمال اقتصادی را با انگیزههای بازیگران یکی میگیرد و اجرای این اعمال را به انگیزههای بازیگران نسبت میدهد، هرچند بازیگران طبیعتا از چنان انگیزههایی بیخبرند .از همین رو اقتصاد بورژوایی نمیتواند مشکل اساسی اقتصاد را درک کند که همانا علنی کردن وابستگی متقابل کارکردی اعمال اقتصادی اســت که زندگی اجتماعی را بهمثابه حاصل انگیزههای کامال متفــاوت میداند ،و انگیزههای عوامل ســرمایهداری تولید در ارتباط با این کارکردهای فینفسه ضروری را بفهمد. 19- Deutsche Börsenenquete, vol. II, p. 2079. 20- Deutsche Börsenenquete, vol. II, p. 2135.
در صفحههای بعدی مثالهایی مشــابه درباره غله و الکل آورده شده است .در مورد اخیر الکل خالص را نمیتوان به جای الکل خام عرضه کرد. « -21بازرگانی و سفتهبازی هم مانند تولید ابتدایی و تولید مانوفاکتوری 1انواع خاص تولیدند .بازرگانی آن نوع تولید اســت که کارش غلبه بر کمیابی محلی هر نوع کاالی اقتصادی طبیعت است .سفتهبازی هم همان وظیفه را در ارتباط با کمبود کاال در زمــان دارد .از دیدگاه اقتصادی صنعت خصوصی ،بازرگانی ،از تفاوتهای قیمت جغرافیایی ســود میبرد و ســفتهبازی از تفاوتهای قیمت زمانی .بورس ســهام بر قیمتها بر اساس نوع گزارشی که به بورس داده میشود تاثیر میگذارد؛ 1- Manufactory
معنای واژگانیِ مانوفاکتوری تولید کارخانهای اســت؛ اما معنایی که مارکس از آن مراد میکند و هیلفردینگ هم به همان معنا بهکار میبرد ،مجتمع شدن کارگران زیر سرمایهای واحد است که از نظر دارندهاش بین ابزار تولید و کارگر ،تفاوت جوهری وجود ندارد؛ بلکه هر دو عنصر یا عاملی هستند برای ایجاد سود.
برخی از این گزارشها درست است ،برخی نادرست .بعضی با رویدادهای جاری مرتبطنــد ،و برخی با رویدادهایی که در آینده اتفاق میافتند .این آخری را دیدگاه بورس ســهام از پیش و با توجه به اهمیتشان تنزیل میکند .اگر از قیمتهای پایین برای سهام آینده استفاده کند و قیمتهای باال سهام را در حال و آینده در دسترس قرار دهد کارش مولد است و در غیر این صورت نامولد[ ».نقل از]: R. Ehrenberg, `Börsenwesen’, in Handwörterbuch der Staatswissenschaften, 2nd edn. 22- Deutsche Börsenenquete, vol. II, pp. 3523 et seq.
فصل نهم :بورس کاال
285
فصل دهم رسمایه بانک و سود بانکی
287
فصل دهم :سرمایه بانک و سود بانکی
بسیج سرمایه حوزه جدیدی برای فعالیت بانکها میگشاید :اعتبار و سفتهبازی. از دیدگاه نظری ،فرقی نمیکند پول هر دوی این فعالیتها را یک بانک و از طریق اعتبــار پرداخت میکند ،یا نهادهای بانکداری جداگانه تامین مالی اینها را بر عهده میگیرند .امر مهم همانا اهمیت اقتصادی این تفاوتگذاری کارکردهاســت .در هر مورد ،گرایش نوین به درهمآمیختن این کارکردهاست ،خواه در یک بنگاه ،و خواه در نهادهای متفاوتی که فعالیتهایشــان مکمل همدیگر اســت و یک سرمایهدار واحد یا گروهی از ســرمایهداران آنها را کنترل میکنند .در تحلیل نهایی ،عاملی که این فعالیتها را در هم میآمیزد همان اســت که سرمایه را در همه آنها به صورت سرمایه پولی به معنی دقیق کلمه درمیآورد :سرمایه وام که هر زمان میتوان آن را به شــکل پول از دایره تعهد جاری بیرون برد .حتی آنگاه که این آمیزش در بنگاه واحدی صورت نمیپذیرد ،تا حدی همان سرمایه پولی است که تا وقتی یک بنگاه آن را در اختیــار دیگر بنگاهها بگــذارد همه کارکردها را بر عهده دارد .تنها پس از تحلیل این کارکردهای گوناگون است که میتوان به تحقیق درباره منابعی پرداخت که سود سرمایه بانک از آنها ناشی میشود ،و نیز تحقیق در زمینه ساختار رابطه در این حوزه میان سود و سرمایه (هم سرمایه خود بانک و هم سرمایههای دیگری که در اختیار بانک است). میدانیم که سود از تولید ناشی میشود و در گردش تحقق مییابد .و نیز میدانیم که ســرمایه اضافی برای عملیات گردش ،و خرید و فروش کاالها ،الزم میشــود. بخشی از این عملیات را بازرگانان از دست صاحبان صنعت بیرون میآورند که به
سرمایه مالی
288
شکل کارکرد مستقل یک بخش از سرمایه اجتماعی ،یعنی سرمایه تجاری در میآیند. سرمایه مورد اســتفاده بازرگانان سود میانگینی دارد که صرفا بخشی از سود ایجاد شــده توسط سرمایهداران صنعتی در فرایند تولید است ،یعنی [سود تجاری] قبضه بخشــی 1از سود است که در غیر این صورت به جیب سرمایهدار صنعتی میرفت. [ ]1خود گردش هم نیاز به یک رشته معامالت مالی دارد (نگهداری صندوق ذخیره، تدارک و اجرای پرداختها ،جمعآوری و پرداخت حســابها ،و .)...این عملیات حسابداری را میتوان با هدف صرفهجویی در کار که در هزینههای گردش نمایان میشود ،متمرکز کرد و از حجم سرمایه مورد نیاز برای این قبیل کارها کاست. حرکتهای صرفا فنی پول در فرایند گردش سرمایه صنعتی ،و اگر بتوان اضافه کرد ،سرمایه تجاری -که بخشی از گردش سرمایه صنعتی را بهمثابه حرکت خاص خودش انجام میدهد -اگر در قالب کارکرد مســتقل سرمایهخاصی که تنها همین یک کار را انجام میدهد ،تشخص 2یابند ،سرمایه را به سرمایه مالی تبدیل میکنند. در آن حالت بخشی از ســرمایه صنعتی و سرمایه تجاری ،نه تنها در شکل پول یا سرمایه پولی در شــکل عام آن ،بلکه بهعنوان آن سرمایه پولی که این کارکردهای فنی ویژه را اجرا میکند با سرســختی باقی میماند .بخش معینی از کل ســرمایه اجتماعی از بقیه جدا میشــود و در شکل سرمایه پولی تشخص مییابد که کارکرد ســرمایهدارانهاش به ایفای نقش در عملیات مالی برای تمامی طبقه ســرمایهداران صنعتی و بازرگانی منحصر میشــود .بخشی از سرمایه صنعتی هم ،همانند سرمایه تجاری ،و ایضا ســرمایه مالی ،در فرایند کارکرد در گردش ،از بقیه جدا میشود و این عملیات فرایند تولید را برای همه بخشهای ســرمایه دیگر اجرا میکند .در آن صورت حرکتهای این بخش سرمایه پولی [که از بخش جداشده سرمایه صنعتی پدید آمده] صرفا حرکتهای یک بخش تشخصیافته سرمایه صنعتی در فرایند باز تولید است]2[ . دادوســتد پولی در شــکل ناب آن که مورد بررســی ما در اینجا بود ،یعنی آن دادوســتد پولی که در نظام اعتباری دچار پیچیدگی نشــده است ،و درگیر تکنیک مرحله مشخصی از گردش کاالهاست ...یعنی به گردش پول و کارکردهای متفاوت 2- individualize
)1- a pro tanto (proportional
289
فصل دهم :سرمایه بانک و سود بانکی
پول ...و پدید آمده از گردش آن ...روشن است که حجم سرمایه پولی که در عملیات معاملهگران پول مورد استفاده قرار میگیرد ،همان سرمایه پولی بازرگانان و صاحبان صنعت در فرایند گردش اســت و عملیــات معاملهگران پول صرفا همان عملیاتی اســت که در اصل ســرمایهداران صنعتی و تجاری انجام میدادند .این هم روشن است که سود معاملهگران پول چیزی جز کسری از ارزش اضافی نیست چون این معاملهگران عملیاتشان را صرفا با ارزشهای تحقق یافته انجام میدهند(حتی آنگاه که تحقق آنها در شکل ادعاهای اعتباردهندگان است)]3[ . بانکها در روند تحولشــان ،امر حســابداریها را هم بر عهده گرفتند .حجم سرمایه مورد نیاز برای این کار را طبیعت فنی و میزان عملیات تعیین میکند .هدف بانکها در این سرمایه ،تحقق یک میانگین سود است همان هدفی که بازرگانان در سرمایه تجاری و نیز سرمایهداران صنعتی در تولید خود دنبال میکنند ]4[ .این البته تنها بخش سرمایه بانک است که سود آن بهعنوان سود میانگین در معنی دقیق کلمه توصیف میشود .سود بقیه سرمایه بانک از اساس متفاوت است. بانک در مقام تهیهکننده اعتبار با همه ســرمایهای که در اختیار دارد کار میکند؛ ســرمایه خودش و سرمایه دیگران .سود ناخالص هم بهره سرمایهای است که وام داده شــده است .سود خالص آن -پس از کســر هزینهها -مابهالتفاوت میان بهره پرداخت شده برای آن ،و بهرهای است که بانک به پساندازها میپردازد .پس سود به معنی دقیق کلمه ،ســود نیست سطح آن را هم میانگین نرخ سود تعیین نمیکند، [بلکه] مثل پول هر ســرمایهدار دیگر از بهره ناشی میشود .وضعیت واسطگی که بانک در گردش اعتبار بر عهده گرفته اســت آن را قادر میســازد نه تنها مانند هر سرمایهدار پولی دیگر ،از سرمایه خودش سود ببرد بلکه از اعتباردهندگان خود نیز سود میبرد چون بهرهای که به آنها میپردازد کمتر از بهرهای است که از بدهکاران خود دریافت میکند .این بهره تنها بخشــی ،یا کســری از میانگین سود اجتماعی متداول در هر لحظه اســت .اما این بر خالف سود بازرگان یا سرمایهدار وامدهنده، هیچ تاثیری بر تعیین میانگین نرخ سود ندارد. ســطح بهره به عرضه و تقاضای ســرمایه وام در کل بســتگی دارد که سرمایه بانک بخشــی از آن است .سود ناخالص را سطح بهره تعیین میکند .بانکها برای
سرمایه مالی
290
جذب هرچه بیشــتر پول برای اســتفاده از آن ،به سپردههای مردم بهره میدهند و حجم ســرمایهای که بدینترتیب فراهم میشــود به میزان بهرهای بستگی دارد که بانکهای مختلف به پساندازها میپردازند .رقابت برای جذب سپردهها بانکها را وادار میکند باالترین نرخ بهره را بپردازند .تفاوت میان بهرهای که بانکها بهعنوان اعتباردهنده از بدهکاران میگیرند با بهرهای که به پساندازکنندگان میپردازند سود خالص بانکهاســت .روند را میتوان این طور خالصه کرد :در وهله نخست ،نرخ بهره را عرضه و تقاضای کل سرمایه وام تعیین میکند و این بهنوبه خود تعیینکننده سود ناخالص بانکهاســت که از راه وام دادن پول خود و سپردههای مردم کسب میکنند .نســبت میان سرمایه بانک با ســپردههای مردم در اینجا کمترین نقشی در نرخ بهره یا میزان ســود ناخالص ندارد .البته همیشــه تنها بخشی از پو ِل پسانداز شــده عمال در اختیار بانک اســت ،بخش دیگر باید در صندوق پسانداز بماند اما این بخش که بهرهای برای بانک نمیآورد در قیاس با کل حجم پساندازها بســیار اندک است .رقابت بانکها با یکدیگر سطح بهرهای را که باید به سپردهها بپردازند تعییــن میکند و این نرخ با توجه به ســود ناخالص و هزینهها ،به ســود خالص بستگی دارد .روشن اســت که مهم در اینجا سرمایه خود بانک نیست ،چون سود بانک ،نه به این سرمایه ،بلکه به جمع کل سرمایه وام در اختیار بانک بستگی دارد. داده اساســی در اینجا سطح سود است و حجم ســرمایه بانکها باید با این سطح هماهنگ شود .بانکها آن مقدار از کل سرمایه وام را میتوانند به سرمایه خودشان بیافزایند که سطح سودشان اجازه بدهد .برای سرمایه ،بانکداری هم مثل هر حوزه دیگر یک حوزه سرمایهگذاری است و تنها وقتی میتواند به این حوزه وارد گردد که بتواند از همان فرصتهای تحقق ســود استفاده کند که سرمایههای بازرگانی و صنعتی استفاده میکنند؛ در غیر این صورت از آنجا بیرون کشانده میشود .سرمایه خود بانک باید طوری محاسبه شــود که سودی برابر با میانگین سود داشته باشد. فرض کنیم بانک با در اختیار داشــتن 100میلیون مارک ســرمایه 6میلیون مارک ســود ناخالص و 2میلیون مارک سود خالص داشته باشد .اگر نرخ متداول سود20 درصد باشــد و سرمایه خود بانک را 10میلیون مارک محاسبه کنیم آن 90میلیون مارک پساندازهای مشــتریان اســت .این در عین حال توضیح میدهد که وقتی
291
فصل دهم :سرمایه بانک و سود بانکی
بانک به صورت شرکت سهامی تاســیس میشود یا بدینشکل بر سرمایه موجود میافزاید ،فرصتی برای سود موسسان فراهم میشود هرچند سرمایه خود بانک سود کارفرمایی (سود صنعتی) ایجاد نمیکند و تنها بهره را تحقق میبخشد .از آنجا که سود بانک برابر میانگین نرخ سود است ،و به سهامداران تنها بهره پرداخت میشود، امکان کسب سود موسسان بهوجود میآید و چنانچه بانک در بازار پولی در موضع مسلط باشد ،امکان کسب تمام یا بخشی از سود موسسان و افزودن بر حجم سرمایه وجود دارد .البته پساندازها ســرمایه بانک هستند جز اینکه از دیدگاه حسابداری، ســود به سرمایه اسمی ،سرمایه کوچکتر تعلق میگیرد .پساندازها به بانک امکان میدهند بخش بزرگی از سرمایهاش را در صنعت سرمایهگذاری کند. این واقعیت که تفاوت میان ســرمایه خود بانک با سرمایه ناشی از پساندازها تا آنجا که پای سود در میان است اهمیتی ندارد و نسبت یکی به دیگری مشخص نیست ممکن اســت اینطور تعبیر شود که ســرمایه خود بانک خودسرانه تعیین میشــود و بانک این امکان را پیدا میکند که ســرمایه خودش را طوری محاسبه کند که ســودی برابر با ســود بخش دیگر سرمایه بدان تعلق گیرد گرچه این واقعا ســود میانگین نیســت .حال چنانچه نظام بانکی کامال پیشــرفته باشد سرمایه وام موجود همهاش در اختیار بانکهای حاضر است و تاسیس بانک تازه بسیار دشوار خواهد بود چون دیگر سرمایهای بهجز سرمایه موجود در اختیار بانکهای حاضر وجود ندارد مگر آنکه با شــدت گرفتن رقابت با بانکهای موجود ،مردم تشــویق به پسانداز مجدد شوند که البته پیامد چنان رقابت نفس گیری مورد تردید است. سرمایه بانک نه تنها بهکل با سرمایه صنعتی تفاوت دارد ،بلکه با سرمایه تجاری و سرمایه وامدهندگان نیز متفاوت است .در دو مورد اخیر حجم سرمایه از نظر فنی، توسط شرایط عینی فرایندهای تولید و گردش تعیین میگردد .حجم سرمایه صنعتی به تحول عــام فرایند تولید ،به میزان ابزارهای تولید موجود ،از جمله منابع طبیعی و توان بهرهبرداری از آنها ،و جمعیت کاری موجود بســتگی دارد .شیوه استفاده از ســرمایه ،و درجه بهرهگیری از جمعیت کاری ،تعیینکننده مقدار سودی هستند که باید به نحو برابر میان ســرمایه صنعتی ،تجــاری ،و وام توزیع گردد .در دو حوزه اخیر مقدار سرمایه مورد نیاز را نیز شرایط فنی فرایند گردش تعیین میکند .از آنجا
سرمایه مالی
292
که گردش ،ســودی تولید نمیکند و تنها نماینده هزینههاست ،گرایش به کاستن از ســرمایه مورد استفاده در این حوزه و رســاندن آن به حداقل الزم وجود دارد .اما سرمایه بانک -هم سرمایه خود بانک و هم سرمایه ناشی از پساندازها -چیزی جز سرمایه وام نیست و از این حیث در واقعیت امر ،تنها شکل پول سرمایه مولد است. ویژگی مهم آن در این اســت که بخش بزرگی از این ســرمایه ،تنها هستی صوری دارد؛ یک واحد صرف حسابداری است. درســت همین رابطه میان سود بانک و حجم سرمایه خود بانک را میتوان در مورد ســود ناشی ار انتشار سهام و فعالیتهای سفتهبازی پیدا کرد .سود موسسان، یا ســود ناشی از انتشار سهام ،نه ســود است به معنای دقیق کلمه ،و نه بهره ،بلکه درآمد کارفرمایی است که به صورت سرمایه درآمده است .پیشدرآمدی هم دارد؛ اینکه ســرمایه صنعتی ابتدا به سرمایه خیالی بدل شود .سطح درآمد ناشی از انتشار ســهام را نخست میانگین نرخ سود ،و سپس نرخ بهره تعیین میکند .میانگین سود منهای بهره ،سود کارفرما را تعیین میکند که به نرخ بهره جاری به صورت سرمایه در میآید و سود موسسان را تشکیل میدهد .این سود اخیر به هیچ روی به میزان سرمایه خود بانک بســتگی ندارد .تبدیلپذیری سرمایه صنعتی به سرمایه خیالی، منحصرا به مقدار ســرمایه وام موجود بستگی دارد و در حالیکه شکل سرمایه وام بهرهدهنده را به خود میگیرد ،آماده اســت به شکل سرمایه تولیدکننده درآید .برای ســرمایهگذاری در سهام باید پول کافی موجود باشد .اما یک تمایزگذاری در اینجا الزم اســت :درآمدن سرمایه صنعتی موجود به شکل سرمایه سهام ،به همان اندازه پول نیاز دارد که برای گردش سهام در بورس سهام الزم است و این هم بهنوبه خود بســته به این است که این سهام ،در «دستان امن» بهعنوان سرمایهگذاری بلندمدت باقی بمانند؛ یا بهعنوان سهام سفتهبازی ،برگشتی سریع داشته باشند .حالت دیگرش این اســت که انتشار سهام سرمایه ممکن است نشــانه تاسیس یک بنگاه تازه و یا گسترش بنگاه موجود باشد .در چنان صورتی نیاز به یک سرمایه ِ پولی کافی است تا ابتدا برگشت را [مطابق فرمول زیر] تکمیل کند ،و سپس به انتشار سهام بپردازد.
P... C ___ M
1
L
1
M
MP
293
فصل دهم :سرمایه بانک و سود بانکی
حجم ســرمایه وام موجود ،هم نرخ بهره را تعیین میکند که عامل تعیینکننده در سرمایهسازی است ،و هم اندازه سود ناشی از سهام را که از حجم سرمایه خود بانک مستقل است .با این همه در بلندمدت سود ناشی از نشر سهام باید با میانگین نرخ ســود آن سرمایه برابر شود .اما از آن سو بانک تالش دارد بر سرمایه خودش بیافزاید تا اعتبار موجود و اعتبار سهام خود را تقویت کند .تالشی شبیه مورد سود سفتهبازی .مشارکت بانکها در سفتهبازی ربطی به تمایز میان سرمایه خودشان با سرمایه ناشی از پساندازها ندارد بلکه به حجم کل سرمایه بستگی پیدا میکند. اکنــون میدانیم که هم اعتبار و هم تامین مالی و ســفتهبازی ،گرایش به تمرکز را تقویت میکنند ،و همزمان تالشها بر آن است که بر حجم سرمایه خود بانک تا هر جا که ممکن است افزوده شود .چرا که سرمایه خود بانک برخالف سرمایه وام ،در معرض تقاضاهای ناگهانی پرداخت نیســت و از این رو با اطمینان خاطر بیشتر میتوان آن را در بنگاههای صنعتی سرمایهگذاری کرد .خاصه اینکه تاسیس شرکتهای تازه مستلزم نگاه داری سرمایه پولی در صنعت در بلندمدت یا کوتاه مدت ،یعنی تا زمانی است که سرمایه از طریق فروش سهام به بانک برگردد .یعنی اینکه بانک با افزودن بر سرمایه خود در ضمن ،میتواند کامل و بادوام در بنگاههای صنعتی سرمایهگذاری کند ،و در نهایت هم کنترل خود را بر آنها اعمال کند؛ و نیز میتواند هر چه بیشتر بر سفتهبازی کاالها و اوراق بهادار تاثیر بگذارد .و در نتیجه ،هر جا منافعش در بهره و انتشار سهام اجازه دهد، سرمایهاش را درگیر کند. اما با اینکه بانک باید بتواند ارزشــی را تحقق بخشد که با روند فزاینده سرمایهاش همخوان باشد ،نمیتواند به دلخواه ،ســرمایه پساندازها را به سرمایه خودش تبدیل کند .تالش بانک در گســتردن سرمایه ،با هدف سرمایهگذاری آن در صنعت و کسب درآمد از راه انتشــار سهام ،اعمال کنترل بر صنعت است .اگر تنها کارکرد بانک تامین اعتبار بود ،افزودن بر سرمایهاش ورای محدودهای معین ،غیرضروری میشد ،چون در
سرمایه مالی
294
چنین حالتی پساندازها عاملی بس تعیینکننده میشوند و بانک نمیتواند عایداتی بهجز بهره بر سرمایهای دریافت کند که باید هرآن بهعنوان وسیله پرداخت در دسترس باشد. وقتی که بانک بخش بزرگی از کل ســرمایه وام موجود را بهعنوان سرمایه خود به کار میاندازد دیگر نمیتواند به حســاب خودش در صنعت در حجم زیاد سرمایهگذاری کند .درســت بر عکس ،چون تنها بخشی از ســرمایه وام موجود باید بهعنوان وسیله پرداخت (اعتبار در گردش) در دسترس باشد؛ بقیه برای به کار انداختن بهعنوان سرمایه صنعتی (اعتبار سرمایهای) باقی میماند .تقسیم سرمایه وام موجود بین گردش اعتباری و اعتبار سرمایهای ،دارای زمینههای مشروط عینی خاص خود ،و حاصل وضعیت متداول فرایندهای تولید و گردش اســت؛ و گرچه این محدودیتها انعطافپذیرند ،اگر قرار باشد سرمایه بانک در شکل پول برگشت کند تا بانک بتواند پرداختهایش را بهموقع انجام دهد بانکها نمیتوانند آن محدودیتها را نادیده بگیرند .این تقسیم سرمایه وام موجود ،از ســوی دیگر ،به این بستگی ندارد که چه مقدار از سرمایه موجود بانک از خودش است و چه مقدار از پساندازها. بانک میخواهد ســرمایهاش را افزایش دهد تا آن را در صنعت سرمایهگذاری کند .میزان سرمایه خارجی که بانک میتواند به سرمایه خودش تبدیل کند بستگی دارد به حجم کل ســرمایه موجود که میتوان در سرمایهگذاری به کار گرفت .در چارچوب این محدودهها ،گرایش تحول بانک به افزایش دادن هرچه بیشتر سرمایه خود از راه تبدیل سرمایه وام است .پس مقدار سرمایه خود بانک ،نه به خواستهای خودش بستگی دارد ،و نه به فرصتهای سرمایهگذاری سرمایة افزایش یافته. افزایش ســرمایه بانک معاملهای صرفا حقوقی اســت و نه تغییری در کارکرد اقتصادی آن .تنها راهی که بانک میتواند ســرمایه خود را در شــکل سرمایه پولی افزایش بدهد ،تبدیل ســرمایههای پسانداز شده به سرمایه خود بانک است؛ و از آنجا که در نظامهای بسیار پیشرفته پولی همه پول موجود ،در بانکها متمرکز شده اســت ،افزایش سرمایه بانک صرفا بدان معنی اســت که با انتشار سهام ،بخشی از پساندازها در بانک به صورت ســرمایه بانک درآمده است .البته این تبدیل سرمایه پسانداز به ســرمایه خود بانک بر عرضه و تقاضای سرمایه پولی کال بیتاثیر است و بنابراین بر نرخ بهره هم تاثیری نمیگذارد]5[ .
295
فصل دهم :سرمایه بانک و سود بانکی
در صورت برابر بودن ســایر شرایط ،بر اثر افزایش سرمایه صنعتی ،میزان سود افزایش مییابد چون سرمایه صنعتی در فرایند گردش ارزش اضافی تولید میکند .و روشن است که افزایش سرمایه بانک بر حجم بهرهای که بانک در مجموع دریافت میکند تاثیری نمیگذارد؛ چون با فرض ثابت بودن تقاضا ،این امر به عرضه سرمایه وامی بستگی دارد که به هیچروی و صرفا با تغییر مالکیت ،تغییری در توزیع سرمایه وام بین بانکها و افراد خصوصی ایجاد نمیکند .آنچه تغییر میکند محاســبه سود خالص بانکهاست که با افزایش سرمایه بانک ،درصد آن کمتر میشود. سرمایههای صنعتی ،تجاری و وام اجزای متمایز سرمایه اجتماعیاند که در هر لحظه معین باید با یکدیگر رابطه معینی داشــته باشند .در یک نگاه انتزاعی ،همه سرمایههای اجتماعی را میتوان سرمایه بانک تلقی کرد .چون هر چه باشد سرمایه بانک تنها یکی از ســرمایههای در اختیار بانک است و هیچ دلیلی وجود ندارد که سرمایههای دیگر نتوانند از مسیر بانک بگذرند .البته اغلب این سرمایههای بانک، خیالی هستند؛ صرفا بیانی پولیاند برای سرمایهای تولیدی و کاری ،و یا ،ادعاهایی بر ارزش اضافیکه به سرمایه تبدیل شدهاند .به همین سبب افزایش سرمایه بانک، برخالف افزایش سرمایه صنعتی ،پیششــرطی برای سود بیشتر نیست .برعکس، از نظر بانک عامل خاص ،همانا ســود است .با باال رفتن سود ،بانک سرمایهاش را افزایش میدهد زیرا با چنان افزایشــی میتواند بخش بزرگتری از سرمایه خود بانک را در سرمایه صنعتی به کار اندازد بیآنکه ریسک کرده باشد .در واقعیت ،این اقدام بانک اساســا عرضه اعتبار به صنعت است ،و مشارکت در بنگاههای صنعتی از راه انتشار سهام؛ و مالکیت سهام ،بانکها را به افزایش سرمایه خودشان تشویق میکند .مثال بانکهــای منحصرا پسانداز در انگلیس این موضوع را روشــنتر میکند؛ اینها به رغم افزایش گســترده برگشت ،بر سرمایههایشان نمیافزایند بلکه سود سهام بسیار باالتری به پساندازها میدهند. پس نمیتوان فرض گرفت که جریان سرمایه به بانک ،یا از بانک ،بهگونهای در ســود بانک تاثیر میگذارد که نرخ بهره را تغییر دهد .تنها تا آنجا که به تخصیص [ســود] به مقادیر بزرگ یا کوچک سرمایه خودِ بانک مربوط میشود ،توزیع سود [میان این مقادیر] فرق میکند.
سرمایه مالی
296
امر مهم دیگر آن اســت که افزایش سرمایه بانک ،شکل سرمایه سهام ،یا بهتر است بگوییم شــکل ســرمایه خیالی ،را پیدا میکند .تا اینجا دیدهایم که درآمدن پول به شــکل ســرمایه خیالی ،ویژگی فرد ســرمایهدار بهمثابه سرمایهدار پولی یا سرمایهدار وامدهنده را ابدا تغییر نمیدهد .پولی که به شکل سرمایه خیالی درآمده است ،سرمایه بانک میماند که به زبان اقتصادی ،سرمایه پولی است .بخشی از این سرمایه بانکی به شکل سرمایه صنعتی درمیآید .این تبدیل به یکی از دو راه انجام میشــود -1 :با تامین اعتبار برای یک بنگاه صنعتی(که صرفا وام دادن سرمایه به بنگاه اســت) -2،با دستیابی به سهام بنگاه که اگر اندازه سرمایه بانک اجازه دهد، بانک از آن پس به صورت دائمی ،آنها را در اختیار خواهد داشــت .در مورد دوم، افزایش ســرمایه بانک ابتدا با تبدیل سرمایه پولی به سرمایه بانکی ،و سپس تبدیل این ،به ســرمایه صنعتی صورت میگیرد .ســرمایهداران به جای پول خصوصی پولشان را بهطور مستقیم در سهام صنعتی میگذارند ،در سهام بانک سرمایهگذاری میکنند و این بانک است که با خرید سهام صنعتی ،آن را به شکل سرمایه صنعتی درمیآورد .تفاوت در این اســت که بانک اکنون نه تنها میانجی عملیات ،بلکه در مقام مالک سرمایه ،شریک بنگاه صنعتی هم شده است .گذشته از این ،حق مالکیت بانک با حق مالکیت فرد فرد ســهام داران از اساس فرق میکند .گرایشی بهوجود میآید که باالترین حجم ممکن ســرمایه پولی آماده افراد به سرمایه بانکی تبدیل گردد و تنها در آن موقع به ســرمایه صنعتی تبدیل شــود .در این فرایند ،سرمایه خیالی دو برابر میشــود .سرمایه پولی ،در قالب سهام بانک ،شکل خیالی به خود میگیرد و بدینوسیله در واقعیت به مالکیت بانک در میآید؛ و این سرمایه بانکی ســپس شکل خیالی ســهام فردی را پیدا میکند و در عالم واقع به عناصر سرمایه تولیدی ،ابزارهای تولید و نیروی کار تبدیل میشود. سیاســت ســود ســهام بانکها کــه به یــاری حجــم بزرگی از ســرمایه بیرونی(پساندازها) اعمال میشــود ،باید بیش از سیاست بنگاههای صنعتی ثبات داشته باشــد .این نکته بهخصوص وقتی بیشتر مصداق پیدا میکند که مردمی که ســرمایة پسانداز را تامین کردهاند درباره خوبی یا بــدی مدیریت بانک بر پایه مالکهای بیرونی نظیر ثبات ســود ســهام داوری کنند ،چون به مجردی که این
297
فصل دهم :سرمایه بانک و سود بانکی
ثبات به هم بخورد آنها پساندازهایشــان را از بانک بیرون میکشند .اینجا بحث پساندازها از منابع غیر ســرمایهداری اســت .بنگاه صنعتی میتواند در سیاست سود سهام مستقلتر از بانکها عمل کند؛ نخست به این دلیل که اعتباردهندگانش بهخوبی وضعیت بنگاه و توان آن در پرداختها را میدانند و دوم اینکه ،کاالهای تولیدشــده در بنگاه ،باید اعتبار پرداختهای مســتمر از ســوی بنگاه را پوشش دهــد در حالیکــه آن اعتبار دیگر ،اینجا مثل مورد بانکها ،بهطور مســتمر الزم نیســت و تنها در فواصل طوالنیتر مورد نیاز است .اســتقالل بیشتر بنگاه به آن امکان میدهد بر قیمت سهام اعمال نفوذ کند و به «خودیها» فرصت دهد از راه سفتهبازی در بورس ســهام نفع ببرند .ضمن اینکه این استقالل ،سازگاری بنگاه با نوســانهای بازار و نیاز به انباشــت را آسان میکند و هر دوی اینها برای بنگاه بیشتر اهمیت دارند تا برای بانکها. از سوی دیگر بانکها در هماهنگ شدن با سیاست با دوام سود سهام ،آسانتر از بنگاههای صنعتی عمل میکنند زیرا نوسانهای کسبوکار ،آن تاثیر یک سویه و قوی را که بر سود صنعتی دارند بر درآمد بانکها ندارند .در وهله نخست ،بخش بزرگی از ســود بانک ،بیشتر به تفاوت بین بهره ســرمایة وام دادهشده با سرمایة وام گرفتهشــده ،بســتگی دارد تا به ســطح مطلق نرخ بهره .این تفاوت بهمراتب تثبیتشدهتر است تا نوسانها در سطح مطلق نرخ بهره ،خاصه در جایی که تمرکز بانکداری بهخوبی پیشــرفته باشد .در چرخه کســبوکار ،لحظههایی مساعدند و لحظههایی نامساعد ،که تقریبا یکدیگر را خنثی میکنند .مساعدترین آنها دورهای اســت که رونق اقتصادی رو به افزایش اســت و مشخصه آن ،افزایش گام به گام نرخ بهره ،تقاضای شدید برای سرمایه صنعتی ،و در نتیجه شدت گرفتن فعالیتها در انتشار سهام با سودهای فراوان برای موسسان .بانکها هم در این دوره از قبل مدیریت حســابها ،دادن اعتبارهای تجاری ،و ســفتهبازی در بورس سهام سود سرشــاری میبرند .در باالترین نقطه رونق ،هم نرخ مطلق بهره ،و هم تفاوت بهره ســرمایه وام داده شده با سرمایه به وام گرفته شده افزایش مییابند؛ اما از آن سو، ســود موسســان رو به نزول میگذارد .اعتبار بانکی در مقام ابزار تامین نیازهای صنعت ،جای سهام و وثیقهها را میگیرد و سفتهبازی اوراق بهادار در زمانی پیش
سرمایه مالی
298
از آغاز بحران از طریق نرخ بهره بســیار باال مهار میگردد .نخستین مرحله بحران، زمانی که نرخ بهره به پایینترین سطح رسیده مساعدترین زمان برای انتشار اوراق بهادار با بهره ثابت اســت .درآمد بانک بر اثر دسترسیاش به اوراق قرضه دولتی و شــهری ،و نیز از فروش اوراق بهادار با بهره ثابت افزایش قابلمالحظهای پیدا میکند .بخشی از بدهی بانک که پیشتر از ناحیه صنعت بهوجود آمده بود به دلیل ســیالیت بازار پول ،به ســهام و اوراق وثیقه تبدیل میشود و درآمد تازهای برای سرمایه اوراق بهادار ایجاد میکند .همه این عاملها کموبیش ،درآمد کمتر ناشی از بهره بر عرضه اعتباری را جبران میکنند. رقابت میان بانکها تنها با سرمایه خود آنها پیش نمیرود؛ بلکه در این رقابت، کل سرمایه موجود و در دســترس بانکها شرکت دارد .البته رقابت در بازار پول از اســاس با رقابت در بازار کاال فرق میکند .مهمترین تفاوت آن اســت که در بازار پول ،ســرمایه ،شکل پول را دارد در حالیکه در بازار کاال ابتدا باید از شکل ســرمایه کاالیی به صورت سرمایه پولی درآید که در این حالت با توجه به امکان کاهش ارزش کاال ،شــاید چنــان تبدیلی صورت نپذیرد و به جای ســود ،ضرر به بار آید .در رقابت کاالیی ،تنها تحقق ســود مطرح نیســت؛ تحقق سرمایه هم الزامی اســت .در رقابت سرمایه پولی ،موضع خود سرمایه ،امن است و تنها سطح ارزش مورد هدف ،یعنی ســطح بهره مطرح است .اما بهره خود بهگونهای تعیین میشــود که جایی برای مانور افراد باقی نمیگذارد .قبل از همه سیاســت تنزیل نهادهای مالی مرکزی اســت که وضعیت هر کس را تعیین میکند و فضای اندکی بــرای آزادی عمل افراد باقی میگذارد .ایــن حالت بهخصوص در عملیات دقیقا اعتبــاری بانکها (وامدهی یا وامگیری) جایی بــرای رقابت باقی نمیگذارد .هر چقــدر جا برای مانور کمتر باشــد ،حجم کمیتًا خالص کســبوکار پر اهمیتتر میشــود .چون تنها وقتی این حجم بسیار باال باشد بانک هزینههای کمیسیون را پایین میآورد و بهره پرداختی به پساندازها را افزایش میدهد .این وضعیت برای همه بنگاههای هم اندازه ،بیشوکم یکســان اســت .وانگهی در عملیات اعتباری، برای بنگاههای بزرگتر ســود فوقالعادهای در مقایسه با بنگاههای کوچک وجود ندارد شــاید بهجز در اقتصاد عملیات ،و اینکه میشــود از زیانهای بزرگتر دور
299
فصل دهم :سرمایه بانک و سود بانکی
ماند ،و ریسکها نیز توزیع میشود .از سوی دیگر ،از آن سود فوقالعاده ناشی از حق امتیاز پیشرفتهای فنی در صنعت که نقش بس بزرگی در مبارزه رقابتی دارد، در اینجا خبری نیست. رقابــت در تامین مالی بنگاهها اهمیت بیشــتری دارد تا تامین اعتبار .اینجا حد و حدود ســود موسســان ،فضا را برای رقابت باز میگذارد؛ هرچند در اینجا نیز چارچوب محدودیتها بســیار کمتر است و در همین محدوده است که صنعت به خاطر وامهای پیشــین ،و نه به دلیل شرایط پیشنهادی بانکها که عامل تعیینکننده است در وضعیت وابستگی قرار میگیرد .الزم است در حوزه صنعت میان جنبههای فنی و اقتصادی رقابت تفاوت قائل شــویم ،در مورد بانکها تفاوتهای فنی نقش چندانی ندارند و همه بانکهای از یک سنخ ،شیوههای فنی یکسانی را در رقابت به کار میگیرند( .بانکهایی با سنخهای متفاوت ،مستقیما با یکدیگر رقابت نمیکنند. به هیچ وجه ).پس تنها میماند اندازه ســرمایههای رقابتی ،یعنی تفاوت اقتصادی صرفا ک ّمی .و درست همین سنخ رقابت کامال متفاوت ،به بانکها امکان میدهد به شیوههای گوناگون و درحال تغییر ،گاه با یکدیگر رقابت و گاه همکاری کنند .نظیر همین وضع را میتوان در بنگاههای بســیار بزرگ صنعتی مشــاهده کرد که گهگاه ممکن اســت در مسائل خاص کسبوکار با هم به توافق برسند برای مثال میتوان مــورد مناقصهها را ذکر کرد .در صنعت چنان توافقهایی معموال پیش زمینه ایجاد کارتل و ورود به حیطهای است که دیگر خبری از رقابت نیست. اگر نرخ عمومی بهره ســد راه رقابت در قلمرو اعتبارها باشــد ،میانگین نرخ سود نیز در حوزه معامالت پرداخت ،محدودیت ایجاد میکند .اینجا حجم فعالیت اقتصادی در تعیین میزان کمیســیون نقش حساسی دارد و به نفع بانکهای بسیار بزرگ عمل میکند. در بانکــداری حرفهای ،اصل حداکثر امنیت ،موجب میشــود بانکها ذاتا از رقابــت بپرهیزند ،آمادهاند به نفع پایــان دادن به رقابت در حوزه صنعت از طریق کارتلها وارد عمل شوند و «سود مداوم» را جایگزین رقابت کنند. درآمد بانکها سود نیست .با این همه محاسبه جمع درآمد بر پایه سرمایه خود بانک باید برابر میانگین نرخ ســود باشــد .اگر کمتر از این مقدار بشود سرمایه از
سرمایه مالی
300
فعالیت بانکی بیرون آورده میشــود ،اما اگر باالتر باشد بانکهای تازهای تاسیس میشــوند .و از آنجا که سرمایه بانک در شکل پول است ،یا بخش بزرگی از این سرمایه در هر زمان قابل تبدیل به پول است ،میتوان بهسرعت برابری سود را تامین کرد .به همین دلیل هرگز با «اضافه تولید» ســرمایه بانک روبهرو نیستیم .افزایش بیش از اندازه سرمایه بانک موجب بیرون کشیدن بخشی از آن و سرمایهگذاری آن در جای دیگر میشود ،نه آنکه به یک سقوط بزرگ همراه با تنزل شدید ارزش و مانند آن که در صنعت قابل مشاهده است ،منتهی شود .سقوط بانک تنها میتواند نتیجه اضافه تولید صنعتی یا ســفتهبازی بیش از اندازه باشد که به صورت کمبود شدید سرمایه بانکی در شکل پول نمایان میشود چون سرمایه بانک در جایی گیر کرده که بهآسانی نمیتوان آن را به صورت پول درآورد. با توســعه نظام بانکداری و شبکه مدام در حال فشردهتر شدن رابطه بانکها با صنعت ،گرایش فزایندهای به پایان دادن رقابت میان خود بانکها پدید میآید و از آن سو نیز متمرکز کردن همه سرمایه بانکی به سرمایه پولی جریان مییابد تا پول برای عرضه به تولیدکنندگان منتها فقط از طریق بانک همیشــه در دسترس باشد. چنانچه این روند ادامه یابد ،ســرانجام یــک بانک یا مجموعهای از بانکها کنترل تمامی ســرمایه پولی را در اختیار میگیرند .چنین «بانک مرکزی»ای بر کل تولید اجتماعی اعمال کنترل میکند]6[ . در معامالت اعتباری ،رابطه ِ مادی سوداگرانه غالبا با یک رابطه شخصی همراه است که به صورت رابطه مستقیم میان اعضای جامعه نمودار میشود و نقطه مقابل روابط مادی اجتماعی اســت که از ویژگیهای سایر مقولههای اقتصادی مثل پول است؛ یعنی آنچه که عموما «اعتماد» نامیده میشود .در این مفهوم یک نظام کامال توســعه یافته اعتباری که برابر نهاد نظام سرمایهداری است در مقابل هرجومرج، نماینده سازمان و کنترل است .سرچشــمهاش در سوسیالیسم است اما در جامعه ســرمایهداری به کار گرفته شده است ،نوع قالبی سوسیالیسم است که با نیازهای ســرمایهداری تعدیل شده است .پول مردم را اجتماعی میکند تا عده معدودی از آن استفاده کنند .در آغاز کار و بهناگهان به روی شوالیههای اعتبار ،چشماندازهای اعجابانگیزی میگشــایند :گویی موانع تولید سرمایهداری -مالکیت خصوصی-
فــرو ریختــه و تمامی قدرت تولیدی جامعه در دســتان فرد قرار گرفته اســت. چشــمانداز ،او را سرمســت میکند و او هم بهنوبه خود دیگران را مست میکند و فریب میدهد .پیشــگامان اولیه اعتبار ،رمانتیسیستهای سرمایهداری نظیر جان ال ،و [اســحاق] پریه 1بودند .هنوز مدتی مانده بود که سرمایهداری به هوش بیاید، دست باال را پیدا کند ،و گوندرمن ساکارد را منکوب سازد]7[.
)1- Isaac Péreire (1806 -1880
متخصص امور مالی و از سوسیالیســتهای پیرو سنسیمون .اسحاق پریه همراه با برادرش(امیل) مجموعهای از موسســات مالی و اعتباری و بانکی ایجاد کرد که از نهادهای مالی مهم اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیســتم به شمار میرفت.
فصل دهم :سرمایه بانک و سود بانکی
301
یادداشتهای فصل دهم
-1در مورد جزئیات بنگرید به:
Capital, vol. III, part IV: ‘Conversion of commodity capital and money capital into commercial and financial capital ]2- Capital, vol. III, pp. 371-2. [MECW, 37, p. 313 ]3- ibid., pp. 379 - 80. [MECW, 37, p. 320
-4محاسبه فرضی زیر به روشن شدن موضوع کمک میکند :سرمایه تولیدی را 1000و ســود حاصل از آن را 200بگیریم .ســرمایه بازرگانی را (با قدری اغراق) 400میگیریم و ســرمایه پولی را .100ســود باید روی سرمایه 1500 توزیع شود .یعنی میانگین نرخ سود میشود 13/33درصد .پس صاحبان صنعت 13/33درصــد از جمع 200و بازرگانان 5/33درصد .برای ســرمایه پولی هم 13/33درصد میماند[ .به دنبال اشــارات [موریس] واتنیک ،1من اشتباه محاسبه را تصحیح کردم .ر .ه]. -5از همین رو این رویایی کودکانه اســت که انتظار داشــته باشیم افزایش ســرمایه متعلق به بانک نشــردهنده ،مثال رایشبانک ،لزوما به کاهش نرخ بهره منجر شود. -6نظام بانکداری« ،شــکل حسابداری جهانشــمول و توزیع فراوردهها در مقیاس جامعه اســت ،اما تنها شکلی ...و تا وقتی که فعاالنه سرمایهگذاری نشود، همه ســرمایه موجود و حتی بالقوه جامعه را در دســترس سرمایهداران صنعتی و بازرگانــی قرار میدهد ،بهطوری کــه نه وامدهنده و نه اســتفادهکننده چنان ســرمایهای ،هیچ کدام ،مالک یا تولیدکننده واقعی آن نیستند .و این چون ویژگی خصوصی ســرمایه را از آن میگیرد ،در همان حد الغای سرمایه است . ...
]1- Morris Watnick [ ?-1948
اقتصاددان مارکسیســت و مترجم پارهای از آثار مارکسیســتی (از جمله همین کتاب سرمایه مالی) از آلمانی به انگلیسی.
ســرانجام ،تردیدی نمیتوان داشــت که نظام اعتباری در دوران گذار از شیوه تولید سرمایهداری به شیوه تولید مبتنی بر کارِ آزاد کارگران ،1بهمثابه اهرمی قدرتمند عمل میکند .اما تنها بهمثابه عنصری در ارتباط با ســایر انقالبهای انداموار شیوه تولید .از ســوی دیگر توهمهای مربوط به قدرت اعجاز اعتبار ،و نظام بانکی ،که برخی سوسیالیســتها ارائه میکنند ،از ناآشنایی کامل با شیوه تولید سرمایهداری، و نظام اعتباری بهمثابه شکلی از آن ،ناشی میشود .به محض آنکه ابزارهای تولید دیگر به ســرمایه تبدیل نشــوند (که لغو مالکیت خصوصی بر زمین را هم شامل میشــود) اعتبار به حیــث اعتبار دیگر معنی ندارد ...اما تا زمانی که شــیوه تولید ســرمایهداری ادامه دارد ســرمایه بهرهآور بهعنوان یکی از شکلهای آن ادامه پیدا میکند و در عمل شالوده نظام اعتباری میشود» [نقل از]: Capital, vol. III, pp. 712-3. [MECW, 37, p. 602 .
303
1- associated labour
معنای لغوی کلماتی که هیلفردینگ در اینجا از مارکس نقل کرده «کار متحد» است .اما در اصل آنچه مارکس در پی تبیین آن اســت و شکل بســطیافتهاش free, or associated labourیا کار[گران] متحد و رها از قید عملی عبور از سرمایهداری و تمایز قائل شدن میان آن با تلقیهای آنارشیستی است. سرمایهداری اســت ،شیوه ِ آنارشیستهای معاصر مارکس و اخالف آنها میگفتند به محض سرنگونی نظام سرمایهداری ،پرولتاریا باید دولت را مضمحل و مالکیت را ملغی کند و جامعه آزاد ایجاد کند .مارکس برخالف آنارشیستها ،معتقد بود بین جامعه سرمایهداری و جامعه سوسیالیستی ،دوران گذار یا میانجی ضروری است .مارکس در اینجا در واقع درباره همین دوران گذار و امکانهای میانجیگرانهاش سخن میگوید .به پانویس صفحه 126راجع به «کار-پول» مراجعه کنید.
فصل دهم :سرمایه بانک و سود بانکی
-7اشاره به دو شخصیت اصلی رمان پول اثر امیل زوال است.
بخش سوم
رسمایه مالی و محدود شدن رقابت آزاد
فصل یازدهم غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
1- living labour
در ترمینولوژی مارکس ،منظور از «کار زنده» یا ســرمایه متغیر ،فعالیت کارگر است که در مقابل «کار مرده» یا سرمایه ثابت بهکار میرود.
307
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
هدف تولید سرمایهداری ،سود است .دستیابی به باالترین سود ممکن انگیزه هر فرد سرمایهدار ،اصل راهنمای عمل اقتصادی او ،و پیامد ضروری مبارزه رقابت آمیز در ســرمایهداری است .چون فرد سرمایهدار تنها در صورتی میتواند به بقای خود ادامه دهد که در تالشــی پیگیر ،نه تنها با رقیبان خود گام بردارد بلکه از آنها پیشی بگیرد؛ و این در صورتی شــدنی است که سود خود را از سطح میانگین باال ببرد و به سود اضافی دست یابد]1[ . این آرزوی ذهنی برای کســب حداکثر ســود که اکســیر جانبخش فرد فرد سرمایهداران است ،خود را در شکل عینی گرایش به ایجاد نرخ سود میانگین برای کل سرمایه ،نشان میدهد]2[ . رقابت ســرمایهداران در حوزه سرمایهگذاری ،یعنی جریان مداوم سرمایه به آن حوزهها که نرخهای ســود باالتر از میانگین است ،و بیرون بردن آن از حوزههایی که ســود از میانگین پایینتر اســت ،آن ســود اضافی را تضمین میکند .این جزر و مدهای دائم ســرمایه با موانعی برخورد میکند که پابهپای تحول ســرمایهداری، سختتر میشود. قدرت تولیدی فزاینده کار ،و پیشرفت فناوری را از اینجا میتوان دید که همان تعــداد نیروی کار زنده ،1ابزارهای تولید در حجم بیســابقه و رو به افزایش را به
سرمایه مالی
308
جریــان میاندازد .بازتاب این فرایند را به زبان اقتصادی در ترکیب اندامواره باالتر ســرمایه ،و نسبت روز افزون سرمایه ثابت به سرمایه متغیر در کل سرمایه میتوان دید ]3[ .این تغییر در نسبت سرمایه ثابت به سرمایه متغیر C:V ،بیانگر چهره در حال تغییر صنعت کارخانهای است؛ از تولید صنایع دستی گرفته تا نخستین کارخانههای ســرمایهداری -با گنجایش محدود فضای کاری و گرد آمدن انبوه کارگران به دور چند ماشین کوچک -تا کارخانههای مدرن امروزی با چند چهره معدود انسانی که اینجا و آنجا پشت دستگاههای ماشینی خودکار غولآسا ،کار میکنند و شمارهشان مدام رو به تحلیل رفتن و کاهش است. تحول در فناوری ،در عناصر تشکیل دهنده سرمایه ثابت نیز تغییراتی ایجاد کرده است .سرمایه پایا با ســرعتی بهمراتب بیش از سرمایه در گردش افزایش مییابد. ارقام زیر در این زمینه گویا هستند: پیشرفتهای فناوری در فرایند ذوب فلز به افزایش اندازه شرکت و تمرکز هر چه بیشــتر سرمایه انجامیده است .بنا به گزارش لورمان 1درباره « 50سال تحول در کوره بلند» 2ظرفیت کورهها از ســال 1852به نسبت 1به ،4/8بازدهی هر کوره به نسبت 1به ،33/3و بازدهی به ازای هر تن 1به 7بوده است. 4 در سال 1750در 14کوره زغالسوز انفجاری در سیلزی 25000 3هاندردویت چدن تولید کردند .در ســال 1799دو کوره کک ســوز در کونیگسهاتن ســالی 40000هاندردویت ،و در اویچل هاوزر در ســال 1852روزانه 50000تا 60000 پوند پروس 5چدن تولید شــد .تازهترین رکورد روزانه هر کوره به این شرح است: 2- Die Fortschritte im Hochofenbetrieb seit 50 Jahren
1- Lürmann 3- Silesia
منطقهای در اروپای مرکزی که امروزه بخش بزرگی از آن جزو لهستان و پارههای کوچکترش جزو آلمان و جمهوری چک است. )4- Hundredweight(cwts
واحد وزن برخی کاالها در آمریکا و انگلستان و کانادا و چند کشور دیگر .در دستگاه اوزان انگلستان این واحد به ِ هاندردویت بزرگ یا واحد شاهی مشهور است و معادل 112پوند یا 50/8کیلوگرم است .در دستگاه اوزان آمریکا، هاندرویت کوچک نامیده میشود و معادل 100پوند یا 45/36کیلوگرم است .چنین وضعی درباره یکی از واحدهای وزنی ایران یعنی «من» هم وجود دارد .در پارهای مناطق مرکزی ایران از جمله اصفهان و فارس هر «من» معادل 6کیلوگرم است و در برخی شهرهای استان فارس به آن «من شاه» یا «من شاهی» میگویند .در مناطقی از ایران، «من» معادل 3کیلوگرم است و به آن «من تبریز» میگویند. )5- Prussian pounds(467.711 grams
2- Ohio Steel Co. No.3 5- Ruhr
)1- Gewerkschaft Deutscher Kaiser (Thyssen 3- thaler 4- Wedding
309
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
گ ِورک شافت آلمان (تیسن) 518 ،1تن و فوالدسازی اوهایو (واحد شماره 803 ،2)3 تن .یعنی کوره ذوب فلز آمریکایی در 30ساعت همان مقدار چدن تولید میکند که کوره ســیلزی پیشتر در یک سال؛ و باالتر از این ،در 36ساعت معادل 150سال ِ قبل 14کوره ذوب فلز سیلزی. هزینههای ســرمایهگذاری برای یک کوره بهطور نجومی باال رفته است ،برای مثال در کوره کونیگسهاتن ،که قبال از آن یاد کردیم ،هزینه سرمایهگذاری به ازای هــر تن تولیــد در روز 40000تالر ،3معادل 20000مارک بــود .به گفته ودینگ،4 این رقم در ســال 1887پایین آمد و بین 5400تا 6000مارک در ازای هر تن در روز رســید .اما برای هر کوره یک میلیون مارک سرمایهگذاری شد .اخیرا بار دیگر هزینهها در ازای هر تن در روز افزایش یافته و به 10000مارک رسیده که نتیجه به کار گرفته شــدن تجهیزات جدید و حذف کامل کار دستی بوده است .یعنی هزینه کورهها در روهر 5با ظرفیت 250تن در روز 2میلیون و 500هزار مارک ،و هزینه کورههای غولآسای آمریکایی تا 6میلیون مارک است. ِ سیلزی علیا بندرت در آلمان امروز جایی بهجز در سیگرلند [آلزاس و لورن] و را میتوان یافت که کورههای ذوبآهن با ظرفیت کمتر از 100تن داشــته باشند. حداقل تولید ساالنه یک کوره تازه ساخته شده باید دستکم بین 30000تا 40000 تن باشد اما راهاندازی چند کوره مزایای قابلمالحظهای دارد و تالش برای افزودن بر شمار کورههای متعلق به یک بنگاه در جریان است .از این راه ،هزینه سرانه کلی (اداری ،آزمایشگاهها ،مهندسی نگهداری) و نیز هزینه ماشینهای زاپاس(موتورهای انفجاری ،ماشینهای حرارتی) را میتوان روی فراوردههای زیادتری سرشکن کرد. یک بنگاه تنها با در اختیار داشتن چند کوره ،میتواند یک سال در میان و به نوبت، از آنها برای تولید منحصرا نوعی فراورده چدنی استفاده کند .این کار مشکلی را هم از پیش پای بنگاه برمیدارد و آن اینکه الزم نیســت کاربری کورهها را مدام برای تولید این یا آن نوع چدن تغییر بدهند ،چون امکان آن هست که برای هر نوع چدن کوره مخصوص آن احداث گردد .نفع اقتصادی این روش در آن است که میتوان
سرمایه مالی
310
از تازهترین دســتاوردهای نوآورانه مدرن (تغذیه کنترلشــده کورهها با مواد خام، ماشــینهای قالبگیری ،مخلوطکنها ،و مولدهای برق کورهها) هنگامی که تولید بسیار باال با استفاده از کورههایی چند انجام میشود ،بهرهگیری کرد]4[ . بد نیســت دست به مقایسهای بزنیم میان این شاخه صنعت با ترکیب اندامواره بسیار باالی سرمایه ،با شاخه دیگری که استفاده از ماشین بسیار گسترده است اما به سبب شرایط فنی متفاوت ،ترکیب اندامواره سرمایه بهمراتب پایینتر است. حجم ســرمایه الزم برای تولید کفش با برگرفتن مثالی از کارخانه کفاشــی با ظرفیت 600تا 800جفت کفش در روز که نیمی دوختنی و نیمی میخکوب هستند، به شرح زیر است: ساختمان 100000مارک زمین 50000 موتور بخار( 50اسب بخار) 21000 تاسیسات برق 20000 ماشینها و تجهیزات 80000 قالب کفش 25000 سرمایه پایا 296000اگر برگشت سرمایه در گردش را دو بار در سال بگیریم خواهیم داشت: مواد خام برای 6ماه 350000 مزدها در 6ماه 100000 سایر هزینهها در 6ماه 90000 سرمایه در گردش 540000مارکپس میتوان گفت عالوه بر 300هزار مارک ســرمایه پایا 500 ،هزار مارک نیز ســرمایه در گردش مورد نیاز است و کارخانه 180تا 200کارگر را اجیر میکند و در کل ،به 800هزار مارک سرمایه نیاز دارد]5[ . درست نقطه مقابل این شاخه صنعت ذوب فلز داریم: کل هزینه ســاخت کارخانه جدید و بزرگ توماس با ظرفیت 300تا 400هزار تن در غرب آلمان امروز [اوایل قرن بیستم] و خرید سنگ معدن به شرح زیر است:
311
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
1000هکتار کانسنگ آهن 10میلیون مارک 6معدن زغالسنگ در روهر 3میلیون مارک معدن زغالسنگ با تاسیسات کک و ظرفیت یک میلیون تن 12 /میلیون مارک تاسیسات کوره بلند 10میلیون مارک کارخانههای فوالد و نورد 15میلیون مارک محوطه ،شاخه راهآهن ،خانههای کارگران 5میلیون مارک جمع 55میلیون مارکبنگاهی از این دســت به 10هزار کارگــر نیاز دارد .در آمریکا برای ذوبآهنی با دو برابر این ظرفیت ( 2500تن در روز) 20تا 30میلیون دالر مورد نیاز اســت. اما کل سرمایهگذاری در ذوبآهن ناسائو در سال 1852معادل یک میلیون و 235 هزار فلورن بوده است]6[ . این حجم بســیار عظیم ســرمایه پایا بدان معنی نیز هست که وقتی سرمایهای سرمایهگذاری میشود انتقال آن از حوزهای به حوزه دیگر تولید بسیار دشوار است. با هر دوره برگشــت ،سرمایه گردش به پول تبدیل میشود و میتوان آن را در هر شــاخه تولید سرمایهگذاری دو باره کرد؛ اما سرمایه پایا با مجموعهای از دورههای برگشــت ،به فرایند تولید گره خورده اســت .ارزش آن هــم بهتدریج به صورت فراورده ،و همینطور بهتدریج به صورت پول درمیآید .پس دوره برگشت سرمایه پایا طوالنی ست .هر قدر حجم این سرمایه بیشتر باشد وزن آن در سرمایهگذاریها بیشتر است و به همان اندازه که نسبت آن به کل سرمایه بیشتر است ،تحقق ارزش تجسمیافته در آن ،بدون تحمل ضررهای بزرگ و انتقال آن به بخشهای سودآورتر دشوارتر میگردد .این وضعیت سبب میشــود رقابت سرمایهداران در حوزههای سرمایهگذاری تعدیل شــود .به جای محدودیتهای کهن حقوقی نظام سرپرستی قرون وســطا ،محدودیتهای اقتصادی جدیدی پیدا شدهاند که تحرک سرمایه را با مشــکل روبهرو میســازند هرچند باید اذعان کرد این محدودیت ،نه بر سرمایه آماده برای سرمایهگذاری ،بلکه بر ســرمایهای است که به صورت ابزارهای تولید درآمده اســت .دومین محدودیت آن است که به سبب پیشرفتهای فنی ،بر میزان تولید و حجم ســرمایه ثابت با آهنگی فزاینده افزوده میشود؛ خاصه اینکه سرمایه
سرمایه مالی
312
پایا به منظور گســترش تولید و یا ایجاد بنگاههای تازه به ســرمایه هرچه بیشتری نیاز دارد .آن مبالغی که بهتدریج از انباشت ارزش اضافی ایجاد میشود کمتر از آن اســت که بتوان آنها را به صورت سرمایههای مستقل درآورد .اینجاست که ناکافی بودن ســرمایه جدید درونی و یا دیر وارد شدن آن به تولید قابل تصور میشود .در هرحال جریان آزاد ســرمایه شرط الزم برقراری نرخ برابر سودهاست .این برابری بر اثر جزر و مدهای جریان ســرمایه نادیده گرفته میشــود .از آنجا که گرایش به برابری نرخ ســود با تالش فرد سرمایهدار در به حداکثر رساندن سودش همخوانی دارد ،برداشــتن این محدودیت نیز باید توسط فرد آغاز شود؛ امری که از راه بسیج سرمایه امکانپذیر میشود. برای متمرکز کردن سرمایه کافی اســت یک اتحادیه سرمایهها ایجاد شود .اما بســیج سرمایه ،همزمان بر دامنه سرمایهای میافزاید که میتواند وارد اتحادیه شود چون این عمل تا حد ممکن باز تبدیل مداوم سرمایه صنعتی (از جمله سرمایه پایا) به سرمایه پولی را از عمل دیگری مستقل میسازد که همانا به جریان افتادن سرمایه در پایان دوره برگشت ،یعنی دوره کارکرد سرمایه پایا است .البته این باز تبدیل در گستره سطح جامعه امکان ندارد و تنها در دسترس شمار مشخصی از سرمایهداران دائما در حال تغییر است .با این همه ،این قابلیت بازتبدیلی مداوم به پول ،به سرمایه ســیّالیتی در شکل سرمایه وام میدهد ،یعنی ســرمایه پولی میشود که برای دوره مشخصی وام داده شده و در برگشت ،بهره نیز به آن افزوده شده است .از این راه، پولی برای ســرمایهگذاری صنعتی فراهم میگردد که در غیر این صورت بهعنوان سرمایه صنعتی کارکردی نمیداشت. چنان پولی برای مدتی کوتاه یا بلند باید یا در دست صاحبانش عاطل میماند یا بهطور موقت بهعنوان سرمایه وام سرمایهگذاری میشد .ترکیب این پول مدام تغییر میکند ،دچار انقباض یا انبســاط میشود اما در هر حال بخشی از این پول همیشه در دســترس میماند تا به ســرمایه صنعتی تبدیل شود و مدتها در گردش بماند. این تغییر مداوم در حجم پول ،بیان خود را در تغییر مداوم در مالکیت ســهام پیدا میکند .تبدیل آن به ســرمایه صنعتی یکبار برای همیشه صورت میگیرد .سرمایه عاطل مشــخصا به ســرمایه پولی ،و این هم بهنوبه خود به سرمایه تولیدی تبدیل
313
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
میگردد .آن پول بکری که از این پول عاطل به جریان میافتد در خرید ســهام به کار گرفته میشود ،ســپس بهعنوان ابزار گردش برای برگشت سهام مورد استفاده قــرار میگیرد .برای صاحبان پولهایی که ابتدا به صورت ســرمایه صنعتی درآمد، امکان دریافت برگشت آن بهوجود آمد و پول را که مدتی در نقش سرمایه کار کرده بود ،به کار دیگری بزنند .البته با افزایش قیمت ســهام ،در صورت برابر بودن سایر شــرایط ،پول بیشتری برای برگشت ســهام ،مورد نیاز است؛ و پولی بیش از آنچه در آغاز به ســرمایه صنعتی تبدیل شده بود ممکن است وارد گردش شود .باید به خاطر داشــت که بنا به قاعده ،قیمت سهام باالتر از ارزش آن سرمایه صنعتی است که از تبدیل پول حاصل شــده است .بسیج سرمایه بر فرایند تولید تاثیری ندارد و تنها بر مالکیت اثرگذار است و فقط موجب ایجاد شکلی از انتقال مالکیت میشود که کارکردی سرمایهدارانه دارد ،انتقال سرمایه است بهمثابه سرمایه ،و بهمثابه پولی که ســود میآورد .این انتقال از آنجا که بر تولید تاثیرگذار نیســت ،در واقع ،انتقال حق مالکیت بر سود است .سرمایهدار تنها به سود توجه دارد ،منبع این سود هرچه میخواهد باشــد .او کاال تولید نمیکند بلکه آن چیزی را که در کاال هست ،یعنی سود را تولید میکند. از این رو هر ســهم بهعینه مثل سهم دیگر است به شرط آنکه در صورت برابر بودن سایر شرایط ،همان مقدار سود را ایجاد کند .یعنی هر سهمی را بنا به سودی که ایجاد میکند ارزشگذاری میکنند .ســرمایهداری که سهامی را میخرد ،همان اقالمی از ســود را خریداری میکند که هر ســرمایهدار دیگری که همان مبلغ پول را پرداخته اســت .پس از نظر فرد ،بسیج سرمایه تضمینی است بر اینکه برای همه سرمایهداران نرخ سود برابر تحقق مییابد .اما این امر تنها در مورد فرد اتفاق میافتد چون از نظر او هنگام خرید ســهام ،نابرابری واقعا موجود ،محو میشود .در دنیای واقع ،این نابرابری هم مانند گرایشها به برابرسازی ،با جان سختی مقاومت میکند. بسیج ســرمایه بر گرایش واقعی ســرمایه در امر برابرســازی نرخ سود تاثیر نمیگذارد .تالش بیوقفه یکایک سرمایهداران در به حداکثر رساندن سود خود ،در اینجا هم هســت منتها خود را در شکل سود سهام بیشتر و قیمتهای باالتر سهام نشــان میدهد و نمودار جهتگیری خاص ســرمایه جدید در امر سرمایهگذاری
سرمایه مالی
314
است .سطح ســود به دست آمده ،که روزگاری جزو اسرار سوداگرانه فرد کارفرما بود حاال خود را بیش و کم در ســطح سود سهام بیان میکند و موجب آسان شدن تصمیمگیری در این باره میشــود که ســرمایه جدید در کجا سرمایهگذاری شود. برای مثال اگر سرمایه 1000میلیون مارک در صنعت ذوبآهن 200 ،میلیون مارک ســود بدهد اما همان سرمایه در شــاخه دیگری تنها 100میلیون مارک سود بدهد و فرض کنیم 5درصد ســود در ســرمایهگذاری مجدد به کار افتد ،در آن صورت قیمت بازار سهام آهن 4000میلیون مارک و قیمت سهام آن دیگری 2000میلیون مارک میشود .در اینجا تفاوت ،از دید افراد سرمایهدار ،نادیده گرفته میشود .ولی این مانع نمیشــود که دیگران در صنعت ذوبآهن ســرمایهگذاری کنند چرا که سودش از میانگین سطح سود باالتر است .در واقع این نظام سهام است که جریان ســرمایه را به سوی این حوزهها آسان میکند ،آن هم نه به این علت پیشگفته که مشــکالت مربوط به تهیه سرمایه در حجم بزرگ را برطرف میسازد؛ بلکه به این دلیل نیز که تبدیل سود به دست آمده در این فرایند به سرمایه ،سود قابلمالحظهای برای موسســان دارد و بانکها را به مشــارکت در این شاخه تولید تشویق میکند. نابرابریها در نرخهای ســود به شکل تفاوتها در میزان سود موسسان درمی آید اما این سودها سپس بر اثر جریان کمیتهای بهتازگی انباشتشده ارزش اضافی به حوزههایی با باالترین سودها برای موسسان ،همتراز میشود. به همین نحو هم بســیج سرمایه بر دشواریهای سد راه برابرسازی نرخ سود، تاثیری ندارد .از سوی دیگر ترکیب 1سرمایهها که غالبا با بسیج آنها همراه میشود، محدودیتهای ناشی از حجم سرمایه مورد نیاز در سرمایهگذاری را کنار میزند .با افزایش ثروت جامعه سرمایهداری ،و توان ترکیب کردن پولهای افراد ،اندازه بنگاه، دیگر مانعی بر ســر راه ایجاد آن بهوجود نمیآورد که نتیجهاش امکان برابرسازی نرخ سود هرچه بیشتر است ،فقط به این شرط که سرمایههای جدید به حوزههایی با نرخ سودهای باالی میانگین وارد گردند؛ در حالیکه بیرون کشیدن سرمایه از آن شاخههای تولید که حجم زیادی از سرمایه پایا را جذب کردهاند فوقالعاده دشوار خواهد بود .در مورد اخیر ،ســرمایه را تنها با کنار نهادن تدریجی تاسیسات کهنه و 1- combination
315
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
یا با انهدام سرمایه در حالت ورشکستگی ،میتوان کاهش داد. همزمان ،گسترش حجم تولید ،مشکالت تازهای بهوجود میآورد .فعالیت اقتصادی تازه در حوزهای که تولید ســرمایهداری بسیار توسعه یافته است ،ایجاب میکند که از همان آغاز ،تولید در مقیاس کالن صورت گیرد و راهاندازی چنان شــاخهای از همان ابتدا به تولید در مقیاس بسیار عظیم در آن شاخه صنعت میانجامد .الزامات فنی اجازه نمیدهد تولید با توجه به ظرفیت جذب بازار ،کم و زیاد شود و در نتیجه افزایش بیش از حد تولید موجب کاسته شدن از سود میشود؛ سودی که قرار است از سطح میانگین باالتر باشد در این موارد تا زیر سطح میانگین هم سقوط میکند. بهطوری که دیده شد موانع گرایش به برابرسازی نرخهای سود افزایش مییابد و پابهپای تحول سرمایهداری ،این موانع ،زیادتر هم میشود .البته شدت این موانع در حوزههای متفاوت با توجه به ترکیب ســرمایه ،خاصه با در نظر گرفتن نسبت ســرمایه پایا به کل سرمایه ،یکسان نیســت .در پیشرفتهترین شاخههای تولید ،این مشــکالت هم بیشترند؛ یعنی در صنایع سنگین ،که سرمایه پایا در آن عاملی بسیار اساسی است و وقتی در آنجا سرمایهگذاری شد بیرون کشاندن سرمایه از آن بسیار دشوار میشود. میپرســیم تاثیر این بر سودهای این حوزه چیست؟ و یک پاسخ ،ممکن است این باشــد که به دلیل آنکه این صنایع به ســرمایه اولیه کالنی نیاز دارند ،و چنان ســرمایهای در اختیار معدودی از افراد اســت ،رقابتها کم میشود و سودها باال میرود .اما این پاسخ تنها در دورهای میتواند درست باشد که «کارکرد» سرمایه تنها در حد ظرفیت فردی باشد .امکان ترکیب سرمایهها بهآسانی چنین محدودیتی را از پیش پا برمیدارد و نیاز به حجم بزرگی از سرمایه موجب میشود چیزی مانع تهیه چنان سرمایهای نشود .اما از آن سو ،در این قبیل شاخههای صنعت برابرسازی نرخ ســودها از راه بیرون کشیدن سرمایه تقریبا ناممکن است و استهالک سرمایه از آن هم دشــوارتر .در این شاخههای بسیار توسعه یافته صنعت ،رقابت موجب از میان رفتن سریع شــرکتهای کوچک میشود و یا حتی میتوان گفت در این شاخهها از همان آغاز شــرکتهای خرد حضور ندارند (مثال در خیلی از شاخههای صنایع
سرمایه مالی
316
الکتریکی) .در این شاخهها شرکتهای بزرگ نه تنها سیطره دارند بلکه کنسرن1های سرمایهبر ،بیشتر به سوی همترازی گام بر میدارند و آن تفاوتهای فنی و اقتصادی که به بعضیهایشان موقعیت رقابتی را میدهد بهتدریج کاهش پیدا میکنند .مبارزه رقابتی مبارزه میان قوی و ضعیف نیست ،که طی آن با نابود شدن ضعیف ،سرمایه اضافی در آن حوزه حذف شود ،بلکه مبارزه برابرهاست که تا مدتها بدون نتیجه مشــخص ادامه مییابد و فداکاری یکســانی را بر طرفهای رقیب تحمیل میکند و اگر قرار نباشــد تمامی حجم سرمایه بزرگی که سرمایهگذاری شده است کاهش ارزش پیدا کنــد ،بنگاههای درگیر باید راهی برای ادامه رقابت پیدا کنند .در نتیجه در این حوزه بسیار دشوار است که از راه استهالک سرمایه بتوان وضعیت را اندکی بهتر کرد ،ضمن آنکه تاســیس هر بنگاه تــازه به دلیل ظرفیت باالی تولید از همان آغاز ،تاثیر بسیار قدرتمندی بر عرضه دارد در این حوزه ممکن است در بلندمدت نرخ ســود زیر میانگین بماند و هرچه این نرخ پایینتر باشد وضعیت خطرناکتر اســت .کاهش نرخ سود که همراه گسترش تولید سرمایهداری است مدام به سوی باریکتر شدن حوزهای پیش میرود که در آن ،هنوز تولید سودآور است .اگر نرخ ســود که پیشتر 40درصد بوده اســت 20درصد بشود کاهش کمتری در قیمت میتواند سود را بکلی حذف کند ،همان سودی که غایت مقصود تولید سرمایهداری اســت .و درست همین رشته صنایع با سرمایه عظیم پایا هستند که در برابر رقابت و نیز کاهش نرخ سود آسیبپذیرند ،در حالیکه همزمان ،در تغییر در توزیع منابع سرمایه با دشواریهای فزایندهای روبهرو هستند .در این قبیل صنایع با فرض وجود رقابت آزاد ،ممکن اســت نرخ ســود خیلی پایینتر از سطح میانگین باشد و برابر شدن آن بهتدریج تنها در صورتی عملی است که ورود سرمایه جدید متوقف گردد و همراه آن مصرف مردم بر اثر افزایش جمعیت آهسته آهسته زیاد شود .گرایش به نزول نرخ سود ممکن است از اینجا ناشی بشود که سرمایه جدید (سرمایه سهامی) از همان آغاز منتظر نرخ سودی پایینتر از میانگین باشد. 1- Concerns
مجتمعهایی که از ادغام دو یا چند شرکت تجاری ،صنعتی یا مالی ،یا آمیختهای از این نوع فعالیتها حول شرکت اصلی شکل میگیرد .امروزه به کنسرنها ،هلدینگ هم میگویند.
317
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
از ســوی دیگر ،نرخ سودی پایینتر از ســطح میانگین ،بیشتر در آن حوزهایی حاکم است که سرمایه فردی هنوز شکل غالب را دارد و سرمایه نسبتا اندکی مورد نیاز اســت .این حوزهها سرمایههایی را جذب میکنند که قادر به رقابت در حوزه صنایع پیشــرفته نیســتند و آنقدرها هم بزرگ نیســتند که صاحبانشان بتوانند آنها را بهعنوان سرمایههای بهرهآور یا ســود سهامآور به کار بیاندازند .اینها حوزههای خردهفروشی و خردهتولید سرمایهداری هستند ،و مشخصهشان این است که با رقابت بسیار شدید مواجهاند و با نابودی سرمایه کهن ،سرمایه جدید بهسرعت جایشان را میگیرد؛ در این حوزه عناصری حضور دارند که یک پایشان در پرولتاریاست؛ غالبا در معرض تهدید به ورشکستگی هستند؛ و از میان آنها تنها معدودی انگشتشمار به ســرمایهدار بزرگ تبدیل میشــوند .اینها بخشهایــی از تولیدند که از راههای مختلف با آهنگی رو به افزایش به موضع وابستگی به سرمایه بزرگ رانده میشوند. عالوه بر حضور جمعیت اضافــی در این بخشهای تولید ،عاملی دیگر نیز به کاهش ســودهای این خرده سرمایهداران کمک میکند .رقابت سبعانه در دادوستد موجب تحمیل هزینههای اضافی میشود که هدف آنها سرعت بخشیدن به برگشت کاالها و افزایش فروش است .آگهیهای تبلیغاتی بسیار گسترده است و فروشندهها گروه گروه به گوشه و کنار اعزام میشوند .این فروشندهها بر سر تک تک مشتریها مبارزه میکنند .و این همه به پول نیاز دارد و سرمایه در این بخشها متورم میشود، اما چون این پولها در تولید به کار گرفته نمیشوند و بر سود نمیافزایند؛ نرخ سود که باید بر پایه سرمایه بزرگ محاسبه شود رو به کاهش میگذارد. بدینترتیب دیده میشود چگونه در هر دو قطب توسعه سرمایهداری نرخ سود حتی تا رسیدن به زیر نرخ میانگین پایین میآید منتها در هر قطب به دالیلی متفاوت از قطب دیگر .آنجا که ســرمایه کامال قدرتمند میشود ،برای غلبه بر این گرایش، یک گرایش مخالف پدید میآید .پیامد نهایی این روند ،حذف کامل رقابت آزاد و گرایش به بقای نابرابری دیرپای نرخهای سود است تا بدانجا که خود این نابرابری، سرانجام ،با حذف تفاوت میان بخشهای مختلف تولید پایان مییابد]7[ . گرایشــی که بدین گونــه در درون ســرمایه صنعتی ،و به زبــان دقیقتر ،در پیشــرفتهترین بخشهای آن پدید میآید ،با بهرههای ســرمایه بانک ،جان تازهای
سرمایه مالی
318
میگیرد .پیشتر دیدهایم تمرکز در صنعت موجب پیشبرد تمرکز در بانکها میشود و این تمرکز بر اثر شرایط ویژه تحول فعالیتهای بانک تقویت میگردد .همچنین گفته شــد که بانکها چگونه اعتبار صنعتی را با انتشــار سهام گسترش میدهند، و با دلگرمی که از دورنمای ســود موسســان پیدا میکنند ،بیش از پیش به تامین بنگاهها توجه و عالقه نشــان میدهند .در برابری ســایر شرایط ،سود موسسان ،به سطح کلی سود بستگی دارد .و در نتیجه سرمایه بانک مستقیما سودهای صنعتی را هدف میگیرد .پابهپای تمرکز در بانکها ،طیف بنگاههای صنعتی که بانک در مقام کارگزار مالی به آنها اعتبار عرضه میکند ،رشد میکنند. بنــگاه صنعتی کــه از نظر فنی و اقتصادی در موقعیت برتــر قرار دارد ،پس از آنکه مبارزه رقابتی را با موفقیت پشتسرگذاشــت ،میتواند به سلطه بر بازار فکر کند ،فروش خود را افزایش دهد ،و پس از حذف رقیبان ،بر امواج سود اضافی در بلندمدت سوار شود ،سودی بهمراتب بیش از ضررهایی که در دوره رقابت متحمل شد .اما بانک به مالحظات دیگری میاندیشد .پیروزی یک بنگاه به معنی شکست آن دیگری اســت .اما در اینجا بانک به سرنوشت هر دوی آنها توجه دارد .بنگاهها شــدیدا به اعتبارات بانکی وابستهاند و در صورت شکســت بنگاه ،سرمایه بانک در خطر میافتد .رقابت موجب ضرر و زیان همه بنگاهها میشــود .بانک بهناچار اعتبارها را محدود میکند و از دادوســتدهای مالی ســودآوری چشم میپوشد که پیروزی یکــی از بنگاهها به هیچوجه آنها را جبران نمیکند .یک بنگاه قدرتمند از این دست ،دشمنی اســت که بانک از آن عایدی چندانی نمیتواند کسب کند .در کل ،بانک از رقابت بنگاههایی که مشتریانش هستند ضرر میکند .پس نفع گسترده بانک در حذف رقابت در میان بنگاههایی اســت که در آنها مشارکت دارد .از اینها گذشــته ،هر بانکی به سود حداکثری توجه دارد و در صورت برابری سایر شرایط، این هدف بانک وقتی حاصل میشود که رقابت در شاخه خاصی از صنعت بهکلی از میان برود .به همین دلیل اســت که بانک تالش دارد انحصارها را ایجاد کند .در این راه ســرمایه بانکی و سرمایه صنعتی ،هر دو به حذف رقابتها گرایشی همانند دارند .همزمان ،افزایش مداوم قدرت ســرمایه بانک این امکان را برای بانک فراهم میآورد تا به هدفش برســد هرچند برخی بنگاهها با حذف رقابت مخالف باشند و
1- depression
319
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
با شــرایط فنی خاصی که به نفع آنها عمل میکند شاید هنوز هم رقابت را ترجیح بدهند .ســرمایه صنعتی باید سپاسگزار سرمایه بانکی باشد که در برههای از تحول اقتصــادی ،رقابت را از بیــن میبرد ،در حالیکه بدون مداخلــه بانک رقابت آزاد همچنان باقی میماند]8[ . گرایشهــای عمومی به محدود کردن رقابت ،بــا گرایشهای دیگری تکمیل میشــود که از مراحل معین چرخه صنعتی ناشی میشوند .نخست اینکه در دوره رکود ،انگیزه افزایش سود با قدرت خاصی خود را نشان میدهد .در دورههای رونق، تقاضا از عرضه پیشی میگیرد و همانگونه که پیشتر دیدیم ،فراورده مدتها پیش از تولید به فروش میرســد ]9[ .اما این را هــم باید گفت که طی این دوره تقاضا بیشــتر ،خصلت ســفتهبازی به خود میگیرد .مردم کاالها را میخرند چون انتظار دارند قیمتها باالتر برود اما همــان افزایش قیمتها که تقاضای مصرفکننده را محدود میکند ،مشوق سفتهبازان است .اگر تقاضا از عرضه پیشی بگیرد قیمت بازار را بنگاههایی تعیین میکنند که کمترین کارآیی را دارند و آن بنگاهها که در بهترین شرایط تولیدند سود مازادی [رانت] هم کسب میکنند .کارفرمایان گروهی هستند محکم به یکدیگر جوش خورده ،حتی اگر رسما توافقی با یکدیگر نکرده باشند. عکس این در حالت رکود 1صادق است که هر کسی میخواهد هرچه میتواند پسانداز کند و هر کسی بدون توجه به دیگران این کار را میکند. در رقابت ،طرف ضعیفتر بهطور معمول ،فرد مستقلی است در برابر انبوه رقیبان که غالبا علیه آنها عمل میکند ،و با توجه به وابستگی آنها به یکدیگر ،این اقدام فرد ،آنها را همبستهتر میسازد .در حالیکه در طرف قویتر همگی در برابر رقیب یکپارچه عمل میکنند .حال اگر تقاضا برای کاالی معینی بیش از عرضه باشد یکی از آنها در چارچوب محدودهای معین ،قیمت باالتری پیشنهاد میدهد و بدینوسیله قیمت کاال را برای همه آنها باالتر از قیمت بازار میکشــاند و فروشندگان هم یکپارچه ،تالش میکنند کاال را به قیمتی باالتر عرضه کنند و بفروشند .اگر برعکس ،عرضه بیش از تقاضا باشد ،یک نفر جلو میافتد ،کاالهایش را ارزانتر عرضه میکند ،دیگران هم دنباله روی میکنند و خریداران یکپارچه تالش میکنند قیمت بازار را پایین بیاورند و تا حد ممکن آن را به
سرمایه مالی
320
زیر ارزش بازار برسانند .نفع مشترک تا هنگامی باال میرود که هر کس فکر کند با جمع بودن ،برایش بیشتر سودآور است تا بیرون از جمع .عمل مشترک با ضعیف شدن این طرف ،متوقف میشود و هر کس به صورت فردی تالش دارد با شیوه خاص خودش تا آنجا که ممکن است جلوی ضرر و زیان خود را بگیرد .پس هر کسی کاالهای ارزانتر تولید میکند ،قیمتشکنی میکند تا هرچه بیشتر از کاال را به فروش برساند .و با فروش زیر قیمت بازار برای خودش جایی در بازار دســت و پا کند .او با این کاری که آغاز کرده است دیگران را وادار میکند با شیوه تولید ارزانتر ،و کاستن از کار اجتماعا الزم، قیمت کاالها را به سطح تازه و پایینتری برسانند .حاال اگر یک طرف مزایایی داشته باشد دیگرانی که آن طرف هستند همگی سود میبرند .گویی انحصار مشترکشان را اعمال میکنند .در طرف ضعیفتر هر کس مستقال تالش میکند قویتر شود (مثال هر کس با هزینههای بسیار پایین تولید میکند) یا دستکم و تا آنجا که امکان دارد ،کنار میکشد، هرچند در این کارش نگران مشکل همسایه نیست با آنکه عملش بر نه تنها خود وی، بلکه بر همه همدستانش در رقابت تاثیر میگذارد]10[ . اینجا تناقضی پیش میآید :محدودیت رقابت در دوره رونق بســیار آســانتر انجام میشــود در حالیکه کمترین ضرورت را دارد ،چون توافق تولیدکنندگان در واقع موافقت درباره کاری اســت که خود به خود انجام شــده است .برعکس ،در دوره رکود که محدودیت رقابت بیش از هر زمان ضرورت دارد ،رســیدن به توافق دربارهاش بســیار دشوار اســت .کارتلها در دورههای رونق ،یا دستکم در پایان دوره رکود ،بســیار آسانتر شکل میگیرند و سازماندهی میشوند .اما بهتکرار در دورههای رکود از هم فرومیپاشــند .مگر اینکه سازماندهیشــان بسیار مستحکم باشــد ]11[ .کامال روشن اســت که کارتلها در دوران رونق بسیار بیش از دوران رکود کارآمدند]12[ . عالوه بر گرایشهایی که موجب کاهش طوالنی مدت نرخ سود و سطح میانگین آن میشــود ،و غلبه بر آن ،تنها با از بین بردن علت -رقابت -ممکن میشــود، پدیده دیگری هم هســت که به موجب آن سقوط نرخ سود دریک شاخه صنعت موجب افزایش آن در شــاخه دیگر میشود .کاهش نوع نخست از علل بلندمدت ناشی میشود و نوع دوم از شرایط چرخه صنعتی؛ نوع نخست در نهایت در تمامی
1- processing industries
صنایع مرحلهای و صنایع آماینده هم گفته میشود و منظور صنایعی است که مواد اولیه را به کاالهای واسطهای یا سرمایهای تبدیل میکنند.
321
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
شاخههای تولید سرمایهداری پیشــرفته صورت میگیرد ،و نوع دوم بر تنها شاخه خاصی از تولید تاثیرگذار است .نوع نخست از رقابت در درون یک صنعت ناشی میشود و نوع دوم ناشی از روابط میان شاخههای گوناگون صنعت ،که در آن یک شاخه عرضهکننده مواد خام است به شاخه دیگر. تولید در دوره رونق گسترش مییابد .سرعت این گسترش وقتی بیشتر میشود که حجم سرمایه بهکارافتاده نسبتا اندک باشد و تولید را بتوان در هر لحظه افزایش داد .این گسترش سریع تا حدی افزایش قیمتها خاصه در بخش بزرگی از کاالی صنعتی آماده شــده را مهار میکند .از سوی دیگر ،در صنایع استخراجی نمیتوان تولید را به همان سرعت افزایش داد ،چون حفر چاهی جدید یا احداث کوره جدید ذوب فلز به زمان نسبتا طوالنیتری نیاز دارد ]13[ .در مرحله آغازین رونق ،افزایش تقاضا با بهرهگیری گسترده از ظرفیت تولیدی موجود تامین میشود .اما در باالترین نقطه رونق ،تقاضاها برای کاالهای صنعتی کارخانهای با شــتابی سریعتر از سرعت عرضــه مواد صنعتی اســتخراجی باال میرود .قیمت مواد خام ســریعتر از قیمت کاالهای ساختهشــده صنعتی افزایش مییابد .پس نرخ سود صنایع استخراجی به زیان صنایع تولیدی باال میرود .حتی ممکن است تولید صنعتی به دلیل کمبود مواد خام با مانع روبهرو شود و تالشها برای بهرهگیری از رونق را با مانع روبهرو سازد. در وضعیت رکود ،قضیه بر عکس میشود .کمبود پول و موانع تولید ،برای صنایع عرضهکننده مواد خام بیش از صنایع تولیدکننده کاالهای ساختهشده صنعتی زیان به بار میآورند .بنابراین نرخ سود در صنایع تبدیلی 1به زیر سطح میانگین میرود و مدتها به همان حال میماند .و این عامل ،در بازگشت نرخ سود به سطح عادی در صنایع تولید کارخانهای نقش دارد ،در حالیکه در حوزه تولید مواد خام ،رکود هم عمیقتر است و هم بلندمدتتر .بحران صنایع آهن و فوالد آمریکا در فاصله ســالهای 1874تا 1878 شدت و طوالنی بودن چنان وضعیت رکودی را در نظام رقابت آزاد بهخوبی نشان داد. قیمت چدن در فیالدلفیا از 42/75دالر در ســال 1873به 17/63دالر در ســال 1878
رسید ]14[ .نوسان شدید قیمتها در چرخهای صنعتی را در ارقام زیر بهخوبی میتوان دید ،منتها یادمان باشد که هزینه تولید چدن در خالل این دوره عموما کاهش پیدا میکند: آهن پایه شــماره یک بسمه-هماتیت 1از 6دالر در 1890به 2/90دالر در سال 1895 رسید .مسابی -بسمه 2/25 ،2دالر در سال 1894؛ و غیربسمه 1/85 3دالر فروخته شد. بــه دنبال این در صنعت فوالد افزایش[کیفیت] پدید آمد و بیدرنگ قیمتها بترتیب، به ،3/25 ،4و 2/40افزایش یافت ]15[ .در پیتسبورگ ،چدن بسمه 2/37دالر در سال 10/13 ،1884دالر در ســال 20/67 ،1897دالر در سال ،1902و 13/76دالر در سال 1904فروخته شد .بهترین چدن انگلیسی 10/88 ،دالر در سال 11/30 ،1888دالر در ســال 20/13 ،1895دالر در سال ،1900و 13/02دالر در سال 1903خرید و فروش شد ]16[ .لوی 4با تهیه جدول زیر رابطه قیمت مواد خام با چدن صنعتی را در دوره رونق نشان میدهد:
سرمایه مالی
322
سال
قیمت 2240چدن بسمه پوند به دالر
تفاوت قیمت چدن قیمت 2240پوند قیمت 2000 قیمت 4122پوندسنگ آهن با سنگ اهن و کک پوند کک به چدن دریاچه و 2423پوند کک به دالر به دالر دالر سوپریور
1890
18/8725
6/00
2/0833
13/56
5/31
1891
15/9500
4/75
1/8750
11/01
4/94
1892
14/3667
4/50
1/8083
10/47
3/99
1893
12/8963
4/00
1/4792
9/15
3/72
1894
11/3775
2/75
1/0583
6/34
5/04
1895
12/7167
2/90
1/3250
6/94
5/78
1896
12/1400
4/00
1/8750
9/63
2/51
1897
10/1258
2/65
1/6167
6/84
3/29
از ارقام جدول میتوان وضعیتی را دریافت که سه شرکت در آن فعالیت میکنند و همگی پس از ســال 1890کال خود را در موقعیت وابستگی کامل به زغالسنگ و ســنگآهن یافتند .قیمت مواد خام در حد قابلمالحظهای پایین آمد ،اما تفاوت 2- Messabi-Bessemer 4- Hermann Levy
1- Bessemer-Hematite 3- non-Bessemer
323
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
میان هزینههای آنها با قیمت تمامشده کاالها حتی بیش از آن کاهش یافت بهطوری که وضعیت مصرفکنندگان مواد خام بهشــدت به وخامت گرایید .بار دیگر همان گرایش قدیم رخ نشان داد بهطوری که قیمت چدن با سرعتی بیشتر و با شیبی تندتر از مواد خام کاهش پیدا کرد و این گرایش همانگونه که گفتیم ،راه ایجاد کارتلها را هموار کرد]17[ . این تفاوت در نرخهای سود باید از میان برداشته شود و این کار با اتحادیهای از صنایع تبدیلی با صنایع کارخانهای ،یعنی ایجاد ترکیبی از این دو میسر است .محرک چنان ترکیبی با توجه به مرحله چرخه فعالیت اقتصادی فرق میکند .در دوره رونق این محرک در بخش صنایع کارخانهای پدید میآید که شرکتها میخواهند برای معضل قیمت مواد خام یا کمبــود آن چارهجویی کنند .تولیدکنندگان مواد خام در دوره رکــود ،با متصل کردن فعالیت کارخانهها به بنگاههای خود تالش میکنند از فروش مواد خام خود به قیمتی پایینتر از قیمت تولید پرهیز کنند .مواد خودشان را در کارخانههای خود در ساخت به کار میگیرند و از فراورده تمامشده سود بیشتری کسب میکنند .در کل ،در زمانی که یک شاخه فعالیت ،کم سودتر میشود ،گرایش آن به اتصال به شاخهای پرسودتر افزایش مییابد]18[ . انواع گوناگون ترکیب را از نحوه شکلگیریشان میتوان شناخت ادغام نزولی کــه مثال در مورد کارخانه نورد میبینیم که کوره ذوب و معادن زغالســنگ را در اختیــار میگیرد؛ و ادغام عمودی که معدن زغالســنگ ،کارخانه نورد و ذوب فلز را بــه کنترل درمیآورد .ترکیب «مختلط» هم داریم ،که کارخانه فوالد از این طرف معدن زغالسنگ را میگیرد و از آن طرف کارخانههای نورد را. بهطوری که دیده میشود تفاوتهایی در نرخ سود که منجر به ترکیب میشود وجود دارد .شرکت ادغامی میتواند نوسانهای نرخ سود را پایان دهد ،در حالیکه شرکت ادغامنشده شاهد کاهش سود خود به نفع شرکت ادغامی است. مزیت دیگر ترکیب ،امکان حذف سود بازرگانی و افزایش سود صنعتی به همان میزان اســت .حذف سود بازرگانی ،موقعی میتواند اتفاق بیافتد که تمرکز صنعتی بهخوبی پیش رفته باشــد .که در آن صــورت کارکرد تجارت -یعنی در هم ادغام کردن فعالیتهایی که هر شــرکت ســرمایهداری به صورت فردی انجام میدهد و
سرمایه مالی
324
با این کار ،خواســت سایر ســرمایهداران صنعتی در کمیتهای مورد نیاز را تامین میکند -فعالیتی زائد میشــود .بافنده ترجیح میدهد همه نخهای مورد نیاز خود را با انواع و کیفیتهای مختلف تنها از یک فروشــنده تهیه کند تا اینکه با شماری از ریسندگان نخ معامله کند .ریســندگان نخ هم ترجیح میدهند کاالی خود را به یک خریدار واحد بفروشــند تا به شــمار زیادی بافنده .از این راه زمان گردش و هزینههای گردش پایین میآید و ســرمایه ذخیره میتواند کاهش یابد .اما در مورد شرکتهای ادغامشده بزرگ تولیدکننده کاالهای استاندارد (کاالهای مصرف انبوه) ،که تولید یک شاخه شرکت در شاخه دیگر مصرف میشود ،قضیه فرق میکند .چون اینجا دیگر بازرگانی بهکلی زائد میشود .بازرگان و سود او قابل حذف شدن هستند و با چنان ادغامی که در بنگاهها انجام شده است حذف میشوند .حذف سود بازرگانی ،مشخصه نوع خاصی از ادغام اســت و با اتحادیه کسبوکارهای مشابه که بین آنها هیچ رابطه بازرگانی در روند طبیعی امور پدید نمیآید فرق میکند .سود بازرگانی بخشی از کل ســود است و با حذف آن ،سود صنعت به همان نسبت افزایش مییابد .تا هنگامی که کنسرنهای ادغام شده با شرکتهای مستقل مانده ،رقابت میکنند این افزایش سود به آنها امتیازی رقابتی میدهد. اگر نرخهای سود برای دو نوع کنسرن یکسان ،و برابر میانگین نرخ سود باشد، ادغام ،در ابتدا از هیچ مزیتی برخوردار نمیشــود چون تنها قادر به تحقق میانگین نرخ سود است .اما در گام اول ،موجهای نوسانهای چرخه کسبوکار را بهآرامی پشتسرمیگذارد و برای شرکت ادغام شده ،سود باثباتتری را تضمین میکند .در گام دوم ،واســطهها را کنار میگذارد .در گام سوم ،با عرضه پیشرفتها در عرصه فنی ســودی به چنگ میآورد که از سود شرکتهای ادغام نشده فراتر میرود ،و در گام چهارم ،در بحران شدید رکود ،و زمانی که قیمت مواد خام با سرعتی بیش از قیمت کاالهای ساختهشــده پایین میآید ،موقعیت کنســرن را در مقابل دیگران تقویت میکند. ادغام که درگیر کم کردن تقسیم اجتماعی کار است ،همزمان ،در درون کنسرن تازه ایجاد شده ،مشوق تقسیم کار میشود و کارکردهای مدیریت را که از آغاز شیوه تولید سرمایهداری از ویژگیهای این نظام بوده است ،در حد فزایندهای توسعه میدهد.
1- Cartel
به قول و قرارها و توافقهایی گفته میشود که بنگاههای بزرگ اقتصادی و مالی و صنعتی برای هماهنگ کردن قیمتها و سد کردن راه رقیبان تازه بین خودشان میگذارند .کارتل از جهت نتیجهای که بر بازار میگذارد ،اتحاد طرف عرضه علیه طرف تقاضا یا مصرفکننده است.
325
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
و ســرانجام ،همان گونه که مانوفاکتور از به هم پیوند خوردن صنایع دســتی گوناگون شــکل گرفت ،ادغام هم با پیوند خوردن صنایع شکل میگیرد .صاحبان صنعت بزرگ شیشهســازی انگلیس کورههای ذوب خود را خودشــان از ســفال میســازند چون تا اندازه زیادی موفقیت یا شکســت فرایند به کیفیت این کورهها بســتگی دارد .اینجا مانوفاکتور یک ابزار تولیــد ،در مانوفاکتور واحد دیگر ادغام شــده اســت .از ســوی دیگر مانوفاکتور تولیدکننده یک فراورده ممکن است با مانوفاکتورهای دیگری ادغام شــود که از فراوردههای این یکی بهعنوان مواد خام خود اســتفاده میکنند ،یا بعدا با فراوردههای آنها مخلوط میگردد .اینجاســت که شاهد ادغام مانوفاکتور سنگ شیشه با دستگاه برش شیشه و قالبگیری برنز هستیم و در قالبگیری برنز برای انواع شیشــه ،قالب ســاخته میشــود .مانوفاکتورهای گوناگونی که بدینشــکل ادغام میشــوند هر کدام کم و بیش بخشهای جداگانه مانوفاکتوری بزرگ را تشــکیل میدهند که هر کدام روند مستقل کار خود را ادامه میدهند و هر کدام تقســیم کار خاص خودشان را دارند .با وجود همه مزایای این نــوع ادغام مانوفاکتورها ،این ادغام هیچ وقــت نظام فنی کامل خود را بر پایههای خودش ایجاد نکرد و تنها پس از دگردیســی آن به صنعت ماشینی به چنان هدفی دست یافت]19[ . پیموده شــدن راه طوالنی تا رســیدن به ادغام ،در خــال تازهترین مرحله تحول سرمایهداری ،مرهون نیروهای قدرتمند اقتصادی و خاصه شکلگیری کارتل1هاست و در هر حال همین که ادغام بر اثر نیروهای اقتصادی پا به عرصه وجود نهاد ،فرصتهایی را برای توسعه فنی فرایند تولید فراهم میسازد .برای نمونه کافی است به پیوند خوردن کورههای ذوب فلز با کارخانههای تولید کاالهای ساخته شده نگاهی بیاندازیم که ابتدا بهرهگیری کارآمد از گازهای کوره را بهعنوان نیروی محرک امکانپذیر ساخت .وقتی مزیت فنی حاصل میشود انگیزه شکلگیری ادغام را تقویت میکند در حالیکه صرف عاملهای اقتصادی چنان انگیزهای ایجاد نمیکنند.
سرمایه مالی
326
تعریف ما از ادغام ،اتحادیهای از بنگاههای ســرمایهداری است که درآن ،یکی برای دیگری مواد خام فراهم میکند .این نوع اتحادیه که سرچشــمهاش تغییرات نرخ ســود در بخشهای مختلف صنعت اســت؛ با اتحادیهای از بنگاهها در درون شــاخه واحد صنعت فرق دارد .چون هدف این اتحادیه باال بردن نرخ سود در آن شاخه در مقیاسی باالتر از سطح میانگین است و این کار از راه از بین بردن رقابت صورت میگیرد .در مورد نخست که اتحادیه میان شاخههای مختلف صنعت است، آن نرخ سود که پیش از آغاز ادغام در هر شاخه صنعت بود دستخوش هیچ تغییری نمیشود بهجز نرخ ســود خود بنگاه ادغام شده ،نرخهای سود متفاوت هر شاخه پس از ادغام به همان صورت باقی میمانند .در مورد دوم ،انتظار میرود نرخ سود در این شاخه صنعت باال برود چون رقابت کاهش یافته است .در تئوری ،حتی آنگاه که تنها دو بنگاه ،ادغام میشوند ممکن است چنان اتفاقی بیافتد؛ یا به این سبب که به رقابت بین خــود پایان میدهند ،و یا به دلیل اینکه ادغام دو بنگاه آنچنان قوی میشــود که میتواند بر بازار مســلط گردد و بعد هم قیمتها را باال ببرد و رقابت را برای ســایر بنگاهها محدودتر سازد .همچنین امکان پیدایش وضعیتی نیز وجود دارد که بنگاههای متحد شده با بهرهگیری از توان زیاد خود ابتدا رقیبان را از صحنه بیرون رانند و بعد روند افزایش قیمتها آغاز گردد. وحدت بنگاهها به یکی از دو صورت ممکن اســت اتفــاق بیافتد :یکی اینکه بنگاهها استقالل صوریشان را حفظ کنند و اتحادشان را از راه موافقتنامهها اعالم کنند .به این نوع اتحاد ،کنسرســیوم 1میگویند .راه دوم ،انحالل بنگاهها در بنگاهی تازه است که «ادغام» 2نامیده میشود .هم کنسرسیوم و هم ادغام ممکن است ناقص باشند یعنی رقابت آزادانه هم ادامه یابد ،یا شکل انحصار به خود بگیرد]20[ . کنسرسیوم متشکل از تعداد هر چه بیشتری از بنگاهها «که هدفش افزایش دادن قیمتها و در نتیجه ،سودها ،از راه کاستن از رقابت و از بین بردن آن تا هر جا که ممکن باشد» ،کارتل نام دارد .به سخن دیگر ،کارتل کنسرسیومی انحصاری است. ادغامی که با همین هدفها و با همان ابزارها شکل میگیرد تراست نامیده میشود. پس تراست ادغامی انحصاری است]21[ . ]2- Merger[ or, Fusion
]1- Consortium [ or, Interessengemeinschaft
]2- Vertically [or,kombiniert 4- heterospheric
]1- Horizontally[ or, homogeny 3- homospheric
327
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
کنسرســیوم یا ادغام ،هریک میتواند افقی 1باشــد یا عمودی .2اگر افقی باشد دربرگیرنده بنگاههایی اســت که در یک شــاخه تولید فعالیت دارند .و اگر عمودی باشــد بنگاههایی را دربرمیگیرد که در مرحلههای گوناگون و پیاپی تولید فعالیت میکنند .به همین سبب ما ،هم ادغام و کنسرسیوم افقی یا عمودی داریم و هم کارتل و تراست افقی یا عمودی .بد نیســت بدانیم که کنسرسیومها امروزه بیشتر از آنکه با قراردادهای رســمی شــکل بگیرند بر اثر مناسبات شخصیای ایجاد میشوند که بیانگر مناســبات درهمتنیده شرکتهای سرمایهداریاند .ادغام و کنسرسیوم هم در بازرگانی و بانک امکان شکلگیری دارند و هم در صنعت .و چون این نوع ادغامها در فضای فعالیتی همسان شکل میگیرند من آنها را «همحوزهای» 3مینامم .ترکیبها اما میتوانند بهگونهای شکل بگیرند که برای مثال یک بنگاه بازرگانی را به یک بانک پیوند بزنند .این وقتی اتفاق میافتد که بانک واحد کاالیی ایجاد میکند یا فروشگاهی بزرگ اقدام به ایجاد بانک پسانداز میکند .به همین نحو هم ممکن اســت بنگاهی صنعتی ،شرکت بازرگانی تاســیس کند و مثال سازندگان کفش در شهرهای بزرگ برای فروش کفشها فروشگاههای زنجیرهای ایجاد کنند و کفش را مستقیما به دست مصرفکننده برسانند .من این نوع ترکیب را «دگرحوزهای» 4مینامم. یادآوری این نکته الزم اســت که شاخههای گوناگون صنعت مانند گونهها در جهان طبیعی در معــرض جهشهای تکاملیاند .ادغام ،بــا انجام یک جمعبندی منطقی خاص خود ،از به هم پیوند دادن شــاخههای جدا از هم یک شــاخه جامع صنعتی ایجاد میکند .بهآسانی قابل تصور است که صنعت ذوبآهن دست به ایجاد یک شاخه واحد صنعتی بزند که از معدن زغالسنگ و آهن گرفته ،تا تولید سیم و ریل راهآهن را شامل گردد و چون هر صنعت ذوبآهن بهتنهایی به تولید همه اینها بپردازد بنگاه تخصصی از صحنه کنار زده میشــود .در چنان شاخه جامع صنعت امکان ایجاد همه نوع ابزارهای محدود کردن رقابت از ایجاد کنسرســیوم گرفته تا برپایی تراست وجود دارد. ادغام عمودی چه در شکل کنسرسیوم و چه به صورت ادغام ،رقابت را محدود
سرمایه مالی
328
نمیکند بلکه موضع ادغام را در مقابل بنگاههایی که انفرادی فعالیت میکنند تقویت میکند .اما ادغام افقی ،اگر ناقص باشــد از میزان رقابت میکاهد ،و اگر کامل باشد رقابت را بهکلی از بین میبرد .ترکیب ،ادغام ،و تراست صرفنظر از مزیت هایشان از نظــر فنی هم در موقعیت برتری به نســبت بنگاههای خردهپا برخوردارند چون استفاده از مزیتهای فنی از ویژگیهای شرکتهای بسیار بزرگ است .البته بسته به ماهیت بنگاه و صنعت این مزیتها فرق میکند .حتی خود این مزیتهای فنی گاه موجب میشود ترکیبها و ادغامهای تازهای شکل گیرد ،اما سرچشمه شکلگیری کنسرسیومها و کارتلها ،تنها مزیتهای اقتصادی است. هموار شدن راه همه این ادغامشــدنهای بنگاههای صنعتی علیالقاعده ،منافع مشترکی اســت که بنگاهها را با بانک در ارتباط قرار میدهد .برای مثال یک بانک که دارای منافع گســتردهای در معدن زغالسنگ اســت ،با اعمال نفوذ بر شرکت ذوبآهن ،خرید زغال از آن معدن را تشویق میکند .این شکل جنینی ادغام است. و یــا منافع بانک در دو بنگاه همانند که درگیر رقابتی نفسگیر در بازارها هســتند ممکن اســت بانک را به این نتیجه برساند که برای ایجاد توافقی بین آن دو ،تالش کند که با این تالش راه ترکیب افقی در شکل کنسرسیوم یا ادغام هموار میگردد. سنخ مداخله بانکها در این قبیل موارد ،آسانکننده فرایندی است که در بطن گرایش به سوی تمرکزهای صنعتی نهفته است .هرچند بانکها در رسیدن به این هدف از ابزار گوناگونی استفاده میکنند .با پدیدار شدن پیامدهای رقابتها ،ضرورت پرهیز از اتالف و به هدر دادن نیروهای مولد ،آشکار است؛ اما از آن سو تمرکزی فوری در مالکیت که به دنبال رقابت باید ایجاد شود به چشم نمیخورد .مالکیت کارخانه دیگر مصادره نمیشود. آنچه اینجا روی میدهد تمرکز تولید و بنگاهها بدون تمرکز مالکیتهاســت .درست همانطــور که در مرکز بورس تمرکز مالکیت را داریم ،بدون تمرکز تولید ،در صنعت هم تمرکز تولید را داریم بدون تمرکز مالکیت .آنچه در این تحول بسیار چشمگیر است جدایی مالکیت از کارکرد تولید است. از آن ســو ،درگیری بانک در این فرایندها را باید از چند زاویه بررســی کرد: نخست ،با دادن اعتبار ،امنیت هرچه بیشتر سرمایه تضمین میشود؛ دوم با خرید و فروش سهام ،شناورسازی سهام تازه منتشرشده ،و مانند آن ،فرصتی برای سودآورتر
329
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
شدن کسبوکار فراهم میشــود .چون یک کاسه کردن این بنگاهها به معنی سود بیشتر برای همه آنهاست .بخشی از آن سود به سرمایه تبدیل میشود که بانک آن را به خود اختصاص میدهد ،چرا که در فرایند ترکیب ،بانک نه تنها یک نهاد اعتباری، بلکه بیشتر از آن نهادی مالی است. تمرکز فزاینده البته موانعی هم در مســیر پیشــرفت آینده قرار میدهد .بنگاهها هر قدر بزرگتر ،همانندتر و قویتر باشــند ،امکان گســترش تولید یکی از آنها با حذف دیگران از راه رقابت ،کمتر میشود .وانگهی ،کم شدن سود و ترس از پایین آمدن شــدید قیمتها -که به هر حال پایین هم هســت -با افزایش هرچه بیشتر تولید ،افزایش مییابد ،جلوی گســترش بنگاه گرفته میشود ،در حالیکه با توجه به پیشــرفتهای فنی ،برای بنگاه افزایش هر چه بیشــتر تولید مطلوبتر میبود و حتی با نگاه به وضعیت ناگوار بازار باز هم از مزایای تولید در مقیاس هرچه بیشتر نمیتوان چشــم پوشــید و یک راه آن ترکیب بنگاههای جدا از هم در یک کنسرن بزرگ از راه ادغام است. پرســش این است که چه میزان از کل تولید باید به ترکیب انحصاری داده شود تا بتواند قیمتهای بازار را دیکته کند؟ که باید گفت پاسخی عام برای این پرسش که در همه رشتههای تولید معتبر باشد وجود ندارد .البته پاسخ پایهای وجود دارد به شرط آنکه بحث پیشین را به خاطر بیاوریم که به تفاوتهای رفتاری رقابتکنندگان در دورههای رونق و رکود پرداخته بودیم .وقتی اوضاع کسبوکار خوب است ،و تقاضــا بر عرضه میچربد ،قیمت فراوردهها تا حد ممکن باال میرود .در این قبیل موارد ،قیمت فروش بنگاههای بیرون از کارتل ،باالتر از قیمت فروش کارتلهاست و نــه پایینتر از آن .در دوران رکــود ،اما ،که عرضه بر تقاضا میچربد ،وضع فرق میکند .در این دوران ابتدا باید دید کارتل آماده کنترل بازار هست یا نه .پاسخ آری اســت به شرط آنکه کاالی تولیدشده توسط کارتل مورد نیاز حتمی بازار باشد .در این حالت کارتل در صورتی کاالیش را میفروشــد که به قیمت دلخواه آن باشد و بازار چارهای جز خرید کاالهای کارتل را نداشــته باشد .کارتل در اینجا کاالیش را به همان حجم که مورد تقاضای بازار است و به همان قیمتی که خود تعیین میکند میفروشــد .اما باید تولید را محدود کند نه آنکه ســیالب کاال را به بازار سرازیر
سرمایه مالی
330
کند .بنگاههای مســتقل غیرعضو همه فراوردهشان را وارد بازار میکنند .این سنخ سیاست قیمتگذاری ،نخست احتماال در آن شاخههای تولید اعمال خواهد شد که محدودیت بر تولید به فداکاری زیادی نیاز ندارد یعنی بهخصوص در شــاخههایی که نیروی انسانی از عناصر اصلی تولید است و استهالک سرمایه ثابت نقش چندان مهمی ندارد .در صنایع تبدیلی هم همین دو شــرط یادشــده صادق است .سنگ معدن آهن و زغالســنگ استهالک ندارند و بنابراین عامل عمده تولید نیروی کار انسان اســت .و دوم اینکه این سیاستگذاری قیمتها در مورد فراوردههایی قابل اعمال اســت که مصرف آنها در دوران رکود فقط اندکی کم شــده است .حاال اگر در وضعیتی هر دو عامل یاد شــده غایب باشــند کارتل ناچار است برای رقابت با مستقلها در مورد قیمتها امتیاز بدهد تا بتواند فروش را ادامه دهد .در این حالت کارتلی که نتواند بر کل تولید سلطه پیدا کند کنترلش بر بازار را از دست میدهد و رقابت آزاد به بازار برمیگردد. لــزوم کنترل بر تولید ،به افزایش هزینههای تولیــد بر فراوردههای کمتر تولید شــده ،و در نتیجه به کاهش نرخ سود منتهی میشــود و بنابراین مغایر گرایش به حفظ قیمتها حتی در دوران رکود و بازتاب سلطه کارتل بر بازار است .کارتل در صورتی میتواند از این محدودیت تولید پرهیز کند که فقط میانگین تقاضای بازار را تامین کند و تامین تقاضاهای ادواری را بر عهده بنگاههای مســتقل بگذارد .این هم در صورتی امکان دارد که اوال مســتقلها نتوانند بیش از آنچه در دوران رونق مورد تقاضای اضافی اســت تولید کنند (چون در غیــر این صورت خطر محدود شــدن فروش کارتل وجود دارد) ،و دوم ،هزینههای تولید مستقلها بهمراتب باالتر از این هزینهها در کارتلها باشــد .تنها در چنین شــرایطی است که سطح قیمتها که هنوز برای کارتل سودآور است رقیبان را از صحنه به در میکند تا کارتل بتواند فروش خود را تضمین کند .به سخن دیگر مستقلها باید تمامی بار نوسانها را بر دوش بکشند .کارتل در دوران رونق سود سرشار میبرد و در دوران رکود و حذف رقیبان ،ســود عادی .در این شرایط شکی نیست که منافع ترکیبهای انحصارگرانه در مجموع حکم میکند که جلوی تولید مستقلها گرفته نشود؛ در حالیکه کارتل به دلیل تسلطش بر بازار در بسیاری موارد چنان قدرتی را اعمال میکند.
331
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
پرســش بعدی ما این است که در چه شــرایطی انتظار میرود تولید مستقلها در یــک چنان وضعیــت نابرابر به عملیات ادامه دهد؟ وضعیتــی که اندازه کارتل انحصارگر و تجهیزات فنی آن ،ســلطهاش را تضمین میکند ،که این مزیت عالوه بر اینکه کافی نیســت گذرا هم هست .اما هنگامی که شرایط طبیعی تولید مساعد کارتل باشــد و بتواند انحصار طبیعی را با انحصار اقتصادی درهمآمیزد ،وضعیت فرق میکند .برای نمونه هنگامی که کارتل به زغالسنگ یا سنگآهن بسیار مرغوب دسترســی دارد ،یا در جاهایی از نیروی آب میتواند انحصــارا بهرهبرداری کند، مستقلها در وضعیتی نابرابر قرار میگیرند .و نمیتوانند تولیدشان را آنقدر باال ببرند که فروش کارتل را به مخاطره بیاندازند؛ تنها میتوانند تولیدشان را در سطحی ادامه دهند که قیمتهای باال در دوران رونق ،هزینههای تولیدشان را بپوشاند. تراست فوالد بهترین مثال در زمینه این سنخ سیاستگذاری است .بنگاه میتواند بهآســانی تولیدش را افزایش بدهد اما این کار را نمیکند صرفا به این دلیل که بار تولید بیش از اندازه دوران رکود را از دوش خود بردارد. بنگاههــای ترکیبی بزرگ در صنعت چدن ،تولید پایهای را مطلوب میدانند که همیشه بتوانند بازاری برای فراورده پیدا کنند .در راه رسیدن به این هدف ،بنگاههای ترکیبی به مستقلها -که هزینههای تولیدشان باالتر است -اجازه میدهند در دوران گســترش تقاضاها به کار ادامه دهند و حتی با دادن ســفارش بــه آنها در این راه کمکشــان میکنند .وقتی قیمتها باال میرود حتی شرکتهای عقبمانده نیز سود میکنند و تب سفتهبازی موجب میشود کنسرنهای مستقل جدیدی شکل بگیرند و در یک ســخن ،تولید ،افزایش یابد در حالیکه سطح هزینههای تولید در مقایسه با قبل ،افزایش یافته است .این روند تا آنجا ادامه مییابد که بازار تقاضا اشباع شود و کاهش دوباره قیمتها آغاز گــردد .در وضعیت جدید کورههای ذوبآهنی که در دوران رونق راهاندازی شــده بودند به دلیل هزینه زیاد تولید ،سودآوریشان را از دست میدهند و به تعطیلی کشانده میشوند .تنها شرکتهایی باقی میمانند که هزینههای تولیدشان پایین باشد و هنوز میتوانند تولید سودآور را ادامه دهند .اینها عضو تراست فوالدند .ترکیبهای بسیار بزرگ .و البته کنسرنهای مستقل فوالد هم که وضعیت مساعدی داشته باشند ،اینجا و آنجا به کار ادامه میدهند.
سرمایه مالی
332
و اینچنین اســت که بنگاههای بزرگ و باالتر از همه ،این تراست ،الگویی از تولیــد را جا میاندازند که بتوانند برای کاالهای خود در دوران خوب و دوران بد ِ رقابت مستقلها به تراست آسیبی نمیرساند بازاری پیدا کنند .در دورههای خوب، چون اگر تراست ،خود ،همه اضافه تولید برای تامین تقاضاهای اضافی را بر عهده بگیرد این اضافه تولید در دوران رکود بعدی موجب زیانش خواهد شد ،در حالیکه حاال زیان اضافه تولید به گردن مستقلها میافتد ]22[ .اکنون با ذکر مثال سندیکای زغال راین-وســتفالی ،1به وضعیت متفاوتی میپردازیم .اینجا مســتقلها چندان 2 اهمیتی ندارند .در ســال 1900ســندیکای معادن در ناحیه دورتموند -اوبربرگ 87درصد کل تولید را بر عهده داشــت و 13درصد هم در دســت مســتقلهای خارج از ســندیکا بود .پس کنترل قیمت و بازار در دســت سندیکا بود .به همین دلیل قیمتهای زمان رونق ســال 1900را در بحران سال 1901هم نگاه داشت و در عوض تولید را محدود کرد .در نتیجه ،مستقلها توانستند در سال 1901و حتی 1902به تولید ادامه دهند .در حالیکه تولید ســندیکا کاهش یافت چون باال نگاه داشتن قیمت برایش مهم بود]23[ . از سوی دیگر سیاست متفاوت ترکیب انحصارگر را داریم که در مواردی گسترش تولید را هیچ انحصار طبیعی محدود نمیکند و در دوران رونق حتی میتواند تولید از حد تقاضای اضافی فراتر برود؛ ضمن اینکه هزینهها یا دستنخورده باقی مانده یا کمتر هم شــده است .در آن صورت کنترل بازار بستگی دارد به اینکه آیا ترکیب انحصارگر بخش بیشتر از کل تولید را در کنترل دارد یا نه؛ وگرنه کارتل در دوران رکود از دید اعضا بیاثر میشود و شاید هم آن را از میان بردارند. بود یا نبود انحصار طبیعی تاثیر قاطعی بر شــکلگیری و هزینههای تولید دارد و بنابراین بر ثبات و دوام ترکیب انحصارگر و گســترش قدرت آن در کنترل بازار تاثیر میگذارد ،و عامل قطعا تعیینکننده ،نســبت کل تولیدی است که ترکیب باید در انحصار خود بگیرد تا بتواند بازار را کنترل کند. درجه تضمین ادامه کنترل بازار بســیار متفاوت اســت .وقتــی که انحصاری اقتصادی با پشــتوانه یک انحصار طبیعی تقویت و کارآمدتر شــود ،درجه تضمین 2- Dortmund Oberberg
1- Rhenish-Westphalian Coal Syndicate
333
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
هم باالتر میرود .همینطور هم ترکیبی انحصارگر مســتقر مزیتهای خاص خود را دارد چون با در اختیار داشــتن حجمی عظیم از سرمایه ،توان بسیج منابع انبوه و نگاهداریشــان در بلندمدت در روند تولید را دارد .قوت سندیکاهای تولیدکننده مواد خام تا حدی به خاطر انحصاری کردن گسترده شرایط تولید است که در اغلب موارد بر اثر قوانین مربوط به معادن ،چنان انحصاری آسانتر برقرار میگردد. انحصــار اقتصادی بر اثر انحصار قانونی ناشــی از مالکیت بــر حق امتیاز در ترکیبهای انحصارگرانه تقویت میشود .در اینجا نیز به خاطر سرمایه عظیمی که ترکیبها در اختیار دارند در مقایسه با رقیبان مستقل از موقعیت برتری برخوردارند و با کسب حق امتیازها موضع انحصارگرانه خود را تقویت میکنند]24[ . مرحله بینابینی میان انحصار طبیعی و انحصار قانونی با انحصار صرفا اقتصادی را در ابزارها و وسایل حملونقل میتوان دید .و بعد هم تالش تراستها در اعمال کنترل بر زمیــن و انتقال آب را داریم .ملی کــردن ابزارهای حملونقل از قدرت انحصارهــا میکاهد و تا حدی روند تمرکز بنگاههــا و مالکیت را کند میکند .به همان میزان که ســرمایه بســیار عظیمی برای راه اندازی بنگاه جدید الزم است؛ و نیز رابطه بانکها با ترکیبهای انحصار گر نزدیکتر میشود؛ انحصار اقتصادی به همین حیث ،قویتر میگردد .چراکه بدون کمک بانکها ،و از آن بدتر در صورت مخالفت بانکها ،امروزه امکان بقای یک بنگاه صنعتی بزرگ بسیار کم است.
یادداشتهای فصل یازدهم
سرمایه مالی
334
-1هابز 1این تالش را در قالبی جهانشــمول بیان میکند« :تمایل عام انسان ،میل دائمی و بیوقفه به قدرت و قدرت بیشتر است ،میلی که تنها با مرگ پایان میگیرد. و دلیل این هم همیشه این نیست که انسان به شادکامی بیشتری از آنچه هماکنون با اوســت امید بسته است؛ یا اینکه نمیتواند به قدرتی کمتر رضایت دهد؛ بلکه بدان دلیل که قدرت و وسایل معیشتی را که در اختیار دارد بدون دستیابی به قدرت بیشتر قابل اطمینان نمییابد[ ».نقل از.Leviathan, ch. XI, para 2 ]: ِ اجتماعی امیــل زوال در شــخصیت «گوندرمن» تصویری بزرگ از ســنخهای تشــخصیافته را ارائه میکند که چکیده اصل اساســی سرمایهداری ،یعنی سود به خاطر ســود اســت .نیازهای مصرفی گوندرمن به شــیر منحصر شده است اما او بیوقفه به ســودجویی و احتکار ادامه میدهــد .نتیجه هم ،پیروزی وی -پیروزی اصل ســرمایهداری -بر ساکارد است که هیجان سودجویانه او در غباری از عناصر بیگانه با ســرمایه ،از جمله عطش قدرت ،دلمشغولیهای فرهنگی و تجملپرستی گم میشــود .در شــخصیت گوندرمن ،بیاحساسترین سنخ ســرمایهدار ،یعنی نزولخوار و ســفتهباز بورس به شکل تحســینبرانگیزی ترسیم شده است .حتی بهتر از جان گابریل بورکمن ،شــخصیتی که ایبســن ترســیم میکند .بورکمن که نیازهای اجتماعیاش در نظام ســرمایهداری مورد تعرض قرار گرفته است اساس فعالیتهایش را ،نه بر ســود ،بلکه بر تامین نیازهای اجتماعی میگذارد؛ انگیزهای بیگانه با انگیزههای سرمایهدار .درونمایه اندوهبار این سرمایهداری ،همیشه تعارضی است میان منافع اجتماعی و سود که شاید بتوان دلیل آن را نبود واقعگرایی قلمداد کرد .رنجی که شــخص بینوا تحمل میکند شــاید در شرایط خاصی یک برداشت اندوهبار را منتقل ســازد اما ســرمایهدار واقعی چهره دراماتیک نیســت .تنها تیپی چندالیه در یک رمان است.
)1- Thomas Hobbes of Malmesbury (1588 -1679
فیلسوف انگلیسی که شهرتش به عنوان فیلسوف سیاسی بر دیگر وجوه علمیاش سایه انداخته است .مهمترین کتابش لویتان (یا آنگونه که در ایران مصطلح شده لویاتان) است که آن را حسین بشیریه به فارسی ترجمه و نشر نی منتشر کرده است.
Hans Gideon Heymann, Die gemischten Werke im deutschen Grosseisengewerbe,p. 23. 4-Heymann, op. cit., pp. 13 et seq. 5- K. Rehe, Die deutsche Schuhgrossindustrie, p. 54. 6-Heymann, op. cit., p. 26.
-7گرایش به برابرســازی نرخ سود برای درک حرکت تولید سرمایهداری و شیوه عملکرد قانون ارزش بهعنوان قانون حرکت بسیار مهم است .قانون ارزش بهطور مستقیم هیچ عمل فردی مبادله را کنترل نمیکند بلکه تنها کلیت مبادالت را کنترل میکند که در آن عمل فردی مبادله صرفا جزئی است که توسط کل مشروط میشود .از جنبهای دیگر، نابرابری فردی ســودها برای توزیع جمع سود ،انباشت و تمرکز ،و سرانجام ،تحول و 1- active economic subjects
335
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
-2در میان انگیزههای کنشگران اقتصادی فعال ،1که خود ساخته و پرداخته مناسبات اقتصادیاند ،انگیزهای باالتر از گرایش به برابرسازی شرایط اقتصادی به چشم نمیخورد: یعنی قیمتهای برابر برای کاالهای برابر ،سود برابر برای سرمایه برابر ،مزدهای برابر و نرخ برابر بهرهکشی برای کار برابر .اما هرگز بدین شیوه و به صرف آغاز با انگیزههای ذهنی نمیتوان به مناسبات ک ّمی رسید .برای کشف ویژگیهای ک ّم ِی اجزای جدا از هم، شــخص ابتدا باید کمیت حجم فراورده اجتماعی را بداند که در جریان توزیع آن ،این گرایشهای برابریطلبانه تاثیر گذارند .جمعبندیهای ک ّمی تعیینکننده را هرگز نمیتوان از عوامل روان شناختی بیرون آورد. -3در مثال زیر میزان کاهش مشــارکت کار زنــده در کارخانههای نورد مدرن بهخوبی نشــان داده میشــود« :باالبر قرقرهای بهتنهایی ،شمار کارکنان بخش نورد تن به ریل راهآهن را از 17-15به 5-4نفر کاهش میدهد .در آمریکا مزد به ازای ُ شرح زیر کاهش یافته است: برای کارگران نورد ریل از 15در 1880به کمتر از 1در1910؛ برای نورد سیم از 212در 1880به 12در 1901؛ برای شاغالن در ذوب فلز از 80در 1880به کمتر از 5در 1901 [نقل از]:
سرمایه مالی
336
گسترش ترکیبها ،ادغامها ،کارتلها و تراستها اهمیت دارد. -8تردیدی نیست که روند متفاوت تحول نظام بانکی در انگلیس ،که به بانکها نفوذ بهمراتب کمتری در حوزه صنعت داده اســت ،یکی از دالیل دشواری بزرگ کارتلســازی در این کشــور اســت و نیز این واقعیت که هر وقت هم کارتلی در انگلیس ایجاد شده است ،در اغلب موارد برای تعیین قیمتها وارد توافقی سست شده ،که حاصل آن افزایش شدید قیمتها در دوران رونق و سقوط شدید آنها در زمان رکود بوده است .برای مثالهای متعدد در این باره ،بنگرید: Henry W. Macrosty, The Trust Movement in British Industry, pp. 63 et seq. بهبود در ســازمان صنعت انگلیس و خاصه رشــد ترکیبها در ســالیان اخیر ناشــی از رقابت آمریکاییها و آلمانیهاســت .صنعت انگلیس به دلیل انحصارش بر بازار جهانی ،عقب مانده اســت و این خود بهترین دلیل بر لزوم رقابت در نظام سرمایهداری است. تحــول نظام بانکــی انگلیس ویژگی دیگری هم دارد .در کشــورهای آلمان و ایاالت متحده ،منافع مشترک صنعت را عمدتا مدیران بانکها با پیوندهای شخصی نمایندگــی میکنند .در حالیکه این در انگلیس چندان اهمیتی ندارد ،به دلیل آنکه مدیران بنگاههای صنعتی خودشان با یکدیگر مناسبات شخصی دارند. -9بدینترتیب در نیمه ژوئن ســال 1907تمامی فراوردههای کارخانههای ریسندگی آلمان و انگلیس برای تحویل در نخستین سه ماهه اول سال ،1908پیشفروش شد ،و مصرفکنندگان زغالسنگ آلمان در ژانویه 1907سفارش خرید دادند که مارس سال 1908تحویل شود ،یعنی 15ماه زودتر سفارش خرید داده شد[ .نقل از]: Frankfurter Zeitung, 16 July 1907.
10-Capital, vol. III, pp. 228-9 [MECW, 37, pp192-3].
فراز زیر به نقل از مارکس کامال گویاست« :اگر در طبقهای هر فرد هرگز نتواند بیش از سهم معین یا کسری از عایدی یا ثروت کل را داشته باشد ،اتحادیهای برای افزایش عایدی برپا میکند (او به محض آنکه تناسب عرضه و تقاضا اجازه دهد این کار را خواهد کرد)؛ و این انحصار اســت .اما در جایی که هر فرد فکر کند امکان افزایش دادن حجم مطلق ســهم خود را دارد ،هــر چند از راه فرایندی که کل این حجم را کاهش دهد ،او این کار را غالبا خواهد کرد؛ این رقابت است[ ».نقل از]:
An Inquiry into those Principles respecting the Nature of Demand, etc.,London, 1811, p. 105, Anonymous.
Kontradiktorische Verhandlungen über deutsche Kartelle
درباره تاریخچه کارتلها هم بنگرید:
337
Heinrich Cunow, ‘Die Kartelle in Theorie and Praxis,’ Die Neue Zeit, XXII, 2, p. 210.
-12اینجاســت که لوی پس از نقل این سخن که به رغم نوسانهای قیمت در بازار جهانی قیمت 28دالری ریل فوالدی در آمریکا از ماه مه سال 1901تا تابستان 1905تغییری نکرده اســت ،میگوید« :به نظر میرســد این سازمان ،این اتحادیه، قدرت خود را در دورههای بد تقریبا از دست داده تا در دورههای خوب بار دیگر آن را به چنگ آورد .به همین سبب به محض پایین آمدن قیمتها در سال ،1892 اتحادیه راهآهن از هم فروپاشــید .علت فرو پاشی هم دعوای دو عضو اصلی یعنی شرکت فوالد کارنگی و شرکت فوالد ایلینوی بود .دومین اتحادیه هم در سال 1897 و به دنبال یک دوره کوتاه رونق ســال ،1896از هم فروپاشــید .بعد هم یک دوره ســرخوردگی بر بازار حاکم شد که تولیدکنندگان را در پایان سال 1898به اقدامی هماهنگ و ایجاد دوباره کارتل راهآهن سوق داد [ ».نقل از]: 1- Dr Wicker
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
در دوران رونق آن «سهم معین» ،ثابت و برابر است با تمامی فراوردهای که بنگاهی میتواند تولید کند ،در حالیکه در دوران رکود باید برای کسب بازار بجنگد. -11تجربه نشان داده است که حتی اگر کارتلها «فرزندان ضرورت» توصیف شوند ،و گرچه در اغلب موارد تالشها برای متحد ساختن اعضای یک کسبوکار، حاصلخیزترین خاک را در دوران رو به کاهش گذاشتن فعالیت اقتصادی یا بحران پیدا میکند با این همه ،در دوران رونق ،آســانتر میتوان کارتل ایجاد کرد؛ چون دورنمای تداوم قیمتهای مســاعد همراه با تقاضای شدید ،توانمندترین مشوق را برای یک کاسه کردن منافع مشترک فراهم میآورد .اما از آن طرف ،تالش در گرفتن ســفارش به هر قیمت حتی به بهای قیمتهای پایینتر و رقیبان را از میدان به در کردن ،مانع هر نوع عمل هماهنگ میشود[ .نقل از ]:دکتر ویکر 1در مقالهای درباره اتحادیه تولیدکنندگان کاغذ روزنامه ،مندرج در:
Hermann Levy, Die Stahlindustrie der Vereinigten Staaten, p. 201.
سرمایه مالی
338
-13در روهر بهرهبرداری از یک معدن تازه 5تا 7سال طول میکشد .در آمریکا راهاندازی کارخانه فوالد و نورد 2ســال طول میکشــد اما اگر با ذوبآهن همراه باشد قدری بیشتر طول میکشد[ .نقل از.Heymann, op. cit. p. 221 ]: روند توصیف شــده در متن ،یک پدیده رقابت اســت که مشخص است چرا تحلیل آن در بررســی مارکس در سرمایه نیامده است .با این همه مارکس اشاراتی دارد به پدیدهای مشــابه در متنی دیگر« :در طبیعت اشــیاء است که عناصر گیاهی و جانوری به خاطر وابستگیشــان به قوانین معین زمان رشــد و تکثیر ،نمیتوانند بهیکباره رشدی همانند رشــد مثال ماشین و سایر سرمایههای پایا یا زغالسنگ و مانند آن داشــته باشند که رشدشان منوط بهوجود آن دسته از الزامات طبیعی است که میتواند در کوتاه مدت در یک کشــور صنعتی به انجام برسد .از این رو [رشد یکباره ماشــین] امکان دارد؛ و در نظام پیشــرفته تولید ســرمایهداری حتی از این ِ افزایش آن بخش از سرمایه پایا شامل ماشین ضرورت گریزی نیســت که تولید و و غیره از نظر زمانی جلوتر از تولی ِد آن بخشــی باشــد که از مواد خام آلی تشکیل میشــود ،بهطوری که تقاضا برای این بخش اخیر بسیار سریعتر از عرضه آنهاست و در نتیجه ،قیمتها باال میرود [ ».نقل از]: ]Capital, vol. III, p. 140 [MECW, 37,119-20
اختالفی که در این متن توضیح داده شــده ،علتش تفاوت زمان برگشت است. در مورد مواد خام آلی ،طبیعت تعیینکننده است .در مورد مواد خام غیرآلی ،حجم سرمایه بهویژه سرمایه پایا ،تعیینکننده است. 14-Levy, op. cit., p. 31. 15- ibid., p. 98. 16-ibid., p. 121. 17-ibid., p. 136. 18-Heymann, op. cit., p. 223.
در آمریکا ،این درخواست راهآهن بود که خود وابسته به حجم برداشت محصوالت کشاورزی و عاملی تعیینکننده در عایدات صنعت آهن در نخستین مرحلههای توسعه آن بود .نوسانهای شدید قیمت در چرخه کسبوکار نخستین محرک در شکلگیری اتحادیهها درآمریکا شد[».نقل از.Cf. Levy, op. cit., p. 77 ]:
]19-Capital, vol. I, pp. 381-2. [MECW, 35, 352-3
-20یــادآوری کنیم که یک اتحادیه هم در صورتــی که بر تعیین قیمتها در بازار نفوذ قاطعی داشته باشد ،انحصارگر است .وجود ادامهدار شرکتهای مستقل که غالبا در تعیین قیمتهای خود از کارتل دنبالهروی میکنند این واقعیت را تغییر نمیدهــد که در مفهوم اقتصاد نظری ،دیگر در آن شــاخه بهخصوص رقابت آزاد وجود ندارد .اما برای آنکه مال نطقیها نرنجند این اتحادیهها را «انحصارگر» مینامم و نه کنسرسیوم کامل و یا ادغام[ .نقل از]: R. Liefmann, Kartelle und Truste, p. 12. 21-ibid., p. 13. 22-Levy, op. cit., pp. 156 et seq.
سال
توسط شرکت (تن)
توسط مستقل ها (تن)
سهم شرکت از کل تولید(درصد)
1902
7,802,812
9,805,514
44/3درصد
1903
7,123,053
10,693,538
39/9درصد
1904
7,201,248
9,286,785
43/9درصد
تولید سال 1903شرکت در مقایسه با سال پیش کاهش یافته ،اما تولید مستقلها افزایش یافته است .سهم شرکت در کل از 44/3درصد به 39/9درصد کاهش یافته؛ اما در ســال 1904تولید شرکت با افزایش همراه بوده اما تولید مستقلها با کاهش عظیم یک میلیون و 400هزار تن ،از سطح سال 1902هم پایینتر رفته است. بد نیست به ســطحی بودن نظر کسانی اشــاره کنیم که تولید خارج از کارتل را نوعــی غرابت اخالقی و جنایــت اقتصادی تلقی میکنند .این ســطحینگری حتی از دید منافع کارتل خندهآور اســت تا چه رســد به منافع جامعه؛ چون منافع مصرفکنندگان به کنار ،درست همین رقابت مستقلهاست که از نظر پیشرفتهای فنی و تشکیالتی کارتلهای انحصارگر ارزشمند است.
339
فصل یازدهم :غلبه بر موانع برابرسازی نرخهای سود
لوی سپس در تایید گفتههای خود ارقام زیر را در مورد تولید چدن میآورد .در این ارقام ،آهن ورزیده از چدن هم به حســاب آمده است هرچند این مواد از نظر شرکت چندان اهمیتی ندارند .در هر حال ارقامی تکاندهنده است .تولید چدن به شرح زیر:
23- Kontradiktorische Verhandlungen über deutsche Kartelle, I, 1903. Testimony of Kirdorf, p80.
-24از ســوی دیگر ،مالکیت حق امتیازها میتواند در شرایطی معین ،ادغامها را دشوارتر سازد خاصه اگر سود فوقالعاده آنقدر زیاد شود که ادامه رقابت ،مزایایی داشته باشد« .در هر شاخه فروش ماشینهای بافندگی تنها چند نام به چشم میخورد 8 .شرکت بزرگ در النکاشر ماشینهای بافندگی میسازند و عالوه بر انحصاری کردن فروش این ماشینها در داخل ،صادرات ساالنه آن به 450هزار پوند میرسد .بارها پیشنهاد ادغام منافع شده اما هیچ کدام عمل نکرده است .صنایع ماشینی به نوآوریها اتکا دارند و چون با حق امتیاز همراه میشوند ایجاد انحصار چند ساله میکنند و تا هنگامی که این حق ادامه دارد بحث ادغام مطرح نخواهد بود .شرکت مایل نیست یک نام با شهرت جهانی را کنار بگذارد ،خاصه وقتی که از ابتدا توسط یک بنگاه به کار گرفته شده باشد ،این را در ادغامی غیر شخصی ،باید بهعنوان عاملی بازدارنده به حساب آورد[ ».نقل از]: H. Macrosty, op. cit., p. 48.
سرمایه مالی
340
اینجا «انحصار خرد ،دشمن انحصار کالن میشود .با این همه هنوز هم گرایش به انحصاری نگاه داشــتن حق امتیازهاست که این خود ممکن است مشوق برپایی کنسرسیوم شود .موافقتنامهها در صنایع شیمیایی آلمان ،1و نیز بین شرکت جنرال الکتریک آلمان 2و شرکت وستینگهاوس آمریکا 3در این مقوله جای میگیرد.
2- Deutsche Allgemeine Elektrizitätsgesellschaft
1- German chemical industry 3- American Westinghouse Co.
فصل دوازدهم کارتلها و تراستها
341
فصل دوازدهم :کارتلها و تراستها
راههای شــکلگیری ادغامها توسط بنگاههای ســرمایهداری از سه جنبه قابل بررســی اســت .تمایز ادغامهای افقی از عمودی یک موضوع صرفا فنی است و دیدیم که چگونه این ادغامها به عوامل گوناگون فنی و علل اقتصادی بستگی دارد. تمایز ادغامهای ناقص از ادغامهای انحصارگرا به تفاوت وضعیت این دو در بازار بستگی دارد؛ یعنی به اینکه قیمت را آنها تعیین میکنند یا برعکس ،خود را با قیمتهای بازار دمســاز میکنند .در این رابطه یادآوری این نکته بیمورد نیست که توانایی کنترل قیمتها به این بستگی ندارد که تمامی بنگاههای همسنخ ادغام شوند .کافی است که ادغام بتواند عرضه آن بخش از فراورده را که برای تقاضای بازار در تمامی مرحلههای چرخه کســبوکار گریزناپذیر اســت کنترل کند و هزینههای تولیدش را پایینتر از هزینههای بنگاههای مستقل بیاورد .تنها در این صورت است که محدودیت تولید که ضرورت دوران رکود اســت به دوش بنگاههای مستقل میافتد و قیمتها هم باید در حدی پایین بیاید که هزینههای تولید کارتل را پوشش دهد. و ســرانجام ،تفاوت کنسرســیوم با ادغام یک تفاوت صرفا ســازمانی است. کنسرســیوم بر پایه موافقت دو یا چند بنگاه پیش از این مســتقل بنا میشــود و ادغام ،وحدت دو یا چند بنگاه در یک بنگاه جدید اســت .تعارض این دو ،تنها در شــکل سازمانی است و درمورد جوهره تفاوت چیزی به ما نمیگوید چون تفاوت بســتگی به محتوای توافقی دارد که ســنگ بنای کنسرسیوم است .در هر صورت، توافق ،تا اندازهای استقالل عمل بنگاههای مشارکتکننده در کنسرسیوم را محدود میکند؛ در حالیکه در ادغام ،اســتقالل بنگاههــا بهکلی از بین میرود .در هر حال
سرمایه مالی
342
خط مرزی قاطعی میان استقالل محدود با حذف کامل آن کشیده نمیشود .هر قدر محدودیتهای توافق شده درباره اســتقالل بنگاههای شرکتکننده در کنسرسیوم بیشتر باشد پیامدهای اقتصادی آن ،کنسرسیوم را بیشتر به سوی ادغام سوق میدهد. از این گذشــته ،محدودیتها بر اســتقالل بنگاه ،ممکن است به راههای گوناگون اعمال شــود .نخست ،ســازما ِن یک بنگاه ممکن اســت بر این اساس بنا شود که مدیریت آن به نظارت عالی نهاد مرکزی مشــترک متعهد باشد و این خود با ایجاد شــرایط یکدست در گردش و نیز شرایط پرداختها و غیره ،انواع محدودیتها را در رقابت اعمال کند؛ یعنی «شرایط» دادوستد را استاندارد کند .در نتیجه ،امکان دارد محدودیتهای تحمیل شده بر فعالیتهای اقتصادی و کسبوکار تاثیر بگذارد. شرایط توافق برای ایجاد کنسرسیوم انحصار گر با توجه به هدف که همانا سود بیشتر بر اثر افزایش قیمتهاست تعیین میشود .سادهترین راه این کار ،توافق درباره قیمتهاســت .اما قیمتها خودسرانه تعیین نمیشود ،عرضه و تقاضا آنها را تعیین میکنند .توافق در مورد صرف قیمتها تنها در دوران رونق که گرایش قیمتها به افزایش اســت عملی است و حتی اینجا هم تا حد محدودی کارایی دارد .چون با افزایش قیمتها راه برای افزایش تولید هموار میشود و عرضه کاال افزایش مییابد بهطوری که تا پایان نمیتوان قیمتها را باال نگاه داشــت .به همین سبب این نوع کارتل در اواخر دوران رونق و آغاز رکود ،فرومیپاشد]1[ . اگر قرار باشد توافق کارتل دوام بیاورد باید گام دیگری به جلو بگذارد و رابطه عرضه و تقاضا را آنچنان تنظیم کند که قیمت توافق شده در بازار همچنان ادامه یابد .یعنی باید عرضه را تنظیم ،و تولید را سهمیهبندی کند .پیگیری چنین سیاستی بهطور قطع به نفع کل کارتل است هرچند ممکن است به نفع یکایک اعضای آن نباشد چون باید با افزایش حجم تولید ،هزینههای تولیدشان را کم کنند به همین سبب مدام اغوا میشوند مقررات کارتل را دور بزنند .بهترین حفاظ در برابر چنین طفرهرفتنهایی ،گرفتن حق فروش کاال از اعضا و واگذاری آن به دفتر مرکزی کارتل است. تنها پیامد این قبیل اقدامها در اطمینان بیشتر بر کنترل خالصه نمیشود .نقش دیگر این اقدامها تعلیق هر نوع معامله مستقیم میان بنگاههای عضو با مشتریان آنها در زمان موجودیت کارتل ،و پایان دادن به استقالل این بنگاههاست .کارتل بدینوسیله ،اعضا را
1- Syndicate
منظور از سندیکا در اینجا شکل سازمانی و تشکیالتیِ اتحادیه سرمایهداران است .امروزه لفظ سندیکا بیشتر ناظر بر تشــکیالت صنفی در برابر صاحبان صنایع است؛ اما همین سندیکاهای صنفی یا کارگری هم به لحاظ شکلی همانند سندیکاهای کارفرمایان هستند و تفاوت آنها فقط در هدفهاست .هیلفردینگ در فصول بعدی این موضوع را تشریح میکند. 2- J. Grunzel 3- cartel of conditions
343
فصل دوازدهم :کارتلها و تراستها
نه تنها بر اثر شرایط توافق شده -که هر لحظه امکان دور زدن یا نادیدهگرفتنشان وجود دارد ،بلکه از راه موافقتنامههای اقتصادی مشترک به هم پیوند میدهد .بنگاه عضو که از کارتل جدا شــده است باید به تجدید مناسبات با مشتریانش اقدام کند؛ بخشهای فروش خود را فعال سازد؛ و در این تالشها ممکن است شکست بخورد و یا با تحمیل هزینههای قابلمالحظه موفق گردد .کارتل با چنان تمهیدهایی به ثبات و دوام بیشتری دست پیدا میکند .آن کارتل که بدینوسیله از موافقتنامهای ساده میان بنگاههای عضو، برگذشته و با حذف استقالل تجاری آنها به واحدی تجاری دگردیسی پیدا کرده است سندیکا 1نام دارد .شکل سندیکایی اتحادیه در صورتی ممکن میشود که به خریداران وفادار به بنگاههای عضو کارتل شده بیتفاوت باشد و این بهنوبه خود مسبوق است به تولیدی که تا حد زیادی استاندارد شده باشد؛ چون استاندارد شدن ،از پیششرطهای ایجاد سازمانی منضبط ،درهمتنیده و بادوام نظیر سندیکا است .این ،از قضا ،توضیحدهنده دشواری ایجاد کارتل از بنگاههایی است که اقالم خاصی را تولید میکنند و با استفاده از مارکهای تجاری ،و حق امتیازهای خود سود فوقالعادهای کسب میکنند و حذف رقابــت برای آنها چندان اهمیتی ندارد؛ و تنها در صورتی ناچار به عضویت در کارتل میشوند که صنایع عرضهکننده مواد خام به آنها ،عضو کارتل باشند .در مجموع ،کارتل موجب سادهتر شدن هرچه بیشتر تولید میشود]2[ . شاید تحول جوهر توافق در ایجاد کنسرسیومهای انحصارگر را بتوان در شکل به نسبت سادهشــده و نموداری به شرح زیر خالصه کرد ،هرچند این امکان هست که، این یا آن مرحله در فرایند تحول حذف شــوند :نخست ،ضعیفترین شکل است که در واقع ،مرحله آمادهسازی است و گرونزل 2از آن بهعنوان «کارتل شرایط» 3نام میبرد (بنگرید :پانویس .)2بعد مرحله موافقت مشــترک درباره قیمتهاست که برای حفظ قیمتها در سطحی معین باید درباره میزان عرضه نیز تصمیمگیری شود .تنظیم قیمتها در صورتی که قرار بر گذرا و لحظهای بودن نباشــد؛ مستلزم تنظیم حجم تولید است.
سرمایه مالی
344
و برای جلوگیری از دور زده شــدن توافق ،مطلوبتر آن است که تصمیمگیری درباره بازاریابی از بنگاههای انفرادی گرفته شود و در اختیار بدنهای از نمایندگان همه بنگاهها قرار گیرد که این خود مستلزم ایجاد اداره یا سازمان فروش است .بدینترتیب هر بنگاه عالوه بر از دســت دادن استقالل عمل ،تماس با مشــتریانش را نیز از دست میدهد. توافق ممکن اســت به شیوهای کارآمدتر اجرا گردد به شرط آنکه سودها به جای آنکه به بنگاه تاسیسکننده کارتل تعلق گیرد ،بین همه بنگاهها بنا به سهمیه از پیش تعیینشده توزیع گردد .همینطور خرید مواد خام هم میتواند بر پایه عمل جمعی انجام شود .و سرانجام اینکه ،کارتل در استقالل فنی بنگاهها نیز مداخله کند ،کارخانههایی را که چندان مجهز نیستند تعطیل کند؛ و همزمان ،کارخانههایی دایر شود که در تولید فراورده خاصی تخصص دارند ،یا کارخانههایی که تجهیزات فنی را دارند یا به بازارها نزدیکترند]3[ . همه این تحوالت میتواند در کنسرسیومها از راه انجام موافقتنامه صورت گیرد .فرق این نوع کنسرســیوم با ادغام ،تنها در این اســت که راس سازمان بسیار سنگین است. بنابراین گمراهکننده خواهد بود اگر کارتل و تراست را دو گزینه مانعهالجمع تلقی کنیم. شکل کارتل سازمان میتواند استقالل بنگاههای عضو را آنچنان محدود سازد که تمیز آن از تراســت عمال دشوار باشد .سوال واقعی این است که به بنگاه در ازای از دست دادن استقاللش چه داده میشود .چنین مزایایی را تراست از همان آغاز به اعضا میدهد در حالیکه در مورد کارتل بســتگی دارد به ماهیت و پیامدهای توافقی که پایهگذار آن بوده است]4[ . اتحادیه انحصارگر ،ســازمانی با هدف ســلطه اقتصادی اســت و از این رو با سازمان سلطه دولتی بسیار شباهت دارد .رابطه بین کارتلها ،سندیکاها ،و تراستها نیز مثل شباهت کنفدراسیون ،دولت فدرال ،و دولت واحد (غیرفدرال) است .شیوه ســخن گفتن درباره اینها و ستایش از کارتل بهعنوان سازمان «دموکراتیک» و قرار دادن آن در مقابل تراست ،به ابتذال شبیه است و به این میماند که همین سخن را درباره کنفدراسیون آلمان در این اواخر به کار ببریم. مزیت تراست بر کارتل در تثبیت قیمتهاست .کارتل موظف است قیمت ثابت را بر پایه قیمت کاالی تولید شده در آن بنگاه عضو تعیین کند که در تولید آن بیش از سایر بنگاهها هزینه شده است .در حالیکه در تراست تنها قیمت واحد تولید وجود دارد که
1- differential rent
345
فصل دوازدهم :کارتلها و تراستها
در آن با مشخص کردن میانگین هزینههای کنسرنی که بیشترین کارآیی را داشته است با کنسرنی که کمترین کارآیی را داشته ،قیمت تراست تعیین میگردد .تراست میتواند قیمتی را تعیین کند که تولید فراورده به حداکثر برسد و در ازای فروش هر واحد از کل برگشــت ،سودی اندک ببرد .عالوه بر این تراست میتواند آن دسته از کنسرنها را که ســود کمتری میدهند بهآسانی ببندد در حالیکه در کارتل چنین نیست .وقتی که قرار باشد تولید کم شود تراست میتواند این کاهش را منحصرا در بنگاههای پرهزینهتر اعمال کند و بدینوسیله از میانگین هزینههای تولید کم کند و برعکس در دوران گسترش تولید این افزایش را در شرکتهای از نظر فنی پیشرفتهتر و مجهزتر متمرکز سازد .کارتل بنا به قاعده ،موظف است افزایش تولید را بهطور برابر میان بنگاههای عضو تقسیم کند؛ که این به نفع بنگاههای فنی پیشرفتهتر است که هم از قیمتهای تثبیت شده توسط کارتل سود میبرند و هم از سود فوقالعاده که میان همه بنگاههای عضو سرشکن نمیشود و به شــکل رانتی ترجیحی درمیآید .تفاوت این رانت با رانت زمین در این است که در کشاورزی ،قیمت محصول بدترین زمین ،تعیینکننده قیمت است اما در صنعت نیازی نیست که بدترین بنگاه به تقاضای بازار پاسخ بدهد .چون در صنعت ،بنگاه نامجهز را در صورتی که بتوان تولید آن را به کنسرن مجهزتر واگذار کرد میتوان بست .و چون در این اثنا قیمت کارتل تغییری نکرده است ،افزایش تولید در حکم افزایش سود برای تولیدکنندگان کمهزینهتر است و برای کارخانههایی که تولیدشان پرهزینه است توقف تولید در حکم افزایش سود است .اما در این حالت آن «رانت ترجیحی» 1دیگر وجود نخواهد داشت و تنها سود باالی کارتل باقی میماند. تفاوتها در هزینههای تولید ،خاصه در کارتلهایی اهمیت دارد که تولیدکننده مواد خامند چون میزان رانت زمین (رانت معدن)در تعیین قیمتها نقش تعیینکنندهای دارد. در این قبیل موارد از یک سو شاهد آنیم که گرایش زیادی به بستن بنگاههای کمتر سود آور (خاصه آنها که رانت زمین خیلی کمتری دارند) وجود دارد ،و از سوی دیگر گرایش به حفظ قیمتهای باال که این خود یعنی کاستن هرچه بیشتر از میزان تولید .انحصاری طبیعی در ضمن به کارآمد شدن این خط مشی کمک میکند .و در نتیجه ،قیمتهای باالی مواد خام بر قیمتها و بر حجم تولید در صنعت کارخانهای تاثیر میگذارند.
یادداشتهای فصل دوازدهم
سرمایه مالی
346
-1ان ِگلس درســت همین نوع کارتل را در ذهن داشت که نوشت« :این واقعیت که رشد نیروهای تولید ،ســریع و فوقالعاده ،ورای کنترل قوانین حاکم بر شیوه مبادله کاالها در نظام ســرمایهداری است؛ در حالیکه قرار بوده نیروها در درون آن قوانین حرکت کنند ،امروزه هرچه بیشتر حتی بر ذهن سرمایهداران تاثیر خود را میگذارد. نشانگان این را بهخصوص در دو مورد میتوان مشاهده کرد :نخست ،شیدازدگی عام و تازه به تعرفههای حمایتی ،که با سیاستهای قدیمی حمایتی تفاوت دارد خاصه در مورد اقالمی که صادراتیاند و بیشــتر مورد حمایت قرار میگیرند .دومی را در تراستهای صاحبان صنعت در تنظیم مقررات تولیدی برای تمامی حوزههای تولید و به تبع آن ،برای سود و قیمتها میتوان نشان داد .ناگفته پیداست که این تجربهها تنها تا آنجا عملیاند که جو اقتصادی ،به نســبت ،مساعد باشد .شاید توفان نخست آنها را ســرخورده سازد و نشــان دهد که تولید هرچند مطمئنا به مقرراتی نیاز دارد اما بهطور مسلم ،طبقه سرمایهدار شایستگی انجام چنان وظیفهای را نخواهد داشت. ضمن اینکه تراستها ماموریتی جز این ندارند که ببینند ماهیهای کوچک با سرعتی بیش از پیش ،طعمه ماهیان بزرگتر میشوند[ ».نقل از ]:پانویس انگلس بر: ]Capital, vol. III, pp. 142-3, [MECW, 37, p122n
«-2کارتل خواهان تولید فراوردههایی در شکل انبوه است که از نظر کیفیت ،شکل، مواد و مانند آن هیچ تفاوت قابلمالحظهای نداشته باشند .بهطوری که در مبادله کاالیی دیده میشــود ،این کار به یاری ابزارهای ماشینی امکانپذیر است؛ مبادلهای مسبوق به قابلیت مشخص مبادله کاالها ،در کنار رهنمود ویژه مربوط به چگونگی استاندارد کاالیی که باید مورد مبادله واقع شود .کارتلها به همین هدف دست مییابند؛ خواه با گزینش اقالم استاندارد خاص که جریان کسبوکار در شاخهای از صنعت وابسته بدانهاست، و خواه با تعیین ویژگیهایی که تولیدکنندگان باید در تولید کاالهای خود آنها را مورد توجه قرارداده و به کار بندند بهطوریکه تفاوت کیفیت از بین برود .کارتل بینالمللی ظرفهای تخت بلورین از اعضا خواســته است ضخامت این ظرفها بین 10تا 15 میلیمتر باشــد .کارتل نخ و ریسمان اتریش -مجارستان استاندارد واحدی را در تولید نخ برای همه اعضا مقرر کرده و از آنها خواســته است کاالیشان را با همان استاندارد
تولید کنند .کارتل کنف اتریش -مجارستان نیز از اعضا خواسته است انواع مشخصی از گونیهای کنفی تولید کنند[ ».نقل از]: J. Grunzel, Über Kartelle, pp. 32 et seq.
-3نفوذی را که کارتلها بر تولید و فناوری شــرکتها اعمال میکنند در سخنان شالتر براند رئیس هیاتمدیره اتحادیه فوالد آلمان میتوان دید« :ما باید در بررسیهای بیشتر ببینیم چگونه میتوانیم فروش خود را در پیشبرد فعالیت کارتل افزایش بدهیم تا حداکثر استفاده را ببریم؛ تقسیم کار را چگونه پیش ببریم که از راه رها کردن هر بنگاه از الزام به تولید همه نوع کاال ،کاالها را هرچه ارزانتر تولید کنیم[ ».نقل از]: Kontradiktorische Verhandlungen über deutsche Kartelle, 10, p. 236
347
فصل دوازدهم :کارتلها و تراستها
کارتل اتریشــی ابزارهای ماشین نیز تقسیمکار فراگیری را میان بنگاههای عضو مقرر داشته است .سود حاصل به خزانهای مشترک واریز میشود تا بین بنگاهها بر طبق سهمیهشان توزیع شود. -4از این رو وقتی گرونزل میگوید« :کارتل از لحاظ نوع با تراست فرق دارد و نه از لحاظ درجه؛ و من در ولوله کارتلسازی سه دهه گذشته در اروپا حتی یک مورد را ندیدهام که یک شکل سازمان به شکل دیگری تحول پیدا کرده باشد» ،اشتباهش صرفا در این است که شکل حقوقی سازمان را با جوهره آن اشتباه میگیرد .اینکه گذار از کارتل به تراست چندان زیاد نبوده است صرفا نشانه آن است که محتوای هر دو شکل ،یکسان است .با این همه نباید این واقعیت را نادیده گرفت که افزایش محدودیتها بر استقالل بنگاههای عضو کارتل ،آنها را به شکل تراست نزدیک میکند؛ تفاوت در شکل کامال به اوضاع متفاوت ،و باالتر از همه ،به تحول بانکها و پیوندشان با صنعت ،و در مواردی نیز با شکلهای گوناگون مداخله قانونگذاری بستگی دارد .برای مثال اینکه درآمریکا مداخله قانونگذار علیه کارتلها تراســت را بهعنوان شکلی از اتحادیه تشویق میکند امری کامال شناخته شده است.
فصل سیزدهم انحصارهای رسمایهداری و تجارت
349
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
ترکیبهای ســرمایهداری در صنعت ،بر گــردش و میانجیگریاش از طریق تجارت با پیامدهایی همراه بوده اســت .منظــورم از تجارت ،یک مقوله اقتصادی خاص است که با یک رشته کارکردهای فنی مثل وزن کردن ،اندازهگیری ،و ترابری فــرق دارد و متمایز از آنهاســت .تولید کاال بهضرورت مســتلزم تغییر چندجانبه وضعیت کاالهاست که از طریق خرید و فروش تکمیل میشود .حاال اگر این خرید و فروشها کارکرد مستقل یک واحد سرمایه باشد ،به این سرمایه میگوییم سرمایه بازرگانی یا تجاری .روشــن است که وقتی این فعالیتها (که در غیر این صورت میبایســت توسط خود تولیدکنندگان انجام میشــد) مستقل شوند ،این استقالل، آنها را ارزشآفرین نمیکند .بازرگان هم تولیدکننده نمیشود .با این همه ،استقالل بازرگانی بر تمرکز خرید و فروش ،هزینههای انبار داری و نگهداری ،و مانند اینها اثرگذار است .تجارت در یک کالم ،هزینههای الزم گردش را کم میکند و در نتیجه بخشــی از هزینههای نامولد تولید را حذف میکند .اما برای تجارت به مبلغی پول نیاز اســت ،که ممکن اســت به کاال تبدیل گردد .در جامعه سرمایهداری هر مقدار پول ،خصلت سرمایه را پیدا میکند و اگر قرار باشد تجارت ،کارکرد مستقلی بشود، پولی هم که در تجارت ســرمایهگذاری میشــود باید به شکل سرمایه درآید یعنی ســود تولید کند .بدیهی است این سود از تجارت ،یعنی از صرف فعالیت خرید به منظور فروش ناشــی نمیشــود ،بلکه بدان اختصاص داده میشود .مقدار سود را حجم سرمایه تعیین میکند چون در جامعه پیشرفته سرمایهداری ،سرمایههای برابر، ســودهای برابر میآورند .این سود البته از سودی گرفته میشود که در تولید ایجاد
سرمایه مالی
350
شده است .صاحبان صنعت باید بخشی از سود اصالتا متعلق به خود را به بازرگانان بدهند و این ســود هم مقدارش باید آنچنان زیاد باشــد که سرمایه را وارد عرصه تجارت کند. تجارت که تاریخچهاش به دوران پیش از عمومیت یافتن تولید کاالیی ،و تحول سرمایهداری باز میگردد؛ مانند رباخواری و سرمایه وام ،قدیمیتر از سرمایه صنعتی اســت و با یکجا گرد آوردن حجم ثروت پولی جامعه ،فراهمآورنده نقطه آغازین تحول ســرمایهداری است .با دادن اعتبار ،که همیشــه ابزار مهم برقراری مناسبات وابسته ســرمایهداری بوده ،و بیشتر در شکل اعتبار کاالیی ،نظام کهن تولید صنایع دستی را به خود وابسته کرده و از این راه نخستین صنایع داخلی سرمایهداری و نیز نخستین صنایع مانوفاکتوری را راه انداخته است .تحول پسین سرمایه صنعتی نقطه پایانی بر وابستگی صنعت به تجارت گذارده و دو فعالیت را از هم جدا کرده است. تحول تجارت ،خود توســط دو عامل تعیین میگردد :شرایط فنی یکی از این دو عامل اســت .تجارت ،فراوردههــا را از مراکز مختلف تولید یکجا جمع میکند و در نهایت ،آنها را به مصرفکننده نهایی میفروشــد .هر قدر جمعیت پراکندهتر باشــد به همان اندازه مراکز خردهفروشــی باید نه تنها از نظر کمی بلکه از لحاظ فصلی و جغرافیایی دستخوش تقسیم شوند .ویژگی خردهفروشی به ساختار درآمد و تمرکــز جغرافیایــی مصرفکنندگان نهایی بســتگی دارد و هر دوی این عوامل هم به تحول اجتماعی و ســاختار اجتماعی کشــور معین بســتگی پیدا میکند .و درست در همین شیوههای تجاری است که برتری شرکت بزرگ بر شرکت کوچک مشخص میگردد .هزینههای خرید و فروش ،حسابداری ،و مانند اینها به هیچوجه به تناســب برگشت ســرمایه افزایش نمییابند .پس گرایش به تمرکز افزایش پیدا میکند .و طبیعت تجارت هم بهگونهایســت که با نزدیک شــدن به فروش نهایی کاال بــه مصرفکننده ،از لحاظ مکانی و زمانی چند پاره میشــود .و از همین رو اندازه شــرکت تجاری به نزدیکیاش به مصرفکننده نهایی محدود میشود و این محدودیتها ،که غالبا با کشــش همراهند پابهپای توسعه کشور ،تحول مییابند اما در همه حال بر اندازه کسبوکارها نفوذ خود را اعمال میکنند .در یکایک مراحل تحول ،گرایش به شــرکتهای بزرگ رخ نشــان میدهد ،هرچند از نظر قوت و
351
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
سرعت تفاوتهایی دارد .نیاز به تمرکززدایی جغرافیایی تجارت با ایجاد شاخههایی از همان شرکت تامین میگردد .از آن طرف ،تمرکز جمعیت در شهرهای بزرگ به شرکتهای تجار بزرگ امکان میدهد فروشگاههای بزرگ دایر کنند و این سرآغاز تمرکز اســت .نیازهای فنی تجارت ،فروشــگاههای بزرگ را با مراکز عمده بسیار بزرگ خرید در ارتباط قرار میدهد و این مراکز ،شــمار زیادی از فروشــگاههای بزرگ را ادغام میکنند و به درجات کم یا زیاد ،از نظر مالی آنها را کنترل میکنند. از آن سو نیز احتیاج مالی شدید فروشگاههای بزرگ آنها را وادار میکند با بانکها مناسبات نزدیکی برقرار سازند]1[ . پابهپای این تمرکز در خردهفروشیها گرایشی به حذف بازرگانان مستقل پدید میآید و این بیشــتر در مواردی اســت که تولیدکنندگان کاالهای صنعتی مصرفی، خود فروش فراوردههایشــان را بر عهده میگیرند .این فرایند بیشــتر در مواردی گســترش مییابد که تراســتها به فعالیت خردهفروشیهای مستقل پایان دادهاند، کاری که تراست سیگار در آمریکا انجام داد]2[ . از ســوی دیگر موانعی هســتند که میخواهند روند تمرکز را با تاخیر روبهرو سازند .راهاندازی یک خردهفروشی کوچک به نسبت آسان است .و هرچه کوچکتر باشد آسانتر است .چون به اعتبار دسترسی هست (و تنها الزم است اعتبار کاالیی باشــد) خاصه وقتی که خود تولیدکننده خواستار اعتبار شود که میخواهد در بازار به رقابت بپردازد .در این قبیل خردهفروشــیهای کوچک سود کمی ایجاد میشود و در عمل بازرگان خردهفروش را به عامل سرمایهداری تبدیل میکند که فروشنده کاالهای او میشــود .خوب پیداســت که در اینجا انگیزهای برای حذف این قبیل خردهفروشان وجود ندارد. عالوه بر عوامل فنی و نقش آنها در مورد فراوردههایی که بناســت به دســت مصرفکننده نهایی -که همان خردهفروشــی اســت -بر سند پیامدهای مناسبات درونی صنعت بسیار با اهمیتند؛ اینجا مسئله برگشت کاالها در میان خود سرمایهداران و یا میان آنها و عمدهفروشیها است .در اینجا تمرکز در صنعت به تحوالت تجاری واکنش نشان میدهد که ناچار است خود را با آن سازگار کند .هر اندازه بنگاههای صنعتی متمرکزتر و فراوردههایشــان بیشتر باشد ســرمایه مورد نیاز بازرگانانی که
سرمایه مالی
352
بناست این فراوردهها را به فروش برسانند بیشتر خواهد بود .عالوه بر این ،تمرکز همزمان با کاســتن از شمار کنســرنهای صنعتی ،وجود بازرگانان را زائد میکند و کنســرنهای بزرگ صنعتی متمرکز ،آسانتر میتوانند با یکدیگر در تماس مستقیم قرار بگیرند بیآنکه بهوجود بازرگانان مســتقل بهعنوان واسطه ،نیازی باشد .تمرکز در صنعت نه تنها به تمرکز در تجارت راه میدهد ،بلکه آن را زائد نیز میکند .شمار برگشــتها کمتر میشود چون برگشتهای انفرادی حجم بیشتری پیدا کردهاند و خدمات ســرمایهدار بازرگان مستقل هرچه بیشتر زائد شده است .از این راه بخشی از سرمایه تجاری موجود نیز زائد میشود که میتوان آن را از گردش بیرون برد. سرمایهای که در تجارت سرمایهگذاری میشود ،برابر است با فراورده اجتماعی ساالنه ،تقسیم بر شمار برگشتهای سرمایه تجاری ،ضربدر شمار مراحل بینابینی تا رســیدن به فراورده نهایــی مصرفکننده .اما این تنها میزان ســرمایه تجاری بر حسب دفاتر حسابداری است .بخش بزرگتر سرمایه تجاری شامل اعتبارها است. سرمایه تجاری تنها در به گردش درآوردن کاالها به کار گرفته میشود اما همانگونه که دیدیم ،قســمت اعظم این گردش میتواند بدون اســتفاده از پول واقعی انجام شود .سرمایهداران تولیدی به یکدیگر اعتبار میدهند و وامها سپس پایاپای تسویه میشــود .ســرمایه عملی تجاری بهمراتب کوچکتر است و بازرگان سود خود را تنها از این سرمایه میگیرد .سود صاحبان صنعت به تمامی سرمایهشان بستگی دارد اعم از اینکه ســرمایه خود صاحب صنعت باشد یا وام گرفته شده باشد؛ چون این ســرمایه مولد است .سود بازرگان تنها به سرمایهای بستگی دارد که در عمل مورد اســتفاده واقع میشود ،چون این ســرمایه مولد نیست اما کارکردش صرفا در مقام پول یا سرمایه کاالیی است .استفاده از اعتبار در این حالت تقسیم مالکیت نمیشود و بنابراین تقسیم ســود هم صورت نمیگیرد بلکه انقباض مطلق سرمایه و به تبع آن کاهش سودی اســت که به طبقه بازرگان و توسط سرمایهدار صنعتی پرداخت میشــود .در اینجا اعتبار مستقیما هزینههای گردش را درست به همانگونه کاهش میدهد که پول کاغذی. سود تجاری بخشی از جمع ارزش اضافی ایجاد شده در تولید است .در صورت برابری سایر شرایط ،هرقدر سهمی که به سرمایه تجاری تعلق میگیرد بیشتر باشد،
353
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
سهم سرمایه صنعتی کمتر میشــود .بنابراین تعارض منافعی میان سرمایه تجاری با ســرمایه صنعتی وجود دارد .و همین تعارض منافع ،به کشمکشی میانجامد که در نهایت ،یکی پیروز میشــود و دیگری در یک رابطه وابســتگی تابع آن دیگری میشود .در چنین کشمکشی میان منافع سرمایهداری ،عامل تعیینکننده ،قوت نسبی ســرمایههای رقیب اســت ،اما این قوت را تنها نباید از لحاظ صرفا ک ّمی در نظر گرفت .تمامی بحث پیشــین ما نشــان داد که شکل ســرمایه نیز اهمیت دارد .در برابری ســایر شرایط ،کنترل بر ســرمایه پولی تضمینی برای برتری است ،چون با گسترش نظام اعتباری ،سرمایهدار صنعتی و هم تجاری ،هر دو ،با آهنگی فزاینده به سرمایه پولی وابسته میشوند .و بدینترتیب از راههای گوناگون وابستگی صنعت و تجارت تکمیل میشود. تا آنجا که رقابت آزاد شــکل غالب باشد تجارت میتواند از کشمکش رقابتی ســرمایهداران صنعتی به ســود خود بهرهبرداری کند .این امر بهخصوص در مورد آن شــاخههای صنعت که تولید هنوز به نسبت ،میان شرکتهای متعدد به صورت پراکنده انجام میشــد و تجارت به مرحله پیشــرفتهتری از تمرکز وارد شده بود، صادق بود .مناســبات اعتباری هم در همان جهت کار کرد .تا هنگامی که اعتبارها عمدتا اعتبار پرداختی بود و بانکها تا حد سرمایهداران تجاری گسترش یافته بودند، بازرگانان از برتری مالی برخوردار بودند و از این برتری برای قیمتهای مساعد به نفع خود ،و نیز شرایط مساعد تحویل کاال و نحوه پرداخت با تولیدکنندگان استفاده میکردند .با این ابزارها بازرگانان توانستند از دوران رونق حداکثر استفاده را ببرند و بخشی از ضرر و زیان دوران رکود را بر تولیدکنندگان تحمیل نمایند .این همان زمانی بود که مدام ســرمایهداران صنعتی از دیکتاتوری بازرگانان گلهمند بودند .اما بعد رفتار بازرگانان به ســرمایهداران صنعتی کمک کرد تا ایجاد کارتلها را توجیه کنند .هرچند با تغییر در مناســبات بانکها و صنعت و پیدایش کارتلهای صنعتی، این وضعیت بهطور ریشهای تغییر کرد. کارتلهــای نســبی در صنعت ،حجم تجارت را کاهــش میدهند .کارتلهای عمودی این کار را مســتقیما و با زائد کردن کامل عملیات تجاری انجام میدهند. کارتلهــای افقی در این زمینه تاثیری همانند شــکل عام تمرکــز دارند .اما هدف
سرمایه مالی
354
کارتلهای انحصارگر حذف کامل تجارت مستقل است .پیشتر دیدهایم که کنترل واقعــی بازار در آغاز هنگامی ممکن میشــود که کاالها از طریق یک دفتر مرکزی به فروش برسند .اما این دفتر مرکزی برای تنظیم تولید در شاخه صنعتی خود باید مدام بتواند حدود حجم فروش را برآورد کند .و از آنجا که مصرف غالبا به ســطح قیمتها بســتگی دارد کارتل انحصارگر باید بتواند در هر مرحله و تا رسیدن کاال به دســت مصرفکننده ،و بدون دخالت عناصر مستقل ،قیمتها را تثبیت کند .این عناصر مســتقل دقیقا همان بازرگانان هستند .اگر عملیات تجاری و از جمله تعیین قیمتها به بازرگانان واگذار شــود ،آنان در موقعیتی قــرار میگیرند که بتوانند از بازار به نفع خود بهرهبرداری کنند و مزیت اصلی کارتل هم همین است .میتوانند اقالمی را با هدف ســفتهبازی ،احتکار کنند و درســت در دوره رونق به باالترین قیمت بفروشند .اما این از یک سو به انقباض تولید میانجامد بیآنکه سود باالتری عاید کارتل شده باشد .از سوی دیگر در صورتی که مدیران کارتل تولید را منحصرا بر پایه این ســفتهبازی و شاید تقاضای گمراهکننده بازرگانان برنامهریزی کنند ،در بررســی بازار ،آنان را به داوری نادرست میکشــاند .از این رو کارتل انحصارگر تالش میکند همه شــکلهای بازرگانی مســتقل را حذف کند چــون تنها در آن صورت میتواند نفوذش را بر سطح قیمتها اعمال کند. پیشتر دیدهایم که شــکلگیری کارتل متضمن پیوند نزدیک صنعت با سرمایه بانک اســت و کارتل چون قویتر است شــرایط خود را به تجارت دیکته میکند. هدفش از این کار حذف استقالل تجاری و حذف قدرت آن در تعیین قیمتهاست .و بدینترتیب کارتلسازی ،به حذف تجارت بهعنوان حوزه سرمایهگذاری میانجامد. عملیات تجاری را محدود میکند؛ بعضی از آنها را بهکلی ریشهکن میکند؛ بقیه را به حقوقبگیران خود تبدیل میکند؛ و عامالن فروش کارتل میشــوند .البته بعضی از بازرگانان پیشین ممکن است عامالن کارتل بشوند با مشخص بودن دقیق قیمت خرید و فروش کاالها ،با این تفاوت که برای این «بازرگانان» حق کمیســیون مقرر میگردد .سطح این کمیســیون ،دیگر نه میانگین نرخ سود ،بلکه حقوقی است که کارتل تعیین میکند. اما اگر موازنه قدرت میان دو شــکل سرمایه متفاوت باشد ،ممکن است رابطه
355
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
تجــارت و کارتل هم تا حدی تفاوت کند؛ و شــرایط به نفــع تمرکز در تجارت باشــد تا در صنعت .در این حالت شــمار اندکی از بازرگانان در مقابل انبوهی از بنگاههای صنعتی قرار گیرند که این بنگاهها در مقایســه ،سرمایههایشان کم باشد و بــرای فروش کاالهای خود به بازرگانان متکی باشــند .در آن صورت بازرگانان قــادر خواهند بود با بهرهگیری از منابع بزرگتر خود و با مشــارکت مالی در این بنگاهها ،بخشی از سرمایهشان را به سرمایه صنعتی تبدیل کنند .و بعد هم با استفاده از موضع وابستگی صنعت ،بنگاهها را وادار کنند کاالهایشان را به قیمتی پایینتر به آنها بفروشند و سود تجاریشان را به زیان سود صنعتی افزایش دهند .در سالهای اخیر این مناسبات وابستگی در صنعت کاالهای مصرفی بهسرعت گسترش یافته و اینها کاالهای خود را به فروشگاههای بزرگ سرمایهداری میفروشند. مناسبات وابستگی ،در مرحله باالتر سرمایهداری بازتولید میشود؛ فرایندی که به پیدایش صنایع داخلی ســرمایهداری انجامیده و بازرگان ،جای صنعتگر را گرفته اســت همین مناســبات را میتوان در صنایعی یافت که آماده کارتل شدن هستند. اینجاست که سرمایه تجاری که شاید در رشته کامل بنگاهها وارد شده باشد بتواند نقشی را ایفا کند که در غیر این صورت سرمایه بانکی بر عهده خواهد گرفت. در چنین مواردی بازرگانان مســتقیما در کارتل شرکت میکنند و علت شرکت آنها نیز صرفا این است که از طریق مشارکت مالی هماکنون در تولید صنعتی وارد شــدهاند ]3[ .در واقعیت هیچ چیز تغییری نکرده است .چون اینجا هم تجارت ،از قدرت تعیین قیمتها محروم شــده و دیگر بازاری برای صاحبان صنعت نیست، چون اینان خود با مصرفکننده رابطه مستقیم برقرار کردهاند. بدینترتیــب کارتل انحصارگر تجارت مســتقل را حذف میکند؛ این کار را با انجــام عملیات تجــاری کامال غیرضروری و کاســتن از هزینههای دیگر به پیش میبرد .کاهش هزینههای گردش در پی تالش برای قراردادن فراوردههای بنگاهی خاص در دســترس مصرفکننده ،به زیان فروش ســایر بنگاههــا ،نیز همان تاثیر حــذف را دارد .مهم در اینجا هزینه نمایندگان فروش (تا وقتی که شــمار اینها را پراکندگــی تولید میان این یا آن بنگاه تعیین کند) و آگهیها اســت .اینها هزینهای نامولد گردشاند .سودی هم که برای فرد کارفرما دارند تا آنجاست که او بتواند در
سرمایه مالی
356
افزایش برگشت ،موفق شــود .برای کل شاخه تولید این هزینهها کاهش در میزان سودی اســت که در غیر این صورت بدانها تعلق میگرفت .ایجاد کارتل موجب کاهش شدید این هزینهها میشــود؛ چون هم هزینه غیرضروری آگهی و تبلیغ را حذف میکند و هم برای اجرای این عملیات تجاری ساده شده است ،شتاب گرفته و رو به نابود شدن ،تعداد نمایندگان فروش را به حداقل مورد نیاز میرساند. اتریش در این زمینه تحولی بیهمتا را تجربه کرده اســت .بنا به دالیل تاریخی، در اینجا تجارتی عمدهفروشــی سرمایهداری اصیل پا نگرفته است .در صنایع تولید کاالهای مصرف انبوه خاصه در جاهایی مثل تجارت شکر ،که سفتهبازی نقش دارد، بانک نقش عمدهفروش را بر عهده گرفته اســت .سرمایه بانکی میتواند این کار را خیلی ســاده انجام داد چون اینجا به سرمایه چندان زیادی نیاز نبود .نتیجه کار هم این شد که سرمایه بانکی ،هم بهعنوان تاجر و هم در مقام اعتباردهنده به کسب سود در کارتلســازی دست یافت .از همین رو اتریش شفافترین نمونه نفوذ مستقیم و آگاهانه سرمایه بانکی بر روند کارتلســازی را ارائه میکند .در این اواخر روندی همانند اتریــش در آلمان پدید آمده و برای مثال ،بانک شــافهاوزن 1برای فروش فراوردههای کارتل ،واحد کاالیی خاص خود را ایجاد کرده است]4[ . پیامد سرتاســری فرایند ،کاهش حجم ســرمایه تجاری است .اما وقتی سرمایه کاهش یابد سود ناشی از آن نیز کم میشود؛ و میدانیم که این سود از سود صنعتی گرفته میشــود .کاهش سود سرمایه در ضمن ،کاهش هزینهای نامولد است .ببینیم تاثیــر این کاهشها بر قیمتها چه خواهد بود .قیمت فراورده را قیمت تمامشــده بهعالوه ســود ناخالص تعیین میکند .تقسیم این سود ناخالص میان سود کارفرما، بهره ،سود تجاری ،و رانت ،تاثیری بر قیمت ندارد .این امر که کارتل جای بازرگان را گرفته ،و پارهای از عملیات تجاری حذف شدهاند به معنای آن است که صاحبان صنعت دیگر ناچار نیستند بخشی از سودشان را به بازرگان بدهند ،اما تا آنجا که به مصرفکننده مربوط میشود قیمتها برای او دست نخورده ماندهاند ]5[ .هزینههای گردش ،کسری از سودند و حذف این هزینهها یعنی افزایش سود صنعتی و افزایش عادی کارفرما به همان اندازه .اینکه از تجارت ،ســودی به دست میآید خرافهای 1- Schaaffhausen Bank
بیش نیست و نیز اینکه بازرگان صرفا با افزایش هزینهها سودی میبرد؛ چون همین باورها موجب شده است عدهای ابراز امیدواری کنند که کاهش هزینههای تجاری، کموبیش موجب کاهش قیمت فراوردهها برای مصرفکننده میشود]6[ . تاثیر دیگر حذف عملیات تجاری ،آزاد شــدن ســرمایهای است که پیشتر در تجارت به کار گرفته میشــد و اکنون فرصتهای دیگری پیش روی این سرمایه قرار گرفته اســت .در شرایط معینی این امر موجب اعمال فشار بیشتر برای صدور سرمایه میگردد. 1 به نفع کارتلهاســت که کنترل تجارت خارجی را در دست بگیرند .کردارف ارباب بزرگ سندیکای زغال میگوید:
در واقع ،مدتهاســت که دیگر از تاجر و بازرگان خبری نیســت؛ به جای اینها عامالن سندیکا آمدهاند که استقاللشان ،خیالی بیش نیست ،مثل صنعتگران در صنایع داخلی که جای استادکار سابق را گرفتهاند تنها فرقی که دارند در این است که صنایع داخلی به خاطر تغییرات فنی در تولید ،از نقطهای معین به بعد ســودآوری ندارند اما در بازرگانی ،بدین شدت نیســت .میان نماینده بازرگانی که حقوق ثابت میگیرد ،با بازرگان «مستقل» که در واقع ،کمیسیون دریافت میکند از نظر اقتصادی تفاوتی وجود ندارد؛ چون سندیکا با تعیین محدودههای جغرافیایی فروش و همچنین تعیین قیمتها در محدودههای مختلف اختالف ســطحها را تا بدانجا کم میکند که در عمل تفاوتی میان حقوق نمایندگان با درآمد بازرگانان وجود ندارد .افسانه استقالل ،ناشی از تفاوت 1- Kirdorf
357
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
دسترســی یافتن به منبع نهایی مصرف ،یعنی به فرد مصرفکننده ،به تشکیالت عظیمی نیاز دارد و هزینههای فزاینده اداری ،مسلما از مزایای تحویل مستقیم کاال به مصرفکننده بیشتر میشود .این کار با هزینههای غیرقابلتحملی همراه خواهد بود و برای نظارت و کنترل به تشکیالت اداری گستردهای نیاز است .از همین رو در چارچوبهای مشخص، بازرگانان واسطهای قدرتمند ،ضرورتی مطلقند که هرگز نمیتوان بکلی آنها را حذف کرد]7[.
سرمایه مالی
358
موجود در انواع دریافتها -که در اینجا موضوع دستمزدها ،درآمد «بازرگان» شامل سود سرمایه بهعالوه مزدی است که سندیکا به عامل خود میپردازد -موجب صرفهجویی در هزینههای نظارت و کنترل ،میشود درست به همان صورت که کارمزدی در مقایسه با مزد در ازای ساعت کار موجب چنان صرفهجویی میگردد .از این گذشته ،نظام کارتل، موجب کاهش میزان ســرمایه مورد نیاز میشود :سرمایه بازرگان میتواند بسیار اندک باشد چون ثبات قیمت کارتل و انحصار جغرافیایی ،باعث حذف ریسک میشود .در نتیجه اغلب برگشت او میتواند با اعتبار صورت گیرد و همه پرداختهایش را از راه وام گرفتن صورت بدهد و تنها به سرمایه خودش بهره بپردازد .تالش سندیکا در کاستن هرچه بیشتر از شمار بازرگانان است چون با پایین آوردن قیمت کمیسیون بازرگان (که بسیار ماهر تلقی میشوند) و رساندن آن به سطح مزد کارگران ،بازاریابی خود سندیکا بســیار ساده شده است .اینکه افسانه اســتقالل بازرگانان تا کجا پیش میرود ،دیدگاه اقتصادی بدان بیتفاوت است .کرداف میگوید حذف بازرگانان واسطهای هنوز قطعیت ندارد ،بلکه «باید آن را در ارتباط با تحول تاریخی صنعت زغالســنگ بررسی کرد»؛ کرداف با تاکید میگوید این یک امر بدیهی است که «تحولی که از آغاز صنعت معدن با پراکندگی تولیدکنندگان مستقل شکل گرفت موجب شد تجارت زغالسنگ را شمار بزرگی از بازرگانان انجام د هند؛ اما امروزه دیگر الزم نیست»]8[ . حتی بزرگترین فروشــندگان زغالســنگ با آن همه توداری ،امروزه برداشت مشابهی از وضعیت ارائه میدهند .شاید آوردن چند نقل قول در این باره بد نباشد. فووینکل( 1دوسلدورف) میگوید:
وقتی میگویم ماها دیگر تاجر واقعی نیســتیم این حرفم را بر اساس مالحظات زیر میگویم .ســندیکای زغالســنگ ،نوع زغالی را که میتوانیــم بخریم برایمان تعیین میکند؛ همینطور قیمت خرید را؛ و اینکه کجا زغال را بفروشیم و به چه قیمتی بفروشیم .واضح است که فقط اندکی از آزادی بازرگانی باقی مانده اســت .اما در عین حال این را هم قبول دارم که سندیکای زغالسنگ در حال حاضر کار دیگری نمیتواند بکند .ما تاجران عمدهفروش باید بدانیم که در آینده ،اوضاع 1- Vowinkel
بهتر از این نخواهد بود و شــمار ما مدام رو به کاهش میگذارد .این حرف آنقدر روشن اســت که امروزه راهاندازی یک عمدهفروشی به هر اندازه ناممکن است چون ابزارهای الزم در دسترس نیست .حتی همین کسبوکار فعلی هم محدود شده بدین معنی که دیگر نمیتواند گسترش بیشتری پیدا کند]9[ . ایــن «بازرگانــان» از همه نشــانههای اســتقالل محروم شــدهاند .بلوینکل (دورتموند) تاجر زغالســنگ میگوید« :سندیکا در هیاتمدیره همه اتحادیههای فــروش ،نمایندهای با حق رای دارد» ،و «اجــازه دارد هر زمان که بخواهد دفاتر را بررسی کند» .و بعد این جمعبندی کامال درست را ارائه میدهد« :در تحلیل نهایی، آزادی حرکت از ما گرفته شده و بیشتر حالت نمایندگان فروش را پیدا کردهایم». چشمانداز آینده از نظر آقای فووینکل از این هم تیرهتر است: 1
این توصیف دقیقی از چگونگی زائد شــدن کارکرد بازرگانی در فرایند گردش C-M-Cاست .آنچه از این کارکرد باقی مانده ،توزیع ،حفاظت و انبار کردن فراورده است که در هر نظام اجتماعی بر پایه تولید انبوه ،برای تامین نیازهای مصرف ،الزم
1- Bellwinkel
359
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
سندیکا سازمانی بسیار عالی ایجاد کرده که به نظر من عمدهفروشی بهجز یک بخش بیاهمیت ،حذف خواهد شد .آیا باز هم برای عمدهفروشی توجیهــی وجود دارد؟ آنچه در نهایت برای عمدهفروش باقی خواهد ماند عرضه کاال به مصرفکنندگان خردهپایی اســت که به اعتبار نیاز دارند و در دوران رکود حجم بزرگی از زغالســنگ را انبار میکنند تا از دامنه نوســانهای قیمت بکاهند .اینها تنها فعالیتهایی است که وجود عمدهفروش را در آینده موجه جلوه میدهد و به احتمال بسیار زیاد تجارت زغالسنگ که بنا به خبر امروز صبح ،هماکنون 45درصد کاهش یافته است تا 20درصد دیگر پایین خواهد آمد]10[ .
سرمایه مالی
360
است .تجارت بهعنوان تجارت متوقف شده و آنطور که جناب فووینکل با حسرت میگوید ،به صورت یک فرایند کامال خود کار درآمده است]11[ . فووینکل با ذکر جزئیات نشان میدهد که چگونه بازرگان عمدهفروش بهتدریج جایش را به عامل ســندیکا داده و کامال بهدرســتی مشــارکت چنین بازرگانی را در اتحادیــه فروشــندگان« ،وظیفهبگیری» 1توصیف کرده اســت که مطلوب نظر سندیکاســت و با مرگ مشارکتکننده حاضر ،ســهامش به سندیکایی بازگردانده میشــود که «در اتحادیه مشارکت دارد .و کامال روشن است که این زیر مجموعه سندیکا [اتحادیه فروشندگان] سرانجام به مصادره سندیکای اصلی درمی آید]12[». انحصار فروشــندگان بزرگ یا انحصار اتحادیه فروشــندگان ،این قدرت را به آنان داده اســت که بازرگانان خردهپا را به وضعیت وابستگی درآورند و قیمتهای فــروش خود را به آنان دیکته کننــد و خالصه ،آنها را به عامالن خود تبدیل کنند. از اینجاســت که مثال هایدمان( 2هامبورگ) تاجر عمدهفروش زغالسنگ میگوید: «وقتی در دفاتر حســابم متوجه شدم بدهی این افراد [فروشندگان خردهپا که از او زغال میخریدند] مدام افزایش دارد به آنها گفتم تنها در صورتی زغال میدهم که قیمتهای فروشتان را من تعیین کنم]13[ ». دکتر ریو 3عضو شورای شهر 4درباره بازرگانان عمدهفروش سیلزی علیا مینویسد:
آن عمدهفروشانی که مورد بحث کنونی ما هستند یعنی تاجران درجه یک(شرکتهای قیصر ویلهلم و فرایدلندر)خود دارای زیرمجموعههایی از عمدهفروشان درجه دو هستند که صادقانه بگویم ،همهشان وابستهاند، این عمدهفروشان درجه دو از پشتیبانی فروشندگان درجه یک ،درجه دو ،و درجه چندم برخوردارند .اینها همه به هم وابستهاند و فروشندگان درجه یک داوطلبانه و به موجب موافقتنامه [موافقتنامه زغال سیلزی علیا] عمل میکنند هرچند هیچ قراردادی آنها را مقید نمیکند.
بد نیســت در اینجا اشارهای بکنیم که موضع مســتقل دو شرکت زغالسنگ سیلزی علیا مربوط به مدتها پیش از موافقتنامه و مربوط به زمانی است که کنترل )4- City Councillor (Stadtrat
3- Dr Rive
2- Heidmann
1- sinecure
از دیدگاه سوداگرانه ،بسیاری از صنعتگران خردهپا بهطور کامل وابسته به 2- Klöckner
1- Dr Wachler
361
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
تجارت زغالسنگ را در دست داشتند .معدنها اغلب مالک خصوصی داشت و هر دو شــرکت در این معادن منافع مالی داشتند؛ و نه تنها سازمان فروش ،بلکه سهمی از مالکیت معدن را مستقیم یا از طریق دادن اعتبار در دست داشتند. در راینلند -وســتفالی نظام شرکت ســهامی موجب استقالل کامل معادن از تجارت شــده اســت .در غرب ،نیز تمرکز کمتری داشت ،شــاید به دلیل وجود بازارهای گسترده در محل و شــدید نبودن رقابت؛ و مهمتر از همه اینکه معدنها در غرب در مقایســه با معدنهای قدیمی زغالســنگ در سیلزی علیا در مالکیت خصوصی ،نوپاترند؛ به همین ســبب در ســیلزی علیا با وجود آنکه بازرگانی در مجموع نتوانست مستقل بماند ،دو مورد از بزرگترین شرکتهای تجاری دستکم توانستهاند استقالل خود را حفظ کنند .و در نتیجه این دو شرکت به صورت سازمان تجاری کارتل درآمدهاند(البته در واقعیت و نه به شــکل رســمی ،چون کارتل به صورت رســمی توجهی به بازاریابی و فروش ندارد و آن را به خود معادن واگذار میکند) .اگر آنها موضعشــان را حفظ کردهاند ،به دلیل «بازرگان» بودنشان نیست بلکه به خاطر منابع سرمایهایشان است؛ در حالیکه در غرب بازرگانان که اهمیت کمتری دارند زیرا تجارت چندان تمرکزیافته نیست ،بهتدریج موقعیتشان را از دست میدهند و حتی عمدهفروشها ،آنطور که دکتر واکلر 1ســربازرس معدن میگوید، «کموبیش به عامل» تبدیل میشوند)14( . دنبالهروی تجارت از سندیکا ،کار سندیکا را در کنترل رقابت خارجی راحتتر میکند؛ چون این رقابت بیش از صنعت داخلی به خدمات تجارت وابســته است. کالکنر( 2دویسبورگ) در همین رابطه میگوید« :شرکتهای تجاری فروشنده چدن باید شــرایط ســندیکای چدن را بپذیرند که آنها را از معامله آهن خارجی یا وارد کردن آن به آلمان منع کرده است]15[ ». وابســتگی صنعتگران خردهپا که آماده کارتل شدن نیستند ،به بازرگانان بزرگ ســرمایهدار ،به تعارضی تند با قدرت رو به افزایش کارتل صنعتی میانجامد .این وابستگی بهخصوص وقتی شدید میشود که پای اعتبار هم به میان آید:
بازرگانانند .در صنعت ما که کارش تولید کاالهای آماده مصرف است، متاسفانه شمار زیادی صنعتگر با سرمایهای اندک هستند که نمیتوانند روی پای خود بایستند و برای ادامه کار ،ناچارند کاالهایشان را به هر قیمتی که شده ،بفروشند .تاجر ،کاال را میبرد یا بهعنوان وثیقه وام نزد او گذاشته میشود و صنعتگر بدین طریق تا آیندهای غیرقابلپیشبینی در چنگال وی گرفتار است .بازرگان میتواند همه شرایط خود را به او دیکته کند]16[ . اشاره آقای گرشتاین 1دبیر اتاق بازرگانی هاگن 2به صنعت خردهپای آهن است و مقاومت بازرگانان را مانع مهم شکلگیری کارتلها میداند. از ســوی دیگر نفس کارتلســازی امتیاز ویژهای در زمینه قیمتها به صنایع کاالهای آماده مصرف نمیدهد: سرمایه مالی
362
اگــر صاحبان صنایع کاالهای آماده مصــرف با ایجاد کارتل و تثبیت قیمتها به برگشتی نه چندان باال دست پیدا کنند متاسفانه اغلب تجربه صنایع کالن مقیاس را داریم که چوب الی چرخ میگذارند و کاالیی را کــه خود نیاز دارند در کارخانههای خود با هزینهای بهمراتب کمتر میسازند ،در حالیکه سازندگان کاالهای آماده مصرف برای ادامه کار خــود به مواد خام نیاز دارند کــه قیمت آن مواد را کارتلهای صنایع کالن مقیــاس تعیین میکنند .پیشتر دیدهایم که این ســاخت کاالی مورد تقاضا در کارخانه خودی ،دارد شــکل گستردهای پیدا میکند. دیروز مدیر فاخس 3به من گفت کنسرنهای عظیمی همچون بوخوم،4 دورتموندر ورین ،5کونیگزشــوت 6و الراهوت 7هماکنون دارند وارد رقابت با کارخانههایی میشوند که تولیدشان تنها واگن راهآهن است؛ تولیداتــی که البته نمیتوان آنهــا را فراوردههای صنایع آهن و فوالد خردهپا طبقهبندی کرداما در هر حال کاالهای تمام شده آماده مصرفند.
2- Secretary of the Hagen Chamber of Commerce 5- Dortmunder Verein 6- Königshütte 7- Laurahütte
1- Mr Gerstein 3- Fuchs 4- Bochum
در پاســخ او گفتم این نه تنها به سازندگان واگن ،بلکه به کنسرنهای کوچک آهن و فوالدی آســیب میرساند که کارشان ساختن قطعات واگن است؛ چون شرکتهای بزرگ فوالد نه تنها واگنهای خود بلکه قطعات آنها-سپر ،اتصالها ،و خالصه همه قطعهها -را نیز میسازند. کونیگز شوت و الراهوت همه چیزهای مورد نیاز واگنهای خود ،از چرخها تا بقیه ،بهجز فنرها ،پیچها و مهرهها را میسازند؛ دورتموندر یونیون نیز همه قطعات واگنهایش از جمله تسمهها و اتصالها را هم خودش میسازد]17[ .
3- Mainz
2- Federation of German Ironmongers
1- Danzig
363
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
اما چنانچه تجارت از راه اعمال نفوذ بر ســرمایهداران خردهپا ،جلو شکلگیری کارتلها را بگیرد در عوض تالش میکند این اعمال نفوذ را با شکل دادن حلقههایی به محوریت خود تقویت کند .گرشتاین در این مورد نمونههایی میآورد .آهنفروشان بزرگ برلین اتحادیه خاص خودشــان را دارند که نفوذ زیادی بر ســطح قیمتها اعمال میکند .آهنفروشــان دانزیگ 1دستهجمعی یک شرکت را خریداری کردند تا اتحادیه آهنفروشان با مســئولیت محدود را برپا کنند« .فدراسیون آهنفروشان آلمان» 2که دفتر مرکزیاش در ماینز 3اســت به وضع مقرراتی درباره خرید کاالها مبادرت میورزد .از اعضای فدراســیون خواسته میشود از عرضهکنندگان اجناس تضمین کتبی بگیرند که فراوردههای خود را در نمایشــگاهها عرضه نکنند .اعضای فدراســیون همچنین متعهد میشوند از ســازندگانی که کاالهایشان را مستقیما به مصرفکننــده عرضه میکنند چیزی نخرند .و این مقررات در برخی موارد تا آنجا پیــش میرود که راهآهــن دولتی را مصرفکننده قلمداد میکنند و از ســازندگان میخواهند اقالمی خاص را به راهآهن دولتی نفروشند]18[ . مثال زیر بهخوبی نشــان میدهد چگونه منابع ســرمایهای بزرگتر ،مناسبات وابســتگی ایجاد میکنند ،که این مناسبات گاه به شکل عمل بازرگان عمدهفروشی است که سود بازرگانیاش را به زیان صاحبان صنعت افزایش میدهد و ریسکهای سفتهبازی را که خود ایجاد کرده است به دیگران منتقل میکند.
سرمایه مالی
364
از سوی دیگر سفتهبازی در کاغذ روزنامه مداخله در کار سندیکاست که تالش دارد قیمتهــا را تثبیــت و با عرضه و تقاضا تعدیل کند .کاغذ به طور عام و کاغذ روزنامه به طور خاص جزو اقالم سفتهبازی نیستند اما چنانکه دیده میشود ،تقریبا در همه کارخانههای کاغذسازی آلمان این عمدهفروش است که هنگام پائین آمدن قیمتهــا بیتوجه به هزینــه تولید ،میزان عرضه کاغذ را کــم میکند و زمانی که صاحبان صنایع کاغذ نیاز به دریافت سفارش تولید دارند به شکل بیشرمانهای در زمینه قیمتها به آنها فشار وارد میکند .و این عمل بازرگانان عمدهفروش تا آنجا پیش رفته است که با پخش شــایعههای بیپایه و اساس ،صاحبان صنایع کاغذ را که در کوهپایهها و مناطق دور از بازار هســتند وادار میکنند محصولشان را بسیار پائینتر از قیمت بازار به آنها بفروشند. برعکس ،هنگامی که قیمت کاغذ در بازار این کاال باال میرود همان عمدهفروشان با تردستی و بهرهگیری از هنر ترغیب ،صاحبان صنایع را زیر فشار میگذارند تا با آنها قراردادهای بزرگ امضا کنند .مقدار بسیار زیادی کاغذ به آنان بفروشند .با آنکه هنوز کاغذی به مشــتریان خود عرضه نکردهاند .قربانیان اصلی در این حالت اخیر صاحبان چاپخانهاند که ناچارند به خاطر این مداخله ســفتهبازها مبلغ بسیار باالئی برای خرید کاغذ بپردازند .صاحبان صنایع کاغذ در این حالت معموال قربانیان گروه دوم هســتند ،چون در دوره رونق زودگذر ،سفتهبازان نگران ،به محض آغاز پائین آمدن قیمتها در بازار ،برای خرید با قیمتی پائینتر فشار را بر صاحبان صنایع کاغذ آغاز میکنند و گاه حتی حاضر به خرید کاغذ تولیدشده نیستند و تولیدکننده ناچار است آنها را نزد خود نگاه دارد .صاحبان صنایع کاغذ بهندرت از سفتهبازان شکایت به دادگاه میبرند چون نگران از دست دادن مشتری در آیندهاند]19[. شکلگیری ســندیکا بیدرنگ این وضعیت را تغییر میدهد .چون از این پس فرد فرد ســفتهبازان با صنعتی یکپارچه رو به رو میشوند و قدرت سرمایه پشت ســر صاحبان صنعت اســت .اما این همه ماجرا نیســت .دالل سفتهباز از این پس بدانگونه که واقعا هســت ،یعنی در برابر فرایند ضروری و گریزناپذیر تولید ،یک اضافی [انگل] ِ صرف میشــود .اینجاست که ضرورت طبیعی تولید ،سلطه خود را بر سرمایهدار مورد نیاز در توزیع و پخش به وسیله تجارت اعمال میکند .سندیکا
]1- doux commerce [ or, the gentle trade
طرفین دادوستد .معاملهگر «تجارت شیرین» در ادبیات اقتصاددانان کالسیک ،اشاره دارد به معامالت منصفانه میان ِ در پی ســود خود است ،اما همین تمنای سود ،سرنوشت دیگران را بهعنوان کسانی که محمل درآمد او هستند، برایش مهم میکند .طرفین تجارت ناگزیرند در برابر مشتریان خود مراعات ادب و احترام را بکنند و مانع تباه شدن کامل منافع طرف مقابل شوند .مونتسکیو ،اسمیت ،هیوم ،کندورسه و توماس پین به این موضوع بیش از دیگران توجه کردهاند .طبق تحلیل هیلفردینگ ،انحصارات مالی ،به اقتضای سرشــت «نظام تولید کاالیی» و «تضادهای درونی سرمایهداری» به این دوران تجارت شرافتمندانه و مبتنی بر رقابت پایان دادهاند.
365
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
بازرگانی را با «قید و بندهای مشروع» آن محدود میکند[ .از نظر سندیکا] بازرگانی هنگامی مشروع تلقی میشــود که بازرگان ،کاغذ را به قیمت تثبیت شده بخرد ،با سود کافی بفروشد و شرایطی را که سنت معمول در دادوستد کاغذ است و صاحبان صنایع کاغذ آن را قابل قبول میدانند مراعات کند ».دالل کاغذ بدینترتیب به عامل ســندیکا تبدیل میشود که بر پایه دریافت کمیســیون ثابت کار میکند .او که آن آزادی پیشین را از دست داده است از رفتار نامحترمانهای که با وی میشود زبان به شکوه میگشاید و حسرت روزهای گذشته و خوب «تجارت شیرین» 1را میخورد. از همه شــرایطی که حاال به وی تحمیل شده است از نظر او شاقترینش آن است که باید منحصرا از ســندیکا خرید کند .او دیگر نمیتواند از رقابت تولیدکنندگان سوءاســتفاده کند .حاال خود او به ابزار انسجام و همبستگی سندیکا و دائمیکردن انحصاری تبدیل میشــود کــه او را در چنگال خود نگاه خواهد داشــت .باید از همه امیدهایش دســت بشوید؛ چون بر سر در دفتر فروش سندیکا واژههایی نقش بســته که بیم و هراســی در دل او میافکند بهمراتب خوفناکتر از هراسی که آدم گناهکار از مشاهده واژههای سردر دوزخ دانته پیدا میکرد« :خرید فقط از سندیکا و فروش تنها به قیمت تعیینشدة ســندیکا» .ایزد بانوی انتقام برای داد ستاندن به سراغ بازرگان سرمایهدار آمده است]20[ . یکی از ابزارهای حذف سفتهبازی از تجارت ،بستن قراردادهای بلندمدت است. برای مثال ســندیکای زغالســنگ قیمتهایش را یکساله تنظیم میکند و طی این مدت نباید تغییر کنند .هیچ وضعیت قابل تصوری هم ســندیکا را به عدول از این «قانون بنیادین» ترغیب نمیکند]21[ .
سرمایه مالی
366
زمان تغییر !1در زمان تحقیق 2درباره بورس سهام در سال 1893سفتهبازی برای ســرمایهداری در حکم اولین و آخرین 3بود .در چنان دورهای همه چیز شده است سفتهبازی :صنعت ،تجارت ،شرطبندی .هر سرمایهدار یک سفتهباز است .حتی آن پرولتاریا که میخواهد تا حد ممکن نیروی کارش را بیشتر بفروشد سفتهباز است. اما در جریان تحقیق درباره کارتل ،تقدس ســفتهبازی فراموش میشود .از آن پس امالفســادی اســت که از بطن آن ،بحرانها ،تولید مــازاد ،و همه عیب و ایرادهای نظام ســرمایهداری بیرون میزند .شــعار روز میشود :نابود باد سفتهبازی! به جای ایده ســفتهبازی ،اکنون تامل در وضعیت آرمانی «ثبات قیمتها» و نفی سفتهبازی را داریم .حاال بورس سهام و تجارت ،شدهاند فعالیتهایی شکبرانگیز و شنیع که باید به نفع انحصار صنعتی کنار زده شوند .سود صنعتی ،دربرگیرنده سود تجاری، که خود ســودِ سرمایهشدة موسسان اســت ،غنیمت تثلیثی میشود که این سود به سرمایه مالی در مقام باالترین شــکل سرمایه داده میشود .سرمایه صنعتی ،خدای پدر ،ســرمایه تجاری و بانکی را بهعنوان خدای پســر ،و سرمایه مالی را بهعنوان روحالقدس ایجاد میکند .اینها ســه شخص هستند که در یکی ،یعنی سرمایه مالی، به وحدت رسیدهاند. تعارض میان اطمینان به ســود کارتل با عدماطمینان به سود سفتهبازی بازتاب خود را در تفاوتهای روانشــناختی کسانی نشــان میدهد که در دو فعالیت و با دو درجــه اطمینان در برابر عموم حاضر میشــوند .قطــب کارتل ،خود را ارباب تولید میداند؛ کارکرد روشنی هم دارد .موفقیتش را مرهون سازمان کارآمد تولید و حذف هزینههای نامولد میداند .خود را نماد ضرورت اجتماعی در برابر هرجومرج فردگرایانه میداند .سود خود را هم پاداش به ِ حق فعالیت در مقام یک سازماندهنده میداند .شیوه سرمایهدارانه فکر کردنش به او این حق را میدهد که از ثمره سازمان برخوردار شود ،حتی اگر او خود تنها ایجادکننده سازمان نباشد .او نماینده عصری
!1- Tempora mutantur
-2اشاره دارد به سقوط سهام در ایاالت متحده در 1893و سرایت کردن آن به آلمان و دیگر کشورهای اروپایی. در پی این بحران در بازار سهام ،کشورها گروههای تحقیق و تفحص تشکیل دادند و قوانین تازهای برای مهار کردن سرمایه تصویب شد. 3- alpha and omega
منظور خانواده سرمایهدار بزرگ قطب شکر است.
1- Havemeyer hector 2- Professor van der Borght
367
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
جدید است« .روزگار فرد» ،روزگار «هافمهیر هکتور»1های مدافع نظم کهن «سپری شده است و اگر انبوه مردم به زیان یک فرد سود میبرند فرد باید برود» [ ]22معنی این سخن او ،سوسیالیسم است .اما مست باده پیروزی ،نمیداند در روزی مطبوع، او نیز در میان کسانی خواهد بود که باید برود .قطب کارتل پایبند هیچ اصل اخالقی نیســت ،و در همان حال که هافمهیر با مسرت زیاده از حد میگوید اخالق مردم برایش پشــیزی هم ارزش ندارد ]23[،کرداف با غروری کموبیش به همان اندازه بر حق ارباب در خانه خودش تاکید دارد. در قانون اخالقی این حضرات شــنیعترین جنایت ،نقض همبســتگی ،رقابت آزاد ،و جدا کردن راه خود از اخوت ســود انحصاری اســت و مجازات در خور چنان جنایاتی ،طرد شدن از جامعه و نابودی اقتصادی است ]24[ .در فهرستهایی که منتشــر میکنند نام آن دسته از تولیدکنندگان الکل که عضو سندیکا نشدهاند با حروف درشت چاپ شده است]25[ . تصویر عمومی سفتهباز بهکلی متفاوت است .او خود را در انظار عمومی بیهیچ تظاهری گناهکار جلوه میدهد .چون ســود او در حکم زیان دیگران است .با اینکه وجودش الزم اســت ،این ضرورت ،خود نشــانه نقص جامعه سرمایهداری است. سرچشــمه منافع او در پرده ابهام است چون هرچه باشد یک نکته بدیهی است :او تولیدکننده ارزش نیست .و اگر منافع او بهطور استثنایی خیلی زیاد بشود تحسین از دستاوردهایش با نوعی بدگمانی آمیخته است .در انظار عمومی ،فرد راحتی نیست. مدام دلهره دارد که قانون تازه در مورد ســفتهبازی وضع شود .پوزشخواهانه و با التماس از مردم میخواهد دربارهاش بد قضاوت نکنند« .چنین است سرنوشت همه نهادهای بشری که بدون استثنا ناقص و در معرض خطایند]26[« . 2 خوشحال است که آدمهای مورد اعتمادی مثل پرفسور وان دربورگت پیدا میشوند که اینگونه با او همدردی نشان دهند« :در نهاد بشر است که گهگاه به تب قمار مبتال گردد» ،و به خردهگیران هم اطمینان بدهد که «همه این اثرات وارونه در تحلیل نهایی ،از ضعفها و عاطفههای ریشهکننشدنی نهاد بشر سرچشمه میگیرند]27[ ».
سرمایه مالی
368
و خوب ،این هم بدیهی است که ما نباید با همه سرمایهداران رفتار خشن داشته باشــیم .یکی از همین حضرات بهتازگی اعتراف کرده اســت که «در پول قدرت تخریب روحیه نهفته است؛ با افزایش درآمد شخص بهسرعت شخصیت او عوض میشود» [ ]28و سپس به خشم میآید .از عدم تفاهم پرفسور کوهن ،1سست بودن در باورهای دینی او ،و دمدمی بودن روح و روان حساسش نگران است .صبورانه به تحلیل نفسگیر و نه چندان روشنگرانه پرفسور درباره عملکرد بورس سهام گوش فرا داده و سخنان وی را درباره مالحظات جالب وی در مورد دانشگاههای پروس شــنیده اســت .اما در هر حال نباید به افراط و تفریط روی آورد .قدر مسلم اینکه او به این سخنان پرفســور اعتراضی نداشته است که هدف دانشگاه باید واسطگی میان بورس ســهام و سوسیال-دموکراسی باشد؛ و بدینوسیله از زاویه اخالقی از بورس ســهام دفاع و آن را توجیه کرده اســت .اما وقتی آقایان فرهیخته میگویند «اگر دانشــگاهها نبودند این تضادها کار را به انفجار میکشاند» ،اینگونه توهمات دهنپرکن را مضحک میبیند .از این جنبه نمیتواند پرفســور را جدی بگیرد و به همین ســبب اینطور پاسخ میدهد« :موافقم که بورس سهام هدفهای اخالقی را دنبال میکند یادمان باشد که او هنوز یک سفتهباز است ،اما علت تاسیس دانشگاهها این نبوده اســت .تاسیس آنها به دالیل نفع شخصی بوده است .آیا بازرگان بورس سهام را ایجاد میکند که آن را به بنیاد خیریه تبدیل کند؟»[]29 مکتب اخالقی اقتصاد سیاســی برای این پرســش ،پاسخی ندارد و پرفسور در اینجا به ســگی میماند که دمش را الی پاهایش مخفی کرده اســت ،اما اینجا هیچ دروغ مفیستوفلسی 2قابل پنهان کردن نیست.
1- Professor Cohn 2- Mephistopheles
مفیستوفلس نام شخصیتی اهریمنی در اسطورهها و ادبیات اروپاست که برخی نویسندگان در آثار خود آن را مطرح کردهاند ،اما شهرتش عمدتا مربوط به منظومه آلمانی «فاوست» نوشته گوته است.
یادداشتهای فصل سیزدهم
Algernon Lee, ‘Die Vertrustung des Kleinhandels in den Vereinigten Staaten’, Die Neue Zeit, 27 (2), pp. 654 et seq
تاجران ســیگار برای حفظ استقالل خویش یک اتحادیه تجاری به نام «شرکت سیگارفروشان مستقل» 4ایجاد کردند« .تراست سیگار» 5هم در واکنش به این اقدام، «شرکت سیگارفروشــان متحد» 6را با سرمایه 20میلیون دالر ایجاد کرد« .شرکت، 3- Konfektionär 6- United Cigar Stores Co.
1- Hecht, Pfeiffer & Co 2- M. I. Emden & Sons 4- Independent Cigar Stores Co. 5- Tobacco Trust
369
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
-1اطالعات زیر در روزنامههای مختلف درآغاز ماه ژوئیه سال 1908آمده است: بهتازگی معلوم شــده است که فروشگاه زنجیرهای بزرگ براون در زوریخ سویس با تبدیل شدن به شرکت مسئولیت محدود به یک کنسرسیوم آلمانی پیوسته است. البته مدتهاســت که دیگر «ارتقاء» فروشــگاههای بــزرگ ،و درآمدن به صورت شرکتهای عمومی امری غیرعادی تلقی نمیشود .اما دالیل خاصی هست که این ارتقاء شرکت سوئیسی را شایانتوجه جلوه میدهد .مدیریت کنسرسیوم آلمانی در دست شرکت ِهشت ،فایفر و شرکاء 1در برلین است و یکی از مهمترین شرکتهای صادراتی آلمان به شــمار میآید .این کنسرســیوم اکنون به عامل خرید بسیاری از فروشــگاههای بزرگ در این و آن کشور تبدیل شده است .قرارداد فروشگاه براون در سویس به کنسرسیوم هشت اجازه میدهد از این پس همه خریدهای فروشگاه را انجام دهد و پول این خریدها را هم خود بپردازد .کنسرسیوم یک سازمان بزرگ خریده اســت که در اوایل سال گذشته با شــرکت هامبورگی «اِمدن و پسران» 2نیز کنسرســیومی تشکیل داد و این شرکت هامبورگی که بسیار به شرکت ِهشت شبیه اســت خریدهای 200فروشــگاه را که عضو آنند بر عهده داردِ .هشت همچنین با یک فروشگاه بزرگ نیویورکی در تماس است که به نوشته کونفکتیونار 3ساالنه 60 میلیون مارک از آلمان خریداری میکند .مزیت فروشگاه بزرگ -که البته مهمترین مزیــت آن هم نیســت -اینکه میتواند در حجم زیاد بخــرد و همین امر به ایجاد آژانسهای خرید مرکزی انجامیده است که اغلب مراکز کسبوکاری را که خدمت میدهند از نظر مالی به خودشان وابسته کردهاند. -2به خالصه برداشتی نگاه کنید در:
سرمایه مالی
370
بسیاری از فروشگاههای زنجیرهای موجود را خرید ،فروشگاههای تازهای با عرضه کاالی بهتر گشود ،با فروشگاههای متعدد ،گزینههای متعدد جذابتری را در مقایسه با رقیبان ،پیشروی مشــتریان قرار داد .قیمتهــا را پایین آورد و با معمول کردن تخفیف به خریدار ،جمعیتی از مشــتریان دائمی را برای خود تضمین کرد .مبارزه رقابتی چندان به درازا نکشید .ظرف کمتر از یک سال شرکت مستقل (ایندیپندنت) در ازای قیمتی که رقیب دیکته کرد همه کســبوکار را به شرکت متحد (یونایتد) واگذار کرد .آن دســته از بازرگانان خردهپا که بیشتر مقاومت کردند حکم نابودی خودشان را امضا کردند ...کمترین تردیدی در این نیست که تراست در همین راستا به فعالیتش ادامه خواهد داد و گاه حتی بر ســرعت کار میافزاید تا هر آنچه را که در خردهفروشی این شاخه صنعت ارزش فتح دارد فتح کند». نویسنده (لی) سپس به توصیف تمرکز در تجارت زنجیرهای قهوه ،چای ،شیر، یخ ،ســوخت ،خوار و بار ،و مانند اینهــا میپردازد و گرایش به تمرکز را این طور خالصــه میکند« :تمرکــز به پیش میتازد .و زمین زیر پای طبقه تاجران مســتقل خردهپا به شیوههای زیر ،اما با پیامدی یکسان ،سست میشود: الف -برخی تراستهای صنعتی پس از اینکه در تولید دست باال را پیدا کردند عملیاتشان را به تاجران خردهپا گسترش دادند .خردهپاها را بهکلی از صحنه بیرون راندند و کاالها را خود مســتقیما به دســت مصرفکننده رساندند .ب -هنوز هم بعضی از شرکتهای بزرگ صنعتی کاالهایشان را از طریق تاجران خردهپا به دست مصرفکننده میرســانند .اما این تاجران را نه بهعنوان تاجران مستقل بلکه به منزله نمایندگان خود تلقی میکنند. ج -در شــهرهای بزرگ فروشــگاههای بزرگ هماکنون بخشــی از دادوستد زنجیرهای را از دست خردهفروشها گرفتهاند و این روند با شتاب به پیش میرود. بسیاری از این فروشگاهها صدها هزار ،یا حتی میلیونها دالر سرمایهدارند .در خیلی موارد شمار زیادی از اینها به یک شرکت واحد تعلق دارند و پیشبرد اصل تمرکز در مقیاسی بهمراتب بسیار گستردهتر در این قلمرو هماکنون آغاز شده است .از این راه فروشــگاههای بزرگ تماس باز هم نزدیکتری با گروه درگیر در فعالیتهای مالی باالتر ،با تجارت عمده ،و با تراستهای صنعتی برقرار کردهاند.
Werner Sombart, Der moderne Kapitalismus, vol. II, chapter 22.
-3ویژگی سازمان فروش سنگ معدن لینیت بوهم 1این است که عامل فروش هم مالک معدن است و هم سهامدار شرکتهایی که خود نمایندگیشان را بر عهده دارد .هر دو شرکت کمیسیون معدن -جی پشیک ،2وای جی وینمن -3سازمانهایشان را در اوســیگ 4ایجاد کردهاند که «فروش لینیت همه شرکتهای بوهمی را عهده دارند ...هر دو شرکت در آغاز شرکتهای واسطهای بودند .در اوایل دهه 1890به دنبال توسعه قدرتمند شرکت معدن بروکس 5تغییری در وضعیت پدید آمد .شرکت وینمن از مدتها پیش برای این شــرکت عهدهدار امر فروش بود .کنسرن بروکس معدن ســیلزده اسگ را به قیمت بســیار ارزان خریداری کرد و به صورت بنگاه پیشــتاز در صنعت معدن لینیت بوهم درآمد .بعد هم در مالکیت شــرکت بروکس تغییری پدید آمد و اکثریت ســهام آن به سندیکایی به رهبری کنسرن پشک انتقال یافت و با این تغییر در مناســبات قدرت ،فروش زنجیرهای زغال در دســت این شــرکت اخیر قرار گرفت .با این ترتیب مناسبات تازهای شکل گرفت؛ کمیسیونر زغال بزرگترین سهامدار بنگاه بود که قراردادهای فروش را با خودش میبست .و 3- E. J. Weinmann
2- J. Petschek 5- Brüx Mining Company
1- Bohemian lignite 4- Aussig
371
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
د -آن دفاتــر بــزرگ فروش که منحصرا از طریق پســت ســفارش میگیرند خردهفروشــان دورهگرد روســتاها را به همان شــکل از صحنه بیرون راندهاند که خردهفروشهای شهری بر اثر تالش فروشگاههای زنجیرهای کنار زده شدهاند .رشد سریع تلفن و تراموا در شهرها و گسترش پست رایگان در روستاها بر دامنه این نوع فروشها افزوده و در بسیاری موارد کنسرنهای بزرگ پست همان شرکتهایی را دارند که در شهرها مالک فروشگاههای زنجیرهای هستند. ر -رقابــت بازرگانان خردهپا با یکدیگر تنها بر قــوت و قدرت روند گرایش به تمرکز افزوده اســت؛ درســت همان امری که در حــوزه صنعت در آغاز عصر ســرمایهداری روی داد .گاه یکی از این خردهپاهــا از رقابت با خردهپاهای دیگر ســودی عایدش شد ،بعد کسبوکار را توسعه داد ،و هرچه بیشتر دامنه کسبوکار رقیب خردهپا را محدود کرد ».بنگرید به:
کنترل این صنعت و تولید آن در دســتان او بود .شرکت رقیب نیز ناچار بود همین رویه را دنبال کند؛ و در نتیجه توانست از طریق مالکیت سهام ،نفوذ غالب و منفعت برتر بنگاههایی را که نمایندگی میکرد کسب کند[ ».نقل از]: Neue Freie Presse, 25 February 1906
سرمایه مالی
372
-4در شماره 18ژوئن 1905روزنامه Neue Freie Presseروند به کنترل درآوردن شرکتهای شکر پراگ توسط بانک اعتباری اتریش 1بهعنوان یک نشانه توصیف شده و در ادامه آمده است« :تجارت شکر بهکلی قربانی همین گرایشها شده است .تا سالهای دهه 1890بازار فروش کارخانههای شکر بوهم در دست بازرگانان ثروتمند پراگ بود و اینان با فروش شکر سود قابل توجهی از تولیدکنندگان این کاال دریافت میکردند و تجارت آن را بر عهده داشــتند .معامالت کالن مقیاس آنها و پیوندهایشان با بازارهای خارجی ،یکی از جلوههای مشخص پراگ بود .مداخله بانکها در این حوزه به گرفتن اندک کمیســیونی از فروش شکر کارخانههای خودشان ،و در چارچوب فعالیتهای بانکی و دادن اعتبار محدود میشد .در خالل دهه گذشته بسیاری از این کارخانههای تولید شکر از دایره فعالیت خارج شدند و یا به کنترل بانکها درآمدند؛ بقیه نیز ناچار به محدود کردن فعالیتهای خود شــدند؛ از میان آن همه قطب تولید و فروش شکر در پراگ ،تنها یک مرکز فروش باقی ماند که اکنون نماینده 13کارخانه شــکر است و ســاالنه فروش صدها هزار کیلو شکر را در دست دارد .بزرگترین کارخانههای شکر بخش خصوصی که کل بازار دو قسمت امپراتوری (اتریش و مجارستان) را در دست دارد بازاریابی را به واســطهها ســپرده و تنها عمدهفروشی را برای خود نگاه داشتهاند. کارخانههای کوچک و متوســط تولید شکر با بانکها وارد رابطهای شدهاند که اعتبار مورد نیازشان را از آنها میگیرند در عوض ،بانکها فروش شکر اینها را در خارج و نیز در خردهفروشیهای بازار داخلی بر عهده دارند؛ گاه نیز کل ریسک فروش شکر را قبول میکنند .بدینگونه شد که بازرگانان بزرگ شکر چنان موضع پر رونقی را بهکلی از دست دادند و دو ســوم فروش شکر کارخانههای بوهم از طریق واحدهای فروش بانکهای پراگ انجام میشود (بیشتر این بانکها هم شعبههای بانکهای وین هستند). «نقطه آغاز این بازسازی بازرگانی شکر عالوه بر نقش اعتباری بانکها ،تاسیس 1- Kreditanstalt
3- Zivnostenska bank
2- Anglo-Bank
1- Länderbank
373
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
کارخانههــای جدید تصفیه شــکر بود .در دهههــای 1880و 1890کارخانههای زیادی در بوهم و موراوی توســط مراکز بزرگ صادراتی منطقه اِلب تاســیس شد. اغلب اینها با سرمایههای خارجی ایجاد میشد و بانکهای اعتباردهنده این حق را برای خود محفوظ میداشــتند که از فروش فراورده کارخانههای جدید ،کمیسیون بگیرند .کارخانههای کوچک و متوسط تصفیه شکر ،که در پی ایجاد کارتل ،رشدی قارچگونه داشتند ،چون اغلب با کمبود سرمایه روبهرو بودند وابسته به اعتبار بانکی شــدند .حتی کارخانههای از پیش موجود برای نوســازی و گسترش خود به پول نیاز داشتند و وارد مناسباتی تازه با اعتباردهندگان شدند و بهتدریج همه امر فروش شکر در دستان اعتباردهندگان قرار گرفت .شعبههای بانکهای وین در پراگ ،و نیز بعضی از بانکهای محلی ،در تجارت شکر جاپای محکمی پیدا کردند و بخش مهم فعالیتهای خود را در این قلمرو متمرکز کردند .لندر بانک 1نمایندگی 15کارخانه شــکر را دارد .بانکهای انگلیس 2فروش شکر تصفیهنشده 11کارخانه را دارند5 . بنگاه بزرگ با بانک اعتباری اتریش کار میکنند .و بانک «زینوستنکسا» 3نمایندگی فروش شکر شــمار زیادی از کارخانههای شکر روستاها را بر عهده دارد .بانکها فراورده را از تولیدکنندگان شــکر تصفیه نشــده میخرند ،آنها را به کارخانههای تصفیه شکر میفرستند و شکر سفید را از کارخانهها به بازارهای داخلی و خارجی روانه میکنند .با گذشــت زمان و هنگامی که صادرات شــکر کارخانههای اتریش اهمیت بیشــتری پیدا کرد ،طبیعت فعالیتهای بانکها نیز دســتخوش تغییر شد. صادرات ،مستلزم حضور مداوم در بازارهای متعدد خارجی است و حق کمیسیون بســیار اندک در برابر ســودهای هنگفتی که از آربیتراژ و سفتهبازی عاید بانکها میشــود ناچیز اســت . ...اما تجارت به حســاب یک فرد ارتباط و پیوند نزدیکی با تجارت بینالمللی دارد و در این میان تنها شــمار بسیار اندکی از تولیدکنندگان داخلــی در موقعیتی قرار دارند که اینچنین عملیاتی را که ضرورتا تعهد بلندمدت دارد بر عهده بگیرند .از این رو آخرین حلقه در زنجیره تجارت شکر وقتی تکمیل شد که بانکها کنترل کامل را در دست گرفتند .کارخانهها فراوردهشان را به بانکی میفروختنــد که با آن در ارتباط بودند؛ و بانکهــا بهنوبه خود تالش میکردند با
سرمایه مالی
374
بهرهگیری از مزیتهای خود در بازارهای داخلی و خارجی حداکثر سود را ببرند. البته هنوز هم تجارت به حساب بانکها قاعده کلی نشده است چون شمار اندکی از بانکهــای محتاط که این را در چارچوب اصول بانکی نمیدانند در این عرصه وارد نمیشــوند .اما در مقایســه با سود اندک ناشــی از حق کمیسیون ،و اهمیت قابلمالحظه این عرصه گرایش تحول بدین سمت را افزایش داده است. «حتی تجارت کاالها در حجمی از این بیشتر را بانکهایی بر عهده دارند که با کارتلها پیوندهای نزدیک دارند و بازاریابی و فروش کاالهای آن دســته از صنایع را که کنترل میکنند انجام میدهند؛ برای نمونه ،لندربانک کنترل فروش کارتلهای کبریت ،شربت ،کاغذ بستهبندی ،ظرفهای لعابی ،نشاسته و فراوردههای بعضی از کارخانههای شیمیایی را در دست دارد .بانک فرین ،1فروش فراوردههای کارخانههای مقواسازی؛ و بانک اعتباری اتریش فروش محصوالت برنز بنگاههای تولیدکننده این کاال را انجام میدهند .اینها همه عملیات در چارچوب کمیسیون هستند که تجارت در معنی دقیق کلمه به حساب نمیآیند ،بلکه واسطهها را کارتلها از صحنه بیرون راندهاند و فروش در دستهای عامالن فروش مرکزی تمرکز یافته است .به برکت رقابت بانکها با یکدیگر سود کمیسیون غله کاهش چشمگیری داشته تا بدانجا که امروزه بخش بسیار اندکی از حق کمیسیون پیشین را شامل میگردد .کاهش عایدی فعالیت عادی بانکی ،آن دســته از بانکها را که دارای شــاخه تولید کاال هستند به فکر راه انداختن شــاخه تجارت به حساب خودشان انداخته و نشانههای زیادی از حرکت بانکها در این راستا به چشم میخورد». -5در مواردی خاص ،و در نتیجه روابط متفاوت ســرمایه تجاری با ســرمایه صنعتی در شــاخه خاصی از صنعت ،امکان تغییر قیمت وجود دارد .فرض کنیم در یک شاخه صنعت ،مثل صنعت ساخت ابزارهای ماشینی ،سرمایه مولد برابر 1000 و ســرمایه تجاری برابر 200باشد .با فرض میانگین سود تجاری 20درصد ،سود این ســرمایه 40میشــود .قیمتی که مصرفکننده باید بپردازد( 200+1000قیمتی کــه صاحب صنعت ،فراورده را به بازرگان عرضه میکند)( 240+که اضافه ســود بازرگان بر سود سرمایه اوست) .پس قیمت کاال میشود .1440حاال فرض کنیم در 1- Bankverein
Kontradiktorische Verhandlungen über den Verband deutscher Druckpapierfabriken, part IV, p. 114.
این نکته درباره سندیکای زغالسنگ هم درست است« .سندیکا با بهرهگیری از انحصار بر باربری و عمدهفروشی ،با باال بردن نرخ حملونقل ،بر مصرفکنندگان خردهپا باجی مقرر میکند بیآنکه آشــکارا بر قیمت زغالسنگ بیافزاید ،یعنی در همان حال که قیمتهای باالتری که مصرفکنندگان ناچارند بپردازند سود آن که تا پیش از این به بازرگان میرسید اکنون عاید تولیدکنندگان زغال میشود[».نقل از]: R. Liefmann, Kartelle and Truste, p. 98. 7-Kontradiktorische Verhandlungen, vol. I, p. 236. 8- ibid., p. 235. 9- ibid., pp. 228 et seq.
375
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
صنعت بافندگی سرمایه 400بازرگان به سرمایه صنعتی 1000افزوده شود در این حالت قیمت فراورده میشود .1680اگر فرض را بر این بگذاریم که کارتل موفق به حذف سود بازرگان و کاستن از هزینههای سرمایه تجاری به میزان نصف در هر دو مورد باال بشود .در این حالت سود صنعتگر سازنده ابزارهای ماشینی 340بر سرمایه ،1100و سود صنعتگر بافنده 480بر سرمایه 1200میشود .نابرابری نرخهای سود در اینجا موجب فرایندهای برابرســازی میشود که در تغییرات قیمت بازتاب پیدا میکند .در واقعیت امر چنان برابرســازی بسیار دشوار و ناکامل خواهد بود چون در همینجا با روند کارتلســازی روبهرو میشویم .البته اگر جای بازرگان مستقل را تعاونیهای مصرف ،سازمانهای خرید عمده ،و تعاونیهای کشاورزی بگیرند، قضیه پیچیدهتر میشــود چرا که در اینجا مصرفکنندگان سازمانیافته فعالیتهای سرمایهداران بازرگان را بر عهده گرفتهاند و سود بازرگانی به اینها میرسد .به همین نحو هم تمرکز فزاینده در حکم کاسته شدن از هزینههای گردش است. -6انگلس در مورد بازرگان عمدهفروش کامال بهدرستی میگوید« :تالشسندیکا ایجاد انحصاری برای خودش و حذف کامل تجارت عمدهفروشــی است .طبیعتا قیمتها برای خرده فروش ،کاهشــی نخواهد داشــت .اگر انگیزهها این نباشد که همان ســود بــازرگان عمدهفروش به کارخانه و ســندیکا تعلق گیرد کل حرکت، بیمعنی خواهد بود[ ».نقل از]:
10- ibid., p. 230. 11- ibid., p. 229. 12-ibid., p. 230. 13-ibid., part II, p. 455. 14-ibid., part II, p. 380.
-15زبان ریاکارانه عامل محترم ســندیکا موجب شــعف میشود« :ما در مقام شرکتهای تجاری ،این را مشروع میدانیم .چون عمده توجه ما پیشبرد و حمایت از کسبوکار داخلی است ».تاراج بازار داخلی ،مداخله در صنایع مصرفی با ایجاد مصنوعــی کمبود زغالســنگ ،کک و آهن ،باال نگاه داشــتن قیمتها در داخل و کاهش آنها در خارج ،اینها همه میهنپرستی سودجویان است! 16-Kontradiktorische Verhandlungen, 6th session, p. 444. 17-ibid., p. 445. 18-ibid., p. 447.
سرمایه مالی
376
از ســوی دیگر همین آقای گرشــتاین نشــان میدهد ( )556 .ibid., pمعامله شــرکتهای بزرگ با عرضهکنندگان خردهپای خودشان چقدر سختگیرانه است: یک کارخانه بزرگ فوالد که دارای معادن نیز هست شرایط تهیه مواد برای ابزارها را منتشر کرده که در آن شرایط مزایده عرضه کنندگان آمده است« :مقدار :نیازهای ما برای ســال 1904بدون تعهدی از جانب مــا برای مقداری خاص .تحویل بنا به درخواست ما». 19- Kontradiktorische Verhandlungenfiber den Verband deutscher Druckpapierfabriken, IV. Testimony of Reuther, pp. 110 et seq.
« -20از این رو ســندیکا حذف عمدهفروشــی موجود در کاغذ روزنامه را بر عهده گرفت .پس از توفیق در حذف بســیاری از عاملهایی که کاغذهای دیگری جز کاغذ روزنامه میفروختند ،هنوز عده زیادی فروشنده کاغذ روزنامه فعال بودند؛ سندیکا تصمیم گرفت به شــرکتهای درگیر در سفتهبازی این حوزه بودند کاغذ نفروشــد و به فروشــندگان دیگر هم اجازه ورود در این عرصه را ندهد .پس از فروش کاغذ روزنامه حتی به بازرگانانی که در زمان شکلگیری این سندیکا درصدد برنامهریزی و گسترش تجارت این کاغذ بودند خودداری کرد)ibid., p. 111(« . 21- Kontradiktorische Verhandlungen, vol. I, pp. 94 et seq
در پاییز ســال 1899ســندیکای کک آلمان مشتریانش را وادار کرد برای دوره دو ساله 1900تا 1901پیشاپیش سفارش بدهند .سندیکا با استفاده از قدرت خود قیمــت را هم ،از 14مارک در فوریه 1899به 17مارک برای دوره دو ســاله ،باال برد .کارخانههای فوالد ناچار شــدند بپذیرند چون این تهدید وجود داشت که اگر نپذیرند به آنها کک نفروشــند .این داستان از آن رو نیز جالب است که نشاندهنده نفوذ بسیار اندک سندیکا بر بحرانهاست .موافقتنامهها در سال 1899درست 27 ماه پیش از آغاز بحران امضا شد .از نیمه سال 1900رکود کسبوکار آغاز شد .سال 1901سال بحران رکود بود .با این وصف قیمت باالی کک تغییری نکرد .در نتیجه، بحران تاثیر مخربی بر صنایع کارخانهای بر جای گذاشت[ .نقل از]:
[گفت ]:من حتی به اندازه دو ِسنت هم برای اخالق شما ارزش قائل نیستم« .وی میافزاید که اصل ویژه کسبوکار یعنی کاهش قیمتها تا جایی که رقابت حذف شود. سپس اضافه میکند «تراستها با هدف سالمتشان وارد کسبوکار نمیشوند)p. 223( ». -24ببینید روزنامه 1نزدیک به اتحادیه مزرعهداران ،2به چه مجازاتهایی تهدید میکند« :آن ســازنده آلمانی الکل که از پیوســتن به اتحادیه خودداری ورزد انتظار به رسمیت شــناخته شدن حرفهاش را نداشته باشــد .از چنین افرادی باید دوری جست و چنانچه آقای محترمی بعدا با جیب خالی روبهرو شود بداند شایسته چنان مجازاتی بوده است».
25- Kontradiktorische Verhandlungen. Testimony of General Secretary Köpke. 26-Deutsche Börsenenquete, vol. I, p. 464. The statement was made by Russel, the lawyer of the Diskontogesellschaft. 27-Handwörterbuch der Staatswissenschaften, pp. 181 et seq. 28-Deutsche Börsenenquete, vol. II, p. 2151. 2- Bund der Landwirte
)1- Deutsche Agrarkorrespondenz (No. 8, 1899
377
فصل سیزدهم :انحصارهای سرمایهداری و تجارت
Kontradiktorische Verhandlungen, 3rd Session, pp. 638, 655, 664. 22- Industrial Commission, Preliminary Report on Trusts and Industrial Combinations, 56th Congress, Senate Document 476, part I, 1901, p. 223. 23-ibid., p. 63.
شهادت گولن .اما این تنها مورد نیســت :آقای «وی گایتا» اطمینان میدهد که «اگر زندگی را برایش (بانکدار محل) سخت کنند ناچار به اسناد جعلی حتی بیش از گذشته توسل خواهد جست)ibid., p. 959( ». 29-Deutsche Börsenenquete, vol. II, p. 2169.
سرمایه مالی
378
فصل چهاردهم انحصارهای رسمایهداری و بانکها دگردیسی رسمایه به رسمایه مالی
379
فصل چهاردهم :انحصارهای سرمایهداری و بانکها
تحول صنعت سرمایهداری ،تمرکز بانکداری را بهوجود میآورد و نظام بانکداری متمرکز ،خود ،نیرویی مهم در رســیدن به تمرکز باالترین مرحله ســرمایهداری در کارتلها و تراستها میشــود .واکنش کارتل و تراست به نظام بانکداری چگونه است؟ کارتل یا تراست ،بنگاهی با ظرفیت مالی بسیار باالست .در مناسبات وابستگی متقابل بنگاههای ســرمایهداری ،در اصل ،این میزانِ سرمایه است که تعیین میکند کدام بنگاه باید به بنگاه دیگر وابســته باشد .بانکها برای آنکه وابسته به کارتل یا تراست نشوند و تحت تاثیر آنها ،خود به ادغامهایی دست میزنند و گسترش پیدا میکنند .اینجاســت که کارتلسازی مســتلزم ادغام بانکهاست و بر عکس ،ادغام بانکها مستلزم کارتلســازی است .برای مثال ،تعدادی بانک به ادغام کنسرنهای فوالد عالقمندند و به همین ســبب در این جهت و ادغام کنســرنها اقدام میکنند هرچند علیه خواست فرد فرد صاحبان صنعت باشد. بر عکس ،پیامد کنسرسیومی که ابتدا صاحبان صنعت ایجادش میکنند ،میتواند این باشــد که دو بانک سابقا رقیب ،با توجه به منافع مشترک خود ،در حوزههایی خاص ،هماهنگ عمل کنند .به همین ســیاق ،ممکن اســت کارتلهای صنعتی بر گسترش فعالیتهای صنعتی یک بانک تاثیر بگذارند که پیشتر در بخش مواد خام یک شاخه صنعتی فعال بوده و اکنون موظف است حوزه فعالیتهایش را تا بخش کارخانهای و ســاخت کاال هم گسترش بخشد .شکلگیری کارتل خود ،مسبوق به فعالیت بانک بزرگی اســت که میتواند با توجه به موقعیت خود اعتبارات گسترده
سرمایه مالی
380
مورد نیاز کل بخش صنعتی برای پرداختها و سرمایهگذاریها در تولید را بر پایه روشــی منظم ،تامین نماید .اما خود کارتل هم موجب نزدیک شــدن هرچه بیشتر بانکها با صنعت میشــود .با حذف رقابت در یک شاخه صنعت ،قبل از هر چیز نرخ ســود افزایش مییابد که نقش اساسی بر عهده دارد .وقتی بر اثر ادغام ،رقابت حذف شــد تعهد تازهای بر پایه سودهای بیشــتر بهوجود میآید که این سودها به ســرمایه تازه تبدیل شــوند و سود موسسان را تشــکیل دهند ]1[ .همراه با تحول تراستها ،این فرایند از دو جنبه اهمیت پیدا میکند :نخست اینکه ،تحقق آن ،انگیزه مهمی برای بانکها در تشــویق انحصار اســت؛ و دوم ،بخشی از سود موسسان را میتوان به تشویق تولیدکنندگان بیمیل اما مهم به فروش کارخانههایشان با قیمتی باالتر اختصاص داد و بدینوسیله راه کارتل را هموار کرد .ممکن است این کار به روش زیر انجام شــود :کارتل به بنگاهها در شاخه خاصی از صنعت سفارش کاال میدهد و تقاضا آنچنان باالست که قیمت بنگاهها را افزایش میدهد ]2[ .بخشی از این افزایش قیمت از صورت سود موسسان پرداخت میشود. کارتلســازی به معنی امنیت بیشتر و همسنگ شدن درآمدهای بنگاههای عضو کارتل هم هست .خطرات رقابت که گاه موجودیت بنگاه را تهدید میکند ،با ایجاد کارتــل از میان میرود و در وضعیت تازه ،قیمت ســهام بنگاه افزایش مییابد که پیامدش ســود موسسان هنگام انتشار سهام جدید است .بر امنیت سرمایهای که در این بنگاهها ســرمایهگذاری میشود در حد بسیار زیادی افزوده میشود .این خود، مجوز گسترش بیشتر اعتبار صنعتی از سوی بانکها و در نتیجه دستیابی بانکها به سهم بزرگی از سودهای صنعتی است .پس در نتیجه کارتلسازی ،رابطه بانکها با صنعت باز هم نزدیکتر میشود و بانک با استفاده از فرصت ،کنترل بیشتری را بر سرمایهای که در صنعت سرمایهگذاری شده است اعمال میکند. پیشتــر دیدهایم که در نخســتین مرحلههای تولید ســرمایهداری پولی که در دســترس بانکهاســت از دو منبع میآید :یکی منابع طبقههای نامولد؛ و دیگری ذخیرههای ســرمایه ســرمایهداران صنعتی و تجاری .این را هم دیدهایم که تحول اعتبارها بهگونهای اســت که نه تنها کل ذخیرههای طبقه ســرمایهدار ،بلکه قسمت بزرگی از ســرمایه طبقههای نامولد را در اختیار صنعت میگذارد .به ســخن دیگر
381
فصل چهاردهم :انحصارهای سرمایهداری و بانکها
صنعت موجود ،حجم ســرمایهای را در اختیار دارد که بهمراتب از ســرمایه متعلق به ســرمایهداران صنعتی بیشتر است .پابهپای تحول سرمایهداری حجم پول طبقات نامولد که در اختیار بانکها گذاشــته میشود افزایش مییابد و بانکها هم پول را در اختیار صاحبان صنایع قرار میدهند .کنترل این پولها که از دید صنعت ،ناگزیر مینماید ،بر عهده بانکهاست و به دنبال آن و با تحول سرمایهداری و نظام اعتباری، وابســتگی صنعت به بانکها افزایش پیدا میکند .از آن سو بانکها تنها میتوانند پول طبقات نامولد را جذب کنند که با پرداخت بهره در بلندمدت موجبات رشــد و افزایش مداوم سرمایهشان را فراهم میکنند .در گذشته میتوانستند همین کار را بکنند و تا موقعی که حجم پولشان زیاد نبود ،آن را در شکل اعتبار برای سفتهبازی و گــردش به کار میگرفتنــد .همراه با افزایش پول آمــاده در یک طرف ،و نزول اهمیت تجارت و ســفتهبازی در طرف دیگر ،اینها بهناچار و گام به گام به سرمایه صنعتی دگردیســی پیدا کردند .بدون گسترش مداوم اعتبار تولید ،نقدینگی موجود برای پسانداز ،و همینطور نــرخ بهره پساندازها در بانک از مدتها پیش رو به کاهش گذاشــته بود .این در عمل در انگلیــس اتفاق افتاده که پساندازهای بانکی تنهــا برای اعتبارهای مصرفی کفایت میکنــد و در نتیجه نرخ بهره پساندازها هم به حداقل رســیده اســت .بعد هم پساندازها مدام از بانکها بیرون آورده میشود تا صرف خرید ســهام و سرمایهگذاری در صنعت بشود و در این مورد عامه مردم مســتقیما همان کاری را میکنند که بانکها میکنند یعنی ارتباط نزدیک بانکهای پسانــداز با صنعت؛ هرچند ارتباط نزدیک ایــن دو از نظر مردم ،تفاوتی نمیکند، چون در هیچ یک از دو مورد از ادغام سود موسسان چیزی به آنها نمیرسد ،اما از دیدگاه صنعت باید گفت در مقایســه با آلمان ،صنعت در انگلیس کمتر به سرمایه بانک وابسته است. بنابراین ،وابستگی صنعت به بانکها ،پیام ِد مناسبات مالکیت استِ . بخش مداوما فزاینده ســرمایه صنعتی به صاحبان صنعت که از آن اســتفاده میکنند تعلق ندارد. آنها تنها از طریق بانکها ،که نمایندگان صاحبان ســرمایهاند ،میتوانند به سرمایه دسترســی پیدا کنند .از سوی دیگر بانکها باید بخش رو به افزایش سرمایه را در صنعت سرمایهگذاری کنند و از این راه بیشتر و بیشتر سرمایهدار صنعتی میشوند.
سرمایه مالی
382
من سرمایه بانکی را که سرمایهای در شکل پول است ،و عمال بدین شیوه به سرمایه صنعتی تبدیل شده است سرمایه مالی مینامم .البته تا آنجا که به دارندگان آن مربوط است این سرمایه همیشه شکل پولیاش را دارد که توسط آنها به شکل سرمایه پولی سرمایهگذاری شده است؛ سرمایهای بهرهآور که هر زمان هم میتوان آن را به شکل ســرمایه پولی از گردش بیرون آورد .اما در واقعیت امر بخش بزرگی از سرمایهای که در بانکها بدین شیوه سرمایهگذاری شده به شکل سرمایه صنعتی ،یعنی سرمایه تولیدی (ابزارهای تولید و نیروی کار) درآمده و در فرایند مولد ،سرمایهگذاری شده ِ افزایش سرمایه مورد استفاده در صنعت سرمایه مالی است .یک بخش مدام در حال است که در دست بانکهاست و صاحبان صنعت از آنها استفاده میکنند. ســرمایه مالی پابهپای تحول شرکت سهامی تحول مییابد و با انحصاری شدن صنعت به اوج خود میرســد .درآمدهای صنعتی خصلتی منظم با امنیت بیشتر پیدا میکنند و امکان ســرمایهگذاری بانک در صنعت بیشــتر میشود .اما بانک سرمایه بانک را در اختیار دارد که کنترل آن در دســت دارندگان اکثریت سهام بانک است. روشن است که با افزایش تمرکز مالکیت ،دارندگان سرمایه خیالی که قدرت خود را بر بانک اعمال میکنند همان دارندگان ســرمایهای هستند که در صنعت اعمال قدرت میکنند .دیدهایم که همیشــه وقتی بانکهای بــزرگ به قدرت فزاینده در اختیار گرفتن سرمایه خیالی دست پیدا میکنند چنان وضعی پیش میآید. دیدیم که چگونه صنعت هرچه بیشــتر به سرمایه بانک وابسته میشود؛ اما این بدان معنی نیســت که قطبهای صنعت نیز به قطبهای بانکداری وابسته شوند. همانگونه که سرمایه ،در باالترین مرحله تحول خود به شکل سرمایه مالی درمیآید، قطب سرمایه ،سرمایهدار مالی ،نیز بیشتر و بیشتر با بهرهگیری از سلطهاش بر سرمایه بانکی ،کنترل خود را به کل ســرمایه ملی بســط میدهد .در اینجا البته ارتباطهای شخصی هم اهمیت خود را دارند. با کارتلسازی و تراستسازی ،سرمایه مالی به اوج قدرت میرسد در حالیکه ســرمایه تجاری به نقطه حضیض فرو میافتد و چرخه تحول سرمایهداری تکمیل میشود .در سرآغاز تولید ســرمایهداری ،سرمایه پولی در شکل سرمایه رباخواری و تجاری ،نقش مهمی در انباشــت ســرمایه و دگردیســی تولید کارگاهی به نظام
1- lord of the manor
383
فصل چهاردهم :انحصارهای سرمایهداری و بانکها
ســرمایهداری ایفا میکند .سپس سرمایهداران سودبگیر یعنی صنعتی و تجاری ،در برابر سرمایهداران بهرهبگیر به هیات مقاومت سرمایه «تولیدی» قد علم میکنند]3[ . سرمایه رباخواری تابع ســرمایه صنعتی میشود و بهعنوان سرمایه معامالت پولی کارکــردی را بر عهده میگیرد که در غیر این صورت ،صنعت و تجارت ،خود در فرایند تبدیل کاالهایشان میبایست بر عهده بگیرند .در مقام سرمایه بانکی عملیات اعتباری در میان ســرمایهداران تولیدی را سامان میدهد .بسیج سرمایه و گسترش مداوم اعتبار ،بهتدریج در موضع ســرمایهداران پولی تغییر کاملی بهوجود میآورد. بــا قدرتگیری فزاینده بانکها آنها ابتدا به بنیانگذاران و در نهایت به فرمانروایان صنعت تبدیل میشــوند و در مقام سرمایه مالی ،ســود آنها را به خود اختصاص میدهند درســت به همان صورت که در سابق ،رباخواران ،تولید دهقانان و رانت ِ زمین ارباب مانور 1را در شکل بهره به خود اختصاص میدادند .هگلیها از نفی نفی صحبت میکنند؛ ســرمایه بانک ،نفی سرمایه رباخوار ،و سرمایه مالی ،نفی سرمایه بانکی شد .سرمایه مالی برابر نهاد (سنتز) سرمایه رباخوار و سرمایه بانکی است که ثمره تولید اجتماعی را در باالترین نقطه تحول اقتصادی به خود اختصاص میدهد. البته تحول سرمایه تجاری نوع دیگری است .با تحول صنعت ،سرمایه تجاری گام به گام از تولید حذف شــد؛ در حالیکه در دوره مانوفاکتورها در فرایند تولید در موضع فرمانروایی بود .این انحطاط ،قطعی اســت و تحول سرمایه مالی اهمیت تجارت را هم بهطور مطلق و هم به صورت نســبی کاهش داده اســت و آن تاجر مغرور را به عامل صرف صنعتی تبدیل کرده است که خود این صنعت در انحصار سرمایه مالی است.
یادداشتهای فصل چهاردهم
سرمایه مالی
384
« -1تراست شکر آمریکا» در سال 1887توسط هافمهیر و از ادغام 15شرکت کوچک شکل گرفت که سرمایهشان جمعا 6/5میلیون دالرگزارش شد .سرمایه سهام تراست 50 میلیون دالر اعالم شد و تراست بیدرنگ پس از شکلگیری بر قیمت شکر تصفیهشده افزود و از قیمت شکر تصفیهنشده کاست .بنا به تحقیقی که در سال 1888انجام شد تراســت از هر تن شکر تصفیه شده 14دالر درآمد داشــت و به هر سهم 10درصد یعنی معادل 70درصد ســرمایه واقعی اولیه تراست سود پرداخت شد .عالوه بر این، تراست گاه به گاه یک ســود اضافی سهام هم به سهامداران میپرداخت ضمن اینکه مبالغ هنگفتی ذخیره کرد .ســرمایه سهام تراست در حال حاضر 90میلیون دالر است که نیمی از آن ســهام ترجیحی اســت که ســود اضافی 7درصد بدان تعلق میگیرد، و نیم دیگر ســهام عادی است که همان 7درصد ســود را دریافت میکند[ .نقل از]: ) .)Berliner Tageblatt, 1 July 1909.مثالهای فراوانی درباره گزارشهای کمیسیون صنعتی درباره تراستها و کارتلهای صنعتی وجود دارد. -2منظور ما در اینجا «قیمت ســرمایه» است که معادل سود به سرمایه تبدیل شــده است .در واقع «رباخوار عامل اصلی انباشت ســرمایه بود چون سهم رانت زمینداران به او میرســید اما سرمایههای صنعتی و تجاری کموبیش با زمین داران علیه این شکل سرمایه منسوخ همدست شدند[« .نقل از]: Marx, Theories of Surplus Value, vol. I, p. 19.
فصل پانزدهم تاریخی رسمایه مالی تعیین قیمت توسط انحصارهای رسمایهداری و گرایش ِ
385
فصل پانزدهم :تعیین قیمت توسط انحصارهای سرمایهداری ...
ادغامهای ناقص نماینده مرحله باالتر تمرکزند .ادغامها با تمرکزهای پیشین که درکار نابودی بنگاههای ضعیف بودند فــرق دارند؛ ادغام کارخانه و بنگاه لزوما با وحدت مالکیت همراه نیست؛ نشانه تغییری بنیادین در شرایط رقابت است .تا آنجا که هزینههای آنها پایینتر از هزینههای بنگاههای دیگر و یا بنگاه خودشان تا پیش از ادغام اســت ،در نبرد رقابتی کارآمدترند ،و اگر شــمار اعضا زیاد باشد و شکل گســتردهای به خود بگیرد و سهم بزرگی در کل حجم تولید داشته باشد هزینههای تولیــد تاثیر تعیینکنندهای بر قیمتها خواهند داشــت .یعنی ادغام در صدد پایین آوردن هرچه بیشــتر قیمتهاست .این البته مانع از آن نمیشود که ادغام با استفاده از موقعیت ممتاز خود ســودی فوقالعاده نصیب بنگاههای عضو کند ،که البته این یک امر پذیرفته شده است. اما در مورد ادغامهای انحصارگر -تراســتها و کارتل ها -قضیه فرق میکند. هدف اینها باال بردن نرخ ســود است که مقدمتا با باال بردن قیمتها در پی حذف رقیبان انجام میشــود .بعد این پرسش مطرح میشــود که قیمت کارتلها چگونه تعیین میگردد؟ این پرســش با پرسش ســردرگمکننده دیگری دنبال میشود که به قیمت انحصاری در شــکل عام آن برمیگردد .چون جر و بحثهای زیادی در این باره بوده اســت که آیا کارتل انحصاری بهواقع ،یک انحصاراست؟ یا خصلت انحصارگرانهاش بهگونهای محدود میشود؟ و اگر پاسخ این پرسش مثبت است آیا قیمتی که این کارتل تعیین میکند برابر همان قیمتهای انحصاری است یا پایینتر از آنهاســت؟ در مورد پرســش اخیر باید گفت قیمت کارتلها را رابطه دوجانبه
سرمایه مالی
386
هزینههای تولید و فراورده از یکســو و قیمتها و حجم فروش از ســوی دیگر تعیین میکنند .قیمت انحصاری باید قیمتی باشد که حجمی از فروش را بهگونهای ممکن سازد که میزان تولید بر اثر هزینههای تولید چندان باال نرود که در نتیجه آن سود هر واحد تا حد زیادی کاهش یابد .قیمتهای بسیار باال فروش را کم میکند. پس میزان تولید پایین میآید و هزینههای تولید باال میرود .سود هر واحد فراورده پایین میآید؛ در عوض ،قیمت پایین آنچنان سودها را کم میکند که حتی فروش در حجم بزرگ هم ،آن را جبران نمیکند. عامل نامتعین و غیرقابل محاسبه در جایی که قیمتهای انحصاری جنبه غالب را دارند تقاضاســت .نمیتوان گفت تقاضا در برابر افزایش قیمتها ،چگونه پاسخ خواهد داد .بیشــک قیمت انحصاری را از راه تجربه میتوان تعیین کرد .اما سطح مشخص آن را ،نه به شیوه نظری عینی ،بلکه به شیوه ذهنی و روانشناختی میتوان برآورد کرد .به این دلیل اقتصاددانان مکتب کالســیک که من مارکس را هم از آنان میدانم قیمت انحصاری یعنی قیمت کاالهایی که عرضهشان را نمیتوان بهطور ارادی تعیین کرد ،از اســتدالل خود کنار میگذارند .برعکس پیروان مکتب روانشناسی، قیمتهای انحصاری را «تبیین میکنند» یعنی همه قیمتها را قیمتهای انحصاری میدانند به این دلیل که عرضه همه کاالها محدود است. اقتصاددانان کالســیک قیمت را بیان خصلت آشفته تولید اجتماعی میدانند و برآنند که سطح قیمتها به کار اجتماعا مولد بستگی دارد .اما قانون عینی قیمت تنها از راه رقابت میتواند عمل کند .کارتلهای انحصارگر نابودکننده رقابت هســتند، نابودکننده تنها ابزاری هستند که قانون عینی قیمت از طریق آن میتواند عمال حاکم شود .برای کسانی که قیمتها را با بخشنامه تعیین میکنند ،دیگر ،میزان آن بهطور عینی تعیین نمیشــود بلکه یک عمل حسابداری است؛ پیش فرض است تا نتیجه؛ ذهنی است تا عینی؛ چیزی خودسرانه و تصادفی است تا ضرورتی مستقل از آگاهی و اراده طرفها .به نظر میرســد کارتل انحصــاری در همان حال که تایید نظریه تمرکز مارکس است میخواهد نظریه ارزش او را سست کند. موضوع را با دقت بیشتری بررسی کنیم .کارتلسازی فرایند تاریخی تاثیرگذاری بر شــاخههای گوناگون تولید ســرمایهداری در مرحلهای است که شرایط ،مساعد
387
فصل پانزدهم :تعیین قیمت توسط انحصارهای سرمایهداری ...
باشد .پیشتر دیدیم که ســرمایهداری در روند تحول خود چهسان به ایجاد چنین وضعی در همه شــاخههای تولید گرایش پیدا میکند .در برابری ســایر شرایط- ، یعنی فرض یکســان بودن نفوذ بانکها در تمامی شاخههای صنعت؛ یکسان بودن چرخه صنعتی و یکســان بودن ترکیب انداموار سرمایه در همه شاخههای صنعت یک شــاخه خاص صنعت برای کارتلسازی با ســرمایهای بزرگ و تعداد کمیبنگاههای عضو ،آمادگی بیشتری دارد. فرض کنیم این شــرایط در ابتدا در صنعت استخراج از معدن سنگآهن فراهم شــود .کارتل معدن سنگآهن ایجاد شــود و قیمتها را باال ببرد .نتیجه فوری این اقدام ،افزایش نرخ سود بنگاههای معدن آینده است .هرقدر قیمت فروش سنگآهن باالتر باشــد قیمت هزینهها برای تولیدکنندگان چدن بیشتر میشود .اما این ،تاثیر آنی بر قیمت فروش چدن ندارد ،چون بازار آن بر اثر ایجاد کارتل معدن سنگآهن هنوزتغییری نکرده است .نسبت عرضه و تقاضا ،و به تبع آن قیمت تغییری نمیکند. اما افزایش نرخ سودکارتل پیامدی داشته است :نرخ سود تولیدکنندگان چدن کاهش یافته است .معنای این چیست؟ در تئوری ،پیامدهای زیر را میتوان انتظار داشت :فرار سرمایه از حوزه کم سود به حوزهای با نرخ ســود بیشتر .ســرمایهای که پیشتر در تولید چدن به کار گرفته میشــد حاال به حوزه استخراج سنگآهن سرازیر میشود .بعد در حوزه استخراج ســنگ معدن رقابت آن هم در شکل بسیار شــدید آغاز میشود چون تولید چدن دچار انقباض شــده اســت .همپای باال رفتن قیمت چدن ،قیمت سنگ آهن پایین میآید و پس از یک دوره نوسان که احتماال طی آن ،کارتل فرو میپاشد ،وضعیت به حالت پیشین باز میگردد .ما در جریان هستیم که درست در این قبیل شاخههای تولید ،ورود و خروج ســرمایه ،با موانع تقریبا غلبهناپذیری روبهرو میشــود و در نتیجه این مسیر به سوی برابرسازی نرخ سودها نمیتواند دنبال شود. قیمتهای کارتل تنها برای آن تولیدکنندگان چدن اهمیت دارد که ســنگ آهن را از بــازار میخرند؛ بنگاههــای تولید چدن برای پرهیز از تاثیــرات کارتل ،باید خودشــان کنترل معدن سنگآهن را در دســت بگیرند .در این صورت از کارتل مستقل میشــوند و نرخ سودشــان هم به حال عادی باز میگردد .آن بنگاهها که
سرمایه مالی
388
نخست روند ادغام عمودی را طی میکنند در مقایسه با دیگران -که ناچارند پول بیشــتری بابت قیمت مواد خام بپردازند ،و بخشــی از سود بازرگان سنگآهن هم بر عهدهشــان است -از ســود فوقالعادهای نیز برخوردار میشوند .همین مطلب درباره بنگاههای مالک معادن ســنگ آهن نیز درســت است که فعالیتهای خود را تا تولید چدن هم گســترش دادهاند؛ چون مثل مورد ادغام عمودی ،اینها هم در رقابت با بنگاههای ادغام نشــده ،منافعی دارند .اینچنین است که قدرت انگیزش کارتل در روند ادغامها و تمرکز بیشــتر سرمایه مشخص میگردد .این انگیزش در آن شــاخههای صنعت بیشتر نمایان میشود که محصوالت کارتل را میخرند و در فرایند ساخت وارد میکنند. ایــن مطلب بهخوبــی چگونگی گرایش به ادغام و یا شــدت گرفتن آن بر اثر ویژگیهای خاص چرخه کسبوکار را نشان میدهد .کارتلسازی در عین حال که این روند را به پیــش میراند آن را تعدیل هم میکند .یک کارتل انحصارگر حتی در دوران رکود هم میتواند قیمتها را باال نگاه دارد؛ در حالیکه برای مشــتریان غیرعضو چنان چیزی امکان نــدارد .وضعیت غیرعضوها در دوران رکود وخیمتر میشود چون نمیتوانند هزینههای تولید را با خرید مواد خام ارزانتر پایین بیاورند. در دوران بحران فشار بر شرکتهای غیرعضو کارتل برای خرید مواد خام ارزان از معادن خودشان بسیار شدید میشود و چنانچه موفق نشوند کنسرنهای از نظر فنی مجهز که میتوانســتند موفق و سرزنده بمانند در معرض نابودی قرار میگیرند .که در این صورت یا باید اعالم ورشکســتگی کنند ،یا به قیمت ارزان ،شرکتشان را به بنگاه مالک ســنگ معدن آهن واگذار کنند و خرید ارزان کارخانه توسط این بنگاه، سودی اضافی در آینده را هم برایش تضمین میکند. امــا راه دیگری هم به روی صاحبان صنعت چدن باز اســت .اینها به صورت تولیدکنندگان جدا از هم و انفرادی ،با قدرت یکپارچه صاحبان معدن روبهرو بودند و قدرت آن را نداشتند که در برابر افزایش قیمت موادخام مقاومت کنند .اینان حتی نمیتوانســتند افزایش قیمت مواد خام را در قیمت چدن تولیدشده منظور کنند .اما به محض آنکه کارتل خودشان را شکل دادند همه اینها تغییر میکند و در موقعیتی قرار میگیرند که به صورت یکپارچه در برابر صاحبان معدن ظاهر گردند و قدرت
389
فصل پانزدهم :تعیین قیمت توسط انحصارهای سرمایهداری ...
خود در مقام مشــتری را نشان دهند .از ســوی دیگر اینان میتوانند قیمت فروش فراوردههایشان را باال ببرند و نرخ سود خود را از سطح عادی باالتر تعیین کنند .در عمل ،هر دو راه گفته شده -ادغام عمودی و کارتلسازی -توسط صاحبان صنعت طی شــده و پیامد نهایی میتواند اتحادیهای عمــودی انحصارگر از تولیدکنندگان سنگآهن و چدن باشد. بدیهی اســت این فرایند بهناگزیر میان خریداران بعدی چدن گســترش یابد و در یکایک شاخههای تولید سرمایهداری رخنه کند .نفوذ نمونهای که کارتلها ارائه کردهاند بســیار گسترده بوده اســت .تاثیر آنی کارتلسازی ،تغییر نرخ سود به نفع کارتلها و به زیان سایر صنایع سرمایهداری ست .نرخهای متفاوت سود را از طریق انتقال ســرمایه نمیتوان برابر کرد چون کارتلسازی به معنی محدود شدن رقابت ســرمایهها در حوزههای سرمایهگذاری اســت .محدود شدن حرکت آزاد سرمایه بر اثر یک رشــته عوامل اقتصادی و مناســبات مالکیت( ،مثل انحصار مواد خام) پیششرط لغو رقابت بازار در میان فروشندگان است .برابرسازی نرخ سود تنها در صورتی میتواند روی دهد که یا از طریق خود-کارتلسازی ،در نرخهای سودهای باالتر ،مشــارکتی ایجاد شــود و یا از راه ادغام عمودی ،کارتلها لغو شوند .هر دو مورد با رشــد تمرکز همراه خواهند بود که این تمرکز ،خود کارتلسازی بیشتر را تسهیل میکند. اگر به هر دلیل امکان کارتلســازی بیشتر نباشد ،این پرسشها مطرح میشود که قیمــت کارتل چه تاثیری میپذیرد؛ و میــزان آن چقدر خواهد بود؟ پیشتر دیدیم که افزایش نرخ ســود ناشــی از قیمت باالتر کارتل تنها با کم شدن این نرخ سود از سایر شاخههای صنعت ،ممکن میشود .سود کارتل قبل از هر چیز مشارکت ،و یا تخصیص ســود سایر شاخههای صنعت است .همانگونه که میدانیم ،در آن شاخههای صنعت که با سرمایههای کوچک فعالیت میشود و پراکندگی گستردهای در تولید وجود دارد، گرایشی در نرخ سود تا زیر سطح میانگین اجتماعی وجود دارد .کارتلسازی این گرایش را تقویت میکند و موجب میشــود نرخ ســود در این شاخهها باز هم پایینتر بیاید. درجه این کاهش هم بســتگی به طبیعت صنعت دارد .اگر نرخ سود بسیار پایین باشد ســرمایه از آن شاخهها بیرون آورده میشود؛ شــکل فنی سرمایه در این قبیل صنایع
سرمایه مالی
390
بهگونهای است که بیرون بردن آنها مشکلی ایجاد نمیکند .اما مشکل واقعی اینجاست که سرمایه بیرون آورده شــده به کجا برده شود .چون سایر شاخههای صنعت هم که میتوان حجم اندک سرمایه را سرمایهگذاری کرد ،در معرض بهرهکشی صنایع عضو کارتل قرار دارند ]1[ .پیامد نهایی هم این اســت که سود سرمایهداران در این شــاخههای صنعتی که هنوز ظاهرا استقالل دارند بیش از حقوق ناظر نیست و این ســرمایهداران در عمل شدهاند مستخدم کارتل ،سرمایهداران واسطه ،یا کارفرمایانی شبیه به استادکاران واسطه در دوره صنایع دستی. قیمت کارتل در عمل به تقاضا بســتگی دارد که در اینجا تقاضا از خود سرمایهدار است .در تئوری ،قیمت کارتل در نهایت باید برابر شود با قیمت تولید بهعالوه میانگین نرخ ســود .اما این میانگین نرخ ،خود دســتخوش تغییراتی شده است .یک نرخ برای صنایع بزرگ عضو کارتل ،و یک نرخ هم برای صنایع خردهپا که بر آنان تحمیل میشود؛ و آن ســرمایهدارانی که عضو کارتلها هستند بخشی از ارزش اضافی اینها را غصب میکنند و درآمد آنها را تا سطح حقوق یک کارمند پایین میآورند. با این همه ،این نوع تعیین قیمت مثل کاری که یک کارتل واحد یا کارتل ناقص انجام میدهند جنبه موقت دارد .کارتلســازی ،تغییر در میانگین نرخ ســود را به همراه دارد .در صنایع عضو کارتل نرخ ســود باال میرود و همزمان نرخ سود غیر عضوها پایین میآید و همین تفاوت ،راه را برای اتحادها و کارتلســازیهای تازه هموار میسازد .برای صنایع غیر عضو کارتل ،کاهش نرخ سود ادامه مییابد .قیمت کارتل به همان میزان از سطح قیمت تولید باالتر میرود که قیمت تولید در صنایع غیر عضو پایینتر از ســطح تولید میآید .تا آنجا که به شرکتهای سهامی صنایع غیر کارتل مربوط میشــود قیمتها نمیتواند تا زیر قیمت تمامشده بهعالوه بهره ( )c + iکاهش یابد .چون در چنان صورتی سرمایهگذاری ناممکن میشود .بنابراین افزایش قیمت کارتل ،محدود به میزانی است که در آن میزان میتوان نرخ سود در صنایع غیر عضو را کاهش داد .در میان غیرعضوها نرخ سود در سطحی پایینتر و از طریق رقابت در حوزههای سرمایهگذاری ،به برابری میرسد. افزایش قیمت کارتل بر قیمت فراوردههای غیر عضو بیتاثیر نیســت .این تاثیر را میتوان در برابر شــدن نرخ ســود در صنایع غیرعضو مشاهده کرد .اگر صنایع
391
فصل پانزدهم :تعیین قیمت توسط انحصارهای سرمایهداری ...
غیرعضو ،خود به ایجاد کارتل اقدام کنند در قیمت فراوردههایشــان تغییری ایجاد نمیشــود .همان قیمت پیشین حاال نرخ ســودی کمتر از قبل تولید میکند چون قیمت مواد خام (یعنی قیمت تمامشده) افزایش یافته است .برای مثال ،اگر پیشتر قیمت فراورده 100و نرخ سود 20درصد بود ،حاال این نرخ 10درصد شده است، زیرا بر اثر تاسیس کارتل ،قیمت تمامشده که 80بود به 90افزایش یافته است .اما از آنجا که قیمت تمامشده در بخشهای مختلف صنعت غیرکارتل با توجه به ترکیب اندامواره سرمایهشان متفاوت است ،برابرسازی نرخ سود باید انجام شود .این صنایع که حجم بزرگی از مواد خام را در تولید به کار میگیرند با افزایش قیمت این مواد توسط کارتل روبهرو میشوند ،پس ناچارند قیمت فراوردههایشان را باال ببرند در حالیکه آن دســته از صنایع که مواد خام کمتری اســتفاده میکنند میتوانند قیمت فراوردههایشان را پایین بیاورند .به سخن دیگر ،قیمت تولید در آن دسته از صنایع افزایش دارد که در آنها ترکیب اندامواره ســرمایه باالتر از سطح میانگین است]2[ ، در صنایعی که پایینتر از سطح میانگین است کاهش مییابد؛ و در صنایعی هم که در همان ســطح میانگین است ،دستنخورده میماند .غالبا همه توجهها به افزایش قیمت است و فرض بر آن است که هر نوع افزایش (در هزینههای تولید) را میتوان بدون سروصدا به دوش مصرفکننده انداخت .اما افزایش هزینههای تولید ،ممکن است در شرایط معینی به کاهش قیمتها منجر گردد. همچنین شــکلگیری قیمت ویژگیهای دیگری هم دارد .فرض کنیم سرمایه صنایــع عضو کارتل [ 50 ]3میلیارد باشــد .با نرخ ســود 20درصد ،قیمت تولید میشــود 60میلیارد ،که از این حجم 50 ،میلیــارد را صنایع غیرکارتل خریداری میکننــد .قیمت تولید با همان نرخ ســود 20درصد به 60میلیارد میرســد ،پس ارزش کل فراورده 120میلیارد میشــود .اما صنایع عضو کارتل نرخ سودشــان را باال بردهاند که در واقع نرخ ســود غیرعضوها را مثــا 10درصد پایین آوردهاند. نرخ سودشان کم میشود چون باید برای مواد خام به جای 50میلیارد 55 ،میلیارد بپردازند (اینجا ســرمایه متغیر را به حســاب نیاوردهام) .اما چنانچه کارتل به جای 50میلیــارد 55 ،میلیارد دریافت کند به همین نحو هم به جای 60میلیارد باید 66 میلیارد بگیرد .قیمتها هم باید نه تنها برای مصرفکنندگان سرمایهدار ،بلکه برای
سرمایه مالی
392
همه مصرفکنندگان یکســان باشد .بنا به فرض ما ،آن 10میلیارد آخر که مستقیما به مصرفکننده میرســد به جای 10میلیارد 11 ،میلیارد به فروش میرسد .یعنی مصرفکننده برای فراوردههای غیرکارتل همان قیمت پیشین ،و برای فراوردههای عضو کارتل قیمتهای جدید کارتل را میپردازد .پس بخشــی از ســود کارتل از مصرفکنندگان ،یعنی از تمامی گروههای غیرســرمایهدار که درآمدشــان از منابع دیگر تامین میگردد ،اخذ میشــود .اما واکنش مصرفکنندگان در برابر قیمتهای افزایشیافته نیز ممکن اســت کاهش مصرف باشــد .و این دومین محدودیت بر قیمتهای کارتل اســت .افزایش قیمت در وهله نخست ممکن است برای صنایع غیرکارتل با نرخ ســود کافی همراه باشد و به آنها امکان بدهد تولید را ادامه دهند. دوم اینکه ،امکان دارد موجب کاهش شدید مصرف نشود .پس این محدودیت دوم بهنوبه خود به میزان درآمد موجود طبقاتی بستگی دارد که مستقیما مولد نیستند .اما با در نظر گرفتن اینکه مصرف مولد بهمراتب مهمتر از مصرف نامولد برای صنعت عضو کارتل است ،محدودیت نخست ،تاثیر قاطعی دارد. کاهش ســود در صنایع غیرانحصاری ،توسعه این صنایع را به تاخیر میاندازد چون با کاهش نرخ ســود ،جریان سرمایه به این شاخههای تولید به کندی صورت میگیرد .ضمن اینکه کاهش مزبور مبارزه برای حضور در بازارها را شدت میبخشد که این بهنوبه خود امری خطرناک اســت چرا که آن اندک ســود باقی مانده را هم کاهش نســبتا اندک قیمتها از میان میبرد .اما کاهش نرخ سود پیامدهای دیگری هــم دارد :قدرت صنایع عضو کارتل به آنها امکان میدهد نرخ ســود را تا آن حد پایین ببرند که به حقوق مدیران خدشــهای وارد نشود ،اما دیگر زمینهای هم برای ســازماندهی شرکتهای سهامی وجود ندارد چون پرداخت سود موسسان و سود ســهام تنها پس از آن صورت میگیرد که حقوق مدیران پرداخت شــود و چیزی باقی بماند .پس گرایش کارتلســازی به تاخیر انداختن توســعه صنایع غیر عضو است ضمن اینکه رقابت را شدت میبخشد و گرایش به تمرکز در این قبیل صنایع زیاد میشود و ســرانجام به نقطهای میرسد که زمینه کارتلسازی و یا پیوستن به کارتلهای موجود فراهم میگردد. رقابت آزاد ،در نتیجه معمول شــدن شیوههای پیشرفته ،مشوق گسترش مداوم
393
فصل پانزدهم :تعیین قیمت توسط انحصارهای سرمایهداری ...
تولید میشود .این پیشرفتهای فنی موجب افزایش سود کارتلها نیز میشود .آنها ناچارند از این پیشــرفتها استفاده کنند وگرنه یک غیرخودی با بهرهگیری از آنها دور تــازهای از رقابتها را با کارتل آغــاز میکند .البته خطر تحقق چنان تهدیدی بستگی به نوع انحصاری دارد که کارتل اعمال میکند .اگر کارتل بر شرایط طبیعی تولید (مثل مورد سندیکای معدن) انحصار داشته باشد یا تولید کارتل مستلزم درجه بسیار باالی ترکیب اندامواره سرمایه باشد ،کارتل در برابر رقیب تازه از درجه باالی حفاظت برخوردار خواهد بود چون بنگاه تازه رقیب باید منابع سرمایه عظیمی در اختیار داشته باشــد؛ منابعی که تنها بانکها میتوانند تامین کنند و آنها علیه منافع کارتل چنین کاری نمیکنند .در اینجا بهبود و پیشــرفت فنی یعنی سود بیشتری که بر اثر رقابت حذف نمیشــود و قیمت فراوردهها پایین نمیآید .مصرفکننده ،اما از این پیشــرفت فنی بهرهای نمیبرد؛ ســودها همه به جیب کارتلها و تراستها سرازیر میشود .البته بهبود و پیشرفت فنی ممکن است به افزایش تولید فراوردهها منجر شــود که عرضه آنها قاعدتا قیمتهــا را کاهش میدهد تا مصرف باال برود، اما همیشه لزوما چنین نمیشود .برای مثال این امکان کامال وجود دارد که تراست فوالد در بعضی از کارخانههایش از شیوههای تازه استفاده کند،چنانکه فراوردههای آن کارخانههــا تقاضاها با قیمتهای جاری را تامین نماید و ســایر کارخانههای قدیمی شده را ببندند .در این حالت قیمتها به همان شکل باقی میماند ،هزینههای تولید کاهش مییابد ،سودها افزایش پیدا میکند اما بر میزان تولید افزوده نمیشود و بهبودهای فنی هم موجب بیکار شــدن عدهای کارگر میشــود که چشماندازی برای یافتن شــغل تازه ندارند .نظیر چنان حالتی ممکن است در هر نوع سازمان با ساختار شبیه کارتل بهوجود آید .بزرگترین کنسرنها با به کارگیری دستاوردهای فنــی بر حجم تولید میافزایند برای آنکه ضمن این اقدام ،به صورت کارتل بمانند کنسرنهای کوچک را میخرند و بعد هم آنها را میبندند .پیشرفتهای فنی مورد بهرهبرداری قرار گرفته و بیآنکه بر حجم تولید بیافزاید تمرکز را افزایش میدهد. کارتلســازی سود فوقالعاده را بهطور استثنایی افزایش میدهد [ ]4و بهطوری که دیدهایم این سودهای اضافی به سرمایه تبدیل میشوند و بهعنوان مبالغ متمرکز شده ســرمایه به بانکها ســرازیر میگردند .اما همزمان ،گرایش کارتلها به کند
سرمایه مالی
394
کردن روند سرمایهگذاری است .این کندی ،هم در صنایع عضو کارتل است چون نخستین اولویت کارتل ،محدود کردن تولید است؛ و هم در صنایع غیر عضو کارتل، زیرا ســیر نزولی نرخ سود ،آنها را از سرمایهگذاری بیشتر دلسرد میکند .در نتیجه، در حالیکه حجم ســرمایه به قصد انباشت ،بهسرعت افزایش مییابد ،فرصتهای سرمایهگذاری رو به نزول دارند .این تضاد باید بهگونهای حل شود .صدور سرمایه یک راه حل اســت گرچه این از پیامدهای کارتلســازی نیســت .پدیدهای است جداییناپذیر از تحول سرمایهداری .اما کارتلسازی ناگهان تضاد را شدت میبخشد و صدور سرمایه را یک امر فوری میسازد. در پاســخ به پرســش مربوط به محدودیتهای کارتلسازی ،باید گفت در این زمینه هیچ محدودیتی وجود ندارد .برعکس ،گرایش مداومی به گسترش هرچه بیشتر کارتلســازی وجود دارد .بهطوری که دیدهایم صنایع مستقل بهتدریج وابسته صنایع عضو کارتل میشوند تا اینکه سرانجام بخشی از آنها میشوند .پیامد نهایی این فرایند، شکلگیری یک کارتل عام است .و در آن صورت کل تولید سرمایهداری به صورتی آگاهانه توسط یک نهاد واحد تنظیم میگردد که حجم کل تولید در همه شاخههای صنعت را تعیین میکند .تعیین قیمتها هم به شکل یک امر صرفا صوری درمیآید که در آن ،کل فراورده میان قطبهای کارتل از یک سو و بقیه تمامی اعضای جامعه از ســوی دیگر توزیع میشــود .در آن صورت قیمت دیگر حاصل مناسبات عملی مردمان نیست بلکه نوعی تمهید حسابداری است که به موجب آن ،چیزها میان افراد توزیع میگردد .پول هیچ نقشی ندارد.چنانکه ممکن است بهکلی ناپدید شود ،چون وظیفهاش تخصیص چیزهاســت و نه توزیع ارزشهــا .توهم ارزش عینی کاال هم پابهپای آشفتگی تولید از میان رخت برمیبندد و پول نیز از هستی باز میماند .کارتل به توزیع فراوردهها میپردازد .عناصر مادی تولید ،بازتولید میشوند تا در تولید دو باره به کار گرفته شوند .بخشی از فراورده میان طبقه کارگر و روشنفکران توزیع میشود و بقیه را کارتل به صالح خود مصرف میکند .این میتواند جامعهای آگاهانه تنظیم شده باشد منتها در شکلی تضادآمیز .این تضاد باید بر توزیع تاثیر بگذارد و توزیع نیز با تنظیم آگاهانه موجب کنار گذاشته شدن پول شود .سرمایه مالی در شکل کامل خود از خاکی که از آغاز از آن تغذیه میکرد ریشهکن شده ،گردش پول امری غیر ضروری،
395
فصل پانزدهم :تعیین قیمت توسط انحصارهای سرمایهداری ...
و برگشت بیوقفه پول به هدفش در جامعه تنظیم شده دست یافته و حرکت مداوم گردش ،سرانجام به آرامشگاه خود رسیده است. گرایشها به ایجاد یک کارتل عام و تاسیس بانکی مرکزی ،متقارنند و از ترکیب آنها قدرت متمرکز شده سرمایه مالی عظیم پدید میآید که در آن ،همه سرمایههای جزئی در درون یک کلیت با هم جمع میشوند .سرمایه مالی ،ظاهر سرمایه پولی را دارد و شکل تحول آن نیز شکل پولیست که پول میآورد ( )’M - Mکه عامترین و غیرقابلفهمترین شــکل حرکت سرمایه است .به حیث سرمایه پولی به دو شکل سرمایه وام و سرمایه خیالی در دسترس تولیدکنندگان قرار میگیرد .میانجیها در این فرایند ،بانکها هستند که همزمان تالش دارند بخش فزایندهای از این سرمایه را به سرمایه خودشان تبدیل کنند و به سرمایه مالی ،شکل سرمایه بانکی بدهند .این سرمایه بانکی با آهنگی فزاینده به شکل صِرف -شــکل پول -سرمایه عمال کارکردی درمیآید که همان سرمایه صنعتی است. همزمان و همانگونه که سرمایه مالی به تقسیم سرمایه به دو صورت سرمایه بانکی و سرمایه تولیدی پایان میدهد ،سرمایه تجاری نیز به شکلی استقاللش را از دست میدهد؛ در درون سرمایه صنعتی هم روند اتحاد میان شاخههای قبال مستقل و جدا از ه ِم تولید، موانع میان حوزههای گوناگون را از پیش پای برمیدارد .تقسیم اجتماعی کار -تقسیم به حوزههای متنوع تولید که از طریق مبادله به بخشهای جداییناپذیر کلیت اندام اجتماعی تبدیل شــدهاند -مدام رو به تنزل است در حالیکه از آن سو تقسیم فنی کار در درون بنگاههای ترکیب شده به پیشروی خود ادامه میدهد. و بدینترتیب خصلت ویژه سرمایه در سرمایه مالی محو میگردد .سرمایه حاال دیگر به شکل قدرتی یکپارچه نمایان میشود که حاکمیت خود را بر فرایند زندگی جامعــه اعمال میکند؛ قدرتی که بهطور مســتقیم از مالکیت ابزارهای تولید ،منابع طبیعی ،و کلیت کار انباشــت شده گذشته ناشی میشود و نیز از فرماندهی بر کار زنده که پیامد مســتقیم مناسبات مالکیت است .همزمان ،مالکیت متمرکز و تمرکز یافته در دست چند گروه غول سرمایهدار ،خود را در مقابله مستقیم با انبوه کسانی که مالک هیچ سرمایهای نیستند نشان میدهد .بدینترتیب مسئله مناسبات مالکیت، روشنترین ،حادترین و غیرقابل بیان بودن خود را در تحول سرمایه مالی میبیند که این خود ،در حال حل موفقیتآمیز مسئله سازمان اقتصاد اجتماعی است.
یادداشتهای فصل پانزدهم
سرمایه مالی
396
-1همزمان ،شاهد تغییری در ماهیت سود کارتل هستیم .این سود شامل کار بدون مزد و ارزش اضافی است ،البته آن بخش از ارزش اضافی که کارگران در استخدام سایر سرمایهداران تولید کردهاند. -2اشــاره من در اینجا البتــه به میانگین ترکیب اندامواره ســرمایه در صنایع غیرعضو کارتل است و نه به ترکیب کل سرمایه اجتماعی. -3در متن اصلی آمده است «غیرکارتلها» که اشتباه است[ .ویراستار انگلیسی] -4یک شــکل جالب ســود فوقالعاده کارتل را میتوان در روایت زیر دید :تا دهه 1890آمریکا تقریبا تنها فروشــنده چرخهای کفشدوزی به صنایع آلمان بود. کارخانههای آمریکایی سازنده این دستگاهها یک کارتل با عنوان «کارخانه یکپارچه کفشهای ماشینی آلمان» 1درست کردند .کارتل ،چرخهایش را به آلمان نمیفروشد، بلکه با گرفتن حق امتیاز معین ،کرایه میدهد .کارخانه تولید کفش که متقاضی چرخ کفشدوزی است باید قراردادی 5تا 20ساله امضا کند« .به موجب قرارداد ،شرکت فروشــنده موظف است چرخها را نصب کند ،بدون دریافت هزینهای آنها را تعمیر کند ،تازهترین دســتاوردها در زمینه بهبود کار ماشین را ارائه دهد ،و قطعات یدکی را با قیمت معقول به کارخانه بدهد .کارخانه ســازنده کفش در ازای این خدمات، کرایهای به کارتل میپردازد که کموبیش معادل هزینههای ســاخت چرخ است و عــاوه بر این ،در ازای هر 1000دور گردش چرخ ،مبلغی پرداخت میکند که در ازای تولید هر جفت کفش معادل 15تا 25فنیگ میشود .حاال اگر در نظر بگیریم که در ســال 1907ســه کارخانه تولید کفش در ارفورت 885کارگر در استخدام داشته و 61300مارک بابت استفاده یکساله از چرخها به کارتل پرداخت کردهاند؛ به میزان این دریافت اضافی کارتل پی میبریم[ ».نقل از]: K. Rehe, Die deutsche Schuhgrossindustrie, p. 32.
جنبه جالب این موضوع آن اســت که سازندگان کفش در آلمان هم که از این چرخها استفاده میکردند ســودی فوقالعاده نصیبشان میشود چون بهکارگیری این دستگاهها موجب برتری آنها بر رقیبانشان میگردد .تراست آمریکایی وادارشان )1- Deutsche Vereinigte Schuhmaschinen-Gesellschaft (DVSG
میکند بخشی از آن سود فوقالعاده را به تراست بدهند اما نه همه آن را؛ چون در چنان صورتی انگیزهای برای اســتفاده از چرخهــای آمریکایی ندارند .قراردادهای کرایه ســاالنه به کارتل آمریکایی امکان دسترسی به چرخهای کفشدوزی را آسان میکند ضمن اینکه تولیدکننده کفش را به کارتل وابسته میکند .همه دستاوردهای تازه در این حوزه بهسرعت به کارخانه تولید کفش منتقل میشود که سود فوقالعاده را افزایش میدهد؛ ســودی که بخشــی به کارتل داده میشود و بخشی هم برای کارخانه باقی میماند .سود اصلی دستاوردهای فنی به کار گرفته شده عاید تراست میشود .استفادهکنندگان از چرخها سودی کمتر میبرند و مصرفکننده ابدا از این دستاوردها سودی نمیبرد. فصل پانزدهم :تعیین قیمت توسط انحصارهای سرمایهداری ...
397
فصل شانزدهم رشایط عام بحرانها
399
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
بنــا به یک قانون تجربی ،تولید ســرمایهداری یک چرخه رونق و رکود را طی میکند .مشــخصهگذار از یک مرحله در چرخه به مرحله بعد یک بحران است .در نقطه معینی از دوره رونق ،کاهش فروش در شاخههایی از تولید آغاز میگردد و در نتیجــه ،قیمتها پایین میآید .وضعیت رو به رکود بازار و کاهش قیمتها آنچنان گســترده میشود که تولید عمال متوقف میشود .این مرحله چرخه که پایین آمدن قیمتها و سودها مشخصه آن است ممکن است طوالنی باشد ،اما پس از آن ،تولید کم کم راه میافتد ،قیمتها و ســودها رو به افزایش میگذارد و حجم تولید از هر زمان بیشــتر میشود تا زمانی که باز نقطه تازه بحران آغاز گردد .تکرار ادواری این پدیده ،پرسش درباره علتهای آن را مطرح میسازد و تنها با تحلیل سازوکار تولید سرمایهداری میتوان پاسخ آن را پیدا کرد. امکان عام یک بحران از هســتی دو گانه کاال ناشی میشود؛ کاال بهمثابه کاال و کاال بهمثابــه پول .حاال اگر پول به جای آنکه در بــه گردش انداختن کاالها مورد اســتفاده واقع گردد احتکار شود ،امکان گسســت در فرایند گردش کاال بهوجود میآید .فرایند C1 - M - C2دچار توقف میگردد زیرا ،Mکه پیشتر ارزش C1را تحقق میبخشــید حاال در تحقق ارزش C2به کار نمیرود C2 .نمیتواند به فروش برسد و یک بازار اشباع شده از کاال گسترش مییابد. تــا وقتی که کارکرد پول ،تنها در نقش وســیله گردش باشــد ،و تا وقتی کاال مســتقیما با پول مبادله شود ،و پول مســتقیما با کاال ،احتکار پول در مبلغی معین، رویدادی تک و جدا خواهد بود که فروش کاالی خاصی را ناممکن میسازد اما در
سرمایه مالی
400
اُفت کلی فروش نقشی نخواهد داشت .وقتی کارکرد پول بهعنوان وسیله پرداخت و اعتبار تجاری دچار تحول شــود وضعیت فرق میکند .چون در وضعیت تازه و افت حجم فروش ،پرداخت بدهیهای پیشــین ناممکن میشــود و همانگونه که پیشتر دیدهایم از این قبیل وعدههای پرداخت بهعنوان وســیله گردش و پرداخت در معامالت دیگر هم استفاده شده است و وقتی یکی از وعدهها عملی نشود سایر پرداختها هم ناممکن خواهد شــد .حاال دیگر زنجیره بدهکاران که در آن از پول بهعنوان وســیله پرداخت استفاده میشــد پاره شده و افت در یک حلقه ،به تمامی حلقههای دیگر منتقل میگردد و خصلت عام پیدا میکند .اینچنین است که اعتبار پرداختی موجب وابســتگی متقابل انواع شاخههای تولید میشود و وضعیتی پدید میآید که در آن یک افت جزئی به حالت عام تبدیل شود. اما امکان عام بحران ،تنها یکی از شرایط وقوع آن است .بدون گردش پول ،و توسعه کارکرد آن بهعنوان وسیله پرداخت ،وقوع بحران ناممکن است .از امکان تا به واقعیت پیوستن ،راه درازی فاصله است .در نظام ساده تولید کاالیی -یا دقیقتر بگوییم ،تولید کاالیی ماقبل ســرمایهداری -خبری از بحران نیست .در چنان حالتی فروپاشی اقتصاد، بحران در چارچوب قوانین اقتصادی به حساب نمیآید بلکه فاجعهای است ناشی از شرایط خاص طبیعی یا تاریخی نظیر بدی محصول خرمن ،خشکسالی ،آفت ،و جنگ. وجه مشترک آنها کاهش بازتولید بدون هیچ گونه تولید مازاد یا اضافی است .این هم امری بدیهی است که این نوع تولید را اساسا تولید با هدف تامین نیازهای شخصی ،و رابطه تولید با مصرف را رابطه وسیله و هدف بدانیم ،و اینکه گردش کاال چندان اهمیتی ندارد .تنها تولید سرمایهداری است که به تولید کاال عامیت میبخشد ،اجازه میدهد همه فراوردهها در هیات کاال ظاهر گردند ،و سرانجام -که نکته حساس قضیه هم هست- فروش کاال را پیششرط از سرگیری تولید قرار میدهد]1[ . دگردیسی فراورده به کاال ،تولیدکننده را به بازار وابسته میسازد و آن بینظمی ذاتی تولید ســاده کاالیی -به خاطر وجود واحدهای مستقل خانوارهای اقتصادی خصوصی -حاال به هرجومرج تولید سرمایهداری تبدیل میشود که این هرجومرج با عامیت یافتن تولید کاالیی و گسترش بازارهای محلی به شکل بازارهای جهانی فراگیر ،دومین شرط عام بحرانها میشود.
401
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
سرمایهداری ،با جدا کردن تولید از مصرف ،شرط عام سومی را هم برای بحرانها فراهــم میکند .ابتدا تولیدکننده را از فراورده جدا میســازد و تنها آن مقدار از ارزش ایجاد شده را که معادل ارزش نیروی کار اوست به او میدهد و بدینترتیب از کارگران مزدبگیر یک طبقه ایجاد میکند که مصرف آن هیچ رابطه مستقیمی با کل تولید ندارد بلکه به آن بخش از تولید مربوط میشــود که برابر سرمایه مزدهاست .آنچه را که این کارگران مزدبگیر تولید میکنند به آنان تعلق ندارد و در خدمت نیازهای مصرفی آنان نیست .برعکس ،مصرف آنان و حد و اندازههای آن ،به تولیدی بستگی دارد که آنها هیچ نفوذی بر آن ندارند .تولید سرمایهداری در خدمت نیازها نیست ،در خدمت سود است. هدف ذاتی تولید سرمایهداری تحقق و افزایش سود است. به سخن دیگر عامل تعیینکننده راستا ،حجم و انبساط و انقباض تولید ،نه مصرف اســت و نه رشد آن ،بلکه تحقق سود است .کاالها با هدف کسب سود ویژه و درجه خاصی از انتفاع و ارزش افزایی سرمایه تولید میشوند .تولید با این حساب ،به مصرف وابسته نیست بلکه وابسته به نیاز سرمایه در انتفاع بستگی دارد و به همین سبب هرگاه فرصتهای انتفاع سرمایه مختل گردد تولید دچار انقباض میشود. البته حتی در شیوه تولید سرمایهداری یک ارتباط عام میان تولید و مصرف وجود دارد. این وضعیت طبیعی مشترک میان همه شکلبندیهای اجتماعی است .اما در حالیکه در یک اقتصاد بر پایه تامین نیازها ،مصرف ،تعیینکننده گسترش میزان تولید است ،که محدودههای این گسترش را تنها توسعه فناوری ،تعیین میکند؛ در اقتصاد سرمایهداری برعکس ،میزان تولید ،تعیینکننده مصرف است .تولید را فرصتهای موجود انتفاع ،و سطحی تعیین میکند که در آن سطح ،سرمایه به انتفاع میرسد و به ضرورت سرمایه موجود و هر میزانی که بدان سرمایه افزوده گردد ،نرخ سود معینی ایجاد مینماید .اینجا گسترش تولید با یک مانع صرفا اجتماعی روبهرو میشود که از ساختار اجتماعی ناشی میشود و خاص همان ساختار است .امکان وقوع بحرانها در تولید انتظام نیافته نهفته است؛ یعنی در تولید عام کاالیی ،اما تنها در آن نظام تولید انتظام نیافته واقعا وقوع مییابد که به رابطه مستقیم تولید و مصرف که ویژگی شکلبندیهای اجتماعی دیگر بوده است پایان میدهد و میان تولید و مصرف این شــرط را قرار میدهد که سرمایه باید با نرخ معینی به انتفاع برسد.
سرمایه مالی
402
عبارتهایــی مثل «تولید اضافی کاالها» ،و «مصــرف کمتر» چیز چندانی به ما نمیگویند .به زبان دقیقتر ،میتوان واژه «مصرف کمتر» را واژهای کال فیزیولوژیک دانست چون در اقتصاد معنایی جز این ندارد که جامعه کمتر از آنچه تولید میکند به مصرف میرساند .هرچند اگر تولید به نسبت درست انجام شود چنان رویدادی غیرقابلتصور اســت .جمع فراورده برابر است با ســرمایه ثابت +سرمایه متغیر+ ارزش اضافی ،و چون سرمایه متغیر و ارزش اضافی به مصرف میرسند ،و عناصر سرمایه ثابت که مصرفشــدهاند باید جایگزین شوند ،تولید میتواند تا بینهایت ادامه یابد بیآنکه به اضافه تولید کاال بیانجامد .به سخن دیگر ،نمیتواند به وضعیتی منتهی شــود که در آن کاالهایی ،یا بهتر اســت بگوییــم ،اقالمی (چون در تحلیل حاضر ،کاال ارزش مصرفی تلقی میشــود) بیش از آنچه میتوانند مصرف شــوند تولید کند]2[ . یک چیز روشــن اســت .اینکه چون وقوع مکرر بحرانهــا محصول جامعه سرمایهداری است ،علت را نیز باید در طبیعت سرمایه جستجو کرد .بحران باید به مشکل ناشی از خصلت خاص جامعه مربوط باشد .از این چشمانداز ،پایه محدودی که مناسبات مصرف تولید سرمایهداری ایجاد میکند شرط عام بحرانهاست چراکه ناممکن بودن فراتر رفتن از این محدوده تنگ مناســبات مصرفی ،پیششرط رکود بازار است .اگر امکان گســترش مصرف وجود میداشت ،دیگر اضافه تولیدی در کار نبود اما در شــرایط سرمایهداری ،گســترش مصرف به معنی کاهش نرخ سود است .چون افزایش در مصرف انبوه گسترده جمعیت به افزایش مزدها بستگی دارد که این هم نرخ ارزش اضافی ،و به تبع آن ،نرخ ســود را کم میکند .در نتیجه اگر تقاضا برای کار به دلیل انباشــت سرمایه خیلی باال باشد نرخ سود را پایین میآورد تا نقطهای (در حداکثر) که افزایش حجم ســرمایه موجب ایجاد ســودی بیش از آنچه ســرمایه اولیه تولید میکرد نشود ،در آن نقطه انباشت به پایان میرسد؛ چون هدف اساسی انباشت -افزایش ســود -محقق نمیشود .این نقطهای است که در آن پیششرط ضروری انباشــت یعنی گسترش مصرف با یک پیششرط دیگر که تحقق ســود اســت ،در تضاد قرار میگیرد .شــرایط تحقق را نمیتوان با افزایش مصرف آشتی داد و چون تحقق سود امر اساسی و تعیینکننده است تضاد به بحران
میانجامد .به همین سبب پایه محدود مصرف تنها یک شرط عام بحرانهاست که صرفا با «مصرف کمتر» توجیهپذیر نیستند .خصلت ادواری بحرانها اصال با مصرف کمتر توضیحپذیر نیست چون پدیدهای ادواری را نمیشود با شرایط ثابت توضیح داد .از همین رو تضادی میان سخن پیشگفته مارکس با مطلب زیر وجود ندارد:
403
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
تمامی حجم کاالها ،کل فراورده ،دربردارنده بخش بازتولیدکننده سرمایه ثابت و سرمایه متغیر و نیز آن بخش که نماینده ارزش اضافی است ،همه باید به فروش برسند .اگر این کار انجام نشود یا کامل انجام نگیرد ،یا تنها به قیمتی کمتر از قیمت تولید فروخته شوند کارگر مورد بهرهکشی قرار گرفته ،اما این بهرهکشی او چندان چیزی هم عاید سرمایهدار نکرده است .شاید هیچ ارزش اضافی برای سرمایهدار ایجاد نکند ،یا تنها بخشی از ارزش اضافی تولید شده را محقق سازد ،شاید هم برای سرمایه او زیان جزئی یا کامل به بار آورد .چون شــرایط بهرهکشی بیواسطه با شرایط تحقق ارزش اضافی یکی نیست .این شرایط ،هم از نظر منطقی و هم به لحاظ زمان و مکان از هم جدا هســتند .شرایط بهرهکشی را قدرت مولد جامعه محدود میکند ،و شــرایط تحقق ارزش اضافی را روابط نســبی خطوط مختلف تولیــد و نیز قدرت مصرفی جامعه .و این قدرت مصرفی را ،قدرت تولیدی مطلق یا قدرت مصرفی مطلق تعیین نمیکند بلکه قدرت مصرفی بر پایه شرایط متضاد توزیعی تعیین میکند که مصرف انبوه عظیم جمعیت را به یک حداقل متغیر در درون محدودههای کموبیش باریک کاهش میدهد .قدرت مصرفی را گرایش به انباشت و حرص و آز افزودن بر سرمایه و تولید ارزش اضافی در مقیاسی گســتردهتر محدود میکند .این قانون تولید سرمایهداری را انقالبهای بیوقفه در روشهای تولید ،کاهش بعدی ارزش سرمایه موجود ،مبارزه رقابتی عام و ضرورت بهبود فراورده و گسترش مقیاس تولید تحمیل میکنند و هدف آنها حفظ خود و پرهیز از مجازات ناشی از شکســت است .پس بازار باید مدام گسترش یابدچنانکه مناسبات درونی و شرایط تنظیم آنها شکل قانون طبیعی مستقل از تولیدکنندگان
را به خود بگیرد که هرچه بیشتر غیر قابل مهار کردن بشود .این تناقض درونی ،در صدد است با گسترش حوزههای هزینه بر تولید به نوعی تعادل برسد .اما به همان میزان که قدرت تولیدی افزایش مییابد خود را با شــالوده باریکی که شرایط مصرف بر آن قرار دارند در تعارض میبیند .بر این پایه متناقض با خود ،وجود یک مازاد سرمایه همزمان بــا مازاد جمعیت ،به هیچوجه تناقضی ندارد .چون در همان حال که ترکیب این دو به افزایش حجم ارزش اضافی تولید شــده میانجامد ممکن است به تضادی دامن بزند که میان شرایط تولید ارزش اضافی با شرایط تحقق آن پدید میآید]3[ .
سرمایه مالی
404
بحرانهای ادواری سرشــت متمایز سرمایهداریاند و تنها از خصلتهای ویژه آن استنتاج توانند شد]4[ . بحران بهطور عام اخاللی در گردش است که خود را در قالب انبوه کاالهای به فروش نرفته ،و ناممکن شــدن تحقق ارزش کاالها (قیمت تولیدشان) به پول نشان میدهد .از همین رو تنها در چارچوب ویژه شرایط گردش کاالی سرمایهداری قابل توضیح است و نه در چارچوب گردش ســاده کاالیی .سرشت ویژه سرمایهداری در گردش کاالها آن اســت که کاالها توسط سرمایه تولید میشوند و باید به همین حیث نیز تحقق یابند .تحقق آنها بر پایه شرایط خاص سرمایه است که همان شرایط تحقق ارزش است .تحلیل این شرایط از دیدگاه سرمایه فردی و (مهمتر از آن در اینجا) سرمایه اجتماعی را مارکس در جلد دوم سرمایه ارائه کرد؛ ادامه تحلیلی که تا پیش از آن تنها کنه 1بدان پرداخته بود .مارکس تحلیل کنه در «نمودار اقتصادی» 2را درخشانترین برداشــت اقتصاد سیاســی تا آن زمان توصیف کرد و ما هم میتوانیم بگوییم تحلیل )1- François Quesnay (1694 - 1774
اقتصاددان و طبیب فرانسوی که بر خالف اقتصاددانان معاصر خود (بهویژه مرکانتیلیستها) ،میگفت فلزات گرانبها منشا اصلی ثروت نیستند بلکه تولید (بهویژه تولید کشاورزی) است که ثروتافزایی میکند. )2- Tableau économique (Economic Table
نموداری اســت که کنه در سال 1758ترسیم کرد و با آن سنگ بنای مکتب اقتصادی «فیزیوکرات» را گذاشت. کنه با این نمودار که جانمایه نظریات دیگر وی است توضیح میدهد که تجارت و صنعت ثروتآفرین نیستند بلکه کشاورزی است که چنین قابلیتی دارد.
مارکس از فرایند اجتماعی تولید بیتردید برجستهترین شرح آن برداشت درخشان است. بیشــک تحلیلِ غالبا نادیدهگرفتهشده مارکس در جلد دوم سرمایه از دیدگاه استدالل ناب اقتصادی ،درخشانترین بخش آن اثر کال استثنایی است .باالتر از همه ،درک علل بحرانها بدون در نظر گرفتن نتایج تحلیل مارکس کامال ناممکن است]5[ .
رشایط تعادل در فرایند بازتولید اجتامعی
1- (I) 4,000 C + 1,000 V + 1,000 S = 6,000 means of production 2- (II) 2,000 C + 500 V + 500 S = 3,000 means of consumption
405
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
حاال نگاه کوتاهی به مهمترین نتایج تحلیل مارکس میاندازیم .قبل از همه ،در این تحلیل فرض بر آن است که تولید سرمایهداری در همان سطح توسعه بماند و تنها بازتولید ساده داشته باشد و از تغییرات ارزش و قیمت هم صرفنظر گردد. جمــع فراورده ،یعنی جمع تولید جامعه به دو بخش عمده تقســیم میشــود: -1وسایل تولید ،کاالهایی از آن دست که باید ،یا دستکم میتوانند ،وارد مصرف مولد شوند؛ و -2وسایل مصرف شامل آن دسته از کاالها که به مصرف فردی طبقه سرمایهدار و طبقه کارگر میرسند. سرمایه در هر یک از این بخشها دوباره به دو قسمت تقسیم میشود :سرمایه متغیر ( )Vو ســرمایه ثابت( .)Cو ســرمایه ثابت باز دو بخش دارد :سرمایه پایا و سرمایه در گردش. آن بخش از ارزش سرمایه ثابت ( )Cکه نماینده سرمایه ثابت است و در تولید به مصرف میرســد با آن ارزش سرمایه ثابت که در تولید سرمایهگذاری میشود، یکی نیســت چون سرمایه پایا تنها بخشی از ارزش خود را به فراورده منتقل کرده است .در مثال زیر نخست سرمایه پایا نادیده گرفته میشود. جمع تولید کاالها در طرح زیر آمده است: بخش 6000 :1واحد وسایل تولید= 1000واحد ارزش اضافی 1000 +واحد 1 سرمایه متغیر 4000 +واحد سرمایه متغیر بخش 3000 :2واحد وســایل مصرف= 500واحد ارزش اضافی 500 +واحد 2 سرمایه متغیر 2000 +واحد سرمایه ثابت
سرمایه مالی
406
جمع ارزش ،بدون احتساب سرمایه پایا که در شکل طبیعی به کار ادامه میدهد (و در اینجا نادیده گرفته میشود) 9000واحد است. حاال اگر به بررسی مبادالت ضروری بر پایه بازتولید سادهای بپردازیم که در آن تمامی ارزش اضافی به شیوه غیرمولد مصرف میشود و تنها گردش پول میماند که این مبادلهها به وسیله آن انجام میشود ،سه مورد زیر را خواهیم داشت: 500واحد سرمایه متغیر یا مزد کارگران ،و 500واحد ارزش اضافی سرمایهداران در بخش 2را باید بهعنوان وســیله مصرف ،صرف کرد .اما ارزش موجود آنها در وســیله مصرف یعنی 1000واحد ارزش در دست ســرمایهداران بخش 2میماند که جای 500واحد ســرمایه متغیــر ،پیشپرداخت را میگیــرد و نماینده ارزش اضافی 500 اســت .بنابراین مزد و ارزش اضافی بخــش 2در درون این بخش با فراوردههای همین بخش مبادله میشود .بدینترتیب جمع 500واحد سرمایه متغیر و 500واحــد ارزش اضافی 1در بخش ،2که معادل 1000واحد وســیله مصرف است ،از کل فراورده ناپدید میشود. از بخش 1آن 1000واحد ســرمایه متغیــر و 1000واحد ارزش اضافی نیز به همان ترتیب بهعنوان وســیله مصرف باید صرف شوند؛ یعنی صرف فراوردههای بخش 2بشــوند .پس باید با بقایای فراورده این بخش یعنی با 2000واحد سرمایه ثابت مبادله گردند .بخش 2در ازای این ،به همان میزان وسیله تولید ،یعنی فراورده بخش 1را دریافت میکند که تجســم ارزش سرمایه متغیر 1000و ارزش اضافی 1000این بخش اســت .در اینجا شــاهد ناپدید شدن 2000واحد سرمایه ثابت از بخش ،2و 1000واحد ســرمایه متغیر و 1000واحد ارزش اضافی از بخش 1در گردش هستیم. حاال از بخش ،1ســرمایه ثابت 4000واحد باقی میماند که شامل وسیله تولیدی است که تنها در بخش 1مورد استفاده واقع میشود و از آن برای جایگزین کردن سرمایه ثابت مصرفشده و با مبادله متقابل سرمایهداران بخش 1ناپدید میشود ،همانگونه که 500واحد سرمایه متغیر و 500واحد ارزش اضافی در بخش 2در مبادله بین کارگران و سرمایهداران ،یا میان افراد سرمایهدار همان بخش ناپدید میشود. )1- (500 V + 500 S
407
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
جایگزینی سرمایه پایا نقش ویژهای ایفا میکند ،بخشی از ارزش سرمایه ثابت، از ابزارهــای کار به فراورده کار منتقــل میگردد .این ابزارهای کار به کارکرد خود بهمثابه عناصر سرمایه تولیدی در شکل طبیعی اولیه ادامه میدهند .فرسودگی ،و از دســت دادن ارزش در نتیجه استفاده از آنها در گذر زمان ،بهعنوان عنصر ارزش در کاالهایی که تولید میکنند دوباره ظاهر میشود. از ســوی دیگر پول تا آنجا که تجســم این بخش از ارزش کاالهایی است که نماینده استهالک سرمایه پایا هستند ،به شکل آن جزء تشکیلدهنده سرمایه تولیدی درنمیآید که جایگزین ارزش از دســت داده آن شده است .با جا خوش کردن در کنار سرمایه تولیدی ،شکل پولی خود را حفظ میکند .این جا خوش کردن پول در دوره بازتولید-که ممکن است کوتاه باشد یا بلند -بارها تکرار میگردد ،در حالیکه عنصر ثابت ســرمایه ثابت در شکل طبیعی پیشین ،به کارکرد خود در فرایند تولید ادامه میدهد .هنگامی که عناصری از ســرمایه پایا -شامل ساختمانها ،ماشینها و مانند آن -فرسوده میشوند و دیگر نمیتوانند در فرایند تولید به کارکرد خود ادامه دهند ،ارزش موجود در آنها بهطور کامل به پول منتقل میشود؛ این پول سپس برای جایگزین کردن سرمایه پایا (یا عناصری از آن ،چون عناصر گوناگون آن دورههای عمر متفاوتی دارند) به اجناس ،مورد اســتفاده واقع میشود و به شیوهای کارآمد، این جزء تشــکیلدهنده سرمایه تولیدی را از نو میسازد .این شکل پولی بخشی از ارزش سرمایه ثابت یعنی جزء پایای آن است. پس خود این شــکلگیری احتکار عاملی در فرایند تولید ســرمایهداری است. بازتولید و ذخیرهسازی ارزش سرمایه پایا یا اجزاء فردی آن در شکل پول است ،تا زمانی که سرمایه پایا فرسوده شود و کامال به ارزش کاالهای تولید شده منتقل شود و اقالم تازه ،جای آن را بگیرند .پول در این حالت جدید تنها شــکل احتکاریاش را از دســت میدهد و فعاالنه از راه گردش وارد فرایند بازتولید سرمایه میشود و به صورت عناصر تازه سرمایه پایایی درمیآید تا جای سرمایه فرسوده شده پیشین را بگیرد .اما اگر قرار باشد جریان بازتولید مختل نشود آن بخش از سرمایه پایا که ساالنه مستهلک میشود باید برابر آن بخشی باشد که نوسازی میگردد. به مثال پیشــین بازمیگردیم .فرض کنیــد ( 1000واحد ارزش اضافی1000 +
سرمایه مالی
408
واحد ســرمایه متغیرِ) 1بخش 1با 2000واحد سرمایه ثابت بخش 2مبادله شود .از این 2000واحد ســرمایه ثابت 200واحد سرمایه پایا باید جایگزین شود .پس آن 1800واحد بقیه که باید به ســرمایه ثابت در گــردش تبدیل گردد با 1800واحد مجموع سرمایه متغیر و ارزش اضافیِ 2بخش 1مبادله میشود .بخش 2نیز باید آن 200واحد بخش 1را که به صورت طبیعی ســرمایه پایا باقی مانده است به دست بیاورد ،اما این تنها در صورتی ممکن اســت که ســرمایهداران بخش 2در شــکل پول 200واحد در دستشــان باشد که 200واحد سرمایه پایا را بخرند و در شکل پول نزد خود نگاه دارند .یعنی آن ســرمایهدارانی که در سالهای گذشته استهالک ســرمایه پایای خود را در شکل پول احتکار کرده بودند در سال جاری سرمایه پایا را در شکل اقالم نوسازی میکنند و با پرداخت 200واحد به بخش 200 ،1واحد مجموع ســرمایه متغیر و ارزش اضافی را خریداری میکنند .بخش 1بهنوبه خود 200واحد دیگر را در شــکل پول به بخش 2پرداخت میکند تا باقیمانده وسیله مصرفی را از او بخرد .بخش 2هم این 200واحد را بهعنوان استهالک سرمایه پایا احتکار میکند .بدینترتیب ســرمایهداران بخش 2که در طول سال سرمایه پایای خود را در اقالم بازسازی کردهاند به پولی دست مییابند که سایر سرمایهداران این بخش به خاطر استهالک ذخیره کردهاند .پس فرض را باید بر این گذاشت که بین سرمایه پایا که مستهلک میشود با سرمایه پایایی که نوسازی میشود ،نسبت ثابتی وجوددارد؛ عالوه بر این ،میان ســرمایه پایای در حال استهالک (که باید جایگزین شود) با سرمایه پایایی که در شکل طبیعی اولیهاش به کار ادامه میدهد نسبت ثابتی وجود دارد .چون اگر ســرمایه پایای در حال استهالک به 300واحد افزایش یابد سرمایه در گردش کاهش پیدا میکند و سرمایه ثابت بخش ،2با سرمایه در گردش کمتر نمیتواند به مقیاس پیشــین تولید را ادامه دهد .عالوه بر این ،اگر سرمایه پایا به 300واحد افزایش یابد و بخش 2برای بازسازی آن تنها 200واحد داشته باشد، در بخش 100 ،1واحد سرمایه پایا بیاستفاده خواهد ماند. بدینترتیب حتی اگر سرمایه پایا به همان میزان بماند ،چنانچه نسبت استهالک ساالنه سرمایه ثابت به آن بخش سرمایه ثابت که به تولید ادامه میدهد تغییر کند ،باز )2- 1,800 (V + S
)1- (1,000 V + 1,000 S
با لغو شکل سرمایهدارانه بازتولید ،مسئله در این قضیه ساده حل میشود که اندازه بخش در حال انقضای سرمایه پایا که باید در شکل طبیعیاش هرســاله بازتولید گردد (که در مثال ما تولید اقالم مصرفی است) در ســالهای بعد تغییر میکند .اگر در سالی بسیار زیاد باشد (اضافه بر میانگین مرگ و میر مثل مورد انسان ها) ،در سال بعد بسیار کمتر خواهد بود .در نتیجه ،کمیت مواد خام ،مواد نیمهساختهشده ،و مواد کمکی مورد نیاز در تولید ســاالنه اقالم مصرفی -با فرض برابر بودن سایر شرایط کاهش نخواهد یافت .پس تولید حجم وسایل تولید ممکن است دریک مورد زیاد و در مورد دیگر کم شود .چاره این کار هم تنها اضافه تولید نسبتا مداوم است .بنابراین باید از یک سو کمیت معینی سرمایه پایا اضافه بر نیاز آنی ،و از سوی دیگر و باالتر از همه ،عرضه مواد خام و غیره اضافه بر نیازهای عملی تولید ساالنه (بهخصوص اقالم مصرفی)
409
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
هم ممکن است در تولید سرمایه پایا و در گردش عدم تناسبی ایجاد شود -که غالبا هم چنین است -این را نیز یادآور شدیم که اگر قرار باشد بازتولید ساده امکانپذیر گردد باید نســبتهای معینی میان بخشهای سرمایه وجود داشته باشد و (ارزش اضافی +ســرمایه متغیرِ) بخش 1با ســرمایه ثابت بخش 2برابر باشد .هرجومرج جامعه ســرمایهداری مانع تحقق رعایت این نسبت میشــود .برای تضمین تداوم تولید ،الزم است همیشــه اضافه تولید در حجم معینی وجود داشته باشد تا بتواند به نیازهای غیرقابلپیشبینی مصرفکننده و نوســانهای مداوم تقاضا پاسخ بدهد. پس همیشه در به جریان افتادن ارزش سرمایه برگشتی بینظمیها و گسستهایی بهوجود میآید .سرمایهداران برای مقابله با این بینظمیها و گسستها باید همیشه حجم معینی کاال و پول در دسترس داشته باشند و این خود مستلزم پول اضافی ،و ذخیرهای از سرمایه پولی است که لزوما باید در شکل نقدینه باشد چون آنچه دقیقا ممکن اســت دچار گسست شود برگشت ســرمایه کاالیی است و درچنان حالتی سرمایهدار باید بتواند سایر کاالها را هرچه سریعتر فراهم کند و تنها ارزش همتراز جهانشمول ،پول است که هرزمان میتوان آن را به کاالهای دیگر تبدیل کرد .اینجا نیز ضرورت وجود پول برخاسته از هرجومرج شیوه تولید سرمایهداری است.
وجود داشته باشد .این نوع بازتولید ممکن است هنگامی روی بدهد که جامعه نیازهای مادی بازتولید خود را در کنترل دارد اما در جامعه سرمایهداری ،این یک عنصر هرج ومرج است]6[ .
سرمایه مالی
410
این اضافه تولید نسبی نیز در جامعه سرمایهداری باید مدام در محدودههای مشخصی انجام گیرد و نمایندگی آن را هم اقالم همیشه موجود کاالهایی بر عهده دارند که ضربهگیر اختاللها هستند و هم ذخیره سرمایه پولی در دسترس سرمایهداران صنعتی که بتوانند در موارد گسست و اختالل به کاالهای ذخیرهای اتکا کنند که برای ادامه تولید ضروریاند. اما این ســرمایه پولی ذخیرهای که باید بهعنوان حفاظ در دسترس سرمایهدارانی باشد که در موارد گسست موقت حتی دوران عادی کسبوکار از آن استفاده میکنند ،نباید با ذخیره سرمایه پولی مورد نیاز به هنگام کسادی تجارت اشتباه شود .در دوران رونق، تولید بهسرعت گسترش مییابد ،و از آن سو ،آن سرمایه پولی که پیشتر بهعنوان ذخیره نگهداری میشد به صورت ســرمایه تولیدی درمیآید .و بدینترتیب ذخیرهها پایان مییابد و معنیاش این است که آن عامل کمکدهنده به برطرف کردن اختاللها دیگر وجود ندارد .و این یکی از علل بحران است. از سوی دیگر باید بر این نکته تاکید کرد که ضرورت اضافه تولید نسبی خاص جامعه سرمایهداری نیست ،بلکه با اهمیت یافتن هرچه بیشتر عناصری از تولید که در جامعه سرمایهداری بهعنوان سرمایه پایا نمودار میشوند ،در ذات فرایند بازتولید اســت .این «اضافه تولید» که در شــرایط فنی و طبیعی الزم میشود ،در واقع ،تنها ساختمانی است ساختهشده از اقالم ،و بدین حیث در اقتصادی تنظیم شده به سمت تامین نیازها ،وجودش الزم است .اما این را با اضافه تولید عام که در خالل بحران بهوجود میآید نباید اشــتباه گرفت .در جامعه سرمایهداری این اضافه تولید ممکن است عامل کمککننده به تشدید بحران هم باشد.
رشایط تعادل درفرایند انباشت رسمایهداری
بازتولید ســاده -در جامعه ســرمایهداری که در آن انباشت سرمایه مسئله مرگ و زندگی اســت ،عمال اتفاق نمیافتد هرچند این البته امــکان رکود یا حتی کاهش
بازتولید چرخه کسبوکار در هر سال خاص را منتفی نمیسازد -پیشاپیش مستلزم حدی از روابط پیچیده تناسب است؛ و اگر قرار باشد فرایند انباشت بدون گسست ادامه یابد این مناسبات ،پیچیدهتر هم میشود .مارکس طرح زیر را ارائه میدهد: بخش -1تولید وسیله تولید:
4000واحد سرمایه ثابت 1000 +واحد سرمایه متغیر 1000 +واحد ارزش اضافی = 6000واحد بخش -2تولید وسیله مصرف
1500واحد ســرمایه ثابت 750 +واحد ســرمایه متغیر 750 +واحد ارزش اضافی = 3000واحد جمع ارزش فراورده اجتماعی= 9000واحد
411
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
حاال فرض کنیم بخش 1نیمی از ارزش اضافی( 500واحد) را انباشــت و نیم دیگر را بهعنوان درآمد مصرف کند .در این صورت خواهیم داشــت ( 1000واحد ســرمایه متغیر 500 +واحد ارزش اضافی) از بخش 1که بهعنوان درآمد مصرف میشود و برگشت سرمایه ثابت 1500 به بخش 2است .بخش 2بدینترتیب سرمایه ثابت خود را جایگزین میکند و وسیله مصرف را به بخش 1میفروشد و این دقیقا مانند همان برگشــتی اســت که ما در مورد بازتولید ساده دیدیم .از آن 500واحد بقیه سرمایه ثابت که در بخش 1میماند و باید به سرمایه تبدیل گردد 400 ،واحد سرمایه ثابت میشود و 100واحد سرمایه متغیر ،البته به شرط آنکه ترکیب اندامواره تغییری نکند .از ارزش اضافی 500واحدی که بهعنوان وســیله تولید موجود است 400واحد باید در بخش 1بهعنوان گسترش سرمایه ثابت مورد استفاده واقع شود که به ســرمایه ثابت این بخش افزوده میشود 100 .واحد دیگر ارزش اضافی باید به سرمایه متغیر یعنی ابزار معاش تبدیل شود که از بخش 2خریداری میگردد .و چون این 100واحد ارزش اضافی در واقع وسیله تولید است بخش 2از آن برای گسترش سرمایه ثابت خود استفاده میکند .و در بخش 4400 ،1واحد سرمایه ثابت 1100 +واحد سرمایه متغیر ،و مجموعا 5500واحد سرمایه خواهیم داشت. حاال بخش 2دارای 1600واحد ســرمایه ثابت است و برای آنکه آن را به کار
سرمایه مالی
412
بیاندازد به 50واحد ســرمایه متغیر در شکل پول برای خرید نیروی کار جدید نیاز دارد تا سرمایه متغیر آن ،از 750به 800برسد .این افزایش 150واحدی [مجموع] سرمایههای ثابت و متغیر بخش 2ارزش اضافی است ،چون تنها 600واحد از 750 واحد ارزش اضافی این بخش به مصرف ســرمایهداران بخش میرسد که محصول ساالنهشان اکنون به این شرح است: بخش 1600 -2واحد ســرمایه ثابت 800 +واحد سرمایه متغیر 600 +واحد ارزش اضافی (مبلغ مصرفی)= 3000واحد پس فرمول زیر را داریم: بخش 4400 -1واحد سرمایه ثابت 1100 +واحد سرمایه متغیر 500 +واحد ارزش اضافی(مبلغ مصرفی) = 6000واحد بخش 1600 -2واحد ســرمایه ثابت 800 +واحد سرمایه متغیر 600 +واحد ارزش اضافی (مبلغ مصرفی)= 3000واحد جمع 9000واحد از این رقم ،مقدار سرمایه زیر را داریم: بخش 4400 -1واحد سرمایه ثابت 1100 +واحدسرمایه متغیر(پول) = 5500واحد بخش 1600 -2واحد سرمایه ثابت 800 +واحد سرمایه متغیر(پول) = 2400واحد جمع= 7900واحد در حالیکه تولید درآغازچنین بود: بخش 4000 -1واحد سرمایه ثابت 1000 +واحد سرمایه متغیر= 5000واحد بخش 1500 -2واحد سرمایه ثابت 750 +واحد سرمایه متغیر=2250 جمع= 7250واحد حاال با رشتهای از مسائل پیچیده روبهرو میشویم .یکی اینکه آن ارزش اضافی 500واحدی در بخش 1که قرار اســت انباشت شــود باید بهعنوان وسیله تولید بهگونهای تولید شود که چهار پنجم آن بهعنوان سرمایه ثابت بخش ،1و یک پنجم آن بهعنوان ســرمایه ثابت بخش 2مورد استفاده واقع شود .بنابراین میزان انباشت بخش 2بستگی به انباشت بخش 1دارد .در بخش 1نیمی از ارزش اضافی انباشت میشود اما این در بخش 2غیر ممکن است؛ چون از 750واحد ارزش اضافی تنها
413
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
150واحد ،یعنی یک پنجم انباشت و چهار پنجم مصرف میشود. اکنون به تحول بعدی انباشت بپردازیم .اگر تولید با سرمایه گسترش یافته آغاز شود سال بعد خواهیم داشت: بخش 4400 -1واحد سرمایه ثابت 1100 +واحد سرمایه متغیر 1100 +واحد ارزش اضافی = 6600واحد در بخش 1600 -2واحد سرمایه ثابت 800 +واحد سرمایه متغیر 800 +واحد ارزش اضافی= 3200واحد جمع= 9800واحد با ادامه انباشت به همان صورت ،سال بعد خواهیم داشت: بخش 4840 -1واحد سرمایه ثابت 1210 +واحد سرمایه متغیر 1210 +واحد ارزش اضافی= 7260واحد و در بخش 1760-2واحد سرمایه ثابت 880 +واحد سرمایه متغیر 880 +واحد ارزش اضافی= 3520واحد جمع= 10780واحد در این مثال فرض را بر این گذاشتیم که نیمی از ارزش اضافی بخش 1انباشت میشود :که داریم .I (V+½S) = IIاگر انباشت صورت گیرد ،سرمایه متغیر وارزش اضافی بخش 1باید همیشــه بزرگتر از ســرمایه ثابت بخش 2باشد چون بخشی از ارزش اضافــی بخش 1نمیتواند به صورت ســرمایه ثابت بخش 2درآید زیرا باید در مقام وسیله تولید به کار گرفته شود .از سوی دیگر امکان دارد در بخش 1 ( )V+½Sبزرگتر یا کوچکتر از سرمایه ثابت در بخش 2باشد .در بحث جاری ضرورتی ندارد که موضوع را با تفصیل بیشتری بررسی کنیم]7[ . افزایش تولید به مقدار بیشــتری طال برای برگشــت نیــاز دارد .با فرض ثابت ماندن ســرعت گردش و نادیده گرفتن اعتبــار ،این مقدار طالی اضافی باید تولید شود .اینجاست که تولید سرمایهداری با مانعی طبیعی برخورد میکند و گرچه نظام اعتباری این محدودیت را تا اندازه زیادی رفع میکند اما آن را بهکل از بین نمیبرد. حاال برای لحظهای به پیششــرطهای الزمی بپردازیم کــه در آنها فرایندهای گردش مورد نیاز انباشــت انجام میشــود .در مثال پیشگفته فرض را بر انباشت
سرمایه مالی
414
500واحد ارزش اضافی در بخش 1گذاشتیم که از این مبلغ 400واحد به سرمایه ثابت تبدیل میگردد .پرســش این است که کدام فرایندهای گردش ،این امکان را پدیدآوردند؛ و بخش 1با چه پولی 400واحد را میخرد؟ ابتدا انباشــت توسط یک سرمایهدار را بررسی کنیم .او نمیتواند ارزش اضافی را به ســرمایه تبدیل کند مگر آنکه این مقدار به حجم معینی برسد .بنابراین ارزش اضافی که در پایان هر ســال باید به صورت پول درآید باید در طول چند ســال به شــکل پول احتکار شود .سرمایههای شاخههای مختلف صنعت و نیز سرمایههای فردی در هر صنعت در مرحلههای مختلف فرایند تبدیل ارزش اضافی به سرمایهاند. بنابراین در حالیکه بعضی سرمایهداران در حال تبدیل سرمایه بالقوه پولی خود به ســرمایه تولید هستند ،تا زمانی برسد که بهقدر کافی برای این منظور انباشت شده باشد ،دیگران هنوز درگیر جمع آوری سرمایه پولی بالقوهاند .از اینرو سرمایهدارا ِن این دو گروه بهعنوان خریدار یا فروشنده با هم در تعامل قرار میگیرند و هر گروه نقش انحصاری خودش را ایفا میکند. فرض کنیم الف 600 ،واحد کاالهای متشکل از 400واحد سرمایه ثابت100 ، واحد ســرمایه متغیر و 100واحد سرمایه اضافی 1را به ب (که امکان دارد نماینده بیش از یک خریدار باشــد) بفروشد .او 600واحد کاال را در ازای 600واحد پول فروحته اســت که از این میان 100واحد نماینده ارزش اضافی است که از گردش بیرون برده میشــود تا در شکل پول احتکارشــود .اما این 100واحد پول نماینده شــکلی از فراورده اضافی اســت که در آن 100واحد ارزش تجســد یافته است. شــکلگیری پول بهعنــوان احتکار به هیچ روی یک بخش تولیــد یا جزئی از آن نیست .اینجا عمل ســرمایهدار ،صرفا آن است که 100واحد [پول] را که در ازای فروش فراورده اضافی کســب کرده اســت از گردش خارج ،نگاهداری و احتکار کند .این عملیات را تنها الف انجام نمیدهد بلکه سایر سرمایهداران (الف ،1الف،2 الف )3نیز که همگی دســتاندرکار این نوع احتکارند همین کار را میکنند .و این ب شــماری که پول از گردش خارج و بهعنوان ســرمایههای پولی همه نقطههای بالقوه به صورت انفرادی انباشت و احتکار میشود موانع راه گردش هستند ،چون )1- 600= (400 C + 100 V + 100 S
1- bullionist
415
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
حرکــت پول را متوقف میســازند و اجازه نمیدهند از ظرفیــت آن ،مدت زمان کوتاهتر یا بلندتری در گردش استفاده شود. الف تنها در صورتی میتواند دســت به چنان احتکاری بزند که خود فروشنده فراورده اضافی خودش باشــد و نه خریدار .تولید ادامهدار فراورده اضافی ،تجسم ارزش اضافی او ،که باید به شکل پول درآید پیششرط شکلگیری احتکار اوست. بنابراین اگرچه الف پول را از گردش خارج و احتکار میکند اما هم او از آن طرف کاالهــا را وارد گردش میکند ،بیآنکه کاالهای دیگری را به جای آنها بیرون ببرد. از همین رو ب ،1ب ،2ب 3بهنوبه خود میتوانند پول را وارد گردش سازند و تنها کاالها را به جای آن بیرون ببرند. بار دیگر اینجا هم مثل مورد بازتولید ســاده ،درمییابیم که بهکارگیری عناصر مختلف بازتولید ساالنه ،و به سخن دیگر ،گردش آنها ،شامل بازتولید سرمایه تا نقطه جایگزینی عناصر مختلف آن از جمله سرمایه ثابت ،متغیر ،ثابت(پایا) ،در گردش، پولــی و کاالیی ،بدانگونه که طرفداران اقتصاد سیاســی ،خاصه طرفداران مکتب تجارت آزاد از زمان فیزیوکراتها و آدام اسمیت میگویند [و جدل گمراهکنندهشان علیه طرفداران شمش 1و مرکانتیلیستها .ر .ه ].بر پایه صرف خرید کاالها و فروش بعــدی آنها ،و یا صرف فروش کاالها و خرید بعدی نیســت کــه در عمل مبادله عریان کاال با کاالســت [و در آن پول تنها ابزار گردش و بنابراین تقریبا زائد است. ر .ه ].میدانیم وقتی سرمایهگذاری در سرمایه پایا انجام شد این سرمایه در سراسر دوره کارکردش جایگزین نمیشــود بلکه در همان شکل قدیمیاش کار میکند تا بهتدریج در شکل پول تهنشین شود]8[ . پول برای نخستین بار امکان میدهد گردش ارزش ،از ثبات کارکرد فنی در فرایند تولید ،جدا و رها شود .این جدایی برای کل جامعه ممکن نمیشود و هرجا سرمایه پایای قدیمی فرسوده شد سرمایه جدید باید جای آن را بگیرد .اما فرد میتواند آن بخش از ارزش را که برای استهالک برمی دارد سالها در شکل پول نگاه دارد. دیدهایم که نوســازی ادواری ســرمایه پایا بخش ( 2کل ارزش ســرمایه ثابت بخش 2در حال تبدیل به عناصر بخش ،1به ارزش معادل ســرمایه متغیر +ارزش
سرمایه مالی
416
اضافی) مسبوق است از یک سو ،به خرید صرف بخش پایای سرمایه پایا بخش 2 که از حالت پول به شکل مادی آن درآمده و با فروش صرف ارزش اضافی بخش 1انطباق دارد؛ و از ســوی دیگر مسبوق اســت به صرف فروش بخش 2سرمایه ثابت ،فروش ارزش ثابت (مستهلک) آن ،که در پولی تهنشین شده است که معادل خرید صرف ارزش اضافی بخش 1اســت .برای آنکه چنان معاملهای بهطور عادی صورت گیرد باید فرض را براین گذاشــت که صرف خرید سرمایه ثابت بخش 2 معادل فروش صرف سرمایه ثابت بخش 2است در غیر این صورت بازتولید ساده دچار گسست میشــود .فروش یک طرف باید با خرید طرف دیگر جبران گردد. همچنین ممکن اســت فرض کنیم که فروش آن قسمت ارزش اضافی بخش 1که توســط الف ،1الف ،2الف 3احتکار میشــود ،معادل خرید صرف ارزش اضافی بخش 1اســت که پولهای احتکاری ب ،1ب ،2ب 3را به عناصر اضافی سرمایه تولیدی تبدیل میکند. تا هنگامی که خریدار در حرکت بعدی ،فروشنده (اقالمی) در همان مقدار باشد و برعکس ،و موازنه برقرار گردد پول به دســت آن طرفی میرسد که ابتدا آن را به جریان انداخته ،و پیش ازاقدام به خرید دوباره ،دست به فروش نمیزند اما موازنه واقعی تا آنجا که به مبادله کاالها مربوط میشود ،یعنی واگذاری بخشهای مختلفی از فراورده ساالنه ،مشروط است به برابری ارزش کاالهایی که با هم مبادله میشوند. امــا در حدی که تنها خریدهای یک طرفه صورت گیرد ،تعدادی خرید صرف در یک طرف و تعدادی فروش صرف در طرف دیگر -و دیدهایم که این نوع تبادل عادی فراورده ســاالنه بر پایه تولید سرمایهداری ،چنین دگردیسی یک طرفهای را ایجاب میکند -موازنه تنها در صورتی امکان دارد که ارزش خریدهای یک طرف برابر ارزش فروشهای طرف دیگر باشد. در همه این دادوســتدهای یک طرفه پول تنها بهعنوان میانجی صرف در مبادله کاالها عمل نمیکند بلکه آغازگر یا پایاندهنده بخش فرایندی نیز هست که در آن تنها کاالها در یک طرف قرار دارند و ارزش کاالها در شکل مستقل-یعنی پول -در طرف دیگر؛ پس پول برای ادامه یافتن این فرایندهای یکطرفه الزم است. این واقعیت که تولید کاالها شــکل عام تولید ســرمایهداری است ،نشاندهنده
417
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
نقــش پول نه تنها در مقام میانجی گردش ،بلکه بهعنوان ســرمایه پولی اســت و ایجادکننده شرایط خاص عمل عادی مبادله در این شیوه تولید ،و نیز شرایط خاص روند عادی بازتولید در مقیاس ســاده یا گسترده است .این شرایط به صورت علل متعدد حرکتهای غیرعادی ،نشــاندهنده امکان بحرانها هســتند چون درشرایط ساده این تولید ،موازنه ،یک تصادف است]9[ . سرمایهداران الف ،1الف ،2الف ،3از راه فروش فراورده اضافیشان یک سرمایه بالقوه پولی اضافی را احتکار میکنند .در مثال ما فراورده اضافی شامل وسیله تولید است که سرمایهداران ب ،1ب ،2ب 3در تولید وسایل تولید به کار میبرند .و تنها در دســتان اینها این فراورده اضافی بهعنوان سرمایه ثابت اضافی مورد استفاده قرار میگیرد هرچند این کار عمال هنگامی انجام میشود که فراورده اضافی حتی پیش از فروش ،در دســت محتکران الف ،1الف ،2الف 3در بخش 1است .تا وقتی که حجم ارزشهای بازتولید شــده بخش 1را بررسی میکنیم هنوز در محدودههای بازتولید ســاده قرار داریم .تنها تفاوت هم در این اســت کــه ارزشهای مصرفی دیگری تولید شــدهاند .با همان مقدار ارزش ،به جای وسیله مصرف ،وسیله تولید بیشتری برای وسیله تولید ،تولید شده است. آن بخــش از ارزش اضافی بخش 1که پیشتر با ســرمایه ثابت بخش دو در جریان یک بازتولید ســاده مبادله شــده ،و بنابراین با در برداشتن وسیله تولید ،با وســیله مصرف مبادله شده بود ،حاال وسیله تولیدیســت که با وسیله تولید مبادله میشــود و در این حالت میتواند به شــکل ســرمایه ثابت بخش 1تجسد یابد. با نگاهی تنها از زاویه حجم ارزش ،متوجه میشــویم که شــالوده مادی بازتولید گســترش یافته ،در چارچوب بازتولید ساده و توســط کار اضافی طبقه کارگر در بخش 1تولید میشــود و مستقیما در تولید وســیله تولید و ایجاد سرمایه اضافی مجازی بخش 1صرف میگردد. شــکلگیری ســرمایه پولی اضافی مجازی توســط الف ،1الف ،2الف 3از راه فروشهای پیاپی فراورده اضافیشان ،که بدون هزینه پولی سرمایهداری انجام شد، در مثال ما ،شکل پولی صرف وسیله تولید اضافی است که بخش 1تولید میکند. تولید ســرمایه پولی اضافی مجازی در مقیاس وســیع در نقاط بیشمار حاشیه
سرمایه مالی
418
گردش ،تنها پیامد و بیان تولید چند وجهی ســرمایه تولیدی اضافی مجازی است که پیدایش آن مستلزم هزینه اضافی پول بخش سرمایهداران صنعتی نیست]10[ . دگردیســی پیاپی این ســرمایه تولیدی اضافی مجازی به سرمایه پولی مجازی (احتکار) توســط الف ،1الف ،2الف 3بخش 1که مشروط به فروش پیاپی فراورده اضافیشان ،یعنی فروش یکطرفه و تکراری بدون خرید است ،با بیرون بردن مکرر پول از گردش و شکلگیری احتکار تکمیل میشود .احتکار بهجز وقتی که خریدار، یک تولیدکننده طال باشد به هیچ روی ایجاد ثروت اضافی در شکل فلزات گرانبها نیست بلکه تغییری در کارکرد بخشی از پول است که پیشتر در گردش بوده است. تــا لحظهای پیش میانجی گردش بود ،و حاال بهعنوان ســرمایه اضافی مجازی در فرایند شکلگیری ،احتکار میشود .به سخن دیگر ،شکلگیری سرمایه اضافی پولی هیچ رابطه علت و معلولی با حجم فلزات گرانبهای موجود در یک کشور ندارد. نتیجه اینکه هرچه سرمایه تولیدی در گردش در یک کشور بزرگتر باشد (و از جمله نیروی کار تجسدیافته در آن بهعنوان تولیدکننده فراورده اضافی) ،نیروی کار مولد ،توسعهیافتهتر است ،همینطور هم ابزارهای فنی گسترش سریع تولید وسیله تولید،پیشرفتهتر ،و بنابراین ،حجم فراورده اضافی هم از نظر ارزش و هم از لحاظ کمیت ارزش مصرفی که بیان میکند بیشتر؛ و به همین نحو هم: سرمایه تولیدی اضافی مجازی درشکل فراورده اضافی در دست الف ،1الف،2 الف 3و غیره؛ و -2حجم این فراورده اضافی تبدیل شده به پول ،و به سخن دیگر ،سرمایه پولی اضافی مجازی در دستان الف ،1الف ،2الف.3 اینکه برای مثال ،فوالرتن به اضافه تولید در مفهوم معمولی واژه توجه ندارد و تنها به اضافه تولید سرمایه یعنی سرمایه پولی توجه میکند نشان میدهد چگونه حتی بهترین اقتصاددانان بورژوایی متاسفانه درک اندکی از سازوکار نظام خودشان دارند]11[ . آن فراورده اضافی که مستقیما توسط سرمایهداران الف ،1الف ،2الف( 3بخش)1 تولید و تصرف میشــود شالوده واقعی انباشت ســرمایه است؛ بازتولید گسترش یافته اســت ،هرچند تنها وقتی در این ظرفیت انجام وظیفه میکند که در دســتان ســرمایهداران ب ،1ب ،2ب( 3بخش )1قرار گیرد؛ برعکس ،در شکل تبلوریافته
419
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
در پول کامال نامولد اســت ،بهعنوان احتکار نماینده سرمایه پولی مجازی در فرایند شــکلگیری اســت .به موازات فرایند تولید حرکت میکند اما از آن فرایند بیرون میآید .موجود بیخاصیت تولید ســرمایهداری اســت .میل به بهرهبرداری از این ارزش اضافی که به شــکل ســرمایه پولی مجازی انباشت میشود ،تا از آن سودی یا درآمدی کســب شود ،اوج شکوه خود را در شکل اعتبار یا اوراق بهادار کاغذی مییابد .ســرمایه پولی در این شکل تازه بر روند و تحول شگفتانگیز نظام تولید سرمایهداری نفوذ زیادی کسب میکند. فراورده اضافی تبدیل شــده به ســرمایه پولی مجازی ،به تناسب جمع مقدار سرمایه فعالی که این را بهوجود آورده است از نظر حجمی رشد میکند .با افزایش مطلق حجم ســرمایه پولی مجازی که ساالنه بازتولید میشود ،بخش بخش کردن آن هم آسانتر میشود؛ بهطوری که بهسرعت میتوان آن را در بخشهای مختلف فعالیت اقتصادی ،توســط همان ســرمایهدار و یا دیگران (مثال اعضای خانواده در مورد تقســیم ارث ،و مانند آن) ســرمایهگذاری کرد .منظور از بخش بخش کردن سرمایه در اینجا جدایی کامل آن از سرمایه مادر با هدف سرمایهگذاری آن در شکل سرمایه پولی جدید و کسبوکار جدید و مستقل است]12[ . در حالیکه فروشــندگان فراورده اضافی در بخش 1الــف ،الف ،1الف 2این فراورده را به حیث محصول مســتقیم فرایند تولید به دست آوردهاند ،سرمایهداران ب ،ب ،1ب 2تنها از راه عمل گردش میتوانند آن را به دست آورند .سرمایهداران الف ،الف ،1الف 2با انباشت پول برای این کار ،از راه فروش فراوردههای اضافیشان به هدف خود دست یافتهاند .کارکرد سرمایه پولی مجازیشان که در شکل احتکار انباشت شده بود حاال به حیث سرمایه پولی اضافی ،کارآمدی خود را نشان میدهد. پول الزم برای این مبادالت فراوردههای اضافی باید در دستان طبقه سرمایهدار باشد .در بازتولید ساده ،پولی که تنها درآمد مورد استفاده برای خرید وسیله مصرف بود به همان مقدار به ســرمایهدارانی برمیگشــت که از آن برای چرخش کاالهای خود اســتفاده میکردند .اما در این مورد گرچه پول همان پول اســت کارکردش عوض شده است .ســرمایهداران بخش 1به تناوب برای تبدیل فراورده اضافی به ســرمایه اضافی مجازی ،پول میدهند و سرمایه پولی تازه شکلگرفته را به تناوب
سرمایه مالی
420
و بهعنوان وســیله خرید به گردش درمیآورنــد .در اینجا پیشفرض این بوده که حجم پول موجود در کشور (با فرض سرعت ثابت گردش و غیره) با گردش فعال مطابقت دارد؛ یعنی همان پیشفرضی که در مورد گردش کاالیی ساده داشتیم .تنها تفاوت موجود در اینجا کارکرد احتکار است. البته ارائه مطلب به شکل مثال ،ساده کردن بیش از حد آن است .واضح است که میان اقالم سرمایه با صنایع اقالم مصرفی در کل و در هر شاخه جداگانه تولید هم روابط متناســب باید شکل غالب باشد .این مثالها همچنین نشان میدهد در تولید ســرمایهداری تا زمانی که تناسبها رعایت شود ،هم بازتولید ساده و هم بازتولید گســترده میتوانند بدون گسســت ادامه یابند .برعکس ،در بازتولید ساده چنانچه تناســبها مثال میان سرمایه مستهلک و ســرمایه آماده برای سرمایهگذاری نادیده گرفته شــوند ،بحران بهوجود میآید .با این حال به هیچ روی نمیتوان نتیجهگیری کرد که در تولید ســرمایهداری ،کممصرفی تودهها که ذاتی این نظام اســت علت بحرانهاســت .حتی مصرف بیش از اندازه سریع رو به گسترش ،و همینطور هم ایســتایی یا کاهش اقالم سرمایهای میتواند بحران آفرین باشد .همچنین از مثالها نمیتوان امکان عام تولید اضافی کاالها را نتیجه گرفت؛ تنها هر نوع گسترش تولید را که نیروهای مولد موجود اجازه دهند امکانپذیر است.
یادداشتهای فصل شانزدهم
]Capital, vol. II, pp. 475-6 [MECW, 36, pp410-11
انگلس بر این مطلب این جمله را اضافه میکند« :بهتر اســت طرفداران نظریه ردبرتوس به این نکته توجه کنند».
421
فصل شانزدهم :شرایط عام بحرانها
-1تولید خانگی بازمانده از اقتصاد دهقانی ،آنجا که فراورده یک بنگاه در بازتولید به کار گرفته میشــود (مثل غله برای بذر ،و زغالی که در معدن زغالســنگ مورد استفاده قرار میگیرد) هنوز در جامعه ســرمایهداری نقشی بر عهده دارد .این نوع تولید برای مصرف ،با رشــد کارتل افزایش مییابد .تولید خانگی اســت زیرا کاال برای بازار تولید نمیشــود بلکه تولید آن برای مصرف و بهمثابه عنصری از سرمایه ثابت در همان بنگاهی اســت که آن را تولید کرده است .با این همه میان این تولید خانگی با تولید خانگی در شکلبندیهای اجتماعی پیشین که برای ارضای نیازهای شخصی بود از زمین تا آسمان فاصله است چون این ،تولید کاالیی است نه مصرفی. « -2گفتن اینکه بحرانها به دلیل نبود مصرف کارآمد یا مصرفکنندگان کارآمد ایجاد میشــوند ،همانگویی اســت .نظام سرمایهداری تنها شــیوههای مصرف را شیوههای پرداختی ،جز دزدی و گدایی ،میشناسد .پس اگر کاالیی غیرقابلفروش است یعنی نمیتوان خریداران پولداری -که همان مصرفکنندگان هستند -برایش پیدا کرد (اعم از اینکه کاالها در مرحله پایانی برای تولید خریداری شــوند یا برای مصرف فردی) .اما اگر کســی تالش کند این همانگویی را در پوشش پیچیدهتری توجیــه کند و بگوید طبقه کارگر مقداری بس ناچیــز از فراورده خود را دریافت میکند و چنانچه سهم بیشتری به آنها داده شود ،شر برطرف خواهد شد ،یا مزدشان را اضافه کنید؛ پاســخ ممکن است این باشــد که بحرانها پس از دورهای به وقوع میپیوندنــد که مزدها کال باال رفته و به طبقــه کارگر در عمل بخش بزرگتری از فراورده ســاالنهای که برای مصرف تولیدشــده بود اختصاص یافته است .از دید آقایان طرفدار عقل ســلیم تندرست و «ســاده» [!] چنان دورهای مانع وقوع بحران میشــود .پس چنین به نظر میرسد که تولید سرمایهداری از شرایط معینی تشکیل میشــود مستقل از حسننیت یا ســوءنیت که به طبقه کارگر اجازه میدهد تنها به صورت لحظهای از رفاه نســبی برخوردار گردد ،و غالبا چنان لحظهای پیش درآمد بحران آتی است[ ».نقل از]:
3- Capital, vol. III, pp. 286-7 [MECW, 37, pp242-3].
«-4اما مســئله ،دنبال کردن تحول بیشتر بحران بالقوه است -و توضیح بحرانی واقعی تنها از راه حرکت عملی تولید ،رقابت و اعتبار سرمایهداری ،و تا آنجا ممکن اســت که بتوان آن را از سرشت کارکردی سرمایه ،و خاص سرمایه به همین حیث استخراج کرد و نه از شکلهایی که سرمایه در کاالها و پول پیدا میکند[».نقل از]: Marx, Theories of Surplus Value, chapter xvii, Section 10 [MECW, 32, p143].
[ -5میخائیل] توگان بارانوفســکی 1به خاطر جلب توجه به این پژوهشها در موضوع بحرانها شایان تمجید است .بنگرید به: Studien zur Theorie und Geschichte der Handelskrisen in England 6- Capital, vol. II, p. 546 [MECW, 36, p 468].
-7برای مثالهای بیشتر بنگرید به: سرمایه مالی
422
Capital, vol. II, pp. 596 et seq [MECW, 36, p510ff]. 8- Capital, vol. II, pp. 576-7 [MECW, 36, p493]. 9- ibid., pp. 577 - 8 [ibid, pp 493-4]. 10- ibid., p. 581 [ibid, p 497]. 11- ibid., pp. 581 - 2 [ibid]. 12- ibid., pp. 582 - 3 [ibid, pp 497-8].
)1- Mikhail Ivanovich Tugan-Baranovsky (1865-1919
اقتصاددان ،سیاســتمدار و دولتمرد روسی -اوکراینی .تورگان بارانوفسکی یکی از اعضای حلقه «مارکسیستهای علنی» در دوران امپراتوری تزاری روســیه بود .تورگان بارانوفسکی ،نیکالی بردایف و سرگئی بولگاکف ،از طریق نشریات حقوقی به نشر سوسیالیسم میپرداختند و به همین علت مارکسیستهای علنی یا مارکسیستهای قانونی خوانده میشدند.
فصل هفدهم علل بحرانها
423
فصل هفدهم :علل بحرانها
به رغم سرشت همراه با هرجومرج تولید ،اگر کسی به روابط پیچیده تناسبی که باید در آن وجود داشته باشد بپردازد با این پرسش روبهرو خواهد شد که مسئولیت حفظ این روابط با کجاســت؟ پر واضح اســت که انگشــتها به سوی سازوکار قیمتها نشانه میرود که این کارکرد را انجام میدهد؛ این قیمتها هستند که روابط ســرمایهداری را تنظیم میکنند؛ تغییر قیمتهاست که گسترش یا انقباض تولید را تعیین میکند؛ راهاندازی خط تازه تولید هم با قیمتهاست؛ و ...این در ضمن لزوم قانون عینی ارزش را بهعنوان تنها تنظیمکننده احتمالی اقتصاد سرمایهداری توضیح میدهد .گسســت در این روابط متناسب را باید در پرتو گسست در سازوکار ویژه تنظیمکننده تولید توضیح داد؛ یا به سخن دیگر ،در پرتو تحریف ساختار قیمتی که مانع از آن میشود که قیمتها شاخص نیازهای تولید باشند .و چون چنان تحریفی به صورت ادواری ظاهر میشود ،باید نشان داده شود که تحریف ساختار قیمت نیز سرشت ادواری دارد. ســرمایهدار در ابتدا به سطح مطلق قیمت فراوردهاش کاری ندارد ،توجهش به رابطه قیمت بازار با قیمت هزینه ،یا به ســخن دیگر ،ســطح سود است .این سطح ســود است که تعیین میکند وی در کدام شــاخههای صنعت سرمایهگذاری کند. اگر کاهش نمایانی در ســودها باشد سرمایهگذاری انجام نخواهد شد .خاصه وقتی که پای ســرمایهگذاری در مقیاس وسی ِع ســرمایه پایا در میان باشد چون سرمایه پایا مدتی طوالنی گیر میافتد و قیمت این ســرمایه در محاســبه نرخ سود بسیار تعیینکننده است.
سرمایه مالی
424
درباره تغییر ترکیب اندامواره ســرمایه پیشتر صحبت کردیم .بنا به دالیل فنی، ســرمایه ثابت سریعتر از سرمایه متغیر ،و سرمایه پایا سریعتر از سرمایه در گردش رشد میکنند .با کاهش نسبی جزء متغیر سرمایه نرخ سود کاهش مییابد .بحران با افت فروش همراه است .این در جامعه سرمایهداری پیشدرآمد توقف سرمایهگذاری جدید اســت و توقف سرمایهگذاری هم پیشدرآمد سقوط نرخ سود .کاهش نرخ ســود مستلزم تغییر در ترکیب اندامواره ســرمایه است که در نتیجه سرمایهگذاری جدید ایجاد شــده است .بحران به زبان ساده از نقطهای آغاز میشود که نرخ سود رو به کاهش میگذارد .اما بحران به دنبال یک دوره طوالنی رونق میآید که در آن دوره قیمتها و سودها بسیار باالست .سوال اینجاست که این رویگردانی نعمت از جهان ســرمایهداری ،این گذار از وضعیت پربرکت تب داغ فعالیتها ،سودهای سرشار ،و انباشت سریع ،به ســرخوردگی و نومیدی افت فروش ،کاهش سود ،و عاطل ماندن گسترده سرمایه چگونه اتفاق میافتد؟ هر چرخه صنعتی با گسترش تولید آغاز میشود ،با توجه به شرایط خاص اوضاع و احوال تاریخی ،دالیل چندی برای این آغاز اقامه میشود ،اما در شکل عام ،علل آن ،باز شدن بازارهای تازه ،دایر شدن شاخههای جدید تولید ،معمول شدن فناوری تازه ،و گسترش نیازهای ناشی از افزایش جمعیت است .با افزایش تقاضا قیمتها و ســودها در شــاخههای خاصی از تولید باال میرود ،در این شاخهها میزان تولید فراوردههــا افزایش مییابد ،و این بهنوبه خــود تقاضا را برای آن کاالهای صنعتی که عرضهکننده وســایل تولیدند باال میبرد .در سرمایههای پایا ،سرمایهگذاریهای تــازهای انجام میشــود و تجهیزات کهنه و از رده خارج شــده جــای خود را به تاسیسات جدیدی میدهند که حجم تولید را در مقیاسی گسترده افزایش میدهد. پابهپای توســعه یکایک شاخههای صنعتی و افزایش تقاضا برای فراوردههای سایر بخشهای صنعت ،فرایند تولید شــکل عام پیدا میکند .بخشهای گوناگون تولید یکدیگر را تغذیه میکنند و صنعت بهترین مشتری آنها میشود. چرخه صنعت بدینترتیب با نوســازی و رشد ســرمایه پایا آغاز میشود و به صورت منبع عمــده رونق پیشرو درمیآید و با ادامه رونق ،این ســرمایهگذاری جدید ،با بیشترین امکان بهرهبرداری از تمامی نیروهای موجود تولید همراه میگردد.
425
فصل هفدهم :علل بحرانها
به همان میزان که مقدار ارزش و دوام سرمایه پایا با تکامل شیوه تولید سرمایهداری تحول مییابد ،زندگی صنعت و ســرمایه صنعتی هم در یکایک سرمایهگذاریهای خاص در دورهای چند ســاله ،مثال میانگین دهساله متحول میشود .اگر از یک سو تحول ســرمایه پایا به طوالنی شدن عمر آن بیانجامد از سوی دیگر انقالب مداوم در ابزارهای تولید ،که بیوقفه و با تحول تولید سرمایهداری پیش میرود عمر این سرمایه را کوتاه میکند .این امر مستلزم تغییر در ابزارهای تولید و لزوم جایگزینی مداوم آنها با توجه به استهالک مجازی ،مدتها پیش از فرسوده شدن فیزیکیشان اســت .فرض کنیم میانگین این چرخه عمر در شــاخههای اساسی صنعت کالن مقیاس ،ده ســال باشــد .البته اینجا مسئله ارقام دقیق نیســت .دستکم این نکته مشخص اســت که این چرخه عمر چندین سال افزایش مییابد تا طی آن سرمایه بهناچار و با عبور از بخش پایای سرمایه به تدارک شالودهای مادی برای [مقابله با] بحرانهای تجاری ادواری بپردازد که در آن ،کسبوکار از دورههای پیاپی ضعف، فعالیت متوسط ،شــتاب جنونآمیز و بحران عبور میکند .این نیز درست است که دورههای سرمایهگذاری از نظر زمان و مکان متفاوتند .اما هر بحران غالبا سرآغازی برای ســرمایهگذاریهای جدید کالن است .بنابراین از دیدگاه جامعه ،یک شالوده مادی تازه برای چرخه برگشت بعدی است]1[ . اما باال رفتن نرخ ســود درآغاز دوره رونق ،عالوه بر افزایش تقاضا که پیشتر بــدان پرداختیم ،یک دلیل دیگر هم دارد .همــراه با افزایش تقاضا ،و در نتیجه آن، دوره برگشت سرمایه کوتاه میشود .دوره کاری برای تولید فراوردهای خاص کوتاه میگردد چون استفاده از دســتاوردهای فناوری ،سرعت تولید را افزایش میدهد. بــرای نمونه ،کارگران کمکی در معدن بــرای حفظ میزان تولید فراورده به حداقل میرسند .بهرهبرداری از ماشین از راه سرعت بخشیدن به زمان فعالیت آن و بهویژه با طوالنی کردن کار روزانه (با حذف اجیر کردن کارگران اضافی ،شیفتهای عاطل، و اضافهکاری) شدت میگیرد .در حالیکه فروش بیوقفه ادامه دارد زمان برگشت کوتاهتر میشود تا به صفر برسد زیرا کارها بنا به سفارش انجام میشود .بسیاری از شاخههای مهم صنعت ،فروش خود را به بازارهای همسایه در مقایسه با بازارهای دور دســت افزایش میدهند که این نیز زمان گــردش را کوتاهتر میکند .همه این
سرمایه مالی
426
عاملها نرخ ســود ساالنه را باال میبرند؛ زیرا سرعت برگشت سرمایه تولیدی و از جمله سرمایه متغیر که ارزش اضافی ایجاد میکند افزایش مییابد. کوتاهتر شــدن زمان برگشت این معنی را هم میدهد که صنعتگر ،سرمایه پولی کمتری در مقایســه با ســرمایه تولیدی پیشپرداخت میکند .با این کار در نتیجه کوتاهتر شــدن دوره کار با سرعت دادن بیشتر به عملیات ماشینها و در کل ،از راه بهرهگیری فشردهتر از عناصر موجود تولید ،اوال بدون هزینه اضافی سرمایه پولی ،از سرمایه تولیدی موجود استفاده بهتری میکند .دوم اینکه زمان گردش کوتاه میشود و همراه با آن ،حجم سرمایهای که در دوره گردش باید در دست سرمایهدار بماند، و نیز میزان سرمایه الزم در تولید کم میشود .همزمان ،کوتاه شدن دوره گردش و شتاب گرفتن دوره برگشت ،از حجم سرمایه عاطل در شکل اقالم کاال که هزینهای نامولد است میکاهد .در نتیجه نرخ ساالنه ارزش اضافی و سودها افزایش مییابند و به خاطر کم شدن میزان سرمایه الزم در گردش ،افزایش مقدار سود بیشتر است. جمع ارزش اضافی و همراه با آن ،فرصتهای انباشت نیز زیاد میشود. معنای ســاده رونق صنعتی همانا بهبود شــرایط ارزشافزایی ســرمایه است. اما درســت همان شــرایطی که در آغاز به ایجاد رونق منجر شد به محدود کردن ظرفیتهــای درونزای خویش کمک میکنند و بهتدریج شــرایط ارزشافزایی را به سوی وخامت میبرند تا ســرانجام به نقطهای میرسند که روند سرمایهگذاری متوقف میگردد و در میزان فروش افت آشکاری به چشم میخورد. برای مثال ،اگر رشد تقاضا در مرحله نخست چرخه صنعتی با افزایش نرخ سود همراه باشــد ،این افزایش در شرایطی صورت میگیرد که راه را برای سقوط بعدی قیمتها باز میکند .در دوره رونق سرمایه بزرگی برای سرمایهگذاری جدید به کار میافتد که بازتاب تازهترین دســتاوردهای فناوری است .اما این را نیز میدانیم که پیشرفتهای فناوری در ترکیب اندامواره باالتر سرمایه بیان میشود که این خود در حکم کاهش نرخ ســود و وخیم شدن شرایط ارزشافزایی سرمایه است .نرخ سود به دو دلیل کاهش مییابد :نخست به دلیل کاهش سرمایه متغیر در برابر کل سرمایه بهطوری که با همان نرخ ارزش اضافی ،نرخ سود پایینتر میآید؛ و دوم اینکه ،هر قدر حجم سرمایه پایا به نسبت سرمایه در گردش بیشتر باشد دوره برگشت سرمایه
427
فصل هفدهم :علل بحرانها
طوالنیتر میشود و این خود ،کاهش نرخ سود را به دنبال دارد. شرایط دیگری هم هســتند که دوره برگشت را طوالنیتر میکنند .درست در اوج قلــه رونق ،ممکن اســت به دلیل کمبود کارگر ،زمــان کار به ازای هر واحد فراورده زیاد شــود ،بگذریم از اینکه در چنان مواقعی اختالف و مشــاجره بر سر مزدها افزایش مییابد .بهرهگیری بیش از حد از ســرمایه ثابت ،برای مثال سرعت دادن بیش از اندازه به ماشینها به دلیل ناشیگری کارگران ،یا پشت گوش انداختن امر تعمیر و نگهداری ماشــینها به خاطر استفاده کامل از دوره کوتاه رونق صنعتی نیز میتواند گسســتهایی در فرایند تولید ایجــاد کند .با ادامه چرخه تولید ،زمان برگشت بار دیگر افزایش پیدا میکند .با تامین بازارهای نزدیک باید دنبال بازارهای دوردست رفت؛ این بازاریابی برای کاالها و تبدیل آنها به پول به زمان بیشتری نیاز دارد و همه این عاملها دســت به دست هم میدهند و نرخ سود را در مرحله دوم رونق پایین میآورند. عاملهــای دیگری نیز در کارند که باید مورد توجه قرار گیرند .در دوره رونق، تقاضــا برای نیروی کار افزایش مییابد پس قیمــت آن باال میرود ،و نرخ ارزش اضافی و به تبع آن ،نرخ سود کاهش مییابد .از آن سو نرخ بهره کم کم باال میرود تا از سطح نرخ عادی تجاوز کند .دلیل این را بعدتر توضیح خواهیم داد .در نتیجه نرخ ســود کارفرمایی پایین میآید .سود ســرمایه بانکی افزایش مییاید (امری که بعضا نادیده گرفته میشــود) .در چنان وضعی بانکها به رغم این افزایش ســود، دیگر حاضر نیســتند پول خود را برای گسترش تولید وام بدهند .در وهله نخست ســفتهبازی و کاالها و اوراق بهادار به ظرفیت کامل رســیده و تقاضا برای عرضه اعتبار رو به افزایش اســت .دوم ،بهطوری که در بحث جاری خواهیم دید ،گردش اعتباری کــه تولیدکنندگان به یکدیگر میدهند با حجــم فزاینده تقاضا همخوانی ندارد و بانکها باید وارد عمل شوند .اما بانکها میخواهند سود خود را در شکل نقدینه داشــته باشند ،در شکل پول ،و این خود مانع از آن میشود که پول به شکل سرمایه تولیدی درآید ،و انباشت واقعی و گسترش فرایند بازتولید شکل بگیرد .این در حکم گسست فرایند تولید اســت چون به دلیل موانع سر راه بازتبدیل سرمایه پولی -که بانکها با باال بردن نرخ بهره جذب خود کرده و در شکل پول نزد خود
سرمایه مالی
428
نگاه داشتهاند -بخشی از سرمایه تولیدی برای گسترش بازتولید به فروش نمیرود. کاهش ســود کارفرمایی به معنی افزایش شــرایط نامساعد تحقق ،و سطح پایینتر انباشت برای کل طبقه سرمایهدار است. بحران درست در لحظهای آغاز میشود که گرایشها به کاهش نرخ سود -که در باال شرح داده شد -بر گرایشهایی میچربند که در نتیجه افزایش تقاضا ،قیمتها و سودها را باال کشیدهاند .اینجا دو پرسش جای مطرح کردن دارد :نخست اینکه این گرایشهای خبر دهنده از پایان دوره رونق چگونه خود را در رقابت ســرمایهداری جا میاندازند و با آن پیش میروند؟ دوم چرا این گرایش به شــکل بحران ناگهان پدید میآید و نه کم کم و بهتدریج؟ پرسش دوم اهمیت کمتری دارد چون از زاویه سرشــت موجآسای چرخه کســبوکار ،تناوب رونق و رکود تعیینکننده است و ناگهانی بود ِن تغییر ،امر درجه دومی بیش نیست. مســئله روشن است :اگر افزایش قیمتها در دوره رونق ،امری عام و یکدست بود حالت اســمی صرف خــود را حفظ میکرد .اگر قیمت همــه کاالها مثال 10 درصــد یا 100درصد افزایش مییافت ،رابطه مبادله تغییری نمیکرد ]2[ .در چنان حالتی افزایش قیمت تاثیری بر تولید نمیداشــت و هیچ نوع بازتوزیع سرمایه در میان شــاخههای مختلف تولید و هیچ نوع تغییر در رابطه تناسب بهوجود نمیآمد. اگر تولید به نســبتهای خاص (بهگونهای که در طرح پیشــین توضیح داده شد) صورت گیرد ،به تغییر آنها و نیز به گسست در تولید نیازی نیست .اما وقتی سرشت قیمتها بهگونهای تغییر کند که یکدستی آنها از بین برود قضیه فرق میکند .چون در آن صورت امکان دارد ســاختار تغییر یافته قیمتها در رابطه تناسب شاخههای گوناگــون تولید تغییر بهوجود آورد زیرا تغییر در قیمتها و ســودها تاثیر قاطعی بر تخصیص ســرمایه به شاخههای گوناگون تولید دارد .هنگامی که مشخص شود افزایش قیمتها لزوما باید با تغییر در توزیع ســرمایه همراه باشــد ،این امکان به واقعیت تبدیل میشود .در آن صورت وجود عوامل جلوگیری از افزایش یکدست قیمتها را بهآسانی میتوان نشان داد. انقالب در فناوری را لحظهای کنار میگذاریم و تنها پیشــرفتهای فنی ثابت و عــادی را بررســی میکنیم .در این صورت میتوان گفــت بزرگترین تغییر در
429
فصل هفدهم :علل بحرانها
ترکیب اندامواره ســرمایه که در نهایت موجب سقوط نرخ سود میشود ،در جایی روی میدهد که اســتفاده از ماشینآالت و ســرمایه پایا در کل زیادتر باشد .چون هرقدر میزان ماشــینآالت ،دانش فنی ،و ...که به کار گرفته شده است بیشتر باشد فرصت برای عقالنیتر کردن تولید ،بهبود بخشــیدن به فنون ،و روشهای علمی بیشــتر میشود .به همین ســبب گرایش به ترکیب اندامواره باالتر سرمایه قویتر میشــود .ترکیب اندامواره ســرمایه باالتر ،بیان بهرهدهی فزاینده اســت که معنی دیگرش قیمت پایینتر همان مقدار کاالست .بنابراین ،سرمایه تازه بهکارانداختهشده سود فوقالعادهای هم کسب میکند و سرمایهها به این سمت سرازیر میشوند .در اینجاست که عامل گسست ناگهان پیدا میشود .هرقدر سودهای فوقالعاده در این حوزهها گســتردهتر باشد سرمایهگذاریهای جدید نیز بیشتر میشود .تصحیح این حرکت تنها زمانی انجام میشــود که فراوردههای جدید این حوزهها به بازار وارد شود و عرضه بیش از حد به کاهش شدید قیمتها بیانجامد ]3[ .در این اثنا تقاضای این شاخههای صنعت موجب افزایش قیمت فراوردههای بخشهای دیگر میشود که حاال در حال جذب سرمایهها هستند ،هرچند سطح این جذب سرمایهها پایین تراست زیرا سطح فناوری این حوزهها پایینتر ،و توسعه و سود فوقالعاده هم کمتر اســت .پیامد بعدی آن است که افزایش قیمت در این بخشهای اخیر زیادتر است چون اینها سرمایههایشــان را به همان ســطح افزایش نمیدهند .در بخش نخست تولید ،ســود فوقالعاده قابلمالحظه اســت و در بخش دوم کمتر ،اما این وضعیت بهتدریج به سمت برابری حرکت میکند چون سود فوقالعاده در بخش نخست به خاطر جریان ســرمایه به داخل آن ،کاهش مییابد و در بخش دوم به دلیل جریان کمتر سرمایه به داخل آن ،قیمتها افزایش دارد. با تحول تولید سرمایهداری ،سرمایه پایا در کل ،رشد میکند و به همراه آن ،نابرابری میان شاخههای مختلف صنعت از نظر به کار گیری حجم سرمایه پایا افزایش مییابد .هر قدر کمیت سرمایه پایا بیشتر باشد زمان طوالنیتری برای نصب کارخانههای جدید الزم میآید .و با توجه به مقدار زمان الزم برای گسترش تولید در هر شاخه ،میان شاخههای مختلف صنعت تفاوت بهوجود میآید .به همان اندازه که ســرمایهگذاری در کارخانه جدید طوالنیتر بشود هماهنگ کردن آن با نیازهای مصرفی دشوارتر میشود و به همان
سرمایه مالی
430
نسبت که عرضه از تقاضا عقب باشد ،شدت افزایش قیمتها بیشتر و فشار برای انباشت سرمایه در چنان شاخههایی زیادتر خواهد بود. هر اندازه حجم سرمایه پایا بیشــتر باشد ،زمان بیشتری الزم است تا تغییرات، موثر واقع شود و بازدهی افزایش یابد .تا وقتی که چنان منظوری حاصل نشده است عرضه از تقاضا عقب میماند .برای نصب کورهها ،حفر معدن زغالسنگ جدید و تکمیل خطوط راهآهن ،زمان بیشــتری مورد نیاز است تا توسعه دادن یک کارخانه پارچهبافی یا گســترش تولید کارخانه کاغذسازی .بدینترتیب در حالیکه ترکیب باالتر اندامواره ســرمایه به عللی شدت میبخشد که در بلندمدت باید نرخ سود را پایین بیاورند ،به دلیل شرایط رقابت ناشی از کاهش رشد عرضه در برابر تقاضا ،این بخشها قادرند قیمتها را بیش از ســایر شاخههای تولید بهشدت افزایش بدهند. ســود این شــاخهها نه تنها کاهش ندارد بلکه برعکس ،تغییر در ترکیب اندامواره ســرمایه با افزایش قیمتها و ســودها همراه اســت و جایی که ترکیب اندامواره سرمایه بسیار باالست ،گرایش عام به افزایش قیمتها با شیب تند هم زیادتر است. و چون ســرمایه به آن بخشهایی که زیادترین سود را دارند وارد میشود ،سرمایه جدید حاصل انباشــت بین بخشها تقســیم میگردد و روند آنقدر ادامه مییابد تا ســرمایهگذاریهای جدید تکمیل گردد و رقابــت قدرتمند کارخانههای جدید بهخوبی احساس شود .بنابراین گرایش به اضافه سرمایهگذاری و اضافه تولید بیشتر در بخشهایی است که ترکیب اندامواره ســرمایه بسیار باالست تا در بخشهایی که ترکیب اندامواره پایینتر اســت .این بیتناســبی هنگامی احساس میشود که فراوردههای بخش نخســت وارد بازار گردد .فروش این فراوردههای جدید با مانع روبهرو میشــود چون افزایش تولید در بخشهای با ترکیب اندامواره پایین برابر با بخش نخست نبوده بلکه سرعت بیشتری داشته ،هرچند شدت آن کمتر بوده است. و این امر توضیح میدهد که چرا بحران در آن شــاخههای تولید که از نظر فناوری بهمراتب پیشــرفتهترند؛ برای مثال در صنعت بافندگی (پنبه) در زمانهای پیشین و بعد هم صنایع سنگین ،شدیدتر است .در کل بحران آنجا شدیدتر است که برگشت سرمایه طوالنیتر و نوآوریها و پیشرفتهای فنی بسیار گسترده است ،یعنی اغلب در جاهایی که ترکیب اندامواره سرمایه باالترین است.
431
فصل هفدهم :علل بحرانها
بحرانها قیمتها و سودها را تا زیر سطح عادی ،یعنی بهترتیب زیر قیمت تولید و میانگین نرخ ســود پایین میآورند .با انقباض تولید ،کنسرنهای ضعیفتر از پا درمیآیند و میدان برای آنهایی باز میشود که میتوانند حتی با قیمتهای پایینتر و ســود میانگین ادامه دهند ،اما همین سود میانگین هم سطوح مختلف پیدا کرده است و دیگر بازتاب ترکیب انداموارهای نیست که در سرآغاز چرخه صنعت وجود داشت ،آن ترکیب حاال تغییر کرده و به باالترین ترکیب اندامواره تبدیل شده است. برعکس ،صنایع با حجم کمتری از ســرمایه پایا میتوانند باســرعت بیشتر با نیازهای مصرفی هماهنگ شــوند ،قیمتها افزایش محدودتری دارد(صرفنظر از نوسانها در قیمت مواد خام) و برای انباشت سرمایه هم فشار کمتری در کار است. و این یک دلیل دیگر است بر پیدایش عدم تناسب در زمان تمرکز سرمایه جدیدی که جویای سرمایهگذاری در آن شــاخههای تولید است که سریعترین و باالترین افزایش قیمتها را دارند و نیز دلیل دیگری بر این امر که در کل ،تاثیرات بحرانها در سرمایه پایا شدیدتر است و بحرانها جدیترین تاثیر را در شاخههایی از تولید برجا میگذارند که حجم سرمایه پایا بیشتر است. در اینجا باید اضافه کرد که در هر زمان به خاطر سطح فناوری در شاخه خاصی از تولید هرقدر حجم سرمایه مورد نیاز بیشتر باشد هماهنگی ک ّمی افزایش تولید با افزایش مصرف دشــوارتر است .تولید فوالد بیشتر با سرمایهگذاری تازه در صنعت فــوالد در حجم کم از نظر فنی غیرعقالنی و در نتیجه غیراقتصادی اســت .اینجا الزامات فناوری مقیاس گســترش تولید را دیکته میکننــد بیآنکه در نظر بگیرند چنان گسترشی با نیازهای مصرف هماهنگی دارد یا نه .گسترش در صنایع سنگین هنگامی که از همه نیروهای تولید با ظرفیت کامل بهرهبرداری میشــود (و تنوع در امکان بهرهبرداری عامل مهمی در تعدیل نوسانهای تقاضاست)تنها در تولید کالن مقیاس و فوران ناگهانی امکانپذیر اســت و نه در مقیاسی کوچک که ویژگی فجر ســرمایهداری بود .صنایع ســبک از این لحاظ بهمراتب انطباقپذیرترند و افزایش قیمتها در دوره میانی کمتر است. اضافه بر این عدم تناســبها در ســاختار قیمت که برخاســته از تنوع ترکیب اندامواره اســت ،مواردی هم هستند که از شــرایط طبیعی ناشی میشوند .پیشتر
درباره گرایش به اضافه انباشــت در آن بخشها که ترکیب اندامواره بسیار باالست بحث کردیم .این بخشها نه تنها مصرفکنندگان بزرگ مواد خام هستند بلکه مواد نیمهســاخته صنعتی (آهن ،زغالسنگ) را به سایر صنایع عرضه میکنند .اینجا نیز امکان گسستهای تناسب پیدا شود.
سرمایه مالی
432
در جلد ( 2ســرمایه) دیدیم وقتی کاالها فروخته شوند و به صورت پول درآیند ،بخش معینی از این پول متناســب با طبیعت فناوری در هر حوزه معین تولید باید دو باره به عناصر مادی سرمایه ثابت تبدیل گردد .از این لحاظ ،مهمترین عنصر در همه خطوط -گذشته از مزدها، یا ســرمایه متغیر -ماده خام است شامل مواد کمکی -برای مثال ،در معادن و صنایع استخراجی بهطور عام -که اینها بهخصوص در تمامی آن شــاخههای تولید اهمیت دارند که استفادهکننده مواد خام در معنی محدود کلمه نیستند ...اگر قیمت مواد خام باال برود کسب درآمدی از فروش کاالها پس از کسر مزدها ،ممکن نیست .در نتیجه ،نوسانهای ناهموار قیمتها باعث گسستها ،برخوردهای بزرگ یا حتی فاجعهها در فرایند بازتولید میشــوند .مسئله نظام اعتباری در مجموع به کنار، بهخصوص فراوردههای کشاورزی ،یعنی مواد خام برگرفته از طبیعت آلــی در پی تغییر درآمدها و مانند آن ،در معرض چنان نوســانهای ارزش قرار دارند ...دومین عنصر که تنها به خاطر ختم کالم در اینجا ذکر میشــود ،چون رقابت و نظام اعتباری هنــوز بیرون از محدوده تحلیل جاری هستند ،این است :در طبیعت اشیاء است که فراوردههای نباتی و دامی چون تابع قوانین معین زمانند افزایش تولید و رشد آنها نمیتواند به همان سرعتی انجام شود که مثال ماشین ،یا هر سرمایه پایا یا زغال ،ســنگآهن و مانند اینها؛ زیاد شدن این اقالم اخیر با فرض وجود شرایط طبیعی مناسب و الزم میتواند در مدت زمان بسیار کوتاه در کشور صنعتی انجام شود بنابراین تولید و افزایش آن بخش سرمایه ثابت شامل سرمایه پایا ،ماشینها و غیره ،ممکن است ،و شاید هم در نظام تحولیافته ســرمایهداری ناگزیر باشد که پیشاپیش مواد خام آلی
از آنچه گفته شد پیداست که هر اندازه تحول تولید سرمایهداری بیشتر باشد ،وسایل افزایش ناگهانی و دائمی آن بخش از سرمایه پایا شامل ماشــین آالت و غیره زیادتر؛ و هرقدر روند انباشت سریعتر (چنانکه اغلب در دوره رونق شاهد آنیم) ،اضافه تولید نسبی ماشینها و دیگر سرمایههای ثابت بیشتر؛ و هرقدر کاهش نسبی تولید فراوردههای نباتی و دامــی تکراریتر ،افزایش پیشگفته قیمتها و واکنش بعدی باالتر خواهد بود .و تنشها نیز به همان نســبت و تا زمانی که برخاسته از قیمت یکی از عناصر اصلی در فرایند بازتولید باشند نوسانهای شدید ِ تکرار خواهند شد]4[ .
هر قدر بررسی ما به زمان تاریخ تولید نزدیکتر شود به شیوه منظمتری بهویژه در شاخههای خاصی از تولید ،تکرار تناوب میان افزایش نسبی و در نتیجــه ،کاهش بعدی مواد خام برگرفته شــده از طبیعت آلی را خواهیم یافت]5[ .
433
فصل هفدهم :علل بحرانها
حرکت کند و بنابراین ،تقاضا برای اینها از عرضهشان پیشی بگیرد و به تبع آن ،قیمتها باال برود .افزایش قیمتها پیامدهای زیر را به دنبال خواهد داشت -1 :ارسال مواد خام از فواصل دوردست با اطالع از اینکه افزایش قیمتها هزینههای حملونقل را میپوشاند؛ -2افزایش تولید که بنا به دالیل طبیعی تا سال بعد احساس نخواهد شد؛ -3استفاده از انواع جایگزینهای تا کنون مصرف نشده و صرفه جویی با به کارگیری ضایعات .اگر این افزایش قیمت تاثیر نمایان خود بر تولید و عرضه را آغاز کند ،یک نقطه چرخش عمومی پدید میآید که در آن با توجه به افزایش قبلی ماده خام و همه کاالهایی که از آن ماده ســاخته شدهاند تقاضا پایین میآیــد و اینچنین به باال رفتن قیمت ماده خام واکنش نشان داده میشود .گذشته از تشنجهایی که بر اثر استهالک سرمایه در شکلهای مختلف آن ایجاد میشود این واکنش در ضمن با اوضاع و احوال دیگری همراه است که مختصرا بدان میپردازیم.
سرمایه مالی
434
این گسستها با آن دیگرانی تکمیل میگردند که از چگونگی بازتولید سرمایه پایا ناشی میشوند .دیدهایم که در بازتولید ساده سرمایه پایایی که به مصرف رسیده است باید با آنچه که باید اکنون سرمایهگذاری شود برابر باشد .البته چنین وضعیتی بهطــور دقیق هرگز اتفاق نمیافتد .بنابراین برای پر کــردن فاصله این دو ،از یک طرف اجزاء اضافی ســرمایه پایا ،و اقالم کاالهای نماینده آن ســرمایه ،و در طرف دیگر ذخیره ســرمایه پولی باید همیشه در دسترس باشد .مقدار معینی اقالم ذخیره و مقدار معینی پول احتکار شــده شرطی است که در نبود اینها بازتولید در نقطهای متوقف میشود .کشــش سرمایه خود ،نوســانهای جزئی را از سر راه برمیدارد و با شــتاب بخشــیدن به تولید ،اضافه کاری و مانند آن ،ارضای نیازهای فوری را ممکن میسازد .مهار تب آلود همه نیروهای تولید در یک طرف به تمام شدن اقالم کاالها ،و در طرف دیگر به تمام شــدن پول (نسبی و مطلق هر دو) و در نتیجه ،به کنــار رفتن عاملی میانجامد که در دوران عادی ،عدمتعادلها را جبران میکند .در آستانه بحران ،کاهش ذخیره ســرمایه پولی شکل مطلق به خود میگیرد ،چون در طرف سرمایهداران صنعتی تقاضا برای پول به نقطه اوج میرسد و تقاضا برای پول بهعنوان وســیله پرداخت سریعا افزایش مییابد به نرخی که موجب میشود ورود ســرمایه به این حوزهها رو به کاهش بگذارد و به موازات آن عرضه اعتبار تجاری نیز سیر نزولی را آغاز کند .در این نقطه دیگر نمیتوان هر نوع افت بیشتر در فروش را با توسل به ذخیره سرمایه پولی جبران کرد و به دنبال آن ورشکستگی میآید. تناسب بر اثر تغییر در رابطه میان تولید و مصرف نیز ممکن است دچار گسست شود .در دوره رونق قیمتها و سودها هر دو افزایش مییابند .و لزوما افزایش قیمت کاالها باید بیش از افزایش مزدها باشد وگرنه سودها افزایش پیدا نمیکند .در نتیجه، ســهم طبقه کارفرما در تولید جدید با سرعت بیشــتری در مقایسه با مزد کارگران افزایش مییابد .مصرف نیز بهطور مطلق افزایش مییابد چون کارفرمایان هم مانند کارگران به مصرف بیشــتر روی میآورند .اما روند انباشت از اینها هم شتابزدهتر است چون در این دوره انگیزه انباشت بسیار قوی است و هنوز تا رسیدن به رشد مصرف تجملی فاصلهای وجود دارد .تقاضای اقالم تجملی با کشــش بسیار زیاد همراه است و بهآسانی با انگیزه انباشت دمساز میشود .بدینترتیب با به کارگیری
دوباره سودها روبهروییم؛ بخش نسبتا بزرگی از سودها انباشت میشود و بخش به نسبت کمتری به مصرف اختصاص مییابد .مصرف ،پابهپای افزایش تولید حرکت نمیکنــد ضمن اینکه بخــش معینی از مصرف بدون تغییــر باقی میماند چون بر پایه حقوقها ،یا درآمدهایی اســت که بهطور مستقیم از تولید ایجاد نشدهاند .این الیههای درآمد تنها بهطور غیرمستقیم بر نوسانهای تولید تاثیر میگذارد. روابط نامتناســب در فرایند چرخه کســبوکار از اختاللها در ساختار قیمت سرچشــمه میگیرند .همه عاملهای یاد شــده در باال دربردارنــده انحرافهای قیمتهــای بازار از قیمتهای تولید و در نتیجه ،گسســتها در تنظیم تولیدند که خود به دامنه و سمت و سوی ســاختار قیمتها وابستهاند .روشن است که چنان اختاللهایی ســرانجام باید به افت در فروش منجر شــود ،ضمن اینکه پدیدههای گوناگون نظام اعتباری -موضوع بحث بعدی ما -همراه و میانجی آنها هستند. فصل هفدهم :علل بحرانها
435
یادداشتهای فصل هفدهم
سرمایه مالی
436
1-Capital, vol. II, p. 211 [MECW 36, p ].
-2در نگاه نخست ،به نظر میرسد ویژگی دوره رونق افزایش یکپارچه و عام قیمتها و ویژگی دوره رکود ،ســقوط یکپارچه و عام قیمتهاست .به همین دلیل مدتهای مدید و مصرانه علت بحرانها در تغییرات ارزش پول جســتجو میشده اســت .باور خرافی به نظریه کمی پول قویا از این دیدگاه بیشــترین پشــتیبانی را دریافت میکند. «-3بیتردید تحول اقتصادی صنایع معدن و آهن در منطقه لورن-لوکزامبورگ بســیار سریع بوده است .تاثیرات این تحول بسیار قابل توجه بود چون کنسرنهای جدید در مرحله پســین وارد عمل شــدند و برای مدتی طوالنی ،دوره اوج رونق، به افزایش تقاضا کمک کردند .اما کارخانههای جدید در ســالهای 1899و 1900 یعنی زمانی وارد عمل شــدند که از باالترین نقطه تحول عبور شده بود و کار آنها صرفا افزایش عرضه بود . ...وقتی آنها دیگر مصرفکننده نبودند و فراوردههایشان را برای فروش به بازار عرضه میکردند ظرفیت تولید گســترش بسیار یافته بود و اضافه تولید امری گزیر ناپذیر بود[ ».نقل از]: Die Störungen im deutschen Wirtschaftsleben wärend der Jahre 1900 ff. ‘ inMontan- und Eisenindustrie, vol. 2, p. 48. 4-Capital, vol. III, pp. 139-41 [MECW 37, p 119-120]. 5-ibid., p. 143 [ibid, p122].
فصل هجدهم رشایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
437
فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
در آغاز دوره رونق نرخ پایین بهره نرخ غالب اســت که بهکندی و گام به گام رو به افزایش میگذارد .ســرمایه وام به وفور در دســترس است .گسترش تولید و ســپس گردش نیز تقاضا برای ســرمایه وام را افزایش میدهند .تقاضای فزاینده بهآسانی تامین میشود ،نخســت به دلیل اینکه سرمایه پولی عاطل مانده در خالل دوره رکود حاال در دسترس است ،دوم به این دلیل که آغاز دوره رونق با گسترش اعتبار در گردش همراه است .بدینترتیب و در حالیکه سرمایه کاالیی صنعتگران و بازرگانان که باید به سرمایه پولی تبدیل شود از نظر حجم و قیمت افزایش مییابند وســیلههای الزم به گردش انداختن آن را حجم فزاینده پول اعتباری تامین میکند. همراه با این افزایش در حجم پول اعتباری ،ســرعت گردش آن نیز بر اثر برگشت سریعتر سرمایه کاالیی زیادتر میشود .عرضه رو به افزایش سرمایه وام با ایجاد رو به گسترش پول اعتباری ،نیازهای فزاینده تقاضا برای سرمایه وام بدون افزایش نرخ بهره را برآورده میسازد. در این دوره عرضه ســرمایه وام نیز افزایش دارد چون مقداری از سرمایه پولی که مورد نیاز تولیدکنندگان در دوره برگشــت است (و به مدت زمان در گردش ماندن آن بستگی دارد) به سبب کوتاه شدن زمان برگشت رو به کاهش میگذارد و سرمایهای که بدینترتیب آزاد شده است در شکل سرمایه وام وارد بازار پول میشود. همچنانکه رونق ادامه دارد این شــرایط رو به تغییر میگذارد و تغییر تدریجی آنها در افزایش تدریجی نرخ بهره بازتاب مییابد .پیشتر دیدیم که در دوره رونق بر مدت زمان برگشــت ســرمایه افزوده میشود و بین شــاخههای مختلف تولید
سرمایه مالی
438
عدمتناسب بهوجود میآید .طوالنیتر شدن زمان برگشت در واقع همان کند شدن بیش از حد روند فروشها و کم شدن سرعت گردش پول اعتباری است .براتی که در سررسید سه ماهه باید پرداخت شود اگر کاالیی که برات ،شکل پولی نماینده آن اســت پس از 4ماه نقد شود ،برات در موعد سررسید ،نکول میشود مگر اینکه به صورت نقدی حل و فصل شود یا تاریخ آن تمدید گردد .تمدید برات وقتی است که به اعتبار ســرمایهای که بانک فراهم کند دسترســی باشد ،این خود تقاضا برای اعتبار بانکی را افزایش میدهد .تقاضا برای اعتبار بانکی شکل عام پیدا میکند چون نیاز به تمدید براتها تنها بر فرد سرمایهدار تاثیر نمیگذارد بلکه بخش معینی از کل طبقه سرمایهداران تولیدی از آن تاثیر میپذیرند .تقاضای فزاینده برای اعتبار بانکی از این واقعیت سرچشــمه میگیرد که اعتبار در گردش که سرمایهداران به یکدیگر میدادند حاال در وضعیت تازه کفایت نمیکند بهخصوص که تقاضای فزاینده برای نقدینگی نیز تاثیر مستقیمی بر افزایش نرخ بهره دارد. اگر قرار باشد اعتبار در کارکرد پولی جای پول نقد را بگیرد باید کاالیی با کاالی دیگر مبادله شود؛ پس چنانچه برگشت دو جانبه کاالها متوقف گردد پول نقد باید جایگزین اعتبار پولی شود .برات در سررسیدش نقد نمیشود زیرا کاالیی که برات نماینده آن اســت به فروش نرفته اســت .اما به هر حال برات باید وصول شود که در این مورد تنها راه آن توســل به اعتبار بانکی است که جای اعتبار در گردش را میگیرد .برای صنعتگر هم فرق نمیکند که براتی که در ازای کاالیش گرفته اســت از طریق گردش اعتباری وصول گردد (که در تحلیل نهایی ،یعنی کاالیش با کاالیی دیگر مبادله شــده) یا از طریق اعتبار بانکی (کــه در اینجا کاال هنوز بهطور قطع با کاالی دیگر مبادله نشده است) .البته حاال باید نرخ بهره باالتری بپردازد که دلیلش را هم نمیداند ،و این ندانســتن او هم چیزی را عوض نمیکند ،اما برای خود او خبر خوشی نیست .در هر حال هنوز قیمتها و سودها بسیار باالست و باز هم به سرمایه پولی نیاز دارد تا تولید را به مقیاس پیشین ادامه دهد و این سرمایه را با دادن برات تامین میکند .او هنوز بهکلی بیخبر است که سرمایه پولی که با آن دارد کار میکند دیگر نماینده شکل تبدیل شده سرمایه کاالییاش نیست چون در واقعیت، آن کاال هنوز اصال به فروش نرفته است .این را هم نمیداند که تولیدی را که دارد
439
فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
ادامه میدهد با سرمایه پولی اضافی است که بانک در اختیار او گذاشته است. اما این وضعیت اهمیت زیادی دارد .عدم تناسب در آغاز ،خود را در شکل اقالم کاال نشــان میدهد .کاال در نقطهای از فرایند گردش باید دچار وقفه شود .اگر قرار اســت کاال به فروش برسد تا با پول حاصل از فروش آن تولید ادامه پیدا کند ،این قلم کاال باید بر بازار تاثیرگذار باشــد .این تاثیرگذاری بر بازار و تاثیرگذاری بعدی بر قیمتها و سودها ،بر اثر اقدام بانکها در تامین سرمایه پولی برای تولیدکنندگان، دور زده میشــود و اعتبار بدینترتیب عدم تناسب را در نطفه خفه میکند .تولید به همان مقدار و در آن شــاخههای تولید که قیمتها باالســت حتی در حد بسیار گستردهتری ادامه مییابد زیرا ورود سرمایه پولی مانع آن میشود که کاالها بر بازار فشار وارد آورند و قیمتها پایین بیاید .بدینترتیب به نظر میرسد اوضاع و احوال در صحت و ســامت کامل است هرچند عدم تناسب هماکنون در میان شاخههای گوناگون تولید شکل گرفته و در حال تحول است. تغییرات در ســطح نرخ بهره که در آغاز بر اثر تغییر در مناســبات تناســب در روند چرخه تولید تعیین میشــوند بهنوبه خویش تاثیر توانمندی بر تاسیس بنگاه جدید ،بر ســفتهبازی کاالها و اوراق بهادار و ســپس بر کل وضعیت بورس سهام اعمال میکنند .در مرحله آغازین رونق نرخ بهره پایین اســت و در صورت برابری ســایر عوامل ،این نرخ بهره پایین ،مظنه بازار ســرمایه خیالی را افزایش میدهد. قیمت آن بخش از سرمایه خیالی مثل اوراق قرضه دولتی و اوراق قرضه بنگاههای عمومی و نیز انواعی از اوراق قرضه که برگشت ثابت و تضمینشدهای دارند تحت تاثیر مســتقیم پایین بودن نرخ بهره ،باال میرود .قیمت سهام که در واکنش به نرخ پایین بهره باال رفته اســت به خاطر کاهش سود سهام -بر اثر عدماطمینان بیشتر از عایدات آنها -بیاثر میشود؛ اما این گرایش به بیاثری ،با آمدن رونق پایان مییابد. با آنکه نرخ بهره پایین اســت مظنه سهام باال میرود ،چون عایدات آنها باال رفته و اطمینان بیشــتر شده است .همزمان ،سفتهبازی با بهرهبرداری از قیمت باالی اوراق بهــادار ،افزایش پیدا میکند .با زیاد شــدن تقاضا برای ســهام ،قیمت آنها باز هم باالتر میرود .بر اثر گســترش تولید ،فعالیتها برای راهاندازی شرکتهای جدید افزایش مییابد و شــرکتهای موجود هم بر حجم سرمایههای خود میافزایند .بر
سرمایه مالی
440
میزان فعالیت بانکها در انتشــار ســهام افزوده میشود و قیمت بسیار باالی سهام همراه با نرخ بهره پایین ،ســود سرشــاری از این رهگــذر نصیب بانکها میکند. ســهام جدید بهسرعت وارد بازار سهام میشــوند و سریعا توسط عموم که همان ســرمایهداران صاحب سرمایه وام هستند خریداری میشوند .در این دوره فعالیت تاســیس شرکتها زیاد است و بانکها از انتشار سهام ،بیشترین سودها را میبرند. وجود نقدینگی ،زمینه مساعد روند سفتهبازی است ،چون سفتهبازی برای فعالیت خود به اعتباری که در دسترس باشد نیاز دارد .به برکت نرخ پایین بهره ،سفتهبازان حتی از نوســانهای اندک قیمتها در بورس ســهام استفاده میکنند؛ درست مثل حالتی که در نخســتین مرحلههای آغازین رونق پدید میآید .بورس سهام سرزنده اســت .برگشــتها قابلمالحظهاند و با وجود کم دامنه بودن نوسانها مظنهها در مجموع بســیار باالست .این میزان باال که از یک ســو ناشی از حجم بسیار باالی اوراق بهادار و قیمتهای باالی آنها ،و از سوی دیگر نتیجه برگشت فزاینده است، به پول بسیار زیادی نیاز دارد و بنابراین تسویهها به کمک اعتبار انجام میشود .در این دوره که ســفتهبازی «گاومانند» 1بر سفتهبازی «خرسوار» 2غلبه دارد خرید از فروش پیشی میگیرد. تراز پرداختها که در نهایت باید تســویه شود بســیار حجیم میشود .برخالف تقاضای فزاینده ســرمایهداران تولیدی که بیدرنگ با افزایش اعتبار در گردش تامین میگردد ،تقاضای رو به افزایش برای اعتبار که منشــا آن بازار سهام است با عرضه رو به افزایش تامین نمیشود ،و در نتیجه افزایش تقاضا ،نرخ بهره باال میرود و به تقویت گرایشهای پدید آمده در قلمرو تولیدی که در همان راستا حرکت میکنند میانجامد. نظیر همین تحوالت در حوزه سفتهبازی کاالها روی میدهد و تالش سفتهبازان، بهرهبرداری از افزایش قیمتها و پیشــبرد روند صعودی اســت .از یک سو کاالها از بازارها به بازاری فرســتاده میشــود که در آن قیمتها باالتر اســت و عرضه کاال افزایش مییابــد .و از آنجا که واردکننده کاال از فعالیت دیگران چندان چیزی نمیداند عرضه سرانجام از تقاضا بیشتر میشود ،بازار از کاال اشباع شده است .اما از آن سو سفتهبازان در بازار کاالها هم مانند بازار سهام حداکثر تالششان را میکنند 2- bearish
1- bullish
441
فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
تا قیمتها را در همان سطح مطلوب نگاه دارند و در صورت امکان باال ببرند .پس سعی میشود کاالها از بازار دور نگاه داشته شود تا قیمتها باال برود« .حلقه»ها و «انحصار»ها شکل میگیرد تا با ایجاد کمبودهای مصنوعی ،قیمتها باال بماند .برای دور نگاه داشــتن کاالها از بازار باز هم به اعتبار بانکی نیاز میافتد که نتیجهاش باز هم باالتر رفتن نرخ بهره است. در این اثنا رونق صنعتی حالت عام پیدا کرده و به شــکوفایی رســیده اســت. قیمتها و ســودها به باالترین حد رســیدهاند .عایدات بسیار باالی سود سهام به افزایش قیمت سهام منجر شده است .سفتهبازی با سود سرشاری که کسب میکند رشــد بسیار زیادی یافته است .چشمانداز سود سفتهبازی همهجاگیر میشود .عامه مردم با آهنگی فزاینده به معامالت ســفتهبازی روی میآورند .سفتهبازان حرفهای شکل میگیرند و فرصتی به دستشان میآید تا عملیاتشان را از جیب مردم به پیش ببرند و از آنجا که حاال دیگر نرخ بهره باال رفته اســت حجم دادوستدها در بورس ســهام باید آنچنان زیاد باشد که نرخ بهره همه دستاوردهای سفتهبازی را نبلعد و سود سفتهبازی از بین نرود .نوسانها از زاویه دیگری نیز مهمند چون گزارشهایی که از حوزه صنعت میرســد دیگر چندان باب طبع نیست .و با آنکه سودها هنوز باالست اما اینجا و آنجا رکودی دیده میشود .فروشها دیگر به روال سابق سرزنده نیست .از وقتی که بانکها دریافتهاند که سفتهبازی دارد پرمخاطره میشود دسترسی به اعتبار دشوار شده است .بهخصوص وقتی که عامه مردم در سفتهبازی مشارکت داشــتهاند ،بیآنکه منبع مالی از آن خود داشــته باشند یا منبع مالیشان کافی باشد، شدت موضوع بیشتر است .در بازار کاال هم نظیر همین تحول در حال انجام است. گرایش نرخ بهره به باال رفتن ،به پایین آمدن قیمتها در بورس ســهام کمک میکند و در نهایت به نقطهای میرســد که دیگر سفتهبازان قادر نیستند قیمتها را باال نگاه دارند .اگر بخشــی از اعتباری که تا کنون در اختیار سفتهبازی بوده حذف شود فاصله تا رسیدن به آن نقطه سریعتر طی میشود .دیدهایم که با پیشرفت روند رونق ،ســرمایهداران تولیدی باید تقاضای اعتبار بیشتری از بانکها بکنند که عالوه بــر دالیلی که پیشتر برای این افزایش تقاضای اعتبار دادیم یک دلیل دیگر نیز در اینجا اضافه میشود .نرخ بهره در تعیین سطح سود موسسان نقشی قاطع دارد .نرخ
سرمایه مالی
442
بسیار باالی بهره در دوره شکوفایی رونق موجب کاهش سود موسسان میشود که نتیجه آن ،محدود شدن انتشار سهام است .ضمن اینکه در چنان دورهای سفتهبازی به حال اشــباع در آمده و نمیتواند ســهام جدید آن هم به قیمتهای بسیار باال را جذب کند .بانکها با یک خطر روبهرو هســتند؛ اینکه نمیتوانند سهام تازه منتشر کنند و اگر بکنند قیمتهای آنها نسبتا پایین خواهد بود. حاال این بانکها هســتند که به نیازهای صنعت پاسخ میدهند .بانکها به جای انتشار سهام ،به دادن اعتبار روی میآورند و سرمایهداران صنعتی باید در ازای این اعتبار ،نرخ بهرهای را که اکنون باالســت بپردازند و به همان اندازه که بانکها در دادن اعتبار به صنعت متعهد شوند از میزان اعتباری که به سفتهبازان میدهند کاسته میشود .پس ســفتهبازی با انقباض روبهرو میشود و تقاضا برای اوراق بهادار کم میشــود و قیمت سهام بورس پایین میآید .از آنجا که سطح متداول قیمت اوراق بهادار ،مبنای اعتباری بوده که در اختیار ســفتهبازان قرار داده میشده است ،اکنون برای حمایت از اوراقی که بهعنوان وثیقه داده میشــده یا مبنای اعتبار بوده به پول زیادتری نیاز اســت؛ ممکن است ســفتهبازان و همراهان آنها در میان عامه مردم، قادر به تامین چنین پولی نباشند .پس عرضه گسترده اوراق بهادار به کاهش شدید قیمتها در بورس سهام منجر میشود .این سقوط قیمتها با مانورهای سفتهبازان حرفهای شــدت میگیرد ،چــون اینها با اطالع از وخامت اوضــاع بازار اکنون به عملیات «خرسوار» روی میآورند .ســقوط قیمتها موجب محدود شــدن دامنه اعتبار و این هم موجب عرضه بیشــتر سهام میشــود و روند کاهشها به سقوط میانجامد .بحران بورس ســهام و وحشت مالی توسعه مییابد .قیمت اوراق بهادار با ســقوط بسیار گسترده روبهرو میشــود و عایدی واقعی آنها حتی از سطح نرخ عادی بهره نیز پایینتر میرود .حاال ســرمایهداران بزرگ و بانکها به خرید اوراق بهادار ارزان روی میآورند تا بعدا یعنی هنگامی که وحشــت مالی فرو نشست و مظنه قیمتها دوباره باال رفت آنها را بفروشند .این وضع تا دوره چرخه بعدی ادامه دارد ،با مصادره شماری از سفتهبازان ،تمرکز مالکیت در دستان سرمایهداران پولی، دوباره از سرگرفته میشود ،بورس سهام کارکرد خود یعنی تمرکز مالکیت را از راه تمرکز سرمایه خیالی آغاز میکند.
443
فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
دلیل اولیه بحران بورس سهام همانا تغییرات در بازار پولی و وضعیت اعتباری اســت و چون شروع این قبیل بحرانها ارتباط مســتقیمی با سطح نرخ بهره دارد، میتواند پیشدرآمد بحران عام تجاری و صنعتی بشــود .با این همه ،این تنها یک نشــانگان ،یک فال بد برای بحران بعدی اســت چون تغییــرات در بازار پولی را تغییرات در تولید تعیین میکند که به بحران منتهی میگردد]1[ . تحوالتی همانند ســفتهبازی سهام در سفتهبازی کاالها نیز روی میدهد؛ با این تفاوت که در اینجا بنا به ماهیت اشــیاء[ ،سفتهبازی ســهام] ارتباط نزدیکی نیز با شرایط تولید دارد .اینجا نیز افزایش نرخ بهره و محدود شدن اعتبار ،دور نگاه داشتن کاالها را از بازار و حفظ ســطح قیمتها ،دشوار میســازد .ضمن اینکه همزمان، باال بودن قیمتها رســاندن تولید به حداکثر ،افزایش واردات ،و خویشــتنداری در مصرف را تشــویق میکند تا سرانجام زمان ســقوط بازار فرابرسد .اگر قیمت کاالیی مانند مس بر قیمت اوراق بهادار پیشرو در بورس تاثیرگذار باشد ،فروپاشی سفتهبازی آن کاال نیز نشانه فروپاشی سفتهبازی بورس سهام میشود. تغییر در شــرایط بازار پولی تاثیر قاطعی بر میزان و ماهیت سود بانکی دارد .در آغاز دوره رونق ،نرخ بهره پایین و سودهای سهام باالست .اما بهطوری که دیدهایم در روند چرخه ،جای این دو عوض میشــود .عالوه بر این در تمامی دوره چرخه سود بانک در مقام میانجی تامین اعتبار در گردش در شکل حق کمیسیون افزایش مییابد .سود معامله سرمایه پولی هم زیاد میشود چون پرداختهای سرمایهداران تولیدکننده باال میرود؛ و باالتر از همه ،همراه با افزایش نرخ بهره ،ســرمایه بانک سهم هرچه بیشتری از سود موسسان را به زیان سود کارفرمایی ،و سود سفتهبازی را به زیان سودهای نهایی به خود اختصاص میدهد .هر اندازه این نرخ بهره باالتر باشــد ،سهم سرمایه مالی در دستاوردهای رونق بیشتر میشود .تا هنگامی که رونق ادامه دارد سرمایه پولی بر سهم خود از سود سرمایه تولیدی میافزاید. همچنین دیدهایم که در دوره چرخه به محض اینکه اعتبار در گردش به باالترین حد خود برســد تقاضاها برای اعتبار بانکی رو به افزایش میگذارد .دلیل افزایش تقاضا برای اعتبار بانکی آن اســت که همراه با گســترش تولید ،گردش نیز شتاب میگیــرد و این بهنوبه خود تقاضا برای افزایش وســایل گردش را باال میبرد .در
سرمایه مالی
444
نتیجه ،ذخیرههای بانکها بهتدریج ته میکشد که در نهایت به بانک مرکزی متوسل میشــوند تا اقدام به نشر اسکناس کند .عقب ماندن فروشها گردش براتها را به تاخیــر میاندازد ،حجم اعتبار در گردش را کاهش میدهد ،و مداخله اعتبار بانکی برای پر کردن فاصله ،ضروری میشود .اما عدمتناسب با همه پیامدهایش رو به رشد میرود .تاثیر این رشد بر اعتبار بانکی ،تقاضای فزاینده برای سفتهبازی است .پس اعتبارات بانکی نیز رو به کاهش میگذارد و به نقطهای میرســد که بانکها بدون اســتفاده گسترده از ذخیرههای اضافیشــان نمیتوانند اعتبار بدهند .وقتی گردش دیگر نتواند از راه استفاده از اعتبار گسترش یابد تقاضا برای نقدینه باال میرود و با سرازیر شدن حجم بزرگی از پول به روند گردش ،از میزان ذخیرههای پولی بانکها کاسته میشود و آنها را وادار میکند دایره اعتباراتشان را باز هم محدود کنند .معنی این محدودیتها این است که صنعت دیگر قادر نیست جابهجاییهای برخاسته از عدم تناســب را تصحیح کند چون پول الزم را در دسترس ندارد .کاالها را بهناچار باید وارد بازار کرد تا با فروش آنها وســیله پرداختی که دیگر از راه اعتبار ممکن نیســت تامین گردد .در نتیجه ،قیمتها روند نزولی را آغاز میکنند .و چون سطح پیشــین قیمتها مبنای تمامی معامالت اعتباری بــوده براتهایی که در ازای این کاالها کشــیده شده قابل وصول نیستند چون کاالها به فروش نرفته است .تقاضاها برای پول نقد بهعنوان وســیله پرداخت ،درست از نقطهای آغاز میگردد که عرضه پول رو به انقباض اســت .با پایین آمدن ارزش براتها و کاهش مقدار پولی که از فروش آنها عاید میشود اعتبار در گردش نیز بهسرعت رو به کاهش میگذارد .در این اوضاع و احوال ،اعتبار بانکی هم قابل گسترش نیست چون با سقوط قیمتها تردید وجود دارد که تولیدکنندگان در وضعیتی باشــند که بتوانند وامهای خود را بازپرداخت کنند .پس در لحظهای که تقاضا برای پرداخت بســیار باالســت تامین آن ممکن نیست .محدود شــدن اعتبار به باالترین نقطه میرسد .و حاال نرخ بهره نه تنها به اوج خود رســیده ،بلکه کســب اعتبار اصوال غیر ممکن شده ،و تنش در نظام اعتباری با آنچنان پیامدهایی دنبال میشود که همه کسانی که پولی در اختیار دارند آن را برای پرداختهای خود نگه میدارند .برای دستیابی به وسیله پرداخت تنها یک راه میماند و آن تبدیل کاالها به پول اســت .همه فروشندهاند و به همین
445
فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
دلیل کسی خریدار نیست .قیمتها بهشدت پایین میآید اما باز هم کاالها خریدار ندارد .فروش با توقف کامل روبهرو میشــود .اعتبار در گردش ناپدید میگردد و بیتوجــه به اینکه گردش تا چه پایه کاهش یافته اســت ،نبود پول اعتباری باز هم وســیله گردش را کاهش میدهد .پول جای اعتبار را میگیرد و تقاضا برای وسیله پرداخت ،به شکل تقاضای جنونآمیز برای پول نقد درمیآید. پیامدهای این تقاضا به اوضاع و احوال خاص بستگی دارد؛ سقوط قیمت کاالها تاثیــری مخرب بر وضعیت نقدینگی صنعتگران دارد و تــوان آنها در بازپرداخت بدهیهای بانکی را مورد تردید قرار میدهد .اگر بانک پول خود را به صنعتگرانی وام داده باشد که در آستانه ورشکستگی هستند ،با ورشکست شدن اینان برای بانک هم گرفتاری پیش میآید .اعتبار بانک با پشتوانه ذخایرش و قبول اسکناسهایی که نشر میداد اکنون ناگهان نابود میشود .همه به بانک هجوم میآورند تا سپردههایشان را پس بگیرند .آنها از بانک پول نقد میخواهند .در حالیکه بخش بسیار اندکی از پساندازهای مردم در بانک به صورت ذخیره باقی مانده و بقیه را وام داده اســت. پساندازها نابود شده است .امکان سرایت وحشت مالی به سایر بانکها وجود دارد و آنها نیز بهناچار درهای خود را میبندند .بحران بانکی فرا رسیده است .فروپاشی نظام اعتباری ،و بازگشت نظام پولی که مارکس از آن سخن گفته ،موجب میشود پول بار دیگر به صورت تنها وســیله پرداخــت درآید .اما حجم پول موجود برای پاسخگویی به نیازهای گردش کفایت نمیکند خاصه اینکه بخش عظیمی از پولها بر اثر وحشــت مالی ،احتکار شده است .در نتیجه پول نقد ارزشمندی وارد عرصه میشود ،ارزش ذاتی پول ناپدید میگردد (حتی در نظام استاندارد طال بهطوری که در بحران اخیر آمریکا مشاهده شد) ،و ارزش پول را ارزش اجتماعا ضروری مورد نیاز گردش تعیین میکند. یک دوره بلند تحول ،اســتفاده از پول بهعنوان وســیله گردش و پرداخت را، از کارکرد آن بهعنوان ســرمایه وام جدا میســازد .پول در شــکل پر زرق و برق طال نخستین عشــق پرحرارت سرمایهداری جوان میشــود .نظریه مرکانتیلیستی وصف عاشقانه اوست .عشقی خطیر و عالمگیر با پرتوهای درخشان رمانتیسیسم. ســرمایهداری در راه رســیدن به معشــوق دلبنــد و جلب محبت او دســت به
سرمایه مالی
446
ماجراجوییهای قهرمانانه میزند ،به اکتشــاف جهانهای تــازه روی میآورد ،به جنگهای پیاپی میپردازد ،دولت نوین ایجاد میکند و در خلسه رمانتیک عاشقانه خود حتی زیربنای رمانتیسیســم یعنی قرون وسطا ،را نابود میسازد .اما با گذشت روزگاران به پختگی میرســد .نظریه کالسیک به سرمایهداری درس میدهد که از تظاهرات رمانتیک بپرهیزد و در خانه خود شــالوده بنیانی خانوادهای مستحکم را که همانا کارخانه ســرمایهداری است ،بریزد .حاال با نگاهی به عقب از بالهتهای پرهزینه دوران جوانی و غفلت از لذت خانگی خویش به هراس میافتد .ریکاردو به ســرمایهداری یادآوری میکند که از قِبل پیوند پرهزینهاش با طال و نامولد بودن «قیمت باالی شمش طال» چه آسیبهایی بر خود وارد کرده است .سرمایهداری بر اسناد تجاری ،اسکناسهای بانکی ،و براتها آخرین پیامهای وداع با عشق پیشین را به نگارش درآورد .اما هنوز هم میخواهد از این ماجرا بهرهای ببرد .مکتب پولی، از اســکناس فروتن و افتاده میخواهد ســنتهای نیاکان پرتاللو خویش را پاس بدارد .اما ذوق سرمایهداری ســالخورده تلطیف شده است .از عشق دوران شباب بهخوبــی بهرهبرداری کرده و لذت برده و حاال دیگر آن عشــق ارضایش نمیکند. امیال اســرارآمیز او ســربلند میکنند .و حاال نجاتش را در ایمــان مییابد .انجیل جدیدش را «جان ال» نازل میکند .ســرمایهداری به بلوغرسیده و پخته حاال دیگر جیفه مادی را رها کرده اســت و آرامشش را در روح و معنویات میجوید .یکباره شــور و شعف زایدالوصفی به او دست میدهد .ناگهان آرزوهای خفته و سرکوب شده ،و دیرین ســربلند میکنند چون اعتماد به تنها ایمان ،دود شده و به هوا رفته اســت .هوس جنونآمیزی او را به یاد عشــق دوران جوانی انداخته است .اعتبار، فروپاشیده و بهناگهان ســرمایهداری گریزپا یاد عشق دوران جوانی کرده است .به طال برگشــته ،تب بحران او را تکان داده و برای بازگشــت به عشق قدیم از هیچ فداکاریای دریغ ندارد .ســرمایهداری فکر میکرد مدتهاست از سلطه طال آزاد شده اســت .اما اکنون با توهمی بهمراتب تلختر دست به گریبان شده و تکانهای وحشت مالی وابستگی مداومش را به طال ،به او یادآوری کرده است .این بحرانها اما سرشــت تخلیه هیجانها را دارند .ســرمایهداری بهتدریج میفهمد که ماهیت هراســش در چیست اما نمیتواند جلو آن را بگیرد .سرمایهداری از تالش عبث در
447
فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
کنار نهادن طال دست برداشته است و حسودانهتر از هر زمان تالش در نگاهداری آن و بهخصــوص جلوگیری از مهاجرتش به خارج دارد .با این همه و به همان اندازه که سرمایهداری در استقرار ســلطه خویش موفق بوده ،در تالش برای بستن خود به زنجیر طال ناکام مانده اســت .معشوق که زمانی مطلوب بود فروتنی را بهخوبی آموخته است ،و سرانجام به این تن داده است که بهعنوان معشوقه پیشین در نوبت بماند بلکه عاشــق زنبارة اصالحناپذیر پس از سرخورده شدن از هوو به سراغش بیاید .حاال که عاشق بازگشــته است تقاضاهای معشوق ممکن است زیاده شود و حتی در ابتدا به او راه ندهد اما این حالتها را دوامی نیست .اوضاع به حال عادی بازمیگردد .طال این بار و برای همیشه سلطهاش را از دست داده است. بحران پولی ویژگی مطلقا ضروری بحرانها نیست و ممکن است اغلب اوقات روی ندهد .حتی در خالل بحران برگشــت کاالها ،هرچند در مقیاسی کمتر ،ادامه مییابد .از آنجا که بحران تاثیر لگامگســیختهای بر همه شــاخههای تولید همزمان یــا با نیرویی برابر دارد ،در چارچوب این محدودهها گردش به یاری پول اعتباری میتواند ادامه یابد .افت فروش تنها هنگامی به پایینترین نقطه خود میرســد که بحرانهای پولی و بانکی وضعیت را پیچیدهتر کنند .اگر پول الزم برای گردش تامین گــردد میتوان بحران پولی را دور زد و حتی یــک بانک که وضعیت اعتباریاش آسیب ندیده باشد با دادن اعتبار به صنعتگران در برابر وثیقه ،قادر به این کار است. در عمل هم هرجا چنان گســترش وســایل گردش امکانپذیر بوده ،بحران پولی دور زده شده اســت .از سوی دیگر بحرانهای پولی اغلب هنگامی روی میدهند که بانکها با وجود آســیب ندیدن اعتبارشان ،از دادن اعتبار پولی منع شدهاند .در انگلیس ســالهای 1847و 1857چنان وضعی اتفاق افتاد .عمر یک بحران پولی در حال شــکلگیری ،بر اثر تعلیق قانون بانک که خودســرانه نشر اسکناس بانکی (یعنی پول اعتباری) را در حد ذخیره طالی 14میلیون پوندی محدود میکرد کوتاه شــد .در آمریکا که قانون ،گردش پول اعتباری را حتی در اندازهای غیر عقالنیتر محدود میکند ،درســت هنگام نیاز بسیار مبرم به اعتبار ،بحران پولی سال 1907تا حد مقیاسهای کالسیک پیش رفت. با بررسی سیر رویدادها در بازار داخلی روشن میشود که کاهش ذخیره نقدینگی نه
سرمایه مالی
448
تنها به خاطر مصرف آن در گردش خانگی ،بلکه صدور آن به خارج نیز هست .پیشتر کارکرد طال را بهعنوان پول جهانی در تسویه حسابهای بینالمللی دیدیم .در کشوری که به اوج شــکوفایی رونق رسیده و در آستانه بحران است گرایش قابلمالحظهای به کســری تراز پرداختهای خارجی وجود دارد .در دوران شکوفایی ،قیمتها موجب تشویق واردات هستند و واردات بهمراتب از سطح عادی باالتر میرود ،در حالیکه به دلیل ظرفیت قابلمالحظه جذب بازار داخلی ،صادرات به آن سطح افزایش پیدا نمیکند و در مورد برخی از کاالهای صادراتی مثل سنگ آهن ،زغالسنگ و غیره حتی ممکن است کاهش عمده مطلق در کار باشد. به خاطر داشته باشیم که واردات اصلی کشورهای پیشرفته سرمایهداری فراوردههای کشاورزی ،اقالم مصرفی و مواد خام ،و صادرات آنها اقالم ساخته شده صنعتی است. اقالم وارداتی این کشورها بیشتر مورد سفتهبازی است و مالحظات دیگر به کنار ،خود این بهتنهایی ،و به دلیل بیاعتمادیها ،به تجارت و بازار نقش عمدهتری میدهد ،بنابراین به احتمال زیاد واردات بیش از اندازه و در مقیاســی وسیع ،از صادرات پیشی میگیرد. تراز بازرگانی که مهمترین عنصر تراز پرداختهاســت ،دچار کسری میشود و برای تسویه باید حجم عظیمی طال صادر گردد. در بازار پول ،رویدادها سیر دیگری را پیش میگیرند .قبل از همه ،بهره در کشوری با بزرگترین شکوفایی رونق ،باالترین نرخها را دارد .در نتیجه حجم چشمگیری پول خارجی برای بلندمدت یا کوتاه مدت در آنجا سرمایهگذاری میشود .به دلیل باال بودن رونق سفتهبازی سهام و کاالها سفتهبازان خارجی جلب بازارهای کشور میشوند و در نتیجه ،مبالغ بزرگی پول برای خرید سهام و اوراق بهادار وارد کشور میشود .و بنابراین ساختار ویژه تراز پرداختها در هر لحظه بستگی به روابط اعتباری تجارت بینالمللی دارد .در انگلیس که پیشــاپیش هر بحران مقادیر بزرگی طال از کشور خارج میشود برای پرداخت ما به ازای صادرات ،اعتبارها در حد نسبتا زیادی افزایش مییابد ،اما برای کاالهای وارداتی اعتبار اندکی اختصاص داده میشود و نابرابری فزاینده این دو خود را در تراز بازرگانی نشان میدهد. کسری تراز بازرگانی ممکن است خود بهتنهایی برای پرواز طال به خارج کفایت کند و هر کاهشــی در ذخیره طالی کشــور آن هم درست در لحظهای که اعتبارها
449
فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
در حال انقباض است ،زنگ خطر را به صدا درمیآورد ،بر نرخ بهرة هماکنون باال، باز هم میافزاید ،راه بیاعتمادی باز میگردد و باالتر از همه اینکه ســفتهبازی هم محدود میشــود .همین حالت ممکن است جرقه نخستین در بحران بورس سهام را بزند .تاثیرات کسری تراز بازرگانی میتواند با نوسانها در تراز پرداختها جان تازهای بگیرد .رونق پدیدهای بینالمللی است هرچند در هر کشور از نظر شدت و زمان شکل خاص خود را پیدا میکند .فرض کنیم رونق در آمریکا آغاز شده و در اوج شکوفایی اســت در حالیکه در انگلیس تازه دارد به نقطه شکوفایی میرسد. نرخهای باالی بهره و شــدت ســفتهبازی موجب جذب حجم بزرگی از سرمایه انگلیس در آمریکا شــده است .حاال در خود انگلیس هم تقاضای بازار پول بسیار افزایش یافته و نرخ بهره و سفتهبازی به باالترین حد رسیده است .در نتیجه ،پولی که تا این زمان در آمریکا ســرمایهگذاری شده است به انگلیس بازگردانده میشود و این درست در زمانی است که آمریکا دچار کسری تراز بازرگانی شده است .این کســری تراز موجب صدور طال از آمریکا و در نتیجه انقباض اعتبار در آن کشور میشــود که به دنبال آن ،بحران بورس سهام میآید و این بهنوبه خود پیش درآمد بحران عمومی کســبوکار است که باز هم بر کســری تراز پرداختها میافزاید. سرمایههای خارجی که در سفتهبازی به کار گرفته شده بود بهفوریت بیرون کشیده میشــود ،این عملیات شامل پول سرمایهگذاری شــده در وثیقهها و خرید سهام خارجی است و سرمایهگذاری در اوراق بهادار را دربرنمیگیرد .سفتهبازان خارجی در ســرآغاز بحران تالش میکنند از شر اوراق بهادار مسئلهدار رها شوند و فروش این اوراق با فروش اجباری کسانی که سفتهبازی «گاو مانند» آنها از هم فرو پاشیده است اوج و شــدت میگیرد .هر جا پای کشورهای خارجی در میان باشد فروش اوراق بهادار بر تراز پرداختها تاثیر وارونه دارد. البتــه امکان دارد عاملهای دیگری هم وارد صحنه شــوند و روند حوادث را عوض کنند .بحران بورس ســهام ،و بحران بانکی ،که ممکن اســت به آن وابسته باشد ،تنش خشــونت باری را در نظام اعتباری پدید میآورند .با باالرفتن بیش از حد نرخهای بهره ،ســرمایههای پولی خارجی تشویق به سرمایهگذاری میشوند. کاهش ارزش اوراق بهادار ،آنها را برای ســرمایهداران خارجی جذاب میســازد
سرمایه مالی
450
و صدور بخش اساســی این اوراق موجب بهبود تــراز پرداختها میگردد .تراز بازرگانی خارجی بهبود مییابد و آشــفتگی اعتبار بر ســفتهبازی کاالها نقطه پایان میگذارد .بهزودی معلوم میشود بازار داخلی با حجم بیش از حد کاال روبهروست. قیمتهــا افت میکند .بحران تجاری آغاز میگردد .واردات متوقف میشــود .در حالیکه صادرات -تا وقتی بازار خارجی به خاطر آغاز نشــدن بحران اجازه دهد افزایش مییابد تا با فروش آنها وســیله پرداخت تامین شود ]2[ .ورشکستگیهاآغاز میشــود .اما تا جایی که تاثیر آنها بر کسانی است که باید در ازای واردات به صنعتگران خارجی پرداخت کنند ،این ورشکستگیها پرداختها را پوشش میدهد و تا اندازهای تراز پرداختهای کشور را بهبود میبخشد ]3[ .بدینترتیب صادرات طال دیر یا زود پیش از آغاز بحران و بسته به اوضاع و احوال پایان مییابد و جریان ورود طال به کشور در زمان بحران و پس از آن جای آن را میگیرد .تناوب صادرات و واردات طال در طی بحران نمایانگر تغییرات در حوزههایی است که بخش عمده بحران را تجربه میکنند. در زمانی که در نتیجه عدمتناسبهای در حال پیدایش ،گردش دیگر نمیتواند بــه قدر کافی نیازهای اعتبار در گردش را تامین کند اما از قوانین بانکداری بهطور اخص بهشدت تاثیر میپذیرد ،جریان بیش از اندازه طال به خارج غالبا بر نرخ بهره تاثیر میگذارد .جوهر قانونگذاری اشــتباه بانکی این است که گسترش اعتبار در گردش را بهشــدت محدود میکند و نمیگذارد اعتبار به محدودههایی برسد که از دیدگاه قوانین اقتصادی معقول باشــد .این کار با ایجاد رابطه خودسرانه میان اعتبار در گردش با مقدار ارزشــی صورت میگیرد که در عالم واقع مطلقا هیچ ربطی به سرشت اقتصادی خود آن ندارد .میدانیم که اسکناس بانک ،شکل دیگری از حواله یا برات اســت ،برات هم شکل پولی ارزش کاالهاســت .اگر مقدار اسکناسها با مقدار براتهــا و حوالهها -و در تحلیل نهایی ،با ارزش کاالهای در گردش ،مثل آنچه که در نظام به اصطالح پوشش اسکناسی بانکها شاهد اجرای دقیق آن بودیم- ارتباطی نداشته باشد و به جای آن ،مثل انگلیس ،به ذخیره فلزی ارتباط داشته باشد، و یا مثل آمریکا به اوراق قرضه دولتی ،مربوط شــود ،که در این مورد بالهتها به اوج خود رســید و بدهیها را وثیقه حجم اعتبارات منتشر شده تلقی کردند (و این
451
فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
نوع بالهت با سرشــت ابلهانه ســرمایه خیالی توجیهپذیر است) ،نتیجهاش اِعمال محدودیتهای ساختگی بر عرضه وام سرمایهای است که طبعا بر نرخ بهره تاثیری مستقیم یا غیرمســتقیم میگذارد .در انگلیس که حجم اسکناس را قانون مشخص میکند و نیاز گردش تنها با پول فلزی تامین میشود (چون هر اسکناسی که عالوه بر 14میلیون پوندِ [ ]4مقرر چاپ شود نماینده طال و ،بنابراین به مفهوم اقتصادی، عمال طالست) هر افزایش قابلمالحظه در خارج شدن طال از کشور ،تهدید مستقیم گردش به حساب میآید .پس حتی در شرایط تندرستی کامل کسبوکار و آسیب ندیــدن اعتبار ،بانک به جبران جریان طال به خارج ،مثال در نتیجه واردات بیش از حد گندم در ســال کممحصول در انگلیس ،نمیتواند همان مقدار اسکناس منتشر کند .بنابراین هرجا جریان طال به خارج اتفاق بیافتد حتی اگر این انتقال حالت گذرا داشــته باشد ،بانک برای حفظ ذخیره طالی خود ناچار است بیدرنگ نرخ بهره را باال ببرد ،که بدینترتیب گرفتن اعتبار پرهزینه میشود و این اقدام سود سرمایه وام و از جمله ســرمایه خود بانک را به زیان ســود کارفرمایی افزایش میدهد .از این گذشته ،با اعمال محدودیتها ،امکان تبدیل براتها به اسکناس یعنی پول قانونی، یا دستکم به یک وسیله عام پرداخت قابل قبول را زیر سوال میبرد .پس گردش پول اعتباری مورد نیاز گردش رو به افزایش ،خودســرانه محدود میشود هرچند وضعیت تولید چنان اقدامی را درست نمیداند و در چنین شرایطی بهطور ساختگی گسســت کاملی در گردش پول اعتباری ایجاد میشود که حاصل آن بحران پولی و بانکی اســت ،و همه اینها به خاطر نظریهای نادرست که به کارگیری آن در عمل برای سرمایه وام مزایایی در بردارد که به هیچ روی نظریه صرف نیستند. در آمریکا وضعیت از این هم ابلهانهتر اســت ،چون در آنجا گردش اسکناس تنها در صورتی میتواند افزایش یابد که بانکها قرضه دولتی بیشــتری خریداری کننــد .و از آنجا که عرضه این قرضهها محدود اســت ،افزایــش تقاضا بیدرنگ موجب افزایش قیمت آنها میشــود و به خاطر بــاال بودن نرخ بهره ،برای بانکها صرف نمیکند که دست به انتشار اسکناس بزنند .اگر بانکها از خرید اوراق قرضه دولتی خودداری ورزند ،که نتیجه آن ،کم شدن اسکناس در گردش است ،نرخ بهره بهشدت باال میرود و در پی آن ،بانکها و سرمایهداران بانکی عالوه بر کسب سود
سرمایه مالی
452
بیش از حد ،بازار پولی را نیز در دســت میگیرند و دیکتاتوری خود را نه تنها بر ســفتهبازی و بورس سهام بلکه بر تولید از طریق نقشی که در انتشار سهام و تامین اعتبار دارند اعمال میکنند .این در ضمن یکی از دالیل اهمیت عظیم بورس سهام آمریکا در فرایند تمرکز مالکیت داراییها در دستان چند سرمایهدار پولی است .اگر مقررات کنونی بانک به اجرا درآید بازپرداخت بدهی (در ایاالت متحده) با نشــر اسکناس خسارتبار خواهد بود؛ اما در این دیوانگی روشی تمهید شده است .زیرا این بهترین راه تامین منابع ِ پولی «سرمایة وام» است و بنابراین مقاومت شدیدی در برابر اصالح نظام پولی صورت میگیرد. محدودیتهای اعمال شده به موجب مقررات بانکی ،از آن رو -و تا اندازهای در نتیجــه وضع مقررات -قدری تحملپذیرند که در کشــورهایی مثل انگلیس و آمریکا مقررات سختگیرانه و زیانبار ،راه را برای گزینههای اعتباری که مکملهای گردش اســکناس هستند و موجب شــدهاند این مقررات قانونی ،کمتر دردسرساز شوند ،هموار کردهاند .تحول اتاق پایاپای و استفاده از چک دو نوع از این گزینهها هســتند .در اتاق پایاپای ،براتها با یکدیگر تســویه میشوند و در این حد همان کارکرد پول را بر عهده دارند چون نیازی نیســت که به اسکناس تبدیل گردند .این تکِش] مطلب درباره چک هم صادق است .چک بر مبنای سپردة صادرکننده [یا برا صادر میشــود هرچند در آن لحظه چنان ســپردهای واقعا وجود نداشــته باشد و بانک از آن به صورت وام اســتفاده کرده باشــد .وقتی چک در مورد مبلغی صادر میشــود که ســپرده آن وجود ندارد ،به این میماند که صادرکننده چک به طرف، اســکناس بانکی داده باشد که پول فلزی آن اسکناس هم وجود ندارد ،اما پشتوانه این چک هم مانند ســپردهای که وام داده شده است ،اوراق بهادار بانکی است .از دیدگاه اقتصادی ،جوهره همه اینها یکی اســت هر چند شکلهای متفاوت به خود میگیرد (و خوشبختانه قانونگذاران بانکی هم تنها به شکلها توجه دارند) .عالوه بر این وســایل صرفهجویی در گردش اسکناس (و این واقعیت که وقتی یک نوع پول اعتباری میتواند جای دیگری را بگیرد نشانه برابر بودن آنهاست) در انگلیس تضمینهای معتبری داده میشود که این قانون نبوغآمیز بانک هر جا که اجرای آن متضمن خطری باشد بیدرنگ تعلیق خواهد شد.
453
فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
تاثیرات مقررات اســکناس بانکی میتواند به تضعیف ،و حتی در شرایطی ،به حذف کامل گرایشهایی بیانجامد که در طی بحرانها در تغییرات تراز پرداختها بیان میشــود .پیشتر دیدهایم که همیشه در نتیجه وضعیت تراز بازرگانی تغییراتی در تراز پرداختها روی میدهد .تراز بازرگانی خود ،در وهله نخســت به شرایط طبیعی تولید و در وهله بعدی به مرحله توســعه اقتصادی بســتگی دارد .کشوری که دوره بلند توســعه اقتصادی را از ســر گذرانده و از نظر صنعتی بسیار پیشرفته است ،صادرات گستردهای در وسایل تولید و میزان کمتری ماده خام تولیدی دارد، با کسری تراز بازرگانی روبهروست .بدین جهت در انگلیس ،نخستین کشوری که تولید سرمایهداری پیشرفته معمول شد تنها توانست وسایل تولید را نه تنها بهعنوان کاال بلکه به صورت سرمایه صادر کند؛ یعنی انگلیس تنها فروشنده وسایل تولید در خارج نبود بلکه آنها را در خارج سرمایهگذاری میکرد .وقتی انگلیس به آمریکای جنوبــی وامی برای احداث راهآهن داد آنها از این وام برای خرید ماشــین آالت، لوکوموتیو ،و مانند اینها از انگلیس استفاده کردند .این قبیل صادرات که در ضمن، صدور ســرمایه نیز هست وابستگیاش به واردات همزمان کاال را قطع میکند .اگر تنها پای صادرات کاال در میان بود آمریکای جنوبی برای مثال ،میتوانست وسایل تولید را از انگلیس برای مدتی طوالنی وارد کند و در ازای آنها کاالهای تولیدشده خودش را بپردازد ،اما چون اینجا انباشت پول به قدر کافی صورت نگرفته است در ازای وارد کردن حجم عظیمی از وســایل تولید ،کشور قادر نیست از ذخایر فلزی خود بپردازد .در واقع ،بخش بزرگی از دادوستد بینالمللی با این نوع مبادله کاالها انجام میشــود و آنها کموبیش یکدیگر را پایاپای تسویه میکنند .اما وقتی کاالها به صورت ســرمایه به کشوری توسعهنیافته صادر شــود ،که از یک سو به خاطر ظرفیتهایش برای توسعه سرمایهداری ،و از سوی دیگر به خاطر انباشت سرمایه و وجود سرمایه اضافی تولیدی در کشور پیشرفته ،دچار محدودیتهایی است ،حجم صادرات از تولید کاال مســتقل میشود .علت شتاب گرفتن گسترش سرمایهداری دقیقا همین است .بدینوسیله است که پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری تولید صنعتی و صادرات خود را بهمراتب از واردات از کشــورهای توســعهنیافته فراتر میبرند .و آن کســری تراز بازرگانی را با اضافه تــراز پرداختها جبران میکنند
سرمایه مالی
454
چون کشــورهای صنعتی به صورت منظم پرداختهایی را در شکل سود سرمایه صادراتیشان دریافت میکنند. تاثیــر دقیق گرایشها بر تعیین صادرات و واردات طال به ســاختار کمّی تراز بازرگانی و تراز پرداختها بستگی دارد .اینکه جریان منظم طال به خارج از ایاالت متحــده آمریکا وجود نــدارد ،پدیدهای که در انگلیس در بحرانهای اولیه شــاهد بودهایم ،دلیلش دو عامل متمایز است :نخستین عامل ،همانا موانع گسترش اعتبار در گردش است که به خاطر قانون حاکم بر نشر اسکناسهای بانکی ایجاد شدهاست. ایــن عامل موجب میشــود نرخ بهره در آمریکا باالتر از اروپا باشــد چون حجم محدود شــده اعتبار در گردش ناکافی است و همین امر سرمایههای پولی اروپا را به آمریکا جذب میکند .اینکه در اوج شکوفایی رونق در اروپا امکان انتقال سرمایه پولی از آمریکا به آنجا وجود دارد -که نتیجهاش خارج شدن طال از آمریکاست- به میزان فشارها بر اعتبار در اروپا بستگی دارد. ســاختار تراز بازرگانی در آمریکا نیز راه را برای تعدیلها میگشــاید .آمریکا کشوری است که صادراتش بیشتر مواد خام است .فرض کنیم درست در دورههای اوج رونق در آمریکا برداشــت محصوالت کشــاورزی هم خوب باشــد .در این 1 صورت تراز بازرگانی کشــور تا حد زیادی مثبت میشود .چون قیمت پنبه ،مس و شــاید گندم بسیار باال برود و این بهبود تراز بازرگانی ممکن است گرایشها به خــارج کردن طال از آمریکا را تضعیف کند ،از میان بردارد ،یا به تاخیر بیاندازد ،و بنابراین شــدت بحران را به تاخیر بیاندازد ،هرچند جریان خروج طال از کشور به هیچ روی شرط الزم بحران نیست. در این ارتباط باید تاکید کرد که قدرت بانکهای کشــورها در حمایت از خود در برابر صادرات طال با در نظر گرفتن دالیل نیاز به صدور آن متفاوت است .برای مثال اگر در برلین نرخ تنزیل 5درصد و در پاریس تنها 3درصد باشــد ،بانکهای فرانسه انگیزهای برای صدور طال به آلمان پیدا میکنند تا از مزایای نرخ بهره باالتر برخوردار شوند .همینطور هم اگر سفتهبازی در برلین فعاالنه عمل کند بانکهای -1علت همبســتگی قیمتی میان مس و محصوالت کشاورزی ،مصرف سولفات مس برای غنی کردن و بارآورتر کردن غالت است .این خاصیت مس در سال 1761میالدی کشف شد.
455
فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
فرانســه به مشــارکت در آن تمایل دارند .این نوع انتقال طال از اجبار و ضرورت اقتصادی ناشــی نمیشــود ،بلکه تا حد زیادی حرکت خود ســرانه سرمایه پولی عامل آن است .چون اگر ســرمایهداران به نرخ بهره کمتر ،یا سود سهام پایینتری قانع میشــدند ،این سرمایه میتوانست در فرانسه بماند .بنابراین با در پیش گرفتن سیاستهای بانکی درست میتوان جلو حرکت طال را گرفت .سادهترین راه ،دادن تضمین نرخ باالتر بهره به آنها در کشور از راه کاستن از نرخ تنزیل بانکهاست .این اقدام موجب برابر شدن نرخ بهره در دو کشور خواهد شد .بانک عالوه براین از راه اقدام مستقیم یعنی خودداری از تسعیر اسکناس به طال میتواند جلو صدور طال را بگیرد .بانک اتریش -مجارستان که پرداختهای نقدی را متوقف کرده است از نظر قانونی چنین حقی را دارد؛ بانک فرانسه هم که میتواند پرداختها را با نقره انجام بدهد میتواند از پرداخت طال خــودداری ورزد ،و در نهایت با دریافت حق بیمه [ ]5بر طال ،و باال بردن قیمت به حذف سودی بپردازد که از تفاوت نرخ بهره عاید میشــد و بدین نحو انگیزه صدور طال را از بین ببرد .بانک انگلیس و رایشبانک آلمان چنین ابزار مســتقیمی ندارند ،اما رایشبانک دستکم تالش میکند با اعمال فشار غیر مستقیم بر صادرکنندگان طال ،هنگامی که بازار پول بسیار زیر فشار است مانع صدور طال بشــود ،سیاســتی که اگر به این مورد خاص محدود شود از منظر اقتصاد ملی سیاستی کامال عقالنی است .اما این محدود کردن عملی حرکت سرمایه پولی ،یا به عبارتی ،صدور طال ،یکی از عاملهای مانع بر ســر راه برابرسازی نرخ بهره در سطح کشور است. حال اگر برای مثال تقاضا برای طال از سوی رایشبانک آلمان باشد چون آلمان باید در ازای کاال یا اوراق بهادار طال به انگلیس بدهد قضیه کامال فرق میکند .آنها ابتدا حوالههای اســترلینگ را در بورس برلین میخرند اما اگر نرخ مبادله باالتر از نرخ برابری ارز باشــد پرداخت به طال را ترجیح میدهند .حال چنانچه رایشبانک از پرداخت به طال خودداری ورزد ،بدهکاران آلمانی که باید بدهیشان را بپردازند یا اعالم ورشکســتگی کنند ،باید بار دیگر حوالههای استرلینگ تهیه کنند .تقاضای آنها قیمت براتها را باالتر از نرخ برابری ارز میبرد که موجب کاهش ارزش پول آلمان میشود در حالیکه اولویت بانک حفظ ارزش این پول است.
بنابراین خروج طال از کشور که نتیجه دادوستدهای مالی است میتواند با توقف این دادوستدها متوقف شــود ،برعکس ،نمیتوان جلو خروج طالیی را گرفت که برای انجام تعهدات بر عهده گرفته شــده در معاملــه اوراق بهادار و کاالها بدون کاهش ارزش پول الزم است.
سرمایه مالی
456
یادداشتهای فصل هجدهم
J. R. McCulloch,Scarce and Valuable Tracts on Paper Currency and Banking, p. 422.
-4این مربوط میشــود به زمان پیل؛ امروز حجم اسکناسهای بدون پشتوانه طال 18میلیون و 500هزار پوند است. « -5بانک فرانسه به هنگام خارج کردن پول از کشور حق بیمهای میگیرد و اگر تقاضا از خارج بسیار شدید باشد این حق بیمه به 8و حتی 10درصد هم میرسد. و چــون خریداران خارجی تنها طال قبول میکنند تنزیلکننده باید این حق بیمه را به نرخ تنزیل داخلی بیافزاید. در مجموع هنگامی که نرخ تنزیل در خارج باال ،اما در پاریس پایین باشــد این حق بیمه طال اخذ میشــود .این ،بهره برات 3ماهه به نرخ 5درصد را در ســال 2 درصد افزایش میدهد[ ».نقل از]: Sartorius, Das volksuirtschaftliche System ...,p. 263.
457
فصل هجدهم :شرایط اعتباری در روند چرخه کسبوکار
-1من در اینجا به بحران بورس سهام تنها بهعنوان عاملی در بحران عام تجاری نگاه میکنم .بحرانهای ســفتهبازی و بورس سهام نیز ممکن است بهعنوان پدیدههایی مجزا روی بدهند .بحران بورس ســهام اغلب در صورتی که سفتهبازان از نخستین خیزش قیمتهــا و پیش از موقع بهرهبرداری کنند در طــی مرحله آغازین رونق صنعتی روی میدهد ،نظیر آنچه در وین در سال 1895روی داد. -2بدینگونه بود که در بحران اخیر آمریکا صادرات پنبه و گندم به اروپا شدت گرفت تا با فروش آن طال وارد کنند. -3این البته تجربه تازهای نیست یک تاجر اروپای قارهای بدون ذکر نام در گزارش به اعضای کمیته شــمش در 1810پا را از این فراتر نهاد« :من در واقع دو وسیله برای تسویه کسری تراز بازرگانی میشناسم .شمش طال یا ورشکستگی[ ».نقل از« ]:گزارش کمیته قیمت باالی شمش» ،که مک کولوچ در اثر زیر آورده است:
فصل نوزدهم رسمایه پولی و رسمایه تولیدی در دوره رکود
459
فصل نوزدهم :سرمایه پولی و سرمایه تولیدی در دوره رکود
در بررســی فرایند انباشت پس از یک بحران ،چنین به نظر میرسد که بازتولید درآغاز در مقیاسی کمتر انجام میشــود .تولید اجتماعی دچار انقباض میشود .به دلیل «همبستگی شاخههای تولید» ،برای شاخهای که نخست با اضافه تولید روبهرو میشود موضوع چندان مهم نیســت .اضافه تولید در شاخههای اصلی به صورت اضافه تولید عام اســت و بنابراین هیچ انباشت مولد و هیچ تبدیل سود به سرمایه درکارنخواهد بود .از افزایش در تولید انبوه هم خبری نیست .انباشت مولد متوقف میشود .میپرسیم برسر انباشت فردی و شاخههای خاص تولید چه میآید؟ پاسخ این است که تولید ولو در مقیاس کمترادامه مییابد .مسلم است که شمار زیادی از بنگاهها سودآوری هم دارند؛ خاصه آنها که از نظر فنی در حوزه خود کارآمدترند و در بخشهای تولید کاالهای مورد نیاز اساسی زندگی فعالند ،که نمیتوان مصرفشان را بهشــدت محدود کرد .بخشی از سود را میتوان انباشت کرد ،اما چون نرخ سود کاهش یافته اســت ،امکان انباشت بشدت کم میشــود .جمع کل سود هم دچار کاهش شــده است که خود این نیز امکان انباشت را کاهش میدهد .از این گذشته درحالیکه بخشــی از طبقه سرمایهدار سود میکند ،بخش دیگر زیان میبرد و این زیان گاه آنچنان اســت که اگر ورشکســتگی پیش نیاید،سرمایه اضافی هم تولید نمیکند .در دوره رکود ،گسترش واقعی در تولید درکار نخواهد بود و اگر انباشتی هم درکار باشــد تنها در شــکل پول خواهد بود .پرســش این است که پول برای انباشت سرمایهداران از کجا میآید؟ فرمول زیر را در نظر بگیرید:
سرمایه مالی
460
بخش 4000 -1واحد سرمایه ثابت 1000+واحد سرمایه متغیر 1000 +واحد ارزش اضافی= 6000واحد بخش 2000 -2واحد ســرمایه ثابت 500 +واحد ســرمایه متغیر 500 +واحد ارزش اضافی= 3000واحد این نشــان دهنده کاهش تولید براثر بحران است .اما ســرمایهداران کاال تولید میکنند نــه پول .برای تهیه پول والبته پولی بیــش از آنچه که هماکنون در اختیار دارند -چون در غیر این صورت انباشــت پولی درکار نخواهد بود -باید کاالهای خود را به پول تبدیل کنند و دیگر آن پول را به صورت کاال در نیاورند .اگر بخش 2بخواهد از 500واحد ارزش اضافی 250واحد را انباشت کند باید اقالم مصرفی را بفروشد (و تولیدکنندگان باید این اقالم را به همان بخش بفروشند چون برگشت ارزش اضافی این بخش در درون خودش انجام میشــود) بیآنکه اقدام به خرید کاالهایی ازسایر اعضای همان بخش بکند .پس در بخش 2یک ارزش اضافی 250 واحدی بیمصرف میماند .اگر هم یک تولیدکننده بتواند کاالهایش را بفروشد اقالم ســایر تولیدکنندگان بدون خریدار روی دستشان میماند .سرمایه پولی بازتوزیع میشود وفروشندگان از دست خریداران پول دریافت میکنند اما پولی به خریداران باز نمیگردد چون آنها نمیتوانند 250واحد کاالی خود را بفروشند. با فرض انباشت نیمی از ارزش اضافی سرمایهداران در بخش ،1ما هم به همان نتیجه میرســیم .در آن صورت سرمایهداران میتوانند 1000واحد سرمایه متغیر و 500واحد ارزش اضافی را در شکل وسیله تولید به سرمایه ثابت بخش 2بفروشند که بخش 2در ازای این خرید 1500 ،واحد به شکل پول میپردازد .اما چون ارزش اضافــی بخش 1تمامی 2000واحد کاالی مصرفــی را نمیخرد بلکه 500واحد کاالی مصرفی را نگاه میدارد ،پس ســرمایه ثابــت بخش 500 1واحد پول کمتر دارد ،این 500واحد در شکل پول انباشت شده در بخش 1میماند .اما اگر سرمایه ثابت بخش 2برای خرید وســیله تولید 1000 ،واحد پول را پیشپرداخت نکند و فرض را بر این بگذاریم که بخش 1آغازکننده فرایند اســت ،در آن صورت بخش 1اقــام مصرفی 1500را میخرد ،بخش 2این 1500واحد را در خرید وســایل تولیــد صرف میکند و بنابراین بخش 1میماند و 500واحد وســایل تولی ِد بدو ِن
461
فصل نوزدهم :سرمایه پولی و سرمایه تولیدی در دوره رکود
خریدار .بدینترتیب انتظاراتش از انباشت تحقق نیافته است .اما تولید بخش 2باز هم محدودتر میشــود ،فرایند بازتولید را با 1500واحد سرمایه ثابت آغاز میکند و به همین میزان ،ســرمایه متغیر را کاهش میدهد .اگر با ســرمایه ثابت بخش 1 برگشت پول 2000واحدی را میداشت اما حاال تنها 1500واحد را مورد استفاده قرار داده ،و آن 500واحد پیشــین با کارکرد سرمایه پولی ،اکنون عاطل مانده ،پس این 500واحد هم بر کسری مبلغ پیشپرداخت بابت سرمایه متغیر افزوده میگردد. بدیهی است انباشت پول ناب در سطح جامعه در کل با فرض کاهش یا توقف تولید ناممکن اســت .تنها انباشــت فردی میتواند صورت گیرد و معنی انباشت توســط یک فرد ســرمایهدار ،تغییر در توزیع ســرمایه پولی میان دیگران است و این تغییر بهناچار راه اختاللهای تازه در بازتولید را هموار میســازد .اگر به طبقه تولیدکنندگان طال هم بنگریم تفاوتی نمیکند .درآنجا مســلما انباشت پول ممکن است ،اما اندازه سود انباشت شــده در این شاخه خاص تولید ،انباشت را محدود میســازد .به نســبت میزان پولی که بدینترتیب انباشت میگردد از حجم فروش ها توســط صنایع دیگر کاسته میشود چون در اینجا انباشتها احتکار میشود ،و صرفنظر از اینکه ارزیابی این عامل چگونه باشد ،از نظر کمیت آنچنان بیاهمیت است که نقشی در فرایند عام انباشت بازی نمیکند. استفاده از اعتبار هم تغییری ایجاد نمیکند 2000 .واحد(سرمایه متغیر +ارزش اضافی) بخش 1به ازای 2000واحد سرمایه ثابت بخش 2فروخته میشود .معنی انباشــت پول این اســت که بخش 1با فروش 2000واحد از بخش 2تنها 1500 واحد خریداری کند .برگشــتها چه با اعتبار باشد و چه نباشد ،واقعیت این است که اگر بخش 2از بخش 1برابر 500واحد خرید کند ،بخش 1تنها میتواند 500 واحد را به صورت پول یا پول اعتباری انباشــت کند -که همان ادعا بر تولید آینده است .اما بخش 2تنها در صورتی میتواند این خرید را انجام بدهد که در ازای آن یا کاالهای خودش را بپردازد -که خارج از فرض ماست -و یا از ذخیره پولی خود که در اینجا انباشت بخش 1برابر پولی است که بخش 2از دست میدهد .بنابراین درست نیست که گفته شود سرمایه عاطل مانده در خالل دوره رکود ،همان سرمایه انباشــت شده در شکل پول یا اعتبار است .سرمایة پولی است که بر اثر انقباض در
سرمایه مالی
462
تولید آزاد شده است و قبال برای اثرگذاری بر برگشت مورد استفاده قرار میگرفت اما به دلیل کاهش تولید ،زائد شــده اســت .عاطل ماندن آن بازتاب عاطل ماندن سرمایه تولیدی است .در نتیجه انقباض تولید ،تنها بخشی از نیروهای تولید به کار گرفته میشوند .سرمایه ثابت تازه تولید شده ،انبار میشود چون کاربردی در تولید ندارد .سرمایه پولی و ظرفیتهای نظام موجود اعتباری ،در مقایسه با برگشت رو به کاهش ،بسیار بزرگ شده ،و سرمایههای پولی زیادی در بانکها خوابیده و در انتظار به کار گرفته شدن هستند و پیششرط به کار گرفته شدن آنها گسترش تولید است. از قضا یک برداشــت غیرعادی نظریهپردازان بحران هم دقیقا به این ســرمایه پولــی عاطل مانده میپــردازد و آن را قدرتمندترین انگیزه در گســترش بازتولید قلمداد میکند ]1[ .گویی تعطیل ماشــینآالت و تهدید به وخامت مادی و اخالقی، بهرهبرداری کمتر از ســرمایه پایا در کل ،که نه تنها ســود را قربانی میکند بلکه به ضرر و زیانها ادامه میدهد ،نمیتوانســتند بیش از کاهش نرخ بهره سرمایه پولی انگیزه قدرتمند گسترش تولید باشند .پیشبرد انگیزه انباشت پس از بحران به یاری پول نقد ،مسئله نیست؛ مسئله این است که آیا امکان عینی گسترش بازتولید وجود دارد یــا نه .بیدرنگ پس از هر بحران غالبا نقدینگی در حجمی بزرگ وجود دارد اما با وجود این چندین سال طول میکشد تا رونق بهطور کامل بازگردد]2[ . مشاهده چگونگی تغییر دیدگاه تحلیل گران سوداگری در رسانههای بورژوایی در راســتای وضعیت جاری چرخه کســبوکار حیرتانگیز است .در رسانههای آلمان علت بحران اخیر منحصرا به پولِ گران 1یا ســرمایه پولی کمیاب نسبت داده شد .و حاال که به رغم جریان ادامه دار نقدینگی در سطح جهانی ،بحران رکود جان سختی میکند تازه دارند کشف میکنند که بحران ،تنها به شرایط بازار پول بستگی نداشته است]3[ . برداشــتهای نادرست درباره علل نقدینگی پول در خالل رکود و اهمیت آنها در غلبه بر بحران در آن است که نمیتوانند ببینند که تعیین مادی تولید اجتماعی در ورای تعیین شــکلهای اقتصادی ،قرار گرفته است و مارکس در جلد دوم سرمایه آن را توضیــح میدهد .پس یکــی میآید و تنها یک رشــته مفهومهای اقتصادی 1- dear money
463
فصل نوزدهم :سرمایه پولی و سرمایه تولیدی در دوره رکود
مثل «ســرمایه»« ،ســود»« ،انباشــت» و غیره را ردیف میکند و فکر میکند مسئله را حل کرده ،چون نشــان داده اســت که مناســبات ک ّمی ،امکان بازتولید ساده یا گسترده را فراهم کرده و یا برعکس در آن اخالل ایجاد کردهاند .اینجا واقعیتهایی نادیده گرفته شــده است :یکی اینکه مناســبات ک ّمی خود بازتاب شرایط کیفیاند و نــه تنها مقادیر ارزش مســتقیما قابل اندازهگیری را میتــوان از هم متمایز کرد، بلکــه ارزشهای مصرفی خاصی نیز کــه در تولید و مصرف از کیفیتهای معینی برخوردارند قابل تشــخیص هستند .به همین نحو هم در تحلیل فرایند بازتولید ،نه تنها واحدهای مجزای ســرمایه بهطور عام مورد توجه قرار نگرفته -بهطوری که مثال اضافه یا کمبود ســرمایه صنعتی را میتوان با همان میزان سرمایه پولی «جبران کرد» -بلکه واحدهای سرمایه ثابت و سرمایه در گردش ،و نیز موضوع ماشینها، مواد خام و نیروی کار از نوع بسیار مشخص (و مورد نیاز فناوری) که باید بهمثابه ارزشهای مصرفی این شکل خاص در دسترس باشند تا جلوی گسستها گرفته شود ،نادیده ماندهاند]4[ . در واقعیت امــر در خالل بحران ،در یک طرف ســرمایه صنعتی عاطل مانده (کارخانهها ،ماشــین و غیره) ،و در سوی دیگر سرمایه پولی عاطل مانده را داریم. همان عاملی که ســرمایه صنعتی را عاطل گذاشــته سرمایه پولی را هم عاطل نگاه داشــته است .پول به گردش در نمیآید ،و ســرمایه بهعنوان سرمایه پولی کارکرد ندارد زیرا سرمایه صنعتی از کارکرد بازمانده است .پول به کار گرفته نمیشود چون صنعت به کار گرفته نمیشود .فونیکس[ ]5به این دلیل تولید را تعطیل نمیکند که پول ندارد و نیز به این علت تولید را از سر نمیگیرد که پول بهفراوانی در دسترس آن قرار گرفته است .برعکس ،پول به این دلیل در دسترس است که تولید با کاهش روبهرو شده است« .کمبود» سرمایه پولی تنها یکی از نشانگان رکود فرایند گردش و حاصل از سرگرفته شدن اضافه تولید است. اعتبار ،نخست جای پول بهعنوان میانجی گردش را میگیرد و دوم ،انتقال پول را آسان میسازد .در تئوری میتوان برای لحظهای اعتبار را فراموش کرد و فرض را بر این گذاشت که مقدار کافی پول فلزی برای گردش پول فلزی ناب در دسترس قرار دارد.
سرمایه مالی
464
ویژگی تقریبا تمامی نظریه پردازان بحران در حال حاضر این اســت که پدیده چرخه کسبوکار را با توجه به تغییرات نرخ بهره توضیح میدهند به جای آنکه به عکس ،پدیده بازار پولی را با توجه به شــرایط تولید توضیح بدهند ]6[ .یافتن دلیل این کارشان چندان دشوار نیســت .رویدادها در بازار پولی جنبه آشکار دارند ،هر روزه در روزنامهها دربارهشــان بحث میشود ،و بر روند بورس سهام و سفتهبازی تاثیــری قاطع دارند .عالوه بر این عرضه ســرمایه وام در هــر لحظه مقدار معینی اســت ،و باید بهعنوان مقداری معین نقش خود را ایفــا کند ،در غیر این صورت توضیح چگونگی تعیین نرخ بهره توســط عرضه و تقاضا ناممکن میشــود .آنچه در کل کمتر مورد توجه قرار میگیرد این اســت که عرضه سرمایه وام به وضعیت تولید بســتگی دارد؛ اول به حجم تولید و بعد به تناســب میان شاخههای تولید که بــر زمان گردش کاالها و به تبع آن ،به ســرعت گردش پول اعتباری تاثیری قاطع دارد .آنچه در مجموع مورد بیتوجهی قرار گرفته اســت ،تفاوت کارکردی اعتبار تجاری با سرمایه اعتباری(بانکی) است بهویژه اینکه به نظر میرسد این تفاوت باید با انتشــار اسکناس بانکی از بین برود و با تحول نظام بانکی همه شکلهای اعتبار به صورت اعتبار بانکی درآیند .اگر این تمایز نادیده گرفته شود روند رویدادها در بــازار پولی بهگونهای کامال متفاوت به نظــر خواهد آمد و چنین به نظر میآید که رابطه وابستگی صرفا در این است که روند گسترش تولید ،به سرمایه بیشتری نیاز دارد .سرمایه هم بیش و کم و به صورتی مبهم همان سرمایه پولی مشخص میشود. تولید گســترش مییابد ،تقاضا برای ســرمایه پولی افزایش مییابد و نرخ بهره باال میرود .ســرانجام کمبود سرمایه پولی خود را نشان میدهد .نرخ باالی بهره ،سود تولید را از بین میبرد ،سرمایهگذاری تازه متوقف میگردد ،و بحران آغاز میشود. سپس در دوره رکود سرمایه پولی به جای آنکه به شکل سرمایه برای سرمایهگذاری درآید انباشت میشــود -برداشتی بیمعنی چون ماشینها ،بندرگاهها ،و راهآهن از طال ساخته نشــدهاند .نرخ بهره پایین میآید ،سرمایهداران پولی از نرخ بهره پایین ســرخورده میشوند .بار دیگر سرمایهشان را در تولید به کار میاندازند و رونق از سرگرفته میشود. حتی اگر ســردرگمی بدوی زیربنای این برداشت اقتصاددانان را کنار بگذاریم
465
فصل نوزدهم :سرمایه پولی و سرمایه تولیدی در دوره رکود
که پول ،ماشــین ،و نیروی کار را سرمایه میانگارند و سطحینگرانه برآنند که یک شــکل سرمایه ،مثال پول ،میتواند خیلی ساده به شکل دیگر ،مثال ماشین ،و نیروی کار (یا به قول آنان ،سرمایه در گردش به سرمایه آماده سرمایهگذاری) تبدیل شود، کژنماییهای این «نظریه» درخشــان حتی از زاویه آمــاری محض کامال بیمعنی است .در کشورهای پیشرفته ســرمایهداری دامنه متنوع نرخ بهره با در نظر گرفتن نوســانهای نرخ رســمی تنزیل بین 2تا 7درصد ،حداکثر 5درصد اســت ،و به نظر من مقررات محدودکننده بانکی یا سیاســتهای ناکافی تنزیل ،نوسانها را از حاصل مالحظات اقتصادی عقالنی باالتر میبرند .حاال سرمایه پولی مورد تقاضای تولیدکنندگان اســت چون میخواهند ظرفیت تولیدشــان را افزایش بدهند ،یعنی ارزش به وام گرفتهشده به شکل سرمایه تولیدی درمیآید .این ارزش به شکل سود تحقق پیدا میکند و اندازه این ســود در صورت برابری ســایر شرایط به قیمتها بســتگی دارد .نوسانها در قیمت کاالها در خالل چرخه کسبوکار بهمراتب از 5 درصد بیشتر اســت .نگاهی به جدول قیمتها نشان میدهد نوسانها 50درصد، 100درصد ،یا حتی بیشــتر اســت .و این غیرعادی هم نیست .اما سودها به همان نسبت افزایش نمییابند چرا که هزینههای تولید هم افزایش مییابد اما در هر حالتی افزایش سودهای صنعتی در دورههای رونق و در باالترین نقطه چرخه تولید بسیار بیش از 5درصد اســت .اگر به دالیل دیگر سودشــان کاهش نیابد افزایش نرخ 7 درصد مســلما روند انباشت سرمایه را متوقف نمیسازد .برای مثال اگر سندیکای زغال راین -وســتفالی بتواند تمامی فراوردهاش را در اوج قله رونق بفروشد برای پرداخت بهره 10درصدی در ازای ســرمایه وام ،لحظهای درنگ نخواهد کرد ،این وام ،به ســرمایه خود او اضافه میشود و از آن سود کارفرمایی عاید خواهد شد که بسیار باالتر از نرخ بهرهای است که میپردازد]7[ . این برداشــت غیرعادی که بهره بهتدریج ســود کارفرمایی را از بین میبرد از ســردرگمی کامل حاکم بر مقولههایی چون «سود»« ،ســود کارفرمایی»« ،مزدهای مدیریت»« ،بهره»« ،ســود ســهام» و مانند اینها ناشی میشود و با رشد شرکتهای ســهامی بر دامنه این سردرگمی افزوده میگردد .به سود سهام به چشم نوعی بهره نگریسته میشــود ،هرچند بهرهای که نوســان دارد با بهره ثابت و دائمی سرمایه
وام بهخوبی قابل مقایســه است .ســرمایه وام و ســرمایه تولیدی را دیگر از این زاویه نمیتوان متمایز کرد که یکی بهرهآور اســت و دیگری تولیدکننده ســود .هر دو حاال ســرمایه بهرهآور تلقی میشــوند و تنها تفاوتشان در این است که سرمایه نقدینه ،بهره ثابت میآورد ،بهرهای که هر روزه در بورس ســهام اعالم میشــود، در حالیکه ســرمایه «پایا» ،بهرهای میآورد که تنها هنگام اعالم ســود سهام معلوم میشــود .تفاوت در میزان یقین به این عایدی به تفاوت بین «نقدینه» یعنی سرمایه پولی ،و «ثابت» که ســرمایه صنعتی است نسبت داده میشود .وقتی همه ویژگیها بدینترتیب سردرگمی میآورند جای شگفتی نیست که در مورد تفاوتهای ک ّمی، این همه برداشــتهای غیرعادی وجود داشته باشد و بعد هم عدهای فکر کنند در نوســانهای نرخ بهره توضیح کافی برای ســازوکار حاکم براین تغییرات ناگهانی چرخه کسبوکار را یافتهاند.
سرمایه مالی
466
یادداشتهای فصل نوزدهم
)1- Otto Bauer (1881 -1938
سوسیال-دموکرات اتریشی و از بنیانگذاران مارکسیسم اتریشی که افکارش الهامبخش چپ نو در اروپا شد .حامیان راه سوم در دل کمونیسم اروپایی هم از وی تاثیر گرفتهاند. 2- qui vivra verra
467
فصل نوزدهم :سرمایه پولی و سرمایه تولیدی در دوره رکود
-1نه تنها توگان بارانوفســکی بلکه حتی اوتو باوئر 1هم در ارائه تحلیلی از نظریه مارکسیســتی بحرانها [منــدرج در)Die Neue Zeit, XXIII, pp. 133 et seq( ]: که میتوانســت نافذ باشد دچار اغوای این وسوســه برخاسته از پدیدههای معین اقتصادی شده است. -2برای مثال در دوره بحران پس از سال 1890چنین بود .سرتاسر سال 1893 وفــور عرضه غیر عادی پول و نرخهای بهره پایین بــود .درآخر فوریه 1894نرخ بهــره بانک لندن 2درصد بود در حالیکه نرخ تنزیل خصوصی در نیمه ماه مارس 1درصــد بود .در نیمه ژانویه 1895نرخ تنزیل خصوصی در لندن بین 1/2و 7/8 درصد بود .با این همه به رغم وجود نقدینگی در مدتی طوالنی و بسیار زیاد ،آغاز دوره رونق نیمه دوم سال 1895بود. -3بهتازگی که تحلیل نظری به فراموشــی سپرده شده با یک رویه بد روبهرو هســتیم که با بررســی مالحظاتی معدود در یک برهه چند ساله و ارزیابی تجربه مرحله جزئی چرخه صنعتی ،و یا در بهترین حالت ،تجربههای چرخهای خاص و یگانه ،جمعبندیهای کلی به شــکل «قوانین» عام ارائه میشود .به این دلیل عدهای هم (به آن سوی تفریط میافتند) و همه تعمیمها را منکر میشوند و خود را به این حکمت تودهها تسلی میدهند که زنده بمانیم و ببینیم .2اینها آگاهانه اقتصاد سیاسی را تا حد لودگی تنزل میدهند. -4مثالــی فوقالعاده در مورد این ســردرگمی را میتوان در نظریه بحرانهای توگان بارانوفســکی دید .وی تنها با به حساب آوردن مقولههای صوری اقتصادی تولید سرمایهداری ،شرایط طبیعی تولید را که مشترک همه نظامهای تولید جدای از شکل تاریخیشان است نادیده میگیرد و بنابراین وارد مفهوم غریب نظامی میشود که تنها به خاطر تولید وجود دارد و مصرف چیزی بیربط و ماللآور اســت .اگر این «دیوانگی» اســت ،روشــی در آن وجود دارد ،روشی که مارکسیسم هم آن را
سرمایه مالی
468
میپذیرد چون درست همین تحلیل از ساختار تاریخی تولید سرمایهداری است که مارکسیسم را متمایز میســازد .مارکسیسم دیوانه شده است اما باز هم مارکسیسم است؛ و همین است که نظریه را اینچنین ویژه و الهامبخش میکند .توگان بیآنکه کامال از این آگاه باشــد ،به نظر میرسد احساسش میکند و به دنبال آن هم جدل آبدار او با «عقل سلیم محکم» منتقدانش میآید. -5شــرکت معدن و ذوب فونیکــس ،بنگاه معروف آلمانی در ســال .1914 [ویراستار انگلیسی] -6این تنها به زمانهای اخیر هم محدود نمیشود .سطحی بودن اقتصاد سیاسی عالوه بر سایر چیزها در این واقعیت نشان داده میشود که انقباض و انبساط اعتبار را که از نشــانگان صرف تغییرات ادواری چرخه صنعتی است علت آنها میداند. [نقل از.Capital, vol. I, p. 695. [MECW 35, p627] ]: -7مثال زیر نشــان میدهد نرخ باالی بهره مولد بحران نیســت .در انگلیس تراز پرداختها در ســال 1864منفی بود .پنبه وارداتی از آمریکا بر اثر جنگ داخلی افت شدید داشت .واردات پنبه از مصر و هند شرقی افزایش یافت .و جمع واردات پنبه از این کشورها باال رفت .از هند شرقی از 15میلیون پوند استرلینگ در سال 1860به 52 میلیون پوند در سال ،1864از مصر از 10میلیون پوند به 20میلیون پوند رسید .بانک نرخ تنزیل را باال برد تا جلو خروج شمش را بگیرد .در سال 1864این نرخ بین 6تا 9 درصد نوسان داشت .با این همه بحران تنها به بازار پول منحصر ماند« .افزایش قیمت کاالها اهمیتی نداشت و به رغم نرخهای باالی تنزیل - ،که خاص دوره کمبود پول در گذشته بود -تجارت و صنعت با اختاللهای بازار روبهرو نشد ...با وجود کمبود مداوم پنبه تجارت انگلیس با بحران روبهرو نشد[ ».نقل از]: Tugan-Baranowsky, op. cit., p. 139.
فصل بیستم تغییرات در خصلت بحرانها کارتلها و بحرانها
469
فصل بیستم :تغییرات در خصلت بحرانها
تحول تولید سرمایهداری ،تغییراتی در شکل بحرانها پدید میآورد که موضوع بحث جاری ماســت .من در این بحث ،تنها خطوط عام تحول را بررسی میکنم، جزئیات امر را به مطالعات تاریخی وامیگذارم که در یک بررسی تطبیقی بهتفصیل به توصیف متغیرها در خصلت بحرانها میان کشورهای خاص بپردازند. من در اینجا تنها به نشان دادن عام در خاص میپردازم که کاری بسیار دشوار است زیرا تحول سرمایهداری وابستگیهای بینالمللی فرایندهای اقتصادی را آنچنان در هم تنیده کرده است که با وقوع بحران در یک کشور ،همه ویژگیهای مرحله تحول فنی و سازمانی آن به سایر کشورها سرایت مییابد .برای مثال ،رویدادهای بحران اخیر در سال 1907در اروپا را تنها در پرتو بحران در آمریکا میتوان دریافت و از ویژگیهای برجسته آن این بود که بحران پولی و بانکی با آن شدت ،مدتها در اروپا تجربه نشده بود .این امر موجب تحوالتی خاص در بازارهای پولی اروپا و شدت گرفتن بحران در حوزههایی خاص بود که اگر تاثیرات بحران آمریکا نمیبود شاید میشد از آن پرهیز کرد. به همین نحو هم نمیتوان قوانین عام خصلت در حال تغییر بحرانها را از تنها یک کشــور ،مثال انگلیس بیرون کشید ،درست به این دلیل که بحران سرمایهداری یــک پدیده بازار جهانی اســت -خاصه آنکه طوالنی هم بشــود -و بحرانها در کشوری خاص با توجه به ویژگیهای خاص تحول سرمایهداری آن کشور ممکن اســت دستخوش جرح و تعدیلهایی بشود که شــاید هر نوع عامیت بخشیدن به چنان تجربهای گمراهکننده باشد]1[ .
سرمایه مالی
470
برای بررســی تغییرات در پدیده بحرانهــا ،باید بتوانیم آنها را از تحلیل نظری اســتنتاج کنیم تا اطمینان حاصل شــود که با گرایشهای ذاتی تحول سرمایهداری روبهرو هســتیم و نه با پدیده خاص یک مرحله ویژه نظام سرمایهداری؛ چون چه بسا که آن ،یک پدیده صرفا تصادفی باشد. ســرمایهداری در جامعهای تحول مییابد که در آن ،هنوز تولید کاالیی جایگاه به نســبت کم اهمیتی را اشغال کرده اســت .پابهپای متحول شدن ،به تولید کاالیی عامیت میبخشــد و بازار داخلی را به موازات گسترش بازار جهانی ایجاد میکند. با گســترش بازار ،شرایطی بهوجود میآید که زمینهساز بحرانها میشوند .تا آنجا که تولید ســرمایهداری بر بخشهایی از تولید گسترده برای مصرف اعمال شود و تولید کاالی غیرســرمایهداری پیشهوران برای مصرف محلی باشد ،تاثیر بحران تنها بر روبنای سرمایهداری خواهد بود .تاثیر بحران بر شاخههای تولید ممکن است این باشد که فروش را به رکود بکشاند؛ چون گردش مطلقا گریزناپذیر برگشت کاالها در جامعه با تولید پیشــهوری و یا تولید خانگی تامین میگردد .بحران ممکن است تاثیر مخربی بر بخش سرمایهگذاری تولید بگذارد و اگر عوامل تاثیرگذار در ایجاد بحران ،بســیار قوی باشند آنچنانکه تولید را فلج کنند ،امکان متوقف شدن فروش وجود دارد و بهطوری که خواهیم دید این امر در دوره بحران ،امری عادی است. پابهپای تحول تولید سرمایهداری ،تولید پیشهوری و خانگی در حد گستردهای نابود میشــود .از اینجا به بعد ،نظام تولید ،تاثیر بحران را احساس میکند؛ انقباض تولید را لزوم ارضای نیازهای اجتماعی در مقیاســی بســیار وسیع بهطور مطلق و نســبی محدود میکند .با رشد تولید ،افزایش بسیار گســترده در آن بخشی بیشتر محسوس است که در هر شرایطی تولید باید انجام شود و عملیات مداوم آن ،مانع رکود کامل تولید و فرایند گردش میشود .این را از آنجا میتوان دید که تاثیر بحران در آن شاخههایی که تولید در خدمت نیازهای مصرفی است ،کمتر احساس میشود و هرچه کاالهای مصرفی بیشــتر مورد نیاز جامعه باشند بحران در بخش تولید آنها کمتر است و ثبات مصرف به همان اندازه بیشتر. تغییرات در خصلت بحرانها بهناگزیر از پیشرفت تمرکز سرمایهداری دنبالهروی میکنند .هر قدر بنگاه بزرگتر باشــد امید به بقای آن بیشتر است .وقتی بنگاه کوچک
471
فصل بیستم :تغییرات در خصلت بحرانها
باشد با پایین آمدن قیمتها احتمال ورشکست شدن آن بیشتر است .کارفرمای کوچک ممکن است کنترل خود بر کل بازار را از دست بدهد؛ چون افت قیمتها و توقف کار، تبدیل سرمایه کاالیی به سرمایه پولی را ناممکن میسازد .و چون به خاطر کوچکی بنگاه، کارفرما نمیتواند سرمایه ذخیره ،آن هم در دوره بحران ،داشته باشد و اعتبار هم نمیتواند کسب کند قادر به انجام تعهدات خود نخواهد بود .به همین سبب بحران به فروپاشی انبوه بنگاههای خردهپای سرمایهداری ،تعلیق اعتبارها ،ورشکستگی عمدهفروشی ،افالس، بحران ناکارآمد شــدن بانکها و هراس کلی منتهی میشود .ناهمترازی فنی شرکتها یعنی وجود کارخانههای مدرن در کنار کارخانههای قدیمی بر وخامت بحران میافزاید؛ بعضی از این کارخانهها یادگار دوران تولید کارگاهی و مانوفاکتور هســتند ،و هنگام سقوط قیمتها نمیتوانند ادامه دهند ،و بیشتر آنها فرومیپاشند کار را برای کارخانههای مدرن نیز دشوار میکنند]2[ . رابطه شــرکت بزرگ امروزی با بحران بهکلی متفاوت است .تولیدش آنچنان باالست که بخشــی از آن حتی در خالل بحران میتواند ادامه یابد« .تراست فوالد آمریکا» شاید ناچار شــود طی بحران ،تولیدش را به نصف کاهش دهد ،اما نیازی نیست که تولید را از نقطه حداقل پایینتر ببرد .هرچه تمرکز شرکتها بیشتر باشد، حجم تولیدی که حفظ میگردد باالتر خواهد بود. با تحول تولید ســرمایهداری ،یک افزایش مطلق و نسبی در آن بخش از تولید بهوجود میآید که در هر شرایطی میتواند ادامه یابد و به همراه آن ،در حجم گردش کاالها هم افزایش بهوجود میآید؛ چنین افزایشــی در بحرانها مختل نمیشــود و اعتبار در گردش نیز بر اســاس تولید افزایش مییابد .بنابراین ،نیازی نیســت که اختالل در اعتبار به اندازه خود بحران در نخســتین دورههای ســرمایهداری کامل باشد .از این گذشته گسترش بحران اعتبار ،به بحران بانکی از یک سو و به بحران پولی از سوی دیگر ،هم به خاطر تغییر در سازمان اعتبار ،و هم به دلیل دگرگونیها در مناسبات صنعت با تجارت ،دشوارتر میگردد. بحران اعتبار در صورتی به بحران پولی منتهی میشــود که فروپاشــی اعتبار، موجب کمبود ناگهانی ابزارهای پرداخت شود ]3[ .هر قدر حجم تولیدی که در هر شــرایطی ادامه مییابد بیشتر باشد شدت کمبود کمتر است ،چون پول اعتباری در
سرمایه مالی
472
همان حجم به کارکرد خود ادامه خواهد داد .هر اندازه حجم دادوستدهای اعتباری بیشتر باشد به همان اندازه اعتبار بانکی جای اعتبار تجاری را میگیرد ،چون اعتبار بانکی بهآســانی اعتبار فردی صنعتگران تضعیف نمیشــود .عامل تعیینکننده این اســت که به خاطر گسترش اعتبار و کاهش نیاز به پول نقد ،دیگر خبری از کمبود ابزارهای پرداخت نیســت .حتی در دوره بحران هم به خاطر ادامه استفاده از چک و معامالت پایاپای کمبود احســاس نمیشود و ابزار پرداخت اخیر را ممکن است بانک صادرکننده چک تامین کند زیرا حتی در دوره بحران نیز اعتبار بانکی آسیبی نمیبیند .دیدهایم که گردش اســکناسهای بانک به گردش براتها بستگی دارد و چنانچه گردش کاالها دچار انقباض شــود در گردش براتها هم انقباض بهوجود میآید .اما انقباض براتها بیش از انقباض کاالهاست چون اعتبار تجاری دستخوش تزلزل شده است .در چنان وضعیتی بانک به آن اندازه اعتبار خود را جایگزین اعتبار تجاری میکند که گردش کاالها اجازه آن را بدهد و تامین اعتبار در این حد به این دلیل اســت که گردش کاالها ادامــه دارد و خود این گردش ،تضمینی بر پرداخت بهموقع تعهدهاســت .بانک بدینترتیب ممکن است برای تامین نیازهای گردش، اعتبار پولی هم بدهد و تقاضا برای ابزار پرداخت را برآورده سازد .بانک عمال تقاضا برای ابزارهای پرداخت را به نیازهای واقعی و اساسی گردش محدود میکند؛ و از ترس اینکه مبادا تهیه ابزارهای پرداخت حتی در برابر وثیقههای معتبر ممکن نشود، تقاضای نامحدودی را رد میکند که از نیازهای واقعی فراتر میرود و به احتکارها در مقیاس وســیع میانجامد که انقباض باز هم بیشتر ابزارهای پرداخت یک پیامد آن اســت .اگر بناست اقدام بانک ناشر اسکناس در این راستا باشد الزم است اوال موضع اعتباری محکمی بگیرد(یک بانک ناشر با مدیریت خوب بهراحتی میتواند این کار را انجام دهد) ،و دوم ،نشر بیش از حد اسکناس موقعیت تبدیلپذیری آن را به خطر نیاندازد .شــرط دوم را سیاستی تعیین میکند که منافع خود بانک دیکته میکند؛ یعنی نشر اسکناس در بحران در مقابل وثیقههای مطلقا معتبر با این تضمین که تنها آن دســته از نیازهای گردش را تامین میکند که در چارچوب محدودههای تحمیل شــده توســط بحران هســتند .عالوه بر این ،تبدیلپذیری ،با وجود حجم کافــی از ذخایر نقدی ،خاصه طال ،بانک را در برابر رویدادهای غیر قابل پیشبینی
1- Peel Act
473
فصل بیستم :تغییرات در خصلت بحرانها
محافظت میکند .این شرط ،پابهپای تحول تولید سرمایهداری ،با تولید فزاینده طال، انباشــت طال در بانکها و محدود کردن کارکرد این طال به همان ذخیرهها ،تحقق مییابد .با متحول شدن اعتبار ،کارکرد طال با آهنگی فزاینده به حل و فصل ترازهای پرداخت بینالمللی ،محــدود میگردد و هرچند حجم پرداختهای بینالمللی در حد عظیمی افزایش یافته اســت اما میزان نقدینگی برای تــراز این پرداختها به همان میزان افزایش نیافته اســت؛ همینطور هم در ســایر کشورهای سرمایهداری در نتیجه اســتفاده روز افزون از پول اعتباری در دادوستدهای بینالمللی ،افزایش به تناسب ذخیرههای طالی انباشت شــده نبوده است .بانک ناشر اسکناس با این ترتیــب در موقعیتی قرار میگیرد که خــود را با تقاضاهای فزاینده در زمان بحران دمساز کند .البته فرض ما براین است که کارکردهای اقتصادی بانکها را کنترلهای 1 قانونگذاری با مانع روبهرو نمیسازد؛ نظیر آنچه در انگلیس به موجب قانون پیل اتفاق افتاد و در ایاالت متحده با قانونگذاریهای بیمنطق موجب بحران پولی در آن کشور شده است. نبــود بحران پولی ،اعتبار را در مقابل فروپاشــی کامل محافظت میکند؛ ضمن اینکه حفاظی اســت در برابــر وقوع بحران بانکی .دیگر مــردم به بانکها هجوم نمیبرند تا پساندازهایشان را بیرون بکشند ،و حتی اگر چنان واقعهای روی بدهد بانکها میتوانند به تعهدات خود عمل کنند .حتی اگر بحران بانک به خاطر بحران اعتباری و پولی نباشــد ،و بحران از آنجا ناشی شود که بانکها منابع در صنعت را بسیج نکردهاند و از پیشپرداختهای اعتباری ضرر میکنند ،تحول سرمایهداری به کاستن از تاثیرات بحران بر سرمایه گرایش دارد. تمرکز بانکداری در اینجا نقش بس مهمی دارد .با گسترش عظیم حوزه فعالیت کسبوکار ،و کشیده شدن دامنه آن به قلمروهای متنوع اقتصاد ملی در مرحلههای مختلف تحول سرمایهداری ،بانکها امکان پیدا میکنند ریسک را در محدوده بسیار وسیعی پراکنده سازند (و از خود دور کنند) .از این گذشته ،تمرکز فزاینده بانکها با تغییر وضعیت آنها در مقابل سفتهبازی ،بازرگانی و صنعت همراه است .این تمرکز قبل از هر چیز با توجه به منابع سرمایه عظیمی که بانکها در اختیار دارند ،قدرت
سرمایه مالی
474
را به نفع آنها توزیع میکند .ســرمایه بانکها نه تنها از نظر ک ّمی برتر از ســرمایه بدهکارانشــان است بلکه از لحاظ کیفی هم برتری دارند چون سرمایهای دارند که مدام در دسترس است :سرمایه پولی .و این امتیازها مانع از آن میشود که سرنوشت یک بانک بزرگ با مدیریت خوب وابسته به یک بنگاه واحد یا چند بنگاه معدودی بشــود که در آنها منابع خود را ســرمایهگذاری کند و در صورت شکست آنها در خالل یک بحران ،سرمایهاش نابود گردد. در بررسی عللی که علیه بحران بانکی عمل میکنند باید قبل از همه به کاهش چشــمگیر ســفتهبازی در کاالها و اوراق بهادار-هر دو -هم از نظر حجم و هم از لحاظ اهمیت ،اشاره کرد .منظورم از سفتهبازی در کاالها تنها دادوستدها در بورس کاال نیســت بلکه هر آنچه در دادوســتد کاال دخیل است ،از جمله اقدام بازرگانان در تقاضا بــرای کاالهایی که پیشبینی میکنند قیمت آنها باالتر برود؛ و گردآوری هرچه بیشــتر اقالم ،نگهداری آنها و خودداری از عرضه با هدف باال رفتن قیمت آنها .انحطاط این نوع ســفتهبازی قبل از همه حذف بازرگانی و افزایش دادوســتد بیواســطه میان تولیدکننده و مصرفکننده اســت که طی آن بازرگانان مستقل به عاملهای ســندیکا و تراست تبدیل میشوند و بر پایه دریافت حق کمیسیون ثابت کار میکنند .این امر تا اندازهای جلوی سفتهبازی بازرگانان در افزایش قیمتها به سطحی باالتر از آنچه را تولیدکنندگان در دوره رونق تعیین میکنند میگیرد و توهم یک بازار ســرزنده را ایجاد میکند در حالیکه در واقعیت امر ،تقاضای موثر رو به کاهش گذاشته است]4[ . اما در حالیکه تجارت عمدهفروشــی (و در این بحث تنها عمدهفروشی مورد نظر ماســت)هنوز موضع سنتیاش را به نفع صنعت یا بخشهای کاالیی بانکهای بزرگ از دســت نداده ،گرایش شــدید خود به تمرکز و کاســتن هر چه بیشتر از حضور بازرگانان خردهپا و غیرخودیها را نیز نشــان میدهد ،و در حالیکه مبادله کاال هنوز هم نقش مهمی دارد ،در شرایط معین خاصی عملیات سفتهبازی به شکل روزافزونی زیر ســیطره بانکها قرار میگیرد چون تحول نظام اعتباری ،به بانکها کنترل فزایندهای بر حجم عظیمی از سرمایه پولی داده و بانکها به تبع آن میتوانند عملیات سفتهبازی را در چارچوبهای معینی محدود سازند.
475
فصل بیستم :تغییرات در خصلت بحرانها
ســرانجام ،به خاطر تحــوالت صنعت حملونقل ،و در دســترس قرار گرفتن بازارهای دور دســت ،و همچنین اقدام خبرگزاریهــا در گزارش لحظه به لحظه وضعیت بازارها ،احتکار کاال با مانع روبهرو شــده اســت ،خاصه کاالهایی که در معرض سفتهبازی و احتکار قرار دارند .وقتی که تولید فراورده به اندازه قبل ،یا در مقیاسی گستردهتر ادامه یابد ،انبار کردن کاالی به فروش نرفته در بازارهای دوردست مشکل میشــود .از این گذشته ،کاهش سهم نسبی اقالم مصرفی بدان معنی است که احتکار فراوردهها در مســتعمرهها -که در نخستین بحرانهای انگلیس اهمیت سرنوشتسازی داشــتند -اکنون نقش کماهمیتتری دارند؛ و در اینجا اطمینان از واردات و منظم بودن روند آن و نیز دقت و سرعت خبررسانی و گزارشهای بازار نقشهای خود را ایفا میکنند .عالوه بر این ،با رشد حجم صنایع اقالم سرمایهای، احتکار و سفتهبازی کاالها اهمیت خود را از دست داده است زیرا فراوردههای این صنایع چون از قبل سفارش داده میشوند تابع سفتهبازی و احتکار نیستند. تغییر ایجاد شــده در سرشــت بحرانهای صنعتی ،و افزایش سیطره بانکها بر صنعت ،گرایشها به پیدایش بحرانهای بانکی را دشوارتر میکند .پیشتر دیدهایم رشــد تمرکز بنگاههای صنعتی ،مصونیت آنها را در برابر ورشکســتگی کامل که پیامد نهایی بحران اســت ،افزایش میدهد .شکل سازمانی شرکت سهامی بهطوری کــه دیدیم نفوذ بانکها بر صنعت را افزایش داده و بر قدرت مقاومت شــرکتها افزوده اســت .دلیل این نفوذ شرکت ســهامی آن است که اوال این شرکتها ادامه تولید بدون سود و حتی زیاندهی را ممکن میسازند چون در قیاس با شرکتهای مالکیت فردی ،تامین سرمایه برای شــرکت سهامی آسانتر است .دوم اینکه برای شرکت سهامی ،انباشت ذخیرهها در سالهای خوب به منظور آمادگی داشتن برای سالهای بد آسانتر است .سوم ،برای شرکت سهامی اعمال شدیدتر کنترل بر منابع و بهویژه به کارگیری ســرمایه وام آسانتر است .بانکها با اعتبار دادن به شرکتها کنترل مستقیم خود را بر به کارگیری سرمایه در شرکت ،اعمال میکنند .این کنترل همزمان با گرایش فزاینده صنعت به وابسته شدن به بانکها بیش از پیش نظام یافته میشــود .استفاده از اعتبار بانک در هدفی که ارتباط مستقیمی با اداره بنگاه نداشته باشــد ممنوع است .در بحرانهای اولیه ،عامل مهم ،حضور سنگین فرد کارفرما در
سرمایه مالی
476
ســفتهبازی و بهکار گرفتن سرمایه بنگاه خود در راستای این هدف بود در حالیکه فعالیت بنگاه خود را با ســرمایه وام گرفته شــده به پیش میبرد .امروزه بانکها با اعمال کنترل ،اجازه چنین کاری را نمیدهند. مخالفت با نفوذ بانکها در صنعت ،که گرایشــی ضروری و ناگزیر و برخاسته از قوانیــن تحول ســرمایهداری اســت ،و آن را خطری متوجه بانکها دانســتن، خشکاندیشی محض است؛ به همین نحو هم ایدهآل دانستن نظام از نظر سازمانی عقبمانده بانکی انگلیس و تقســیم کار آن میــان بانکهای پسانداز و بانکهای بازرگانی ،و حتی توســل به قانونگذاری برای رسیدن به این هدف خشکاندیشی است .در این دیدگاه ،به اشتباه ،ظاهر نظام بانکی انگلیس ،واقعیت انگاشته میشود و این واقعیت نادیده گرفته میشــود که در انگلیس هم بانکها حجم انباشت شده پول خود را در اختیار صنعت ،تجارت و ســفتهبازی قرار میدهند .دالیل تاریخی خاصی وجود دارد که توضیح میدهد چرا این امر در انگلیس از طریق واســطهها، در آلمان به صورت مستقیم و به وسیله بانکها ،و در آمریکا با نوعی تعدیل اتفاق افتاد ]5[ .با این همه نظام بانکی انگلیس نظامی است از مد افتاده که در اینجا و آنجا نشانههای زوال آن به چشم میخورد چون این نظام ،کنترل سرمایه وام داده شده از سوی بانک را دشوارتر میکند و بدینوسیله جلو گسترش اعتبار بانکی را میگیرد. و ســرانجام ،در اینجا کافی اســت نکتهای را یادآور شویم که در فصل بورس سهام گفتیم ،یعنی عامل دیگری موجب ایجاد بحران بانکی ،که همان سفتهبازی در اوراق بهادار است نیز رو به کاهش گذاشته است .پابهپای اوجگیری قدرت بانکها، بانک به جای آنکه زیر ســیطره عملیات سفتهبازی قرار گیرد سلطه خود را بر این عملیات کامل میکند .اهمیت عام بورس سهام بهخصوص بهعنوان عامل وخامت بیشتر بحرانها ،رو به کاهش گذاشته است. همراه با کاهش عملیات ســفتهبازی ،روانشناســی عمومی ســرمایهداران نیز دستخوش تغییراتی شــده است .به رغم تالشهای ستایشگران که میخواهند در وجود سفتهباز و واقعیت ذهنیت خام و بدوی او ،انواع و اقسام مواهب پیامبرانه را کشــف کنند و درباره طرح رمانتیک او برای بهبود اوضاع جهان داد سخن بدهند، تحول در گرایش عامه سفتهباز را میتوان با این برداشت عمومی سرمایهدار عادی
1- South Sea Bubble
اشاره به سقوط شرکت «دریای جنوب» و همزمانی آن با سقوط بازار خرید و فروش پیاز گل الله در 1841 -2از اینجا تا آخر این پاراگراف ،مولف کوشیده است به مقایسهای بین تلقی رسمی کلیسا در قرون وسطا و طغیان علیه آن از ســویی ،و تحول در نظام سرمایهداری در آغاز قرن بیستم و بحرانی شدن آن دست یازد .از این جهت مذهب دوران جدید تهاجم او به مسیحیت بیشتر استعارهای و دستاویزی برای تهاجم به سرمایهداری است که آن را ِ تصور و تصویر کرده است.
477
فصل بیستم :تغییرات در خصلت بحرانها
توضیح داد که میگوید «ضرر و زیان ،شــخص را پختــه میکند» .آن حالتهای روانی تودهای ایجادشــده توسط سفتهبازی در فجر شــکلگیری سرمایهداری ،در آن دوران متبرکــی که هر ســفتهباز ،خود را خدایی میدید کــه جهان را از هیچ آفریده اســت ،اکنون و برای همیشــه از بین رفته است .شیادی حاصل از شیدایی به گل الله با زمینه چکامهای عشــق شــاعرانه به گلها« ،حباب دریای جنوب» 1با داستانهای خیالپردازانه ماجراجویانه و کشفهای ناشنیده ،طرحهای قانونی برای تسخیر جهان ،همه و همه سرانجام به مطالبه عریان سود نهایی منتهی شد که آن هم با ســقوط سال 1873به پایان عمر خود رسید .از آن پس خبری از ایمان به قدرت جادویی اعتبار و بورس سهام نیست و برخالف گفته بونتو[ ]6کیش زیبای کاتولیک را روشنگری هشــیارانهای نابود کرد که دیگر نمیخواهد پایبند باور خیالپردازانه به بارداری منزهِ سفتهبازی توسط روحالقدس[سرمایهداری] باشد2؛ میخواهد آنچه را طبیعی اســت بهمثابه امر طبیعی بپذیرد و باورها را به ابلهان واگذارد تا در جهل خود بمانند .بورس ســهام ،معتقدانش را از دســت داده و تنها جماعت کشــیش برایش مانده اســت که از باور دیگران پول میسازند .شیدایی اغواکننده و پولساز، روزگارش ســپری شده است؛ و چون باور شده است کسبوکار ،کسبوکار باور، رو به افول گذاشته است .اللهها مدتهاست پژمردهاند؛ بوتههای قهوه گرچه هنوز سود تجاری میآورند اما دیگر منبع درآمدهای سفتهبازی واقعی نیستند[ .واقعیت] نثر[ ،خیالپردازی] شعر درآمدها را خشکانده است. عوامل ذکر شــده در باال بر علل تغییردهنده سرشــت بحرانهای برخاسته از ورشکســتگیهای پردامنه ،بورس ،بانک ،اعتبار ،و وحشــت پولی پرتو میافکند. ایــن علتها جلو وقوع بحرانها را نمیگیرند امــا توضیح میدهند که چرا وقوع آنها دشوار شده اســت .روی دادن یا روی ندادن بحران به جدی بودن آشفتگیها
سرمایه مالی
478
و ظهور ناگهانی آنها بســتگی دارد .پردامنه شدن این آشفتگیها و منتهی شدن آنها به شکســت یکی از بزرگترین بانکهای آلمان (با فــرض وجود مدیریت منطقا شایسته) بیش از آنکه یک مسئله نظری باشد یک واقعیت است .اما همه این عوامل مســئله پیدایش بحران صنعتی جابهجاییهای ادواری رونق و رکود را حل ناشده باقی میگذارند .ســوال این اســت که آیا تغییر بزرگ در شکل سازمان صنعتی ،و ایجاد انحصارها -و ایــن ادعا که انحصارها میتوانند رقابت آزاد یعنی رفتار مقرر ســازوکار نظام سرمایهداری را تعلیق کنند -به تغییرات کیفی در چرخه کسبوکار منتهی خواهد شد یا نه؟ بهطوری که میدانیم کارتلها میتوانند در ســطح قیمتها اثرگذار باشند؛ این اقدام موجب دو نوع ســطح سود میان شاخههای تولید عضو کارتل و غیرعضوها میشــود؛ پدیده چرخه کســبوکار هم بر پایه همین تغییرات شکل میگیرد و تا حدی به خاطر وجود کارتلها تعدیل میشود .اما تاثیرات دیگری را نیز به کارتلها نســبت داده و میدهند .قرار نیســت کارتلها در تعدیل بحرانها تالش کنند بلکه باید بتوانند آنها را ریشــهکن ســازند چون اینها تولید را تنظیم و عرضه را با تقاضا هماهنگ میکنند .این دیدگاه ،بهکلی طبیعت ذاتی بحرانها را نادیده میگیرد .تنها در صورتی که فرض شــود علت بحرانها فقط اضافــه تولید کاالها به خاطر نبود تصویری کلی از بازار اســت ،این حرف در میآید که کارتلها میتوانند با محدود کردن تولید جلوی بحران را بگیرند. [طبق این دیدگاه] گویا این نکته قابل انکار نباشد که بحران مترادف اضافه تولید کاالهاســت یا بر اثر اضافهتولید بهوجود میآید .آیا این نکته یک حقیقت آشــکار برای همگان نیســت؟ قیمتها پایین اســت چون عرضه بر تقاضا میچربد ،یعنی اضافه تولید در کار است ،نیمنگاهی به گزارشهای بازار هم نشان میدهد که انبارها پر از کاالست ،اجناس به فروش نمیرسد ،پس با اضافهتولید کاالها روبهروییم .اما کارتلها در وضعیتی هســتند که میتوانند تولید در تمامی شاخه صنعتی را محدود کنند .پیشتر این اقدام با عملیات کور قانون قیمتها انجام میشــد که شرکتهای زیادی کار را متوقف میکردند و بر اثر ســقوط قیمتها در آســتانه ورشکستگی قــرار میگرفتند .اکنون آن انقباض مبارک در تولیــد را خرد جمعی مدیران تولید
479
فصل بیستم :تغییرات در خصلت بحرانها
شــرکتهای عضو کارتل با سرعت بیشتر و بدون درد انجام میدهند .اما این همه ماجرا نیســت .از آنجا که کارتل میتواند قیمتها را تعیین و تثبیت کند و مراقب «موازنه عرضه با تقاضا» باشد ،به عمر سفتهبازی پایان دهد ،و دادوستد را کنترل و نظارت کند(اگر آن را بهکلی مصادره نکند) چرا نباید بتواند با هماهنگ کردن بسیار دقیق تولید با تقاضا ،ریشــه بحرانها را بــهکل از این جهان برکند و با اخاللهای جزئی در زندگی اقتصادی بهسرعت و بدون گسست جدی مقابله کند؟ مطلب دلچســبتر از آن است که بتوان آن را حقیقت قلمداد کرد .آن کس که بحران را صرفا برآمده از اضافه تولید میانگارد ،دقیقا یک نکته اساسی را فراموش میکند :و آن سرشت سرمایهداری تولید است .فراوردهها صرفا کاال نیستند ،فراورده ســرمایه هم هســتند ،و اضافه تولید در خالل بحران تنها اضافه تولید کاال نیست، اضافه تولید ســرمایه هم هست .معنای ساده این ســخن این است که سرمایه در حجمی در تولید ســرمایهگذاری میشود که شــرایط بهرهبرداری از آن با شرایط انتفــاع (ارزشافزایی) آن در تضاد قرار میگیرد چنانکــه فروش فراورده دیگر به قدر کفایت ،سود تولید نمیکند که ادامه گسترش و انباشت را تضمین کند .فروش کاالها متوقف میشــود چون گسترش امر تولید متوقف شده است .به همین سبب کســی که بحران ســرمایهداری را صرفا برآمده از اضافه تولید میانگارد ،در همان نخســتین مرحله تحلیل بحران متوقف شــده و فراتر نرفته است .بدیهی است در بررســی اضافهتولید کاالها توجه به این نکته الزم اســت که بیدرنگ پس از هر بحــران ،بازار توانایی جذب حجم بزرگتری از کاالهــا را دارد .با هر دوره رونق پس از بحران ،رکورد رونق قبلی شکســته میشود هرچند افزایش ظرفیت بازار را نمیتوان با رشد جمعیت یا رشد درآمدهای آماده برای مصرف توجیه کرد .عواملی کامال متفاوت وجود دارند که عالوه بر ظرفیت مصرفی باید به حساب آورده شوند. کارتلها به جای از بین بردن اختاللها در تنظیم قیمتها که در نهایت به عدم تناسبها میانجامند ،آنها را تشدید میکنند و به همین نحو هم تضادها میان شرایط بهرهبرداری و شــرایط ارزشافزایی را شدت میبخشند .تاثیر کارتلها ،یکی پایان دادن به رقابت در درون یک شاخه معین تولید است ،یا دقیقتر بگوییم ،پنهان کردن رقابت است بهگونهای که بر قیمتها در درون آن شاخه تولید ،فشار نزولی اعمال
سرمایه مالی
480
نکند؛ و دوم ،ایجاد رقابت میان بخشهای عضو کارتل بر پایه نرخ سودی باالتر از نرخ سود غیرعضوها .کارتلها اما توان تغییر دادن رقابت در میان سرمایههای حوزه سرمایهگذاری ،و یا تاثیر گذاری بر ساختار قیمت را ندارند و از همین رو نمیتوانند از پیدایش روابط بیتناسب جلوگیری کنند. پیشتر دیدهایم که در دوره رونق ،رقابت دریک شاخه معین تولید فشار نزولی بر قیمتها وارد نمیکند زیرا تقاضا بر عرضه فزونی دارد که در چنان حالتی رقابت میان خریداران است و نه فروشندگان .تنها زمانی که عرضه بر تقاضا بچربد رقابت میان فروشــندگان آغاز میگردد و قیمتها سیر نزولی را آغاز میکنند .این امر که کارتلها به جای تعیین قیمتها ،با آنها هماهنگ میشوند ،از سازوکار تولید ناشی میشــود .فرض کنیم کارتلها در دوره رونق قیمتهــا را پایین نگاه دارند که در آن صورت نه ســودی در کار خواهد بود و نه گسترشی در حجم انباشت .اگر در حالیکه قیمت کاالهای صنایع غیرعضو کارتل باالســت قیمت صنایع کارتل پایین باشد سرمایهها از کارتل بیرون آورده میشود و در شاخههای غیرکارتل اضافه تولید ســرمایهای پدید میآید که برابر با همان مقدار کاهش تولید در صنایع کارتل است و این عدمتناســب بیش از حد به بحران عمومی میانجامد چون حتی هنگامی که حجم تولید کم و زیاد نشود و یا کاهش یابد امکان پیدایش بحران وجود دارد .در واقعیت امر ،کارتل شاید مدتها پیش میبایست فرومیپاشید زیرا در تالش برای ســود بیشتر به جای رضایت خاطر ،دچار ســرخوردگی شده و علت وجودیاش را از دســت داده است .مقرراتی که یکپارچه کردن یک شاخه صنعت در یک بنگاه واحد را دنبال میکند ،مطلقا تاثیری بر روابط متناســب در کل صنعت ندارد .کاسته شــدن از تعداد واحدهــای فردی ،قدرت و کارآییشــان را افزایش میدهد اما به هرجومرج تولید پایان نمیدهد؛ با این شیوه گام به گام و تدریجی مرسوم ،نمیتوان آن را از بین برد .تولید برنامهریزیشده و تولید بینظم(هرجومرج) دو قطب متضاد نیستند که با «برنامه ریزی» هرچه بیشتر یک سازمان آگاه از بطن هرجومرج پدیدار شود .چنان دگردیسی ناگهانی تنها با تبعیت کل تولید از کنترل آگاهانه روی تواند داد .اینکه چه کسی این کنترل را اعمال میکند و مالک تولید کیست ،مسئله قدرت اســت .آن کارتل عام که کل تولید را در دســت دارد و بنابراین به بحرانها پایان
481
فصل بیستم :تغییرات در خصلت بحرانها
میدهد ،از نظر اقتصادی قابل تصور اســت ،اما از نظر اجتماعی و سیاســی چنان ترتیباتــی ناممکن اســت زیرا با به میان آمدن پای تعارض منافع ،شکســت چنان ترتیباتی و شــدت گرفتن آن تا انتها ناگزیر خواهد بود .اما انتظار حذف بحران از سوی این یا آن کارتل صرفا نشانه بیبصیرتی در مورد علل بحرانها و ساختار نظام سرمایهداری است. همانطور که کارتلها در وضعیتی نیستند که جلوی وقوع بحرانها را بگیرند ،از پیامدهای بحرانها هم نمیتوانند فرار کنند .طبیعی است که اگر علت بحران اضافه تولید کاالها شــناخته شود درمان آن خیلی ساده است[ .با این سناریو] کارتل تولید را مهار میکند ،و آنچه را بحران در هر صورت از راه ورشکســتگیها و کند کردن فعالیت کارخانهها انجام میداد ،با ســرعتی بیشــتر ،و شاید در سطحی گستردهتر به انجام میرســاند .پیامدهای اجتماعی ،شامل عدماشتغال و کاستن از مزدها ،نیز چنان روندی را طی میکنند .ســرمایهداران عضو کارتل قادر خواهند بود با کاستن شدید عرضه ،قیمتها را باال نگاه دارند .قیمتها باال میماند اما سودها کاهش پیدا میکند چون هزینههای تولید افزایش مییابد و فروش کم میشــود پس از مدتی بازار فراوردههای اضافی را جذب میکند و رونق بازمیگردد .این بحث و استدالل به همان اندازه که ســادهنگرانه اســت ،نادرست هم هست .بازگشت رونق موکول به دو شــرط است :نخســت ،بازگشت تناســب که برای پایان یافتن بحران رکود ضروری است؛ و دوم ،گسترش تولید ،که بدون آن رونقی هم در کار نخواهد بود. ِ عملی دو شرط یادشده را اما سیاست کارتل بدانگونه که در باال شرح دادم ،اجرای بســیار دشوار میسازد .چون مهار تولید در حکم توقف همه سرمایهگذاریهاست و با حفظ قیمتها در سطح باال ،تاثیر بحران بر صنایع غیرعضو کارتل ،یا کامال به عضویت کارتل درنیامده ،بســیار جدیتر خواهد بود .سود اینها با شیب بسیار تند کاهش مییابد یا ضرر و زیانشان ضرر و زیان صنایع عضو کارتل است و در نتیجه ناچار میشــوند تولید را بهشدت کاهش دهند .این خود به بیتناسبی هرچه بیشتر میانجامد ،فروش صنایع عضو کارتل با مشــکل هرچه بیشتری روبهرو میگردد و مشخص میشــود به رغم مهار تولید ،باز هم «اضافهتولید» با جانسختی مقاومت میکند و حتی بیشــتر میشود .محدود کردن باز هم بیشــتر تولید به معنی عاطل
سرمایه مالی
482
ماندن سرمایههای بیشتری است ،چون هزینههای سربار به همان اندازه پیشین باقی میماند و باعث افزایش هزینه تولید هر واحد فراورده میشود که این خود موجب کاهش باز هم بیشتر سود به رغم باال ماندن شدید قیمتها خواهد شد .قیمتهای بسیار باال برای غیر خودیها جذابیت دارد چون بر اثر کاهش قیمتها ،با سرمایهها و هزینههای کار کمتر به کســبوکار ادامه میدهنــد ،در موضع رقابتی قوی قرار میگیرند و فروش کاال به قیمتی کمتر از قیمت کارتل را آغاز میکنند .کارتل از این پس قادر نخواهد بود قیمتها را باال نگاه دارد و این سقوط قیمت از سطح صنایع عضو کارتل فراتر میرود .پس به تصحیح مداخلههای مصنوعی اقدام میشــود و ســاختار قیمت از قوانینی تبعیت میکند که کارتل بیهوده در دور زدن آنها به نفع خود تالش میکرد ]7[ .بر اســاس ســاختار جدید قیمتها بازتوزیع سرمایه میان بخشهای مختلف تولید آغاز میشــود ،روابط تناسب بازمیگردد ،غلبه بر رکود به انجام میرسد .به محض آنکه نوآوریهای فنی جدید ،یا بازارهای تازه راه را برای تقاضای اضافی هموار کردند ،رونق بازمیگردد و بهنوبه خود ،سرمایهگذاریها در حوزه سرمایه تولیدی و خاصه سرمایه پایا را جذب میکند. پس کارتلها به تاثیرات بحرانها پایان نمیدهند .کارتلها تنها تا آنجا که بشود بار عمده بحران را بــه دوش صنایع غیرکارتل انداخت ،میتوانند بحران را تعدیل کنند .تفاوت در نرخ ســود میان صنایع عضو کارتل با کارتلها ،که در مجموع ،به تناســب قوت کارتل و قدرت انحصاری آن ،بیشتر میشــود ،در دورههای رونق کاهش مییابــد و در دوره رکود افزایش پیدا میکند .در دوره اولیه بحران و رکود ممکن است کارتل در موضعی باشد که سودهایش را در مقایسه با صنایع غیرعضو افزایش بدهد و بدینوسیله به تاثیرات بحران بر این صنایع را شدت بخشد .اهمیت این وضعیت چندان کم نیست چون درست در خالل بحران و زمان پیوسته به بعد از آن است که وضعیت این صنعتگران بسیار دشوار میشود و استقاللشان بهشدت در معرض تهدید قرار میگیرد .این واقعیت که کارتل در چنان زمان دشواری اجازه نفس کشیدن به صنایع غیر عضو را نمیدهد و حاضر نیست در قیمت مواد خام به آنها تخفیف بدهد ،عامل مهمی در تشدید بحران برای غیرعضوهاست که به جریان تمرکز شتاب میدهد.
یادداشتهای فصل بیستم
O. Jeidels, Die Verhältnisse der deutschen Grossbanken zur Industrie, p. 108.
-3این شــرط بهتنهایی و صرفنظر از ســایر علل اساسی ایجاد بحران کفایت میکند .در سقوط بورس سهام سال 1773آمستردام ،در توصیف پیامدهای سقوط بزرگ چنین آمده است« :هیچ کس از میزان زیانها خبر نداشت؛ کسی نمیدانست چه تعداد شرکت بهنابودی کشیده شده است .عدماطمینان عمومی به اعتبار سرایت کرد و دیگر امکان تهیه نقدینگی وجود نداشت .بعضی نگران بودند که براتهایشان نکول شــود؛ عدهای هم نگران بودند که بدهکارانشان نتوانند بدهیها را پرداخت
483
فصل بیستم :تغییرات در خصلت بحرانها
-1از قضا این همان اشتباهی است که توگان بارونوفسکی در همه موارد جمعبندی از تحقیق درخشان و موثق خود از تاریخ بحرانها در انگلیس ،نتوانسته از آن دور بماند. «-2بحرانهای ســال ،1857و بدتر از آنها ســال ،1873شرکتهای زیادی را (در صنعــت آهن) دربرگرفــت که از نظر بازدهی و مولد بــودن توفیر چندانی با یکدیگر نداشــتند .و با آنکه از زاویه فنی بسیاری از اینها فعال و سزاوار بقا بودند، اما در بحران از هم فرو پاشیدند .در بحران سال 1900بنگاههای غولآسای صنایع پایه دوشــادوش بسیاری از شــرکتها که کهنه شــده بودند به کار ادامه دادند و شــرکتهای ادغامنشده بر امواج رونق سوار بودند .پایین آمدن قیمتها و انقباض تقاضا برای این ادغامنشــدهها فاجعهبار شــد ،در حالیکه شرکتهای غولآسا یا تاثیــری از بحران نگرفتند و یا تاثیر بحران بر آنها کوتاهمدت بود .به همین دلیل در مقایســه با بحرانهای پیشین ،مثال بحران سال ،1873بحران اخیر به تمرکز هرچه بیشــتر منجر شده اســت؛ چون آن بحران گرچه برخی شرکتها را حذف کرد اما بقیه شــرکتها در وضعیت فنی غالب ،موفق به ایجاد انحصار نشدند .امروز اما ،به برکت فناوری پیچیده ،سازمان تو در تو ،و منابع بزرگ سرمایه ،کنسرنهای غولآسا انحصاری را بر صنایع مدرن آهن و الکتریسیته ،و به درجه کمتری صنایع ابزارهای ماشــینی ،صنایع مهندسی و ترابری و مانند آن اعمال میکنند .اگر میبینیم انحصار بر برخی صنایع «ســبک» اعمال نمیشود ،و تاثیر بحران موجب تغییر اساسی آنها نشــده است ،بهراحتی میتوان دید چگونه تحول بانکی اخیر بر نظام صنایع دست اول تاثیر گذاشته است[ ».نقل از]:
کنند .با اینهمه عدهای هم بودند که فرصتطلبانه میخواســتند از بحران عمومی ســود ببرند .همه دنبال فرصتی برای خرید به قیمتهای هرچه پایینتر بودند ،اما حاضر به پرداخت به پول نقد نبودند .گردش تقریبا راکد شده بود[ ».نقل از]: Der Reichtum von Holland, pp. 444 et seq., cited by Sartorius von Waltershausen in Das volkswirtschaftliche System der Kapitalanlage im Ausland, p. 377.
سرمایه مالی
484
حاال این را مقایسه کنید با وضعیت بورس سهام در آلمان در آستانه جنگ سال « :1870در روز 4ژوئیه 1870جوّ حاکم بر بورس سهام برلین بسیار عالی بود .طی چند روز بعد این جو بهسرعت فروکش کرد و روزهای 8و 11همان ماه وحشت جای آن را گرفت .وحشــت 8تا 10روز ادامه داشت و در پی بازگشت اطمینان، ســیر نزولی متوقف گردید ...در آن روزها پول از بورس ناپدید شده بود ،گویی با سحر و جادو همه پولها غیب شده بود .نرخ تنزیل بانک پروس به 9درصد و نرخ وثیقه وام در الیپزیگ به 10درصد ،لوبک به 9درصد ،و برمن به 8درصد رسید. و درســت همان گونه که این وضعیت ،نشــان دهنده همــه ویژگیهای اخیر بحران پولی آمریکا در شکل جنینی آن است ،راهحلها هم همان راهحلهای روال پیشــیناند« :در دوره کمبود پول در نیمه دوم ژوئیــه اقدامهای گوناگونی صورت گرفت بلکه گشایشی حاصل آید .در شهر برمن ،سنا و شورای شهرتصمیم گرفتند سکههای طالی خارجی معینی را به عنوان پول قانونی بشناسند که این هم چندان افاقهای نکرد چون این سکه ها هم مثل پول خود شهر احتکار شد .در اشتوتگارت یک شــرکت پایاپای ایجاد شد تا اوراق قرضه 50تا 500فلورنی با بهره 3درصد به مدت 6ماه انتشــار دهد .قرضههای مشابهی درمونیخاز سوی هیپتوکن و وکسل بانک انتشار یافت و در فرانکفورت بانکهای عمده شهر به بانکهای محلی پیشنهاد انتشار یک ضمانت نامه جمعی را دادند .با سرعت هرچه تمام تر از خارج فلزهای گرانبها وارد شد .در پایان ژوئیه مراکز بانکی و وارداتی برمن حجم قابلمالحظهای از سکههای انگلیسی ســاورین وارد کردند .فرانکفورت از انگلیس طال و از وین نقره وارد کرد.و این اقدام ها در مقابله با کمبود پول مورد نیاز در پرداختها تاثیری قابل قبول داشت .اما نتوانست سرمایه کافی برای بازار وام و برطرف کردن نیازهای دولت تامین کند» [نقل از]:
Sartorius von Waltershausen, op. cit., pp. 323 et seq.
-4در آن حــد ،تعبیر زیر از مارکــس در ارتباط با اوضاع کنونی نیاز به تعدیل دارد« :در نظام اعتباری مدرن سرمایه تجاری بخش بزرگی از کل سرمایه جامعه را در اختیار میگیرد آنچنانکه میتواند حتی پیش از فروش کامل خریدهای پیشین، خریدها را تکرار کند ...عالوه بر جدایی C-Mاز M-Cکه از طبیعت کاالها ناشــی میشــود ،تقاضایی خیالی در اینجا ایجاد میشود ...اینجاست که متوجه میشویم پدیده بحرانها ابتدا در خردهفروشــیها که با مصرف مســتقیم در ارتباطند خود را نشــان نمیدهند و یکباره هم پیدا نمیشــوند ،بلکه در حوزههای عمدهفروشی و بانکداری نمایان میشــوند چرا که ســرمایه پولی جامعه در اختیار عمدهفروشی است[ ».نقل از]: Capital, vol. III, pp. 358-9 [MECW 37, pp302-3].
485
فصل بیستم :تغییرات در خصلت بحرانها
-5از این زاویه فرقی نمیکند که یک شــرکت تراست هم میان بانک و بنگاه قرار گیرد چون مستقیما وابسته به بانک باقی میماند. -6اوژن بانتو ( )Eugene Bontouxمهندس فرانسوی و دالل مالی که توانست محافل روحانی و اشــرافی را در «اتحادیه عمومی» سفتهبازی وارد کند ،که اتحادیه ساختمان و راهآهن بود و در سال 1882فروپاشید. -7این را رفتار تراســت فوالد نشــان داد .تراست ،تولید فوالد را در سالهای 1907تــا 1908کاهش داد تا قیمتها را باال نگاه دارد .یک ســال بعد بازار آهن سقوط کرد و با خودش سایر بازارهای فلز را نیز برد.
بخش پنجم
سیاست اقتصادی رسمایه مالی
فصل بیست و یکم جهتگیری دوباره سیاست تجاری
]1- Weltanschauung [ or, world view
489
فصل بیستو یکم :جهتگیری دوباره سیاست تجاری
سرمایه مالی یکپارچه شدن ســرمایه را اعالم میکند .آن حوزههای تا پیش از این از هم جدامانده ســرمایه صنعتی ،تجاری ،و بانکی ،اکنون همگی تحت رهبری مشــترک مالیه برتری قرار گرفتهاند کــه در آن اربابان صنایع و بانکها در اتحادی شــخصی و نزدیک با هم به وحدت رسیدهاند .شالوده این اتحاد ،حذف رقابت در میان این و آن ســرمایهدار توسط کارتلهای بزرگ انحصاری است .خود این امر، طبیعتا مستلزم تغییری همزمان در رابطه طبقه سرمایهدار با قدرت دولت است. ریشــههای مفهوم بورژوایی دولت ،در مبارزه علیه سیاســت مرکانتیلیستی ،و علیــه قدرت دولتی متمرکز و توزیعکننده امتیاز اســت .ایــن دولت نماینده نظام نوپای مانوفاکتوری و کارخانهای سرمایهداری در مخالفت با امتیازها و انحصارهای بزرگ تجاری و استعماری از یک سو ،و اصناف بسته صنایع دستی از سوی دیگر اســت .تنها هنگامی با مداخله دولت مبارزه میشد که نشان داده شود قانونگذاری اقتصادی توســط دولت ،زیانآور و غیرضروری اســت .باید نشان داده میشد که قوانین تنظیمکننده نظام اقتصادی بر قوانین دولتی برتری دارند]1[ . بدینترتیب سیاســتگذاری بورژوازی بر اساس اقتصاد سیاسی بنا میشود و مبارزه بورژوازی با مرکانتیلیسم به صورت نبرد برای آزادی اقتصادی درمیآید که این بهنوبه خود به مبارزه گســتردهتر بــرای آزادی در مقابل قیمومت دولت تبدیل 1 میگردد .اینجا جای بحث درباره جزئیات شــکوفایی این اندیشهها در جهانبینی
سرمایه مالی
490
لیبرالیســم نیســت؛ اما میتوان یادآوری کرد که هر جا ،مثل انگلیس ،که پیش از پیدایش بینش علمی مدرن ،مبارزه برای آزادی اقتصادی به پیروزی رســیده است، لیبرالیسم در این جهانبینی جایی نداشته است .سرنگونی انقالبی همه اندیشههای اخالقی و دینی بر اثر لیبرالیسم فرانسوی هرگز در آگاهی مردمی انگلیس پا نگرفت، در حالیکه در همین کشور برعکس بیش از هر کشور در اروپای قاره ای ،لیبرالیسم عمیقا ریشهدار شد. با این حال حتی در انگلیس آزادی کسبوکار کامل نشد؛ نظام بانکی مصونیت خود را حفظ کرد و نظریه آزادی بانکداری در برابر نیازهای عملی روســای بانک انگلیــس زانو زد .نظریه مکتب منچســتر 1حتی از این هم کمتــر بر روند عملی سیاســت خارجی تاثیرگذار بود؛ همان سیاســتی که در قرن 19درســت همانند قرنهای 17و ،18بازوی اجرایی سیاست تجارت جهانی انگلیس بود .در اروپای قارهای حرکتها در راستای کسب آزادی تجارت و شغل بود و به صورت قانون سیاســت داخلی باقی ماند ،در حالیکه سیاست این کشورها در تجارت خارجی بر همان شــالوده حمایتی به کار خود ادامه داد .سیاســت تجارت آزاد انگلیس بر پایه برتری فنی و اقتصادی توســعه ســرمایهداری بود که صنعت این کشور را در موقعیت ممتاز پیشــگامی قرار میداد .پیشــگامی بر پایه علــل صرفا طبیعی نبود هرچند نقش این علل از اهمیت برخوردار بود؛ بدینترتیب تا رســیدن به مرحله تحول نظام نوین حملونقل ،حملونقل آبی ،و بدینوسیله صرفهجویی در هزینه کشتیرانی به خاطر نزدیک بودن معدن آهن و زغالسنگ به یکدیگر اهمیت زیادی داشت .فراموش نکنیم که توسعه ســرمایهداری ،در انباشت سرمایه است و رشد ســریعتر انباشت در انگلیس ناشی از مبارزه قدرت این کشور با اسپانیا ،فرانسه و هلند بر ســر کنترل دریاها و به تبع آن ،کنترل مستعمرات ،و نیز رشد بسیار سریع ]1- Manchester School [or, Manchester Liberalism; or, Manchester Capitalism; or, Manchesterism
مکتب منچستر و عناوین معادل آن مانند ،لیبرالیسم منچستری ،کاپیتالیسم منچستری ،و منچستریسم ،اشاره دارد به جنبشی اقتصادی-اجتماعی در قرن نوزدهم که از منچستر انگلستان شروع شد و به جاهای دیگر سرایت کرد. پیروان این مکتب ،آزادی کسبوکار را سببساز افزایش تولید و ایجاد امکانهای مادی فراوان برای بسط برابری میدانستند .مهمترین کنش سیاسی مکتب منچستر مبارزه برای الغای قانون معروف غالت بود که با مداخله دولت، قیمت غالت را باال نگه میداشت.
1- Proletarianization
اشــاره دارد به جنبش حصارکشــی ( )enclosure movementانگلستان در قرن شانزدهم که به خلع مالکیت دهقانان و مالکان خردهپا انجامید و مقدمات «کشاورزی تجاری» توسط اشراف و زمینداران بزرگ را فراهم آورد. در پی حصارکشــی ،دهقانان بیزمین به کارگران کشــاورزی و ســپس کارگران صنعتی تبدیل شدند یا به قول هیلفردینگ ،پرولتریزه شدند.
491
فصل بیستو یکم :جهتگیری دوباره سیاست تجاری
«پرولتریزه شدن» 1به دنبال پیروزی زمینداران بزرگ بر دهقانان بود .پیشگامی برتر انگلیــس در صنعت ،در ابتدای امر برای آن کشــور در تجارت آزاد منافع زیادی داشــت ،درست همانگونه که پیشــگامی هلند در توسعه سرمایهداری ،آن کشور را به سیاســت تجارت آزاد متعهد میکرد ]2[ .در داخل ،توســعه صنعت ،رشــد جمعیت ،و تمرکز آن در شهرها موجب شد تولید کشاورزی کشور کفاف جمعیت را ندهد .در نتیجه قیمت غله را گرانی هزینه حملونقل خاصه پیش از انقالب در ابزارهای حملونقل ،و نیز تعرفه اعمال شــده تعیین میکرد .از این گذشــته حتی در دوره گذار ،چه در سال برداشت خوب ،که واردات غله لزومی نداشت ،و چه در خشکســالی که بشدت واردات آن افزایش پیدا میکرد ،نظام سوبسید دولتی به صــادرات این اطمینان را در زمینداران بهوجود آورده بود ،که به صورت ادواری، برای غالت ،قیمتهای زمان خشکســالی ایجاد میشود ،و با توجه به نبود کشش در نظام پولی انگلیس ،درســت در آســتانه هر افزایش قیمــت غله ،بحران پولی بهوجــود میآمد .پس این نظام در کل مخالف منافع صنعت بود .صنعتگران دلیلی برای ترس از واردات کاالهای ســاخته شده خارجی نداشتند چون بنگاههای آنها از نظــر فنــی و اقتصادی بهمراتب برتر از آنها بود ،اما از ســوی دیگر قیمت غله مهمتریــن عنصر در «قیمت کار» بود که این نیــز در قیمت هزینههای صنعتگران نقش داشــت و اهمیتش در آن بود که هنوز ترکیب اندامواره سرمایه بسیار پایین بود و ســهم کار زنده در جمع فراورده ساخته شــده نسبتا باال بود .هدف آشکار مبارزه پرحرارت ضد تعرفه در انگلیس کاستن از هزینهها با ارزان نگاه داشتن مواد خام و نیروی کار بود .به همین دلیل هم سرمایه صنعتی و تجاری انگلیس مشوق تجارت آزاد در دیگر کشورها بود ضمن اینکه در تملک مستعمرهها کمترین نفعی نمیدید .تا آنجا که مســتعمرهها نقش بازاری برای فروش فراوردههای صنعتی و خریــد مواد خام را بازی میکردند و نظام تجارت آزاد در مســتعمرهها حکمفرما
سرمایه مالی
492
بود ،انگلیس با رقابتی که در خور ذکر باشد روبهرو نبود .مبارزه برای یک سیاست فعال مستعمراتی که بســیار پرهزینه بود ،مالیاتها را باال میبرد ،و نظام پارلمانی انگلیس را تضعیف میکرد ،در تبلیغات تجارت آزاد فروکش کرد .با این همه فکر دســت برداشتن از مستعمرهها خواستی رویایی برای طرفداران سرسخت تجارت آزاد باقی ماند .هند مهمترین این مستعمرهها بود .به هند هرگز به چشم یک بازار نگاه نمیشــد ،سلطه بر هند ،درآمدهای باالی یک طبقه پرنفوذ را تضمین میکرد که آن را «پاداش خوب اداره کردن» تلقی میکردند ]3[ .از این گذشته« ،امنیت» در این بازار مهم شرط اساسی فروش بود و مسئلهای که مطرح میشد این بود که آیا دست برداشتن انگلیس از «دومینیونها» 1بار دیگر زخم کهنه کشمکشهایی را باز نمیکند که موجب از دست رفتن فرصتهای تجاری کشور بشود]4[ . منافع سیاســت تجاری در اروپای قارهای وضعی کامال متفاوت داشــت .در آنجا قهرمانان اصلی تجارت آزاد ،فروشــندگان مواد خام کشاورزی و زمینداران صادرکننده بودند و تجارت آزاد موجب گســتردهتر شــدن هر چه بیشــتر بازار فراوردههایشــان میشــد و قیمت فراوردههای ساخته شــده صنعتی وارداتی را برایشــان پایین میآورد .اما از آن ســو نفع صنعتگران در راستایی کامال مخالف این بود .در مورد تعرفه بر فراوردههای کشاورزی بحثی نبود اما رقابت خردکننده انگلیس باعث عقبماندگی یا توقف توســعه صنعت بومی میشد .ابتدا و قبل از همه ،میبایســت موضوع غلبه بر دشواریهای خیز اول حل شود ،موانع برخاسته از کمبود کارگران ماهر ،ســرکارگرها ،و مهندســان برطرف گردد تا بدینوسیله شکاف فنی موجود پر شود ،سازمان بازاریابی ایجاد شود ،در پیشبرد و جا انداختن نظام اعتباری تالش به عمل آید ،با تضعیف تولیدکنندگان صنایع دســتی ،به روند پرولتریزه شدن شتاب داده شود ،اقتصاد سنتی دهقانی منحل شود و در یک کالم، مجهز شدن به همه اسباب و ابزارهایی که سبب برتری انگلیس شده است .عالوه 1- England’s dominion
«دومینیونها» یا قلمروهای پادشاهی ،به سرزمینهایی گفته میشد که انگلستان از قرن هفدهم ضمیمه خود کرده بود ،و شاه انگلستان ،رئیس دولت آنها به شمار میرفت .در سال 1926به موجب اعالمیه بالفور ،به دومینیونها، خودمختاری در چارچوب امپراتوری اعطا شــد .بعدها شماری از این دومینیونها یا مستعمرات ،مستقل شدند و برخی دیگر همچنان جزو بریتانیا باقی ماندند.
)1- Georg Friedrich List (1789 - 1846
اقتصاددان آلمانی-آمریکایی که از طرفداران پروپاقرص وضع تعرفه بر واردات کاالهای خارجی به آلمان و برعکس ملی اقتصاد سیاسی» است که در سال رفع موانع تجاری میان ایالتهای آلمان بود .مشهورترین کتابش «سیستم ِ 1841نوشت و گفته میشود بر تحوالت دهههای پس از مرگش از جمله شکلگیری «مکتب تاریخی آلمان» و «جامعه اقتصادی اروپا» تاثیر گذاشته است. )2- Henry Charles Carey (1793 -1879
اقتصاددان آمریکایی و مشاور اقتصادی آبراهام لینکلن رئیس جمهور آمریکا .کاری نیز مانند لیست طرفدار تعرفه بود و خود را پیرو «مکتب آمریکا» یا «لیبرالیسم آمریکایی» میدانست و منتقد نظام اقتصاد آزاد انگلیسی بود.
493
فصل بیستو یکم :جهتگیری دوباره سیاست تجاری
بر اینها ،نفعی مالی هــم در درآمدهای تعرفه بود که در آن زمان اهمیتی بهمراتب بیش از امروز داشت چون نظام مالیاتهای غیرمستقیم هنوز حالت جنینی داشت و وجود اقتصاد طبیعی در پهنه وســیعی از روستاها موانع غلبهناپذیری بر سر راه گســترش صنعت ایجاد میکرد .درآمد تعرفهها در آن دوره در کشورهای اروپای قارهای تا آنجا که بر فراوردههای صنعتی بســته میشــد بهظاهر از نظر اقتصادی زیانبار نبود .البته این مطلب درســت بود که مصرفکنندگان داخلی میبایست به اندازه میزان تعرفه بابت فراوردههای مثال صنایع انگلیس پول بیشتری میپرداختند اما این تفاوت به خزانه دولت واریز میشــد ،در حالیکه امروزه با سیاست تعرفه حمایتی عالوه بر پولی که به حساب خزانهداری دولت واریز میشود ،مبالغ عظیمی از پرداختهای مصرفکنندگان داخلی نیز به جیب صنعتگران و زمینداران ریخته میشــود .در انگلیس برعکس ،امروزه نفع مالی به پیش زمینه بازگشته است زیرا با توزیع قدرت سیاســی میان طبقات گوناگون ایجاد یک نظام مالیاتی کامل بسیار دشــوار شده و با مقاومت شــدیدی روبهرو خواهد شد .قدرتهای استعماری تا آنجا که به مستعمرههایشــان مربوط میشود ،اگر موانع و امتیازهای تعرفه حمایتی را از میان بردارند با رقابت سهمگین انگلیس روبهرو خواهند شد. بدینترتیب و در نتیجه پیشگامی صنعت در سرمایهداری انگلیس ،سیاستهای تعرفهای طبقات صنعتی در انگلیس و اروپای قارهای ،مســیرهای متفاوتی در پیش گرفتند .بــرای نظامهای تعرفه اروپای قارهای و آمریکا توجیه تئوریکی نیز در آثار [گئورگ فردریش] لیســت 1و [هنری چارلز] کاری 2ارائه شد .نظریه لیست ،ابطال نظریه تجارت آزاد بدانگونه که مثال ریکاردو فرمولبندی کرد نیست .طرح سیاستی اقتصادی برای عملی کردن نظام تجارت آزاد و آســانتر کردن توسعه صنعت ملی
سرمایه مالی
494
متناسب آن نظام است .این ،تنها هدف «لیست» و تعرفههای «آموزشی» 1او بود ،که میخواست به وسیله تعرفههای پایین ،نابرابری میان برتری انگلیس و عقبماندگی آلمان را از میان بردارد .به نظر او تعرفهها برای دورهای کوتاه بودند و حالت موقت داشتند و هدف او از این سیاست ،غیرضروری کردن کلی تعرفهها بود. این سیاســت تعرفه ســرمایهداری در حال رشــد در نتیجه سیاســت تعرفه ســرمایهداری پیشــرفته به ضد خود تبدیل میشود .نظام پیشــنهادی لیست برای کشــورهای ســرمایهداری عقبمانده طرحریزی شــده بود .اما اینجا هم «قانون هدفهای ناخواسته» 2به میدان آمد ]5[ .اگر مالک را درجه تمرکز و تراکم سرمایه (یعنی درجه توســعه کارتلها و تراست ها) و سیطره بانکها بر صنعت و خالصه، درآمدن همه سرمایهها به شکل ســرمایه مالی بگیریم ،میبینیم به جای انگلیس و تجارت آزاد آن ،آلمان و آمریکا و سیاســتهای حمایتیشــان الگوی کشورها در تحول سرمایهداری شدند .گســترش سریع صنعت در آلمان در پی لغو تعرفههای داخلی و بهخصوص در پی شــکلگیری امپراتوری ،در ارتباط با سیاست تجاری، اتحاد منافعی بهوجود آمد .وقتی زمینداران صدور فراوردههای کشاورزی را متوقف کردند طرفدار سیاســت حمایتی شدند .در صنعت هم طرفداران سیاست حمایت تعرفهای با آنها همدلی نشــان دادند و دقیقا نمایندگان صنایع سنگین آلمان خاصه صنعت آهن و فوالد خواســتار حمایت در برابر رقابت قدرتمند انگلیس شــدند. این شــاخه صنعت دارای ترکیب اندامواره بســیار باالی سرمایه بود پس بهراحتی میتوانســت باال رفتن قیمت مواد غذایی را که در آن زمان چندان زیاد نبود تحمل کند و تاثیر آن با رقابت ابتدایی کشــاورزی آمریکا خنثی میشــد .از سوی دیگر صنعت بر اثر بحران بشدت آسیب دید .رقابت با صنعت انگلیس بسیار دشوار بود چون بنا به دالیل طبیعی و فنی و خاصه تا پیش از کشف راههای جدا کردن فسفر از سنگ آهن ،صنایع آلمان بسیار از انگلیس عقب بود .عالوه بر این ،در صنایعی با 1- Educational Tariff
منظورنظام تعرفهٔ گمرکی اســت که صنایع نوبنیاد داخلی را تا آن زمان که قادر به رقابت (تحت شرایط مساوی) با مصنوعات وارداتی شــود ،حمایت میکند .در زمانهای که هیلفردینگ دربارهاش ســخن میگوید ،نمایندگان سیاسیِ بنگاهها در پارلمان و دولتِ کشورهای اروپایی قوانینی در حمایت از کارتلها تصویب کردند که حمایت از مصرفکنندگان و صنایع کوچک را کاهش و حمایتهای گمرکی از بنگاههای بزرگ و کارتلها را افزایش میداد. 2- law of the heterogony of ends:
-1آلمان در سال 1879به علت جنگ چند سال پیشش با فرانسه و دالیل دیگر ،با کمبود شدید سرمایه روبرو شد و رقبای جهانیاش ،بهویژه آمریکا در بازارها دست باال را گرفتند .آلمان برای چارهکردن این مشکل ،قانون سفت و سختی به نام «آهن و چاودار» وضع کرد که به موجب آن همه اقالم صنعتی و کشاورزی ،از آن منتفع شدند و کشور برای دورهای کوتاه از بحران اقتصادی و کسری تراز خارجی خالص شد.
495
فصل بیستو یکم :جهتگیری دوباره سیاست تجاری
ترکیب اندامواره بسیار باال و حجم استثنائا زیاد نسبت سرمایه پایا ،غلبه بر امتیازهای صنایعی که پیشتر در جاهای دیگر رشد کرده و پیشرفته بودند دشوار بود .بخشی از سرمایه بانکی که در آلمان و از همان آغاز به قصد راهاندازی صنایع سنگین فراهم شــده بود از وضع تعرفه حمایتی پشــتیبانی میکرد .مخالفان تعرفه ،سرمایهداران تجاری و نیز آن دسته صنایعی بودند که فراوردههایشان را به قصد صادرات تولید 1 میکردند .سال 1879و پیروزی سیاست حمایتی با آغاز تغییر در سیاست تعرفهها از تعرفههای «آموزشی» به تعرفههای حمایت از کارتلها مقارن بود]6[ . تردیدی نیست که کنار نهادن رقیب خارجی انگیزهای استثنایی برای شکلگیری کارتلها ایجاد میکند و این کار را به صورت مســتقیم تا آنجا پیش میبرد که با کاسته شدن از شــمار رقیبان ،توافق میان شکلدهندگان کارتل آسانتر شود؛ و به صورت غیرمستقیم هم تعرفه حمایتی به خاطر ماهیت و منشا آن -چون در آمریکا و اروپای قارهای در این مرحله از تحول ،موتور محرک سرمایهداران قدرتمند مواد خام و مواد صنعتی نیمهســاخته شده است -قاعدتا به نفع صنایع سنگین است تا صنایع اقالم صادراتی نیمهساخته شده که باید در بازارهای جهانی با فراوردههای مشابه انگلیســی رقابت کنند ،در حالیکه هزینه اقالم انگلیسی به دلیل نبود تعرفه پایینتر اســت .در چنان وضعی لزوما آن صنایعی بیشتر سود میبرند که کارشان تولید وســایل تولید است و همه سرمایه مورد نیازشــان را صرف تجهیزات فنی میکنند ،به توسعه هرچه بیشتر ترکیب اندامواره سرمایه شتاب میدهند و همزمان با تمرکز و تراکم سرمایه راه کارتلسازی را هموار میسازند. وضعیت دیگری هم وجود داشــت که در اصل از عقبماندگی توسعه صنعتی آلمان ناشی میشد اما در نهایت ،خود دلیل برتری سازمانی صنایع آلمان در قیاس با صنایع انگلیس شد .صنعت در انگلیس به صورت انداموار و تدریجی از خرد به بزرگ تحول یافت .کارخانه مولود تعاونیها (و تقسیم ساده کار) بود .مانوفاکتورها در آغاز در صنعت بافندگی شــکل گرفتند که نسبتا به سرمایه اندکی نیاز داشت،
سرمایه مالی
496
در آغــاز و در اغلب موارد از نظر ســازمانی در مالکیت فرد بود؛ بر آن صنعت به جای شرکتهای سهامی ،فرد ســرمایهدار تملک داشت .بعد و بهتدریج ،منتها با آهنگی ســریع طبقهای از کارفرمایان صنعتی ثروتمند پدید آمد که منابع ســرمایه بزرگی در اختیار داشتند و داراییشان کارخانه تولیدی بود .سپس با اهمیت یافتن شرکتهای سهامی ،بهویژه توسعه عملیات حملونقل ،این سرمایهداران بزرگ به صورت سهامداران عمده درآمدند .ســرمایه صنعتی به لحاظ منشا و مالکیت ،در این شرکتها ســرمایهگذاری شد .سرمایه بانکی -مشخصا سرمایه مورد استفاده در نشر سهام -هم مانند سرمایه صنعتی و تجاری منحصرا در دستان سرمایهداران فــردی باقی ماند در حالیکه بانکهای ســهامی تنها اعتبــار در گردش را فراهم میکردند و بر صنعت نفوذ چندانی نداشتند .بانکداران متخصص نشر سهام نیز به همان نحو کم نفوذ بودند چون بنا به ماهیت فعالیتهایشان از حالت بانکدار بیرون آمدند و در نهایت تا حدی خودشان سرمایهداران صنعتی شدند .این سلطه انباشت سرمایه در دستان سرمایهداران فردی یکی از نخستین و انداموارهترین ویژگیهای سرمایهداری انگلیس است؛ این ویژگی در اروپای قارهای و آمریکا وجود نداشت. عالوه بر ایــن ،عوامل دیگری از جمله مبالغ عظیمی پول از مســتعمرهها خاصه هند ،و نیز بهرهکشی از انحصار تجارت انگلیس ،سرمایه را در دستان سرمایهداران فردی انباشت کردند؛ پدیدهای که در آلمان و آمریکا وجود نداشت. بدینترتیب زمانی که ســرانجام بــا ایجاد اتحادیه گمرکی 1موانع گســترش ســرمایهداری در آلمان از پیش پا برداشته شــد ،و بعد هم امپراتوری آلمان شکل گرفت و راه برای سرمایهداری باز شد ،مشخص بود که تحول سرمایهداری آلمان صرفــا از انگلیس الگوبرداری نخواهد شــد .الزم بود همه تالشها از همان آغاز بر اســتفاده از تازهترین دستاوردهای فناوری و اقتصادی موجود در پیشرفتهترین کشــور ســرمایهداری متمرکز باشد .در آلمان آن انباشــت اولیه سرمایه مورد نیاز برای ایجاد پیشرفتهترین صنایع موجود و رساندن صنعت کشور به سطح انگلیس که بر پایه بنگاههای مالکیت فردی شــکل گرفته بود -در دست افراد سرمایهدارنبود .بنابراین شــرکتهای سهامی عالوه نقاط مشــترکی که با این شرکتها در ]1- Zollverein[or, Customs Union
497
فصل بیستو یکم :جهتگیری دوباره سیاست تجاری
انگلیس داشــتند ،در آلمان کارکرد دیگری نیز بر عهدهشــان بــود؛ آنها ابزارهای تهیه ســرمایه مورد نیاز هم بودند ،چون به خاطر کمی انباشت ،افراد سرمایهدار ،و طبقه صنعتگر هیچکدام چنان ســرمایهای نداشتند .در انگلیس خاصه در نخستین مرحلههای شکلگیری ،شرکت سهامی اساسا اتحادیه سرمایهداران ثروتمند بود اما در آلمان وظیفهاش فراهم کردن ســرمایه مورد نیاز صنعتگران و ســوق دادن پول ســایر طبقات به ســمت بنگاههای صنعتی بود .این امر از راه صرف نشر مستقیم ســهام ،شدنی نبود در حالیکه بانکها میتوانستند پول عاطل نه تنها سرمایهداران بلکه از آنِ ســایر طبقات را در اختیار صنعت قرار دهند .بانکها نیز به همان دلیل به صورت ســهامی درآمدند که شرکتهای ســهامی در بنگاههای صنعتی شکل گرفته بود .از این رو بانکهای آلمان از همان نخســتین روزهای شکلگیری امر فراهم آوردن سرمایه مورد نیاز شرکتهای صنعتی کشور را بر عهده گرفتند؛ آنها عالوه بر منبع اعتبار در گردش ،منبع اعتبار ســرمایهای نیز بودند .پس در آلمان ،و تا حدی بهگونهای متفاوت در آمریکا ،از همان آغاز رابطه بانک با صنعت ،با مورد انگلیس کامال تفاوت داشــت .هرچند این تفاوت به عقبماندگی و تاخیر تحول سرمایهداری در آلمان مربوط میشد اما نزدیکی سرمایه بانکی با صنعت در آلمان و آمریکا عامل مهمی در پیشرویشــان به سوی شکل باالتر سازمان سرمایهداری بود ]7[ .این پیوند سیاســت تعرفه حمایتی با تامین مالی صنعت توسط بانکها در مرحله رشد شتابزده صنعتی ،ضرورتا گرایشها به سوی کارتلسازی را بهوجود آورد و اینهــا بهنوبه خود گروههایی را ایجاد کردنــد که با توجه به تغییر کارکرد تعرفهها از تعرفههای حمایتی سود میبردند. هدف سیاســت قدیمیتر تعرفه حمایتی ،گذشــته از جبران کردن کمبودهای طبیعی گوناگون ،شــتاب بخشــیدن به گســترش صنعت در چارچوب مرزهای حمایت شــده بود .هدف ،حمایت از صنعت نوپای داخلی و جلوگیری از انهدام آن در برابر رقابت بیحدوحصر صنعت خارجی بســیار پیشرفته بود .این حمایت میبایست آنقدر میبود که بتواند مزایای صنعت خارجی را خنثی کند ،در حالیکه در هیچ شرایطی نمیشد جلوی ورود فراوردههای صنعت خارجی را گرفت چرا که صنعت داخلی هنوز قادر به تامین تقاضاهای کشــور نبود .باالتر از همه اینکه
سرمایه مالی
498
این حمایت قرار نبود دائمی باشــد و وقتی که وظیفه «آموزشی» خود را کامال به انجام رســانید و صنعت داخلی به مرحلهای وارد شد که بتواند تقاضای داخلی را برآورده ســازد و در فکر صادرات هم باشد ،سیاست حمایتی معنی وجودی خود را از دســت میداد .اما این سیاست به مانعی در سر راه صادرات تبدیل شد چون دیگر کشورها را نیز به اتخاذ سیاستهای مشابهی ترغیب کرد .در وضعیت رقابت آزاد وقتی که صنعت حمایتشــده داخلی بتواند به تقاضاهای داخلی پاسخ بدهد و صــادرات را آغاز کند قیمتها باال نمیرود .در چنان حالتی قیمت فراوردههای حمایتشــده برابر قیمت آنها در بازار جهانی خواهد بود چون با صرفهجویی در هزینه حمل کاال به بازارهای دوردســت میتوان آنها را در بازار داخلی به قیمتی سودآورتر به فروش رساند و تولید صنعتی برابر با تقاضاهای بازار داخلی میشود. از همین رو بنا بود تعرفه حمایتی ،هم موقتی باشــد و هم مالیم ،و تنها به صنعت نوزاد داخلی برای فائق آمدن بر مشکالت اولیه کمک کند. مسئله اما در دوران انحصارهای سرمایهداری توفیر میکند .امروزه تنها قَ َدرترین صنایع با ظرفیت صادرات بسیار زیاد که تردیدی در قابلیت رقابتشان در بازارهای جهانی نیست و بنا به نظریه قدیمی ،دیگر نباید هیچ عالقهای به تعرفههای حمایتی داشته باشند ،از این تعرفهها در سطح بسیار باال جانبداری میکنند .اگر فرض را بر وجود رقابت آزاد بگذاریم که در صورت تامین کامل تقاضاهای داخلی با صنعت کشــور ،تعرفــهای حمایتی قدرت خود در باال بردن قیمتها را بهکلی از دســت میدهد .اما تعرفه حمایت از صنایع داخلی یکی از کارآمدترین ابزارهای پیشــبرد کارتلها بود؛ این کار ابتدا با دشوارتر کردن هرچه بیشتر رقابت خارجی ]8[ ،انجام شد و سپس به این سبب که کارتلها برای بهرهگیری از تفاوتهای تعرفهای حتی هنگامی که صنعت کشــور توانایی صادرات را پیدا کــرد ،فرصتی فراهم آوردند. کارتل با محدود کردن سهمیه تولید برای مصرف داخلی ،به رقابت در بازار کشور پایان میدهد .و این محدودیت شــدید بر مصرف ،خود نوعی تعرفه حمایتی در افزایش قیمتها حتی مدتها پس از زمانی است که تولید از تقاضای داخلی جلو زده است .بدینترتیب ایجاد نهاد دائمی تعرفهها جزو اولویتهای صنعت کارتلی شده قرار میگیرد ،چون این در وهله نخست ادامه وجود کارتل را تضمین میکند،
499
فصل بیستو یکم :جهتگیری دوباره سیاست تجاری
و در وهله دوم به کارتل امکان میدهد در بازار داخلی فراوردههای خود را با سود بسیار زیاد بفروشــد .مقدار این سود اضافی ناشی از تفاوت میان قیمت داخلی با قیمت بازار جهانی اســت .هرچند خود این تفاوت به سطح تعرفهها بستگی پیدا میکند و به همین ســبب تالشها برای به حداکثر رساندن این سودها محدودیتی ندارد .هر قدر تعرفهها باالتر باشــد قیمت فراوردهها در داخل را بیشــتر از بازار جهانی میتوان باال برد؛ و بدینترتیب تعرفه «آموزشــی» تکامل مییابد و به تعرفه حمایتی باالتر دست پیدا میکند .طرفدار سینه چاک قراردادهای دوستانه و پشتیبان کاهش گام به گام تعرفهها ،حاال طرفدار متعصب تعرفههای بسیار زیاد شده است. کارتل اما تنها از تعرفههای حمایتی فراوردههای خودش سود نمیبرد .میدانیم که در صورت برابری ســایر شرایط ،قیمت کارتل بر اثر نرخ سود در سایر صنایع محدود میشــود .برای مثال ،اگر نرخ ســود صنعتِ ابزارهای ماشینی بر اثر تعرفه بســیار باال بر ماشــینهای وارداتی افزایش یابد ،کارتلهای زغالســنگ و آهن میتواننــد قیمت فراوردههای خــود را باال ببرند و از این راه بخشــی از تمامی ســود اضافی بر صنعت ابزارهای ماشــینی به آنها تعلق میگیرد .پس کارتلهای انحصارطلب به تعرفههای حمایتی عالقمند میشوند چون نه تنها از فراوردههای خودشــان سود اضافی کسب میکنند بلکه بخشی از سود آن دسته از صنایعی هم که در مرحلههای نهایی تولیدند نیز به آنها میرسد. اینچنین اســت که تعرفههای حمایتی برای کارتل ســودی ایجاد میکنند که باالتر و فراتر از سود برخاسته از ایجاد کارتل است [ ]9و به کارتل قدرت میدهد که یک مالیات غیرمســتقیم از جمعیت داخل کشور بگیرد .این سود اضافی دیگر از ارزش اضافی تولید شده توسط کارگران کارتلها ناشی نمیشود؛ از کسر کردن از ســود صنایع غیر عضو کارتل هم کســب نمیشــود؛ باجی است که از تمامی بدنه مصرفکنندگان داخلی اخذ میشود .طیف گسترده الیههای مصرفکننده را دربرمیگیرد -چرایی و میزان کســر شــدن آن را اجاره زمین ،سود ،یا مزد تعیین میکند -و مثل هر مالیات غیرمستقیم دیگری که بر مواد خام صنعتی و سایر اقالم مصرفی بسته میشود ،به مناســبات قدرت واقعی و نیز بر ماهیت اقالمی بستگی دارد که بر اثر تعرفههای کارتل بر قیمت آن افزوده است.
سرمایه مالی
500
برای مثال افزایش قیمت شکر بیش از افزایش قیمت ماشینهای کشاورزی یا مبلمان ساختهشده از چوب بر زندگی انبوه کارگران تاثیر ناگوار بر جای میگذارد. اما صرفنظر از پیامد این افزایش قیمتها واقعیت این اســت که بخشی از درآمد جامعــه از این راه به ســود صنعت عضو کارتل و مورد حمایــت تعرفهها ربوده میشــود و بدین طریق به کارتل قدرت داده میشــود تا با شتاب سرسامآوری به انباشت سرمایه اقدام کند. این شــیوه افزایش ســود هنگامی اهمیت فزایندهای پیدا میکند که باال بردن نرخ ســود از راه افزایش ارزش اضافی مطلق ،افزایش ساعات کار روزانه ،کاهش مزدها-به دلیل قدرتگیری هرچه بیشــتر ســازمانهای کارگــری با هدف ایجاد گرایش در جهت مخالف -ناممکن شده است .این واقعیت که معمول شدن تعرفه بر اقالم صنعتی با افزایش حقوق گمرکی فراوردههای کشاورزی همراه بود ،از نظر صنایع سنگین اهمیت چندانی نداشت .چون ترکیب اندامواره سرمایهشان باالست، افزایش هزینه نیروی کار تحمیل اضافی به حســاب نمیآید .موضع چانهزنی آنها در دعواهای کارگری بهشــدت قویســت و افزایش مالیم هزینههای تولید بر اثر تعرفهها کشــاورزی با سود اضافی ناشی از تعرفههای حمایتی خودشان -با توجه به زیاد بودن آنها -نه تنها جبران میشود که از آن هم باالتر میرود. افزایــش قیمتها در بازار داخلی فــروش فراوردههای کارتل را رو به کاهش میبرد و این گرایش با گرایش پایین آوردن هزینهها از راه گســترش حجم تولید در تعارض قرار میگیــرد .موجودیت کارتلهایی که هنوز بهخوبی جا نیافتادهاند ممکن است از این طریق به خطر افتد .بزرگترین و مجهزترین کنسرنها که کاهش فروش آنها به خاطر سیاســت کارتل غیرقابلقبول اســت با هدف از صحنه به در بردن شرکتهای کوچکتر و قبضه کردن سهم آنها در بازار ،رقابت بیرحمانهای را از سر میگیرند ،اما پس از آنکه نبرد به پایان رسید باز هم امکان پیدایش کارتلی قویتر بر شــالودههای تازه وجود دارد .اما اگر کارتل بهخوبی تثبیت شــده باشد، تــاش میکند کاهش فروش در داخل را با صدور فراوردههای بیشــتر به خارج جبران کند تا بتواند تولید را نه تنها ادامه دهد ،بلکه در صورت امکان به گسترش آن اقدام کند .البته در بازار جهانی کارتل ناچار است به قیمتهای جهانی بفروشد.
501
فصل بیستو یکم :جهتگیری دوباره سیاست تجاری
اگر کارتل از کارآیی الزم برخوردار باشد و بتواند به صدور فراوردهها اقدام کند- که در فرض ما میتوانــد -قیمت واقعی تولید کارتل()c + pبا قیمتهای جهانی انطباق دارد .اما کارتل این موقعیت را نیز دارد که پایین قیمت تولید بفروشد زیرا با برخورداری از تعرفه حمایتی از فروش در بازار داخلی به سود فوقالعادهای نیز رسیده است .پس کارتل میتواند با استفاده از بخشی از سود اضافی ،با قیمتهایی پایینتر از قیمت رقیبانش ،فروش در خارج را گســترش دهد .اگر در این کارش موفق شــود ،میتواند بر تولید بیافزایــد ،هزینهها را کاهش دهد ،و چون قیمتها در داخل دســتنخورده مانده است ،بدینوسیله سود اضافی کسب کند .با همین قیمتشکنی در داخل و با اســتفاده از سود اضافی صدور فراوردهها ،میتواند به مصرفکنندگان داخلی سوبســید بدهد .در این مورد حداکثر سوبسید صادراتی با توجه به وســعت حوزه اقتصادی و حجم مصرف داخلی ،توســط سطح تعرفهها تعیین میشود .اگر وضعیت کســبوکار خوب باشد ،کارتل میتواند سوبسید را بســیار پایین بیاورد یا حتی حذف کند که در این صورت بخشــی از ســودهای دوره رونق را که میبایســت به مصرفکننده مــیداد به خود اختصاص میدهد. اما در دوران بد به خاطر زیانهای ناشــی از افت شدید قیمتها در بازار جهانی، حتی تمامی سوبســید به مصرفکننده هم شــاید کفایت نکنــد .تاریخ کارتلها بهتکرار نشــان میدهد که تا چه پایه کنترل صادرات در دستان کارتل برای ادامه وجــودش اهمیت دارد ،چون در غیر این صورت کارتلها مدام در معرض تهدید محدودیتهای صادراتی ناشــی از قصور در توسعه یک نظام کارآمد سوبسیدند. با توسعه سوبسیدهای صادراتی ،کارکرد تعرفههای حمایتی دستخوش تغییر کامل میشود و به ضد خود تبدیل میگردند .تعرفه از حالت ابزار دفاع در برابر تسخیر بازار داخلی از ســوی صنایع خارجی ،به شکل ابزار تسخیر بازار خارجی توسط صنعت داخلی درآمده اســت .آنچه زمانی ســاح دفاعی ضعیفان بود به ســاح تهاجمی قویدستان تبدیل شده است. به تجارت آزاد انگلیس هرگز از ســوی طرفدارانش بهعنوان سیاستی که باید تنها در انگلیس اعمال شــود نگاه نمیشــد .با این همه گسترش عام تجارت آزاد کامــا به نفع صنایع انگلیس بود .تضمینــی بود برای انحصار این صنعت بر بازار
سرمایه مالی
502
جهانی .تعرفههای حمایتی سایر کشورها در حکم کاهش امکانات بازاریابی اقالم انگلیسی بود .البته امروزه تغییری در این دیدگاه بهوجود آمده چون سرمایه راهی دیگر برای غلبه براین مانع تعرفه پیدا کرده است .معمول شدن یا افزایش تعرفهها در کشــور دیگر به معنی کاهش فرصتهای بازاریابی صادرکنندگان به آن کشور و در نتیجه محدود شــدن توسعه صنعتی کشــورهای صادرکننده است .اما تعرفه حمایتی به معنی سود اضافی برای کشور نخست است و این امر کشورهای دیگر را نیز تشــویق میکند که به جای صدور کاالها ،تولید کاالها را به کشور نخست انتقال دهند .تا هنگامی که ســرمایهداری به تحول کامل نرســیده بود ،تا حدی به این دلیل که قانونگذاری کشورها در آن زمان به شیوه مانعتراشی مداخله میکرد، و تــا اندازهای نیز به خاطر ناکافی بودن پیش نیازهای تولید ســرمایهداری ،چنان فرصتهایی نســبتا محدود بود .نبود نظم عمومی ،و کمبود کارگر ،خاصه کارگر ماهر ،موانعی بودند که بهتدریج و کندی برطرف میشــدند .اینها انتقال سرمایه را بهشدت دشــوار میساختند .اما امروزه اغلب این موانع از میان برداشته شده و به سرمایهدار در کشور پیشرفته امکان داده است با صدور سرمایه بر تاثیرات مخرب تعرفه حمایتی بر نرخ سود فائق آید.
یادداشتهای فصل بیست و یکم
Sartorius, Das volkswirtschaftliche System, p. 369.
-3تنها میزان ساالنه پولی که در حال حاضر بابت مستمری از هند وارد انگلیس میشود 320 ،میلیون مارک است .بر اینها حقوقهای کالن مقامهای انگلیسی مقیم هند ،نگهداری نیروی نظامی ،و پیشــبرد جنگهای مستعمراتی انگلیس در آسیا را هم باید اضافه کرد. « -4بــر خالف تصور [ریچارد] کابدن 1انگلیس مســتعمرهها را رها نکرد .لرد جان راســل سیاستمدار پیشرو لیبرال زمان ،شــاید برداشت حزب خودش را بیان )1- Richard Cobden (1804 -1865
صنعتگر و سیاستمدار لیبرال انگلیسی و همسو با طرفداران مکتب منچستر.
503
فصل بیستو یکم :جهتگیری دوباره سیاست تجاری
-1از آنجا که جوهر اقتصاد سیاسی کشف قوانین اقتصادی است ،مبارزه با سیاست اقتصادی مرکانتیلیستی قدرتمندترین نیروی محرکه در تحول نظریه اقتصادی است. انگیزه دیگر مسبوق به آن ،با اهمیت اساسی بیشتر ،حل مشکل کلیدی قانونگذاری اقتصادی در ســرآغاز سرمایهداری مدرن و استقرار نظام پولی محکم بود[ .ویلیام] پتی با طرح مســئله پول ،بنیانگذار اقتصاد سیاسی کالسیک شد ،چون این مسئله مستقیما به مسئله ارزش و به تبع آن قانون اساسی اقتصاد سیاسی رهنمون شد. «-2تفوق هلندیها در تجارت و دریانوردی در فاصله دوره میان ایجاد کمپانی هند شرقی تا جنگ با کرامول و چارلز دوم ( )1705 -1600به اوج خود رسید .در پایان این دوره بنا به برآورد «کلبر» از کل 20هزار فروند کشــتی متعلق به ناوگان تجاری اروپا 16هزار فروند به هلند تعلق داشت و عنوان ناوگان حملونقل دریایی اروپا به هلند داده شده بود .هلندیها امپراتوری استعماری گستردهای از آسیا گرفته تا آمریکای جنوبی و شــمالی و آفریقا تشکیل داده بودند .صنعت بزرگ بیمه این کشور رو به رشد بود .آمســتردام در بورس سهام پیشرو بود .و عمال بازار جهانی پول به شمار میرفت .نرخ بهره پایین در کشور ،صنعت و تجارت آن را در موقعیت خوبی قرار میداد .هیچ کشــور دیگری در زمینه صید ماهی و نهنگ به هلند پهلو نمیزد .سیاســت تجاری هلند در آن دوره لیبرالترین سیاست بود .رقیبی نبود که هلند را نگران کند یا بترساند[ ».نقل از]:
میکرد آنجا که گفت هنوز زمان رها کردن مستعمرهها فرا نرسیده است .انگلستان باید با تمام توان خود مردم مستعمرهها را برای حکومت بر خودشان آموزش بدهد. انگلیس در عمل زیر نفوذ مکتب منچستر دیدگاه پیشین دایر بر سودمند بودن تملک مســتعمرهها را رد کرد .ســر رابرت پیل اعالم کرد« :در هر مستعمره با یک ایرلند دوم روبهروییم ».انگلیس به برقراری مناســبات داوطلبانه با مســتعمرههایش روی آورد و در آن سرزمینها نهادهای پارلمانی ایجاد کرد .بدینترتیب طرفداران مکتب منچستر هوشــمندانه بنیانگذاران امپراتوری جدید بریتانیا شدند ،امپراتوریای که نمیشد با زور نظامی نگاهش داشت[».نقل از]: Schultze-Gavernitz, Der Britischer Imperialismus, p. 75.
سرمایه مالی
-5اصطالح «هدفهای ناخواسته» را هیلفردینگ از نظریه روانشناسی ویلهلم وونت 1گرفته است و منظور حالتی است که امکان دارد هدف در روند عمل تعدیل و یا حتی ناخواسته شود (ویراستار انگلیسی). -6بنگرید به: 504
Rudolf Hilferding, ‘Der Funktionswandel des Schutzzolles’, in Die Neue Zeit, XXI, 2 (1902/3); and: Robert Liefmann, Schutzzölle und Kartelle
در اثر زیر نیز مطالب فراوانی یافت میشود:
Hermann Levy, `Einfluss der Zollpolitik auf die wirtschaftliche Entwicklung der Vereinigten Staaten’, Conrads Jahrbücher, XXXII (1909) and `Entwicklungsgeschichte einer amerikanischen Industrie’, Conrads Jahrbücher, XXIX (1905).
-7علت ناکام ماندن تحول مشــابه در فرانسه ،که تاسیس [بانک] کردیت موبیلیه راهگشای آن بود همان است که عامل سرخوردگی گسترش سرمایه صنعتی در این کشور بهطور کلی بوده اســت .توزیع زمین در راستای مغایر توسعه سرمایهداری، پیامدهای آن در سیاست دو فرزند برای هر خانواده ،و در نتیجه ،نبود ارتش ذخیره صنعتی بهقدر کافی بزرگ ،سیاســت بیش از حد افراطی تعرفه حمایتی ،و صدور بیش از اندازه سرمایه از کشــور به خاطر حضور طبقه اجارهبگیر خردهبورژوازی، 2
)1- Wilhelm Maximilian Wundt (1832 -1920
وونت از پایه گذاران علم روانشناسی تجربی بود ،و او را «پدر روانشناسی آزمایشگاهی» هم خواندهاند.
2- Crédit Mobilier
H. J. Macrosty, The Trust Movement in British Industry, p. 319
505
فصل بیستو یکم :جهتگیری دوباره سیاست تجاری
دهقانان خردهپــا و صنایع تجملی از جمله دالیل این ناکامی بوده اســت .برآورد الکسـ�اندر در موضوع تحقی ق بورس سهام[ ،مندرج درDeutsche Börsenen�( ]: )quete, Part I, p. 449بر رابطه میان ملی کردن ســرمایه و پیشبرد نفوذ بانک بر صنعت ،و اینکه صنعتگران آلمان فاقد منابع ســرمایهای از آ ِن خویش هستند ،پرتو میافکند .به گفته الکساندر شمار بسیار زیادی از معدنهای زغالسنگ از جمله در هرن ،بوخوم ،و مانند آن تا همین اواخر ( )1892در تملک ســهامداران بلژیکی و فرانســوی بوده است .همزمان ،یک روند تمرکز جریان یافته است .نهادهای بانکی در نقش واسطه به خرید سهام روی آوردند چون شرکتها خودشان نقدینگی الزم برای خرید را نداشتند .بانکها از آن رو میتوانستند این دادوستدها را انجام دهند که اطمینان داشتند بهزودی آنها را به صورت اوراق بهادار به فروش میرسانند ،آنها سرمایههای خود را صرف معامالت آینده کردند. عالوه بر این میتوان فرض را بر این گذاشــت که تضعیف بورس سهام از راه محدودیتهــای قانونی ،خاصه محدود کردن معامــات آینده ،بر نفوذ بانکها بر صنعت میافزایند چون در آن صورت و در نبود بورس ســهام ســرزنده ،صنعت هرچه بیشــتر وابسته به خدمات بانکها میشود .در واقع قوانین بورس آلمان کال به نفع بانکها بود. -8طبیعتا صنعتگران بهخوبی آگاهند که تجارت آزاد به سد کردن راه شکلگیری کارتلهــا گرایش دارد .یک صنعتگر انگلیســی در روزنامه تایمز لندن به تاریخ10 اکتبر 1906پیشنهاد تشکیل کارتل در صنایع الکتریکی انگلیس را داد و اذعان کرد که «در یک کشــور نظام تجارت آزاد ،قیمتهای باال و یا کاهش تولید ،تجارت را یکراست به دست رقیبان خارجی میسپارد« .و صنعتگر دیگری پاسخ داد «اگر ما هم در این کشور حمایت میشدیم شاید در راستای پیشنهاد شما ،کاری میکردیم، اما بنا به تجربه دریافتهایم که با توجه به وضعیت موجود مطلقا امکان شــکلگیری کارتل وجود ندارد تا بتوان قیمتها را در راستای پیشنهاد شما نگاه داشت .ما همه در حال حاضر با اضافهتولید مشــکل داریم و تا هنگامی که ،یا با محدود شــدت تولید صنعتی و یا با بیرون رفتن از حوزه تجارت ،این امر اصالح نشود ،ما مشکل خواهیم داشت[ ».نقل از]:
سرمایه مالی
506
همین ماکراســتی مینویسد «ضعف هر شــکل کارتل در بریتانیا به خاطر آزاد بودن رقابت خارجیان است اگر این آزادی برداشته شود ،قدرت کارتلها بسیار زیاد خواهد شد و تمامی شرایط دشوار به شکلی تغییر میکند.)op. cit., p. 342( :». -9این مشــوق تا آن حد در خدمت کارتلســازی اســت کــه در پی کاهش 6فرانکی حقوق گمرکی به درخواست کنوانسیون بروکسل کارتلهای شکر آلمان و اتریش بهشــدت تکان خوردند .حقوق گمرکی 22کرونی شــکر اتریش برای کارخانههای شکر عضو کارتل سودی فوقالعاده داشت ،آنچنان زیاد که از هر نوع امتیازی که بزرگترین و پیشرفتهترین کارخانهها از راه رقابت و حذف شرکتهای کوچکتر به دســت میآورد فراتر میرفت و عمدهترین مشوق ایجاد یک کارتل شد .ضمن اینکه قبول ســهمیه تولید بهمراتب آسانتر بود .گرچه سهمیهبندی ،بار بزرگی بر دوش بزرگترین و پیشــرفتهترین شرکتها قرار میداد اما باز هم سطح تعرفههــا و افزایش قیمتهــا در داخل آنچنان بود که این کمبود ســهمیه تولید را بهخوبی جبران میکرد .این مثال نشــان میدهد تنها خود تعرفه نیســت که در کارتلسازی اهمیت دارد بلکه سطح آن نیز اهمیت دارد.
فصل بیست و دوم صدور رسمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
507
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
عمومیتیافتگی نظام تعرفه حمایتی از یکسو گرایش فزایندهای به تقسیم بازار جهانی به قلمروهای اقتصادی کشــورها دارد ،و از ســوی دیگر تحول به ســمت ســرمایه مالی بر اهمیت وســعت قلمرو اقتصادی افزوده است .این تحول همیشه برای توســعه تولید سرمایهداری اهمیت فوقالعادهای داشــته است ]1[ .هر اندازه قلمرو اقتصادی پهناورتر و پرجمعیتتر باشد ،کارخانه بزرگتری میتوان ساخت و هزینه تولید را پایین آورد؛ و هر اندازه درجه تخصص در خود کارخانه باالتر باشد هزینه تولید باز هم کمتر میشود .قلمرو اقتصادی پهناورتر به صنعت امکان میدهد در جایی فعالیت کند که شــرایط طبیعی مساعدتر و بازدهی نیروی کار هم بیشتر اســت .وسعت قلمرو هرچه بیشتر باشد بیشــتر میتوان بر تنوع تولید افزود .حتی میشود شاخههای گوناگون تولید را بهگونهای تنظیم کرد که مکمل یکدیگر باشند تا در هزینه حملونقل واردات از خارج صرفهجویی شــود .گسستها در تولید بر اثر تغییر تقاضا و یا به دنبال فاجعه طبیعی را در قلمرو وسیعتر بهتر میتوان ترمیم کرد .تردیدی نیست که در مرحله پیشرفته تولید سرمایهداری ،تجارت آزاد خواهان تبدیل کل ملغمه بازار جهانی به قلمرو اقتصادی واحدی بود تا باالترین حد ممکن بازدهی نیروی کار و عقالنیترین تقســیم بینالمللی کار تضمین شود .اما حتی با تجارت آزاد ،صنعت در بازار ملی کشــور خــود نیز مزایایی دارد ،چون با آداب و رسوم کشور و عادات مصرفکننده آشناست ،بهتر میتواند با مصرفکنندگان خود ارتبــاط برقرار کنــد ،و باالتر از همه ،به خاطر نزدیکیاش بــه بازار در هزینههای حملونقل صرفهجویی میکند .و همه این مزایا با اعمال سیاســت تعرفه حمایتی
سرمایه مالی
508
بیشــتر میشود .از آن سو برای صنعت خارجی مشــکالت فراوانی وجود دارد از تفاوتهــای زبان گرفته تا قانون و پول و ...تعرفــه حمایتی تا حد زیادی به زیان قلمرو اقتصادی کوچکتر اســت ،چون برای صادرات ،محدودیت ایجاد میکند، اندازه شــرکتها کوچکتر میشود ،از تخصص ،اســتقبالی به عمل نمیآید پس هزینههای تولید که پیشتر با ایجاد موانع بر ســر راه تقسیم عقالنی بینالمللی کار افزایش یافته اســت ،باال میرود .باالتر از همه ،وســعت قلمرو اقتصادی موجب تخصص در حد بسیار باال در کارخانهها میشود ،امری که در ایاالت متحده آمریکا به رغم وجود تعرفههای حمایتی ،رشــد ســریع صنعتی را به دنبال داشــته است. در مرحله پیشــرفته تولید ســرمایهداری (یعنی پس ازآنکه تعرفه «آموزشی» در آن انجام شد) کشــوری با قلمرو اقتصادی کوچک بیشتر به تجارت آزاد تمایل دارد. اینجاســت که بلژیک قویا طرفدار تجارت آزاد میشــود .بهعالوه ،هرقدر قلمرو اقتصادی کوچکتر باشد توزیع پیش نیازهای طبیعی تولید یکجانبهتر است و در نتیجه شمار شاخههای تولید صنعتی کمتر میشود و گرایش به واردات کاالهایی که تولید آنها در خود کشور مناسب نیست بیشتر میشود. از سوی دیگر برقراری تعرفه حمایتی در حکم محدود کردن قلمرو اقتصادی، و به تبع آن ،مداخله در تحول نیروهای تولید است چون اندازه کارخانههای صنعتی را کوچکترمی کند ،موجب دلســرد کردن تخصص اســت ،و در نهایت هم مانع تقســیم کار بینالمللی و در نتیجه مانع جریان سرمایه به درون آن شاخههای تولید میشود که برای کشور مورد نظر بسیار مناسب است .در تعرفههای امروزی با نرخ بســیار باال این از همه مهمتر است؛ چون تعیین نرخهای تعرفه بیشتر از آنکه با در نظر گرفتن شرایط فنی تولید در شــاخههای خاصی از تولید باشد ،حاصل مبارزه سیاسی قدرت میان گروههای صنعتی گوناگونی است که بر دولت نفوذ دارند و در نهایت ،ســاختار تعرفه را تعیین میکنند .اما اگرچه تعرفه ترمزی در سر راه توسعه نیروهای تولیدی و در نتیجه ،ســر راه صنعت است ،برای طبقه سرمایهدار در حکم افزایش مستقیم سودهای طبقه است .از همه باالتر ،تجارت آزاد ،مانع کارتلسازی میشود و آن دسته از صنایع را که میتوانند کارتل تشکیل بدهند ،از اِعمال انحصار بــر بازار داخلی محروم میســازد؛ البته در صورتی که چنــان انحصاری از طریق
509
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
نرخهای حمایت شــده حملونقل(مثل مورد زغالسنگ) ،یا انحصار طبیعی (مانند مورد تولید پتاس در آلمان) شــکل نگرفته باشد؛ که در آن صورت سود فوقالعاده ناشی از تعرفههای حمایتی کارتل پایان مییابد. این درســت است که انحصار حتی بدون تعرفههای حمایتی هم شکل میگیرد که البته در این صورت روند شــکلگیری ،کند اســت ،کارتلچنانکه باید و شاید جا نمیافتد ،و این خطر هم هســت که کارتلهــای بینالمللی با مقاومت محلی روبهرو شــوند زیرا بهمثابه نیروهای بهرهکشــی بیگانه قلمداد میشوند .از طرف دیگــر ،تعرفه حمایتی ،با وجود یک بــازار داخلی به کارتل اطمینان خاطر میدهد و ثبات بیشــتری را برای کارتل به همراه دارد ،نــه تنها به این جهت که رقابت را حذف میکند ،بلکه به این ســبب نیز که امکان استفاده از تعرفهها مشوق مستقیمی در تحکیم کارتلسازی است .کارتلسازی در سطح بینالمللی نیز ،گرچه سرانجام بر پایه تمرکز پیشــرفتهتر ســرمایه ،حتی در نظام تجارت آزاد شکل میگیرد ،اما تعرفههای حمایتی به آن شــتاب میدهد و این خود بهویژه به آن نوع کارتل شکل میبخشد که بر پایه تخصیص بازارها و تعیین قیمتها بنا شدهاند ،چون اینجا مسئله گردآوردن تولیدکنندگان جدا افتاده از هم در یک کارتل مطرح نیست؛ امری که در نظام تجارت آزاد متداول است؛ بلکه مسئله شکل دادن کارتلهای کشور است که بهخوبی تثبیت شدهاند .تعرفه حمایتی ،کارتلهای فردی را بهمثابه طرفهای قرارداد در نظر میگیرد و به همین سبب شمار شرکتکنندگان تا حد زیادی کاهش مییابد. تعرفههــا همچنین با ذخیره کردن بازارهــای داخلی از همان آغاز برای کارتلهای داخلی ،پایههای توافق را فراهم میســازند .اما هر قدر شــمار بازارهای کنار نهاده شــده از رقابت بیشتر باشد و در نتیجه ،آنها را برای شکلگیری کارتل ذخیره کرده باشند ،رسیدن به توافق درباره بازار آزاد آسانتر است و به همان نسبت هم ترتیبات بینالمللی مســتحکمتر خواهد بود؛ چون اگر این ترتیبات فروپاشد به اندازه نظام ِ رقابت موفقیتآمیز نمیدهد. تجارت آزاد به غیرخودیها امکان پس در اینجــا دو گرایش مخالف هم درکارند .از یــک طرف تعرفه حمایتی سالح تهاجمی کارتلها در مبارزه رقابتی ،و تشدید جنگ قیمتهاست ضمن اینکه کارتلها با بهرهگیری از ماشــین دولت و مداخله دیپلماتیک تالش دارند موقعیت
سرمایه مالی
510
رقابتی خود را تقویت کنند ،و از طرف دیگر ،تعرفههای حمایتی به کارتلهای کشور ثبات بیشــتری میبخشند و رســیدن به ترتیبات بین کارتلها را آسانتر میسازند. پیامد خالص دو گرایش ،این اســت که توافقهای بینالمللی بیشتر نماینده نوعی آتشبس هســتند تا نماینده یک نفع دائمی مشــترک؛ چون هر تغییر در تعرفههای دفاعی ،و هر دگرگونی در روابط بازار بین کشورها اساس توافق را تغییر میدهد و ایجاد قراردادهای تازه را ضروری میســازد .ساختارهای منسجمتر را تنها هنگامی میتوان بنا نهاد که یا موانع کشور بر اثر تجارت آزاد ،حذف شود ،و یا شالوده کارتل نه بر تعرفه حمایتی ،بلکه مقدمتا بر انحصار طبیعی مثل مورد نفت باشد. کارتلسازی در ضمن ،اهمیت مستقیم وسعت قلمرو اقتصادی در تعیین سطح سودها را نشان میدهد .پیشتر دیدهایم که تعرفه حمایتی برای انحصار سرمایهداری سودی فوقالعاده از فروش در بازار داخلی را در بر دارد .هر اندازه قلمرو اقتصادی پهناورتر باشــد ،حجم فروشهای داخلی بیشتر (برای نمونه در نظر بگیرید نسبت فراورده فوالدی که بلژیک صادر میکند با فوالد صادراتی آمریکا) و در نتیجه سود کارتل باالتر خواهد بود .و هر اندازه این سود بیشتر باشد سوبسید صادراتی بیشتر خواهد بود ،و در نتیجه ،موضع رقابتی کارتل در بازار جهانی را قویتر میســازد. همراه با مداخله هرچه فعاالنهتر در سیاســت جهانی به دنبال تب و تاب کســب مستعمرههای بیشتر ،تمایل قوی برای گسترش هرچه بیشتر قلمرو اقتصادی در میان دژ محکم تعرفههای حمایتی نیز پدید میآید. تعرفههای حمایتی بر نرخ ســود تاثیرات وارونه دارد و به همین ســبب کارتل تالش میکند این تاثیر را با ابزارهایی که خود نظام تعرفهها بهوجود میآورد خنثی کند .ابتدا توسعه نظام سوبسیدهای صادراتی ناشی از تعرفه حمایتی به کارتل امکان میدهد دســتکم بر بخشی از موانع تعرفه کشــورهای دیگر فائق آید و در نتیجه تا انــدازهای از کاهش حجم فراورده پرهیز کند .و هــر اندازه حجم تولید داخلی با اســتفاده از تعرفههای حمایتی خود ساخته برای سوبســید بیشتر باشد این کار برای کارتل ســادهتر خواهد بود .این نیز توجه به تجارت آزاد را افزایش نمیدهد، بلکه با افزودن بر نرخهای تعرفه ،به گســترش قلمــرو اقتصادیاش دامن میزند. و چنانچــه این تمهیدها نیــز کارگر نیافتد ،گزینه بعدی ،صــدور کارتل در هیات
511
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
کارخانههایی اســت که در خارج احداث میگردد .آن شاخه صنعت که در معرض تهدید تعرفههای حمایتی کشــورهای خارجی است حاال با انتقال بخشی از تولید خود به خارج ،از آن تعرفهها به نفع خویش استفاده میکند .این اقدام ممکن است جلوی گسترش کنســرن مادر را بگیرد و با کاهش هزینههای تولید امکان افزایش نرخ ســود را از بین ببرد ،اما در عوض ،این با سود فزاینده همان صاحبان سرمایه از باال رفتن قیمت اقالمی که در خارج تولید میکنند ،تالفی میشــود .بدینترتیب صدور ســرمایه که از یک طرف با تعرفههای حمایتی در داخل انگیزه قوی کسب کرده از تعرفههای حمایتی کشــورهای دیگر هم سود میبرد و بدینوسیله سرمایه به گوشه و کنار جهان رخنه میکند .سرمایه بینالمللی میشود. بدینترتیب تاثیر افت نرخ ســود به خاطر محدود شدن بازدهی ناشی از تعرفه حمایتی مدرن ،خنثی میشود .پس ،از دیدگاه سرمایه ،تجارت آزاد زیانآور و زائد به نظر میرســد .ســرمایه برای فائق آمدن بر محدودیت بازدهی ناشی از انقباض قلمــرو اقتصادی ،به تجارت آزاد برنمیگردد بلکه با صدور ســرمایه بر وســعت قلمرواقتصادی خود میافزاید]2[ . در همان حال که سیاســت مدرن تعرفه حمایتی ،مدام ســرمایه را به ســمت گسترش دادن قلمرو میراند ،تمرکز همه سرمایههای پولی عاطل در دستان بانکها، به ســازماندهی برنامهریزی شده صدور ســرمایه منتهی میگردد .پیوند بانکها با صنعت به آنها امکان میدهد برای ارائه اعتبار شرط بگذارند و بگویند سرمایه پولی را به شرطی در اختیار میگذارند که در فالن شاخه صنعتی مورد استفاده قرار گیرد. از این راه ،صدور سرمایه در همه شکلهایش سرعت سرسامآوری پیدا میکند. منظورم از «صدور سرمایه» صدور ارزشی با هدف ایجاد ارزش اضافی در خارج است .از این دیدگاه الزم است ارزش اضافی در اختیار سرمایه داخلی بماند .برای مثال اگر سرمایهداری آلمانی به کانادا مهاجرت کند و سرمایهاش را هم با خود ببرد، آنجا دست به تولید بزند و هرگز به آلمان بازنگردد ،این خسرانی برای سرمایه آلمان است ،یک «ملیزدایی کردن» سرمایه است .این دیگر صدور سرمایه نیست ،انتقال سرمایه است ،کسر شدن از سرمایه داخلی و اضافه شدن به سرمایه خارجی است. تنها در صورتی که سرمایه بهکارگرفتهشده در خارج ،در اختیار سرمایه داخلی بماند
سرمایه مالی
512
و ارزش اضافی ایجاد شده با آن ،مورد بهرهبرداری سرمایهداران داخلی قرار بگیرد میتوان از صدور ســرمایه سخن گفت .در آن صورت سرمایه در تراز سرمایه ملی به حساب میآید و ارزش اضافی تولید شده با آن در تراز پرداختهای ملی ساالنه محاســبه میشود .صدور سرمایه ،بدهی حجم سرمایه داخلی به خارج را به همان اندازه کم میکند و بر درآمد ملی به میزان ارزش اضافی که ایجاد میکند میافزاید. شرکت سهامی و نظام اعتبار بسیار پیشرفته ،تا آنجا که به سرمایه مهاجر از کشور امکان بدهند از کارفرما جدا گردد موجب تشویق صدور سرمایه و تغییر در سرشت آن میشــوند؛ در آن صورت مالکیت تا مدتها ،یا حتی برای همیشــه در دست کشــور صادرکننده سرمایه میماند و ملی کردن سرمایه بسی دشوارتر میشود .هر جا ســرمایه با هدف تولید کشاورزی صادر شود ،ملیکردن بسیار آسانتر میشود. نمونه آمریکا در این زمینه بهخوبی آموزنده است. از دیدگاه کشــور صادرکننده سرمایه صدور سرمایه ممکن است به یکی از دو شکل زیر صورت گیرد :به شکل سرمایه بهرهآور ،یا به صورت سرمایه سودآور .در شکل سودآور ،ممکن است کارکرد سرمایه صنعتی ،تجاری یا بانکی را داشته باشد. از دید کشــور واردکننده سرمایه ،توجه بیشتر به این مطلب است که کدام بخش از ارزش اضافی باید بابت بهره پرداخت گردد .چون پرداخت بهره بابت اوراق رهنی به کشــور ،در حکم فرستادن بخشی از اجاره زمین به خارج است [ ،]3در حالیکه بهره اوراق قرضه بنگاههای صنعتی ،بازنمود بخشی از جریان سود صنعتی به خارج از کشور است. پابهپای رسیدن سرمایه اروپایی به مرحله پیشرفته سرمایه مالی ،مهاجرت آن به خارج بیشتر شده است .اینجاســت که یک بانک بزرگ آلمانی شعبهای در خارج دایر میکند بعد پیشــنهاد وام میدهد ،وامی برای احــداث کارخانه تولید برق ،و کارهای ســاختمانی آن هم به شرکت برقی واگذار میشــود که با بانک در آلمان پیوندهایی دارد .حتی روند کار ممکن اســت از این هم ســادهتر باشد :خود شعبه خارجی بانک بنگاهی در خارج تاسیس میکند ،در داخل کشور اوراق بهادار منتشر میکند .سفارش مواد خام ،و ...را به بنگاههایی میدهد که با بانک مادر در ارتباطند. این قبیل دادوستدها هنگامی به اوج میرسد که از وامهای دولتی برای عرضه اقالم
513
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
صنعتی استفاده شود .پیوند نزدیک بانک با سرمایه صنعتی تحول صادرات سرمایه را شتاب میبخشد. پیششرط صدور سرمایه همانا تنوع نرخهای سود است و صدور سرمایه ،ابزار برابرسازی نرخ ســود در سطح کشور .سطح سود هم به ترکیب اندامواره سرمایه، یعنی به درجه تحول ســرمایهداری بســتگی دارد .هر قدر سرمایهداری پیشرفتهتر باشــد میانگین نرخ سود پایینتر است .عالوه بر این عامل عام که در بحث جاری ما اهمیت کمتری دارد چون ما در اینجا کاالها در بازار جهانی را بررســی میکنیم که قیمتها را پیشرفتهترین شــیوههای تولید تعیین میکند ،باید بعضی عاملهای خاصتر را نیز مورد بررســی قرار دهیم .تا آنجا که نرخ ســود مورد نظر باشد این نرخ در کشــورهای کمترتوسعهیافته بهمراتب باالتر است تا در کشورهای پیشرفته ســرمایهداری ،زیرا در کشورهای دسته نخست تا حد زیادی از امکانات اعتباری و بانکی خبری نیســت .وانگهی ،بهره در این قبیل کشورها هنوز عنصری از مزدها یا ســود کارفرمایی را نیز شامل میشود .نرخ باالی بهره مشوقی مستقیم برای صدور ســرمایه است .سود کارفرمایی هم باالتر اســت چون نیروی کار در حد استثنایی ارزان است و کمبود کیفیت کار را ساعتهای طوالنیتر کار جبران میکند .عالوه بــر این ،چون به دلیل فراوانی وجود زمینهای آزاد -به خاطر موهبت طبیعت و یا مصادره زمینهای جمعیت بومی بهزور -اجاره زمین خیلی پایین و در حد اســمی است ،هزینههای تولید خیلی پایین است .و سرانجام ،سودها بر اثر امتیازهای ویژه و انحصارها بســیار باالســت .جایی که فراوردهها برای بازار جدید تولید میشود، سودهای فوقالعاده باال نیز تحقق مییابد چون در این مورد کاالهایی که با شیوههای تولید سرمایهداری تولید شدهاند با تولیدات صنایع دستی وارد رقابت میشوند. اما صرفنظر از چگونگی شــکلگیری ،معنای صدور ســرمایه این اســت که ظرفیت جذب آن توســط بازار خارجی رو به افزایش اســت .در گذشته ظرفیت بازارهای خارجی ،مانع محدودکننده حجم فراوردههای صنعتی اروپایی قابل صدور بود .توان بازارها در مصرف ،بســتگی به مازادهایی داشت که یا اقتصاد طبیعی در دســترس قرار میداد یا ســروکار در هر صورت با نظام توسعه نیافته تولید بود که نمیتوانست فراورده را بهسرعت افزایش دهد و تازه سرعت انتقال آن به نظام تولید
سرمایه مالی
514
برای بازار از این هم کمتر بود .از این رو قابل درک اســت که تولید ســرمایهداری انگلیس با حضور عظیم در همه فعالیتها و ظرفیت گســترش ،بهسرعت نیازهای بازارهــای جدید را تامین میکرد و گاه حتــی از میزان تقاضا هم فراتر میرفت و با اضافه تولید روبهرو میشــد ،نظیر آنچه در صنعت بافندگی روی داد .از ســوی دیگر ظرفیت انگلیس در مصرف فراوردههای خاص این بازارهای تازه باز شــده محــدود بود هرچند این ظرفیت از نظر کمّی بهمراتب بزرگتر از ســایر بازارهای خارجی بود .اما در اینجا عامل تعیینکننده همانا ماهیت کیفی ،یعنی ارزش مصرفی فراوردههایی بود که این بازارهای خارجی در ازای کاالهای انگلیســی میتوانستند به این کشــور صادر کنند .تا آنجا که موضوع اقالم تجملی ویژه بود« ،مصرف» در انگلیس محدود بود در حالیکه از ســوی دیگر صنعت بافندگی برای گســترش هرچه سریعتر تالش میکرد .صدور فراوردههای بافندگی موجب افزایش واردات فراوردههای مســتعمرات برای مصارف تجملی بود ،در حالیکه رشد سریع صنایع بافندگی با این هدف بود که انباشت سودها با نرخ فزایندهای صورت گیرد نه آنکه از طریق واردات اقالم تجملی به مصرف برسد .حاصل کار این شد که هر گشایش بازار تازه برای انگلیس در خارج ســرانجامش به بحران کشیده شد ،که یک طرف این بحران درآغاز ،کاهش قیمت فراوردههای بافندگی در خارج بود و طرف دیگر سقوط قیمت فراوردههای مســتعمرات در انگلیس .تاریخچه یکایک بحرانها در انگلیس گویای اهمیت این علل ویژه در شــروع آنهاست .بد نیست یادآور شویم که «توک» با چه دقتی قیمتهای فراوردههای مستعمرات را دنبال میکند و چگونه بحرانهای صنعتی در آغاز منظما با فروپاشی کامل این شاخههای تجارت همراهند. وضعیت در آغاز با تحول نظام مدرن حملونقل شروع به تغییر میکند که تاکید را عمدتا بر صنعت آهن میگذارد در حالیکه همزمان دادوستدها در بازارهای تازه باز شده ،بیشتر گرایش به صدور سرمایه دارد تا صرف دادوستد کاالها. صدور سرمایه در شــکل وام تا حد بسیار زیادی ظرفیت بازارهای تازهبازشده برای جذب واردات را گسترش میبخشد .فرض کنیم یک بازار تازهبازشده میتواند یک میلیون پوند استرلینگ کاال صادر کند و در آن صورت ظرفیت جذب وارداتی به ارزش یک میلیون پوند -با فرض مبادله برابر -را دارد .اما اگر این حجم ارزش
515
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
صادر شده به کشور ،نه در شکل کاال بلکه به صورت وام(و مثال وام دولتی) باشد، در آن صورت ارزش یک میلیون پوندی که بازار تازه با صدور کاال میتواند کسب کند به جای کمک به مبادله کاالیی ،به صورت بهره ســرمایه خواهد بود .از این رو امکان دارد ارزش صادرات به آن کشــور به جای یک میلیون پوند ،در صورتی که نرخ بهره 10درصد باشــد ،به 10میلیون پوند برسد ،یا اگر نرخ بهره پایین بیاید و به 5درصد برسد ارزش صادرات تا 20میلیون پوند نیز برسد .این مثال در ضمن، اهمیت کاهش نرخ بهره در ظرفیت رو به گســترش بازار را نشان میدهد .رقابت فشرده سرمایههای وام خارجی موجب کاهش سریع نرخ بهره حتی در کشورهای عقب مانده میشود و بر میزان فرصتهای صدور سرمایه میافزاید .اما تاثیر صدور ســرمایه صنعتی بهمراتب بیش از صدور سرمایه در شکل وام است و دلیل اهمیت روزافزون صدور ســرمایه صنعتی هم همین اســت .علتش هم این است که انتقال تولید ســرمایهداری به بازارهای خارج ،سرمایه را بهکلی از محدودیتهای ظرفیت مصرف بازار داخلی رها میســازد .درآمد تولید تــازه تضمینی برای ارزشافزایی سرمایه است ،اما بازار تازهبازشده به هیچ روی تنها بازار برای فروش کاالها نیست چون ســرمایه در این قلمروهای تازه ،وارد آن شــاخههای تولید میشود که برای فــروش فراوردهها بازار جهانی وجود دارد .برای مثال ،توســعه ســرمایهداری در آفریقای جنوبی ،بهکلی از ظرفیت بازار آفریقای جنوبی مســتقل است ،زیرا شاخه اصلــی تولید در اینجا ،یعنی کار در معادن طال ،عمال برای فراوردهاش دارای بازار نامحدود جهانی است که تولید ،تنها به شرایط طبیعی افزایش بهرهبرداری از معدن طال و موجود بودن نیروی کار بستگی دارد .کار در معادن مس هم از ظرفیت بازار مســتعمره کامال مستقل است در حالیکه اقالم صنعتی مصرفی که باید جذب بازار تازه بشــوند بهزودی با محدودیت ظرفیت مصرف روبهرو میشــوند و رشدشان محدود میشود. اینجاســت که صدور سرمایه مرزهای ناشــی از ظرفیت مصرفی بازار تازه را گســترش میدهد و همزمان ،با معمول کردن شــیوههای سرمایهداری حملونقل و تولید در کشــور خارجی ،موجب رشد ســریع اقتصادی ،پیدایش بازار بزرگتر در داخل آن کشــورها به دنبال انحالل اقتصاد طبیعی ،گســترش تولید برای بازار،
سرمایه مالی
516
و در نتیجه ،افزایش حجم فراوردههایی میشــوند که برای صادرات تولید شده و به ســرمایه تازه وارداتی بهره میپردازند .در مستعمرات و بازارهای تازه که زمانی عمدتا برای تامین اقالم مصرفی ایجاد شــدند ،اکنون بخش عمده ســرمایه تازه در آن شــاخههای تولید سرمایهگذاری میشــود که مواد خام برای این صنعت تولید میکنند .با رشد صنعت داخلی که نیازهای صدور سرمایه را تامین میکنند ،سرمایه صادراتــی هم به تولید مواد خام مورد نیاز صنعت اختصاص مییابد .از این طریق، فراوردههای سرمایه صادراتی ،در داخل کشور مادر نیز بازاری پیدا میکند و صنعت انگلیس در همان حوزه محدودی که تولید را آغاز کرد گســترش بسیاری یافته و صنعت داخلی و فراوردههای سرمایه صادراتی یکدیگر را تغذیه میکنند. این را هم میدانیم که گشــایش بازارهــای تازه در پایان دادن به رکود صنعتی، طوالنیتر کردن دوره رونق ،و در تعدیل اثرات بحران ،عامل مهمی اســت .صدور ســرمایه به باز شدن بازارهای کشورهای خارجی شتاب میبخشد و پیشبرد تحول و توسعه نیروهای تولید را به حداکثر میرساند .بر حجم تولید کاالها در داخل که در شکل ســرمایه صادر میشوند میافزاید .صدور سرمایه بدینترتیب به صورت محرک قدرتمنــدی در تولید ســرمایهداری درمیآید و با عمومی شــدن صدور سرمایه در زمانی که چرخه رونق و رکود کوتاهتر ،و شدت بحرانها کمتر میشود، ســرمایهداری وارد دوره تازهای از توفان و فشار 1میشود ]4[ .افزایش سریع تولید همچنیــن تقاضا برای نیــروی کار را افزایش میدهد که این بــه نفع اتحادیههای کارگری است و به نظر میرسد گرایشها به بینواسازی که ذاتی نظام سرمایهداری است ،در کشورهای پیشرفته سرمایهداری کمرنگ میشوند .رشد سریع تولید ،اطالع آگاهانه از بدیهای جامعه ســرمایهداری را منع میکند و دیدگاه خوشبینانهای از سرزنده بودن جامعه ایجاد میشود. امروزه سرعت باز شدن مســتعمرات و بازارهای تازه در اساس ،به ظرفیتشان در جذب فراوردههای ســرمایه سرمایهگذاری شده بســتگی دارد .هر قدر مستعمره در زمینه فراوردههایی که با شــیوههای سرمایهداری قابل تولید شدن هستند غنیتر باشد، این ظرفیت بیشــتر است و تضمینی برای به فروش رفتن فراورده در بازارهای جهانی 1- Sturm und Drang
517
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
اســت که برای صنعت کشور مادر بسیار اهمیت دارد .گسترش سریع سرمایهداری از ســال 1895موجب افزایش قیمتها خاصه قیمت پنبه و فلزات شده و تالشها برای یافتن منابع جدید این مواد خام حیاتی را شدت بخشیده است .از این رو صدور سرمایه متوجه حوزههای فعالیت خاصه در جاهایی شده است که قابلیت تولید این مواد را دارد؛ این ســرمایه به بخشهایی خاصه در حوزه معادن وارد میشود که در راستای خطوط سرمایهداری حرکت کنند .در نتیجه این سنخ تولید ارزش اضافی که مستعمره میتواند صادر کند ،باز هم افزایش مییابد و خود این امر سرمایهگذاریهای تازه را امکانپذیر میسازد .با این شیوه سرعت تحول ســرمایهداری در بازارهای جدید شتاب بیشتری میگیرد .البته مانع بر سر راه باز شدن کشور خارجی ،نبود سرمایه بومی نیست ،چون چنان کمبودی با وارد کردن سرمایه از بین رفته است ،مانع ،همانا در بیشتر موارد ،عامل گسست دیگریست که همان کمبود کار «آزاد» ،و به سخن دیگر کار مزدبگیری است. این معضل نیروی کار شکل حادی پیدا میکند و به نظر میرسد تنها با استفاده از زور میتوان بر آن غلبه کرد. مثل همیشــه ،هنگامی که ســرمایه در آغاز با شــرایطی روبهرو میشود که با نیازهای ارزشافزاییاش در تضاد است ،و غلبه بر چنان شرایطی تنها با بهرهگیری از ابزارهای اقتصادی ناب بســیار تدریجی و کند اســت ،به قدرت دولت متوسل میشــود و با اســتفاده از مصادره اجباری ،شــرایط مورد نیاز پرولتاریای مزدبگیر آزاد را فراهم میکند .چنین بود سرنوشــت دهقانــان اروپایی ،و بومیان مکزیک و پرو در نخســتین روزهای پیدایش ســرمایهداری ،و سیاهپوستان آفریقایی در زمان حاضر ]5[ .این شــیوههای خشونتبار ،جوهر سیاســت استعماری است و بدون آن ،منطق ســرمایهداریاش را از دســت میدهد .این خشــونتها به همان اندازه بخش جداییناپذیر سرمایهداریاند که وجود پرولتاریای فاقد مالکیت ،شرط ناگزیر سرمایهداری در شکل عام آن است .فکر پیشبرد سیاست استعماری بدون توسل به شــیوههای خشونت بار ،توهمی بیش نیست و جدی بودن آن به همان اندازه است که فکر الغای پرولتاریا ضمن حفظ نظام سرمایهداری. شیوههای گوناگونی برای دسترسی به نیروی کار اجباری وجود دارد .ابزار اصلی در این راه مصادره [زمین] بومیهاست ،و محروم ساختن آنها از زمینهایشان که تا
سرمایه مالی
518
آن زمان اساس معیشتشان بوده است .زمینها به تصرف فاتحان درمیآید و گرایش به ســپردن آنها ،نه به مستعمرهنشینان بلکه به شــرکتهای بزرگ است .این روند خاصه هنگامی که موضوع بهرهبرداری از فراوردههای معدنی اســت شکل غالب اســت .اینجا بنا بر شیوه ابتدایی انباشت ،ایجاد فوری ثروت سرمایهداری در دستان معدود انگشــت شمار قطبهای سرمایهداری اســت و به مستعمرهنشینان خردهپا چیزی نمیرســد .کافی اســت به یاد بیاوریم ثروت عظیمی که از این راه به دست صاحبان معدن طال و الماس در آفریقای جنوبی مستعمره بریتانیا ،و به درجه کمتری به دست شرکتهای استعماری آلمانی در آفریقای جنوب باختری [امروزه نامیبیا] افتاد که پیوندهای بسیار نزدیکی با بانکها دارند .این مصادرهها همزمان از جمعیت بومی «آزاد شده» از زمینهایشان پرولتاریایی بهوجود میآورد که بهناچار ،به شیء (ابژه) ناتوانِ مصادره تبدیل میشود .مصادره خود در آغاز با مقاومتی که بومیان در برابر خواست فاتحان نشان دادند امکانپذیر شد .اعمال خشونتبار مستعمرهنشینان به درگیریهایی انجامید که مداخله دولت را ضروری کرد که این خود ،راهگشای یک کار تمام وقت شد .جستجوی سرمایه برای یافتن اشیاء مصادره بدون مقاومت، در شــکل «آرامسازی» منطقه در کانون توجه دولت قرار گرفت و برای چنان امری همــه ملت و قبل از همه ،ارتش پرولتاریا و مالیاتدهندگان کشــور مادر ناچارند مسئولیت آن را بر عهده بگیرند. هر جا که مصادره بهفوریت در این شــکل افراطی موفق نشود رسیدن به هدف از راه نظــام مالیاتی با موفقیت دنبال میشــود و از بومیــان ،پول در چنان حجمی مطالبه میشــود که تنها با کار بیوقفه در خدمت ســرمایه خارجی میتوانند بدان دســت یابند .این «آموزش کار» در کنگوی بلژیک کامال موفق بوده و شــیوههای انباشت سرمایهداری عالوه بر مالیاتهای خردکننده ،با خشونت مزمن از رسواترین شــکل آن ،و تقلب و ترفند را شامل میشــود .بردهداری بهعنوان آرمانی اقتصادی دوباره شــکل میگیرد و به همراه آن روح بیرحمی از مستعمره به قهرمانان منافع اســتعماری کشور مادر منتقل میگردد و در آنجا در نفرتانگیزترین شکل عیاشی جشن گرفته میشود]6[ . اگر سیاســت افراطی در مصادرهها جمعیت بومی را از زمینها و معیشتشــان
1- coolie
519
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
محــروم کرده ،یا جمعیت بومی در هر حال اندک اســت ،یــا بومیان به قدر کافی مهارت ندارند ،و بنابراین ارزش اضافی مورد نظر ایجاد نمیشــود ،تالش سرمایه 1 این اســت که با استفاده از کارگران خارجی مشکل را حل کند .وارد کردن فَعلهها از سایر مستعمرات سازماندهی میشود و با توصیه یک نظام بومی بردگان قراردادی تضمینــی بهوجود میآید که قانون عرضه و تقاضــا تاثیرات نامطلوبی بر بازار کار نگذارد .واضح اســت که ایــن تمهید نیز راهحل قاطعی برای مشــکل نیروی کار دراختیار ســرمایه قــرار نمیدهد .وارد کردن فعلهها با مخالفت فزاینده و شــدید کارگران سفیدپوســت در همه آن کشورهایی روبهرو میشــود که هنوز جا برای کارگر مزدبگیر وجود دارد .در همین حال محافل حاکمه کشورهای اروپایی متوجه خطری میشــوند که سیاســت اســتعماری اروپا را در مقابل توسعهطلبی ژاپن و بلندپروازیهای فزایندهاش قرار میدهد ،سیاستی که بهزودی توسط چین نیز دنبال خواهد شد]7[ . اگر معمول شــدن کارگران زردپوست بدینشکل محدود شود شانس گسترش حوزه اشــتغال کارگران سفیدپوســت نیز محدودتر میشــود .آن فرایند توســعه سرمایهداری که کارگران را برای اشتغال صنعتی آزاد میکرد تا حد زیادی در اروپا بهپایان رسیده و توسعه سریع سرمایهداری در پیشرفتهترین کشورها در دوره توفان و فشار تا اندازهای به گرایش مقابل آن دامن زده است. بدینترتیب سرمایهداری آلمان طی دو دوره رونق اخیر با کمبود کارگر روبهرو شــد و با تشویق مهاجرت ،زمینه به کارگیری ارتش ذخیره صنعتی را فراهم آورد. ســرمایهداری آمریکا نیز در مقیاسی بهمراتب گســتردهتر به مهاجران روی آورده اســت ،در حالیکه رشد کند توســعه در انگلیس خود را در افزایش شمار بیکاران نشان میدهد .از همین رو کشورهای مهاجرفرست اروپا ،به روسیه ،اروپای جنوبی و جنوب خاوری محدود شــده و در همان حال تقاضا برای کارگر مزدبگیر در پی رشد سریع اقتصادی بشدت افزایش یافته است. آن دســته از کشورها که بنا به دالیل اجتماعی یا سیاسی ،مهاجرت آسیاییها را محدود کردند متوجه شــدند که رشد آنها بر اثر میزان محدود جمعیت کارگری با
سرمایه مالی
520
مانع روبهرو شده است .و فائق آمدن بر این مانع بهخصوص در مناطقی مثل کانادا و اســترالیا که بهترین دورنمای توسعه اقتصادی را دارند بسیار دشوار است .عالوه بر این ،در چنین مناطقی با آن همه زمین آزاد گسترش کشاورزی هم به رشد سریع جمعیت اضافی نیاز دارد و خود این بهشــدت با پیدایش پرولتاریای فاقد مالکیت مغایرت دارد .نرخ طبیعی افزایش جمعیت در سرزمینها عموما پایین است اما حتی در پیشرفتهترین کشــورهای اروپایی نرخ رشد جمعیت مدام رو به کاهش دارد و خود این امر جمعیت اضافی آماده مهاجرت را کمتر میکند]8[ . این نرخ رو به کاهش رشــد درست در همان کشورهایی مانند کانادا ،استرالیا و آرژانتین اتفاق میافتد که از نظر افزایش فراوردههای کشاورزی اهمیت فزایندهای پیدا میکنند و نتیجهاش افزایش قیمت فراوردههای کشاورزی است در حالیکه این سرزمینها طبیعتا ظرفیت زیادی برای تولید کشاورزی بیشتر دارند. اما محدودیت تحمیل شده بر اندازه جمعیت ،بیشتر حالت نسبی دارد که نشان میدهد چرا گسترش سرمایهداری حالت توفانیتر ندارد اما به هیچ روی جلو چنان گسترشــی هم گرفته نمیشــود .وانگهی این درد ،درمان خود را هم با خود دارد. گذشته از معمول شدن کارگر مزدبگیر آزاد یا کار اجباری سرزمینهای استعماری خاص ،و بیکاری نســبی (دوره ای) کارگران سفید پوست که بر اثر پیشرفتها در فناوری در کشور سرمایهداری مادر مدام پدید میآید و ممکن است به بیکاری مطلق (دائمی) تبدیل گردد ،اگر نرخ گسترش کاهش یابد ،محدودتر شدن جدی گسترش ســرمایهداری در مستعمرهها با کارگران سفیدپوست ،ممکن است با پیامدی همراه شــود که سرمایهداری را هرچه بیشتر به ســوی مناطق عقبمانده کشاورزی اروپا ســوق بدهد و بر موانع سیاسی موجود در این مسیر غلبه کند .بدین طریق مناطق تازهای را میگشــاید که در همان آغاز با نابود کردن صنعت خانگی و روستایی ،و آزاد کردن بخش بزرگی از جمعیت کشاورز ،زمینه مهاجرت هرچه بیشتر را فراهم میسازد. از آنجــا که بازارهای تــازه ،دیگر تنها مکان فروش اقالم نیســتند بلکه مکان ســرمایهگذاری نیز شدهاند ،این خود در تغییر رفتار سیاسی کشورهای صادرکننده ســرمایه تاثیر میگذارد .تجارت بهتنهایی ،و تا آنجا که شــکل استعماری نداشته
521
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
باشــد که غالبا با چپاول و تاراج همراه اســت ،بلکه دادوســتد با جمعیت معدود سفیدپوست یا زردپوست نسبتا پیشــرفتهای است که توانایی مقاومت را دارد ،در بلندمدت مناسبات اجتماعی و سیاسی با این کشورها را به روابط اقتصادی محدود کرده و فارغ از درگیری و تنش بوده است .تا وقتی که قدرتی دولتی در آنجا وجود دارد که میتواند نوعی نظم برقرار سازد ،حکومت مستقیم بر این مناطق از اهمیت کمتری برخوردار است .اما وقتی صدور سرمایه شکل غالب را پیدا میکند همه این مناســبات دستخوش تغییر میشود ،چراکه پای منافع اساسی بزرگی در میان است. ریسک موضوع در آنجاست که در یک کشور خارجی ،امر احداث راهآهن ،تصرف زمینها ،ساختن بندرها ،راهاندازی و بهرهبرداری از معدنها ،بسی از فروش و خرید اقالم فراتر میرود. عقبماندگــی نظام حقوقــی در این موارد مانعی به شــمار میرود و اقتضای ســرمایه مالی چنان است که ولو با توســل به زور ،این مانع را بردارد .این امر به تنشهای حاد و فزاینده میان کشورهای پیشرفته سرمایهداری با مقامهای حکومتی مناطق عقبمانده منجر میشود و تالشهای بسیار زیادی برای اعمال فشار بر این سرزمینها و تحمیل نظام حقوقی آنها متناسب با منافع سرمایهداری به عمل میآید کــه در این معرکه ماندن یا حذف حاکمان کنونی این ســرزمینها چندان اهمیتی ندارد .همزمان ،رقابت فشرده بر سر حوزههایی که بهتازگی به روی سرمایهگذاری گشــوده شده است ،به کشــمکش و برخورد هرچه بیشــتر میان خود دولتهای پیشــرفته سرمایهداری منجر میشود .در خود این کشورهای بهتازگی گشوده شده به روی ســرمایه ،معمول شدن نظام ســرمایهداری تضادها را تشدید میکند و به مقاومت فزاینده مردم این ســرزمینها در برابر مهاجمان شدت میبخشد ،مردمی که به آگاهی ملی رسیدهاند و بهآسانی ممکن است دشمن سرمایه خارجی بشوند. آن مناســبات اجتماعی پیشین دســتخوش انقالب میشــود .یوغ کهن بندگی بر زمین در «ملتهای بدون تاریخ» گسســته میشود و در آشفتگیهای سرمایهداری از میان برداشته میشود .ســرمایهداری خود بهتدریج برای مردمانی که منقاد خود ســاخته است ،ابزارهای رهایی و آزادیشــان را فراهم میآورد و این مردم بهنوبه خــود به دنبال آرمانی میروند که زمانی بلندترین هدف کشــورهای اروپایی بود؛
سرمایه مالی
522
یعنی شــکلگیری کشور یکپارچه ملی بهمثابه ابزار آزادی اقتصادی و فرهنگی .این جنبش اســتقاللطلبانه ،ســرمایه اروپایی را تهدید میکند درست به این دلیل که در با ارزشترین و امیدبخشترین مناطق بهرهکشــیاش قرار دارند و ادامه ســلطه ســرمایهداری اروپایی تنها با تداوم اســتفاده گســتردهتر از ابزارهای زور و اجبار امکانپذیر است. این نشان میدهد که چرا سرمایهدارانی که منافعی در خارج دارند غالبا خواهان دولتی قوی هستند که بتواند منافع آنها را در دورافتادهترین مناطق کره زمین تامین کند و بتوانند با نشــان دادن پرچم ملی در هر جــا ،پرچم تجارت را نیز به اهتزاز درآورند .ســرمایه صادراتی البته زمانی احســاس آرامش کامل میکند که دولتش کنترل کامل ســرزمین تازه را در دست بگیرد ،چون در چنان حالتی صدور سرمایه کشورهای دیگر به آن سرزمین متوقف میشود و سرمایه صادراتی در موضع ممتازی قرار میگیرد که سود سرشــارش را دولت کموبیش تضمین میکند .اینجاست که صدور سرمایه مشوق سیاست امپریالیستی میشود. صدور ســرمایه خاصه از زمانی که شــکل ســرمایه صنعتــی و مالی به خود گرفتــه ،به واژگونی همه مناســبات اجتماعی کهن و درگیــر کردن همه جهان در سرمایهداری ،شتابی بیش از اندازه داده است .تحول سرمایهداری ،مستقال در این یا آن کشور روی نداد بلکه مناسبات تولید و بهرهکشی سرمایهداری به همراه سرمایه صادراتی وارد کشورها شد و این مناسبات در همان سطحی از پیشرفت وارد سایر کشورها میشود که در خود کشورهای پیشرفته سرمایهداری موجود است .درست همانگونه که استقرار صنعت امروزی با شــروع از سرآغازهای ابتدایی شیوهها و فنون صنایع دســتی وارد کنسرن غولآســای مدرن نمیشود بلکه از همان ابتدا به صورت پیشرفتهترین بنگاه سرمایهداری مســتقر میشود ،سرمایهداری وارداتی به کشــورهای جدید نیز پیشرفتهترین شــکل را دارد و با خود تاثیرات انقالبی را به درجهای بسیار باالتر و در مدت زمانی بسیار کوتاهتر از آنچه مثال در هلند و انگلیس روی داد در کشور جدید اعمال میکند. انقالب در حملونقل نقطه چرخشــی در تاریخ صدور سرمایه است .راهآهن و کشــتی بخار برای سرمایهداری از آن رو اهمیت دارند که زمان برگشت سرمایه را
523
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
کاهش میدهند .با این کار سرمایه در گردش آزاد میشود و به دنبال آن نرخ سود باال میرود .با کاسته شدن از قیمت مواد خام ،هزینهها کم میشود و مصرف افزایش مییابد .پس راهآهن و کشتی بخار ،نخست آن قلمروهای پهناور اقتصادی را ایجاد میکنند که شــکلگیری و فعالیت کنسرنهای غولآسای مدرن را ممکن میسازند تا تولید انبوه شــکل بگیرد .اما باالتر از همه اینها ،راهآهن مهمترین ابزار گشــودن بازارهای خارجی بود .بدون راهآهن ،توزیع فراوردههای کشورها در آن حجم عظیم در سرتاسر اروپا و گسترش سریع بازار و تبدیل شدن به بازار جهانی امکان نداشت. از این مهم تر ،اینکه امروزه صدور ســرمایه در مقیاســی عظیم ضرورت پیدا کرده اســت تا راهآهن احداث گردد و این شبکهها عمدتا با سرمایههای اروپایی و بیشتر با سرمایه انگلیسی ایجاد شده است. انحصار صدور سرمایه در دست انگلیسیها سلطه این کشور را بر بازار جهانی تامیــن کرد .انگلیس نه از دید صنعتی و نه از نظر مالی دلیلی برای ترس از رقابت کشورهای خارجی نداشت به همین سبب بازارهای آزاد برای این کشور ایدهآل بود. ســیطره انگلیس لزوما این نتیجه عکس را هم داشت که سایر کشورها را مصممتر کرد حکومت بر ســرزمینهایی را که تصرف کرده بودند ادامه دهند تا دستکم در داخل مرزهای خود بتوانند علیه رقابت مسلط انگلیس از خود حمایت کنند. این وضعیت با شکســته شدن انحصار سرمایهداری انگلیس تغییر کرد ،و چون تجارت آزاد هیچوقت به شیوه کارآمدی سازماندهی نشده بود ،حاال انگلیس ناچار بود با رقابت برتر آمریکا و آلمان روبهرو شود .تحول سرمایه مالی در این کشورها انگیزه قدرتمندی در راستای صدور سرمایه شد .دیدیم که تحول شرکتهای سهامی و کارتلها به پیدایش سودی برای موسسانش منجر شد که به سوی بانکهایی سوق داده شــد که در جستجوی ســرمایه بودند .عالوه بر اینها ،نظام تعرفههای حمایتی بر محدودیت مصرف داخلی افزوده و پیشــبرد صادرات را امری ضروری ساخته است .همزمان ،سوبسید صادرات که بر اثر تعرفههای کارتل ایجاد شده است وسیله رقابت شدید با انگلیس را در بازارهای بیطرف فراهم ساخته و این رقابت برایش از همه خطرناکتر است زیرا صنعت کالن مقیاس این کشورها به خاطر تجهیزات مدرنتر تا اندازهای از نظر فنی برتر از آ ِن انگلیس است .سوبسیدهای صادراتی در
سرمایه مالی
524
مبارزه رقابت بینالمللی به سالح مهمی تبدیل شده و به همان اندازه که مقدارشان بیشتر باشد اثرگذارترند .اندازه سوبسیدها به سطح تعرفهها بستگی دارد و باال بردن این سطح مورد بیشترین توجه طبقه سرمایهدار در هر کشور است .در این مورد هیچ کس تحمل پیامدهای عقب ماندن را ندارد .تعرفه حمایتی یک کشــور ،کشورهای دیگر را وادار میکند همان سیاســت را در پیش بگیرند و هرقدر ســرمایهداری در کشوری پیشرفتهتر و قدرت انحصارهای سرمایهداری گستردهتر و مستحکمتر باشد امکان در پیش گرفتن چنان سیاستی بیشتر است .سطح تعرفه حمایتی بدینترتیب عامــل مهمی در مبارزه رقابت بینالمللی میشــود؛ اگر در کشــوری افزایش یابد کشورهای دیگر بهضرورت همان کار را میکنند و گرنه شرایط منفی رقابت ب ه آنها آسیب میرســاند و در بازار جهانی ضربه میخورند .پس تعرفه صنعتی هم بنا به طبیعت خود مانند تعرفه کشاورزی وارد مسیر مارپیچی بیپایان و فزاینده میشود. اما مبارزه رقابت که تنها با کاستن از قیمت کاالها عملی است غالبا در معرض این تهدید قرار دارد که موجب زیان شــود و یا دستکم نرخ سود میانگین نداشته باشــد .پس در اینجا نیز حذف رقابت ،ایدهآل کارتلهای بزرگ سرمایهداری است. و از همه باالتر اینکه ،صادرات ،بهطوری که دیدهایم ،در هر شرایطی ضرورتی مبرم است و با پیشرفتها در زمینه فناوری تولید در باالترین مقیاس ممکن امری بایسته اســت .اما در بازار جهانی رقابت حکمفرماست و تنها گزینه در اینجا ،جایگزینی نوعی رقابت با نوع کمخطرتر اســت .در بازار جهانی کاال که قیمت کاال تنها عامل تعیینکننده اســت ،جایگزین کردن رقابت در بازار کاال ،با رقابت در بازار سرمایه به صورت ســرمایه وام است ،وام به این شرط داده میشود که برای خرید اقالم از کشور تولیدکننده آنها مورد استفاده واقع شود .اینچنین است که صدور سرمایه به ابزاری برای تضمین این است که کشور صادرکننده سرمایه فروشنده اقالم صنعتی باشد .پس مصرفکننده حق انتخاب ندارد ،او بدهکار شده و باید شرایطی را بپذیرد که بســتانکار بر او تحمیل میکند .صربســتان میتواند از اتریش ،آلمان یا فرانسه وام بگیرد ،تنها به این شــرط که تفنگ یا واگن را از اشــکودا ،کروپ یا اشــنایدر خریداری کند .تالش برای به دســت گرفتن بازارهای فروش اقالم به کشمکشــی میان گروه بانکهای هر کشور برای کســب حوزههای سرمایهگذاری سرمایه وام
525
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
تبدیل شــده و چون در بازار بینالمللی نرخهای بهره به برابر شــدن گرایش دارند رقابت اقتصادی در اینجا تنها به حوزههای نسبتا کوچکی محدود میشود و مبارزه اقتصادی بهسرعت به شکل مبارزه بر سر کسب قدرت در میآید که در آن از سالح سیاسی استفاده میشود. از دیدگاه اقتصادی ،کشورهای پیشگام سرمایهداری هنوز هم در این کشمکشها از امتیازی برخوردارند .انگلیس صنعت قدیمی اشباعشــدهای از سرمایهدارد که در آغاز و روزگاران انحصار این کشــور برای تامین نیازهای بازار جهانی سازماندهی شــده بود و اکنون که ظرفیت آلمان یا آمریکا را برای گســترش صنعت ندارد در مقایســه با اینها توسعهاش کندتر اســت .اما از آن سو ،انباشت سرمایه در انگلیس بسیار باالســت و حجم عظیمی از سود ناشی از سرمایهگذاریها در خارج به این کشور وارد میشود که بر میزان انباشت میافزاید ]9[ .نسبت حجم سرمایه انباشت شــده به حجم سرمایهای که میتواند در داخل سرمایهگذاری شود در باالترین حد خود قرار دارد و دلیل فشــار شدید برای سرمایهگذاری در خارج و نیز دلیل پایین بودن نرخ بهره در انگلیس همین اســت .در فرانسه هم نظیر چنین وضعی بهوجود آمده است هرچند دالیل آن فرق میکند .فرانسه نیز انبار بزرگ ثروت انباشت شده قدیم متمرکز در نظام بانکداری (هرچند به خاطر نظام مالکیت در فرانســه تمرکز چندان شــدید نیست) همراه با جریان مداوم درآمدهای ناشی از سرمایهگذاری در خارج و رکود رشــد صنعتی در داخل است که اینجا نیز گرایش شدیدی به صدور ســرمایه وجود دارد .مزیت انگلیس و فرانسه تنها از طریق فشار شدید دیپلماتیک میتواند در حوزه سیاسی کارآمد شود که وسیلهای خطرناک و محدود است؛ و در بعد اقتصادی ،فداکاری و پایین آوردن قیمتهاســت که این هم افزایش احتمالی نرخ بهره را خنثی میکند. اما شدت رقابت ،به تمایل به حذف کلی آن دامن میزند .سادهترین راه حذف رقابت ،گنجاندن بخشی از بازار جهانی در بازار داخلی از راه سیاست استعماری ،و الحاق سرزمینهای خارجی است .بدینترتیب و در حالیکه تجارت آزاد عالقهای به استعمار نداشــت سیاست حمایتی مستقیما سیاســت فعال استعماری را دنبال میکند و به کشمکش منافع دولتهای مختلف میانجامد.
سرمایه مالی
526
عامل دیگری هم در همین راســتا عمل میکنــد .از دیدگاه ک ّمی صرف به نفع کشور صادرکننده سرمایه است که سرمایهاش سودآور باشد تا بهرهآور؛ چون سود باالتر از بهره است .از این گذشته ،اگر سرمایهداران صادرکننده سرمایه ،سرمایهشان را در صنعت به کار بیاندازند کنترل بیشــتری بر حجم و موارد استفاده آن خواهند داشــت .سرمایه انگلیســی در آمریکا در صنعت راهآهن سرمایهگذاری شده ،یعنی سرمایه بهرهآور است و بنابراین نفوذش بر صاحبان آمریکایی راهآهن ناچیز است، اما اگر بنگاه صنعتی آمریکایی با سرمایه انگلیسی کار کند ،نفوذ این سرمایه قاطع و تعیینکننده است .امروزه بنا به دالیل گوناگون ،صادرکنندگان عمده سرمایه ،کارتلها و تراســتها هستند .دلیل نخست اینکه اینها در حوزه صنایع سنگین قدرتمندترند و بهطوری که دیدهایم ،فشــار برای صدور ســرمایه و یافتــن بازارهای تازه برای جذب حجم عظیم و فزاینده فراوردههایشــان زیاد اســت .کانون عمده توجه این صنایع سنگین انحصاری ،احداث راهآهن ،بهرهبرداری از معادن ،افزایش تسلیحات کشــورهای خارجی ،و نصب تاسیسات تولید برق است .پشت سر اینها بانکهای بزرگ ایســتادهاند که با این شــاخههای صنعت پیوندهای نزدیکی دارند .عالوه بر این ،هنگامی که انگیزه برای افزایش تولید در صنایع عضو کارتل بســیار باالست، قیمتهای بسیار باالی کارتل ،رشد بازار داخلی را غیرممکن میکند تا گسترش در خارج بهترین فرصت را برای تولید فراورده اضافی فراهم سازد .کارتلها به برکت سود فوقالعادهشان همیشه مقداری سرمایه برای انباشت در اختیار دارند که ترجیح میدهند در شاخه صنعتی خودشان سرمایهگذاری کنند که نرخ سود بسیار باالست. اینجا پیوندهای صنعت با بانکها بسیار نزدیک است و امکان سود موسسان از راه انتشار سهام در بنگاهها انگیزه قدرتمند صدور سرمایه است. چنین اســت که امروزه شــاهد قویترین انگیزهها برای صدور سرمایه صنعتی در آلمان و آمریکا ،یعنی کشــورهایی هستیم که پیشرفتهترین سازمانهای صنعتی را دارند؛ و همین ،دلیل شــرایط ویژهای اســت که این کشورها از یک سو اقدام به صدور سرمایه میکنند و از سوی دیگر سرمایه مورد نیاز برای اقتصادهای خود را از خارج وارد میکنند .اینها در وهله نخست سرمایه صنعتی وارد میکنند تا صنایع خود را گســترش دهند؛ و بعد سرمایه جاری خود را تا اندازهای در شکل سرمایه
527
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
وام از کشــورهایی وارد میکنند که نرخ توسعه صنعتیشان کند ،اما انباشت ثروت سرمایهایشان باالست .با این شیوه این کشورها نه تنها از تفاوت میان سود صنعتی تولید شده توسط خودشان در بازارهای خارج ،با نرخ بهره پایین که در قبال دریافت وام از انگلیس یا فرانســه میپردازند درآمدی کسب میکنند بلکه اطمینان حاصل میکنند که این صدور سرمایه ،رشد صنعت آنها را سریعتر میکند .به همین شیوه، ایاالت متحده آمریکا به آمریکای جنوبی سرمایه در مقیاسی بسیار باال صادر میکند و همزمان ســرمایه وام از انگلیس ،هلند ،فرانســه و غیره در شکل اوراق بهادار و قرضه وارد میکند که بهعنوان سرمایه جاری در صنعت مورد استفاده قرار میدهد. [ ]10از این منظر نیز کارتلســازی و تراستسازی از راه پیشبرد صدور سرمایه ،به سرمایهداران یک کشور امکان میدهند با در دست گرفتن صنایع بهشدت انحصاری از موضع برتری در مقایســه با کشورهایی قرار گیرند که صنعتشان از سازماندهی چندانی برخوردار نیســت و به این کشورها انگیزهای میدهند تا روند کارتلسازی صنایع خود را با ایجاد و گســترش تعرفههای حمایتی شتاب بدهند ،ضمن اینکه پیشــرفتهترین کشورهای صنعتی را در پیشبرد صدور ســرمایه مصممتر سازند و صدور ســرمایه را در شــرایطی قرار بدهند که هر نوع رقابت سرمایه خارجی را حذف کند. وقتی صدور سرمایه در پیشرفتهترین شکل آن در آن بخشهایی صورت بگیرد که تمرکز ،بسیار شدید است ،این بهنوبه خود رشد قدرت آنان در انباشت سرمایه را شتاب میبخشد .بزرگترین بانکها و بزرگترین رشتههای صنعتی موفق میشوند برای خود بهترین شــرایط ارزشافزایی سرمایهشــان را در بازارهای خارج فراهم سازند و به سود آنچنان فوقالعادهای دست یابند که سرمایههای کمتر حتی خوابش را هم نمیتوانند ببینند. در سیاستگذاری سرمایه مالی ،سه هدف دنبال میشود :الف) ایجاد بزرگترین قلمــرو اقتصادی ممکن؛ ب) بســتن این قلمرو بهروی رقابــت خارجی با ایجاد دیوار تعرفههای حمایتی؛ و ســرانجام پ)حفظ قلمرو برای بهرهکشی کارتلهای انحصاری کشــور مادر .این هدفها بهناچار با سیاســت اقتصادی سرمایه صنعتی در شــکل کامال کالســیک در دوران حکومت مطلقه این ســرمایه در انگلیس در
سرمایه مالی
528
حادترین کشــمکش ممکن قرار گرفت (سرمایه صنعتی به مفهوم دوگانه حکومت مطلقه داشــت چون سرمایه تجاری و بانکی هر دو تابع آن بودند و سرمایه صنعتی کنترل مطلق بازار جهان را در دست داشت) .دنبال کردن هدفها شدت هم گرفته اســت ،زیرا به کارگیری این سیاست سرمایه مالی ،در دیگر کشورها منافع سرمایه صنعتی انگلیس را بیش از پیش تهدید میکند .مشخص بود که کشوری با سیاست تجارت آزاد هدف طبیعی حمله رقیبان خارجی بشــود؛ هرچند سیاست «دامپینگ» برای سرمایه صنعتی انگلیس مزایایی داشت ،با این سیاست ،صنعت کارخانهای در نتیجه رقابت مرگبار ،مواد خام را ارزانتر تهیه میکرد .اما از آن سو به صنایع مواد خام آســیب وارد میکرد و با پیشروی سیاســت کارتلسازی ،ادغام مراحل هرچه بیشــتر تولید ،و گسترش سوبسیدهای صادراتی ،زمان وارد آمدن ضربه به آن دسته از صنایع انگلیس فرارســید که بیش از همه تا آن تاریخ از سیاست «دامپینگ» سود میبردند .مهمتریــن عامل در اینجا ،تعرفههای حمایتی بود که با فراهم ســاختن فرصتهای سودآوری فوقالعاده و سود موسسان ،این عاملهای فربهسازی سرمایه انگلیسی ،ایجاد انحصارها را سرعت بخشید. از ســوی دیگر ،برای انگلیس این امکان کامال وجود دارد که اتحادیه گمرکی خاص خودش را با مســتعمراتش ایجاد کند .اغلب مســتعمراتی که حکومتهای خودگــردان دارند عمدتــا صادرکننده مواد خــام به انگلیــس[ ،]11و خریداران فراوردههای صنعتی این کشــورند ]12[ .سیاست تعرفههای حمایتی ،سایر کشورها خاصه در حوزه کشاورزی ،انگلیس را به بازار اصلی مستعمرهها تبدیل کرد .تا آن حد که صنعت انگلیس توانســته است مانع صنعتی شدن این کشورها (امپراتوری بریتانیا) شــود ،اینها هنوز در مرحله تعرفههای «آموزشی»اند ،یعنی یارای افزایش تعرفهها به میزانی فراتر از یک سطح مشخص را ندارند چون واردات فراوردههای صنعتــی خارجی هنوز از ضرورتهای مطلق برای عرضه به بازار خود آنهاســت. بنابراین ،برای امپراتوری بریتانیا آســان اســت که یک تعرفه سنگین کارتل بهطور کلــی ،و یک تعرفه «آموزشــی» تنها برای داخل امپراتــوری وضع گردد و در این صورت چشمانداز ایجاد یک قلمرو اقتصادی از نظر سیاسی و اقتصادی بهقدر کافی قوی برای مقابله با تالش به منظور حذف صنایع انگلیسی بر اثر افزایش تعرفههای
529
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
حمایتی کشورهای دیگر وجود دارد ،تا بتواند کل طبقه سرمایهدار را یکپارچه سازد. [ ]13از اینها گذشــته ،بخش بزرگتر ســرمایه به کار گرفته شده در مستعمرهها به سرمایهداران انگلیســی تعلق دارد و برای اینها تعرفه امپراتوری بهمراتب مهمتر از افزایش تعرفه یک مستعمره مستقل است]14[ . آمریکا خود یک قلمرو بهقدر کافی پهناور اقتصادی حتی در دوران امپریالیسم است و ســمت و سوی گسترش آن را شــرایط جغرافیایی تعیین میکند .جنبش پانآمریکن که نخستین بیان خود را در دکترین مونروئه یافته ،هنوز درآغاز راه است و به خاطر تفوق عظیم ایاالت متحده از ظرفیتهای بسیار باالیی برخوردار است. در اروپا وضع بهگونه دیگری اســت .تقســیم قاره به کشورهای مستقل ،منافع اقتصادی متعارض بهوجود آورده و بر سر راه اتحادیه گمرکی اروپای مرکزی موانع جدی وجود دارد .از همین رو برخالف امپراتوری بریتانیا کشورهای اروپایی مکمل اقتصادی یکدیگر نیستند ،برعکس همه کموبیش مثل همند .موجودیتهای رقیب به شیوهای خصمانه رو در روی هم قرار گرفتهاند. این خصومت بر اثر سیاســت اقتصادی سرمایه مالی شدت گرفته و در نتیجه، برخــاف اروپای ســده ،19تعارضها دیگــر از تالش برای ایجــاد قلمروهای اقتصادی یکپارچه در خود اروپا سرچشــمه نمیگیرد ،بلکه برخاسته از تالشهای عظیمــی برای الحاق بازارهای بیطرف خارجی اســت و بــه همین منظور اکنون نیروهای مسلح کشورهای اروپایی به کار گرفته میشوند .اینجا دیگر مسئله ،الحاق کشورهای سرمایهداری بسیار پیشرفته مطرح نیست چون خود این کشورها صنایع آماده صدور دارند و تنها میتوانند رقابتها را برای کشور فاتح شدت ببخشند و در هر حال جای چندانی برای ســرمایهگذاری اضافی ندارند .مسئله ،اکنون تسخیر آن قلمروهایی است که هنوز به روی سرمایه باز نشدهاند اما برای عمدهترین گروههای قدرتمند ســرمایهداری اهمیت زیادی دارند؛ اینها همان ســرزمینهای مستعمراتی ماوراء دریاها هستند .اینجاهاست که سرمایه فرصت سرمایهگذاری در مقیاس کالن را دارد .خاصه اینکه احداث راهآهن و خطوط کشتیرانی بخار مقادیر بسیار بزرگی از سرمایه را جذب میکنند]15[ . دولت تضمین میدهد که نیروی کار در مســتعمرهها در دسترس است و با این
سرمایه مالی
530
نیروی کار امکان کسب سودهای بسیار باال وجود دارد .در خیلی موارد دولت حتی ســود ناخالص را نیز تضمین میکند .با کاســتن از قیمت مواد خام و بدینوسیله کاهش قیمت تمامشده فراوردهای صنعتی ،ثروت طبیعی مستعمرهها هم منبع سود فوقالعادهای میشود .در مســتعمرهها اجاره زمین یا وجود ندارد و یا بسیار اندک است .اخراج یا نابود کردن جمعیت بومی ،یا در بهترین حالت تبدیل آنها از چوپان و شکارچی به برده قراردادی ،یا مقید کردن آنها به زمینهای کوچک و محدود به صورت کشــاورز مزرعهدار ،زمین آزادی با یک قیمت صرفا اسمی ایجاد میشود. اگر زمین حاصلخیز باشــد مواد خامی مثل پنبه را با قیمتی بســیار پایینتر از منابع عرضه قدیمیتر در اختیار صنعت کشــور مادر قرار میدهــد .حتی آنگاه که این تفاوت در قیمتها بازتــاب پیدا نمیکند -مثل موقعی که محصول پنبه در آمریکا همچنان عامل تاثیرگذار در تعیین قیمتهاست -باز هم معادل اجاره زمینی که باید به کشــاورز پنبهکار آمریکایی پرداخت میشــد حاال به جیب مالکان کشتگاههای مستعمره میرود. عرضه مواد خام برای صنایع فلزکاری هنوز از اهمیت زیادی برخوردار اســت. به رغم همه پیشــرفتها در عرصه فناوری ،با تحول شتابزده این صنایع ،گرایش به افزایش قیمت فلزات اســت و انحصار سرمایهداری به روند این گرایش سرعت میبخشد .و اینها همه برای کشوری با اهمیتتر میشود که منابعی برای عرضه این نوع مواد خام در قلمرو اقتصادی خود دارد]16[ . پس انگیزه مســتعمره ســازی به کشــمکش دائما فزایندهای میان بزرگترین قلمروهای اقتصادی منتهی میشود که نمود خود را در رابطه میان یکایک کشورهای اروپایی نشــان میدهد .شرایط طبیعی متنوع که سرچشمه رشد اقتصادی سریع در قلمرو اقتصادی پهناوری مثل ایاالت متحده آمریکا شــده ،در اروپا تاثیر وارونهای داشته است چون این منابع در اروپا اتفاقی ،کامال تصادفی ،و در نتیجه از دیدگاه مجرد اقتصادی به صورتی غیرعقالیی در میان تعداد زیادی قلمرو اقتصادی کوچک توزیع شده است ،اینجا مانع توسعه اقتصادی میشوند و گرایش مساعدشان به قلمروهای اقتصادی پهناورتر به زیان کوچکترهاســت؛ خاصه اینکه هیچ نظام تجارت آزادی وجود ندارد که این واحدهای کوچک را در واحد اقتصادی پهناورتری ادغام کند.
531
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
همین نابرابری اقتصادی ،در میان کشــورها از همان اهمیتی برخوردار است که در مناسبات بین الیههای اجتماعی هر کشور؛ یعنی وابستگی ضعیف اقتصادی به قوی اقتصادی .وسیله اقتصادی مورد استفاده در اینجا نیز صدور سرمایه است .کشوری که از نظر سرمایه ثروتمند است سرمایه را به شکل وام صادر میکند و اعتباردهنده به کشور وامگیرنده میشود. تا وقتی که صدور ســرمایه در ابتدا صرف ســاخت سامانه حملونقل و تولید اقالم مصرفی صنعتی برای کشــور عقب افتاده میشد در توسعه اقتصادی در شکل ســرمایهدارانهاش در آن کشــور نقش داشــت .اما باز هم با زیانهایی برای کشور عقبافتاده همراه بود .بخش بزرگی از ســود به خــارج جریان پیدا میکرد که در آنجا یا به مصرف میرسید (بیآنکه برای صنایع کشور بدهکار اشتغالی ایجاد کند) یا انباشت میشد .طبیعتا این انباشت در کشوری صورت نمیگرفت که سرچشمه ســود بود؛ اما این «مالکیت غایب» ســرمایهداری[ ]17آهنگ انباشــت را در حجم گستردهای کند میکند و به دنبال آن تحول بیشتر سرمایهداری در کشور بدهکار کند میشود .در قلمروهای اقتصادی پهناور که سرمایهداری به دلیل شرایط داخلی ناچار به گسترش سریع بود ،جذب سریع سرمایه خارجی شکل گرفت .بدینترتیب آلمان بهسرعت سرمایه بلژیک و فرانسه را جذب کرد ،امری که بهخصوص در استخراج معدن در وستفالی بسیار شایان اهمیت بود .البته در قلمروهای اقتصادی کوچکتر چنان جذبی دشوارتر بود چون طبقه سرمایهدار بومی به کندی و با دشواری فراوان شکل میگرفت. با تغییر سرشت صدور ســرمایه ،این نوع آزادسازی کامال ناممکن شد و طبقه سرمایهدار در قلمروهای پهناور اقتصادی عالقهاش را به تولید اقالم مصرفی صنعتی در کشــور خارج از دست داد چون توجهاش بیشــتر به کنترل بر مواد خام مورد نیــاز فزاینده اقالم صنعتی تولیدی بود .در همین راســتا بود که معادن و بنگاههای معادن در کشــورهای شــبهجزیره ایبری به کنترل آن دسته از سرمایههای خارجی درآمدند که دیگر صدور ســرمایه وام را کنار نهاده و تنها به صورت مســتقیم در معدن سرمایهگذاری میکردند؛ همین برنامه در مورد ثروتهای معدنی کشورهای اســکاندیناوی بهویژه ســوئد اجرا شــد هرچند مقاومتها در اینجا شدیدتر بود.
سرمایه مالی
532
بدینترتیب در زمانی که این کشورها شاید میتوانستند صنایع مدرن بنیادیتر خود، صنعت آهن و فوالد ،را بنا نهند ،از مواد خام خویش به نفع صنایع انگلیس ،آلمان و فرانسه محروم شدند .تحول سرمایهداری ،و به تبع آن تحول سیاسی و مالی آنها از همان آغاز در نطفه خفه شد .و بهعنوان شاخههای اقتصادی سرمایه خارجی[ ]18به کشورهای درجه دوم ،و وابسته به حمایت قدرتهای بزرگ تبدیل شدند. از ســوی دیگر ،اهمیت فزاینده سیاست استعماری سرمایهداری ،انگلیس را در برابر وظیفه دفاع از امپراتوری مســتعمراتیاش یعنی کنترل این کشور بر دریاها و راههــای منتهی به هند قرار داد .برای این کار میبایســت به بندرهایی در اقیانوس اطلس دسترسی پیدا کند و از همین رو ناچار بود با کشورهای ساحلی این اقیانوس مناســبات خوبی داشــته باشــد .تقویت ناوگان دریایی بریتانیا فرانسه را به خاطر کشمکش با آلمان به اتحاد با انگلیس سوق داد چرا که آلمان ادعایی بر مستعمرات داشت و فرانسه هم مثل سایر کشورهای استعماری نگران امنیت مستملکاتش بود. بدینترتیب گرایش فزایندهای در راســتای مخالفت با حذف تعرفههای گمرکی در اروپا پدید آمد و قلمرو اقتصــادی یکپارچه پهناوری بهوجود آورد که در پیرامون آن واحدهای سیاسی کوچکتر و از نظر اقتصادی عقبماندهتر به اقمار کشورهای بزرگتر تبدیل شــدند .این مناســبات سیاســی بهنوبه خود به مناسبات اقتصادی واکنش نشان میدهند و کشــورهای از نظر سیاسی اقمار در حوزه سرمایهگذاری سرمایه کشور حامی قرار میگیرند و دیپلماسی به صورت مستقیم در خدمت منافع سرمایهای قرار میگیرد که جویای سرمایهگذاری است. تا وقتی که کشــورهای کوچک هنوز کامــا «در کنترل» قرار نگرفتهاند عرصه رقابت ســرمایه خارجیاند و در این زمینه نیز تصمیم به کمک ابزارهای سیاســی گرفته میشــود .برای مثال صربســتان برای مسلح شــدن باید تصمیمی سیاسی بگیرد که از فرانســه و روســیه کمک بخواهد یا از آلمان و اتریش ]19[ .اینجاست که قدرت سیاســی عامل تعیینکننده رقابت اقتصادی میشــود و سرمایه مالی در موضعگیری قدرت دولت ،ســود و نفع مستقیم دارد و مهمترین وظیفه دیپلماسی، نمایندگی سرمایه مالی میشود .ســاح سیاستگذاری تجارت ،سالح سیاسی را به پیش میراند ]20[ ،شــرایط موافقتنامه تجاری ،دیگــر با نیازهای مبادله کاالها
533
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
تعیین نمیگردد بلکه به حد و حدودی نیز بســتگی دارد که دولت کشور کوچک تصمیم بگیرد به سرمایه مالی کشور بزرگتر در برابر رقیبانش امتیاز ترجیحی بدهد. قلمــرو اقتصادی به همان اندازه که کوچکتر اســت ،در حفظ مبارزه رقابت آمیز میان ســرمایههای صادراتی بزرگ ناتوانتر است؛ و به همان اندازه که قدرتهای صادرکننده ســرمایه قویتر باشند تاکیدشــان بر صدور سرمایه و کسب سهمی از توســعه اقتصادی و سود بیشتر ،زیادتر است .هر اندازه حجم پیشین انباشت ثروت در کشوری باالتر باشد این نیاز به کسب سود بیشتر ،آسانتر تامین میشود. اما حتی اینجا هم گرایشهای متضاد دســتاندرکارند .قلمرو اقتصادی هرچه پهناورتر و قدرت دولت هرچه بیشتر ،موضع سرمایه ملی آن کشور در بازار جهانی مساعدتر .به همین دلیل ،سرمایه مالی قهرمان این تفکر شده است که قدرت دولتی باید با بهرهگیری از همه ابزارهای موجود ،تقویت گردد .اما هر اندازه نابرابریهای ایجاد شــده در طول تاریخ میان کشــورهای مختلف بیشتر باشد شرایط ورودشان بــه عرصه رقابــت متفاوتتر خواهد بود و به همان انــدازه هم تالش قلمروهای اقتصادی پهناورتر برای سلطه بر بازار جهانی -به خاطر پاداشهای بعدی -حادتر میشود .به همان درجه که سرمایه مالی توسعهیافتهتر باشد تالشش برای انحصاری کردن بخشهایی از بازار جهانی به نفع خود شــدیدتر است و به تناسب پیشرفته بــودن این انحصار ،مبارزه برای ســلطه بر بقیه بازار جهانی حادتر میشــود .نظام تجارت آزاد انگلیس این مبارزه را قابل تحمل کرد ،اما گذار به سیاست حمایتی که بزودی بهناگزی ر معمول خواهد شــد ،مبارزه را بهضرورت ،به درجه بسیار باالتری سوق خواهد داد .ناهمترازی میان توسعه سرمایهداری آلمان با قلمرو نسبتا کوچک اقتصادی آن کشــور باز هــم افزایش خواهد یافت .در همان حال که این کشــور در توســعه صنعتی رشدی بسیار ســریع دارد قلمرو رقابتیاش بهناگهان محدودتر میشود .این امر بســیار دردناک خواهد بود چون بنا به دالیل تاریخی که کمترین ربطی به ســرمایهداری امروز ندارد (بی ارتباط با گذشــته مگر اینکه «کار گذشته» انباشت شده باشد) آلمان مســتعمره چندان قابل ذکری ندارد؛ [ ]21در حالیکه نه تنها انگلیس و ایاالت متحده (که تمامی قاره جدید بهنوعی مستعمره اقتصادی آنند) قدرتمندترین رقیبانش ،بلکه حتی قدرتهای کوچکتری همچون فرانسه ،هلند و
سرمایه مالی
534
بلژیک مستعمرات قابلمالحظهای دارند و رقیب آینده آلمان یعنی روسیه نیز قلمرو اقتصادی بسیار بسیار پهناوری دارد .این وضعیت بهناگزیر به کشمکش میان آلمان و انگلیس و اقمار آنها شدت میدهد که راهحل آن توسل به زور خواهد بود. بیتردیــد اگر پای نیروهای موازنهگــر در میان نمیبود مدتها پیش باید این اتفاق میافتاد .صدور سرمایه به گرایشهایی دامن میزند که مخالف راهحل از راه توسل به زور هستند .ناهمترازی تحول صنعتی در شکل صدور سرمایه تفاوتهایی پدید میآورد .مشارکت مستقیم در گشــودن کشورهای عقبمانده در صنعت ،یا کشورهایی با آهنگ توسعه کند ،تنها در توان آن کشورهاست که در تحول صنعتی از نظر فناوری و سازمانی به باالترین مرحله رشد رسیدهاند .اینها در وهله نخست آلمان و آمریکا و در مرحله بعدی انگلیس و بلژیک هســتند .سایر کشورهایی که مدتهاست توسعه سرمایهداری را تجربه کردهاند بیشتر ترجیح میدهند سرمایهشان را به شکل وام صادر کنند تا برای احداث کارخانه .پیامد این امر هم آن شده است که ســرمایههای فرانســه ،هلند و تا حد زیادی انگلیس به شکل سرمایه وام برای صنایعــی درآیند که مدیریت آنها با آلمان و آمریکاســت .بدینترتیب گرایشهای متعددی پدید میآید که همبستگی منافع سرمایهداری بینالمللی را تامین میکنند. ســرمایه فرانسوی در شکل سرمایه وام از توسعه صنایع آلمان در آمریکای جنوبی بهــره میگیرد ،و ...عالوه بر این ،پیوندهایی از این دســت که قدرت ســرمایه را بهشــدت افزایش میدهد امکان میدهد در نتیجه فشار فزاینده کشورهای همبسته، قلمروهای خارجی با سرعتی بسیار بسیار زیاد و آسان گشوده شوند]22[ . اینکــه کدام یک از این گرایشها جنبه غالــب را پیدا کند در هر مورد با مورد دیگر فرق میکند و قبل از همه به فرصتهای ســودی بســتگی دارد که در روند ایــن مبارزه پدید میآیــد .اینجا هم همان مالحظاتی در عرصــه بینالمللی و بین کشــوری نقش ایفا میکنند که در پرتو آنها تصمیم گرفته میشود رقابت در فالن شــاخه صنعت بماند یا با ایجاد کارتل و تراست از میان برداشته شود .هر اندازه نا همترازی قدرتها بیشتر باشد بنا به قاعده ،احتمال چنان مبارزهای زیادتر میشود. وقتی مبارزهای به پیروزی میانجامد ،قدرت طرف پیروز بیشتر میشود و مناسبات قدرت را به نفع او و به زیان دیگران تغییر میدهد .این ،در صحنه بینالمللی اخیر
535
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
به سیاســت حفظ وضع موجود انجامیده اســت که یادآور موازنه قوا در نخستین مرحلههای ســرمایهداری است .ضمن اینکه جنبش سوسیالیستی این ترس را دامن زده اســت که ممکن است جنگ برای سیاست داخلی کشورها با پیامدهایی همراه شــود .از ســوی دیگر تصمیم درباره جنگ و صلح منحصرا با کشورهای پیشرفته ســرمایهداری نیســت ،که نیروهای مخالف میلیتاریسم در حد باالیی رشد کرده و قوت گرفتهاند ،بلکه بیداری ســرمایهداری کشورهای اروپای شرقی و آسیا با تغییر مناســبات قدرت همراه شــده و با تاثیرگذاری بر قدرتهای بزرگ ممکن است تضادهای کنونی را به نقطهای برساند که به جنگ منتهی گردد. وقتی که قدرت سیاسی دولت به ابزار رقابت سرمایه مالی در بازار جهانی تبدیل شــود طبیعتا تغییر کاملی در رابطه بورژوازی با دولت را نیز در بردارد .بورژوازی در مبارزهاش با مرکانتیلیســم اقتصادی و استبداد سیاسی قهرمان مخالفت با دولت بود .لیبرالیســم در واقعیت امر یک نیروی ویرانگر بود و «سرنگونی» قدرت دولت و انحالل بندهای کهن اجتماعی را با خود داشــت .نظام مناسبات وابسته به زمین و ســاختار کال پر مرارت آن ،و اتحادیههــای صنفی با روبناهای پیچیده امتیازها و انحصارها در شهرها به دور افکنده شد .پیروزی لیبرالیسم قبل از همه بدین معنی بود که قدرت دولت در حد بسیار زیادی کاهش مییابد .از آن پس دستکم در اصول، زندگی اقتصادی بهکلی از حوزه مقررات دولتی بیرون برده شــد و از نظر سیاسی هم وظیفه دولت در حفظ نظم عمومی و استقرار برابری مدنی خالصه میشد .این لیبرالیســم صرفا جنبه سلبی داشت و تضاد شدیدی با دولت در دوره مرکانتیلیستی آغاز عصر سرمایهداری داشت چون آن دولت در اصل میخواست برای هر چیزی مقرراتی وضع کند ،لیبرالیسم با همه نظامهای سوسیالیستی هم تضاد دارد چون این نظامها برآنند تا به شــکلی سازنده و نه مخرب ،به جای هرجومرج و رقابت آزاد، مقررات آگاهانه زندگی اقتصادی و جامعهای خودسازماندهنده را قرار بدهند .پس خیلی طبیعی است که لیبرالیسم ابتدا در انگلیس تحقق یابد که قهرمان بورژوازی و متعهد به تجارت آزاد بود و قدرت دولت را تنها برای دورههای کوتاهی الزم داشت که با پرولتاریا در کشــمکش بود .اما حتی در انگلیس تحقق لیبرالیسم با مخالفت روبهرو شــد و نه تنها اشرافیت که سیاست حمایتی را دنبال میکرد با لیبرالیسم در
سرمایه مالی
536
مخالفت بود بلکه تا حدی مخالفت بازرگانان و بانکهایی را در پی داشــت که در خارج ســرمایهگذاری میکردند و کمترین خواستشان کنترل انگلیس بر دریاها بود و این خواست مورد پشتیبانی همه گروههایی بود که منافعی در مستعمرهها داشتند. در اروپــای قارهای دیدگاههای لیبرالی دربــاره دولت از همان آغاز و پیش از آنکه دیدگاه غالب گردد ،دســتخوش تعدیل شد .لیبرالیسم در انگلیس اساسا بر اقتصاد سیاسی بنا شد و تحقق عملی آن از همان آغاز تابع محدودیتهایی بود ،در حالیکه لیبرالیسم در اروپای قارهای -که این نشاندهنده تقابل ایدئولوژی با واقعیت بود -با فرمولبندی به شیوه کالسیک توسط فرانسویان ،جمعبندیهای تئوریک لیبرالیسم را در همه حوزههای زندگی سیاسی و فکری ،به شیوهای جسورانهتر و نظامیافتهتر از مورد انگلیس جاری کرد و چون دیرتر از انگلیس و با بدنه علمی کامال متفاوتی ظهور کرد ،فرمولبندی آن بهمراتب همهجانبهتر و بر فلســفه خردگرایانه 1بنا شده بود .پرسش این است که بورژوازی چگونه میتواند خواست لیبرالی برای محدود کردن قدرت دولت را به اجرا درآورد در حالیکه از نظر اقتصادی ،به دولت بهعنوان قدرتمندترین اهرم توســعه خویش نیاز دارد و از این لحاظ نه تنها موضوع انحالل دولت برایش مطرح نیســت بلکه میخواهد آن را به جای مانع ،به موتور توســعه خــود تبدیل کند؟ نیاز بــورژوازی اروپای قارهای بیش از هر چیز غلبه بر شــمار بیش از اندازة خرده کشــورها و جایگزین کردن ناتوانی اینها با قدرت عالی دولتی یکپارچه بود .نیاز به ایجاد ملت -دولت باعث شد بورژوازی از همان آغاز قهرمان کشورســازی شود .در اروپای قارهای قدرت دولت بر مبنای زمین بود و نه قدرت دریایی .البته ارتش نوین بهمثابه ابزار استقرار قدرت دولت در برابر جامعه ،با نیروی دریایی بهکلی فرق دارد .یعنی کسانی که کنترل این ارتش را در دست دارند قدرت نامحدود دولتی در اختیارشــان است .از ســوی دیگر ،با خدمت نظامی همگانی، تودههای مردم مسلح میشوند و این امر بورژوازی را بهسرعت به این فکر انداخت که اگر قرار نباشد این ارتش حکومت او را تهدید کند باید یک سازمان پلکانی اکید ایجاد گردد و هسته مرکزی آن منحصرا سپاهی از افسرانی باشد که ابزار نرمشپذیر دســت دولت باشند .اگر بدینترتیب لیبرالیســم در کشورهایی مثل آلمان ،ایتالیا و 1- rationalist
537
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
اتریش نتوانست برنامه سیاســیاش را به اجرا درآورد در فرانسه هم تالشهایش بهشدت محدود شــد ،چون بورژوازی فرانسه هم نمیتوانست بیپشتیبانی دولت سیاست تجاری خود را پیش ببرد .از این گذشته ،پیروزی انقالب فرانسه این کشور را وارد جنگ در دو جبهه کرد .از یک ســو ناچار بود در برابر فئودالیسم قارهای از انقالب دفاع کند ،و از ســوی دیگر امپراتوری جدید سرمایهداری مدرن را بنا نهد که موضع مســتقر انگلیس در بازار جهانی را تهدید میکرد؛ بنابراین فرانسه ناچار بود با ســلطه انگلیس بر بازار جهانی مقابله کند .شکست فرانسه به تقویت نجبای زمیندار و افزایش قدرت سرمایه بانکی ،تجاری و استعماری در انگلیس انجامید و به همراه آن موجب افزایش قدرت دولت بر سرمایه صنعتی شد ،این امر دسترسی مطلق ســرمایه صنعتی انگلیس به موضع مســلط ،و پیروزی قطعی تجارت آزاد را به تاخیر انداخت .از آن ســو ،پیروزی انگلیس بهضرورت ،سرمایه صنعتی اروپای قارهای را به پشتیبانی از تعرفههای حمایتی سوق داد ،پیشروی اقتصاد لیبرالیستی را دچار سرخوردگی کامل کرد ،و شرایط را برای رشد سریع سرمایه مالی در اروپای قارهای فراهم ساخت. بدینترتیــب از همان آغاز ،ایدئولوژی و مفهوم دولت بورژوایی در اروپا برای دستیابی به ســرمایه مالی با چند مانع روبهرو شد .بهعالوه ،واقعیت وحدت آلمان که به شــیوه ضد انقالبی صورت گرفت ،از همان آغاز بهناگزیر فکر ایجاد دولتی بســیار قوی را در ذهن مردم تقویت کرد و در فرانسه نیز به دنبال شکست نظامی (از آلمان) همه نیروهای موجود برای ایجاد دوباره قدرت دولتی به کار گرفته شد. اینجا بود که نیازهای ســرمایه مالی فرانسه به عناصر ایدئولوژیک گوناگونی دست یافت که از آنها بهآســانی در راه شــکل دادن به یک ایدئولوژی جدید هماهنگ با منافع بورژوازی استفاده شد. این ایدئولوژی تازه بهکلی با ایدئولوژی لیبرالیسم در تضاد است .سرمایه مالی، به آزادی نیاز ندارد .خواهان ســلطه است .برایش استقالل فرد سرمایهدار کمترین اهمیتی ندارد .خواهان وفاداری اســت .از هرجومرج رقابت بیزار اســت؛ خواهان ســازماندهی اســت هرچند البته با این هدف که رقابت را در سطحی باالتر ادامه دهد .برای رسیدن به این هدفها و حفظ و پیشبرد مواضع مسلط خویش به دولتی
سرمایه مالی
538
نیــاز دارد که با تعرفههای حمایتی ،بازار داخلی را برایش تضمین کند و تســخیر بازارهای خارجی را برایش امکانپذیر سازد .دولتِ از نظر سیاسی قوی ،میخواهد که در سیاســت بازرگانی خارجی ،منافع دیگر کشورها را که با منافع سرمایه مالی کشــور در تعارض است مورد توجه قرار ندهد ]23[ .دولتی قدرتمند میخواهد که احترام به منافع سرمایه مالی در خارج را تضمین کند و با استفاده از قدرت سیاسی، در قراردادها و موافقتنامهها ،از کشــورهای کوچکتر امتیاز بگیرد؛ چنین دولتی میخواهد که به هر گوشــه و کنار جهان دست درازی کند و کل جهان را به حوزه ســرمایهگذاری سرمایه مالی کشور درآورد .دست آخر اینکه سرمایه مالی به دولتی نیاز دارد آنقدر قوی که سیاســت توسعهطلبانه و الحاق مستعمرههای جدید را در ِ سیاست [تبدیل شدن به] قدرت بینالمللی دســتور کار خود قرار دهد .لیبرالیسم با مخالف بود؛ تنها خواستار تامین حکومت خویش در برابر نیروهای کهن اشرافیت و دیوانساالری و محدودتر کردن هرچه بیشتر دسترسی اینها به قدرت دولت بود؛ اما سرمایه مالی خواهان سیاست قدرت نامحدود است ،حتی اگر هزینههای نظامی و نیروی دریایی ،انحصار مستقیم قدرتمندترین گروههای سرمایهداری را در بازارهای مهم که باالترین سودهای انحصاری را با خود دارند تضمین نکند. خواست بورژوازی برای پیگیری سیاست توسعهطلبانه ،در جهانبینی این طبقه انقالبی ایجاد کرد؛ بورژوازی دیگر انساندوســت و دوستدار صلح نبود .طرفداران اولیه تجارت آزاد بر این باور بودند که تجارت آزاد نه تنها بهترین سیاست اقتصادی است بلکه سرآغازی برای دوران صلح نیز هست .سرمایه مالی مدتهاست از این دیدگاه فاصله گرفته اســت .دیگر به هماهنگی منافــع اقتصادی باور ندارد .خوب میدانــد که رقابت ،بیش از پیش به صورت مبارزه قدرت سیاســی درمیآید .ایده صلح به فراموشــی سپرده شده و جای اندیشههای بشردوستانه را شکوه و عظمت قدرت دولت گرفته اســت .دولت مدرن بهمثابه تحقق آرمان ملتها برای وحدت پدید آمــد .ایده ملی ،مرزهای خود را در قانون اساســیای یافت که بر پایه ملت بنا شــده بود ،چون برای همه ملتها این حق را به رسمیت میشناخت که دولت مستقل خود را داشته باشند و مرزهای کشور را مرزهای طبیعی ملت تعیین میکرد؛ اما حاال آن ایده به شکل مفهوم تازهای درآمده است که یک ملت را باالتر از سایر
539
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
ملتها قرار میدهد ]24[ .ایدهآل اکنون آن اســت که یک ملت سلطهاش را جهانی ســازد ،و این آرمان دیگر حد و مرزی نمیشناســد چون عطش سرمایهدار برای ســود هرچه بیشتر چنین اقتضا میکند؛ ســرمایه فاتح جهان میشود .با تسخیر هر کشور به مرزهای تازهای میرسد که باید آن را نیز درنوردد .این تالشها ضرورت اقتصادیاند چراکه هر ناکامی در پیشروی ،در حکم کاهش سود و کاهش [قدرت] رقابت ســرمایه مالی است و در نهایت ،ممکن اســت قلمرو اقتصادی کوچکتر را بــه تابعیت قلمــرو پهناورتر درآورد .اینها البته بنیان اقتصــادی دارند اما توجیه ایدئولوژیــک خــود را نیز از تحریف غیرعادی ایده ملــی میگیرند که به موجب آن ،حق ملتهای دیگر در تعیین سرنوشــت و استقالل را نمیپذیرد و در ارتباط بــا ملتها ،دیگر ســخنی از باورهای دموکراتیک و برابری همه انســانها به میان نمیآورد .به جای اینهــا امتیازهای اقتصادی انحصارات در موضع ممتازی بازتاب مییابد که ملتی مدعی اســت در مقام «ملت برگزیده» ،آنها را نمایندگی میکند؛ و چون به انقیاد درآوردن ملتهای دیگر از راه زور -که راهی کامال طبیعی اســت - انجام میشــود ملت حاکم ،این سلطه را ناشی از برخی کیفیتهای ویژه طبیعی ،و خالصه ،ویژگیهای نژادی خود میداند .اینجاســت که ایدئولوژی نژادپرستانهای پدید میآید که ردای علوم طبیعی را پوشــیده اســت ،شهوت قدرت سرمایه مالی را توجیــه میکند و آن را ضرورت و ویژگی پدیدهای طبیعی قلمداد میکند .آرمان الیگارشی سلطه جای آرمان برابری دموکراتیک را گرفته است. در همان حال که به نظر میرســد این ایدهآل ،کل کشــور را در حوزه سیاست بینالمللی به خود مشــغول کرده است ،در سیاست داخلی بر دیدگاه حاکمان علیه طبقه کارگر تاکید دارد .همزمان ،قدرت فزاینده کارگران ،بر تالشهای ســرمایه در پیشبرد قدرت دولت بهمثابه تکیهگاهی در برابر تقاضاهای پرولتاریا افزوده است. ایدئولوژی امپریالیسم بر ویرانههای آرمانهای لیبرالی اولیه بنا میشود و سادهلوحی آن را به تمسخر میگیرد .در جهان مبارزه سرمایهداری که برتری اسلحه حرف آخر را میزند ،باور داشتن به هماهنگی منافع ،جز توهم چه میتواند باشد؟ در جهانی که تنها قدرت است که سرنوشت ملتها را تعیین میکند ،انتظار داشتن از برقراری صلح ابدی و موعظه کردن حقوق بینالمللی آیا چیزی غیر از توهم است؟ چه ابلهانه است پشتیبانی
سرمایه مالی
540
از گسترش حکومت قانون متداول در کشور به فراسوی مرزها ،و چه نامسئوالنه است مداخله این توهم بشردوستانه با کسبوکار که کارگران را به یک معضل کاری تبدیل کــرده و با ابداع اصالح اجتماعــی در داخل [برای حل این معضل] ،اکنون میخواهد قراردادهای بردهداری در مستعمرات را لغو کند؛ حال آنکه منطقا کار بردگان تنها شکل ممکن بهرهکشی است .عدالت ابدی ،رویایی بس زیباست ،اما هیچ راهآهنی ،حتی در داخل با اخالقیات ساخته نمیشود .اگر میخواهیم منتظر بمانیم تا رقابت بُعدی معنوی پیدا کند چگونه میخواهیم جهان را تسخیر کنیم؟ امپریالیســم ،اما ،تنها آرمانهای پژمرده بورژوازی را منحل میکند تا توهمی تازه و بزرگتر را به جای آنها بنشــاند .بورژوازی کامال هشــیار است و در زمینه ارزیابی کشمکش واقعی گروههای منافع سرمایهداری ذهن روشنی دارد و مجموعه سیاست را بهمثابه سندیکاهای سرمایهداری مینگرد که یا باید با آنها جنگید ،یا آنها را در هم ادغام کرد .اما وقتی از آرمانهای خودش رونمایی میکند ،هیجانزده و سرمســت میشود. امپریالیست چیزی برای خودش نمیخواهد اما آنقدرها هم ببو و رویازده نیست که تنوع نژادی در همه سطوح تمدن و ظرفیت توسعه بیشتر را به جای آنکه آنها را در واقعیت رنگارنگشان مشاهده کند ،در مفهوم «انسانیت» خالی از عاطفه و دلمرده مستحیل سازد. با نگاهی سرد و شیشهای به اختالط مردم مینگرد و میبیند که ملت او برفراز همه آنها ایستاده است .برای او ملت خودش واقعیت دارد؛ در کشوری زندگی میکند که دولتی مقتدر دارد و قدرتش مدام در حال افزایش اســت .تقویت چنان کشوری تالش همه جانبه او را میطلبد .تابعیت منافع فردی از منفعت عام برتر که مقتضای هر ایدئولوژی اجتماعی ســرزنده است ،بدینترتیب حاصل میشود و دولتی بیگانه از مردم در ملتی واحد تنیده میشود و ایده ملی به نیروی محرک سیاست تبدیل میگردد .تضاد طبقاتی ناپدید شده و در شکل تعالییافتهاش به خدمت جمع درآمده است .عمل مشترک یک ملت که بر اثر هدف مشــترک عظمت ملی ،هدفی یکپارچه شــده است ،جای مبارزه طبقاتی خطرناک و بیهوده برای طبقات دارا را گرفته است. ایدهآل که به نظر میرســد به پیوندی تازه در جامعه پر از کشمکش بورژوایی دســت یافته است ،پابهپای ادامه از هم گســیخته شدن جامعه بورژوایی ،با شور و شوق فزایندهای مورد پذیرش قرار میگیرد.
یادداشتهای فصل بیست و دوم
-1بنگرید به:
Otto Bauer, Die Nationalitätenfrage und die Sozialdemokratie, pp. 178 et seq.
M. Schwab, Chamberlains Handelspolitik, p. 42.
-3برای مثال ،بخشی از اجاره زمین هنگری(مجارستان) به اتریش و بهعنوان بهره وام رهنی است که شرکتهای وامدهنده هنگری فعال در اتریش پرداخت میکنند. 2- J. & P. Coats Ltd
1- Coats & Co., Clark & Co., Brook Bros, and Chadwick Bros
541
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
-2مثال زیر مشخصا تصویری از کارتل بینالمللی و تاثیرش بر صدور سرمایه را نشــان میدهد« .در بریتانیای کبیر و خاصه در اســکاتلند ،شاخه بسیار مهمی از صنعــت یعنی صنعت تولید نخ دوزندگی از مدتها پیش فعال بوده اســت .چهار شــرکت بســیار بزرگ 1که بر این صنعت سیطره دارند ،در ســال 1906در قالب بنگاهی معروف 2ترکیب شدند که در آن بسیاری از کارخانههای کوچک انگلیسی و 15شــرکت آمریکایی نیز حضور دارند .این به اصطالح «ترکیب نخ» با سرمایه 3میلیون و 500هزار پوند یکی از بزرگترین کارتلهای صنعتی در جهان اســت. حتی پیش از شــکلگیری این کارتل سیاست حمایتی آمریکا شماری از شرکتها در آن کشور را بر آن داشت تا از Coats and Clarkبخواهند کارخانههای خود را در آمریکا احداث کند و بدینترتیب نرخ باالی تعرفهها علیه فراوردههایشان را دور بزنند .تراست تازه پس از تشکیل ،سهام زیادی از سایر شرکتهای این صنعت در آمریکای شمالی و سایر کشورها (با حجم قابلمالحظه سرمایه مهاجر) را خریداری کرد و کنترل این شــرکتها را در دســت گرفت .بدینترتیب صنعتگران انگلیسی در خارج تولید میکنند ،و بار هزینه عدم اشــتغال را به دوش کارگران انگلیســی و در نهایت همه مردم این کشــور میاندازند .تراســت نخ به دالیل متعدد در ادامه این سیاســت سود میبرد .قاطعانه میتوان گفت سود 2میلیون و 580هزار پوندی سالهای 1904-1903عمدتا از کارخانههای احداثشده در خارج بود .البته پیش از قدرت گرفتن کافی ســرمایه خارجی ،پاره کــردن و به دور افکندن یوغ «کنترل انگلیسی» و کاستن از سهم منافع آن به زمان نیاز دارد[ ».نقل از]:
-4عبارتی از پارووس در:
Parvus, Die Handelskrisen und die Gewerkschaften.
-5برای نمونه بنگرید به پارووس:
Parvus, Die Kolonialpolitik und der Zusammenbruch, pp. 63 et seq.
-6برای نمونه نگاه کنید به شوق بیشرمانهای که سرزمین شاعران و اندیشمندان برای کســی چون کارل پیترز [ 1918-1856کاشــفی کــه در ایجاد تحتالحمایه تانگانیکا برای آلمان کمک کرد اما به خاطر بدرفتاری با آفریقاییان در ســال 1897 از مقامش برکنار شد] نشان میدهد .این رابطه در طرفداران تجارت آزاد در بریتانیا آشــکار بود و از آن برای تبلیغ علیه اســتعمار استفاده کردند .از همین رو «کابدن» میپرسد« :آیا ممکن است ما بتوانیم در هند نقش خودکامه و سالخ را داشته باشیم اما در کشور خودمان شخصیتمان عوض نشود؟» به نقل از: vernitz, Britischer Imperialismus, n. 104..
-7در ایــن باره ،بنگرید به بحث معضل مهاجرت درDie Neue Zeit (1907-8),
سرمایه مالی
542
,1 ,XXVIIو خاصه ’ ,Otto Bauer, ‘Proletarische Wanderungenو �Max Schip pel, ‘Die fremden Arbeitskräfte und die Gesetzgebung der verschiedenen
’ .Länderآمده است. -8در این باره بنگرید به دادههای ارائه شده در:
Studien zur Bevölkerungsbewegung in Deutschland. Paul Mombert,
بدینترتیب در اروپا میانگین ساالنه موالید در هر هزار نفر چنین بود: 50-1841
37/8
85-1881
38/4
60-1851
37/8
90-1886
37/8
70-1861
38/6
95-1891
37/2
75-1871
39/1
1900-1896
36/9
80-1876
38/7
-1901
36/5
کاهش موالید در آمریکا و اســترالیا هم بسیار قابل توجه است .برای نمونه ،در نیوساوثولز شمار موالید به ازای هر هزار زن ازدواج کرده بین سنین 15تا 45در سال 1861برابر 340/8و در سال 1901برابر 235/3بوده است .همچنین به ارقام
اقتصادی «کاالهای گیفن». اقتصاددان و آماردان اسکاتلندی و واضع قانون ِ
)1- Sir Robert Giffen (1837 -1910
543
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
شولتز( )Schultze-Gavernitz, op. cit., p. 195نگاه کنید که ناخشنودی از آمار ِ حکومتی Coghlenرا این طور بیان میکند« :مســئله کاهش نرخ موالید از اهمیت بســیار زیادی برخوردار است و در اســترالیا بیش از هر کشور دیگری مهم است. راه حل رضایتبخش آن به این بســتگی دارد که آیا کشــور ما خواهان جایگاهی در میان کشورهای بزرگ جهان هست یا نه» .رشد جمعیت در مناطق پیشگفته را میتوان به کاهش نرخ مرگ و میر نوزادان نســبت داد که در مقایسه با نرخ موالید بســیار کاهش یافته است« .اگر کاهش نرخ موالید ادامه یابد به نقطهای میرسد که کاهش نرخ مرگ و میر نوزادان رســیده اســت .در صورت کند شدن ،نسبت بین این دو وارونه میشــود .افزایش موالیــد ضرورتا رو به نزول میگذارد[ ».نقل از.]: Mombert, op. cit., p. 263ایــن چیزی اســت که هماکنــون در انگلیس ،ولز، اسکاتلند و سوئد اتفاق میافتد. جمعبندی «مامبرت» با مرحله کنونی گسترش سرمایهداری بهخوبی همخوانی دارد: «شاید در آیندهای نه چندان دور مسئله جمعیت در دیگر کشورها از جمله فرانسه ،به جای نرخ رشد باالی جمعیت ،نرخ رشد بسیار پایین را طی کند.)op. cit., p. 280( : -9ســرمایهگذاری ســرمایههای بریتانیا در خارج 2500میلیون پوند در سال 1900برآورد شــده ،یعنی ساالنه 50میلیون پوند رشــد داشته که از این میان 30 میلیون پوند اوراق بهادار بوده اســت .چنین به نظر میرسد که رشد سرمایهگذاری در خارج ســریعتر از ســرمایهگذاری در داخل بوده است .جمع درآمد بریتانیا در فاصله سالهای 1865تا 1898دو برابر شده ،اما به گفته گیفن 1درآمد از خارج در همین دور ه 9برابر بوده است .جزئیات آمار و ارقام در�George Paish :the Jour nal of the Royal Statistical Society, September 1909آمده و نشان میدهد درآمد دولت هند از ســرمایه وام در ســال 1907-1906بالغ بر 8768237پوند؛ از بقیه مســتعمرات 13952722،پوند ،و از همه کشــورهای دیگر 8338124پوند و جمعا 31059083پوند ،و در ســالهای 1898-1897بالغ بر 25374192پوند بوده اســت .درآمد اوراق بهادار (راهآهن) 48521000پوند برآورد شــده اســت.
سرمایه مالی
544
جمع ســرمایهگذاری در خارج 2700میلیون پوند بــوده که 1700میلیون پوند در راهآهن ســرمایهگذاری شده است .درآمد سرمایه 140میلیون پوند یعنی نرخ بهره 5/2درصد بوده است .این برآوردها البته از میزان واقعی کمتر است. بنا به برآورد «پی .لروی بولیو» 1حجم ســرمایهگذاری فرانســه در خارج3400 میلیون فرانک بوده که در سال 1905مبلغ 40میلیون فرانک بر آن افزوده شده است. سرمایهگذاری کنونی ساالنه 1500میلیون فرانک است. شرکتهای آلمانی بنا به برآورد اشمولر در گزارش مشهورش Börsenenquete- 10 ،Kommissionهزار میلیون مارک ،و طبق برآورد W. Christians 13هزار میلیون مارک با درآمد ساالنه 50تا 600میلیون مارک بوده است .سارتوریوس[درSartorius, ]: .op. cit., pp. 88 et seqبرآورد کرده که در ســال 1906شرکتهای آلمانی 16هزار میلیون مارک در اوراق بهادار و 10هزار میلیون مارک در شــرکتهای خارجی دیگر سرمایهگذاری کرده و جمعا سالی 1240میلیون مارک درآمد داشتهاند. -10حتی آنگاه که ســرمایه اروپایی در شکل ســهام آمریکایی سرمایهگذاری ِ کارفرمایی آن در قالب میشود ،چیزی بیش از بهره عادی ندارد چون پیشاپیش سود سود موسسان روانه بانکهای آمریکایی شده است. « -11در 20ســال اخیر واردات گندم و ســایر غلهها از کشورهای خارجی 9 درصد یا 4میلیون پوند افزایش داشــته است .اما این رقم از مستملکات بریتانیا 84 درصد یعنی 9250000پوند بوده است .واردات گوشت از کشورهای خارجی 79 درصــد یعنی 16500000پوند و از مســتملکات بریتانیا 230درصد یا 8000000 پونــد افزایش یافته اســت .افزایش واردات پنیر و کره از کشــورهای خارجی 60 درصد معادل 9500000پوند و از مســتملکات 630درصد بوده اســت .واردات انواع غالت از مستملکات بریتانیا از 7722000پوند در سال 1895به 20345000 پوند در ســال ،1905یعنی 163درصد افزایش یافته است .واردات در همان دوره از کشــورهای خارجی از 45359000پوند بــه 49684000پوند یعنی 9/5درصد افزایش یافته اســت .در سال 1895کشــورهای خارجی 85/4درصد غالت مورد )1- Pierre Paul Leroy-Beaulieu (1843- 9 1916
اقتصاددانان محافظهکار فرانسوی و از طرفداران کاهش مالیات در فرانسه و افزایش آن در انگلستان.
نیــاز بریتانیا را تامین کردهاند و مســتعمرات 14/6 ،درصد آن را .در ســال 1905 کشــورهای خارجی 71درصد و مستعمرات 29 ،درصد نیازهای غله این کشور را تامین کردهاند[ ».نقل از]:
W. A. S. Hewins, ‘Das britische Reich’, in Die Weltwirtschaft, edited by Ernst von Halle, vol. I., 1906, part II, p. 7.
-12طبق برآورد کمیسیون تعرفه چمبرلین( 1نقل ازSchultze-Galvernitz, op. :
)cit., p. 216ارزش سرانه واردات از بریتانیای کبیر در کشورهای زیر چنین بود: فرانسه
0. 9. 0
آمریکا
0. 6. 3
ناتال
8. 6. 0
مستعمره کیپ
6. 19. 6
استرالیا
5. 5. 6
زالند نو
7. 5. 7
کانادا
1. 18. 4
545
واردات مستعمرات بریتانیا در سال :1901 از بریتانیا
123,500,000£
ازمستعمراتِ بریتانیا
68,000,000
از کشورهای خارجی
90,000,000
صادرات بریتانیا (به میلیون پوند): سال
1866
1872
1882
1902
مستملکات بریتانیا
53/7
60/6
84/3
0 /109
اروپا
63/8
108/0
85/3
96/5
آسیای غیر بریتانیا ،افریقا ،آمریکای جنوبی
42/9
47/0
40/3
54/1
آمریکا
28/5
40/7
31/0
23/8
1- Chamberlain Tariff Commission
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
آلمان ،هلند ،بلژیک
£0. 11. 8
-13به همین دلیل این دیدگاه همیشه مورد تاکید تبلیغاتی چمبرلین بوده است: «به نظر من گرایش زمانه به ســپردن همه قدرت به امپراتوریهای بزرگ اســت. کشورهای کوچکتر -که پیشرفتی ندارند -سرنوشتشان ظاهرا فرمانبرداری است. امــا چنانچه بریتانیای کبیر یکپارچه بماند هیچ امپراتوری در جهان هرگز نمیتواند از نظر مســاحت ،جمعیت ،ثروت و تنوع منابع به پای آن برســد یا پیشی بگیرد». سخنرانی چمبرلین در 31مارس 1897به نقل از: Marie Schwab,Chamberlains Handelspolitik, p. 6.
سرمایه مالی
546
-14پرفسور هوینس منافع عام سرمایهداری در اصالح تعرفه ،و امپریالیسم ،و از جمله صنایع اقالم تمامشــده را که (با مهارت عرضه میشوند و) تا همین اواخر موافق تجارت آزاد بوده ،یا هنوز هم هستند ،چنین خالصه میکند« :بریتانیا امروزه وسایل معاش را از کشورهایی که با آنها موافقتنامههای دوجانبه ندارد وارد میکند. پس برای پرداخت در ازای وارد کردن وســایل معاش باید به سازوکارهای پیچیده تجارت بینالمللی متکی باشد و مدام در جستجوی بازارهای تازه در سراسرجهان برای فروش اقالم ساختهشده خود و تسویه بدهیهایش از راه ترتیبات چندجانبه با کشورهای گوناگون باشد .چنین مینماید که این سیاست بنا به دالیل زیر نمیتواند برای همیشه ادامه پیداکند: الف -مدام از شمار کشورهای واردکننده از بریتانیا کاسته میشود .برای مثال در بازارهای خاور دور در آیندهای بس نزدیک بیتردید با رقابت مقاومتناپذیر ژاپن روبهرو خواهیم بود. ب -لزوم جستجوی دائمی برای بازار فراوردههایمان در کشورهایی نظیر آلمان و آمریکا ،با حذف نقش مستعمرات برای یک لحظه ،تاثیر زیانباری بر روند توسعه اقتصادی انگلیس دارد .روند طبیعی برای صنایع انگلیس ،همانا پیشرفت بیوقفه ،به کارگیری کارگران ماهر هرچه بیشتر ،و افزودن بر کارآیی فنی است .در عمل ممکن اســت روند توسعه از این الگو فاصله زیادی بگیرد .بازارهای کشورهای متمدن و پیشرفته به رویمان بسته میشود .صنعت انگلیس در تجارت اجباری با بخشهای عقبمانده جهان ،ناچار است کاالهایی باب میل اینها تولید کند. پ -دو گرایش متعارض در اینجا درست رو در روی هم قرار میگیرند .در محدوده
تولید این فراوردههای بزرگ است که اغلب کشورهای تازه صنعتی شده پیشرفتهای چشمگیری داشتهاند .آلمان ،بلژیک ،آمریکا و حتی ژاپن میتوانند با ما در این محصوالت رقابت کنند .اما از سوی دیگر در صنعت انگلیس گرایش فزایندهای به تخصص به جای تولید محصوالت عام پدید آمده که میخواهد اقالم گرانقیمتتر تولید کند .اینجاست که صنعت بریتانیا در حوزههایی که همیشه متکی به پرداخت در ازای وارد کردن وسایل معاش بوده جنگ در حال عقبنشینی را در پیش گرفته است .اینها مالحظاتی هستند که به جنبش در سرتاسر امپراتوری ،امکان سازماندهی زندگی صنعتی انگلیس بر شالوده پهناورتر اهمیت آن را داده است» [نقل از]: Hewins [in Halle], op. cit., p. 37.
547
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
-15برای نمونه اهمیت احداث راهآهن در مستعمرات برای انگلیس در مطلب زیر آمده است: «در سال 1880امپراتوری بریتانیا 40هزار مایل راهآهن داشت ،که 3/4آن در خود بریتانیا و 5/8آن در مستملکات ماوراء دریاها و مستعمرهها بود .در سال 1904در ازای خطوط آهن به 95هزار مایل رسید که تنها 2/9آن در خود بریتانیا بود .یعنی افزایش 26 درصدی راهآهن در کشور مادر و افزایش 223درصدی در مستعمرهها و مستملکات. طبیعتا رشــد سریع مستعمرهها بر پایه رخنه سریع به مناطقی است که پیشتر راهآهن نداشته و اگر هم داشته ،ابتدایی بوده است .در هند و کانادا از 1880در ازای خطوط آهن 3برابر شده ،در استرالیا 4برابر ،ودر آفریقای جنوبی 5برابر. در خارج از بریتانیا شدیدترین تراکم راهآهن به نسبت جمعیت در مشترکالمنافع اســترالیا بوده که در ازای هر هزار نفر ساکنان 3/86 ،مایل راهآهن ،در کانادا 3/76 مایل ،و در هند 0/19مایل بوده است. بد نیســت یادآوری کنیم که شــبکه راهآهن بریتانیا با وجود گستردگیاش در مقایسه با آمریکا ناچیز جلوه میکند .بنا به آمار Poor’s Railroad Manualدر سال 1904در آمریکا 212349مایل خط راهآهن فعال بوده یعنی بیش از دو برابر خطوط شبکه راهآهن کل امپراتوری بریتانیا؛ حال آنکه جمعیت امپراتوری 5برابر جمعیت ایاالت متحده اســت .از همین رو انتظار مــیرود طول خطوط آهن در امپراتوری بریتانیا بدون حد و مرز گسترش یابد. تقریبا همه ســرمایه احداث راهآهن امپراتوری در خود بریتانیا تامین شد850 .
سرمایه مالی
548
میلیون پوند در خارج از بریتانیا در راهآهن ســرمایهگذاری شد با درآمد ساالنه 75 میلیون پوند که 30میلیون پوند آن درآمد خالص است .با در نظر گرفتن ارقام بریا خود بریتانیا ،برآورد من آن اســت که جمعا 2100میلیون پوند در شــبکه راهآهن بریتانیا سرمایهگذاری شده که تقریبا به ارقام مشابه در آمریکا ( 2800میلیون پوند) نزدیک اســت ،هرچند از نظر درازای خطوط شــبکه چنین نزدیکی وجود ندارد. درآمد خالص ســاالنه راهآهن 70تا 75میلیون پوند یعنی برگشــت سود 3درصد برای سرمایه[ ».نقل از.Hewins, op. cit., p. 34 ]: -16اینجاست که معلوم میشود جناب درنبرگ خیلی خوب ذهنیت سرمایهداران را خوانده اســت ،آنجا که بارها و بارها در سخنرانیهای تبلیغاتیاش بر این امکان تاکید میکند که مستعمرات آلمان ،سرمایهداران آلمانی را از وابستگی به پنبه و مس آمریکا رها میسازند[ .درنبرگ در دهه پیش از جنگ جهانی اول فرماندار آفریقای جنوب باختری آلمان (نامیبیای کنونی) بود]. -17نگاه کنید به تحلیل موشــکافانه کائوتسکی درباره پیامدهای این پدیده در روسیه در: Kautsky, ‘Der amerikanische Arbeiter’, Die Neue Zeit (1905-6), XXIV, pp. 676 et seq.
-18مثل مورد روسیه ،با این تفاوت که روسیه کشوری پهناور است و آسانتر میتواند سرمایه خارجی را جذب کند ،روندی که هماکنون هم تا حدی آغاز شده است .رادیکالترین وسیله رسیدن به این هدف ورشکستگی دولت است. -19برعکس ،هنگام چانهزنی بر سر وام ،کشورهای کوچک خود را در موقعیتی مییابند که بهدشواری میتوانند شرایط مربوط به تحویل فراوردههای صنعتی را به طرف مقابل تحمیل کنند تا حدی به این سبب که صنعتشان کارآیی چندانی ندارد. «بانکهای هلند بهدرستی متهم شدهاند که سرمایه را در اختیار کشورهای خارجی میگذارند بیآنکه شرایطی را بر آنها تحمیل کنند ...بورس سهام اخیرا حجم بزرگی از سرمایه را در اختیار کشورهای خارجی ،عمدتا آمریکای جنوبی (در سال )1905 قرار داده اســت ،بیآنکه شرایطی مســاعد صنایع هلندی تحمیل کند ،امری که در آلمان ،بلژیک و انگلیس دائما اتفاق میافتد [ ».نقل از]: G. Hesselink, `Holland’, in Halle’s Weltwirtschaft, part III, p. 118.
-20در مورد مزایای قلمرو اقتصادی پهناور در این زمینه ،بنگرید به:
Richard Schuller, Schutzzoll und Freihandel, p. 247.
«تجارت خارجی قلمرو نسبتا کوچک در مقایسه با کل تولید ،زیاد و از این رو برایش مهم اســت ،در حالیکه برای کشــورهای بزرگ خارجی ،که از آنها اقالمی وارد میکند ،و میخواهد صادراتی هم به آنها داشــته باشد این دادوستد در قیاس با حجم کل فراوردهشــان اهمیت اندکی دارد .از همین رو کشور کوچک بهندرت میتواند منافع خود را در موافقتنامههای بازرگانی حفظ کند یا کشورهای دیگر را ترغیب کند سیاستهای تجاریشان را با نیازهای او وفق بدهند». -21بنگرید به: [کارل امیل یکی از نامهای مستعار هیلفردینگ در نخستین نوشتههایش بود]. -22مثال بارز در این باره ،شکلگیری تراستی از دو شرکت کروپ و اشنایدر گروزوت برای بهرهبرداری مشــترک از معادن مراکش و الجزایر بود که به موجب توافق دو دولت آلمان و فرانسه صورت گرفت .مراکش که زمانی میتوانست دولتی را علیه دولت دیگر تحریک کند ،اکنون در برابر این فشــارهای دوگانه بهآســانی نمیتواند مقاومت کند. -23برای نمونه به اهمیت موافقتنامه اخیر تجاری بینالمللی برای آلمان توجه کنید در زمانی که قدرت سیاسی روسیه به دلیل جنگ در خاور دور آنقدر ضعیف شده بود که نتوانست کمترین فشار سیاسی را اعمال کند. -24بنگرید به: Otto Bauer, Die Nationalitätenfrage und die Sozialdemokratie pp. 491 et seq. ‘Imperialism and the Principle of Nationality’.
549
فصل بیستو دوم :صدور سرمایه و مبارزه برای قلمرو اقتصادی
Karl Emil, ‘Der deutsche Imperialismus und die innere Politik’, in Die Neue Zeit, XXVI, 1 (1907/8).
فصل بیست و سوم رسمایه مالی و طبقات
551
ت و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیس
دیدهایــم کــه فرایند ترکیب و تمرکــز در انحصارهای ســرمایهداری موجب عالقمندی سرمایه به تقویت قدرت دولت میشود .همزمان ،سرمایه بهطور مستقیم به خاطر قدرت اقتصادی خود ،و به صورت غیر مستقیم با تابع کردن منافع طبقات دیگر به منافع خودش ،به قدرت سلطه بر دولت دست مییابد. توسعه سرمایه مالی بهطور بنیادین ساختار اقتصادی و به تبع آن ،ساختار سیاسی جامعه را تغییر میدهد .افراد ســرمایهدار در فجر سرمایهداری در مبارزه رقابتی با یکدیگر به صورت مخالف رودررو میشــدند .این رویارویی مانع از آن میشد که در سیاســت یا حوزههای دیگر دست به اقدام مشترک بزنند .باید یادآوری کنیم که در آن زمان هنوز طبقه ســرمایهدار ،نیاز به چنان عمل مشترکی را احساس نمیکرد چون گرایش منفی سرمایه صنعتی به دولت ،به سرمایهداران اجازه نمیداد بهعنوان نمایندگان منافع کل طبقه وارد عرصه شوند .به جای آن ،هر سرمایهدار به صورت فردی و در مقام شهروند کشور ،مدافع منافع خویش بود .در آن زمان مشکل اصلی بورژوازی اساسا مســائل مربوط به قانون اساسی از جمله استقرار دولت مدرن بر پایه قانون اساســی ،یعنی در واقع مسائلی بود که تمامی شهروندان را بهیکسان در مبارزه مشترک با ارتجاع و امتیازهای حکومت فئودالی و استبدادی -دیوانی متحد کرده بود. اما به مجرد آنکه پیروزی سرمایهداری ،نیروهای مخالف درون جامعه بورژوایی را آزاد کرد وضعیت عوض شــد .خردهبورژوازی و کارگران نخستینهایی بودند که در برابر ســرمایه صنعتی شورش کردند .حمله هر دو گروه در حوزه اقتصادی
سرمایه مالی
552
بود .به نظر میرســید آزادی بنگاه در معرض تهدید قرار گرفته اســت چون خرده بورژوازی خواستار ادغام و ترکیب بقایای نظام صنفی بود و کارگران هم بر مقررات قانونی قرارداد کار پافشــاری داشــتند .از اینجا به بعد صحبت شهروندی فراموش میشــود ،به جای شــهروندان ،صنعتگران و کارگران ،یا صنعتگران و پیشهوران را داریم .حزبهای سیاســی فعالیتهای خود را آشــکارا در منافع اقتصادی تعریف میکردند در حالیکه این منافع تا پیش از آن ،در زیر شعارهای ارتجاع ،لیبرالیسم و دموکراسی مخفی میشد که مربوط بود به سه طبقه آغاز دوران سرمایهداری :طبقه زمینداران که پایگاهشــان دربار ،دیوانســاالری و ارتش بود؛ بورژوازی؛ و ترکیبی از خردهبورژوازی و کارگران .در مبارزه نظام ســرمایهداری صنعتی ســه گروه با سازمانهای اقتصادی پدید آمدند :اتحادیههای صنعتگران ،تعاونیها ،و سازمانهای کارگری .دو گروه نخســت بارها مورد تایید دولت قرار میگرفتند و دولت درباره برخی از کارکردهایشــان به آنها قدرت قانونــی میداد .اما در حالیکه تعاونیها و اتحادیههای کارگری بهزودی در پیگیری هدفهای مشترک متحد شدند اتحادیههای کارفرمایی به خاطر کشمکش بر سر سیاست تجاری دستخوش تفرقه بودند .عالوه بر این ،سرمایه صنعتی در حوزه سیاسی با سرمایه تجاری و سرمایه وام درگیر شد. سرمایه تجاری بهمراتب بیش از سرمایه صنعتی تمایل مساعد به افزایش قدرت دولت داشت زیرا تجارت عمده ،خاصه در خارج و ماوراء دریاها ،بهویژه تجارت در مستعمرهها به حمایت دولت نیاز داشت و بخشی از درآمدش به امتیازها وابسته بود .سرمایه وام در نخستین دورههای سرمایهداری از قدرت دولت پشتیبانی میکرد و بیشتر معامالتش با دولت در شکل وام به دولت بود .این سرمایه برخالف سرمایه صنعتی چندان نگران صلح و آرامش نبود .به همان اندازه که دولت نیاز مالیاش باال میرفت نفوذ سرمایه وام هم افزایش مییافت و بر دامنه وامها و معامالت مالیاش افزوده میشد .تازه ،این همه ،تنها منابع مستقیم سود این سرمایه را تشکیل نمیداد؛ سرمایه وام ســتون فقرات معامالت بورس سهام نیز بود ،ضمن اینکه بانکها هم از طریق ســرمایه مالی از نفوذ در دولت و مزایای آن ،بهره میبردند .بنابراین برای مثال ،امتیاز نشر اسکناس به بانک انگلیس داده میشد که پیوند تاریخی نزدیکی با مناسبات وام گرفتن میان دولت و بانکها داشت.
553
ت و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیس
کارتلســازی ،با یکپارچه کردن قدرت اقتصادی ،تاثیرگذاری سیاسی خود را افزایش میدهد و همزمان ،منافع سیاســی سرمایه را هماهنگ میکند و این امکان را بهوجود میآورد که تمامی قدرت اقتصادیاش را به صورت مســتقیم بر دولت اعمال کند .با یکپارچه کردن همه منافع سرمایه ،بهعنوان بدنهای منسجمتر از سرمایه تکهپارهشــده صنعتی در اوان رقابت آزاد ،در مقابل دولت میایستد .عالوه بر این، ســرمایه اکنون خود را در موقعیتی میبیند که برای پشتیبانی از دولت بیش از سایر طبقات آمادگی دارد. شاید در نگاه نخست این حرف عجیب به نظر برسد ،چون سرمایه مالی بهظاهر با منافع همه طبقات دیگر مخالف اســت .و به هر حال بهطوری که دیدهایم ،سود انحصارگرانه ،از درآمد ســایر طبقات کسر میشود .ســود کارتل بر فراوردههای صنعتی هزینه وســایل تولید در کشاورزی را باال میبرد و قدرت خرید درآمد این بخش را کاهش میدهد .رشد سریع صنعت ،کشاورزی را از نیروی کارش محروم میسازد و در کنار انقالب علمی و فناوری در کشاورزی ،موجب کمبود مزمن کار در مناطق روســتایی میشود .و تا زمانی که گرایش سرمایه مالی به افزایش قیمت فراوردههای صنعتی ،با گرایش مشــابه در مورد فراوردههای کشــاورزی همراهی نمیشد ،این کشمکش همچنان با آهنگی فزاینده ادامه مییافت. توسعه سرمایهداری در نخستین گام با مخالفت از ناحیه جمعیت کشاورز روبهرو شد .صنعت ،تولید خانگی دهقان را نابود میسازد و با دگردیسی اقتصاد اساسا خود ســامان دهقانی ،به یک کسبوکار کشاورزی ،آن را به فروش فراوردهاش در بازار گره میزند .این دگردیســی برای دهقان بسیار پرهزینه است و دشمنی دهقانان با توسعه صنعتی از همینجا ناشی میشود .دهقان در جامعه مدرن امروزی یک طبقه اســت که بهتنهایی توانایی اقدام ندارد .انسجام جغرافیایی ندارد؛ از فرهنگ شهری جدا افتاده اســت؛ تنها منافع تنگ ناحیهای را میبیند ،و تنها هنگامی قادر به عمل سیاســی است که رهبری سایر طبقات را بپذیرد .در سرآغاز توسعه سرمایهداری با طبقهای که در روســتاها بیشترین اعمال قدرت را میکند یعنی زمینداران بزرگ که در گسترش صنعت منافع مستقیمی دارند بهشدت مخالف است؛ زمیندارانی که به فروش فراوردههایشــان وابستهاند و سرمایهداری یک بازار بزرگ داخلی برای آنها
سرمایه مالی
554
ایجاد میکند و به آنها امکان میدهد تا صنایع کشــاورزی نظیر تولید الکل ،آبجو، نشاسته و شکر را گسترش دهند .این منافع زمینداران بزرگ بسیار اهمیت دارد؛ زیرا برای سرمایهداری در نخســتین مراحل شکلگیریاش حمایت زمینداران بزرگ و حمایت دولت را به همراه دارد .سیاست مرکانتیلیستی همیشه از پشتیبانی زمینداران بزرگ که حاصل دگردیسی سرمایهداری مالکیت زمین هستند برخوردار بوده است. سرمایهداری ،در فرایند توسعه بیشتر در نتیجه درافتادن با مرکانتیلیسم و نماینده اجراییاش یعنی دولت اســتبدادی ،این اشــتراک منافع را نابود میکند .این مبارزه بهطور مســتقیم علیه زمینداران بزرگ است که تا حد زیادی بر دولت اعمال سلطه میکننــد ،باالترین مقامهای ارتش ،دیوانســاالری و دربار را در دســت دارند و با بهرهکشی اقتصادی از دولت بر درآمدهای خود میافزایند ،در مناطق روستایی هم قدرت دولت با اینهاست .این مبارزه در پی شکست استبداد و استقرار دولت مدرن شدت میگیرد .توســعه صنعت ،بر قدرت سیاسی بورژوازی میافزاید ،زمینداران بزرگ را که اکنون فاقد قدرت سیاسی شدهاند مورد تهدید قرار میدهد .این تقابل سیاســی با شدت گرفتن کشــمکشهای اقتصادی تکمیل میشود .توسعه صنعت موجب خالی شدن روستاها از جمعیت و کمبود نیروی کار در این مناطق میشود و ســرانجام در یک چرخش ،آنچه را که نفع در صــادرات بود به نفع در واردات تبدیل میکند .این شــیوه ،راه را برای کشمکش بر سر سیاستگذاری تجاری باز میکند و در انگلیس این کشــمکش با شکست زمینداران پایان مییابد .در اروپای قارهای نفع مشترک در سیاست تعرفههای حمایتی ،مانع از آن میشود که کشمکش به رویارویی گسترده منتهی گردد .تا زمانی که صنعت عقبمانده اروپای قارهای به زمینداران بزرگ امکان صادرات میدهد ،اینان مناسبات دوستانهشان -در چارچوب محــدودهای معین -با صنعت و بهخصوص با تجارت را حفظ میکنند .از تجارت آزاد پشــتیبانی میکنند تا زمانی که با پیدایش نفع در واردات ،طرفدار سیاستهای حمایتی میشــوند و در سیاســتهای اقتصادی به صنایع ســنگین بسیار نزدیک میشــوند .اما همان توسعه صنعتی که بر اثر افزایش قیمت فراوردههای کشاورزی و باال رفتن اجاره زمین موجب تقویت اینها در آلمان شد ،بذرهای کشمکشی تازه را نیز پرورش داد .رشد سریع صنعت تا پیش از روی کارآمدن کارتلها تعهدش به
555
ت و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیس
بازار آزاد و موافقتنامههای تجاری را تقویت کرد و این خطر بروز کرد که قدرت ســرمایه صنعتی آنقدر باال برود که نفع خود را در پایین آمدن قیمت غالت ببیند. اینچنین است که توسعه صنعتی به تهدیدی برای زمینداران بزرگ تبدیل میشود؛ تهدید زمانی شــدت میگیردکه توســعه صنعتی ،اروپا را به قدرتی صنعتی تبدیل میکند و اجازه میدهد رقابت با آمریکا در زمینه فراوردههای کشــاورزی سســت شــود این رقابت ،کشاورزی اروپا را تهدید میکند چون قیمت غالت ،اجاره زمین و ارزش زمین پایین میآید .توســعه ســرمایه مالی ،با تغییر در کارکرد تعرفههای حمایتی ،این منافع متضاد را آشتی میدهد و اشتراک منافع جدیدی میان زمینداران بزرگ با صنایع ســنگین کارتل ایجاد میکند .از این پس برای کشــاورزی ،ثبات قیمت تضمین میشود و پیشرفت بیشتر صنعت نیز به باال رفتن قیمت فراوردههای کشــاورزی منجر میگردد .حاال دیگر صنعت جــزو نگرانیهای زمینداران بزرگ نیســت بلکه مســئله کارگران آنها را دل نگران میکند .مبرمترین مسئله آنها اکنون مقاومت در برابر خواستهای کارگران است به همین سبب با تالشهای کارگران صنعتی در بهبود بخشــیدن به شرایط زندگیشــان مخالفت میکنند چون هر نوع بهبودی از این دست ،حفظ کارگران کشاورزی را برای آنها دشوارتر میسازد .پس دشمنی مشترک با جنبش کارگری ،این دو طبقه قدرتمندتر را به هم نزدیک میکند. در این ضمن در نتیجه نابودشــدن ،یا دســتکم ضعیفتر شــدن بیش از حد زمینداران خردهپا ،قدرت زمینداران بزرگ باز هم افزایش مییابد .دشــمنی کهن و تاریخی میان اینها با لغو تحمیلهای فئودالی بر زمین حل و فصل میشــود .دوره ســقوط قیمت غالت ،همراه با مشکالت مســائل کارگری گسترش امالک بزرگ به زیان زمینداران خردهپا را تقریبا بهطورکامل متوقف کرده اســت .از سوی دیگر مبارزه مشترک برای تعرفههای کشاورزی موجب اتحاد زمینداران بزرگ و خردهپا شده است .حتی این واقعیت که نفع زمینداران خردهپا در برقراری تعرفه بر واردات گوشــت و دام بیش از نفع زمینداران بزرگ بود ،مانع از همکاری اینها نشــد چون تعرفههای حمایتی تنها از راه مبارزهای مشــترک حاصل میشد .عامل دیگری که باید مد نظر قرار گیرد ،تاثیر خاص تعرفههای کشــاورزی بر قیمت زمین اســت. مسلم اســت که افزایش قیمت زمین در کل به زیان کشاورزی اما برای فرد مالک
سرمایه مالی
556
زمین کشاورزی یک امتیاز است .بدینترتیب در کشورهایی که واردات کشاورزی مورد نیاز بود در مبارزه مشترک در ارتباط با سیاست تجاری ،همه الیههای مالکان کشاورزی متحد شدند و ســرمایه مالی از حمایت مزرعهداران کِشتکار برخوردار شد .همراه با رشد سریع تعاونیها و گستردهتر شدن بازار تجاری برای کشاورزی دهقانی وکاسته شــدن از تولید برای نیازهای خانوادگی ،زمینداران کوچک و میان حال با تمام قوا در این مبارزه شــرکت داشــتند .در همان حــال زمینداران بزرگ بهآسانی موضع رهبری را در تعاونیها در دست گرفتند چون از یک سو هیچ گروه قدرتمند مناقع ،مخالفتی با آنان نداشــت و از ســوی دیگراین زمینداران از تجربه، اطالعات و اقتدار الزم بــرای رهبری تعاونیها برخوردار بودند .و همینها بهنوبه خود نقش رهبری زمینداران بزرگ در روستاها را تقویت کرد و اجازه داد سیاست مناطق مزرعهداری کشتکاری به شکل فزایندهای در کنترل آنها قرار گیرد. درجه وحدت منافع مالکان به دلیل تنوع یافتن هرچه بیشتر منابع درآمدهایشان رو به افزایش نهاد .سیاســت تعرفهها بهســرعت درآمد اجاره زمینها را باال برد، خاصه در دهه گذشــته که بر شدت رقابتهای کشاورزی در سرزمینهای ماوراء دریاها -تاحدی بر اثر رشد سریع صنعت درآمریکا ]1[ ،و تا اندازهای به خاطر رشد تولید کشاورزی در کشــورهای آمریکای جنوبی و مرکزی ،افزایش یافت هرچند رشــد ســریع تولید پابهپای افزایش تقاضا پیش نمیرود .معنی افزایش تقاضا این نیز بود که مالکان بزرگ درآمدی اضافی در اختیار داشــتند اما بر سر راه استفاده از این درآمد برای افزایش تولید کشــاورزی موانعی وجود داشت خاصه اینکه توزیع مالکیت زمین موانع بسیاری را در مسیر گسترش زمینهای حاصلخیز و قابل کشت ایجــاد کرده بود .حال چنانچه روند صعودی قیمت غالت به قدر کافی ســریع و بادوام میبود و امکان میداد قیمت زمین هم به موازات آن باال برود ،و (این دومین عامل مهم است) چنانچه زمینداران بزرگ با دهقانان فقرزدهای که راهی جز فروش زمینهایشان را نداشتند وارد معامله میشــدند ،میشد بر موانع یادشده فائق آمد. اما دوره مابین نیمه دهه 1870تا نیمههای نخســتین دهه قرن بیســتم دوره مساعد بــه حال دهقانان بود .در این دوره تولیدکننــدگان بزرگ گندم و پرورشدهندگان دام همه بار بزرگ رقابت در ماوراء دریاها را بر دوش میکشــیدند و کمبود شدید
557
ت و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیس
کارگر بر آنها تاثیر منفی میگذاشت ،درحالیکه افزایش شدید تقاضای شهری برای فراوردههای عمده کشــاورز خردهپا -شیر ،گوشت ،ســبزی ،میوه ،و - ...همراه با فشار کمتر مسائل کارگری ،مساعد حال مزرعهداران میانحال و خردهپا بود .تالش مزرعهداران بزرگ در گسترش امالکشان ،که تنها در پی وارونه شدن روند سقوط قیمت غالت شدت میگرفت ،با مقاومت مزرعهداران میانحال و خردهپایی روبهرو شد که فراوردههای عمدهشان با افزایش مداوم قیمت همراه بود .این افزایش درآمد میبایســت قبل از همه در سرمایهگذاری پرسود صنعت به کار بیافتد .رونقی که از ســال 1895آغاز شد و نرخ سود صنعتی را بهمراتب باالتر از نرخ سود کشاورزی باال برد ،اینگونه سرمایهگذاری را بهشدت تشویق میکرد .این سرمایهگذاری بسیار آسان شد چون توسعه نظام سهام شکل ویژهای از سرمایهگذاری را ارائه کرد که با ســرمایهگذاری در حوزههای دیگر اقتصاد فرق داشت ،ضمن اینکه تراکم و تمرکز صنعت کالن مقیاس ،خطر ریسک از سوی غیرخودیها را بهشدت کاهش میداد. عوامل چندی در کار بودند :در حوزه کشــاورزی صنعتی رشــد سریعی صورت گرفت و دولــت با اهرم قوانین مالیاتی به آنها کمک کــرد تا انحصار ایجاد کنند؛ ســایر صنایع نیز در روستاها رشدی به همان اندازه برابر داشتند؛ و سرانجام ،عامل زمینداران بزرگ ،و اتحاد دیرینه کشــاورزی و معدن .همه این عاملها طبقه مالکان بزرگزمین را دســتخوش یک دگردیســی کرد و از حالت طبقهای که درآمدش را اجاره زمین تامین میکرد به طبقهای تبدیل شد که بخش رو به افزایشی از درآمدش را از سود صنعتی و مشارکت در عایدات «سرمایه سیال» کسب میکرد [ ]2از سوی دیگر ســرمایه مالی به سرمایهگذاری در رهن مستغالت توجه فزایندهای نشان داد. در برابری سایر شرایط ،سطح قیمت زمین است که عاملی تعیینکننده در گسترش این فعالیتها میشــود ،زیرا هر قدر قیمت زمین باالتر برود میزان بدهکاری رهن بیشتر میشود .افزایش تعرفههای کشاورزی مورد توجه بخش نهچندان کماهمیت جامعــه بانکی قرار میگیرد .در همان حال افزایش درآمد زمینداران و اجارهبگیران توجه سرمایهگذاران به سرمایهگذاری در بخش کشاورزی و کشت عمقی را جلب میکنــد ،و این به نوبه خود تقاضا برای تجهیزات مزرعه را باال میبرد و این حوزه خاص کشاورزی را برای سرمایهگذاری بانکها توسعه میدهد.
سرمایه مالی
558
عالوه بر این ،میل ســرمایهداران شهری به تقویت موقعیت اجتماعی ،آنان را به سوی خرید و مالکیت زمین ســوق میدهد ،یا به راهی دیگر -که بار دیگر شاهد پیوند شخصی هستیم -از راه ازدواجهای درونطبقاتی ،با زمینداران بزرگ دوست و متحد میشوند ،که این مطلوبترین شکل ارتقاء اجتماعی و جلوگیری از پراکنده شدن مالکیت است. بدینترتیــب جدایی کارکــرد مالکیــت از مدیریت تولید برخاســته از نظام شــرکتهای سهامی امکان همبسته شــدن منافع را فراهم میسازد و این امکان با افزایش اجاره زمین از یک ســو و ایجاد سود فوقالعاده صنعتی از سوی دیگر ،به واقعیــت تبدیل میگردد .حاال دیگر «ثــروت» با در نظر گرفتن نوع درآمد و اینکه منشــا آن سود اســت یا اجاره زمین ،تفکیک نمیشــود بلکه با مشارکت در همه بخشهای اقتصادی حاصل میشود و ارزش اضافی تولید شده توسط طبقه کارگر میان این بخشها توزیع میشود. پیونــد با زمینداران بزرگ ظرفیت ســرمایه مالی برای ســیطره بر دولت را در حد زیادی باال میبرد .ســرمایه مالی همــراه آنها بر نخبگان جامعه و بر کل مناطق روســتایی مسلط شده است .البته پشتیبانی زمینداران بزرگ بیقید و شرط نیست و هزینه برمیدارد .و این هزینه در شکل باال رفتن قیمت فراوردههای کشاورزی است که خود بر اثر ســود فوقالعادهای که سرمایه مالی از راه سلطه بر دولت ،که شرط گریزناپذیر پیشبرد سیاست امپریالیستی است ،جبران میگردد .پشتیبانی زمینداران بزرگ از ســرمایه مالی در ضمن تضمینی اســت برای پشتیبانی طبقهای که اغلب مقامهای پرنفوذ و باالی دولت و دیوانساالری و ارتش را در کنترل دارد .امپریالیسم قدرت دولت را افزایش میدهد و نیروهای مسلح و دیوانساالری گسترش مییابد و اینها نیز به پیشبرد منافع مشترک سرمایه مالی و زمینداران بزرگ کمک میکند. سرمایه مالی در تالش برای اعمال سلطه بر دولت از حمایت تعیینکننده الیههای روســتاها برخوردار بود ،گسترش کشمکشهای طبقاتی میان تولیدکنندگان صنعتی نیز ،در نخســتین مرحله تالشها به ســرمایه مالی در این راستا کمک کرد .سرمایه مالی از همان آغاز با ســرمایه کوچک و متوسط در کشمکش قرار میگیرد .پیشتر دیدهایم که ســود کارتل از ســود صنایع غیرکارتل گرفته میشود ،پس این صنایع
559
ت و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیس
به سودشــان اســت که با کارتلســازی مخالفت کنند .اما این هدف با منافع دیگر برخورد دارد .صنایعی کــه توانایی صدور فراوردههای خود را ندارند ،یا هنوز پیدا نکردهاند ،در زمینه تعرفهها با کارتل نفع مشــترک دارند و این نفع مشترک را تنها با اقدام عملی مشترک میتوانند به پیش ببرند ،چون کارتلها قدرتمندترین طرفداران تعرفههای حمایتی هستند .اما شکلگیری کارتل به گرایشهای انحصارگرانه سایر بنگاهها شتاب میدهد و تنها قویترین و رقابتیترین سرمایهداران صنعتی غیرعضو کارتل هستند که از شکلگیری کارتل استقبال میکنند تا روند تمرکز در صنعت خود را تقویت کنند و به فرایند کارتلسازی سرعت بدهند .شیوه مبارزهشان با کارتلهای دیگر ،شکل دادن به کارتلی از آن خودشان است و به کمترین چیزی که ممکن است فکر کنند تجارت آزاد است .اینها تجارت آزاد نمیخواهند ،به دنبال فرصتی هستند تا از طریق کارتل خود از مزایای تعرفههای حمایتی برخوردار گردند. باید یادآوری کنیم که موارد وابســتگی غیرمســتقیم ســرمایهداران کوچک و متوســط به سرمایه مالی رو به افزایش است .و نیز دیدهایم که این پدیده بیشتر در سرمایهداران تجاری به چشــم میخورد .این نیز درست است که این فرایند هنوز با کشــمکش همراه است تا وقتی که فرایند کامل شود و آنگاه دقیقا همین گروهها منافع خــود را در ایجاد کارتل میبینند .بازرگانانی که امروزه نماینده ســندیکای زغالسنگ یا سازمان تولیدکنندگان الکل هستند ،اکنون دیگر نفع خود را در تقویت ســندیکا میبینند که مانع رقابت غیرخودیها میشود و بدینوسیله حجم فروش بازرگانان زیادتر میشود .موارد بیشمار و فزاینده وابستگی غیرمستقیم که طی آن ســرمایهداران صنعتی فروشگاه بزرگ یا کنسرن بزرگ صنعتی راه میاندازند همان نتیجه را دربردارد که رشــد کارتلســازی بهطور کلی اشتراک منافع همه دارندگان ســرمایه را تامین میکند .مشارکت سرمایهداران کوچک و متوسط در صنعت کالن مقیاس نیز به همان نتیجه ختم میشــود .در نتیجه امکانات ســهامداری ،بخشی از سود انباشتشــده ،در سایر شــاخههای صنعت در صنایع سنگین سرمایهگذاری میشود ،نخست به این دلیل که رشد نسبتا سریع تولید وسایل تولید در این صنایع ســریعتر است ،و دوم به دلیل اینکه کارتلسازی در این صنایع بهمراتب پیشرفتهتر و نرخ سودها باالتر است.
سرمایه مالی
560
و سرانجام ،سیاست سرمایه مالی دربرگیرنده شدیدترین نوع گسترش و جستجوی مداوم برای حوزههای جدید ســرمایهگذاری و بازارهاست .اما هر اندازه سرمایهداری ســریعتر گســترش یابد طول دورههای رونق بیشتر میشود و عمر بحرانها به همان اندازه کوتاهتر میشود .گسترش ،نفع مشترک همه سرمایههاست و در حوزه تعرفههای حمایتی ،گسترش ،تنها در شکل توسعهطلبی امپریالیستی امکانپذیر است .اضافه کنیم که هر اندازه دوره رونق طوالنیتر باشد سرمایه در داخل کشور خود با رقابت کمتری روبهرو میشــود و بنابراین برای سرمایههای کوچک هم رقابت با سرمایههای بزرگ کمخطرتر است .این امر در مورد سرمایهداران کوچک در همه رشتههای صنعتی و از جمله صنایع عضو کارتل درست است .چون دورههای رونق خطرناکترین زمانها برای کارتلهای موجود هستند .برعکس در دورههای رکود و بحران مبارزه رقابتی شدید در داخل جریان مییابد و با وجود آن همه سرمایههای عاطل در کشور تالش برای راهیابی به بازارهای تازه شدت میگیرد. نظریه مارکسیستی تمرکز پس از دههها مورد مشاجره قرار گرفتن ،اکنون به موضوعی عادی تبدیل شده است .روند رو به کاهش الیههای میانی در صنعت را نمیتوان متوقف کرد .اما بحث ما در اینجا کاهش تعداد آنها که ناشی از نابودی کسبوکارهای کوچک است، نیست ،بحث درباره تغییری ساختاری است که بر اثر توسعه سرمایهداری مدرن در بنگاههای خردهپای صنعتی و تجاری ایجاد شــده است .شمار زیادی از این کسبوکارهای خردهپا، وابستههای بنگاههای بزرگ هستند و نفع خود را در گسترش آنها میبینند .تعمیرگاههای شهری،متخصصاننصبدستگاههاوغیرهبهتولیدکارخانهایکالنمقیاسوابستهاندکههنوز به مالکیت آنها درنیامدهاند .دشمن همه کسبوکارهای دستاندرکار تعمیر از هر نوع آن ،نه کارخانهها ،که پیشهورانی هستند که زمانی این قبیل کارها را انجام میدادند .کشمکش این الیهها به جای آنکه با کسبوکارهای بزرگ باشد با طبقه کارگر است. بخش به نســبت بزرگتری از بنگاههای کوچک بهظاهر مســتقل هستند ،اما در واقع «بهطور غیرمســتقیم وابســته به سرمایهاند» ([وارنر] ســومبارت ،)1و در )1- Werner Sombart (1863 -1941
اقتصاددان و جامعهشــناس چپگرای آلمانی و از بنیانگذاران هستههای اولیه «مکتب تاریخی آلمان» .سومبارت، اگرچه در تحلیل تحوالت کاپیتالیسم ،از مارکس تاثیر پذیرفته بود ،اما مارکسیست شمرده نمیشود.
1- Der moderne Kapitalismus
561
ت و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیس
نتیجــه «برده ســرمایهاند» (اوتو باوئر)؛ الیهای رو به افول هســتند و امید چندانی به بقایشان نیســت .توان سازماندهی ندارند و کامال وابســته به بنگاههای بزرگ ســرمایهداری هستند که نمایندگی آنها را بر عهده دارند .در این مقوله شمار بسیار بزرگی از مهمانخانهدارانهســتند که بیشتر عامالن فروش محصوالت کارخانههای آبجوســازیاند ،صاحبان کفاشیها که عمال فروشنده کفشهای تولیدی کارخانهها هستند ،و نیز شمار زیادی از درودگران که برای مبلفروشیها کار میکنند ،خیاطانی که برای صنعت پوشاک لباس میدوزند ،و مانند اینها .لزومی ندارد که اینجا بیش از این به این موارد بپردازیم زیرا سومبارت در کتاب «سرمایهداری مدرن» 1شرح کامل و تکاندهندهای از اینها را آورده است. امر مهم همانا گرایش سیاســی متفاوتی است که این الیهها در روند تحول یاد شــده بدان روی آوردهاند .برخورد منافع کسبوکارهای خردهپا با کسبوکارهای بزرگ که در نخســتین مراحل ســرمایهداری به صورت مبارزه پیشهوران با بنگاه ســرمایهداری بروز کرد در جنبههای اساسی به انجام رسیده است .آن مبارزه ،طبقه متوسط قدیمی را به ســوی گرایشهای ضد سرمایهداری سوق داد .طبقه متوسط تالش کرد شکست خود را از راه مبارزه با آزادی کسبوکار و تحمیل محدودیتها بر بنگاههای بزرگ ســرمایهداری به تاخیر اندازد .قانون هم با حمایت از کارگران صنایع دستی ،تاکیدی دوباره بر مقررات صنفی ،کارآموزیِ وردستها ،و تصویب قوانین مالیاتی تبعیضآمیز ادامه حیات طبقه متوسط را طوالنیتر کرد .طبقه متوسط در این مبارزه با ســرمایه بزرگ ،از حمایت طبقات روســتایی برخوردار بود و این طبقات نیز در آن زمان گرایشهای ضد ســرمایهداری داشــتند .اما طبقه کارگر که این قید و بندها را محدودیت بر بازدهی تولید و در نتیجه تهدید علیه منافع حیاتی خویش میدید با این گرایشها مخالفت و دشمنی میورزید. امروزه چشماندازکســبوکارهای خردهپا از اســاس متفاوت است .تا آنجا که به حوزه رقابت میان ســرمایه و صنایع دســتی مربوط میشود موضوع رقابت در تمامی جنبههای اساسیاش حل و فصل شده و اکنون مبارزه بر سر تمرکز در درون اردوگاه سرمایهداری در شکل مبارزه میان شرکتهای کسبوکارکوچک و متوسط
سرمایه مالی
562
با کنسرنهای غولآساست .کسبوکارهای کوچک امروزه به صورت ضمیمههای بنگاههای بزرگ درآمدهاند و حتی دیگر از جنبه خیالی محض هم استقالل ندارند؛ [بلکه از بیخ و بن] وابســتههای شرکتهای بزرگ هســتند ،مثل شرکتهایی که تاسیسات روشــنایی را نصب میکنند یا فروشــگاههایی که فراوردههای کارخانه را به فروش میرســانند .اینها هیچ کدام با صنعت کالنمقیاس در رقابت نیســتند بلکه برعکس ،خواهان توسعه و گســترش هرچه بیشتر آن هستند ،چون بهعنوان تعمیرکار ،دالل یا نماینده ،یا کســبوکار وابسته برای آن کار میکنند .البته این امر به معنای پایان یافتن رقابت میان خود اینها نیست ،حرکت در راستای تمرکز را هم که هماکنون در حال وقوع اســت مانع نمیشود .اما مبارزه جاری در بلندمدت به هیچ روی به نگرشی ضدسرمایهدارانه میان اینها منجر نمیشود .برعکس ،حاال دیگر نجات خود را در شتابگیری هرچه بیشترتوسعه سرمایهداری میبینند که برای آنها فرصتهایی ایجاد کرده و همچنان به گســترش فرصتها ادامه میدهد .از سوی دیگر تا آنجا که کارگرانی را به خدمت میگیرند ،هرچه بیشــتر در کشمکشی تلخ با طبقه کارگر وارد میشــوند ،چرا که قدرت تشــکیالت کارگری بیش از همه در کسبوکارهای کوچک بهشدت احساس میگردد. اما حتی در میان آن الیهها که هنوز کسبوکارهای کوچک جنبه غالب را دارد، مثل صنعت ساختمانســازی ،کشمکش با سرمایه بزرگ چندان حاد نیست دلیلش هم فقط این نیســت که این کســبوکارها هم وابســته به اعتبار بانکی و سرشار از روحیه سرمایهداریاند ،و موضعشــان در قبال کارگران هم تندتر و تنشآلودتر میشــود ،بلکه به این دلیل نیز که هرجا تقاضاهای خاصی را مطرح میکنند نه تنها با مقاومت چندانی روبهرو نمیشوند بلکه در جاهایی حتی از حمایت سرمایهداران بزرگ برخوردار میگردند .روزگاری نبرد موافق و مخالف آزادی کســبوکار ،با شدتی خاص میان اســتاد پیشهور با ســازندگان کوچک و متوسط اقالم مصرفی صورت گرفت .خیاط ،کفشدوز ،چرخســاز ،و بنّا در یک ســو ،و مانوفاکتورهای پارچه بافی و پوشــاک در ســوی دیگر بــه مقابله پرداختند .امــا امروزه با حل و فصل این کشــمکش در جنبههای اساسی ،حمایت از پیشهوران دیگر منافع حیاتی پیشرفتهترین شاخههای بنگاه سرمایهداری را تهدید نمیکند .سندیکای زغالسنگ،
563
ت و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیس
تراست فوالد ،صنایع الکتریکی یا شیمیایی ،امروزه به نوع تقاضاهای طبقه متوسط اعتنا نمیکنند .منافع سرمایهداران کوچک و متوسط ،که ممکن است از این تحوالت آسیب ببیند ،به آنها ربطی ندارد و یا دستکم بهطور مستقیم مورد توجه آنها نیست. وانگهی ،کســانی که چنان تقاضاهایی را مطرح میکنند خود بزرگترین دشــمنان مطالبههــای کارگریاند .در حوزه تولید در مقیاس کوچک ،رقابتها شــدیدتر و ِ موفقیت اتحادیههای نرخ سودها پایینترین است .هر اصالح اجتماعی جدید ،هر کارگری این بنگاهها را آشــفته میســازد .اینها خشمناکترین مخالفان کارگران ،و بهترین مزدوران کسبوکارهای بزرگ و زمینداران هستند]3[ . نظیر همین منافع ،طبقه متوســط را نســبت به حمایت طبقه مزرعه دار مطمئن میسازد و بدینترتیب کشمکش دیرین بورژوازی با خردهبورژوازی از میان میرود حاال خردهبورژوازی به گارد محافظ کســبوکار بزرگ تبدیل شــده اســت .این واقعیت که حتی در پی برآورده شدن تقاضاهای طبقه متوسط ،بهبودی در اموالش حاصل نشده است نیز چیزی را تغییر نمیدهد .هر جا هم که دولت دست به برپایی سازمانهای اجباری در حمایت از کسبوکارهای کوچک زده ،غالبا با شکست کامل روبهرو شده اســت .حتی آنجاها که کسبوکارهای کوچک سرزندهاند ،تعاونیها و اصناف (برای نمونه فروش مواد غذایی در شــهرهای بزرگ) به شبه کارتلهایی تبدیل شدهاند که در تالشی مشترک ،مثل مورد قصابان و نانوایان ،مصرفکننده را میچاپند .در ســایر موارد هم به اتحادیههای کارفرمایی تبدیل شــدهاند که ممکن اســت عضویت در اینها مستقیم باشد ،یا عضویت در صنف بهعنوان نهادی جدا از اتحادیه کارفرمایان که وابستگی نزدیکی به صنف دارد]4[ . در هر حال برای طبقه متوسط کنونی برخالف پیشهور نظام کهن طرح مطالبات مهم اقتصادیاش ناممکن شده و از همین رو توانایی عمل مستقل سیاسی را ندارد و بهناچار طفیلی سیاسی شده است .و چون امکان در پیش گرفتن سیاست طبقاتی از آ ِن خود را پیدا نکرده ،قربانی انواع و اقســام عوامفریبی آنهایی شده است که از دشمنیاش با طبقه کارگر بهرهبرداری میکنند .از نقطه مقابل اقتصادی کارگران ،به مخالف سیاسی آنها تبدیل شــده و درآزادی سیاسی ،که دیگر نفعی برای خود در آن نمیبیند ،تقویت سیاسی ،و در نتیجه قدرت اقتصادی طبقه کارگر را میبیند .از
سرمایه مالی
564
نظر سیاسی واپسگرا میشود و به همان اندازه که خانهاش کوچکتر میشود ،برای حفظ ریاســت بر آن ارزش زیادتری قائل میشود .اینجاست که خواهان قویدستی دولت میشــود و آماده است از هر اقدام اجباری دولت تا آنجا که متوجه کارگران است پشــتیبانی کند .پس ،کارگزار پرشــور قدرت دولت میشود ،و نظامیگری، قدرت دریایی و دیوانســاالری خودکامه را پرستش میکند .در این مسیرهدفهای طبقات امپریالیســت را دنبال میکند و ارزشــمندترین رفیق همرزم آنان میشود. امپریالیسم هم بهنوبه خود ایدئولوژی تازهای برای او سامان میدهد ،و با گسترش سریع سرمایه و بهبود کسبوکار ،بهبود وضعیت اشتغال ،و باال رفتن قدرت خرید مصرفکنندگان ،طبقه متوســط را به همراه ارزشمند و پر شور و شوق حزبهای امپریالیستی تبدیل میکند .طبقه متوسط در ضمن بهترین و در دسترسترین وسیله اعمال نفوذ در انتخابات خاصه تحریمهای مربوط به کسبوکار است ،ضعف طبقه متوسط ،آن را در معرض بهرهبرداریهای سیاسی قرار میدهد. اما وقتی صورت حســاب را میآورند تازه دچار تردید میشود .زمانی میرسد که هماهنگیاش با کسبوکار بزرگ دچار مشکل میشود .اما بار مالیاتها عمدتا بر دوش کارگران اســت و طبقه متوســط نیز بار سنگین مالیاتهای غیرمستقیم را حتی بیش از کســبوکار بزرگ تحمل میکند اما قدرت مقاومتش ضعیفتر از آن اســت که بتواند پیوند با کسبوکار بزرگ را قطع کند .تنها بخش کوچکی از طبقه متوسط با قطع حمایت از بورژوازی ،خود را متحد پرولتاریا میبیند .جدای از افراد مســتقلی که کسبوکار خودشان را دارند و عمدتا در صنایع خانگی فعالند ،اغلب این گروه اخیر در حاشیه شهرها دورهگردند و عمدتا به مصرفکنندگان طبقه کارگر وابســتهاند و بنا به دالیل اقتصادی و کســبوکار ،یا تماس نزدیک و دائم با طبقه کارگر و آشنا شدن با دیدگاههای آن ،به حزب کارگران میپیوندند. اما آن الیههایی که بهتازگی با واژگان بد اقبال «طبقه متوسط جدید» توصیف میشوند موضعی سراسر متفاوت دارند .مستخدمان حقوقبگیر بخشهای صنعت و تجارت که شمارشــان رو به فزونی است و بر اثر توسعه تولید کالن مقیاس و درآمدن بنگاهها به شکل شرکت ،در نظام پلکانی تولید عمال کار مدیریت میکنند ،از این الیهها هستند .این الیهها حتی سریعتر از پرولتاریا رشد میکنند .پیشروی به سوی ترکیب اندامواره باالتر
565
ت و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیس
سرمایه با کاهش نسبی ،و در مواردی در شاخههای معین صنعت ،با کاهش مطلق شمار کارگران همراه بوده است .این البته درباره گروههای فنی صادق نیست چون تعداد اینها به نسبت اندازه شرکت ،و حتی گاه بدون نتاسب با اندازه شرکت رو به افزایش است. پیشروی به سمت ترکیب اندامواره باالتر سرمایه به معنی پیشروی در راستای تاسیس کارخانههای خود کار و تغییر در جهت ساخت ماشینآالت پیچیدهتر است .با معمول شدن ماشینهای تازه ،کار نیروی انسانی زائد میشود .اما هنوز تا رسیدن به مرحله زائد شــدن نظارت فنی راه درازی در پیش است .نفع حیاتی همه گروههای پرسنل فنی در گسترش کنسرنهای بزرگ مکانیزه سرمایهداری نهفته است و مستخدمان حقوقبگیر صنعت را بیش از همه به طرفداران مشتاق توسعه سرمایهداری در مقیاس کالن تبدیل کرده است. تحول نظام شــرکت سهامی نیز نظیر چنان تاثیری دارد .این پدیده ،مدیریت را از مالکیــت جدا میکند و مدیریت را به صــورت کارکردی ویژه درمیآورد که به کارکنان حقوقبگیر و مزدبگیر رقمهای باالتری پرداخت میشود .مقامهای باالتر در اینجا از نفوذ بس گستردهای برخوردارند ،حقوق باالیی نیز به آنها پرداخت میشود و ظاهرا برای هر یک از کارکنان فرصت رســیدن بــه چنان مقامهایی وجود دارد. عالقه به شــغل و انگیزه پیشرفت موجود در هر نظام پلکانی ،هیجان را در فردفرد کارکنان برمیانگیزد و احساس همبستگی را به حد کمال میرساند .هرکسی امیدوار است باالتر از آن دیگری قرار بگیرد و خود را از وضعیت نیمهپرولتری بیرون بکشد و تا باالترین درآمد ســرمایهداری ارتقا دهد .با همان سرعتی که شرکتهای بزرگ شکل میگیرند ،گسترش پیدا میکنند و به تناسب گسترش یافتن و بزرگتر شدن بر تعداد مقامها خاصه مقامهای پرنفوذ با حقوق بسیار باال افزوده میگردد .کارکنان یقهسفید ،تنها این هماهنگی منافع را میبینند و از آنجا که هر مقام بهمثابه پلهای به رده باالتر تلقی میگردد آنها بیشــتر از آنکه به فکر مبارزه برای قرارداد کاری خود باشند به مبارزه سرمایه برای گسترش نفوذ آن میاندیشند. این همان الیهای است که از جنبه ایدئولوژی و خاستگاه ،بخشی از بورژوازی اســت که قابلترین و بیرحمترین نمایندگانش هنوز در روند رسیدن به الیههای ســرمایهداری هستند و تا حدی به دلیل درآمد بیشــتر ،موضعی باالتر از پرولتاریا
سرمایه مالی
566
دارند .اعضای این الیه کموبیش با مدیران ســرمایهدار در تماسند .مدیران ،اینها را بهدقت زیر نظر میگیرند و در گزینش آنها کمال دقت و احتیاط را مراعات میکنند. با هر تالشــی از سوی اینها برای سازماندهی بهشــدت مقابله و برخورد میشود. هرچند با توســعه بیشتر ،ســرانجام ،این الیهها که وجودشان در تولید گریزناپذیر است ،به سوی پرولتاریا ســوق داده میشوند ،خاصه هنگامی که مناسبات قدرت دســتخوش نوسان میشود ،و قدرت سرمایهداری هرچند هنوز در هم نشکسته اما دیگر شکستناپذیر هم به نظر نمیرسد ،با این حال این الیهها هنوز در هیچ مبارزه مستقلی ،فعالیت نمیکنند. بیشک تحوالت آینده بهتدریج این گرایش منفعالنه را تغییر خواهد داد .کاسته شدن از فرصتهای کسب موقعیتی مستقل ،که پیامد روند تمرکز است ،خردهسرمایهداران و صاحبان کســبوکارهای کوچک را وادار میکند پسرانشــان را به پیوستن به الیه کارکنان یقهسفید تشویق کنند .با افزایش یافتن شمار این مستخدمان هزینه حقوقهایشان مهمترین قلم هزینه بنگاهها میشــود و گرایشی در مسیر کاستن از میزان حقوق این کارکنان پدید میآید .عرضه این نوع نیروی کار بهسرعت افزایش مییابد .از آنسو روند تقسیم کار و تخصص ،حتی در مورد این نیروی کار بسیار ماهر خاصه در شرکتهای بزرگ رو به افزایش میگذارد بخشــی از کار که خصلتا جنبه مکانیکی دارد توســط غیرماهرترها انجام میشــود بانک مدرن بزرگ ،شرکت الکتریکی ،یا فروشگاه بزرگ انبوهی از کارگران یقهســفید را به خدمت میگیرند که تخصصشان در حد کارگران آموزش دیده معمولی اســت ،تحصیالت عالی هم اگر داشته باشند چندان مورد توجه کارفرما نیست .اینها مدام در خطر جایگزین شدن با کارگر غیرماهر ،نیمهماهر ،و کارگران زن قرار دارند .رقابت سختی خاصه هنگام تعیین مزدها پدید میآید .سطح زندگیشان رو به پایین آمدن میگذارد و چون به رفتار متظاهرانه بورژوایی عادت کردهاند ،آگاهی از این امر برایشان بسیار دردناک است .از این بدتر اینکه با توسعه کنسرنهای غولآسا بر تعداد این کارکنانی که حقوق کمتری میگیرند بسیار افزوده میشود در حالیکه بر تعداد پستهای باالتر افزوده نمیشود .رشد تعداد کنسرنهای مدرن غولآسا به تقاضا برای کارگران یقهسفید ،سرعت بیشتری میدهد اما با گسترش کنسرنهای موجود بر چنان تقاضایی برای یقهسفیدها افزوده نمیشود .با انسجام هرچه بیشتر شرکتهای سهامی،
567
ت و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیس
مقامهای باالی پردرآمد و مزایا به انحصارالیههای سرمایهداران بزرگ درمیآید و این نیز چشمانداز ارتقاء یقهسفیدها را بهشدت وخیم میسازد]5[ . همبســته شــدن صنایع و بانکهــا در انحصارهای بــزرگ وضعیت کارکنان حقوقبگیــر را باز هم بدتر میکند .اینها حاال دیگر خود را در برابر گروه قدرتمند ســرمایهداران میبینند؛ ارتقاء شغلی و چشمانداز یافتن شغلی بهتر با بهرهگیری از رقابت کارفرمایان جویای کارکنان شایستهتر ،حتی برای توانمندترین کارکنان چندان اطمینانبخش به نظر نمیرسد .امکان کاهش مطلق تعداد کارکنان حقوقبگیر بر اثر ادغامها وجود دارد .این امر به دلیل امکان کارآمدتر شدن مدیریت ،عمدتا بر تعداد مشــاغل با حقوق بسیار باال تاثیر بیشتری دارد .افزایش ادغامها خاصه تراستها از شمار مشاغل فنی سطح باال میکاهد و در تعداد ماموران فروش ،کارکنان تبلیغات و آگهی و ماموریتهای مسافرتی تجاری کاهش مطلق پدید میآید]6[ . اما زمان قابلمالحظهای نیاز اســت تا پیامدهای گفتهشــده ،در گرایش سیاسی این الیهها بازتاب یابد .خاستگاهشــان محیطی بورژوایی بوده و از همان محیط به استخدام درآمدهاند و بنابراین تا مدتی هوادار همان ایدئولوژی پیشین خود هستند. این الیه از تبدیل شــدن به پرولتاریا هراس دارد .تصمیم به جلوگیری از پرولتاریا شدن را در خود زنده نگاه میدارد .از پرولتاریا متنفر است و شیوه مبارزاتی پرولتاریا را بهشــدت تحقیر میکند .اگر به منشی تجاری گفته شود که کارگر است ،این را توهین به خود تلقی میکند .در حالیکه مشاور خصوصی و گهگاه حتی مدیر یک کارتل مشــتاقانه خود را کارگر قلمداد میکند و تفاوت این دو در این اســت که منشی از یکی قلمداد شدن با الیه اجتماعی فروتر از خود هراس دارد ،در حالیکه مدیر کارتل در کارگر قلمداد کردن خود بر ارزش اخالقی کار تاکید میکند .در هر حال این ایدئولوژی تا مدتی مســتخدم حقوقبگیر را از دیدگاههای پرولتری دور نگاه میدارد .از سوی دیگر توسعه شرکتهای بزرگ ،خاصه تراستها و کارتلها، در بُعد اقتصادی به روند تحول ســرمایهداری شــتاب میدهند .گســترش سریع بانکهای بزرگ ،افزایش حجم تولید بر اثر صدور ســرمایه ،و تســخیر بازارهای جدید ،فرصتهای شغلی تازهای برای استخدام انواع و اقسام کارکنان حقوقبگیر فراهــم میکند .اما این کارکنان هنوز از مبارزات پرولتاریا فاصله دارند و آینده بهتر
سرمایه مالی
568
خود را در گســترش حوزه فعالیت ســرمایه میدانند .اینان چون از طبقه متوسطی که پیشتر شــرح دادم تحصیلکردهترند ،راحتتر ایدئولوژی امپریالیسم را جذب میکنند و چون نفع خود را در گسترش ســرمایه میبینند ،زندانی این ایدئولوژی میشوند .هنوز با ایدئولوژی سوسیالیســم بیگانهاند ،و ایدئولوژی امپریالیسم را با همه خطری که عمال برایشان دارد ،بهعنوان وعدهای میپذیرند که چشمانداز ارتقاء مقام و حقوق بیشــتر را در برابرشان قرار میدهد .این الیه مستخدمان حقوقبگیر هرچنــد از نظــر موضع اجتماعی ضعیف اســت ،به دلیــل پیوندهایش با محافل خردهسرمایهداران و امکانات گسترده در فعالیتهای اجتماعی ،در شکل بخشیدن به افکار عمومی از نفوذ گستردهای برخوردار است .اینان خوانندگان نشریات ویژه امپریالیستیاند ،هواداران نظریه نژادپرســتانهاند (با تعبیرهای تحقیرآمیزی که ارائه میدهند) ،خوانندگان داستانهای جنگیاند ،قهرمانان استعماری را تحسین میکنند، و مبلغان و ابزارهای انتخاباتی سرمایه مالیاند. این موضع ،اما قطعی نیســت .به همان اندازه که گسترش سرمایهداری با موانع برخورد میکند و نرخ رشــدش پایین میآید ،فرایند تراستسازی و کارتلسازی تکمیلتر میشــود و با غلبه روزافزون این گرایشها ،وضعیت حقوقبگیران دچار اختالل میگردد و از اینجا مخالفت این الیه با ســرمایه(که اینان برایش مهمترین و در عین حال بیمصرفترین کارکرد در تولید را داشــتهاند) باال میگیرد .همزمان، بر شــمار کارکنانی افزوده میشود که هنوز هم خود را در اکثریت میبینند و برای همیشــه در موضع فرمانبرداری باقی میمانند حقوقشــان اندک است ،ساعتهای کارشــان طوالنیتر شده است ،و به موضع کارگر عادی سرمایه تنزل یافتهاند .اینها هرچه بیشــتر به ســمت مبارزه با بهرهکشــی در کنار پرولتاریا قرار میگیرند .هر قدر جنبش پرولتری قویتر باشــد و چشمانداز پیروزیاش مشخصتر شود روند پرولتری شدن این الیه نیز سرعت بیشتری میگیرد. در نهایت ،نفع مشترک بورژوازی در متوقف کردن پیشروی طبقه کارگر موجب یکپارچه شدن همه بخشهای آن میشــود ،در حالیکه رهبری مبارزه از مدتها پیش در دستان کسبوکار بزرگ قرار گرفته است.
یادداشتهای فصل بیست و سوم
K. Kühnert, ‘Das Kapitalvermögen der selbständigen Landwirte in Preussen’, in Zeitschrift des königlich-preussischen statistischen Landesamtes, vol. 48, 1908
این رقمها بر پایه آمار پروس و نشاندهنده ارزیابی مالیات بر درآمد و مالیاتهای مکمل سال 1902است که زمینداران حداقل 60مارک بابت مالیات زمین میپردازند که این مزرعهداران واقعا مســتقل را دربرمیگیرد« .ثروت سرمایه واقعی» در اینجا اشــاره به مالکیت زمین ،ســرمایه کاری برای کشاورزی و جنگل ،یا سرمایه پایا و
569
ت و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیس
-1صادرات گندم در ســال 1901از ایاالت متحده 33درصد کل تولید گندم ،در سال 1902برابر 29درصد ،در سال 1903برابر 19/5درصد ،و در سال 1904برابر 10/5درصد بوده اســت .بنگرید به.I. M. Rubinow, Russia’s Wheat Trade : در گزارش وزارت بازرگانی و کار در واشــنگتن)M. Schwab, Chamberlains (Handelspolitik, p. 73آمده اســت :افت صادرات غالت ،مواد غذایی و پنبه در سالهای اخیر خاصه در سال گذشته ( )1904-1903را ،نه به بدی برداشت محصول در کشــور میتوان نسبت داد و نه به قیمتهای پایین در خارج .سال گذشته تولید ذرت ،گندم ،و پنبه پایینتر از ســطح میانگین نبود و حتی در بسیاری موارد باالتر از آن ســطح بود .دلیل عمده کاهش مداوم نسبت فراوردههای کشاورزی به جمع حجم صادرات ،افزایش تقاضا در خود ایاالت متحده است .حجم گندمی که تا سال 1880در داخل کشور برای مصرف نگاه داشته میشد هرگز به 275میلیون بوشل نرسید ،اما در ســال 1883از مرز 300میلیون گذشت و پابهپای افزایش جمعیت، این رقم هم رو به افزایش مداوم است .در سال 1889به بیش از 400میلیون ،و در سال 1905به 500میلیون بوشل رسید .در سال مالی منتهی به 30ژوئن 1904رقم یاد شده به 517میلیون بوشل رسیده که باالترین رقم تا به امروز است. بین سالهای 1880و 1900جمعیت ایاالت متحده از 50میلیون به 76میلیون نفر رسید یعنی 52درصد رشد داشت در حالیکه میانگین تولید گندم کشور از 34میلیون به 42میلیون بوشل افزایش یافت ،یعنی 23/5درصد .کل مساحت زیر کشت غله از 136 میلیون اکر به 158میلیون افزایش یافت یعنی 16/5در صد.)ibid., p. 72( ». -2در مورد پروس بنگرید به:
سرمایه مالی
570
ســرمایه در گردش در کارخانهها و معادن نیست بلکه ادعاهای سرمایه از هر نوع، از جمله سهام ،پساندازها ،سهام معدنی و غیره را شامل میشود و منظور از ثروت سرمایه ،منحصرا سرمایه پایا و ســرمایه در گردش به کار گرفتهشده در صنعت یا کشــاورزی است .به نظر میرسد شمار آن زمیندارانی که دستکم 60مارک بابت مالیات زمین میپرداختند ،720067و مجموع ثروت ســرمایه آنها 7920781703 مــارک بود که از این میان 3997549251مــارک( 50/5درصد) به 628876مالک تعلق داشــت که عمده درآمدشان از کشاورزی و جنگلداری بود ،یعنی کسانی که شغل اصلیشان کشاورزی بود ،در حالیکه 3923232452مارک( 5 .49درصد) به 91191مالک تعلق داشت که کشــاورزی و جنگلداری بخش متمم درآمدشان را تامین میکرد و شغل دومشان به حساب میآمد. از مجموع ثروت ناخالص 720067مزرعهدار مستقل پروسی39955313135 ، مــارک ( 74/1درصد) مالکیت زمیــن 19/8 ،درصد ثروت ســرمایه 5/9 ،درصد ســرمایه پایــا و در گردش ،و 0/ 2درصد حقوق و امتیازهــای انحصاری بود .در واقع 28541502216مارک به 629976مزرعهداری تعلق داشــت که منبع اصلی درآمدشان کشــاورزی ،و درصدها بهترتیب 89/4 ،درصد 14 ،درصد 1 ،درصد و 0/1درصد بود؛ در حالیکه برای آن 91191مالکی که کشــاورزی شغل دومشان بود مجموع ثــروت 11413811919مارک و درصدها 47/1 ،درصد 34/4،درصد، 18/3درصد و 0/3درصد بود. -3با موضعی که ایــن عالیجناب رایس ویتس دبیــرکل اتحادیه کارفرمایان هامبورگ -آلتونا ،سردسته حامیان اصل اتحادیههای مختلط کارفرمایان گرفته است میزان آگاهی صنعتگران کالن در اینباره بهخوبی مشــخص میشود .اندر مزایای اتحادیههــای مختلط کارفرمایان میفرماید در وهله نخســت ،این اتحادیهها برای کارفرمایان «بی نهایت آموزش دهندهاند» چون همیشه یک جایی اعتصابی در یکی از شــاخههای اتحادیه وجود دارد و اتحادیه «خود را در وضعیت جنگی میبیند». اما از ســوی دیگر -و این یکی مهمترین مسئله است -اتحادیههای مختلط موجب نگرش یکپارچه کســبوکار بزرگ ،شــرکتهای متوسط و پیشــهوران میشود. عالیجنــاب رایس وتــس پا را از این هم فراتر میگذارند و بنا به دالیل سیاســی
خواهان همکاری همه شاخههای صنعت میشوند .پیشهور به اعتقاد ایشان ،رزمنده بزرگ در جنگ چریکی علیه سوسیال دموکراسی است و بنابراین کسبوکار بزرگ در کمک به اقتصاد او منافعی بزرگ دارد .بنگرید به: Reiswitz, Gründet Arbeitgeberverbände, pp. 22 et seq., cited by Gerhard Kessler, ‘Die deutschen Arbeitgeberverbände’, in Schriften des Vereins für Sozialpolitik, vol. 124 (1907), pp. 106 et seq. 4-Kessler, op. cit., p. 15.
J. W. Jenks, The Trust Problem, p. 24. 571
ت و سوم :سرمایه مالی و طبقات فصل بیس
-5بنا به گزارش 14ژوئن 1909روزنامه Berliner Tageblattدر کنفرانس اتحادیه کارکنان بانک آلمان در فورســتنبرگ (برلین) رئیس کمیته اجرایی گفت« :خوشبختانه جنبش تمرکز در بانکها پایان گرفته است .با این همه بیش از 90درصد کارکنان بانک آلمان آیندهای که بتوانند روی پای خود بایستند پیش رو نمیبینند». -6شــکلگیری Whiskey Trustو Steel Trustبه ترتیب 200و 300سفر تجاری را زائد ساخت .بنگرید به:
فصل بیست و چهارم کشمکش بر رس قرارداد کار
573
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
کشمکش بر سر قرارداد کار ،چنانکه بر همگان معلوم است از سه مرحله گذشته اســت .در مرحله نخســت فرد صنعتگر با فرد کارگر بــه مخالفت برمیخیزد .در مرحله دوم فرد صنعتگر درگیر کشمکش با سازمان کارگران است .در مرحله سوم سازمانهای کارگری در مقابل سازمانهای کارفرمایی قرار میگیرند. کارکرد اتحادیه کارگری پایان بخشــیدن به رقابت کارگران در بازار کار است. اتحادیه تالش میکند انحصار عرضه کاالی «نیروی کار» را به دست آورد .اتحادیه، به مفهومی ،یک کارتل سهمیه است ،یا بهتر است بگوییم ،یک «حلقه» است چون در اینجا تنها خرید و فروش این کاال در ارتباط با سرمایهداران است .اما هر کارتل سهمیه یا «حلقه» که نتواند تولید را کنترل کند و میزان عرضه را تنظیم نماید دچار ضعف میشود .این ضعف در مورد اتحادیه کارگری گریزناپذیر است .تولید نیروی کارگر همیشه مقررات را به چالش میگیرد .تنها هنگامی که موضوع نیروی کارگر ماهر باشد سازمان کارگری قادر است با در پیش گرفتن اقدامهای متناسب ،تولید را کنترل کند .اتحادیه کارگری قوی شامل کارگران ماهر از تعداد کارآموزها میکاهد، دورههای کارآموزی را افزایش میدهد ،استخدام کارگرانی به جز کارگران ماهر را که مورد تایید خود اتحادیه باشد ممنوع میسازد ،و با این اقدامها تولید چنان نیروی کاری را محدود میکند و به نوعی انحصار دست مییابد .یک مثال خوب در اینباره اتحادیه کارگران چاپخانه است که برای مثال این را به صورت قانون درآوردهاند که تنها حروفچینهای «ماهر» شایسته میتوانند با ماشین چاپ کار کنند ،گرچه کارگر نیمهماهر با داشتن آموزش فنی هم برای چنان شغلی میتوانست مناسب باشد .در
سرمایه مالی
574
شرایط مســاعد یک اتحادیه کارگری قوی حتی ممکن است موفق شود با وارونه کردن مناسبات ،به رسمیت شناختنِ کار معینی را بهعنوان کار «ماهر» جا بیاندازد و از این راه تنها کسانی را کارگران به تمام معنی کامل بشناسد که مدتها در اتحادیه کار کرده باشند و از این راه مزد بیشتری را برای آنها تامین کند .این کاری است که برای مثال در صنعت بافندگی انگلیس اعمال میشود .موضع انحصاری این صنعت در بازار جهانی که هنوز هم در مورد برخی فراوردهها حفظ شــده اســت ،مساعد تشــکیل یک اتحادیه کارگری قوی بود و برای کارفرما هم دادن امتیاز به کارگران آسانتر بود چون با توجه به موقعیت انحصاریشان افزایش مزدهای کارگری را بر قیمت فراورده مصرفی میافزودند و مصرفکنندگان آن را میپرداختند. با تالش در کنترل بازار کار ،گرایشها به جلوگیری از رقابت کارگران خارجی تقویت میشــود؛ زمانی که پای کارگرانی در میان باشــد که به سطح پایین زندگی عادت کردهاند ،چون ســازماندهی این دســته کارگران دشــوار است گرایش به سختتر کردن مهاجرت بیشتر میشــود .در این مورد ،خدمتی که منع مهاجرت، به اتحادیههای کارگری میکند نظیر همان نقشی است که تعرفههای حمایتی برای کارتلها ایفا میکنند]1[ . اما اگر قرار باشد اتحادیه کارگری سازمانی از انسانهای زنده باشد ،این کار را تنها با اراده اعضایش میتواند انجام دهد .ایجاد انحصار کار مسبوق به آن است که کارگران نیروی کارشان را تنها از طریق اتحادیه و فقط با شرایطی که اتحادیه تعیین میکند به فروش برسانند .قیمت نیروی کار را باید از بازی نیروهای دستاندرکار عرضه و تقاضا دور نگاه داشــت .بدین معنــی که عرضهکنندگان نیروی کار ،و در واقع بیکاران ،نباید به قیمتی غیر از آنچه تعیین شده است در بازار کار فعال شوند. قیمت را هم اتحادیه کارگران و به خواست خودش تعیین میکند .عرضه کار باید خود را بــا آن قیمت هماهنگ کند ،نه آنکه قیمت نیــروی کار به عرضه و تقاضا واگذار شــود .بدینترتیب اتحادیه کارگری به شــکلی از همکاری میان بیکاران و دارندگان مشــاغل درمیآید .بیکاران را باید از بازار کار دور نگاهداشــت به همان شــیوهای که کارتل بازار را در برابر عرضه کاالهــا محافظت میکند ،یعنی با انبار کردن کاالها هنگامی که تولید افزون بر حجم عرضهای اســت که کارتل مناســب
575
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
میداند .هزینه انبارداری کاالهای کارتل کموبیش با شکلهای کمکی که اتحادیهها به بیکاران میدهد انطباق دارد ،و این کمک به بیکاران بسیار مهمتر است ،زیرا این تنها راه محدود کردن عرضه نیروی کار اســت در صورتی که کارتل برای محدود کــردن تولید ،انــواع ابزارها را در اختیار دارد .از ســوی دیگر هدف اتحادیهها در دور نگاه داشــتن بیکاران از بازار کار میتواند از راه فشــارهای اخالقی از جمله قانونشــکن اعالم کردن اعتصابشکنان ،توضیح درباره آسیبی که چنان اقدامهایی به منافع طبقاتی کارگران وارد میســازد ،و کوتاه سخن ،آموزش دادن کارگران به سیاستهای اتحادیه کارگری و جوش دادن طبقه کارگر و ساختن یک واحد نبرد از آن ،دنبال شود. مسئله برای اتحادیه کارگری هم مانند هر انحصار دیگر ،کنترل بازار کار است؛ به هر اندازه که ممکن باشــد .اما اینجاست که موانع دهشتناکی پیش روی اتحادیه کارگری قرار میگیرد .منافع موقت فرد کارگر غالبا در مقابل منافع کل طبقه کارگر قرار میگیرد .سازمان از کارگران فداکاریهای معینی را طلب میکند؛ از جمله حق عضویت ،صرف وقت ،و آمادگی برای مبارزه .هر کارگری که عضو اتحادیه نشود مــورد محبت کارفرمایش قرار میگیرد ،و از کشــمکش ،بیکاری و تنزل وضعیت بهدور میماند .هر اندازه اتحادیه قویتر باشــد تالش کارفرما در دور نگاه داشتن کارگران ازآن شــدیدتر میشود .کارگر تکرو بدینترتیب تامین اجتماعی شخص خود را جایگزیــن تامین اجتماعی اتحادیه میکند و آگاهانه از کشــمکش منافع شخصی با منافع طبقاتی به نفع خودش بهرهبرداری میکند. مبــارزه اتحادیه کارگری مبارزه بر ســرقرارداد کار اســت .کارگر ارزش cرا بازتولیــد و ارزش جدید یعنی ( )v + sمزد بهعالوه ارزش اضافی را ایجاد میکند. حجم مطلق ( )v + sبه طول زمان کار روزانه بستگی دارد .هر قدر زمان کار روزانه کوتاهتر باشد ()v + sکمتر است و اگر vتغییر نکند sکوچکتر میشود .اگر زمان کار تغییر نکنــد sافزایش پیدا میکند در حالیکه vکاهش مییابد و برعکس .اما تاثیر این با تغییر در شدت کار ،خنثی میشود؛ همراه با افزایش مزدها و کوتاه شدن زمان کار روزانه ،بر شدت کار افزوده میشود .معمول شدن قطعه کاری و نظامهای پرداخت پاداش نشــانههای تالش در به حداکثر رساندن شدت کار در ازای سطح
سرمایه مالی
576
مزدهای معین و ساعات کارند ،ضمن اینکه تنظیم سرعت ماشینها در محل کار نیز ابزارهای عینی افزایش شدت کار هستند .البته دستاوردهای طبقه کارگر در کاستن از ساعات کار هنوز با هدف مورد نظر فاصله دارد ودر بسیاری از موارد بهزودی هم چنان هدفی دســت یافتنی نخواهد بود ،چنان هدفی در نقطهای حاصل میشود که کاهش زمان کار ،افزایش شــدت کار را کامال جبران کند .با همه اهمیتی که کاهش ساعات کار در وضعیت اجتماعی کارگران داشته ،و با تمامی بزرگی این دستاورد و مبارزه در راه آن و تاثیرش بر باال بردن سطح فرهنگی و مادی کارگران ،در این نکته کمترین تردیدی وجود ندارد که این کاهش زمان کار نتوانسته است نسبت vبه sرا به نفع sتغییر بدهد .بر نرخ سود تاثیری نگذاشته و از دیدگاه اقتصادی ناب ،چیزی تغییر نکرده اســت .البته خواهیم گفت که در بسیاری از صنایعی که به حد اعالی دقت نیاز دارد ،طوالنیتر شــدن ســاعات کار ناممکن است و در مجموع ،کاهش ســاعات کاربر بر کیفیت کار افزوده ،پیشرفت فناوری را شتاب بخشیده ،و ارزش اضافی را بهنســبت ،باال برده است .تا آنجا که به سطح مزدها مربوط میشود رابطه میان افزایش مزدها و افزایش شدت کار کامال روشن نیست ،اما بهطور مسلم چنان رابطهای وجود دارد و بســیار جای تردید است که افزایش به نسبت اندک مزدهای واقعی ،خاصه مزد کارگران غیر ماهر ،توانســته باشــد نسبت vرا به نفع sافزایش بدهد ،بیشتر این احتمال وجود دارد که هر افزایشی در مزدها با افزایش شدت کار جبران شده باشد .اما باید پذیرفت که پیش از اینکه چنان تاثیر جبرانکنندهای ایجاد شود یک دوره حد فاصل وجود دارد که طی آن s ،به نفع vکاهش مییابد. از آنجا کــه ارزش کاال -و در بحث حاضر که به رابطه اجتماعی پرداختهایم، به جای «ارزش مبادلهای» میتوانیم باختصار «ارزش» را به کار ببریم -برابر اســت با ســرمایه ثابت +ســرمایه متغیر +ارزش اضافی ( ،)c + v + sتغییر vکه با تغییر وارونه در sهمراه است ،تاثیری بر قیمت کاال ،و در نتیجه بر مصرفکنندگان ندارد. ریکاردو بهخوبی نشــان داده است که افزایش مزدها و کاهش ساعات کار تاثیری بر قیمت کاالها ندارد .این البته مطلب کامال واضحی اســت .تولید اجتماعی ساالنه دو بخش میشــود .بخش نخست جایگزین وســایل تولید (ماشینها ،مواد خام و مانند آن) میشــود که مورد استفاده واقع شــده و باید از کل تولید برداشته شود.
577
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
بخش دوم فراورده جدیدی اســت که محصول کار کارگران تولیدی در طول سال اســت .این بخش در دست سرمایهدار اســت و خود به دو بخش تقسیم میگردد. بخشــی درآمد کارگران است و بخشی بهعنوان ارزش اضافی در دست سرمایهدار میماند .قیمت فراورده برای مصرفکننده برابر است با حاصل جمع هر دو بخش (یعنی جایگزینی +فراورده جدید) که نمیتوان به همان نسبت که بخش دوم میان کارگران و سرمایهداران تقسیم میشود آن را تغییر داد .از همین رو از منظر اجتماعی کامال بیمعنی اســت که گفته شود افزایش مزدها یا کاهش ساعتهای کار موجب افزایش قیمت فراورده میشــود .اما این مطلب بارها و بارها گفته میشود .دلیل آن هم مشخص است. اعتبار مســتقیم این جمعبندی ما تنها در مورد ارزش کاالها ،و به ســخن دیگر تنها از منظر جامعه اســت .این را نیز میدانیم که قیمت کاال در نتیجه تالش برای برابرســازی نرخ سود تا حدی تعدیل میشود .از دید فرد سرمایهدار ،یا سرمایهدار شــاخه معینی از صنعت ،هر افزایش مزد در حکم افزایش هزینه است .فرض کنید او 100واحد بابت مزد میپردازد و 100واحد بابت سرمایه ثابت ،نرخ سود را 30 درصد بگیرید .پس او فراورده را 260واحد میفروشد .حاال اگر به دنبال اعتصاب موفق کارگران ،بابت مزد 120واحد بپردازد ،قیمت تمامشــده 220واحد میشود. اگر فراورده را با قیمت پیشــین بفروشد سود مطلق او از 60به 40کاهش مییابد. اما نرخ ســود او از 30درصد به حدود 19درصد تنزل میکند که خیلی پایینتر از میانگین نرخ سود است .پس باید در نرخ سود برابرسازی ایجاد گردد .یعنی افزایش مزدها در شــاخه خاصی از تولید بر مبنای شکلگیری یک نرخ سود عام و جدید و پایینتر از نرخ پیشــین به افزایش قیمتها منجر شود .اما افزایش قیمتها غالبا با مقاومت روبهرو میشــود .فروشها دشوارتر میگردد و این بهنوبه خود افزایش قیمت را با مشــکل روبهرو میســازد .به موجب قراردادها فــروش باید به همان قیمتهای پیشین باشــد .از این گذشته مدتی طول میکشد تا افزایش قیمت تاثیر خود را بگذارد .به ســخن دقیقتر مهاجرت سرمایه از شاخه تولید مورد بحث آغاز میشــود ،چون افزایش قیمت از حجم فروشها میکاهد و در نتیجه باید عرضه و به عبارت دیگر ،تولید را پایین آورد .این نوع خطر کاهش تهدید در همه شاخههای
سرمایه مالی
578
تولید یکسان نیست .درجه مقاومت کارفرمایان در برابرتقاضای افزایش مزدها هم فرق میکند .به شرایط کسبوکار و سازمان صنعت نیز بستگی دارد و اینکه افزایش مزدها بهطور کامل مورد قبول واقع میشــود و سرعت به اجرا درآوردن آن چقدر اســت .در حالت افزایش عام مزدها برابرسازی نرخ تغییر کرده سود باعث کاهش قیمت فراوردهها در آن صنایعی میشود که میانگین ترکیب اندامواره سرمایه باالتر اســت ،و قیمت فراوردهها در آن صنایعی افزایش پیدا میکند که ترکیب اندامواره سرمایه از سطح میانگین پایینتر است .بنابراین با هر افزایشی در مزدها میانگین نرخ سود پایین میآید ،هرچند این کاهش در صورتی که افزایش مزد تنها در یک شاخه صنعت صورت گیرد ،ممکن است هم اندک و هم تدریجی باشد. از آنجا که ســرمایهدار بر اثر افزایش مزدها و تا پیش از افزایش قیمت فراودهها به ســطح جدید دچار زیان میشود ،خیلی طبیعی است که در برابر افزایش مزدها مقاومت کند و هرقدر نرخ ســود پایینتر باشــد میزان مقاومت سرمایهدار در برابر افزایش مزدها شــدیدتر خواهد بود .پیشتر دیدهایم که نرخ ســود پایینتر از حد میانگین در کســبوکارهای کوچک و قلمرو فعالیت خردهسرمایهداران متداولتر اســت و به همین دلیل مقاومت اینها هم به همان اندازه شــدیدتر میشود ضمن اینکه توان مقاومتشــان نمیتواند چندان زیاد باشد .مبارزه اتحادیه کارگری از منظر کارفرما مبارزه بر سر نرخ سود و از دید کارگران مبارزه بر سر سطح دستمزدها (و کاهش ساعات کار) است .این هرگز نمیتواند مبارزهای برای لغو مناسبات سرمایه، و لغو بهرهکشــی از نیروی کار باشــد .چون حاصل این مبارزه پیشاپیش مشخص اســت؛ زیرا هدف تولید سرمایهداری تولید ســود از راه بهرهکشی ازکارگر است، بنابراین اگر بناســت این بهرهکشــی پایان یابد از دید کارفرما چنان کسبوکاری بیمعنی جلوه میکند .پس ناچار است تولید را متوقف سازد چون وضعیت شخصی کارفرما هر چه باشد ،آن وضعیت با ادامه کار بهتر نخواهد شد و در چنان صورتی او به گرسنگی دادن به کارگرانش اتکا میکند .اگر تنها قلمرو فعالیت این سرمایهدار در معرض تهدید باشــد او میتواند بخشی از ســرمایهاش را به شاخه دیگری از صنعــت انتقال دهد .پس مبارزه برای لغو کامل بهرهکشــی کامال خارج از فعالیت صرف اتحادیه کارگری اســت ،چنان هدفی بر خالف آنچه «نظریه» ســندیکایی
579
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
میخواهد به ما بقبوالند ،هرگز با شــیوههای مبارزاتی اتحادیههای کارگری محقق نمیشود .حتی آنگاه که مثل حالت اعتصاب همگانی ،مبارزه شکل اتحادیه کارگری به خود میگیرد ،باز هم مسئله مبارزه با موضع اقتصادی کارفرما نیست ،بلکه مبارزه قدرت طبقه کارگر در کل علیه قدرت ســازمان یافته بورژوازی ،یعنی دولت است. صدمــه اقتصادی به کارفرما هرگز چیزی فراتر از ســاحی کمکی در مبارزه برای مختل کردن ماشــین قدرت دولت نیســت .این وظیفه سیاسی در حوزه مسئولیت اتحادیه کارگری نیست اما شکل تشکیالتی اتحادیه کارگری را در خدمت مبارزات پرولتاریا قرار میدهد. اگر مبارزه اتحادیه کارگری در مورد نرخ سود باشد ،باید گفت اتحادیه کارگری در رســیدن به این هدف محدودیتهایی دارد .کارفرما حســاب میکند که آیا در موضعــی قرار دارد که قیمتهای جدید را به اجرا بگذارد ،که ضرر این دوره گذار از ضرر ناشــی از دوره طوالنی اعتصاب بیشتر نشود ،و سرانجام ،آیا امکان دارد که ســرمایهاش را در جایی دیگر ،در شاخهای از صنعت به کار بیاندازد که در آن نرخ سود مستقیما از پیامدهای اعتصاب تاثیر نپذیرد .پس دیده میشود که پیشاپیش هر مبــارزه خاص انحادیه کارگری ،محدودیتهای معینی وجود دارد که برای رهبری اتحادیه شناســایی این محدودیتها و در نتیجه مشــخص کردن تاکتیکها دشوار است .و نیز معلوم میشود هر اندازه نرخ سود باالتر باشد علیالقاعده تالش اتحادیه با موفقیت بیشتری همراه خواهد بود؛ خواه مثل مورد شکوفایی رونق که نرخ سود بهطور عام باالست ،و خواه به خاطر انحصار یک شاخه صنعت ،یا کسب یک حق انحصاری اختراع ،نرخ سود در آن شاخه خاص فوقالعاده باالست .بررسی جزء به جزء این شرایط در محدوده بحث جاری نمیگنجد اما بررسی برخی از جنبههای تغییر در مناسبات قدرت میان دو طبقه خالی از فایده نخواهد بود. پرواضح اســت که قدرتگیری تشــکیالت کارفرمایی در موازنه قدرت میان ســرمایه و کار تغییری ایجاد میکند .علیالقاعده گسترش سازمانهای کارفرمایی واکنشی به ســازمانهای کارگری قلمداد میشود و این حرف کامال درستی است. اما آهنگ گســترش آنها و نیز قدرتشان اساسا به تغییر در ساختار صنعت ،و تمرکز انحصار سرمایه بستگی دارد .تا آنجا که فرد کارفرما در مقابل نیروی کار سازمانیافته
سرمایه مالی
580
قــرار میگرفت ،اتحادیه کارگری ابزارهای زیادی در اختیار داشــت که اکنون و با گســترش سازمانهای کارفرمایی ،آن ابزارها عمال ناکارآیی خود را نشان میدهند. با تمرکز یافتن ســرمایه ،قدرت کارفرما در مبارزه با قــرارداد کار افزایش یافته و همزمان امکانات سازماندهی هر چه بیشتر نیروی کار هم افزایش یافته است .تنوع اندازههــای بنگاهها مقاومت در برابر اتحادیههای کارگری را نیز متفاوت ســاخته است .هرقدر صنعتی پراکندهتر و میانگین اندازه شرکت کوچکتر باشد در مجموع، قدرت اتحادیه کارگری بیشتر میشود .در درون شاخه معینی از صنعت نیز قدرت اتحادیه کارگری در شــرکتهای کوچک و متوسط بیشتر است تا در کنسرنها ،به این دلیل ساده که شرکتهای کوچک خود زیر فشار رقابت شرکتهای بزرگ قرار داشــتهاند و توان کمتری برای ضررهای ناشی از مبارزه دارند .مبارزه اتحادیههای کارگری معموال روند گرایش به ایجاد شرکتهای بزرگتر را تقویت میکند و این خود موجب افزایش بازدهی ،پیشرفت فناوری ،کاهش هزینههای تولید و پیدایش ارزش اضافی نسبی میشود و از این راه زمینه ایجاد پیششرطهای کسب امتیازهای تازه فراهم میشود. تا وقتی که اتحادیههای کارگری در مقابل فرد کارفرما قرار بگیرند وضعیت به نفع آنهاست .میتوانند قدرت متمرکز خود را بر کارفرمای فردی اعمال کنند .مبارزه برای افزایش مزدها به رشــته اعتصابهای جدا از هم تقسیم میشود .کارگران در مقابل کارفرما از حمایت مالــی کامل اتحادیه کارگری برخوردارند و این حمایت در رونــد مبارزه کاهش نمییابد چون شــمار کارگرانی که هنوز کار میکنند حق عضویتشــان را میپردازند و شاید حتی مبلغ بیشتری هم بدهند .کارفرما از آن بیم دارد که مشتریانش را از دست بدهد و کارفرمایانی که هنوز تولید میکنند به جذب مشتریان او بپردازند .بنابراین حتی پس از پایان اعتصاب هم از حجم فروش او در حد قابلمالحظهای کاسته میشــود .پس ناچار است به کارگران امتیازهایی بدهد و از همان لحظه توافق درصدد آن اســت که میزان امتیازهای داده شده در سراسر صنعت بهطور عام گســترش داده شود و ســایر کارفرمایان چه داوطلبانه و چه از روی اجبار ،به دادن همان امتیازها به کارگرانشــان تن دردهند .جدایی کارفرمایان از یکدیگــر به اتحادیه کارگران امکان میدهد از راه اعتصابهای نظامیافته و جدا
581
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
از هــم تک تک کارفرمایان را به پذیرفتن شــرایط کارگــران وادار میکند بیآنکه اعتصابها فشار چندان زیادی بر منابع مالی اتحادیهها وارد آورد .توفیق اعتصابها بــر قدرت اتحادیهها از راه افزایش اعضا و در نتیجه باال رفتن درآمد میافزاید و از کارزار مبارزه قویتر بیرون میآیند .روشــن است که استفاده از این تاکتیکها در صورتی موفقیتآمیزتر خواهد بود که همکاری میان کارفرمایان ضعیفتر ،رقابتشان شــدیدتر ،تعداد کارفرمایان رقیب بیشــتر ،و قدرت مقاومت تک تک کارفرمایان کمتر باشــد .همه این فعالیتها در آن شــاخههای صنعت بیشتر فراهم میشود که اندازه شرکتها متوسط باشد .اینجاست که قدرت اتحادیه کارگری بیشتر میشود. صنعت کالن مقیاس که توان محاسبههای بهمراتب دقیقتری را دارد ،بهتر میتواند در برابر تک اعتصابها مقاومت کند چون شــرکتهای بسیار بزرگ در تاکیدشان بر برابری هرچه بیشتر هزینههای تولید زیادتر است .در این موارد تنها در صورتی اعتصاب به موفقیت میرسد که کل صنعت را دربرگیرد .تک اعتصاب ممکن است با مقاومت بهمراتب بیشــتری روبهرو گردد و غلبه بر چنان مقاومتی دشوارتر باشد، زیرا قدرت یک کارفرمای بزرگ در حد قابلمالحظهای بیشــتر است ،ضمن اینکه به تفاهم رســیدن تعداد نسبتا کوچک کارفرمایان ســریعتر خواهد بود ]2[ .اما هر قدر اتحادیه کارگری قویتر بشــود به همان اندازه به مقاومت کارفرمایان در مقابل خــود دامن میزنند .در آن صورت مجموعه متحد کارگران در مقابل قدرت متحد کارفرمایان قرار میگیرد .از آنجا که نفوذ اتحادیه کارگری در بنگاههای متوســط و کوچک بیشتر است ،مقاومت در برابر آنها هم در این بنگاهها شدت بیشتری به خود خواهد گرفت .در واقع ،سازمان کارفرمایان ،نقطه آغازش در تولید صنایع دستی و صنایع کوچک اقالم ساخته شده است ]3[ ،و در همینهاست که قدرت اتحادیههای کارگری بهشدت احساس میشود و بهخصوص در اوج شکوفایی رونق بر سرعت رشد آنها افزوده میگردد ]4[ .اما حتی با وجود آنکه ایجاد اتحادیههای کارفرمایان را باید واکنشــی به اتحادیههای کارگری دانست ]5[ ،و از همین رو ابتدا در صنایع سبک شکل میگیرند ،اما بههیچروی در این قلمرو محدود نمیشوند .کارتلسازی و تراستسازی منافع سرمایهداران عضو را به شکلی قویتر و غیر قابل انحاللتر در هم ادغام میکنند و آنها را بهعنوان بدنهای واحد در برابر طبقه کارگر قرار میدهند.
سرمایه مالی
582
حذف رقابت تنها به بازار کار محدود نمیشــود -امری که در مورد صنایع سبک غیرعضو کارتل مصداق دارد -و همبستگی کارفرمایان تا حد زیادی بیشتر میشود تا به آنجا که هر نوع سازمان خاص در آن شاخههای صنعتی که موضع کارفرمایان در قویترین حالت خود قرار دارد غیرضروری میشــود .ســندیکای زغالسنگ ایجاد یک اتحادیه کارفرمایی را زائد و تراســت فوالد ایجــاد چنان اتحادیهای را ناممکن میســازد .همانطور که بارها بهطور رســمی ادعا شده است که در آلمان کارتلها توجه چندانی به مســائل کاری ندارند و شاید تا حدی این ادعاها درست هم باشــد ،وجود جبهه واحد کارفرمایان امری پذیرفته شده است و همین قدرت عظیم آنهاســت که وجود اتحادیه کارفرمایــان و کارکرد ویژه آن را (مثال در زمان اعتصابها) زائد میســازد ،چرا که «تفاهمی دوســتانه» برای برخورد با هر مورد خــاص کفایت میکند .اما حتی در اینجا گرایش به ایجاد اتحادیه کارفرمایان ،خود را بهخوبی نشان میدهد. شــکلگیری اتحادیه کارفرمایان ،کار اتحادیه کارگران در کســب موفقیت در مبارزهای جداافتاده را بسیار دشوار و حتی ناممکن میسارد ،زیرا فرد کارفرما اکنون از پشتیبانی سازمان خودش برخوردار است و ضررهایش را جبران میکند ،سازمان ضمن اینکه اطمینان میدهد که کارگران اعتصابی کار دیگری نمیتوانند پیدا کنند، همه تالش خود را در مســیر پیشبرد کار شرکت به کار میگیرد .در صورت لزوم به اقدامهای شــدیدتر متوسل میشود ،با گسترش دادن مبارزه و اعالم تعطیل کار، به منظور تضعیف اتحادیه ،و وادار کردنش به تســلیم ،دست به اقدامهای تهاجمی میزند .در چنین مبارزهای میان کارفرمایان متحد با اتحادیههای کارگری ،ســازمان کارفرمایان کامال از حریف ،قویتر است]6[ . اتحادیه کارفرمایان در اصل ،امکان به تسلیم کشاندن کشمکش را ایجاد میکند. تــا هنگامی که اتحادیههای کارگری در مبارزه با افراد کارفرما هســتند تعیین زمان مبارزه با کارگران اســت ،و تعیین زمان در تصمیمگیری در مورد پیامد یک مبارزه، عاملی بسیار تعیینکننده است .توقف کار در دوره رونق ،که نرخ سود بسیار باال و فرصتهای سود فوقالعاده به حد اعالی خود رسیده ،برای کارفرما بسیار خسارت بار خواهد بود و در چنین مواردی حتی کارفرمایان بزرگ هم برای اجتناب از دست
583
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
دادن کل ســود خود سعی میکند از کشــمکش پرهیز کند ،چون فرصتی که برای کســب سود کالن در پیش است ،دستکم تا دوره رونق بعدی تکرار نخواهد شد. از منظــر اتحادیه ،اعتصاب زمانی شــانس موفقیت دارد که تولید دقیقا در باالترین حد خود قرار دارد ،و یکی از دشوارترین وظیفههای امر آموزشی اتحادیهها ترغیب اعضا به در نظر گرفتن حکمت این شگردها و تاکتیکهاست .چون دقیقا در چنین زمانی است که در نتیجه اشــتغال منظم و اضافهکاری ،درآمد کارگران به باالترین حد خود میرسد و در نتیجه ،انگیزههای روانشناختی برای دست زدن به اعتصاب بســیار ضعیف اســت .دلیل روی دادن اغلب اعتصابها در دوره رونق و پیش از رسیدن به نقطه اوج آن نیز همین است. با استقرار اتحادیههای کارفرمایی ســازمانیافته ،انتخاب زمان مبارزه دیگر در انحصار اتحادیههای کارگری نیســت ،چون حاال اتحادیه کارفرمایی هم میتواند زمان مبارزه را تعیین کند .از نظر اتحادیههای کارفرمایی ،بســتن کارخانه شــکلی از جنگ پیشــگیرانه اســت که بهترین زمان آغازش دوره رکود است ،دورهای که توقف تولید به خاطر وجود اضافهتولید ،کامال مفید است ،قدرت مقاومت کارگران بــه خاطر عرضه بیش از حد نیروی کار در بازار در پایینترین حد خود قرار دارد، وضعیت مالی اتحادیه کارگری به خاطر درخواســت بیش از اندازه کمک مالی از یکسو و کم شدن آن بر اثر کاسته شدن از شمار اعضا از سوی دیگر ضعیف است. این توان کارفرما در به تاخیر انداختن کشــمکش برخاسته از گسترش سازمانهای کارفرمایی ،خود ،نشاندهنده جابهجایی شدید قدرت است]7[ . همان عللی که به شــکلگیری سازمانهای کارفرمایی انجامید ،موجب تقویت اتحادیههای کارگری نیز شــد ،اتحادیهای که اکنون پناهگاه کارگرانی شــده است که نمیخواهند در مقابل کارفرما به حال خود رها شــوند .اقدامهای مبارزهجویانه کارفرمایان اکنون بیشــتر متوجه کارگرانی است که خود را از اتحادیه کارگری دور نگاه داشتهاند .تعطیالت ،و بهخصوص تعطیالت عمومی ،انگیزههای قدرتمند برای کارگران تا پیش از این سازماننیافتهای شده است که به اتحادیهها بپیوندند و افزایش ســریع اعضا بر قدرت اتحادیه کارگری میافزاید .اتحادیههای کارفرمایان با ادامه مبارزه با اتحادیه کارگران تالش دارد با این رشد اتحادیهها مقابله کند .با روند یک
سرمایه مالی
584
گزینش دقیق تالش دارند به جای به کار گرفتن کارگران عضو اتحادیه به استخدام کارگران غیرعضو بپردازند .گواهیهای کارشناســی اتحادیه کارفرمایان به شکلی نظام یافته کارگران غیرعضو را بر کارگران عضو اتحادیه ترجیح میدهند و فهرست سیاهی هم از کارگران عضو اتحادیه بهعنوان افراد خطرناک تهیه کردهاند .کارفرمایان با ســازمان دادن به اتحادیههــای «زرد» -کانونهای تربیت خائنان به طبقه -تالش میکنند با رشوه دادن ،و امتیازهای ویژه میان کارگران تفرقه بیاندازند و بدینوسیله از وجود جوخههای اعتصابشکن اطمینان حاصل کنند ]8[ .با خودداری از مذاکره با رهبران اتحادیه کارگری ســعی میکنند نفوذ اخالقــی آنها را تضعیف کنند .اما بیهوده میجنگند .چون در تحلیل نهایی ،منافع طبقاتی کارگران با منافع شــخصی آنها یکی اســت و سازمان اتحادیههای کارگری برای آنها به صورت مسئله مرگ و زندگی درآمده است .اما به هر حال این جنگ پیشرفت جنبش اتحادیه کارگری را به تاخیر میاندازد و نفوذ آن را محدود میکند. در دوره پیش از برپایی ســازمانهای کارفرمایی ،قدرت مقاومت فردی این یا آن کارفرما با توجه به اندازه بنگاه فرق میکرد؛ همینطور امروزه نیز ســازمانهای کارفرمایی با توجه به ترکیبشان یکدســت نیستند .اتحادیههای کارفرمایی صنایع بزرگ از قویترینها هستند و در درون این گروه ،بهخصوص ،صنایع عضو کارتل قویترند که ترسی از کنارهگیری یا شکست کسبوکار این یا آن عضو خود ندارند. اطمینانخاطــر کامل دارند که هیچ رقیبی از توقف کار کارخانهاش ســود نمیبرد؛ وجــود انحصارنیز اطمینان میدهد که رقابت خارجی چندان تاثیری بر آنها ندارد؛ پس به برکــت تعرفههای حمایتی ،بهراحتی میتوانند زیان ناشــی از اعتصاب را جبران کنند .ســفارشهایی که بر اثر اعتصاب انجام نشده با تاخیر صورت میگیرد و کمبود کاالها بر اثر اعتصاب موجب افزایش قیمت آنها میشــود و زیان ناشی از اعتصاب بدینترتیب به دیگران منتقل میگردد. پس اینجا مقاومت به شدیدترین شکل آن صورت میگیرد و مبارزه با اتحادیه کارگری آســانتر پیش میرود .در نتیجه ،این صنایع ،پیشگامان همه اتحادیههای کارفرمایی در مبارزه و قهرمانان منافع مشــترک کارفرمایان در کشــمکش با طبقه کارگر میشــوند .هر قدر ســرمایهداران کوچک در برابر اتحادیه کارگری وادار به
585
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
امتیاز دادن بشــوند و قدرت کارگران برایشــان هراسانگیزتر جلوه کند؛ احساس همبستگیشان با صنایع بزرگ ،قهرمانان آرمان آنها ،بیشتر میشود. ایــن واقعیت که اتحادیههای کارفرمایی ضعیفتر در مقایســه با افراد کارفرما در گذشــته ،با شرایط مساعدتر و دادن امتیازهایی با اتحادیههای کارگری به توافق میرسند ،تغییری در اصل قضیه ایجاد نمیکند .از نظر اینان نیز اتحادیه کارفرمایی بزرگترین خطرها را رفع کرده اســت؛ توانسته است ماده مربوط به اعتصاب را بر تمامــی صنعت تحمیل کند؛ با توانایی قطع عرضــه کاالها ،جلوی غیرخودیها را میگیرد تــا از موقعیت بهرهبرداری نکنند؛ و عرضه کاال را در اختیار متحدان خود در مبارزه میگذارد؛ و ســرانجام ،با جلوگیری از امضای قراردادهای فردی توسط این یا آن کارفرما برابری در شرایط رقابت اعضا را در هر شرایطی تضمین میکند. این کار به بهترین شــکل با انجام توافق در ســطح کل صنایع ،در مورد نرخ مزدها و شــرایط اشتغال صورت گرفته اســت .چنان توافقی به نفع اتحادیههای کارگری نیز هست زیرا بیدرنگ هر نوع نفعی را که حاصل شده است به کل صنعت بسط میدهد .زیانش برای کارگران این است که پیشاپیش تاریخ تجدید قرارداد را تعیین میکند و بدینترتیب دســت اتحادیه را در تعیین زمان کشمکش میبندد .اما چون اتحادیه کارفرمایان از همان آغاز شــکلگیریاش اتحادیــه کارگری را از توانایی انحصاری تعیین زمان کشــمکش محروم ساخته است ،میتوان گفت تعیین چنان تاریخی در واقع بر اتحادیههای هر دو طرف بهیکســان تاثیر میگذارد .به هر حال این امر ،عنصری میمون را به حوزه کشــمکش آینــده وارد میکند و اتحادیههای کارگــری قوی تالش میکنند از هر گونه توافقی دربــاره مزدها پرهیز کنند که به موجب آن ،طول مدت توافق بهگونهای باشــد کــه امتیاز گرفتن کارگران در دوره رونق را ناممکن سازد. وجود ســازمان کارفرمایی مزیت دیگری هم برای کارفرمایان دارد و آن اینکه امکان میدهد هر نوع افزایش در هزینههای تولید را آســانتر پشــت سر بگذارند. میدانیم که موفقیت یک اعتصاب به معنای کاهش بیدرنگ نرخ ســود به پایینتر از سطح میانگین صنعتی اســت که در معرض اعتصاب بوده است .برابرسازی که میبایست از راه افزایش قیمت حاصل شود ،با رویه مشترکی که اتحادیه کارفرمایان
سرمایه مالی
586
در چنین مواردی بهآسانی میتواند در پیش گیرد تسهیل میشود ،این برابرسازی حتی در صنایع غیرعضو کارتل نیز شدنی است ،چون افزایش قیمتها با تغییر قیمتهای هزینه انطباق پیدا میکند .درست به همین سبب خردهسرمایهداران تولیدکننده اقالم صنعتی ساختهشــده و غیرعضو کارتل مایل به امضای موافقتنامههای گســترده صنعتیاند]9[ . اینجا نیز همان گرایشهایی پیدا میشــود که در نهایت به اتحادیههای صنفی میرســد .صنایعی که هنوز توان تشکیل کارتل را ندارند ،و عوامل فناوری موجب پراکنده ماندن آنها شده است ،با بستن بازار کار به روی غیرخودیها سعی میکنند برای خودشــان انحصار ایجاد کنند .آنها از اتحادیــه کارگری میخواهند این کار را برایشــان انجام بدهند و بنابراین ،کارفرمایان متحــد ،کارتلی دارند که اتحادیه کارگری را در برابر رقابت غیرخودیها محافظت میکند .ســود فوقالعاده کارتل میان کارفرمایان و کارگران تقســیم میشــود و به کارگران نشان میدهد که وجود کارتل به آنها سود میرساند. روابطی که در صنایع عضو کارتل جنبه غالب را دارند یکدســت نیستند .اینجا نرخ سود به باالترین سطح ممکن در شرایط موجود تولید رسیده است .قیمت ،برابر یا تقریبا برابر -اســت با قیمت بازار جهانی بهعالوه تعرفههای حمایتی ،بهعالوههزینههای حملونقل .در اینجا با افزایش مزدها موافقت نمیشــود و در برابر چنان درخواستی مقاومت بهطرز اســتثنایی شدید است .از سوی دیگر ،از آنجا که سود کارتل در قیمت ســهام منظور شده اســت ،کاهش سود موجب پایین آمدن قیمت سهام و افزایش مقاومت سهامداران در برابر مدیرانی است که بخواهند به کارگران امتیازی بدهند .مقاومت سهامداران بر اثر منافع بانکها تقویت میشود چون کاهش سود سهام در حکم کاهش سود موسسان به هنگام انتشار سهام تازه است .از سوی دیگر ،بنا به علل روانشــناختی مقاومت بزرگتری هم از سوی مدیران منصوب و غیرکاری شــرکت پدید میآید که همه تماسهایشــان را با کارگران از دست داده و کارگران آنها را به چشــم نمایندگان منافع غیر نگاه میکنند .این مدیران هر نوع تمایل کارفرما در قبول مســئولیت شخصی در دادن امتیازهای گاه به گاه را عدول از انجام وظیفه تلقی میکنند .آخرین تماسهای شــخصی از مناســبات کارگران
587
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
با ســرمایهداران حذف میشــود و مالحظات قرارداد کار به مسئله قدرت تبدیل میگردد و از هر نوع مالحظات احساسی کامال دور میشود]10[ . مزایــا و ارزش توافــق جامع صنعتــی از دید کارفرما ،یکــی تضمین برابری هزینههاســت که کارتلها در هر صورت از راه اقدام هماهنــگ کارفرمایان بدان دســت مییابند؛ و دیگری تضمین آرامش صنعتی در یــک دوره زمانی معین ،که کارتلها با حل اختالفهای صنعتی در سطحی که مشاجرههای مکرر را مانع شود کســب میکنند .آنچه میماند زیانهای توافق جامع صنعتی اســت که مانع از آن میشــود که کارفرما زمان مبارزه بعدی را تعیین کند ،ضمن اینکه حربهای تبلیغاتی به دســت اتحادیه کارگری میدهد .به همین ســبب صنایع عضــو کارتل زیر بار چنان موافقتنامههایی نمیروند .از این گذشته ،تشکیل کارتل بدون کمک اتحادیه کارگری ،اتحاد صنفی و به تبع آن تقســیم ســود کارتل با کارگران را بهکلی زائد میســازد ]11[ .موضع صنایعی که عمدتا در کار صادرات هستند ،به موضع صنایع عضو کارتل شبیه است ،چون قیمت هر دو را بازار جهانی تعیین میکند و برای هر دو ی آنها قبول افزایش مزدها بسی دشوار است. توســعه ســازمانهای کارفرمایی و کارگری تاکیدی بر اهمیت عام اجتماعی و سیاســی کشمکش بر سر مزدهاســت .جنگ چریکی اتحادیههای کارگری علیه کارفرمایان ،راه را برای مبارزه همگانی هموار کرده و بر تمامی شــاخههای صنعت تاثیر گذاشته اســت .چنانچه این کشمکشها دامنگیر حیاتیترین بخشهای تولید شود ،که بر اثر تقسیم کار هر شاخه استقالل خود را دارد ،این تهدید هست که همه تولید اجتماعی متوقف شود .بدینترتیب مبارزه اتحادیه کارگری به فراسوی حوزه خودش کشانده شده و دیگر تنها مسئله تاثیر مستقیم آن بر کارفرما و کارگر مطرح نیســت بلکه به مسئله کل جامعه تبدیل شــده ،یعنی به صورت پدیدهای سیاسی درآمده اســت .همزمان ،پایان دادن به کشمکش تنها به شیوه خاص اتحادیه نیز هر چه بیشتر دشوار میشود .هرقدر ســازمانهای کارفرمایی و اتحادیههای کارگری قویتر میشوند مبارزه از مسیرش بیشــتر دور میشود .حاال دیگر مسئله افزایش مزدها و کاهش سودها به مسئله قدرت تبدیل شده است .کارفرمایان قاطعانه متقاعد شدهاند که هر امتیازی که بدهند موجب تضعیف موضع آینده خود و تقویت روحیه
سرمایه مالی
588
اتحادیههای کارگری شدهاند ،بدین معنی که پیروزی امروز نویدبخش پیروزیهای آینده اتحادیه کارگری است ،میخواهند کار مبارزه را یک بار برای همیشه یکسره کنند و اگر مطمئن شــوند که در جنگ آینده دســت باال را در بلندمدت خواهند داشــت خود را برای تدارک چنان جنگی آماده میکنند .سرمایهشان آنقدر هست که بتواند بیش از اتحادیه کارگری آنها را ســرپا نگاه دارد چون منابع مالی اتحادیه کارگری بر اثر پرداخت به اعتصابکنندگان بهزودی میخشکد .کشمکش ،اما تنها در چارچوب یک حوزه خاص صنعت محدود نمیماند؛ به شــاخههای تامین مواد خام ،قطعات ،و مانند آن کشــیده میشــود و آنها هم ناچار میشوند کار را تعطیل و کارگران را اخراج کنند .تلخی این وضعیت را بیش از همه کارگران میچشــند، خاصه در حوزه خردهفروشی که عمدتا به عادات طبقه کارگر وابسته است و بیم آن میرود که به رویاروییهای بزرگ اجتماعی و سیاسی کشانده شود .فشار فزایندهای از ناحیه کســانی که به صورت مستقیم درگیر کشمکش بر سر مزدها نیستند ،برای پایان بخشــیدن به کشمکش شدت میگیرد و از آنجا که وسیله دیگری برای پایان دادن به آن در دســترس نمیبینند خواســتار مداخله دولت میشوند .بدینترتیب مســئله پایان دادن به اعتصاب از مســئله اتحادیه کارگری به مسئله قدرت سیاسی تغییر شــکل میدهد و هرقدر موازنه قدرت به نفع کارفرمایانی بچربد که از رشد فزاینده سازمان کارفرمایی برخوردارند برای طبقه کارگر نفوذ در بدنههای سیاسی در باالتریــن حد ممکن اهمیــت حیاتی دارد ،و نیز داشــتن نمایندگانی که منافع کارگران را با تهور و مستقالنه در برابر منافع کارفرمایان پیش ببرند و در امر پیروزی آنها را یاری دهند .البته این پیروزی تنها با اقدام سیاســی به دست نمیآید و اقدام سیاسی تنها در صورتی با توفیق همراه خواهد شد که اتحادیههای کارگری مبارزه اقتصادی صرف را با چنان شدت و اشتیاقی پیش ببرند که بیمیلی دولت بورژوایی در مداخله به نفع کارگر علیه کارفرما بر طرف گردد و کار نمایندگان کارگران تنها تکمیل کردن فرایند پیروزی باشد .طبقه کارگر از اتحادیههای کارگری بینیاز نیست که بخواهد آن را با مبارزه سیاســی جایگزین ســازد .قدرت فزاینده اتحادیههای کارگری برای پیروزی ،ناگزیر اســت .اما اتحادیههای کارگری هرقدر هم که قوی باشــند وســعت مبارزه و شــدت آن بهناچار بدان خصلت سیاسی میبخشد و به
589
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
کارگران سازمانیافته در اتحادیهها نشان میدهد که فعالیت اتحادیه چگونه مکمل ضروری عمل سیاسی میشود .از این رو بهناگزیر اتحادیه کارگری در فرایند تحول به نقطهای رسیده است که تشکیل یک حزب کارگر مستقل سیاسی مقتضای نفس مبازره اتحادیه شده است .وقتی حزب مستقل سیاسی کارگران ایجاد شود سیاست آن از آن پس محدود به همان مسائل و موضوعهایی نخواهد بود که منجر به تشکیل حزب شــد .سیاستی میشود که نمایندگی منافع طبقاتی کارگران در مجموع را بر عهــده بگیرد و از حالت مبــارزه در درون جامعه بورژوایی پا را فراتر بگذارد و به مبارزه علیه جامعه بورژوایی بپردازد. از سوی دیگر قدرت فزاینده سازمانهای کارفرمایی به هیچ روی مبارزه اتحادیه کارگری را غیرالزم یا نومیدکننده نمیســازد .اگر به این جمعبندی برســیم که به دلیل توانایی ســازمان کارفرمایی و امکاناتش در شکیبایی به خرج دادن تا به زانو درآوردن کارگران ،و درماندگی مالی اتحادیه کارگری ،کارگران آماده برگشــت به کار در موقعیــت برتر قرار میگیرند ،در واقع مثل این اســت که قبول کنیم مبارزه اتحادیه کارگری همیشه به شکست میانجامد و اینکه تعطیل کارخانهها همیشه باید با توفیق همراه باشــد .چون اینجا صرف مسئله قدرت تنها در میان نیست .محاسبه تاثیر آن بر نرخ ســود هم مطرح اســت .تعطیل یا اعتصاب در دوره رونق غالبا با زیانهای بســیار بزرگی همراه اســت که موجب میشود کارفرما به دادن امتیاز در مزدها تن دردهد و از رویارویی پرهیز کند ]12[ .حتی اتحادیه کارگری که پیشتر بر اثر تعطیل تضعیف شده است توانایی بسیج در آن مقدار را دارد که در دوره رونق از کارفرمایان امتیــاز بگیرد ،هرچند در این قبیل موارد به دلیل آنکه اتحادیه هم از مبارزه هراس دارد به امتیازهایی تن درمیدهد که به پای امتیازها در دوران پیش از رویارویی با سازمانهای کارفرمایی نمیرسد.
یادداشتهای فصل بیست و چهارم
-1اینجا جای بررســی دقیقتر مســئله مهاجرت نیست ،و در هر حال با توجه به بررســی تمام عیار آن در Die Neue Zeitکه پیشتر بدان اشاره شد ضرورتی هم برای آن وجود ندارد (به فصل 22کتاب ،پانویس شماره 7نگاه کنید). -2در نتیجه در کشورهایی که توســعه اتحادیههای کارگری به نسبت ،دیرتر آغاز شــده و از همان آغاز با صنعت کالن مقیاس بسیار توسعه یافته روبهرو بوده، علیالقاعده ضعیفترند تا در کشوری مانند انگلیس که پابهپای صنعت رشد یافتهاند. -3بنگرید به: Gerhard Kessler, ‘Die deutschen Arbeitgeberverlände’, in Schriften des Vereins für Sozialpolitik, vol. 124 (1907), p. 40. 4-ibid., p. 37. 5-ibid., p. 20.
سرمایه مالی
590
«تا هنگامی که کارگران در یک شــرکت به صورت یک جمع سازمان نیافتهاند، حتی یک کارفرما در برابر آنها دست باال را دارد .این کارفرما به اتحادیه کارفرمایان نیــازی نمیبیند ...از این رو تــا وقتی جنبش اتحادیه کارگــری آلمان برای بقای خودش نومیدانه میجنگید -یعنی تا حدود سالهای دهه -1880نیازی به اتحادیه کارفرمایان در آلمان احساس نمیشد .اما از پایان دهه 1880و بهخصوص از زمانی که قانونهای ضد سوسیالیســتی لغو و رشــد و شکوفایی جنبش اتحادیه کارگری آغاز گردید ،و به دنبال آن موج پشت موج اعتصابهای کارگری برای درخواست افزایش مزدها شکل گرفت ،کارفرمایان شروع کردند به یکپارچه کردن اتحادیههای کارفرمایی در شــاخههای صنعتیشان و این واکنشی طبیعی به فعالیت اتحادیههای کارگری بــود .معموال ابتدا اتحادیههای کارگری بهوجــود میآیند و به دنبال آنها اتحادیههای کارفرمایی شــکل میگیرد .اتحادیه کارگری بنا به طبیعت خود مهاجم اســت و اتحادیه کارفرمایی حالت دفاعی دارد (و این واقعیت که گهگاه نقش این دو جابهجا میشود خدشــهای به اصل این قضیه وارد نمیکند) .اتحادیه کارگری در اوان جوانی عمدتا یک سازمان اعتصاب است و اتحادیه کارفرمایان هم میشود سازمان ضد اعتصاب .به مجردی که اتحادیه کارگری در یک صنعت ،قوی میشود یک اتحادیه کارفرمایی پر و پیمانه شکل میگیرد .خالصه اینکه ،اتحادیه کارفرمایان
591
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
یک سازمان کارفرمایان در صنعت و به منظور تنظیم مناسبات با کارگر سازمانیافته شکل میگیرد». -6به اظهارنظر زیر درباره وضعیت در ایاالت متحده توجه کنید« :اتحادیههای کارفرمایان در ایاالت متحده شاید در مقایسه با همتایانشان در سایر کشورها قویتر و ســتیزهجوتر باشند .عالوه بر ترکیب و ادغام ،این اتحادیهها ،تقریبا در هر شاخه از صنعت ،اتحادیههای سراســری ،ایالتی و محلی وجود دارند .دو اتحادیه مهمتر از همه ،اتحادیه ملی صنعتگران ،و اتحادیه صنعتی شهروندان آمریکا هستند .اولی، تقریبــا و منحصرا صنعتگــران را دربرمیگیرد که در ســال 1895مقدمتا با هدف پیشــبرد بازارهای خارجی برای فراوردههای آمریکا شکل گرفت .در 5سال اخیر نقش فعالی در مبارزه با سازمانهای کارگری بر عهده گرفته و در صدد جلب افکار عمومی و تصویب قوانین به نفع کارفرمایان اســت .در سال 1905جلو تصویب دو الیحه مهم در کنگره را که به درخواســت فدراسیونهای کارگری مطرح شده بود گرفت .در یکی از الیحهها 8ساعت کار روزانه برای همه کارهایی که برای دولت فدرال یا توسط آن انجام میشود ،پیشبینی شده بود و دومی قدرت دادگاهها را در صدور حکم در اختالفهای کارگری محدود میکرد. اتحادیه صنعتی شهروندان آمریکا سرشتی متفاوت دارد از آن رو که فدراسیون همه اتحادیههای کارفرمایی و مدنی ایاالت متحده در ســطوح محلی ،ایالتی و ملی اســت .در ســال 1903به ابتکار اتحادیه ملی صنعتگران و بــا هدف متحد کردن همه افراد و اتجادیهها در یک ســازمان مبارز به منظور مبارزه با درخواســتهای اتحادیههای کارگری بهویژه در خواست آنها درباره «کارگاه بسته» (یعنی استخدام از میان منحصرا اعضای اتحادیه در یک بنگاه) بود .این اتحادیه بهسرعت رشد کرد و در سطوح محلی ،ایالتی و سراسری صدها هزار عضو دارد ،با هر نوع مداخله در امور کســبوکار چه از سوی دولت و چه توسط اتحادیهها ،میجنگد .در سومین ســالگرد شکلگیری در کنفرانس ســنلویی در نوامبر سال 1905قطعنامهای را از تصویب گذراند مبنی بر دایر کردن مدارس حرفهای و دادن گواهینامه کارشناسی (بــه موجب صالحدیــد اتحادیه) و تامین کارفرمایان بــا کارگرانی بدون توجه به عضویت اتحادیه کارگری.
سرمایه مالی
592
عالوه بر اتحادیه ملی صنعتگران ،دو ســازمان بســیار مهم دیگــر با اتحادیه صنعتگران شهروند در ارتباط بودند؛ یکی اتحادیه ملی فلزات و دیگری اتحادیه ملی ریختهگرها .پنج ســال پیش و هنگام شکلگیری ،اینها قراردادهایی با اتحادیههای کارگری ماشین و ریختهگری داشتند .اما از آن پس این قراردادها لغو شد و از سال 1905مبارزه اتحادیه ریختهگران با اتحادیه قدرتمند کارگران ریختهگر آغاز گردید و ایــن مبارزه از آن پس به همه کارخانههای سراســر آمریکا گســترش پیدا کرده است[ ».نقل از.[Halle],Weltwirtschaft, vol. III, p. 62 ]: -7حتــی هنگامی که توســعه یک ســازمان کارفرمایی و شــیوه عملکرد آن در نخســتین مرحلههای شــکلگیری قرار دارد نیز این واقعیت تغییر نمیکند که جابهجایــی در تعیین زمان (اعتصاب از کارگر به کارفرما) کامال آشــکار نیســت. کسلر( )op. cit., p. 259آماری از بسته شدن کارخانهها را ارائه میدهد و پیداست که اوال بر شمار بســته شدن کارخانهها مدام و بهسرعت افزوده میشود ،دوم ،این تعداد در دوره رونق بیش از دوره رکود است .دلیل این امر آن است که بسته شدن کارخانهها در دوره رونق که ضد حملهای علیه اعتصابها است ،طبیعتا و بهسرعت در دوره رونق زیاد میشــود ،دورهای که اعتصابها هم تعدادشان بیشتر است .اما این پدیده مغایر دیدگاه بیان شــده در باال نیســت که گفته شد با رشد سازمانهای کارفرمایی ،کشــمکشها توســط کارفرمایان غالبا تا دوره رکود به تاخیر انداخته میشــود و در این دوره بر تعداد بسته شــدن کارخانهها به شکل تهاجمی افزوده میشــود .کســلر ( )p. 243در اینباره چنین میگوید« :عالوه بر بســته شدنهای همدالنه ،بر تعداد بستهشدنهای برنامهریزی شده خاصه در این اواخر افزوده شده اســت .منظور نویسنده از واژه بسته شدن ،همه موارد بیکار شدن کارگران است که مســبوق به اعتصاب نبوده ،و هدف از آنها تحمیل برنامه نرخ مزدها ،ساعات کار، شرح وظیفه ،و سایر جنبههای عمومی یا خصوصی اشتغال به کارگران بوده است... ایــن احتمال کامال وجــود دارد که تعطیلیهای برنامهریزی شــده در آیندهای نزدیک بســیار اهمیت پیدا کنند چون پس از شکســت مذاکرات در موردت مدید قرارداد مزدها ،اتحادیههای کارفرمایی بیش از اتحادیههای کارگری مشتاق امضای هرچه زودتر قرارداد مزد جدیدی هستند ،حتی اگر چنان قراردادی از راه کشمکش
Lujo Brentano in Verhandlungen des Vereins für Sozialpolitik, vol. 115 (1905), p. 142.
1- condottieri
593
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
به کارگران تحمیل شــود .تعطیلهای برنامهریزی شــده گاهی مانند اعتصابهای تهاجمیاند و گاه نیز به اعتصابهای دفاعی شــبیهاند .اما اغلب تعطیلیها دفاعی هســتند چون با سرشت اتحادیههای کارفرمایی ســنخیت بیشتری دارند .بهندرت اتفــاق میافتد که اتحادیه کارفرمایی ابتدا به ســاکن با تعطیل کارخانه به وخامت شرایط اشتغال کمک کند ،این دیدگاه در آینده نیز تغییری نخواهد کرد .آنچه بیشتر اتفاق میافتد بیکار کردن کارگران با هدف امضای قرارداد مزد چند ســاله است که در آن از افزایش مزدها و بهتر شدن وضعیت کارگر خبری نیست.)p. 243(« . کســلر با ارزیابی آمارهــای موجوداین طور جمعبندی میکنــد« :تقریبا همه تعطیلهای بلندمدت با موفقیت کامل یا ناقص کارفرما به پایان رســیده اســت... بهطور کلی تعطیل کار سالحی است که کارگران در برابرآن قادر به دفاع نیستند .به همین دلیل رهبران اتحادیه کارگری باید تا حد امکان در فرونشــاندن هر نوع تب اعتصاب در میان کارگران تالش کنند و با اعتصابهای غیررسمی مقابله کنند .این باعث میشود کارفرمایان رشد ســازمانهای کارگری را هشداری علیه خود تلقی نکنند .در هر صورت ســود و زیان هر تعطیل حتی در صورت برد کارفرما مانع از آن میشــود که از این سالح افراطی مدام و یا حتی در موارد ناموجه استفاده شود. هیچ یک از دو طرف نمیخواهد به جای محاســبه عاقالنه به سوی افراط کشانده شود.)p. 263( ». -8درحالیکه در آمریکا اجیر کردن دار و دســتههای اعتصابشکن حرفهای همانند «مزدوران» 1به کسبوکاری تخصصی تبدیل شده است ،و این دار و دستهها در صــورت نیاز در خدمت این یا آن کارفرما هســتند و در ازای دریافت پول کار میکنند ،ما در کارخانههای غولآســای خویش جوخههای دائمی اعتصابشــکن داریم که زیر پوشــش واحدهای رفاهی کار میکنند .این نهادها برای پیشبرد صلح اجتماعی نیستند بلکه سالحی در معرکه درگیری اجتماعیاند که یک طرف دعوا را به زیان طرف دیگر تقویت میکنند[ ».نقل از]:
-9از ســوی دیگر امضای قراردادهای دستهجمعی کارگری بر قدرت اتحادیه میافزاید و بسیاری از کارگرانی که تا پیش از این کنار کشیده بودند حاال با رغبت به آن میپیوندند .با این کار بر مقاومت کارفرمایان افزوده میشــود .به همین سبب Zentralverband Deutscher Industriellerقدرتمندترین ســازمان صنعتگران آلمان در ماه مه 1905قطعنامه زیر را از تصویب گذراند« :اتحادیه مرکزی صنعتگران آلمان امضای قراردادهای دســتهجمعی میان سازمانهای کارفرمایی و سازمانهای کارگری را برای صنایع آلمان و پیشرفت آن در آینده بیاندازه خطرناک میداند .این قبیل موافقتنامهها دست کارفرما را در کنترل کارگرانش میبندد ،در حالیکه برای اداره بنگاه به کارگیری شــیوه خاص ضــرورت دارد .قرارداد جمعی همچنین فرد کارگر را هم تابع فرمان سازمان کارگری قرار میدهد .به نظر اتحادیه مرکزی ،که با ِ جمعی کار ،مانع جدی تجربیات انگلیس و آمریکا مطابقت دارد ،قراردادهای دسته در مسیر پیشرفت فناوری و تشکیالتی صنایع آلمان به شمار میروند .به نقل از: سرمایه مالی
594
Adolf Braun, Die Tarifverträge und die deutschen Gewerkschaften, pp. 47-8.
-10همین طور بنگرید به:
State Councillor Leidig, inVerhandlungen des Vereins für Sozialpolitik, 1905, vol. 115 p. 156, and that by Dr Harms, p. 201.
-11آدولف براون نشان میدهد که اتحادهای صنفی از منظر عام طبقه کارگر نیز باید رد شوند« :باید یادآوری کرد که کارفرمایان در انتظار آنند که نتایج دیررس قراردادهای جمعی بهتدریج خود را نشان دهند ،از جمله حذف تمامی رقابتهای مزاحم ،تضمین قیمتهای باالتر ،و بهرهکشــی از عامه مصرفکنندگان .درست همان کارفرمایانی که در گذشته نه چندان دور ،و حتی شاید تا به امروز تا حدی ،از توقف کار ،محدودیت کارگران مهاجر ،و نفوذ عمومی اتحادیه بر بازار کار به خشــم میآمدند ،اکنون دارند این مسئله را سبک و سنگین میکنند که در هنگام امضای قرار داد از اتحادیه بخواهند مواد مربوط به تضمین حفظ حداقل قیمتهای ثابت کاالهای تولید شده را در قرارداد بگنجانند .عالوه بر سنجههای مزد حاکم بر پرداخت به کارگران باید جدول قیمتهای اعمالشــده بر مصرفکننده نیز تهیه شــود .در چنان صورتی از اتحادیههای کارگری مقید به چنان موافقتنامهای خواسته میشود هر وقت قیمت کاالهای کارفرما به مبلغی
595
فصل بیستو چهارم :کشمکش بر سر قرارداد کار
پایینتر از آنچه در جدول کلی اتحادیه مرکزی کارفرمایان تعیین شده است برسد ،کار و نیز هر نوع عرضه کار را متوقف کند .اتحادیههای کارگری بدینترتیب نه تنها ناچارند افزایش قیمت نیازمندیهای زندگی را بپذیرند و علنا از آن حمایت کنند ،بلکه در مقام نمایندگان آگاه منافع کارفرما در برابر افکار عمومی مسئول افزایش هزینه زندگی عمومی بشوند .البته مواردی استثنایی نیز وجود دارد که هدفهای اتحادیه کارگری از راه دیگری تامین نمیشود ،جایی که امتیازهای مورد بحث ،بر مصرف انبوه تاثیری ندارند و بنابراین توجیهپذیرند .اما علیالقاعده دادن چنان امتیازهایی برای رسیدن به توافق در مورد قرارداد دسته جمعی با اصول جنبش کارگری و با هدفهای اتحادیههای کارگری ناسازگار به نظر میرسد[ ».نقل از.Adolf Braun, op. cit., p. 5 ]: -12اینتر و خشک را با هم سوزاندن است آنجا که نیومن میگوید« :حوزهای که در آن میتوان اعتصاب را به شیوه عادی پایان داد (از راه توافق بر سر مزدها) با بنگاه متوسط عمال سازگارتر است .البته تالشهایی به عمل آمده است تا توافقها بر ســر مزدها را از آن نقطه فراتر ببرند .با این همه ،این حوزهای متمایز اســت که در آن بنــا به توصیه مکتب لیبرال قدیم ،کارگران برای قرارداد مزدها باید اعتصاب کنند .در حالیکه ورای این حوزه ،حوزه دیگری است که رسیدن به قرارداد مزدها تنها به یاری اعتصاب ممکن نمیشــود به این دلیل بســیار ساده ،یعنی این پرسش ابتدایی که «کدام یک از ما دو طرف میتوانیم بیشــتر دوام بیاوریم؟» که پاســخ آن هم برای آدم فهمیده از همان آغاز روشــن اســت .اگر بنا نیست تجربه اعتصاب کارگــران معدن را بار دیگر تجربه کنیم ...هم شــرکتکنندگان و هم دیگرانی که شرکت نکردند ،میدانند که کارگران در حال حاضر نمیتوانند به آن پیروزیها که در مذاکرات صلح قدیم میرسیدند دست یابند و چنان اعتصابهایی به گونههای تازه اعتصابهای احساساتی تعلق دارد .چون حتی اگر فرض را بر این میگذاشتیم که در این اعتصابها برندهایم -فرضی کامال مبتنی بر حدس و گمان -تراستهای بــزرگ صنعتی منابع عظیمــی در اختیار دارندکه برای جلوگیــری از تکرار چنان وقایعی خود را مجهز ســازند .در گذشــتهای نه چندان دور یک بانکدار جوان ما محاســبه ســاده زیر را ارائه داد« :به خاطر نگهداری ذخیرهای دائم در چند ماه به منظور محافظت کامل از منافع خودمان و جلوگیری از شکســت در یک اعتصاب
(اعتصاب در مفهوم قدیم کلمه) در آن مدت چقدر بهره پول را از دست میدهیم؟» از این بیان چه نتیجهای گرفته میشــود؟ اگر کارگر بخواهد به وضعیت خود ســر و ســامانی بدهد باید اعتصاب را بهمثابه درخواست کمک از بقیه جمعیت در نظر بگیرد[ .نقل از]: F. Naumann, in Verhandlungen des Vereins für Sozialpolitik, vol. 115 (1905), p. 187.
سرمایه مالی
596
فصل بیست و پنجم پرولتاریا و امپریالیسم
2- wage labour
1- antagonism
597
فصل بیست و پنجم :پرولتاریا و امپریالیسم
سیاست اقتصادی پرولتاریا با سیاســت اقتصادی سرمایهداران اختالف بنیادی دارد و این آشــتیناپذیری 1در همه موضعگیریهای خاص بهخوبی نمایان است. مبارزه کارِ مزدی 2با ســرمایه ،قبل از همه مبارزه برای آن بخش از ارزش جدید در فراورده ســاالنه است که توسط طبقه کارگر (از جمله کارکنان حقوقبگیر تولیدی، و مدیران تولید) ایجاد میشــود .عرصه بیواسطه این مبارزه ،قرارداد کار است که ادامه آن تا کشمکشها بر سر سیاست اقتصادی دولت کشیده میشود .در سیاست تجــاری ،منافع کارگران ،قبل و باالتر از هر چیز مســتلزم گســترش بازار داخلی اســت .هر اندازه مزدها باالتر باشــد آن بخش از ارزش جدید که تقاضای مستقیم برای کاالها را تشکیل میدهد و بهطور اخص ،اقالم مصرفی بیشتر خواهد بود .اما گســترش اقالم مصرفی در صنعت و افزایش عام اقالم ساخته شده در صنعت ،به معنی گسترش حوزههایی اســت که در آنها کال ترکیب اندامواره سرمایه پایینتر، و به سخن دیگر در صنایعی است که بتوان کارگران بیشتری را به کار گرفت .این امر به افزایش سریع تقاضای کار و در نتیجه ،بهتر شدن موضع کارگر در بازار کار، تقویــت اتحادیههای کارگری ،و بهبود دورنمای پیروزی در مبارزه جدید بر ســر مزدها میانجامد .منافع کارفرمایان درســت عکس این است .گسترش بازار داخلی از طریق افزایش مزدها به معنی کم شــدن نرخ ســود ،و کمتر شدن آن در آینده ،و در نتیجه کم شدن انباشت سرمایه است .ضمن اینکه در این حالت سرمایههایشان
سرمایه مالی
598
بهناگزیر به تولید اقالم صنعتی ساختهشــدهای سوق داده میشود که در آنها رقابت بسیار شدید و امکان کارتلسازی خیلی محدود است .البته این درست است که آنها در گسترش بازار منافعی دارند اما نه به شکلی که نرخ سودشان را کم کند؛ میتوانند به هدف خود که سود بیشتر است با گسترش بازارهای خارجی برسند در حالیکه بازار داخلی تغییری نکند .در این صورت بخشــی از فراورده تازهتولیدشده ،تقاضا در داخل را افزایش نمیدهد و بر درآمد کارگران نمیافزاید بلکه بهعنوان ســرمایه در کشــورخارج در تولید به کار گرفته میشــود .بدین صورت نرخ سود افزایش بیشتری پیدا میکند و انباشت شتاب میگیرد .پس ،سیاست تجاری کارفرمایان قبل از همه متوجه بازارهای خارجی اســت و سیاست کارگران بازار داخلی که خود را بهخصوص در شکل سیاست مزدها نشان میدهد. تا آنجا که تعرفههای حمایتی ،تعرفههای «آموزشی» هستند و عمدتا شامل حال اقالم ساختهشــده صنعتی میشــوند با منافع کارگر مزدبگیر تعارضی ندارند .البته کارگران در مقام مصرفکننده از این تعرفهها آسیب میبینند اما در مقام تولیدکننده، در صورت توســعه صنعتی و با بودن اتحادیه کارگری بهخوبی ســازمانیافته که بتواند از موقعیتها بهرهبرداری کند ،آسیبها جبران میشود .آنها که بیش از همه در این دوره آسیب میبینند بیشــتر پیشهوران درگیر در تولید داخلی و کشاورزان هســتند ،تا کارگران کارخانه .اما وقتی تعرفههای حمایتی تعرفه کارتلها میشود قضیــه توفیر میکنــد .میدانیم که پیدایش اولیه کارتلها در آن شــاخههای تولید اســت که باالترین ترکیب اندامواره سرمایه را دارند و ایجاد سود فوقالعاده در آنها مانع از آن میشــود که صنایع اقالم ساختهشــده و اقالم مصرفی توسعه پیدا کند. همزمان ،افزایش قیمت مواد غذایی ناشی از ترکیب ناگزیر تعرفههای کشاورزی با تعرفههــای صنعتی به کاهش مزدهای واقعی میانجامد و تا آنجا که بازار داخلی را تقاضای کارگران برای فراوردههای صنعتی تعیین کند این بازار نیز حالت انقباضی پیــدا میکند .بدینترتیب کارگر هم در مقام تولیدکننده و هم در مقام مصرفکننده از آسیبی که به صنایع کاربر وارد میشــود آسیب میبیند .کارتلسازی نیز موضع کارفرمــا را در بازار کار تقویت و موضــع اتحادیههای کارگری را ضعیف میکند. تعرفههای کارتل قویترین مشــوق را برای افزایش صدور سرمایه فراهم میکند و
599
فصل بیست و پنجم :پرولتاریا و امپریالیسم
این ضرورتا به سیاست توسعهطلبانه امپریالیسم منجر میگردد .دیدهایم که صدور سرمایه شرط گسترش سریع ســرمایهداری است .از منظر اجتماعی این گسترش، شــرط اساسی تداوم جامعه سرمایهداری بهعنوان یک کلیت است ،در حالیکه این از دیدگاه اقتصادی ،شرط حفظ و احیانا افزایش نرخ سود است .سیاست گسترش موجب میشــود همه الیههای طبقات دارا در خدمت سرمایه مالی متحد شوند .و بدینترتیب تعرفههای حمایتی و سیاست گسترش به تقاضای مشترک طبقه حاکم تبدیل میشود .کنار نهاده شدن سیاست دادوستد آزاد توسط طبقات سرمایهدار ،آن را به آرمان گمشده تبدیل میکند .البته تجارت آزاد ،تقاضای اثباتی پرولتاریا نیست بلکه تنها وسیله دفاع او در برابر سیاست حمایتی است که کارتلسازی همه جانبه را ســرعت میبخشد و با خود تقویت ســازمانهای کارفرمایی ،تشدید تضادهای ملی ،افزایش تسلیحات ،بار فزاینده مالیاتها ،افزایش هزینه زندگی ،افزایش قدرت دولت ،ضعیف شــدن دموکراسی ،و پیدایش ایدئولوژی را به همراه میآورد و این ایدئولوژی دشمن کارگر و ستایشــگر زور است .وقتی بورژوازی تجارت آزاد را کنار نهاد ،مبارزه برای بازگرداندن آن بیهوده است چون پرولتاریا بهتنهایی ضعیفتر از آن است که برنامهاش را به حاکمان بقبوالند. اما این البته بدان معنا نیســت که پرولتاریا اکنون باید طرفدار مدرن سیاســت حمایتی بشود ،چراکه این سیاست با امپریالیسم پیوندی ناگسستنی دارد .شناسایی لزوم این سیاســت برای طبقه ســرمایهدار و در نتیجه ارتقاء آن تا هنگامی که این طبقه در قدرت اســت ،نشان میدهد که پرولتاریا دلیلی نمیبیند دست از سیاست خود بردارد ،تســلیم سیاست دشمنانش گردد ،یا وسوسه توهماتی درباره سودهای ادعایی بشــود که بناست با تعمیم و تشدید بهرهکشی ،در موقعیت او بهعنوان یک طبقــه ایجاد کند .اما در عین حال نباید پرولتاریــا را از درک این نکته باز دارد که سیاست امپریالیسم ،انقالبی را گسترش میدهد که یک طرف آن سرمایهداری است و همراه با آن شــرایط برای پیروزی سوسیالیســم فراهم میشود .با این همه و هر اندازه که پرولتاریا به این باور قوی رســیده باشد که سیاست سرمایه مالی بهناگزیر به جنگ منتهی میشــود ،و به همراه آن توفانهای لگامگســیخته انقالبی میآید، نمیتواند دشــمنی خدشهناپذیرش را با نظامیگری و سیاست جنگی کنار بگذارد،
سرمایه مالی
600
همانگونه که به هیچروی نمیتواند حامی سیاست توسعهطلبی سرمایهداری باشد با این برداشــت که چنان سیاستی ممکن اســت در نهایت ،توانمندترین عامل در پیروزی نهایی پرولتاریا باشد .پیروزی ،برعکس ،میتواند تنها بر اثر مبارزه بیامان علیه چنان سیاســتی به دســت آید ،چون تنها در آن هنگام اســت که پرولتاریا از فروپاشیای ســود میبرد که خود راهبر آن بوده است؛ فروپاشیای تنها سیاسی و اجتماعی و نه اقتصادی ،چون فکر فروپاشی اقتصادی ناب کال بیمعنی است. تعرفههــای حمایتی و کارتلها بــه معنی افزایش هزینه زندگی هم هســت. سازمانهای کارفرمایان با تقویت قدرت سرمایه در برابر حمله اتحادیههای کارگری مقاومت میکنند .سیاســت تســلیحاتی و اســتعماری ،بار مالیاتهای تحمیلی بر پرولتاریا را سنگینتر میکند .پیامد ناگزیر این سیاست ،برخوردهای خشونتآمیز کشــورهای ســرمایهداری ،و فقر و بینوایی بیسابقه اســت .تمامی این نیروها که تودههای مردم را انقالبی میکنند ،تنها در صورتی میتوانند در خدمت بازســازی اقتصاد قرار گیرند که طبقه سرنوشتسازی که باید ایجادکننده جامعه جدید باشد، با پیشبینی سیاســتهای کلی ،پیامدهای ضروری آن را یادآور شــود .این نیز در صورتی ممکن میشود که پیامدهای گریزناپذیر چنان سیاستهایی که مغایر منافع تودههای مردم اســت بارها و بارها برای مردم توضیح داده شــود ،که این خود با مبارزه پایدار و بیامان علیه سیاست امپریالیسم شدنی است. ســرمایه نمیتواند سیاستی جز سیاست امپریالیستی را دنبال کند ،پرولتاریا هم نمیتواند با سیاســتی برگرفتهشده از دوران حاکمیت سرمایه صنعتی با امپریالیسم مبارزه کند .مبارزه با سیاست سرمایهداری در مرحله پیشرفته با سیاست کهنه دوران تجارت آزاد و دشــمنی بــا دولت ،نفعی برای پرولتاریا ندارد .پاســخ پرولتاریا به سیاســت اقتصادی سرمایه مالی -امپریالیســم -نمیتواند تجارت آزاد باشد؛ تنها سوسیالیســم ،پاسخ آن اســت .هدف سیاســت پرولتاریا احتماال نمیتواند آرمان واپســگرایانه بازگرداندن رقابت آزاد و سرنگونی ســرمایهداری باشد .پرولتاریا با پرهیز از دوراهی بورژوازی -سیاســت حمایتی ،یــا تجارت آزاد -راهحل خود را دارد که نه سیاست حمایتی است و نه تجارت آزاد ،بلکه سوسیالیسم است؛ سازمان تولید ،کنترل آگاهانه اقتصاد ،نه بر پایه منافع قطبهای ســرمایهداری ،بلکه توسط
601
فصل بیست و پنجم :پرولتاریا و امپریالیسم
کلیت جامعه که میتواند در نهایت ،اقتصاد را تابع خود سازد همانگونه که طبیعت را با کشــف قوانین جهان طبیعی فرمانبردار خود ســاخته است .سوسیالیسم دیگر آرمانی دوردســت ،یک «هدف نهایی» و اصل راهنمای «تقاضاهای فوری» نیست، [ ]1یک عنصر اساسی سیاســت عملی و فوری پرولتاریاست؛ و درست در همین کشــورها که سیاســت بورژوازی بهطور کامل به اجرا گذاشــته شده ،و مهمترین جنبههای اجتماعی مطالبات دموکراتیک طبقه کارگر تحقق یافته است ،سوسیالیسم باید بیشترین تبلیغ را بهعنوان تنها گزینه در برابر امپریالیسم به خود اختصاص بدهد تا برای سیاستهای مستقل طبقه کارگر ایجاد تضمین کند و نشان دهد که در دفاع از منافع طبقه کارگر دست باال را دارد. ســرمایه مالی کنترل بر تولید اجتماعی را با آهنگی فزاینده در دســتان شــمار معــدودی از اتحادیههای ســرمایهداران بزرگ قرار میدهــد ،مدیریت تولید را از مالکیــت جدا میکند ،و تا آنجا که ســرمایهداری اجازه میدهد به اجتماعی کردن تولید ادامه میدهد .مرزهای اجتماعی کردن ســرمایهداری را نخست ،تقسیم بازار جهانی به قلمروهای اقتصاد ملی فرد فرد کشــورها تشکیل میدهد ،و بهدشواری و تنها از راه کارتلســازی بینالمللی میتوان تا حدی بر این تقسیمبندی فائق آمد، ادامه رقابتکارتلها و تراســتها با یکدیگر با کمک قدرت دولتی این تقســیم را طوالنیتر میســازد .اجتماعی شدن را عامل دیگری هم محدود میکند که ما برای تکمیل بحث یادآور میشــویم .این عامل ،شکلگیری اجاره زمین است که مانعی بر ســر راه تمرکز کشاورزی ایجاد میکند؛ و سرانجام ،پیشبرد سیاست اقتصادی با هدف تداوم زندگی بنگاههای کوچک و متوسط. گرایش ســرمایه مالی ،اعمال کنترل اجتماعی بر تولید است ،اما این یک شکل متناقض اجتماعی شــدن اســت ،زیرا کنترل بر تولید اجتماعی همچنان در اختیار الیگارشی میماند .مبارزه برای سلب مالکیت از این الیگارشی مرحله پایانی مبارزه طبقاتی بورژوازی و پرولتاریاست. کارکرد سرمایه مالی در اجتماعی کردن ،در حد بسیار زیادی امر غلبه بر سرمایهداری را تسهیل میکند .وقتی سرمایه مالی مهمترین شاخههای تولید را به کنترل خود درآورد، تنها کافی است جامعه از طریق ارگان اجرایی آگاهانهاش ،یعنی دولتی که به تسخیر طبقه
سرمایه مالی
602
کارگر درآمده اســت ،سرمایه مالی را تصرف کند تا این شاخههای تولید را در کنترل ِ صنعت فوری خود بگیرد؛ و چون همه شاخههای دیگر تولید به اینها وابستهاند ،کنترل کالنمقیاس کاملترین شــکل نظارت اجتماعی را حتی بدون اجتماعی کردن بیشتر فراهم میسازد .جامعهای که بر معدن زغالسنگ ،صنعت آهن و فوالد ،صنایع ابزارهای ماشینی ،الکتریکی و صنایع شیمیایی کنترل دارد و شبکه حملونقل را در اختیار گرفته است میتواند از راه کنترل این مهمترین حوزههای تولید ،توزیع مواد خام به سایر صنایع و انتقال فراوردههای آنها از طریق حملونقل را تعیین کند .حتی امروزه کنترل مالکیت شش بانک بزرگ برلین در حکم مالکیت بر مهمترین حوزههای صنعت کالن مقیاس خواهد بود و تا حد زیادی مرحلههای نخســتین سیاست سوسیالیستی در دوران گذار را که هنوز حسابداری سرمایهداری سودمند است ،تسهیل میکند .دیگر لزومی نیست که فرایند مصادرهها به مزرعههای کشــاورزی و کسبوکارهای خردهپا کشانده شود، چون در نتیجه مصادره صنایع بسیار بزرگ که مزارع و کسبوکارهای خردهپا وابسته به آنها هستند ،اینها بهطور غیرمستقیم اجتماعی میشوند درست همانگونه که صنایع بهطور مستقیم اجتماعی شــدهاند .بنابراین امکان دارد درست در آن حوزههای تولید تمرکززداییشــده که فرایندی طوالنی و از نظر سیاسی پرخطر است به فرایند مصادره اجازه داده شــود آهسته آهسته به بلوغ برسد .به سخن دیگر ،از آنجا که سرمایه مالی هماکنون تا حدی که مقتضای سوسیالیسم است ،امر مصادره را انجام داده است ،امکان پرهیز از مصادره شتابزده توسط دولت ،و جایگزینی آن با فرایند گام به گام اجتماعی کردن از راه منافع اقتصادیای که دولت ارائه میکند ،وجود دارد. ســرمایه مالی ضمن اینکه آخرین پیشنیازهای ســازمانی سوسیالیسم را ایجاد میکند ،گذار در مفهوم سیاســی را آسانتر میســازد .عمل خود طبقه سرمایهدار بدانگونه که در سیاســت امپریالیسم آشکار شده است ،بهضرورت ،پرولتاریا را به مسیر سیاست مستقل طبقاتیای میاندازد که تنها با سرنگونی نهایی سرمایهداری به انجام میرسد .تا زمانی که اصل تجارت آزاد غلبه داشت ،و مداخله دولت در امور اقتصادی و نیز سرشت دولت بهمثابه سازمان سلطه طبقاتی پنهان نگاه داشته میشد، ارزیابی لزوم مبارزه سیاسی و باالتر از آن ،لزوم دستیابی به هدف نهایی یعنی تسخیر قدرت دولتی ،مستلزم سطح نسبتا پخته درک و تفاهم بود .پس تصادفی نیست که
603
فصل بیست و پنجم :پرولتاریا و امپریالیسم
در انگلیس ،کشور نمونه کالســیک عدم مداخله ،انجام عمل سیاسی طبقه کارگر مستقل بسیار دشــوار بود .اما حاال این وضع دارد عوض میشود .طبقه سرمایهدار به شــیوه مستقیم ،مشخص و آشکار مالکیت دستگاههای دولتی را در دست گرفته و آن را به ابزار خود برای منافع بهرهکشــانهاش تبدیل کرده است ،بهگونهای که هر کارگری آن را متوجه میشود و کارگر حاال باید بداند که تسخیر قدرت سیاسی از ســوی پرولتاریا فوریترین منفعت شخصی او را در بردارد .مصادره آشکار دولت توسط طبقه ســرمایهدار ،هر پرولتری را مستقیما وادار میکند برای تسخیر قدرت سیاسی که تنها راه پایان دادن به بهرهکشی از خود اوست تالش کند]2[ . مبارزه با امپریالیسم به تضادهای درون جامعه بورژوایی شدت میدهد .پرولتاریا بهعنوان قاطعترین دشــمن امپریالیسم از پشتیبانی سایر طبقات برخوردار میشود. امپریالیسم که در آغاز حمایت سایر طبقات را با خود داشت ،سرانجام طرفدارانش را از دست میدهد .هر قدر روند انحصارها جلوتر میرود ،بار تحمل سود فوقالعاده بر سایر طبقات سنگینتر میشود .افزایش هزینههای زندگی ،با پیدایش تراستها، موجب پایین آمدن ســطح زندگی میشود و دلیل اصلی آن روند صعودی قیمتها و تاثیر آنها بر هزینه نیازهای اساســی زندگی مردم است .یقهسفیدها آینده شغلی خود را تیره میبینند و هرچه بیشتر میگذرد خود را به پرولتاریای مورد بهرهکشی نزدیکتر احساس میکنند .حتی الیههای میانی بازرگانان و صنعتگران به وابستگی خویــش به کارتلها پی میبرند و متوجه میشــوند که بهتدریج به عامالن صرف حقکمیســیونبگیر کارتلها تبدیل میشوند .همه این تضادها هنگامی که گسترش ســرمایه وارد دوره کندی توســعه میشود بهناچار به شــکل غیرقابلتحملی حاد میشــود .این هنگامی است که توسعه شرکتها و کارتلها دیگر شتاب پیشین را ندارد ،هنگامی که پیدایش سود موسسان همراه با انگیزه صدور سرمایه کند میشود. وقتی دیگر از باز شدن سریع بازار کشورهای خارجی به روی سرمایهداری خبری نیست ،صدور سرمایه ناگزیر به کند شدن است .باز شدن خاور دور ،و توسعه سریع کانادا ،آفریقای جنوبی ،و آمریکای جنوبی ،در روند گیجکننده ســرمایهداری سهم اساســی داشتند و تنها بر اثر بحرانهای کوتاه سال 1895به بعد با گسست روبهرو شــدهاند .با شروع روند کند این توسعهها بازار داخلی بهناگزیر باید فشار کارتلها
سرمایه مالی
604
را بهشــدت احســاس کند چون در دورههای بحران روند تمرکز شتاب بیشتری میگیرد .همزمان و با کند شدن گســترش بازارهای جهانی ،کشمکش کشورهای ســرمایهداری بر سر سهمگیری شدت میگیرد و حاد شدن هرچه بیشتر کشمکش زمانی است که بازارهای بزرگی که زمانی به روی رقابتها باز بودند ،مثل انگلیس، بر اثر سیاســتهای حمایتی به روی کشورهای دیگر بسته میشود .خطر جنگ بر دامنه تسلیحات میافزاید بار مالیاتها سنگینتر میشود ،که سرانجام الیههای میانی را که ســطح زندگیشان مدام در معرض تهدید است ،به دامن پرولتاریا میراند که حاال دارد میوه انحطاط قدرت دولت و درگیری جنگ را میچیند]3[ . به حکم قانونی تاریخی ،در همه شــکلهای جامعه مبتنی بر تضادهای طبقاتی، انقالبهــای بزرگ اجتماعی تنها هنگامــی رخ میدهد که طبقه حاکم به باالترین سطح تمرکز قدرت رسیده باشد .قدرت اقتصادی طبقه حاکم غالبا با تمرکز قدرت بر مردم ،و تســلط بر نیروی کار انسانی همراه است .اما خود این ،طبقه حاکم را به قدرت افراد تحت حکومت وابســته میکند؛ با قدرتگیری فزایندهاش همزمان بر قدرت کسانی میافزاید که در مقام دشــمنان طبقاتی در مقابل او قرار دارند .افراد تحت حکومت بهظاهر ناتوان هستند .قدرت آنها بالقوه است .و تنها در نبرد قدرت برای ســرنگونی طبقه حاکم به فعل درمیآید .اما قدرت حاکمان آشکار است .تنها در درگیری دو قدرت ،در دورههای انقالب ،قدرت تابعان به واقعیت درمیآید. قدرت اقتصادی به معنی قدرت سیاســی هم هســت .سلطه اقتصادی موجب کنترل ابزارهای قدرت دولت میشــود .هر انــدازه تمرکز اقتصادی درجه باالتری داشته باشد ،کنترل دولت بیحدومرزتر است .وقتی که تمرکز همه ابزارهای قدرت دولت به شــکل به کارگیری بیحدومرز قدرت دولت تبدیل شــود که این قدرت ابزار شکســت ناپذیر حفظ سلطه اقتصادی است؛ تســخیر قدرت سیاسی هم به پیششرط آزادی اقتصادی تبدیل میشود .انقالب بورژوایی تنها هنگامی آغاز شد که دولت مطلقه قدرت محلی خودســامان زمینداران بزرگ را به کنترل درآورده و همه ابزارهای قدرت را در دستان خود متمرکز کرده بود .تمرکز قدرت سیاسی در دستان عدهای معدود زمیندار ،خود پیششرط پیروزی سلطنت مطلقه بود .به همان نحو هم پیروزی پرولتاریا بهناگزیر با تمرکز قدرت اقتصادی در دســتان معدودی
قطب سرمایهدار یا اتحادیهای از آنان و سلطه آنان بر دولت همراه است. سرمایه مالی ،در دوران بلوغ و پختگی ،باالترین مرحله تمرکز قدرت اقتصادی و سیاسی در دستان الیگارشی سرمایهداری است .اوج دیکتاتوری قطبهای سرمایه اســت .همزمان ،دیکتاتوری لردهای سرمایهدار یک کشور مدام و با آهنگی فزاینده با منافع کشــورهای دیگر در تضاد قرار میگیرد و سلطه داخلی سرمایه با آهنگی رو به افزایش با منافع تودههای مردم ناســازگار میشود؛ مردمی که مورد بهرهکشی ســرمایه مالی قرار دارند اما در ضمن به نبرد با آن فراخوانده شــدهاند .در برخورد خشونتبار این منافع متضاد ،سرانجام دیکتاتوری قطبهای سرمایه به دیکتاتوری پرولتاریا تبدیل میشود.
فصل بیست و پنجم :پرولتاریا و امپریالیسم
605
یادداشتهای فصل بیست و پنجم
سرمایه مالی
606
-1کنایهای است به بحث [ادوارد] برنشتاین 1در سوسیالیس م تکاملی[ .ویراستار انگلیسی] « -2نظــام نوین تعرفههای حمایتی -و اهمیت تاریخی این -در مرحله نهایی سرمایهداری معمول میشود .سرمایه برای جلوگیری از سقوط نرخ سود که قانون محرک سرمایهداری است ،رقابت آزاد را از بین میبرد ،خود را سازماندهی میکند، و بــه برکت این ســازمان میتواند قدرت دولتی را مصادره کنــد تا از آن به طور مستقیم در راســتای منافع بهرهکشانه خود استفاده کند .حاال دیگر نه تنها کارگران بلکه تمامی جمعیت تابع سودجویی طبقه سرمایهدار میشوند .همه ابزارهای قدرت موجود در جامعه ،آگاهانه بسیج میشوند و به شکل ابزارهایی در میآیند که سرمایه به یاری آنها بتواند از جامعه بهرهکشی کند .این سلف بیواسطه جامعه سوسیالیستی اســت چون نفی کامل آن جامعه اســت ،اجتماعی کردن آگاهانه همه ظرفیتهای اقتصادی جامعه مدرن است ،در شکلی که برای کل جامعه نفعی ندارد بلکه هدفش افزایش نرخ بهره کشــی سراسر جامعه به درجهای بیسابقه است .اما تنها شفافیت و بدیهی بودن این وضعیت اســت که ادامهاش را ناممکن میسازد .پرولتاریا را به اقدام علیه فعالیتهای طبقه سرمایهدار برمی انگیزد که همراه با تمرکز وسایل تولید، اندیشه و عمل خود را متمرکز کرده است و این پرولتاریا تنها باید به قدرت خویش و مقاومت ناپذیر بودن در برابر آن آگاه شود[ ».نقل از]: Rudolf Hilferding, ‘Der Funktionswechsel des Schutzzolles’, Die Neue Zeit, XXI, 2 (1902-3).
-3بنگریــد به Karl Kautsky, The Road to Power :و بهخصوص فصلی با عنوان «عصر جدید انقالبها».
)1- Eduard Bernstein (1850 -1932
سیاستمدار و نظریهپرداز و عضو متنفذ حزب سوسیال دموکرات آلمان .سوسیالیستهای پیرو مارکس ،برنشتاین را به خاطر نقدهایش بر ماتریالیسم تاریخی مارکس و انگلس ،و رد نظریه مبارزه طبقاتی و دیکتاتوریِ پرولتاریا، تجدیدنظرطلب خواندهاند .برنشــتاین با تاکید بر شکلی از سوسیالیسم که خودش آن را «سوسیالیسم تکاملی» میخواند ،خواســتار برپایی سوسیالیسم به شیوه مســالمتآمیز و دموکراتیک بود و معتقد بود مارکس در اواخر عمرش از نظریههای مندرج در «مانیفســتِ کمونیست» و آموزههای هگلی فاصله گرفته و طرفدار سوسیالیسم مسالمتجویانه شده است.
واژهنامه A
a pro tanto(L) پارهای/ قسمتی/بخشی absentee ownership مالکیت غایب absolutist-bureaucratic rule
دیوانی-حکومت استبدادی جدا کردن/انتزاع کار انباشته گذشته/ کار گذشته انباشت شده
واژهنامه
abstraction
607
accumulated past labour(labor) active economic کنشگران اقتصادی فعال subjects actual value ارزش واقعی additional capital سرمایه اضافی aliquot پاره/ بخش/ کسر alpha and omega = A-Z اولین و آخرین altogether کلهماجمعین antagonism آنتاگونیسم/آشتیناپذیری
خرید در یک محل و فروش سریع آن/آربیتراژ
arbitrage درمحل دیگر artisan صنعتگر association انجمن/ اتحادیه association of industrialists
اتحادیه صنعتگران
Aufhebung, Aufheben (G)/ (suppression) جداافتادگی average profit
سود میانگین/ سود متوسط/میانگین سود
B balance of payments balances of payment
تراز پرداختها ترازهای پرداخت
bank capital سرمایه بانک bank credit اعتباربانکی bank discount rate نرخ تنزیل بانکی bank draft براتبانکی bank note اسکناس بانک bank profit سود بانک/ سود بانکی bearish speculation سفتهبازی خرس وار bill of credit حواله اعتباری bill of exchange برات bills اوراق اعتباری board of directors هیئت مدیره book money پول دفتری book-keeping transaction
دادوستد دفتری
bourgeois dilemma دوراهی بورژوازی bourgeois economics اقتصاد بورژوایی bourgeois society جامعه بورژوایی bourgeoisie بورژوازی bullion شمش bullionist طرفداران شمش bullish speculation سفته بازی گاو مانند business circles حلقههای سوداگری business-in-itself سودا-خود
C call money cancel against capital capital credit capital market
وام عندالمطالبه تسویه شدن با سرمایه اعتبار سرمایهای بازار سرمایه
ceteris paribus(L)
در صورت (به شرط) برابر بودن سایر شرایط
chosen nation ملت برگزیده circulating capital سرمایه در گردش circulation credit اعتبار در گردش circulation of money گردش پول circulation process فرایند گردش class antagonism تضاد طبقاتی class rule حکمرانی طبقاتی/حکومت طبقاتی classical economics اقتصاد کالسیک clearing house اتاق پایاپای clearing house certificate
گواهینامه(اتاق) پایاپای نهادهای پایاپای
clearing house institutions closed shop
کارگاه بسته (که فقط کارگران عضو اتحادیهای )خاص را استخدام میکند coin money ضرب سکه collateral وثیقه combination of capitals ترکیب سرمایهها commercial capital سرمایه تجاری commercial credit اعتبارتجاری commercial freedom آزادی تجاری/آزادی بازرگانی
commercial policy سیاست تجاری commodity کاال commodity exchange بورس کاال commodity market بازار کاال commodity note کاالبرگ commodity producing society
جامعه تولید کاالیی
commodity production تولید کاالیی commodity sui generis(E/L)
کاالی یگانه
communism کمونیسم communist کمونیستی/کمونیست communistic اشتراکی community جماعت competition رقابت concentrating متمرکز کردن concentration تمرکز concern کنسرن conditio sine qua non(L)
شرط الزم/ شرط گزیر ناپذیر
conditio sine qua non(L) (regrettable necessity) ضرورت اسفبار condition for generalizing
ِ شرط عامیت یافتن
condottieri (I) مزدورا ن condottiero/condottiere(I) مزدو ر confirmation تصدیق consols =consolidated bonds
اوراق قرضه تلفیقی کنسرسیوم سرمایه ثابت بهره دیرکرد ی سپردهها ِ تبدیلپذیر convertible تسعیرپذیر/قابلتسعیر coolie َفعله corporation / corporate شرکت cost of production هزینه تولید/قیمت تولید cost price قیمت تمامشده craftsman پیشهور credit اعتبار consortium constant capital contango convertibility of deposits
608
سرمایه مالی
سرمایه سهام capitalism کاپیتالیسم،سرمایهداری capitalist سرمایهدار capitalist classes طبقات سرمایهدار capitalist mode of accumulation شیوه انباشت سرمایهداری capitalist oligarchy الیگارشی سرمایهداری capitalist process of accumulation فرایند انباشت سرمایهداری capitalist production تولید سرمایهداری cartel کارتل cartel of conditions کارتل شرایط cash پول نقد/ نقدینگی cash payments پرداختهای نقدی centralization متمرکز کردن/تمرکز certificate of indebtedness گواهی بدهکاری/گواهینامهبدهی capital stock / share capital
گواهی اعتباری/گواهینامهاعتباری credit crisis بحران اعتبار credit currency پول اعتباری credit hypothesis فرضیه اعتباری credit money پول اعتباری credit relationship رابطه اعتباری credit structure ساختار اعتباری/ساختار اعتبار credit transactions معامالت اعتباری/دادوستدهای اعتباری credit transactions معامالت اعتباری creditor اعتباردهنده/طلبکار currency school مکتب پولی current account حساب جاری current rate of interest نرخ بهره جاری customs union اتحادیه گمرکی credit certificate
واژهنامه
D
609
ِ dear money پول گران debentures اوراق قرضه debtor اعتبار گیرنده/بدهکار decentralization تمرکز زدایی demand تقاضا democratization of capital دموکراتیزه شدن سرمایه
deposit سپرده depreciation تنزل ارز/ استهالک ش depression رکود determined تعیین شد ه/تعیّنیافته dictatorship of the proletariat
دیکتاتوری پرولتاریا
difference مابهالتفاوت differential rent رانت ترجیحی direct order حواله مستقیم discounted bill براتِ تنزیل شده disparity ناهمترازی disproportionate نامتناسب distributive norm هنجار توزیعی dividend سود سهام dividend certificates (shares)
گواهینامههای سود سهام
سرمایه سودسهامآور division of labour (labor) تقسیم کار division over time فاصله زمانی dividend-bearing capital
doux commerce [ or, the gentle trade] معامله منصفانه/تجارت شیرین drawer’s deposit
سپرده برات ِکش/ سپردة صادرکننده امپراتوری دوگانه دامپینگ
Dual Monarchy dumping
E
early capitalism فجر سرمایهداری economic freedom آزادی اقتصادی economic policy سیاست اقتصادی educational tariffs تعرفههای آموزش ی enclosure movement جنبش حصار کشی enterprise بنگاه entrepreneurial profit سود کارفرمایی equalization
برابرسازی/همتراز کردن/یکنواخت کردن شرایط تعادل ارزش خالص مبادله مظنه سهام/مظنه قیمت سهام exchange relationship مناسبات مبادله exchange trading داد و ستد تجاری exchange value ارزش مبادلهای exploitation استثمار/ بهرهکشی exponent قوه/ توان/ نما export of capital صدور سرمایه export of commodity صدور کاال expression of equivalence معادل ارزش extractive industry صنعت استخراجی equilibrium conditions equity exchange exchange quotations
faux frais (F)/ extras/ incidental expenses
هزینههای اضافی عملیات/هزینهاضافی
F
حکومت فئودالها/ حکومت فئودالی
Feudal rule
founders profit (promoter’s profit)
سود موسس/سود موسسان (نظام) ضرب آزاد سکه free competition (system) (نظام) رقابت آزاد free currency پولآزاد free market بازار آزاد free money capital سرمایه پولی آزاد free movement of capital حرکت آزاد سرمایه free trade تجارت آزاد free trade policy سیاست تجارت آزاد free trade school مکتب تجارت آزاد free trade system نظام تجارت آزاد free wage proletariat پرولتاریای مزد بگیر آزاد free wage-earning class طبقه مزدبگیر آزاد freedom of action آزادی عمل freedom of enterprise آزادی کسب و کار French assignats اسکناسهای حوالهای فرانسوی full-fledged value با ارزش کامل futures trading سلف/ معامالت آتی/ معامالت آینده ِ futures trading معامالت تحویل آینده free coinage (system)
G
شرایط عام بحرانها general equivalent معادل عام general means of payment ابزار عا ِم پرداخت general rate of interest نرخ عمومی بهره general rate of profit نرخ عام سود generalization تعمیم/ عمومیت یافتگی giro انتقال اعتبار بین بانکه ا/برگه انتقال پول gold standard استاندارد طال good جنس general conditions of crises
good bill
سفته یا برات نقدشونده/سفته یا برات خوب
government bond قرضه دولتی government paper money gross profit
پول کاغذی دولتی سود ناخالص
H
harvest برداشت محصو ل heterospheric دگرحوزهای hoarding احتکار homospheric همحوزهای horror vacui (L) / fear of the empty
هراس از خالء
I
idle capital سرمایه عاطل idle money پول عاطل idleness of money capital
عاطل ماندن سرمایه پولی
imperialism ه جهانگشایی سرمای/امپریالیسم imperialist امپریالیستی/امپریالیست imperialist policy سیاست امپریالیستی in the know خودی و محرم اسرار inconvertible تسعیرناپذیر/غیرقابلتسعیر indebtedness بدهکاری/استقراض indemnity پاداش indirect order حواله غیرمستقیم individualize فردیت یافتن/تشخص یافتن industrial capital سرمایه صنعتی
610
سرمایه مالی
سرمایه خیالی سرمایه مالی تامین مالی شرکت first-class bill براتدرجه یک fixed capital سرمایه پایا fixed-interest debentures اوراق قرضه با بهره ثابت fixed-interest paper اوراق با بهره ثابت floating shares سهام شناور flotation credit اعتبار شناور/سرمایه شناور flotation of shares شناور کردن سهام/شناوری سهام fluctuation نوسان fictitious capital finance Capital financing of corporation
industrial enterprise بنگاه صنعتی inflation تورم interchangeability مبادلهپذیری interest بهره Interest rate نرخ بهره interest-bearing capital سرمایه بهرهآور intrinsic value ارزش ذاتی issue منتشر کردن/انتشار issue of share capital انتشارسهام سرمایه
J
شرکت سهامی
واژهنامه
joint stock company
611
نظریه مطلوبیت نهایی market for titles to interest بازار حق بهره Marx Studies (Marx-Studien (G)) مطالعات مارکسشناسی Marxian مارکسیستی/مارکسی Marxism مارکسیسم Marxist مارکسیستی/مارکسیست Marx-Studien (G) (Marx Studies) مطالعات مارکسشناسی means of production ابزارهای تولید measure of value سنجه ارزش marginal utility theory
L
mediating function
labour (labor) money / labour(labor) vouchers پول-کار labour(labor) power نیروی کار labour-saving کاراَندوز landowner زمیندار large monopoly انحصار کالن law of the heterogony of ends
mercantilism مرکانتیلیسم mercantilist مرکانتیلیستی/ مرکانتیلیست merchant تاجر/ بازرگان merger ادغام metallistic (metallist) theory
قانون هدفهای ناخواسته پول قانونی لیبرالیسم کار زنده سرمایه وام بهای سرمایة استقراضی long-term credit اعتبار بلندمدت lord of the manor ارباب مانور
legal tender liberalism living labour (labor) loan capital loan price of money
M manchester Capitalism
کاپیتالیسم منچستری
لیبرالیسم منچستری manchester School مکتب اقتصادی منچستر manchesterism منچستریسم manufactory مانوفاکتوری manufacturer صنعتگر marginal gain سود نهایی manchester Liberalism
کارکرد میانجیگرانه/نقش میانجی
نظریه فلزپایه
method of production روش تولید methodological روششناختی middle class طبقه متوسط militarism میلیتاریسم/ نظامیگری mint ضرابخانه mobilization of capital
تجهیز سرمایه/ بسیج سرمایه
mode of production شیوه تولید modification تعدیل monetary crisis بحران پولی monetary crisis بحران پولی monetary theorists نظریهپردازان پولی money capital سرمایه پولی money capitalist سرمایهدار مالی money certificate گواهینامهپولی money famine قحطی پول money in the circulation پول در گردش money market بازار پولی money of account پول حسابداری money token / token money monopolistic
پول نمادین انحصاری/ انحصارگر
N
ِ اجتماعی طبیعی ضرورت necessary mediator میانجی الزم net profit سود خالص nominal price قیمت اسمی/ بهای اسمی nominal value ارزش اسمی natural social necessity
O
سرمایه مولد/سرمایه تولیدی productivity بازدهی profit of the enterprise سود بنگاه/سود کارفرمایی profit-bearing capital سرمایه سودآور progressive measure اقدام بالنده proletarianization پرولتریزه شدن productive capital
proletariat
کارگر مزدبگیر در نظام سرمایهداری/پرولتاریا
promissory note سفته promoter’s profit (founders’ profit)
objective عینی objective configuration شکل عینی official discount rate نرخ تنزیل رسمی open credit accounts
prosperity protectionism
organic composition
protective tariff
overcapitalization
Q
حسابهای با ِز اعتباری
ترکیب آلی/ ترکیب ارگانیک/ترکیب اندامواره سرمایهسازی بیش از اندازه
P
پول کاغذی پدر خانوار خانوار پدرساالر آزاد شدن ادواری خرده بورژوایی/خرده بورژوا Political economy اقتصاد سیاسی political freedom آزادی سیاسی precondition پیششرط preferred shares سهام ترجیحی price قیمت Price of production قیمتتولید private property مالکیت خصوصی process of reproduction فرایند بازتولید processing industries صنایع تبدیلی paper money pater familias (L) patriarchal family periodic release petty bourgeois
production by means of associated labour(labor)
شیوه تولید مبتنی بر کا ِر آزاد کارگران
production costs هزینه تولید/قیمت تولید productive accumulation انباشت مولد
سود موسس/سود موسسان رونق
حمایتگرایی/سیاست حمایتی تعرفه حمایتی
qualitatively uniform از نظر کیفی یکسان quality کیفیت quantity کمیت quantity theory of money qui vivra verra(L)
نظریه مقداری پول (زنده) بمانیم و ببینیم
R
نرخ مبادله/نرخ مبادله ای rate of exploitation نرخ بهرهکشی rate of profit نرخ سود rate of turnover نرخ واگرد/ نرخ گردش/نرخ برگشت rationalist تعقلی/ خردگرایانه recession کسادی/رکود rate of exchange
regrettable necessity (conditio sine qua non(L)) ضرورت اسفبار regulation of production تنظیم تولید relations of production مناسبات تولید reorganize بازسازی کردن reorientation جهت گیری دوباره reproduction بازتولید
612
سرمایه مالی
انحصار
monopoly
risk premium rotation of commodities
S
واژهنامه
seasonal business secured debentures
613
بیمه ریسک چرخه کاالیی
کسبوکار فصلی
اوراق قرضه تضمین شده securities اوراق بهادار self-sufficient خودکفا/خودسامان share capital / capital stock سرمایه سهمی/ سرمایه سهام sinecure وظیفه بگیری small monopoly انحصار خرد social arrangements ترتیبات اجتماعی social association همبستگی اجتماعی social circulation of goods گردش اجتماعی کاالها social goods کاالهای اجتماعی social necessity ضرورت اجتماعی social order نظم اجتماعی social process فرایند اجتماعی social production تولید اجتماعی social relations of production مناسبات اجتماعی تولید social structure ساختار اجتماعی socialism سوسیالیسم socialist سوسیالیست socially necessary labour(labor) کار اجتماعا الزم
socially necessary value in circulation
ارزش اجتماعا الزم درگردش
socially valid اجتماعا معتبر speculation سفته بازی speculator سفتهباز state bonds اوراق قرضه دولتی statutory medium of payment steady profit stock exchange stock watering strike-breaker subject matter
ِ قانونی پرداخت میانجی سود مداوم بازار سهام آب بستن به سهام اعتصابشکن درونمایه
subjective equalization برابرسازی ذهنی subjective influences مفروضهای ذهنی subsidiary companies شرکتهای تابعه subsistence for the workers sui generis (L) supply
معیشت کارگران خاص خودش عرضه
suppression (Aufhebung(G) / Aufheben (G)) جداافتادگی surplus labour(labor) کار اضافی surplus value ارزش اضافی suspended coinage
(نظام) تعلیق ضرب آزاد سکه نماد ارزش سندیکا
symbol of value syndicate
T
take-over خرید شرکت/ ادغام teleology غایتگرایی tempora mutantur (L) زمان تغییر terminus medius (L) حدّوسط testimony برآورد/ شهادت theory of banking freedom
نظریه آزادی بانکداری
theory of value نظریه ارزش time of circulation زمان گردش time of production زمان تولید time of turnover زمان برگشت سرمایه title ادعا/ حق title to income
ادعا بر درآمد/حق بر درآمد ادعا بر مالکیت بهره/حق مالکیت بهره trade معامله trade union اتحادیه کارگری transfer operations عملیات پایاپای transformed existence ِ هستی دگردیسییافته tribe قبیله tributary شاخابه trust تراست trust company شرکت امانی title to interest
U
جهان شمول پولهای کاغذی تضمیننشده ارزش مصرفی
universal unsecured notes use value
V valorization value-free variable capital
W wage labour (labor)
ارزشافزای ی فارغ از ارزش سرمایه متغیر
Whitsuntide working class
)طبقه کارگر (پرولتاریا و دیگر مزدبگیران
Y
)عایدی (سود ی تبدیل به سرمایهشده ِ عاید
yield (profit) yield capitalized
Z
کا ِر مزدی
جهانبینی عید پنجاهه
Weltanschauung(G) (world view)
Zollverein(G)
اتحادیه گمرکی
منایه
615
نمایه
آ ،ا آدلر ،مارکس 32 آربیتراژ 607 ,373 ,242 ,150 ,149 آفریقــا ,548 ,547 ,542 ,518 ,517 ,515 ,503 603 آفریقایی 542 ,517 اتحادیــه کارگــری ,579 ,578 ,575 ,574 ,573 ,588 ,587 ,586 ,585 ,584 ,583 ,581 ,580 613 ,598 ,595 ,593 ,592 ,591 ,590 ,589 اتحادیه گمرکی 614 ,609 ,529 ,528 ,496 ,67 ارزش اضافی ,119 ,116 ,109 ,108 ,25 ,21 ,19 ,230 ,228 ,209 ,208 ,204 ,162 ,138 ,120 ,295 ,289 ,263 ,261 ,260 ,236 ,235 ,234 ,404 ,403 ,402 ,396 ,390 ,352 ,314 ,312 ,413 ,412 ,411 ,409 ,408 ,407 ,406 ,405 ,460 ,427 ,426 ,419 ,417 ,416 ,415 ,414 ,558 ,519 ,517 ,512 ,511 ,500 ,499 ,461 613 ,580 ,577 ,576 ,575 ارزش مبادلهای ,93 ,86 ,76 ,75 ,66 ,50 ,49 ,48 576 ,277 ,276 ,258 ,104 ارزش مصرفــی ,75 ,57 ,51 ,50 ,49 ,48 ,46 ,45 ,258 ,256 ,247 ,237 ,224 ,222 ,161 ,109 ,91 614 ,514 ,418 ,402 ,278 ,277 ,276 اســمیت ،آدام ,173 ,168 ,73 ,66 ,19 ,18 ,16 415 ,365 اشتیرنر ،ماکس 46 اشمولر ،گوستاو فون 544 ,169 اعتبار بازرگانی ,194 ,149 ,145 ,144 ,139 ,136 204 ,195
اعتبار بانکــی ,150 ,144 ,143 ,141 ,137 ,136 ,444 ,443 ,441 ,438 ,373 ,297 ,204 ,157 562 ,476 ,472 ,464 اعتبار تجــاری ,166 ,165 ,164 ,163 ,149 ,125 472 ,464 ,434 ,400 اقتصاد سرمایهداری 423 ,401 ,227 الیگارشی 608 ,605 ,601 ,539 ,197 امپریالیسم ,558 ,546 ,540 ,539 ,529 ,27 ,26 610 ,603 ,602 ,601 ,600 ,599 ,597 ,568 ,564 انباشت سرمایه ,402 ,384 ,383 ,197 ,116 ,25 ,465 ,460 ,453 ,431 ,430 ,418 ,411 ,410 608 ,598 ,527 ,525 ,518 ,500 ,496 ,490 انتشار ســهام ,210 ,200 ,196 ,195 ,191 ,151 ,318 ,297 ,295 ,294 ,293 ,292 ,251 ,213 586 ,526 ,452 ,442 ,440 ,380 انتقال مالکیت 313 ,252 ,236 ,227 انحصــار ,108 ,94 ,85 ,48 ,44 ,31 ,27 ,26 ,25 ,225 ,220 ,212 ,199 ,154 ,137 ,135 ,125 ,271 ,267 ,265 ,259 ,258 ,250 ,242 ,226 ,331 ,330 ,329 ,327 ,326 ,320 ,318 ,277 ,343 ,342 ,341 ,340 ,339 ,336 ,333 ,332 ,365 ,360 ,358 ,355 ,354 ,349 ,345 ,344 ,385 ,384 ,382 ,380 ,379 ,375 ,367 ,366 ,478 ,441 ,414 ,393 ,392 ,389 ,388 ,386 ,509 ,501 ,499 ,498 ,496 ,489 ,483 ,482 ,528 ,527 ,526 ,525 ,524 ,523 ,513 ,510 ,557 ,553 ,551 ,539 ,538 ,535 ,533 ,530 ,580 ,579 ,575 ,574 ,573 ,570 ,567 ,559 613 ,612 ,611 ,603 ,586 ,585 ,584 ,583
انگلس ،فردریــش ,24 ,23 ,22 ,21 ,20 ,15 ,14 ,128 ,106 ,91 ,89 ,81 ,74 ,73 ,72 ,46 ,45 ,34 ,422 ,375 ,346 ,308 ,237 ,169 ,168 ,166 606 ,544 ,504 ,492 ,491 ,490 اوراق بهادار بانکی 452 اوراق قرضــه ,206 ,195 ,193 ,183 ,182 ,169 ,439 ,298 ,243 ,222 ,221 ,215 ,212 ,211 613 ,610 ,609 ,608 ,512 ,484 ,451 ,450 اوراق قرضه تلفیقی 608 ,169
سرمایه مالی
616
ب تورگان بارانوفسکی ،میخائیل 467 ,422 بازار پولی ,443 ,291 ,225 ,153 ,123 ,122 ,118 611 ,464 ,452 بازدهی سود 213 بازرگانــی ,89 ,85 ,84 ,81 ,79 ,78 ,77 ,46 ,25 ,141 ,140 ,139 ,137 ,136 ,135 ,134 ,133 ,157 ,156 ,153 ,149 ,148 ,145 ,144 ,143 ,257 ,252 ,248 ,219 ,212 ,204 ,195 ,194 ,278 ,272 ,269 ,268 ,265 ,261 ,260 ,259 ,323 ,302 ,290 ,288 ,285 ,284 ,281 ,279 ,360 ,359 ,358 ,357 ,354 ,349 ,327 ,324 ,449 ,448 ,375 ,373 ,365 ,363 ,362 ,361 ,538 ,476 ,474 ,473 ,457 ,454 ,453 ,450 608 ,569 ,549 بازگشت سرمایه 222 ,200 باوئر ،اوتو 561 ,467 ,46 ,32 ,24 بحران پولی ,471 ,469 ,451 ,447 ,136 ,105 ,84 611 ,491 ,484 ,473 بحران عام 457 ,443 بحران عام تجاری 457 ,443 برابرسازی نرخ ســود ,335 ,315 ,314 ,313 ,44 577 ,513 ,391 ,389 ,387 برات بازرگانی 156 ,140 برگشت سرمایه ,142 ,122 ,121 ,120 ,119 ,112 ,425 ,411 ,409 ,350 ,311 ,310 ,183 ,178 613 ,523 ,438 ,430 ,427 ,426 برنشتاین ،ادوارد 606 ,23 ,22 بسیج سرمایه ,234 ,220 ,212 ,205 ,177 ,151 ,383 ,314 ,313 ,312 ,287 ,283 ,255 ,236 611
بنــگاه ,146 ,145 ,143 ,142 ,116 ,30 ,25 ,14 ,178 ,177 ,155 ,151 ,150 ,149 ,148 ,147 ,187 ,185 ,184 ,183 ,182 ,181 ,180 ,179 ,199 ,198 ,197 ,196 ,195 ,194 ,189 ,188 ,210 ,209 ,208 ,206 ,204 ,203 ,202 ,201 ,230 ,229 ,228 ,220 ,218 ,217 ,212 ,211 ,270 ,269 ,265 ,252 ,251 ,248 ,246 ,237 ,298 ,297 ,296 ,295 ,293 ,292 ,287 ,284 ,319 ,318 ,316 ,314 ,312 ,311 ,309 ,299 ,330 ,329 ,328 ,327 ,326 ,325 ,324 ,323 ,341 ,340 ,337 ,336 ,334 ,333 ,332 ,331 ,371 ,355 ,352 ,347 ,345 ,344 ,343 ,342 ,388 ,387 ,385 ,380 ,379 ,374 ,373 ,372 ,474 ,471 ,468 ,459 ,439 ,421 ,395 ,393 ,496 ,493 ,491 ,485 ,483 ,480 ,476 ,475 ,559 ,552 ,541 ,531 ,526 ,522 ,512 ,497 ,581 ,580 ,566 ,564 ,563 ,562 ,561 ,560 612 ,611 ,609 ,601 ,595 ,594 ,591 ,584 بهره دیرکــرد ,272 ,270 ,251 ,245 ,244 ,243 608 بورژوازی ,540 ,538 ,537 ,536 ,535 ,505 ,489 ,579 ,568 ,565 ,564 ,563 ,554 ,552 ,551 607 ,601 ,600 ,599 بورژوایی ,462 ,418 ,284 ,238 ,88 ,46 ,33 ,31 ,588 ,567 ,566 ,551 ,541 ,540 ,537 ,489 612 ,607 ,604 ,603 ,589 بورس ســهام ,285 ,276 ,268 ,255 ,238 ,180 ,442 ,441 ,440 ,439 ,368 ,366 ,297 ,292 ,477 ,476 ,466 ,464 ,457 ,452 ,449 ,443 552 ,548 ,505 ,503 ,484 ,483 بورس کاال ,265 ,264 ,260 ,259 ,258 ,256 ,255 608 ,474 ,276 ,275 ,272 ,271 ,269 ,267 بیگانه شدن 188 ,50 بیمه ,262 ,260 ,259 ,224 ,218 ,190 ,179 ,61 ,277 ,269 ,268 ,267 ,266 ,265 ,264 ,263 613 ,503 ,457 ,455 ,282 بینواسازی 516 پ پایاپــای ,132 ,110 ,107 ,106 ,99 ,81 ,80 ,54 ,239 ,226 ,164 ,152 ,149 ,141 ,136 ,134
ت تجارت ,216 ,187 ,186 ,169 ,157 ,67 ,66 ,31 ,281 ,279 ,271 ,262 ,260 ,259 ,258 ,256 ,353 ,352 ,351 ,350 ,349 ,324 ,283 ,282 ,361 ,360 ,359 ,358 ,357 ,356 ,355 ,354 ,374 ,373 ,372 ,371 ,370 ,366 ,365 ,363 ,448 ,415 ,410 ,404 ,383 ,381 ,376 ,375 ,492 ,491 ,490 ,476 ,474 ,471 ,469 ,468 ,508 ,507 ,505 ,503 ,501 ,496 ,494 ,493 ,525 ,523 ,522 ,521 ,514 ,511 ,510 ,509 ,546 ,542 ,538 ,537 ,535 ,533 ,531 ,528 ,601 ,600 ,599 ,564 ,559 ,554 ,552 ,549
617
نمایه
,472 ,453 ,452 ,352 ,252 ,250 ,245 ,241 613 ,608 ,484 پتی 503 ,29 پدرساالر 612 ,39 پذیرهنویسی بیمه 260 ,259 پرولتاریــا ,366 ,317 ,303 ,228 ,126 ,33 ,22 ,566 ,565 ,564 ,539 ,535 ,520 ,518 ,517 ,602 ,601 ,600 ,599 ,597 ,579 ,568 ,567 614 ,612 ,610 ,609 ,606 ,605 ,604 ,603 پرولتریزه 612 ,492 ,491 پریه ،اسحاق 301 پول اعتباری ,101 ,100 ,99 ,97 ,82 ,81 ,69 ,66 ,136 ,135 ,132 ,131 ,120 ,105 ,104 ,103 ,163 ,152 ,143 ,141 ,140 ,139 ,138 ,137 ,438 ,437 ,226 ,224 ,223 ,187 ,186 ,164 ,473 ,472 ,464 ,461 ,452 ,451 ,447 ,445 609 پول اقتصادی 154 پول جهانی 448 ,224 پول فلزی ,95 ,89 ,85 ,84 ,81 ,76 ,74 ,72 ,59 ,223 ,141 ,137 ,126 ,120 ,111 ,110 ,105 464 ,452 ,451 پول کاغذی ,72 ,68 ,64 ,63 ,62 ,61 ,60 ,59 ,54 ,88 ,87 ,86 ,85 ,84 ,83 ,82 ,81 ,76 ,75 ,74 ,133 ,105 ,104 ,101 ,100 ,95 ,94 ,91 ,90 ,89 ,155 ,154 ,153 ,152 ,137 ,136 ,135 ,134 612 ,610 ,352 ,258 ,169 ,165 پول نمادین 611 ,99 ,58
610 ,609 ,602 تجــارت آزاد ,493 ,492 ,491 ,490 ,415 ,216 ,511 ,510 ,509 ,508 ,507 ,505 ,501 ,494 ,538 ,537 ,535 ,533 ,531 ,528 ,525 ,523 ,602 ,601 ,600 ,599 ,559 ,554 ,546 ,542 610 تــراز بازرگانــی ,454 ,453 ,450 ,449 ,448 ,85 457 تراست ,215 ,214 ,213 ,211 ,193 ,31 ,29 ,25 ,328 ,327 ,279 ,277 ,271 ,265 ,250 ,249 ,346 ,345 ,344 ,341 ,336 ,333 ,332 ,331 ,379 ,377 ,371 ,370 ,369 ,351 ,349 ,347 ,471 ,429 ,397 ,393 ,385 ,384 ,382 ,380 ,549 ,541 ,534 ,527 ,526 ,494 ,485 ,474 614 ,603 ,601 ,595 ,582 ,581 ,568 ,567 ,563 ترکیب اندامواره ســرمایه ,393 ,391 ,310 ,234 ,500 ,495 ,491 ,431 ,430 ,429 ,424 ,396 598 ,597 ,578 ,513 ترکیب سرمایه[ترکیب ارگانیک سرمایه] ,198 ,197 608 ,315 ,269 تســعیر ,135 ,132 ,101 ,96 ,82 ,74 ,68 ,61 610 ,608 ,455 ,152 ,143 ,137 ,136 تسعیرپذیری 143 ,135 ,101 تسویه پایاپای ,239 ,226 ,149 ,141 ,136 ,134 252 ,250 ,241 تعرفههای حمایتــی ,500 ,499 ,498 ,497 ,346 ,528 ,527 ,523 ,511 ,510 ,509 ,508 ,501 ,574 ,560 ,559 ,555 ,554 ,538 ,537 ,529 600 ,599 ,598 ,586 ,584 تنزیل برات 153 ,149 ,141 ,140 ,137 توزیع سرمایهداری 233 ,207 توزیع مالکیت 556 ,236 ,228 ,207 توک ،توماس 514 ,484 ,169 ,154 ,93 ,70 تولید سرمایهداری ,116 ,111 ,108 ,103 ,51 ,41 ,22 ,273 ,236 ,233 ,188 ,187 ,162 ,161 ,125 ,124 ,325 ,321 ,317 ,316 ,315 ,307 ,303 ,301 ,278 ,400 ,399 ,394 ,389 ,387 ,382 ,380 ,338 ,335 ,417 ,416 ,413 ,409 ,407 ,405 ,403 ,402 ,401 ,468 ,467 ,453 ,433 ,429 ,425 ,421 ,420 ,419 ,514 ,513 ,508 ,507 ,502 ,473 ,471 ,470 ,469 578 ,516 ,515
تولید کاالیــی ,51 ,50 ,49 ,48 ,42 ,41 ,33 ,32 ,421 ,401 ,400 ,365 ,350 ,109 ,107 ,59 ,58 608 ,470 تولید مازاد 400 ,366 ج جابهجایی سرمایه 204 جامعه ســرمایهداری ,122 ,108 ,87 ,53 ,46 ,44 ,218 ,183 ,180 ,168 ,163 ,162 ,155 ,154 ,303 ,300 ,279 ,276 ,273 ,236 ,233 ,221 ,424 ,421 ,410 ,409 ,402 ,367 ,349 ,314 599 ,516 جامعه کمونیستی 126 ,41 جداافتادگی 50 جیدلز ،اوتو 217 ,157
سرمایه مالی
618
ح حزب کارگران 564 حقوق موسسان 212 حکومت مطلقه 528 حوالــه ,140 ,135 ,134 ,126 ,83 ,80 ,73 ,54 ,609 ,607 ,455 ,450 ,164 ,157 ,156 ,144 610 خ خردگرایانه 612 ,536 د داروین ،اسحاق 72 دامپینگ 609 ,528 دگردیسی پول 123 دگردیسی ســرمایه ,379 ,188 ,187 ,185 ,167 554 داللی 271 ,252 ,248 ,245 داللی قالبی 248 دموکراتیزه شدن سرمایه 609 ,238 دهقانان 556 ,553 ,517 ,505 ,491 ,383 دوره برگشــت ,122 ,120 ,119 ,118 ,117 ,115 ,427 ,426 ,425 ,312 ,311 ,230 ,148 ,147 437 دولت مطلقه 604
دیــل ،کارل ,50 ,49 ,48 ,44 ,43 ,42 ,22 ,21 ,18 ,89 ,83 ,80 ,76 ,75 ,68 ,64 ,62 ,61 ,58 ,54 ,51 ,114 ,113 ,109 ,108 ,107 ,105 ,101 ,100 ,99 ,139 ,138 ,136 ,134 ,133 ,124 ,120 ,118 ,116 ,163 ,158 ,155 ,153 ,148 ,147 ,145 ,142 ,140 ,186 ,185 ,184 ,183 ,182 ,181 ,180 ,178 ,177 ,206 ,205 ,204 ,200 ,199 ,198 ,191 ,188 ,187 ,227 ,226 ,223 ,222 ,220 ,217 ,210 ,209 ,207 ,255 ,246 ,239 ,237 ,236 ,235 ,234 ,231 ,230 ,273 ,272 ,271 ,269 ,266 ,264 ,260 ,259 ,258 ,303 ,300 ,298 ,296 ,295 ,294 ,293 ,292 ,288 ,330 ,329 ,323 ,321 ,317 ,314 ,313 ,312 ,311 ,368 ,365 ,364 ,361 ,360 ,355 ,354 ,351 ,349 ,400 ,395 ,393 ,388 ,384 ,383 ,382 ,380 ,369 ,427 ,420 ,419 ,418 ,416 ,414 ,411 ,409 ,408 ,454 ,452 ,451 ,445 ,438 ,437 ,432 ,431 ,428 ,476 ,474 ,473 ,472 ,471 ,470 ,465 ,460 ,459 ,504 ,501 ,498 ,494 ,491 ,490 ,485 ,482 ,478 ,530 ,528 ,525 ,524 ,523 ,520 ,518 ,516 ,507 ,558 ,557 ,555 ,554 ,540 ,538 ,536 ,535 ,532 ,593 ,588 ,587 ,577 ,567 ,565 ,564 ,563 ,560 614 ,612 ,611 ,608 ,606 ,604 ,603 ,599 ذ ذخیره طال 451 ,449 ,447 ,167 ,166 ,165 ,144 ذخیره نقدینگی 448 ,124 ر رابطه اجتماعی 576 ,107 ,59 ,45 ,43 ردبرتوس ،یوهان کارل ,209 ,185 ,184 ,126 ,45 421 پول (رمان نوشته امیل زوال) 307 ,209 ریکاردو ،دیوید ,76 ,75 ,74 ,73 ,19 ,18 ,17 ,16 576 ,493 ,446 ,155 ,154 ,93 ,77 ز زمیــنداران ,493 ,492 ,491 ,384 ,217 ,216 ,558 ,557 ,556 ,555 ,554 ,553 ,552 ,494 604 ,570 ,569 ,563
619
نمایه
س سازمان تولید 601 ,559 ســپرده ,142 ,141 ,140 ,137 ,136 ,128 ,54 ,275 ,260 ,240 ,225 ,205 ,151 ,147 ,143 609 ,608 ,538 ,467 ,452 ,445 ,372 ,290 ســرمایه اجتماعــی ,188 ,142 ,140 ,123 ,113 404 ,396 ,295 ,288 ,218 ,198 سرمایه اضافی ,140 ,134 ,121 ,114 ,113 ,112 ,420 ,418 ,417 ,414 ,316 ,287 ,219 ,148 607 ,459 ,453 سرمایه اعتباری 464 ,163 ,158 ,150 ,121 سرمایه بهرهآور ,303 ,259 ,247 ,184 ,180 ,141 526 ,512 ,466 ســرمایه پایــا ,142 ,138 ,128 ,119 ,116 ,115 ,311 ,310 ,308 ,200 ,148 ,147 ,146 ,143 ,408 ,407 ,406 ,405 ,338 ,315 ,314 ,312 ,427 ,425 ,424 ,423 ,416 ,415 ,410 ,409 ,482 ,462 ,434 ,433 ,432 ,431 ,430 ,429 610 ,570 ,494 سرمایه پولی ,115 ,114 ,113 ,112 ,109 ,31 ,24 ,124 ,123 ,122 ,121 ,119 ,118 ,117 ,116 ,138 ,137 ,136 ,134 ,132 ,131 ,128 ,125 ,148 ,147 ,146 ,143 ,142 ,141 ,140 ,139 ,180 ,179 ,178 ,164 ,163 ,162 ,156 ,149 ,198 ,197 ,195 ,186 ,185 ,183 ,182 ,181 ,233 ,231 ,226 ,224 ,223 ,218 ,205 ,204 ,280 ,279 ,261 ,260 ,258 ,255 ,240 ,237 ,296 ,295 ,294 ,293 ,292 ,289 ,288 ,287 ,383 ,382 ,353 ,313 ,312 ,302 ,300 ,298 ,420 ,419 ,418 ,417 ,414 ,410 ,409 ,395 ,454 ,443 ,439 ,438 ,437 ,434 ,428 ,426 ,465 ,464 ,463 ,462 ,461 ,460 ,459 ,455 611 ,610 ,511 ,485 ,475 ,474 ,471 ,466 سرمایه تجاری ,289 ,288 ,279 ,261 ,31 ,25 ,24 ,375 ,374 ,366 ,356 ,355 ,353 ,352 ,291 608 ,552 ,528 ,485 ,395 ,383 ,382 سرمایه تولیدی ,116 ,114 ,112 ,111 ,109 ,30 ,146 ,140 ,138 ,133 ,132 ,123 ,120 ,118 ,208 ,204 ,201 ,195 ,191 ,186 ,180 ,156 ,296 ,280 ,269 ,234 ,229 ,226 ,225 ,222
,418 ,416 ,410 ,407 ,395 ,382 ,313 ,302 ,466 ,465 ,462 ,459 ,443 ,428 ,427 ,426 612 ,482 ســرمایه ثابــت ,189 ,120 ,115 ,111 ,108 ,22 ,402 ,330 ,312 ,308 ,307 ,260 ,234 ,222 ,412 ,411 ,409 ,408 ,407 ,406 ,405 ,403 ,427 ,424 ,421 ,417 ,416 ,415 ,414 ,413 608 ,577 ,576 ,463 ,462 ,461 ,460 ,432 سرمایه خیالی ,191 ,186 ,185 ,182 ,177 ,105 ,237 ,235 ,231 ,226 ,206 ,205 ,197 ,192 ,443 ,439 ,395 ,382 ,296 ,292 ,255 ,247 610 ,451 سرمایهداری مدرن 561 ,560 ,537 ,503 ,178 ســرمایه سهام ,193 ,192 ,190 ,189 ,183 ,180 613 ,608 ,384 ,317 ,296 ,292 سرمایه سهمدار 180 سرمایه سهمی ,201 ,191 ,190 ,182 ,181 ,180 613 ,215 ,213 ,209 سرمایه کاالیی ,137 ,133 ,132 ,131 ,114 ,109 471 ,438 ,437 ,409 ,352 ,298 ,139 سرمایه مالی ,25 ,24 ,23 ,15 ,13 ,11 ,9 ,6 ,5 ,3 ,181 ,172 ,167 ,119 ,32 ,30 ,29 ,28 ,27 ,26 ,383 ,382 ,379 ,366 ,307 ,302 ,288 ,182 ,507 ,494 ,489 ,443 ,396 ,395 ,385 ,384 ,533 ,532 ,529 ,528 ,527 ,523 ,521 ,512 ,555 ,553 ,552 ,551 ,539 ,538 ,537 ,535 ,600 ,599 ,568 ,560 ,559 ,558 ,557 ,556 610 ,605 ,602 ,601 ســرمایه متغیر ,260 ,189 ,166 ,111 ,108 ,22 ,408 ,406 ,405 ,403 ,402 ,391 ,308 ,307 ,426 ,424 ,416 ,414 ,413 ,412 ,411 ,409 614 ,576 ,461 ,460 ,432 ســرمایه وام ,162 ,148 ,147 ,146 ,145 ,111 ,195 ,193 ,185 ,181 ,180 ,178 ,166 ,165 ,290 ,289 ,287 ,261 ,241 ,224 ,221 ,200 ,350 ,312 ,297 ,295 ,294 ,293 ,292 ,291 ,466 ,465 ,464 ,451 ,445 ,440 ,437 ,395 ,543 ,534 ,531 ,527 ,525 ,524 ,476 ,475 611 ,552 سطح بهره 298 ,290 ,289 ,206 ,181 ,167 ,159 ســفته ,122 ,110 ,103 ,102 ,101 ,100 ,99
سرمایه مالی
620
,192 ,169 ,157 ,156 ,152 ,134 ,132 ,131 ,228 ,227 ,226 ,223 ,222 ,221 ,215 ,194 ,242 ,241 ,240 ,233 ,232 ,231 ,230 ,229 ,257 ,255 ,253 ,249 ,248 ,246 ,244 ,243 ,266 ,265 ,263 ,262 ,261 ,260 ,259 ,258 ,278 ,274 ,273 ,272 ,270 ,269 ,268 ,267 ,292 ,287 ,285 ,284 ,283 ,281 ,280 ,279 ,354 ,334 ,331 ,319 ,300 ,298 ,297 ,293 ,376 ,373 ,368 ,367 ,366 ,365 ,364 ,356 ,444 ,443 ,442 ,441 ,440 ,439 ,427 ,381 ,473 ,464 ,457 ,455 ,452 ,450 ,449 ,448 ,610 ,607 ,485 ,479 ,477 ,476 ,475 ,474 613 ,612 ســفتهبازی ,223 ,221 ,194 ,192 ,169 ,122 ,233 ,232 ,231 ,230 ,229 ,228 ,227 ,226 ,249 ,248 ,246 ,244 ,243 ,242 ,241 ,240 ,262 ,261 ,260 ,259 ,258 ,257 ,255 ,253 ,279 ,278 ,273 ,270 ,268 ,266 ,265 ,263 ,298 ,297 ,293 ,292 ,287 ,285 ,284 ,280 ,366 ,365 ,364 ,356 ,354 ,331 ,319 ,300 ,441 ,440 ,439 ,427 ,381 ,376 ,373 ,367 ,455 ,452 ,450 ,449 ,448 ,444 ,443 ,442 ,479 ,477 ,476 ,475 ,474 ,473 ,464 ,457 485 سفتهبازی سهام 448 ,443 ,244 ,231 ,194 سلطنت مطلقه 605 ســندیکا ,274 ,273 ,272 ,271 ,265 ,20 ,18 ,344 ,343 ,333 ,332 ,282 ,279 ,276 ,275 ,366 ,365 ,364 ,361 ,360 ,359 ,358 ,357 ,474 ,465 ,393 ,377 ,376 ,375 ,371 ,367 613 ,582 ,579 ,563 ,559 ,540 سهام ,177 ,158 ,151 ,150 ,147 ,143 ,84 ,31 ,30 ,186 ,185 ,184 ,183 ,182 ,181 ,180 ,179 ,178 ,195 ,194 ,193 ,192 ,191 ,190 ,189 ,188 ,187 ,206 ,204 ,203 ,202 ,201 ,200 ,198 ,197 ,196 ,215 ,214 ,213 ,212 ,211 ,210 ,209 ,208 ,207 ,226 ,225 ,222 ,221 ,220 ,219 ,218 ,217 ,216 ,235 ,234 ,233 ,232 ,231 ,230 ,229 ,228 ,227 ,245 ,244 ,243 ,242 ,240 ,239 ,238 ,237 ,236 ,270 ,268 ,265 ,255 ,252 ,251 ,248 ,247 ,246 ,295 ,294 ,293 ,292 ,291 ,285 ,278 ,276 ,271
,329 ,318 ,317 ,314 ,313 ,312 ,298 ,297 ,296 ,382 ,381 ,380 ,372 ,371 ,368 ,366 ,361 ,360 ,448 ,443 ,442 ,441 ,440 ,439 ,392 ,390 ,384 ,476 ,475 ,466 ,465 ,464 ,457 ,455 ,452 ,449 ,512 ,505 ,503 ,497 ,496 ,495 ,484 ,483 ,477 ,559 ,558 ,557 ,552 ,548 ,544 ,541 ,526 ,523 ,612 ,611 ,610 ,609 ,608 ,586 ,570 ,567 ,565 613 سهام سرمایه 611 ,292 ,225 ,189 ,181 ,180 سوداگری 607 ,462 ,277 ,276 ,265 ,257 ,237 سود ســرمایه ,229 ,146 ,145 ,22 ,19 ,17 ,16 ,358 ,356 ,287 ,263 ,262 ,261 ,248 ,239 454 ,451 ,443 ,427 ,390 ,375 ســود ســهام ,187 ,185 ,184 ,181 ,177 ,143 ,202 ,201 ,198 ,192 ,191 ,190 ,189 ,188 ,214 ,213 ,212 ,211 ,210 ,207 ,206 ,203 ,296 ,295 ,238 ,237 ,231 ,221 ,219 ,215 ,455 ,441 ,439 ,392 ,317 ,314 ,313 ,297 609 ,586 ,466 ,465 سود سهامآور 317 سود کارفرمایی ,279 ,207 ,185 ,181 ,167 ,146 ,544 ,513 ,465 ,451 ,443 ,428 ,427 ,291 612 ,609 سوسیالیستی ,211 ,53 ,46 ,41 ,40 ,39 ,26 ,24 606 ,602 ,590 ,535 ,303 سوسیالیسم ,32 ,28 ,25 ,23 ,22 ,20 ,19 ,18 ,9 ,601 ,600 ,599 ,568 ,422 ,367 ,300 ,45 ,33 613 ,606 ,602 سومبارت ،وارنر 561 ,560 سیاست امپریالیستی 610 ,600 ,558 ,522 ش شاونر ،آلفرد 172 ,171 ,169 شرکت ســهامی ,195 ,193 ,181 ,177 ,31 ,30 ,219 ,218 ,217 ,210 ,208 ,206 ,198 ,197 611 ,565 ,512 ,496 ,475 ,382 ,361 ,291 شمش طال 457 ,446 ,94 ,90 ,78 شناختشناسی 32 شومپتر،جوزف 168
ص صــدور ســرمایه ,503 ,453 ,394 ,357 ,27 ,25 ,517 ,516 ,515 ,514 ,513 ,512 ,511 ,507 ,531 ,527 ,526 ,525 ,524 ,523 ,522 ,521 609 ,603 ,599 ,567 ,541 ,534 ,533 صنایع کشاورزی 554 ض ضمانت اعتبار 149
ع عاطل ماندن سرمایه ,462 ,123 ,116 ,115 ,112 610 ,482 علیتگرایی 32 غ غایتگرایی 32 ف فئودالی 609 ,555 ,551 ,537 فئودالیسم 537 فرایند عام انباشت 461
ق قابل تسعیر 101 ,74 ,68 قحطی پول 611 ,81 قرضه دولتــی ,439 ,298 ,222 ,221 ,183 ,169 613 ,610 ,451 ,450 قیمت تولیــد ,323 ,263 ,256 ,201 ,187 ,146 612 ,608 ,500 ,431 ,404 ,403 ,391 ,390 قیمت ســهام ,192 ,191 ,190 ,184 ,183 ,151 ,231 ,230 ,228 ,211 ,208 ,203 ,202 ,201 ,313 ,297 ,271 ,251 ,245 ,243 ,239 ,232 609 ,586 ,442 ,441 ,439 ,380 ,314 قیمــت کار ,390 ,389 ,386 ,385 ,358 ,345 499 ,491 ,482 ک کابدن ،ریچارد 542 ,503 کاپیتالیسم منچستری 611 ,490 کارتــل ,273 ,272 ,271 ,270 ,257 ,31 ,29 ,25 ,328 ,327 ,326 ,325 ,323 ,320 ,299 ,275 ,339 ,338 ,337 ,336 ,332 ,331 ,330 ,329 ,347 ,346 ,345 ,344 ,343 ,342 ,341 ,340 ,361 ,358 ,357 ,356 ,355 ,354 ,353 ,349 ,379 ,375 ,374 ,373 ,367 ,366 ,363 ,362 ,389 ,388 ,387 ,386 ,385 ,384 ,382 ,380 ,397 ,396 ,395 ,394 ,393 ,392 ,391 ,390 ,489 ,482 ,481 ,480 ,479 ,478 ,469 ,421 ,501 ,500 ,499 ,498 ,497 ,495 ,494 ,493 ,523 ,511 ,510 ,509 ,508 ,507 ,506 ,505 ,555 ,553 ,541 ,534 ,528 ,527 ,526 ,524 ,575 ,574 ,573 ,568 ,567 ,563 ,560 ,559 ,600 ,599 ,598 ,587 ,586 ,584 ,582 ,581 608 ,604 ,603 ,601 کارتلســازی ,356 ,354 ,347 ,336 ,271 ,270 601 ,568 ,553 ,506 ,382 ,375 ,362 کا ِر مزدی 614 ,597 کار مولد 418 ,249 کاالیــی ,50 ,49 ,48 ,47 ,42 ,41 ,33 ,32 ,25 ,109 ,108 ,107 ,104 ,97 ,71 ,59 ,58 ,57 ,51 ,139 ,137 ,133 ,132 ,131 ,127 ,122 ,114
621
نمایه
ط طبقه سرمایهدار ,198 ,162 ,142 ,140 ,139 ,138 ,419 ,405 ,381 ,346 ,288 ,235 ,229 ,228 ,531 ,529 ,524 ,508 ,489 ,459 ,438 ,428 606 ,603 ,602 ,599 ,551 طــا ,59 ,58 ,55 ,54 ,52 ,51 ,32 ,30 ,16 ,14 ,77 ,76 ,75 ,74 ,73 ,72 ,71 ,70 ,66 ,65 ,64 ,60 ,89 ,88 ,87 ,86 ,85 ,84 ,83 ,82 ,81 ,79 ,78 ,103 ,102 ,101 ,99 ,95 ,94 ,93 ,92 ,91 ,90 ,137 ,132 ,127 ,119 ,115 ,111 ,105 ,104 ,177 ,168 ,167 ,166 ,165 ,163 ,154 ,144 ,232 ,230 ,205 ,194 ,192 ,185 ,182 ,180 ,276 ,275 ,270 ,249 ,248 ,246 ,245 ,240 ,447 ,446 ,445 ,442 ,433 ,418 ,413 ,369 ,457 ,456 ,455 ,454 ,451 ,450 ,449 ,448 ,518 ,516 ,515 ,504 ,484 ,473 ,464 ,461 610 ,556 ,541
فوالرتن ،جان 418 ,154 ,78 ,77 ,34
,266 ,264 ,259 ,243 ,238 ,205 ,158 ,157 ,284 ,280 ,279 ,278 ,277 ,275 ,271 ,267 ,362 ,356 ,352 ,351 ,350 ,346 ,327 ,298 ,421 ,420 ,415 ,409 ,404 ,401 ,400 ,365 ,515 ,474 ,471 ,470 ,443 ,439 ,438 ,437 613 ,608 کشاورزی ,273 ,272 ,257 ,216 ,128 ,124 ,118 ,432 ,404 ,375 ,345 ,338 ,283 ,282 ,278 ,500 ,499 ,495 ,494 ,492 ,491 ,454 ,448 ,556 ,555 ,554 ,553 ,528 ,524 ,520 ,512 602 ,601 ,598 ,570 ,569 ,558 ,557 کمونیستی 608 ,126 ,122 ,41 ,20 کمونیسم 608 ,467 ,126 کنسرن ,352 ,345 ,332 ,331 ,329 ,324 ,316 ,436 ,431 ,393 ,388 ,379 ,371 ,363 ,362 ,565 ,562 ,559 ,523 ,522 ,511 ,500 ,483 608 ,580 ,567 ,566 کوپن 209 ,126 سرمایه مالی
622
گ گرایش ذاتی سرمایهداری 235 گردش بــرات ,141 ,137 ,136 ,134 ,133 ,132 472 ,444 ,204 ,149 گردش براتها ,141 ,137 ,136 ,134 ,133 ,132 472 ,444 ,204 ,149 گردش سرمایه ,131 ,117 ,113 ,109 ,108 ,107 288 ,261 ,186 ,182 ,156 ,140 ,139 گوتا ،نقد برنامه 126 ل التس ،یوهان فردریش 61 لروی ،بولیو ،پییر پل 544 لگزیس ،ویلهلم هکتور 279 ,278 ,91 ,90 ,61 لوباک ،جان 91 لیبرالی ,537 ,536 ,535 ,493 ,490 ,28 ,19 ,18 611 ,552 ,539 ,538 لیبرالیســم ,536 ,535 ,493 ,490 ,28 ,19 ,18 611 ,552 ,538 ,537 لیست ،گئودگ فردریش (قانون هدفهای ناخواسته) ,39 ,28 ,27 ,26 ,24 ,23 ,22 ,21 ,20 ,18 ,17 ,208 ,168 ,126 ,111 ,88 ,53 ,46 ,45 ,41 ,40
,489 ,445 ,415 ,404 ,395 ,303 ,301 ,211 ,554 ,540 ,537 ,535 ,522 ,503 ,494 ,493 ,606 ,602 ,600 ,590 ,568 ,564 ,560 ,558 613 ,611 ,610 لینائوس ،کارل (لینه) 72 م ماخ ،ارنست 281 ,48 مارکــس ،کارل ,19 ,18 ,17 ,16 ,15 ,14 ,11 ,9 ,31 ,30 ,29 ,27 ,26 ,25 ,24 ,23 ,22 ,21 ,20 ,86 ,85 ,74 ,73 ,72 ,54 ,46 ,45 ,40 ,33 ,32 ,164 ,129 ,127 ,126 ,115 ,111 ,108 ,95 ,94 ,303 ,302 ,284 ,189 ,187 ,182 ,168 ,165 ,411 ,405 ,404 ,403 ,386 ,338 ,336 ,307 611 ,606 ,560 ,485 ,468 ,467 ,463 ,445 ,422 مارکسشناسی 32 مارکسیســتی ,72 ,33 ,32 ,31 ,29 ,23 ,11 ,9 611 ,560 ,467 ,302 ,115 مارکسیسم ,467 ,111 ,33 ,32 ,31 ,27 ,23 ,21 611 ,468 ماکراستی ،هنری 506 ,211 مالکیت غایب 607 ,531 مبادلهپذیری 257 ,256 مرکانتیلیســتی ,554 ,535 ,503 ,489 ,445 ,88 611 مرکانتیلیسم 611 ,554 ,535 ,489 مصرف ,59 ,57 ,51 ,50 ,49 ,48 ,46 ,45 ,39 ,17 ,115 ,111 ,109 ,98 ,97 ,91 ,79 ,78 ,77 ,75 ,162 ,161 ,153 ,148 ,138 ,134 ,126 ,116 ,224 ,222 ,198 ,182 ,179 ,178 ,173 ,165 ,258 ,257 ,256 ,247 ,237 ,234 ,227 ,226 ,277 ,276 ,274 ,273 ,272 ,261 ,260 ,259 ,327 ,325 ,324 ,323 ,319 ,316 ,279 ,278 ,354 ,352 ,351 ,350 ,339 ,336 ,334 ,330 ,370 ,363 ,362 ,360 ,359 ,357 ,356 ,355 ,394 ,393 ,392 ,391 ,381 ,376 ,375 ,374 ,406 ,405 ,404 ,403 ,402 ,401 ,400 ,399 ,418 ,417 ,413 ,412 ,411 ,410 ,409 ,408 ,434 ,433 ,432 ,431 ,430 ,421 ,420 ,419 ,463 ,460 ,459 ,454 ,448 ,443 ,436 ,435 ,498 ,493 ,485 ,479 ,475 ,474 ,470 ,468
,523 ,516 ,515 ,514 ,513 ,507 ,501 ,499 ,574 ,569 ,568 ,564 ,563 ,562 ,531 ,524 614 ,598 ,597 ,595 ,594 ,577 ,576 مطلوبیت نهایی 611 ,168 ,66 ,53 مکتب پولی 609 ,446 ,154 مکتب منچستر 504 ,503 ,490 ملیزدایی کردن از سرمایه 511 منچستری ،مکتب اقتصادی 611 ,490 منچستریسم ،مکتب اقتصادی 611 ,490 منگر 66 ,17 موسسان ,191 ,189 ,187 ,186 ,185 ,184 ,177 ,212 ,210 ,207 ,206 ,205 ,200 ,195 ,192 ,299 ,297 ,292 ,291 ,237 ,235 ,221 ,213 ,443 ,442 ,392 ,381 ,380 ,366 ,318 ,314 612 ,610 ,603 ,586 ,544 ,528 ,526 ,523
و واتنیک[ ،موریس] 302 ,11 وام عندالمطالبه 607 ,245 وســایل تولید ,461 ,453 ,424 ,417 ,409 ,405 606 ,577 ,559 ,553 ,495 ویلسون 154 ,88 ه هزینه تولیــد ,364 ,322 ,274 ,266 ,79 ,66 ,60 612 ,608 ,507 ,482 هگل ،جورج ویلهلم فردریــش ,383 ,50 ,46 ,15 606 هگلیها 383 ,46 هگلیهای جوان 46 هلفریش ،کارل تئودور 95 ,68 ,67 هیلفردینــگ ،رودولــف ,24 ,23 ,21 ,13 ,9 ,6 ,5
623
نمایه
ن ناپ ،گئورک فردریــش ,55 ,46 ,42 ,33 ,30 ,22 ,88 ,81 ,79 ,76 ,75 ,74 ,72 ,70 ,68 ,58 ,57 ,202 ,182 ,155 ,154 ,150 ,122 ,121 ,96 ,91 ,258 ,252 ,247 ,231 ,228 ,227 ,224 ,207 ,406 ,395 ,394 ,387 ,364 ,341 ,280 ,277 ,517 ,492 ,484 ,470 ,447 ,445 ,436 ,407 ,604 ,600 ,597 ,573 ,566 ,558 ,546 ,540 610 ,608 ,607 ,606 نرخ بهــره ,159 ,158 ,145 ,141 ,133 ,93 ,79 ,169 ,168 ,167 ,166 ,165 ,164 ,163 ,161 ,182 ,181 ,180 ,179 ,178 ,177 ,172 ,171 ,200 ,198 ,192 ,191 ,190 ,187 ,184 ,183 ,229 ,224 ,223 ,222 ,221 ,211 ,206 ,201 ,253 ,251 ,247 ,245 ,241 ,234 ,231 ,230 ,381 ,302 ,298 ,297 ,295 ,293 ,292 ,290 ,442 ,441 ,440 ,439 ,438 ,437 ,428 ,427 ,455 ,454 ,452 ,451 ,450 ,449 ,444 ,443 ,527 ,525 ,515 ,503 ,467 ,465 ,464 ,462 612 ,611 ,609 ,606 ,544 نــرخ تنزیــل ,172 ,171 ,170 ,169 ,166 ,158 ,484 ,468 ,467 ,457 ,455 ,454 ,245 ,211 612 ,607 نرخ ســود ,173 ,172 ,167 ,146 ,145 ,111 ,44 ,234 ,202 ,190 ,189 ,184 ,181 ,179 ,177
,293 ,292 ,291 ,289 ,264 ,263 ,247 ,235 ,315 ,314 ,313 ,312 ,307 ,302 ,300 ,299 ,330 ,326 ,324 ,323 ,321 ,320 ,317 ,316 ,390 ,389 ,388 ,387 ,385 ,380 ,354 ,335 ,426 ,425 ,424 ,402 ,401 ,394 ,392 ,391 ,482 ,480 ,459 ,431 ,430 ,429 ,428 ,427 ,524 ,523 ,513 ,511 ,510 ,503 ,500 ,499 ,579 ,578 ,577 ,576 ,563 ,560 ,557 ,526 612 ,606 ,599 ,598 ,589 ,586 ,585 ,582 نرخ عام سود 610 ,189 نظام اعتبــاری ,193 ,187 ,153 ,148 ,145 ,127 ,444 ,436 ,432 ,413 ,381 ,353 ,303 ,288 492 ,485 ,474 ,449 ,445 نظــام ســرمایهداری ,219 ,155 ,31 ,25 ,24 ,22 ,366 ,346 ,336 ,334 ,303 ,300 ,272 ,229 ,517 ,516 ,481 ,478 ,477 ,470 ,421 ,383 552 ,521 نظریهپردازان پولی 61 نظریه خردهبورژوایی 238 نقدشونده 610 ,156 نقدینگــی ,148 ,143 ,141 ,136 ,124 ,106 ,81 ,438 ,381 ,255 ,165 ,164 ,158 ,153 ,149 ,505 ,483 ,473 ,467 ,462 ,448 ,445 ,440 608
,132 ,115 ,67 ,50 ,34 ,32 ,29 ,28 ,27 ,26 ,25 ,491 ,365 ,343 ,303 ,284 ,278 ,260 ,198 ,177 549 ,504 ,493 هیندمن ،هنری مایر 168
سرمایه مالی
624